زندگينامه، رساله توضیح المسائل و مناسک حج آیت الله شیخ ناصر مکارم شیرازی

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور: بيش از نيم قرن خدمت به مكتب اهل بيت عليه السلام/ مولف احمد قدسي

مشخصات نشر:قم: نسل جوان، 1380.

مشخصات ظاهري:326 ص، [24] ص تصوير (بخشي رنگي)، نمونه

شابك:964-6275-24-9؛ 964-6275-24-9

يادداشت:عنوان ديگر: بيش از نيم قرن خدمت به مكتب اهل بيت عليهم السلام: زندگينامه حضرت آيه الله العظمي مكارم شيرازي(مدظله).

يادداشت:كتابنامه به صورت زيرنويس

عنوان ديگر:بيش از نيم قرن خدمت به مكتب اهل بيت عليهم السلام: زندگينامه حضرت آيه الله العظمي مكارم شيرازي(مدظله).

عنوان ديگر:زندگينامه حضرت آيه الله العظمي مكارم شيرازي(مدظله)

موضوع:مكارم شيرازي، ناصر، 1305 - -- سرگذشتنامه

موضوع:مجتهدان و علما -- سرگذشتنامه

رده بندي كنگره: BP153/5 /م73 ق4 1380

رده بندي ديويي: 297/998

شماره كتابشناسي ملي:م 80-22983

ص: 1

زندگينامه حضرت آيه الله العظمي آقاي حاج ناصر مكارم شيرازي (دام ظله)

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور: بيش از نيم قرن خدمت به مكتب اهل بيت عليه السلام/ مولف احمد قدسي

مشخصات نشر:قم: نسل جوان، 1380.

مشخصات ظاهري:326 ص، [24] ص تصوير (بخشي رنگي)، نمونه

شابك:964-6275-24-9؛ 964-6275-24-9

يادداشت:عنوان ديگر: بيش از نيم قرن خدمت به مكتب اهل بيت عليهم السلام: زندگينامه حضرت آيه الله العظمي مكارم شيرازي(مدظله).

يادداشت:كتابنامه به صورت زيرنويس

عنوان ديگر:بيش از نيم قرن خدمت به مكتب اهل بيت عليهم السلام: زندگينامه حضرت آيه الله العظمي مكارم شيرازي(مدظله).

عنوان ديگر:زندگينامه حضرت آيه الله العظمي مكارم شيرازي(مدظله)

موضوع:مكارم شيرازي، ناصر، 1305 - -- سرگذشتنامه

موضوع:مجتهدان و علما -- سرگذشتنامه

رده بندي كنگره: BP153/5 /م73 ق4 1380

رده بندي ديويي: 297/998

شماره كتابشناسي ملي:م 80-22983

نبوغ و استعداد

حضرت آية الله العظمي مكارم شيرازي در سال 1305 هجري شمسي در شهر شيراز در ميان يك خانواده مذهبي كه به فضائل نفساني و مكارم اخلاقي معروفند ديده به جهان گشود. جدّ اعلاي ايشان «حاج محمّدباقر» كه از تجّار شيراز به شمار مي رفت، در «سراي نو» شيراز به تجارت اشتغال داشت، لباسي شبيه لباس روحانيّت مي پوشيد و

ص: 2

پيوسته در مسجد «مولاي» شيراز به جماعت حاضر مي شد و مورد تكريم و احترام و اطمينان بود. جدّ ايشان مرحوم «حاج محمّد كريم» فرزند حاج محمّدباقر كه او نيز عمّامه اي بر سر داشت و در بازار در اثناي كار، كلاه پوستيني بر سر مي گذاشت، در «سراي گمرك» شيراز و سپس در «بازار وكيل» به تجارت مشغول بود، همواره در مسجد «مولاي» شيراز در نماز جماعت شركت مي كرد و از مرتبطين و نزديكان مرحوم آية اللّه العظمي حاج شيخ محمدجعفر محلاتي رحمه الله پدر مرحوم آية اللّه العظمي حاج شيخ بهاءالدين محلاتي و مرحوم آية اللّه حاج سيد محمد جعفر طاهري رحمه الله به حساب مي آمد. پدرشان حاج محمد علي او نيز از تجار معروف شيراز بود استاد در مورد پدرشان چنين مي فرمايند:«پدرم علاقه زيادي به آيات قرآن داشت در دوراني كه در مدارس ابتدايي تحصيل مي كردم، گاهي شبها مرا به اطاق خودش فرا مي خواند و به من مي گفت: ناصر! كتاب آيات منتخبه و ترجمه آن را براي من بخوان (اين كتاب مجموعه آياتي بود كه توسّط بعضي از دانشمندان، انتخاب شده و در زمان رضاخان در مدارس به عنوان تعليمات ديني تدريس مي شد) من آيات و ترجمه آن را براي او مي خواندم و او لذّت مي برد».نبوغ استاد از اوايل كودكي امري مشهود بود و در هر مرحله از مراحل عمرش آشكارتر مي گشت.

دورترين خاطره

روايتي كه خود استاد از دوران كودكيش دارد چنين است:

«دورترين خاطره اي كه از دوران طفوليّت به نظر دارم مربوط به زماني است كه بيماري مختصري داشتم و در

ص: 3

گهواره خوابيده بودم، حادثه از اين قرار بود كه فصل تابستان بود و گاهواره من در گوشه حياط خانه قرار داشت؛ در وسط حياط، حوض آبي

بود كه مي بايست از آب چاه، پر شود ولي چون حوض، نجس شده بود با آب چاه كه از دلو به آن مي ريختند پاك نمي شد، براي حلّ مشكل، در شيراز چنين معمول بود كه قسمت عمده حوض را با آب دستي پر مي كردند سپس ظرف بزرگ چرمي به نام «كُر» - كه واقعاً به مقدار كُر بود - را پر از آب مي كردند و روي آن حوض، خالي مي كردند تا با آبِ حوض مخلوط شود و همه پاك گردد (البتّه اين توضيحات را من الآن مي فهمم و در آن وقت به صورت كم رنگي مي فهميدم) بالاخره ظرف كُر را پر از آب كردند و روي حوض ريختند، حوض پر شد و آب از حوض بيرون ريخت و از زير گهواره من هم گذشت و من همه اين كارها را مي ديدم و اجمالاً مي فهميدم و چنان به خاطرم مانده كه گويي ديروز اين امر اتّفاق افتاده است!».

اين جريان كه يادآور قصّه هاي افسانه اي و يا غير افسانه اي مربوط به نبوغ افرادي مثل بوعلي است، به روشني دليل بر وجود يك هوشمندي فوق العاده در استاد بود.

كلاس هاي جهشي

استاد به كلاس هاي به اصطلاح جهشي خود در آن دوران اشاره مي كند و مي فرمايد:

«چهار يا پنج ساله بودم كه به دبستان رفتم و به اصطلاح امروز چون سنّ من كافي نبود، در كلاس آمادگي شركت كردم، مدرسه

ص: 4

ما به نام «زينت» در شيراز معروف بود، ولي در همان كلاس آمادگي، به ما تعليماتي ياد دادند كه خوب آنها را فرا گرفتم و به همين دليل بدون اين كه سلسله مراتب رعايت شود، مرا به كلاس هاي بالاتر بردند».

نقطه آغاز دروس ديني

اين نابغه پس از طيّ دوره دبستان و دبيرستان و پس از آن كه با سقوط رضاخان و فراهم شدن آزادي نسبي، از طرف يكي از علماي بزرگ شيراز (مرحوم آية اللّه حاج سيّد نور الدين شيرازي) از همه علاقمندان به تحصيل علوم ديني دعوت به عمل آمد (و استاد نيز در سال سوّم دبيرستان با اشتياق زائد الوصفي حاضر شدند كه در كنار دروس دبيرستان، دروس ديني را مشغول شوند) بيشتر و بيشتر رُخ نشان مي داد:

«محلّ بعدي ما مدرسه خان در شيراز بود كه از مدارس بسيار قديمي و بزرگ و معروف است كه محلّ تدريس يا تحصيل فيلسوف گرانقدر صدرالمتألّهين شيرازي بود. شروع به جامع المقدّمات و شرح الأمثله كردم. استاد من، مرحوم آية اللّه ربّاني شيرازي بود، به ايشان گفتم من جامع المقدّمات ندارم اگر بيست و چهار ساعت، امانت بدهي مطالعه مي كنم و امثله و شرح الامثله را يك روزه با مطالعه، امتحان مي دهم، ايشان به من دادند و تمام شب و روز را مشغول شدم و فردا امتحان دادم قبول شدم و به رتبه بالاتر ارتقاء يافتم و با ايشان خداحافظي كردم و در كلاس ديگري شركت نمودم».

پيمودن راه ده ساله در چهار سال

درخشندگي اين نبوغ، زماني اوج مي گيرد كه استاد، ره ده ساله امروزِ دورانِ سطحِ حوزه هاي علميّه را چهارساله مي پيمايد، آن گاه، در حالي كه

ص: 5

تنها هفده بهار از عمر شريفش مي گذرد بر متن عميق و در عين حال معقّد كفاية الاصولِ مرحوم آخوند خراساني، حاشيه مي زند. استاد در اين باره مي فرمايد:

«با جدّيتي كه استاد بسيار دلسوز و پركار(آية اللّه موحّد) داشت، از اوّل سيوطي تا آخر كفايه را نزد او در مدّت چهار سال خواندم، همان درسي كه امروز در حوزه ها در

مدّت ده سال خوانده مي شود. و هنگامي كه كفايه را تمام كردم، حدود هفده سال داشتم و در همان شيراز، حاشيه فشرده اي بر كفايه نوشتم، اين نكته نيز شنيدني است كه بعد از اتمام جامع المقدّمات در مدرسه خان، روزي مرحوم آية اللّه موحّد به مغازه پدرم آمد؛ تابستان بود و روزها در مغازه پدر كه شغلش در آن زمان جوراب بافي بود كار مي كردم، رو به پدرم كرد و سخني گفت كه مضمونش اين بود:

چند پسر داري؟

- چهارتا.

بيا اين يكي (ناصر) را وقف امام زمان (عليه السلام(كن و پدرم با اين كه كمك زيادي به او مي كردم پذيرفت كه مرا به خدمت آقاي موحّد يعني مدرسه علميّه آقا بابا خان بفرستد».

اتمام صمديّه در كمتر از دو شبانه روز

از شگفتي هاي آن زمان در همين زمينه، قصّه اي است كه استاد حكايت مي كند:

«روزي استاد ما، عبارت معروف «صمديّه»(و المبرّد ان كان كالخليل فكالخليل و الاّ فكيونس و الاّ فكالبدل) را از من سؤال كرد و سفارش كرد آن را حل كنم، من صمديّه را از ميان كتابهاي جامع المقدّمات تا آن روز نخوانده بودم در حالي كه از پيچيده ترين كتابهاي جامع المقدّمات است، تصميم گرفتم آن را با

ص: 6

مطالعه حل كنم، در مدّت «سي وشش ساعت» يعني كمتر از دو شبانه روز، تمام آن را مطالعه و جواب سؤال استاد را تهيّه كرده و براي ايشان بيان كردم و ايشان تعجّب كرد و مرا تشويق نمود».

اين درخشش هنگامي به قلّه خود مي رسد كه مشاهده شود جواني هيجده يا نوزده ساله، پاي در محفل درس شيخ الفقهاء و استاذ الاساتذة مرحوم آية اللّه العظمي بروجردي(قدس سره) مي گذارد.

او كه (مطابق تعريف استاد) مردي بسيار با تقوي، هوشيار، نوراني، جذّاب و فوق العاده در فقه قوي بود و در واقع مكتب خاص و مستقلّي در فقه داشت كه به واقعيّت بسيار نزديك بود و در رجال و حديث و ادبيّات و فنون ديگر، فوق العادگي

داشت، درسش براي استاد ما بسيار دلچسب بود و به اعتراف خود استاد، بسيار چيزها در مكتب فقهي او آموخت.

خاطره شركت در درس اين اَبَر مرد فقه و حديث را استاد، اين چنين توصيف مي كند:

«در آغاز جواني، هيجده - نوزده ساله بودم و شركت چنين نوجواني در درس مثل آية اللّه العظمي بروجردي كه معمّرين و بزرگان حوزه، حتّي استاد من آية اللّه العظمي داماد و آية اللّه العظمي گلپايگاني و همچنين امام راحل (قدس سره (در آن شركت داشتند، كمي عجيب بود، مخصوصاً زماني كه به خود شجاعت طرح اشكال در اثناي درس را مي دادم، مسأله عجيب تر به نظر مي رسيد و شايد بعضي به خود مي گفتند: اين پسربچه شيرازي چرا اين قدر جسور است و به خود اجازه طرح اشكال و «إن قلت» را در چنين محضر بزرگي مي

ص: 7

دهد؟!».

حكايت ذيل در اين رابطه قابل توجّه و جالب است:

«يك روز آية اللّه العظمي بروجردي در درس فقه اشاره به مسأله «صيد لهوي» كردند يعني شكار رفتن كساني كه براي تفريح شكار مي كنند. معروف ميان فقها اين است كه سفر اين گونه اشخاص تمام است، امّا شايد كمتر كسي حكم به حرام بودن چنين كاري كند، من كه در آن زمان طلبه كم سنّ و سالي بودم، رفتم و مدارك زيادي براي حرمت صيد لهوي از كلمات قدما و متأخّرينِ از آنها، جمع آوري كردم و ثابت نمودم كه سفر صيد لهوي يكي از مصاديق سفر حرام است كه نماز در آن، بايد تمام خوانده شود. هنگامي كه آية اللّه العظمي بروجردي آن نوشته را مطالعه كرد با تعجّب پرسيد كه اين نوشته را خود شما نوشته ايد؟! عرض كردم آري!».

درجه اجتهاد

چنين نبوغ و استعداد فوق العاده بود كه به ضميمه خصوصيّات ديگري كه ذكرش خواهد آمد، سبب شد استاد در سن بيست و چهار سالگي موفّق به اخذ اجازه اجتهاد گردد:

از زبان خود استاد بشنويد:

«پس از ورود به نجف اشرف به زودي به واسطه طرح سؤالات مختلف در بحث هاي اساتيد بزرگ، شناخته شدم و همه جا مورد عنايت و محبّت قرار مي گرفتم و سرانجام در سن بيست و چهار سالگي به وسيله دو نفر از مراجع بزرگ آن زمان مفتخر به اجازه اجتهاد گشتم: يكي آية اللّه العظمي اصطهباناتي بود كه از مراجع بسيار باشخصيّت و شيخ الفقهاء محسوب مي شد، ايشان لطف و محبّت فوق العاده اي به من پيدا كردند، لذا اجازه كامل اجتهاد برايم

ص: 8

مرقوم فرمودند و ديگر آية اللّه العظمي حاج شيخ محمّدحسين كاشف الغطاء بود، ايشان چون آشنايي به وضع من نداشتند فرمودند از شما امتحان مي كنم! گفتم آماده ام، از من خواستند رساله اي درباره اين مسأله كه «آيا تيمّم، مبيح است يا رافع حدث؟» بنويسم، من هم رساله اي مشروح در اين زمينه تهيّه كردم، خدمت ايشان دادم، ايشان علاوه بر آن، يك امتحان شفاهي نيز از من به عمل آوردند و يكي از مسائل پيچيده علم اجمالي را سؤال فرمودند، وقتي جواب دادم ايشان اجازه را مرقوم داشته و محبّت فرمودند».

از نكته هايي كه دليل اين نبوغ و استعداد موهبتي است (در عين حال بر حافظه قويّ استاد نيز گواهي مي دهد) اين است كه استاد گاهي درسهايي را كه دو هفته قبل در نجف اشرف از مرحوم آية اللّه العظمي خوئي شنيده بودند بعد از گذشتن اين مدّت طولاني به طور كامل يادداشت مي كردند، اين در حالي است كه امروز، غالب طلاّب، مطالب استاد را سر درس مي نويسند، مبادا چيزي از خاطر آنها محو شود!

تقريظ آية اللّه العظمي حكيم (رحمه الله)

آخرين قصّه اي كه از حوزه نجف، مهر تأييد بر نبوغ استاد و اوجِ نضوج انديشه ايشان مي زند تقريظي است كه صاحب مستمسك العروة الوثقي، مرحوم آية اللّه العظمي حكيم، آن فقيه تمام عيار، بر حاشيه دفتر كتاب الطهارة (كه تقرير درس خارج فقه آن مرحوم بود و به قلم استاد، تقرير و تدوين شد) وارد كردند، دستخط شريف آن مرحوم، عيناً چنين است:

«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم و له الحمد و الصلاة و السلام علي رسوله و آله الطاهرين، قد نظرت في

ص: 9

بعض مواضع هذا التقرير بمقدار ما سمح به الوقت فوجدته متقناً غاية الإتقان ببيان رائق و أسلوب فائق يدلّ علي نضوج في الفكر و توقّد في القريحة و اعتدال في السليقة فشكرت اللّه سبحانه أهل الشكر علي توفيقه لجناب العلاّمة المهذّب الزكيّ الألمعي الشيخ ناصر الشّيرازي سلّمه اللّه تعالي و دعوته سبحانه أن يسدّده و يرفعه الي المقام العالي في العلم و العمل، إنّه وليّ التسديد و هو حسبنا و نعم الوكيل و الحمد للّه ربّ العالمين».

محسن الطباطبائي الحكيم 9 / ج 1 / 1370 ه ق

«بنام خداوند بخشنده مهربان، و او راست سپاس، و درود و سلام بر فرستاده او و اهل بيت طاهرينش. به بخشي از اين تقرير به مقداري كه وقت اجازه مي داد نظر افكندم. آن را در نهايت اتقان ديدم با بياني شيوا و رسا، و اسلوبي سرآمد كه بيانگر رشد فكري و شكوفايي ذوق و قريحه، و اعتدال سليقه مقرّر است، پس شكر خداوند سبحاني كه شايسته و اهل شكر است را بجا آوردم به جهت توفيقي كه به جناب علاّمه مهذّب، پاك و هوشمند، شيخ ناصر شيرازي سلّمه اللّه تعالي عطا كرد و از حضرتش خواستم كه ياريش دهد و او را به مقام عالي از علم و عمل برساند چراكه اوست ياري دهنده و اوست كفايت كننده ما و بهترين پشتيبان، و الحمد للّه ربّ العالمين».

تشويق و جلب اعتماد اساتيد

از جمله چيزهايي كه نقش بسيار اساسي (و شايد اساسي ترين نقش را) در تكوّن شخصيّت يك طلبه و به طور كلّي يك شاگرد دارد، جلب اعتماد استاد و در نتيجه محبّت ها و تشويق هاي پدرانه اوست، بافت

ص: 10

محافل درسي و حوزه هاي تعليمي، اعمّ از حوزه و دانشگاه، با انواع رقابت ها و گاه حسادت ها و تخريب ها و تضعيف هايي همراه است كه سبب تزريق روحيّه يأس و احساس عقب ماندگي از قافله شده، اسباب پژمردگي و افسردگي خاطر را فراهم مي سازد.

مهم ترين عاملي كه مي تواند همه اين عوامل منفي را خنثي كرده و روح اميد و پيشرفت را در كالبد شاگرد بدمد، تشويق ها و شخصيّت دادن هاي اساتيد است. باهوش ترين و با استعداد ترين شاگرد اگر در يك مدار سالم قرار نگيرد و بر محور استاد يا اساتيد مخلّق به اخلاق اسلامي و وارسته اي نچرخد و از «خودرو بودن» و «آزادي هاي مطلق و بي حدّ و مرز» بيرون نيايد، دچار ناهنجاري هاي روحي و كج سليقگي ها يا بلند پروازي ها و باورهاي غلط، و ادّعاهاي عجيب و غريب مي شود.

بسيار اندكند كساني كه از آغوش گرم و پر محبّت اساتيد، محروم بودند و به تعبير ديگر، فرزند حوزه و پرورش يافته دامن هاي پاك معلّمان ربّاني به حساب نمي آمدند، در عين حال مشكلاتي -لااقل در حدّ مشكلات سليقه اي- نداشتند.

آيات عظام اصطهباناتي و كاشف الغطاء

به هرحال: موهبت ديگري كه نصيب استاد ما شد، همين بود كه از آغاز جواني و نوجواني مورد حمايت ها، تشويق ها و محبّت هاي بي دريغ اساتيد خويش قرار گرفتند و گواه آن، حكايتي است كه در فصل دوّم (نبوغ و استعداد موهبتي) تحت عنوان «درجه اجتهاد» به آن اشارت رفت و تكرار آن خالي از لطف نمي باشد:

«... به زودي به واسطه طرح سؤالات مختلف در

ص: 11

بحث هاي اساتيد بزرگ شناخته شدم و همه جا مورد عنايت قرار گرفتم و سرانجام در سن 24 سالگي به وسيله دو نفر از مراجع آن زمان مفتخر به اجازه اجتهاد گشتم: يكي آية اللّه العظمي اصطهباناتي بود، كه از مراجع بسيار با شخصيّت و شيخ الفقهاء نجف اشرف بودند، ايشان لطف و محبّت فوق العاده اي به من پيدا كردند، لذا اجازه كامل اجتهاد برايم مرقوم فرمودند، نفر ديگر آية اللّه العظمي كاشف الغطاء بود ايشان چون آشنايي به وضع من نداشتند، فرمودند: از شما امتحان مي كنم! از من خواستند رساله اي درباره اين مسأله كه «آيا تيمّم مبيح است يا رافع حدث؟» بنويسم. من هم رساله اي در اين زمينه تهيّه كردم خدمت ايشان دادم و هنگامي كه به اتّفاق آية اللّه العظمي ميرزا هاشم آملي (رحمه الله)خدمت ايشان رسيدم ايشان يك امتحان شفاهي از من بعمل آوردند و يكي از مسائل پيچيده فقهي علم اجمالي را از من سؤال فرمودند، وقتي جواب دادم ايشان نيز اجازه، مرقوم داشته و محبّت فرمودند».

آية اللّه حجّت (رحمه الله)

و حكايت ديگر تشويقي است كه از جانب مرحوم آية اللّه العظمي حجّت (رحمه الله) صورت پذيرفت كه استاد در اين رابطه نيز چنين مي فرمايد:

«يكبار هم در درس مرحوم آية اللّه العظمي حجّت كه خدايش رحمت كند طبق روشي كه ايشان داشتند سؤالي را مطرح كردند و گفتند: هر كس جواب آن را بياورد من به او جايزه مي دهم، بعد از درس به كتابخانه رفتم و مدّتي جستجو كردم، جواب را پيدا كردم خدمت ايشان تحويل دادم، كمي بعد از من نيز يكي ديگر از شاگردان با

ص: 12

سابقه ايشان، جواب را آورده بود، ايشان به او فرمود، قبل از شما ديگري جواب را آورده است و بعد يكصد تومان كه در آن روز پول بسيار زيادي بود (چون بعضي از شهريه ها از سه تومان تجاوز نمي كرد) به عنوان جائزه به من مرحمت فرمودند و

تشويق كردند».

تواضع فوق العاده و روحيه تشويق آية اللّه العظمي ميرزا هاشم آملي

شكّي نيست كه اين تشويق، زماني اوج مي گيرد و تأثيرش چند برابر مي شود كه استادي نصيب انسان شود كه از روحيه اشكال پذيري خاصّي برخوردار باشد و بي اعتنا از كنار سؤالات و ايرادات شاگرد نگذرد و قبول اشكال را منافي شئونات خود نبيند كه اتّفاقاً بعضي از اساتيد استاد ما از اين ملكه نوراني نيز برخوردار بودند و استاد خود، چنين حكايت مي كند:

«محبّت هاي فوق العاده مرحوم آية اللّه العظمي ميرزا هاشم آملي مرا به درس ايشان جلب و جذب كرد... آية اللّه العظمي آملي علاوه بر تواضع فوق العاده و روح تشويق و تقدير از شاگرد، احاطه زيادي بر بحث هاي اساتيدش مانند آية اللّه آقا ضياءالدين عراقي داشت، شاگردان او در آن زمان در نجف، اگرچه كم بودند ولي از فضلا محسوب مي شدند، ايشان مخصوصاً انصاف عجيبي در درس داشت كه من كسي را همانندش در اين ويژگي نديدم، اگر شاگردي اشكالي مي كرد كه وارد بود نه تنها با بي اعتنايي نمي گذشت بلكه آن را كاملاً شرح و پرورش مي داد و با بيان شافي از آن دفاع مي كرد و سپس مي پذيرفت».

تشويق آية اللّه العظمي بروجردي (رحمه الله) و كتاب جلوه حق

استاد در ارتباط با تشويق و كرامت مرحوم آية اللّه العظمي بروجردي (رحمه الله(چنين تعريف مي كند:

«وقتي كتاب «جلوه

ص: 13

حق»نخستين تأليف من چاپ شده بود، يك جلد از آن را خدمت آية اللّه العظمي بروجردي فرستادم. مدّتي بعد، ايشان دنبال من فرستادند خدمتشان رفتم فرمودند: من پايم درد مي كرد و چند روزي به درس نيامدم و طبعاً وقت بيشتري براي مطالعه داشتم، چشمم به كتاب شما افتاد، اوّل ديدم«جلوه حق» اسمي است كه به صوفي ها مي خورد و همين، حسّ كنجكاوي مرا تحريك كرد و كتاب را برداشتم از اوّل تا به آخر، تمام آن را خواندم من بسيار از روحيه اين مرد بزرگ تعجّب كردم كه چطور يك كتاب را كه از يك طلبه جوان به او رسيده، از اوّل تا به آخر مطالعه مي كند، و اين درس عبرتي براي من شد. آن هم از سوي كسي كه داراي مرجعيّت و زعامت جامعه بود بعداً فرمودند: من در تمام اين كتاب مطلقاً چيز خلافي نديدم و تعبيرشان اين بود: «احساس كردم نويسنده بدون آن كه بخواهد خودنمايي كند و مريد، براي خودش جمع كند مي خواسته حقايقي را درباره گروه صوفيّه بازگو كند» اين جمله مرا بسيار تشويق كرد و اعتماد به نفس فوق العاده اي در مسأله نويسندگي به من داد و از آن جا فهميدم تشويق، آن هم از سوي بزرگان چقدر مؤثّر و كارساز است».

ناصر! تو از ما استفاده خواهي كرد

اين نكته زماني به اوج خود مي رسد و بلكه نوراني و آسماني مي شود كه شاگرد، صرف نظر از تشويق اساتيد، مورد تفقّد و تشويق استاد حقيقي و امام الاساتيد، امام معصوم قرار بگيرد و در رؤيايي رحماني و بشارت بخش از جانب حضرت

ص: 14

حجّت سلام اللّه عليه به او خطاب شود: «ناصر! تو از ما استفاده خواهي كرد».

قصّه را از زبان يكي از اساتيد دوران سطح استاد ما يعني مرحوم حجّة الإسلام و المسلمين قدوه مي شنويم كه چنين حكايت مي كند:

«امروز صبح آقاي مكارم در حالي كه برافروخته (و خوشحال) بودند وارد جلسه درس شدند، گفتم چرا؟ از پاسخ امتناع داشتند، با اصرار من جواب دادند كه ديشب ولي عصر سلام اللّه عليه را خواب ديدم به من فرمود: «ناصر تو از ما استفاده خواهي كرد».

تشويق ها و عنايت هاي حضرت امام (رحمه الله)

اين بخش را با تشويق ها و عنايت هايي كه آن پير مراد، امام راحل قدّس سرّه نسبت به استاد ما داشته اند پايان مي بريم، استاد خود در اين رابطه چنين مي گويد:

«اگرچه من توفيق شركت در درس امام (قدس سره(را بيش از يك روز پيدا نكردم، شايد به دليل اين بود كه در ايّامي كه درس ايشان گُل كرد، من كمتر به درس كسي مي رفتم و بيشتر تدريس مي كردم، ولي به هر حال با افكار ايشان كاملاً ارتباط داشتم يعني از خلال تقريرات ايشان و كتاب ها و نوشته هايشان با افكار فقهي و اصولي ايشان آشنا بودم، و براي ايشان احترام فوق العاده اي قائل بودم و كراراً به زيارت ايشان مي رفتم و ايشان هم محبّت آميخته با احترامي نسبت به بنده داشتند. فراموش نمي كنم: مدّتي به عللي از رفتن به جامعه مدرّسين خودداري كرده بودم ايشان، به يكي از معاريف از اعضاي جامعه دستور دادند و گفتند به سراغ فلاني برو و از او براي بازگشت به جامعه مدرّسين دعوت

ص: 15

كن، و ايشان آمدند و من هم مجدّداً به جامعه بازگشتم، فرزند محترم ايشان حاج سيداحمد آقا در جلسه اي كه جمعي حضور داشتند به من گفتند: نامه هايي كه به مناسبت هاي مختلف براي امام مي فرستيد، امام اين نامه ها را مطالعه مي كنند (چون من گفته بودم نمي دانم نامه هاي ما به ايشان مي رسد يا نه) و ايشان گفتند: مي رسد و مي بيند و نسبت به نامه شما عنايت دارند».

و نيز در همين رابطه خاطره شيرين ديگري را از دوران مجلس خبرگان قانون اساسي نقل مي كند و مي فرمايد:

«من در بخش مذهب در قانون اساسي با چند نفر از علماي شيعه و اهل سنّت و مذاهب ديگر بودم؛ موقعي كه مذهب شيعه را كه مذهب اكثريّت مردم كشور ماست در مجلس خبرگان مطرح كردم و از آن دفاع نمودم برادري از اهل سنّت (آقاي مولوي عبدالعزيز) بر خلاف انتظاري كه از ايشان داشتيم بعد از دفاع من وقت گرفت و مخالفت كرد. من با يك بيان منطقي به جواب ايشان پرداختم و روشن كردم كه در يك مملكت، بالاخره بايد قوانين، از يك مذهب پيروي كند و دو مذهب و سه مذهب نمي شود در احكام عمومي حاكم باشد، البتّه بقيّه مذاهب بايد محترم باشند و از تمام حقوق شهروندان بهره مند گردند ولي تعدّد قوانين حاكم بر كشور ممكن نيست، افراد در مسائل داخلي زندگي خود آزادند (مانند ازدواج و طلاق كه مسائل شخصيّه و احوال شخصيّه ناميده مي شود) ولي در مسائل عامّه، بايد پيرو يك قانون باشند، بعد كه امام را زيارت كردم

ص: 16

ايشان فرمودند: «من از تلويزيون دفاع شما را ديدم و شنيدم و خيلي خوشم آمد، خوب و منطقي دفاع كرديد و حقّ مسأله را ادا نموديد!»».

رساله توضيح المسائل مطابق با فتاواي حضرت آيه الله العظمي آقاي حاج ناصر مكارم شيرازي (دام ظله)

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور:استفتائات جديد/ مكارم شيرازي، ناصر، 1305 -؛ تهيه و تنظيم ابوالقاسم عليان نژادي.

مشخصات نشر:قم : مدرسه الامام علي بن ابيطالب(ع) ، 1379.

مشخصات ظاهري: 3 ج.

شابك: ج. 2 : 964-6632-27-0؛ 20000 ريال (ج. 1، چاپ دوم)؛ 12500 ريال (ج. 1، چاپ سوم)؛ 35000 ريال : ج. ٬1 چاپ چهارم 978-964-8139-94-5:؛ 10000 ريال (ج. 2، چاپ دوم)؛ 12500 ريال (ج. 2، چاپ سوم)؛ 20000 ريال : ج. 3، چاپ دوم : 964-8139-39-3؛ 35000 ريال : ج.3 ٬ چاپ چهارم: 978-964-8139-39-6

يادداشت:چاپ اول: 1379.

يادداشت: ج. 1 (چاپ چهارم: 1387).

يادداشت: ج. 2 (چاپ دوم: 1380).

يادداشت: ج. 1 و 2 (چاپ سوم: 1381).

يادداشت: ج. 1 و 3 (چاپ دوم: 1385).

يادداشت: ج.3 (چاپ چهارم: 1387).

يادداشت:كتابنامه.

موضوع:فتوا هاي شيعه -- قرن 14

موضوع:فقه جعفري -- رساله عمليه

شناسه افزوده:عليان نژادي، ابوالقاسم، 1343 -، گردآورنده

شناسه افزوده: مدرسة الامام علي بن ابي طالب (ع)

رده بندي كنگره: BP183/9 /م7الف5 1379

رده بندي ديويي: 297/3422

شماره كتابشناسي ملي:م 78-25130

توضيح المسائل

تقليد

احكام تقليد

مسأله 1 هيچ مسلماني نمي تواند در اصول دين تقليد نمايد، بلكه بايد آنها را از روي دليل به فراخور حال خويش بداند ولي در فروع دين يعني احكام و دستورات عملي، اگر مجتهد باشد (يعني بتواند احكام الهي را از روي دليل به دست آورد) به عقيده خود عمل مي كند و اگر مجتهد نباشد بايد از مجتهدي تقليد كند، همان گونه كه مردم در تمام اموري كه تخصّص و اطّلاع ندارند، به اهل اطّلاع مراجعه مي كنند و از آنها پيروي مي نمايند.

و نيز مي تواند عمل به احتياط كند،

ص: 17

يعني در اعمال خود طوري رفتار نمايد كه يقين كند تكليف خود را انجام داده است، مثلاً اگر بعضي از مجتهدين كاري را حرام و بعضي مباح مي دانند آن را ترك كند و يا اگر بعضي، آن را مستحب و بعضي واجب مي دانند آن را حتماً به جا آورد، ولي چون عمل به احتياط مشكل است و احتياج به اطّلاعات نسبتاً وسيعي از مسائل فقهي دارد، راه براي توده مردم غالباً همان مراجعه به مجتهدين و تقليد از آنهاست.

مسأله 2 حقيقت تقليد در احكام، استناد عملي به دستور مجتهد است، يعني انجام اعمال خود را موكول به دستور مجتهد كند.

مسأله 3 مجتهدي كه از او تقليد مي كند بايد داراي صفات زير باشد: مرد، بالغ، عاقل، شيعه دوازده امامي، حلال زاده و همچنين بنابراحتياط واجب عادل و زنده

باشد. (عادل كسي است كه داراي حالت خداترسي باطني است كه او را از انجام گناه كبيره و اصرار بر گناه صغيره باز مي دارد).

مسأله 4 در مسائلي كه مجتهدين اختلاف نظر دارند بايد از «اعلم» تقليد كند.

مسأله 5 «مجتهد» و «اعلم» را از سه راه مي توان شناخت:

اوّل: اين كه خود انسان اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.

دوم: اين كه دو نفر عادل از اهل علم به او خبر دهند، به شرط اين كه دو نفر عالم ديگر برخلاف گفته آنها شهادت ندهند.

سوم: اين كه آنچنان در ميان اهل علم و محافل علمي مشهور باشد كه انسان يقين پيدا كند او اعلم است.

مسأله 6 هرگاه شناختن «اعلم» بطور قطع ممكن نشود، احتياط

ص: 18

آن است از كسي تقليد كند، كه گمان به اعلم بودن او دارد و در صورت شك ميان چند مجتهد و عدم ترجيح آنها از هركدام بخواهد مي تواند تقليد كند.

مسأله 7 براي آگاهي از فتواي مجتهد چند راه وجود دارد: اوّل، شنيدن از خود مجتهد يا ملاحظه دستخطّ او؛ دوم، ديدن در رساله اي كه مورد اطمينان باشد؛ سوم، شنيدن از كسي كه مورد اعتماد است؛ چهارم، مشهور بودن در ميان مردم بطوري كه سبب اطمينان شود.

مسأله 8 اگر احتمال دهد فتواي مجتهد عوض شده، مي تواند به فتواي سابق عمل كند و جستجو لازم نيست.

مسأله 9 در جايي كه مجتهد صريحاً فتوا ندارد، بلكه مي گويد احتياط آن است كه فلان گونه عمل شود، اين احتياط را «احتياط واجب» مي گويند و مقلّد يا بايد به آن عمل كند و يا به مجتهد ديگر مراجعه نمايد و امّا اگر فتواي صريحي داده، مثلاً گفته است اقامه براي نماز مستحبّ است، سپس گفته احتياط آن است كه ترك نشود، اين را «احتياط مستحبّ» مي گويند و مقلّد مي تواند به آن عمل كند يا نكند و در مواردي كه مي گويد «محلّ تامّل» يا «محلّ اشكال» است مقلّد مي تواند عمل به احتياط كند

يا به ديگري مراجعه نمايد. امّا اگر بگويد «ظاهر چنين است» يا «اقوي چنين است»، اين تعبيرها فتوا محسوب مي شود و مقلّد بايد به آن عمل كند.

مسأله 10 هرگاه مجتهدي كه انسان از او تقليد مي كند، از دنيا برود باقي ماندن بر تقليد او جايز است؛ بلكه اگر اعلم باشد واجب است، به شرط

ص: 19

اين كه عمل به فتواي او كرده باشد.

مسأله 11 عمل كردن به فتواي مجتهد مرده ابتداءً جايز نيست هرچند اعلم باشد بنابر احتياط واجب.

مسأله 12 هركس بايد مسائلي را كه معمولاً مورد احتياج او واقع مي شود ياد گيرد يا طريقه احتياط آن را بداند.

مسأله 13 اگر مسأله اي پيش آيد كه حكم آن را نمي داند مي تواند عمل به احتياط نمايد، يا اگر وقت آن نمي گذرد صبر كند تا دسترسي به مجتهد پيدا كند، و اگر دسترسي ندارد يك طرف را كه بيشتر احتمال صحّت مي دهد انجام مي دهد و بعداً سؤال مي كند، اگر مطابق فتواي مجتهد بود صحيح است وگرنه بايد اعاده كند.

مسأله 14 هرگاه كسي مدّتي اعمال خود را بدون تقليد انجام داده، سپس تقليد كند، اگر اعمال سابق، مطابق فتواي اين مجتهد باشد صحيح است و گرنه بايد اعاده كند، همچنين است اگر بدون تحقيق كافي از مجتهدي تقليد نموده.

مسأله 15 هرگاه كسي در نقل فتواي مجتهدي اشتباه كرده بايد بعد از اطّلاع، صحيح آن را بگويد، و اگر در منبر و سخنراني گفته بايد آن را در جلسات مختلف تكرار كند تا كساني كه به اشتباه افتاده اند از اشتباه درآيند، امّا اگر فتواي آن مجتهد تغيير كرده، اعلام تغيير بر او لازم نيست.

مسأله 16 عدول، يعني تغيير تقليد از مجتهدي به مجتهد ديگر، جايز نيست بنابر احتياط واجب، مگر آن كه مجتهد دوم اعلم باشد و اگر بدون تحقيق عدول كرده بايد بازگردد.

مسأله 17 هرگاه فتواي مجتهد تغيير كند بايد به فتواي جديد عمل شود، امّا اعمالي را

ص: 20

كه مطابق فتواي سابق عمل كرده (مانند عبادات يا معاملاتي كه انجام داده) صحيح است و اعاده لازم ندارد، همچنين اگر از مجتهدي به مجتهد ديگر عدول كند، اعاده اعمال سابق لازم نيست.

مسأله 18 هرگاه مدّتي تقليد كرده امّا نمي داند تقليد او صحيح بوده يا نه، نسبت به اعمال گذشته اشكالي ندارد، امّا براي اعمال فعلي و آينده بايد تقليد صحيح كند.

مسأله 19 هرگاه دو مجتهد مساوي باشند، مي توان بعضي از مسائل را از يكي و بعضي را از ديگري تقليد كرد.

مسأله 20 فتوا دادن و اظهار نظر كردن در مسائل شرعي براي كسي كه مجتهد نيست (يعني قادر به استنباط احكام از مدارك و دلايل آن نمي باشد) حرام است و هرگاه بدون اطّلاع اظهار نظر كند، مسؤول اعمال تمام كساني است كه به گفته او عمل مي كنند.

طهارت

اقسام آبها

مسأله 21 آب يا «مطلق» است يا «مضاف». آب مضاف آبي است كه به تنهايي به آن آب گفته نشود، مثلاً بگويند «آب ميوه»، «آب نمك» و «آب گل»؛ امّا آب مطلق آن است كه مي توان بدون هيچ قيد و شرطي به آن آب گفت؛ مثل آبهاي معمولي.

آب مطلق
تعريف آب مطلق

مسأله 22 آب مطلق اقسامي دارد كه هركدام حكمي دارد و آن پنج قسم است: اوّل آب كر، دوم آب قليل، سوم آب جاري و آبهاي لوله كشي، چهارم آب باران، پنجم آب چاه، ولي همه اين آبها پاك و پاك كننده اند؛ امّا آب مضاف چيزي را پاك نمي كند، بلكه با ملاقات به نجس، نجس مي شود.

1 آب كر

مسأله 23 آب كر بنابر احتياط واجب مقدار آبي است كه اگر

ص: 21

در ظرفي كه طول و عرض و عمق آن هركدام سه وجب ونيم است بريزند، آن ظرف را پركند، يا وزن آن 384 كيلوگرم (384 ليتر) باشد و معيار در وجب، وجبهاي متوسّط است.

مسأله 24 اگر عين نجس مانند بول و خون در آب كر بريزد نجس نمي شود، مگر اين كه رنگ، يا بو يا مزه آن تغيير كند.

مسأله 25 اگر چيزي كه نجس شده (مانند لباس و ظرف) در آب كر بشويند، پاك مي شود.

مسأله 26 هرگاه رنگ و بو و طعم آب كر به واسطه غير نجاست تغيير كند، نجس نمي شود ولي خوب است از هرگونه آب آلوده اجتناب گردد.

مسأله 27 هرگاه عين نجس (مانند خون) به آبي كه بيشتر از كر است برسد و قسمتي از آن را تغيير دهد چنانچه باقيمانده به اندازه كر يا بيشتر است، فقط آن قسمت كه تغيير كرده نجس مي شود و الاّ تمام آن نجس خواهد شد.

مسأله 28 هرگاه چيز نجس را زير شيري كه متّصل به كر است بگيرند، آبي كه از آن مي ريزد پاك است، مگر اين كه بو يا رنگ يا طعم نجاست به خود گيرد.

مسأله 29 آبي كه به اندازه كر يا بيشتر بوده، چنانچه شك كنيم از كر افتاده حكم آب كر را دارد و بعكس، اگر آبي كمتر از كر بوده و شك داريم كر شده، حكم آب كمتر از كر را دارد.

مسأله 30 كُر بودن آب را از دو راه مي توان شناخت: نخست اين كه خود انسان يقين پيدا كند و ديگر اين كه لااقل يك نفر

ص: 22

عادل خبر دهد.

2 آب قليل

مسأله 31 آب قليل آبي را گويند كه از مقدار كر كمتر باشد و از زمين نجوشد.

مسأله 32 هرگاه چيز نجسي به آب قليل برسد آن را نجس مي كند (بنابر احتياط واجب) امّا اگر از بالا بريزند، فقط آن مقدار كه به نجس رسيده نجس مي شود و اگر به صورت فوّاره از پايين به بالا رود و به چيز نجسي برسد، قسمت پايين آن نجس نمي شود.

مسأله 33 اگر با آب قليل پاك چيزي را كه نجس شده بشويند پاك مي شود (با شرايطي كه بعداً گفته خواهد شد) امّا آبي كه از آن جدا مي شود و آن را «غساله» گويند، نجس است؛ مگر در آبي كه با آن مخرج بول و مدفوع را مي شويند كه با پنج شرط پاك است: 1 يكي از اوصاف سه گانه نجس را به خود نگرفته باشد. 2 نجاستي از خارج به آن نرسيده باشد. 3 نجاست ديگري مانند خون يا بول همراه آن نباشد.

4 بنابر احتياط واجب ذرّات مدفوع در آب پيدا نباشد. 5 بيشتر از مقدار معمول نجاست به اطراف مخرج نرسيده باشد، ولي پاك بودن اين آب به آن معني است كه اگر به بدن و لباس ترشّح كند لازم نيست آن را آب بكشند، امّا ساير استفاده هاي آب پاك را از آن نمي توان كرد.

3 آب جاري

مسأله 34 آبهايي كه از زمين مي جوشد و جاري مي شود مانند آب چشمه و قنات، يا از برفهاي متراكم در كوهها سرچشمه مي گيرد و ادامه دارد آب جاري است.

مسأله 35 آب جاري با ملاقات نجاست

ص: 23

نجس نمي شود، هرچند كمتر از كر باشد، مگر اين كه بو، يا رنگ، يا طعم نجاست به خود گيرد.

مسأله 36 هرگاه نجاستي به آب جاري برسد و قسمتي از آن، بو، يا رنگ ويا طعم نجس گيرد همان مقدار نجس مي شود و طرفي كه متّصل به چشمه است اگرچه كمتر از كر باشد پاك است، ولي طرف ديگر اگر كمتر از كر باشد نجس مي شود، مگر اين كه با آب تغيير نكرده، اتّصال به چشمه داشته باشد.

مسأله 37 آبهاي ايستاده كه هروقت از آن برمي دارند باز هم مي جوشد حكم آب جاري دارد و با ملاقات نجاست نجس نمي شود، هرچند كمتر از كر باشد، همچنين آبهاي ايستاده كنار نهرها كه متّصل به نهر است.

مسأله 38 چشمه ها و قناتها كه گاه مي جوشد و گاه از جوشش مي افتد، در هنگامي كه مي جوشد حكم آب جاري دارد.

مسأله 39 آبهاي لوله كشي شهرها و حمّام ها و مانند آن كه متّصل به منبع است حكم آب جاري را دارد، به شرط اين كه آب منبع به تنهايي يا به اضافه لوله ها كمتر از كر نباشد.

مسأله 40 هرگاه ظرفي را زير آب لوله كشي بگذارند، آبي كه درون ظرف است حكم آب جاري را دارد، به شرط اين كه متّصل به آب لوله كشي باشد.

4 آب باران

مسأله 41 آب باران در حكم آب جاري است و به هر چيز نجسي برسد آن را پاك مي كند، خواه زمين باشد، يا بدن، يا فرش و يا غير اينها، به شرط اين كه عين نجاست در آن نباشد

ص: 24

و غساله يعني آبي كه با آن شسته شده جدا شود.

مسأله 42 بارش چند قطره كافي نيست، بلكه بايد به مقداري ببارد كه به آن «باران» گويند.

مسأله 43 هرگاه باران روي عين نجسي ببارد و به جاي ديگر ترشح كند، احتياط واجب اجتناب از آن است.

مسأله 44 هرگاه روي زمين يا پشت بام عين نجس باشد و باران روي آن ببارد احتياط واجب اجتناب است، امّا آن مقدار كه روي نجس نباريده پاك است و اگر باهم مخلوط شود و از ناودان جاري گردد آن هم پاك است.

مسأله 45 هرگاه آب باران جاري شود و به زير سقف يا جايي كه باران نمي بارد برسد آن را پاك مي كند، به شرط اين كه باران قطع نشده باشد.

مسأله 46 هرگاه آب باران در جايي جمع شود و متّصل به باران باشد، حكم آب باران را دارد و هرچيز نجسي را پاك مي كند هرچند كمتر از كر باشد.

مسأله 47 هرگاه فرش پاكي روي زمين نجس باشد و باران بر آن ببارد و از زير آن جاري شود، آن فرش نجس نمي شود، بلكه زمين هم پاك مي شود.

مسأله 48 هرگاه باران بر حوضي كه آب آن نجس است ببارد و با آن مخلوط گردد پاك مي شود.

5 آب چاه

مسأله 49 آب چاه پاك و پاك كننده است، هرچند كمتر از كر باشد و اگر چيز نجسي كه عين نجاست در آن نيست با آن شسته شود پاك مي گردد، مگر اين كه به واسطه رسيدن عين نجس، بو يا رنگ ويا طعم نجس به خود بگيرد.

مسأله 50 گرچه

ص: 25

آب چاه بر اثر افتادن چيز نجس در آن نجس نمي شود، ولي مستحبّ است مقداري از آن را براي هريك از اشياء نجس بكشند و دور بريزند، اين مقدار در كتابهاي مفصل فقهي تعيين شده است.

مسأله 51 چاههاي عميق و نيمه عميق و معمولي كه آب آن با موتور و تلمبه كشيده مي شود هرگاه آبي كه از آن كشيده اند، به مقدار كر باشد پاك كننده است و اگر كمتر از كر باشد مادام كه آب جريان مستمر دارد حكم آب چاه را دارد و با ملاقات نجاست نجس نمي شود.

مسأله 52 هرگاه آب چاه بر اثر ريختن عين نجس در آن بو يا رنگ يا طعم نجاست گيرد و بعداً اين تغيير، خود به خود از بين برود آب چاه پاك نمي شود، مگر اين كه آبهاي تازه اي از آن بجوشد و با آن مخلوط گردد.

احكام آبها

مسأله 53 آب مضاف كه در اوّل اين بحث معني آن گفته شد مانند گلاب و آب ميوه، چيز نجس را پاك نمي كند و نيز وضو و غسل با آن صحيح نيست.

مسأله 54 هرگاه آب مضاف با چيز نجسي ملاقات كند نجس مي شود، مگر در سه صورت:

اوّل اين كه از بالا به پايين بريزد، مثلاً گلاب را از گلابدان روي دست نجسي بريزيم، گلابهايي كه در گلابدان است نجس نمي شود. دوم اين كه مانند فوّاره با فشار از پايين به بالا رود، در اين صورت نيز تنها آن قسمت كه با نجس ملاقات كرده نجس مي شود. سوم آن كه بقدري زياد باشد كه بگويند نجاست به آن

ص: 26

سرايت نكرده، مثل اين كه استخر بزرگي از آب مضاف باشد و نجس در گوشه اي از آن بيفتد يا لوله طولاني از نفت باشد و نجس با يك طرف آن ملاقات كند، در اين گونه موارد، بقيّه نجس نمي شود.

مسأله 55 هرگاه آب مضاف نجس، با كر يا آب جاري، چنان مخلوط شود كه ديگر به آن مضاف نگويند، پاك مي شود.

مسأله 56 هرگاه آبي مطلق بوده، شك كنيم مضاف شده يا نه مانند سيلابهايي كه نمي دانيم به آن آب مي گويند يا نه حكم آب مطلق را دارد، يعني مي توان چيزهاي نجس را با آن شست و وضو گرفت و غسل كرد، امّا بعكس اگر آبي مضاف بوده، شك داريم مطلق شده، حكم آب مضاف را دارد.

مسأله 57 آبي كه معلوم نيست مطلق است يا مضاف و حالت سابقه آن هم معلوم نيست چيزي را پاك نمي كند، وضو و غسل هم با آن باطل است، امّا اگر چيز نجسي به آن رسد نجس نمي شود.

مسأله 58 هرگاه آبي بر اثر مجاورت و نزديكي با عين نجس بوي نجس بگيرد پاك است، مگر اين كه عين نجس به آن برسد، درعين حال اجتناب از آن بهتر است.

مسأله 59 هرگاه آبي كه بو، يا رنگ و يا طعم آن بر اثر نجاست تغيير كرده خود به خود رنگ و بو و طعمش از بين برود پاك نمي شود، مگر اين كه با آب كر يا باران يا جاري مخلوط گردد.

مسأله 60 آبي كه قبلاً پاك بوده شك داريم نجس شده يا نه، پاك است و آبي

ص: 27

كه قبلاً نجس بوده شك داريم پاك شده يا نه نجس است.

مسأله 61 آب نيم خورده «حيوانات نجس» مانند سگ و خوك نجس است، امّا نيم خورده حيوانات حرام گوشت (مانند گربه و جانوران درنده) پاك است هرچند خوردن آن مكروه است.

مسأله 62 مستحبّ است آب نوشيدني كاملاً تميز بوده باشد، خوردن آبهاي آلوده كه موجب بيماري مي گردد حرام است، آبهاي شست و شو نيز شايسته است تميز باشد از آبهاي متعفّن و آلوده تا آنجا كه ممكن است، بايد پرهيز شود.

تخلي

احكام تخلّي

مسأله 63 واجب است انسان عورت خود را از ديگران بپوشاند، چه در موقع تخلّي و چه در مواقع ديگر، خواه بيننده محرم او باشد (مانند خواهر و مادر) يا نامحرم، بالغ باشد يا غير بالغ، حتّي از اطفال مميّز كه خوب و بد را مي فهمند. ولي زن و شوهر لازم نيست خود را از يكديگر بپوشانند.

مسأله 64 براي پوشانيدن عورت از هر چيز مي توان استفاده كرد، حتّي با دست و آب كدر.

مسأله 65 در موقع تخلّي بايد رو به قبله يا پشت به قبله نباشد و برگرداندن عورت به تنهايي كافي نيست، امّا اگر بدن رو به قبله يا پشت به قبله نباشد، احتياط واجب آن است كه عورت را رو به قبله يا پشت به قبله نكند.

مسأله 66 در موقع شستن مخرج بول و غائط مانعي ندارد رو به قبله و پشت به قبله باشد، ولي در موقع «استبراء» احتياط واجب ترك است.

مسأله 67 احتياط واجب آن است كه بزرگترها بچّه ها را در موقع تخلّي رو به قبله يا پشت به

ص: 28

قبله ننشانند، امّا اگر خود بچّه بنشيند جلوگيري او واجب نيست، هرچند بهتر است.

مسأله 68 در منزلهايي كه مستراح آن رو به قبله يا پشت به قبله ساخته شده (خواه از روي عمد باشد، يا اشتباه، يا ندانستن مسأله) بايد طوري بنشينند كه رو به قبله يا پشت به قبله نباشد و الاّ حرام است.

مسأله 69 اگر قبله را نمي داند بايد جستجو كند و اگر طريقي براي جستجو نيست اگر مي تواند تأخير بيندازد، امّا در صورت ضرورت به هر طرف بنشيند اشكالي ندارد، در هواپيماها و قطارها نيز بايد همين معني را مراعات كرد.

مسأله 70 در چند محل تخلّي كردن حرام است (خواه بول يا غائط): اوّل در كوچه ها و جادّه هايي كه مسير مردم است. دوم در جايي كه براي عدّه خاصي وقف شده، مانند مدرسه هايي كه مخصوص طلاّب است يا مساجدي كه آبريز آن فقط براي نمازگزاران مي باشد. سوم روي قبر مؤمن يا هر محلّ ديگري كه موجب بي احترامي نسبت به مؤمن يا يكي از مقدّسات شود.

مسأله 71 مخرج غائط را مي توان با آب شست، يا با سه قطعه كاغذ يا سنگ يا پارچه يا مانند آن تميز كرد، مگر در صورتي كه از حدّ معمول تجاوز كرده و اطراف مخرج را آلوده نموده باشد، يا نجاست ديگري مانند خون با آن بيرون آيد،يا از خارج نجاستي به آن برسد، كه در اين حال فقط با آب پاك مي شود.

مسأله 72 در مواردي كه مي توان مخرج غائط را با غير آب تميز كرد، شستن با آب بهتر است.

مسأله 73

ص: 29

مخرج بول با غير آب پاك نمي شود و اگر با آب قليل بشويند واجب است دوبار بشويند، امّا با شيلنگ هاي متّصل به آب لوله كشي كه در حكم جاري است، يك مرتبه كافي است.

مسأله 74 در شستن مخرج بول و غائط فرق ميان مجراي طبيعي و غيرطبيعي نيست، ولي در مخرج غيرطبيعي غير آب كفايت نمي كند.

مسأله 75 هرگاه مخرج غائط را با سه قطعه سنگ، يا كاغذ و مانند آن پاك كنند و ذرات كوچكي كه معمولاً جز با آب برطرف نمي شود باقي بماند، ضرري ندارد و مي تواند با آن نماز بخواند.

مسأله 76 هرگاه با سه طرف يك قطعه سنگ محل را پاك كند كافي است، همچنين با سه گوشه يك قطعه كاغذ و پارچه.

مسأله 77 اگر شك كند كه مخرج را پاك كرده، بايد خود را تطهير كند، ولي اگر بعد از نماز شك كند، نمازش صحيح، امّا براي نمازهاي بعد بايد خود را تطهير كند.

استبراء

مسأله 78 استبراء عمل مستحبّي است كه مردها بعد از بيرون آمدن بول انجام مي دهند، به اين ترتيب كه چند مرتبه از بيخ آلت تا بالا دست مي كشند و قسمت بالا را چند مرتبه فشار مي دهند، تا باقيمانده قطرات بول خارج شود، امّا استبراء از مني آن است كه بعد از خروج مني بول كنند تا ذرّات باقي مانده خارج شود.

مسأله 79 رطوبتهايي كه از انسان خارج مي شود غير از بول و مني بر چند قسم است: اوّل آبي كه گاه بعد از بول بيرون مي آيد و كمي سفيد و چسبنده است و

ص: 30

به آن «وَدْي» مي گويند، دوم آبي كه هنگام ملاعبه و بازي كردن با همسر بيرون مي آيد و به آن «مَذْي» مي گويند، سوم آبي كه گاه بعد از مني بيرون مي آيد و به آن «وَذْي» گويند، همه اين آبها در صورتي كه مجرا آلوده به بول و مني نباشد، پاك است و وضو و غسل را هم باطل نمي كند.

مسأله 80 فايده استبراء از بول اين است كه، مجرا را از بول پاك مي كند، يعني اگر آب مشكوكي بعد از آن خارج شود پاك است و وضو را هم باطل نمي كند، امّا اگر استبراء نكرده بايد وضو را اعاده كند و محل را بشويد.

مسأله 81 فايده استبراء از مني اين است كه اگر رطوبت مشكوكي از او خارج شود و نداند مني است يا يكي از آبهاي پاك، غسل ندارد و اگر استبراء نكند و احتمال دهد ذرّات مني در مجري باقي بوده و همراه بول يا رطوبت ديگري خارج شده، بايد دوباره غسل كند.

مسأله 82 هرگاه شك كند استبراء كرده يا نه، بايد از رطوبتهاي مشكوك اجتناب كند، امّا اگر استبراء كرده ولي نمي داند درست بوده يا نه، اعتنا به شك نمي كند.

مسأله 83 براي زن استبراء نيست و هرگاه رطوبت مشكوكي از او خارج شود، پاك است وضو وغسل هم ندارد.

مستحبّات و مكروهات تخلّي

مسأله 84 مستحبّ است در موقع تخلّي جايي بنشيند كه كسي مطلقاً او را نبيند، همچنين مستحبّ است هنگام تخلّي سر را بپوشاند.

مسأله 85 اين كارها در موقع تخلّي مكروه است:

1 نشستن زير درختان ميوه، 2 نشستن در جايي كه

ص: 31

محلّ عبور و مرور مردم است، هرچند كسي او را نبيند. 3 نشستن اطراف خانه ها، 4 نشستن مقابل خورشيد و ماه، ولي اگر عورت خود را بپوشاند، مكروه نيست. 5 توقّف زياد، 6 سخن گفتن مگر به هنگام ضرورت، ولي ذكر خدا در همه حال خوب است. 7 ايستاده بول كردن، 8 بول كردن در آب، مخصوصاً آبهاي ايستاده، 9 بول كردن در سوراخ جانوران، 9 بول كردن در زمينهاي سفت كه از آن ترشّح مي شود و در مقابل باد.

مسأله 86 نگه داشتن بول و غائط مكروه است، و اگر ضرر داشته باشد اشكال دارد.

مسأله 87 مستحبّ است پيش از خواب و پيش از نماز و بعد از خارج شدن مني، بول كند.

نجاست

چيزهاي نجس

مسأله 88 نجاسات بنابر احتياط واجب يازده چيز است: 1 بول 2 مدفوع

3 مني 4 مردار 5 خون 6 سگ 7 خوك 8 كافر 9 مايعات مست كننده

10 آبجو 11 عرق حيوان نجاستخوار

1 و 2 بول و مدفوع

مسأله 89 بول و مدفوع انسان و هر حيوان حرام گوشت كه خون جهنده دارد، يعني اگر رگ آن را ببرند خون از آن به سرعت جاري مي شود، نجس است، احتياط واجب آن است از بول حيوان حرام گوشت كه خون جهنده ندارد نيز اجتناب كند؛ ولي فضله حيوانات كوچك مثل پشه مگس و مانند آنها پاك است بنابر اين از فضله موش و گربه و حيوانات درنده و مانند آنها بايد اجتناب كرد.

مسأله 90 بول و مدفوع حيوان نجاستخوار نجس است بنابر احتياط واجب همچنين بول و غائط حيواني كه انساني آن را وطي كرده، يعني با آن نزديكي نموده

ص: 32

است.

مسأله 91 از بول و مدفوع گوسفندي كه شير خوك خورده بايد اجتناب كرد. مسأله 92 فضله و بول پرندگان حلال گوشت و حرام گوشت نجس نيست، ولي احتياط مستحبّ پرهيز از حرام گوشت است مخصوصاً از بول خفّاش.

3 مني

مسأله 93 مني حيواني كه خون جهنده دارد نجس است، خواه حرام گوشت باشد، يا حلال گوشت و احتياط واجب آن است كه از مني حيواني كه خون جهنده ندارد نيز اجتناب شود.

4 مردار

مسأله 94 مردار حيواني كه خون جهنده دارد نجس است در صورتي كه خودش مرده باشد، امّا اگر به غير دستور شرعي آن را ذبح كرده باشند پاك است، ولي احتياط مستحبّ پرهيز است، بنابراين گوشت و پوست حيواناتي كه از ممالك غيراسلامي مي آورند پاك است، ولي خوردن اين گوشت ها حرام است، مگر اين كه يقين به ذبح شرعي آنها پيدا شود، يا آورنده آن خبر دهد كه ذبح شرعي شده است.

مسأله 95 اجزاي مردار كه روح ندارد مانند پشم و مو و ناخن پاك است، ولي استخوان و قسمتي از دندان و شاخ كه روح دارد يعني اگر آسيبي به آن برسد ناراحت مي شود، اشكال دارد.

مسأله 96 اجزايي را كه روح دارد اگر از بدن انسان يا حيوان زنده جدا كنند نجس است، هرچند گوشت كمي باشد.

مسأله 97 پوستهايي كه از لب و سر و جاهاي ديگر بدن انسان جدا مي شود پاك است، امّا اگر آن را با فشار جدا كنند احتياط واجب اجتناب است.

مسأله 98 تخم مرغي كه از شكم مرغ مرده بيرون مي آيد پاك است، به شرط اين كه پوست

ص: 33

آن سفت شده باشد، ولي بايد ظاهر آن را آب بكشند.

مسأله 99 اگر برّه و بزغاله پيش از آن كه علفخوار شود بميرد، پنير مايه اي كه در شيردان آنهاست پاك است، ولي بيرون آن را بنابر احتياط واجب بايد آب بكشند.

مسأله 100 گوشت و پوست و پيه و چرمي كه در بازار مسلمانان فروخته مي شود، يا مسلماني براي انسان هديه مي آورد پاك است، ولي اگر بدانند آن مسلمان از كافر گرفته و رسيدگي لازم را نكرده است، مستحبّ است از آن اجتناب شود، ولي خوردن آن حرام مي باشد.

مسأله 101 تمام مواد غذايي و غير غذايي كه از كشورهاي غير اسلامي مي آورند مانند كره و روغن و پنير و انواع داروها و صابون و واكس و پارچه و عطر و امثال اينها، اگر انسان يقين به نجس بودن آنها نداشته باشد، پاك است.

5 خون

مسأله 102 خون انسان و هر حيواني كه خون جهنده دارد (يعني اگر رگ آن را ببرند خون از آن به سرعت جاري مي شود) نجس است، ولي خون حيواناتي كه خون جهنده ندارند مانند ماهي و مار و همچنين خون پشه پاك است.

مسأله 103 هرگاه حيوان حلال گوشت را مطابق دستور شرع سر ببرند و خون آن به مقدار معمول بيرون آيد خوني كه در بدنش باقي مي ماند پاك است، مگر اين كه سر حيوان را در جاي بلند قرار دهند و خون به بدن حيوان بر گردد و اگر به علّت نفس كشيدن، خون برگردد نيز احتياط واجب، اجتناب است.

مسأله 104 خوني كه در تخم مرغ است نجس است بنابر

ص: 34

احتياط واجب و خوردن آن نيز حرام است.

مسأله 105 خوني كه به هنگام دوشيدن شير در آن ديده مي شود نجس است و شير را هم نجس مي كند.

مسأله 106 خوني كه از لثه يا جاي ديگر دهان بيرون مي آيد هرگاه در آب دهان حل شود و از بين برود پاك است و فرو بردن آب دهان نيز در اين صورت جايز است، ولي عمداً اين كار را نكند.

مسأله 107 هرگاه خون به واسطه كوبيده شدن زير پوست يا ناخن بميرد، اگر طوري باشد كه ديگر به آن خون نگويند پاك است و اگر به آن خون بگويند مادام كه زير پوست و ناخن است براي وضو و غسل نماز اشكال ندارد، امّا هرگاه سوراخ شود اگر ضرر و زحمت فوق العاده اي ندارد بايد آن را بيرون آورند و اگر زحمت زياد دارد بايد براي وضو و غسل اطراف آن را شست و پارچه اي روي آن بگذارد و روي پارچه دست تر بكشد و احتياطاً تيمّم هم بكند.

مسأله 108 اگر انسان نداند سياهي زير پوست، خون مرده است يا گوشت بر اثر كوبيده شدن، به آن رنگ درآمده، پاك است.

مسأله 109 زردابه اي كه گاه موقع خراشيدگي پوست يا در اطراف زخم پيدا مي شود چنانچه معلوم نباشد خون است يا با خون مخلوط شده، پاك است.

مسأله 110 پوست سرخ رنگي كه بعد از شستن زخم يا هنگام بهبودي روي زخم ظاهر مي شود پاك است، مگر اين كه يقين حاصل شود خون در آن است.

6 و 7 سگ و خوك

مسأله 111 سگ و خوك معمولي نجس است، حتّي مو

ص: 35

و پنجه و ناخن و رطوبتهاي آن نجس مي باشد ولي سگ و خوك دريايي پاك است.

مسأله 112 حيواني كه از اين دو يعني سگ و خوك متولّد گردد، يا از جفت گيري يكي از اين دو با حيوان ديگري متولّد شود و به آن سگ و خوك نگويند پاك است.

8 كافر و كساني كه در حكم كافرند

مسأله 113 كافر يعني كسي كه خدا، يا پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) را قبول ندارد، يا براي خدا شريكي قرار مي دهد بنابر احتياط نجس است، هرچند به يكي از اديان آسماني، مانند آيين يهود و نصاري ايمان داشته باشد.

مسأله 114 كساني كه به خدا و پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) ايمان دارند، ولي وسوسه هايي براي آنها پيدا مي شود و به مطالعه و تحقيق مي پردازند پاكند و اين وسوسه ها ضرري ندارد.

مسأله 115 كسي كه ضروري دين اسلام يعني چيزي را كه همه مسلمانان مي دانند (مانند معاد روز قيامت و واجب بودن نماز و روزه و امثال آن) را منكر شود، چنانچه ضروري بودن آن را بداند، كافر است و اگر در ضروري بودن آن شك دارد كافر نيست، ولي احتياط مستحبّ آن است كه از او اجتناب شود.

مسأله 116 آنچه در بالا درباره نجس بودن كافر گفته شد، تمام اجزاي بدن او حتّي مو و ناخن را شامل مي شود.

مسأله 117 كسي كه در جامعه اسلامي زندگي مي كند و از اعتقادات او خبر نداريم، پاك است و جستجو و تفتيش لازم نيست و نيز در جوامع غير اسلامي چنانچه افرادي باشند كه معلوم نباشد مسلمان هستند يا كافر، پاكند.

مسأله

ص: 36

118 بچّه هاي كفّار به حكم آنها هستند و بچّه هاي مسلمانان حتّي بچّه اي كه فقط پدرش مسلمان است پاك است، امّا اگر فقط مادرش مسلمان باشد احتياط، اجتناب است.

مسأله 119 هرگاه كسي پناه بر خدا به خدا، يا پيامبر (صلي الله عليه وآله) يا يكي از ائمّه معصومين (عليهم السلام) يا فاطمه زهرا (عليهم السلام) دشنام و ناسزا گويد يا عداوت داشته باشد، كافر است.

مسأله 120 كساني كه در حق علي (عليه السلام) و ساير امامان (عليهم السلام) غلوّ كنند؛ يعني، آن بزرگواران را خدا بدانند يا صفات مخصوص خدايي براي آنها قائل باشند، كافرند.

مسأله 121 كساني كه عقيده به وحدت وجود دارند يعني مي گويند در عالم هستي يك وجود بيش نيست و آن خداست و همه موجودات عين خدا هستند و كساني كه معتقدند خدا در انسان، يا موجود ديگري حلول كرده و با آن يكي شده، يا خدا را جسم بدانند احتياط واجب، اجتناب از آنهاست.

مسأله 122 تمام فرقه هاي اسلامي پاكند، مگر آنها كه با ائمه معصومين (عليهم السلام) عداوت و دشمني دارند و خوارج و غُلات، يعني غلوكنندگان در حق ائمّه (عليهم السلام).

9 مسكر مايع

مسأله 123 شراب و هر مايعي كه انسان را مست مي كند نجس است بنابراحتياط واجب، امّا اگر مثل بنگ و حشيش باشد كه مخدّر و مستي آور است و ذاتاً مايع نيست پاك است، هرچند آن را با آب مخلوط كنند و به صورت مايع درآورند، ولي استعمال آن به هر حال حرام است.

مسأله 124 الكل طبّي و صنعتي كه انسان نمي داند از چيز مست كننده مايع گرفته

ص: 37

شده، پاك است همچنين ادكلن و عطرها و داروهايي كه با الكل طبّي يا صنعتي مخلوط است.

مسأله 125 الكلهايي كه ذاتاً قابل شرب نيست يا جنبه سمّي دارد نجس نيست، ولي هرگاه آن را رقيق كنند و مشروب و مسكر باشد نوشيدنش حرام است و احتياطاً حكم نجس دارد.

مسأله 126 هرگاه آب انگور به خودي خود جوش آيد (جوش آمدني كه معمولاً مقدّمه شراب شدن است) نجس و حرام است، ولي اگر با حرارت آتش يا غير آن به جوش آيد نجس نيست، ولي خوردنش حرام است. همچنين آب خرما و مويز و كشمش، بنابر احتياط واجب.

مسأله 127 هرگاه خرما و مويز و كشمش را در غذا بريزند و بجوشد، خوردن آن اشكال ندارد.

10 آبجو

مسأله 128 مشروب الكي كه از جو گرفته مي شود و به آن «آبجو» مي گويند حرام و از جهت نجاست مانند شراب است، ولي آبي كه براي خواصّ طبّي از جو مي گيرند و به آن «ماء الشّعير» مي گويند و ابداً مسكر نيست، پاك و حلال است.

مسأله 129 مخمّر آبجو كه به آن «لوردوبير» نيز مي گويند و به صورت گردي است كه مصرف طبّي دارد نه مسكر است و نه مايع، پاك و حلال است.

11 عرق حيوان نجاستخوار

مسأله 130 عرق شتر نجاستخوار بلكه حيوانات ديگر نجاستخوار نجس است بنابر احتياط واجب.

عرق جُنُب از حرام

مسأله 131 كسي كه از طريق حرام جُنُب شود، خواه به واسطه زنا باشد، يالواط و يا استمناء، عرق او نجس نيست، ولي مادام كه بدن يا لباس او عرق دارد با آن نماز نخواند بنابر احتياط واجب.

مسأله 132 احتياط

ص: 38

مستحبّ آن است كه از عرق جُنُب از حرام پرهيز شود و

براي رعايت اين احتياط، بهتر است با آب ملايم غسل كند، كه به هنگام غسل بدن او عرق نكند، اين در صورتي است كه با آب قليل غسل نمايد و اگر با آب كر و مانند آن باشد اشكال ندارد، امّا بعد از پايان غسل يك بار همه بدن را آب بكشد (بنابراحتياط مستحبّ).

مسأله 133 نزديكي كردن با همسر در حال عادت ماهيانه يا در حال روزه ماه مبارك رمضان حرام است و اگر عرق كند، احتياط واجب آن است كه با آن، معامله عرق جُنُب از حرام كند.

مسأله 134 منظور از عرق جُنُب از حرام عرقي است كه در آن حال يا بعد از آن، پيش از آن كه غسل كند از بدن او بيرون مي آيد.

مسأله 135 هرگاه جنب ازحرام به واسطه نداشتن آب، يا عذر ديگر، يا تنگي وقت تيمّم كند، عرقهاي بدن او بعد از آن پاك و نمازخواندن با آن، جايز است.

راههاي ثابت شدن نجاست

مسأله 136 نجس بودن چيزي از سه راه ثابت مي شود: اوّل آن كه انسان يقين پيدا كند، ولي گمان حتّي گمان قوي كافي نيست؛ بنابراين، غذا خوردن در بعضي از اماكن عمومي كه گاه انسان گمان قوي به نجس بودن آنها دارد جايز است، مگر آن كه يقين به نجاست پيدا كند. دوم آن كه «ذواليد» يعني كسي كه چيزي در اختيار اوست (مانند صاحب خانه و فروشنده و خدمتكار) خبر دهد كه آن چيز نجس است. سوم دو نفر عادل و يا حتّي يك نفر گواهي دهد.

مسأله 137 هرگاه چيزي

ص: 39

پاك بوده شك دارد نجس شده است يا نه، پاك است و اگر چيزي قبلاً نجس بوده شك دارد پاك شده يا نه، نجس است.

مسأله 138 هرگاه مي داند يكي از دو ظرف، يا دو لباس كه هر دو قابل استفاده اوست نجس شده و نداند كدام است بايد از هر دو اجتناب كند، امّا اگر مثلاً نداند لباس خودش نجس شده، يا لباس شخص بيگانه اي كه مورد استفاده او نيست، اجتناب لازم نمي باشد.

مسأله 139 افراد وسواسي نبايد به علم و يقين خود در طهارت و نجاست توجّه كنند، بلكه بايد ببينند افراد معمولي درچه مورد يقين به طهارت يانجاست پيدا مي كنند و به همان ترتيب عمل كنندوبراي ترك وسواس،بهترين راه، بي اعتنايي است.

مسأله 140 احتياط زياد از حد در مسأله طهارت و نجاست از نظر شرع كار پسنديده اي نيست، بلكه اگر سبب وسواس گردد اشكال دارد.

مسأله 141 هرگاه گمان كند چيزي نجس شده، تفحّص و جستجو و سؤال كردن لازم نيست و اگر جستجو موجب وسواس گردد، آن هم اشكال دارد.

مسأله 142 مستحبّ است علاوه بر رعايت مسائل مربوط به طهارت و نجاست، نظافت و پاكيزگي در بدن و لباس و خانه و مسكن و مركب و تمام محيط زندگي رعايت شود، همان گونه كه پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) و ائمّه هدي (عليهم السلام) رعايت مي فرمودند.

اسباب سرايت نجاست

مسأله 143 هرگاه چيز پاكي با چيز نجسي ملاقات كند و يكي از آن دو رطوبت داشته باشد نجس مي شود، امّا اگر هر دو خشك باشند يا رطوبت بقدري كم باشد كه سرايت نكند، پاك

ص: 40

است (مگر در ملاقات چيزي با مرده انسان پيش از غسل دادن كه احتياط واجب اجتناب است، هرچند خشك باشد).

مسأله 144 اگر در ملاقات يا در رطوبت داشتن شك كند، آن چيز نجس نمي شود.

مسأله 145 هرگاه بداند قسمتي از فرش، يا لباس نجس شده امّا نمي داند كدام قسمت آن است اگر دست، به قسمتي از آن بزند نجس نمي شود، همين طور هر دو چيزي كه مي داند يكي از آن دو نجس شده،ولي نمي داند كدام نجس است ملاقات با يكي از آن دو سبب نجاست نمي شود.

مسأله 146 زمين يا پارچه و مانند آن اگر رطوبت داشته باشد و چيز نجسي به آن برسد همان قسمت نجس مي شود و بقيّه پاك است، مگر اين كه رطوبت بقدري زياد باشد كه از جايي به جاي ديگر سرايت كند. همچنين خيار و خربزه و ماست و امثال آنها اگر رطوبت زياد و مسري نداشته باشد، همان محلّ ملاقات نجس مي شود.

مسأله 147 روغن و شيره اگر روان باشد هرگاه نقطه اي از آن نجس شود تمام آن نجس مي شود، امّا اگر روان نباشد، بطوري كه از جايي به جايي سرايت كند فقط محلّ ملاقات نجس است و مي توان آن را برداشت و دور ريخت.

مسأله 148 اگر مگس يا مانند آن روي چيز نجسي بنشيند، كه تر است و بعد روي چيز پاكي بنشيند نجس نمي شود، چون احتمال دارد پاي اين حشرات رطوبتي به خود نگيرد،امّا اگر بدانيم نجاستي را باخود حمل كرده وسرايت نموده،نجس مي شود.

مسأله 149 هرگاه جايي از بدن كه عرق

ص: 41

دارد نجس شود، هرجا كه عرق به آن سرايت كند نجس مي شود.

مسأله 150 اخلاطي كه از بيني يا گلو مي آيد هرگاه غليظ باشد و نقطه اي از آن خون داشته باشد همان نقطه نجس است اگر روان باشد،همه نجس مي شود.

مسأله 151 هرگاه ظرفي را كه ته آن سوراخ است روي زمين نجسي بگذارند، چنانچه آب با فشار از آن خارج شود داخل ظرف نجس نخواهد شد.

مسأله 152 هرگاه چيزي مانند سوزن در داخل بدن با نجاستي مانند خون ملاقات كند نجس مي شود بنابر احتياط واجب، هر چند موقع بيرون آمدن آلوده نباشد، همچنين است آب دهان و بيني هرگاه در داخل دهان و بيني با خون ملاقات كند احتياط، اجتناب است.

مسأله 153 چيزي كه نجس شده مثلاً دستي كه با بول ملاقات كرده، اگر با رطوبت با چيز پاكي ملاقات كند آن هم نجس مي شود.

احكام نجاسات

مسأله 154 اوّل: خوردن و آشاميدن چيز نجس حرام است و خورانيدن عين نجس، مانند مسكرات به اطفال نيز حرام مي باشد و بنابر احتياط واجب بايد از خورانيدن غذايي كه نجس شده به اطفال نيز خودداري كرد، امّا آنچه بر اثر نجس بودن دست خود آنها نجس مي شود، اشكال ندارد.

مسأله 155 فروختن و عاريه دادن چيز نجس اشكال ندارد و اطّلاع دادن نيز لازم نيست، مگر در صورتي كه بداند گيرنده آن را در خوردن و نماز و مانند آن استعمال مي كند، كه احتياط واجب اعلام است. همچنين اگر نزد عاريه گيرنده نجس شود، به هنگام برگرداندن در همين صورت اعلام مي كند.

مسأله 156 هرگاه انسان

ص: 42

ببيند كسي بدون اطّلاع چيز نجسي را مي خورد، يا با لباس نجس نماز مي خواند لازم نيست به او خبر دهد، امّا اگر صاحب خانه ببيند ميهمان با لباس و بدن تر روي فرش نجسي مي نشيند، احتياط آن است كه به او اعلام كند.

مسأله 157 هرگاه صاحب خانه در بين غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، بنابر احتياط بايد به ميهمانها بگويد، ولي اگر يكي از ميهمانها بفهمد لازم نيست به ديگران بگويد فقط خودش بايد اجتناب كند، مگر اين كه با او معاشرت داشته باشند كه براي جلوگيري از آلودگي خودش مي تواند بعد از غذا خوردن به آنها بگويد، تا دست و دهان خود را آب بكشند.

مسأله 158 دوم: نجس كردن خط و ورق قرآن حرام است و اگر نجس شود بايد فوراً آن را آب كشيد. نجس كردن جلد قرآن اگر سبب بي احترامي به قرآن باشد نيز،همين حكم را دارد.

مسأله 159 گذاشتن قرآن روي عين نجس چنانچه موجب بي احترامي باشد، حرام است و بايد آن را برداشت.

مسأله 160 نوشتن قرآن با مركّب نجس حرام است و اگر عمداً يا سهواً نوشته شود بايد آن را محو كنند، يا آب بكشند.

مسأله 161 دادن قرآن به دست كافر اگر موجب بي احترامي باشد حرام است و اگر اميد هدايت او برود، يا براي تبليغ اسلام باشد جايز، بلكه گاهي واجب است.

مسأله 162 هرگاه ورق قرآن و دعا يا ورقي كه نام خدا، يا پيامبر (صلي الله عليه وآله) و يا ائمّه (عليهم السلام) روي آن نوشته باشد در جاي آلوده و نجسي بيفتد بايد

ص: 43

فوراً آن را بيرون آورد و آب كشيد، هرچند مخارجي داشته باشد و اگر بيرون آوردن آن ممكن نباشد احتياط واجب آن است كه اگر مستراح باشد به آن مستراح نروند تا يقين كنند آن ورق پوسيده، يا خطّ آن محو شده است.

مسأله 163 پاك كردن ورق قرآن فقط وظيفه كسي كه آن را نجس كرده نيست، بلكه اگر ديگران هم باخبر شوند وظيفه همه است كه آن را پاك كنند و اگر يكي اين وظيفه را انجام دهد، از ديگران ساقط مي شود، ولي اگر قرآن مال ديگري است و با شستن از بين مي رود يا ناقص مي شود آن كس كه آن را نجس كرده، بايد خسارت آن را بدهد.

مسأله 164 سوم: نجس كردن تربت امام حسين (عليه السلام) حرام است و پاك كردن آن واجب و اگر درمحلّ آلوده اي بيفتد بايد همانند ورق قرآن كه در مسأله 162 گفته شد عمل نمايد.

مسأله 165 چهارم: نجس كردن مسجد حرام است و پاك كردن آن واجب است و شرح اين مسأله در بحث احكام مسجد در مكان نمازگزار به خواست خدا خواهد آمد.

مسأله 166 پنجم: بدن و لباس نمازگزار و محلّ سجده او بايد پاك باشد، شرح اين مسائل نيز در بحث لباس و مكان نمازگزار خواهد آمد.

مسأله 167 هرگاه «ذواليد» يعني كسي كه چيزي در اختيار اوست خبر دهد كه آن چيز، نجس يا پاك است بايد قبول كرد، خواه عادل باشد يا نه، به شرط اين كه بالغ باشد بنابراين، خبر دادن غيربالغ دراين باره قبول نيست، مگر اين كه اطمينان از گفته او حاصل

ص: 44

شود.

مُطهِّرات

مطهرات

مسأله 168 مطهّرات به چيزهايي گفته مي شود كه نجس را پاك مي كند و آن 12 چيز است: 1 آب 2 زمين 3 آفتاب 4 استحاله 5 انقلاب 6 ثلثان شدن 7 انتقال 8 اسلام 9 تبعيّت 10 برطرف شدن عين نجاست 11 استبراء حيوان نجاستخوار 12 غايب شدن مسلمان، كه احكام اينها بطور تفصيل در مسائل آينده خواهد آمد.

1 آب

مسأله 169 آب پاك و مطلق هرچيز نجسي را پاك مي كند، به شرط اين كه هنگامي كه چيز نجس را با آن مي شويند آب مضاف نشود و بو يا رنگ يا طعم نجاست به خود نگيرد و با آب كشيدن عين نجاست برطرف شود، مثلاً اگر خون در آن است آنقدر بشويند كه خون برطرف گردد، البته در آب قليل شرايط ديگري نيز هست، كه بعداً اشاره مي شود.

مسأله 170 ظرف نجس را با آب قليل بايد سه مرتبه شست، ولي در آب كر يا جاري يك مرتبه كافي است، هرچند سه مرتبه بهتر است (آبهاي لوله كشي در حكم آب جاري است).

مسأله 171 هرگاه سگ ظرفي را ليسيده، يا از آن، آب يا مايع ديگري، خورده باشد، اوّل بايد آن را با خاك پاك كه مخلوط با كمي آب باشد خاك مال كرد و بعد دومرتبه در آب قليل، يا يك مرتبه در آب كر يا جاري شست و اگر آب دهان سگ در ظرفي بريزد، احتياط مستحبّ آن است كه همين كار انجام شود، امّا اگر جاي ديگري از بدن سگ با رطوبت به ظرف ملاقات كند خاك مال كردن واجب نيست بلكه بايد آن را در آب

ص: 45

قليل سه مرتبه و در آب كر يا جاري يك مرتبه شست.

مسأله 172 هرگاه دهانه ظرفي كه سگ دهان زده، تنگ باشد و نتوان آن را خاك مال كرد، چنانچه ممكن است بايد پارچه اي را به چوبي پيچيد و توسّط آن خاك را با كمي آب به آن ظرف بمالند و اگر ممكن نشود مقداري خاك و كمي آب در آن بريزند و تكان دهند، سپس طبق دستور بالا آب بكشند.

مسأله 173 ظرفي را كه خوك از آن، چيز مايعي را خورده بايد هفت مرتبه با آب شست و لازم نيست آن را خاك مال كنند و در ليسيدن خوك و مردن موش صحرايي در آن نيز، بنابر احتياط واجب بايد هفت مرتبه شست.

مسأله 174 ظرفي را كه با شراب نجس شده، بايد با آب قليل سه مرتبه بشويند و دست در آن بمالند و مستحبّ است هفت مرتبه شسته شود.

مسأله 175 كوزه اي كه از گل نجس ساخته شده، يا آب نجس در آن فرو رفته، اگر در آب كر يا جاري بگذارند و آب در باطن آن نفوذ كند و خارج شود پاك مي شود و اگر آب در آن نفوذ نكند ظاهرش پاك مي شود، با آب قليل نيز مي توان ظاهر آن را شست.

مسأله 176 براي آب كشيدن ظروف با آب قليل مي توان آن را سه مرتبه پر و خالي كرد و يا هر بار قدري آب در آن بريزند و طوري بگردانند كه به جاهاي نجس برسد، بعد بيرون بريزند.

مسأله 177 براي شستن ظرفهاي بزرگ مثل خمره و پاتيل هرگاه آن را

ص: 46

سه مرتبه با آب پر كنند و بعد خالي كنند پاك مي شود و راه آسانتر اين است كه هر دفعه آب را از بالا به پايين به تمام اطراف آن بريزند و هربار آبي كه ته آن جمع مي شود بيرون آورند و لازم است در هر دفعه ظرفي را كه با آن آبها را بيرون مي آورند، بشويند.

مسأله 178 هرگاه فلزّ نجس را آب بكشند ظاهرش پاك مي شود، هرچند اعماقش هنگامي كه ذوب شده، نجس شده باشد.

مسأله 179 براي تطهير تنور نجس كافي است يك مرتبه از بالا به پايين آب در آن بريزند بطوري كه تمام اطراف آن شسته شود، امّا اگربوسيله بول نجس شده باشد دوبار لازم است و بهتر است گودالي ته آن بكنند تا آبها در آن جمع شود و بيرون آورند و بعد آن گودال را با خاك پاك پر كنند.

مسأله 180 اگر چيز نجسي را با آب كر يا جاري يا آب لوله كشي بشويند تا عين نجاست برطرف شود، يا بعد از برطرف كردن عين نجس در آب كر يا جاري فرو برند پاك مي شود، ولي فرش و لباس و مانند آن را بايد فشار يا حركت داد تا آب آن خارج شود.

مسأله 181 براي تطهير چيزي كه با بول نجس شده با آب قليل دومرتبه و در آب كر و جاري و آب لوله كشي يك مرتبه كفايت مي كند، امّا در غير بول يك مرتبه با آب قليل يا كر كافي است.

مسأله 182 براي شستن لباس و فرش و مانند آن با آب قليل بايد آن را

ص: 47

مقداري فشار دهند تا آب از آن خارج شود.

مسأله 183 هرگاه چيزي با بول پسر يا دختر شيرخواري كه غذاخور نشده نجس گردد، چنانچه يك مرتبه آب روي آن بريزند پاك مي شود و در لباس و فرش و مانند آن فشار لازم نيست، ولي احتياط مستحبّ آن است كه دو مرتبه بريزند.

مسأله 184 اگر حصير نجس را كه با نخ بافته اند در آب كر يا جاري فرو برند، يا زير آب لوله كشي بگيرند بعد از برطرف شدن عين نجاست، پاك مي شود.

مسأله 185 اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند آن نجس شود با فرو بردن در آب كر جاري و يا گرفتن زير شير آب، پاك مي گردد اگر باطن آنها نجس شود بايد آن قدر صبر كرد تا يقين حاصل شود آب، داخل آن نفوذ كرده و خارج شده.

مسأله 186 هرگاه شك كند كه آب نجس به باطن چيزي رسيده يا نه، باطن آن پاك است.

مسأله 187 اگر چيزي نجس شود چنانچه آن را در ظرفي بگذارند و سه مرتبه آب روي آن بريزند و خالي كنند پاك مي شود و ظرف هم پاك مي گردد و اگر مانند

لباس يا چيزي كه فشار لازم دارد باشد، بايد در هر مرتبه آن را فشار دهند و ظرف را كج كنند تا آب، بيرون بريزد.

مسأله 188 هرگاه لباس نجسي را رنگ كرده باشند و در آب كر يا جاري فرو برند، يا زير شير آب بگيرند و آب پيش از آن كه به واسطه رنگ، مضاف شود به تمام آن برسد، پاك مي

ص: 48

شود، هرچند موقع فشار دادن، آب مضاف از آن بيرون آيد، امّا اگر آب، قبل از رسيدن به تمام لباس مضاف گردد بايد آنقدر آن را بشويند تا آب مطلق به آن برسد.

مسأله 189 هرگاه بعد از آب كشيدن فرش و لباس مختصري گل يا ذرّات صابون و اشياء ديگر در آن ديده شود پاك است و اگر اشياء بزرگتري باشد ظاهر آنها نيز پاك است و اگر آب نجس به باطن آنها نفوذ كرده براي پاك شدن باطن آنها بايد آب پاك نيز به آن برسد و خارج شود.

مسأله 190 هرگاه چيز نجسي را بشويند و عين نجس برطرف شود امّا بو يا رنگ آن بماند ضرري ندارد و اگر شك كند عين نجس مانده يا نه، بايد بيشتر بشويد تا يقين كند از بين رفته است.

مسأله 191 براي تطهير بدن در آب كر يا جاري يا زير شير آب، همين اندازه كه عين نجاست برطرف شود بدن پاك است و بيرون آمدن و دوباره در آب فرو رفتن لازم نيست.

مسأله 192 هرگاه غذاي نجس در لاي دندانهاباقي مانده، اگر آب در دهان بگردانند به طوري كه به تمام اجزاي آن برسد پاك مي شود.

مسأله 193 اگر موي سر و صورت را با آب قليل آب بكشند چنانچه آب، خود به خود بيرون آيد فشار لازم نيست، و الاّ فشار دهند.

مسأله 194 گوشت و دنبه اي كه نجس شده با آب كشيدن پاك مي شود، همچنين اگر بدن يا لباس كمي چرب باشد كه مانع رسيدن آب نگردد، ولي اگر طوري چرب باشد كه مانع رسيدن آب شود

ص: 49

بايد اوّل چربي را از بدن برطرف كنند.

مسأله 195 شيري كه متّصل به كر مي باشد آبي كه از آن مي ريزد حكم آب كر و جاري را دارد، بنابر اين هر چيز نجسي را با آن بشويند همين كه عين نجاست برطرف شد، پاك مي شود.

مسأله 196 هرگاه انسان چيزي را آب بكشد و يقين كند پاك شده، بعد شك كند كه آن را درست آب كشيده يا نه، آن چيز پاك است، مگر اين كه بداند كه در حال شستن توجّه نداشته است.

مسأله 197 هرگاه زميني را با آب قليل آب بكشند اگر از شن يا ريگ باشد و غساله يعني آب باقيمانده در آن فرو رود پاك است، امّا ريگهاي زير آن زمين نجس مي شود. همچنين اگر سراشيبي داشته باشد آب از آن بگذرد پاك مي گردد، امّا اگر غساله روي زمين بماند نجس است، مگر با وسيله اي آن را جمع كنند.

مسأله 198 هرگاه ظاهر نمك سنگ و مواد ديگري مانند آن نجس شود با آب كشيدن پاك مي شود، خواه با آب قليل باشد، يا كر و جاري، يا زير شير آب.

مسأله 199 هرگاه قند يا شكر نجس شود با آب كشيدن پاك نمي شود.

2 زمين

مسأله 200 اگر پاي انسان يا ته كفش او بر اثر راه رفتن روي زمين نجس، نجس شود با راه رفتن روي زمين پاك، يا كشيدن بر زمين، پاك مي شود، به شرط اين كه زمين پاك و خشك باشد و عين نجاست زايل گردد و نيز بايد زمين خاك، يا سنگ، يا آجر فرش، يا سيمان و يا

ص: 50

مانند آن باشد. امّا با راه رفتن روي فرش و حصير و سبزه، كف پا و ته كفش نجس، پاك نمي شود.

مسأله 201 هرگاه روي زميني كه با چوب فرش شده راه برود پاك شدن كف پا و ته كفش نجس مشكل است، ولي با راه رفتن روي آسفالت پاك مي شود.

مسأله 202 براي پاك شدن كف پا و ته كفش اگر مختصري راه برود يا پا را بر زمين كشد كافي است، ولي بهتراست لااقل پانزده ذراع (تقريباً 5/7 متر) راه برود.

مسأله 203 لازم نيست كف پا و يا ته كفش، تر باشد، بلكه اگر خشك هم باشد با راه رفتن پاك مي شود، وجود رطوبت غير مسري در زمين نيز ضرر ندارد.

مسأله 204 مقداري از اطراف پا و كفش كه با راه رفتن روي زمين آلوده نجس مي شود آن هم اگر به زمين برسد پاك مي گردد، ولي پاك شدن كف دست يا زانوي كسي كه با دست و زانو راه ميورد محلّ اشكال است و همچنين پاهاي مصنوعي و ته عصا و نعل چهارپايان و چرخ اتومبيل و مانند اينها.

مسأله 205 ذرّات كوچكي از نجاست كه جز با آب، پاك نمي شود هرگاه در كف پا يا ته كفش باقي بماند ضرري ندارد، همچنين باقي ماندن بو و رنگ.

مسأله 206 داخل كفش به واسطه راه رفتن پاك نمي شود و پاك شدن كف جوراب به واسطه راه رفتن نيز محلّ اشكال است، مگر اين كه جوراب چرمي و مانند آن باشد كه به جاي كفش از آن استفاده شود.

3 آفتاب

مسأله 207 تابش آفتاب، زمين و

ص: 51

پشت بام را پاك مي كند، ولي پاك كردن ساختمان و درب و پنجره و مانند آن محلّ اشكال است.

مسأله 208 براي پاك شدن زمين و پشت بام با تابش آفتاب چند شرط است: اوّل اين كه چيز نجس داراي رطوبت مسري باشد، بنابراين اگر خشك باشد بايد آن را قبلاً تر كنند، تا بوسيله آفتاب خشك گردد. دوم اين كه عين نجاست را قبلاً برطرف سازد. سوم اين كه آفتاب مستقيماً بر آن بتابد، نه از پشت ابر و مانند آن، مگر اين كه ابر بقدري نازك باشد كه مانع تابش آفتاب نشود ولي تابش از پشت شيشه مانعي ندارد. چهارم اين كه چيز نجس به واسطه تابش آفتاب خشك شود، امّا اگر به كمك باد يا وسيله حرارتي ديگري خشك شود كافي نيست، مگر اين كه بسيار كم باشد كه بگويند با آفتاب خشك شده است.

مسأله 209 تابش آفتاب، حصير نجس و درخت و گياه را بنابر احتياط واجب پاك نمي كند.

مسأله 210 هرگاه شك كند كه زمين نجس با آفتاب خشك شده يا نه، يا چيزي مانع تابش آفتاب بوده يا نه و يا قبلاً عين نجاست را برطرف كرده است يا نه، آن زمين نجس است.

مسأله 211 اگر آفتاب به قسمتي از زمين نجس بتابد و آن را خشك كند فقط همان قسمت پاك مي شود.

4 استحاله

مسأله 212 هرگاه عين نجس چنان تغيير يابد كه آن نام از آن برداشته و نام ديگري به آن داده شود، پاك مي گردد و مي گويند «استحاله» شده است، مثل اين كه سگ در نمكزار فرو رود و مبدّل به

ص: 52

نمك شود. همچنين اگر چيزي كه نجس شده است بكلّي تغيير يابد، مثل اين كه چوب نجس را بسوزانند و خاكستر كنند، يا آب نجس تبديل به بخار شود، امّا اگر تنها صنعت آن تغيير كند مثل اين كه گندم نجس را آرد كنند، پاك نمي شود.

مسأله 213 زغالي كه از چوب نجس درست شده، نجس است و همچنين كوزه يا آجري را كه از گل نجس ساخته اند.

مسأله 214 اگر شك كنيم چيز نجسي استحاله شده يا نه، نجس است.

5 انقلاب

مسأله 215 هرگاه شراب به خودي خود يا به واسطه ريختن چيزي در آن مبدّل به سركه گردد، پاك مي شود و آن را «انقلاب» گويند.

مسأله 216 شرابي كه از انگور نجس درست كنند با سركه شدن پاك نمي شود، حتّي اگر نجاستي از خارج به شراب برسد، واجب است بعد از سركه شدن از آن اجتناب كرد، همچنين سركه اي كه از انگور و كشمش و خرماي نجس مي گيرند، نجس است.

مسأله 217 اگر انگور را با چوبهايش سركه بريزند و معمولاً قبل از سركه شدن شراب مي شود، بعد از آن مبدّل به سركه مي گردد پاك است، امّا اگر خيار و بادنجان و مانند آنها، در آن بريزند احتياط واجب، اجتناب است.

مسأله 218 كشمش و خرمايي كه در غذا مي ريزند خوردنش حلال است، هرچند جوشيده باشد.

6 ثلثان شدن

مسأله 219 هرگاه آب انگور با آتش بجوشد نجس نيست، ولي خوردنش حرام است، امّا اگر آن قدر بجوشد كه دوقسمت آن بخار شود و يك قسمت بماند، حلال مي شود و اگر خود به خود به جوش آيد

ص: 53

و مست كننده شود حرام و نجس است و تنها با سركه شدن پاك و حلال مي شود.

مسأله 220 اگر در ميان خوشه هاي غوره، دانه هايي از انگور باشد آب همه آن را بگيرند چنانچه به آن «آبغوره» گويند با جوشيدن نجس يا حرام نمي شود.

مسأله 221 چيزي كه معلوم نيست غوره است، يا انگور اگر با آتش بجوشد، حرام نمي شود.

مسأله 222 شيره اي كه از بازار مي گيرند و مي دانند فروشنده از اين مسائل باخبر است، پاك و حلال است و تفحّص لازم نيست.

7 انتقال

مسأله 223 اگر خون بدن انسان يا حيواني كه خون جهنده دارد به بدن حيواني كه خون جهنده ندارد منتقل گردد و خون آن حيوان حساب شود پاك است و آن را «انتقال» گويند بنابراين، خون پشه كه جزء بدن اوست پاك است، هر چند در اصل آن را از انسان گرفته، ولي خوني كه زالو از انسان مي مكد پاك نيست، چون جزء بدن او محسوب نمي شود.

مسأله 224 هرگاه خوني از پشه بيرون آيد و نداند خوني است كه تازه از او مكيده، يا از خود پشه است پاك؛ ولي اگر بداند هنوزخون جزء بدن پشه نشده نجس مي باشد.

8 اسلام آوردن

مسأله 225 در بحث نجاسات گفتيم احتياط واجب آن است كه از كافر اجتناب شود حال اگر كافر شهادتين بگويد يعني بگويد: «اَشْهَدُ اَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللّه وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ» مسلمان مي شود و بدن او پاك مي گردد، ولي اگر عين نجاست در بدن او باشد بايد آن را برطرف كرده و جاي آن را آب

ص: 54

بكشد، ولي اگر قبل از اسلام آوردن عين نجاست برطرف شده باشد لازم نيست جاي آن را آب بكشد.

مسأله 226 لباسي كه بر تن كافر است وقتي اسلام آورد پاك نمي شود بنابراحتياط واجب.

مسأله 227 هرگاه كافر شهادتين نگويد، ولي قلباً به معني آن ايمان داشته باشد مسلمان است، امّا اگر بر زبان جاري كند و يقين باشد كه قلباً به آن ايمان ندارد احتياط واجب آن است كه از او اجتناب شود.

9 تَبَعيّت

مسأله 228 «تَبَعيّت» آن است كه چيزي به تبع چيز ديگري پاك شود كه شرح آن در مسائل آينده خواهد آمد.

مسأله 229 هرگاه شراب، سركه شود، ظرف آن هم تا جايي كه شراب يا انگور موقع جوش آمدن به آن رسيده پاك مي شود، پارچه و چيزي كه روي آن مي گذارند اگر معمولاً به آن رطوبت، نجس شود آن هم پاك مي گردد، امّا اگر موقع جوشش سر برود و پشت ظرف به آن آلوده شود بعد از سركه شدن پشت ظرف پاك نمي شود.

مسأله 230 فرزندان نابالغ كفّار بعد از ايمان آوردن پدران آنها پاك مي شوند.

مسأله 231 سنگي كه ميّت را روي آن غسل مي دهند و پارچه اي كه عورت ميّت را با آن مي پوشانند و دست كسي كه او را غسل مي دهد، بعد از تمام شدن غسل پاك مي شود.

مسأله 232 هرگاه لباس و مانند آن را با آب قليل آب بكشند و به اندازه معمول فشار دهند تا آب از آن خارج شود،آبي كه درآن باقي مي ماند، پاك است.

مسأله 233 هرگاه ظرف نجس را با آب

ص: 55

قليل آب كشند قطره هايي كه آخر كار در آن مي ماند، پاك است.

10 بر طرف شدن عين نجاست

مسأله 234 هرگاه بدن حيوان، نجس شود همين كه عين نجاست برطرف شود، بدن حيوان پاك مي گردد، مثلاً اگر منقار پرنده خون آلود باشد يا حيواني روي چيزهاي آلوده بنشيند، همين كه خون و آلودگي برطرف شد، بدن حيوان پاك است.

مسأله 235 باطن بدن انسان (مانند داخل دهان و بيني) اگر نجس شود همين كه نجاست از بين برود پاك مي شود، مثلاً اگر از لثه ها خون بيرون آيد و در آب دهان از بين برود يا خون را بيرون بريزد آب كشيدن داخل دهان لازم نيست، ولي اگر دندان مصنوعي در دهان باشد، احتياط واجب آن است كه آن را آب بكشد.

مسأله 236 هرگاه غذا در دهان يا لاي دندانها باقي مانده باشد و داخل دهان خون بيايد چنانچه انسان نداند خون به غذا سرايت كرده، آن غذا پاك است و اگر خون به آن برسد، نجس مي شود و خوردن آن غذا حرام است.

مسأله 237 جايي از لب و مانند آن كه انسان نداند جزء ظاهر بدن است يا باطن، اگر نجس شود بايد آن را آب بكشد.

مسأله 238 هرگاه گرد و غبار نجس روي بدن يا لباس و فرش و مانند آن بنشيند هردو خشك باشد نجس نمي شود كافي است آن را تكان دهند، همچنين اگر رطوبت غيرمسري داشته باشد، امّا اگر يكي از آنها تر باشد نجس مي شود و اگر در نجاست گرد و غبار يا رطوبت محل شك داشته باشد، آن هم پاك است.

11 استبراء حيوان نجاستخوار

مسأله 239 هرگاه حيواني

ص: 56

به خوردن مدفوع انسان عادت كند بول و مدفوع آن نجس است و گوشت آن نيز حرام است و اگر بخواهند پاك شود، بايد حيوان را غذاي پاك بدهند تا نام حيوان نجاستخوار از آن برداشته شود و بايد در شتر چهل روز، و در گاو سي روز، و در گوسفند ده روز، و در مرغابي پنج روز و در مرغ خانگي سه روز بگذرد و در حيوانات ديگر همين اندازه كه نام نجاستخوار از آن برداشته شود، كافي است.

مسأله 240 گاهي در مرغداريها پودر خون با غذاي آنها مخلوط مي كنند بطوري كه گوشت مرغ به واسطه آن مي رويد، گوشت و تخم آن مرغ حرام نيست و رطوبتهاي مرغ نجس نمي شود، ولي بهتر آن است كه از چنين مرغ و تخم آن پرهيز شود.

مسأله 241 هرگاه حيوان، ساير نجاستها را غير از مدفوع انسان بخورد باعث نجاست بول و مدفوع او نمي شود، گوشت او هم حرام نيست، مگر حيواني كه از شير خوك تغذيه كرده بوسيله آن رشد و نمو كرده باشد كه گوشتش حرام است.

12 غايب شدن مسلمان

مسأله 242 هرگاه بدن يا لباس مسلمان يا چيز ديگري كه در اختيار اوست نجس شود و او هم بفهمد كه نجس شده، سپس آن مسلمان غايب گردد، اگر انسان احتمال دهد كه آن را آب كشيده، پاك است، به شرط اين كه از چيزهايي باشد كه طهارت در آن شرط است، مانند لباسي كه با آن نماز مي خواند و يا غذا و ظروف غذا.

مسأله 243 هرگاه دو نفر عادل، يا يك نفر، از پاك شدن چيز نجسي خبر دهند شهادت

ص: 57

آنها قبول است، همچنين اگر «ذواليد» يعني كسي كه چيزي را در اختيار دارد بگويد پاك شده است، يا بدانيم مسلماني آن را آب كشيده، ولي نمي دانيم درست آب كشيده يا نه، پاك است.

مسأله 244 هرگاه انساني لباسش را به لباسشويي مسلمان دهد كه آن را بشويد و آب كشد قول او قبول است.

مسأله 245 كساني كه گرفتار حالت وسوسه مي شوند و زود يقين به نجس بودن چيزي پيدا مي كنند و يا به هنگام آب كشيدن چيز نجس به آساني يقين به پاكي پيدا نمي كنند، يقين آنها اعتبار ندارد و مي توانند همان طور كه ديگران يقين پيدا مي كنند قناعت كنند.

احكام ظرفها

مسأله 246 ظرفها و مشكهايي كه از پوست مردار، يا حيوان نجس العين مثل سگ و خوك درست شده، استعمال آنها براي خوردن يا آشاميدن يا آب وضو و غسل و مانند آن جايز نيست، امّا براي كارهايي كه طهارت در آن شرط نيست (مانند آبياري زراعت و آب دادن به حيوانات) مانعي ندارد، هرچند احتياط مستحبّ آن است كه به هيچ وجه از آنها استفاده نشود.

مسأله 247 خوردن و نوشيدن از ظرف «طلا» و «نقره» و استعمال آنها حرام است، بلكه استفاده از آنها براي زينت اتاق و يا هر منظور ديگر نيز جايز نيست (بنابراحتياط واجب).

مسأله 248 از ساختن ظروف طلا و نقره و مزدي كه در مقابل آن مي گيرند بنابر احتياط واجب بايد اجتناب كرد، همچنين از خريد و فروش آنها و پولي كه در مقابل آن گرفته مي شود نيز اشكال دارد.

مسأله 249 آنچه را ظرف نمي

ص: 58

گويند مانند گيره استكان و بادگير قليان و غلاف شمشير و امثال اينها، اگر از طلا يا نقره باشد اشكال ندارد، ولي بنابراحتياط واجب از عطردان و سرمه دان و مثل آنها بايد اجتناب كرد.

مسأله 250 ظرفي كه روي آن را «آب طلا» يا «آب نقره» داده اند اشكال ندارد.

مسأله 251 هرگاه فلزّ ديگري را با طلا يا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند چنانچه به آن ظرف طلا يا نقره نگويند، استعمال آن مانعي ندارد، ولي اگر فقط طلا و نقره را با هم مخلوط كنند حرام است.

مسأله 252 هرگاه غذايي را كه در ظرف طلا يا نقره است به منظور پرهيز از حرام در ظرف ديگري بريزند اين استعمال جايز است، ولي اگر به اين منظور نباشد حرام است، امّا به هر حال خوردن آن غذا از ظرف دوم كه طلا و نقره نيست، اشكال ندارد.

مسأله 253 استفاده از ظرف طلا يا نقره در حال ناچاري جايز است و براي وضو و غسل نيز در حال تقيّه مانعي ندارد.

مسأله 254 هرگاه شك كند ظرفي از طلا يا نقره است يا جنس ديگر، استفاده از آن اشكال ندارد، تفحّص و جستجو نيز لازم نيست.

مسأله 255 آنچه را طلاي سفيد مي گويند نيز در حكم طلاي سرخ و زرد است، بنابر احتياط واجب، اگر به آن «طلا» گفته شود.

وضو

طريقه وضو گرفتن

مسأله 256 وضو عبارت است از شستن صورت و دستها و مسح جلو سر و روي پاها، به شرحي كه در مسائل آينده خواهد آمد.

مسأله 257 صورت را از بالاي پيشاني يعني جايي كه موي سر مي رويد تا

ص: 59

آخر چانه و از نظر پهنا به مقداري كه ميان انگشت وسط و شست قرار مي گيرد، بايد شست و اگر مختصري از اين مقدار شسته نشود وضو باطل است، لذا براي اين كه يقين پيدا كند تمام اين مقدار شسته شده بايد كمي اطراف آن را هم بشويد.

مسأله 258 هرگاه انگشتانش بيش از حدّ معمول بزرگ يا كوچك باشد اعتباري به آن نيست، بلكه بايد ببيند افراد معمولي چه اندازه از صورت خود را مي شويند، او هم همان مقدار را بشويد، همچنين كسي كه رستنگاه موي او بسيار بالا يا بسيار پايين است مطابق افراد معمولي صورت خود را مي شويد.

مسأله 259 صورت و دستها را بايد آنچنان شست كه آب به پوست بدن برسد و اگر موانعي وجود دارد بايد برطرف كند، حتّي اگر احتمال مانع مي دهد بايد وارسي نمايد.

مسأله 260 كساني كه محاسن دارند، چنانچه پوست صورت از لاي موها پيدا باشد بايد آب را به پوست برسانند و اگر پيدا نباشد شستن روي مو كافي است و رسانيدن آب به زير آن لازم نيست.

مسأله 261 هرگاه شك كند كه موي صورت به اندازه اي است كه پوست از لاي آن پيدا است يا نه، بنابر احتياط واجب هر دو را بشويد.

مسأله 262 شستن داخل بيني و مقداري از لب و چشم كه در وقت بستن ديده نمي شود، واجب نيست.

مسأله 263 بعد از شستن صورت بايد دست راست را از آرنج تا سر انگشتها بشويد و بعد از آن دست چپ را به همين ترتيب.

مسأله 264 بايد صورت و دستها را از

ص: 60

بالا به پايين شست و اگر از پايين به بالا بشويد، وضو باطل است.

مسأله 265 اگر دست را تر كند و به صورت و دستها بكشد، چنانچه تري دست بقدري باشد كه به آن شستن گفته شود كافي است.

مسأله 266 براي آن كه يقين كند آرنج را كاملاً شسته، كمي بالاتر از آرنج را هم بشويد.

مسأله 267 معمولاً پيش از شستن صورت، دستها را تا مچ مي شويند، ولي اين براي وضو كافي نيست، بايد بعد از شستن صورت در موقعي كه دست راست و چپ را مي شويد تمام دست را بشويد و اگر فقط تا مچ را بشويد وضوي او باطل است.

مسأله 268 براي وضو، شستن صورت و دستها مرتبه اوّل واجب است و احتياط واجب، ترك مرتبه دوم است و امّا سوم و بيشتر حرام است. منظور از مرتبه اوّل آن است كه تمام عضو را بشويد خواه با يك مشت آب باشد يا چندين مشت، وقتي كه تمام شد يك مرتبه حساب مي شود.

مسأله 269 بعد از شستن دستها بايد جلو سر را با رطوبت آب وضو كه در دست باقي مانده مسح كند و بنابر احتياط واجب، لازم است با دست راست باشد و بهتر اين است كه از بالا به پايين دست بكشد، ولي عكس آن يعني از پايين به بالا نيز اشكال ندارد.

مسأله 270 جلو سر، كه بالاي پيشاني است جاي مسح است هرجاي اين قسمت را به هر اندازه مسح كند كافي است، ولي احتياط مستحبّ آن است كه از درازا به اندازه درازاي يك انگشت از پهنا به اندازه پهناي

ص: 61

سه انگشت مسح نمايد.

مسأله 271 مسح سر را جايز است بر پوست سر يا بر موهايي كه بر آن روييده است بكشند، امّا كسي كه موي سر او به اندازه اي بلند است كه اگر مثلاً شانه كند به صورتش مي ريزد، يا به جاهاي ديگر سر مي رسد، بايد بيخ موها را مسح كند و بهتر است كه قبل از وضو،فرق سر را باز كند تا پس از شستن دست چپ، بن موها يا پوست سر را به راحتّي مسح نمايد.

مسأله 272 بعد از مسح سر نوبت مسح پاها مي رسد كه بايد با همان رطوبتي كه در دست مانده روي پاها را از سر انگشتها تا برآمدگي پشت پا مسح كند و بنابر احتياط مستحبّ تا مفصل پا مسح نمايد.

مسأله 273 از نظر عرض، كافي است به اندازه يك انگشت مسح كند، ولي بهتر است كه به اندازه پهناي سه انگشت بسته باشد وبهتر از آن مسح كردن تمام پشت پا با تمام كف دست است و اگر همه دست را روي پا بگذارد وكمي بكشد كافي است.

مسأله 274 براي مسح سر و روي پاها بايد دست را روي آنها بكشد و اگر دست را ثابت نگه دارد و سر يا پا را زير آن حركت دهد وضو باطل است بنابر احتياط واجب، امّا اگر مختصري سر يا پا حركت كند اشكال ندارد.

مسأله 275 جاي مسح بايد خشك باشد، ولي اگر مختصري رطوبت داشته باشد بطوري كه آب دست هنگام مسح بر آن غلبه كند اشكال ندارد.

مسأله 276 اگر رطوبت كف دست خشك شود مي تواند از

ص: 62

اعضاي ديگر وضو رطوبت بگيرد با آن مسح كند، ولي از آب خارج جايز نيست و اگر فقط به اندازه مسح سر رطوبت دارد سر را با همان رطوبت مسح كند براي مسح پاها از اعضاي ديگر، رطوبت بگيرد.

مسأله 277 مسح بايد روي پوست پا باشد و مسح كردن روي جوراب و كفش فايده ندارد، مگر در حال تقيّه و اگر به واسطه سرماي شديد يا ترس از دزد و درنده و مانند آن نتواند كفش يا جوراب را بيرون آورد كافي است روي آنهامسح كند و اگر روي كفش نجس است، بايد چيز پاكي بر آن بيندازد و بر آن چيز مسح كند.

مسأله 278 اگر روي پا نجس باشد و نتواند آن را آب بكشد بنابر احتياط واجب بايد چيز پاكي روي آن بيندازد و بر آن مسح كند و بعد تيمّم نمايد.

وضوي ارتماسي

مسأله 279 انسان مي تواند صورت و دستها را به قصد وضو در آب فرو برد، يا بعد از فرو بردن در آب به قصد وضو از آب بيرون آورد و آن را «وضوي ارتماسي» مي گويند.

احكام وضوي ارتماسي

مسأله 280 در وضوي ارتماسي بايد صورت و دستها از بالا به پايين شسته شود، يعني اگر وقتي صورت و دستها را در آب فرو مي برد قصد وضو كند، بايد صورت را از طرف پيشاني و دستها را از طرف آرنج در آب فرو برد و اگر موقع بيرون آوردن از آب قصد وضو مي كند بايدصورت را از طرف پيشاني و دستها را از طرف آرنج بيرون آورد.

مسأله 281 در وضوي ارتماسي براي اين كه مسح سر و پاها

ص: 63

با آب خارج نباشد، بايد هنگامي كه دست راست و چپ را وضوي ارتماسي مي دهد قصد كند كه بعد از خارج شدن از آب تا وقتي كه آب روي دستها جريان دارد جزء وضو است، در غير اين صورت مسح سر و پاها اشكال دارد.

مسأله 282 جايز است وضوي بعضي از اعضا را ارتماسي و بعضي را غير ارتماسي بگيرد و بهتر است وضوي دست چپ را هميشه غير ارتماسي بگيرد تا براي مسح سر و پاها مشكلي پيش نيايد.

دعاهاي وضو

مسأله 283 شايسته است كسي كه وضو مي گيرد، موقعي كه نگاهش به آب مي افتد بگويد: «بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي جَعَلَ الْماءَ طَهُوراً وَ لَمْ يَجْعَلْهُ نَجِسَاً» و موقعي كه پيش از وضو دست خود را مي شويد بگويد: «اللّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنَ التَّوّابِينَ وَاجْعَلْنِي مِنَ الْمُتَطَهِّرينَ» و در وقت مضمضه كردن، يعني آب در دهان گرداندن بگويد: «اَللّهُمَّ لَقِّنِيْ حُجَّتِي يَوْمَ اَلْقَاكَ وَ اَطْلِقْ لِسانِيْ بِذِكْرِكَ» و در وقت استنشاق، يعني آب در بيني كردن بگويد: «اَللّهُمَّ لا تُحَرِّمْ عَلَيَّ رِيحَ الْجَنَّةَ وَاجْعَلْنِي مِمَّنْ يَشُمُّ رِيحَها وَ رُوحَها وَ طِيبَهَا» و موقع شستن صورت بگويد: «اَللّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهِي يَوْمَ تَسْوَدُّ فِيهِ الْوُجوُهُ وَ لا تُسَوِّدْ وَجْهِي يَوْمَ تَبْيَضُّ فِيهِ الْوُجُوهُ» و در وقت شستن دست راست بخواند: «اَللّهُمَّ اَعْطِني كِتابِي بِيَمينِي وَ الْخُلْدَ فِي الْجِنانِ بِيَسارِي وَ حاسِبْني حِسابَاً يَسِيراً» و موقع شستن دست چپ بگويد: «اَللّهُمَّ لا تُعْطِنِي كِتابِي بِشِمالِي وَ لا مَنْ وَراء ظَهْرِي وَ لا تَجْعَلْهَا مَغْلُولَةً اِلَي عُنُقِي وَ اَعُوذُ بِكَ مِنْ مُقَطِّعَاتِ النّيْران» و موقعي كه سر را مسح مي كند بگويد: «اَللّهُمَّ

ص: 64

غَشِّنِي بِرَحْمَتِكَ وَ بَرَكاتِكَ وَ عَفْوِكَ» و در وقت مسح پا بخواند: «اَللّهُمَّ ثَبِّتْنِي عَلَي الصِّراطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الاَْقْدامُ وَ اجْعَلْ سَعْيِي فِي مَا يُرضِيكَ عَنِّي يَا ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ».

شرايط وضو واحكام أن

مسأله 284 شرايط وضو دوازده چيز است: شرط اوّل: پاك بودن آب وضو. شرط دوم: اين كه مطلق باشد، بنابراين وضو با آب نجس يا مضاف باطل است، اگرچه نداند يا فراموش كرده باشد و اگر نمازي با آن خوانده بايد اعاده كند.

مسأله 285 اگر غير از آب مضاف آب ديگري ندارد بايد تيمّم كند و اگر آب مضاف او آب گل آلود است چنانچه وقت دارد، بايد صبر كند تا آب صاف شود (بنابر احتياط واجب).

مسأله 286 شرط سوم: آن كه آب وضو و فضايي كه در آن وضو مي گيرد و جايي كه آب وضو در آن مي ريزد و ظرف آن بنابر احتياط واجب مباح باشد، بنابر اين وضو با آب غصبي يا آبي كه معلوم نيست صاحبش راضي باشد، اشكال دارد.

مسأله 287 اگر صاحب آب قبلاً اجازه داده و انسان نمي داند از اجازه اش برگشته يا نه، وضوي او صحيح است.

مسأله 288 وضو گرفتن از آب مدارس علوم ديني كه نمي داند آب آن را براي همه مردم وقف كرده اند يا فقط براي طلاب همان مدرسه، اشكال دارد، مگر در صورتي كه معمولاً مردم متديّن از آب آنجا وضو بگيرند بطوري كه نشانه عمومي بودن وقف باشد.

مسأله 289 كسي كه نمي خواهد در مسجد يا حسينيه اي نماز بخواند اگر نمي داند آب آن وقف عموم است يا فقط براي كساني است كه

ص: 65

در آنجا نماز مي خوانند، نمي تواند آنجا وضو بگيرد، همچنين وضو گرفتن از آب تيمچه ها و مسافرخانه ها براي كساني كه ساكن آنجا نيستند، مگر اين كه از عمل افراد متديّن بفهمد كه وقف آن، عام است.

مسأله 290 هرگاه كسي محصّل مدرسه اي نيست ولي ميهمان محصّلين است، وضو گرفتن او در آن مدرسه اشكال ندارد، به شرط اين كه پذيرفتن چنان ميهماني برخلاف شرايط وقف نباشد، همچنين در مورد كسي كه ميهمان مسافران مسافرخانه و يا ساكنان تيمچه ها است.

مسأله 291 وضو گرفتن از نهرهاي بزرگ و كوچك جايز است، هرچند انسان نداند صاحبان آنها راضي هستند، امّا اگر صاحب آنها از وضو گرفتن صريحاً نهي كند احتياط واجب ترك است و اگر مجراي نهر را بدون اجازه صاحبش تغيير داده اند،احتياط آن است كه از آن وضو نگيرند.

مسأله 292 هرگاه فراموش كند آب غصبي است و با آن وضو بگيرد وضويش صحيح است، مگر اين كه خودش آب را غصب كرده باشد كه در اين صورت اشكال دارد.

مسأله 293 اگر گمان مي كرد آب از خود اوست و بعد از وضو معلوم شد مال ديگري است،وضوي او صحيح است و بايد قيمت آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 294 شرط چهارم آن است كه ظرف آب وضو بنابر احتياط واجب از طلا و نقره نباشد.

مسأله 295 هرگاه آب وضو در ظرف غصبي يا طلا و نقره است و غير از آن آب ديگري ندارد، بايد تيمّم كند و اگر وضو بگيرد اشكال دارد، خواه وضو را به صورت ارتماسي بگيرد و يا با دست آب را

ص: 66

برداشته به صورت و دست بريزد، امّا مي تواند آبي را كه در ظرف طلا و نقره است در ظرف ديگري بريزد و از آن وضو بگيرد.

مسأله 296 هرگاه در حوضي كه مثلاً يك آجر يا يك سنگ آن غصبي است وضو بگيرد اگر وضوي او تصرّف در غصب محسوب شود اشكال دارد، همچنين اگر شير آب يا قسمتي از لوله كشي غصبي باشد.

مسأله 297 اگر در صحن يكي از امامان (عليهم السلام) يا امام زادگان كه سابقاً قبرستان بوده حوض يا نهري بسازند، چنانچه انسان نداند كه زمين صحن را مخصوص قبرستان وقف كرده اند، وضو گرفتن از آن حوض يا نهر اشكال ندارد.

مسأله 298 شرط پنجم آن است كه اعضاي وضو موقع شستن يا مسح كردن پاك باشد، امّا اگر بعد از تمام شدن وضوي يك عضو، همان عضو نجس شود وضو صحيح است.

مسأله 299 اگر غير از اعضاي وضو جايي از بدن نجس باشد مانعي براي وضو ندارد، ولي در مخرج بول و غائط احتياط مستحب آن است كه اوّل آن را تطهير كرده، بعد وضو بگيرد.

مسأله 300 هرگاه يكي از اعضاي وضو قبلاً نجس بوده و بعد از وضو شك كند كه آن را پيش از وضو آب كشيده يا نه، وضوي او صحيح است، ولي بايد براي نماز آن را آب بكشد و اگر چيزي با آن ملاقات كرده تطهير كند.

مسأله 301 هرگاه در صورت يا دستها بريدگي است كه خون آن بند نمي آيد و آب براي آن ضرر ندارد، بايد در آب كر يا جاري فرو برد، يا زير شير آب بگيرد

ص: 67

و قدري فشار دهد كه خون بند بيايد و بعد به دستوري كه قبلاً گفته شد وضوي ارتماسي بگيرد، امّا اگر آب ضرر دارد بايد به دستور وضوي جبيره كه بعداً مي آيد، عمل كند.

مسأله 302 شرط ششم آن كه وقت كافي براي وضو و نماز داشته باشد، بنابراين اگر وقت بقدري تنگ است كه اگر وضو بگيرد تمام يا مقداري از واجبات نماز بعد از وقت خوانده مي شود بايد تيمّم كند.

مسأله 303 كسي كه در تنگي وقت نماز، بايد تيمّم كند، هرگاه براي نماز وضو بگيرد باطل است، امّا اگر به قصد كار ديگري مانند خواندن قرآن باشد صحيح است.

مسأله 304 شرط هفتم آن است كه وضو را به قصد قربت يعني براي خدا انجام دهد، بنابر اين اگر به قصد ريا و خودنمايي يا براي خنك شدن بدن و مانند آن بگيرد باطل است، ولي اگر تصميم قطعي دارد كه براي اطاعت فرمان خدا وضو بگيرد در ضمن مي داند خنك هم مي شود، ضرري ندارد.

مسأله 305 لازم نيست نيّت را به زبان بگويد يا از قلب خود بگذراند، همين اندازه كافي است كه اگر از او بپرسند چه مي كني؟ بداند وضو مي گيرد.

مسأله 306 هرگاه زن در جايي وضو بگيرد كه نامحرم او را مي بيند وضوي او باطل نيست، هرچند گناه كرده است.

مسأله 307 شرط هشتم آن كه «ترتيب» را در وضو رعايت كند، يعني اوّل صورت، بعد دست راست و بعد دست چپ را بشويد و بعد از آن مسح سر و بعد مسح پاها را انجام دهد و بنابر احتياط پاي

ص: 68

چپ را پيش از پاي راست مسح نكند.

مسأله 308 شرط نهم اين كه كارهاي وضو را چنان به جا آورد كه بگويند پشت سر هم انجام مي دهد و اگر چنين كند وضوي او صحيح است، هرچند بر اثر گرمي هوا و وزش باد اعضاي سابق خشك شده باشد، مثلاً موقعي كه مي خواهد دست راست را بشويد صورت او خشك شود، ولي اگر طوري انجام دهد كه پشت سر هم نباشد وضوي او باطل است، هرچند بر اثر سردي هوا اعضاي قبل، خشك نشده باشد.

مسأله 309 راه رفتن در بين وضو اشكال ندارد، بنابراين اگر بعد از شستن صورت و دستها چند قدم راه برود و بعد مسح سر و پا را بكشد وضوي او صحيح است.

مسأله 310 شرط دهم «مباشرت» است، يعني خود انسان شستن صورت و دست و مسح سر و پاها را انجام دهد و اگر ديگري او را وضو دهد، يا در رساندن آب به صورت و دستها و مسح سر و پاها به او كمك نمايد وضو باطل است، ولي كمك در مقدّمات وضو اشكال ندارد.

مسأله 311 كسي كه شخصاً قادر به وضو گرفتن نيست بايد كسي را كمك بگيرد كه او را وضو دهد و چنانچه مزد هم بخواهد در صورت توانايي بايد بدهد، ولي بايد خود او نيّت وضو كند و با دست خود مسح نمايد و اگر نمي تواند بايد ديگري دست او را بگيرد و به محل مسح بكشد و اگر اين هم ممكن نيست، بايد از دست او رطوبت بگيرد و با آن رطوبت سر و پاي او را مسح

ص: 69

نمايد، ولي در اين صورت احتياط واجب اين است كه تيمّم هم بكند.

مسأله 312 انسان هر يك از كارهاي وضو را كه مي تواند به تنهايي انجام دهد، نبايد كمك بگيرد.

مسأله 313 شرط يازدهم آن است كه استعمال آب براي او مانعي نداشته باشد، بنابر اين اگر خوف ضرر دارد، يا مي ترسد اگر آب را به مصرف وضو برساند تشنه بماند، بايد تيمّم كند.

مسأله 314 هرگاه وضو بگيرد بعد بفهمد آب براي او ضرر داشته، وضوي او صحيح است.

مسأله 315 هرگاه آب به مقدار كم براي او ضرر ندارد بايد با همان مقدار وضو بگيرد، يا مثلاً اگر آب سرد ضرر دارد بايد آب را گرم كند.

مسأله 316 شرط دوازدهم آن است كه مانعي از رسيدن آب نباشد و هرگاه مي داند چيزي به اعضاي وضو چسبيده، ولي شك دارد كه آيا مانع رسيدن آب هست يا نه بايد آن را برطرف كند.

مسأله 317 اگر زير ناخن كمي چرك باشد وضو اشكال ندارد، ولي بهتر است آن را تميز كند، امّا اگر ناخن را بگيرد بايد آن چرك را كه مانع رسيدن آب به بدن است برطرف كند و نيز اگر ناخن بيش از حدّ معمول بلند باشد و چرك زير آن، مانع رسيدن آب وضو است، بايد آن را برطرف سازد.

مسأله 318 هرگاه به واسطه سوختگي يا چيز ديگر تاولهايي بر اعضاي وضو پيدا شود شستن و مسح روي آن كافي است و چنانچه سوراخ شود رساندن آب به زير پوست لازم نيست، ولي چنانچه قسمتي از پوست كنده شده كه گاهي به بدن مي چسبد

ص: 70

و گاهي بلند مي شود بايد آب را به زير آن برساند به شرط اين كه ضرر نداشته باشد.

مسأله 319 هرگاه انسان احتمال دهد مانعي در اعضاي وضو وجود دارد اگر احتمال آن عقلايي است بايد وارسي كند، مثل اين كه بعد از گِل كاري يا رنگ كاري شك كند مقداري گِل يا رنگ به دست او چسبيده است.

مسأله 320 رنگهايي كه مانع رسيدن آب به بدن نيست، براي وضو ضرري ندارد ولي اگر مانع باشد،يا شك كندكه مانع است يا نه، بايد آن را برطرف سازد.

مسأله 321 وجود انگشتر و دستبند و مانند آن اگر مانع رسيدن آب نباشد، براي وضو ضرري ندارد و مي تواند آن را جابه جا كند تا آب به زير آن برسد و شسته شود و اگر بعد از وضو، انگشتر يا مانع ديگري در دست ببيند و نداند موقع وضو بوده يا نه،وضوي او صحيح است، به شرط اين كه احتمال بدهد در حال وضو توجّه به اين امر داشته است.

مسأله 322 اگر بعد از فراغت وضو شك كند همه كارهاي وضو را انجام داده يا نه، يا شرايط در آن جمع بوده يا نه، اعتنا نكند، امّا اگر در حال وضو شك كند بايد به جا آورد.

احكام وضو

مسأله 323 هرگاه انسان وضو داشته و شك كند باطل شده يا نه، بنامي گذارد كه وضوي او باقي است و بعكس اگر كسي وضو نداشته، شك دارد وضو گرفته يا نه، بنا مي گذارد كه وضو نگرفته است.

مسأله 324 كسي كه مي داند وضو گرفته و حدثي هم از او سر زده، مثلاً بول

ص: 71

كرده، چنانچه نداند كداميك جلوتر بوده، بايد وضو بگيرد.

مسأله 325 كسي كه در كارهاي وضو يا شرايط آن مثل پاك بودن آب و وجود مانع بر اعضاي وضو، زياد شك مي كند، بايد اعتنا نكند و مطابق معمول مردم انجام دهد.

مسأله 326 هرگاه بعد از نماز شك كند وضو گرفته يا نه، نماز او صحيح است، ولي براي نمازهاي بعد بايد وضو بگيرد.

مسأله 327 هرگاه در بين نماز شك كند كه وضو گرفته يا نه، بنابر احتياط واجب نماز را تمام كند و بعد از آن وضو بگيرد و اعاده نمايد.

مسأله 328 هرگاه انسان مرضي دارد كه بول او قطره قطره خارج مي شود، يا نمي تواند از بيرون آمدن غائط خود داري كند، چنانچه مي داند كه از اوّل وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن و نماز خواندن مهلت پيدا مي كند بايد نماز را در همان وقت مهلت بخواند و بايد به واجبات نماز قناعت كند و اذان و اقامه و قنوت را اگر مهلت نمي دهد ترك كند.

مسأله 329 اگر به مقدار وضو و نماز مهلت پيدا نمي كند ولي در بين نماز فقط چند مرتبه بول و غائط از او خارج مي شود بطوري كه اگر بخواهد بعد از هر كدام وضو بگيرد مشكل نيست، در اين صورت بايد بنابر احتياط واجب ظرف آبي پهلوي خود بگذارد و هر وقت چيزي از او خارج شد وضو بگيرد و بقيّه نماز را بخواند، امّا اگر چنان پي در پي از او خارج مي شود كه اين كار براي او مشقّت بار است يك وضو

ص: 72

كافي است.

مسأله 330 چنان كه گفته شد هرگاه بول يا غائط طوري پي در پي از او خارج شود كه وضو گرفتن بعد از هر دفعه براي او بسيار مشكل است، يك وضو كافي است، بلكه مي تواند دو نماز مانند ظهر و عصر را با همان يك وضو بخواند، اگر چه احتياط آن است كه براي هر نماز يك وضو بگيرد.

مسأله 331 هرگاه اين گونه افراد با اختيار خود بول يا غائط كنند بايد وضو بگيرند.

مسأله 332 هرگاه مرضي دارد كه نمي تواند از خارج شدن باد جلوگيري كند، بايد بهوظيفه كساني كه نمي توانند از بيرون آمدن بول و غائط خودداري كنند عمل نمايد.

مسأله 333 كسي كه بول يا غائط پي در پي از او خارج مي شود بايد بعد از هر وضو فوراً مشغول نماز شود و براي به جا آوردن نماز احتياط و سجده و تشهّد فراموش شده، وضو گرفتن ديگري لازم نيست، به شرط اين كه ميان نماز و اين كارها فاصله اي نيندازد.

مسأله 334 كسي كه بول يا غائط از او بي اختيار خارج مي شود بايد براي نماز به وسيله كيسه و مانند آن از آلودگي جاهاي ديگر بدن جلوگيري كند و احتياط آن است كه پيش از هر نماز مخرج را آب بكشد.

مسأله 335 كساني كه داراي چنين بيماري هستند، اگر به آساني قابل معالجه باشند واجب است معالجه كنند و اگر نكنند براي آنها اشكال دارد.

مسأله 336 كساني كه به چنين بيماري مبتلا هستند پس از بهبودي لازم نيست نمازهايي را كه در وقت بيماري طبق دستورهاي بالا خوانده

ص: 73

اند قضا نمايند، ولي اگر قبل از پايان وقت نماز بهبودي يابند بايد نمازي را كه وقتش باقي است اعاده كنند (بنابر احتياط واجب).

اموري كه بايد براي آنها وضو گرفت

مسأله 337 وضو براي شش چيز واجب است:

1 نماز واجب (غير از نماز ميّت)

2 سجده و تشهّد فراموش شده.

3 طواف واجب (بايد توجّه داشت طوافهايي كه جزء حج يا عمره است طواف واجب حساب مي شود هرچند اصل حج و عمره مستحب باشد).

4 هرگاه نذر يا عهد كرده، يا قسم خورده كه وضو بگيرد و با طهارت باشد.

5 هرگاه نذر كرده جايي از بدن خود را به خطّ قرآن برساند (در صورتي كه اين نذر شرعاً رجحان داشته باشد مثل اين كه مي خواهد از روي احترام خطّ قرآن را ببوسد).

6 براي آب كشيدن قرآني كه نجس شده يا بيرون آوردن آن از محل آلوده، هرگاه مجبور باشد دست يا جاي ديگر بدن خود را به خطّ قرآن برساند.

مسأله 338 تماسّ بدن با خطّ قرآن براي كسي كه وضو ندارد حرام است، ولي ترجمه قرآن به زبانهاي ديگر اين حكم را ندارد.

مسأله 339 هرگاه ديوانه يا بچّه اي بدون وضو دست به خطّ قرآن مي زند جلوگيري او واجب نيست، امّا اگر كاري كنند كه بي احترامي به قرآن باشد بايد از آنها جلوگيري كرد.

مسأله 340 كسي كه وضو ندارد حرام است اسم خداوند متعال را كه به هر زباني نوشته شده باشد مس نمايد (بنابر احتياط واجب) و مسّ اسم مبارك پيامبر (صلي الله عليه وآله) و ائمّه هدي (عليهم السلام) و حضرت زهرا(عليها السلام) نيز اگر هتك حرمت و بي

ص: 74

احترامي باشد حرام است.

مسأله 341 مستحبّ است انسان براي اين كه با طهارت باشد وضو بگيرد، خواه نزديك وقت نماز باشد يا نه و با آن وضو، مي تواند نماز بخواند.

مسأله 342 هرگاه يقين دارد وقت، داخل شده و قصد وضوي واجب كند، بعد بفهمد وقت، داخل نشده بود، وضوي او صحيح است.

مسأله 343 وضو گرفتن در چند جا مستحبّ است: براي خواندن قرآن، براي نماز ميّت و براي دعا و مانند آن و نيز مستحبّ است كسي كه وضو دارد براي خواندن نماز، تجديد وضو كند و هرگاه به قصد يكي از اين كارها وضو بگيرد تمام كارهايي را كه مشروط به وضو است مي تواند انجام دهد.

اموري كه وضو را باطل مي كند

مسأله 344 هشت چيز وضورا باطل مي كند:

1 خارج شدن بول. 2 غائط. 3 بادي كه از مخرج غائط خارج شود. 4 خوابي كه بر عقل غلبه كند و به واسطه آن چشم نبيند و گوش نشنود، ولي اگر چشم نبيند و گوش بشنود وضو باطل نمي شود. 5 كلّيّه اموري كه عقل را از بين مي برد مانند مستي، بيهوشي و ديوانگي (بنابر احتياط واجب). 6 استحاضه زنان كه شرح آن در جاي خود مي آيد. 7 كاري كه براي آن بايد غسل كرد، مانند جنابت. 8 مسّ ميّت انسان.

احكام وضوي جبيره

چيزي كه با آن زخم يا عضو شكسته را مي بندند و دوايي كه روي آن مي گذارند «جبيره» ناميده مي شود.

مسأله 345 هرگاه در يكي از جاهاي وضو زخم يا دمل يا شكستگي باشد چنانچه روي آن باز است و خون ندارد و آب هم براي آن مضر نيست،

ص: 75

بايد مطابق معمول وضو بگيرد.

مسأله 346 هرگاه زخم يا دمل يا شكستگي در صورت و دستها است و روي آن باز است امّا آب ريختن روي آن ضرر دارد، كافي است اطراف آن را بشويد، ولي اگر كشيدن دست تر بر آن ضرر ندارد بايد دست تر بر خود آن نيز بكشد و اگر ضرر دارد مستحبّ است پارچه پاكي روي آن بگذارد و دست تر روي آن بكشد.

مسأله 347 هرگاه زخم يا دمل و شكستگي در محلّ مسح باشد چنانچه نتواند آن را مسح كند بايد پارچه پاكي روي آن بگذارد و روي پارچه را با رطوبت آب وضو مسح كند و بنابر احتياط واجب، تيمّم هم بنمايد و اگر گذاشتن پارچه ممكن نباشد بايد وضوي بدون مسح بگيرد و بنابر احتياط واجب تيمّم هم بكند.

مسأله 348 هرگاه زخم يا دمل و شكستگي با پارچه يا گچ يا مانند آن بسته شده است، چنانچه باز كردن آن ضرر و مشقّت زيادي ندارد و آب هم براي آن مضر نيست، بايد آن را باز كند و وضو بگيرد، در غير اين صورت اطراف زخم يا شكستگي را بشويد و احتياط مستحب آن است كه روي جبيره را نيز مسح كند و اگر جبيره، نجس است يا نمي شود روي آن دستِ تر بكشد، پارچه پاكي را بر آن ببندد و دستِ تر روي آن بكشد.

مسأله 349 هرگاه جبيره تمام صورت يا تمام يكي از دستها را گرفته باشد، بايد بنابر احتياط هم وضوي جبيره اي بگيرد و هم تيمّم كند، همچنين اگر جبيره تمام اعضاي وضو را گرفته باشد.

مسأله 350

ص: 76

كسي كه در كف دست و انگشتهايش جبيره دارد و در موقع وضو دست تر روي آن كشيده، مي تواند مسح سر و پا را با همان رطوبت انجام دهد و اگر كافي نباشد، از جاهاي ديگر وضو رطوبت مي گيرد.

مسأله 351 هرگاه جبيره بيشتر از معمول، اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن ممكن نيست بايد به دستور جبيره عمل كند و بنابر احتياط مستحب، تيمّم هم بنمايد و اگر برداشتن جبيره اضافي ممكن است بايد آن را بردارد.

مسأله 352 هرگاه در جاي وضو، زخم و جراحت و شكستگي وجود ندارد، امّا به جهت ديگري آب براي آن ضرر دارد، بايد تيمّم كند، ولي اگر فقط براي مقداري از دست و صورت ضرر دارد، چنانچه اطراف آن را بشويد كافي است و احتياط آن است كه تيمّم هم بكند.

مسأله 353 اگر در جاي وضو يا غسل چيزي چسبيده كه برداشتن آن ممكن نيست، يا بسيار مشقّت دارد بايد به دستور جبيره عمل كند، يعني اطراف آن را بشويد و روي آن را دست بكشد.

مسأله 354 غسل جبيره اي مثل وضوي جبيره اي است، ولي تا ممكن است بايد غسل را ترتيبي به جا آورد، بنابر احتياط واجب.

مسأله 355 كسي كه وظيفه او تيمّم است هرگاه در اعضاي تيمّم او زخم، يا دمل، يا شكستگي باشدبايد مطابق دستور وضوي جبيره اي تيمّم جبيره اي كند.

مسأله 356 كسي كه وظيفه او وضو يا غسل جبيره اي است، چنانچه مي داند تا آخر وقت عذر او برطرف نمي شود مي تواند در اوّل وقت نماز بخواند، امّا اگر اميد دارد كه

ص: 77

تا آخر وقت عذر او برطرف شود احتياط واجب آن است كه صبر كند.

مسأله 357 اگر به خاطر درد چشم شستن صورت ضرر دارد بايد تيمّم كند و اگر مي تواند اطراف چشم و بقيّه صورت را بشويد، كافي است.

مسأله 358 نمازهايي را كه با وضو يا غسل جبيره اي مي خوانند اعاده ندارد، مگر اين كه قبل از پايان وقت نماز، عذر برطرف شود، در اينجا بنابر احتياط واجب، نماز را اعاده كنند.

غسل

غسلهاي واجب

مسأله 359 غسلهاي واجب هفت غسل است:

1 غسل جنابت 2 غسل استحاضه 3 غسل حيض 4 غسل نفاس 5 غسل مسّ ميّت 6 غسل ميّت 7 غسل مستحبّي كه بواسطه نذر و قسم و مانند آن واجب شده است.

1 جنابت

مسأله 360 انسان با دو چيز جُنُب مي شود: اوّل جماع (آميزش جنسي) دوم بيرون آمدن مني، چه در خواب باشد يا بيداري، كم باشد يا زياد، با شهوت باشد يا بي شهوت.

احكام جنابت

مسأله 361 اگر رطوبتي از انسان خارج شود و نداند مني است يا رطوبت ديگر، چنانچه همراه با «جستن» و «شهوت» بوده باشد آن رطوبت حكم مني دارد و اگر اين دو نشانه، يا يكي از آنها را نداشته باشد حكم مني ندارد، ولي در زن و مريض لازم نيست كه با جستن بيرون آيد، بلكه اگر رطوبت هنگامي بيرون آيد كه به اوج شهوت جنسي رسيده است، حكم مني دارد.

مسأله 362 غالباً بعد از بيرون آمدن مني بدن سست مي شود، ولي اين موضوع جزء شرايط قطعي و نشانه ها نيست.

مسأله 363 مستحبّ است بعد از بيرون آمدن مني بول كند تا ذرّات

ص: 78

باقيمانده خارج شود و اگر نكند و بعد از غسل رطوبتي از او بيرون آيد كه نداند مني است يا رطوبت ديگر، حكم مني دارد و بايد دوباره غسل كند.

مسأله 364 اگر انسان جماع كند و به اندازه ختنه گاه يا بيشتر داخل شود، مرد و زن هردو جُنُب مي شوند، خواه بالغ باشند يا نابالغ، مني بيرون آيد يانه. اين در صورتي است كه جماع در قُبُل باشد و اگر در دُبُر باشد بنابر احتياط واجب بايد جمع كند بين غسل و وضو.

مسأله 365 اگر شك كند كه به مقدار ختنه گاه داخل شده يا نه، غسل بر او واجب نيست.

مسأله 366 هرگاه نعوذ باللّه با حيواني نزديكي كند و مني از او بيرون آيد، جُنُب مي شود و غسل كافي است، امّا اگر مني بيرون نيايد احتياط واجب آن است كه براي نماز و مانند آن، هم غسل كند و هم وضو بگيرد، مگر اين كه قبل از اين كار وضو داشته باشد كه در اين صورت تنها غسل كافي است.

مسأله 367 هرگاه مني از جاي خود حركت كند امّا از ريختن آن به بيرون جلوگيري بعمل آورد، يا به علّت ديگر بيرون نيايد غسل واجب نيست، همچنين اگر شك كند كه بيرون آمده يا نه.

مسأله 368 كسي كه آب براي غسل كردن ندارد مي تواند با همسر خود نزديكي كند و تيمّم براي او كافي است، خواه بعد از داخل شدن وقت نماز باشد يا قبل از آن.

مسأله 369 هرگاه در لباس خود مني ببيند و يقين نمايد از خود اوست بايد غسل كند و نمازهايي

ص: 79

را كه يقين دارد با جنابت خوانده قضا نمايد، ولي آنچه را شك دارد لازم نيست قضا نمايد.

كارهايي كه بر جُنُب حرام است

مسأله 370 پنج كار بر جُنُب حرام است:

1 مسّ خطّ قرآن يا اسم خدا و پيامبران و امامان بنابر احتياط واجب، همانطور كه در وضو گفته شد.

2 رفتن به مسجدالحرام و مسجد پيغمبر (صلي الله عليه وآله)، هرچند از يك در داخل و از در ديگر خارج شود.

3 توقّف كردن در مساجد ديگر، امّا اگر از يك در داخل و از در ديگر خارج شود، يا براي برداشتن چيزي برود مانعي ندارد و احتياط واجب آن است كه در حرم امامان هم توقّف نكند.

4 داخل شدن در مسجد براي گذاشتن چيزي در آن.

5 خواندن يكي از آيات سجده، ولي خواندن غير آيه سجده از سوره سجده مانعي ندارد.

مسأله 371 سوره هايي كه سجده واجب در آن است چهار سوره است:

1 سوره الم سجده (سوره 32). 2 سوره حم سجده (سوره 41). 3 سوره والنّجم (سوره 53). 4 سوره اقرأ (سوره 96).

كارهايي كه بر جُنُب مكروه است

مسأله 372 شايسته است جُنُب چند چيز را ترك كند:

1 و 2 خوردن و آشاميدن، ولي اگر وضو بگيرد مكروه نيست. 3 خواندن بيشتر از هفت آيه از قرآن، حتّي از سوره هايي كه سجده واجب ندارد. 4 تماسّ بدن با جلد وحاشيه و فاصله سطور قرآن مجيد و همراه داشتن آن. 5 خوابيدن بدون وضو. 6 رنگ كردن موها به حنا و مانند آن. 7 ماليدن روغن و انواع كِرِم ها به بدن. 8 جماع كردن بعد از محتلم شدن.

احكام غسل جنابت

مسأله 373 غسل جنابت را هرگاه براي

ص: 80

رفع جنابت و پاك شدن انجام دهد مستحبّ است، امّا براي خواندن نماز واجب مانند آن واجب مي شود. براي نماز ميّت سجده شكر سجده هاي واجب قرآن (هنگامي كه آيه سجده را از ديگري بشنود) غسل جنابت واجب نيست، بلكه در همان حال نيز انجام اين كارها جايز است، هرچند بهتر است كه براي نماز ميّت و سجده شكر و امثال آن غسل كند.

مسأله 374 هنگام غسل كردن لازم نيست نيّت واجب يا مستحب كند، همين اندازه كه به قصد قربت و اطاعت فرمان خدا انجام دهد كافي است.

مسأله 375 هرگاه يقين كند وقت نماز داخل شده و نيّت غسل واجب كند بعد معلوم شود كه پيش از وقت بوده، غسل او صحيح است، همچنين اگر به نيّت نماز واجب غسل كند، بعد معلوم شود وقت گذشته بوده است،غسل او صحيح مي باشد.

اقسام و احكام غسل

مسأله 376 غسل را خواه واجب باشد يا مستحب، به دو صورت مي توان انجام داد: ترتيبي و ارتماسي.

مسأله 377 غسل ترتيبي به اين صورت است كه بعد از نيّت، اوّل سر و گردن را مي شويد و بعد طرف راست و بعد طرف چپ را (بنابر احتياط واجب) و اگر عمداً يا از روي فراموشي يا ندانستن مسأله به اين ترتيب عمل نكند غسل را اعاده مي كند.

مسأله 378 بايد نصف ناف و نصف عورت را با طرف راست بدن و نصف ديگر را با طرف چپ بشويد، ولي بهتر است تمام آن را با هر دو طرف غسل دهد.

مسأله 379 براي اين كه يقين كند هر سه قسمت بدن يعني سر و گردن و

ص: 81

طرف راست و طرف چپ را كاملاً غسل داده، كمي از قسمتهاي ديگر را با آن قسمت مي شويد و احتياط مستحبّ آن است كه طرف راست گردن را با طرف راست بدن و طرف چپ گردن را با طرف چپ بدن بشويد.

مسأله 380 اگر بعد از غسل بفهمد مقداري از بدن را نشسته، چنانچه از طرف چپ باشد شستن همان مقدار كافي است و اگر از طرف راست باشد، احتياط آن است كه بعد از شستن آن دوباره طرف چپ را بشويد و اگر از سر و گردن باشد، بايد بعد از شستن آن دوباره طرف راست و چپ را بشويد.

مسأله 381 اگر بعد از تمام شدن غسل، شك كند كه اعضا را درست شسته يا نه، اعتنا نكند.

مسأله 382 غسل ارتماسي آن است كه بعد از نيّت، تمام بدن را يك دفعه يا به تدريج در آب فرو مي برد،خواه در مثل حوض استخر باشد و يا زير آبشاري كه آب آن يك مرتبه تمام بدن را فرامي گيرد، امّا غسل ارتماسي زير دوش معمولي ممكن نيست.

مسأله 383هرگاه مقداري از بدن بيرون آب باشد و نيّت غسل ارتماسي كند و در آب فرو رود كافي است، امّا اگر تمام بدن زير آب باشد و آن را تكان دهد مشكل است.

مسأله 384اگر بعد از غسل ارتماسي بفهمد مقداري از بدن شسته نشده، بايد دوباره غسل كند.

مسأله 385 در غسل ارتماسي بايد پاها را نيز از زمين بلند كند تا آب به زير آن برسد.

مسأله 386 اگر براي غسل ترتيبي وقت ندارد و مي تواند ارتماسي انجام دهد،

ص: 82

واجب است ارتماسي انجام دهد.

مسأله 387 احتياط واجب آن است كه كسي كه روزه واجب گرفته، يا براي حج يا عمره احرام بسته، غسل ارتماسي نكند و سر خود را زير آب فرو نبرد، ولي اگر از روي فراموشي غسل ارتماسي كند، صحيح است و ضرر به روزه و احرام او نمي زند.

مسأله 388 در غسل ترتيبي مي تواند سه بار در آب فرو رود، يك بار به نيّت سر و گردن، ديگري به نيّت طرف راست و ديگري را به نيّت طرف چپ.

مسأله 389 در غسل ارتماسي بايد تمام بدن پاك باشد(بنابر احتياط واجب) ولي در غسل ترتيبي پاك بودن تمام بدن لازم نيست، همين اندازه كه هر عضو پيش از غسل دادن پاك باشد، كافي است.

مسأله 390 سابقاً گفتيم عرق جُنُب از حرام نجس نيست و چنين كسي مي تواند با آب گرم غسل كند، ولي بهتر است با آب ملايم غسل كند كه عرق ننمايد.

مسأله 391 هرگاه مختصري از بدن شسته نشود، غسل باطل است، امّا شستن باطن، مانند داخل گوش و بيني و داخل چشم لازم نيست.

مسأله 392 هنگام غسل بايد هر چيز كه مانع رسيدن آب به بدن است برطرف كند و اگر احتمال عقلايي مي دهد مانعي باشد، بايد وارسي كند تا مطمئن شود مانعي نيست.

مسأله 393موهاي كوتاه را كه جزء بدن حساب مي شود بايد بشويد، بنابر احتياط واجب شستن موهاي بلند و زير آنها هر دو لازم است.

مسأله 394شرايطي كه براي وضو گفته شد مانند پاك بودن آب و غير آن در غسل هم شرط است، ولي در غسل

ص: 83

لازم نيست كه از بالا به پايين بشويد و فاصله افتادن ميان شستن اعضا در غسل ترتيبي نيز اشكالي ندارد، مگر در مورد كسي كه نمي تواند بول و غائط خود را حفظ كند كه بايد پشت سر هم به جاآورد و فوراً نماز بخواند، همچنين در زن مستحاضه.

مسأله 395 كسي كه قصد دارد پول حمّامي را ندهد، يا بدون علم به رضايت او مي خواهد نسيه بگذارد بنابر احتياط، غسل او باطل است، همچنين اگر قصد دارد پول حرام يا پولي كه خمس آن را نداده به حمّامي بدهد.

مسأله 396 كسي كه زيادتر از معمول در حمّام آب مي ريزد، غسل او اشكال دارد، مگر اين كه تصميم داشته باشد حمّامي را با پول اضافي راضي كند.

مسأله 397 هرگاه شك كند غسل كرده يا نه،بايد غسل كند ولي اگر بعد از غسل شك كند غسل او صحيح بوده يا نه، اعتنا به شك نكند.

مسأله 398 اگر در اثناء غسل، حَدَث اصغر از او سر زند (مثلاً بول كند) بنابر احتياط واجب، بايد غسل را از سر گيرد و براي نماز و مانند آن، وضو نيز بگيرد.

مسأله 399 هرگاه كسي جُنُب شده و نمازهايي خوانده است، بعداً شك كند غسل كرده يا نه، آن نمازها صحيح است، ولي براي نمازهاي بعد بايد غسل كند.

مسأله 400 چند غسل واجب، يا واجب و مستحب را مي توان با يك نيّت انجام داد، يعني يك غسل كند به نيّت جنابت و حيض و مسّ ميّت و غسل جمعه و مانند آن و از همه كفايت مي كند.

مسأله 401 با هر غسلي

ص: 84

مي توان نماز خواند و وضو واجب نيست، خواه جنابت باشد يا غير آن، واجب باشد يا مستحب، ولي احتياط مستحب آن است كه در غير غسل جنابت وضو بگيرد.

2 استحاضه

مسأله 402 يكي از خونهايي كه از زن خارج مي شود خون «استحاضه» است و دراين موقع زن را «مستحاضه» مي گويند، بطور كلّي تمام خونهايي كه غير از حيض و نفاس و زخم و دمل است و از رحم زن خارج مي شود خون استحاضه است.

مسأله 403 خون استحاضه غالباً كم رنگ و سرد و رقيق است و بدون فشار و سوزش بيرون مي آيد، ولي ممكن است گاهي تيره رنگ يا سرخ و گرم و غليظ باشد و با فشار و سوزش خارج شود.

مسأله 404 استحاضه فقط دو قسم است: «قليله» و «كثيره»: استحاضه قليله آن است كه هرگاه زن پنبه اي را داخل كند، خون، آن را آلوده نمايد ولي از طرف ديگر خارج نشود، خواه خون در پنبه فرو رود يا نه، و استحاضه كثيره آن است كه خون، در پنبه فرو رود و از آن بگذرد و جاري شود.

احكام زن مستحاضه

مسأله 405 در استحاضه قليله بايد زن براي هر نماز يك وضو بگيرد (بنابراحتياط واجب) و واجب است از سرايت خون به ساير اعضا جلوگيري كند، امّا عوض كردن پنبه و دستمال واجب نيست، هر چند احتياط است. و در استحاضه كثيره واجب است سه غسل انجام دهد: يك غسل براي نماز صبح و ديگر براي نماز ظهر و عصر و سوم براي مغرب و عشا و بايد ميان اين نمازها جمع كند و احتياط مستحب آن است كه

ص: 85

علاوه بر اين، براي هر نماز يك وضو بگيرد، قبل از غسل يا بعد از آن.

مسأله 406 هرگاه قبل از داخل شدن وقت نماز وضو يا غسل را انجام داده باشد بايد در موقع نماز بنابر احتياط واجب، آن را اعاده كند.

مسأله 407 هرگاه استحاضه قليله بعد از نماز صبح كثيره شود، بايد براي نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر بعد از نماز ظهر و عصر كثيره شود، بايد براي نماز مغرب و عشا غسل كند.

مسأله 408 در تمام مواردي كه غسل بر او واجب مي شود اگر غسل كردن مكرّر براي او ضرر دارد، يا مايه مشقّت زياد است مي تواند به جاي آن تيمّم كند.

مسأله 409 در استحاضه «كثيره» يا «قليله» اگر قبل از اذان صبح براي نماز شب غسل كند يا وضو به جا آورد و نماز شب را بخواند احتياط واجب آن است كه بعد از داخل شدن صبح، دو مرتبه غسل و وضو را انجام دهد.

مسأله 410 هرگاه زن مستحاضه قليله، نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا را از هم جدا بخواند، بايد براي هر كدام يك وضو بگيرد و همچنين براي نمازهاي مستحب، ولي براي مجموع نماز شب، يك وضو يا غسل كافي است و براي خواندن نماز احتياط و سجده فراموش شده و تشهّد فراموش شده و سجده سهو كه بلافاصله بعد از نماز به جا مي آورد، غسل و وضو لازم نيست.

مسأله 411 زن مستحاضه بعد از آن كه خونش قطع شد، فقط براي اولين نماز بايد كارهاي استحاضه را انجام دهد.

مسأله 412 هرگاه نداند استحاضه

ص: 86

او قليله است يا كثيره، بنابر احتياط واجب بايد قبل از نماز، خود را وارسي كند و اگر نمي تواند خود را وارسي كند، احتياط آن است كه هم وظيفه استحاضه كثيره را انجام دهد و هم قليله، امّا اگر حالت سابق او معلوم است كثيره يا قليله بوده مي تواند به وظيفه همان ادامه دهد.

مسأله 413 هرگاه زن مستحاضه بعد از نماز، خود را وارسي كند و خون نبيند، با وضويي كه دارد مي تواند نماز ديگر را بخواند، هرچند بعد از مدّتي دوباره خون بيايد.

مسأله 414 هرگاه زن مستحاضه بداند پيش از گذشتن وقت نماز بكلّي پاك مي شود و يا به اندازه خواندن نماز، خون قطع مي گردد، بنابر احتياط واجب بايد صبر كند و هنگامي كه پاك شد غسل كند، يا وضو بگيرد و نماز را بخواند.

مسأله 415 مستحاضه بايد بعد از غسل يا وضو فوراً مشغول نماز شود، ولي گفتن اذان و اقامه و خواندن دعاهاي قبل از نماز بلكه انتظار جماعت به اندازه معمول اشكال ندارد و در نماز نيز، مي تواند مستحبّات، مثل قنوت و مانند آن را انجام دهد.

مسأله 416 هرگاه خون به بيرون جريان دارد چنانچه براي او ضرر نداشته باشد بايد پيش از غسل و بعد از آن بوسيله پنبه و مانند آن از بيرون آمدن خون جلوگيري كند، ولي اگر اين كار مشقّت زياد دارد، لازم نيست.

مسأله 417 هرگاه در موقع غسل خون قطع نشود، ضرري براي غسل ندارد، خواه ترتيبي باشد يا ارتماسي.

مسأله 418 زن مستحاضه بايد روزه ماه رمضان را بگيرد و در صورتي روزه او

ص: 87

صحيح است كه غسل نماز مغرب و عشاي شبي كه مي خواهد فرداي آن را روزه بگيرد به جا آورد و همچنين غسلهاي روزي را كه روزه است (بنابر احتياط واجب).

مسأله 419 هرگاه زن روزه دار بعد از نماز ظهر و عصر مستحاضه شود براي روزه آن روز غسلي ندارد.

مسأله 420 اگر در بين نماز، استحاضه قليله زن، كثيره شود بايد نماز را رها كند و غسل نمايد و از نو بخواند و در صورتي كه براي غسل وقت ندارد تيمّم كند، ولي اگر براي تيمّم هم وقت ندارد بايد همان نماز را تمام كرده و بنابر احتياط واجب قضا نمايد.

مسأله 421 هرگاه استحاضه كثيره زن، قليله شود، بايد براي نماز اوّل غسل كند و براي نمازهاي بعد وضو بگيرد.

مسأله 422 مستحاضه كثيره، هرگاه غسلهاي روزانه خود را انجام دهد براي اعمال ديگر مانند طواف و نماز قضا و نماز آيات و نماز شب، غسل ديگري بر او واجب نيست تنها بايد وضو بگيرد.

مسأله 423 زن مستحاضه مي تواند نماز قضا بخواند، ولي براي هر نماز بنابر احتياط واجب بايد يك وضو بگيرد، ولي براي خواندن نوافل روزانه، همان وضوي نماز واجب كافي است و همچنين براي تمام نماز شب يك وضو كفايت مي كند، به شرط اين كه پشت سر هم به جا آورد.

مسأله 424 هر خوني كه از زن خارج شود و شرايط حيض و نفاس را نداشته باشد و مربوط به بكارت يا زخم يا جراحتّي در رحم نبوده باشد، خون استحاضه است.

مسأله 425 هرگاه شك كند كه خون، از زخم است يا نه و

ص: 88

ظاهر حال او سلامت است، خون استحاضه حساب مي شود، امّا اگر وضع حال او مشكوك باشد كه خون از زخم است يا غير آن، احكام استحاضه ندارد.

3 عادت ماهانه

مسأله 426 «حيض» كه گاهي از آن تعبير به «عادت ماهانه» مي كنند خوني است كه غالباً در هر ماه چند روزي از رحم خارج مي شود و به هنگام انعقاد نطفه، غذاي فرزند است. زن را در موقع ديدن خون حيض «حائض» مي گويند و در شرع مقدّس اسلام احكامي دارد كه در مسائل آينده خواهد آمد.

احكام زن حائض

مسأله 427 خون حيض نشانه هايي دارد: در بيشتر اوقات غليظ و گرم و رنگ آن تيره يا سرخ است و با فشار و كمي سوزش خارج مي شود.

مسأله 428 زنان سيّده و غير سيّده هر دو بعد از تمام شدن پنجاه سال يائسه مي شوند، يعني اگر خوني ببينند خون حيض نيست، مگر زناني كه از قبيله «قريش» محسوب مي شوند كه آنها بعد از تمام شدن شصت سال يائسه مي شوند.

مسأله 429 خوني را كه دختر پيش از تمام شدن نه سال و زن بعد از يائسه شدن مي بيند حكم حيض ندارد و اگر مربوط به زخم و جراحتّي نباشد. استحاضه است كه احكام آن قبلاً گفته شد.

مسأله 430 زنان باردار يا زناني كه بچّه شير مي دهند ممكن است حائض شوند.

مسأله 431 دختري كه نمي داند نه سالش تمام شده يا نه، اگر خوني ببيند كه نشانه هاي حيض را نداشته باشد، حيض نيست و اگر نشانه ها را داشته باشد و اطمينان حاصل كند كه حيض است، دليل بر اين

ص: 89

است كه نه سالش تمام و بالغ شده است، ولي زني كه شك دارد يائسه شده يا نه، هر گاه خوني ببيند و نداند حيض است يا نه، بايد بنا بگذارد كه حيض است و هنوز يائسه نشده است.

مسأله 432 مدّت حيض كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نمي شود، حتّي اگر مختصري كمتر باشد حيض نيست.

مسأله 433 سه روز اوّل حيض بايد پشت سر هم باشد، بنابراين اگر مثلاً دو روز خون ببيند و يك روز پاك شود و دوباره ببيند، حيض نيست و اين كه مي گوييم بايد پشت سر هم باشد، معنايش اين نيست كه در تمام سه روز خون بيرون آيد، بلكه اگر در فضاي داخل فرج خون باشد كافي است.

مسأله 434 لازم نيست شب اوّل و شب چهارم را خون ببيند، ولي بايد در شب دوم و سوم قطع نشود و ادامه داشته باشد.

مسأله 435 هرگاه سه روز پشت سر هم خون ببيند و پاك شود چنانچه دوباره خون ببيند و ايّامي كه خون ديده روي هم رفته از ده روز بيشتر نشود، تمام روزهايي را كه خون ديده حائض است، ولي روزهايي كه در وسط پاك بوده، حكم زنان پاك را دارد.

مسأله 436 اگر كمتر از سه روز خون ببيند و پاك شود، بعداً سه روز يا بيشتر خون ببيند با نشانه هايي كه گفته شد فقط خون دوم حيض است.

مسأله 437 زني كه مبتلا به خونريزي است اگر به طبيب مراجعه كند و او تشخيص دهد خون حيض يا خون زخم و مانند آن است، چنانچه به گفته طبيب

ص: 90

اطمينان حاصل كند مي تواند بر طبق احكام آن عمل نمايد.

مسأله 438 كارهايي كه بر حائض حرام است به شرح زير است:

1 تمام عبادتهايي كه با وضو يا غسل يا تيمّم انجام مي شود، مانند نماز و روزه و طواف خانه خدا، ولي به جا آوردن عباداتي كه طهارت در آن شرط نيست مانند نماز ميّت مانعي ندارد.

2 تمام كارهايي كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد.

3 نزديكي كردن، كه هم براي مرد حرام است و هم براي زن.

4 طلاق در اين حالت نيز باطل و بي اثر است.

مسأله 439 هرگاه مرددر حال حيض با همسر خود نزديكي كند مستحبّ است كفّاره دهد و كفّاره آن، در ثلث اوّل روزهاي حيض، يك مثقال طلاي سكّه دار، يا قيمت آن است (مثقال شرعي 18 نخود مي باشد) و اگر در ثلث دوم باشد نيم مثقال و اگر در ثلث سوم باشد يك چهارم مثقال است، بنابر اين اگر ايّام عادت شش روز است دو روز اوّل يك مثقال، دو روز وسط نيم مثقال و دو روز آخر يك چهارم مثقال كفّاره دارد.

مسأله 440 هرگاه بخواهد قيمت طلا را بپردازد بايد به قيمت روزي كه مي پردازد حساب كند.

مسأله 441 بازي كردن با همسر در حال حيض، حرام نيست و كفّاره هم ندارد.

مسأله 442 هرگاه نزديكي را تكرار كند مستحبّ است كفّاره را نيز تكرار كند.

مسأله 443 اگر مرد در حال نزديكي بفهمد زن حائض شده، بايد فوراً از او جدا شود و اگر جدانشود، گناه كرده و بنابر احتياط مستحب بايد كفّاره

ص: 91

نيز بپردازد.

مسأله 444 اگر مرد با زن حائض زنا كند، يا با زن حائض بيگانه اي به گمان اين كه همسر خود اوست نزديكي نمايد، احتياط آن است كه كفّاره دهد.

مسأله 445 كسي كه نمي تواند كفّاره بدهد بهتر آن است كه صدقه اي بدهد و اگر نمي تواند، بايد از گناه خود استغفار كند.

مسأله 446 هرگاه زن بگويد حائض هستم يا از حيض پاك شده ام، حرف او قبول است، مگر اين كه مورد سوءظن باشد.

مسأله 447 هرگاه زن در وسط نماز حائض شود نماز او باطل است و نبايد ادامه دهد، ولي اگر شك كند كه حائض شده يا نه، نماز او صحيح است.

مسأله 448 هنگامي كه زن از حيض پاك شود بايد براي انجام عبادات خود غسل كند و اگر دسترسي به آب ندارد تيمّم نمايد، دستور غسل حيض مثل غسل جنابت است و از وضو نيز كفايت مي كند، ولي احتياط مستحب آن است كه وضو هم بگيرد (خواه پيش از غسل باشد يا بعد از غسل).

مسأله 449 هنگامي كه زن از خون حيض پاك شود، طلاق او صحيح است و همسرش نيز مي تواند با او نزديكي كند، هر چند هنوز غسل نكرده باشد ولي احتياط مستحب آن است كه پيش از غسل از نزديكي خود داري كند، ولي كارهاي ديگري كه در وقت حيض بر او حرام بوده، مانند توقّف در مسجد و مسّ خطّ قرآن، تا غسل نكند بر او حلال نمي شود، بنابر احتياط واجب.

مسأله 450 نمازهاي روزانه كه زن در حال حيض نخوانده قضا ندارد، ولي روزه واجب را

ص: 92

بايد قضا كند.

مسأله 451 هرگاه وقت نماز داخل شود و بداند يا گمان داشته باشد كه اگر نماز را تأخير بيندازد حائض مي شود، بايد فوراً نماز را بخواند.

مسأله 452 هرگاه زن در اوّل وقت به اندازه انجام واجبات يك نماز پاك باشد و نماز نخواند و حائض شود، آن نماز را بايد بعداً قضا كند و در اندازه «وقت براي انجام واجبات» بايد ملاحظه حال خود را نمايد، مثلاً براي مسافر به اندازه دو ركعت و براي حاضر، به اندازه چهار ركعت و كسي كه وضو ندارد، وقت وضو را نيز بايد در نظر بگيرد و همچنين تطهير لباس و بدن و اگر فقط به اندازه خود نماز وقت داشته باشد احتياط، قضا كردن نماز است.

مسأله 453 هرگاه در آخر وقت نماز پاك شود بايد غسل كند و نماز را بخواند، حتّي اگر به اندازه يك ركعت نماز وقت داشته باشد احتياط واجب خواندن نماز است و در صورت نخواندن، قضاي آن را به جاآورد.

مسأله 454 هرگاه در آخر وقت پاك شود، امّا وقت براي غسل ندارد فقط مي تواند تيمّم كند و يك ركعت نماز را در وقت و بقيّه را در خارج وقت به جا آورد نماز بر او واجب نيست، ولي اگر گذشته از تنگي وقت تكليفش تيمّم است، مثل اين كه آب براي او ضرر دارد بايد تيمّم كند و نماز را به جا آورد.

مسأله 455 هرگاه زن پاك شود و شك كند كه به مقدار كافي وقت براي نماز باقي مانده يا نه، بايد نمازش را بخواند.

مسأله 456 مستحبّ است زن حائض در

ص: 93

وقت نماز خود را از خون پاك كند و دستمال و پنبه را عوض نمايد و وضو بگيرد، يا اگر نمي تواند تيمّم كند و در جاي نماز خود رو به قبله بنشيند و مشغول ذكر خدا و دعا و صلوات شود، امّا خواندن قرآن و همراه داشتن آن و مسّ حواشي و فاصله ميان خطوط آن و نيز خضاب كردن به حنا براي حائض شايسته نيست.

اقسام زنان حائض

مسأله 457 زنان حائض بر شش گونه اند:

1 صاحب عادت وقتيّه و عدديّه: يعني زني كه دو ماه پشت سر هم در وقت معيّن خون حيض ببيند و شماره روزهاي او در هر دو ماه يك اندازه باشد، مثل اين كه دو ماه پشت سر هم از اوّل ماه تا هفتم، خون ببيند.

2 صاحب عادت وقتيّه: و آن زني است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معيّن خون حيض ببيند، ولي شماره روزهاي او به يك اندازه نباشد، مثلاً يك ماه، پنج روز و يك ماه، هفت روز ببيند.

3 صاحب عادت عدديّه: و آن زني است كه شماره روزهاي عادت او در دو ماه پشت سر هم يك اندازه است (مثلاً هفت روز)، ولي وقت ديدن آن مختلف است، مثلاً يك بار از اوّل ماه و بار ديگر از دهم ماه شروع مي شود.

4 مضطربه: و آن زني است كه چندماه حائض شده ولي عادت معيّن پيدا نكرده و يا اگر سابقاً عادت داشته، به هم خورده و عادت تازه اي جانشين آن نشده است.

5 مبتدئه: و آن زني است كه براي اوّلين بار حائض مي شود.

6 ناسيه: و آن

ص: 94

زني است كه عادت خود را فراموش كرده است. هر كدام از اينها احكامي دارند كه در مسائل آينده گفته مي شود.

1 صاحب عادت وقتيّه و عدديّه

مسأله 458 زناني كه عادت وقتيّه و عدديّه دارند همين كه در ايّام عادت خون ببينند حائض مي شوند و تا پايان ايّام عادت، احكام حائض را دارند، خواه نشانه هاي خون حيض در آن بوده باشد، يا نه.

مسأله 459 هرگاه زني در تمام ماه پاك نمي شود، ولي در دوماه پشت سر هم چند روز معيّن (مثلاً از اوّل تا هفتم ماه) خوني را كه مي بيند، نشانه هاي حيض را دارد، امّا بقيّه چنين نيست، او نيز بايد همان ايّام را عادت قرار دهد.

مسأله 460 زناني كه «عادت وقتيّه و عدديّه» دارند، اگر يكي دو سه روز جلوتر از زمان عادت يا بعد از آن خون ببينند بطوري كه بگويند عادت را جلو يا عقب انداخته، بايد به احكام زن حائض عمل كنند، خواه آن خون نشانه هاي حيض را داشته باشد يا نه.

مسأله 461 زني كه «عادت وقتيّه و عدديّه» دارد، اگر چند روز پيش از عادت و چند روز بعد از عادت خون ببيند (بطوري كه در ميان زنها معمول است كه گاهي عادت را جلو يا عقب مي اندازند) و روي هم رفته از ده روز بيشتر نشود همه حيض است و اگر ده روز بيشتر شود، فقط خوني را كه در روزهاي عادت ديده حيض است و قبل و بعد از آن استحاضه مي باشد، همين طور اگر چند روز قبل از ايّام عادت به اضافه تمام عادت

ص: 95

را خون ببيند، يا فقط چند روز بعد از عادت به اضافه تمام ايّام عادت را خون ببيند كه اگر از ده روز تجاوز نكند، همه اش حيض است و اگر تجاوز كند فقط ايّام عادت حيض محسوب مي شود.

مسأله 462 زني كه عادت دارد هرگاه سه روز يا بيشتر خون ببيند و پاك شود و دوباره خون ببيند و فاصله بين دو خون، كمتر از ده روز باشد و تمام روزهايي را كه خون ديده، بيش از ده روز نباشد، همه آن حيض است (امّا ايّامي كه در وسط پاك بوده، پاك محسوب مي شود) و اگر زيادتر از ده روز باشد آن خوني كه در عادت بوده حيض و ديگري كه نبوده، استحاضه است و اگر هيچ كدام در عادت نبوده آن خوني كه داراي صفات حيض است حيض و ديگري استحاضه است و اگر هر دو صفات حيض دارد، تا ده روز حيض محسوب مي شود بعد از آن استحاضه است.

مسأله 463 زني كه «عادت وقتيّه و عدديّه» دارد اگر در وقت عادت، خون نبيند و در غير آن ايّام به شماره روزهاي حيضش خون ببيند بايد همان را حيض قرار دهد، چه پيش از وقت عادت باشد، يا بعد از آن، به شرط اين كه نشانه هاي حيض را داشته باشد.

مسأله 464 زني كه «عادت وقتيّه و عدديّه» دارد، اگر در وقت عادت خون ببيند ولي شماره روزهاي آن كمتر يا بيشتر از ايّام عادت باشد قبل از وقت عادت، يا بعد از آن به شماره روزهاي عادت خون ببيند، فقط خوني را كه در وقت عادت ديده

ص: 96

حيض قرار مي دهد.

مسأله 465 زناني كه «عادت وقتيّه و عدديّه» دارند اگر بيشتر از ده روز خون ببينند، آنچه را در روزهاي عادت ديده اند حيض است (خواه نشانه هاي حيض را داشته باشد يا نه) و آنچه بعد از روزهاي عادت ديده اند استحاضه است (خواه نشانه هاي حيض داشته باشد يا نه).

2 صاحب عادت وقتيّه

مسأله 466 زناني كه فقط «عادت وقتيّه» دارند يعني دو ماه پشت سر هم در وقت معيّن خون حيض ببينند سپس پاك شوند، ولي شماره روزهاي آن يك اندازه نباشد، بايد تمام آن را حيض قرار دهند به شرط آن كه از سه روز كمتر و از ده روز بيشتر نباشد.

مسأله 467 زني كه از خون پاك نمي شود، ولي دو ماه پشت سر هم در وقت معيّن خون او نشانه هاي حيض را دارد، امّا شماره روزهاي خوني كه نشانه حيض را دارد يك اندازه نيست، چنين زني نيز بايد تمام آنچه را نشانه حيض دارد حيض قرار دهد.

مسأله 468 زني كه دو ماه پشت سر هم در وقت معيّن، سه روز يا بيشتر خون حيض ببيند و بعد پاك شود، دو مرتبه سه روز يا بيشتر خون ببيند و مجموع روزهايي كه خون ديده از ده روز بيشتر نشود (ولي ماه دوم كمتر يا بيشتر از ماه اوّل باشد) چنين زني نيز بايد تمام آنچه را ديده حيض قرار دهد، ولي در روزهاي وسط كه پاك است حكم طاهر را دارد.

مسأله 469 زني كه «عادت وقتيّه» دارد اگر در وقت عادت خود، يا دو سه روز قبل يا بعد از

ص: 97

عادت خون ببيند بطوري كه بگويند حيض را جلو يا عقب انداخته، بايد به حكم زنهاي حائض عمل كند، خواه آن خون نشانه هاي حيض را داشه باشد يا نه.

مسأله 470 زني كه «عادت وقتيّه» دارد اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و نتواند تعداد روزهاي حيض را به واسطه نشانه هاي آن تشخيص دهد، بايد مطابق تعداد روزهاي عادت زنان خويشاوند خود حيض قرار دهد (اعم از خويشاوندان پدري يا

[90]

مادري، زنده يا مرده و اين در صورتي است كه همه يا اكثريّت قريب به اتفاق آنها يكسان باشند، امّا اگر در ميان آنها اختلاف است، مثلاً بعضي پنج روز و بعضي هشت روز عادت مي بينند، احتياط واجب آن است كه در هر ماه هفت روز را ايّام عادت خود قرار دهد.

3 صاحب عادت عدديّه

مسأله 471 زناني كه «عادت عدديّه» دارند يعني شماره روزهاي حيض آنها در دو ماه پشت سر هم يك اندازه است، ولي وقت آن تغيير مي كند، آنها بايد در همان چند روز به احكام حائض عمل كنند.

مسأله 472 زناني كه از خون پاك نمي شوند ولي دو ماه پشت سر هم چند روز از خوني را كه مي بينند نشانه حيض و بقيّه نشانه هاي استحاضه دارد و شماره روزهايي كه نشانه حيض دارد در هر دو ماه يك اندازه است، امّا وقت آن يكي نيست، بايد آن چند روزي كه نشانه حيض را دارد حيض قرار دهند.

مسأله 473 زني كه «عادت عدديّه» دارد اگر بيشتر از شماره عادت خود، خون ببيند و از ده روز بيشتر شود چنانچه همه

ص: 98

خونهايي كه ديده يك جور باشد بايد از موقع ديدن خون به شماره روزهاي عادتش حيض و بقيّه را استحاضه قرار دهد و اگر چند روز آن نشانه حيض دارد بايد همان را حيض قرار دهد و اگر بيشتر از ايّام عادت او باشد از آخر آن كم مي كند و اگر كمتر از ايّام عادت او ست، بايد آن روزها را با چند روز بعد از آن كه روي هم رفته به اندازه عادتش شود، حيض قرار دهد و بقيّه را استحاضه.

4 مضطربه

مسأله 474 «مضطربه» يعني زني كه چند ماه خون ديده، ولي عادت معيّني پيدا نكرده است، اگر ده روز يا كمتر خون ببيند همه اش حيض است و اگر بيشتر از ده

روز ببيند چنانچه بعضي نشانه حيض داشته باشد و از سه روز كمتر و از ده روز بيشتر نباشد، حيض محسوب مي شود و اگر همه اش يك جور باشد مطابق عادت خويشاوندان خود عمل مي كند (اگر عادت همه يا اكثريّت قاطع آنها يكسان باشد) و هرگاه عادت آنها مختلف باشد، احتياط آن است كه عادت خود را هفت روز قرار دهد.

5 مبتدئه

مسأله 475 «مبتدئه» يعني زني كه دفعه اوّل خون ديدن اوست، اگر ده روز يا كمتر خون ببيند همه اش حيض است و اگر بيشتر از ده روز ببيند و همه اش يك جور باشد بايد عادت خويشان خود را، بطوري كه در مسأله قبل گفته شد، حيض قرار دهد و بقيّه را استحاضه.

مسأله 476 اگر مبتدئه بيشتر از ده روز خون ببيند كه چند روز آن نشانه حيض دارد، چنانچه خوني

ص: 99

كه نشانه حيض دارد كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، آن خون حيض و بقيّه استحاضه است و اگر كمتر از سه روز باشد بايد آنچه را نشانه حيض دارد بگيرد و باقيمانده را به عادت خويشاوندان خود مراجعه كند، همچنين اگر آنچه نشانه حيض دارد بيش از ده روز باشد به تعداد عادت خويشاوند خود حيض قرار مي دهد و بقيّه استحاضه است.

6 ناسيه

مسأله 477 «ناسيه» يعني زني كه عادت خود را فراموش كرده، اگر ده روز يا كمتر خون ببيند همه اش حيض است و اگر بيشتر از ده روز ببيند، بايد روزهايي كه خون او نشانه حيض دارد حيض قرار دهد (به شرط اين كه كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد) و اگر بيشتر باشد، يا همه روزها را يك جور ديده، احتياط واجب آن است كه هفت روز اوّل را حيض قرار دهد و بقيّه را استحاضه.

مسائل متفرّقه حيض

مسأله 478 «مبتدئه» و «مضطربه» و «ناسيه» و زني كه «عادت عدديّه» دارد، اگر خوني ببيند كه نشانه هاي حيض داشته باشد، بايد فوراً عبادت را ترك كند و چنانچه بعد بفهمد حيض نبوده، بايد عبادتهايي را كه به جا نياورده قضا كند، ولي اگر نشانه هاي حيض را نداشته باشد بر طبق حكم مستحاضه عمل مي كند تا ثابت شود كه خون حيض است، ولي زني كه «عادت وقتيّه» يا «وقتيّه و عدديّه» دارد به محض ديدن خون در ايّام عادت، عبادت را ترك مي كند.

مسأله 479 زني كه داراي عادت است (خواه وقتيّه و عدديّه باشد، يا فقط عادت وقتيّه يا

ص: 100

عادت عدديّه)، هرگاه دو ماه پشت سرهم بر خلاف عادت خود، خوني ببيند عادتش بر مي گردد به آنچه در آن دو ماه ديده است.

مسأله 480 زني كه معمولاً ماهي يك مرتبه خون مي بيند اگر در يك ماه دوبار خون ببيند و آن خون نشانه هاي حيض را داشته باشد، چنانچه روزهايي كه در وسط پاك بوده كمتر از ده روز نباشد، بايد هر دو را حيض قرار دهد.

مسأله 481 هرگاه سه روز يا بيشتر خوني ببيند كه نشانه هاي حيض را دارد و بعد ده روز يا بيشتر خوني را ببيند كه نشانه هاي استحاضه را دارد و مجدّداً خوني را ببيند كه نشانه حيض را دارد، بايد تمام خونهايي را كه نشانه حيض داشته است حيض قرار دهد.

مسأله 482 هرگاه زن پيش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نيست، بايد غسل كند و عبادتهاي خود را انجام دهد، اگرچه يقين داشته باشد پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مي بيند.

مسأله 483 هرگاه زن پيش از ده روز پاك شود ولي احتمال مي دهد كه در باطن خون است بايد به وسيله قدري پنبه خود را امتحان كند، چنانچه پاك بود غسل كند و عبادتهاي خود را انجام دهد و اگر پاك نبود، هرچند به خونابه آلوده باشد بايد مطابق احكامي كه سابقاً درباره حائض گفته شد عمل نمايد.

4 نفاس

مسأله 484 از موقعي كه نخستين جزء بچّه از شكم مادر بيرون مي آيد، هر خوني كه زن مي بيند خون «نفاس» است و زن را در اين حال «نفساء» مي گويند، بنابر

ص: 101

اين خوني كه قبل از خارج شدن طفل مي بيند نفاس نيست.

مسأله 485 ممكن است خون نفاس يك آن بيشتر نيايد، ولي بيشتر از ده روز نمي شود.

احكام زن نفساء

مسأله 486 در خون نفاس احتياط واجب اين است كه خلقت بچّه تمام باشد، بنابر اين اگر خون بسته اي از رحم خارج شود و بداند كه اگر در رحم مي ماند انسان مي شد بايد ميان اعمال زني كه از خون پاك است و كارهايي را كه حائض ترك مي كند جمع نمايد.

مسأله 487 هرگاه شك كند چيزي از او ساقط شده يا نه، يا چيزي كه ساقط شده اگر مي ماند انسان مي شد يا نه، خوني كه از او خارج مي شود خون نفاس نيست، و لازم نيست جستجو كند.

مسأله 488 تمام كارهايي كه بر حائض حرام است بر «نفساء» نيز حرام است و آنچه بر حائض واجب، يا مستحب، يا مكروه مي باشد، براي او نيز همين حكم را دارد.

مسأله 489 نزديكي كردن با زن در حال «نفاس» حرام است و اگر شوهر با او نزديكي كند، احتياط مستحب آن است مطابق دستوري كه در حائض گفته شد كفّاره دهد، طلاق او نيز در اين حال باطل است.

مسأله 490 هنگامي كه زن از خون نفاس پاك شد بايد غسل كند و عبادتهاي خود را انجام دهد و هرگاه قبل از گذشتن ده روز از ولادت، دوباره خون ببيند چنانچه روزهايي كه خون ديده روي هم رفته ده روز يا كمتر از ده روز است، تمام آن نفاس مي باشد روزهايي كه در وسط پاك بوده، عباداتش صحيح است.

ص: 102

سأله 491 هرگاه زن ظاهراً از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون وجود دارد، بايد با كمي پنبه خود را امتحان كند و اگر پاك بود غسل كند و عبادتهاي خود را انجام دهد.

مسأله 492 هرگاه خون نفاس از ده روز بگذرد چنانچه در حيض، عادت عدديّه دارد به اندازه آن نفاس، و بقيّه استحاضه است و اگر عادت ندارد تا ده روز نفاس، و بقيّه استحاضه است.

مسأله 493 زني كه عادت او در حيض كمتر از ده روز است، اگر بيشتر از روزهاي عادتش خون نفاس ببيند بايد به اندازه روزهاي عادت خود نفاس قرار دهد و بعد از آن، تا روز دهم بنابر احتياط واجب ترك عبادت كند، اگر خون از ده روز گذشت فقط به اندازه روزهاي عادتش نفاس است و بقيّه استحاضه و عباداتي را كه در اين چند روز ترك كرده، بايد قضا كند.

مسأله 494 بسياري از زنان بعد از وضع حمل يك ماه يا بيشتر خون مي بينند، چنين زناني اگر درحيض عادت دارند بايد به تعداد روزهاي عادتشان نفاس قرار دهند بعد از آن تا ده روز حكم استحاضه دارد، بعد از گذشتن ده روز اگر همزمان با ايّام عادت حيضش باشد بايد مطابق احكام حائض عمل كند (خواه نشانه هاي خون حيض را داشته باشد يا نه) و اگر همزمان با ايّام عادتش نباشد حكم استحاضه دارد، مگر اين كه خون داراي نشانه هاي حيض باشد.

مسأله 495 زناني كه تا يك ماه يا بيشتر بعد از وضع حمل خون مي بينند، اگر عادت ماهيانه ندارند ده روز اوّل

ص: 103

نفاس است و ده روز دوم استحاضه و بعد از آن اگر نشانه هاي حيض را داشته باشد، حيض وگرنه آن هم استحاضه است.

5 مسّ ميّت

مسأله 496 هرگاه كسي بدن انسان مرده اي را بعد از سرد شدن و قبل از غسل، مس كند (يعني جايي از بدن او با ميّت تماس پيدا كند) بايد غسل مسّ ميّت نمايد، خواه با اختيار باشد يا بي اختيار، حتّي اگر ناخن او به ناخن ميّت برسد، غسل واجب است.

احكام مسّ ميّت

مسأله 497 مسّ بدن مرده اي كه تمام آن سرد نشده موجب غسل نيست، هرچند محلّ مس سرد شده باشد، همچنين مسّ بدن ميّت بعد از تمام شدن غسلهاي سه گانه او، غسل ندارد.

مسأله 498 هرگاه موي خود را به بدن ميّت بزند، يا دست به موي ميّت برساند، احتياط واجب آن است كه غسل كند.

مسأله 499 اگر كسي بچّه سقط شده اي را كه چهارماه او تمام شده مس كند، غسل بر او واجب است اگر كمتر از چهار ماه تمام باشد، احتياط مستحب غسل است.

مسأله 500 هرگاه بچّه چهارماهه اي يا بيشتر مرده به دنيا بيايد، مادر او بنابر احتياط واجب بايد غسل مسّ ميّت كند.

مسأله 501 هرگاه بچّه اي بعد از مردن مادر به دنيا بيايد، احتياط واجب آن است كه بعد از بلوغ، غسل مسّ ميّت كند.

مسأله 502 بچّه نابالغ يا ديوانه هرگاه مسّ ميّت كند، بعد از بلوغ يا عاقل شدن غسل بر او واجب مي شود اگر كودك مميّز غسل كند، غسل او صحيح است.

مسأله 503 هرگاه از بدن زنده يا مرده اي كه

ص: 104

غسلش نداده اند قطعه اي كه داراي استخوان است جدا شود (مثلاً يك دست و يا حتّي يك انگشت) هر كس آن را مس نمايد، بايد غسل مسّ ميّت كند، امّا اگر استخوان نداشته باشد غسل واجب نيست، همچنين براي مسّ استخوان تنها يا دندان كه از مرده يا زنده جدا شده غسل لازم نيست.

مسأله 504 غسل مسّ ميّت مثل غسل جنابت است و كفايت از وضو نيز مي كند، هرچند احتياط مستحبّ آن است كه وضو بگيرد.

مسأله 505 اگر چند ميّت را مس كند، يا يك ميّت را چند بار مس نمايد، يك غسل براي همه كافي است.

مسأله 506 كسي كه غسل مسّ ميّت بر او واجب شده، مي تواند به مسجد برود و سوره هايي كه سجده واجب دارد بخواند و با همسر خود نزديكي نمايد، ولي براي نماز و مانند آن بايد غسل كند، يعني كسي كه غسل مسّ ميّت بر او است مانند كسي است كه وضو ندارد.

محتضر

احكام محتضر

مسأله 507 «محتضر» يعني كسي كه در حال جان دادن است.

مسأله 508 بنا بر احتياط واجب بايد محتضر را به پشت بخوابانند و پاي او را به طرف قبله كنند، خواه مرد باشد يا زن، بزرگ باشد يا كوچك و اگر خواباندن او به اين صورت كاملاً ممكن نيست، بنابر احتياط واجب، آن مقدار كه ممكن است به اين دستور عمل كنند و اگر ممكن نشد رو به قبله بنشانند و اگر آن هم ممكن نيست به پهلوي راست، يا به پهلوي چپ رو به قبله بخوابانند.

مسأله 509 رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلماني واجب است

ص: 105

و اجازه گرفتن از وليّش لازم نيست.

مسأله 510 مستحبّ است شهادتين و اقرار به دوازده امام و ساير عقائد اسلام را به كسي كه در حال احتضار است طوري تلقين كنند كه بفهمد و مستحبّ است آن را تا وقت مرگ تكرار كنند.

مسأله 511 مستحبّ است اين دعا را به محتضر تلقين كنند بطوري كه بفهمد: اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الْكَثِيرَ مِنْ مَعاصِيكَ وَ اقْبَلْ مِنّي الْيَسيرَ مِنْ طاعَتِكَ يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ وَ يَعْفُو عَنِ الْكَثِيرِ اِقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ وَاعْفُ عَنِّي الْكَثيرَ إِنَّكَ اَنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ اَللّهُمَّ ارْحَمْ فَإِنَّكَ رَحيم، و بهتر است كه خودش نيز بخواند.

مسأله 512 مستحبّ است كسي كه سخت جان مي دهد او را به محلّ نمازش ببرند.

مسأله 513 شايسته است براي راحت شدن محتضر بر بالين او سوره مباركه «يس» و «صافّات» و «احزاب» و «آيت الكرسي» و هرچه از قرآن ممكن است بخوانند.

مسأله 514 تنها گذاشتن محتضر يا گذاشتن چيزي سنگين روي شكم او و حضور جُنُب و حائض نزد او و همچنين گريه كردن و حرف زدن و تنها گذاشتن زنها نزد او را، از مكروهات شمرده اند.

اموات

احكام اموات

مسأله 515 مستحبّ است بعد از مرگ دهان ميّت را روي هم بگذارند كه باز نماند، چشمها و چانه ميّت را ببندند، دست و پاي او را صاف كرده و پارچه اي روي او بيندازند، براي تشييع جنازه او مؤمنين را خبر كنند، تا وقتي از محل مردن حركت نداده اند رو به قبله باشد و در دفن او عجله نمايند، ولي اگر يقين به مرگ او ندارند، بايد صبر كنند تا كاملاً معلوم شود.

ص: 106

سأله 516 اگر ميّت زن حامله باشد و هنوز بچّه در شكم او زنده است و يا احتمال زنده بودن او را بدهند، بايد پهلوي چپ او را بشكافند و طفل را بيرون آورند، سپس پهلو را بدوزند و چنانچه دسترسي به اهل اطّلاع بوده باشد اين كار را زير نظر آنها انجام دهند.

مسأله 517 غسل و كفن و نماز و دفن ميّت مسلمان واجب كفائي است يعني،

اگر بعضي انجام دهند، از ديگران ساقط مي شود چنانچه هيچ كس انجام

ندهد، همه معصيت كرده اند و در اين مسأله تفاوتي ميان فرقه هاي مختلف مسلمانان نيست.

مسأله 518 هرگاه كسي مشغول وظايف بالا شود بر ديگران واجب نيست اقدام نمايند، امّا اگر عمل خود را نيمه كاره بگذارد بايد ديگران تمام كنند و هرگاه شك كند كسي اقدام به كارهاي ميّت كرده است يا نه، بايد خودش اقدام كند.

مسأله 519 هرگاه كسي اقدام به غسل يا كفن و نماز و دفن ميّت كرده و ندانيم صحيح به جا آورده يا باطل، بايد بگوييم صحيح بوده، امّا اگر يقين داريم باطل انجام داده است بايد دوباره انجام دهيم.

مسأله 520 براي غسل و كفن و نماز و دفن ميّت بايد از وليّ او اجازه بگيرند، شوهر نسبت به زن خود از همه اَوْلي است، سپس كساني كه از ميّت ارث مي برند به ترتيبي كه در ارث بيان شده ولايت بر ميّت دارند و چنانچه در يك طبقه وارث مرد و زن باشند، احتياط اين است از هر دو اجازه بگيرند.

مسأله 521 اگر كسي بگويد من وصي يا وليّ ميّت هستم، يا

ص: 107

وليّ ميّت به من اجازه داده كه اعمال او را انجام دهم و بدن ميّت در اختيار اوست، انجام كارهاي ميّت بايد با اجازه او باشد.

مسأله 522 هرگاه ميّت براي كارهاي خود شخص ديگري غير از ولي را معيّن كند، مثلاً وصيّت كند فلان شخص بر من نماز بخواند، واجب است به آن عمل شود و احتياط مستحب آن است كه از ولي هم اجازه بگيرد، امّا كسي كه ميّت، او را براي انجام اين كارها معيّن كرده واجب نيست اين وصيّت را قبول كند، اگرچه قبول بهتر است و اگر قبول كرد بايد به آن عمل كند.

مسأله 523 هرگاه بداند ولي راضي است، امّا صريحاً با زبان اجازه نداده است، همين اندازه كه اجازه او از ظاهر حال نمايان باشد كافي است.

6 غسل ميّت
غسل ميت

مسأله 524 واجب است ميّت مسلمان را سه غسل بدهند: اوّل با آبي كه با سدر مخلوط باشد، دوم با آبي كه با كافور مخلوط است، سوم با آب تنها، ولي شهيد و بعضي ديگر غسل ندارند كه شرح آن بعداً خواهد آمد.

احكام غسل ميّت

مسأله 525 مانعي ندارد سدر و كافور به اندازه اي باشد كه آب را مضاف كند، ولي بايد به اندازه اي كم نباشد كه بگويند سدر و كافور با آب مخلوط نشده است و در صورتي كه مضاف شود بهتر اين است ميّت را اوّل با آن بشويند و بعد آب روي بدن او بريزند تا به صورت مطلق در آيد.

مسأله 526 هرگاه سدر و كافور به اندازه لازم پيدا نشود، بنابر احتياط واجب بايد همان مقدار كه به آن دسترسي دارند در آب بريزند و

ص: 108

اگر آن هم پيدا نشود به جاي آن با آب معمولي غسل دهند.

مسأله 527 كسي كه براي حج يا عمره احرام بسته است هرگاه پيش از تمام كردن طواف و قبل از حلال شدن بوي خوش بر او، از دنيا برود بايد به جاي آب كافور او را با آب معمولي غسل دهند.

مسأله 528 كسي كه ميّت را غسل مي دهد بايد مسلمان و بالغ و عاقل باشد و مسائل لازم غسل را بداند و احتياط مستحب آن است كه شيعه دوازده امامي باشد.

مسأله 529 غسل ميّت بايد با قصد قربت،يعني براي خدا انجام داده شود.

مسأله 530 بچّه مسلمان اگر چه از زنا باشد غسل او واجب است و كسي كه از بچّگي ديوانه بوده و با همان حال بالغ شده، چنانچه پدر يا مادر او مسلمان باشد غسل او واجب است، همچنين كسي كه قبلاً مسلمان بوده و بعد ديوانه شده است.

مسأله 531 بچّه سقط شده اي را كه چهار ماه يا بيشتر دارد بايد غسل دهند و اگر كمتر از آن باشد بنابر احتياط واجب در پارچه اي بپيچند و بدون غسل دفن كنند.

مسأله 532 مرد نمي تواند زن را غسل دهد، همچنين زن نمي تواند مرد را غسل دهد، مگر زن و شوهر كه هر كدام مي تواند ديگري را غسل دهد، هرچند احتياط مستحب آن است كه اگر ضرورتي نيست اين كار را نكنند.

مسأله 533 مرد مي تواند دختر بچّه اي را كه سن او از سه سال كمتر است غسل دهد و زن هم مي تواند پسر بچّه اي را كه سه سال

ص: 109

كمتر دارد غسل دهد.

مسأله 534 اگر براي غسل دادن ميّت مرد، مرد پيدا نشود زناني كه با او محرمند مي توانند او را غسل دهند، همچنين اگر براي غسل دادن ميّت زن، زن پيدا نشود مردهايي كه با او محرمند مي توانند او را غسل دهند و بهتر است از روي لباس باشد.

مسأله 535 هرگاه ميّت مرد را مرد غسل دهد و يا ميّت زن را زن غسل دهد، جايز است غير از عورت، بدن او را برهنه كند.

مسأله 536 نگاه كردن به عورت ميّت حرام است ولي غسل را باطل نمي كند.

مسأله 537 هرگاه عضوي از بدن ميّت ملاقات با نجس كرده باشد، بايد پيش از آن كه آن را غسل بدهند آب بكشند و احتياط مستحب آن است كه تمام بدن ميّت را پيش از شروع غسل از نجاست بشويند.

مسأله 538 غسل ميّت مثل غسل جنابت است و احتياط آن است كه تا غسل ترتيبي ممكن است غسل ارتماسي ندهند، ولي جايز است در غسل ترتيبي هر يك از سه قسمت بدن را به ترتيب در آب فرو برند. هرگاه زن حائض يا شخص جُنُب از دنيا برود همان غسل ميّت براي او كافي است.

مسأله 539 جايز نيست براي غسل دادن ميّت مزد بگيرند، ولي مزد گرفتن براي كارهاي مقدّماتي و نظافت او و مانند آن اشكالي ندارد.

مسأله 540 اگر آب پيدا نشود، يا بدن ميّت طوري باشد كه نمي توان آن را غسل داد و يا به خاطر هر مانع ديگر غسل ممكن نشود، بايد ميّت را عوض هر غسل يك تيمّم بدهند، به اين

ص: 110

ترتيب كه تيمّم دهنده روبروي ميّت قرار مي گيرد و دست خود را بر زمين مي زند و به صورت و پشت دستهاي ميّت مي كشد.

احكام كفن كردن

مسأله 541 واجب است ميّت مسلمان را با سه پارچه كه يكي را لنگ و ديگري را پيراهن و ديگري را سرتاسري مي نامند كفن كنند.

مسأله 542 «لنگ» بايد از ناف تا زانو تمام اطراف بدن را بپوشاند و بهتر آن است كه از سينه تا روي پا برسد و بنابر احتياط واجب «پيراهن» بايد از سر شانه تا نصف ساق، تمام اطراف بدن را بپوشاند و بلندي «سرتاسري» بنابر احتياط واجب بايد بقدري باشد كه بستن دو سر آن ممكن شود و پهناي آن به اندازه اي باشد كه يك طرف آن روي طرف ديگر قرار گيرد.

مسأله 543 كفن را بطور متعارف از واجب و مستحب مي توان از اموال ميّت برداشت، هرچند صغير داشته باشد، امّا زايد بر متعارف را نمي توان از حقّ صغير برداشت، مگر اين كه وصيّت كرده باشد، كه در اين صورت مي توان مقدار اضافي را از ثلث حساب كرد.

مسأله 544 مقدار واجب كفن و هزينه واجبات ديگر مانند غسل و حُنُوط و دفن را از اصل مال برمي دارند، و احتياجي به وصيّت ندارد و اگر ميّت مالي نداشته باشد، از بيت المال مي دهند.

مسأله 545 كفن زن بر عهده شوهر است، هرچند از خودش مال داشته باشد و زني كه طلاق رجعي گرفته هرگاه پيش از تمام شدن عدّه بميرد، كفن او نيز بر شوهر است.

مسأله 546 هرگاه ميّت مالي نداشته باشد، بر خويشاوندان او

ص: 111

واجب نيست كفن او را بپردازند، هرچند واجب النّفقه آنها باشد، ولي اگر راه ديگري نباشد احتياط واجب آن است كه شخصي كه ميّت، واجب النّفقه اوست كفن او را بدهد.

مسأله 547 احتياط واجب آن است كه هريك از سه پارچه كفن بقدري ضخيم باشد كه زير آن پيدانباشد.

مسأله 548 كفن كردن با پارچه غصبي جايز نيست، هرچند چيز ديگري پيدا نشود و چنانچه با پارچه غصبي كفن كرده باشند و صاحب آن راضي نشود، بايد از تنش بيرون آورند، اگرچه او را دفن كرده باشند و اين بر عهده كسي است كه اين كار را كرده و نيز كفن كردن با پوست مردار و چيز نجس، جايز نيست، و احتياط واجب آن است كه با پارچه ابريشمي خالص، يا پارچه طلا بافت و پارچه اي كه از پشم و موي حيوان حرام گوشت گرفته شده باشد كفن نكنند، مگر اين كه ناچار باشند.

مسأله 549 كفن كردن در پوست حيوانات هرچند حلال گوشت باشد در غير حال ضرورت اشكال دارد، ولي كفن كردن با پارچه اي كه از پشم يا موي حيوان حلال گوشت تهيّه شده اشكال ندارد، اگرچه احتياط مستحب ترك آن است.

مسأله 550 اگر كفن به نجاستي از خارج، يا از خود ميّت نجس شود بايد آن را بشويند،يا اگر كفن ضايع نمي شود قسمت نجس را ببرند و اگر ممكن نيست، چنانچه بتوانند آن را عوض كنند.

مسأله 551 كسي كه براي حج يا عمره احرام بسته اگر از دنيا برود بايد او را مثل ديگران كفن كنند و پوشاندن سر و صورت او اشكال ندارد.

احكام حَنُوط

مسأله 552

ص: 112

بعد از تمام شدن غسل، واجب است ميّت را «حَنُوط» كنند، يعني به محلهاي هفتگانه سجده (پيشاني، كف دستها، سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها) كافور بمالند و احتياط آن است مقداري از كافور روي اين اعضا بگذارند و بايد كافور، پاك و مباح و تازه باشد، بطوري كه عطر معمولي خود را حفظ كند.

مسأله 553 احتياط آن است كه اوّل كافور را به پيشاني ميّت بمالند، بعد به اعضاي ديگر و اين كار قبل از كفن كردن، يا در اثناي آن باشد، نه بعد از آن.

مسأله 554 كسي كه براي حج يا عمره احرام بسته است اگر از دنيا برود حنوط و هيچ بوي خوش ديگري براي او جايز نيست.

مسأله 555 زني كه شوهرش مرده و هنوز در عدّه وفات است، حرام است خود را خوشبو كند، ولي اگر بميرد حنوط او واجب است.

مسأله 556 احتياط آن است كه ميّت را با مشك و عنبر و عطرهاي ديگر خوشبو نكنند، حتّي براي حنوط، اينها را با كافور مخلوط ننمايند.

مسأله 557 اگر كافور به اندازه غسل و حنوط نباشد بنابر احتياط واجب غسل را مقدّم دارند و اگر براي هفت عضو نرسد پيشاني را مقدم دارند.

مسأله 558 شايسته است قدري تربت حضرت سيّدالشّهداء (عليه السلام) را با كافور مخلوط كنند، امّا بقدري زياد نباشد كه آن را كافور نگويند.

مسأله 559 مستحبّ است دو چوب تر و تازه در قبر همراه ميّت بگذارند، خواه داخل كفن باشد يا بيرون آن.

نماز ميّت

مسأله 560 واجب است بر هر ميّت مسلمان و بالغ نماز بخوانند و بر بچّه نابالغ اگر

ص: 113

كمتر از شش سال نداشته باشد نيز احتياط واجب آن است كه نماز بخوانند.

مسأله 561 نماز ميّت بايد بعد از غسل و حنوط و كفن كردن خوانده شود و اگر پيش از اينها، يا در بين اينها بخوانند باطل است، هرچند از روي فراموشي يا ندانستن مسأله باشد.

مسأله 562 در نماز ميّت، وضو و غسل يا تيمّم و پاك بودن بدن و لباس شرط نيست؛ ولي احتياط مستحب آن است كه تمام اموري را كه در نمازهاي ديگر لازم است رعايت كنند.

مسأله 563 واجب است نماز ميّت را رو به قبله بخوانند و نيز احتياط واجب آن است كه ميّت را مقابل نمازگزار به پشت بخوابانند بطوري كه سر او به طرف راست نمازگزار و پاي او به طرف چپ نمازگزار باشد.

مسأله 564 مكان نمازگزار بايد از جاي ميّت پست تر و بلندتر نباشد، ولي مختصر پستي و بلندي اشكال ندارد، همچنين نمازگزار نبايد از ميّت دور بايستد، ولي كساني كه به جماعت مي خوانند اگر دور باشند و به صف اتّصال داشته باشند اشكالي ندارد.

مسأله 565 نمازگزار بايد در مقابل ميّت بايستد و پرده و ديواري حائل نباشد، ولي گذاردن ميّت در تابوت و مانند آن، اشكال ندارد.

مسأله 566 نماز ميّت را بايد ايستاده و با قصد قربت بخواند و در موقع نيّت، ميّت را معيّن كند مثلاً نيّت كند «نماز مي خوانم بر اين ميّت قربة الي اللّه» و اگر كسي نباشد كه بتواند نماز ميّت را ايستاده بخواند بايد نشسته بر او نماز خواند.

مسأله 567 هرگاه ميّت وصيّت كرده شخص معيّني بر او نماز بخواند،

ص: 114

عمل به وصيّت او واجب است و لازم نيست از ولي اجازه بگيرد، هرچند احتياط مستحب آن است كه اجازه بگيرد.

مسأله 568 مكروه است بر ميّت چند مرتبه نماز بخوانند، بلكه اگر يك نفر چند مرتبه بخواند محلّ اشكال است، ولي اگر ميّت اهل علم و فضل و تقوا باشد مكروه نيست.

مسأله 569 هرگاه ميّت را عمداً يا از روي فراموشي يا به جهت عذري بدون نماز دفن كنند، يا بعد از دفن معلوم شود نمازي كه بر او خوانده شده باطل بوده است، واجب است با همان ترتيب به قبرش نماز بخوانند.

دستور نماز ميّت

مسأله 570 نماز ميّت پنج تكبير دارد و اگر نمازگزار پنج تكبير به اين ترتيب بگويد كافي است: بعد از نيّت و گفتن تكبير اوّل بگويد: اَشْهَدُ اَنْ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ و بعد از تكبير دوم بگويد: اللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد و بعد از تكبير سوم بگويد: اللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنينَ وَ الْمُؤمِناتِ و بعد از تكبير چهارم اگر ميّت مرد است بگويد: اللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا الْمَيِّتِ و اگر زن است بگويد: اللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ الْمَيِّتِ و بعد، تكبير پنجم را بگويد و بهتر است بعد از تكبير اوّل بگويد: اَشْهَدُ اَنْ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشيراً وَ نَذيراً بَيْنَ يَدَيِ السّاعَةِ و بعد از تكبير دوم بگويد: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ بارِكْ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد كَاَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ وَ بارَكْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلي إبْراهيمَ وَ آلِ

ص: 115

اِبْراهيمَ إنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ وَ صَلِّ عَلي جَميعِ الاْنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصِّدّيقينَ وَ جَميعِ عِبادِ اللّهِ الصّالِحينَ بعد از تكبير سوم بگويد: اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنينَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ الاْحْياءِ مِنْهُمْ وَ الاْمْواتِ تابِعْ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ بِالْخَيْراتِ إنَّكَ مُجيبُ الدَّعَواتِ إنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَديرٌ و بعد از تكبير چهارم اگر ميّت مرد است بگويد: اَللّهُمَّ إنَّ هذا عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ ابْنُ اَمَتِكَ نَزَلَ بِكَ وَ اَنْتَ خَيْرُ مَنْزُول بِهِ اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ إلاّ خَيْراً وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّا اَللّهُمَّ اِنْ كانَ مُحْسِناً فَزِدْ في اِحْسانِهِ وَ اِنْ كانَ مُسيئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِرْ لَهُ اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَكَ في اَعْلي عِلِّيّينَ وَاخْلُفْ عَلَي اَهْلِهِ فِي الْغابِرينَ وَ ارْحَمْهُ بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ و بعد، تكبير پنجم را بگويد ولي اگر ميّت زن است بعد تكبير چهارم بگويد: اَللّهُمَّ اِنَّ هذِهِ اَمَتُكَ وَ ابْنَةُ عَبْدِكَ وَ ابْنَةُ اَمَتِكَ نَزَلَتْ بِكَ وَ اَنْتَ خَيْرُ مَنْزُول بِهِ اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْها إلاّ خَيْراً وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِها مِنّا اَللّهُمَّ اِنْ كانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ في اِحْسَانِها وَ اِنْ كَانَتْ مُسيئَةً فَتَجاوَزْ عَنْها وَ اغْفِرْ لَها اَللّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَكَ في اَعْلي عِلِّيّينَ وَ اخْلُفْ عَلي اَهْلِها فِي الْغابِرينَ وَ ارْحَمْها بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ و اگر نماز بر چند نفر مرد بخواند، مي گويد: اَللّهُمَّ اِنَّ هوُلاءِ عَبيدُكَ وَ اَبْناءُ عَبيدِكَ وَ اَبْناءُ اِمائِكَ نَزَلُوا بِكَ وَ اَنْتَ خَيْرُ مَنْزُول بِهْ... و بقيّه ضميرها را جمع مذكر مي آورد. و در مورد چند زن ضميرها و اسماء اشاره را به صورت مؤنّث مي آورد و در تثنيه به

ص: 116

صورت تثنيه.

مسأله 571 بايد تكبيرها و دعا را طوري پشت سر هم بخوانند كه نماز از صورت خود خارج نشود و احتياط واجب آن است كه در وسط نماز با كسي سخن نگويند.

مسأله 572 مستحبّ است نماز ميّت را با جماعت بخوانند، ولي كسي كه نماز ميّت را با جماعت بخواند بايد تمام تكبيرها و دعاهاي آن را بخواند و همان گونه كه گفته شد خواندن دعاهاي مفصّل بالا مستحبّ است و اگر كسي آن را حفظ ندارد، مي تواند از روي كتاب بخواند.

مستحبّات نماز ميّت

مسأله 573 مستحبّ است كسي كه نماز ميّت مي خواند با وضو يا غسل يا تيمّم باشد و احتياط آن است در صورتي تيمّم كند كه وضو و غسل ممكن نباشد، يا اگر وضو بگيرد و غسل كند، به نماز ميّت نرسد، علاوه بر اين مستحبّ است امور ديگري را به اميد ثواب پروردگار در نماز ميّت رعايت كند: اوّل اگر ميّت مرد است امام جماعت يا كسي كه فرادي بر او نماز مي خواند مقابل وسط قامت او بايستد و اگر ميّت زن است مقابل سينه اش. دوم پابرهنه نماز بخواند. سوم در هر تكبير دستها را بلند كند. چهارم فاصله او با ميّت بقدري كم باشد كه اگر باد لباسش را حركت دهد، به جنازه برسد. پنجم اگر نماز را با جماعت مي خوانند امام جماعت تكبير و دعاها را بلند بخواند و كساني كه با او نماز مي خوانند، آهسته بخوانند ششم نمازگزار براي ميّت و مومنين زياد دعا كند. هفتم قبل از نماز سه مرتبه بگويد: «الصّلاة». هشتم نماز را در جايي بخواند كه عده

ص: 117

بيشتري براي نماز ميّت حاضر مي شوند. نهم بهتر است نماز ميّت را در مسجد نخوانند، مگر در مسجد الحرام. دهم زن حائض اگر نماز ميّت را به جماعت بخواند در يك صف، تنها بايستد.

احكام دفن

مسأله 574 ميّت را بايد طوري دفن كنند كه بوي او بيرون نيايد و درندگان هم به او دسترسي پيدا نكنند، اگر ترس آن باشد كه جانور به جسد آسيب رساند بايد قبر او را با آجر و مانند آن محكم كنند.

مسأله 575 هرگاه دفن ميّت در زمين ممكن نباشد واجب است به جاي دفن، او را در بنا، يا تابوتي بگذارند و اطراف آن را ببندند.

مسأله 576 هنگام دفن كردن بايد ميّت را در قبر به پهلوي راست بخوابانند بطوري كه رو به قبله باشد.

مسأله 577 هرگاه كسي در كشتي بميرد چنانچه بدن او فاسد نمي شود و بودنش در كشتي مانعي ندارد بايد صبر كنند تا به خشكي برسند و او را در زمين دفن نمايند وگرنه بايد او را غسل دهند و حنوط و كفن كنند و نماز بخوانند بعداً او را در چيزي كه حيوانات آبي نتوانند به بدن او دست يابند بگذارند و در آن را محكم كنند و به دريا بيندازند و اگر اين هم ممكن نشود چيز سنگيني به پايش ببندند و به دريا بيفكنند و واجب است او را تا ممكن است در جايي بيندازند كه فورا طعمه حيوانات دريا نشود.

مسأله 578 هرگاه خوف اين باشد كه دشمن قبر ميّت را بشكافد و بدن او را بيرون آورد و يا به آن آسيب رساند، چنانچه ممكن باشد بايد

ص: 118

بطوري كه در مسأله پيش گفته شد او را به دريا بيندازند.

مسأله 579 مخارج محكم كردن قبر ميّت در جايي كه لازم است و همچنين هزينه انداختن در دريا را بايد از اصل مال ميّت بردارند.

مسأله 580 اگر زن كافري از دنيا برود و بچّه در شكم او نيز بميرد، چنانچه پدر آن بچّه مسلمان باشد بايد زن را در قبر به پهلوي چپ پشت به قبله بخوابانند تا روي بچّه به طرف قبله باشد، حتّي اگر هنوز روح به بدن بچّه داخل نشده باشد (يعني هنوز حسّ حركت پيدا نكرده است) بنابر احتياط واجب به همين دستور عمل كنند.

مسأله 581 دفن مسلمان در قبرستان غير مسلمان و دفن كافر در قبرستان مسلمان جايز نيست بنابر احتياط واجب، همچنين دفن مسلمان در جايي كه نسبت به او بي احترامي باشد حرام است، مانند جايي كه خاكروبه و كثافت مي ريزند.

مسأله 582 ميّت را نبايد در جاي غصبي دفن كنند و همچنين در جايي كه براي دفن وقف نشده است (مانند مساجد و مدارس ديني)، مگر اين كه از اوّل جايي را براي دفن در نظر بگيرند و از وقف مستثنا كنند.

مسأله 583 دفن ميّت در قبر مرده ديگر در صورتي كه موجب نبش نشود (يعني بدن مرده قبلي ظاهر نگردد) و زمين هم مباح يا وقف عام باشد مانعي ندارد.

مسأله 584 بنابراحتياط واجب چيزي كه از ميّت جدا مي شود، حتّي مو يا ناخن و دندان را بايد با او دفن كرد، ولي به صورتي كه موجب نبش قبر نشود، امّا دفن ناخن و دنداني كه در حال حيات

ص: 119

از انسان جدا مي شود واجب نيست، هر چند بهتر است.

مسأله 585 هرگاه كسي در چاه بميرد و بيرون آوردنش ممكن نباشد بايد درِ چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند و در صورتي كه چاه مال غير باشد، بايد به نحوي او را راضي كنند.

مسأله 586 هرگاه بچّه اي در رحم مادر بميرد و ماندنش در رحم براي مادر خطر داشته باشد، بايد به آسانترين راه ممكن او را بيرون آورند، حتّي اگر ناچار شوند او را قطعه قطعه كنند اشكال ندارد، اين كار بايد در درجه اوّل به وسيله شوهرش اگر اهل فن است و در درجه بعد زني كه اهل فن باشد انجام شود و اگر ممكن نيست، از مرد محرمي كه اهل فن است استفاده كنند و در غير اين صورت، ناچار بايد از مرد نامحرمي كه اهل فن است كمك بگيرند.

مسأله 587 هرگاه مادر بميرد و بچّه در شكمش زنده باشد بايد فورا بچّه را بوسيله كساني كه در مسأله پيش اشاره شد از هر طرفي كه سالم بيرون مي آيد بيرون آورند و دوباره شكم او را بدوزند و حتّي الامكان بايد اين كار زير نظر اهل فن انجام گيرد و اگر اهل فن نباشد، پهلوي چپ را مي شكافند و بچّه را فورا بيرون مي آورند.

مستحبّات دفن

مسأله 588 مستحبّ است به اميد اين كه مطلوب پروردگار باشد امور زير را در دفن ميّت رعايت كنند:

1 قبر را به اندازه قامت انسان متوسط گود كنند.

2 ميّت را در نزديكترين قبرستان دفن نمايند، مگر آن كه قبرستان دورتر، از جهتي بهتر

ص: 120

باشد، مثل اين كه افراد خوب در آنجا دفن شده اند، يا مردم براي فاتحه بيشتر به آنجا مي روند.

3 هنگام دفن، جنازه را در چند قدمي قبر بر زمين بگذارند و تا سه مرتبه، كم كم نزديك ببرند و در مرتبه چهارم وارد قبر كنند.

4 اگر ميّت مرد است او را از طرف سر وارد قبر كنند و اگر زن است از طرف عرض بدن و به هنگام وارد كردن او پارچه اي روي قبر بگيرند.

5 جنازه را با آرامي از تابوت بردارند و با آرامي وارد قبر كنند، و دعاهايي كه دستور داده شده پيش از دفن و موقع دفن بخوانند.

6 قبر لحد داشته باشد، يعني آن را طوري بسازند كه خاك روي بدن ميّت نريزد،به اين ترتيب كه قسمت پايين قبر را باريكتر كنند و بعد از گذاشتن ميّت در قبر، بالاي آن خشت يا آجر بچينند و يا طرف قبله قبر را كمي از پايين توسعه دهند به اندازه اي كه ميّت در آن قرار بگيرد.

7 پشت سر ميّت مقداري خاك يا خشت بگذارند كه وقتي او را به طرف راست مي خوابانند به عقب برنگردد.

8 بعد از گذاشتن در قبر، گره كفن را باز كنند و صورت ميّت را روي خاك بگذارند و بالشي از خاك زير سر او قرار دهند.

9 كسي كه ميّت را در قبر مي گذارد با طهارت و سربرهنه و پا برهنه باشد و غير از خويشان ميّت، با پشت دست خاك بر قبر بريزند و بگويند: «اِنَّا لِلّهِ وَ اِنَّا اِلَيْهِ راجِعُونَ» و اگر ميّت زن است كسي

ص: 121

كه با او محرم است او را در قبر بگذارد و اگر محرم نباشد خويشانش او را در قبر بگذارند.

10 پيش از آن كه «لحد» را بپوشانند دست راست به شانه ميّت بزنند و او را حركت دهند و سه مرتبه بگويند:

اِسْمَعْ اِفْهَمْ يا فُلانَ ابْنِ فُلان (و به جاي فلان ابن فلان اسم ميّت و پدرش را ببرند) مثلاً سه مرتبه بگويند: «اِسْمَعْ اِفْهَمْ يا مُحَمَّدَ بْنِ عَلِي» سپس به ترتيب زير او را به عقايد حقّه اسلامي تلقين دهند و بگويند:

«هَلْ اَنْتَ عَلَي الْعَهْدِ الَّذِي فارَقْتَنا عَلَيْهِ مِنْ شَهادَةِ اَنْ لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ سَيِّدُ النَّبِيّينَ وَ خاتَمُ الْمُرْسَلينَ وَ اَنَّ عَلِيَّاً اَميرُ الْمُؤمِنينَ وَ سَيِّدُ الْوَصِيّينَ وَ اِمامٌ افْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلَي الْعالَمينَ، وَ اَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَ مُوسَي بْنَ جَعْفَر وَ عَلِيَّ بْنَ مُوسي وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ وَ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّد وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ وَ الْقائِمَ الحُجَّةَ الْمَهْدِيَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ اَئِمَّةُ الْمُؤمِنينَ وَ حُجَجُ اللّهِ عَلَي الْخَلْقِ اَجْمَعينَ، وَ اَئِمَّتُكَ اَئِمَّةُ هُديً اَبْرارٌ يا فُلانَ بْنَ فُلان (و به جاي فلان بن فلان، اسم ميّت و پدرش را بگويند) و بعد بگويند: اِذا اَتاكَ الْمَلَكانِ الْمُقَرَّبانِ رَسُولَيْنَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ تَبارَكَ وَ تَعَالي وَ سَئَلاكَ عَنْ رَبِّكَ وَ عَنْ نَبِيِّكَ وَ عَنْ دينِكَ وَ عَنْ كِتابِكَ وَ عَنْ قِبْلَتِكَ وَ عَنْ اَئِمَّتِكَ فَلاْ تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ وَ قُلْ في جَوابِهِما: اَللّهُ رَبِّي وَ مُحَمَّدٌ صَلَّي

ص: 122

اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَبِيّي وَ الاْسْلامُ دِيني وَ الْقُرآنُ كِتابي وَ الْكَعْبَةُ قِبْلَتي وَ اَميرُالْمُؤمِنينَ عَلِيُّ بْنُ اَبي طالِب اِمامي وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الُْمجْتَبي اِمامِي وَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ الشَّهيدُ بِكَرْبَلاءَ اِمامي وَ عَلِيٌّ زَيْنُ الْعابِدينَ اِمامي وَ مُحَمَّدٌ الْباقِرُ اِمامي وَ جَعْفَرٌ الصّادِقُ اِمامي وَ مُوسَي الْكاظِمُ اِمامي وَ عَلِيٌّ الرِّضا اِمامي وَ مُحَمَّدٌ الْجَوادُ اِمامي وَ عَلِيٌّ الْهادِيُ اِمامي وَ الْحَسَنُ الْعَسْكَرِيُّ اِمامي وَ الْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ اِمامي هؤُلآءِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ اَجْمَعينَ اَئِمَّتي وَ سادَتي وَ قادَتي وَ شُفَعائي، بِهِمْ اَتَوَلّي وَ مِنْ اَعْدآئِهِمْ اَتَبَرَّءُ فِي الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ، ثُمَّ اعْلَم يا فُلانَ بْنَ فُلان (و به جاي فلان بن فلان، اسم ميّت و پدرش را بگويند) بعد بگويند: إِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالي نِعْمَ الرَّبُّ وَ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نِعْمَ الرَّسُولُ وَ اَنَّ عَلِيَّ بْنَ اَبيطالِب وَ اَوْلادَهُ الْمَعْصُومينَ الاْئِمَّةَ الإثْنَي عَشَرَ نِعْمَ الاْئِمَّةُ وَ أَنَّ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَقٌّ وَ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ سُؤالَ مُنْكَر وَ نَكير فِي الْقَبْرِ حَقٌّ وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ النُّشُورَ حَقٌّ وَ الصِّراطَ حَقٌّ وَ الْميزانَ حَقٌّ وَ تَطايُرَ الْكُتُبِ حَقٌّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فيهَا وَ أَنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ. پس بگويند: اَفَهِمْتَ يا فُلانُ (و به جاي فلان اسم ميّت را بگويد) پس از آن بگويند: ثَبَّتَكَ اللّهُ بِالْقَوْلِ الثّابِتِ وَ هَدَاكَ اللّهُ اِلي صِراط مُسْتَقيم عَرَّفَ اللّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اَولِيائِكَ فِي مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ. پس بگويند: اَللّهُمَّ جافِ الاْرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ وَ اَصْعِدْ بِرُوحِهِ اِلَيْكَ وَ لَقِّهِ مِنْكَ

ص: 123

بُرْهاناً اَللّهُمَّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ».

11 قبر را به صورت مربع مستطيل بسازند به اندازه چهار انگشت از زمين بلند كنند و نشانه اي روي آن بگذارند كه شناخته شود و روي قبر آب بپاشند و بعد از پاشيدن آب، كساني كه حاضرند دستها را بر قبر گذارند انگشتها را باز كرده در خاك فرو برند و هفت مرتبه سوره «إنّا انزلناه» بخوانند وبراي ميّت طلب آمرزش كنند. 12 اين دعا را بعد از آن بخوانند: «اَللّهُمَّ جافِ الاْرْضَ عَنْ جَنْبَيهِ وَ اَصْعِدْ اِلَيْكَ رُوحَهُ وَ لَقِّهِ مِنْكَ رِضْواناً وَ اَسْكِنْ قَبْرَهُ مِنْ رَحْمَتِكَ ما تُغْنِيهِ بِهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِواكَ».

مسأله 589 مستحبّ است صاحبان عزا را تسليت گويند، امّا اگر مدّتي گذشته است و خاطره مصيبت فراموش شده و به واسطه تسليت مصيبت يادشان مي آيد ترك آن بهتر است و نيز شايسته است تا سه روز براي اهل خانه ميّت غذا بفرستند.

مسأله 590 سزاوار است انسان در مرگ خويشاوندان، مخصوصاً در مرگ فرزند شكيبايي را از دست ندهد و هر وقت ميّت را ياد مي كند «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ» بگويد و براي ميّت قرآن بخواند و طلب آمرزش كند.

مسأله 591 جايز نيست انسان در مرگ كسي صورت و بدن خود را بخراشد، و به خود لطمه بزند، و پاره كردن يقه در مرگ غير پدر و برادر نيز، جايز نيست.

مسأله 592 هرگاه مرد در مرگ زن يا فرزند، لباس خود را پاره كند يا زن در عزاي ميّت صورت خود را بخراشد بطوري كه خون بيايد، يا موي خود را بكند، بنابر احتياط واجب بايد مانند كفّاره

ص: 124

قسم را بدهد، يعني يك بنده آزاد كند، يا ده فقير را طعام دهد و يا آنها را بپوشاند، بلكه اگر خون هم نيايد به اين دستور عمل نمايد.

مسأله 593 احتياط واجب آن است كه در گريه بر ميّت صدا را خيلي بلند نكنند.

نماز وحشت

مسأله 594 مستحبّ است به اميد اين كه مطلوب پروردگار باشد در شب اوّل قبر دو ركعت نماز وحشت براي ميّت بخوانند، به اين ترتيب كه در ركعت اوّل بعد از حمد يك مرتبه «آيت الكرسي» و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه انّا اَنْزَلْناه بخواند و بعد از سلام نماز بگويد: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ ابْعَثْ ثَوابَهَا اِلَي قَبْرِ فُلان» (و به جاي فلان، اسم ميّت را بگويد).

مسأله 595 نماز وحشت را در هر موقع از شب اوّل قبر مي تواند به جا آورد، ولي مناسبتر در اوّل شب بعد از نماز عشا است.

مسأله 596 اگر دفن ميّت به علتي به تأخير بيفتد بايد نماز وحشت را تا شب اوّل دفن او تأخير بيندازد.

احكام نبش قبر

مسأله 597 نبش قبر مسلمان يعني شكافتن قبر او حرام است، هر چند طفل يا ديوانه باشد و منظور از نبش قبر آن است كه آن را طوري بشكافند كه آثار بدن ميّت ظاهر شود و اگر بدن ظاهر نشود اشكال ندارد، مگر اين كه موجب هتك و بي احترامي باشد.

مسأله 598 اگر يقين داشته باشد بدن بكلي از بين رفته و خاك شده است شكافتن قبر اشكالي ندارد، مگر در قبور امامزاده ها و شهدا و علما و صلحا كه اگر سالها بر آن بگذرد

ص: 125

نيز نبش قبر آنها جايز نيست.

مسأله 599 نبش قبر در چند مورد حرام نيست:

1 در صورتي كه ميّت در زمين غصبي دفن شده باشد و مالك زمين راضي نشود، همچنين اگر كفن يا چيز ديگري كه با ميّت دفن شده غصبي باشد، يا چيزي از اموال ميّت كه به ورثه تعلّق دارد با او دفن شده باشد و ورثه راضي نشوند كه آن چيز در قبر بماند (مانند انگشتر يا زينت آلات قيمتي) حتّي اگر راضي شوند و ماندن آن در قبر اسراف باشد بايد آن را بيرون آورند، امّا اگر ميّت وصيّت كرده كه دعا يا انگشتري را مثلاً با او دفن كنند در صورتي كه وصيّت او بيش از ثلث نباشد و اسراف محسوب نشود نمي توانند قبر را بشكافند.

2 در صورتي كه براي اثبات حقّي لازم باشد بدن ميّت را ببينند.

3 در موردي كه ميّت را در جايي دفن كرده اند كه نسبت به او بي احترامي است، مانند قبرستان كفّار، يا جايي كه كثافات مي ريزند.

4 براي انجام يك مطلب شرعي كه اهمّيّت آن از شكافتن قبر بيشتر است، مثل اين كه بخواهند بچه زنده اي را از شكم زن حامله بيرون آورند (البتّه معلوم است بچّه مدّت كمي بعد از مادر ممكن است زنده بماند).

5 در جايي كه بترسند درنده اي به بدن ميّت آسيب برساند، يا دشمن آن را بيرون آورد.

6 در موردي كه قسمتي از بدن ميّت با او دفن نشده و بخواهند دفن كنند، ولي احتياط واجب آن است كه آن قسمت را طوري دفن كنند كه بدن ميّت ظاهر

ص: 126

نشود.

مسأله 600 هرگاه كسي وصيّت كند بدن او را در جاي معيّني دفن كنند و به وصيّت او عمل نكنند و در جاي ديگري دفن شود جايز نيست قبر او را نبش كنند و به جاي مورد وصيّت انتقال دهند.

مسأله 601 هرگاه كسي وصيّت كند كه بعد از دفن، قبر او را نبش كرده و بدن او را به مشاهد مشرفه يا نقطه ديگر ببرند عمل به چنين وصيتي مشكل است.

مسأله 602 تأخير دفن ميّت در صورتي كه موجب هتك و توهين او باشد جايز نيست.

احكام شهيد

مسأله 603 غسل دادن ميّت مسلمان و كفن كردن او چنان كه گفته شد واجب است ولي دو گروه از اين حكم مستثنا هستند: اوّل «شهيدان راه خدا» يعني كساني كه در ميدان جهاد در راه اسلام، همراه پيامبر (صلي الله عليه وآله) يا امام معصوم (عليه السلام) يا نايب خاصّ او كشته شده اند، همچنين كساني كه در حال غيبت امام زمان(ارواحنا فداه) براي دفاع در برابر دشمنان اسلام كشته مي شوند، خواه مرد باشند، يا زن، بزرگ باشند و يا كودك، در اين گونه موارد غسل و كفن و حنوط واجب نيست، بلكه بايد آنها را با همان لباسهايشان بعد از خواندن نماز دفن كنند.

مسأله 604 حكم مسأله سابق درباره كساني است كه در ميدان جنگ كشته شده باشند، يعني پيش از آن كه مسلمانان به او برسند جان داده است، امّا اگر به او برسند و زنده باشد، يا به صورت مجروح او را از ميدان جنگ خارج سازند و در بيمارستان يا غير آن از دنيا برود، گرچه ثواب شهيدان را

ص: 127

دارد ولي حكم فوق شامل حال آنها نمي شود.

مسأله 605 در جنگهاي امروز كه ميدانهاي جنگ وسعت دارد و گاه كيلومترها يا فرسخها مسافت را در بر مي گيرد و گلوله هاي دشمن و مانند آن تا مسافت زيادي مي رسد، تمام اين صحنه كه مركز تجمّع سربازان است ميدان جنگ محسوب مي شود، ولي اگر دشمن بوسيله بمباران افرادي را دور از جبهه هاي جنگ به قتل برساند احكام بالا در مورد آنها جاري نيست.

مسأله 606 هرگاه به علّتي شهيد برهنه شده باشد بايد او را كفن كنند و بدون غسل دفن نمايند.

مسأله 607 دوم كساني كه قتل آنها به عنوان قصاص يا حدّ شرعي واجب شده است و حاكم شرع به آنها دستور مي دهد مراسم غسل ميّت را خودشان در حال حيات انجام دهند و سه غسل را طبق دستوري كه قبلاً گذشت به جا آورده، سپس دو قسمت از قسمتهاي سه گانه كفن را يعني لنگ و پيراهن را مي پوشند و مانند ميّت حنوط مي كنند و بعد از كشته شدن، قطعه سوم را بر آنها مي پوشانند و نماز بر آنها خوانده و به همان حال دفنشان مي كنند و لازم نيست خون را از بدن و كفن آنها بشويند، حتّي اگر بر اثر ترس و وحشت خود را نجس كنند، تكرار غسل لازم نيست.

غسلهاي مستحب

مسأله 608 غسلهاي مستحب در شرع اسلام بسيار فراوان است و از جمله،

غسلهاي زير است:

1 غسل جمعه كه از مهمترين و مؤكّدترين غسلهاي مستحب محسوب مي شود و بهتر است كه حتّي الامكان آن را ترك نكنند، وقت آن

ص: 128

از اذان صبح روز جمعه است تا ظهر و اگر تا ظهر انجام نشود احتياط آن است كه بدون نيّت ادا و قضا و به قصد مافي الذّمّه تا عصر جمعه به جا آورند، و اگر در روز جمعه غسل نكنند مستحبّ است از صبح شنبه تا غروب، قضاي آن را به جا آورند و كسي كه مي ترسد در روز جمعه آب پيدا نكند مي تواند روز پنجشنبه غسل را به نيّت مقدّم داشتن انجام دهد.

2 غسل شبهاي ماه مبارك رمضان و آن عبارت است از غسل شب اوّل ماه و تمام شبهاي فرد (مانند شب سوم، پنجم و...) و از شب بيست يكم مستحبّ است همه شب غسل كنند، وقت اين غسلها تمام شب است، هرچند بهتر است كه همراه غروب آفتاب به جا آورند، ولي از شب بيست و يكم تا آخر ماه ميان نماز مغرب و عشا انجام دهند و احتياط آن است كه تمام غسلهاي ماه مبارك و غسلهايي را كه در مسائل آينده مي آيد به قصد رجاء يعني به اميد مطلوبيّت پروردگار به جا آورند.

3 غسل روز عيد فطر و عيد قربان و وقت آن از اذان صبح عيد است تا غروب و بهتر است آن را پيش از نماز عيد به جا آورند.

4 غسل شب عيد فطر و وقت آن از اوّل مغرب است تا اذان صبح و بهتر است در اوّل شب به جا آورند.

5 غسل روز هشتم و نهم ذي الحجّه كه روز «ترويه» و روز «عرفه» نام دارد.

6 غسل روز «اوّل، نيمه، بيست و هفتم (روز مبعث) و آخر

ص: 129

ماه رجب».

7 غسل روز هيجدهم ذي الحجّه (عيد غدير).

8 غسل روز پانزدهم شعبان (ميلاد وليّ عصر عجّل اللّه تعالي فرجه) و هفدهم ربيع الاوّل (ميلاد پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله)) و غسل روز عيد نوروز.

9 غسل بچّه اي كه تازه به دنيا آمده است.

10 غسل زني كه براي غير شوهرش بوي خوش استعمال كرده و غسل كسي كه

در حال مستي خوابيده است.

11 غسل كسي كه به تماشاي كسي كه به دار آويخته اند رفته و آن را ديده است، امّا اگر تصادفا نگاهش بر او بيفتد، يا براي مطلب لازمي مانند شهادت دادن رفته باشد غسل ندارد.

12 غسل توبه يعني هرگاه بعد از ارتكاب گناهي توبه كند، غسل به جا مي آورد. مسأله 609 غسل كردن براي وارد شدن در مكانهاي مقدس به اميد ثواب پروردگار مستحبّ است، از جمله براي داخل شدن در مكّه و مدينه، يا براي داخل شدن در مسجدالحرام و مسجد پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) و همچنين حرم امامان (عليهم السلام) و اگر در يك روز چند مرتبه مشرّف شود يك غسل كافي است و اگر كسي مي خواهد در يك روز داخل مكّه شود و به مسجد الحرام رود، يا داخل شهر مدينه شود و به مسجد پيغمبر (صلي الله عليه وآله) برود، يك غسل به نيّت همه كفايت مي كند. همچنين مستحبّ است غسل براي زيارت پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) يا امامان از دور يا نزديك و براي نشاط عبادت و رفتن به سفر به قصد رجاء.

مسأله 610 انسان نمي تواند با غسلي كه به اميد

ص: 130

مطلوب بودن به جا آورده نماز بخواند بلكه بايد احتياطاً وضو نيز بگيرد، ولي با غسلهايي كه مستحب بودن آن قطعي است مانند غسل جمعه مي توان نماز خواند.

مسأله 611 هرگاه چند غسل مستحبّي، يا چند غسل كه بعضي مستحبّ است و بعضي واجب و يا چند غسل واجب بر كسي باشد مي تواند يك غسل به نيّت همه آنها به جا آورد.

تيمم و احكام أن

موارد تيمّم

مسأله 612 در هفت مورد بايد بجاي وضو يا غسل تيمّم كرد:

اوّل از موارد تيمّم

در جايي كه تهيه آب به اندازه وضو يا غسل ممكن نيست.

مسأله 613 هرگاه انسان در شهر و آبادي باشد و آب پيدا نكند بايد آنقدر جستجو نمايد تا از پيدا كردن آب مأيوس شود، امّا اگر در بيابان است چنانچه كوهستاني و يا زمين پست و بلند است يا به واسطه درخت و مانند آن عبور از آن مشكل مي باشد بايد در هر يك از چهار طرف به اندازه پرتاب يك تير كه در قديم با كمان پرتاب مي كردند به جستجوي آب رود (1) و اگر زمين هموار و بي مانع است بايد در هر طرف به اندازه مسافت دو تير جستجو كند، ولي هر طرفي كه يقين دارد آب نيست جستجو لازم ندارد و هرگاه بعضي از چهار طرف هموار و بعضي پست و بلند است بايد در هر طرف طبق دستور خودش عمل نمايد.

مسأله 614 هرگاه اطمينان دارد كه آب در محلي دورتر از اين مقدار، موجود است و وقت نماز نيز تنگ نشده، بايد به سراغ آن برود، مگر اين كه مشقّت

1. مرحوم علاّمه مجلسي در شرح «من لا يحضره

ص: 131

الفقيه» مقدار پرتاب تير را دويست گام معيّن كرده است و ظاهر اين است كه تيرانداز متعارف از اين مقدار تجاوز نمي كند. فوق العاده اي داشته باشد، ولي اگر احتمال دهد يا گمان داشته باشد كه آب در فاصله دورتر است جستجو لازم نيست.

مسأله 615 انسان مي تواند شخص ديگري را كه مورد اطمينان اوست به جستجوي آب بفرستد و نيز اگر يك نفر از طرف چند نفر برود كافي است.

مسأله 616 هرگاه قبل از وقت نماز جستجو كند و آب پيدا نكند چنانچه تا وقت نماز در همان جا بماند لازم نيست دوباره به جستجوي آب برود مگر اين كه تغييري در اوضاع محل پيدا شده باشد و همچنين اگر براي يك نماز جستجو كند براي نمازهاي ديگر تا تغييري پيدا نشده جستجو لازم نيست.

مسأله 617 هرگاه وقت نماز تنگ است و اگر جستجوي آب كند وقت مي گذرد و يا خطري وجود دارد، جستجو لازم نيست، ولي اگر بتواند مقداري جستجو كند همان مقدار لازم است.

مسأله 618 اگر عمداً به جستجوي آب نرود تا وقت نماز تنگ شود گناه كرده، ولي نمازش با تيمّم صحيح است.

مسأله 619 كسي كه يقين دارد آب پيدا نمي كند و به جستجوي آب نرود و با تيمّم نماز بخواند بعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو مي كرد آب پيدا مي شد نمازش باطل است، همچنين اگر بعد از جستجو، تيمّم كرده و نماز خوانده و بعداً بفهمد آب در آن جا وجود داشته بنابر احتياط واجب نماز را اعاده كند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.

مسأله 620 كسي كه

ص: 132

وضو دارد و مي داند اگر وضوي خود را باطل كند نمي تواند وضو بگيرد، چنانچه ضرر يا مشقّت فوق العاده اي ندارد بايد وضوي خود را براي نماز نگه دارد، حتّي اگر احتمال قابل توجّهي بدهد كه آب براي وضو پيدا نخواهد كرد و يا اين كه قبل از وقت نماز وضو دارد و مي داند بعداً دسترسي به آب ندارد، احتياط واجب آن است كه وضوي خود را نگه دارد.

مسأله 621 هرگاه فقط به مقدار وضو يا غسل آب دارد و مي داند اگر آن را بريزد آب پيدا نمي كند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد ريختن آن حرام است و احتياط واجب آن است كه پيش از وقت نماز هم اين كار را نكند، همچنين اگر احتمال عقلايي مي دهد كه اگر آب را بريزد آب ديگري به دستش نمي رسد احتياط واجب آن است كه آب را نگه دارد و در تمام اين صورتها اگر آب را بريزد كار خلافي كرده امّا نماز او با تيمّم صحيح است.

دوم از موارد تيمّم

مسأله 622 هرگاه آب در چاه باشد و بواسطه عدم توانايي يا نداشتن وسيله، دسترسي به آب ندارد، بايد تيمّم كند و همچنين اگر مشقّت فوق العاده داشته باشد كه عادتاً مردم آن را تحمّل نمي كنند.

مسأله 623 اگر براي بيرون آوردن آب از چاه وسايلي لازم است بايد تهيّه كند، يا كرايه نمايد، هرچند به چند برابر قيمت معمول باشد، امّا اگر تهيّه وسايل يا خريدن خود آب وضو آنقدر هزينه مي خواهد كه نسبت به حال او ضرر دارد واجب نيست.

مسأله 624 هرگاه ناچار شود براي تهيّه

ص: 133

آب قرض كند واجب است قرض نمايد، امّا اگر مي داند يا گمان دارد توانايي اداي آن دين را ندارد واجب نيست قرض كند و اگر كسي مقداري آب بدون منت فوق العاده اي به او ببخشد بايد قبول كند.

سوم از موارد تيمّم

مسأله 625 هرگاه آب دارد ولي مي ترسد اگر وضو بگيرد بيمار شود يا بيماري او به طول انجامد، يا شدّت كند، يا معالجه آن سخت شود، در تمام اين موارد بايد تيمّم كند، ولي اگر مثلاً آب گرم براي او ضرر ندارد بايد با آب گرم وضو بگيرد يا غسل كند و لازم نيست يقين به ضرر داشته باشد همين اندازه كه خوف ضرر داشته باشد كافي است كه وضو نگيرد و تيمّم كند.

مسأله 626 كسي كه مبتلا به درد چشم است و آب براي او ضرر دارد اگر بتواند اطراف چشم را بشويد بايد وضو بگيرد و الاّ تيمّم كند.

مسأله 627 كسي كه مي داند آب براي او ضرر دارد هرگاه تيمّم كند و بعداً بفهمد آب براي او ضرر نداشته تيمّم او باطل است و اگر نماز با آن خوانده، بنابر احتياط واجب اعاده كند و بعكس اگر يقين داشت آب براي او ضرر ندارد و وضو گرفت و غسل كرد بعد فهميد آب براي او ضرر دارد احتياط واجب آن است كه تيمّم كند و اگر نماز خواند اعاده نمايد.

چهارم از موارد تيمّم

مسأله 628 هرگاه به مقدار كافي آب دارد امّا اگر آن را به مصرف وضو يا غسل برساند مي ترسد خودش يا فرزندان يا دوستان و همراهانش از تشنگي هلاك يا بيمار شوند، يا فوق العاده به زحمت بيفتند،

ص: 134

بايد تيمّم كند و آب را نگه دارد، همچنين اگر انسان غير مسلماني جان او در خطر باشد بايد آب را به او بدهد و تيمّم نمايد، درباره حيوان نيز همين حكم جاري است.

مسأله 629 هرگاه غير از آب پاك، آب نجسي هم به مقدار آشاميدن دارد، از آب نجس نمي تواند استفاده كند، بايد آب پاك را براي آشاميدن بگذارد و براي نماز تيمّم كند، ولي دادن آب نجس به حيوان اشكالي ندارد.

پنجم از موارد تيمّم

مسأله 630 كسي كه آب كمي در اختيار دارد كه اگر با آن وضو بگيرد و يا غسل كند براي تطهير بدن يا لباس او چيزي نمي ماند بايد نخست بدن و لباس را آب بكشد، بعد تيمّم كند و نماز بخواند، امّا اگر چيزي كه بر آن تيمّم كند ندارد بايد آب را به مصرف وضو يا غسل برساند و با بدن يا لباس نجس نماز بخواند.

ششم از موارد تيمّم

مسأله 631 هرگاه آب يا ظرفش غصبي است، يا از طلا و نقره است و آب و ظرف ديگري ندارد،بايد به جاي وضو يا غسل، تيمّم كند.

هفتم از موارد تيمّم

مسأله 632 در تنگي وقت كه اگر بخواهد وضو بگيرد يا غسل كند همه نماز يا مقداري از آن خارج از وقت واقع مي شود بايد تيمّم كند.

مسأله 633 هرگاه كسي عمداً نماز را بقدري تأخير بيندازد كه وقت وضو يا غسل نداشته باشد معصيت كرده، ولي نماز او با تيمّم صحيح است، هرچند احتياط مستحب آن است كه قضاي آن را نيز به جا آورد.

مسأله 634 كسي كه نمي داند وقت تنگ شده يا نه، بايد وضو بگيرد يا غسل كند، ولي

ص: 135

اگر مي داند مقدار كمي وقت دارد امّا مي ترسد اگر سراغ وضو يا غسل برود به نماز نرسد بايد تيمّم كند.

مسأله 635 هرگاه كسي به واسطه تنگي وقت تيمّم كرده و مشغول نماز است و در بين نماز آبي كه داشته از دست برود براي نمازهاي بعد مي تواند با همان تيمّم نماز بخواند.

مسأله 636 هرگاه بتواند وضو بگيرد يا غسل كند و نماز را بدون مستحبات (مانند اقامه و قنوت) به جا آورد بايد چنين كند حتّي اگر به اندازه سوره هم وقت ندارد مي تواند آن را ترك نمايد و با وضو نماز بخواند.

بر چه چيزهايي مي توان تيمّم كرد؟

مسأله 637 تيمّم بر چند چيز جايز است: خاك، شن، ريگ، كلوخ (خاكهاي به هم چسبيده) و سنگ، به شرط اين كه پاك باشند و مختصر غباري لااقل بر آنها باشد.

مسأله 638 تيمّم بر سنگ آهك و سنگ گچ و سنگ مرمر و سنگ سياه و مانند آن جايز است،ولي تيمّم بر جواهرات مانند سنگ عقيق و فيروزه باطل است و احتياط واجب آن است كه بر گچ و آهك پخته وهمچنين بر آجر و سفال تيمّم نكند.

مسأله 639 هرگاه چيزهايي كه در مسأله سابق گفتيم پيدا نشود، بايد برگرد و غباري كه روي لباس و مانند آن است تيمّم كند و چنانچه غبار پيدا نشود بايد بر گِل تيمّم كند و اگر گل هم پيدا نشود احتياط واجب آن است كه نماز را بدون تيمّم بخواند و بعداً قضاي آن را نيز به جا آورد و چنين كسي را «فاقد الطّهورين» نامند.

مسأله 640 كسي كه

ص: 136

آب ندارد اگر برف يا يخ داشته باشد چنانچه ممكن است بايد آن را آب كند و با آن وضو يا غسل به جا آورد.

مسأله 641 اگر كاه يا اشياء ديگري با خاك و ريگ مخلوط شود تيمّم بر آن جايز نيست، ولي اگر آنقدر كم باشد كه در خاك يا ريگ از بين رفته حساب شود تيمّم بر آن مانعي ندارد.

مسأله 642 هرگاه خاك و مانند آن براي تيمّم ندارد امّا مي تواند خريداري كند واجب است اقدام نمايد.

مسأله 643 تيمّم بر ديوار گلي صحيح است و احتياط مستحب آن است كه با وجود زمين يا خاك خشك بر زمين يا خاك نمناك تيمّم نكند.

مسأله 644 چيزي كه بر آن تيمّم مي كند بنابر احتياط واجب بايد غصبي نباشد، امّا اگر نداند غصبي است و يا فراموش كرده باشد تيمّم او صحيح است، مگر آن كه خودش آن را غصب كرده باشد.

مسأله 645 كسي كه در جاي غصبي زنداني است مي تواند بر خاك يا سنگ آن تيمّم نمايد و نماز بخواند.

مسأله 646 همان گونه كه اشاره شد واجب است تا آنجا كه امكان دارد چيزي كه بر آن تيمّم مي كند گردي داشته باشد كه بر دست بماند و بعد از زدن دست بر آن، مستحبّ است دست را بتكاند كه گرد و خاك اضافي آن بريزد.

مسأله 647 بهتر است از تيمّم بر زمينهاي آلوده، زمين گود، كنار جاده ها و زمين شوره زار در صورتي كه نمك روي آن نگرفته باشد خود داري كند و اگر نمك روي آن را گرفته است باطل است، اگر

ص: 137

آلودگي طوري است كه بيم بيماري از تيمّم بر آن مي رود، بايد بنابر احتياط واجب بدون تيمّم نماز بخواند و بعداً قضا كند.

طريقه تيمّم كردن

مسأله 648 براي تيمّم بايد اوّل نيّت كند، بعد تمام دو كف دست را باهم بر چيزي كه تيمّم بر آن صحيح است بزند، سپس هردو دست را بنابر احتياط واجب به تمام پيشاني و دو طرف آن از جايي كه موي سر مي رويد تا ابروها و بالاي بيني بكشد و احتياط واجب آن است كه روي ابروها را نيز مسح كند، سپس كف دست چپ را بر تمام پشت دست راست مي كشد و بعد از آن، كف دست راست را بر تمام پشت دست چپ.

احكام تيمّم

مسأله 649 تيمّم بدل از وضو و بدل از غسل فرقي باهم ندارند، ولي احتياط مستحب آن است كه در تيمّم بدل از غسل يك بار ديگر دستها را بر زمين زند و مجدداً با آن پشت دست راست و سپس پشت دست چپ را مسح كند.

مسأله 650 تمام پيشاني و پشت دستها را بايد مسح كند و اگر مختصري از آن را مسح نكند تيمّم باطل است، خواه عمداً باشد يا از روي فراموشي، ولي دقّت زياد هم لازم نيست، همين اندازه كه بگويند تمام پيشاني و پشت دستها مسح شده كافي است.

مسأله 651 براي اين كه يقين كند تمام پيشاني و پشت دستها را مسح كرده بايد كمي از اطراف آن را نيز داخل كند، ولي مسح ميان انگشتان لازم نيست و احتياط واجب اين است كه پيشاني و پشت دستها را از بالا به پايين مسح كند و

ص: 138

كارهاي تيمّم را پشت سر هم به جا آورد و اگر ميان آنها بقدري فاصله دهد كه صورت تيمّم از بين برود باطل است.

مسأله 652 لازم نيست در موقع نيّت معيّن كند كه تيمّم او بدل از غسل است يا بدل از وضو، همين اندازه كه قصد اطاعت امر الهي را دارد كافي است، حتّي اگر يكي را به جاي ديگري نيّت كند امّا قصد او اطاعت امر واقعي الهي باشد صحيح است.

مسأله 653 بنابر احتياط واجب بايد اعضاي تيمّم و كف دستها پاك باشد، ولي اگر كف دست نجس باشد و نتواند آن را آب بكشد بايد با همان وضع تيمّم كند.

مسأله 654 بايد براي تيمّم، موانع را از اعضاي تيمّم برطرف كند و اگر انگشتري در دست دارد بيرون آورد، همچنين اگر موي پيش سر روي پيشاني افتاده آن را بايد كنار زند، حتّي اگر احتمال قابل توجهي مي دهد كه مانعي در كار باشد بايد جستجو نمايد.

مسأله 655 هرگاه پيشاني يا پشت دستها يا كف دستها زخم باشد و پارچه يا چيز ديگري بر آن بسته است كه نمي تواند باز كند، يا ضرر دارد، بايد با همان حال تيمّم كند.

مسأله 656 كسي كه خودش توانايي بر تيمّم ندارد بايد نايب بگيرد، يعني كسي دستهاي او را بر زمين زند، و اگر ممكن نيست، بر زمين بگذارد و بعد با دست خودش او را تيمّم دهد، اگر اين هم ممكن نباشد بايد نايب دست خود را بر چيزي كه تيمّم بر آن صحيح است بزند و بر پيشاني و دستهاي او بكشد.

مسأله 657 بعد از فراغت

ص: 139

از تيمّم اگر شك كند كه درست انجام داده يا نه، اعتنا نكند و اگر در اثنا شك كند احتياط واجب آن است كه برگردد و قسمت مشكوك را دوباره انجام دهد.

مسأله 658 كسي كه وظيفه اش تيمّم است نبايد پيش از وقت نماز تيمّم كند، ولي اگر براي كار واجب ديگر يا كار مستحبّي تيمّم كند و تا وقت نماز عذرش باقي باشد مي تواند با همان تيمّم نماز بخواند.

مسأله 659 كسي كه وظيفه اش تيمّم است اگر يقين داشته باشد يا احتمال دهد كه تا آخر وقت عذرش باقي مي ماند مي تواند در اوّل وقت با تيمّم نماز بخواند، ولي اگر يقين داشته باشد كه تا آخر وقت عذر او برطرف مي شود بنابر احتياط واجب بايد صبر كند.

مسأله 660 كسي كه با تيمّم نماز مي خواند مي تواند نماز قضا را نيز در آن حال با تيمّم بخواند، ولي هرگاه يقين دارد عذر او بزودي برطرف مي شود بايد صبر كند، همچنين بنابر احتياط واجب اگر اميد برطرف شدن عذر را بزودي دارد تأخير اندازد.

مسأله 661 كسي كه نمي تواند وضو بگيرد يا غسل كند جايز است نمازهاي مستحبّي را با تيمّم بخواند، حتّي اگر مثلاً براي انجام نماز شب وقت تنگ است مي تواند تيمّم كند.

مسأله 662 كسي كه به واسطه نداشتن آب يا عذر ديگري تيمّم كند بعد از پيدا شدن آب يا برطرف شدن عذر، تيمّم او خود به خود باطل مي شود.

مسأله 663 تمام كارهايي كه وضو را باطل مي كند تيمّم بدل از وضو را هم باطل مي كند و

ص: 140

تمام كارهايي كه غسل را باطل مي كند تيمّم بدل از غسل را هم باطل مي نمايد.

مسأله 664 هرگاه چند غسل بر انسان واجب شود و نتواند غسل كند يك تيمّم به قصد همه آنها كافي است.

مسأله 665 هرگاه به جاي غسل تيمّم كند لازم نيست وضو بگيرد، يا تيمّم ديگري بدل از وضو كند، خواه غسل جنابت باشد يا غسلهاي ديگر، ولي احتياط مستحب آن است كه در غسلهاي ديگر وضو بگيرد يا اگر نمي تواند تيمّم ديگري بدل از وضو كند.

مسأله 666 هرگاه به جاي غسل تيمّم كند و بعد كاري كه وضو را باطل مي كند انجام دهد براي نمازهاي بعد فقط بايد وضو بگيرد و اگر نمي تواند وضو بگيرد به جاي آن تيمّم كند.

مسأله 667 كسي كه وظيفه اش تيمّم است اگر براي كاري تيمّم كند تا تيمّم و عذر او باقي است مي تواند تمام كارهايي را كه وضو و غسل در آن شرط است به جا آورد، حتّي اگر تيمّم را به خاطر تنگي وقت نماز گرفته باشد دست گذاردن روي خط قرآن و مانند آن براي او جايز است.

مسأله 668 نمازهايي را كه با تيمّم خوانده اعاده و قضا ندارد، ولي در چند مورد احتياط مستحب آن است كه نمازهاي خود را اعاده كند: اوّل در جايي كه آب نداشته يا مانع از استعمال آب داشته و عمداً خود را جُنُب كرده و با تيمّم نماز خوانده است. دوم در جايي كه عمداً به جستجوي آب نرود و در تنگي وقت با تيمّم نماز بخواند و بعد بفهمد اگر جستجو مي كرد

ص: 141

آب پيدا مي شد. سوم آن كه مي دانسته يا گمان داشته كه دسترسي به آب ندارد و آبي را كه داشته ريخته و تلف كرده است.

نماز

اهمّيّت نماز

نماز رابطه انسان با خداست و مايه صفاي روح و پاكي دل و پيدايش روح تقوا و تربيت انسان و پرهيز از گناهان است. نماز مهمترين عبادات است كه طبق روايات اگر قبول درگاه خدا شود عبادات ديگر نيز قبول خواهد شد و اگر قبول نگردد اعمال ديگر نيز قبول نخواهد شد. و نيز بر طبق روايات، كسي كه نمازهاي پنجگانه را انجام مي دهد از گناهان پاك مي شود همان گونه كه اگر شبانه روز پنج مرتبه در نهر آبي شست و شو كند اثري از آلودگي در بدنش باقي نمي ماند. به همين دليل، در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامي و وصايا و سفارشهاي پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) و ائمّه هدي (عليهم السلام) از مهمترين كارهايي كه روي آن تأكيد شده همين نماز است و لذا ترك نماز از بزرگترين گناهان كبيره محسوب مي شود.

سزاوار است انسان نماز را در اوّل وقت بخواند و به آن اهمّيّت بسيار دهد و از تند خواندن نماز كه ممكن است مايه خرابي نماز گردد جدّاً بپرهيزد.

در حديث آمده است روزي پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) مردي را در مسجد مشغول نماز ديد كه ركوع و سجود را بطور كامل انجام نمي دهد، فرمود: اگر اين مرد از دنيا برود در حالي كه نمازش اين گونه باشد به دين من از دنيا نخواهد رفت.

روح نماز «حضور قلب» است و سزاوار است از آنچه

ص: 142

مايه پراكندگي حواس مي شود بپرهيزد، معاني كلمات نماز را بفهمد و در حال نماز به آن توجّه داشته باشد و با حال خضوع و خشوع نماز را انجام دهد، بداند با چه كسي سخن مي گويد و خود را در مقابل عظمت و بزرگي خداوند بسيار كوچك ببيند.

در حالات معصومين (عليهم السلام) آمده است به هنگام نماز آنچنان غرق ياد خدا مي شدند كه از خود بي خبر مي گشتند، تا آنجا كه پيكان تيري در پاي اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) مانده بود، در حال نماز بيرون آوردند و آن حضرت متوجّه نشد.

براي قبولي نماز و كمال و فضيلت آن علاوه بر شرايط واجب بايد امور زير را نيز رعايت كند:

قبل از نماز از خطاهاي خود توبه و استغفار نمايد و از گناهاني كه مانع قبول نماز است مانند «حسد» و «تكبّر» و «غيبت» و «خوردن مال حرام» و «آشاميدن مسكرات» و «ندادن خمس و زكات» بلكه هر معصيتي بپرهيزد.

همچنين سزاوار است كارهائي كه ارزش نماز و حضور قلب را كم مي كند انجام ندهد، مثلاً در حال خواب آلودگي و خودداري از بول و در ميان سر و صداها و در برابر منظره هايي كه جلب توجّه مي كند به نماز نايستد و كارهايي كه ثواب نماز را زياد مي كند انجام دهد، مثلاً لباس پاكيزه بپوشد، موهاي خود را شانه زند و مسواك كند و خود را خوشبو نمايد و انگشتر عقيق به دست كند.

نمازهاي واجب

مسأله 669 نمازهاي واجب شش نماز است: 1 نمازهاي يوميّه، 2 نماز طواف واجب خانه خدا، 3 نماز آيات، 4 نماز ميّت، 5

ص: 143

نماز قضاي پدر و مادر كه بر پسر بزرگتربه شرحي كه مي آيد واجب است، 6 نماز نافله اي كه به واسطه نذر و عهد و قسم واجب شده است.

نمازهاي واجب يوميّه

مسأله 670 نمازهاي واجب يوميّه پنج نماز است: نمازهاي «ظهر» و «عصر» كه هركدام چهار ركعت است، نماز «مغرب» سه ركعت، نماز «عشاء» چهار ركعت و نماز «صبح» دو ركعت، امّا در سفر بايد نماز چهار ركعتي را با شرايطي كه بعداً به خواست خدا مي آيد دو ركعت بخواند.

نماز جمعه
نماز جمعه

مسأله 671 نماز جمعه دو ركعت است و در روز جمعه جانشين نماز ظهر مي شود و در زمان حضور پيامبر (صلي الله عليه وآله) و امام معصوم (عليه السلام) و نايب خاصّ او واجب عيني است، امّا در زمان غيبت كبري واجب تخييري است، يعني ميان نماز جمعه و نماز ظهر مخيّر است، ولي در زماني كه حكومت عدل اسلامي باشد احتياط آن است كه ترك نشود.

احكام نماز جمعه

الف: وقت نماز جمعه از اوّل ظهر است به مقداري كه اذان و خطبه ها و نماز مطابق معمول انجام شود و با گذشتن اين مقدار، وقت نماز جمعه پايان مي يابد و بايد نماز ظهر خوانده شود.

ب: كساني كه تا دو فرسخي از محلّ نماز جمعه قرار دارند مشمول حكم نماز جمعه هستند و در صورتي كه نماز جمعه واجب عيني باشد حضور آنها در نماز جمعه واجب است.

ج: هرگاه كسي به خطبه ها نرسد و در نماز شركت كند، يا فقط يك ركعت از نماز جمعه را درك نمايد نماز او صحيح است، ولي احتياط واجب آن است كه عمداً تأخير نيندازد.

د:

ص: 144

نماز جمعه بايد به جماعت خوانده شود و حدّاقلّ جمعيّت براي انعقاد جمعه، پنج نفر است (امام جمعه و چهار نفر ديگر).

ه: فاصله دو نماز جمعه بايد كمتر از يك فرسخ نباشد كه اگر در كمتر از يك فرسخ دو نماز جمعه خوانده شود نماز اوّلي صحيح و دومي باطل است.

و: نماز جمعه بر «مسافران» و «زنان» و «بيماران» و «از كارافتادگان» واجب نيست، ولي اگر آنها در نماز جمعه حاضر شوند نمازشان صحيح است، امّا احتياط واجب آن است كه پنج نفر اصلي نماز جمعه (امام و چهار نفر ديگر) غير آنها باشد.

طريقه نماز جمعه

ز: نماز جمعه دو ركعت است مانند نماز صبح و دو قنوت دارد يكي در ركعت اوّل پيش از ركوع و دومي در ركعت دوم بعد از ركوع. مستحبّ است امام در ركعت اوّل، بعد از حمد، سوره جمعه را بخواند در ركعت دوم، سوره منافقين را و هرگاه مشغول يكي از اينها شود احتياط واجب آن است كه به سوره ديگري عدول نكند.

ح: بايد قبل از نماز جمعه دو خطبه به وسيله امام جمعه خوانده شود.

ط: خطبه ها بايد بنابر احتياط واجب بعد از اذان ظهر باشد و اگر قبل از آن خوانده شود اعاده كنند.

ي: هر يك از خطبه ها بايد مشتمل بر امور زير باشد:

1 حمد و ثناي الهي.

2 صلوات بر محمّد و آل محمّد.

3 وعظ و ارشاد و سفارش به تقواي الهي.

4 خواندن يك سوره كوتاه در هر خطبه مانند سوره قل هو اللّه، قل يا أيّها الكافرون يا سوره والعصر (بنابر احتياط واجب).

5 بنابر احتياط واجب

ص: 145

براي خود و مؤمنين و مؤمنات استغفار كند و در خطبه دوم ائمّه هدي (عليهم السلام) را هنگام صلوات و درود يك يك نام ببرد. بنابراين خطبه اوّل

شامل پنج قسمت و خطبه دوم شامل شش قسمت است. امام بايد خطبه ها را در حال قيام بخواند و ميان دو خطبه جلوس مختصري بنمايد و صداي خود را در حدّ مقدور به نمازگزاران برساند و وعظ و ارشاد را به زبان قابل فهم براي مردم ايراد كند.

ك: شايسته است خطيب ملبّس به عمامه و عبا باشد و بر عصا يا مانند آن تكيه كند و قبل از شروع به خطبه، به مأمومين سلام كند و سزاوار است مسائل مهمّ سياسي و اجتماعي و اخلاقي مسلمين و جهان اسلام و آن منطقه را براي مردم شرح دهد و آنها را به وظايفشان در برابر اين مسائل آشنا سازد و در برابر توطئه هاي دشمنان به آنها هشدار دهد. پس خطيب بايد حدّاكثر استفاده را از خطبه ها براي تهذيب نفوس مردم و آگاه ساختن آنها از مسائل مهمّ روز بنمايد كه يكي از اهداف اصلي خطبه ها همين است. خطبه ها را با عبارات فصيح و گويا و بليغ و مؤثّر و نافذ ايراد نمايد تا خطبه ها تأثير لازم را در نفوس مسلمين بگذارد و از اين فريضه عبادي سياسي بهره گيري كامل شود؛ هرگز به سراغ مسائل تفرقه انداز نرود و مسلمين را به وحدت در مقابل دشمنان دعوت نمايد و احتياط واجب آن است كه نمازگزاران هنگام ايراد خطبه با طهارت باشند و رو به امام نشينند و سكوت را رعايت كنند

ص: 146

و به خطبه ها گوش فرا دهند، ولي اگر عمداً سخن بگويند، نماز جمعه آنها باطل نمي شود، هر چند كار خلافي كرده اند.

اوقات نمازهاي پنجگانه
وقت نماز ظهر و عصر

مسأله 672 وقت نماز ظهر و عصر از اوّل ظهر شرعي (يعني مايل شدن خورشيداز وسط آسمان به سوي مغرب) تا هنگام غروب آفتاب است و بهترين راه براي پي بردن به دخول وقت ظهر استفاده از شاخص است و آن اين است كه قطعه چوب صاف يا ميله اي را در زمين هموار بطور عمودي فرو كند، صبح كه خورشيد بيرون مي آيد سايه آن به طرف مغرب مي افتد و هر چه آفتاب بالا آيد اين سايه كم مي شود، هنگامي كه سايه به آخرين درجه كمّي رسيد موقع ظهر است و همين كه رو به زيادي گذارد و سايه به سوي مشرق برگشت اوّل وقت نماز ظهر و عصر است، البتّه در بعضي از شهرها مثل مكّه در بعضي از روزهاي سال هنگام ظهر سايه بكلّي از بين مي رود و آفتاب كاملاً عمودي مي تابد، در اين گونه مناطق موقعي كه مجدّداً سايه پيدا شد وقت نماز ظهر و عصر شده است. (1)

مسأله 673 نمازهاي ظهر و عصر هر كدام «وقت مخصوص» و «وقت مشتركي» دارد: وقت مخصوص نماز ظهر از اوّل ظهر است تا موقعي كه به اندازه خواندن نماز ظهر بگذرد و وقت مخصوص نماز عصر موقعي است كه به اندازه خواندن يك نماز به غروب باقي مانده باشد و اگر كسي تا اين موقع نماز ظهر را نخوانده نماز ظهر او قضا شده و بايد نماز عصر را بخواند و ما بين اين

ص: 147

دو، وقت مشترك نماز ظهر و عصر است.

مسأله 674 هرگاه پيش از خواندن نماز ظهر سهواً مشغول خواندن نماز عصر شود و در بين متوجّه گردد، چنانچه در وقت مشترك باشد بايد عدول كند، يعني نيّت خود را به نماز ظهر برگرداند و قصد كند آنچه خوانده نماز ظهر است و به همين ترتيب آن را ادامه دهد و بعد از آن كه نماز را تمام كرد نماز عصر را بخواند و اگر در وقت مخصوص ظهر باشد نماز او باطل است و بايد نماز را به نيّت ظهر از سر بگيرد.

وقت نماز مغرب و عشا

مسأله 675 مغرب موقعي است كه قرص آفتاب در افق پنهان شود و احتياط آن است كه صبر كند تا سرخي طرف مشرق كه بعد از غروب آفتاب پيدا مي شود از بالاي سر بگذرد و به طرف مغرب برگردد، هنگام مغرب وقت نماز مغرب و عشا وارد مي شود و تا نيمه شب ادامه دارد.

1. بايد توجّه داشت كه ساعت 12 هميشه ظهر شرعي نيست، بلكه در بعضي از مواقع سال ظهر شرعي قبل از 12 و گاهي بعد از ساعت 12 است و ساعت 12 ساعت قراردادي و رسمي است نه شرعي.

مسأله 676 نماز مغرب و عشاء نيز هر كدام وقت مخصوص و وقت مشتركي دارند، وقت مخصوص نماز مغرب از اوّل مغرب است تا به اندازه سه ركعت و اگر كسي مسافر باشد و تمام نماز عشا را در اين وقت بخواند باطل است، هرچند از روي سهو باشد. و وقت مخصوص نماز عشا موقعي است كه به اندازه خواندن نماز عشا به نصف شب باقي مانده

ص: 148

باشد و اگر كسي عمداً تا اين موقع نماز مغرب را تأخير اندازد بايد اوّل نماز عشا را بخواند و بعد نماز مغرب را قضا كند و در ميان اين دو، وقت مشترك است، اگر كسي در اين وقت اشتباهاً نماز عشا را قبل از نماز مغرب بخواند و بعد از نماز متوجّه شود، نمازش صحيح است و بايد نماز مغرب را بعداً به جا آورد.

مسأله 677 وقت مخصوص و مشترك كه معني آن در مسأله پيش گفته شد براي اشخاص فرق مي كند مثلاً براي مسافر در مورد نماز ظهر و عصر و عشا به اندازه دو ركعت است و براي حاضر به اندازه خواندن چهار ركعت.

مسأله 678 هرگاه از روي غفلت يا فراموشي شروع به نماز عشا كند و در اثنا بفهمد كه نماز مغرب را نخوانده بايد نيّت را به نماز مغرب برگرداند، مگر اين كه وارد ركوع ركعت چهارم شده باشد كه در اين صورت عدول جايز نيست و بايد ادامه دهد و نماز مغرب را بعد به جا آورد.

مسأله 679 آخر وقت نماز عشا نصف شب است و احتياط واجب آن است كه شب را از اوّل غروب آفتاب تا اذان صبح حساب كند ولي براي نماز شب و مانند آن تا اوّل آفتاب حساب كند.

مسأله 680 هرگاه عمداً نماز مغرب و عشا را تا نصف شب نخواند وقت آن گذشته و بايد قضا كند، امّا اگر به واسطه عذري نخوانده باشد بايد تا قبل از نماز صبح به جا آورد و نماز او ادا است.

وقت نماز صبح

مسأله 681 وقت اذان صبح (براي نماز و روزه) در

ص: 149

شبهاي مهتابي و غير مهتابي

يكسان است و معيار، ظاهر شدن نور شفق در افق است، هرچند بر اثر تابش مهتاب نمايان نباشد، و وقت نماز صبح از اوّل طلوع فجر صادق است تا طلوع آفتاب و فجر صادق سپيده صبح است كه در افق پهن مي شود و بهتر است نماز صبح را قبل از روشن شدن هوا در همان تاريكي اوّل صبح به جا آورد.

احكام اوقات نماز

مسأله 682 هنگامي انسان مي تواند مشغول نماز شود كه يقين به داخل شدن وقت پيدا كند، يا لااقل يك مرد عادل خبر از ورود وقت دهد، اذان شخص وقت شناس و مورد اطمينان نيز كافي است و اگر گمان قوي به دخول وقت از راههاي ديگر پيدا كند نيز كفايت مي كند، خواه از روي ساعت صحيح باشد يا غير آن.

مسأله 683 كساني كه به واسطه وجود مانع در آسمان (مانند ابر و غبار) و يا گرفتاري در زندان و يا نداشتن بينايي چشم، نمي توانند يقين به دخول وقت پيدا كنند، چنانچه گمان قوي داشته باشند مي توانند مشغول نماز شوند.

مسأله 684 هرگاه مطابق دستورهاي بالا مشغول نماز شود و در بين نماز بفهمد كه هنوز وقت داخل نشده، نماز او باطل است، همچنين اگر بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را پيش از وقت خوانده بايد نماز را اعاده كند، ولي اگر در بين نماز يا بعد از نماز بفهمد وقت داخل شده بود نمازش صحيح است.

مسأله 685 هرگاه انسان بر اثر غفلت و فراموشي مشغول نماز شود بي آن كه از دخول وقت با خبر گردد چنانچه تمام نمازش در

ص: 150

وقت واقع شده باشد صحيح است و اگر همه يا قسمتي از آن پيش از وقت بود نمازش باطل است.

مسأله 686 هرگاه بعد از نماز شك كند نماز را در وقت خوانده يا نه، نماز او صحيح است، به شرط آن كه هنگام شروع نماز غافل از وقت نباشد ولي اگر در بين نماز شك كند، نماز او باطل است و بايد پس از دخول وقت اعاده كند.

مسأله 687 در تنگي وقت اگر انجام مستحبّات نماز باعث شود مقداري از واجبات در خارج وقت واقع گردد بايد آن مستحبات را ترك كند (مانند قنوت و اقامه).

مسأله 688 كسي كه به اندازه يك ركعت نماز وقت دارد بايد تمام نماز را به نيّت ادا بخواند، ولي تأخير انداختن نماز تا اين حد حرام است، بنابر اين اگر به اندازه پنج ركعت تا مغرب وقت داشته باشد نماز ظهر و عصر را به نيّت ادا بخواند و به همين ترتيب ساير نمازها.

مسأله 689 يكي از مستحبات مؤكّد اين است كه نماز را در اوّل وقت فضيلت آن بخوانند و در روايات راجع به آن بسيار سفارش شده است و هرچه به اوّل وقت فضيلت نزديكتر باشد بهتر است.

مسأله 690 كساني كه داراي عذري هستند و يقين دارند عذرشان تا آخر وقت برطرف مي شود واجب است صبر كنند و چنانچه يقين داشته باشند عذر باقي مي ماند، صبر كردن واجب نيست، امّا اگر احتمال مي دهند برطرف شود احتياط واجب آن است كه صبر كنند، مگر در مورد تيمّم كه مي توانند در چنين صورتي در اوّل وقت نماز بخوانند.

مسأله 691

ص: 151

كسي كه مسائل نماز يا شكّيات و سهويّات را نمي داند و احتمال مي دهد در نمازش پيش آيد بايد براي يادگرفتن اينها نماز را از اوّل وقت تأخير بيندازد، ولي اگر اطمينان دارد كه مي تواند نماز را بطور كامل تمام كند جايز است در اوّل وقت مشغول نماز شود.

مسأله 692 هرگاه در نماز مسأله اي پيش آيد كه حكم آن را نمي داند مي تواند به يكي از دو طرفي كه احتمال مي دهد به قصد رجاء عمل كند و بايد بعد از نماز مسأله را سؤال كند كه اگر باطل بوده دوباره بخواند (و احتياط آن است طرفي را كه بيشتر احتمال مي دهد بگيرد).

مسأله 693 هرگاه ببيند مسجد نجس شده بهتر اين است اوّل مسجد را تطهير كند بعد نماز بخواند، همچنين اگر طلبكاري ايستاده و طلب خود را مطالبه مي كند، اگر نماز و مقدّمات آن وقت زيادي را بگيرد واجب است اوّل تطهير مسجد كند و اداء دين نمايد بعد نماز بخواند، اگر بر خلاف اين دستور عمل كند معصيت كرده ولي نمازش صحيح است و در تنگي وقت، نماز مقدّم است.

مسأله 694 مستحبّ است پنج نماز را در پنج وقت به جا آورد، يعني هركدام را در وقت فضيلت خود انجام دهد و تنها فاصله دادن به مقدار نافله يا تعقيبات كافي نيست، بلكه معيار همان وقت فضيلت است.

مسأله 695 وقت فضيلت نماز ظهر تا موقعي است كه سايه شاخص به اندازه خود شاخص شود (منظور سايه اي است كه از ظهر به بعد پيدا مي شود) و وقت فضيلت عصر از موقعي كه

ص: 152

سايه شاخص به اندازه خود آن است تا موقعي كه به اندازه دو برابر آن شود و وقت فضيلت نماز مغرب از غروب است تا ناپديد شدن حمره مغربيّه (رنگ سرخي كه بعد از غروب آفتاب در مغرب ظاهر مي شود) و وقت فضيلت نماز عشاء از موقعي است كه سرخي مزبور ناپديد مي شود تا يك سوم از شب و وقت فضيلت نماز صبح از اوّل طلوع فجر سپيده صبح است تا موقعي كه هوا روشن شود.

ترتيب در ميان نمازها

مسأله 696 نماز ظهر و عصر بايد به ترتيب خوانده شود، يعني اوّل نماز ظهر، بعد نماز عصر، همچنين بايد در ميان نماز مغرب و عشا نيز ترتيب رعايت شود و اگر عمداً نماز عصر را پيش از نماز ظهر، يا عشا را پيش از نماز مغرب بخواند باطل است.

مسأله 697 هرگاه به نيّت نماز ظهر، نماز را شروع كند و در بين نماز يادش بيايد كه نماز ظهر را خوانده است نمي تواند نيّت نماز را به عصر برگرداند و نماز او باطل است، همچنين در مورد نماز مغرب و عشا، امّا اگر نيّت نماز عصر كند و بعد متوجّه شود كه نماز ظهر را نخوانده هر جاي نماز باشد مي تواند نيّت خود را به ظهر برگرداند، همچنين اگر شروع به نماز عشا كرده و متوجّه شود نماز مغرب را نخوانده اگر قبل از ركوع ركعت چهارم متوجّه شود نيّت را بر مي گرداند، ولي اگر بعد از ركوع ركعت چهارم متوجّه شود نماز را به نيّت عشا تمام مي كند، بعداً نماز مغرب را مي خواند و احتياطاً نماز عشا را نيز اعاده

ص: 153

كند.

مسأله 698 اگر در اثناء نماز عصر شك كند كه آيا نماز ظهر را خوانده يا نه، بايد به همان دستور كه در مسأله قبل گفته شد عمل كند، يعني نيّت را به ظهر برگرداند و بعداً عصر را بخواند، همچنين اگر در وسط نماز عشاء شك كند كه نماز مغرب را خوانده يا نه، بايد به دستور گذشته عمل كند.

مسأله 699 عدول از نماز قضا به نماز ادا و از نماز مستحب به نماز واجب، جايز نيست، ولي عدول از نماز ادا به قضا جايز است و اگر نماز قضا، قضاي همان روز باشد احتياط واجب اين است كه عدول كند و بعد از فراغت از نماز قضا، نماز ادا را بخواند، البته اين در صورتي است كه جاي عدول باقي باشد، مثلاً در صورتي مي تواند نيّت را به قضاي صبح برگرداند كه داخل ركعت سوم از نماز ظهر نشده باشد.

نمازهاي نافله (مستحب)

مسأله 700 نمازهاي مستحبّي بسيار است و آنها را «نافله» گويند و از ميان نمازهاي نافله، نافله هاي شبانه روزي بيشتر سفارش شده است.

مسأله 701 نافله هاي شبانه روزي عبارتند از: نافله ظهر هشت ركعت و نافله عصر نيز هشت ركعت است، نافله مغرب چهار ركعت و نافله عشا دو ركعت است كه نشسته خوانده مي شود، نافله شب يازده ركعت و نافله صبح دو ركعت است و چون دو ركعت نافله عشا يك ركعت حساب مي شود، مجموع اين نافله ها سي و چهار ركعت خواهد بود، ولي در روز جمعه سي و هشت ركعت است زيرا چهار ركعت به نافله ظهر و عصر اضافه مي شود (همه

ص: 154

نافله ها دو ركعت دو ركعت خوانده مي شود).

مسأله 702 از يازده ركعت نافله شب هشت ركعت را به نيّت «نافله شب» و دو ركعت آن به نيّت «نافله شفع» و يك ركعت به نيّت «نافله وتر» به جا مي آورد.

مسأله 703 نافله شب از مهمترين نمازهاي نافله است كه در روايات اسلامي و قرآن مجيد روي آن تاكيد شده و تأثير عميقي در صفاي روح و پاكي قلب و تربيت نفوس انساني وحلّ مشكلات دارد و در كتب معروف دعا، آدابي براي آن ذكر كرده اند، مخصوصاً براي قنوت نافله وتر، رعايت اين آداب خوب است ولي مي توان نماز شب را بدون اين آداب مانند نمازهاي معمولي نيز انجام داد و كسي كه به علّتي نتواند آخر شب بيدار شود و نماز شب را بخواند مي تواند قبل از خواب آنها را به جا آورد.

مسأله 704 نماز نافله را مي توان نشسته خواند، ولي در اين صورت احتياط اين است كه هر دو ركعت را يك ركعت حساب كند، مثلاً به جاي هشت ركعت نافله ظهر ايستاده، شانزده ركعت نشسته بخواند.

مسأله 705 نافله ظهر و عصر در سفر ساقط است و نبايد خواند و احتياط آن است كه نافله عشا را نيز ترك كند، امّا بقيّه نافله هاي شبانه روزي يعني نافله صبح و مغرب و نافله شب در سفر ساقط نمي شود.

مسأله 706 چنان كه گفتيم نمازهاي نافله را بايد دو ركعت دو ركعت انجام داد، جز نافله وتر، كه يك ركعت است و اگر بخواهد نافله وتر را نشسته بخواند بايد دو نماز يك ركعتي جداگانه

ص: 155

به جا آورد.

وقت نافله هاي شبانه روزي

مسأله 707 وقت نافله ظهر قبل از نماز ظهر است، از اوّل ظهر تا موقعي كه سايه شاخص كه بعد از ظهر پيدا مي شود بيشتر از دو هفتم طول شاخص شود، مثلاً اگر طول شاخص هفت وجب است هر وقت مقدار سايه اي كه بعد از ظهر پيدا مي شود بيشتر از دو وجب شود وقت نافله ظهر تمام شده.

مسأله 708 وقت نافله عصر كه قبل از نماز عصر خوانده مي شود تا موقعي است كه سايه شاخص به چهار هفتم آن برسد به شرحي كه در مسأله پيش گفتيم.

مسأله 709 وقت نافله مغرب بعد از نماز مغرب است تا موقعي كه سرخي طرف مغرب كه بعد از غروب آفتاب پيدا مي شود از بين برود.

مسأله 710 وقت نافله عشا بعد از تمام شدن نماز عشا است تا نصف شب و بهتر است بعد از نماز عشا بلافاصله خوانده شود.

مسأله 711 وقت نافله صبح پيش از نماز صبح است از طلوع فجر تا آشكار شدن سرخي در طرف مشرق و مي تواند آن را بعد از نماز شب بلافاصله به جا آورد.

مسأله 712 وقت نافله شب بنابر احتياط از نصف شب است تا اذان صبح، ولي بهتر است در موقع سحر يعني در ثلث آخر شب بخواند.

نماز غُفيله

مسأله 713 از نمازهايي كه به جا آوردن آن به اميد ثواب پروردگار خوب است نماز غفيله است كه بين نماز مغرب و عشا خوانده مي شود و وقت آن بعد از نماز مغرب است تا موقعي كه سرخي طرف مغرب از بين برود، در ركعت اوّل بعد از

ص: 156

حمد به جاي سوره اين آيه را مي خواند:

«وَ ذَا النُّونِ اِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ اَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادي فِي الظُّلُماتِ اَنْ لا اِلهَ إلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤمِنينَ» و در ركعت دوم بعد از حمد به جاي سوره اين آيه را بخوانند: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إلاَّ هُو وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَة إلاّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّة فِي ظُلُماتِ الاْرْضِ وَ لا رَطْب وَ لا يَابِس إلاَّ في كِتاب مُبين» و در قنوت آن بگويند: «اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ بِمَفاتِحِ الْغَيْبِ الَّتي لا يَعْلَمُهَا إلاَّ اَنْتَ اَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ اَنْ تَفْعَلْ بِي كَذا وَ كَذا» و به جاي كلمه كذا و كذا حاجتهاي خود را بگويند و بعد بگويند: «اَللّهُمَّ اَنْتَ وَلِيُّ نِعْمَتِي وَ الْقادِرُ عَلي طَلِبَتي تَعْلَمُ حاجَتي فَأَسْئَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السّلامُ لَمّا قَضَيْتَها لِي».

مقدمات نماز
احكام قبله

مسأله 714 تمام نمازهاي واجب بايد رو به قبله خوانده شود

مسأله 715 «خانه كعبه» كه در مكّه معظّمه است قبله تمام مسلمين دنياست و هركس در هرجا باشد بايد روبروي آن نماز بخواند، امّا كسي كه دور است اگر طوري بايستد كه بگويند رو به قبله نماز مي خواند كافي است، بنابراين صفهاي طولاني نماز جماعت كه طول آنها از طول خانه خدا بيشتر است همه مي تواند رو به قبله باشد.

مسأله 716 لازم نيست در موقع ايستادن، نوك انگشتان پا هم رو به قبله باشد، يا در موقع نشستن، سر زانوها

ص: 157

كاملاً رو به قبله قرار گيرد، همين اندازه كه بگويند رو به قبله ايستاده يا نشسته كفايت مي كند.

مسأله 717 كسي كه نمي تواند نماز را نشسته بخواند بايد به پهلوي راست طوري بخوابد كه جلو بدنش روبه قبله باشد و اگر آن هم ممكن نيست به پهلوي چپ طوري بخوابد كه جلو بدنش رو به قبله باشد و اگر اين را هم نمي تواند بايد به پشت بخوابد بطوري كه كف پاهاي او رو به قبله باشد.

مسأله 718 در نماز احتياط و سجده و تشهّد فراموش شده نيز بايد رو به قبله باشد و در سجده سهو احتياط واجب نيز همين است.

مسأله 719 جايز است نماز مستحبّي را در حال راه رفتن و سواره بخواند و در اين حال لازم نيست رو به قبله باشد.

مسأله 720 براي تعيين قبله راههاي زيادي وجود دارد: نخست كوشش كند تا يقين حاصل نمايد و نيز مي تواند به گفته دو شاهد عادل و يا يك فرد مورد اطمينان كه از روي نشانه هاي حسّي شهادت مي دهد و يا به قول كسي كه از روي قاعده علمي قبله را مي شناسد و محلّ اطمينان است عمل كند و اگر اينها ممكن نشد بايد به گماني كه از محراب مسجد مسلمانان يا قبرهاي آنان يا از راههاي ديگر پيدا مي شود عمل نمايد.

مسأله 721 قبله نماهاي معمولي در صورتي كه سالم باشد از وسايل خوب براي شناخت قبله است و گمان حاصل از آن كمتر از گمان از راههاي ديگر نيست، بلكه غالباً دقيق تر است.

مسأله 722 به گفته صاحب منزل يا

ص: 158

مسؤول يك مسافرخانه و مانند آن در صورتي كه فرد بي مبالات نباشد مي توان اعتماد كرد.

مسأله 723 هرگاه راهي براي پيدا كردن قبله وجود نداشته باشد و قبله در ميان چهار سمت مختلف مردّد شود يك نماز به يك طرف كافي است، ولي احتياط مستحب آن است كه چهار نماز به چهار طرف بخواند و هرگاه در سه طرف يا دو طرف احتمال وجود قبله را مي دهد فقط به سمت آنها نماز بخواند.

مسأله 724 كسي كه مي خواهد به چند طرف نماز بخواند اگر بخواهد نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا را به جا آورد بهتر آن است نماز اوّل را به چند طرف تمام كند بعد نماز دوم را شروع نمايد.

مسأله 725 سر بريدن حيوانات نيز بايد رو به قبله باشد و هرگاه قبله را پيدا نكند بايد به گمان خود عمل نمايد و اگر تحصيل گمان ممكن نيست و نياز به سر بريدن حيوان دارد به هر طرف كه انجام دهد صحيح است و در مورد دفن مسلمان كه بايد رو به قبله باشد نيز به همين ترتيب بايد عمل كرد.

آداب و احكام مسجد

مسأله 823 نجس كردن مسجد حرام است، خواه زمين مسجد باشد و يا سقف و بام و طرف داخل ديوارها و احتياط واجب آن است كه طرف بيرون ديوار مسجد را هم نجس نكند، مگر آن كه واقف آن را جزء مسجد قرار نداده باشد.

مسأله 824 هرگاه مسجد نجس شود بر همه لازم است كه بطور واجب كفائي نجاست را برطرف كنند، يعني اگر يك يا چند نفر اقدام به تطهير كنند از ديگران

ص: 159

ساقط مي شود وگرنه همه گنه كارند و كسي كه مسجد را نجس كرده در اين حكم با ديگران تفاوتي ندارد.

مسأله 825 هرگاه نتواند مسجد را تطهير كند مثل اين كه مسافر و در حال عبور باشد، يا احتياج به كمك دارد و پيدا نكند، احتياط واجب آن است كه به ديگران كه مي توانند تطهير كنند اطّلاع دهد.

مسأله 826 هرگاه جايي از مسجد نجس شود كه تطهير آن بدون كندن يا خراب كردن ممكن نيست بايد آنجا را بكنند، يا اگر خرابي زيادي لازم نمي آيد خراب نمايند و بنابر احتياط واجب جايي را كه كنده اند يا خراب كرده اند به حالت اوّل بازگردانند و بهتر است كسي كه نجس كرده تعمير آن را بر عهده گيرد و اگر مخارجي داشته باشد بنابر احتياط واجب ضامن است.

مسأله 827 هرگاه مسجدي را غصب كنند و آن را از صورت مسجد بكلّي در آورند، بطوري كه ديگر به آن مسجد نگويند، باز هم نجس كردن آن بنا بر احتياط حرام است و تطهير آن لازم است.

مسأله 828 آلوده كردن حرم پيامبر (صلي الله عليه وآله) و امامان (عليهم السلام) اگر موجب هتك باشد حرام است و در اين صورت تطهير آن نيز واجب است، بلكه اگر بي احترامي هم نباشد احتياط آن است كه آن را تطهير كنند.

مسأله 829 نجس كردن فرش مسجد نيز حرام است و چنانچه نجس شود بايد آن را تطهير كرد و اگر خسارتي لازم آيد كسي كه آن را نجس كرده است ضامن است (بنابر احتياط واجب).

مسأله 830 بردن عين نجاست مانند خون و

ص: 160

بول در مسجد حرام است هر چند بي احترامي به مسجد نباشد بنابر احتياط واجب، مگر چيز جزئي كه گاه در لباس و بدن شخص وارد شونده يا در لباس بچّه هاي كوچك است، امّا بردن متنجّس (چيزي كه نجس شده مانند لباس و كفش نجس) در صورتي كه بي احترامي به مسجد نباشد و سبب آلودگي مسجد نيز نشود حرام نيست.

مسأله 831 اگر براي روضه خواني و مراسم سوگواري يا جشن مذهبي و مانند آن مسجد را چادر بزنند و سياهي بكوبند و اسباب چاي و غذا در آن ببرند، در صورتي كه اين كارها به مسجد ضرر نرساند و مانع نماز خواندن نشود اشكال ندارد.

مسأله 832 تزيين كردن مسجد به طلا اشكال دارد و همچنين احتياط آن است كه صورت چيزهايي كه روح دارد مثل انسان و حيوان در مسجد نقش نكنند.

مسأله 833 اگر مسجد خراب شود نمي توانند زمين آن را بفروشند يا داخل ملك و جادّه كنند، حتّي فروختن در و پنجره ها و چيزهاي ديگر مسجد حرام است و اگر مسجد خراب شود بايد آنها را صرف تعمير همان مسجد كنند و هرگاه به درد آن مسجد نخورد بايد در مساجد ديگر صرف شود و اگر به درد مساجد ديگر نيز نخورد بايد آن را بفروشند و پولش را اگر ممكن است صرف تعمير همان مسجد و گرنه صرف تعمير مسجد ديگر نمايند.

مسأله 834 ساختن مسجد مستحبّ است و هر قدر در جاي مناسبتر و بهتري باشد كه مسلمانان از آن بيشتر استفاده كنند بهتر است. تعمير مسجد نيز مستحبّ است و از بهترين كارها است

ص: 161

و اگر مسجد طوري خراب شود كه تعمير آن ممكن نباشد مي توانند آن را بكلّي خراب كنند و دوباره بسازند.

مسأله 835 مسجدي كه خراب نشده و قابل استفاده است اگر نياز به توسعه دارد مي توان آن را خراب كرد و بهتر و بزرگتر ساخت.

مسأله 836 تميز كردن مسجد و روشن كردن چراغ آن و كوشش در تأمين حوائج آن مستحبّ است و نيز مستحبّ است كسي كه مي خواهد به مسجد برود خود را خوشبو كند و لباس پاكيزه بپوشد و ته كفش خود را به هنگام ورود به مسجد وارسي كند كه آلوده نباشد و شايسته است موقع داخل شدن پاي راست و موقع بيرون آمدن پاي چپ را بگذارد و زودتر به مسجد آيد و ديرتر از مسجد بيرون رود.

مسأله 837 وقتي انسان وارد مسجد مي شود مستحبّ است دو ركعت نماز به قصد تحيّت و احترام مسجد بخواند و اگر نماز واجب يا مستحبّ ديگري بخواند كافي است.

مسأله 838 خوابيدن در مسجد و سخن گفتن درباره كارهاي دنيا و خواندن اشعاري كه نصيحت و مانند آن در آن نباشد مكروه است و همچنين انداختن آب دهان و بيني و اخلاط سينه در مسجد و بلند كردن صدا و داد و فرياد و آنچه با موقعيّت مسجد منافات دارد مكروه مي باشد.

مسأله 839 راه دادن بچّه و ديوانه به مسجد مكروه است ولي در صورتي كه آوردن بچّه ها توليد مزاحمتي نكند و آنها را به مسجد و نماز علاقه مند سازد مستحبّ است و گاه واجب.

مسأله 840 كسي كه سير و پياز و مانند

ص: 162

اينها خورده و بوي دهانش مردم را آزار مي دهد مكروه است به مسجد برود.

اذان و اقامه

مسأله 841 مستحبّ است پيش از نمازهاي يوميّه اذان و اقامه بگويند وبهتر است حتّي الامكان ترك نشود، مخصوصاً «اقامه»، ولي براي نماز عيد «فطر» و «قربان» و نمازهاي واجب ديگر، اذان و اقامه نيست، بلكه سه مرتبه به اميد مطلوبيّت پروردگار بگويند «الصّلاة» و نيز مستحبّ است به عنوان تبرّك و اميد ثواب در روز اوّل كه بچّه به دنيا مي آيد، يا پيش از آن كه بند نافش بيفتد در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگويند.

مسأله 842 اذان داراي 18 جمله است به ترتيب زير:

اَللّهُ اَكْبَرُ چهار مرتبه (يعني خداوند بزرگتر از آن است كه به وصف آيد).

اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ دو مرتبه (يعني گواهي مي دهم غير از خداوند يكتا معبود ديگري نيست).

اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ دو مرتبه (يعني گواهي مي دهم كه محمّد فرستاده خداست).

حَيَّ عَلَي الصَّلاةِ دو مرتبه (يعني بشتاب به سوي نماز).

حَيَّ عَلَي الْفَلاحِ دو مرتبه (يعني بشتاب به سوي رستگاري).

حَيَّ عَلي خَيْرِ الْعَمَلِ دو مرتبه (يعني بشتاب به سوي بهترين كارها كه نماز است).

اَللّهُ اَكْبَرُ دو مرتبه (يعني خداوند بزرگتر از آن است كه به وصف آيد).

لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ دو مرتبه (يعني هيچ معبودي جز خداوند يكتا نيست).

و اقامه 17 جمله است به اين ترتيب كه همه چيزش مانند اذان است جز اين كه در اوّل آن فقط دو مرتبه «اَللّهُ اَكْبَرُ» مي گويند و در آخر آن يك مرتبه «لا اِلهَ إِلاّ اللّهُ» ولي بعد

ص: 163

از گفتن «حَيَّ عَلَي خَيْرِ الْعَمَلِ»، دو مرتبه «قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ» (يعني نماز برپا شد) اضافه مي شود.

مسأله 843 «اَشْهَدُ أَنَّ عَلِيَّاً وَلِيُّ اللّهِ» (يعني گواهي مي دهم كه علي وليّ خدا بر همه خلق است) جزء اذان و اقامه نيست، ولي خوب است بعد از «اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ» به قصد تبرّك گفته شود، لكن به صورتي كه معلوم شود جزء آن نيست.

مواردي كه اذان گفتن ساقط مي شود

مسأله 844 در پنج مورد اذان ساقط مي شود و بنابر احتياط واجب بايد آن را ترك كرد: 1 اذان نماز عصر روز جمعه هنگامي كه با نماز جمعه همراه خوانده شود. 2 نماز عصر روز عرفه كه روز نهم ذي الحجّه است هنگامي كه همراه ظهر خوانده شود.

3 نماز عشاي شب عيد قربان براي كسي كه در مشعرالحرام است و آن را با مغرب همراه مي خواند. 4 نماز عصر و عشاي زن مستحاضه كه بايد آن را بلافاصله بعد از نماز ظهر يا مغرب بخواند. 5 نماز عصر و عشاي كسي كه نمي تواند از بيرون آمدن بول و غائط خودداري كند.

بطور كلّي هر نمازي كه با نماز قبل همراه خوانده شود اذان آن ساقط مي شود و فاصله شدن نافله و تعقيب كافي نيست، ولي اگر نمازها را جدا از هم هر يك را در وقت فضيلت خود به جا آورند اذان و اقامه هر دو مستحبّ است.

مسأله 845 در نماز جماعت اگر يك نفر اذان و اقامه بگويد براي همه كافي است و بقيّه بنابر احتياط واجب بايد اذان و اقامه را ترك كنند.

مسأله 846 هرگاه براي خواندن نماز جماعت به

ص: 164

مسجد رود و ببيند نماز جماعت تمام شده، ولي صفها هنوز به هم نخورده است احتياط آن است كه براي نماز خود اذان و اقامه نگويد، به شرط اين كه براي جماعت اوّل اذان و اقامه گفته شده باشد.

مسأله 847 در جايي كه عدّه اي مشغول نماز جماعتند يا نماز آنان تازه تمام شده و صفها به هم نخورده است اگر كسي بخواهد فرادي يا با جماعت ديگري كه برپا مي شود نماز بخواند اذان و اقامه از او ساقط است به شرط اين كه براي آن نماز اذان و اقامه گفته باشند و نماز جماعت صحيح باشد و هر دو نماز در يك مكان و هر دو ادا و مربوط به يك وقت و در مسجد باشد.

مسأله 848 كسي كه اذان ديگري را مي شنود مستحبّ است هر جمله را كه مي شنود بازگو كند، بازگو كردن اقامه نيز به اميد ثواب مستحبّ است (و آن را حكايت اذان و اقامه گويند).

مسأله 849 اگر مرد اذان زن را بشنود اذان از او ساقط نمي شود، ولي اگر زن اذان مرد را بشنود اذان از او ساقط مي شود.

مسأله 850 در جماعتي كه مردان و زنان شركت دارند اذان و اقامه نماز جماعت را بايد مرد بگويد، ولي در جماعت زنان اذان و اقامه زنان كافي است.

[164]

مسأله 851 هرگاه كلمات اذان و اقامه را بدون ترتيب بگويد، مثلاً «اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدَاً رَسُولُ اللّهِ» را قبل از «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ» بگويد، بايد برگردد و ترتيب را رعايت كند.

مسأله 852 ميان اذان و اقامه بايد زياد

ص: 165

فاصله ندهد و اگر فاصله بقدري باشد كه اقامه مربوط به آن اذان حساب نشود دوباره بگويد و همچنين ميان اذان و اقامه با نماز نبايد زياد فاصله شود و اِلاّ اذان و اقامه را اعاده نمايد.

مسأله 853 اذان و اقامه بايد به عربي صحيح گفته شود، بنابراين اگر غلط بگويد، يا ترجمه آنها را به فارسي يا زبان ديگر بگويد صحيح نيست.

مسأله 854 اذان و اقامه را قبل از داخل شدن وقت نماز نمي توان گفت و اگر بگويد باطل است.

مسأله 855 هرگاه پيش از گفتن اقامه شك كند كه اذان را گفته يا نه، اذان را بگويد، ولي اگر مشغول اقامه شود و شك كند، اعتنا به شك نكند، ولي اگر در جمله هاي اذان و اقامه شك كند احتياط آن است كه برگردد و به جا آورد.

مسأله 856 مستحبّ است در موقع اذان گفتن رو به قبله بايستد و با وضو باشد و صدا را بلند كند وبكشد و بين جمله هاي آن كمي فاصله دهد و در ميان آن حرف نزند.

مسأله 857 شايسته است كه بدن در موقع گفتن اقامه آرام باشد و اقامه را از اذان آهسته تر بگويد و فاصله جمله ها را كمتر كند و ميان اذان و اقامه يك گام بردارد، يا كمي بنشيند، يا سجده كند، يا دعا نمايد، يا دو ركعت نماز به جا آورد.

مسأله 858 بهتر است كسي راكه براي اذان معيّن مي كنند، عادل و وقت شناس و صدايش مناسب و بلند باشد و اذان را در جاي بلند بگويد و در صورتي كه از بلندگوها استفاده

ص: 166

شود مانعي ندارد گوينده اذان در محل پايين قرار گيرد.

مسأله 859 شنيدن اذان از راديو و مانند آن براي نماز كافي نيست، بلكه خود نمازگزاران به شرحي كه در بالا گفته شد بايد اذان بگويند.

مسأله 860 اذان گفتن به صورت غنا يعني آهنگي كه مناسب مجالس لهو و لعب است حرام و باطل است.

مسأله 861 احتياط واجب آن است كه اذان را هميشه به قصد نماز بگويند و گفتن اذان براي اعلام دخول وقت بدون قصد نماز بعد از آن مشكل است.

واجبات نماز
واجبات يازده گانه

مسأله 862 واجبات نماز يازده چيز است: 1 نيّت، 2 تكبيرة الاحرام، يعني «اللّهُ اكبرُ» در اوّل نماز، 3 قيام، 4 قرائت، 5 ركوع، 6 سجود، 7 ذكر ركوع و سجود، 8 تشهّد، 9 سلام، 10 ترتيب، 11 موالات (پي در پي به جا آوردن اجزاء نماز).

مسأله 863 واجبات نماز بر دوگونه است: بعضي ركن است و بعضي غير ركن، ركن چيزي است كه اگر آن را به جا نياورد يا اضافه كند نماز باطل است، خواه عمداً باشد يا از روي سهو و اشتباه، ولي در واجبات غير ركني هنگامي نماز باطل مي شود كه آن را عمداً كم و زياد كند و اگر از روي سهو و اشتباه كم و زياد كند نماز صحيح است.

مسأله 864 اركان نماز پنج چيز است: اوّل نيّت. دوم تكبيرة الاحرام. سوم قيام در موقع گفتن تكبيرة الاحرام و قيام متّصل به ركوع، يعني ايستادن پيش از ركوع. چهارم ركوع. پنجم دو سجده (البتّه در نيّت زيادي تصوّر نمي شود و زيادي تكبيرة الاحرام نيز اگر از روي سهو باشد نماز

ص: 167

را باطل نمي كند، هرچند احتياط مستحب آن است كه آن را اعاده كند).

1 نيّت

مسأله 865 نماز را بايد به قصد قربت يعني براي اطاعت فرمان خدا انجام داد و لازم نيست نيّت را به زبان آورد و يا در اوّل نماز از قلب بگذراند، همين اندازه كه اگر سؤال كنند چه مي كني، بتواند جواب دهد كه براي خدا نماز مي خوانم كافي است.

مسأله 866 در موقع نيّت بايد قصد كند كه نماز ظهر مي خواند يا عصر يا نمازهاي ديگر و اگر فقط نيّت كند چهار ركعت نماز مي خوانم كافي نيست، بلكه نمازي را كه مي خواند بايد در نيّت خود معيّن كند و احتياط واجب آن است كه قضا و ادا بودن آن را نيز معيّن نمايد.

مسأله 867 نيّت بايد تا آخر نماز ادامه داشته باشد و اگر طوري غافل شود كه نداند چه مي كند نمازش باطل است.

مسأله 868 هركس براي ريا يعني نشان دادن به مردم نماز يا عبادت ديگري را انجام دهد علاوه بر اين كه عبادتش باطل است گناه كبيره نيز انجام داده است و اگر خدا و مردم را هر دو در نظر بگيرد باز عملش باطل و گناه كبيره است.

مسأله 869 اگر قسمتي از نماز را به قصد ريا انجام دهد نماز باطل است، خواه قسمت واجب باشد مثل حمد و سوره، يا مستحب مانند قنوت، بنابراحتياط واجب.

مسأله 870 هرگاه اصل نماز را براي خدا مي خواند، ولي به قصد ريا آن را در مسجد يا در اوّل وقت يا با جماعت انجام مي دهد نمازش باطل است، ولي اگر

ص: 168

براي ريا نيست بلكه نماز خواندن در اوّل وقت يا در مسجد براي او راحت تر است اشكالي ندارد.

2 تكبيرة الاحرام

مسأله 871 اوّلين جزء نماز «اَللّهُ اَكْبَرُ» است كه آن را «تكبيرة الاحرام» مي گويند و ترك آن خواه از روي عمد باشد يا سهو نماز را باطل مي كند، امّا اضافه كردن آن (يعني به جاي يك اَللّهُ اَكْبَرُ مثلاً دو مرتبه اَللّهُ اَكْبَرُ بگويد) اگر عمدي باشد موجب باطل شدن نماز است.

مسأله 872 «اَللّهُ اَكْبَرُ» مانند ساير ذكرهاي نماز و حمد و سوره بايد به عربي صحيح گفته شود و عربي غلط يا ترجمه آن كافي نيست.

مسأله 873 بايد موقع گفتن تكبيرة الاحرام بدن آرام باشد و اگر در حالي كه مثلاً قدم بر مي دارد اَللّهُ اَكْبَرُ بگويد باطل است و چنانچه سهواً بگويد احتياط واجب آن است كاري كند كه نماز باطل شود (مثلاً صورت را به طرف پشت قبله كند) و دوباره تكبير بگويد.

مسأله 874 تكبير و حمد و سوره و ساير ذكرهاي نماز را بايد طوري بخواند كه اگر مانعي در كار نباشد حدّاقل خودش آن را بشنود.

مسأله 875 كساني كه به خاطر بيماري يا لال بودن نمي توانند تكبير را درست بگويند بايد هر طوري مي توانند بگويند و اگر هيچ نمي توانند بگويند احتياط واجب آن است كه اشاره كنند و با زباني كه در ميان افراد كر و لال متعارف است آن را ادا نمايند و در قلب خود نيز بگذرانند.

مسأله 876 مستحبّ است بعد از تكبيرة الاحرام به قصد رجاء اين دعا را بخوانند: «يا مُحْسِنُ قَدْ اَتاكَ الْمُسيءُ وَ قَدْ

ص: 169

أَمَرْتَ الْمُحْسِنَ اَنْ يَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسيئِ اَنتَ الْمُحْسِنُ وَ أَنَا الْمُسيئُ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد صَلِّ عَلَي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ تَجاوَزْ عَنْ قَبِيحِ ما تَعْلَمُ مِنّي. يعني: «اي خداي نيكوكار! بنده گنهكارت به در خانه تو آمده است تو امر كرده اي كه نكوكار از گنهكار بگذرد،تو نيكو كاري و من گنهكارم، به حقّ محمّد و آل محمّد رحمتت را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از كارهاي زشتي كه مي داني از من سرزده بگذر!»

مسأله 877 مستحبّ است در موقع گفتن تكبيرة الاحرام و ساير تكبيرهاي نماز دستها را تا مقابل گوش بالا ببرد.

مسأله 878 هرگاه شك كند كه تكبيرة الاحرام را گفته يا نه، چنانچه مشغول خواندن حمد شده است به شك خود اعتنا نكند واگر چيزي نخوانده بايد تكبير را بگويد و هرگاه مي داند تكبيرة الاحرام را گفته امّا شك دارد كه صحيح گفته است يا نه، اگر اين شك بعد از گفتن تكبير پيدا شود اعتنا نكند.

3 قيام

مسأله 879 قيام يعني ايستادن، در دو جاي نماز، واجب و ركن است: هنگام گفتن تكبيرة الاحرام و قيام قبل از ركوع كه آن را «قيام متّصل به ركوع» گويند، ولي قيام در موقع خواندن حمد و سوره و همچنين بعد از ركوع واجب است امّا ركن نيست.

مسأله 880 هرگاه ركوع را فراموش كند و بعد از حمد و سوره بنشيند و يادش بيايد كه ركوع نكرده بايد بايستد و به ركوع رود و اگر به حالت خميدگي به ركوع برگردد نماز او باطل است زيرا قيام متّصل به ركوع را به جا نياورده است.

مسأله

ص: 170

881 در موقع قيام نبايد بدن و پاها را حركت دهد و به طرفي خم شود يا به جايي تكيه كند، ولي اگر از روي ناچاري باشد مانعي ندارد.

مسأله 882 هرگاه در حال قيام براي حمد و سوره از روي فراموشي بدن و پاها را حركت دهد يا به طرفي خم شود نماز باطل نيست، امّا اگر در موقع تكبيرة الاحرام و قيام متّصل به ركوع باشد، بنابر احتياط واجب بايد نماز را تمام كند و اعاده نمايد.

مسأله 883 هرگاه در موقع قيام روي يك پا بايستد نمازش اشكال دارد، ولي لازم نيست سنگيني بدن را بطور مساوي روي هر دو پا قرار دهد.

مسأله 884 اگر پاها را بيش از اندازه گشاد بگذارد بطوري كه از شكل ايستادن بيرون رود نمازش باطل است، مگر اين كه ناچار باشد.

مسأله 885 هرگاه در نماز مي خواهد كمي جلو يا عقب رود يا بدن را كمي به طرف راست و چپ حركت دهد بايد چيزي نگويد ولي «بِحَوْلِ اللّهِ وَ قُوَّتِهِ اَقُومُ وَ اَقْعُدُ» را بايد در حال برخاستن بگويد.

مسأله 886 در موقع ذكرهاي واجب نماز نيز بايد بدن آرام باشد، بلكه احتياط واجب آن است كه در ذكرهاي مستحب نيز اين معني رعايت شود.

مسأله 887 هرگاه در حال حركت بدن ذكر بگويد مثلاً موقع رفتن ركوع يا در حال رفتن به سجده تكبير آن را بگويد، احتياط آن است كه نماز را دوباره بخواند، مگر آن كه قصدش مطلق ذكر باشد، يعني نه آن تكبير مخصوصي كه مثلاً قبل از سجده در حال ايستادن گفته مي شود، بلكه از آنجا كه

ص: 171

ذكر خدا در هر جاي نماز خوب است تكبير مي گويد.

مسأله 888 هرگاه در موقع قرائت حمد و سوره يا تسبيحات بي اختيار بقدري حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود و يا مثلاً در ميان جمعيّت باشد و به او تنه بزنند و او را حركت دهند احتياط واجب آن است كه بعد از آرام گرفتن بدن آنچه را در حال حركت خوانده دوباره بخواند.

مسأله 889 هرگاه در بين نماز از ايستادن عاجز شود بايد بنشيند و اگر از نشستن هم عاجز شود بايد بخوابد، ولي تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزي نخواند.

مسأله 890 كسي كه نمي تواند ايستاده نماز بخواند بايد بنشيند، ولي اگر بتواند بايستد و به عصا يا ديوار و مانند آن تكيه كند، يا پاهايش را از هم دور بگذارد بايد ايستاده نماز بخواند، مگر اين كه فوق العاده براي او زحمت داشته باشد، همچنين مادام كه مي تواند نشسته نماز بخواند هرچند به چيزي تكيه كند بايد خوابيده نماز نخواند و هرگاه نتواند بايد به پهلوي راست بخوابد، بطوري كه جلو بدن او رو به قبله باشد و اگر نتواند به پهلوي چپ و اگر آن هم ممكن نيست به پشت بخوابد بطوري كه كف پاهاي او رو به قبله باشد.

مسأله 891 كسي كه مي تواند قسمتي از نماز را ايستاده بخواند واجب است آن مقدار را بايستد و بقيّه را بنشيند و اگر نتوانست بخوابد.

مسأله 892 هرگاه كسي بر اثر ناتواني نماز را خوابيده بخواند، اگر در بين نماز بتواند بنشيند بايد آن مقدار را كه مي تواند، بنشيند و

ص: 172

يا اگر مي تواند برخيزد و همچنين كساني كه نشسته نماز مي خوانند و در اثناء نماز توانايي ايستادن پيدا مي كنند بايد بايستند، ولي تا بدن آرام نگرفته است چيزي نخوانند.

مسأله 893 كسي كه احتمال مي دهد تا آخر وقت بتواند ايستاده نماز بخواند بنابر احتياط واجب در اوّل وقت نماز نخواند.

مسأله 894 هرگاه توانايي بر ايستادن دارد امّا مي داند يا احتمال عقلائي مي دهد كه براي او ضرر داشته باشد، يا بيماري اش طولاني مي شود، يا مثلاً زخم يا شكستگي استخوان او دير التيام پيدا مي كند، بايد نشسته نماز بخواند و اگر آن هم ضرر دارد خوابيده نماز بخواند.

مسأله 895 شايسته است در حال ايستادن بدن را راست نگه دارد، شانه ها را پايين بيندازد، دستها را روي رانها بگذارد، انگشتها را به هم بچسباند، سنگيني بدن را بطور مساوي روي دو پا بيندازد و به محل سجده نگاه كند و با خضوع و خشوع باشد، مردان كمي پاها را باز بگذارند و زنان به هم بچسبانند.

4 قرائت

مسأله 896 در ركعت اوّل و دوم نمازهاي واجب روزانه بايد بعد از تكبيرة الاحرام سوره حمد را قرائت كند و بعد از آن بنابر احتياط واجب يك سوره تمام از قرآن مجيد را و خواندن يك يا چند آيه كافي نيست. و بايد توجّه داشت كه سوره «فيل» و «ايلاف» يك سوره حساب مي شود و همچنين سوره «والضّحي» و «الم نشرح».

مسأله 897 در تنگي وقت يا در جايي كه ترس از دزد يا درنده اي باشد مي توان سوره را ترك كرد و همچنين در جايي كه

ص: 173

عجله براي كار مهمّي داشته باشد.

مسأله 898 واجب است قرائت حمد قبل از سوره باشد و اگر عمداً برخلاف اين انجام دهد نمازش باطل است اگر از روي اشتباه باشد چنانچه قبل از ركوع يادش بيايد بايد برگردد و درست بخواند، امّا اگر بعد از رسيدن به حدّ ركوع يادش بيايد نمازش صحيح است، همچنين اگر حمد يا سوره يا هر دو را فراموش كند.

مسأله 899 هرگاه در نماز واجب يكي از چهار سوره اي را كه آيه سجده دارد (1) عمداً بخواند بنابراحتياط واجب بايد سجده را به جا آورد سپس برخيزد و حمد و سوره ديگري بخواند و نماز را تمام كند و بعد اعاده نمايد و چنانچه سهواً مشغول خواندن سوره سجده شود اگر قبل از رسيدن به آيه سجده متوجّه گردد بايد آن سوره را رها كرده و سوره ديگري بخواند و اگر از نصف گذشته باشد احتياطاً نماز را

1. سوره الم سجده سوره حم سجده (فصّلت) سوره والنّجم و سوره اقرأ (علق). اعاده كند اگر بعد از خواندن آيه سجده بفهمد بايد به ترتيب بالا عمل كند.

مسأله 900 خواندن سوره هاي سجده در نمازهاي مستحب مانعي ندارد و بايد به دنبال آيه سجده، سجده كند، سپس برخيزد و نماز را ادامه دهد.

مسأله 901 در نمازهاي مستحبّي مي توان سوره را ترك كرد حتّي آن نماز مستحبّي كه بهواسطه نذر كردن واجب شده باشد، ولي نمازهاي مستحبّي مخصوصي كه سوره هاي خاصّي دارد بايد به دستور آن عمل كرد.

مسأله 902 مستحبّ است در ركعت اوّل نماز ظهر روز جمعه بعد از حمد، سوره جمعه بخواند

ص: 174

در ركعت دوم، سوره منافقين را و هرگاه مشغول يكي از اينها شود احتياط واجب آن است كه به سوره ديگري عدول نكند.

مسأله 903 عدول كردن از سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ»، يا سوره «قُلْ يا اَيُّهَا الْكافِرُونَ» به سوره ديگري در هر نماز باشد جايز نيست، جز در نماز جمعه كه اگر به جاي سوره جمعه و منافقين يكي از اين دو سوره را بخواند پيش از آن كه به نصف برسد مي تواند آن را رها كرده، سوره جمعه و منافقين را بخواند.

مسأله 904 هرگاه غير سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ» و «قُلْ يا اَيُّهَا الْكافِرُونَ» را در نماز بخواند مي تواند آن را رها كرده و سوره ديگري را بخواند، به شرط اين كه به نصف نرسيده باشد.

مسأله 905 هرگاه مقداري از سوره را فراموش كند، يا از جهت تنگي وقت نتواند به آن ادامه دهد، مي تواند آن را رها كرده و سوره ديگري را بخواند، خواه از نصف گذشته باشد و خواه سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ» و يا «قُلْ يا اَيُّهَا الْكافِرُونَ» باشد يا نه.

مسأله 906 واجب است مردان حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند و حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند و زنان نيز بايد حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند، امّا حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را مي توانند بلند يا آهسته بخوانند، ولي اگر نامحرم صداي آنها را بشنود احتياط مستحب آن است كه آهسته بخوانند.

مسأله 907 در جايي كه بايد حمد و سوره را بلند

ص: 175

بخواند اگر عمداً يك كلمه را آهسته بخواند نماز باطل است، همچنين در جايي كه بايد آهسته بخواند اگر يك كلمه را بلند بخواند نماز باطل مي شود.

مسأله 908 هرگاه در جايي كه بايد قرائت را بلند بخواند عمداً آهسته بخواند يا در جايي كه بايد آهسته بخواند عمداً بلند بخواند نمازش باطل است، ولي اگر از روي فراموشي، يا ندانستن مسأله باشد، صحيح است، مگر اين كه در ياد گرفتن مسأله كوتاهي كرده باشد كه بنابر احتياط واجب اعاده مي كند.

مسأله 909 هرگاه در اثناء حمد و سوره متوجّه شود مقداري را بر خلاف دستور بالا سهواً بلند يا آهسته خوانده لازم نيست برگردد، هرچند بهتر است كه برگردد و صحيح بخواند.

مسأله 910 هرگاه كسي در قرائت و ذكر نماز صداي خود را بيش از حدّ معمول بلند كند و با فرياد بخواند نمازش باطل است.

مسأله 911 بايد قرائت و ذكر نماز را صحيح بخواند و اگر نمي داند ياد بگيرد، امّا كساني كه نمي توانند تلفّظ صحيح را ياد بگيرند بايد همانطور كه مي توانند بخوانند و براي چنين اشخاصي بهتر است كه تا مي توانند نماز خود را با جماعت به جا آورند.

مسأله 912 كسي كه در ياد گرفتن قرائت و ذكر نماز كوتاهي كرده نمازش باطل است و اگر وقت تنگ شده احتياط واجب آن است كه با جماعت نماز بخواند و اگر دسترسي به جماعت ندارد نمازش در تنگي وقت صحيح است.

مسأله 913 كسي نمي تواند براي ياد دادن واجبات نماز، مزد بگيرد (بنابراحتياط واجب) امّا براي مستحبّات مانعي ندارد، مگر اين كه از

ص: 176

شعائر دين باشد يا حفظ احكام الهي منوط به تعليم آن گردد.

مسأله 914 هرگاه يكي از كلمات حمد و سوره يا ذكرهاي ديگر نماز را نداند، يا زير و زبر آن را غلط بخواند، يا حرفي را به حرف ديگري تبديل كند، مثلاً به جاي (ض) (ز) بگويد بطوري كه از نظر لغت عرب غلط باشد، نماز او باطل است.

مسأله 915 هرگاه كلمه يا تلفّظ آيه يا ذكري را صحيح مي دانسته و مدّتي در نمازها خوانده وبعد مي فهمد غلط بوده، نمازش اعاده ندارد، هرچند احتياط مستحب اعاده يا قضاي آن است.

مسأله 916 لازم نيست آنچه را علماي تجويد براي بهتر خواني قرآن ذكر كرده اند رعايت كند، بلكه لازم است طوري بخواند كه بگويند عربي صحيح است هرچند رعايت دستورات تجويد بهتر است.

مسأله 917 احتياط واجب آن است كه در نماز، وقف به حركت ننمايد و معني وقف به حركت آن است كه زير و زبر آخر كلمه را بگويد امّا بين آن كلمه و كلمه بعد فاصله دهد، مثل اين كه بگويد: اَللّهُ اَكْبَرُ (و آخر آن را پيش دهد) امّا مدّتي سكوت كند بعد بِسْمِ اللّه را شروع نمايد، ولي وصل به سكون مانعي ندارد، هرچند ترك آن بهتر است، معني وصل به سكون اين است كه آخر جمله را بدون زير و زبر بخواند و بلافاصله آيه يا كلمه بعد را بگويد.

مسأله 918 در ركعت سوم و چهارم نمازهاي سه ركعتي و چهار ركعتي مخير است كه حمد بخواند (بدون سوره) يا سه مرتبه تسبيحات اربعه يعني «سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ

ص: 177

إِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَرُ» بگويد، بلكه يك مرتبه نيز كافي است و مانعي ندارد در يك ركعت حمد و در ركعت ديگر تسبيحات بگويد.

مسأله 919 واجب است در ركعت سوم و چهارم نماز، حمد يا تسبيحات اربعه را آهسته بخوانند، حتّي بِسْم اللّه را (بنابر احتياط واجب).

مسأله 920 اگر در ركعت اوّل و دوم نماز به گمان اين كه ركعت سوم و چهارم است تسبيحات بگويد، چنانچه پيش از ركوع متوجّه شود بايد برگردد و حمد و سوره بخواند و اگر در ركوع يا بعد از آن بفهمد نمازش صحيح است و احتياط مستحب آن است كه دو سجده سهو به جا آورد.

مسأله 921 اگر در ركعت سوم يا چهارم مي خواست حمد بخواند تسبيحات به زبانش آمد، يا بعكس مي خواست تسبيحات بخواند حمد به زبانش آمد، كافي نيست،

بايد برگردد و دوباره حمد يا تسبيحات را بخواند، ولي اگر هر دو در نيّت او بوده است هر كدام به زبانش آيد كافي است.

مسأله 922 مستحبّ است بعد از تسبيحات استغفار كند مثلاً بگويد: «اَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبِّي وَ اَتُوبُ اِلَيْهِ» يا بگويد: «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لي».

مسأله 923 اگر در ركوع يا بعد از آن شك كند كه تسبيحات را خوانده يا نه، اعتنا به شك نكند، امّا اگر هنوز به اندازه ركوع خم نشده احتياط واجب آن است كه برگردد و بخواند.

مسأله 924 هرگاه در آيه و يا ذكري از نماز شك كند بايد آن را تكرار كند تا صحيح بگويد، امّا اگر به حدّ وسواس برسد بايد اعتنا نكند و اگر اعتنا كند نمازش اشكال دارد و

ص: 178

بنابر احتياط واجب بايد دوباره بخواند.

مسأله 925 مستحبّ است در ركعت اوّل نماز پيش از خواندن حمد بگويد:«اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ» و نيز مستحبّ است امام جماعت «بِسْمِ اللّه» را در ركعت اوّل و دوم نماز ظهر و عصر در جماعت بلند بگويد، همچنين مستحبّ است حمد و سوره و اذكار نماز را شمرده بخواند و آيات را به هم نچسباند و مخصوصاً به معني آنها توجّه داشته باشد و اگر نماز را با جماعت مي خواند بعد از تمام شدن حمد امام، به اميد ثواب پروردگار بگويد: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ رِبِّ الْعالَمينَ» و بعد از خواندن سوره «قُلْ هُوَ اللّه اَحَدٌ» يك يا دو يا سه مرتبه بگويد: «كَذلِكَ اللّهُ رَبِّي» يا «كَذلِكَ اللّهُ رَبُّنَا».

مسأله 926 شايسته است در نمازها در ركعت اوّل سوره «اِنّا اَنْزَلْناهُ» و در ركعت دوم سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ» را بخواند و هيچ سوره اي را در هر دو ركعت تكرار نكند، مگر سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ» و سزاوار نيست در تمام نمازهاي شبانه روز سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ» را ترك كند و بهتر است سوره هايي براي نماز انتخاب شود كه مردم را متوجّه اموري كه به آن نياز دارند و ترك گناهاني كه به آن آلوده اند كند.

5 ركوع

مسأله 927 در هر ركعت بعد از قرائت، يك ركوع واجب است، يعني به اندازه اي خم شود كه اگر بخواهد كف دستها را به زانو بگذارد بتواند، بلكه احتياط واجب آن است كه كف دستها را بر زانو بگذارد.

مسأله 928 كسي كه دست يا زانوي او با ديگران تفاوت دارد، مثلاً دستش خيلي

ص: 179

بلند است كه اگر كمي خم شود به زانو مي رسد، يا زانويش خيلي پايين است چنين كسي بايد به اندازه معمول خم شود.

مسأله 929 كسي كه نماز نشسته مي خواند براي ركوع بايد بقدري خم شود كه بگويند ركوع كرده است.

مسأله 930 خم شدن بايد به قصد ركوع باشد، بنابراين اگر بدون اين قصد خم شود نمي تواند آن را ركوع حساب كند، بلكه بايد بايستد و به قصد ركوع خم شود.

مسأله 931 در ركوع واجب است ذكر بگويد، ذكر ركوع بنابر احتياط واجب سه مرتبه «سُبْحانَ اللّهِ» يا يك مرتبه «سُبْحانَ رِبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ» است كه بايد به عربي صحيح گفته شود و مستحبّ است آن را سه يا پنج يا هفت مرتبه تكرار كند.

مسأله 932 در موقع ذكر واجب بايد بدن آرام باشد و براي ذكر مستحب نيز اگر آن را به قصد ذكر ركوع مي گويد آرام بودن بدن لازم است.

مسأله 933 هرگاه در موقعي كه مشغول ذكر واجب است كسي به او تنه بزند، يا به علّت ديگري بدن از آرامش بيرون رود، بايد بعد از آرام گرفتن دوباره ذكر را بگويد، ولي حركات مختصر اشكال ندارد.

مسأله 934 هرگاه ذكر را قبل از رسيدن به حدّ ركوع و آرام گرفتن بدن بگويد بايد آن را بعد از آرام گرفتن اعاده كند، حتّي اگر عمداً اين كار را كند احتياط اين است كه نماز را نيز بعداً اعاده نمايد.

مسأله 935 هرگاه پيش از تمام شدن ذكر واجب عمداً سر از ركوع بردارد نمازش باطل است و اگر سهواً باشد چنانچه پيش از خارج

ص: 180

شدن از حال ركوع متوجّه شود بايد در حال آرامي بدن دوباره ذكر را بگويد و اگر بعد از آن كه از حال ركوع خارج شد متوجّه گردد، نمازش صحيح است.

مسأله 936 كسي كه نمي تواند به اندازه ركوع خم شود اگر بتواند بايد به چيزي تكيه كند و ركوع نمايد و اگر آن هم ممكن نشود بايد به هر اندازه كه ممكن است خم شود و اگر هيچ نتواند خم شود بايد ركوع را به صورت نشسته انجام دهد، و اگر آن هم ممكن نشود در حال ايستاده با سر اشاره مي كند و اگر اين را هم نتواند به نيّت ركوع چشمها را بر هم مي گذارد و ذكر را مي گويد و به نيّت برخاستن از ركوع چشمها را بازمي كند.

مسأله 937 هرگاه كسي مي تواند ركوع كند امّا به خاطر بيماري يا علّت ديگري نمي تواند به اندازه ذكر واجب توقّف كند بايد پيش از آن كه از حال ركوع خارج شود ذكر واجب را بگويد هرچند بدن آرام نباشد و اگر نتواند، در حال برخاستن ذكر را تمام كند.

مسأله 938 هرگاه كسي بر اثر پيري خميده شده، يا به خاطر بيماري يا به علّت ديگر به حالتي شبيه ركوع درآمده، بايد در موقع نماز آن قدر كه مي تواند كمر را براي قرائت راست كند و اگر نمي تواند قدري كمر را قبل از ركوع راست كند سپس به حال ركوع در آيد و اگر آن هم ممكن نشود براي انجام ركوع كمي بيشتر خم شود، به شرط اين كه از حالت ركوع خارج نگردد و اگر

ص: 181

آن هم ممكن نشود احتياط اين است كه هم با سر اشاره كند و هم قصد كند كه آن حالتش جزء ركوع باشد.

مسأله 939 ركوع از واجبات ركني است كه اگر ترك شود يا در يك ركعت دو ركوع يا بيشتر به جا آورد نماز باطل است خواه عمداً باشد يا از روي سهو و فراموشي.

مسأله 940 بعد از تمام شدن ركوع، واجب است راست بايستد و بعد از آرام گرفتن بدن به سجده رود و اگر عمداً اين كار را ترك كند نمازش باطل است، امّا اگر از روي سهو باشد اشكالي ندارد.

مسأله 941 هرگاه ركوع را فراموش كند و پيش از سجده اوّل يا ميان دو سجده، يا قبل از آن كه پيشاني براي سجده دوم به زمين رسد متوجّه شود، بايد برگردد و بايستد و بعد به ركوع رود.

مسأله 942 مستحبّ است پيش از رفتن به ركوع در حالي كه راست ايستاده «اللّهُ اَكْبَرُ» بگويد و در حال ركوع زانوها را عقب دهد و پشت را صاف نگه دارد، گردن را بكشد و مساوي پشت نگه دارد و ميان دو قدم نگاه كند و بعد از آن كه از ركوع برخاست و راست ايستاد در حالي كه بدن آرام است بگويد: «سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ».

مسأله 943 در احكام ركوع فرقي بين نماز واجب و مستحب نيست، حتّي زيادي ركوع بنابر احتياط واجب.

6 سجود

مسأله 944 در هر ركعت از نمازهاي واجب و مستحب دو سجده واجب است و محلّ آن بعد از ركوع است و هرگاه هر دو را عمداً يا از روي فراموشي ترك كند يا به

ص: 182

جاي دو سجده چهار سجده به جا آورد نماز باطل است، امّا زيادي يا كمي يك سجده به شرط اين كه از روي سهو باشد نماز را باطل نمي كند.

مسأله 945 در سجده بايد هفت موضع بر زمين قرار گيرد: پيشاني، كف دستها، سر دو زانو، سرد وانگشت بزرگ پا و هرگاه يكي از اين اعضا را عمداً بر زمين نگذارد سجده اش باطل است و اگر سهواً پيشاني را به زمين نگذارد باز سجده باطل است، امّا اگر پيشاني به زمين باشد و بعضي ديگر از اعضا را سهواً به زمين نگذارد سجده صحيح است.

7 ذ كر ركوع و سجود

مسأله 946 در ركوع واجب است ذكر بگويد، ذكر ركوع بنابر احتياط واجب سه مرتبه «سُبْحَانَ اللّهِ» يا يك مرتبه «سُبْحانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ» است. ذكر سجده

نيز واجب است و احتياط آن است كه حدّاقل سه مرتبه «سُبْحانَ اللّهِ» يا يك مرتبه «سُبْحانَ رِبِّيَ الاَْعْلي وَ بِحَمْدِهِ» بگويد و هرچه بيشتر بگويد بهتر است.

احكام سجود

مسأله 947 در سجده بايد بدن به مقدار گفتن ذكر واجب آرام باشد، در موقع ذكر مستحب نيز اگر آن را به قصد ذكري كه براي سجده دستور داده شده بگويد آرام بودن بدن لازم است و امّا اگر به قصد ذكر مطلق باشد كه در هر جاي نماز جايز است حركت مانعي ندارد.

مسأله 948 هرگاه پيش از آن كه بدن آرام گيرد ذكر سجده را شروع كند، نماز باطل است، همچنين اگر قسمتي از آن را هنگام بلند شدن از سجده بگويد، امّا اگر سهواً باشد مانعي ندارد و اگر قبل از برداشتن سر از سجده متوجّه شود بايد ذكر

ص: 183

را اعاده كند.

مسأله 949 هنگامي كه مشغول ذكر نيست مي تواند بعضي از اعضاي هفتگانه را جز پيشاني از زمين بردارد، يا جا به جا كند، ولي در موقع ذكر جايز نيست.

مسأله 950 بعد از سجده اوّل بايد بنشيند تا بدن آرام گيرد، سپس به سجده رود.

مسأله 951 بنابر احتياط واجب جاي پيشاني نمازگزار بايد از جاي زانوهايش بيش از چهار انگشت بسته، بالاتر و پايين تر نباشد، همچنين جاي پيشاني نسبت به جاي انگشتان پاي او، خواه زمين سراشيبي باشد يا نباشد.

مسأله 952 هرگاه پيشاني را سهواً بر جايي بگذارد كه از محلّ زانوها يا انگشتان پا بيش از چهار انگشت بسته، پست تر و بلند تر باشد، اگر بلندي به حدّي است كه به آن سجده نمي گويند بايد سر را بردارد و روي چيزي بگذارد كه بلندي آن از چهار انگشت بسته كمتر است، امّا اگر بقدري است كه سجده به آن مي گويند واجب است پيشاني را از روي آن به روي چيزي بكشد كه به اندازه چهار انگشت بسته يا كمتر است و اگر كشيدن پيشاني ممكن نيست، احتياط آن است كه نماز را تمام كند و دوباره بخواند.

مسأله 953 پيشاني بايد روي چيزي قرار گيرد كه سجده بر آن صحيح است و شرح آن به خواست خدا در مسائل آينده ذكر مي شود و اگر حايلي در اين وسط باشد مانند موي سر يا چرك بودن مهر به حدّي كه پيشاني به خود مهر نرسد سجده باطل است، ولي تغيير رنگ مهر اشكالي ندارد.

مسأله 954 هرگاه نتواند كف دستها را بر زمين بگذارد

ص: 184

بايد پشت دستها را به زمين بگذارد و اگر آن هم ممكن نيست مچ دستها را بر زمين بگذارد و چنانچه آن هم ممكن نباشد بنابر احتياط واجب هر جاي دست تا آرنج ممكن شود روي زمين مي گذارد و در صورتي كه نتواند، بازو را بگذارد.

مسأله 955 بنابر احتياط واجب بايد هنگام سجده سر دو انگشت پاها بر زمين باشد و انگشتهاي ديگر كافي نيست، حتّي اگر ناخن انگشت بزرگ پا طوري بلند باشد كه سر انگشت به زمين نرسد اشكال دارد.

مسأله 956 كسي كه مقداري از شست پايش بريده شده بايد بقيّه را بر زمين بگذارد و اگر چيزي نمانده بقيّه انگشتان را بگذارد و اگر انگشت ندارد، مقداري از پا كه باقيمانده بر زمين مي گذارد.

مسأله 957 هرگاه بطور غير معمول سجده كند مثلاً بخوابد و هفت عضو بدن را بر زمين بچسباند سجده اش باطل است.

مسأله 958 هرگاه در پيشاني دمل و مانند آن باشد و نتواند آن را بر مهر و مانند آن بگذارد مي تواند مهر را دركنار پيشاني يا در هر دو طرف قرار دهد و مهر را در هر دو طرف آن قدر از زمين بلند كند كه دمل در وسط آن قرار گيرد به شرط اين كه از چهار انگشت بسته بلندتر نباشد و هرگاه دمل يا زخم تمام پيشاني را گرفته باشد بايد به يكي از دو طرف بيرون پيشاني سجده كند و اگر ممكن نيست چانه را بر مهر مي گذارد و اگر آن هم ممكن نيست هر جاي از صورت كه ممكن شود بر مهر بگذارد و اگر به

ص: 185

هيچ جاي از صورت ممكن نشود بايد به اندازه اي كه مي تواند خم شود.

مسأله 959 كسي كه نمي تواند پيشاني را بر زمين بگذارد بايد به اندازه اي كه مي تواند خم شود و مهر يا چيز ديگري كه سجده بر آن صحيح است بر محلّ بلندتري قرار دهد كه پيشاني به آن برسد و كف دستها و زانوها و انگشتان را بطور معمول بر زمين بگذارد هرگاه نتواند خم شود بايد با سر اشاره كند و الاّ با چشمها اشاره مي نمايد، يعني آن را به قصد سجده مي بندد و به نيّت سر برداشتن باز مي كند و در هر صورت احتياط واجب آن است كه مهر را بلند كند و بر پيشاني بگذارد، اگر هيچ يك از اينها را نتواند احتياط اين است كه در قلبش نيّت سجده كند.

مسأله 960 هرگاه پيشاني بي اختيار از جاي سجده بلند شود و برگردد، يك سجده حساب مي شود، چه ذكر سجده را گفته باشد يا نه، ولي اگر اختياراً آن را بردارد اگر قبل از ذكر و از روي عمد باشد نمازش باطل است و الاّ اشكال ندارد.

مسأله 961 در مورد تقيّه مي تواند بر فرش و مانند آن سجده نمايد و لازم نيست براي نماز به جاي ديگري رود تا روي مهر سجده كند، ولي اگر در همان جا بتواند روي سنگ يا بوريا و مانند آن سجده كند واجب است.

مسأله 962 سجده كردن روي چيزي كه بدن روي آن آرام نمي گيرد اشكال دارد، ولي چنان كه قبلاً نيز گفتيم اگر در كشتي و قطار و مانند

ص: 186

آن بتواند واجبات نماز را در حال حركت رعايت كند نمازش صحيح است، اگر انسان روي تشك يا چيز ديگري سجده كند كه بدن در اوّل آرام نيست و بعد آرام مي گيرد مانعي ندارد.

مسأله 963 هرگاه زمين گِل باشد كه اگر بخواهد سجده كند بدن و لباس او آلوده مي شود مي تواند ايستاده نماز بخواند و براي سجده با سر اشاره كند.

مسأله 964 بعد از سجده دوم در جايي كه تشهّد واجب نيست بهتر است لحظه اي بنشيند سپس براي ركعت بعد برخيزد.

پوشانيدن بدن در نماز

مسأله 726 مرد بايد در حال نماز عورتين خود را بپوشاند، هرچند كسي اورا نمي بيند و بهتر است از ناف تا زانو را بپوشاند و از آن بهتر اين كه لباس كامل كه در برابر افراد محترم در تن مي كند به تن داشته باشد.

مسأله 727 زن بايد در موقع نماز تمام بدن حتّي سر و موي خود را بپوشاند، ولي پوشاندن گردي صورت و دستها تا مچ و پاها تا مچ لازم نيست، امّا براي اين كه يقين كند كه مقدار واجب را پوشانده است احتياط اين است كه مقداري از اطراف صورت و قدري پايين تر از مچ را هم بپوشاند.

مسأله 728 در نماز احتياط و قضاي سجده يا تشهّد فراموش شده، بلكه بنابر احتياط واجب در موقع سجده سهو و سجده هاي واجب قرآن نيز خود را مانند موقع نماز بپوشاند.

مسأله 729 براي زنان پوشانيدن موهاي مصنوعي و زينتهاي پنهاني (مانند دستبند و گردن بند) نيز لازم است.

مسأله 730 هرگاه در بين نماز بفهمد كه قسمتي را كه بايد بپوشاند

ص: 187

پيداست بايد فورا آن را بپوشاند، به شرط اين كه كاري كه صورت نماز را بر هم مي زند به جا نياورد و چنانچه پوشاندن آن زياد طول بكشد احتياط واجب آن است خود را بپوشاند و نماز را تمام كند و دوباره بخواند.

مسأله 731 هرگاه بعد از نماز بفهمد كه مقدار واجب را در حال نماز نپوشانده، نمازش صحيح است.

مسأله 732 انسان مي تواند خود را در نماز با برگ درختان يا علف بپوشاند، ولي احتياط مستحب آن است هنگامي از اينها استفاده كند كه چيز ديگري نباشد.

مسأله 733 اگر چيزي غير از گِل در اختيار ندارد بايد بدن خود را با آن بپوشاند و نماز بخواند.

مسأله 734 هرگاه برهنه است و چيزي براي پوشانيدن بدن در نماز ندارد، چنانچه احتمال مي دهد تا آخر وقت پيدا كند، احتياط آن است كه نماز را به تأخير اندازد و اگر پيدا نكرد چنانچه كسي او را مي بيند بايد نشسته نماز بخواند و عورت خود را به اين وسيله بپوشاند و اگر كسي او را نمي بيند ايستاده نماز بخواند و بنابر احتياط واجب عورت را با دست بپوشاند و ركوع و سجود را با اشاره انجام دهد و براي سجود سر را قدري پايين تر بياورد.

شرايط لباس نمازگزار

مسأله 735 لباس نمازگزار شش شرط دارد: 1 پاك بودن. 2 غصبي نبودن،

بنابراحتياط واجب. 3 ازاجزاء مردار نباشد. 4 از حيوان حرام گوشت نباشد. 5 و 6 اگر نمازگزار مرد است لباس او از ابريشم خالص يا طلا بافت نباشد و شرح اينها در مسائل آينده خواهد آمد.

شرط اوّل پاك بودن

مسأله

ص: 188

736 اگر كسي عمداً با لباس يا بدن نجس نماز بخواند نمازش باطل است، حتّي اگر به خاطر ياد نگرفتن مسأله باشد.

مسأله 737 اگر خبر ندارد كه بدن يا لباسش نجس است و بعد از نماز بفهمد، نمازش صحيح است، امّا اگر قبلاً باخبر بوده و فراموش كرده و با آن نماز خوانده بايد نماز را اعاده كند، خواه در وسط نماز يادش بيايد، يا بعد از نماز و اگر وقت نماز گذشته بايد قضا كند.

مسأله 738 هرگاه كسي مشغول نماز است و در وسط نماز لباس يا بدن او نجس شود، يا بفهمد لباس يا بدن او نجس شده است امّا نداند همان موقع نجس شده يا از قبل نجس بوده، چنانچه آب در دسترس اوست و آب كشيدن بدن يا لباس يا عوض كردن آن نماز را به هم نمي زند بايد همان موقع آن را آب بكشد، يا عوض كند، سپس نماز را ادامه دهد و اگر ممكن نيست بايد نماز را بشكند و با بدن و لباس پاك نماز بخواند و اين در صورتي است كه وقت تنگ نباشد و الاّ با همان حال نماز مي خواند و صحيح است.

مسأله 739 كسي كه بعد از نماز بفهمد بدن يا لباسش نجس بوده نمازش صحيح است، خواه در وقت باشد يا بعد از وقت.

مسأله 740 هرگاه لباس يا بدن نجس بوده و آن را آب بكشد و يقين به پاكي آن پيدا كند و نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد هنوز پاك نشده است، نماز او صحيح است و براي نمازهاي بعد بايد آن را پاك كند.

ص: 189

سأله 741 هرگاه در لباس خود خوني ببيند و يقين كند كه به مقدار كمتر از درهم است و يا خون زخم و دمل است كه براي نماز اشكال ندارد و با آن نماز بخواند، بعد بفهمد خون بيش از مقدار درهم بوده، يا خون از غير زخم و دمل است نمازش صحيح است.

مسأله 742 هرگاه نجس بودن چيزي را فراموش كند و بدن يا لباسش با رطوبت به آن ملاقات كند و نماز بخواند بعد يادش بيايد نماز او صحيح است، ولي اگر بدنش با رطوبت به چيزي كه نجس بودن آن را فراموش كرده ملاقات كند و بدون آن كه خود را آب بكشد، غسل كند، غسل و نمازش باطل است.

مسأله 743 كسي كه يك لباس بيشتر ندارد هرگاه بدن و لباس او هر دو نجس شود و به اندازه آب كشيدن يكي از آن دو بيشتر آب ندارد احتياط واجب آن است كه بدن را آب بكشد و نماز را با همان لباس نجس بخواند، ولي اگر نجاست لباس شديد تر باشد (مثلاً نجاستش از بول باشد كه بايد آن را با آب قليل دو مرتبه شست و نجاست بدن مثلاً از خون باشد كه يك مرتبه شستن كافي است) احتياط واجب آن است كه لباس را بشويد و با نجاست بدن نماز را بخواند.

مسأله 744 هرگاه كسي غير از لباس نجس لباس ديگري در اختيار ندارد واحتمال نمي دهد تا آخر وقت لباس پاك پيدا كند بايد با همان لباس نماز بخواند.

مسأله 745 كسي كه دو لباس دارد و مي داند يكي از آن دو نجس است

ص: 190

امّا نمي داندكداميك از آنهاست با هيچ كدام نمي تواند نماز بخواند و بايد هر دو را آب بكشد و اگر توانايي بر اين كار نداشته باشد بايددو نماز جداگانه با آن دو لباس بخواند.

شرط دوّم - غصبي نبودن

مسأله 746 لباس نمازگزار بنابر احتياط واجب بايد مباح باشد و اگر عمداً در لباس غصبي نماز بخواند حتّي اگر نخ يا دكمه آن غصبي باشد نماز را اعاده كند، ولي اگر نمي دانست غصبي است و با آن نماز خواند نمازش صحيح است، همچنين اگر قبلاً مي دانسته غصبي است و بعد فراموش كرده، مگر اين كه غاصب خود نمازگزار باشد، به اين معني كه چيزي را غصب كرده و بعد فراموش نموده و با آن نماز خوانده است در اينجا احتياط واجب آن است كه اعاده نمايد.

مسأله 747 چنانچه در اثناء نماز متوجّه شود كه لباس او غصبي است اگر چيز ديگري كه عورت او را بپوشاند در تن دارد بايد لباس غصبي را بيرون آورد و نماز را ادامه دهد و اگر چيز ديگري در تن ندارد نماز را بشكند و با لباس غير غصبي نماز بخواند.

مسأله 748 اگر كسي براي حفظ جان خود با لباس غصبي نماز بخواند نمازش صحيح است، همچنين اگر براي حفظ آن لباس از دستبرد دزد و مانند آن، آن را بپوشد، نمازش درست است.

مسأله 749 اگر با پولي كه خمس يا زكات آن را نداده لباس بخرد، نماز در آن لباس اشكال دارد، همچنين اگر لباسي را نسيه بخرد امّا در موقع معامله قصدش اين باشد كه از پولي كه خمس يا زكات

ص: 191

آن را نداده بدهي خود را بدهد يا اصلاً بدهي خود را ندهد نمازش اشكال دارد.

شرط سوم از اجزاء مردار نباشد

مسأله 750 لباس نمازگزار بايد از اجزاء حيوان مرده اي كه خون جهنده دارد نباشد، بلكه احتياط واجب آن است كه از اجزاي حيوانهاي مرده ديگر كه خون جهنده ندارند (مانند ماهي و مار) نيز اجتناب كند.

مسأله 751 نمازگزار بايد از اجزاي مردار چيزي همراه نداشته باشد هرچندبه صورت لباس هم نباشد امّا اجزايي كه مانند مو و پشم بي روح است مانعي ندارد، مثلاً مي توان از مو و پشم مردار حلال گوشت لباس تهيّه كرد و با آن نماز خواند.

مسأله 752 با لباسهاي چرمي كه از بازار مسلمانان تهيّه مي شود مي توان نماز خواند هرچند شك داشته باشد كه از حيواني است كه ذبح شرعي شده يا نه، امّا اگر يقين داشته باشد كه چرم را از ممالك غير اسلامي آورده اند و فروشنده يك انسان لاابالي است كه درباره آن تحقيق نكرده نماز با آن جايز نيست و اگر نداند چرم از بلاد اسلامي است يا غير بلاد اسلامي اشكالي ندارد.

شرط چهارم از حيوان حرام گوشت نباشد

مسأله 753 لباس نمازگزار بايد ازحيوان حرام گوشت نباشد، حتّي اگر مويي ازآن همراه نمازگزار باشد اشكال دارد.

مسأله 754 هرگاه آب دهان يا بيني يا رطوبت ديگري از حيوان حرام گوشت (مانند گربه) در بدن يا لباس نمازگزار باشد مادام كه عين آن برطرف نشده نماز با آن اشكال دارد، امّا اگر خشك شود و عين آن برطرف گردد نماز صحيح است.

مسأله 755 بودن مو يا عرق

ص: 192

يا آب دهان انساني در بدن يا لباس انساني ديگر براي نماز او اشكال ندارد.

مسأله 756 اگر مرواريد يا موم همراه نمازگزار باشد براي نماز او اشكالي ندارد ولي نماز خواندن با دكمه صدف كه از حيوان حرام گوشت گرفته مي شود مشكل است.

مسأله 757 اگر شك داشته باشد كه لباس از پشم و كرك و موي حيوان حلال گوشت است يا حرام گوشت، نماز با آن صحيح است، خواه در داخل تهيّه شده باشد يا در خارج.

مسأله 758 اين ايّام چرمهاي مصنوعي را به وسيله مواد پلاستيكي و مانندآن مي سازند نماز خواندن با آن اشكالي ندارد و هرگاه شك كند كه چيزي چرم مصنوعي است يا چرم واقعي يا از حيوان حرام گوشت، يا حيوان مرده، آن هم اشكالي ندارد.

مسأله 759 بنابر احتياط واجب بايد از پوست خز و سنجاب در نماز اجتناب كرد.

شرط پنجم طلابافت نباشد

مسأله 760 نماز خواندن با لباس طلا بافت براي مردان جايز نيست و نماز را باطل مي كند، ولي براي زنان در صورتي كه اسراف نباشد اشكالي ندارد، در غير حال نماز نيز پوشيدن چنين لباسي براي مردان حرام است.

مسأله 761 زينت طلا مانند انگشتر طلا و يا ساعت مچي طلا و مانند آن براي مردان حرام است و نماز با آن نيز باطل است و احتياط واجب آن است كه از استعمال عينك طلا نيز خودداري شود ولي همه اينها براي زنان در نماز و غير نماز جايز است.

مسأله 762 دندان طلا اگر در جلو باشد و جنبه زينت داشته باشد براي مردان چه در نماز و چه

ص: 193

در غير نماز اشكال دارد، مگر اين كه ناچار باشند.

شرط ششم از ابريشم خالص نباشد

مسأله 763 پوشيدن لباس از ابريشم خالص براي مردان حرام است، حتّي عرقچين و بند شلوار و نماز با آن باطل است، حتّي آستر لباس نيز نبايد از ابريشم خالص باشد، امّا براي زنان همه اينها چه در حال نماز و چه در غير نماز جايز است.

مسأله 764 لباسي كه معلوم نيست از ابريشم خالص است يا چيز ديگر پوشيدن آن اشكال ندارد و نماز با آن صحيح است.

مسأله 765 اگر دستمال ابريشمي و مانند آن در جيب مرد باشد حرام نيست و نماز را باطل نمي كند.

مسأله 766 هرگاه لباس مخلوط از ابريشم و غير آن باشد اشكالي براي هيچ كس ندارد، امّا اگر غير ابريشم بقدري كم باشد كه به حساب نيايد براي مرد جايز نيست.

مسأله 767 در حال اضطرار و ناچاري پوشيدن لباس ابريشمي خالص و طلا بافت يا غصبي و يا لباسي كه از مردار تهيّه شده مانعي ندارد و مي تواند با آن نماز بخواند.

مسأله 768 اگر غير از لباس نجس و ابريشمي و طلا بافت يا لباسي كه از مردار يا حيوان حرام گوشت تهيّه شده لباس ديگري ندارد بايد با همان نماز بخواند، ولي اگر لباس او منحصر به غصبي است و مي تواند برهنه نماز بخواند بايد به دستوري كه براي برهنگان گفته شد عمل كند. مسأله 769 هرگاه لباسي كه نماز در آن جايز است در اختيار ندارد اگر مي تواند بايد بخرد يا كرايه كند واگر ديگري به او ببخشد يا عاريه دهد چنانچه

ص: 194

منّت و ناراحتي زيادي نداشته باشد بايد قبول كند.

مسأله 770 بنابر احتياط واجب بايد انسان از پوشيدن لباس شهرت خودداري كند، منظور از لباس شهرت لباسي است كه جنبه رياكاري دارد و مي خواهد به وسيله آن مثلاً به زهد و ترك دنيا مشهور شود، خواه از جهت پارچه يا رنگ آن باشد يا دوخت آن، امّا اگر واقعا قصدش ساده پوشيدن است و جنبه ريا كاري ندارد نه تنها جايز است بلكه عملي است شايسته و اگر كسي با لباس شهرت نماز بخواند نماز او باطل نيست.

مسأله 771 پوشيدن لباسي كه مايه هتك و بي آبرويي انسان يا منشأ فساد مي شود اشكال دارد.

مسأله 772 احتياط آن است كه مرد لباس مخصوص زنان و زن لباس مخصوص مردان را نپوشد، ولي نماز با آن اشكال ندارد.

مسأله 773 كسي كه بايد خوابيده نماز بخواند هرگاه برهنه باشد، بنابر احتياط واجب بايد لحاف يا تشك او نجس يا ابريشم خالص و مانند آن كه در بالا گفته شد نباشد، مگر در حالت اضطرار.

مواردي كه نجس بودن لباس يا بدن نمازگزار جايز است

مسأله 774 در شش صورت اگر بدن يا لباس نمازگزار نجس باشد نماز او صحيح است:

1 در جايي كه به واسطه زخم يا جراحت و دمل، لباس يا بدن به خون آلوده شده باشد.

2 در جايي كه خون موجود در لباس كمتر از درهم باشد (درهم تقريباً به اندازه يك «بند انگشت» اشاره است).

3 هرگاه لباسهاي كوچك مانند جوراب و عرقچين او نجس باشد.

4 محمول متنجّس.

5 لباس زني كه پرستار بچّه است.

6 در

ص: 195

جايي كه ناچار است با بدن يا لباس نجس نماز بخواند. شرح اينها در مسائل آينده خواهد آمد.

مسأله 775 اوّل هرگاه در بدن يا لباس نمازگزار خون زخم يا جراحت يا دمل باشد اگر به گونه اي است كه آب كشيدن بدن يا لباس، كار مشكلي است تا وقتي كه زخم يا جراحت و دمل خوب نشده مي تواند با آن نماز بخواند، همچنين است چركي كه با خون بيرون مي آيد، يا دوايي كه روي زخم مي گذارند و نجس مي شود، ولي اگر زخم بزودي خوب مي شود و شستن خون آن از لباس يا بدن آسان است بايد آن را آب كشد.

مسأله 776 جايي از لباس يا بدن كه با زخم فاصله دارد اگر با آن نجس شود بايد آن را آب بكشد، مگر جاهايي كه معمولاً خون از زخم به آنجا سرايت مي كند.

مسأله 777 هرگاه به آساني مي تواند زخم را پانسمان كند و از سرايت خون به ساير بدن يا لباس جلوگيري كند بايد اين كار را انجام دهد.

مسأله 778 هرگاه زخم داخل بيني يا دهان باشد و خوني از آن به بدن يا لباس رسد احتياط واجب آن است كه با آن نماز نخواند، خون بواسير نيز اگر از داخل بدن باشد همين حكم را دارد.

مسأله 779 كسي كه بدنش زخم است اگر در لباس يا بدن خود خوني ببيند و نداند از آن زخم است يا خون ديگر نماز خواندن با آن مشكل است.

مسأله 780 اگر چند زخم در بدن وجود دارد و بطوري نزديك هم است كه يك زخم حساب

ص: 196

مي شود تا وقتي كه همه خوب نشده است نماز خواندن با آنها اشكال ندارد، ولي اگر به اندازه اي از هم دور است كه هر كدام يك زخم حساب مي شود، هر كدام خوب شود بايد بدن و لباس را از خون آن آب بكشد.

مسأله 781 دوم از موارد عفو، خون كمتر از درهم است كه در لباس نمازگزار باشد، نماز خواندن با آن جايز است به شرط اين كه از خون حيض يا نفاس و استحاضه و خون سگ و خوك و مردار و خون حيوان حرام گوشت و همچنين خون كافر نباشد(بنابر احتياط واجب).

مسأله 782 هرگاه خون در چند جاي لباس پراكنده باشد اگر مجموع آن كمتر از درهم است براي نماز ضرري ندارد، ولي خوني كه بر بدن است به هر مقدار باشد بنابر احتياط واجب بايد آن را شست.

مسأله 783 هرگاه لباس داراي آستر است اگر خون به آستر نيز سرايت كند هر كدام خون جداگانه اي حساب مي شود، ولي در پارچه اگر زياد ضخيم نباشد و از يك طرف به طرف ديگر سرايت كند، پشت و روي آن يكي محسوب مي شود.

مسأله 784 خوني كه كمتر از مقدار درهم است هرگاه بدون شستن از لباس زايل شود جاي آن نجس است، ولي براي نماز اشكالي ندارد.

مسأله 785 اگر خوني كه در لباس است كمتر از درهم باشد و نجاست ديگري مانند بول روي آن بريزد نماز خواندن با آن جايز نيست.

مسأله 786 سوم از موارد عفو، لباسهاي كوچك نمازگزار است، مانند عرقچين و جورابي كه نمي توان با آن عورت را پوشانيد،

ص: 197

اگر نجس باشد نماز با آنها صحيح است و همچنين انگشتر و عينك كه نجس شده است.

مسأله 787 چهارم، هرگاه دستمال يا لباس نجسي كه مي توان با آن عورت را پوشانيد در جيب نمازگزار باشد نماز او صحيح است و همچنين ساير اشياء نجس، ولي احتياط مستحب اجتناب از آن است.

مسأله 788 پنجم، زني كه پرستار بچّه است و نمي تواند براي نماز به آساني لباس طاهر تهيّه كند، هرگاه در شبانه روز يك مرتبه لباس خود را بشويد مي تواند با آن نماز بخواند، هرچند لباسش با بول بچّه نجس شود، ولي احتياط آن است كه لباس خود را براي اوّلين نمازي كه به جا مي آورد آب بكشد.

مسأله 789 هرگاه بتواند با وسايلي (مثلاً با پوشكهاي معمولي) جلو سرايت نجاست بچّه را بگيرد بايد چنين كند و نيز اگر لباسهاي متعدد دارد بايد از لباس پاك استفاده كند.

مستحبّات و مكروهات لباس نمازگزار

مسأله 790 چند چيز در لباس نمازگزار به اميد ثواب مطلوب است، از آن جمله: پوشيدن لباس سفيد و پاكيزه ترين لباسها و استعمال بوي خوش و انگشتر عقيق به دست كردن.

مسأله 791 ترك چند چيز در لباس نمازگزار به اميد ثواب مطلوب است از جمله: پوشيدن لباس سياه (مگر در مورد تعظيم شعائر، چادر، عبا، و عمّامه سادات) و لباس كثيف و تنگ و لباس كسي كه از نجاست پرهيز نمي كند، مخصوصاً لباس شرابخوار و باز بودن دكمه هاي لباس و پوشيدن لباسي كه نقش صورت دارد و همچنين انگشتري كه روي آن صورت انسان يا حيواني نقش شده است.

مكان نمازگزار

مسأله 792 مكان

ص: 198

نمازگزار بايد داراي شرايط زير باشد:

شرط اوّل مباح بودن

احتياط واجب آنست كه مكان نمازگزار مباح باشد، بنابراين كسي كه در ملك غصبي يا روي فرش يا تخت غصبي نماز مي خواند نمازش اشكال دارد، همچنين نماز در ملكي كه منفعت آن متعلّق به ديگري است (مثل اين كه در اجاره اوست) كه نماز خواندن در آن بدون اجازه مستأجر اشكال دارد، همچنين در ملكي كه مورد تعلّق حقّ ديگري است، مثل اين كه ميّت وصيّت كرده كه ثلث مال او را به مصرفي برسانند تا وقتي كه ثلث را جدا نكنند نمي توان در آن ملك نماز خواند.

مسأله 793 كسي كه در مسجد نشسته اگر ديگري جاي او را غصب كند و در آن نماز بخواند بنابر احتياط واجب بايد نمازش را اعاده كند.

مسأله 794 هرگاه در جايي نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد غصبي است نمازش صحيح است، همچنين اگر غصبي بودن جايي را مي دانست امّا فراموش كرد و بعداً به خاطرش آمد، ولي اگر خود غاصب فراموش كند و نماز بخواند نمازش اشكال دارد.

مسأله 795 هرگاه بداند مكاني غصبي است، امّا اين مسأله را كه نبايد در جاي غصبي نماز بخواند نمي دانست، هرگاه در آنجا نماز بخواند بنابر احتياط واجب نمازش را اعاده كند.

مسأله 796 كسي كه ناچار است نماز واجب را سواره بخواند چنانچه مركب يا صندلي و زين آن غصبي باشد و مجبور نباشد بر آن مركب نماز بخواند نماز او اشكال دارد، همچنين است اگر بخواهد در حال اختيار نماز مستحبّي را سواره بخواند.

مسأله 797 كسي كه با ديگري در

ص: 199

ملكي شريك است اگر سهم او جدا نباشد بدون اجازه شريكش نمي تواند در آن ملك تصرّف كند و نماز بخواند.

مسأله 798 اگر با پولي كه خمس و زكات آن را نداده ملكي بخرد، تصرّف او در آن ملك حرام است و نمازش هم در آن اشكال دارد، همچنين است اگر به ذمّه بخرد امّا هنگام خريدن قصدش اين باشد از مالي كه خمس يا زكاتش را نپرداخته پول آن را بپردازد كه بنابر احتياط واجب بايد از آن اجتناب كند.

مسأله 799 هرگاه رضايت صاحب ملك از قرائن روشن و قطعي باشد نماز خواندن در آن ملك اشكالي ندارد، هرچند به زبان نگويد و بعكس اگر با زبان اجازه دهد امّا بداند قلباً راضي نيست نمي تواند نماز بخواند.

مسأله 800 تصرّف و نماز خواندن در ملك ميّتي كه خمس يا زكات بدهكار است حرام است، مگر آن كه بدهي او را بدهند.

مسأله 801 تصرّف و نماز خواندن در ملك ميّتي كه به مردم بدهكار است با اجازه ورثه مانعي ندارد، مگر اين كه آن تصرّف مزاحم حقّ طلبكاران گردد.

مسأله 802 هرگاه بعضي از ورثه ميّت، صغير يا ديوانه يا غايب باشند تصرّف در ملك آنها و نماز در آن حرام است، ولي تصرّفات جزيي كه براي برداشتن ميّت معمول است اشكال ندارد.

مسأله 803 نماز خواندن در مسافرخانه ها و حمّامها و مانند آن براي مسافران و مشتريان كه طبق متعارف وارد آنجا مي شوند اشكال ندارد، ولي در اماكن خصوصي بدون اجازه مالك جايز نيست، مگر آن كه اجازه تصرّفي بدهد كه معلوم شود براي نماز خواندن نيز راضي

ص: 200

است مثل اين كه كسي را به ناهار يا شام يا استراحت دعوت كند كه مسلّماً براي نماز نيز رضايت دارد.

مسأله 804 در زمينهاي بزرگ زراعتي و غير زراعتي كه ديوار ندارد و زراعتي فعلاً در آن نيست نماز خواندن و نشستن و خوابيدن و تصرّفات جزئي اشكال ندارد، خواه نزديك شهر و روستا باشد يا دور از آن و خواه مالكين آن صغير باشند يا كبير، ولي اگر صاحبش صريحاً بگويد راضي نيستم يا بدانيم قلباً راضي نيست تصرّف در آن حرام و نماز نيز اشكال دارد.

شرط دوم استقرار

مسأله 805 اگر مكان نمازگزار متحرّك باشد بطوري كه نتواند كارهاي نماز را بطور عادي انجام دهد، نماز او باطل است بنابراين، نماز خواندن در كشتي و قطار و مانند آن اگر بتواند كارهاي نماز را صحيح انجام دهد اشكال ندارد و اگر از جهت تنگي وقت يا ضرورت ديگري ناچار باشد نماز را در كشتي و اتومبيل و مانند آن بخواند و قبله دائماً در حال تغيير باشد بايد تا آنجا كه مي تواند به طرف قبله برگردد و در حال برگشتن به سوي قبله چيزي نخواند.

مسأله 806 نماز خواندن روي خرمن گندم و جو و مانند اينها كه مقداري حركت دارد جايز است به شرط اين كه بتواند واجبات نماز را انجام دهد.

مسأله 807 در جايي كه به واسطه احتمال باد و باران يا فشار جمعيّت و مانند آن اطمينان ندارد كه بتواند نماز را تمام كند اگر به اميد تمام كردن شروع كند و به مانعي برخورد ننمايد نمازش صحيح است.

مسأله 808 در جايي كه ماندن در

ص: 201

آن حرام است (مثلاً جايي كه خطر خراب شدن سقف، يا ريزش كوه و آمدن سيلاب دارد) بايد نماز نخواند و اگر بخواند احتياط واجب اعاده آن است، همچنين روي چيزي كه ايستادن و نشستن بر آن حرام است مانند فرشي كه نام خدا بر آن نوشته شده است. شرط سوم توانائي انجام واجبات در آن محل

مسأله 809 بايد در جايي نماز بخواند كه بتواند واجبات را انجام دهد، پس در جايي كه سقف آن كوتاه است و نمي تواند بايستد يا جاي ركوع وسجود ندارد نماز باطل است.

مسأله 810 شايسته است انسان رعايت ادب كند و جلوتر از قبر پيغمبر (صلي الله عليه وآله) و امام (عليه السلام)، نماز نخواند و در صورتي كه نماز خواندن هتك و بي احترامي باشد حرام است و نماز هم اشكال دارد، در غير اين صورت نماز باطل نيست.

شرط چهارم تقدّم مرد بر زن

مسأله 811 بايد در نماز، زن عقب تر از مرد بايستد و جاي سجده او از جاي سجده مرد كمي عقب تر باشد و الاّ نماز باطل است در اين حكم محرم و غير محرم تفاوتي ندارند، ولي اگر ميان مرد و زن ديوار يا پرده و مانند آن باشد، يا به اندازه ده ذراع (تقريباً 5 متر) فاصله باشد اشكال ندارد.

مسأله 812 اگر زن در كنار مرد يا جلوتر بايستد و باهم وارد نماز شوند نماز هر دو باطل است، امّا اگر يكي قبلاً وارد نماز شده، نماز او صحيح و نماز دومي باطل است.

شرط پنجم بلندتر نبودن محلّ پيشاني از جاي ايستادن

مسأله 813 بايد محلّ پيشاني

ص: 202

نمازگزار از جاي ايستادن او به اندازه اي بلند نباشد كه از صورت سجده بيرون رود و احتياط واجب آن است بيش از چهار انگشت بسته بلند تر يا پست تر نباشد.

مسأله 814 بودن مرد با زن نامحرم در جاي خلوت كه ديگري نمي تواند به آنجا وارد شود اشكال دارد و احتياط واجب ترك آن است و نماز خواندن در آنجا نيز اشكال دارد، همچنين نماز خواندن در محلّي كه مجلس گناه است مثلاً در آنجا شراب مي نوشند، قمار مي زنند يا غيبت مي كنند.

مسأله 815 احتياط واجب آن است كه نماز واجب را در خانه كعبه نخوانند، ولي نماز مستحب اشكال ندارد، بلكه مستحبّ است در داخل خانه كعبه در مقابل هر زاويه اي دو ركعت نماز بخوانند، ولي نماز بر پشت بام كعبه خواه واجب يا مستحب اشكال دارد.

مكانهايي كه نماز خواندن در آنها مستحب يا مكروه است

مسأله 816 مستحبّ است انسان نماز را در مسجد بخواند و بسيار روي آن تاكيد شده و بهتر از همه مساجد، مسجدالحرام است، سپس مسجد پيغمبر (صلي الله عليه وآله) و بعد مسجد كوفه و بعد از آن مسجد بيت المقدّس است و در درجه بعد مسجد جامع هر شهر و بعد از آن مسجد محلّه و مسجد بازار است.

مسأله 817 براي زنها در صورتي كه خود را از نامحرم بخوبي حفظ كنند بهتر است نماز را در مسجد بخوانند و اگر راهي براي ياد گرفتن مسائل اسلامي جز از طريق رفتن به مسجد وجود ندارد واجب است به مسجد بروند.

مسأله 818 نماز در حرم امامان (عليهم السلام)

ص: 203

مستحبّ است، بلكه در حديث آمده نماز در حرم مطهّر حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) برابر با دويست هزار نماز است.

مسأله 819 رفتن به مسجدي كه نمازگزار ندارد مستحبّ است و همسايگان مسجد تا عذري نداشته باشند نماز در مسجد را ترك نكنند.

مسأله 820 شايسته است انسان با كساني كه از روي بي اعتنايي، به مسجد مسلمانها حاضر نمي شوند رابطه دوستي برقرار نكند، با آنها غذا نخورد و در كارها با آنها مشورت ننمايد و از آنها زن نگيرد و به آنها زن ندهد.

مسأله 821 شايسته است نماز را در اين چند جا نخوانند: حمّام، زمين نمك زار، مقابل انساني كه نشسته يا ايستاده است، مقابل دري كه باز است و در جادّه ها، و كنار خيابانها، در صورتي كه مزاحم عبور و مرور مردم نباشد، و اگر مزاحم باشد حرام است؛ همچنين نماز خواندن در مقابل آتش، چراغ،داخل آشپزخانه و هرجا كه كوره آتش باشد، مقابل چاه و چاله اي كه محلّ فاضلاب است و روبه روي عكس و مجسّمه چيزي كه روح دارد، مگر آن كه روي آن پرده بكشند و در جايي كه عكس باشد هرچند مقابل نمازگزار نيست ودر مقابل قبر و روي قبر و در قبرستان و در اطاقي كه شخص جُنُب درآن باشد.

مسأله 822 هرگاه انسان در جايي نماز مي خواند كه مردم از جلو او عبور مي كنند مستحبّ است جلو خود چيزي بگذارد كه ميان او و آنها حايل گردد، حتّي اگر عصا و تسبيح و ريسماني هم باشد كافي است.

چيزي كه سجده بر آن صحيح است

مسأله 965 هنگام سجده بايد

ص: 204

پيشاني بر زمين يا چيزهايي كه از زمين مي رويد مانند چوب و برگ درختان باشد، ولي سجده بر چيزهاي خوراكي و پوشاكي هرچند از زمين برويد جايز نيست و همچنين سجده كردن بر فلزّات مانند طلا و نقره باطل است، امّا سجده بر سنگهاي معدني مانند سنگ مرمر و سنگهاي سفيد وسياه و حتّي عقيق اشكال ندارد.

مسأله 966 احتياط واجب آن است كه بر برگ درخت مو كه بعضي آن را در غذا مصرف مي كنند سجده نكند.

مسأله 967 سجده بر علف و كاه و مانند اينها كه از زمين مي رويد و خوراك حيوان است اشكال ندارد و همچنين سجده بر گلهايي كه خوراكي انسان نيستند، امّا گلها و گياهاني كه از قبيل داروي خوراكي هستند مانند گل بنفشه و گل گاو زبان بنا بر احتياط، سجده بر آنها صحيح نيست، همچنين سجده بر گياهاني كه در بعضي از شهرها خوراكي است و در بعضي از شهرها خوراكي نيست.

مسأله 968 سجده بر سنگ آهك و سنگ گچ چه قبل از پخته شدن و چه بعد از آن صحيح است، همچنين بر آجر و سفال و سيمان نيز جايز است.

مسأله 969 سجده بر كاغذ جايز است مگر آن كه يقين داشته باشيم از پنبه يا چيزهايي ساخته شده كه سجده بر آنها شرعاً جايز نيست و از آنجا كه غالب كاغذها را در حال حاضر از چوب مي سازند و يا حدّاقل شك داريم از چه مي سازند سجده بر آنها جايز است.

مسأله 970 بهتر از هر چيز براي سجده خاك مخصوصاً «تربت حضرت سيّد الشّهداء (عليه السلام)» است

ص: 205

كه يادآور خونهاي شهيدان مي باشد.

مسأله 971 هرگاه چيزي كه سجده بر آن صحيح است در اختيار ندارد، يا به واسطه گرمي و سردي زياد نمي تواند بر آن سجده كند، بايد بر لباسش اگر از كتان يا پنبه است سجده كند و اگر از چيز ديگر است (مثلاً از پشم است) بر همان يا بر فرش سجده نمايد و اگر آن هم ممكن نيست بر فلزّات و اشياء معدني سجده كند و اگر مطلقا چيزي پيدا نمي كند كه بتوان بر آن سجده كرد بر پشت دست خود سجده مي كند، بنابر اين پشت دست آخرين چيزي است كه مي توان بر آن سجده كرد.

مسأله 972 هرگاه در سجده اوّل مهر به پيشاني بچسبد بايد آن را براي سجده دوم از پيشاني جدا كند و اگر به همان حال به سجده دوم رود اشكال دارد.

مسأله 973 هرگاه در اثناء نماز چيزي را كه سجده بر آن صحيح است از دست بدهد، مثلاً بچّه اي آن را بردارد، چنانچه وقت نماز باقي است نماز را تمام كرده و بنابر احتياط دوباره مي خواند و اگر وقت تنگ است قضا ندارد، در هر دو صورت به ترتيبي كه در دو مسأله قبل گفته شد عمل نمايد.

مسأله 974 هرگاه در حال سجده متوجّه شود پيشاني را بر چيزي گذارده كه سجده بر آن جايز نيست، اگر ممكن است و منافات با صورت نماز گزار ندارد پيشاني را به روي چيزي كه سجده بر آن صحيح است بكشد و اگر دسترسي ندارد و وقت تنگ است به دستور مسأله پيش عمل كند.

مسأله 975

ص: 206

هرگاه بعد از نماز يا بعد از سجده متوجّه شود بر چيزي سجده كرده كه سجده بر آن جايز نبوده، نمازش صحيح است.

مسأله 976 سجده كردن براي غير خداوند متعال حرام است و بعضي از مردم عوام كه در مقابل قبر امامان (عليهم السلام) پيشاني را بر زمين مي گذارند اگر به قصد سجده براي امام (عليه السلام) باشد فعل حرام است و اگر براي شكر خدا باشد اشكالي ندارد، ولي اگر در نظر بينندگان چنين نشان دهد كه سجده براي امام (عليه السلام) است يا بهانه به دست دشمنان دهد اشكال دارد.

مستحبّات سجده

مسأله 977 چند چيز در سجده به رجاء ثواب الهي مطلوب است:

1 بعد از سر برداشتن از ركوع در حالي كه بدن آرام است براي رفتن به سجده تكبير گويد و همچنين بعد از سجده اوّل و نيز براي رفتن به سجده دوم.

2 مردان اوّل دستها را به زمين بگذارند و زنان اوّل زانوها را.

3 علاوه بر پيشاني، بيني را نيز بر چيزي كه سجده بر آن صحيح است بگذارد.

4 در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و مقابل گوش رو به قبله بگذارد.

5 در سجده دعا كند و حاجات خود را از خداوند بخواهد و از دعاهاي خوب و مناسب اين دعا است: «يا خَيْرَ الْمَسْؤولينَ وَ اَوْسَعَ الْمُعْطينَ اُرْزُقْنِي وَ ارْزُقْ عِيالي مِنْ فَضْلِكَ فَإنَّكَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ» يعني: «اي بهترين كسي كه مردم از او حاجت مي طلبند و اي بهترين بخشندگان، به من و عيالم از فضل خودت روزي بده كه تو داراي فضل عظيمي».

6 بعد از سجده روي

ص: 207

ران چپ بنشيند، و روي پاي راست را بر كف پاي چپ بگذارد (واين را تَوَرّك گويند).

7 در ميان دو سجده هنگامي كه بدن آرام است «اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَ اَتُوبُ اِلَيْهِ» گويد.

8 سجده را طولاني كند و تسبيح و حمد و ذكر خدا گويد و صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستد.

9 در موقع نشستن دستها را روي ران بگذارد.

10 به هنگام بلند شدن، اوّل زانوها را از زمين بردارد و بعد دستها را.

مكروهات سجده

مسأله 978 قرآن خواندن در سجده مكروه است، همچنين فوت كردن محلّ سجده براي برطرف كردن گرد و غبار و اگر در اثر فوت كردن عمداً كلمه دو حرفي از دهان بيرون آيد نماز اشكال دارد.

سجده هاي واجب قرآن مجيد

مسأله 979 چنان كه گفته شد در چهار سوره از قرآن مجيد آيه سجده است

(سوره «الم سجده» و «حم سجده» و «النجم» و «اقرء») و هرگاه انسان آيه سجده را بخواند يا گوش كند بايد فوراً به سجده رود و اگر فراموش كرد هر زمان يادش آيد سجده واجب است و اگر گوش ندهد بلكه آيه سجده به گوشش بخورد، بنابر احتياط واجب بايد سجده كند.

مسأله 980 اگر انسان خودش آيه سجده را بخواند و در همان حال از ديگري هم بشنود يك سجده كافي است.

مسأله 981 هرگاه در غير نماز در حال سجده آيه سجده را بخواند يا به آن گوش فرا دهد، بايد سر از سجده بردارد و دوباره سجده كند.

مسأله 982 هرگاه آيه سجده را از مثل نوار يا راديو گوش كند احتياط آن است كه سجده كند.

مسأله 983 در سجده واجب قرآن،

ص: 208

بايد پيشاني را بر چيزي بگذارد كه سجده نماز بر آن جايز است بنابر احتياط واجب، همچنين ستر عورت و غصبي نبودن را رعايت كند، ولي ساير شرايطي كه در نماز لازم است در اين سجده واجب نيست.

مسأله 984 براي سجده واجب قرآن كافي است به سجده رود و ذكر گفتن واجب نمي باشد، امّا بهتر است ذكر بگويد و بهتر است اين ذكر را انتخاب كند: «لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ حَقّاً حَقّاً لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ اِيماناً وَ تَصْديقاً لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ عُبُودِيَّةً وَرِقّاً سَجَدْتُ لَكَ يا رَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً لا مُسْتَنْكِفاً وَ لا مُسْتَكْبِراً بَلْ اَنَا عَبْدٌ ذَليلٌ ضَعيفٌ خائِفٌ مُسْتَجيرٌ».

مسأله 985 در سجده قرآن، رو به قبله بودن شرط نيست و به هر سوي مي تواند سجده كند، ولي بهتر روبه قبله بودن است.

8 تشهّد

مسأله 986 در ركعت دوم تمام نمازها، تشهّد واجب است، همچنين در ركعت آخر نماز مغرب و عشا و ظهر و عصر، و طريقه تشهّد اين است كه بعد از سجده دوم مي نشيند و در حال آرام بودن بدن ذكر تشهّد را مي گويد و كافي است بگويد: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد» و اين كلمات بايد به عربي صحيح و به ترتيب و پشت سر هم گفته شود.

مسأله 987 هرگاه تشهّد را فراموش كند اگر پيش از ركوع ركعت بعد يادش بيايد بايد بنشيند و تشهّد را بخواند و دوباره برخيزد و از نو تسبيحات را بخواند، امّا اگر در ركوع يا بعد

ص: 209

از آن يادش بيايد نمازش صحيح است و برگشتن واجب نيست، ولي احتياط آن است كه بعد از نماز تشهّد را قضا كند و دو سجده سهو نيز به جا آورد.

مسأله 988 اگر شك كند كه تشهّد را خوانده يا نه، در صورتي كه وارد ركعت بعد شده اعتنا نكند و اگر هنوز بر نخاسته بايد آن را بخواند.

مسأله 989 مستحبّ است در حال تشهّد بر ران چپ بنشيند و روي پاي راست را بر كف پاي چپ بگذارد و نيز مستحبّ است قبل از تشهّد بگويد: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ» يا «بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ الحَمْدُ لِلّهِ وَ خَيْرُ الاْسْماءِ لِلّهِ» و نيز مستحبّ است در حال تشهّد دستها را بر ران بگذارد و انگشتها را به يكديگر بچسباند و به دامان خود نگاه كند و بعد از تمام شدن تشهّد اوّل بگويد: «وَ تَقَبَّلْ شَفْاعَتَهُ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ» (خداوندا شفاعت پيامبر (صلي الله عليه وآله) را بپذير و درجه او را بالاتر ببر).

9 سلام

مسأله 990 در ركعت آخر تمام نمازها بعد از تشهّد، واجب است سلام بگويد و سلام داراي سه صيغه است: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَ عَلي عِبادِ اللّهِ الصّالِحينَ، اَلسّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ» سلام واجب همان سلام سوم است و مي تواند به آن قناعت كند، ولي اكتفا به سلام دوم به تنهايي مشكل است و سلام اوّل از مستحبّات است.

مسأله 991 اگر سلام نماز را فراموش كند و هنگامي يادش بيايد كه صورت نماز به هم نخورده و كاري كه عمداً و سهواً نماز را باطل مي

ص: 210

كند (مانند پشت به قبله كردن) انجام نداده است، بايد سلام را بگويد و نمازش صحيح است، امّا اگر موقعي يادش بيايد كه صورت نماز به هم خورده، ولي كاري كه عمداً و سهواً نماز را باطل مي كند انجام نداده، سلام لازم نيست و نمازش صحيح است و اگر پيش از آن كه صورت نماز به هم بخورد چنين كاري را انجام داده احتياط واجب آن است كه نماز را اعاده كند.

10 ترتيب

مسأله 992 نمازگزار بايد كارهاي نماز را به ترتيبي كه در مسائل گذشته گفته شد انجام دهد و اگر عمداً برخلاف آن انجام دهد، مثلاً سجود را قبل از ركوع، يا تشهّد را قبل از سجده انجام دهد نمازش باطل است و اگر از روي فراموشي باشد بايد تا داخل ركن بعد نشده، برگردد و انجام دهد بطوري كه ترتيب حاصل شود و اگر وارد ركن بعد شده نمازش صحيح است، مگر آن كه جزء فراموش شده از اركان نماز باشد، مثل اين كه ركوع را فراموش كند تا وارد سجده دوم شود كه در اين صورت نمازش باطل است.

11 موالات

مسأله 993 نمازگزار بايد موالات را رعايت كند، يعني در ميان كارهاي نماز، مانند ركوع و سجود و تشهّد، آن قدر فاصله نيندازد كه از صورت نماز خارج شود وگرنه نمازش باطل است خواه عمداً باشد يا از روي سهو.

مسأله 994 اگر در ميان حرفها يا كلمات قرائت، يا كلمات ذكر و تشهّد سهواً فاصله بيندازد كه صورت قرائت و كلمات از بين برود ولي صورت نماز از بين نرود بايد برگردد و بطور صحيح بخواند، مگر آن كه وارد ركن

ص: 211

بعد شده باشد كه نمازش صحيح است و بازگشت ندارد.

مسأله 995 طول دادن ركوع و سجود و قنوت وخواندن سوره هاي طولاني در قرائت، موالات را به هم نمي زند، بلكه افضل است.

قنوت

مسأله 996 قنوت در تمام نمازهاي واجب و مستحب پيش از ركوع ركعت دوم مستحبّ است، ولي احتياط آن است كه در نماز شفع قنوت را ترك نمايد و در نماز وتر با آن كه يك ركعت است خواندن قنوت پيش از ركوع مستحب مي باشد.

مسأله 997 نماز آيات پنج قنوت و نماز عيد فطر و قربان در ركعت اوّل پنج قنوت و ركعت دوم چهار قنوت دارند.

مسأله 998 در قنوت، ذكر و دعاي مخصوصي شرط نيست، همچنين بلند كردن دستها، ولي بهتر آن است دستها را تا مقابل صورت بلند كند بطوري كه كف دست رو به آسمان باشد و آنها را به يكديگر بچسباند و ذكر خدا بگويد و يا دعا كند و هر ذكري در قنوت بخواند جايز است حتّي گفتن يك «سُبْحانَ اللّهِ»، ولي بهتر است دعاهايي مانند دعاي زير را بخواند: «لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ الْحَليمُ الْكَريمُ لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ الْعَلِيُّ الْعَظيمُ سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ السَّمَواتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الاْرَضينَ السَّبْعِ وَ ما فيهِنَّ وَ ما بَيْنَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» وحوائج دنيا و آخرت را از خدا طلب كند.

مسأله 999 مستحبّ است قنوت را كمي بلند تر بخواند ولي در نماز جماعت طوري نخواند كه امام جماعت صداي او را بشنود.

مسأله 1000 هرگاه قنوت را عمداً ترك كند قضا ندارد و اگر فراموش كند اگر پيش

ص: 212

از آن كه به اندازه ركوع خم شود يادش بيايد مستحبّ است بايستد و بخواند و اگر در ركوع يادش بيايد مستحبّ است بعد از ركوع قضا كند و اگر در سجده يادش بيايد بعد از سلام نماز قضا نمايد.

ترجمه نماز

ترجمه سوره حمد

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ: به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ: ستايش مخصوص خداوندي است كه پروردگار جهانيان است.

اَلرَّحْمنِ الرَّحيمِ: بخشنده و بخشايشگر است.

مَالِكِ يَوْمِ الدّينِ: (خداوندي كه) صاحب روز جزا است.

اِيّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيّاكَ نَسْتَعِينُ: (پروردگارا) تنها تو را مي پرستيم و تنها از تو ياري مي جوييم.

اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ: ما را به راه راست هدايت فرما!

صِراطَ الَّذينَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ: راه كساني كه آنان را مشمول نعمت خود ساختي،

غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضّآلّينَ: نه راه كساني كه بر آنان غضب كردي و نه گمراهان!

ترجمه سوره قل هو اللّه

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ: به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ: بگو اوست خداي يكتا.

اَللّهُ الصَّمَدُ: خداوندي است كه همه نيازمندان قصد او مي كنند؛

لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ: (هرگز) نزاد و زاده نشد؛

وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ و براي او هيچ گاه شبيه و مانندي نبوده است.

ترجمه ذ كر ركوع

سُبْحانَ رَبِّيَ الْعَظيمِ وَ بِحَمدِهِ: پاك و منزّه است پروردگار بزرگ من و او را سپاس مي گويم.

ترجمه ذ كر سجود

سُبْحانَ رَبِّيَ الاْعْلي وَ بِحَمْدِهِ: پاك و منزّه است خداوند بلند مقام من و او را سپاس مي گويم.

ترجمه تشهّد

اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ: گواهي مي

ص: 213

دهم هيچ كس شايسته پرستش جز خداوند نيست، يگانه است و شريك ندارد.

وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ: و گواهي مي دهم محمد (صلي الله عليه وآله) بنده و فرستاده اوست.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد: خداوندا! درود بفرست بر محمد (صلي الله عليه وآله) و اهل بيت او (عليهم السلام).

ترجمه سلام

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ: سلام بر تواي پيغمبر و رحمت خدا و بركات او بر تو باد.

اَلسَّلاْمُ عَلَيْنا وَ عَلي عِبادِ اللّهِ الصّالِحينَ: سلام بر ما و بر تمام بندگان صالح خدا.

السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ: سلام بر شما اي جمعيّت نمازگزاران و رحمت و بركات او بر شما باد.

ترجمه تسبيحات

سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَرُ: پاك و منزّه است خداوند و حمد و ستايش مخصوص اوست و معبودي جز او نيست و خداوند بزرگتر از آن است كه به وصف آيد.

ترجمه قنوت

رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ: خداوندا در دنيا و در

سراي ديگر به ما نيكي مرحمت فرما و ما را از عذاب دوزخ نگاه دار!

تعقيبات نماز

مسأله 1001 مستحبّ است نمازگزار بعد از نماز مشغول ذكر و دعا و قرآن شود و اين را تعقيب مي نامند و بهتر است پيش از آن كه از جاي خود حركت كند و وضوي او باطل شود رو به قبله بنشيند و تعقيب را بخواند. در كتابهاي دعا تعقيب هاي زيادي از ائمّه معصومين (عليهم السلام) نقل شده كه يكي از مهمترين

ص: 214

آنها تسبيح حضرت زهراء(عليها السلام) است، به اين ترتيب كه 34 مرتبه «اَللّهُ اَكْبَرُ»، سپس 33 مرتبه «اَلْحَمْدُ لِلّهِ» و بعد 33 مرتبه «سُبْحانَ اللّهِ» بگويد و فضيلت و ثواب بسيار دارد.

مسأله 1002 ديگر از مستحبّات بعد از نماز سجده شكر است و آن اين است كه پيشاني را به قصد شكر بر زمين بگذارد و اگر شكر خداوند را به زبان نيز آورد بهتر است و به قصد رجاء يك مرتبه يا سه مرتبه، يا صد مرتبه «شُكْراً لِلّهِ» بگويد و مستحبّ است هر وقت نعمتي به انسان برسد يا بلايي از او دفع شود سجده شكر به جا آورد.

مسأله 1003 صلوات بر پيغمبر (صلي الله عليه وآله) و آل او (عليهم السلام) بعد از نماز، يا در حال نماز و همچنين در ساير حالات از مستحبّات مؤكّد است و نيز مستحبّ است هر موقع نام مبارك حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) خواه محمّد باشد يا احمد و همچنين لقب و كنيه آن جناب را مانند مصطفي و ابوالقاسم بشنود صلوات بفرستد، حتّي اگر در نماز باشد، همچنين اگر خودش اين نامهاي مقدّس را بر زبان جاري كند صلوات بفرستد.

مسأله 1004 هنگام نوشتن اسم مبارك حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) نيز مستحبّ است صلوات را بنويسد، حتّي بهتر است هر وقت ياد آن حضرت مي كند هر چند بر زبان جاري نكند صلوات بفرستد و صلوات از اذكار بسيار با فضيلت و پر ثواب است.

مبطلات نماز

مسأله 1005 دوازده چيز نماز را باطل مي كند كه آنها را «مبطلات نماز» مي گويند.

اوّل: از بين رفتن يكي از شروط نماز

ص: 215

عني: در بين نماز يكي از شرطهاي آن از بين برود.

دوم: باطل شدن وضو

مسأله 1006 اگر در بين نماز چيزي كه وضو را باطل مي كند انجام دهد، خواه عمداً باشد يا سهواً، يا از روي ناچاري نماز او باطل است؛ ولي كسي كه نمي تواند از بيرون آمدن بول و غائط جلوگيري كند بايد مطابق دستوري كه در احكام وضو گفته شد عمل نمايد، همچنين خارج شدن خون از زن مستحاضه نماز را باطل نمي كند به شرط اين كه به دستورات استحاضه عمل كرده باشد.

مسأله 1007 كسي كه بي اختيار خوابش برده (مثلاً در حال سجده خوابش برده) امّا نمي داند در سجده نماز بوده يا بعد از آن، در سجده شكر، بايد نماز را اعاده كند.

سوم: دست بسته نماز خواندن

مسأله 1008 اگر دست بسته نماز بخواند آن گونه كه بعضي از فرق اسلامي انجام مي دهند، حتّي اگر به قصد ادب دستها را روي هم بگذارد، يا دست به سينه نماز بخواند، هرچند شبيه آنها نباشد احتياط آن است كه نماز را اعاده كند، امّا اگر از روي فراموشي و ناچاري يا براي كار ديگري مثل خاراندن دست و مانند آن باشد اشكال ندارد.

چهارم: آمين گفتن

مسأله 1009 اگر بعد از خواندن حمد «آمين» بگويد، احتياط واجب اين است كه نماز را تمام كند و اعاده نمايد ولي اگر از روي اشتباه يا در حال تقيّه بگويد اشكال ندارد.

پنجم: پشت به قبله نماز خواندن

مسأله 1010 اگر پشت به قبله كند يا كاملاً به طرف راست يا چپ قبله برگردد، خواه از روي عمد باشد

ص: 216

يا فراموشي، همچنين اگر عمداً بقدري منحرف شود كه نگويند رو به قبله است نمازش باطل است.

مسأله 1011 هرگاه عمداً يا سهواً صورت را به تنهايي كاملاً به طرف راست يا چپ برگرداند بنابر احتياط واجب نمازش را اعاده كند، ولي اگر صورت را كمي بگرداند بطوري كه از قبله خارج نشود نماز باطل نمي شود.

ششم: حرف زدن

مسأله 1012 اگر عمداً حرف بزند، حتّي يك جمله، يا يك كلمه، حتّي كلمه دو حرفي مانند «من» و «ما» نماز او باطل است بلكه بنابر احتياط اگر دو حرف معني دار هم نباشد نماز باطل مي شود (منظور از احتياط در مبطلات نماز آن است كه نماز را تمام كرده بعد اعاده كند).

مسأله 1013 سخن گفتن از روي سهو و فراموشي و نسيان نماز را باطل نمي كند.

مسأله 1014 هرگاه كلمه اي بگويد كه يك حرف بيشتر ندارد چنانچه معني داشته باشد (مانند «ق» در عربي يعني نگه دار) و معني آن را قصد كند نمازش باطل است و اگر قصد نكند امّا متوجّه معني آن باشد احتياط آن است كه نماز را اعاده كند.

مسأله 1015 سرفه كردن، آه كشيدن، عطسه زدن، نماز را باطل نمي كند، هرچند عمدي باشد، ولي گفتن «آخ» و «آه» و مانند اينها كه دو حرف دارد اگر عمدي باشد بنابر احتياط واجب نماز را باطل مي كند.

مسأله 1016 ذكر خدا، قرائت قرآن دعا، در هر جاي نماز جايز است اگر جمله اي را مانند «اَللّهُ اَكْبَرُ» به قصد ذكر خدا بگويد، امّا در موقع گفتن، صدا را بلند كند كه چيزي را به ديگري

ص: 217

بفهماند اشكال ندارد، ولي دعا و ذكر به زبانهاي غير عربي اشكال دارد.

مسأله 1017 تكرار كردن آيات حمد و سوره يا ذكرهاي ركوع و سجود و تسبيحات براي ثواب يا براي احتياط مانعي ندارد، امّا اگر به خاطر وسوسه باشد اشكال دارد.

مسأله 1018 نمازگزار نبايد در حال نماز به ديگري سلام كند، ولي اگر ديگري به او سلام كند جواب او واجب است، امّا جواب بايد مانند سلام باشد، مثلاً اگر گفت: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ» در جواب بگويد «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ» و اگر بگويد «سَلامٌ عَلَيْكُمْ» در جواب بگويد «سَلامٌ عَلَيْكُمْ»، حتّي اگر بگويد «سلام» در جواب بايد بگويد «سلام».

مسأله 1019 در غير نماز هم جواب سلام واجب، امّا سلام كردن مستحبّ است و بايد جواب را طوري بگويد كه جواب سلام محسوب شود، يعني اگر زياد فاصله بيندازد كه جواب محسوب نشود كار حرامي كرده و جواب دادن واجب نيست.

مسأله 1020 اگر كسي در حال نماز جواب سلام را ندهد گناه كرده ولي نمازش صحيح است.

مسأله 1021 واجب است جواب سلام را طوري بگويد كه سلام كننده بشنود، امّا اگر سلام كننده كر باشد يا در محيطي است كه سر و صدا زياد است چنانچه بطور معمول جواب دهد كافي است و احتياط آن است كه با اشاره نيز به او بفهماند.

مسأله 1022 جواب سلام را بايد به قصد جواب بگويد، نه به قصد قرائت بعضي از آيات قرآن و مانند آن.

مسأله 1023 هرگاه مرد يا زن نامحرم حتّي بچّه اي كه خوب و بد را مي فهمد به نمازگزار يا غير نمازگزار سلام كند جواب او واجب است.

ص: 218

سأله 1024 هرگاه سلام از روي مسخره يا شوخي باشد و يا طوري غلط بگويد كه سلام حساب نشود جواب آنها لازم نيست و احتياط واجب آن است كه در جواب سلام غير مسلمان فقط «سلام» بگويد، يا تنها «عليك».

مسأله 1025 اگر كسي وارد مجلس شود و به جمعيّت سلام كند جواب او بر همه واجب است، ولي اگر يك نفر جواب دهد كافي است.

مسأله 1026 هرگاه به عدّه اي سلام كند و در ميان آنها بعضي مشغول نماز باشند اگر نمازگزار شك كند كه سلام كننده قصد او را داشته يا نه، نبايد جواب دهد و نيز اگر بداند قصد او را هم داشته، ولي ديگري جواب سلام را بدهد، امّا در اين صورت اگر ديگران جواب نگويند او بايد جواب دهد.

مسأله 1027 سلام كردن از مستحبّات مؤكّد است و در قرآن مجيد و روايات اسلامي روي آن تأكيد فراوان شده است و سزاوار است كه سواره به پياده و ايستاده به نشسته و كوچكتر به بزرگتر سلام كند.

مسأله 1028 اگر دو نفر همزمان به يكديگر سلام كنند احتياط واجب آن است كه هر دو جواب دهند.

مسأله 1029 اين كه بعضي در جواب سلام مي گويند: «سلام از من» كافي نيست، بلكه سلام ديگر از ناحيه شخص مقابل محسوب مي شود و هر دو احتياطاً بايد بعد از آن جواب دهند.

مسأله 1030 مستحبّ است جواب سلام را بهتر از سلام بگويند (البتّه در نماز همان گونه كه گفته شد بايد مثل آن باشد) مثلاً اگر كسي در غير نماز بگويد: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ» در جواب بگويد: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ وَ

ص: 219

رَحْمَةُ اللّهِ».

هفتم: خنده

مسأله 1031 خنده عمدي و با صدا نماز را باطل مي كند و همچنين خنده اي كه در آن بي اختيار باشد، امّا تبسم و لبخند نماز را باطل نمي كند هرچند عمدي باشد و نيز خنده سهوي به گمان اين كه در حال نماز نيست موجب باطل شدن نماز نمي شود.

مسأله 1032 هرگاه براي جلوگيري از صداي خنده به خود فشار آورد بطوريكه حالش تغيير كند و رنگش سرخ شود و بدن تكان بخورد به طوري كه از شكل نمازگزار بيرون رود نماز او باطل است واگر به اين حد نرسد اشكالي ندارد.

هشتم: گريه كردن

مسأله 1033 گريه كردن با صدا نماز را باطل مي كند هرچند بي اختيار شود، بلكه بنابر احتياط واجب گريه بي صدا نيز نماز را باطل مي كند اينها در صورتي است كه گريه از ترس خدا و براي آخرت نباشد، و الاّ نه تنها نماز را باطل نمي كند، بلكه از بهترين اعمال و از كارهاي اولياي خداست.

نهم: بهم خوردن صورت نماز

مسأله 1034 كارهايي كه صورت نماز را به هم مي زند مانند كف زدن و به هوا پريدن و مانند آن، خواه از روي عمد باشد يا از روي فراموشي باعث باطل شدن نماز است، امّا كارهايي كه صورت نماز را به هم نمي زند اشكالي ندارد مانند اشاره كردن به دست.

مسأله 1035 هرگاه در اثناء نماز آنقدر سكوت كند كه از صورت نمازگزار خارج شود نمازش باطل است، امّا اگر مقداري سكوت كند و شك كند كه آيا اين مقدار سكوت، نماز را به هم زده يا

ص: 220

نه، نمازش صحيح است، همچنين اگر كاري انجام داده كه شك دارد صورت نماز را به هم مي زند يا نه.

دهم: خوردن و آشاميدن

مسأله 1036 خوردن و آشاميدن به گونه اي كه صورت نماز را به هم زند موجب باطل شدن نماز است، ولي اگر ذرّاتي از غذا و مانند آن در دهان باشد و موقع نماز فرو برد نماز را باطل نمي كند.

يازدهم: شك

مسأله 1037 از مبطلات نماز شك در ركعتهاي نماز دو ركعتي، يا سه ركعتي، همچنين شك در ركعت اوّل و دوم نماز چهار ركعتي است.

دوازدهم: كم يا زياد كردن اركان

مسأله 1038 اگر ركني از اركان نماز را كم يا زياد كند عمداً باشد يا سهواً، مانند كم و زياد كردن ركوع، يا دو سجده باهم موجب باطل شدن نماز است، امّا كم و زياد كردن چيزي كه ركن نيست اگر عمدي نباشد اشكالي ندارد و اگر از روي عمد باشد نماز را باطل مي كند، مانند كم و زياد كردن يك سجده.

مسأله 1039 هرگاه بعد از نماز شك كند كه چيزي از مبطلات را در نماز انجام داده يا نه اعتنا نكند و نمازش صحيح است.

اموري كه در نماز مكروه است

مسأله 1040 هركاري كه خضوع و خشوع نمازگزار را از بين ببرد مكروه است، از جمله نگاه كردن به چپ و راست (البته اگر صورت را زياد برگرداند نماز اشكال دارد) و بازي كردن با ريش و با دست خود و داخل كردن انگشتها در يكديگر و انداختن آب دهان و نگاه كردن به خط انگشتر و نيز مكروه است هنگامي كه مشغول حمد و سوره و ذكر

ص: 221

نماز است براي شنيدن حرف كسي ساكت شود، همچنين مكروه است كه انسان در موقع خواب آلودگي يا وقتي كه نياز به دفع بول و غائط دارد، يا لباس تنگ در تن كرده نماز بخواند.

مواردي كه شكستن نماز جايز است

مسأله 1041 شكستن نماز واجب عمداً بنابر احتياط جايز نيست، ولي براي جلوگيري كردن از ضرر قابل توجّه مالي يا بدني مانعي ندارد، مثلاً اگر جان نمازگزار يا كسي كه حفظ جان او واجب است به خطر بيفتد و بدون شكستن نماز رفع خطر ممكن نباشد بايد نماز را شكست، همچنين براي حفظ مالي كه نگهداري آن لازم است، امّا براي مالي كه اهمّيّت چنداني ندارد، مكروه است.

مسأله 1042 هرگاه مشغول نماز باشد و طلبكاري طلب خود را مطالبه كند، چنانچه بتواند در بين نماز طلب او را بدهد و صورت نماز به هم نخورد بهتر است در همان حال بپردازد، ولي اگر بدون شكستن نماز ممكن نيست صبر كند تا نماز تمام شود و اين مقدار تأخير منافات با فوريت اداي دين ندارد مگر اين كه ضرورت خاصي داشته باشد، مثل اين كه همراهان و همسفران طلبكار مي روند واو به زحمت مي افتد.

مسأله 1043 هرگاه در اثناء نماز بفهمد مسجد نجس شده و تطهير مسجد نماز را به هم نزند آن را تطهير كند، در غير اين صورت بعد از نماز اقدام به تطهير مسجد نمايد و احتياط آن است كه نماز خود را طولاني نكند.

مسأله 1044 در مواردي كه شكستن نماز واجب است چنانچه ادامه دهد معصيت كرده و نماز او نيز اشكال دارد.

مسأله 1045 اگر پيش از ركوع متوجّه شود اذان و

ص: 222

اقامه را فراموش كرده چنانچه وقت وسعت داشته باشد بهتر است نماز را بشكند و اذان و اقامه را بگويد و دوباره شروع كند.

شكّيّات نماز
شكهاي 23 گانه

مسأله 1046 شكيّات نماز 23 قسم است:

1 شكهايي كه نماز را باطل مي كند و آن 8 قسم است.

2 شكهايي كه نبايد به آن اعتنا كرد و آن 6 قسم است.

3 شكهاي صحيح و آن 9 قسم است كه شرح همه آنها در مسائل آينده به خواست خدا مي آيد.

1 شكهاي باطل

مسأله 1047 شكهاي هشتگانه اي كه نماز را باطل مي كند به شرح زير است:

1 شك در ركعتهاي نماز دو ركعتي مانند نماز صبح و نماز مسافر، ولي شك در نمازهاي مستحب دو ركعتي نماز را باطل نمي كند.

2 شك در ركعتهاي نماز سه ركعتي (مغرب).

3 شك در نماز چهار ركعتي هرگاه يك طرف شك،يك باشد، مثل اين كه شك كند يك ركعت خوانده يا سه ركعت.

4 شك در نمازهاي چهار ركعتي پيش از تمام شدن سجده دوم در حالي كه يك طرف شك دو باشد (مانند شك دو و سه قبل از اتمام دو سجده).

5 شك بين دو و پنج يا بيشتر از پنج.

6 شك بين سه و شش يا بيشتر (البتّه اين شكها كمتر اتّفاق مي افتد ولي در عين حال بايد حكم آن روشن شود).

7 شك بين چهار و شش يا بيشتر، ولي در اينجا احتياط واجب آن است كه مانند شك چهار و پنج عمل كند، يعني بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو سجده سهو به جا آورد

ص: 223

و سپس نماز را دوباره بخواند.

8 شك در عدد ركعتهاي نماز كه اصلاً نداند چند ركعت خوانده است.

مسأله 1048 اگر يكي از شكهاي باطل در اثناء نماز براي انسان پيش آيد نمي تواند نماز را بشكند، بلكه بايد اوّل مقداري فكر كند اگر شك پابرجا شود، نماز را رها كند.

2 شكهايي كه اعتبار ندارد

مسأله 1049 شكهايي كه نبايد به آنها اعتنا كرد به شرح زير است:

1 شكّ بعد از محل

2 شكّ بعد از سلام

3 شكّ بعد از گذشتن وقت نماز

4 شكّ كثيرالشّك يعني كسي كه زياد شك مي كند.

5 شكّ امام و ماموم

6 شكّ در نمازهاي مستحبّي و شرح هر يك از اينها در مسائل آينده مي آيد.

اوّل: شكّ بعد از محل

مسأله 1050 هرگاه در اثناء نماز بعد از گذشتن محل چيزي، شك كند آن را به جا آورده يا نه مثل اين كه بعد از داخل شدن در ركوع، شك در حمد و سوره كند و يا بعد از ورود در سجده شك در ركوع كند، در هيچ يك از اين موارد نبايد به شكّ خود اعتنا كند، خواه جزء بعدي ركن باشد يا غير ركن.

مسأله 1051 هرگاه در آيات حمد يا سوره شك كند، مثلاً موقعي كه وارد آيه دوم شده شك كند آيه اوّل را خوانده يا نه يا وارد كلمه اي از يك آيه شده، شك كند كلمه قبل را خوانده بايد بنابر احتياط برگردد و آن را به قصد قربت به جا آورد و بعد دنبال آن را ادامه دهد.

مسأله 1052 هرگاه بعد از ركوع يا سجود بداند ذكر واجب را

ص: 224

گفته امّا نمي داند با شرايط و بطور صحيح انجام داده يا نه، به شكّ خود اعتنا نكند.

مسأله 1053 اگر در حال برخاستن شك كند تشهّد را به جا آورده يا نه يا در حالي كه به سجده مي رود شك كند ركوع را به جا آورده يا نه احتياط واجب آن است كه برگردد و به جا آورد.

مسأله 1054 كسي كه نشسته يا خوابيده نماز مي خواند هرگاه موقعي كه حمد و تسبيحات مي خواند شك كند سجده يا تشهّد را به جا آورده يا نه، بايد اعتنا نكند، امّا اگر پيش از آن كه مشغول حمد و تسبيحات شود شك كند بايد به جا آورد.

مسأله 1055 هرگاه قبل از گذشتن محل، شك كند و برگردد و به جا آورد، بعد معلوم شود آن جزء را انجام داده بود و بار دوم اضافه بوده، اگر ركن باشد نمازش باطل مي شود و اگر ركن نباشد صحيح است.

مسأله 1056 هرگاه بعد از گذشتن محل، شك كند و طبق دستور، اعتنا نكرده و بگذرد، بعد متوجّه شود كه آن عمل مشكوك را انجام نداده، هرگاه وارد ركن بعد نشده بايد برگردد و به جا آورد و اگر وارد ركن بعد شده نمازش صحيح است، مگر آن كه آن جزء مشكوكي كه ترك شده ركن باشد.

مسأله 1057 هرگاه شك كند كه «سلام» نماز را گفته يا نه يا شك كند درست گفته يا نه چنانچه وارد نماز ديگري شده، يا مشغول كاري است كه نماز را به هم مي زند،و از حال نمازگزار بيرون رفته بايد به شكّ خود اعتنا نكند و

ص: 225

اگر پيش از اينهاست بايد برگردد و سلام را بگويد. دوم: شكّ بعد از سلام

مسأله 1058 هرگاه بعد از سلام نماز شك كند كه نمازش صحيح بود يا نه خواه شك مربوط به عدد ركعتهاي نماز باشد يا شرايط نماز، مانند قبله و طهارت و يا اجزاي نماز مانند ركوع و سجود، به شكّ خود اعتنا نمي كند.

سوم: شكّ بعد از وقت

مسأله 1059 هرگاه بعد از گذشتن وقت نماز شك كند كه نماز را خوانده يا نه يا حتّي گمان كند نخوانده است، به شك اعتنا نكند، ولي هرگاه پيش از گذشتن وقت نماز شك كند، بايد نماز را به جا آورد، حتّي اگر گمان دارد نماز را خوانده كافي نيست.

مسأله 1060 هرگاه بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر بداند فقط چهار ركعت نماز خوانده، ولي نداند به نيّت ظهر بوده يا عصر بايد چهار ركعت نماز قضا به نيّت ما في الذّمّه (يعني نمازي كه بر او واجب است) خواه ظهر يا عصر به جا آورد، امّا اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشا بداند يكي از آن دو نماز را به جا آورده ولي نداند مغرب بوده يا عشا بايد هم نماز مغرب را قضا كند و هم عشا را.

چهارم: شكّ كثيرالشّك

مسأله 1061 «كثيرالشّك» يعني كسي كه زياد شك مي كند نبايد به شكّ خود اعتنا كند، خواه در عدد ركعات نماز باشد، يا در اجزاي نماز، يا شرايط نماز.

مسأله 1062 كثيرالشّك كسي است كه بگويند زياد شك مي كند و اگر كسي در يك نماز سه مرتبه شك كند يا در

ص: 226

سه نماز پشت سرهم شك كند كثيرالشّك است.

مسأله 1063 هرگاه به خاطر يك حالت فوق العاده مانند بيماري، غضب يا مصيبت موقّتاً گرفتار حالت كثرت شك شود بايد به شكّ خود اعتنا كرده و مطابق احكام آن رفتار كند.

مسأله 1064 منظور از اعتنا نكردن به شك اين است كه آن طرف را كه به نفع اوست بگيرد، مثلاً اگر شك كند سجده يا ركوع را به جا آورده، بنا بگذارد كه به جا آورده است، هرچند از محل آن نگذشته است، يا اگر شك كند نماز صبح را دو ركعت خوانده يا سه ركعت، بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است.

مسأله 1065 كسي كه فقط در يك مورد نماز زياد شك مي كند (مثلاً در حمد و سوره) چنانچه در چيزهاي ديگر شك كند بايد به دستور شك عمل نمايد، تنها در موردي كه زياد شك مي كند اعتنا نخواهد كرد، همچنين اگر كسي در نماز معيّني مانند نماز صبح زياد شك مي كند، فقط در آن بايد اعتنا نكند و نيز اگر كسي در مكان مخصوصي (مثلاً وقتي در ميان جمع نماز مي خواند) زياد شك مي كند فقط در همان جا اعتنا به شكّ خود نمي كند.

مسأله 1066 هرگاه انسان شك كند كثيرالشّك شده يا نه بنا مي گذارد بر اين كه كثيرالشّك نشده و بعكس اگر كثيرالشّك بوده، تا يقين نكند به حال معمولي برگشته، بايد به شكّ خود اعتنا نكند.

مسأله 1067 كسي كه زياد شك مي كند اگر شك كند ركني را به جا آورده يا نه (مانند ركوع) و به آن اعتنا نكند بعد يادش

ص: 227

بيايد كه آن را به جا نياورده است، چنانچه وارد ركن بعد نشده بايد آن را به جا آورد و اگر مشغول ركن بعد شده نمازش باطل است، ولي اگر غير ركن باشد و بعد يادش بيايد كه به جا نياورده، چنانچه وارد ركن بعد نشده به جا مي آورد و اگر وارد ركن بعد شده بر نمي گردد و نمازش صحيح است.

مسأله 1068 اشخاص وسواسي بايد به يقين و شكّ خود عمل نكنند بلكه مطابق اشخاص معمولي عمل كنند خواه يقين براي آنها حاصل شود يا نه، و الاّ در بسياري از موارد نمازشان باطل خواهد بود.

پنجم: شكّ امام و مأموم

مسأله 1069 اگر امام جماعت در عدد ركعتهاي نماز شك كند، مثلاً نداند سه ركعت خوانده يا چهار ركعت هرگاه مأموم بداند چهار ركعت خوانده با علامتي به امام مي فهماند و امام بايد مطابق آن عمل كند و بعكس اگر امام مي داند چند ركعت خوانده، ولي مأموم شك مي كند، بايد از امام پيروي كند و به شكّ خود اعتنا نكند.

مسأله 1070 براي آگاه كردن امام ممكن است به عدد ركعات نماز دست بر زانو بزند، يا «اللّه اكبر» بگويد و يا به هر ترتيب ديگر كه سخن گفتن و كاري بر خلاف نماز انجام دادن در آن نباشد، ولي نبايد قبل از امام برخيزد و نماز خود را ادامه دهد.

ششم: شكّ در نماز مستحبّي

مسأله 1071 هرگاه در عدد ركعتهاي نماز مستحبّي شك كند مخيّر است بنا را بر كمتر بگذارد يا بيشتر، مگر اين كه طرف بيشتر، نماز را باطل كند كه در اين صورت

ص: 228

بنا را بر كمتر مي گذارد، مثلاً اگر شك ميان يك و دو كند مخيّر است بنا را بر يك يا دو بگذارد، امّا اگر شك در ميان دو و سه كند حتماً بنا را بر دو، مي گذارد.

مسأله 1072 كم و زياد شدن ركن در نافله نيز اشكال دارد.

مسأله 1073 شك در افعال نماز مستحب با نماز واجب فرق ندارد، مثلاً اگر شك در حمد يا ركوع كند چنانچه محل آن نگذشته است بايد به جا آورد و اگر محلّ آن گذشته است اعتنا نكند.

مسأله 1074 در نمازهاي مستحبّي بنابر احتياط واجب بايد به ظنّ و گمان خود عمل كند، تا آنجا كه نماز را باطل نمي كند، مثلاً اگر گمانش به دو ركعت مي رود بنا بر آن بگذارد و اگر گمانش به سه ركعت مي رود بايد بنا بر همان دو بگذارد.

مسأله 1075 نمازهاي مستحب سجده سهو ندارد، يعني اگر كاري كند كه در نمازهاي واجب سجده سهو دارد، در نمازهاي مستحب سجده سهو لازم نيست، همچنين سجده و تشهّد فراموش شده در نمازهاي مستحب قضا ندارد.

مسأله 1076 هرگاه بعد از گذشتن وقت نماز نافله شك كند آن را به جا آورده يا نه، اعتنا نكند و اگر وقت باقي است به جا آورد.

3 شكهاي صحيح

مسأله 1077 چنانچه گفته شد شك در عدد ركعتهاي نمازهاي چهار ركعتي در نُه صورت صحيح است:

اوّل شك ميان «دو و سه» بعد از سر برداشتن از سجده دوم: بايد بنا بگذارد كه سه ركعت خوانده و يك ركعت ديگر بخواند و نماز را تمام كند و بعد از نماز، يك ركعت

ص: 229

نماز احتياط ايستاده به دستوري كه بعداً گفته مي شود به جا آورد و اگر در سجده دوم بعد از ذكر واجب شك كند بنا بر احتياط واجب همين دستور را عمل كند، بعداً نماز را هم اعاده نمايد (اين حكم در تمام مواردي كه شك بايد بعد از تمام كردن سجده دوم باشد جاري است).

دوّم شك ميان «سه و چهار»: كه در هر جاي نماز باشد بنابر چهار مي گذارد و نماز را تمام كرده و بعد از آن يك ركعت نماز احتياط ايستاده، يا دو ركعت نشسته، به جا مي آورد.

سوم شك ميان «دو و چهار» بعد از سر برداشتن از سجده دوم: كه بايد بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد دو ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند.

چهارم شك ميان «دو و سه و چهار» بعد از سر برداشتن از سجده دوم: بايد بنا را بر چهار بگذارد و بعد از نماز، دو ركعت نماز احتياط ايستاده، سپس دو ركعت نشسته به جا آورد.

پنجم شك ميان «چهار و پنج» بعد از سر برداشتن از سجده دوم: بنا را بر چهار مي گذارد و نماز را تمام مي كند و بعد از آن دو سجده سهو به جا مي آورد.

ششم شك ميان «چهار و پنج» در حال ايستاده: بايد بنشيند تا شك او تبديل به سه و چهار شود و بنا را بر چهار مي گذارد و نماز را تمام مي كند بعد يك ركعت نماز احتياط ايستاده، يا دو ركعت نشسته به جا مي آورد و احتياط واجب آن است كه نماز را

ص: 230

نيز اعاده كند.

هفتم شك بين «سه و پنج» در حال ايستاده: بايد بنشيند و شك او به دو و چهار برمي گردد، بنا را بر چهار مي گذارد و نماز را تمام مي كند، سپس دو ركعت نماز احتياط ايستاده به جا مي آورد و بنابر احتياط واجب اصل نماز را نيز اعاده مي كند.

هشتم شك بين «سه و چهار و پنج» در حال ايستاده: بايد بنشيند و شك او به دو و سه و چهار برمي گردد، بنا را بر چهار مي گذارد و نماز را تكميل كرده، سپس دو ركعت نماز احتياط ايستاده و بعد دو ركعت نشسته به جا مي آورد و احتياطاً اصل نماز را اعاده مي كند.

نهم شك ميان «پنج و شش» در حال ايستاده: بايد بنشيند و شك او به چهار و پنج بر مي گردد، نماز را تمام كرده و دو سجده سهو به جا مي آورد و بنابر احتياط اصل نماز را اعاده مي كند.

مسائل متفرّقه شكّيّات

مسأله 1078 هرگاه يكي از شكهاي صحيح براي انسان پيش آيد نمي تواند نماز را بشكند، بلكه بايد به دستورهاي بالا عمل كند و در مورد تمام شكها بايد قبلاً كمي فكر كند اگر يقين به هيچ طرف حاصل نشد و يا گمان در مواردي كه معتبر است بر هيچ طرف قرار نگرفت، چنانچه از شكهاي باطل باشد نماز را رها مي كند و اگر از شكهاي صحيح باشد به دستور آن عمل مي نمايد.

مسأله 1079 ظن و گمان در ركعات نماز در حكم يقين است، يعني بايد بنابر گمان بگذارد و نماز را ادامه دهد، ولي اگر

ص: 231

در ركعت اوّل و دوم باشد احتياط واجب اين است كه نماز را بعداً نيز اعاده كند.

مسأله 1080 هرگاه در ابتدا گمانش به يك طرف قرار گرفت و بعد هر دو مساوي شد و حالت شك پيدا كرد، بايد به دستور شك عمل كند و بعكس اگر نخست حالت شك داشت و بعد گمانش بيشتر به يك طرف شد، بايد مطابق گمان عمل كند، ولي اگر شك از شكهايي است كه نماز را باطل مي كند و پا برجا شد بايد نماز را از سر گيرد و مبدّل شدن آن به ظن اثري ندارد.

مسأله 1081 كسي كه نمي داند حالتي كه براي او پيدا شده است شك است يا ظن بايد به احكام شك عمل كند.

مسأله 1082 هرگاه مشغول تشهّد است، يا وارد ركعت بعد شده و شك كند آيا دو سجده را به جا آورده يا نه و در همان موقع يكي از شكهايي كه اگر بعد از تمام شدن دو سجده اتّفاق بيفتد صحيح است براي او پيش آيد (مثلاً شك ميان دو و سه) بايد بنا بگذارد كه سجده ها را به جا آورده و به دستور شك عمل كند و نمازش صحيح است، ولي اگر قبل از گذشتن از محلّ سجده شك كند نمازش باطل است.

مسأله 1083 هرگاه شكّ او از بين برود و شكّ ديگري به جاي آن پيدا شود، بايد به شكّ دوم عمل كند، مثلاً اگر شك در ميان دو و سه بود، بعد يقين كرد سه ركعت را خوانده و شكّ ميان سه و چهار كرد، بايد به دستور شكّ سه و چهار

ص: 232

عمل كند.

مسأله 1084 هرگاه مي داند در وسط نماز شكّ كرده، امّا نمي داند مثلاً شكّ دو و سه بوده، يا دو و چهار، احتياط واجب آن است كه به دستور هر دو عمل كند و نماز را نيز اعاده نمايد.

مسأله 1085 كسي كه نشسته نماز مي خواند اگر شكّي كند كه بايد براي آن يك ركعت نماز احتياط ايستاده، يا دو ركعت نشسته بخواند، بايد يك ركعت نماز نشسته به جا آورد و اگر شكّي كند كه بايد براي آن دو ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند بايد دو ركعت نشسته به جا آورد، همچنين در ساير شكها.

مسأله 1086 كسي كه نماز ايستاده مي خواند اگر موقع خواندن نماز احتياط از ايستادن عاجز شود، بايد مثل كسي كه نماز را نشسته مي خواند و حكم آن در مسأله قبل گذشت نماز احتياط را به جا آورد و بعكس كسي كه نماز نشسته مي خواند اگر موقع خواندن نماز احتياط بتواند بايستد بايد به وظيفه كسي كه نماز را ايستاده مي خواند عمل كند.

طريقه نماز احتياط

مسأله 1087 نماز احتياط كه براي شك در ركعتهاي نماز به جا آورده مي شود به اين ترتيب است كه بعد از سلام نماز بايد فورا نيّت نماز احتياط كند و اللّه اكبر بگويد و حمد را بخواند (و سوره را ترك كند) بعد به ركوع رود و مانند نمازهاي معمولي سجده نمايد، اگر نماز احتياط او يك ركعت است بعد از دو سجده تشهّد بخواند و سلام دهد و اگر دو ركعت است بعد از دو سجده يك ركعت ديگر را مثل ركعت اوّل به جا آورد و

ص: 233

بعد از تشهّد سلام دهد.

مسأله 1088 نماز احتياط اذان و اقامه و سوره و قنوت ندارد و حمد را بايد آهسته بخواند، حتّي احتياط واجب آن است كه «بسم اللّه» را نيز آهسته بگويد ودر ميان اصل نماز و نماز احتياط كاري كه نماز را باطل مي كند انجام ندهد.

مسأله 1089 هرگاه قبل از خواندن نماز احتياط متوجّه شود نمازي را كه خوانده است درست بوده، نماز احتياط لازم نيست و اگر در وسط نماز احتياط بفهمد مي تواند آن را رها كند.

مسأله 1090 هرگاه پيش از خواندن نماز احتياط متوجّه شود كه ركعتهاي نمازش كم بوده، مثلاً به جاي چهار ركعت سه ركعت خوانده، چنانچه كاري كه نماز را باطل كند انجام نداده بايد آن مقدار را كه كم خوانده است انجام دهد و براي سلام بي جا احتياطاً دو سجده سهو به جا مي آورد و اگر كاري كه نماز را باطل مي كند انجام داده بايد نماز را اعاده كند.

مسأله 1091 هرگاه بعد از نماز احتياط بفهمد كسري نمازش درست به اندازه نماز احتياط بوده (مثلاً در شك ميان سه و چهار يك ركعت نماز احتياط بخواند و بعد بفهمد نماز راسه ركعت خوانده) نمازش صحيح است و اگر بفهمد كسري نماز كمتر از نماز احتياط بوده بنابر احتياط واجب بايد كسري نماز را بلافاصله به جا آورد و اصل نماز را هم اعاده كند و اگر بفهمد كسري نماز بيشتر از نماز احتياط بوده، چنانچه بعد از نماز احتياط كاري كه نماز را باطل كند انجام نداده، احتياط واجب اين است كسري نماز را به جا آورد

ص: 234

و اصل نماز را هم اعاده كند.

مسأله 1092 اگر كسي شك كند نماز احتياطي كه بر او واجب بوده به جا آورده است يا نه،چنانچه بعد از وقت نماز باشد به شكّ خود اعتنا نكند و اگر هنوز وقت نماز باقي است در صورتي كه مشغول كار ديگري نشده بايد نماز احتياط را بخواند و اگر كاري كه نماز را باطل مي كند به جا آورده است احتياط واجب آن است كه نماز احتياط را بخواند و نماز را هم اعاده كند.

مسأله 1093 دستور نماز احتياط از نظر كم و زياد كردن ركن و اجزاي غير ركن و شك در به جا آوردن اجزا مانند ساير نمازهاي واجب است.

مسأله 1094 اگر در عدد ركعتهاي نماز احتياط نيز شك كند بايد بنا را بر بيشتر بگذارد، امّا اگر طرف بيشتر نماز را باطل مي كند، بنا را بر كمتر مي گذارد و نمازش صحيح است.

مسأله 1095 براي كم و زياد كردن اجزاء نماز احتياط از روي سهو، سجده سهو واجب نيست.

مسأله 1096 اگر در نماز احتياط تشهّد يا سجده را فراموش كند احتياط واجب آن است كه بعد از سلام، قضاي آن را به جا آورد.

مسأله 1097 هرگاه قضاي سجده يا قضاي تشهّد يا سجده سهو بر او واجب شده و در عين حال نماز احتياط نيز بر او واجب است بايد اوّل نماز احتياط را به جا آورد، بعد قضاي سجده يا تشهّد را و بعد سجده سهو را.

مسأله 1098 احكامي كه درباره شكّ و سهو و ظنّ در نمازهاي واجب روزانه گفته شد، در ساير نمازهاي واجب

ص: 235

نيز عيناً وجود دارد، مثلاً اگر در نماز آيات شك كند كه يك ركعت خوانده يا دو ركعت چون شك او در نماز دو ركعتي است نماز باطل مي شود، همچنين ساير احكام شكّ و سهو و ظنّ.

مواردي كه سجده سهو واجب است

مسأله 1099 براي چند چيز بنابر احتياط واجب بايد بعد از نماز دو سجده سهو به دستوري كه گفته مي شود به جا آورد:

1 كلام بي جا، يعني سهواً به گمان اين كه نماز تمام شده حرف بزند.

2 سلام بي جا، يعني مثلاً در ركعت دوم نماز چهار ركعتي سلام بدهد.

3 سجده فراموش شده.

4 تشهّد فراموش شده.

5 به جاي ايستادن سهواً بنشيند، يا به جاي نشستن برخيزد.

6 در شكّ ميان چهار و پنج بعد از سجده دوم واجب است نماز را تمام كند، بعداً دو سجده سهو بجا آورد و براي كم و زياد كردن غير اينها سجده سهو مستحبّ است.

احكام سجده سهو

مسأله 1100 اگر چيزي را غلط خوانده و دوباره بطور صحيح بخواند سجده سهو ندارد.

مسأله 1101 اگر در نماز چند كلمه يا چند جمله بگويد بطوري كه از صورت نمازگزار خارج نشود وهمه آن يكي حساب شود، دو سجده سهو براي همه كافي است.

مسأله 1102 هرگاه اشتباهاً «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ» را بگويد سجده سهو واجب نيست، بلكه مستحبّ است، ولي اگر مقداري از دو سلام ديگر را بگويد احتياط واجب انجام سجده سهو است و هرگاه هر سه سلام رادر جايي كه نبايد سلام دهد از روي اشتباه بگويد دو سجده سهو براي همه كفايت مي

ص: 236

كند.

مسأله 1103 اگر سجده سهو واجب را بعد از سلام نماز عمداً به جا نياورده معصيت كرده و بايد هرچه زودتر به جا آورد، ولي نمازش باطل نيست.

مسأله 1104 اگر شك دارد كاري كه موجب سجده سهو مي شود انجام داده يا نه، چيزي بر او نيست و اگر شك كند دو سجده سهو بر او واجب شده يا چهار سجده سهو، همان دو سجده كافي است.

دستور سجده سهو

مسأله 1105 سجده سهو به ترتيب زير است بعد از نماز بلافاصله نيّت سجده سهو مي كند و بعد به سجده مي رود و مي گويد: «بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ» سپس سر از سجده بر مي دارد و مي نشيند، دوباره به سجده مي رود و همان ذكر را مي گويد و بعد از آن كه سر از سجده برداشت تشهّد مي خواند و سلام مي دهد و احتياط آن است كه در تشهّد به مقدار واجب اكتفا كند و تنها به سلام آخر قناعت نمايد.

مسأله 1106 سجده سهو بايد رو به قبله و با حالت وضو و طهارت باشد و پيشاني را نيز بر چيزي گذارد كه سجده نماز بر آن جايز است.

قضاي سجده و تشهّد فراموش شده

مسأله 1107 هرگاه كسي يك يا چند سجده نماز را فراموش كرد بايد قضاي آن را بعد از نماز به جا آورد (البته اگر دو سجده از يك ركعت فراموش شود نماز باطل است) همچنين اگر تشهّد را فراموش نمايد بايد بلافاصله بعد از نماز آن را قضا كند و علاوه بر قضاي

ص: 237

سجده و تشهّد بايد براي هر كدام بنابر احتياط واجب دو سجده سهو به جا آورد (ولي چنان كه قبلاً نيز گفته شد تشهّد سجده سهو، كفايت از تشهّد فراموش شده مي كند).

مسأله 1108 در قضاي سجده و تشهّد فراموش شده تمام شرايط نماز مانند طهارت و قبله و شرطهاي ديگر لازم است و بايد بلافاصله بعد از نماز انجام دهد.

مسأله 1109 اگر يك سجده و تشهّد را فراموش كند احتياط واجب آن است كه هر كدام را اوّل فراموش كرده اوّل قضا كند و اگر نداند كدام يك را اوّل فراموش كرده

احتياطاً يك سجده و بعد يك تشهّد و بار ديگر يك سجده به جا مي آورد، تا يقين كند سجده و تشهّد رابه ترتيبي كه فراموش كرده قضا كرده است.

مسأله 1110 هرگاه بعد از نماز كاري كند كه صورت نماز را به هم مي زند يا نماز را باطل مي كند (مثل اين كه پشت به قبله كند) بايد قضاي سجده و تشهّد را به جا آورد و نماز را بنابر احتياط واجب اعاده كند و اگر كاري كند كه سجده سهو مي آورد، بعد از قضاي سجده يا تشهّد احتياط آن است كه سجده سهو به جا آورد.

مسأله 1111 اگر شك دارد كه سجده يا تشهّد را فراموش كرده يا نه واجب نيست قضا كند و اگر مي داند يكي را فراموش كرده، امّا نمي داند كدام يك بوده، هر دو را قضا كند و هر كدام را اوّل به جا آورد مانعي ندارد.

مسأله 1112 هرگاه علاوه بر قضاي سجده يا تشهّد، سجده سهو نيز بر

ص: 238

ذمّه او باشد، بايد بعد از نماز اوّل سجده يا تشهّد را قضا كند و بعد سجده سهو را به جا آورد.

مسأله 1113 هرگاه شك كند كه آيا قضاي سجده يا تشهّد فراموش شده كه بر عهده او بود بعد از نماز به جا آورده يا نه، چنانچه وقت نماز نگذشته سجده يا تشهّد را قضا نمايد و اگر گذشته نيز بنابر احتياط واجب بايد قضاي آن را به جا آورد و نماز او صحيح است.

مسأله 1114 براي قضاي سجده يا تشهّد، بعد از نماز نيّت مي كند، سپس همان سجده يا تشهّد را بدون اللّه اكبر و چيز اضافي ديگر قضا مي كند و بعد بنابر احتياط سجده سهو به جا مي آورد.

خلل در اجزاء و شرايط نماز

مسأله 1115 اگر چيزي از واجبات نماز را عمداً كم و زياد كند نماز او باطل است، امّا اگر به واسطه ندانستن مسأله باشد اگر آن جزء از اركان نماز است، نماز باطل مي شود و اگر غير اركان است، نمازش صحيح است به شرط اين كه جاهل قاصر باشد، يعني دسترسي براي يادگرفتن مسأله نداشته باشد.

مسأله 1116 هرگاه سهواً چيزي از اجزاي نماز را كم و زياد كند اگر از اركان نماز باشد نماز باطل است واگر از غير اركان باشد نماز صحيح است و در صورتيكه شرايطي مثل وضو يا غسل انجام نشده باشد نماز باطل است، خواه عمداً باشد يا سهواً.

مسأله 1117 اگر پيش از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر از آخر نماز را نخوانده، بايد آن را به جا آورد و نمازش صحيح

ص: 239

است، ولي اگر بعد از سلام متوجّه شود چنانچه كاري كه نماز را عمداً و سهواً باطل مي كند (مانند پشت به قبله كردن) انجام داده نماز باطل است و اگر انجام نداده بايد بلافاصله ركعت هاي فراموش شده را به جا آورد و نمازش صحيح است و احتياط واجب آن است كه سجده سهو براي سلام بي جا انجام دهد.

مسأله 1118 هرگاه بفهمد نماز را پيش از وقت خوانده، يا پشت به قبله به جا آورده، بايد آن را اعاده كند و اگر وقت گذشته قضا نمايد، امّا اگر سهواً نماز را به طرف راست يا چپ خوانده نماز باطل نيست.

نماز مسافر

مسأله 1119 مسافر با «هشت شرط» بايد نمازهاي چهار ركعتي را دو ركعت به جا آورد:

شرط اوّل سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعي نباشد

مسأله 1120 كسي كه رفتن و برگشتن او هشت فرسخ (حدود 43 كيلومتر) است بايد نماز را شكسته بخواند، خواه رفتنش چهار فرسخ (5/21 كيلومتر تقريباً) باشد يا كمتر يا بيشتر، همين اندازه كه رفتن و برگشتن او هشت فرسخ باشد نماز شكسته است و خواه در همان روز و شب برگردد يا فاصله اي بيفتد، مگر اين كه در بين اين مسافت، ده روز قصد اقامه كند.

مسأله 1121 اگر شك دارد سفر او هشت فرسخ است يا نه، نبايد نماز را شكسته بخواند، ولي در صورت شك بايد از كساني كه به آن راه آشنا هستند تحقيق كند، مگر اين كه مشقّت زيادي داشته باشد.

مسأله 1122 مقدار مسافت را از راههاي مختلف مي توان دريافت نخست اين كه خودش اندازه گيري كرده و

ص: 240

يقين حاصل كند، دوم اين كه در ميان مردم معروف باشد، سوم اين كه شخص مورد اعتمادي خبر دهد.

مسأله 1123 هرگاه يقين دارد سفر او هشت فرسخ است و نماز را شكسته بخواند، بعد بفهمد هشت فرسخ نبوده، نمازش باطل است و بايد آن را اعاده كند و چهار ركعت بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد، امّا اگر يقين داشت مسافت مورد نظر هشت فرسخ نيست و در اثناء راه فهميد كه هشت فرسخ بوده بايد نماز را شكسته بخواند و اگر تمام خوانده اعاده كند.

مسأله 1124 اگر ميان دو محلّي كه فاصله آن كمتر از چهار فرسخ است چند مرتبه رفت و آمد كند نماز او شكسته نخواهد بود، هرچند روي هم رفته هشت فرسخ و بيشتر شود مگر اين كه عرفاً به او مسافر بگويند و در اين صورت بنا بر احتياط هم نماز را تمام و هم شكسته بخواند.

مسأله 1125 هرگاه محلّي دو راه دارد كه يكي كمتر از هشت فرسخ و ديگري هشت فرسخ يا بيشتر است، اگر از راه اوّل برود بايد تمام بخواند و اگر از راه دوم برود نمازش شكسته است.

مسأله 1126 براي حساب مسافت هشت فرسخ بايد از آخرين خانه هاي شهر حساب كرد.

شرط دوم از اوّل، قصد هشت فرسخ را داشته باشد

مسأله 1127 اگر اوّل مي خواهد به محلّي كه كمتر از هشت فرسخ است برود ودر وسط راه يا پس از رسيدن به آن مقصد قصد كند مسافرت خود را ادامه دهد بطوري كه مجموع مسافرت او هشت فرسخ باشد، چون از اوّل قصد نداشته بايد نماز را

ص: 241

تمام بخواند، ولي اگر در اثنا، يا پس از رسيدن به مقصد قصد كند از آنجا هشت فرسخ يا بيشتر برود، نماز او شكسته است.

مسأله 1128 كسي كه به دنبال گمشده اي مي رود و نمي داند چه مقدار بايد برود تا مقصود خود را پيدا كند، بايد نماز را تمام بخواند، ولي در برگشتن چنانچه تا وطن يا محل اقامتش هشت فرسخ يا بيشتر باشد نماز او شكسته است.

مسأله 1129 كسي كه قصد هشت فرسخ دارد بايد نمازش را شكسته بخواند، هرچند هر روز مقدار كمي راه برود ولي به اندازه اي باشد كه به او مسافر گويند.

مسأله 1130 كسي كه اختيارش در سفر با ديگري است مانند پسري كه با پدر خود مسافرت مي كند، چنانچه بداند سفر پدرش هشت فرسخ است بايد نماز را شكسته بخواند، حتّي اگر كسي را به اجبار به جايي مي برند (مانند زنداني) و بداند مسافت او هشت فرسخ يا بيشتر است همين حكم را دارد، مگر اين كه احتمال عقلايي بدهد كه پيش از رسيدن به چهار فرسخ از آنها جدا مي شود و برمي گردد.

شرط سوم در بين راه از قصدش برنگردد

مسأله 1131 اگر پيش از رسيدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد، يا مردّد شود بايد نماز را تمام بخواند، امّا اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت خود منصرف شود، بايد نماز را شكسته بخواند، مگر اين كه مردّد در ماندن و برگشتن باشد و يا بخواهد همان جا ده روز بماند.

مسأله 1132 هرگاه بخواهد به محلّي كه هشت فرسخ يا بيشتر است برود،

ص: 242

اگر پيش از آن كه به هشت فرسخ برسد مردّد شود كه بقيّه راه را برود يا نه و در آنجا مقداري متوقّف شود و بعد تصميم بگيرد بقيّه راه را ادامه دهد بايد نماز را شكسته بخواند و اگر در حال ترديد مقداري از مسافت را طي كند سپس تصميمش بر ادامه راه شود، چنانچه باقيمانده راه با آنچه قبلاً با قصد طي كرده هشت فرسخ يا بيشتر باشد نماز را شكسته مي خواند.

شرط چهارم قبل از رسيدن به هشت فرسخ از وطن خود عبور نكند و نخواهد ده روز يا بيشتر در اثناء راه توقف كند.

مسأله 1133 اگر مسافر به وطن خود وارد شود سفر او قطع مي گردد و همچنين اگر به محلّ اقامه ده روز برسد، حتّي اگر ترديد دارد كه از وطنش بگذرد يا در جايي ده روز اقامه كند باز هم نماز او تمام است.

شرط پنجم سفر او براي كار حرامي نباشد

مسأله 1134 اگر به قصد دزدي، خيانت، يا كار حرام ديگري سفر كند، بايد نماز را تمام بخواند، همچنين اگر خود سفر حرام باشد مثل اين كه چنان مسافرتي براي بدن او ضرر قابل ملاحظه اي دارد، يا زن بدون اجازه شوهر سفر كند (بنا بر احتياط واجب) يا فرزند با نهي پدر و مادر سفر نمايد بطوري كه مايه اذيّت آنها شود، بايد نماز را تمام بخواند؛ ولي اگر سفر واجبي مانند حجّ واجب بوده باشد رضايت شوهر و پدر ومادر شرط نيست و نماز شكسته است.

مسأله 1135 هرگاه خود سفر حرام نباشد و به منظور كار حرامي نيز سفر نمي كند،

ص: 243

ولي در اثناء سفر، معصيت يا معصيتهايي انجام مي دهد، مثل اين كه در سفر شراب بخورد، يا غيبت كند و به مردم ظلم نمايد، نماز او شكسته است.

مسأله 1136 هرگاه براي فرار از انجام كار واجبي مسافرت نمايد، مثل اين كه بدهكار است و مي تواند بدهي خود را بدهد و طلبكار هم مطالبه مي كند، امّا او براي فرار از پرداخت بدهي مسافرت نمايد، بايد نماز را تمام به جا آورد، ولي اگر چنين قصدي را ندارد بايد نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1137 اگر سفر حرام نيست، ولي سوار بر مركب غصبي شود، يا در زمين غصبي مسافرت مي كند، بنابر احتياط جمع ميان نماز شكسته و تمام كند، يعني هم نماز دو ركعتي هم چهار ركعتي به جا آورد.

مسأله 1138 هرگاه كسي همراه ظالمي سفر كند و مسافرت او كمك به ظالم محسوب شود سفر او حرام است و نمازش را بايد تمام بخواند، مگر آن كه مجبور باشد يا براي انجام وظيفه مهمتري مانند نجات جان مظلومي با او سفر كند كه در اين صورت نمازش شكسته است.

مسأله 1139 مسافرت به قصد تفريح و گردش و استفاده از آب و هوا و مانند آن تا آنجا كه موجب اسراف و كار حرام ديگري نباشد جايز است و نماز را بايد شكسته بخواند.

مسأله 1140 كسي كه براي امرار معاش به شكار مي رود سفرش حلال و نمازش شكسته است، همچنين اگر براي فراهم كردن درآمد بيشتر باشد، امّا كسي كه براي لهو و تفريح و خوشگذراني به شكار مي رود، سفرش حرام ونمازش را بايد تمام بخواند.

ص: 244

سأله 1141 كسي كه از سفر معصيت بر مي گردد اگر توبه كرده و تا محلّي كه مي خواهد بر گردد هشت فرسخ يا بيشتر باشد، بايد نماز را شكسته بخواند، همچنين اگر توبه نكرده ولي در بازگشت آلوده به معصيت نيست.

مسأله 1142 هرگاه كسي كه سفرش سفر معصيت است در اثناء راه از قصد خود برگردد، چنانچه باقيمانده راه هشت فرسخ يا بيشتر باشد و يا مجموع رفتن و برگشتن هشت فرسخ است بايد نماز را شكسته بخواند، ولي بعكس اگر به قصد معصيت سفر نكرده، ولي در بين راه قصدش تغيير كند و بقيّه راه را براي معصيت برود، بايد نماز را تمام بخواند، امّا آنچه را قبلاً شكسته خوانده اشكالي ندارد.

شرط ششم از صحرانشين هاي خانه بدوش نباشد

مسأله 1143 «صحرانشينهاي خانه بدوش» كه وطن خاصي ندارند و هرجا آب و خوراك براي خود و حيواناتشان فراهم باشد توقّف مي كنند، بايد در اين مسافرتها نمازشان را تمام بخوانند و روزه را بگيرند.

مسأله 1144 هرگاه صحرانشين خانه به دوش مانند مردم ديگر براي زيارت خانه خدا، يا تجارت، يا مسافرت ديگري غير از آن مسافرت كه جزء زندگي اوست برود بايد نماز را شكسته بخواند.

شرط هفتم شغل و كار او مسافرت نباشد

مسأله 1145 راننده ها، خلبان ها، كشتيبان ها و ساربان ها و مانند آنها كه سفر، شغل آنهاست بايد نماز را تمام بخوانند هرچند در سفر اوّل باشد.

مسأله 1146 كسي كه شغلش مسافرت نيست، ولي مسافرت مقدّمه شغل اوست، مانند معلّم و كارگر و كارمندي كه خودش ساكن شهري است و همه روز براي انجام

ص: 245

كار به نقطه ديگري مي رود كه رفت و آمد او هشت فرسخ يا بيشتر است، بايد نماز را تمام بخواند و روزه را بگيرد.

مسأله 1147 كسي كه شغلش مسافرت است اگر براي كار ديگري غير از شغل خود (مثلاً براي حج يا زيارت يا مقصد ديگري) مسافرت كند، بايد مانند ساير مسافران نماز را شكسته بخواند، ولي اگر راننده اي اتومبيل خود را براي زيارت كرايه دهد و در ضمن خودش هم زيارت كند بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1148 كساني كه راهنماي حج و مدير كاروان حجّاج و مانند آن مي باشند، در صورتي كه مسافرت جزء يا مقدّمه شغل آنها محسوب شود و اين كار مدّت قابل ملاحظه اي (حدود چند ماه) به طول انجامد بايد نماز را تمام بخوانند.

مسأله 1149 كسي كه در مقداري از سال شغلش مسافرت است مثل راننده اي كه فقط در تابستان يا زمستان كار رانندگي مي كند، بايد در سفري كه مشغول به كارش هست نماز را تمام بخواند.

مسأله 1150 كسي كه شغلش رانندگي داخل شهرهاست اگر اتّفاقاً به سفر خارج از شهر برود و هشت فرسخ و بيشتر باشد نمازش شكسته است، امّا كسي كه هم رانندگي داخل شهر مي كند و هم راننده بياباني است وقتي به خارج شهر مي رود نماز را بايد تمام بخواند.

مسأله 1151 كسي كه شغلش مسافرت است اگر ده روز يا بيشتر در محلّي بماند، خواه وطن او باشد يا نه، و خواه از اوّل، قصد ده روز را داشته يا نه، بايد در سفر اوّل نماز را شكسته بخواند و اگر شك كند

ص: 246

كه ده روز مانده يا نه، بايد نمازش را تمام بخواند.

مسأله 1152 كساني كه براي خود وطني اختيار نكرده اند و به سياحت و جهانگردي مشغولند بايد نماز را تمام بخوانند.

مسأله 1153 كسي كه شغلش مسافرت نيست، ولي در شهر يا دهي جنسي دارد كه براي حمل آن مسافرتهاي پي در پي مي كند بايد نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1154 كسي كه از وطنش صرف نظر كرده و مي خواهد وطن ديگري براي خود انتخاب كند بايد در مسافرت نماز را شكسته بخواند، مگر آن كه سفرش طولاني شود و جزء افراد خانه بدوش حساب شود.

شرط هشتم به حدّ ترخّص برسد

مسأله 1155 «حدّ ترخّص» يعني از وطن يا محلّ اقامتش به اندازه اي دور شود كه صداي اذان شهر را نشنود و مردم شهر او را نبينند، امّا ديدن و نديدن ديوارهاي شهر اثري ندارد، ولي بايد در هوا گرد و غبار يا مه يا چيز ديگري كه مانع ديدن است يا سرو صدايي كه مانع شنيدن است وجود نداشته باشد و اگر يكي از اين دو علامت حاصل شود كافي است، به شرط اينكه يقين به نبودن ديگري نداشته باشد، و الاّ احتياط جمع ميان نماز شكسته و تمام است.

مسأله 1156 معيار در شهرها شهرهاي معمولي است و اگر شهري زياد در گودي يا در بلندي قرار گرفته باشد بايد مطابق شهرهاي معمولي با آن رفتار كرد، يعني ببينيم چه اندازه مسافت سبب مي شود كه در شهرهاي معمولي انسان صداي اذان شهر را نشنود و اهالي شهر او را نبينند.

مسأله 1157 هرگاه شك كند به حدّ

ص: 247

ترخّص رسيده يا نه، يا نداند صدايي را كه مي شنود صداي اذان است يا صداي ديگر، بايد نماز را تمام بخواند، امّا اگر بفهمد صداي اذان است ولي كلمات آن قابل تشخيص نباشد احتياط جمع است.

مسأله 1158 هرگاه به جايي برسد كه اذان شهر را كه معمولاً در جاي بلند مي گويند نشنود نمازش شكسته است، هر چند اذاني را كه با بلند گوهاي قوي مي گويند بشنود و اگر كسي گوش و چشمش از معمول ضعيف تر يا بسيار قوي تر است اعتباري به آن نيست بلكه اعتبار به گوش و چشمهاي معمولي است.

مسأله 1159 هرگاه كسي در اثناء مسافرت به وطنش برسد نمازش در آنجا تمام است، ولي اگر مي خواهد سفر خود را از آنجا هشت فرسخ يا بيشتر ادامه دهد وقتي به حدّ ترخّص رسيد بايد نماز را شكسته بخواند.

چيزهايي كه سفر را قطع مي كند

مسأله 1160 چند چيز است كه سفر را قطع مي كند و بايد نماز را تمام خواند:

اوّل رسيدن به «وطن»

منظور از وطن محلّي است كه انسان آن را براي اقامت و زندگي خود انتخاب كرده، خواه در آنجا متولّد شده باشد يا نه و خواه وطن پدر و مادرش باشد يا خودش آنجا را انتخاب كرده است.

مسأله 1161 هرگاه انسان جايي را براي «محلّ اقامت» خود انتخاب كند بطوري كه وقتي در آنجاست او را مسافر نمي گويند، خواه قصد اقامت دائم داشته باشد يا موقّت، مثلاً مي خواهد دو سال يا بيشتر در آنجا بماند اين محل در حكم وطن مي باشد و همين گونه است حال

ص: 248

مأموران ادارات كه ممكن است هر چند سال در محلّي باشند و آنجا حكم وطنشان را دارد.

مسأله 1162 ممكن است كسي در دو محل زندگي كند، مثلاً شش ماه در شهري و شش ماه ديگر در شهر ديگر، هردو وطن او محسوب مي شود و حتّي ممكن است انسان داراي سه وطن باشد.

مسأله 1163 هرگاه انسان در محلّي زندگي مي كرده و وطن او بوده، چنانچه از آنجا اعراض كند، يعني ديگر قصد نداشته باشد در آنجا زندگي كند، هر چند گاهي به عنوان مسافرت و ديدار بستگان و دوستان به آنجا برود، نمازش در آنجا شكسته است، خواه در آنجا ملكي داشته باشد يا نه و خواه اقوام و بستگانش در آنجا زندگي كنند يا نكنند، مگر اين كه قصد كند در آنجا ده روز بماند، همچنين اگر انسان غير از وطن اصلي خود جاي ديگري را براي زندگي انتخاب كند و شش ماه يا كمتر و بيشتر در آنجا بماند بعد، از آنجا اعراض نمايد نمازش در آنجا شكسته است، خواه ملكي در آنجا داشته باشد يا نه.

دوم قصد اقامت ده روز

مسأله 1164 هرگاه مسافري مي خواهد ده روز پشت سر هم در محلّي بماند، يا مي داند اجباراً بايد در آنجا توقّف كند بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1165 آنچه براي قصد اقامه كه در مسأله پيش گفته شد لازم است ماندن ده روز است و امّا شب قبل از آن و شب بعد از آن لزومي ندارد، بنابراين اگر از اذان صبح روز اوّل تا غروب روز دهم بماند (يعني ده روز و نُه شب) بايد

ص: 249

نماز را تمام بخواند، همچنين اگر مثلاً قصدش اين باشد كه از ظهر روز اوّل تا ظهر روز يازدهم توقف كند.

مسأله 1166 مسافري كه قصد دارد ده روز در محلّي بماند مي تواند قصد كند در چند جا توقّف كند به شرط اين كه فاصله آنها كم باشد (مثلاً يكي دو كيلومتر و يا بيشتر) بطوري كه بگويند او مسافر نيست، همچنين هيچ تفاوتي ميان شهرهاي بزرگ و كوچك نيست يعني «بلاد كبيره» و «صغيره» تفاوتي در احكام مسافر ندارد.

مسأله 1167 مسافري كه قصد اقامه ده روز در محلّي كرده، اگر از اوّل قصد داشته باشد كه در بين ده روز به اطراف برود چنانچه جايي كه مي خواهد برود به اندازه اي دور نيست كه جزء مسافرت محسوب شود بايد نماز را تمام بخواند، امّا اگر طوري است كه جزء مسافرت محسوب مي شود بايد تمام ده روز را شكسته بخواند.

مسأله 1168 هرگاه كسي قصد دارد ده روز در جايي بماند امّا احتمال مي دهد در اثنا مانعي پيدا شود درصورتي كه مردم به اين گونه احتمالات اعتنا نكنند بايد نماز را تمام بخواند، امّا اگر احتمال وجود مانع قوي باشد نمازش شكسته است.

مسأله 1169 هرگاه مسافري قصد ندارد ده روز در جايي توقف كند ولي قصدش اين است كه مثلاً اگر رفيقش بيايد يا منزل خوبي پيدا كند ده روز بماند بايد نماز را شكسته بخواند.

مسأله 1170 هرگاه مسافري بداند مثلاً ده روز يا بيشتر به آخر ماه مانده و قصد كند كه تا آخر ماه در محلّي بماند، بايد نماز را تمام بخواند، همچنين اگر نداند آن

ص: 250

روز چندم ماه است و تا آخر ماه چقدر مانده، ولي قصدش اين است كه به هر حال تا آخر ماه بماند، چنانچه در واقع تا آخر ماه ده روز يا بيشتر باشد، بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1171 هرگاه كسي قصد اقامه ده روز كند و بعداً منصرف يا مردّد شود، اگر پيش از خواندن يك نماز چهار ركعتي باشد نمازش شكسته است، ولي اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتي منصرف يا مردّد شود، بايد تا وقتي در آنجاست نماز را تمام بخواند.

مسأله 1172 هرگاه كسي قصد ده روز كند و روزه بگيرد و بعد از ظهر از ماندن درآنجا منصرف شود چنانچه يك نماز چهار ركعتي خوانده باشد روزه اش صحيح است و بايد تا آنجا هست نمازها را تمام بخواند و روزه ماه رمضان را بگيرد امّا اگر نماز چهار ركعتي نخوانده روزه اش صحيح نيست و نمازها را نيز بايد شكسته بخواند.

مسأله 1173 هرگاه شك كند كه آيا نماز چهار ركعتي خوانده و بعد منصرف يا مردّد شده يا نه، بايد نمازهاي خود را شكسته بخواند.

مسأله 1174 هرگاه مسافر به نيّت نماز شكسته مشغول نماز شود و در بين نماز تصميم بگيرد ده روز يا بيشتر در آنجا بماند بايد نماز را چهار ركعتي تمام كند و اگر بعكس قصد ده روز كرده بوده و مشغول نماز چهار ركعتي شده بود ولي در وسط نماز از قصد خود برگشت، چنانچه مشغول ركعت سوم نشده بايد نماز را دو ركعتي تمام كند و بقيّه نمازها را نيز شكسته بخواند و اگر به ركوع ركعت سوم رفته

ص: 251

نمازش باطل است و تا وقتي كه آنجاست بايد شكسته بخواند.

مسأله 1175 كسي كه قصد كرده ده روز در محلّي بماند هرگاه بيشتر از ده روز بماند تا وقتي مسافرت نكرده بايد نمازش را تمام بخواند و لازم نيست دوباره قصد ده روز كند.

مسأله 1176 مسافري كه قصد ده روز كرده بايد روزه واجب را بگيرد و مي تواند روزه مستحبّي به جا آورد و نافله هاي ظهر و عصر و عشا را هم بخواند.

مسأله 1177 مسافري كه قصد كرده ده روز در جايي توقّف كند، چنانچه بعد از گذشتن ده روز يا بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتي به جايي كه كمتر از چهار فرسخ است برود و به محلّ اقامه خود بازگردد، بايد نماز را تمام بخواند و هرگاه بخواهد از محلّ اقامت به جاي ديگري برود كه كمتر از هشت فرسخ است و در محلّ دوم ده روز بماند بايد نماز خود را در مسير راه و در جاي دوم تمام بخواند، امّا اگر هشت فرسخ يا بيشتر باشد در مسير راه شكسته مي خواند و در محلّ دوم كه قصد اقامه كرده تمام مي خواند.

مسأله 1178 هرگاه كسي به خيال اين كه دوستانش مي خواهند ده روز در محلّي بمانند قصد ده روز كند و بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتي بفهمد كه آنها قصد نكرده اند و منصرف شود تا مدّتي كه او در آنجاست بايد نماز را تمام بخواند.

سوم توقّف يك ماه بدون قصد

مسأله 1179 هرگاه مسافر در محلّي توقّف كند ولي نمي داند مدّت توقّف او چند روز است بايد

ص: 252

نماز را شكسته بخواند، امّا بعد از گذشتن سي روز بايد نماز را تمام بخواند، اگر چه مقدار كمي بعد از آن در آنجا بماند (اگر يك ماه از ماههاي قمري بماند كه كمتر از سي روز باشد نيز كافي است مثلاً از دهم اين ماه تا دهم ماه ديگر).

مسأله 1180 هرگاه كسي مي خواهد نه روز يا كمتر در محلّي بماند بعد از گذشتن اين مدّت باز تصميم مي گيرد نه روز يا كمتر بماند، تا سي روز، بايد نماز را شكسته بخواند، از روز سي و يكم بايد نماز را تمام بخواند.

مسأله 1181 هرگاه توقّف سي روز در يك محل نباشد كافي نيست، بنابراين اگر در جايي مثلاً بيست روز بدون قصد بماند سپس از آنجا چند فرسخ دورتر رود و بيست روز ديگر بماند نماز او شكسته است.

مسائل متفرّقه نماز مسافر

مسأله 1182 در چهار محل مسافر مخيّر است نماز را تمام يا شكسته بخواند: «مسجدالحرام»، «مسجد پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله)»، «مسجد كوفه» و «حرم حضرت سيّد الشّهداء (عليه السلام)» و افضل در اين موارد نماز تمام است و فرقي ميان مسجدالحرام در عصر پيامبر (صلي الله عليه وآله) و ائمّه هدي (عليهم السلام) و اضافاتي كه بعداً بر آن افزوده شده، يا در آينده افزوده مي شود نيست، همچنين در مورد مسجد پيامبر (صلي الله عليه وآله) و كوفه و حرم حسيني.

مسأله 1183 كسي كه مي داند مسافر است و نماز را بايد شكسته بخواند اگر عمداً تمام بخواند باطل است، همچنين اگر فراموش كند كه نماز مسافر شكسته است و تمام بخواند بايد اعاده كند و نيز اگر

ص: 253

حكم نماز مسافر را مي دانست امّا توجّه نداشت كه در حال سفر است و نمازش را تمام بخواند، امّا اگر اصلاً اين حكم را نمي دانست كه وظيفه مسافر نماز شكسته است و هنوز اين مسأله را نشنيده بود اگر به جاي نماز شكسته نماز را تمام بخواند نمازش صحيح است.

مسأله 1184 مسافري كه اجمالاً مي داند بايد نماز را شكسته بخواند اگر بعضي از جزئيّات آن را نداند (مثلاً نداند كه شرط اين مسأله سفر هشت فرسخي است) چنانچه تمام بخواند احتياط آن است كه بطور شكسته اعاده كند.

مسأله 1185 هرگاه فراموش كند كه مسافر است و نماز را تمام بخواند چنانچه در وقت يادش بيايد بايد شكسته به جا آورد و اگر بعد از وقت متوجّه شود قضا ندارد.

مسأله 1186 كسي كه وظيفه اش نماز تمام است اگر عمداً يا از روي اشتباه يا فراموشي شكسته بخواند نمازش باطل است، حتّي اگر قصد اقامه ده روز كرده و نمي دانسته كه بايد در اين حال تمام بخواند و نماز خود را شكسته خوانده، احتياط واجب آن است كه به صورت تمام اعاده كند.

مسأله 1187 هرگاه مشغول نماز چهار ركعتي است و در بين نماز يادش بيايد كه مسافر است، يا متوجّه شود كه سفر او هشت فرسخ است، اگر به ركوع ركعت سوم نرفته، بايد نماز را دو ركعتي تمام كند و اگر به ركوع ركعت سوم رفته نمازش باطل است و بايد شكسته بخواند.

مسأله 1188 هرگاه كسي مشغول نماز شكسته شود و در بين نماز يادش بيايد كه مسافر نيست و يا سفرش سفري نيست كه

ص: 254

نماز در آن شكسته باشد، بايد نماز را چهار ركعتي تمام كند و نمازش صحيح است.

مسأله 1189 هرگاه كسي اوّل وقت مسافر بوده و نماز را نخوانده و بعد به وطن يا جايي كه قصد دارد ده روز بماند وارد شود بايد نماز را تمام بخواند و بعكس، اگر كسي اوّل وقت در وطن يا محلّ اقامت بوده و نماز را نخوانده، مسافرت كرد، بايد نمازش را در سفر شكسته بخواند.

مسأله 1190 هرگاه نماز انسان در سفر قضا شود بايد قضاي آن را شكسته بخواند (خواه در سفر قضا كند يا در وطن) و بعكس اگر در وطن نمازش قضا شود بايد قضاي آن را تمام بخواند (خواه در سفر قضا كند يا در وطن).

مسأله 1191 مستحبّ است مسافر به اميد ثواب الهي بعد از هر نماز شكسته سي مرتبه سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَرُ بگويد.

مسأله 1192 حكم نماز مسافر مربوط به آسان بودن و سخت بودن سفر نيست، بلكه در مسافرتهاي راحت امروز نيز با شرايطي كه گفته شد بايد نماز را شكسته خواند.

نماز قضا

مسأله 1193 هركس نماز واجب را در وقت آن ترك كند بايد قضاي آن را به جا آورد، هر چند در تمام وقت نماز خواب بوده، يا به واسطه بيماري، يا مستي، نماز را نخوانده باشد، امّا كسي كه در تمام وقت بي هوش بوده، قضا بر او واجب نيست، همچنين كافري كه مسلمان شده و زني كه در حال حيض يا نفاس بوده.

مسأله 1194 هرگاه بعد از وقت نماز بفهمد نمازي را كه خوانده باطل بوده

ص: 255

بايد آن را قضا كند.

مسأله 1195 كسي كه نماز قضا برعهده دارد بايد در خواندن آن كوتاهي نكند، ولي واجب نيست آن را فوراً به جا آورد، مگر آنكه يك يا دو نماز قبل از آن قضا شده باشد كه احتياط واجب اين است كه پيش از نماز همان روز آن را قضا كند.

مسأله 1196 كسي كه نماز قضا بر ذمّه دارد مي تواند نماز مستحبّي بخواند و خواندن نماز قضا قبل از نماز يوميّه يا بعد از آن مانعي ندارد.

مسأله 1197 اگر كسي گمان دارد بعضي از نمازهاي گذشته او صحيح نبوده، يا فراموش كرده است، احتياط مستحب آن است كه قضاي آن را به جا آورد.

مسأله 1198 در نماز قضا ترتيب واجب نيست، جز در ميان قضاي ظهر و عصر و مغرب و عشاء از يك روز.

مسأله 1199 كسي كه چند نماز از او قضا شده و شماره آنها را نمي داند، مثلاً نمي داند دو نماز بوده يا سه نماز، كافي است مقدار كمتر را بخواند، امّا اگر قبلاً شماره آنها را مي دانسته، ولي به واسطه سهل انگاري فراموش كرده، احتياط واجب آن است كه مقدار بيشتر را بخواند.

مسأله 1200 كسي كه نماز قضا از روزهاي پيش بر ذمّه دارد مي تواند قبل از خواندن نماز قضا به نماز اداي روزانه مشغول شود، مگر آنكه يك يا دو نماز قبل از آن باشد كه بنابر احتياط واجب بايد قبلاً بجا آورد.

مسأله 1201 كسي كه مي داند يك نماز چهار ركعتي بر ذمّه دارد، امّا نمي داند قضاي ظهر بوده يا عصر يا عشاء اگر

ص: 256

يك نماز چهار ركعتي به نيّت ما في الذّمّه يعني قضايي كه بر عهده اوست بخواند كافي است و در بلند خواندن و آهسته خواندن حمد و سوره مخيّر است.

مسأله 1202 هيچ كس نمي تواند نماز قضاي ديگري را كه در حال حيات استبه جا آورد، هر چند او از خواندن نماز قضا عاجز باشد، امّا بعد از مردنمانعي ندارد.

مسأله 1203 نماز قضا را مي توان با جماعت خواند، خواه نماز امام جماعت ادا باشد يا قضا، ولي احتياط اين است كه هر دو يك نماز را بخوانند، مثلاً نماز قضاي ظهر را با نماز ظهر بخواند و نماز قضاي عصر را با نماز عصر.

مسأله 1204 مستحبّ است كودكي كه خوب و بد را تميز مي دهد به نماز خواندن و ساير عبادتها عادت دهند، بلكه مستحبّ است او را به قضاي نماز تشويق كنند (البتّه نبايد اين كار به صورتي انجام گيرد كه موجب ناراحتي و بيزاري او از نماز گردد).

نماز قضاي پدر و مادر

مسأله 1205 بر پسر بزرگتر (يعني بزرگترين پسري كه بعد از مرگ آنها در حال حيات است) واجب است كه نماز و روزه هايي كه از پدر يا مادرش فوت شده و از روي نافرماني نبوده و توانايي بر قضا داشته، بعد از مرگ آنها به جا آورد، بلكه اگر از روي نافرماني هم ترك كرده باشد بنابر احتياط مستحب بايد به همين طور عمل كند، همچنين روزه اي را كه در سفر نگرفته هرچند توانايي قضاي آن را پيدا نكرده احتياط آن است كه پسر بزرگتر قضا نمايد.

مواردي كه نماز قضاي پدر و مادر بر پسر بزرگتر واجب

ص: 257

نيست

مسأله 1206 هرگاه شخص ديگري آن نماز و روزه را قضا نمايد از پسر بزرگتر ساقط مي شود.

مسأله 1207 اگر پسر بزرگتر نمي داند كه از پدر يا مادرش نماز و روزه اي قضا شده يا نه، چيزي بر او واجب نيست و تفحّص و جستجو نيز لازم نمي باشد.

مسأله 1208 اگر پسر بزرگتر از دنيا برود بر ساير پسران تكليفي نيست.

مسأله 1209 اگر معلوم نباشد پسر بزرگتر كدام است يعني تاريخ تولّد پسرها درست روشن نباشد، قضاي نماز و روزه پدر و مادر بر هيچ كدام واجب نيست، ولي احتياط مستحب آن است كه بين خودشان قسمت كنند.

مسأله 1210 پسر بزرگتر هنگام قضاي نماز و روزه پدر و مادر بايد به تكليف خود عمل كند، يعني دستورات نماز و روزه را مطابق حكم مرجع تقليد خود به جا آورد.

مسأله 1211 كسي كه خودش نماز و روزه قضا دارد و نماز و روزه پدر و مادر نيز بر او واجب شده، هركدام را اوّل به جا آورد صحيح است.

مسأله 1212 هرگاه پسر بزرگتر در موقع مرگ پدر يا مادر نابالغ يا ديوانه بوده، هروقت بالغ و عاقل شود بايد نماز و روزه پدر يا مادر را قضا نمايد.

نماز استيجاري

مسأله 1213 اجير گرفتن براي قضاي نماز و عبادتهاي ديگر از طرف اموات خالي از اشكال نيست، مگر در حج و اگر كسي بخواهد در عبادتهاي ديگر اجير بگيرد قصد رجاء كند، امّا به جا آوردن نماز و روزه قضا و همچنين نماز و روزه مستحبّي به قصد قربت و بدون گرفتن اجرت اشكالي ندارد.

مسأله 1214 انسان مي تواند

ص: 258

براي بعضي از كارهاي مستحب مانند زيارت قبر پيغمبر (صلي الله عليه وآله) و امامان (عليهم السلام) از طرف زندگان اجير شود، ولي احتياط واجب آن است كه پول را براي مقدّمات كار بگيرد و نيز مي تواند اعمال مستحبّي را انجام دهد و ثواب آن را به اموات يا زنده ها هديه نمايد.

مسأله 1215 كسي كه براي نماز قضاي ميّت اجير شده، بايد مسائل نماز را بخوبي بداند و قرائت او صحيح باشد.

مسأله 1216 شخصي كه مي خواهد از طرف ديگري نماز يا روزه، يا عبادت ديگري، به جا آورد بايد در موقع نيّت، ميّت را معيّن كند، لازم نيست اسم او را بداند، همين اندازه كه علامت و نشانه اي براي او در قصد و نيّت خود قرار دهد كافي است.

مسأله 1217 شخص نايب بايد خود را به جاي ميّت فرض كند و عبادتي را كه بر ذمّه اوست قضا نمايد و اگر عملي را انجام دهد و ثواب آن را براي او هديه كند دين او ادا نمي شود.

مسأله 1218 در صورتي ذمّه ميّت ادا خواهد شد كه اطمينان پيدا شود كه نايب نماز را خوانده است و اگر شك كند كافي نيست، ولي اگر يقين داشته باشد نماز را خوانده امّا نداند صحيح انجام داده يا نه اشكال ندارد.

مسأله 1219 اگر نايب بگويد نماز را خوانده ام تنها به گفته او نمي توان قناعت كرد مگر اين كه فرد مورد اطميناني باشد.

مسأله 1220 شخصي كه از ميّت نيابت مي كند بايد كسي باشد كه در انجام اجزاء و شرايط نماز معذور نباشد، مثلاً كسي كه

ص: 259

نشسته نماز مي خواند نمي تواند نايب شود، حتّي بنابر احتياط واجب كسي كه با تيمّم يا جبيره نماز مي خواند نيابت نكند.

مسأله 1221 مرد مي تواند براي زن و زن براي مرد نيابت كند و در بلند خواندن و آهسته خواندن نماز بايد به وظيفه خودش عمل نمايد، نه وظيفه ميّت و لازم نيست قضاي نمازهاي ميّت به ترتيب خوانده شود، خواه ترتيب آن را بداند يا نداند، مگر در مورد ظهر و عصر، يا مغرب و عشا از يك روز كه رعايت ترتيب در آن لازم است.

مسأله 1222 كسي كه اجير براي قضاي نماز و روزه مي شود اگر طرز مخصوصي را با او شرط كنند (مثلاً بگويند نماز را بايد در مسجد يا در فلان ساعت بخواند) بايد به شرط عمل كند، امّا اگر شرط خاصّي با او نكنند مطابق تكليف خود و طبق معمول انجام دهد و در مستحبّات نيز آنچه معمول است به جا مي آورد و بيش از آن لازم نيست مگر شرط كنند، خواندن نماز آيات نيز تا شرط نكنند لازم نيست.

مسأله 1223 هرگاه اشخاص متعدّدي را براي قضاي نماز ميّت اجير كند لازم نيست براي هر كدام وقت معيّني را تعيين نمايد، بلكه آنها مي توانند در هر وقت كه بخواهند نماز را به جا آورند، ولي براي رعايت ترتيب بين نمازهاي قضا احتياط مستحب آن است كه براي هر كدام از آنها وقتي را معيّن نمايد، مثلاً با يكي قرار مي گذارد كه در فاصله صبح تا ظهر نماز قضا به جا آورد و با ديگري از ظهر تا شب و نيز بهتر

ص: 260

است هريك از آنها مقدار نمازي را كه مي خواند با ديگري شبيه باشد، مثلاً اگر از نماز ظهر شروع مي كند و تا نماز صبح پايان مي دهد (خواه يك شبانه روز بخواند يا چند شبانه روز) ديگري نيز از ظهر شروع كند و به صبح خاتمه دهد.

مسأله 1224 هرگاه شخص اجير پيش از تمام كردن نماز و روزه اي كه اجير شده بود از دنيا برود در حالي كه اجرت همه آنها را گرفته، اگر شرط كرده باشند تمام نمازها را خودش به جا آورد بايد اجرت مقداري را كه نخوانده از مال او برگردانند و اگر چنين شرطي نكرده اند بايد ورثه از مال او كسي را اجير كنند تا باقيمانده را بجا آورد و اگر مالي ندارد چيزي بر ورثه واجب نيست، ولي بهتر است دين ميّت را ادا كنند.

مسأله 1225 هرگاه اجير پيش از تمام كردن عمل از دنيا برود و خودش نيز نماز قضا بر ذمّه داشته باشد، بايد از مال او براي نمازهايي كه اجير بوده ديگري را اجير كنند و يا اگر شرط كرده اند خودش به جا آورد باقيمانده را برگردانند، امّا براي نمازهاي خودش نمي توانند از مال او بردارند مگر با رضايت ورثه و يا در صورتي كه وصيّت كرده از ثلث مالش به مصرف نماز برسانند.

نماز جماعت

مسأله 1226 نماز جماعت از مهمترين مستحبّات و از بزرگترين شعائر اسلامي است و در روايات، فوق العاده روي آن تكيه شده است، مخصوصاً براي همسايه مسجد يا كسي كه صداي اذان مسجد را مي شنود بيشتر سفارش شده و سزاوار است انسان تا مي

ص: 261

تواند نمازش را با جماعت بخواند. در روايتي آمده است كه اگر يك نفر به امام جماعت اقتدا كند هر ركعت آن ثواب 150 نماز دارد و اگر دو نفر اقتدا كند هر ركعت ثواب 600 نماز و هر قدر عدد نمازگزاران بيشتر شود ثواب نمازشان بيشتر خواهدشد و اگر عدد آنان از ده نفر بگذرد اگر تمام آسمانها كاغذ و درياها مركّب و درختها قلم و ملائكه و انس و جن نويسنده شوند، نمي توانند ثواب يك ركعت آن را بنويسند.

مسأله 1227 حاضر نشدن به نماز جماعت اگر از روي بي اعتنايي و سبك شمردن باشد حرام است.

مسأله 1228 مستحبّ است انسان صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند و نماز جماعت از نماز اوّل وقت كه فرادي (تنها) باشد بهتر است و نيز جماعتي كه مختصر بخوانند از نماز فرادي كه آن را طول دهند برتر است.

مسأله 1229 هرگاه جماعت برپا شود مستحبّ است كسي كه نمازش را فرادي خوانده دوباره با جماعت بخواند و اگر بعداً بفهمد كه نماز اوّلش باطل بوده نماز دوم كافي است.

مسأله 1230 جايز است «امام جماعت» كه يك بار نماز خود را با جماعت خوانده آن را با جماعت ديگري دوباره بخواند، امّا بيش از دوبار اشكال دارد، بنابراين يك امام جماعت مي تواند در دو مسجد اقامه جماعت كرده و نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1231 كسي كه در نماز وسواس دارد و وسواس او اسباب اشكال نماز مي شود، چنانچه بداند در صورتي كه نماز را با جماعت بخواند از وسواس راحت مي شود بايد نماز را به جماعت بخواند.

ص: 262

سأله 1232 هيچ نماز مستحبّي را نمي توان با جماعت خواند، مگر نماز استسقاء، يعني نمازي كه براي آمدن باران مي خوانند و نماز عيد فطر و قربان كه در زمان غيبت امام (عليه السلام) مستحبّ است.

مسأله 1233 در نمازهاي يوميّه هر نمازي را مي توان با هر نماز امام اقتدا كرد، مثلاً اگر امام نماز ظهر را مي خواند و او نماز ظهر را قبلاً خوانده مي تواند نماز عصرش را با نماز ظهر امام بخواند، ولي اگر امام براي احتياط نمازش را اعاده كرده، نمي تواند نماز خود را با او بخواند، مگر اين كه هر دو از جهت احتياط مثل هم باشند.

مسأله 1234 اگر امام جماعت نماز قضا مي خواند مي شود به او اقتدا كرد ولي اگر نمازش را احتياطاً قضا كند اقتدا به او اشكال دارد.

مسأله 1235 اگر انسان نداند نمازي را كه امام مي خواند نماز نافله است يا نماز واجب نمي تواند به او اقتدا كند.

شرايط نماز جماعت

مسأله 1236 در جماعت چند چيز بايد رعايت شود:

اوّل نبودن حايل

ميان امام و مأموم و همچنين ميان مأمومين نسبت به يكديگر بايد چيزي كه مانع ديدن است نباشد، بلكه حايل شيشه اي نيز اشكال دارد، امّا اگر مأموم زن باشد حايل ميان او و مردان مانعي ندارد.

مسأله 1237 اگر امام در محراب باشد و كسي پشت سر او اقتدا نكرده باشد كساني كه در دو طرف محراب ايستاده اند و به واسطه ديوار محراب امام را نمي بينند نمي توانند به او اقتدا كنند، بلكه اگر كسي هم پشت سر امام اقتدا كرده باشد كساني كه

ص: 263

دو طرف او ايستاده اند و به واسطه ديوار محراب امام را نمي بينند جماعت آنها اشكال دارد، ولي صفهايي كه پشت سر آنها قرار دارد نمازشان صحيح است، همچنين اگر صفها به در مسجد برسد و از آن خارج گردد.

مسأله 1238 هرگاه به واسطه طولاني شدن صفها كساني كه دو طرف صف ايستاده اند امام را نمي بينند مانعي ندارد، همچنين اگر به واسطه طولاني شدن يكي از صفها كساني كه در دو طرف آن ايستاده اند صف جلو خود را نبينند جماعتشان صحيح است.

مسأله 1239 كسي كه پشت ستون ايستاده اگر از طرف راست يا چپ به واسطه مأموم ديگر به امام متصل باشد كافي است.

شرط دوم بلندتر نبودن جاي ايستادن امام از مأموم

مسأله 1240 جاي ايستادن امام از جاي مأموم بلندتر نباشد؛ مگر به مقدار بسيار كم، و اگر زمين سراشيبي باشد و امام در طرفي كه بلندتر است بايستد در صورتي كه سراشيبي آن زياد نباشد و به آن زمين مسطّح گويند مانعي ندارد.

مسأله 1241 بلندتر بودن جاي مأموم از جاي امام اشكال ندارد، ولي اگر امام در صحن مسجد بايستد و عدّه اي از مأمومين در بالكن و پشت بام، و طوري باشد كه به آن جماعت نگويند، صحيح نيست. مثل اين كه امام در طبقه اوّل بايستد و مأمومين در بعضي از طبقات بالا كه از جماعت دور است.

شرط سوّم نبودن فاصله ميان امام و مأموم

مسأله 1242 اگر يك يا چند قدم ميان امام و مأموم يا مأمومين با يكديگر فاصله باشد، بطوريكه به آن جماعت گويند مانعي ندارد، بنابراين فاصله شدن

ص: 264

يك يا دو نفر كه نماز نمي خوانند مانعي ندارد، ولي مستحبّ است صفوف كاملاً به هم متّصل باشد.

مسأله 1243 هنگامي كه امام تكبير مي گويد و وارد نماز مي شود در صورتي كه صفهاي جلوتر آماده نماز باشند همه مي توانند تكبير بگويند و وارد نماز شوند و لازم نيست انتظار بكشند تا صفهاي جلو وارد نماز شوند بلكه انتظار كشيدن بر خلاف احتياط است.

مسأله 1244 هرگاه بداند يكي از صفهاي جلو، نمازشان باطل است اگر صف جلو حايل شود، صفهاي بعد نمي توانند اقتدا كنند.

شرط چهارم مأموم جلوتر از امام نايستد

مسأله 1245 اگر مأموم در ابتداي جماعت يا در اثناء، جلوتر بايستد جماعت او باطل مي شود، احتياط اين است كه مساوي هم نايستد، بلكه كمي عقب تر قرار گيرد و اين عقب تر بودن در تمام حالات نماز مراعات گردد حتّي در حالت ركوع و سجود.

احكام جماعت

مسأله 1246 هرگاه مأموم بداند نماز امام قطعاً باطل است، مثلاً بداند امام وضو ندارد نمي تواند به او اقتدا كند هر چند امام متوجّه نباشد، امّا اگر مأموم بعد از نماز

بفهمد كه امام عادل نبوده و يا خداي نكرده كافر بوده است يا نمازش باطل بوده، نماز مأموم صحيح است.

مسأله 1247 اگر مأموم در اثناء نماز شك كند كه نيّت اقتدا كرده يا نه، چنانچه در حالي باشد كه اطمينان پيدا كند مشغول جماعت است نماز را به جماعت تمام مي كند، ولي اگر اطمينان پيدا نكند بايد نماز را به نيّت فرادي انجام دهد.

مسأله 1248 بدون عذر نمي توان از جماعت جدا شد و نيّت فرادي كرد،

ص: 265

خواه از اوّل تصميم بر اين كار داشته باشد، يا در اثناء نماز.

مسأله 1249 هرگاه مأموم به واسطه عذري بعد از حمد و سوره امام از او جدا شد و نيّت فرادي كرد لازم نيست حمد و سوره را بخواند، ولي اگر پيش از تمام شدن حمد و سوره نيّت فرادي كند بايد آن مقدار را كه امام نخوانده بخواند.

مسأله 1250 اگر در اثناء نماز به خاطر عذري نيّت فرادي كند نمي تواند دوباره به جماعت برگردد و نيز اگر مردّد شود كه نيّت فرادي كند يا نكند و بعد تصميم بگيرد نماز را به جماعت تمام كند جماعت او اشكال دارد، امّا هرگاه شك كند كه نيّت فرادي كرده يا نه، بنا مي گذارد بر اين كه نيّت فرادي نكرده است.

مسأله 1251 اگر موقعي كه امام در ركوع است به او اقتدا كند و به ركوع رود و به ركوع امام برسد نماز او صحيح است، خواه امام ذكر ركوع را گفته باشد يا نه و ركعت اوّل او حساب مي شود، امّا اگر به ركوع امام نرسد نمازش را بطور فرادي تمام كند و بنابر احتياط واجب اعاده نمايد، همچنين اگر شك كند به ركوع امام رسيده يا نه.

مسأله 1252 در ركعتهاي ديگر نماز (غير از ركعت اوّل) نيز بايد خود را به ركوع امام برساند و گرنه جماعت او اشكال دارد.

مسأله 1253 اگر موقعي كه امام در ركوع است اقتدا كند و پيش از آن كه به اندازه ركوع خم شود امام سر از ركوع بردارد، نيّت فرادي مي كند و نمازش صحيح است و اعاده ندارد.

ص: 266

سأله 1254 هرگاه در اوّل نماز يا در بين حمد و سوره اقتدا كند و خود را به ركوع امام نرساند جماعت او صحيح نيست، مگر اين كه عذري داشته باشد.

مسأله 1255 اگر موقعي به جماعت رسد كه امام مشغول خواندن تشهّد آخر نماز است چنانچه بخواهد به ثواب نماز جماعت برسد بايد نيّت كند و تكبيره الاحرام بگويد و بعد بنشيند و تشهّد نماز را با امام بخواند، ولي سلام نگويد و كمي صبر كند تا امام سلام نماز را بگويد، بعد بايستد و نماز را ادامه دهد، يعني حمد و سوره را بخواند و آن را ركعت اوّل نماز خود حساب كند.

مسأله 1256 اگر در ركعت دوم اقتدا كند قنوت و تشهّد را با امام مي خواند و احتياط آن است كه موقع خواندن تشهّد زانوها را از زمين بلند كند و تنها انگشتان دست و سينه پا را بر زمين بگذارد (و به صورت نيمه خيز بنشيند) و بعد از تشهّد امام برخيزد و حمد و سوره بخواند و اگر براي سوره وقت ندارد، حمد را تمام كند و در ركوع، خود را به امام برساند.

مسأله 1257 كسي كه در ركعت دوم امام اقتدا مي كند، بايد در ركعت دوم نماز خودش كه ركعت سوم امام است بعد از دو سجده بنشيند و تشهّد را به مقدار واجب بخواند و برخيزد و خود را به امام برساند و چنانچه براي گفتن سه مرتبه تسبيحات وقت ندارد يك مرتبه بگويد و در ركوع خود را به امام برساند.

مسأله 1258 اگر امام در ركعت سوم يا چهارم باشد و مأموم

ص: 267

بداند كه اگر اقتدا كند و حمد را بخواند به ركوع امام نمي رسد، بنابر احتياط واجب بايد صبر كند تا امام به ركوع برود بعد اقتدا كند.

مسأله 1259 هرگاه در ركعت سوّم يا چهارم به امام اقتدا كند، بايد حمد و سوره را بخواند و اگر براي سوره وقت ندارد فقط حمد را بخواند و خود را در ركوع به امام برساند.

مسأله 1260 كسي كه اطمينان دارد اگر سوره را بخواند به ركوع امام مي رسد، احتياط واجب آن است كه سوره را بخواند و در اين حال اگر سوره را بخواند و اتفاقا به ركوع امام نرسد جماعتش صحيح است.

مسأله 1261 اگر امام ايستاده باشد و مأموم نداند در كدام ركعت است مي تواند اقتدا كند و حمد و سوره را به قصد قربت بخواند و نمازش صحيح است، خواه معلوم شود امام در ركعت سوم و چهارم بوده، يا در ركعت اوّل و دوم، به شرط اين كه نماز ظهر و عصر باشد كه حمد و سوره را امام آهسته مي خواند.

مسأله 1262 اگر خيال مي كرد امام در ركعت اوّل يا دوم است و حمد و سوره را نخواند و بعد از ركوع فهميد كه ركعت سوم و چهارم بوده، نمازش صحيح است، ولي اگر پيش از ركوع بفهمد بايد حمد و سوره را بخواند و اگر وقت ندارد فقط حمد را بخواند و در ركوع، خود را به امام برساند.

مسأله 1263 هرگاه مشغول نماز مستحبّي باشد و جماعت برپا شود چنانچه مي ترسد اگر نماز خود را تمام كند به جماعت نرسد مستحبّ است آن

ص: 268

نماز را رها كند و مشغول جماعت شود.

مسأله 1264 هرگاه مشغول نماز واجب است و جماعت برپا شود، چنانچه وارد ركعت سوم نشده و مي ترسد اگر نماز را تمام كند به جماعت نرسد مستحبّ است نيّت خود را به نماز مستحبّي برگرداند و آن را دو ركعتي تمام كرده، خود را به جماعت برساند.

مسأله 1265 اگر نماز امام تمام شود و مأموم هنوز مشغول تشهّد يا سلام است لازم نيست نيّت فرادي كند.

مسأله 1266 كسي كه يك ركعت از امام عقب مانده، وقتي امام تشهّد را مي خواند احتياط آن است كه زانوها را از زمين بلند كند و انگشتان دست و سينه پا را بر زمين بگذارد و همراه او تشهّد بخواند، يا ذكر بگويد و اگر تشهّد آخر است صبر كند تا امام سلام نماز را بگويد و بعد برخيزد و ادامه دهد.

شرايط امام جماعت

مسأله 1267 امام جماعت بايد «بالغ» و «عاقل» و «عادل» و «حلال زاده» و «شيعه دوازده امامي» باشد و قرائت را صحيح بخواند و اگر مأموم مرد است امام هم بايد مرد باشد، ولي امامت زن براي زن مانعي ندارد و هر انساني حلال زاده است خواه مسلمان يا غير مسلمان، مگر اين كه خلاف آن ثابت شود.

مسأله 1268 «عدالت» يك حالت خداترسي باطني است كه انسان را از انجام گناه كبيره و تكرار گناه صغيره باز مي دارد و همين اندازه كه با كسي معاشرت داشته باشيم و گناهي از او نبينيم نشانه وجود عدالت است و اين را حسن ظاهر كه حاكي از ملكه باطن است مي گويند.

مسأله 1269 كسي كه سابقاً

ص: 269

عادل بوده هرگاه شك شود كه بر عدالت باقي مانده است يا نه بايد گفت عادل است، مگر اين كه يقين به خلاف پيدا شود.

مسأله 1270 كسي كه ايستاده نماز مي خواند نمي تواند به كسي كه نشسته يا خوابيده نماز مي خواند اقتدا كند و كسي كه نشسته نماز مي خواند نمي تواند به كسي كه خوابيده نماز مي خواند اقتدا كند.

مسأله 1271 اگر امام جماعت با تيمّم يا وضوي جبيره اي نماز مي خواند مي توان به او اقتدا كرد، ولي اگر به واسطه عذري با لباس نجس از روي ناچاري نماز مي خواند بنابر احتياط واجب نبايد به او اقتدا كرد، همچنين كسي كه نمي تواند از بيرون آمدن بول و غائط خودداري كند و همچنين زن مستحاضه و بطور كلّي هر كس نماز خود را به سبب عذري ناقص مي خواند حق ندارد امام جماعت براي ديگران شود (بنابر احتياط واجب) مگر آنچه در بالا درباره تيمّم يا وضوي جبيره اي گفته شد.

مسأله 1272 كسي كه بيماري جذام (خوره) يا برص (پيسي) دارد بنابر احتياط نمي تواند امام جماعت شود حتّي براي مثل خودش.

ادامه احكام جماعت

مسأله 1273 مأموم بايد امام را در نيّت خود معيّن كند، ولي دانستن اسم او لازم نيست، مثلاً همين اندازه كه نيّت كند اقتدا به امام حاضر مي كنم و عدالت و ساير جهات در او جمع باشد كافي است.

مسأله 1274 ماموم بايد غير از حمد و سوره همه چيز نماز را خودش بخواند و حمد و سوره در صورتي از او ساقط است كه در ركعت اوّل و دوم

ص: 270

با امام نماز بخواند، امّا اگر در ركعت سوم و چهارم در حال قيام امام، اقتدا كند بايد حمد و سوره را خودش بخواند.

مسأله 1275 اگر مأموم صداي قرائت امام را در نمازهاي صبح و مغرب و عشاء بشنود بايد حمد و سوره را ترك كند و اگر صداي امام را نشنود جايز است حمد و سوره را بخواند، ولي بايد آهسته بخواند، امّا در نمازهاي ظهر و عصر احتياط واجب آن است كه هميشه حمد و سوره را ترك نمايد، امّا ذكر گفتن بطور آهسته جايز، بلكه مستحبّ است.

مسأله 1276 هرگاه مأموم بعضي از كلمات حمد و سوره امام، يا صداي همهمه او را بشنود احتياط واجب ترك حمد و سوره است.

مسأله 1277 اگر مأموم سهواً حمد و سوره را بخواند، يا گمان كند صدايي را كه مي شنود صداي امام نيست و حمد و سوره را بخواند و بعد بفهمد صداي امام بوده نمازش صحيح است و هرگاه شك كند صداي امام است يا صداي كس ديگر بنابر احتياط حمد و سوره را نخواند.

مسأله 1278 مأموم نبايد تكبيرة الاحرام را پيش از امام بگويد، ولي در ذكرهاي ديگر مانع ندارد، هرچند احتياط مستحب آن است كه اگر صداي امام را بشنود پيش از او نگويد.

مسأله 1279 مأموم بايد كارهاي نماز را مانند ركوع و سجود جلوتر از امام انجام ندهد، بلكه همراه امام يا كمي بعد از او به جا آورد و اگر سهوا پيش از امام سر از ركوع بردارد بايد دوباره به ركوع برود و با امام سر بردارد و زيادي ركوع در اينجا نماز را

ص: 271

باطل نمي كند، ولي اگر به ركوع برگردد و پيش از آن كه به ركوع برسد امام سر بردارد نمازش باطل است.

مسأله 1280 هرگاه مأموم خيال مي كرد امام سر از سجده برداشته، او هم سر از سجده برداشت، بايد دوباره به سجده برود و اگر اين كار در هر دو سجده واقع شود زيادي دو سجده كه ركن است نماز را در اينجا باطل نمي كند، امّا اگر به سجده برگردد در حالي كه در همان لحظه امام سر از سجده برداشته است، اگر در يك سجده چنين اتفاق افتد نمازش صحيح است و اگر در دو سجده باهم باشد نمازش باطل مي شود.

مسأله 1281 اگر اشتباهاً سر از ركوع يا سجده بردارد و سهواً يا به خيال اين كه به امام نمي رسد به ركوع يا سجده نرود نمازش صحيح است.

مسأله 1282 هرگاه مأموم سهواً قبل از امام به ركوع رود و طوري باشد كه اگر سر بردارد به مقداري از قرائت امام مي رسد بايد برگردد و قرائت امام را درك كند و با او به ركوع رود و هرگاه مي داند به چيزي از قرائت امام نمي رسد احتياط واجب آن است كه سر بردارد و با امام نماز را تمام كند و نماز را دوباره بخواند.

مسأله 1283 در تمام مواردي كه مأموم بايد برگردد اگر عمداً برنگردد نمازش اشكال دارد.

مسأله 1284 اگر امام در ركعتي كه تشهّد ندارد اشتباهاً تشهّد بخواند، يا در ركعتي كه قنوت ندارد اشتباهاً قنوت بخواند، مأموم نبايد تشهّد و قنوت را بخواند، ولي نمي تواند پيش از امام برخيزد، يا

ص: 272

پيش از امام به ركوع رود، بلكه بايد مطلب را با علامت و اشاره اي به او حالي كند، و اگر نشد صبر كند تا امام تشهّد و قنوت را تمام كند و بقيّه نماز را با او بخواند.

اموري كه در نماز جماعت مستحبّ است

مسأله 1285 مستحبّ است امور زير به اميد ثواب الهي در جماعت رعايت شود: 1 اگر مأموم يك مرد است در طرف راست امام، كمي عقب تر از او بايستد و اگر يك زن است در طرف راست امام طوري بايستد كه جاي سجده اش مساوي زانو يا قدم امام باشد و اگر يك مرد و يك زن يا يك مرد و چند زن باشند مرد طرف راست امام و باقي پشت سر امام مي ايستند و اگر چند مرد يا چند زن باشند همه پشت سر امام مي ايستند و اگر چند مرد و چند زن باشند مردها پشت سر امام و زنها پشت سر مردها بايستند. 2 اگر امام و مأموم هر دو زن باشند در يك صف مي ايستند، ولي امام كمي جلوتر مي ايستد. 3 امام در وسط صف بايستد و اهل علم و فضيلت و تقوا در صف اوّل بايستند. 4 صفهاي جماعت منظم باشد آنچنان كه شانه هاي آنان رديف يكديگر قرار گيرد و ميان كساني كه در يك صف ايستاده اند فاصله اي نباشد.

5 بعد از گفتن «قَدْ قامَتِ الصَّلاة» مأمومين همگي برخيزند و آماده جماعت شوند. 6 امام جماعت حال مأمومي را كه از ديگران ضعيف تر است رعايت كند و عجله نكند تا افراد ضعيف به او برسند، همچنين

ص: 273

ركوع و سجود و قنوت را زياد طولاني نكند، مگر اين كه بداند همه كساني كه به او اقتدا كرده اند آمادگي دارند.7 امام جماعت هنگام قرائت حمد و سوره صداي خود را بلند كند تا مأمومين بشنوند ولي نه بيش از اندازه. 8 اگر امام در ركوع بفهمد شخص يا اشخاصي تازه رسيده اند و مي خواهند اقتدا كنند ركوع را كمي طول بدهد تا به او برسند، ولي بيش از دو برابر ركوع معمولي طول ندهد، هرچند بداند شخص يا اشخاص ديگري نيز مي خواهند اقتدا كنند.

اموري كه در نماز جماعت مكروه است

مسأله 1286 شايسته است به اميد ثواب از امور زير بپرهيزند:

1 اگر در صفهاي جماعت جا باشد نمازگزار تنها نايستد. 2 مأموم ذكرهاي نماز را طوري نگويد كه امام بشنود. 3 مسافري كه نماز ظهر و عصر و عشا را شكسته مي خواند براي كساني كه مسافر نيستند امامت نكند، همچنين كسي كه مسافر است به شخص حاضر اقتدا نكند (البته منظور از كراهت در اينجا كمتر بودن ثواب است وگرنه نماز جماعت در هر صورت ثواب دارد).

احكام نماز آيات

مسأله 1287 نماز آيات در چهار صورت واجب مي شود اوّل و دوم گرفتن خورشيد و ماه هرچند مقدار كمي از آنها بگيرد، خواه كسي بترسد يا نه. سوم زلزله، خواه كسي بترسد يا نه. چهارم صاعقه و بادهاي سياه و سرخ و هرگونه حوادث خوفناك آسماني در صورتي كه بيشتر مردم بترسند، بلكه براي حوادث خوفناك زميني نيز اگر موجب وحشت بيشتر مردم شود احتياط واجب آن است كه نماز آيات بخوانند.

مسأله 1288 هرگاه اموري كه نماز آيات

ص: 274

براي آنها واجب است مكرّر اتّفاق بيفتد واجب است براي هريك از آنها يك نماز آيات بخواند، مثل اين كه چند بار زلزله شود، يا گرفتن خورشيد با زلزله همراه گردد، امّا اگر در بين نماز آيات اين امور واقع شود همان يك نماز آيات كافي است.

مسأله 1289 لازم نيست تعيين كند نمازي كه مي خواند براي كدام يك از اين حوادث است كه رخ داده، همين اندازه كه نيّت آنچه بر او واجب است بكند كافي است.

مسأله 1290 در صورتي نماز آيات واجب است كه اين امور در همان محل رخ دهد و اگر در شهرها و نقاط ديگر رخ دهد بر او واجب نيست.

مسأله 1291 در موقع گرفتن خورشيد يا ماه وقت نماز آيات از موقعي است كه شروع به گرفتن كرده و تا زماني كه كاملاً باز نشده ادامه دارد، ولي احتياط مستحب آن است قبل از شروع به باز شدن نماز را بخواند.

مسأله 1292 هنگامي كه زلزله يا صاعقه و مانند آن اتّفاق مي افتد بايد بلافاصله نماز آيات را بخواند و اگر نخواند معصيت كرده و احتياط مستحب آن است كه تا آخر عمر هر وقت توانست بخواند.

مسأله 1293 اگر بعد از گذشتن وقت بفهمد تمام خورشيد يا ماه گرفته بوده، بايد قضاي نماز آيات را به جا آورد، امّا اگر تمام آن نگرفته باشد قضا واجب نيست.

مسأله 1294 اگر به او خبر دهند خورشيد يا ماه گرفته است ولي براي او يقين حاصل نشود و نماز نخواند بعداً معلوم شود كه راست گفته اند، اگر تمام خورشيد يا ماه گرفته باشد بايد نماز

ص: 275

آيات را بخواند وگرنه واجب نيست.

مسأله 1295 اگر از گفته منجّمين و اشخاصي كه از اين امور اطّلاع دارند اطمينان پيدا كند كه خورشيد يا ماه گرفته، بايد نماز آيات را بخواند و نيز اگر بگويند فلان وقت خورشيد يا ماه مي گيرد و فلان مقدار طول مي كشد و به گفته آنها اطمينان پيدا كند، بايد وقت را رعايت كند.

مسأله 1296 اگر در وقتي كه نماز روزانه واجب است نماز آيات بر او واجب شود، هرگاه براي هر دو وقت دارد، هر كدام را اوّل بخواند اشكالي ندارد و اگر وقت يكي از آن دو تنگ شود، بايد اوّل آن را بخواند و اگر وقت هر دو تنگ باشد، بايد اوّل نماز روزانه را بخواند.

مسأله 1297اگر در وسط نماز روزانه بفهمد كه وقت نماز آيات تنگ است و وقت نماز روزانه هم تنگ باشد، بايد نماز روزانه را ادامه دهد بعد نماز آيات را بخواند و اگر وقت نماز روزانه تنگ نيست بايد آن را بشكند اوّل نماز آيات را بخواند، بعد نماز روزانه را و اگر در بين نماز آيات بفهمد وقت نماز روزانه تنگ است بايد نماز آيات را بشكند و مشغول نماز روزانه شود و بعد از آن كه نماز را تمام كرد بايد پيش از انجام كاري كه نماز را به هم مي زند، بقيّه نماز آيات را از همان جا كه رها كرده به جا آورد.

مسأله 1298 اگر در حال عادت ماهانه يا نفاس، آفتاب يا ماه بگيرد و تا آخر مدّتي كه خورشيد يا ماه بازمي شود از خون حيض و نفاس پاك نشده

ص: 276

باشد، نماز آيات بر او واجب نيست و قضا هم ندارد.

دستور نماز آيات

مسأله 1299 نماز آيات دو ركعت است و هر ركعت پنج ركوع دارد و مي توان آن را دو گونه به جا آورد:

1 بعد از نيّت، تكبير بگويد و يك حمد و سوره تمام بخواند و به ركوع رود و سر از ركوع بردارد، دوباره يك حمد و يك سوره تمام بخواند، باز به ركوع رود، تا پنج بار اين كار را انجام دهد، بعد از بلند شدن از ركوع پنجم دو سجده نمايد و برخيزد و ركعت دوم را مانند ركعت اوّل به جا آورد و تشهّد بخواند و سلام دهد. 2 بعد از نيّت و تكبير و خواندن حمد، آيه هاي يك سوره را پنج قسمت كند و يك قسمت از آن را بخواند و به ركوع رود، بعد سر بردارد و قسمت دوم از همان سوره را (بدون حمد) بخواند و به ركوع رود و همين طور تا پيش از ركوع پنجم سوره را تمام نمايد و بعد به ركوع رود و ركعت دوم را هم به همين صورت به جا آورد، مثلاً سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ» را به ترتيب زير تقسيم كند: قبل از ركوع اوّل: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» بگويد و به ركوع رود بعد بايستد و بگويد: «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ» باز به ركوع رود و سر بر دارد و بگويد: «اَللّهُ الصَّمَدُ»، باز به ركوع رود و سر بردارد و بگويد: «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ» و به ركوع رود و سر بردارد و بگويد: «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوَاً اَحَدٌ»، بعد

ص: 277

به ركوع رود و بعد از سر برداشتن دو سجده كند و ركعت دوم را نيز مانند ركعت اوّل به جا آورد و در آخر تشهّد بخواند و سلام گويد.

مسأله 1300 مانعي ندارد كه در نماز آيات ركعت اوّل را مطابق يكي از اين دو روش به جا آورد و ركعت دوم را مطابق روش ديگر.

مسأله 1301 تمام كارهايي كه در نماز روزانه واجب و مستحبّ است در نماز آيات هم واجب و مستحبّ است، فقط در نماز آيات اذان و اقامه نيست و به جاي آن سه مرتبه به اميد ثواب «الصَّلاة» مي گويد.

مسأله 1302 مستحبّ است در هر ركعت قبل از خم شدن براي سجده «سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» وَ «اللّهُ اَكْبَرُ» بگويد و نيز قبل از هر ركوع و بعد از آن تكبير بگويد.

مسأله 1303 مستحبّ است قبل از ركوع دهم قنوت بخواند.

مسأله 1304 اگر در عدد ركعات شك كند و نداند چند ركعت خوانده و فكرش به جايي نرسد، نماز باطل است، ولي اگر در عدد ركوعها شك كند بنابر كمتر مي گذارد و اگر از محل گذشته يعني وارد سجده شده باشد اعتنا نمي كند.

مسأله 1305 هر يك از ركوع هاي نماز آيات ركن است و اگر عمداً يا سهواً كم و زياد شود نماز باطل است.

نماز عيد فطر و قربان

مسأله 1306 اين نماز در زمان حضور امام (عليه السلام) واجب است و بايد به جماعت خوانده شود، ولي در زمان ما كه امام (عليه السلام) غايب است مستحب مي باشد و مي توان آن را به جماعت يا فرادي خواند.

مسأله 1307 وقت نماز عيد فطر

ص: 278

و قربان از اوّل آفتاب است تا ظهر، ولي مستحبّ است نماز عيد قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخواند و در عيد فطر مستحبّ است بعد از بلند شدن آفتاب افطار كند و زكات فطره را بدهد و بعد نماز عيد را بجا آورد.

دستور نماز عيد فطر و قربان

مسأله 1308 نماز عيد فطر و قربان دو ركعت است، در ركعت اوّل بعد از خواندن حمد و سوره بايد پنج تكبير بگويد و بعد از هر تكبير يك قنوت بخواند و بعد از قنوت پنجم تكبير ديگري بگويد و به ركوع رود، بعد دو سجده به جا آورد و برخيزد و در ركعت دوم چهار تكبير بگويد و بعد از هر تكبير قنوت بخواند و تكبير پنجم را بگويد و به ركوع رود و بعد از ركوع دو سجده به جا آورد و تشهّد بخواند و سلام گويد.

مسأله 1309 در قنوت اين نماز هر دعايي كافي است، ولي مناسب است اين دعا را به قصد ثواب بخواند: «اَللّهُمَّ اَهْلَ الْكِبْرِياءِ وَ الْعَظِمَة وَ اَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ اَهْلَ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ اَهْلَ التَّقْوي وَ الْمَغْفِرَةِ اَسْئَلُكَ بِحَقِّ هذَا الْيَوْمِ الَّذِي جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمينَ عيداً وَ لِمحَمَّد صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ كِرامَةً وَ مَزيداً اَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ اَنْ تُدْخِلَنِي في كُلِّ خَيْر اَدْخَلْتَ فيهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد وَ اَنْ تُخْرِجَني مِنْ كُلِّ سُوء اَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ خَيْرَ ما سَئَلَكَ بِهِ عِبادُكَ الصّالِحُونَ وَ اَعُوذُ بِكَ مِمّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُكَ الْمُخْلَصُونَ».

ص: 279

ستحبّات نماز عيد فطر و قربان

مسأله 1310 مستحبّ است در نماز عيد فطر و قربان امور زير را به اميد ثواب پروردگار رعايت كند:

1 قرائت نماز عيد را بلند بخواند. 2 بعد از نماز دو خطبه بخواند مانند خطبه هاي نماز جمعه با اين تفاوت كه در نماز جمعه قبل از نماز و در نماز عيد بعد از نماز خوانده مي شود (و اين خطبه در صورتي است كه نماز را با جماعت بخواند). 3 در اين نماز سوره مخصوص شرط نيست، ولي بهتر است در ركعت اوّل سوره «سَبِّحِ اسْمِ رَبِّكَ الاْعْلي» و در ركعت دوم سوره «وَ الشَّمْس» بخواند. 4 در روز عيد فطر قبل از نماز عيد با خرما افطار كند و در عيد قربان بعد از نماز قدري از گوشت قرباني بخورد. 5 پيش از نماز عيد غسل كند و دعاهايي كه قبل از نماز و بعد از آن در كتب دعا آمده بخواند. 6 در نماز عيد بر زمين سجده كند و در موقع گفتن تكبيرها دستها را بلند كند. 7 بعد از نماز مغرب و عشا در شب عيد فطر و بعد از نماز صبح و ظهر و عصر روز عيد و نيز بعد از نماز عيد فطر اين تكبيرها را بگويد: «اَللّهُ اَكْبَرُ، اَللّهُ اَكْبَرُ، لا إلهَ إلاّ اللّهُ وَ اَللّهُ اَكْبَرُ، اللّهُ اَكْبَرُ وَ لِلّهِ الْحَمْدُ، اَللّهُ اَكْبَرُ عَلي ما هَدانا». 8 در عيد قربان بعد از ده نماز كه اوّل آنها نماز ظهر روز عيد و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است، همان تكبيرها را بگويد و بعد از آن اضافه كند: «اَللّهُ

ص: 280

اَكْبَرُ عَلي ما رَزَقَنا مِنْ بَهِيمَةِ الاْنْعامِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ عَلي ما اَبْلانَا»، ولي اگر روز عيد قربان در مني باشد اين تكبيرات را بعد از پانزده نماز مي گويد كه اوّل آن نماز ظهر روز عيد و آخر آن نماز صبح روز سيزدهم ذي الحجّه است. 9 نماز عيد را در فضاي باز بخواند نه زير سقف.

احكام نماز عيد فطر و قربان

مسأله 1311 اگر در تكبيرهاي نماز و قنوتهاي آن شك كند چنانچه از محل نگذشته بنابر كمتر بگذارد و اگر بعد معلوم شود كه گفته بود اشكال ندارد.

مسأله 1312 اگر از روي سهو، قرائت، يا تكبيرها، يا قنوتها را فراموش كند و بعد از رفتن به ركوع يادش بيايد نمازش صحيح است.

مسأله 1313 اگر در نماز عيد يك سجده يا تشهّد را فراموش كند احتياط واجب آن است كه بعد از نماز آن را به جا آورد و اگر كاري كند كه در نمازهاي روزانه سجده سهو دارد احتياط واجب آن است كه سجده سهو را بعد از نماز به جا آورد.

روزه

وجوب روزه

مسأله 1314 در هر سال واجب است همه افراد مكلّف يك ماه مبارك رمضان را به شرحي كه در مسائل آينده گفته مي شود روزه بدارند.

مسأله 1315 روزه آن است كه انسان براي اطاعت فرمان خدا، از اذان صبح تا مغرب، از چيزهايي كه روزه را باطل مي كند و شرح آن در مسائل بعد مي آيد خودداري كند.

نيّت

مسأله 1316 روزه از عبادات است و لازم است با نيّت به جا آورده شود، در موقع نيّت لازم نيست به زبان بگويد، يا از قلب خود

ص: 281

بگذراند همين اندازه كه در نظرش اين باشد كه براي اطاعت فرمان خدا از اذان صبح تا مغرب كارهايي كه روزه را باطل مي كند ترك نمايد كافي است.

مسأله 1317 بايد احتياطاً كمي قبل از اذان صبح و كمي هم بعد از مغرب، از انجام اين كارها خودداري كند تا يقين حاصل كند كه تمام اين مدّت را روزه داشته است.

مسأله 1318 كافي است كه در هر شب از ماه مبارك رمضان براي روزه فردا نيّت كند، ولي بهتر است كه در شب اوّل ماه، علاوه براين، نيّت روزه همه ماه را نيز بنمايد.

مسأله 1319 نيّت وقت معيّني ندارد، بلكه هر موقعي تا قبل از اذان صبح نيّت كند كافي است و همين كه براي خوردن سحري برمي خيزد و اگر از او سؤال شود منظورت چيست؟ بگويد: «قصد روزه دارم» كافي است.

مسأله 1320 وقت نيّت براي روزه مستحبّي در تمام روز نيز ادامه دارد حتّي اگر مختصري به مغرب باقي مانده باشد و تا آن موقع كارهايي كه روزه را باطل مي كند انجام نداده است مي تواند نيّت روزه مستحبّي كند و روزه او صحيح است.

مسأله 1321 اگر در ماه رمضان نيّت را فراموش كند چنانچه تا قبل از اذان ظهر يادش بيايد و فوراً نيّت كند و كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده باشد روزه اش صحيح است، امّا اگر بعد از ظهر نيّت كند صحيح نيست.

مسأله 1322 هرگاه كسي بخواهد روزه اي غير از روزه ماه رمضان به جا آورد بايد آن را معيّن كند، مثلاً نيّت كند روزه قضا مي گيرم،

ص: 282

يا روزه نذر به جا مي آورم ولي در ماه مبارك رمضان همين اندازه كه نيّت كند فردا را روزه مي گيرم كافي است، بلكه اگر نداند ماه رمضان است يا بداند و فراموش كند و روزه ديگري را قصد كند روزه ماه رمضان حساب مي شود، ولي اگر عمداً در ماه مبارك رمضان نيّت روزه غير ماه رمضان را كند (در حالي كه مي داند در ماه رمضان روزه غير ماه رمضان صحيح نيست) روزه او باطل است، يعني نه از رمضان حساب مي شود و نه از غير آن.

مسأله 1323 لازم نيست در موقع نيّت، معيّن كند كه روز اوّل ماه است يا دوم يا غير آن، حتّي اگر روزي را تعيين كند مثلاً بگويد به نيّت روز دوم ماه روزه مي گيرم بعد معلوم شود سوم بوده، روزه او صحيح است.

مسأله 1324 اگر پيش از اذان صبح نيّت روزه كند و بعد بيهوش يا مست شود و در بين روز به هوش آيد در حالي كه هيچ كار خلافي به جا نياورده، احتياط واجب آن است روزه آن روز را تمام كند و قضاي آن را هم به جا آورد.

مسأله 1325 اگر نداند يا فراموش كند ماه رمضان است و روزه نگيرد و بعد از ظهر ملتفت شود و يا قبل از ظهر در حالي كه افطار كرده باشد، بايد به احترام ماه رمضان تا مغرب كارهايي كه روزه را باطل مي كند ترك نمايد و بعد از ماه رمضان آن روز را قضا كند.

مسأله 1326 اگر كودكي پيش از اذان صبح بالغ شود بايد روزه بگيرد و

ص: 283

اگر بعد از اذان بالغ شود و كاري كه روزه را باطل كند انجام نداده باشد احتياط واجب آن است كه روزه را بگيرد و بعد هم قضا كند.

مسأله 1327كسي كه روزه قضاي ماه رمضان يا روزه واجب ديگري بر ذمّه دارد جايز نيست روزه مستحبّي بگيرد و اگر فراموش كند و روزه مستحبّي بگيرد چنانچه قبل از ظهر يادش بيايد مي تواند نيّت خود را به روزه واجب برگرداند، ولي اگر بعد از ظهر باشد روزه او باطل است.

مسأله 1328 كسي كه براي روزه شخص مرده اي اجير شده مي تواند روزه مستحبّي براي خودش بگيرد.

مسأله 1329 اگر غير از روزه ماه مبارك روزه ديگري بر انسان واجب باشد، مثلاً نذر كرده كه روز معيّني را روزه بگيرد، چنانچه عمداً تا اذان صبح نيّت نكند روزه اش باطل است، ولي اگر يادش برود و پيش از ظهر يادش بيايد مي تواند نيّت كند.

مسأله 1330 هرگاه روزه واجب غير معيّن بر ذمّه دارد (مانند روزه قضاي ماه رمضان يا روزه كفّاره) وقت نيّت آن تا ظهر باقي است، يعني چنانچه چيزي كه روزه را باطل مي كند انجام نداده باشد وقبل از ظهر نيّت كند روزه او صحيح است.

مسأله 1331 هرگاه كافري در ماه رمضان پيش از ظهر مسلمان شود چنانچه تا آن وقت كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده، بنابر احتياط واجب روزه بگيرد و قضا هم ندارد، همچنين اگر مريض پيش از ظهر خوب شود و كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده باشد بايد نيّت روزه كند و احتياطاً قضا هم نمايد،

ص: 284

ولي اگر بعد از ظهر خوب شود روزه آن روز واجب نيست فقط بايد قضاي آن را به جا آورد.

مسأله 1332 يوم الشّك يعني روزي كه انسان شك دارد آخر ماه شعبان است يا اوّل ماه رمضان، روزه آن واجب نيست و اگر بخواهد روزه بگيرد بايد نيّت ماه شعبان كند، يا اگر روزه قضا به ذمه دارد نيّت قضا كند و چنانچه بعداً معلوم شود ماه رمضان بوده از رمضان حساب مي شود، ولي اگر در اثناء روز بفهمد بايد فوراً نيّت خود را به روزه ماه رمضان برگرداند.

مسأله 1333 هرگاه در ماه رمضان يا هر روزه واجب معيّن ديگر، از نيّت روزه برگردد، يا مردّد شود كه روزه بگيرد يا نه، روزه اش باطل مي شود، همچنين اگر نيّت كند چيزي كه روزه را باطل مي كند به جا آورد، مثلاً تصميم بر خوردن غذا بگيرد، روزه اش باطل مي شود، هرچند اصلاً غذا هم نخورد، مگر اين كه در آن حال توجّه نداشته باشد كه فلان عمل روزه را باطل مي كند.

مسأله 1334 در روزه مستحب و روزه واجبي كه وقت آن معيّن نيست (مانند روزه قضا) اگر قصد كند يكي از مبطلات روزه را انجام دهد يا مردّد شود كه به جا آورد يا نه، چنانچه به جا نياورد و پيش از ظهر دوباره نيّت كند روزه اش صحيح است.

كارهايي كه روزه را باطل مي كند
مبطلات روزه

مسأله 1335 كارهايي كه روزه را باطل مي كند بنابر احتياط نُه چيز است:

1 خوردن و آشاميدن، 2 جماع، 3 استمناء، 4 دروغ بستن به خدا و پيغمبر (صلي الله عليه وآله) و ائمّه (عليهم السلام)، 5

ص: 285

رساندن غبار غليظ به حلق، 6 فرو بردن سر در آب، 7 باقي ماندن بر جنابت يا حيض يا نفاس تا اذان صبح، 8 اماله كردن با مايعات، 9 قي كردن عمدي.

احكام كارهايي كه روزه را باطل مي كند

1 خوردن و آشاميدن

مسأله 1336 خوردن و آشاميدن از روي عمد روزه را باطل مي كند، خواه از چيزهاي معمولي باشد مانند نان و آب و يا غير معمولي مانند برگ درختان، كم باشد

يا زياد، حتّي اگر مسواك را از دهان بيرون آورده، دوباره داخل دهان كند و رطوبت آن را فرو برد روزه اش باطل مي شود، مگر آن كه رطوبت مسواك كم باشد و در آب دهان از بين برود.

مسأله 1337 اگر هنگامي كه مشغول خوردن غذا يا نوشيدن آب است بفهمد صبح شده، بايد آنچه را در دهان است بيرون آورد و اگر عمداً فرو برد روزه اش باطل است و كفّاره نيز دارد.

مسأله 1338 خوردن و آشاميدن از روي سهو و فراموشي روزه را باطل نمي كند.

مسأله 1339 احتياط واجب آن است كه روزه دار از تزريق آمپولها و سِرُم هايي كه به جاي غذا يا دوا به كار مي رود خود داري كند، ولي تزريق آمپول هايي كه عضو را بي حس مي كند اشكال ندارد.

مسأله 1340 كسي كه مي خواهد روزه بگيرد بهتر است پيش از اذان صبح دندانهايش را بشويد و خلال كند و اگر بداند غذايي كه لاي دندان مانده در روز فرو مي رود احتياط واجب آن است كه قبلاً آن را بشويد و خلال كند و اگر نكند و غذا فرو رود روزه

ص: 286

را تمام كند و بعد قضا نمايد.

مسأله 1341 فرو بردن آب دهان، هر چند به واسطه خيال كردن ترشي و مانند آن در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمي كند، و فرو بردن اخلاط سر و سينه تا به فضاي دهان نرسيده اشكال ندارد، امّا اگر داخل فضاي دهان شود احتياط واجب آن است كه آن را فرو نبرد.

مسأله 1342 جويدن غذا براي بچّه و همچنين چشيدن غذا و مانند آن و شست و شوي دهان با آب يا داروها اگر چيزي از آن فرو نرود روزه را باطل نمي كند و اگر بدون اراده به حلق برسد اشكالي ندارد، ولي اگر از اوّل بداند بي اختيار به حلق مي رسد روزه اش باطل است و قضا و كفّاره دارد.

مسأله 1343 اگر روزه دار به اندازه اي تشنه شود كه طاقت تحمّل آن را ندارد و يا ترس بيماري و تلف داشته باشد، مي تواند به اندازه ضرورت آب بنوشد، ولي روزه او

باطل مي شود و اگر ماه رمضان باشد بايد بقيّه روز را امساك كند.

مسأله 1344 انسان نمي تواند به خاطر ضعف، روزه را بخورد، ولي اگر بقدري ضعف پيدا كند كه تحمّل آن بسيار مشكل شود، مي تواند روزه را بخورد و همچنين اگر خوف بيماري داشته باشد.

2 جماع

مسأله 1345 «جماع» (نزديكي با زن) روزه هر دو طرف را باطل مي كند، هرچند فقط به مقدار ختنه گاه داخل شود و مني هم بيرون نيايد و اگر كمتر از آن باشد و مني هم بيرون نيايد باطل نمي شود و هرگاه شك كند كه اين مقدار

ص: 287

داخل شده يا نه روزه اش صحيح است.

مسأله 1346 هرگاه از روي فراموشي جماع كند و يا از روي اجبار بطوري كه هيچ اختياري نداشته باشد، روزه باطل نمي شود، ولي چنانچه در بين جماع يادش بيايد، يا اجبار برطرف شود، بايد فورا ترك كند و الاّ روزه او باطل است.

3 استمناء

مسأله 1347 اگر روزه دار با خود كاري كند كه مني از او بيرون آيد روزه اش باطل مي شود، امّا اگر بي اختيار در حال خواب يا بيداري بيرون آيد، روزه باطل نمي شود.

مسأله 1348 هرگاه روزه دار مي داند كه اگر در روز بخوابد محتلم مي شود، يعني در خواب مني از او بيرون مي آيد، جايز است بخوابد و چنانچه محتلم شود براي روزه او اشكالي ندارد.

مسأله 1349 هرگاه روزه دار در حال بيرون آمدن مني از خواب بيدار شود واجب نيست از بيرون آمدن آن جلوگيري كند.

مسأله 1350 شخص روزه داري كه محتلم شده مي تواند بول و استبراء از بول كند هر چند مي داند به واسطه آن باقيمانده مني از مجرا بيرون مي آيد، حتّي اگر غسل كرده باشد اين كار براي روزه اش ضرري ندارد هر چند با خارج شدن باقيمانده مني از مجرا بايد مجدّداً غسل كند.

مسأله 1351 روزه داري كه محتلم شده اگر بداند مني در مجرا باقي مانده و در صورتي كه پيش از غسل بول نكند بعد از غسل مني بيرون مي آيد بهتر است قبلاً بول كند ولي واجب نيست.

مسأله 1352 اگر روزه دار به قصد بيرون آمدن مني استمناء كند روزه اش باطل مي شود

ص: 288

هر چند مني از او بيرون نيايد.

مسأله 1353 اگر روزه دار بدون قصد بيرون آمدن مني مثلاً با همسر خود بازي و شوخي كند در صورتي كه عادت نداشته باشد كه به اين مقدار بازي و شوخي مني از او خارج شود روزه اش صحيح است، ولي اگر اتّفاقاً مني بيرون آيد روزه اش اشكال دارد، مگر اين كه قبلاً مطمئن بوده كه مني از او خارج نمي شود.

4 دروغ بستن به خدا و پيامبر (صلي الله عليه وآله) و امامان (عليهم السلام)

مسأله 1354 هرگاه روزه دار دروغي به خدا و پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) و جانشينان معصوم او (عليهم السلام) نسبت دهد خواه با گفتن باشد، يا نوشتن، يا اشاره و مانند آن، بنابراحتياط واجب روزه اش باطل مي شود، هر چند بلافاصله توبه كند. دروغ بستن به ساير انبيا و فاطمه زهرا(عليها السلام) نيز همين حكم را دارد.

مسأله 1355 هرگاه بخواهد خبري را نقل كند كه از راست يا دروغ بودن آن اطّلاعي ندارد، بايد از كسي كه آن خبر را گفته، يا از كتابي كه در آن نوشته شده نقل نمايد، مثلاً بگويد: فلان راوي چنين مي گويد و يا در فلان كتاب چنان نوشته شده است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرمود...

مسأله 1356 اگر چيزي را به اعتقاد اين كه راست است از قول خدا يا پيغمبر (صلي الله عليه وآله) نقل كند و بعد بفهمد دروغ بوده روزه اش صحيح است، ولي بعكس اگر چيزي را دروغ مي دانست و به خدا و پيغمبر نسبت داد و بعداً معلوم شد صحيح بوده، روزه اش اشكال دارد.

مسأله 1357 اگر دروغي را كه ديگري ساخته عمداً به خدا

ص: 289

و پيغمبر نسبت دهد روزه اش اشكال دارد.

مسأله 1358 اگر از شخص روزه دار سؤال كنند كه آيا پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) چنين مطلبي را فرموده، و او عمداً بگويد: آري، در حالي كه پيغمبر (صلي الله عليه وآله) نگفته باشد، يا بگويد: نه، درحالي كه پيغمبر (صلي الله عليه وآله) گفته باشد، روزه اش اشكال دارد.

مسأله 1359 اگر در نقل احكام شرعيّه عمداً دروغ گويد، مثلاً واجبي را غير واجب و حرامي را حلال ذكر كند، اگر منظورش نسبت دادن آن حكم به خدا يا پيغمبر (صلي الله عليه وآله) باشد، روزه اش اشكال دارد و اگر قصدش نسبت دادن فتوا به مجتهد است كار حرامي كرده، امّا روزه اش باطل نمي شود و كسي كه بدون اطّلاع، حكم مشكوكي را نقل مي كند، نيز همين حكم را دارد.

5 رساندن غبار غليظ به حلق

مسأله 1360 رساندن غبار غليظ به حلق هرگاه در حلق تبديل به گِل شود و فرو رود روزه را باطل مي كند، در غير اين صورت روزه صحيح است، خواه غبار چيزي باشد كه خوردن آن حلال است مانند آرد، يا غبار چيزي كه خوردن آن حرام است.

مسأله 1361 هرگاه به واسطه باد يا جارو كردن زمين، غبار غليظي برخيزد و بر اثر عدم مواظبت به حلق برسد، روزه اش باطل مي شود (همانطور كه در مسأله قبل آمد)

مسأله 1362 احتياط واجب آن است كه روزه دار از كشيدن سيگار و تنباكو و ساير دخانيات پرهيز كند و بخار غليظ نيز به حلق نرساند، ولي رفتن به حمّام اشكال ندارد، هرچند فضاي حمّام را بخار گرفته باشد.

مسأله 1363

ص: 290

اگر فراموش كند كه روزه است و مواظبت نكند، يا بي اختيار و بدون اراده، غبار و مانند آن به حلق او رسد، روزه اش باطل نمي شود.

مسأله 1364 در جايي كه احتمال مي دهد غبار يا دود به حلق برسد بايد احتياط كند، ولي اگر يقين يا گمان داشته باشد به حلق نمي رسد روزه اش صحيح است.

6 فرو بردن سر در آب (ارتماس)

مسأله 1365 روزه دار بنابر احتياط واجب تمام سر را عمداً در آب فرو نبرد، حتّي اگر بقيّه بدن بيرون از آب باشد، امّا اگر تمام بدن و قسمتي از سر زير آب برود ولي مقداري از سر بيرون باشد روزه باطل نمي شود، فرو بردن سر در مايعاتي مانند گلاب و آبهاي مضاف ديگر حكم آب مطلق را دارد.

مسأله 1366 اگر نصف سر را يك دفعه و نصف ديگر را دفعه ديگر، در آب فرو برد، روزه اش صحيح است، ولي اگر تمام سر را زير آب ببرد امّا مقداري از موها بيرون بماند روزه اش اشكال دارد.

مسأله 1367 كسي كه براي نجات غريق مجبور است سر را در آب فرو ببرد روزه اش اشكال دارد، ولي به عنوان نجات جان مسلماني اين كار واجب است و بعداً قضا كند.

مسأله 1368 غوّاصان اگر سر خود را در كلاهك پنهان كنند و با آن زير آب روند روزه آنها صحيح است.

مسأله 1369 اگر روزه دار بي اختيار در آب بيفتد، يا او را در آب بيندازند و سر او زير آب رود، يا فراموش كند كه روزه است سر در آب فرو برد، روزه او باطل نمي شود، ولي اگر يادش

ص: 291

بيايد بنابر احتياط واجب بايد فوراً سر را از آب بيرون آورد.

مسأله 1370 اگر فراموش كند كه روزه است و به نيّت غسل سر را زير آب كند روزه و غسل او هر دو صحيح است، ولي اگر بداند روزه واجب معيّن است و عمداً چنين كند بنابر احتياط واجب هم روزه را بايد قضا كند و هم غسل را دوباره انجام دهد.

7 باقي ماندن بر جنابت تا اذان صبح

مسأله 1371 اگر شخص جنب عمداً تا صبح غسل نكند بنابر احتياط واجب روزه اش باطل است ولي اگر توانايي بر غسل ندارد يا وقت تنگ است تيمّم نمايد، امّا اگر از روي عمد نباشد روزه اش صحيح است و زني كه از حيض يا نفاس پاك شده و تا اذان صبح غسل نكرده در حكم كسي است كه باقي بر جنابت مانده است.

مسأله 1372 باطل شدن روزه به خاطر بقاء بر جنابت مخصوص روزه ماه رمضان و قضاي آن است و در روزه هاي ديگر موجب بطلان نمي شود.

مسأله 1373 اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش كند و بعد از يك يا چند روز يادش بيايد، بايد روزه هر چند روزي را كه يقين دارد جنب بوده قضا نمايد، مثلاً اگر نمي داند سه روز جنب بوده يا چهار روز، بايد سه روز را قضا كند و قضاي روز چهارم احتياط مستحبّ است.

مسأله 1374 كسي كه در شب ماه رمضان وقت براي غسل و تيمّم ندارد اگر خود را جنب كند روزه اش اشكال دارد و احتياطاً قضا و كفّاره به جا آورد، همچنين اگر براي غسل وقت ندارد و فقط براي تيمّم وقت دارد.

ص: 292

سأله 1375 اگر گمان كند به اندازه غسل وقت دارد و خود را جنب كند و بعد بفهمد وقت تنگ بوده و تيمّم كند روزه اش صحيح است.

مسأله 1376 كسي كه در شب ماه رمضان جنب است و مي داند اگر بخوابد تا صبح بيدار نمي شود نبايد بخوابد و چنانچه بخوابد و بيدار نشود روزه اش اشكال دارد و بنابر احتياط واجب بايد قضا و كفّاره به جا آورد، امّا اگر احتمال دهد كه بيدار مي شود، مي تواند بخوابد، و احتياط اين است كه در دفعه دوم كه بيدار شد نخوابد تا غسل كند.

مسأله 1377 كسي كه در شب ماه رمضان جنب است و مي داند يا احتمال مي دهد كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مي شود، چنانچه تصميم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند و با اين تصميم بخوابد و تا اذان بيدار نشود روزه اش صحيح است، ولي اگر تصميم بر غسل نداشته باشد يا مردّد باشد كه غسل بكند يا نه، در اين صورت اگر بيدار نشود روزه اش اشكال دارد.

مسأله 1378 هرگاه چنين كسي بخوابد و بيدار شود و بداند يا احتمال دهد كه اگر دوباره بخوابد پيش از اذان صبح براي غسل كردن بيدار مي شود چنانچه بخوابد و بيدار نشود احتياطاً بايد روزه آن روز را قضا كند، هم چنين است اگر براي دفعه سوم بخوابد و بيدار نشود، ولي در هيچ يك از اينها كفّاره بر او واجب نمي شود.

مسأله 1379 خوابي كه در آن محتلم شده خواب اوّل حساب نمي شود ولي اگر از آن

ص: 293

خواب بيدار شود و دوباره بخوابد خواب اوّل حساب مي شود.

مسأله 1380 هرگاه روزه دار در روز محتلم شود بهتر است فوراً غسل كند امّا اگر نكند براي روزه اش اشكالي ندارد.

مسأله 1381 هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده روزه اش صحيح است، خواه بداند پيش از اذان محتلم شده، يا بعد از آن و يا شك داشته باشد.

مسأله 1382 كسي كه مي خواهد قضاي روزه ماه رمضان را بگيرد اگر بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده و بداند پيش از اذان صبح محتلم شده، اگر وقت قضاي روزه تنگ نيست بنابر احتياط واجب روز ديگري را روزه بگيرد، اگر وقت قضاي روزه تنگ است مثلاً پنج روز قضا به ذمّه دارد پنج روز هم بيشتر به ماه رمضان باقي نمانده، همان روز را روزه بگيرد و روزه اش صحيح است.

مسأله 1383 اگر در ماه مبارك رمضان پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و براي غسل وقت ندارد تيمّم كند و روزه اش صحيح است، امّا اگر براي هيچ كدام از غسل و تيمّم وقت ندارد بايد بعداً غسل كند و روزه او نيز صحيح است.

مسأله 1384 اگر زن بعد از اذان صبح از خون حيض يا نفاس پاك شود نمي تواند روزه بگيرد، همچنين اگر در اثناء روز خون حيض يا نفاس ببيند اگر چه نزديك مغرب باشد.

مسأله 1385 اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و در غسل كردن كوتاهي كند، بنابراحتياط واجب روزه اش باطل

ص: 294

است، ولي چنانچه كوتاهي نكند، مثلاً منتظر باشد كه حمّام باز شود يا آب حمّام گرم شود و تا اذان غسل نكند در صورتي كه تيمّم كرده باشد روزه او صحيح است.

مسأله 1386 زني كه در حال استحاضه است بايد غسل خود را به تفصيلي كه در احكام استحاضه گفته شد به جا آورد و روزه او صحيح است.

مسأله 1387 كسي كه مسّ ميّت كرده و غسل مسّ ميّت بر او واجب شده، مي تواند بدون غسل مسّ ميّت روزه بگيرد و اگر در حال روزه هم مسّ ميّت كند روزه اش باطل نمي شود، ولي براي نماز بايد غسل كند.

8 اماله كردن با مايعات

مسأله 1388 تنقيه (اماله كردن) با مايعات روزه را باطل مي كند هر چند براي معالجه بيماري و از روي ناچاري باشد، ولي استعمال شيافها براي معالجه اشكال ندارد و احتياط واجب آن است كه از استعمال شيافهايي كه براي تغذيه است خودداري شود.

9 قي كردن

مسأله 1389 قي كردن از روي عمد روزه را باطل مي كند، هرچند براي نجات از مسموميّت و درمان بيماري و مانند آن باشد، ولي قي كردن بدون اختيار يا از روي سهو روزه را باطل نمي كند.

مسأله 1390 اگر در شب چيزي بخورد كه مي داند در روز بي اختيار قي مي كند روزه باطل نمي شود، ولي احتياط مستحب اين است كه چنين كاري نكند و اگر كرد، روزه را قضا نمايد.

مسأله 1391 واجب نيست روزه دار با فشار آوردن به خود از قي كردن خودداري كند، ولي اگر ضرر و مشقّتي نداشته باشد بهتر است جلوگيري كند.

مسأله 1392 اگر خرده هاي غذا

ص: 295

يا حشره اي مانند مگس بي اختيار در گلوي روزه دار برود چنانچه بقدري پايين برود كه نمي توان آن را بيرون آورد روزه اش صحيح است و اگر بتواند آن را بيرون آورد بايد چنين كند و بيرون آوردنش ضرري براي روزه ندارد، بلكه اگر در اين حال فرو برد روزه اش باطل است.

مسأله 1393 هرگاه يقين دارد كه به واسطه آروغ زدن چيزي از گلو بيرون مي آيد كه به آن قي كردن مي گويند نبايد عمداً آروغ بزند، ولي اگر يقين نداشته باشد اشكال ندارد و هر گاه بر اثر آروغ زدن بدون اختيار چيزي در گلو يا دهانش بيايد بايد آن را بيرون بريزد و اگر عمداً فرو ببرد روزه اش باطل است، ولي اگر بي اختيار فرو رود اشكالي ندارد.

مسأله 1394 هرگاه يكي از امور نه گانه اي كه قبلاً گفته شد سهواً يا بدون اختيار به جا آورد روزه اش صحيح است، ولي جنب اگر بخوابد و تا اذان صبح غسل نكند روزه اش به شرحي كه قبلاً گفته شد اشكال دارد.

مسأله 1395 اگر روزه دار سهواً يكي از كارهايي كه روزه را باطل مي كند انجام دهد و بعد به گمان اين كه روزه اش باطل شده دوباره يكي از آنها را عمداً به جا آورد روزه اش باطل نمي شود، ولي احتياط مستحب قضاي آن است.

مسأله 1396 اگر چيزي را به زور در گلوي روزه دار بريزند، يا سر او را در آب فرو برند، روزه اش باطل نمي شود، ولي اگر مجبورش كنند كه خودش افطار كند، مثلاً به او بگويند اگر

ص: 296

غذا نخوري ضرر جاني يا مالي به تو مي زنيم و او براي جلوگيري از ضرر، غذا بخورد روزه اش باطل مي شود.

مسأله 1397 احتياط واجب آن است كه روزه دار به جايي نرود كه مي داند چيزي در گلويش مي ريزند يا مجبورش مي كنند كه روزه را افطار كند، امّا اگر قصد رفتن كند و نرود يا بعد از رفتن چيزي به خوردش ندهند روزه اش صحيح است.

كارهايي كه براي روزه دار مكروه است

مسأله 1398 چند كار براي روزه دار مكروه است از جمله:

1 ريختن دوا در چشم

2 سرمه كشيدن در صورتي كه مزه يا بوي آن به حلق برسد.

3 انجام كارهايي كه باعث ضعف مي شود، مانند خون گرفتن و حمّام رفتن.

4 انفيه كشيدن اگر نداند به حلق مي رسد، ولي اگر بداند به حلق مي رسد جايز نيست.

5 بو كردن گياههاي معطّر

6 نشستن زن در آب، بنابر احتياط

7 استعمال شياف بنابر احتياط

8 تر كردن لباس بر بدن

9 كشيدن دندان و هر كاري كه سبب خون آمدن از دهان و موجب ضعف شود.

10 مسواك كردن با چوب تازه

11 بوسيدن همسر بدون قصد بيرون آمدن مني و هر كاري كه شهوت را به حركت در آورد، امّا اگر به قصد بيرون آمدن مني باشد روزه او باطل مي شود.

مواردي كه قضا و كفّاره واجب است

مسأله 1399 كارهايي كه روزه را باطل مي كند اگر عمداً و با علم و اطّلاع انجام دهد، علاوه بر اين كه روزه او باطل مي شود و قضا دارد، كفّاره نيز دارد؛ ولي اگر به خاطر ندانستن مسأله باشد كفّاره ندارد، ولي احتياط آن است كه

ص: 297

قضا كند. همچنين هرگاه انسان شك دارد مغرب شده يا نه.

مسأله 1400 هرگاه به واسطه بي اطّلاعي و ندانستن مسأله، كاري را انجام دهد كه مي داند حرام است، ولي نمي دانسته است كه روزه را باطل مي كند بنابر احتياط كفّاره بر او واجب است.

كفّاره روزه

مسأله 1401 كفّاره روزه يكي از سه چيز است: آزاد كردن يك بنده، يا دو ماه روزه گرفتن، يا شصت فقير را سير كردن (و اگر به هر كدام يك «مُد» كه تقريباً 750 گرم است گندم يا جو يا مانند آنها بدهد كافي است). و در زمان ما كه بنده آزاد كردن موضوع ندارد در ميان دو چيز ديگر مخيّر است و به جاي گندم مي تواند مقدار ناني بدهد كه گندم آن به اندازه يك «مُد» است.

مسأله 1402 هرگاه هيچ يك از اين سه كار ممكن نشود هر چند «مُد» كه مي تواند به فقرا اطعام كند و اگر نتواند بايد 18 روز روزه بگيرد و اگر نتواند هر چند روز كه مي تواند به جا آورد و اگر نتواند استغفار كند و همين اندازه كه در قلب بگويد: «استغفر اللّه» كافي است و واجب نيست بعداً كه قدرت پيدا كرد كفّاره را بدهد.

احكام كفّاره روزه

مسأله 1403 كسي كه شصت روزه را براي كفّاره انتخاب كرده، احتياط واجب آن است كه 31 روز آن را پي در پي به جا آورد، ولي در 18 روز كه در بالا گفته شد پي در پي به جا آوردن لازم نيست.

مسأله 1404 در جايي كه بايد پي در پي روزه بگيرد اگر در وسط يك روز را عمداً

ص: 298

روزه نگيرد بايد همه را از نو به جا آورد، ولي اگر مانعي پيش آيد مانند عادت ماهانه و نفاس و سفري كه ناچار از انجام آن است مي تواند بعد از رفع مانع ادامه دهد و لازم نيست از سر بگيرد.

مسأله 1405 اگر روزه دار به چيز حرامي روزه خود را باطل كند، بنابر احتياط واجب بايد كفّاره جمع بدهد، يعني هم يك بنده آزاد كند و هم دو ماه روزه بگيرد و هم شصت فقير را سير كند (يا به هر كدام از آنها يك مد طعام كه تقريبا 750 گرم است بدهد) و چنانچه هر سه برايش ممكن نباشد هر كدام كه ممكن است بايد انجام دهد (خواه آن چيز حرام، مانند شراب و زنا باشد يا مانند نزديكي كردن با همسر خود در عادت ماهانه).

مسأله 1406 هرگاه روزه دار نسبت دروغ به خدا و پيغمبر (صلي الله عليه وآله) دهد يك كفّاره كافي است و كفّاره جمع لازم نيست.

مسأله 1407 اگر روزه دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه جماع كند يك كفّاره بر او واجب است و در صورتي كه جماع او حرام باشد يك كفّاره جمع و همچنين اگر در يك روز چند مرتبه كارهاي ديگري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد.

مسأله 1408 اگر روزه دار روزه خود را به چيز حلالي باطل كند، بعد كار حرامي كه روزه را باطل مي كند انجام دهد احتياط واجب آن است براي هر كدام يك كفّاره بدهد.

مسأله 1409 هرگاه روزه دار آروغ بزند و چيزي در دهانش بيايد نبايد آن را فرو ببرد،

ص: 299

و الاّ روزه او باطل مي شود و قضا و كفّاره دارد، ولي كفّاره جمع لازم نيست.

مسأله 1410 اگر نذر كند كه روز معيّني را براي خدا روزه بگيرد چنانچه عمداً روزه نگيرد يا روزه خود را باطل كند بايد كفّاره بدهد (و كفّاره آن مانند كفّاره ماه رمضان است).

مسأله 1411 هرگاه به گفته كسي كه سخنش قابل اعتماد نيست و مي گويد مغرب شده افطار كند، بعد بفهمد مغرب نبوده، قضا و كفّاره بر او واجب است.

مسأله 1412 هرگاه روزه خود را عمداً باطل كند، بعد به مسافرت برود، كفّاره از او ساقط نمي شود، ولي اگر عمداً روزه خود را باطل كند بعد عذري مانند حيض يا نفاس يا بيماري براي او پيدا شود كفّاره بر او واجب نيست.

مسأله 1413 هرگاه يقين كند كه آن روز اوّل ماه رمضان است و عمداً روزه خود را باطل كند، بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده، كفّاره بر او واجب نيست.

مسأله 1414 همچنين اگر شك كند آخر رمضان است يا اوّل شوال و عمداً روزه را باطل كند بعد معلوم شود روز عيد بوده كفّاره ندارد.

مسأله 1415 هرگاه روزه دار در ماه رمضان با همسر خود كه روزه دار است جماع كند چنانچه او را مجبور كرده باشد بايد كفّاره روزه خود و زنش را هر دو بدهد و اگر او به جماع راضي بوده، بر هر كدام يك كفّاره واجب مي شود، ولي اگر اجبار به مفطرات ديگر كند گناه كرده، امّا كفّاره بر هيچ كدام واجب نيست، امّا آن كسي كه روزه اش را خورده بايد قضا

ص: 300

كند.

مسأله 1416 هرگاه زن روزه دار شوهر روزه دار خود را مجبور به جماع نمايد فقط يك كفّاره بر او واجب است و لازم نيست كفّاره شوهر را بدهد.

مسأله 1417 هرگاه زن در آغاز، مجبور بوده و در اثناء راضي شده احتياط واجب آن است كه مرد دو كفّاره بدهد و بر زن چيزي جز قضا لازم نيست.

مسأله 1418 هرگاه كسي به واسطه مسافرت يا بيماري روزه نگيرد نمي تواند همسر خود را مجبور به جماع نمايد و اگر او را مجبور كند گناه كرده، ولي لازم نيست كفّاره او را هم بدهد.

مسأله 1419 به جا آوردن كفّاره واجب فوري نيست ولي نبايد طوري باشد كه بگويند كوتاهي مي كند.

مسأله 1420 اگر چند سال بگذرد و كفّاره را به جا نياورد چيزي بر آن اضافه نمي شود.

مسأله 1421 كسي كه براي كفّاره روزه، اطعام شصت فقير را انتخاب كرده بايد به هر كدام يك مد طعام (تقريبا 750 گرم) بدهد و نمي تواند چند مد را به يك نفر بدهد، مگر اين كه دسترسي به شصت فقير پيدا نكند، ولي اگر اطمينان داشته باشد كه فقير طعام را به عيالات خود مي دهد و با آنها مي خورد، مي تواند براي هر يك از عيالات او، هر چند صغير باشند، يك مد به آن فقير بدهد.

مسأله 1422 كسي كه قضاي روزه ماه رمضان را گرفته جايز نيست بعد از ظهر روزه را باطل كند و اگر عمداً چنين كاري كند بايد به ده نفر فقير هر كدام يك مد طعام بدهد و اگر نمي تواند بايد سه روز

ص: 301

پي در پي روزه بگيرد.

مواردي كه فقط قضا لازم است

مسأله 1423 در چند صورت فقط قضاي روزه لازم است و كفّاره واجب نيست:

1 در صورتي كه در شب ماه رمضان جُنُب باشد و بخوابد و بيدار شود و براي بار دوم يا سوم بخوابد و بيدار نشود، در اين صورت احتياط واجب قضاي روزه است. امّا اگر در خواب اوّل بيدار نشود، قضا ندارد و روزه اش صحيح است.

2 هرگاه كاري كه روزه را باطل مي كند انجام ندهد، ولي نيّت روزه نكرده باشد يا قصد كند كه روزه خود را بخورد، يا با ريا روزه را باطل نمايد.

3 هرگاه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش كند و با همان حال يك يا چند روز روزه بگيرد بنابراحتياط واجب.

4 در ماه رمضان بدون آن كه تحقيق كند صبح شده يا نه، كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، همچنين اگر بعد از تحقيق شك يا گمان كند كه صبح شده است؛ ولي اگر بعد از تحقيق يقين كند صبح نشده، و چيزي بخورد، بعد معلوم شود كه صبح بوده، قضا واجب نيست.

5 هرگاه كسي بگويد صبح نشده و هنوز وقت باقي است و انسان به گفته او كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد و بعد معلوم شود صبح بوده، در اينجا نيز قضا لازم است، ولي اگر بعد از تحقيق يقين كند صبح نشده و چيزي بخورد بعد معلوم شود صبح بوده قضا واجب نيست.

6 كسي بگويد صبح شده و انسان به گفته او يقين نكند يا خيال كند شوخي مي كند

ص: 302

و كاري كه روزه را باطل مي كند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده.

7 هرگاه شخص عادلي خبر دهد مغرب شده و او افطار كند بعد معلوم شود مغرب نبوده است.

8 هرگاه در هواي صاف به واسطه تاريكي يقين كند مغرب شده و افطار كند بعد معلوم شود مغرب نبوده.

9 هرگاه براي خنك شدن، يا بدون هدف، آب در دهان بگرداند و بي اختيار فرو رود بايد قضا كند، امّا اگر فراموش كرده كه روزه است و آب را فرو برد قضا ندارد، همچنين اگر براي وضو آب در دهان كند و بي اختيار فرو رود قضا بر او واجب نيست.

10 كسي كه با همسر خود بازي كند بدون اين كه قصد استمناء داشته باشد و مني از او خارج شود، ولي اگر اطمينان داشت كه با اين كار مني خارج نمي شود و تصادفا خارج شد روزه اش صحيح است و قضا ندارد.

مواردي كه قضا واجب نيست

در چند صورت قضاي روزه لازم نيست:

مسأله 1424 الف: هرگاه چيز ديگري غير از مايعات را در دهان ببرد و بي اختيار فرو رود يا آب داخل بيني كند و بي اختيار فرو رود.

ب: در ماه رمضان اگر بعد از تحقيق يقين كند صبح نشده و چيزي بخورد و بعد معلوم شود صبح بوده است.

ج: اگر فراموش كرده كه روزه است و آب را فرو برد.

د: اگر براي وضو آب در دهان كند و بي اختيار فرو رود.

ه: كسي با همسر خود بازي كند و اطمينان داشته باشد كه با اين كار مني خارج نمي شود و تصادفاً خارج شود.

و:

ص: 303

در صورتي كه در شب ماه رمضان جنب باشد و بخوابد ولي در خواب اوّل بيدار نشود.

مسأله 1425 مضمضه كردن زياد براي روزه دار مكروه است و بعد از مضمضه بايد آب خارجي را از دهان بيرون بريزد و بهتر است سه مرتبه آب دهان را بيندازد و اگر بداند به واسطه مضمضه بي اختيار آب وارد گلويش مي شود نبايد مضمضه كند.

مسأله 1426 هرگاه انسان شك دارد مغرب شده يا نه نمي تواند افطار كند و اگر افطار كند هم قضا دارد و هم كفّاره، ولي اگر شك كند كه صبح شده يا نه مي تواند كارهايي كه روزه را باطل مي كند انجام دهد و تحقيق كردن نيز واجب نيست.

احكام روزه قضا

مسأله 1427 روزه هايي كه در حال جنون به جا نياورده بعد از عاقل شدن لازم نيست قضا كند، همچنين اگر كافري مسلمان شود قضاي روزه هاي گذشته واجب نيست، امّا اگر مسلماني مرتد شود و دوباره برگردد و مسلمان شود روزه هاي دوران مرتد بودن را بايد قضا نمايد.

مسأله 1428 هرگاه به واسطه مستي روزه او ترك شده بايد قضا كند، هرچند مادّه مست كننده را از روي اشتباه و يا براي معالجه خورده باشد، بلكه اگر نيّت روزه را قبلاً كرده بعد در حال مستي روزه را تمام كند بنابر احتياط واجب بايد قضا نمايد.

مسأله 1429 روزه هايي كه به خاطر مسافرت يا بيماري و مانند آن ترك شده بايد قضا كند، امّا اگر نداند تعداد روزه هاي فوت شده چه اندازه بوده، كافي است مقداري كه يقين دارد قضا كند و اضافه بر آن واجب نيست،

ص: 304

هرچند احتياط مستحبّ است.

مسأله 1430 اگر از چند ماه رمضان روزه قضا بر ذمّه دارد قضاي هر كدام را اوّل بگيرد مانعي ندارد، ولي اگر وقت براي قضاي رمضان آخر تنگ شده باشد بايد بنابر احتياط اوّل قضاي رمضان آخر را بگيرد.

مسأله 1431 كسي كه روزه قضاي ماه رمضان را به جا مي آورد مي تواند پيش از ظهر روزه را افطار كند، به شرط اين كه وقت براي قضاي روزه تنگ نباشد، ولي بعد از ظهر جايز نيست، همچنين اگر قضاي روزه غير معيّني (مانند قضاي روزه نذر) را گرفته باشد احتياط واجب آن است كه بعد از ظهر روزه را باطل نكند.

مسأله 1432 كسي كه به واسطه بيماري يا حيض و نفاس روزه ماه رمضان را نگيرد و پيش از پايان ماه رمضان از دنيا برود لازم نيست روزه هايي را كه نگرفته براي او قضا نمايند.

مسأله 1433 هرگاه به واسطه بيماري، روزه ماه رمضان را نگيرد و بيماري او تا ماه رمضان سال بعد طولاني شود، قضاي روزه هايي را كه نگرفته واجب نيست، فقط بايد براي هر روز يك مد (تقريبا 750 گرم) گندم يا جو و مانند آن به فقير بدهد، ولي اگر به واسطه عذر ديگري (مثلاً بخاطر مسافرت) روزه نگرفته باشد و عذر او تا رمضان بعد باقي بماند احتياط واجب آن است كه روزه هايي را كه نگرفته بعد از ماه رمضان قضا كند و براي هر روز يك مد طعام به فقير دهد، همچنين اگر ترك روزه بخاطر بيماري بوده، بعد بيماري رفع شده و عذر ديگري مانند مسافرت پيش آمده است.

ص: 305

سأله 1434 هرگاه روزه ماه رمضان را به واسطه عذري نگيرد و تا رمضان آينده عمداً قضاي آن را به جا نياورد در حالي كه عذرش برطرف شده، بايد بعداً روزه را قضا كند و براي هر روز يك مد طعام كفّاره بدهد، همچنين اگر در قضاي روزه كوتاهي كند تا وقت تنگ شود و در تنگي وقت عذري پيدا كند، بايد بعداً هم قضا به جا آورد و هم كفّاره دهد، امّا اگر كوتاهي نكرده و اتّفاقاً در تنگي وقت عذري پيدا شده فقط قضا لازم است.

مسأله 1435 هرگاه بيماري انسان چند سال طول كشد و بعداً خوب شود اگر تا رمضان آينده به مقدار قضا وقت باقي است بايد فقط قضاي رمضان آخر را بگيرد و براي هر روز از سالهاي پيش يك مد طعام بدهد.

مسأله 1436 هرگاه قضاي روزه ماه رمضان را چند سال به تأخير اندازد بايد قضا را به جا آورد و براي هر روز يك مد طعام به فقير دهد و با گذشت سالها كفّاره متعدّد نمي شود.

مسأله 1437 لازم نيست كفّاره هر روز را به يك فقير بدهد، بلكه مي تواند كفّاره چندين روز را به يك نفر بدهد و اگر مقداري نان دهد كه گندم آن به اندازه يك مد باشد كافي است، ولي پول آن را نمي تواند بدهد مگر اين كه اطمينان داشته باشد آن را براي خريد نان مصرف مي كند.

مسأله 1438 بعد از مرگ پدر بايد پسر بزرگتر قضاي نماز و روزه او را به شرحي كه در مسائل قضاي نماز گفته شد به جا آورد و احتياط اين

ص: 306

است كه قضاي نماز و روزه مادر را نيز انجام دهد.

مسأله 1439 اگر ولي ميّت نداند كه ميّت قضاي روزه بر ذمّه دارد يا نه، واجب نيست براي او قضا بگيرد و اگر اجمالاً بداند مقداري قضاي روزه بر ذمّه اوست بايد به اندازه اي كه يقين دارد به جا آورد و بيش از آن لازم نيست.

احكام روزه شخص مسافر

مسأله 1440 شخص مسافر (با شرايطي كه در مسأله نماز مسافر گفته شد) نبايد روزه بگيرد، و بطور كلّي در هر موردي نماز شكسته است روزه را بايد ترك كرد و در جايي كه نماز را بايد تمام بخواند (مانند كسي كه شغلش مسافرت است و يا در محلّي قصد ماندن ده روز كرده) بايد روزه را بگيرد.

مسأله 1441 مسافرت در ماه رمضان حرام نيست، ولي اگر براي فرار از روزه باشد مكروه است.

مسأله 1442 هرگاه روزه روز معيّني غير از ماه رمضان بر انسان واجب باشد (مثل اين كه نذر كرده نيمه شعبان را روزه بگيرد) بنابر احتياط واجب نبايد در آن روز مسافرت كند، حتّي اگر در سفر است بايد در جايي قصد توقّف ده روز كند و آن روز را روزه بگيرد.

مسأله 1443 اگر نذر روزه كند ولي روز آن رامعيّن نسازد نمي تواند آن را در سفر به جا آورد، ولي اگر نذر كند روز معيّني را در سفر روزه بگيرد يا نذر كند روز معيّني را چه مسافر باشد چه نباشد روزه بگيرد، احتياط واجب آن است كه آن روز را اگرچه مسافر باشد روزه بگيرد.

مسأله 1444 مسافر مي تواند براي گرفتن حاجت، سه روز در مدينه روزه

ص: 307

مستحبّي بگيرد (هر چند قصد ده روز نكند) ولي احتياط آن است كه روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را اختيار كند.

مسأله 1445 كسي كه اصلاً نمي داند روزه مسافر باطل است اگر در سفر روزه بگيرد روزه اش صحيح است، ولي اگر در بين روز مسأله را بفهمد روزه اش باطل مي شود.

مسأله 1446 هر گاه فراموش كند مسافر است،يا فراموش كند كه روزه مسافر باطل است و در اين حال روزه بگيرد، بنابر احتياط واجب بايد روزه را قضا كند.

مسأله 1447 هرگاه روزه دار بعد از ظهر مسافرت نمايد بايد روزه خود را تمام كند، امّا اگر پيش از ظهر مسافرت نمايد روزه اش باطل است، ولي قبل از آن كه به حدّ ترخص برسد نمي تواند روزه را افطار كند و اگر پيش از آن افطار كند كفّاره بر او واجب است (منظور از حدّ ترخص جايي است كه صداي اذان شهر را نشنود، يا به جايي برسد كه از نظر مردم شهر پنهان گردد).

مسأله 1448 هرگاه مسافر پيش از ظهر وارد وطن شود، يا به جايي برسد كه قصد ده روز توقّف دارد، چنانچه كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده باشد بايد روزه بگيرد و اگر انجام داده بايد بعداً قضا كند و مستحبّ است باقيمانده آن روز را امساك نمايد، ولي اگر بعد از ظهر وارد شود نمي تواند روزه بگيرد.

مسأله 1449 مسافر و كسي كه از روزه گرفتن معذور است مكروه است در روز ماه رمضان در خوردن و آشاميدن، خود را كاملاً سير كنند، همچنين جماع براي آنها مكروه است.

كساني كه روزه بر آنها واجب نيست

ص: 308

سأله 1450 مرد و زن پير كه روزه گرفتن براي آنها مشكل است مي توانند روزه را ترك كنند، ولي بايد براي هر روز يك مد (تقريباً 750 گرم) گندم يا جو و مانند اينها به فقير دهند و بهتر آن است به جاي گندم و جو نان را انتخاب كنند و در اين صورت احتياط واجب اين است به اندازه اي باشد كه گندم خالص آن مقدار يك مد شود.

مسأله 1451 كساني كه به خاطر پيري روزه نگرفته اند اگر در فصل مناسبي كه هوا ملايم و روزها كوتاه است بتوانند قضاي آن را به جا آورند احتياط آن است كه آن را قضا كنند.

مسأله 1452 روزه بر كساني كه مبتلا به بيماري استسقاء هستند، يعني زياد تشنه مي شوند و توانايي روزه گرفتن را ندارند و يا براي آنها بسيار مشكل است واجب نيست، ولي بايد براي هر روز يك مدّ طعام كه در مسأله قبل به آن اشاره شد كفّاره بدهند و بهتر است كه بيش از مقدار ضرورت آب نياشامند و اگر بعداً بتوانند قضا كنند احتياط واجب قضا كردن است.

مسأله 1453 زنان بارداري كه وضع حمل آنها نزديك است و روزه براي حمل آنها ضرر دارد روزه گرفتن بر آنها واجب نيست، ولي كفّاره اي را كه در مسأله قبل گفته شد بايد بدهند، امّا اگر روزه براي خودش ضرر دارد روزه بر او واجب نيست كفّاره هم ندارد، ولي بعداً قضا مي كند.

مسأله 1454 زناني كه بچّه شير مي دهند خواه مادر بچّه باشند يا دايه، اگر روزه گرفتن باعث كمي شير آنها و ناراحتي

ص: 309

بچّه شود روزه بر آنها واجب نيست، ولي براي هر روز همان كفّاره (يك مدّ طعام) واجب است، بعداً نيز بايد روزه را قضا كنند، امّا اگر روزه براي خودشان ضرر داشته باشد، نه روزه واجب است و نه كفّاره، ولي بايد بعداً روزه هايي را كه نگرفته اند قضا نمايند.

مسأله 1455 اگر كسي پيدا شود كه بدون اجرت، بچّه را شير دهد يا شخصي پيدا شود كه اجرت دايه را بي منّت بپردازد، در اين صورت روزه گرفتن واجب است.

راه ثابت شدن اوّل ماه

مسأله 1456 اوّل ماه از پنج طريق ثابت مي شود:

1 ديدن ماه با چشم، امّا ديدن با دوربين و وسايل ديگري از اين قبيل كافي نيست.

2 شهادت عدّه اي كه از گفته آنها يقين پيدا شود (هر چند عادل نباشند، همچنين هر چيزي كه مايه يقين گردد).

3 شهادت دو مرد عادل، ولي اگر اين دو شاهد صفت ماه را بر خلاف يكديگر بگويند، يا نشانه هايي بدهند كه دليل بر اشتباه آنهاست به گفته آنها اوّل ماه ثابت نمي شود.

4 گذشتن سي روز تمام از اوّل ماه شعبان كه اوّل ماه رمضان با آن ثابت مي شود، يا گذشتن سي روز تمام از اوّل ماه رمضان كه اوّل ماه شوال ثابت مي شود (البتّه اين در صورتي است كه اوّل ماه قبل مطابق همين طريق ثابت شده باشد).

5 حكم حاكم شرع، به اين صورت كه براي مجتهد عادلي اوّل ماه ثابت شود و سپس حكم كند كه آن روز اوّل ماه است، در اين صورت پيروي از او بر همه لازم است، مگر كسي كه يقين به اشتباه

ص: 310

او دارد.

مسأله 1457 اوّل ماه به وسيله تقويمها و محاسبات منجّمين ثابت نمي شود، هرچند آنها اهل اطّلاع و دقّت باشند، مگر اين كه از گفته آنها يقين حاصل گردد، همچنين بلند بودن ماه و دير غروب كردن آن دليل بر اين نمي شود كه شب قبل شب اوّل ماه بوده است.

مسأله 1458 اگر در شهري اوّل ماه ثابت شود براي شهرهاي ديگر كه با آن نزديك است كافي است و همچنين شهرهاي دور دستي كه افق آنها باهم متّحد است، همچنين اگر در بلاد شرقي ماه ديده شود براي كساني كه در بلاد غربي نسبت به آنها باشند كافي است (مثل اين كه اوّل ماه در مشهد ثابت شود مسلّماً براي كساني كه در تهران هستند كافي است ولي عكس آن كفايت نمي كند).

مسأله 1459 اگر اوّل ماه رمضان ثابت نشود روزه واجب نيست، ولي اگر بعداً ثابت شود كه آن روزي را كه روزه نگرفته اوّل ماه بوده بايد آن را قضا كند.

مسأله 1460 روزي را كه انسان شك دارد آخر رمضان است يا اوّل شوّال بايد روزه بگيرد، امّا اگر در اثناء روز ثابت شود كه اوّل شوّال است بايد افطار كند هر چند نزديك مغرب باشد.

مسأله 1461 هرگاه شخص زنداني نتواند به ماه رمضان يقين پيدا كند بايد به گمان خود عمل نمايد و آن ماه را كه بيشتر احتمال مي دهد كه ماه رمضان است روزه بگيرد و اگر گمان براي او حاصل نشود هر ماهي را كه روزه بگيرد صحيح است، ولي احتياط واجب آن است كه اگر زندان او ادامه يابد در سال

ص: 311

آينده نيز همان ماه را روزه بگيرد.

روزه هاي حرام

مسأله 1462 دو روز از سال روزه اش حرام است: عيد فطر (اوّل ماه شوّال) و عيد قربان (دهم ماه ذي الحجّه).

مسأله 1463 روزه گرفتن زن (روزه مستحبّي) در صورتي كه حقّ شوهرش از بين برود بدون اجازه او جايز نيست، و اگر حقّ او از بين نرود نيز، بنابر احتياط واجب بايد با اجازه شوهر باشد، همچنين روزه مستحبّي اولاد اگر اسباب اذيّت پدر و مادر شود جايز نيست، ولي اجازه گرفتن از آنها لازم نمي باشد.

مسأله 1464 كسي كه مي داند روزه براي او ضرر دارد بايد روزه را ترك كند و اگر روزه بگيرد صحيح نيست، همچنين اگر يقين ندارد امّا احتمال قابل توجّهي مي دهد كه روزه براي او ضرر دارد، خواه اين احتمال از تجربه شخصي حاصل شده باشد يا از گفته طبيب.

مسأله 1465 اگر طبيب بگويد روزه ضرر دارد امّا او با تجربه دريافته است كه ضرر ندارد، بايد روزه بگيرد و در صورت معلوم نبودن ضرر، مي تواند يكي دو روز تجربه كند و بعد طبق دستور بالا عمل نمايد.

مسأله 1466 هرگاه عقيده اش اين بود كه روزه براي او ضرر ندارد و روزه گرفت و بعد از مغرب فهميد روزه براي او ضرر داشته، احتياط آن است كه قضاي آن را به جا آورد.

مسأله 1467 روزي كه انسان شك دارد كه آخر ماه شعبان است يا اوّل ماه رمضان، اگر مي خواهد روزه بگيرد بايد به قصد آخر شعبان باشد و اگر به نيّت اوّل ماه رمضان روزه بگيرد حرام و باطل است.

مسأله 1468

ص: 312

غير از روزه هايي كه گفته شد روزه هاي حرام ديگري نيز هست كه در كتابهاي مفصّل گفته شده است.

روزه هاي مكروه

مسأله 1469 روزه روز عاشورا مكروه است، همچنين روزي كه انسان شك دارد روز عرفه است يا عيد قربان و روزه ميهمان بدون اجازه ميزبان نيز كراهت دارد.

روزه هاي مستحب

مسأله 1470 روزه تمام روزهاي سال، غير از روزه هاي حرام و مكروه كه دربالا گفته شد، مستحبّ است، ولي بعضي از روزها تأكيد بيشتري دارد از جمله:

1 پنجشنبه اوّل و آخر هر ماه و اوّلين چهارشنبه بعد از روز دهم ماه، حتّي اگر كسي اينها را به جا نياورد مستحبّ است قضا كند.

2 سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه.

3 تمام ماه رجب و شعبان و اگر نتواند قسمتي از آن را روزه بگيرد، هر چند يك روز باشد.

4 روز بيست و چهارم ذي الحجّه و بيست و نهم ذي القعده.

5 روز اوّل ذي الحجّه تا روز نهم، ولي اگر به واسطه ضعف روزه نتواند دعاهاي روز عرفه را بخواند روزه آن روز مكروه است.

6 عيد سعيد غدير (هيجده ذي الحجّه).

7 روز اوّل و سوم و هفتم محرم.

8 روز تولّد پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) (17 ربيع الاول).

9 روز مبعث رسول خدا (صلي الله عليه وآله) (27 رجب).

10 روز عيد نوروز.

مسأله 1471 هرگاه كسي روزه مستحبّي بگيرد واجب نيست آن را به آخر برساند و هر موقع بخواهد مي تواند روزه خود را بخورد، بلكه اگر برادر مؤمني او را به غذا دعوت كند مستحبّ است دعوت او را قبول كرده در اثناء روز

ص: 313

افطار نمايد.

كساني كه نمي توانند روزه بگيرند

مسأله 1472 براي شش گروه روزه گرفتن ممكن (صحيح) نيست هرچند مستحبّ است اعمالي كه روزه را باطل مي كند ترك كنند:

1 مسافراني كه در سفر روزه خود را خورده اند و پيش از ظهر به وطن يا جايي كه مي خواهند ده روز اقامت كنند وارد شوند.

2 مسافراني كه بعد از ظهر به وطن يا محلّ اقامت مي رسند.

3 بيماراني كه قبل از ظهر بهبودي يابند، ولي كاري كه روزه را باطل مي كند قبلاً انجام داده اند و نمي توانند روزه بگيرند.

4 بيماراني كه بعد از ظهر خوب شوند هرچند تا آن ساعت چيزي نخورده اند.

5 زناني كه در بين روز از عادت ماهانه، يا نفاس پاك شوند.

6 افراد غير مسلماني كه در روز ماه رمضان بعد از ظهر مسلمان شوند، ولي اگر قبل از ظهر باشد و چيزي نخورده باشند احتياط واجب آن است كه روزه بگيرند.

مسأله 1473 مستحبّ است روزه دار نماز مغرب و عشا را پيش از افطار بخواند، ولي اگر حضور قلب ندارد، يا كسي منتظر اوست، بهتر است اوّل افطار كند، امّا بقدري كه بتواند نماز را در وقت فضيلت به جا آورد.

خمس

موارد هفتگانه خمس

مسأله 1474 خمس در هفت چيز واجب است:

1 منافع كسب و كار 2 معدن 3 گنج 4 مال حلال مخلوط به حرام 5 جواهراتي كه با غوّاصي از دريا به دست مي آيد. 6 غنيمت جنگي 7 زميني كه كافر ذمّي از مسلمان مي خرد (بنابر احتياط واجب).

احكام و موارد هفتگانه خمس

1 منافع كسب و كار

مسأله 1475 هرگاه انسان از طريق زراعت يا صنعت يا تجارت يا

ص: 314

از طريق كارگري و كارمندي در مؤسّسات مختلف درآمدي به دست آورد، چنانچه از مخارج سال او و همسر و فرزندان و ساير كساني كه نفقه آنها را مي دهد زياد آيد، بايد خمس (پنج يك) آن را به شرحي كه بعداً گفته مي شود بپردازد.

مسأله 1476 هيچ گونه تفاوتي ميان كسب ها و درآمدهاي كسب نيست، ولي اگر انسان چيزي را به عنوان وام از ديگري بگيرد خمس ندارد، همچنين اموالي كه به عنوان ارث به او مي رسد مشمول خمس نيست، مگر اين كه بداند شخص ميّت خمس آن را نداده است و يا اين كه به خاطر ساير اموالش بدهكار خمس است.

مسأله 1477 اگر كسي چيزي را به او ببخشد و از مخارج سالش زياد آيد احتياط واجب آن است كه خمس آن را بپردازد، همچنين اگر از كسي ارثي به او رسد كه خويشاوندي دوري با او دارد و اطّلاعي از چنين خويشاوندي و انتظاري درباره چنين ارثي نداشته، در اينجا نيز احتياط واجب آن است كه خمس آن را بپردازد.

مسأله 1478 هرگاه ملكي را بر افراد معيّني، مثلاً اولاد خود وقف نمايد، چنانچه آن ملك درآمدي داشته باشد و از مخارج سال آنها زياد بيايد بايد خمس آن را بدهند.

مسأله 1479 چيزي را كه افراد مستحق از باب خمس يا زكات مي گيرند خمس ندارد، هر چند از مخارج سالشان به عللي زياد بيايد،ولي اگر از مالي كه از اين طريق به او رسيده منفعتي ببرد، مثلاً از درختي كه از باب خمس به او داده شده ميوه اي به دست آورد بايد خمس آن مقداري

ص: 315

كه از مخارج سالش زياد آمده بپردازد.

مسأله 1480 اگر با عين پولي كه خمس آن را نداده اند جنسي بخرد، معامله نسبت به مقدار خمس باطل است، مگر اين كه حاكم شرع آن را اجازه دهد، در اين صورت بايد پنج يك جنسي را كه خريده به حاكم شرع دهد.

مسأله 1481 اگر جنسي را به ذمّه بخرد ولي بعد از معامله قيمت آن را از پولي كه خمس آن را نداده بپردازد معامله او صحيح و تصرّفاتش در آن جنس جايز است، ولي چون از پولي كه خمس در آن است به فروشنده داده به مقدار خمس آن پول به او مديون است و در صورتي كه آن مقدار در دست فروشنده موجود باشد حاكم شرع همان را مي گيرد و اگر از بين برود عوض آن را از خريدار يا فروشنده مطالبه مي كند.

مسأله 1482 هرگاه كسي مالي را كه خمسش را نداده اند خريداري كند، معامله او نسبت به خمس باطل است، مگر آن كه حاكم شرع اجازه دهد كه در اين صورت خمس پول معامله را بايد به او داد و اگر به فروشنده داده باشد بايد از او بگيرد و به حاكم شرع دهد.

مسأله 1483 اگر چيزي را كه خمس آن را نداده به ديگري ببخشد مقدار خمس آن ملك او نمي شود.

مسأله 1484 هرگاه مالي به دست انسان از شخص كافر، يا كسي كه عقيده به خمس ندارد از طريق تجارت يا غير آن بيايد، دادن خمس آن واجب نيست، امّا اگر عقيده به خمس دارد ولي خمس آن را نداده، دادن خمس آن واجب

ص: 316

است.

مسأله 1485 اگر اجمالاً مي دانيم كسي عقيده به خمس دارد و خمس نمي دهد ولي نمي دانيم خصوص مالي را كه به ما داده خمس به آن تعلّق گرفته يا نه، مثل اين كه احتمالاً اموالي از طريق ارث به او رسيده، يا وام گرفته و احتمال مي دهيم اين مال از آنها باشد، تصرّف در چنين مالي اشكال ندارد و خمس آن لازم نيست، همچنين قبول دعوت اين گونه اشخاص و يا نماز خواندن در خانه آنها جايز است، مگر اين كه بدانيم غذايي را كه تهيّه كرده و يا خانه او از پولهايي است كه خمس آن را نداده.

مسأله 1486 آغاز سال براي حساب خمس هر كسي اوّلين درآمد اوست، يعني اگر كسي شروع به تجارت و كسب و صنعت و زراعت و غير اينها كند، اوّلين زماني كه درآمد براي او حاصل مي شود اوّل سال خمس اوست و نمي توان با قصد و نيّت آن را جلو يا عقب انداخت و اگر بخواهد اوّل سال را جلو بيندازد راهش اين است كه حساب سال خود را زودتر از موعد معيّن برسد و خمس خود را بپردازد، همان وقت اوّل سال او خواهد شد.

مسأله 1487 انسان مي تواند در وسط سال هر وقت منفعتي به دستش آمد خمس آن را بدهد، ولي مي تواند آن را تا آخر سال تأخير بيندازد تا مخارج احتمالي اش را از آن بردارد.

مسأله 1488 براي دادن خمس مي توان معيار را سال شمسي يا قمري قرار داد.

مسأله 1489 كسي كه درآمد اضافي ندارد نياز به قرار دادن سال خمسي ندارد.

ص: 317

سأله 1490 كسي كه سال خمس دارد اگر در وسط سال بميرد بايد مخارج او را تا موقع مرگش از منافع او كم كنند و خمس باقيمانده را بدهند.

مسأله 1491 اگر قيمت جنسي كه براي تجارت خريده بالا رود و روي ملاحظات تجارتي و كسب وكار آن را نفروشد و در بين سال قيمتش پايين آيد، خمس مقداري

كه بالا رفته بر او واجب نيست، ولي اگر قيمت آن تا آخر سال همچنان بالا باشد بايد سر سال خمس آن را بدهد، هر چند قيمت آن بعد از گذشتن سال پايين آيد، اين در صورتي است كه آخر سال وقت فروش آن باشد و به ميل خود آن را نگه دارد.

مسأله 1492 هرگاه غير مال التّجاره مالي دارد كه خمس آن را داده يا اصلاً خمس ندارد (مانند ارث) چنانچه قيمتش بالا رود، اگر آن را بفروشد بايد خمس اضافه قيمت را بدهد، همچنين اگر گوسفندي را كه خمسش داده چاق شود بايد خمس آنچه زياد شده بعد از فروش بدهد.

مسأله 1493 اگر باغي احداث كند براي آن كه بعد از بالا رفتن قيمتش بفروشد چنانچه وقت فروش آن رسيده باشد بايد خمس آن را بدهد، ولي اگر قصدش اين باشد كه از ميوه آن استفاده كند بايد خمس ميوه ها را بدهد و خمس خود باغ را هنگام فروش مي دهد.

مسأله 1494 درختاني را كه براي استفاده از چوبشان پرورش مي دهند وقتي موقع فروش چوب آنها رسيد بايد خمس آن را بدهند، هر چند نخواهند آنها را بفروشند، ولي اگر موقع فروش آنها نرسيده خمس ندارد هر چند سالها

ص: 318

بگذرد.

مسأله 1495 كسي كه داراي چند رشته كسب و كار است، مثلاً هم زراعت دارد و هم صنعت و هم درآمد كارگري، بايد منافع همه را در آخر سال يكجا حساب كند، چنانچه چيزي زايد بر مخارج داشت خمس آن را بدهد.

مسأله 1496 مخارجي را كه براي به دست آوردن فايده مي كند، مانند خرج باربري و دلالي و غير آن جزء مخارج كسب حساب مي شود.

مسأله 1497 هزينه زندگي خمس ندارد، يعني آنچه را انسان از درآمدش در بين سال مصرف خوراك و پوشاك و مسكن و اثاث خانه و ازدواج و جهيزيه دختر و زيارت واجب يا مستحب و بذل و بخشش و ميهماني و مانند آن مي كند، چنانچه در آن زياده روي نكرده باشد خمس ندارد و تنها آنچه در آخر سال اضافه مي ماند خمس دارد؛ ولي هرگاه چيزي جزء مؤونه سال گردد، مانند خانه و فرش و وسايل ديگر، اگر بعداً آن را بفروشند به قيمت آن خمس تعلّق نمي گيرد مخصوصاً اگر بخواهند آن را تبديل به مثل كنند.

مسأله 1498 اموالي را كه انسان به مصرف نذر و كفّاره و مانند آن مي رساند جزء مخارج ساليانه اوست، همچنين اموالي را كه به ديگران مي بخشد يا جايزه مي دهد اگر از شأن او زياد نباشد جزء مخارج سالانه حساب مي شود.

مسأله 1499 كسي كه نياز به خانه ملكي دارد آنچه را صرف خريد خانه مي كند خمس ندارد، ولي اگر درآمد سالش براي خريد خانه كفايت نكند و مجبور باشد چند سال پس انداز كند تا قادر به تهيّه خانه شود پولهايي

ص: 319

كه سال بر آنها گذشته خمس دارد، امّا اگر في المثل زمين خانه را در اثناء سال اوّل بخرد و مصالح ساختماني را در اثناء سال بعد و اجرت بنا را در سال سوم بدهد هيچ كدام خمس ندارد.

مسأله 1500 در ميان بسياري از خانواده ها معمول است كه جهيزيه دختران را تدريجاً تهيّه مي كنند، چنانچه سال بر آن جهيزيه بگذرد خمس آن واجب است ولي در مناطقي كه اگر جهيزيه را قبلاً تهيّه نكنند عيب است و يا اين كه تهيّه آن جز به صورت تدريجي مشكل است، خمس ندارد.

مسأله 1501 كساني كه قبر يا كفن از قبل براي خود تهيّه مي كنند چنانچه سال بر آن بگذرد خمس دارد.

مسأله 1502 هر مالي را كه يك بار خمس آن را بدهند ديگر خمس به آن تعلق نمي گيرد، مگر اين كه نمو كند يا قيمت آن اضافه شود.

مسأله 1503 همان گونه كه اشاره شد هزينه سفر حج يا زيارتهاي مستحبّي اگر از درآمد همان سال باشد خمس ندارد و اگر ناچار باشد از چند سال قبل اسم نويسي كند و هزينه را بدهد، جزء مخارج همان سالش محسوب مي شود و خمس ندارد، نه در آن سال و نه در سالهاي بعد.

مسأله 1504 كسي كه درآمدي از كسب و كار به دست آورده اگر مال ديگري هم دارد كه خمس آن واجب نيست يا خمس آن را داده، مي تواند آن دو را از هم جدا كند و مخارج سال خود را فقط از فايده كسب آن سال بردارد، امّا اگر مخارج خود را از پولي كه خمس

ص: 320

ندارد يا خمسش را قبلاً داده است بردارد، نمي تواند اين مخارج را از درآمد آن سال كم كند.

مسأله 1505 اگر از درآمد كسب و كار آذوقه اي براي مصرف سالش خريده، چنانچه چيزي در آخر سال از آن زياد بماند بايد خمس آن را بدهد احتياط اين است كه حتّي اشياء كم اهمّيّت را مانند مختصر مواد غذايي اضافي و امثال آن را هرچه هست حساب كند و بايد توجّه داشت كه اگر مي خواهد قيمت آنها را بدهد بايد قيمت همان آخر سال را در نظر بگيرد خواه كمتر از خريد باشد يا بيشتر.

مسأله 1506 اگر در اثناء سال وسايل مورد نياز خود را بخرد خمس ندارد و اگر بعداً از آن وسائل بي نياز شود خمس دادن آن لازم نيست، همچنين زيور آلات زنانه اگر بعد از گذشتن سنّ و سالي از زن، مورد نيازش نباشد خمس به آن تعلق نمي گيرد، ولي احتياط مستحب آن است كه خمس اين وسايل يا زيورآلات را بدهد.

مسأله 1507 كتابهايي را كه طلاّب علوم ديني يا غير آنها از درآمد كسب و كار مي خرند چنانچه مورد نيازشان باشد خمس ندارد، ولي اگر فعلاً نيازي به آن ندارند و مقصودشان استفاده در آينده است خمس به آن تعلّق مي گيرد (اگر در تمام طول سال نيز از آن استفاده نكند، ولي وجود آن كتاب براي مواقع ضروري در كتابخانه لازم است، نياز محسوب مي شود) همچنين وسايلي مانند اسباب آتش نشاني در جاهايي كه بيم آتش سوزي است يا داروهاي ضروري و كمكهاي اوّليّه در خانه جزء هزينه هاي زندگي محسوب مي

ص: 321

شود و خمس ندارد هر چند اتّفاقاً در تمام سال از آنها استفاده نشود.

مسأله 1508 اگر در يك سال منفعتي نبرد، بنا بر احتياط نمي تواند مخارج آن سال را از منافع سال بعد كم كند.

مسأله 1509 هرگاه در ابتداي سال منافعي نداشته باشد و از سرمايه خرج كند، امّا پيش از تمام شدن سال منفعتي ببرد، در اين صورت مي تواند آنچه را از سرمايه برداشته از منافع كم كند.

مسأله 1510 سرمايه اي كه مورد نياز است و با كمتر از آن زندگي او در حدّ آبرو و شؤونش اداره نمي شود خمس ندارد، يعني مي تواند از درآمد همان سال و سالهاي بعد بردارد و جزء سرمايه كند، ولي اگر با پرداختن خمس آن، لطمه اي به كار او نمي خورد، بايد خمس آن را بدهد، خواه اين سرمايه سرمايه تجارت باشد يا زمين و آب و ملك براي زراعت، يا ابزار كار.

مسأله 1511 اگر چيزي از سرمايه به خاطر كسب و كار از بين برود بطوري كه جزء ضرر معامله حساب شود، مي تواند مقدار آن را از منافع بردارد، ولي اگر به واسطه حوادث ديگري از بين برود (مانند سرقت وامثال آن) نمي تواند آن را از منافع كم كند، مگر اين كه با سرمايه باقيمانده نتواند كسبي كه سزاوار شأن اوست انجام دهد.

مسأله 1512 هرگاه غير از سرمايه چيز ديگري از اموال او به خاطر شكستن و سوختن و سرقت و غير آن از بين برود اگر در همان سال به آن احتياج دارد مي تواند آن را از منافع همان سال تهيّه كند.

مسأله

ص: 322

1513 هرگاه در ابتداي سال براي مخارج خود قرض كند و قبل از تمام شدن سال منفعتي ببرد مي تواند مقدار قرض خود را از آن منفعت كسر نمايد و اگر در تمام سال منفعتي نبرد و براي مخارج خود قرض نمايد مي تواند قرض خود را از منافع سالهاي بعد ادا كند.

مسأله 1514 قرضهايي كه بر ذمّه انسان آمده خواه براي هزينه زندگي باشد يا خسارت و غرامت و يا غير اينها، مي تواند از درآمد سال آنها را ادا كند، ولي قرضهايي را كه به اقساط مي پردازد فقط قسط هايي را كه در آن سال بايد بپردازد جزء مخارج آن سال محسوب مي شود.

مسأله 1515 اگر براي زياد كردن مال يا خريدن ملكي كه به آن احتياج ندارد قرض كند نمي تواند آن قرض را از منافع سال كم كند، ولي اگر مالي را كه قرض كرده يا چيزي را كه از قرض خريده به علّتي از بين برود و ناچار شود قرض خود را بدهد مي تواند از منافع و درآمدهاي آن سال، قرض خود را ادا كند.

مسأله 1516 انسان تا خمس مال را ندهد نمي تواند در آن تصرّف كند و نيّت دادن خمس به تنهايي كافي نيست، همچنين نمي تواند خمس را به ذمّه بگيرد و در مال تصرّف كند و چنانچه تصرّف كند كار حرامي كرده و اگر آن مال تلف شود بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1517 كسي كه بدهكار خمس است اگر با حاكم شرع (با در نظر گرفتن مصلحت مستحقّين) مصالحه و دستگردان كند مي تواند در تمام مال تصرّف نمايد

ص: 323

و اگر بعد از آن منافعي از آن مال به دست آيد مال خود اوست.

مسأله 1518 كسي كه با ديگري شريك است و مي داند شريكش خمس درآمد خود را نمي دهد، ادامه شركت براي او جايز نيست و تصرّف در مال شركت بعد از تعلّق خمس براي هر دو حرام است.

مسأله 1519 انسان نمي تواند در مالي كه يقين دارد خمسش را نداده اند تصرّف كند، ولي در مال كسي كه شك دارد خمس آن داده شده يا نه، تصرّف جايز است و قبول بخشش و معامله يا شركت در ميهماني چنين كسي اشكال ندارد و تفحّص و جستجو لازم نيست.

مسأله 1520 كسي كه از اوّل تكليف، خمس نداده و درآمدهايي پيدا كرده و وسايلي براي زندگي خود خريده است و الآن متوجّه وظيفه خمس شده و مي خواهد تكليف خود را درباره آن ادا كند و زندگي خود را پاك نمايد اگر از منافع كسب، چيزي را كه به آن احتياج ندارد خريده و يك سال از خريد آن گذشته بايد خمس آن را بدهد و اگر اثاث خانه و چيزهاي ديگري كه به آنها نياز دارد مطابق شأن خود خريده، پس اگر بداند در بين سالي كه در آن سال فايده برده آنها را خريده است لازم نيست خمس آن را بدهد و اگر نداند كه در بين سال يا بعد از تمام شدن سال بوده بنابر احتياط واجب بايد با حاكم شرع يا نماينده او مصالحه كند، يعني تمام اموال مشكوك خود را حساب كرده و حاكم شرع بدهي او را از جهت خمس به مقداري تخمين مي

ص: 324

زند و با او مصالحه مي كند و با پرداخت آن تمام اموالش پاك مي شود.

مسأله 1521 هرگاه بچّه صغير درآمدي داشته باشد و از هزينه سال او اضافه بماند بنابر احتياط واجب بايد بعد از آن كه بالغ شد خمس آن را بدهد.

مسأله 1522 لباسهاي متعدّد و همچنين انگشتر و زيور آلات و وسايل مختلف زندگي، اگر همه آنها مورد نياز و در حدّ شأن او باشد و از درآمد همان سال تهيّه شده باشد خمس ندارد، ولي اگر زايد بر نياز و شأن باشد، مقدار زيادي، خمس دارد.

مسأله 1523 پولي را كه خرج خريدن وسايل حرام مي كند (مانند انگشتر طلا براي مرد و وسايل لهو و لعب) خمس دارد.

مسأله 1524 حقوق بازنشستگي و يا مبلغي كه به عنوان باز خريد كار داده مي شود جزء درآمد همان سال محسوب مي گردد و اگر چيزي تا آخر سال از آن باقي نماند خمس ندارد، امّا اگر اضافه بماند خمس دارد.

مسأله 1525 جوايزي كه به پس اندازها تعلّق مي گيرد اگر قراردادي ميان پس انداز كننده و پس انداز گيرنده نباشد حلال است و بنابر احتياط واجب با گذشتن سال خمس آن واجب مي شود، اين در صورتي است كه پس انداز كننده خود را طلبكار جايزه نداند، بلكه پس انداز گيرنده شخصاً براي تشويق پس انداز كنندگان جوايزي مي دهد.

2 معدن

مسأله 1526 واجب است خمس چيزي را كه از معادن طلا، نقره، سرب، آهن، مس، زغال سنگ، نفت، گوگرد، فيروزه، نمك و معدنهاي ديگر و انواع فلزات به دست مي آورند بدهند و احتياط واجب آن است كه

ص: 325

نصاب معيّني در آن نيست،يعني آنچه را از معدن استخراج مي كنند كم باشد يا زياد خمس دارد.

مسأله 1527 گچ و آهك و گل سرخ و مانند آن اگر به آنها معدن گفته شود بايد خمس آن را بدهد، همچنين انواع سنگها.

مسأله 1528 معدن، خواه روي زمين باشد يا زير زمين، در زمين ملكي باشد يا در جايي كه مالك ندارد، استخراج كننده آن مسلمان باشد يا غير مسلمان، بالغ باشد يا غير بالغ، در تمام اين صورتها بايد خمس آن پرداخته شود و در صورتي كه كودك باشد، وليّ او مي پردازد.

مسأله 1529 مخارج و هزينه استخراج معدن و تصفيه آن (در صورتي كه احتياج به تصفيه دارد) و همچنين اجاره اي را كه جهت معدن مي پردازد از آن كم مي شود و باقيمانده خمس دارد، ولي مخارج سال از درآمد معدن كسر نمي شود.

مسأله 1530 اگر چند نفر چيزي را از معدن استخراج كنند بايد بعد از كم كردن مخارج، خمس آن را بدهند، خواه كم باشد يا زياد (بنابر احتياط واجب).

مسأله 1531 اگر معدني را كه در ملك ديگري است استخراج كند، آنچه از آن به دست مي آيد مال صاحب آن زمين است و چون صاحب ملك براي بيرون آوردن آن خرجي نكرده، بايد خمس تمام آنچه از معدن استخراج شده بدهد، ولي اگر اين كار به دستور او انجام گرفته هزينه آن بر عهده اوست و از درآمد معدن كم مي شود.

مسأله 1532 هرگاه معدن از معادن عظيمه و در اراضي مباح يا ملكي باشد، حاكم شرع (مجتهد عادل) حق دارد بر اخراج

ص: 326

و صرف آن در مصارف مسلمين نظارت كند در اين صورت استخراج كنندگان بايد نظر حاكم شرع را رعايت كنند.

مسأله 1533 اگر حكومت اسلامي معدني را استخراج كند خمس به آن تعلّق نمي گيرد.

3 گنج

مسأله 1534 «گنج» مالي است كه در زير زمين، يا كوه، يا ديوار، يا درون درخت پنهان كرده باشند و در عرف به آن گنج گويند.

مسأله 1535 اگر انسان در زميني كه ملك كسي نيست گنجي پيدا كند و مالك آن گنج به هيچ وجه شناخته نيست مال خود اوست و بايد خمس آن را بدهد و نيز اگر در زميني كه از ديگري خريده گنجي پيدا كند و بداند مال كساني كه قبلاً مالك آن زمين بوده اند نيست، مال خود او مي شود و بايد خمس آن را بدهد، ولي اگر احتمال مي دهد كه مال يكي از آنان است، بنابر احتياط واجب بايد به مالك قبلي اطّلاع دهد چنانچه معلوم شود مال او نيست به كسي كه پيش از او، مالك آن زمين بوده اطّلاع مي دهد و به همين ترتيب به تمام كساني كه پيش از او مالك زمين بوده اند و آنها را مي شناسد خبر مي دهد، اگر معلوم شود مال هيچ يك از آنان نيست مال خود او مي شود و بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1536 گنج داراي نصاب است و نصاب آن صد و پنج مثقال نقره يا پانزده مثقال طلا است، يعني اگر قيمت چيزي را كه از گنج به دست آمده به اين مقدار برسد خمس آن واجب است، امّا اگر كمتر از آن باشد خمس آن

ص: 327

واجب نيست و اگر قيمت آن به پانزده مثقال طلا نرسد ولي به صد و پنج مثقال نقره برسد باز خمس آن واجب است و همچنين عكس آن.

مسأله 1537 اگر در ظرفهاي متعدّدي كه در يك جا دفن شده مالي پيدا كند كه قيمت آن روي هم رفته به حدّ نصاب برسد، بايد خمس آن را داد، ولي اگر گنجهاي متعدّدي در جاهاي مختلف پيدا كند هر كدام از آنها كه قيمتش به حدّ نصاب برسد خمس دارد و لازم نيست آنها را روي هم حساب كند.

مسأله 1538 هرگاه براي استخراج گنج، مخارجي كرده، مقدار آن را كم مي كند و خمس بقيّه را مي دهد.

مسأله 1539 اگر دو يا چند نفر گنجي پيدا كنند همه در آن شريكند و طبق قراردادي كه دارند عمل مي كنند و سهم هر يك به حدّ نصاب برسد خمس دارد.

مسأله 1540 هرگاه كسي حيواني را بخرد و در شكم آن مالي پيدا شود، چنانچه احتمال دهد مال فروشنده است بنابر احتياط واجب بايد به او خبر دهد و اگر معلوم شود مال او نيست بايد به ترتيب از صاحبان قبلي سؤال كند، چنانچه معلوم شود مال هيچ يك از آنان نيست مال خود او مي شود و احتياط مستحب آن است كه خمس آن را شبيه خمس معدن بدهد خواه به اندازه نصاب باشد يا نه.

مسأله 1541 هرگاه كسي ماهي خريداري كند و گوهري در دل آن بيابد مال خود اوست، نه مال صيّادي كه قبلاً آن را صيد كرده و به ديگري فروخته و نه مال فروشندگان قبل از او و احتياط

ص: 328

مستحب آن است كه خمس آن را بدهد.

4 مال حلال مخلوط به حرام

مسأله 1542 هرگاه مال حلال با حرام مخلوط شود بطوري كه انسان نتواند آنها را از هم تشخيص دهد و مقدار مال حرام و همچنين صاحب آن، هيچ كدام معلوم نباشد، بايد خمس تمام آن مال را بدهد و بقيّه براي او حلال است.

مسأله 1543 هرگاه مال حلال با حرام مخلوط گردد اگر مقدار آن را بداند (مثلاً بداند يك سوم آن حرام است) ولي صاحب آن را نشناسد بايد آن مقدار را بنابر احتياط واجب به مصرفي برساند كه هم مصرف خمس باشد و هم صدقه (مانند سادات فقير)

مسأله 1544 هرگاه مال حلال با حرام مخلوط شود و مقدار حرام را نداند، ولي صاحبش را بشناسد، بايد يكديگر را راضي كنند و چنانچه صاحب مال راضي نشود در صورتي كه بداند مقدار معيّني قطعا مال اوست (مثلاً يك چهارم مال) و در بيشتر از آن شك داشته باشد بايد مقداري را كه يقين دارد به او بدهد و مقدار بيشتر را كه احتمال مي دهد مال اوست با او نصف كند.

مسأله 1545 هرگاه خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد بفهمد مقدار حرام بيشتر از خمس بوده، بنابر احتياط واجب بايد مقداري را كه مي داند از خمس بيشتر بوده به مصرفي برساند كه هم مصرف خمس باشد و هم صدقه.

مسأله 1546 هرگاه خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد، بعد صاحبش پيدا شود، بنابراحتياط واجب بايد عوض آن را به او بدهد، همچنين اگر مالي كه صاحبش را نمي شناسد به نيّت صدقه از جانب صاحبش بدهد

ص: 329

و بعد صاحبش پيدا شود و راضي نشود.

مسأله 1547 هرگاه انسان بداند مال او با اموال ديگران مخلوط شده و مقدار آن معلوم باشد و بداند كه مالك آن از چند نفر معيّن بيرون نيست، ولي نتواند مالك را بطور معيّن تشخيص دهد، بايد در بين همه آنها بطور مساوي تقسيم كند.

5 جواهراتي كه با غوّاصي به دست مي آيد

مسأله 1548 هرگاه انسان به واسطه فرو رفتن در دريا جواهراتي مانند لؤلؤ و مرجان و مانند آن از دريا بيرون آورد بايد خمس آن را بدهد، به شرط آن كه قيمت آن بعد از كم كردن مخارج بيرون آوردن كمتر از يك مثقال شرعي طلاي سكه دار نباشد (مثقال شرعي 18 نخود است) خواه آن جواهرات معدني باشد يا روييدني و خواه در يك مرتبه از دريا بيرون آورد يا در چند دفعه پشت سر هم و با فاصله كه عرفاً يك مرتبه حساب شود، از يك جنس باشد يا از چند جنس.

مسأله 1549 هرگاه چند نفر جواهراتي را از دريا بيرون آورند بنابر احتياط لازم نيست سهم هر كدام به اندازه نصاب برسد، بلكه اگر مجموعاً به اندازه نصاب باشد بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1550 هرگاه بدون فرو رفتن در دريا جواهرات را با اسبابي بيرون آورند و يا از روي آب دريا و يا از كنار دريا بگيرند، چنانچه قيمت آن بعد از كم كردن مخارج به حدّ نصاب برسد احتياط واجب آن است خمس آن را بدهند.

مسأله 1551 ماهي و حيوانات ديگري را كه از دريا مي گيرند خمس ندارد، ولي جزء درآمد كسب حساب مي شود كه اگر در آخر سال چيزي از

ص: 330

آن يا قيمت آن اضافه بماند خمس دارد.

مسأله 1552 لازم نيست انسان به قصد صيد جواهرات در دريا فرو برود بلكه اگر به قصد ديگري برود و جواهراتي به دستش آيد بايد خمس آن را بدهد.

مسأله 1553 هرگاه انسان در دريا فرو رود و حيواني را بيرون آورد كه در شكم آن جواهري باشد كه قيمتش بعد از كم كردن مخارج به حدّ نصاب برسد، چنانچه آن حيوان مانند صدف باشد كه نوعاً در شكمش جواهر است بايد خمس آن را بدهد و اگر اتّفاقاً آن جواهر را بلعيده باشد باز احتياط واجب پرداختن خمس آن است.

مسأله 1554 جواهراتي كه از رودخانه هاي بزرگي كه محل پرورش جواهر و صيد صدف است بيرون مي آورند نيز خمس دارد.

مسأله 1555 عنبر مادّه خوش بويي كه از دريا مي گيرند، هرگاه به وسيله غوّاصي بيرون آورند خمس دارد و اگر از روي آب، يا كنار دريا به دست آورند باز هم بنابر احتياط واجب بايد خمسش را بدهند.

مسأله 1556 كساني كه كارشان غوّاصي يا بيرون آوردن معادن است هرگاه خمس آنها را بدهند و در آخر سال چيزي از مخارج سالشان زياد بيايد لازم نيست دوباره خمس بدهند.

6 غنائم جنگي

مسأله 1557 هرگاه مسلمانان به دستور امام معصوم با كفّار جنگ كنند و چيزهايي در جنگ به دست آورند بايد خمس آن را بدهند، امّا مخارجي را كه براي حفظ غنيمت و حمل و نقل آن كرده اند از آن كم مي شود.

مسأله 1558 هرگاه مسلمانان به اذن نايب خاص، يا نائب عامّ امام (عليه السلام) اقدام به جنگ بر ضدّ كفّار كنند

ص: 331

و غنائمي به دست آورند احتياط واجب آن است كه خمس آن را بپردازند.

مسأله 1559 سلاحهاي بزرگي كه در جنگهاي امروز در غنائم به دست مي آيد و مصرف شخصي ندارد، مانند تانكها و توپها، حاكم شرع و وليّ امر مسلمين مي تواند آن را منحصراً در اختيار ارتش اسلام قرار دهد.

مسأله 1560 مسلمانان حق دارند اموال كفّاري را كه با آنها در حال جنگ هستند تملّك كنند و بايد خمس آن را بدهند.

مسأله 1561 غنائم جنگي كه خمس آن را بايد داد منحصر به غنائم منقول است كه با دادن خمس ملك جنگجويان است، امّا زمينهايي كه از كفّار با جنگ به دست مي آيد خمس ندارد و ملك همه مسلمين است.

مسأله 1562 هرگاه گروهي از مسلمانان بر ضدّ گروه ديگري تجاوز كنند بايد جلو متجاوز را گرفت تا به حكم خدا گردن نهد و اگر مسلمانان در اين ميان غنائمي به دست آورند نمي توانند آن را ملك خود سازند، بلكه بايد نگهداري كنند و بموقع به آنها بازگردانند، مگر چيزهايي كه اگر در دست آنها باشد منشأ فساد و ادامه تجاوز مي شود كه با اجازه حاكم شرع از آن استفاده صحيح مي شود.

7 زميني كه كافر ذمّي از مسلمان مي خرد

مسأله 1563 هرگاه كافر ذمّي، يعني كافري كه به صورت يك اقلّيّت سالم در كنار مسلمانان زندگي مي كند و شرائط ذمّه را پذيرفته است، زميني را از مسلمان بخرد بايد يك پنجم عوايد را به جاي يك دهم زكات معمولي بپردازد.

مسأله 1564 هرگاه كافر ذمّي زميني را كه از مسلماني خريده به مسلمان ديگري بفروشد خمس ساقط نمي شود، همچنين اگر بميرد

ص: 332

مسلماني آن زمين را از او به ارث ببرد احتياط آن است كه خمس آن را بپردازد، اگر كافر ذمّي در موقع خريد زمين شرط كند كه خمس آن را ندهد، يا شرط كند كه فروشنده خمس آن را بدهد، شرط او باطل است و بايد خمس آن را خودش بپردازد، ولي اگر شرط كند فروشنده به جاي او مقدار خمس را بدهد عمل به اين شرط لازم است.

مسأله 1565 هرگاه مسلمان زميني را بدون خريد و فروش ملك كافر كند و عوض آن را بگيرد، مثلاً به او صلح نمايد، بنابر احتياط واجب بايد كافر ذمّي خمس آن را بدهد.

مصرف خمس

مسأله 1566 خمس را بايد دو قسمت كرد: يك قسمت آن سهم مبارك امام (عليه السلام) است و نيم ديگر سهم سادات. سهم سادات را بايد به سادات فقير يا يتيم نيازمند، يا ساداتي كه در سفر وامانده اند و نيازمند هستند، داد (هرچند در محلّ خود فقير نباشند) ولي سهم امام (عليه السلام) را در زمان ما بايد به مجتهد عادل يا نماينده او داد، تا در مصارفي كه مورد رضاي امام (عليه السلام) است از مصالح مسلمين و مخصوصاً اداره حوزه هاي علميّه و مانند آن مصرف كند.

مسأله 1567 صرف كردن قسمتي از سهم مبارك امام (عليه السلام) براي ساختن مساجد يا حسينيه ها يا بيمارستان و درمانگاه و مدارس، تنها در صورتي مجاز است كه با اجازه مجتهد عادل و رعايت اولويّت باشد، ولي سهم سادات را جز در مورد ساداتي كه گفته شد نمي توان مصرف كرد.

مسأله 1568 بدهكار مي تواند اگر مجتهد صلاح ببيند با او

ص: 333

يا نماينده او مقدار بدهي خود را دست گردان كند و به ذمّه بگيرد و به اقساط بپردازد.

مسأله 1569 سهم سادات را بدون اجازه مجتهد نمي توان به ساداتي كه در بالا گفته شد پرداخت (بنابر احتياط واجب)، و سهم امام (عليه السلام) را نيز اگر بدون اجازه مجتهد بپردازد قبول نيست، مگر اين كه مجتهد بعداً بپذيرد و اجازه دهد.

مسأله 1570 كسي كه بدهي زيادي از خمس دارد و قادر به اداي آن نيست اگر مجتهد مصلحت ببيند ممكن است مقداري از سهم امام (عليه السلام) را به خودش ببخشد.

مسأله 1571 اگر كسي بخواهد سهم امام (عليه السلام) را به مجتهدي كه از او تقليد نمي كند بدهد در صورتي مجاز است كه بداند آن مجتهد و مجتهدي كه از او تقليد مي كند سهم امام را يك طور مصرف مي كنند.

مسأله 1572 به سيّدي كه عادل نيست مي توان خمس داد، ولي احتياط واجب آن است به كسي بدهند كه آشكارا گناه نكند و اگر در سفر مانده است در صورتي مي توان به او خمس داد كه سفرش سفر معصيت نباشد، مگر اين كه توبه كند و باقيمانده سفر را در طريق معصيت انجام ندهد.

مسأله 1573 به سيّدي كه دوازده امامي نيست نمي توان خمس داد و همچنين به كسي كه واجب النّفقه است، مثلاً انسان نمي تواند به زنش كه سيّده است خمس خود را بدهد، مگر اين كه آن زن ناچار باشد مخارج اشخاص ديگري را كه واجب النّفقه مرد نيستند بپردازد.

مسأله 1574 سيّد بودن سادات از راههاي زير ثابت مي شود:

1 دو

ص: 334

نفر عادل سيّد بودن او را تصديق كند (يك نفر نيز كافي است).

2 در شهر و منطقه خود مشهور باشد كه سيّد است، خواه اين شهرت سبب يقين شود يا گمان.

مسأله 1575 سادات فقيري كه مخارج آنها بر ديگري واجب است اگر آن شخص نتواند خرج او را بدهد مي توان به او خمس داد، مثلاً زن سيّده اي كه شوهرش قادر به اداره زندگي او نيست مي تواند خمس بگيرد.

مسأله 1576 بنابر احتياط واجب سادات نمي توانند بيش از مخارج يك سال خود را از خمس بگيرند.

مسأله 1577 بردن خمس از شهري به شهر ديگر مانعي ندارد، خواه در شهر خودش مستحقّي باشد يا نه، ولي در هر صورت اگر تلف شود احتياط واجب آن است كه از اموال ديگرش بپردازد مخارج حمل و نقل نيز بر عهده اوست، امّا اگر به نماينده حاكم شرع دهد و او از شهري به شهري ديگر ببرد و تلف شود چيزي بر او نيست.

مسأله 1578 در صورتي كه سادات فقير نياز به سرمايه اي براي كسب و كار داشته باشند مي توان از باب خمس به آنها داد (البتّه به مقداري كه نياز زندگي آنها را تأمين كند).

مسأله 1579 هرگاه سهم سادات بيش از نياز سادات باشد بايد آن را به مجتهد عادل داد تا در مصارف ديگري كه صلاح مي داند صرف كند و اگر كمتر از نياز سادات باشد مي توان از سهم امام (عليه السلام) به آنها داد، بنابراين كم و زياد بودن سهم سادات مشكلي ايجاد نمي كند.

مسأله 1580 احتياط واجب آن است كه سهم سادات

ص: 335

را از خود آن مال و يا از پول رايج بدهند، نه از جنس ديگر، مگر اين كه جنس ديگر را به مستحق بفروشد سپس بدهي او را از باب خمس حساب كند.

مسأله 1581 كسي كه از سيّد نيازمندي طلبكار است مي تواند طلب خود را از باب خمس حساب كند، ولي در مورد سهم امام بايد به اجازه حاكم شرع باشد.

مسأله 1582 لازم نيست به سيّد گفته شود كه اين پول خمس است، بلكه مي تواند به عنوان هديه به او بدهد و نيّت خمس كند، همچنين در مورد سهم امام كه به اذن حاكم شرع به اشخاص مستحقّي مي دهد.

مسأله 1583 مستحق نمي تواند خمس را بگيرد و به مالك ببخشد، مگر آن مقدار كه در خور شأن اوست كه اگر خودش مالي داشت به آن شخص ممكن بود ببخشد.

مسأله 1584 اگر خمس را با حاكم شرع يا وكيل او دستگردان كند و بخواهد در سال بعد بپردازد نمي تواند از منافع آن سال كسر كند، مثلاً اگر دو هزار تومان خمس بدهكار است و از منافع سال بعد بيست هزار تومان بيشتر از مخارجش دارد بايد خمس بيست هزار تومان را بدهد و دو هزار توماني كه از باب خمس بدهكار است از بقيّه بپردازد.

مسأله 1585 دادن سهم سادات به سادات به خاطر آن است كه آنها از گرفتن زكات محرومند بنابراين تبعيضي محسوب نمي شود و محروم بودن آنها از زكات دلايلي دارد كه در جاي خود گفته شده.

زكات

احكام زكات مال

مسأله 1586 زكات بر نُه چيز واجب است: گندم، جو، خرما، انگور (كشمش) طلا، نقره، گوسفند، گاو

ص: 336

و شتر و اگر كسي مالك يكي از اين نُه چيز باشد با شرايطي كه بعداً گفته مي شود بايد مقدار معيّني را كه در مسائل آينده خواهد آمد در مصارفي كه گفته مي شود صرف كند، ولي مستحبّ است از سرمايه كسب و كار و تجارت نيز همه سال زكات بدهد، همچنين ساير غلاّت (غير از گندم و جو و خرما و كشمش) نيز زكات آن مستحبّ است.

شرايط واجب شدن زكات

مسأله 1587 زكات با چند شرط واجب مي شود:

1 مال به مقدار نصابي كه بعداً گفته مي شود برسد.

2 مالك آن بالغ و عاقل باشد.

3 بتواند در آن مال تصرّف كند.

4 در مورد گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره بايد دوازده ماه بر آن بگذرد، ولي احتياط واجب آن است كه از اوّل ماه دوازدهم زكات تعلّق مي گيرد، و اگر بعضي از شرايط در اثناء ماه دوازدهم از بين برود زكات را بايد بپردازد.

مسأله 1588 اگر مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در بين سال بالغ شود زكات بر او واجب نيست.

مسأله 1589 زكات گندم و جو وقتي واجب مي شود كه دانه آن بسته شود و به آن گندم و جو گويند و زكات انگور و كشمش موقعي است كه ميوه برسد و به آن انگور گويند و همچنين در مورد خرما زماني است كه خرما برسد و قابل خوردن شود، ولي وقت دادن زكات در گندم و جو زماني است كه آن را خرمن كنند و كاه را جدا نمايند و در خرما و كشمش موقعي

ص: 337

است كه خشك شود، مگر اين كه بخواهند آن را به صورت تر مصرف كنند كه بايد زكات آن را بدهند به شرط اين كه خشك شده آن به حدّ نصاب برسد.

مسأله 1590 در مورد گندم و جو و كشمش و خرما زكات در صورتي واجب است كه هنگام واجب شدن زكات صاحب آنها بالغ باشد.

مسأله 1591 مالي را كه از انسان غصب كرده اند و نمي تواند در آن تصرّف كند زكات ندارد و همچنين هرگاه زراعتي غصب شده و موقعي كه زكات آن واجب مي شود در دست غاصب باشد، اگر بعداً به مالكش برگردد زكات ندارد.

مسأله 1592 هرگاه طلا و نقره يا چيز ديگري را كه در آن زكات است قرض كند و يك سال نزد او بماند، بايد زكات آن را بدهد و بر كسي كه قرض داده چيزي واجب نيست.

زكات غلاّت

مسأله 1593 زكات گندم و جو و خرما و كشمش وقتي واجب است كه به حدّ نصاب برسد و نصاب آنها «288 من تبريز، 45 مثقال كمتر» است كه حدود «847 كيلوگرم» برآورد شده (كمي كمتر از سه خروار).

مسأله 1594 اگر قبل از دادن زكات مقداري از انگور و خرما و جو وگندم را مصرف كند يا به ديگري بدهد بايد زكات آن را بپردازد.

مسأله 1595 اگر مالك بعد از واجب شدن زكات بميرد بايد زكات را از مال او بدهند، ولي اگر قبل از واجب شدن زكات بميرد زكات بر عهده ورثه است، يعني سهم هر كدام به اندازه نصاب رسد بايد زكات خود را بدهد.

مسأله 1596 حاكم شرع مي تواند مأموري براي

ص: 338

جمع آوري زكات تعيين كند تا بعد از جدا كردن گندم و جو از كاه، يا خشك شدن خرما و انگور، زكات را جمع آوري كند و اگر از پرداختن زكات كه حقّ محرومان است خودداري نمايند مي تواند به زور از آنها بگيرد.

مسأله 1597 هرگاه زراعت يا باغي را قبل از واجب شدن زكات خريداري كند زكات بر عهده مالك جديد است و اگر بعد از آن كه زكات واجب شده بخرد، زكات بر عهده فروشنده يعني مالك قديم است.

مسأله 1598 هرگاه انسان گندم و جو، يا خرما، يا انگور را بخرد و بداند فروشنده زكات آن را داده زكات بر او واجب نيست و اگر شك كند باز چيزي بر او لازم نيست، ولي اگر بداند زكات آن را نداده است، معامله نسبت به مقدار زكات باطل است مگر اين كه حاكم شرع اجازه دهد، در اين صورت قيمت مقدار زكات را از فروشنده مي گيرد و اگر اجازه ندهد زكات را از خريدار خواهد گرفت و در صورتي كه خريدار قيمت آن را به فروشنده داده مي تواند از او پس بگيرد.

مسأله 1599 اگر وزن گندم و جو و خرما و كشمش موقعي كه هنوز تر است به حدّ نصاب برسد و بعد از خشك شدن كمتر از اين مقدار شود زكات آن واجب نيست.

مسأله 1600 اگر رطب و انگور را پيش از خشك شدن مصرف كند يا به فروش رساند، در صورتي زكات آن واجب است كه خشك شده آنها به اندازه نصاب باشد.

مسأله 1601 غلاّتي كه زكات آنها را داده، اگر چند سال هم نزد

ص: 339

او بماند زكات ندارد.

مسأله 1602 مقدار زكات گندم و جو و خرما و انگور در صورتي كه از آب باران، يا قنات و نهر و سد و يا رطوبت زمين مشروب شود، ده يك است و اگر با آب چاههاي عميق و نيمه عميق و كم عمق، يا به وسيله دلو و دست و حيوان از چاه يا رودخانه آب بكشد و آن را مشروب سازد زكات آن بيست يك است.

مسأله 1603 اگر زراعتي با آب باران و آب چاه آبياري شود، چنانچه يكي از آنها بقدري كم باشد كه به حساب نيايد، بايد مطابق آن كه غالباً مشروب شده زكات بدهد، ولي اگر از هر دو به مقدار قابل توجهي مشروب شده است، مثلاً نصف يا ثلث مدّت با آب باران و بقيّه با آب چاه مشروب شده بايد زكات آن را نيمي به حساب ده يك و نيمي به حساب بيست يك بدهد.

مسأله 1604 اگر نداند كه آبياري با آب باران بوده يا با آب چاه و مانند آن، فقط بيست يك بر او واجب است.

مسأله 1605 هرگاه زراعت با آب باران و نهر مشروب شود و احتياجي به آب چاه نداشته باشد امّا با آن نيز آبياري گردد و اين كار تاثيري در محصول نداشته باشد زكات آن ده يك است و اگر بعكس با آب چاه آبياري شود و آب باران بر آن ببارد امّا تأثيري نگذارد زكات آن بيست يك است.

مسأله 1606 هرگاه زراعتي را با آب چاه آبياري كنند و در زمين مجاور آن زراعتي باشد كه از رطوبت آن زمين استفاده كند و

ص: 340

محتاج به آبياري نشود زكات زراعتي كه با آب چاه آبياري شده، بيست يك و زكات زراعتي كه مجاور آن است ده يك مي باشد.

مسأله 1607 بنابر احتياط واجب مخارجي را كه براي زراعت كرده از حاصل كسر نكند، همچنين قيمت تخمي را كه براي زراعت پاشيده است.

مسأله 1608 هرگاه درخت انگور يا خرما را بخرد قيمت آن مسلّماً جزءِ مخارج نيست و اگر خرما يا انگور را پيش از رسيدن بخرد احتياط واجب آن است كه پول آن را نيز از محصول كم نكند، همچنين پولي را كه براي خريد زمين مي دهد جزءِ مخارج نيست.

مسأله 1609 اگر انسان در چند شهر كه فصل آنها با يكديگر اختلاف دارد، يعني زراعت و ميوه آنها در يك وقت به دست نمي آيد، گندم يا جو يا خرما و انگور داشته باشد، همه آنها محصول يك سال حساب مي شود و چنانچه چيزي كه اوّل مي رسد به اندازه نصاب باشد بايد زكات آن را بدهد و زكات بقيّه را هر وقت به دست آيد مي پردازد و اگر آنچه اوّل مي رسد به اندازه نصاب نباشد، صبر مي كند تا بقيّه آن برسد، اگر روي هم رفته به مقدار نصاب شود زكات آن واجب است.

مسأله 1610 اگر درخت خرما يا انگور در يك سال دو مرتبه ميوه دهد چنانچه روي هم به مقدار نصاب باشد، زكات آن را بنابر احتياط واجب بايد بدهد.

مسأله 1611 اگر زكات خرما يا كشمش بر او واجب باشد نمي تواند زكات را از رطب تازه يا انگور بدهد (ولي مي تواند رطب تازه يا انگور

ص: 341

را به مستحق بفروشد بعد بدهي او را از باب زكات حساب كند) امّا اگر بخواهد رطب يا انگور را قبل از خشك شدن بفروشد مي تواند زكات آن را از خودش بدهد.

مسأله 1612 هرگاه كسي از دنيا برود در حالي كه زكات واجب بر ذمّه اوست و هم بدهي به مردم دارد، اوّل بايد تمام زكات را از مالي كه زكات آن واجب شده بدهند بعد دين او را ادا كنند و اين در صورتي است كه مالي كه زكات به آن تعلّق گرفته موجود باشد.

مسأله 1613 هرگاه كسي كه بدهكار است و زراعتي نيز دارد فوت كند و ورثه پيش از آن كه زكات زراعت واجب شود دين او را از اموال ديگري بدهند،هركدام از ورثه سهمش به اندازه زكات برسد بايد زكات را بدهد امّا اگر دين او را قبل از واجب شدن زكات نپردازند، چنانچه مال ميّت فقط به اندازه دين است زكات واجب نمي شود.

مسأله 1614 اگر محصول زراعت او خوب و بد دارد بايد زكات هر كدام را از خود آن بدهد و يا قيمتش را حساب كند و نمي تواند زكات همه را از جنس بد بدهد و اگر همه را از خوب بدهد بهتر است.

نصاب طلا و نقره

مسأله 1615 طلا داراي دو نصاب است:

نصاب اوّل آن 20 مثقال شرعي است كه معادل 15 مثقال معمولي مي باشد، هرگاه به اين مقدار برسد و شرايط ديگر نيز در آن جمع باشد بايد چهل يك آن را (دو و نيم درصد) به عنوان زكات بپردازد و اگر به اين مقدار نرسد زكات ندارد.

نصاب دوم 4 مثقال

ص: 342

شرعي است كه 3 مثقال معمولي مي شود، يعني اگر 3 مثقال به 15 مثقال اضافه شود بايد زكات تمام 18 مثقال را از قرار دو و نيم درصد بدهد و اگر كمتر از 3 مثقال اضافه شود فقط زكات 15 مثقال واجب است و زيادي آن زكات ندارد، همچنين هر چه بالا رود، يعني اگر 3 مثقال اضافه شود بايد زكات تمام آن را بدهد و اگر كمتر اضافه شود مقدار اضافه زكات ندارد.

مسأله 1616 نقره نيز دو نصاب دارد:

نصاب اوّل 105 مثقال معمولي است كه اگر به آن مقدار برسد و شرايط ديگر در آن جمع باشد بايد چهل يك آن را (دو و نيم درصد) به عنوان زكات بپردازد و اگر به اين مقدار نرسد زكات آن واجب نيست.

نصاب دوم 21 مثقال است، يعني اگر 21 مثقال به 105 مثقال اضافه شود بايد زكات تمام 126 مثقال را بدهد و هرگاه كمتر از 21 مثقال اضافه شود فقط زكات 105 مثقال واجب است و زيادي زكات ندارد، همچنين هر قدر بالا رود، ولي براي آسان شدن حساب اگر انسان دو و نيم درصد از طلا و نقره كه دارد بدهد زكاتي را كه بر او واجب بوده داده، گاهي هم بيشتر از مقدار واجب داده است.

مسأله 1617 به طلا و نقره همه سال زكات تعلّق مي گيرد، يعني اگر انسان زكات مقدار طلا يا نقره را بدهد و سال بعد نيز شرايط در او جمع باشد بايد دوباره زكات آن را بدهد، تا زماني كه از حد نصاب بيفتد، ولي در خمس چنين نيست، يعني اگر مال را

ص: 343

يك بار خمس دادند ديگر خمس به آن تعلّق نمي گيرد، مگر اين كه اضافه شود، همچنين گندم وجو و كشمش و خرما يك بار بيشتر زكات ندارد.

مسأله 1618 يكي ديگر از شرايط واجب شدن زكات طلا و نقره اين است كه «داراي سكّه» باشد و معامله با آن رواج داشته باشد، بنابر اين سكّه هايي كه رواج معامله ندارد زكات به آن تعلّق نمي گيرد.

مسأله 1619 احتياط مستحب آن است كه از ساير پولهاي رايج مانند اسكناس اگر شرايط ديگر در آن جمع باشد زكات بدهند.

مسأله 1620 هرگاه طلا و نقره سكّه دار رايج را زنها به صورت زينت آلات درآورند و براي زينت از آن استفاده كنند زكات ندارد و هر گاه كسي داراي مقداري طلا و نقره است، امّا هيچ كدام از آن دو به اندازه نصاب نيست زكات بر او واجب نمي باشد، هر چند قيمت مجموع آن به حدّ نصاب برسد.

مسأله 1621 شرط ديگر آن است كه انسان يك سال تمام مالك مقدار نصاب باشد و اگر وارد ماه دوازدهم شود احتياط آن است كه زكات آن را بدهد، امّا اگر قبل از گذشتن يازده ماه آن را بفروشد، يا از نصاب بيفتد، يا در اختيار او نباشد، زكات به آن تعلّق نمي گيرد، همچنين اگر آن را با چيز ديگري عوض نمايد، يا آنها را آب كند و از صورت سكّه خارج سازد، امّا اگر سكّه هاي طلا و نقره را به سكّه هاي طلا و نقره ديگري عوض كند احتياط واجب آن است كه زكات آن را بپردازد.

مسأله 1622 اگر كسي به قصد

ص: 344

فرار از زكات، طلا و نقره را تبديل نمايد، يا آنها را آب كند، زكات به او تعلّق نمي گيرد، ولي از خير و سعادتي محروم شده و احتياط مستحب آن است كه زكات آن را بدهد.

مسأله 1623 هرگاه طلا و نقره اي كه دارد جنس خوب و بد يا عيار كم و زياد داشته باشد، زكات هركدام را از همان مي دهد، ولي بهتر آن است كه زكات همه را از نوع مرغوب بدهد.

مسأله 1624 هرگاه طلا و نقره بيش از اندازه معمول فلزّ ديگري مخلوط دارد بطوري كه به آن طلا و نقره نگويند، اگر خالص آن به اندازه نصاب برسد بايد زكات آن را بدهد و چنانچه شك دارد كه به اندازه نصاب هست يا نيست زكات واجب نيست، ولي اگر مي تواند آن را امتحان كند احتياط واجب آن است كه امتحان كند.

زكات حيوانات

مسأله 1625 در زكات گوسفند و گاو و شتر علاوه بر شرايطي كه قبلاً گفته شد لازم است كه اين حيوانات بيكار باشد اگر در تمام طول سال روزهاي پراكنده اي كار كرده بطوري كه حيوان كارگر محسوب نشود زكات آن واجب است.

مسأله 1626 احتياط واجب آن است كه زكات گاو و گوسفند و شتر را اگر به حدّ نصاب برسد بدهد، خواه از علف بيابان بخورد يا علف دستي به آن بدهد و يا گاهي از اين و گاه از آن.

مسأله 1627 اگر براي اين حيوانات چراگاهي را كه كسي نكاشته بخرد يا اجاره كند يا براي چراندن در آن متحمّل مخارجي شود بايد زكات را بدهد.

نصاب گوسفند

مسأله 1628 گوسفند 5

ص: 345

نصاب دارد:

1 (40) گوسفند و زكات آن يك گوسفند است، و كمتر از آن زكات ندارد.

2 (121) گوسفند و زكات آن دو گوسفند است.

3 (201) گوسفند و زكات آن سه گوسفند است.

4 (301) گوسفند و زكات آن چهار گوسفند است.

5 (400) گوسفند و بالاتر، كه بايد براي هر صد تاي آنها يك گوسفند بدهد و مقداري كه از صد تا كمتر است زكات ندارد و ميان دو نصاب نيز زكات نيست، يعني اگر گوسفندان به (40) رسيده است تا به نصاب دوم كه (121) گوسفند است نرسد، فقط يك گوسفند مي دهد و همچنين در نصابهاي بعد.

مسأله 1629 لازم نيست زكات را از خود گوسفندان بدهد، بلكه اگر گوسفند ديگري بدهد جايز است و همچنين مي تواند به جاي گوسفند و گاو و شتر پول آنها را بدهد، مگر آن كه دادن خود حيوان براي مستحق مفيدتر باشد در اين صورت احتياط آن است كه خود آن را بدهد.

نصاب گاو

مسأله 1630 گاو داراي دو نصاب است:

نصاب اوّل 30 رأس است، يعني وقتي شماره گاوها به 30 رسد اگر شرايطي را كه قبلاً گفته شد دارا باشد، بايد يك گوساله نر يا ماده كه لااقل داخل سال دوم شده باشد زكات دهد.

نصاب دوم 40 رأس است و زكات آن يك گوساله ماده است كه لااقل داخل سال سوم شده باشد و آنچه در بين 30 و 40 باشد زكات ندارد، مثلاً كسي كه (35) گاو دارد فقط زكات 30 رأس آن را مي دهد و همچنين اگر از (40) گاو زيادتر شود تا به 60 نرسيده، فقط زكات

ص: 346

همان 40 گاو را مي دهد، و هرگاه به 60 رسيد بايد دو گوساله كه لااقل داخل سال دوم شده بدهد، همين طور هرچه افزايش يابد آنها را سي سي، يا چهل چهل، و يا اگر ممكن است با 30 و 40 حساب كند و مطابق دستور بالا عمل نمايد، امّا بايد طوري حساب كند كه چيزي باقي نماند، يا اگر مي ماند از 9 بيشتر نباشد، مثلاً كسي كه 70 رأس گاو دارد بايد به حساب 30 و 40 حساب كند و هر كدام را مطابق دستور بالا زكات بدهد و كسي كه 80 رأس گاو دارد با حساب چهل چهل حساب كند.

نصاب شتر

مسأله 1631 براي شتر 12 نصاب است:

اوّل: 5 شتر و زكات آن يك گوسفند است و كمتر از مقدار، زكات ندارد.

دوم: 10 شتر و زكات آن دو گوسفند است.

سوم: 15 شتر و زكات آن سه گوسفند است.

چهارم: 20 شتر و زكات آن چهار گوسفند است.

پنجم: 25 شتر و زكات آن پنج گوسفند است.

ششم: 26 شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل سال دوم شده باشد.

هفتم: 36 شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل سال سوم شده باشد.

هشتم: 46 شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد.

نهم: 61 شتر و زكات آن يك شتر است كه داخل سال پنجم شده باشد.

دهم: 76 شتر و زكات آن دو شتر است كه داخل سال سوم شده باشد.

يازدهم: 91 شتر و زكات آن دو شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد.

دوازدهم: 121 شتر

ص: 347

و بالاتر از آن است كه بايد يا چهل چهل حساب كند و براي هر 40 شتر يك شتر بدهد كه داخل سال سوم شده باشد، يا پنجاه پنجاه حساب كند و براي هر پنجاه شتر يك شتر بدهد كه داخل سال چهارم شده باشد و يا با چهل و پنجاه حساب كند، ولي در اين جا نيز بايد طوري حساب كند كه چيزي باقي نماند و يا اگر باقي مي ماند از 9 شتر بيشتر نباشد و شتر زكات بايد حتماً ماده باشد.

مسأله 1632 مابين دو نصاب زكات ندارد، يعني اگر از نصاب اوّل كه 5 شتر است بگذرد تا به نصاب دوم كه 10 شتر است نرسيده، فقط زكات 5 شتر را مي دهد، همچنين در نصابهاي بعد.

مسأله 1633 هرگاه گوسفند و گاو و شتر به مقدار نصاب برسد زكات آن واجب است خواه همه آنها نر باشد يا ماده يا بعضي نر و بعضي ماده.

مسأله 1634 بز و ميش و شيشك در زكات با هم فرق ندارد و همچنين انواع شتر، گاو و گاوميش نيز يك جنس حساب مي شود.

مسأله 1635 گوسفندي را كه براي زكات مي دهد احتياط واجب آن است كه حدّاقل سال اوّل آن تمام شده باشد اگر بز مي دهد دوسال آن تمام شده باشد.

مسأله 1636 گوسفندي را كه براي زكات مي دهد اگر قيمتش از گوسفندهاي ديگر او كمتر باشد اشكال ندارد، ولي مستحبّ است گوسفندي كه قيمتش بيشتر است بدهد، يا لااقل حدّ وسط را در نظر بگيرد و همچنين در گاو و شتر.

مسأله 1637 اگر چند نفر باهم شريك

ص: 348

باشند هر كدام سهمش به حدّ نصاب برسد بايد زكات را بدهد.

مسأله 1638 اگر يك نفر در چند جا گوسفند يا گاو و شتر دارد و روي هم رفته به حدّ نصاب برسد، بايد زكات آن را بدهد و اگر گاو و گوسفند و شتر مريض و معيوب هم باشند زكاتشان واجب است.

مسأله 1639 اگر همه گوسفندان و گاو و شترها سالم و بي عيب و جوان باشد نمي تواند زكات آنها را از مريض يا معيوب و پير بدهد، بلكه اگر بعضي سالم و بعضي مريض، دسته اي معيوب و دسته اي بي عيب، مقداري پير و مقداري جوان باشد، احتياط واجب آن است كه براي زكات، سالم و بي عيب و جوان را انتخاب كند، ولي اگر همه آنها مريض يا معيوب يا پير باشند مي تواند زكات را از خود آنها بدهد.

مسأله 1640 كسي كه زكات حيوان بر او واجب است اگر زكات را از مال ديگرش بدهد تا وقتي كه شماره آنها از نصاب كم نشده همه سال بايد زكات بدهد و هرگاه از نصاب افتاد ديگر زكات واجب نيست و اگر پيش از تمام شدن ماه يازدهم حيوان را با چيز ديگر عوض كند، زكات بر او واجب نيست، ولي اگر آن حيوانات را با گاو و گوسفند و شتر ديگري عوض كند، مثلاً 40 گوسفند بدهد و 40 گوسفند ديگر بگيرد احتياط واجب آن است كه زكات آن را بپردازد.

مصرف زكات

مسأله 1641 زكات را در يكي از هشت مورد زير بايد صرف كرد:

1 و 2 «فقرا» و «مساكين» و آنها كساني هستند كه مخارج سال

ص: 349

خود و عيالاتشان را ندارند. تفاوت فقير و مسكين در اين است كه فقير روي سؤال از كسي ندارد، امّا مسكين نيازمندي است كه روي سؤال دارد، كساني كه صنعت و ملك و سرمايه و كسبي دارند كه زندگي آنها را اداره نمي كند فقير محسوب مي شوند و كمبود زندگي خود را مي توانند از زكات بگيرند.

3 كسي كه از طرف امام يا نايب او مأمور جمع آوري زكات يا نگهداري يا رسيدگي به حساب آن و يا رساندن آن به امام و نايب او، يا رساندن به مصارف لازم هستند مي توانند به اندازه زحمتي كه مي كشند از زكات استفاده كنند.

4 افراد ضعيف الايماني كه با گرفتن زكات تقويت مي شوند و تمايل به اسلام پيدا مي كنند.

5 خريدن برده ها و آزاد كردن آنها.

6 اشخاص بدهكاري كه نمي توانند قرض خود را ادا كنند.

7 «سبيل اللّه» يعني كارهايي مانند ساختن مسجد كه منفعت ديني عمومي دارد و همچنين مدارس علوم ديني، مراكز تبليغاتي، اعزام مبلّغين، نشر كتابهاي مفيد اسلامي و خلاصه آنچه براي اسلام نفع داشته باشد به هر نحو كه باشد، مخصوصاً جهاد در راه خدا.

8 «ابن السّبيل» يعني مسافري كه در سفر مانده و محتاج شده كه به مقدار نيازش مي تواند از زكات استفاده كند، هر چند در محلّ خود غني و بي نياز باشد.

مسأله 1642 فقير يا مسكين بنابر احتياط واجب نمي تواند بيش از مخارج سال خود و عيالاتش را از زكات بگيرد و اگر كسري دارد تنها به اندازه كسري خود مي تواند بگيرد.

مسأله 1643 صنعتگر يا

ص: 350

كارگري كه درآمد او از مخارج سالش كمتر است مي تواند كسري مخارجش را از زكات بگيرد و لازم نيست ابزار كار يا سرمايه و ملك خود را به مصرف مخارج برساند.

مسأله 1644 شخص نيازمند مي تواند مركب سواري مورد نياز و همچنين خانه اي كه به آن احتياج دارد وسرمايه لازم براي كسب و كار را از زكات تهيّه كند و در اين قسمت بايد به آن مقدار كه براي نياز و حفظ آبروي او لازم است قناعت كند.

مسأله 1645 كسي كه مي تواند با ياد گرفتن صنعت يا كارهاي ديگر زندگي خود را اداره كند، بايد ياد گيرد تا نيازي به زكات نداشته باشد، ولي تا زماني كه مشغول ياد گرفتن است مي تواند زكات بگيرد.

مسأله 1646كساني كه مشغول فراگرفتن علم واجب هستند مي توانند از زكات استفاده كنند، همچنين قضّات و مجريان حدود و مانند آنها.

مسأله 1647 كسي كه زكات بر ذمّه دارد و از فقيري طلبكار است، مي تواند طلب خود را از باب زكات حساب كند، حتّي اگر فقير بدهكار از دنيا برود مي تواند بدهي او را از زكات محسوب دارد، امّا اگر چيزي از خود گذاشته كه به اندازه بدهي اوست بنابر احتياط واجب نمي توان بدهي او را از زكات حساب كرد.

مسأله 1648 كسي كه فقير بودنش معلوم نيست نمي توان به او زكات داد، ولي اگر از ظاهر حالش گمان پيدا شود كه فقير است، زكات دادن به او جايز است، همچنين اگر افراد مورد اعتماد خبر دهند كه او فقير مي باشد.

مسأله 1649 لازم نيست به فقير بگويند كه

ص: 351

اين مال زكات است، بلكه مي توان زكات را به صورت هديه به او داد (البته بطوري كه دروغ نشود) ولي در هر حال بايد قصد زكات كند.

مسأله 1650 اگر به گمان اين كه كسي فقير است زكات به او دهد بعد بفهمد فقير نبوده، يا از روي ندانستن مسأله به كسي كه فقير نيست زكات بدهد، چنانچه چيزي را كه به او داده باقي باشد مي تواند پس بگيرد و به مستحق بدهد و اگر از بين رفته هرگاه كسي كه آن چيز را گرفته مي دانسته يا احتمال مي داده كه زكات است بايد عوض آن را بدهد و او نيز به مستحق برساند، ولي اگر به غير عنوان زكات داده نمي تواند چيزي از او بگيرد و در هر حال چنانچه در تشخيص مستحق كوتاهي نكرده باشد لازم نيست دوباره از مال خود بپردازد.

مسأله 1651 كسي كه بدهكار است و نمي تواند بدهي خود را بدهد، مي تواند براي دادن قرض خود زكات بگيرد، هر چند مخارج سال خود را داشته باشد، به شرط اين كه مالي را كه قرض كرده در معصيت خرج نكرده باشد.

مسأله 1652 مسافري كه خرجي او تمام شده، يا اموالش به سرقت رفته، يا مركبش از كار افتاده، چنانچه سفر او سفر معصيت نباشد و نتواند با فروختن چيزي يا قرض كردن مالي خود را به مقصد برساند، مي تواند زكات بگيرد، هر چند در وطن خود فقير نباشد و لازم نيست بعد از رسيدن به وطن مقداري را كه از باب زكات گرفته برگرداند، ولي اگر بعد از رسيدن به وطن چيزي از

ص: 352

زكات زياد آمده باشد بايد آن را به حاكم شرع بدهد و بگويد زكات است.

مستحقّين زكات

مسأله 1653 مستحقّين زكات بايد شرايط زير را داشته باشند:

اوّل، ايمان به خدا و پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) و ائمّه دوازده گانه (عليهم السلام)، به اطفال يا ديوانگاني كه از مسلمانان شيعه فقير باشند مي توان زكات داد، منتهي بايد زكات را به دست ولي آنها بدهند، خواه به نيّت تمليك به طفل يا ديوانه باشد يا به قصد مصرف كردن درباره آنها و اگر به ولي دسترسي ندارد مي تواند خودش يا به وسيله يك نفر امين زكات را براي احتياجات آنها صرف كند.

مسأله 1654 دوم، دادن زكات بايد مايه كمك به گناه نشود، بنابراين زكات را به كسي كه آن را در معصيت صرف مي كند نمي توان داد و احتياط واجب آن است به شرابخوار نيز زكات ندهند.

مسأله 1655 در زكات عدالت شرط نيست، همچنين عدم ارتكاب گناهان كبيره.

مسأله 1656 سوم، واجب النّفقه نبودن، يعني زكات را نمي توان به فرزند و همسر و پدر و مادر داد، ولي اگر آنها بدهكار باشند و نتوانند بدهي خود را بپردازند زكات را به مقدار اداء دين مي توان به آنها داد.

مسأله 1657 اگر كسي نمي تواند مخارج افراد واجب النّفقه خود را بپردازد، مثلاً قادر نيست خرج زن و بچّه خود را بدهد، يا توانايي دارد و نمي دهد، ديگران مي توانند به آنها زكات دهند.

مسأله 1658 هرگاه فرزندي به كتابهاي علمي ديني احتياج دارد پدر مي تواند براي خريدن آنها به او زكات دهد.

مسأله 1659 هرگاه شوهر مخارج

ص: 353

همسرش را نمي پردازد، ولي زن مي تواند از طريق حاكم شرع يا غير او حقّ خود را بگيرد، چنين زني نمي تواند از زكات استفاده كند.

مسأله 1660 زن مي تواند به شوهر فقير خود زكات دهد، هر چند شوهر زكات را بگيرد و صرف مخارج آن زن و اولادش كند.

مسأله 1661 چهارم زكات گيرنده از سادات نباشد، مگر اين كه زكات دهنده هم از سادات باشد، ولي اگر خمس و ساير وجوهات كفايت مخارج آنها را نكند و ناچار به گرفتن زكات باشند، مي توانند از غير سيّد زكات بگيرند، امّا احتياط واجب آن است كه فقط به مقدار مخارج روزانه بگيرند.

نيّت زكات

مسأله 1662 در زكات قصد قربت شرط است، يعني بايد براي اطاعت فرمان خداوند

متعال زكات بدهد و بايد در نيّت خود معيّن كند كه زكات مال است يا زكات فطره، ولي اگر زكات گندم و جو و اموال ديگري بر او باشد لازم نيست معيّن كند چيزي را كه مي دهد زكات كدام است.

مسأله 1663 كسي كه زكات چند مال بر او واجب است اگر مقداري زكات بدهد و نيّت هيچ كدام را نكند، چنانچه چيزي را كه داده همجنس يكي از آنها باشد، زكات همان جنس حساب مي شود و اگر همجنس هيچ كدام نباشد به همه آنها قسمت مي شود، بنابراين اگر مثلاً يك گوسفند از باب زكات بدهد زكات گوسفند حساب مي شود، ولي اگر مقداري پول نقره بدهد در حالي كه بدهكار زكات گوسفند و گاو است در ميان هر دو تقسيم مي گردد.

مسأله 1664 هرگاه كسي را وكيل كند كه زكات مال

ص: 354

او را بدهد همين اندازه كه مالك نيّت داشته باشد كافي است، خواه وكيل نيّت كند يا نه، ولي اگر مالك نيّت زكات را نكرده بلكه وكالت در همه چيز به او داده بايد وكيل نيّت كند.

مسأله 1665 اگر مالك يا وكيل او بدون قصد قربت، زكات را به فقير دهد و پيش از آن كه مال از بين برود خود مالك نيّت قربت كند، زكات حساب مي شود.

مسأله 1666 هرگاه زكات را به ميل خود نپردازد حاكم شرع مي تواند به اجبار از او دريافت دارد و زكات محسوب مي شود و نيّت قربت در اينجا ساقط است، ولي احتياط آن است كه حاكم شرع قصد قربت كند.

مسائل متفرّقه زكات

مسأله 1667 در اداي زكات نبايد كوتاهي كرد يعني موقعي كه زكات واجب مي شود بايد آن را به فقير يا حاكم شرع برساند، ولي اگر منتظر فقير معيّني باشد يا بخواهد به فقيري بدهد كه از جهتي برتري دارد مي تواند انتظار او را بكشد، ولي احتياط واجب آن است كه در اين صورت زكات را از مال جدا كند.

مسأله 1668 كسي كه مي تواند زكات را به مستحق برساند اگر كوتاهي كند و مال از بين برود ضامن است و بايد عوض آن را بدهد ولي اگر كوتاهي نكرده باشد چيزي بر او نيست.

مسأله 1669 اگر زكات را از خود مال جدا كند مي تواند در بقيّه آن تصرّف نمايد و اگر از مال ديگري كنار بگذارد مي تواند در تمام آن مال تصرّف كند.

مسأله 1670 انسان نمي تواند زكاتي را كه جدا كرده و كنار گذاشته بردارد و

ص: 355

چيز ديگري به جاي آن بگذارد.

مسأله 1671 اگر از زكاتي كه كنار گذاشته منفعتي حاصل شود، مثلاً گوسفندي باشد كه برّه بياورد، آن نيز جزء مال زكات است.

مسأله 1672 اگر موقعي كه زكات را كنار گذارده مستحقّي حاضر باشد بهتر است زكات را به او بدهد، مگر اين كه كسي را در نظر داشته باشد كه از او اولي باشد.

مسأله 1673 هنگامي كه حاكم شرع مبسوط اليد است يعني مي تواند احكام اسلام را اجرا نمايد احتياط واجب آن است كه زكات را به او دهند، يا به اجازه او مصرف كنند و اقدام اشخاص به تقسيم آن بدون اذن حاكم شرع در اين صورت اشكال دارد.

مسأله 1674 اگر با عين مالي كه براي زكات كنار گذاشته، براي خودش تجارت كند صحيح نيست، ولي اگر با اجازه حاكم شرع باشد صحيح است ومنافع آن مال زكات است.

مسأله 1675 قبل از آن كه زكات بر انسان واجب شود نمي تواند چيزي از باب زكات به فقير دهد، ولي مي تواند به او قرض دهد و بعد از آن كه زكات بر او واجب شد حساب كند.

مسأله 1676 فقيري كه مي داند زكات بر شخصي واجب نشده، نمي تواند چيزي از باب زكات از او بگيرد و اگر بگيرد و پيش او تلف شود ضامن است، امّا اگر آن فقير به فقر خود باقي باشد مي توان بدهي او را بعداً جهت زكات حساب كرد.

مسأله 1677 مستحبّ است زكات گوسفند و گاو و شتر را به نيازمندان آبرومند بدهند و نيز مستحبّ است در دادن زكات خويشاوندان را بر ديگران

ص: 356

و اهل كمال و علم را بر غير آنان و كساني را كه اهل سؤال نيستند بر اهل سؤال مقدّم دارند.

مسأله 1678 بهتر است زكات واجب را آشكارا و صدقه مستحبّي را مخفي بدهند.

مسأله 1679 هرگاه زكات بر كسي واجب شود، ولي در آن محل مستحقّي نباشد، چنانچه اميد نداشته باشد كه بعداً در آنجا مستحقّي پيدا كند بايد زكات را به محلّ ديگري ببرد و به مصرف برساند و بنابراحتياط واجب مخارج حمل و نقل به محلّ ديگر به عهده خود او است، ولي اگر زكات تلف شود، ضامن نيست.

مسأله 1680 اگر در محلّ خودش مستحق پيدا شود، با اين حال مي تواند زكات را به محلّ ديگري ببرد؛ ولي مخارج آن بر عهده خود اوست و اگر زكات تلف شود بنابر احتياط واجب ضامن است، هرچند با اجازه حاكم شرع باشد.

مسأله 1681 اجرت وزن كردن گندم و جو و مانند آن، كه براي زكات مي دهد بر خود اوست.

مسأله 1682 احتياط واجب آن است كه به هر فقير از زكات نصاب اوّل نقره (يعني به اندازه دو مثقال و 15 نخود) كمتر ندهد و اگر از چيز ديگر مانند گندم و جو زكات مي دهد نيز قيمت آن كمتر از اين مقدار نباشد.

مسأله 1683 مكروه است انسان از مستحق بخواهد كه زكاتي را كه به او داده به خودش بفروشد، ولي اگر مستحق بخواهد زكاتي را كه گرفته تبديل به پول كند، كسي كه زكات را به او داده بر ديگران مقدّم است.

مسأله 1684 هرگاه شك كند كه زكات واجب را پرداخته يا نه، بايد بدهد،

ص: 357

هر چند شكّ او مربوط به زكات سالهاي گذشته است.

مسأله 1685 فقير حق ندارد زكات را به كمتر از مقدار آن صلح كند، يا چيزي را گرانتر از قيمت آن به عنوان زكات بپذيرد، يا زكات را از مالك گرفته و به خودش ببخشد، حتّي اگر كسي زكات زيادي بدهكار است و فقير شده و نمي تواند زكات را ادا كند بر ذمّه او مي ماند، مانند بدهي هاي ديگرش و گرفتن و بخشيدن به او اشكال دارد.

مسأله 1686 انسان مي تواند از زكات، كتابهاي ديني و علمي و قرآن و دعا و ساير كتبي كه در پيشرفت هدفهاي اسلامي مؤثّر است بخرد و وقف نمايد، خواه وقف عموم كند، يا وقف اشخاص خاص، حتّي مي تواند بر اولاد خود و كساني كه واجب النّفقه او هستند وقف كند، ولي نمي تواند از زكات املاكي بخرد و بر اولاد خود وقف نمايد.

مسأله 1687 شخص فقير مي تواند براي رفتن به حج و زيارت و مانند آن، زكات بگيرد، ولي اگر به مقدار خرج سالش زكات گرفته باشد گرفتن زكات براي زيارت و مانند آن اشكال دارد.

مسأله 1688 اگر مالك كسي را وكيل كند كه زكات مال او را بدهد چنانچه ظاهر عبارتش اين باشد كه به ديگران بدهد، خود وكيل نمي تواند چيزي از آن را بردارد، هرچند مستحق باشد، ولي اگر ظاهر عبارت عام است، خودش نيز مي تواند استفاده كند.

مسأله 1689 هرگاه كسي گوسفند و گاو و شتر يا طلا و نقره را از باب زكات به اندازه نيازش بگيرد، اگر به مقدار نصاب باشد و اتّفاقاً سال

ص: 358

بر آن بگذرد بايد زكات آن را بدهد.

مسأله 1690 هرگاه دو نفر در مالي كه زكات آن واجب شده باهم شريك باشند و يكي از آنان سهم زكات خود را بدهد و بعد مال را تقسيم كند، تصرّف او در سهم خودش اشكال ندارد، هر چند ديگري سهم زكاتش را نداده است.

مسأله 1691 هرگاه كسي بدهكار خمس يا زكات است و قرض هم دارد و اموالي از باب كفّاره و نذر و مانند آن بر او نيز واجب شده، چنانچه نتواند همه آنها را بپردازد، اگر عين مالي كه خمس يا زكات بر آن واجب شده از بين نرفته است بايد خمس و زكات را مقدم دارد و اگر از بين رفته، احتياط اين است كه حقّ مردم را مقدّم دارد و اگر چنين كسي از دنيا برود و مال او براي همه اينها كافي نباشد به همين ترتيب عمل كنند.

زكات فطره

مسأله 1692 زكات فطره بر تمام كساني كه قبل از غروب شب عيد فطر بالغ و عاقل و غني باشند واجب است، يعني بايد براي خودش و كساني كه نان خور او هستند، هر نفر به اندازه يك صاع (تقريباً سه كيلو) از آنچه غذاي نوع مردم آن محل است، اعم از گندم و جو يا خرما يا برنج يا ذرّت و مانند اينها به مستحق بدهد و اگر پول يكي از اينها را بدهد كافي است.

مسأله 1693 غني كسي است كه مخارج سال خود و عيالاتش را دارد، يا ازطريق كسب و كار به دست مي آورد و اگر كسي چنين نباشد فقير است، زكات فطره بر او واجب نيست

ص: 359

و مي تواند زكات فطره بگيرد.

مسأله 1694 انسان بايد فطره كساني را كه قبل از غروب شب عيد فطر نان خور او حساب مي شوند بدهد، خواه بزرگ باشند يا كوچك، مسلمان باشند يا كافر، واجب النّفقه باشند يا غير واجب النّفقه، نزد او زندگي كنند يا در جاي ديگر.

مسأله 1695 اگر كسي را كه نان خور اوست و در شهر ديگر زندگي مي كند وكيل نمايد كه از مال او فطره خودش را بپردازد، چنانچه اطمينان و وثوق داشته باشد كه فطره را مي دهد كافي است.

مسأله 1696 ميهماني كه پيش از غروب شب عيد فطر با رضايت صاحب خانه وارد شده و نان خور او محسوب مي شود (يعني تصميم دارد مدّتي نزد او بماند) دادن زكات فطره او نيز واجب است، امّا اگر فقط براي شب عيد دعوت شده فطره او بر ميزبان واجب نيست و در صورتي كه بدون رضايت صاحب خانه باشد نيز بنابر احتياط واجب فطره او را بدهد، همچنين فطره كسي كه انسان را مجبور كرده است كه خرجي او را بپردازد.

مسأله 1697 اگر پيش از غروب، بچّه بالغ شود، يا ديوانه عاقل گردد، يا فقير غني شود، بايد زكات فطره را بدهد، ولي اگر بعد از غروب باشد زكات فطره بر او واجب نيست، هر چند مستحبّ است اگر تا پيش از ظهر روز عيد شرايط حاصل شود زكات فطره را بدهد.

مسأله 1698 مستحبّ است شخص فقيري كه فقط به اندازه يك صاع (تقريباً سه كيلو) گندم يا مانند آن دارد زكات فطره را بدهد و چنانچه عيالاتي داشته باشد و بخواهد

ص: 360

فطره آنها را بپردازد، مي تواند آن يك صاع را به قصد فطره به يكي از آنان بدهد و او هم با همين قصد به ديگري مي دهد، تا نفر آخر و بهتر است بعداً آن را به كسي بدهند كه از خودشان نباشد و اگر يكي از آنها صغير است وليّ او به جاي او بگيرد و بعد به شخص ديگري دهد.

مسأله 1699 هرگاه بعد از غروب شب عيد فطر بچّه دار شود، يا كسي نان خور او گردد مستحبّ است فطره او را بپردازد، ولي واجب نيست.

مسأله 1700 اگر انسان نان خور كسي باشد، ولي قبل از غروب نان خور ديگري شود، زكات فطره او بر عهده شخص دوم است، مثل اين كه دختر پيش از غروب به خانه شوهر رود كه شوهرش بايد فطره او را بدهد.

مسأله 1701 اگر زكات فطره انسان بر ديگري واجب باشد، بر خود او واجب نيست، ولي اگر كسي كه بر او واجب است نپردازد احتياط واجب آن است كه اگر مي تواند خودش بدهد.

مسأله 1702 هرگاه فطره انسان بر ديگري واجب باشد اگر خودش آن را بپردازد از او ساقط نمي شود، مگر اين كه با اذن و اجازه طرف باشد.

مسأله 1703 زني كه شوهرش مخارج او را نمي دهد و نان خور ديگري است فطره اش بر عهده كسي است كه نان خور او مي باشد و اگر زن غني است و از مال خود خرج مي كند بايد شخصاً فطره را بدهد.

مسأله 1704 كسي كه سيّد است نمي تواند زكات فطره از غير سيّد بگيرد.

مسأله 1705 طفل

ص: 361

شير خواري كه از مادر يا دايه شير مي خورد، فطره او بر كسي است كه مخارج مادر يا دايه را مي پردازد و اگر از اموال خود آن طفل خرجش را بردارند فطره او بر كسي واجب نيست، نه بر خودش و نه بر ديگري.

مسأله 1706 هرگاه كسي مخارج عيالاتش را از مال حرام بدهد واجب است فطره آنها را از مال حلال بدهد.

مسأله 1707 هرگاه انسان كسي را اجير كند و شرط نمايد كه مخارج او را نيز بدهد (مانند خدمتكار) بايد فطره او را هم بدهد، ولي در مورد كارگراني كه مخارج آنها بر عهده صاحب كار است و اين مخارج جزئي از مزد آنها محسوب مي شود، فطره آنها بر صاحب كار واجب نيست، همچنين در ميهمانخانه ها و مانند آن،كه معمول است كاركنان غذاي خود را در همان جا مي خورند و اين در حقيقت جزء حقوق آنها محسوب مي شود، فطره آنها بر خودشان است، نه بر صاحب كار.

مسأله 1708 مخارج سربازها در سربازخانه ها يا ميدان جنگ بر عهده دولت است، ولي فطره آنها بر دولت واجب نيست و اگر شرايط در خودشان جمع است بايد زكات فطره خود را بدهند.

مسأله 1709 هرگاه كسي بعد از غروب روز آخر ماه از دنيا برود، بايد فطره او و عيالاتش را از مالش بدهند، ولي اگر پيش از غروب بميرد واجب نيست و در صورتي كه عيالاتش داراي شرايط وجوب فطره هستند خودشان بايد زكات فطره را بپردازند.

مصرف زكات فطره

مسأله 1710 زكات فطره را بنابر احتياط واجب بايد فقط به فقرا و مساكين بدهند مشروط بر اين

ص: 362

كه مسلمان و شيعه دوازده امامي باشند و به اطفال شيعه كه نيازمند هستند نيز مي توان فطره داد، خواه به مصرف آنها برسانند يا از طريق وليّ طفل به آنها تمليك كنند.

مسأله 1711 فقيري كه فطره مي گيرد لازم نيست عادل باشد، ولي احتياط واجب آن است كه به شرابخوار و كسي كه آشكارا معصيت كبيره مي كند فطره ندهند و همچنين به كساني كه فطره را در معصيت خداوند مصرف مي كنند.

احكام زكات فطره

مسأله 1712 احتياط واجب آن است كه به فقير بيشتر از مخارج سالش و كمتر از يك صاع (تقريباً سه كيلو) داده نشود.

مسأله 1713 هرگاه به جاي يك صاع، نصف صاع از جنس خوب بدهد بطوري كه قيمتش به اندازه يك صاع جنس معمولي باشد، كافي نيست و اگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد اشكال دارد.

مسأله 1714 انسان نمي تواند نصف صاع را از يك جنس (مثلاً گندم) و نصف صاع را از جنس ديگر (مثلاً جو) بدهد، مگر اين كه مخلوط آن دو غذاي معمول آن محل باشد.

مسأله 1715 مستحبّ است در دادن زكات فطره خويشاوندان محتاج را بر ديگران مقدّم دارد و بعد همسايگان نيازمند را و مستحبّ است اهل علم و فضل را اگر نيازي داشته باشند بر غير آنها مقدّم بشمرد.

مسأله 1716 هرگاه به گمان اين كه كسي فقير است به او فطره دهند و بعد معلوم شود فقير نبوده، مي تواند آن مال را پس بگيرد و به مستحق بدهد و اگر پس نگيرد بايد از مال خودش فطره را بدهد و اگر از بين رفته باشد، در

ص: 363

صورتي كه گيرنده فطره مي دانسته آنچه را گرفته زكات فطره است، بايد عوض آن را بدهد و در غير اين صورت عوض بر او واجب نيست و اگر دهنده فطره در تحقيق حال فقير كوتاهي نكرده باشد بر او هم چيزي نيست.

مسأله 1717 به كسي كه ادّعاي احتياج مي كند نمي توان زكات فطره داد، مگر آن كه اطمينان حاصل گردد كه او فقير است، يا لااقل از ظاهر حالش گمان پيدا شود و يا بداند سابقاً فقير بوده و رفع فقر او ثابت نشده باشد.

مسائل متفرّقه زكات فطره

مسأله 1718 در زكات فطره مانند زكات مال قصد قربت لازم است، يعني بايد براي اطاعت فرمان خدا زكات فطره بدهد و نيّت فطره نيز شرط است.

مسأله 1719 زكات فطره را نمي توان قبل از ماه رمضان داد و اگر بدهد بايد روز عيد فطر اعاده كند، همچنين احتياط واجب آن است كه در ماه مبارك رمضان هم ندهد، ولي اگر پيش از ماه رمضان يا در ماه رمضان چيزي را به فقير قرض دهد و بعد از آن كه فطره بر او واجب شد طلب خود را به جاي فطره حساب كند مانعي ندارد.

مسأله 1720 در زكات فطره خوراك شخصي خود انسان ملاك نيست بلكه خوراك معمولي اهل شهر و يا محل ملاك است؛ بنابراين، كسي كه هميشه برنج مي خورد مي تواند زكات فطره را از گندم بدهد.

مسأله 1721 در زكات فطره مي توان به جاي جنس، پول داد، مثلاً حساب مي كند قيمت يك من گندم چه اندازه است؛ پول آن را به همين عنوان به فقير مي دهد، ولي بايد

ص: 364

توجّه داشت ملاك، قيمت خرده فروشي در بازار آزاد است نه قيمت عمده فروشي و نرخ رسمي و به تعبير ديگر بايد پولي بدهد كه فقير اگر بخواهد بتواند با آن همان جنس را از بازار بخرد.

مسأله 1722 گندم يا چيز ديگري را كه براي فطره مي دهند بايد مخلوط با خاك و اشياء ديگر نباشد، مگر اين كه بقدري كم باشد كه به حساب نيايد.

مسأله 1723 زكات فطره را از جنس معيوب نمي توان داد، ولي اگر جايي باشد كه آن جنس خوراك غالب آنها محسوب مي شود اشكال ندارد.

مسأله 1724 كسي كه زكات فطره چند نفر را مي دهد لازم نيست همه را از يك جنس بدهد و مي تواند (مثلاً) براي بعضي گندم و براي بعضي جو بدهد.

مسأله 1725 وقت اداي زكات فطره، روز عيد فطر قبل از انجام نماز است؛ بنابراين، كسي كه نماز عيد فطر را مي خواند بايد فطره را پيش از نماز عيد بدهد، ولي اگر نماز عيد را نمي خواند مي تواند تا ظهر روز عيد تأخير بيندازد.

مسأله 1726 اگر دسترسي به فقير ندارد مي تواند مقداري از مال خود را به نيّت فطره جدا كرده و براي مستحقّي كه در نظر دارد يا براي هر مستحق كنار بگذارد و بايد هر وقت كه آن را مي دهد نيّت فطره نمايد.

مسأله 1727 اگر موقعي كه دادن زكات فطره واجب است فطره را ندهد و كنار هم نگذارد احتياط آن است كه بعداً به نيّت «ما في الذّمّه» يعني بدون اين كه قصد ادا و قضا كند فطره را بدهد.

مسأله 1728

ص: 365

مالي را كه به قصد فطره كنار گذارده، نمي تواند آن را با مال ديگري عوض كند، بلكه بايد همان را براي فطره بدهد.

مسأله 1729 هرگاه مالي را كه براي فطره كنار گذاشته از بين برود، چنانچه دسترسي به فقير داشته و كوتاهي كرده بايد عوض آن را بدهد و اگر دسترسي نداشته و در حفظ آن نيز كوتاهي نكرده چيزي بر او نيست.

مسأله 1730 هرگاه انسان مالي دارد كه قيمتش از فطره بيشتر است چنانچه نيّت كند كه مقداري از آن مال براي فطره است اشكال دارد.

مسأله 1731 احتياط واجب آن است كه زكات فطره را در همان محل مصرف كند، مثلاً نمي تواند براي بستگانش كه در شهر ديگري هستند بفرستد، مگر اين كه در آن محل مستحقّي پيدا نشود و هرگاه با وجود مستحق فطره را به جاي ديگري ببرد و تلف شود ضامن است، ولي حاكم شرع مي تواند با توجّه به مصالح نيازمندان اجازه دهد آن را به محلّ ديگري ببرند.

مسأله 1732 همانطور كه قبلاً هم اشاره شد زكات فطره را بنابر احتياط واجب در غير مورد فقرا و مساكين نمي توان مصرف كرد، همچنين نمي توان از آن كارخانه هايي تأسيس كرد و منافع آن را در خدمت نيازمندان گذارد، ولي تهيّه سرمايه از آن براي افراد نيازمند به مقداري كه زندگاني آنها را اداره كند جايز است.

حج

حج و شرايط آن

مسأله 1733 «حج» يعني زيارت خانه خدا و انجام اعمالي كه آنها را مناسك حج مي نامند ودر تمام عمر يك بار برهمه كساني كه داراي شرايط زير باشند واجب است:

1 بالغ بودن 2 عاقل بودن

ص: 366

3 با انجام حج، عمل واجب ديگري كه مهمتر از حج است ترك نشود يا كار حرامي كه اهمّيّتش در شرع بيشتر است به جا نياورد. 4 استطاعت و آن به چند چيز حاصل مي شود: 1 داشتن زاد وتوشه راه و آنچه در سفرش به آن محتاج است و مركب سواري مورد نياز، يا مالي كه بتواند به وسيله آن، اينها را به دست آورد. 2 نبودن مانعي در راه و عدم وجود ترس از خطر و ضرر بر جان و عرض و مال خويش، كه اگر راه بسته است يا ترس از خطري وجود دارد حج بر او واجب نيست، ولي اگر راه ديگري دارد هر چند دورتر است لازم است از آن راه به حج رود. 3 توانايي جسماني بر انجام مناسك حج 4 داشتن وقت كافي براي رسيدن به مكّه و انجام مناسك 5 داشتن مخارج كساني كه خرج آنها بر او شرعاً يا عرفاً لازم است. 6 داشتن مال يا كسب و كاري كه بعد از بازگشت بتواند با آن زندگي كند.

احكام استطاعت

مسأله 1734 كسي كه بدون خانه ملكي رفع احتياجش نمي شود هنگامي حج بر او واجب است كه پول خانه را هم داشته باشد، ولي اگر با خانه اجاره اي يا وقفي و مانند آن مي تواند زندگي كند مستطيع است.

مسأله 1735 هرگاه زن مالي دارد كه مي تواند با آن حج برود ولي بعد از بازگشت نه شوهرش قادر بر تأمين زندگي اوست و نه خودش، حج بر او واجب نمي شود.

مسأله 1736 هرگاه كسي مخارج رفتن به مكّه را ندارد، ولي ديگري مالي به

ص: 367

او مي بخشد يا در اختيار او مي گذارد كه با آن حج برود و مخارج زن و فرزند او را در اين مدّت نيز مي پردازد بر چنين كسي حج واجب است، هر چند بدهكار باشد و در موقع بازگشت نيز وسيله كافي براي امرار معاش نداشته باشد و قبول كردن چنين هديه اي واجب است، مگر اين كه در آن منّت يا ضرر يا مشقّت غير قابل تحمّلي باشد و اين حج كفايت از حجّ واجب او مي كند.

مسأله 1737 شخص بدهكار هرگاه مخارج حج را داشته باشد ولي با پرداخت بدهي خود توانايي بر حج ندارد چنين كسي مستطيع نيست، مگر اين كه طلبكار عجله اي نداشته باشد و او هم مطمئن باشد كه بعداً قادر به اداء دين است.

مسأله 1738 هرگاه كسي را اجير كنند كه در سفر حج خدمت شخص يا كارواني را كند و به اين صورت حجّ خود را به جا آورد حجّ واجب او حساب مي شود؛ ولي قبول چنين كاري واجب نيست.

مسأله 1739 كسي كه مي تواند با قرض كردن حج به جا آورد، مستطيع نمي باشد و حج بر او واجب نيست؛ ولي اگر چند نفر مخارج حجّ كسي و نفقه عيال او را بپردازند حج بر او واجب مي شود.

مسأله 1740 هركس مي تواند از طرف ديگري براي انجام حج اجير شود، به شرط اين كه از مسائل حج آگاه باشد، خواه قبلاً حج به جا آورده باشد يا نه، ولي اگر خودش نتواند حج را به جا آورد نمي تواند آن را به ديگري واگذار كند مگر به اجازه

ص: 368

صاحب پول.

مسأله 1741 با اجير كردن كسي براي حج از طرف ميّت ذمّه او ادا نمي شود، مگر زماني كه اطمينان حاصل شود او حج را به جا آورده است.

مسأله 1742 جايز است از مال زكات يا سهم امام بگيرند و حج به جا آورند، و اين حج، حج واجب محسوب مي شود.

مسأله 1743 كسي كه نياز به ازدواج دارد و بيش از مخارج آن، پولي براي حج ندارد، مستطيع نيست و حج بر او واجب نمي شود.

مسأله 1744 هرگاه حج بر كسي واجب شود و انجام ندهد و استطاعتش از دست برود بايد به هر طريق كه مي تواند حج را به جا آورد، ولو با قرض گرفتن يا اجير شدن باشد.

مسأله 1745 هرگاه شخص مستطيع حج به جا نياورد سپس توانايي جسماني را از دست بدهد، بطوري كه نا اميد باشد از اين كه خودش حج را به جا آورد، بايد شخص ديگري را از طرف خود به حج بفرستد، امّا هرگاه كسي قدرت مالي پيدا كند ولي بر اثر پيري يا بيماري، توانايي نداشته باشد، حج بر او واجب نيست، ولي احتياط مستحب اين است كه اجير بگيرد.

مسأله 1746 كسي كه حجّ واجب را به جا آورده مستحبّ است دوباره حج به جا آورد، ولي اگر ازدحام بيش از حدّ حجّاج براي كساني كه هنوز حج به جا نياورده اند توليد مزاحمت شديد كند بهتر است موقّتاً از انجام حجّ مستحبّي خودداري نمايند، همچنين در مقام نوبت بندي بهتر است نوبت را به كساني دهند كه حجّ واجب را به جا مي آورند و اگر خانه

ص: 369

خدا فرضاً يك سال از زوّار خالي بماند بر حاكم شرع واجب است عدّه اي را به حج بفرستد هرچند حجّ واجب خود را انجام داده باشند.

احكام خريد و فروش

خريد و فروش

مسأله 1820 هرگاه فروشنده قيمت خريد جنس را به مشتري بگويد و براساس آن معامله كند بايد تمام چيزهايي را كه به واسطه آنها قيمت كم و زياد مي شود بيان كند، مثلاً بگويد كه آن را نقد به اين قيمت خريده يا نسيه (خواه به همان قيمت بفروشد يا كمتر يا بيشتر).

مسأله 1821 هرگاه جنسي را به كسي دهد و بگويد اين جنس را به اين قيمت براي من بفروش و هر چه زيادتر فروختي مال خودت باشد معامله صحيح است و مقدار زيادي مال دلاّل مي باشد، همچنين اگر بگويد اين جنس را به اين قيمت به تو فروختم و او بگويد قبول كردم، هرچه زيادتر از آن قيمت بفروشد مال خود اوست.

مسأله 1822 هرگاه قصّاب گوشت ماده را به اسم گوشت نر بفروشد چنانچه آن گوشت را معيّن كرده و گفته است اين گوشت نر را مي فروشم مشتري مي تواند معامله را فسخ كند و اگر معيّن نكرده مشتري حق دارد آن را برگرداند و گوشت نر بگيرد.

مسأله 1823 هرگاه مشتري به پارچه فروش بگويد: پارچه اي مي خواهم كه رنگ آن ثابت باشد و او پارچه اي بدهد كه رنگ آن ثابت نيست، مشتري مي تواند معامله را فسخ كند.

مسأله 1824 قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مكروه است و اگر دروغ باشد حرام.

احكام معاملات

خريد و فروش

مسأله 1747 بر هر مسلماني واجب است احكام معاملات را به

ص: 370

مقداري كه معمولاً مورد احتياج او است ياد بگيرد و بر علما واجب است اين احكام را به مردم بياموزند.

معاملات واجب و مستحب

مسأله 1748 كسب و كار و تلاش براي زندگي از طريق تجارت و زراعت و صنعت و مانند آن براي كساني كه مخارج همسر و فرزند خود را ندارند واجب است، همچنين براي حفظ نظام و تأمين احتياجات جامعه اسلامي، و در غير اين صورت، مستحبّ مؤكّد است، مخصوصاً براي كمك به فقرا و يا وسعت بخشيدن به زندگي خانواده.

احكام معاملات

مسأله 1749 مستحبّ است فروشنده ميان مشتريها در قيمت جنس فرق نگذارد و سخت گيري نكند، قسم نخورد و اگر مشتري پشيمان شده و از او تقاضاي فسخ معامله را كند بپذيرد.

مسأله 1750 هرگاه انسان نداند معامله اي را كه انجام داده صحيح است يا باطل، نمي تواند در مالي كه گرفته تصرّف نمايد، ولي مي تواند معامله را انجام دهد و قبل از تصرّف در مال، حكم آن را سؤال كرده، مطابق آن عمل كند، ولي اگر در موقع معامله احكام آن را مي دانسته و بعد از معامله شك كند صحيح انجام داده يا نه، معامله او صحيح است.

معاملات مكروه

مسأله 1751 بسياري از فقها معاملات زير را مكروه شمرده اند و بهتر است از آنها اجتناب شود:

1 صرّافي و هر كاري كه ممكن است انسان را به رباخواري يا ساير اعمال حرام بكشاند. 2 كفن فروشي هرگاه به صورت شغل و حرفه درآيد. 3 معامله با افراد پست و كساني كه اموالشان مشكوك است، هر چند ظاهراً اموالشان حلال باشد. 4 معامله بين اذان صبح و اوّل آفتاب. 5

ص: 371

هرگاه كسي اقدام به خريدن چيزي كرده و هنوز معامله او تمام نشده ديگري داخل معامله او شود.

معاملات حرام و باطل

مسأله 1752 در موارد زير معامله باطل است:

1 خريد و فروش عين نجس يعني چيزهايي كه ذاتاً نجس است بنابر احتياط واجب (مانند بول و غائط و خون) بنابراين، خريد و فروش كودهاي نجس اشكال دارد، ولي استفاده از آنها بي مانع است، امّا خريد و فروش خون در عصر و زمان ما كه براي نجات مجروحين و بيماران مورد استفاده قرار مي گيرد جايز است و همچنين خريد و فروش سگ شكاري و نگهبان. 2 خريد و فروش اموال غصبي، مگر آن كه صاحبش معامله را اجازه دهد. 3 خريد و فروش چيزهايي كه منافع معمولي آن حرام است، مانند آلات موسيقي و قمار. 4 خريد و فروش چيزهايي كه در بين مردم مال محسوب نمي شود هرچند براي شخص خاصّي ارزش داشته باشد مانند بسياري از حشرات. 5 معاملاتي كه در آن ربا باشد. 6 فروختن اجناس تقلّبي كه خريدار از وضع آن خبر ندارد، مانند فروختن شير مخلوط با آب يا روغني كه آن را با پيه يا چيز ديگري مخلوط كرده اند، اين عمل را «غشّ» مي گويند و يكي از گناهان كبيره است؛ از پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) نقل شده است كه فرمود: «كسي كه در معامله با مسلمانان غِش كند، يا به آنها ضرر برساند، يا تقلّب و حيله نمايد از ما نيست و هر كس با برادر مسلمانش غِش كند خداوند بركت را از روزي او مي برد و راه معاش او را مي بندد و او

ص: 372

را به خودش وامي گذارد. 7 خريد و فروش اعضاي بدن مانند كليه و امثال آن؛ ولي احتياط آن است كه اگر پولي مي خواهند بگيرند در مقابل اجازه برداشتن عضو از بدن شخص دهنده بوده باشد، نه در مقابل خود عضو و اصل اين كار در صورتي جايز است كه براي دهنده توليد خطر نكند. 8 اراضي موات با ثبت دادن ملك كسي نمي شود، و خريد و فروش آن جايز نيست، بلكه بايد آن را احياء كند يعني آماده براي كشت و زرع نمايد.

مسأله 1753 فروختن متنجّس، يعني چيز پاكي كه نجس شده و آب كشيدن آن ممكن است، مانند ميوه و پارچه و فرش اشكال ندارد، ولي اگر مشتري بخواهد آن را براي خوردن يا كارهاي ديگري كه پاك بودن در آن شرط است مصرف كند بايد به او بگويد.

مسأله 1754 هرگاه چيز پاكي مانند روغن كه آب كشيدن آن ممكن نيست نجس شود اگر مصرف آن فقط خوردن است فروختن آن باطل و حرام است، ولي اگر مصرفي دارد كه شرط آن پاك بودن نيست معامله آن صحيح است (مانند نفت نجس).

مسأله 1755 موادّ غذايي و دارويي و امثال آن، كه از كشورهاي غير اسلامي مي آورند اگر نجس بودن آنها قطعي نباشد معامله آنها اشكالي ندارد، مثل اين كه احتمال دهيم شير و پنير و روغن را به وسيله دستگاه مي گيرند.

مسأله 1756 خريد و فروش گوشت و پيه كه از ممالك غير اسلامي مي آورند يا از دست كافر گرفته مي شود باطل است، همچنين چرم بنابر احتياط، ولي اگر بداند كه آنها از حيواني

ص: 373

است كه مطابق دستور شرع يا با نظارت مسلمان ذبح شده اشكال ندارد.

مسأله 1757 گوشت و پيه كه از دست مسلمان گرفته شود خريد و فروشش اشكال ندارد، ولي اگر بداند مسلماني كه آن را از دست كافر گرفته يا از بلاد كفّار آورده تحقيق نكرده كه حيوانش مطابق دستور شرع ذبح شده يا نه، خريد و فروش آن باطل و حرام است (چرم نيز بنابر احتياط همين حكم را دارد)، ولي اگر از مسلماني گرفته كه ظاهراً پايبند شرع است و احتمال مي دهد تحقيق كرده باشد معامله اش صحيح است.

مسأله 1758 خريد و فروش تمام انواع مسكرات حرام و باطل است.

مسأله 1759 خريد و فروش مال غصبي نيز حرام و باطل است و فروشنده بايد پول را به خريدار برگرداند، ولي خريدار حق ندارد آن مال غصبي را به غير صاحبش بدهد و اگر صاحب آن را نمي شناسد بايد به نظر حاكم شرع عمل كند.

مسأله 1760 هرگاه خريدار از اوّل قصدش اين باشد كه پول جنس را ندهد معامله اشكال دارد، همچنين اگر قصدش اين باشد كه از پول حرام بدهد، ولي اگر از اوّل قصدش اين نباشد بعداً از حرام بدهد معامله صحيح است، ولي پول حرامي را كه داده است كفايت نمي كند، بايد مجدّداً از پول حلال بدهد.

مسأله 1761 خريد و فروش آلات لهو و لعب مانند تار و ساز حتّي سازهاي كوچك حرام است، مگر اين كه از آلات مشترك باشد يا بازيچه باشد و از آلات لهو حساب نشود.

مسأله 1762 خريد و فروش راديو و تلويزيون و ساير وسايلي كه داراي

ص: 374

منافع مباح و مشروع قابل ملاحظه است، جايز است، ولي هرگاه چيزي را كه منافع حلال دارد به كسي بفروشند كه آن را قطعاً در حرام مصرف مي كند (مثلاً انگور را به كارخانه شراب سازي بفروشند)، معامله آن حرام است.

مسأله 1763 ساختن و خريد و فروش مجسّمه اشكال دارد، ولي خريد و فروش صابون ومانند آن كه روي آنها شكل مجسّمه يا نقشهاي برجسته است اشكالي ندارد.

مسأله 1764 خريد و فروش چيزهايي كه از قمار يا دزدي يا معاملات باطل به دست آمده، حرام و باطل است و تصرّف در آنها جايز نيست و اگر كسي آن را بخرد بايد به صاحب اصلي اش بازگرداند و اگر صاحب اصلي اش را نمي شناسد به دستور حاكم شرع عمل كند.

مسأله 1765 هرگاه جنس تقلّبي مانند روغني را كه با پيه مخلوط كرده است بفروشد، چنانچه آن را معيّن كرده، مثلاً بگويد اين روغن را مي فروشم مشتري هر زمان متوجّه شد مي تواند معامله را فسخ كند، ولي اگر آن را معيّن نكند، بلكه بگويد فلان مقدار روغن را مي فروشم امّا هنگام تحويل دادن جنس تقلّبي تحويل دهد، مشتري مي تواند آن را پس بدهد و جنس سالم بگيرد.

ربا

مسأله 1766 رباخواري حرام است و آن بر دوگونه است: نخست رباي در قرض كه در بحث قرض به خواست خدا خواهد آمد، دوم رباي در معامله است و آن اين است كه مقداري از جنسي را كه با وزن يا پيمانه مي فروشند به زيادتر از همان جنس بفروشد، مثلاً يك من گندم را به يك من و نيم بفروشد، در

ص: 375

روايات اسلامي مذمّت از ربا بسيار شده است و از گناهان بسيار بزرگ محسوب مي شود.

احكام ربا

مسأله 1767 هرگاه يكي از آن دو جنس، معيوب و ديگري سالم، يا يكي مرغوب و ديگري نا مرغوب باشد، يا به خاطر جهات ديگر تفاوت قيمت داشته باشد، مثل

اين كه ده كيلو گندم مرغوب يا سالم را بدهد، و پانزده كيلو نا مرغوب يا ناسالم را بگيرد آن هم ربا و حرام است؛ بنابراين، اگر طلاي ساخته را بدهد و بيشتر از آن طلاي نساخته بگيرد، يا مس ساخته را بدهد و بيشتر از آن مسهاي شكسته را بگيرد، يا برنج درجه يك بدهد و بيشتر از آن درجه دو و سه بگيرد همه ربا و حرام است و همچنين اگر اضافه اي از غير جنس آن بگيرد مثل اين كه ده كيلو گندم مرغوب را بدهد و ده كيلو گندم نا مرغوب به اضافه ده تومان پول بگيرد آن هم ربا و حرام است، بلكه اگر چيزي زيادتر نگيرد ولي شرط كند خريدار كاري براي او انجام دهد آن نيز ربا و حرام است.

مسأله 1768 هرگاه كسي كه مقدار كمتر را مي دهد جنس ديگري به آن اضافه كند مثلاً ده كيلو گندم به اضافه يك متر پارچه را به پانزده كيلو گندم بفروشد اشكال ندارد، همچنين اگر به هر دو طرف چيز ديگري اضافه كنند. ولي حيله هاي ربا كه قصد جدّي در آن نيست، مثل آنچه در ميان بعضي معمول است كه وامي را به كسي مي دهند و بعد سود آن را كه مبلغ هنگفتي است با يك سير نبات مصالحه مي

ص: 376

كنند باطل و بي اساس است و مبلغ اضافي ربا محسوب مي شود.

مسأله 1769 جنس هايي را كه با وزن و پيمانه نمي فروشند بلكه با عدد و متر مي فروشند مانند تخم مرغ و پارچه و بسياري از ظروف و يا با مشاهده مي فروشند مانند بسياري از حيوانات، اگر تعداد كمتر را به تعداد بيشتر بفروشند اشكال ندارد.

مسأله 1770 جنسهايي كه در بعضي از شهرها با وزن يا پيمانه فروخته مي شود و در بعضي از شهرها با شماره (مانند تخم مرغ كه امروز در بعضي از مناطق با وزن و در بعضي با شماره مي فروشند) هرگاه در شهري كه با وزن يا پيمانه مي فروشند زيادتر بگيرند ربا و حرام است و در شهر ديگر اشكال ندارد.

مسأله 1771 خريد و فروش چيزهايي كه از يك جنس نيست به هر صورت كه باشد مانعي ندارد، مثل اين كه ده كيلو برنج را به بيست كيلو گندم بفروشند.

مسأله 1772 معامله جنسهاي مختلفي كه از يك ريشه گرفته شده است با تفاوت اشكال دارد، مثل اين كه ده كيلو روغن را به بيست كيلو پنير بفروشند، يا به پنجاه كيلو شير، يا پانزده كيلو كره.

مسأله 1773 جو و گندم در ربا يك جنس حساب مي شود، بنابراين نمي توان ده كيلو گندم را با دوازده كيلو جو يا بالعكس معامله كرد، حتّي اگر ده كيلو جو بخرد كه در مقابل آن هنگام خرمن ده كيلو گندم بدهد آن نيز حرام است، زيرا جو را نقد گرفته و بعد از مدّتي گندم را مي دهد و اين مانند آن است

ص: 377

كه زيادي گرفته باشد.

مسأله 1774 در چند مورد ربا گرفتن حرام نيست:

1 ربا گرفتن مسلمانان از كفّاري كه در پناه اسلام نيستند.

2 ربا گرفتن پدر و فرزند از يكديگر.

3 ربا گرفتن زن و شوهر از يكديگر.

شرايط خريدار و فروشنده

مسأله 1775 براي خريدار و فروشنده چند چيز شرط است: 1 بالغ بودن 2 عاقل بودن 3 ممنوع التّصرّف در اموال نبودن (مانند كساني كه به خاطر ورشكستگي از طرف حاكم شرع از تصرّف در اموالشان جلوگيري شده اند). 4 طرفين قصد جدّي براي معامله داشته باشند، پس اگر به شوخي بگويد مالم را فروختم اثري ندارد.

5 كسي آنها را مجبور نكرده باشد. 6 جنسي را كه خريد و فروش مي كنند ملك آنها باشد يا از طرف مالك وكيل بوده، يا وليّ صغير باشند.

مسأله 1776 معامله با بچّه نابالغ باطل است حتّي اگر ولي به او اجازه داده باشد، مگر اين كه طرف معامله وليّ طفل باشد و طفل وسيله رساندن پول به فروشنده يا جنس به خريدار است، در اين صورت اشكال ندارد، امّا بايد خريدار و فروشنده يقين داشته باشند كه بچّه جنس يا پول را به صاحب آن مي رساند.

مسأله 1777 هرگاه از بچّه نابالغ چيزي بخرد يا چيزي به او بفروشد معامله او باطل است و بايد آن جنس يا پول را كه از بچّه گرفته به صاحب آن بدهد، نه به خود طفل و اگر صاحب آن را نمي شناسد و راهي براي شناختن او ندارد بايد آن را با اجازه حاكم شرع به فقيري بدهد و اگر مال خود كودك باشد بايد به وليّش برساند،

ص: 378

البتّه پول يا جنسي را كه او به صغير داده مي تواند از او بگيرد ولي اگر تلف شده عوض آن را نمي تواند بگيرد.

مسأله 1778 هرگاه خريدار يا فروشنده را كه مجبور به معامله كرده اند بعداً رضايت دهد صحيح است و احتياط مستحب آن است كه صيغه معامله را دوباره بخوانند.

مسأله 1779 هرگاه مال كسي را بدون اجازه او بفروشند اگر بعداً راضي شود و اجازه دهد معامله صحيح است.

مسأله 1780 پدر و جدّ پدري طفل (بنابر احتياط واجب) در صورتي حقّ تصرّف و خريد و فروش در اموال طفل را دارند كه براي او مصلحتي داشته باشد، همچنين وصي و حاكم شرع.

مسأله 1781 هرگاه مالي را كه غصب كرده بفروشد و صاحب مال بعداً آن را براي خودش اجازه دهد معامله او صحيح است.

شرايط جنس و عوض آن

مسأله 1782 جنسي را كه مي فروشند و چيزي را كه عوض آن مي گيرند چند شرط دارد: 1 بايد مقدار آن معلوم باشد، به وسيله وزن، يا پيمانه، يا شماره و عدد. 2 توانايي بر تحويل آن را داشته باشند، بنابراين فروختن حيواني كه فرار كرده، صحيح نيست، حتّي اگر چيزي را به آن ضميمه كنند(بنابر احتياط). 3 صفات و خصوصيّاتي را كه در آنهاست و در ارزش جنس و ميل مردم به معامله اثر دارد معيّن نمايند. 4 شخص ديگري در جنس يا عوض آن حقّي نداشته باشد، بنابر اين مالي را كه نزد كسي گرو گذاشته اند بدون اجازه او نمي توان فروخت و نيز خريدار مي تواند به جاي پول، منفعت ملك خود را بدهد، مثلاً فرشي از كسي بخرد

ص: 379

و در عوض آن منافع يك ساله خانه خود را به او واگذار كند. خريدار و فروشنده در تعيين نرخ كالا آزادند، ولي اگر اين آزادي در مواردي سبب فساد و اختلال نظام اقتصادي جامعه اسلامي گردد، حاكم شرع در چنين مواردي مي تواند تعيين نرخ كند و مردم را به آن ملزم سازد.

مسأله 1783 جنسي را كه با ديدن معامله مي كنند، مانند خانه و اتومبيل و بسياري از انواع فرشها، معامله آن بدون مشاهده صحيح نيست.

مسأله 1784 هرگاه جنسي را در شهري با وزن يا پيمانه معامله مي كنند و در شهر ديگر با شماره يا مشاهده، بايد در هر كدام طبق عرف آن محل رفتار نمايند.

مسأله 1785 هرگاه يكي از شروط بالا حاصل نباشد معامله باطل است، ولي اگر خريدار و فروشنده راضي باشند كه در عين باطل بودن معامله در مال يكديگر تصرّف كنند مانعي ندارد.

مسأله 1786 معامله اموال موقوفه باطل است، ولي هرگاه طوري خراب شود كه نتوانند استفاده اي را كه براي آن وقف شده ببرند، مثلاً فرش مسجد طوري پاره شود كه نتوان از آن براي نماز در مسجد استفاده كرد فروش آن اشكالي ندارد، همچنين مصالح كهنه اي كه بعد از تعمير و نوسازي مسجد زياد مي آيد، ولي پس از فروختن بايد پول آن را در همان مسجد به همان مصرف برسانند و اگر ممكن نشود به مصرفي كه به مقصود واقف نزديكتر است و اگر نيازي نباشد در مساجد ديگر مصرف كنند.

مسأله 1787 در وقف خاص هرگاه بين كساني كه مال براي آنان وقف شده چنان اختلافي پيدا شود كه

ص: 380

اگر مال وقف را نفروشند بيم آن مي رود كه فسادي به بار آيد، خوني بريزد يا اموالي تلف شود، در اين صورت مي توانند آن مال را بفروشند و در مصرفي كه به مقصود وقف كننده نزديكتر است صرف نمايند.

مسأله 1788 مالك مي تواند ملكي را كه به ديگري اجاره داده بفروشد و اجاره آن باطل نمي شود و استفاده از آن ملك در مدّت اجاره مال مستأجر است، امّا اگرخريدار نمي دانسته كه آن ملك را اجاره داده اند، يا گمان مي كرده مدّت اجاره كم است، پس از اطّلاع مي تواند معامله را فسخ كند.

صيغه معامله

مسأله 1789 طرفين معامله به هر زباني آشنا باشند مي توانند صيغه بخوانند، بنابراين اگر فروشنده به فارسي بگويد: «اين جنس را به فلان قيمت فروختم» و مشتري بگويد: «قبول كردم» معامله صحيح است، همچنين با عبارات ديگري كه اين معني را به روشني بيان كند و اگر صيغه نخوانند امّا فروشنده جنس را به قصد فروختن به ديگري دهد و او هم به قصد خريدن بگيرد كافي است (به شرط اين كه تمام شرايط معامله در آن جمع باشد).

مسأله 1790 نوشتن و امضاء اسناد در تمام معاملات خواه در دفاتر رسمي باشد يا غير آن، مي تواند جانشين خواندن صيغه لفظي گردد، جز در ازدواج و طلاق كه احتياط واجب آن است كه صيغه لفظي خوانده شود.

مسأله 1791 هنگام خواندن صيغه معامله بايد دو طرف قصد انشاء داشته باشند يعني مقصودشان از گفتن اين دو جمله خريد و فروش باشد، همچنين در جايي كه داد و ستد عملي جانشين صيغه لفظي مي شود

ص: 381

بايد قصد انشاء وجود داشته باشد. همچنين شخصيّتهاي حقيقي و حقوقي هر دو مالك مي شوند و مي توانند طرف معامله واقع گردند، بنابراين هر موسّسه خيريّه يا انتفاعي كه تأسيس گردد و داراي شخصيّت حقوقي شود، با اشخاص حقيقي از اين نظر تفاوت نمي كند.

خريد و فروش ميوه ها بر درخت

مسأله 1792 خريد و فروش خرمايي كه زرد يا سرخ شده، يا ميوه اي كه گل آن ريخته و دانه آن بسته، به طوري كه معمولاً از آفت گذشته باشد صحيح است و همچنين فروختن غوره بر درخت اشكال ندارد، البتّه مقدار آنها بايد به وسيله تخمين كارشناس معلوم شود.

مسأله 1793 اگر بخواهند ميوه اي را كه بر درخت است پيش از آن كه گلش بريزد بفروشند احتياط آن است كه چيزي از حاصل زمين مانند سبزيهاي موجود را با آن بفروشند.

مسأله 1794 خريد و فروش خيار و بادنجان و انواع سبزيها و مانند آن كه سالي چند مرتبه چيده مي شود در صورتي كه ظاهر و نمايان شده باشد اشكال ندارد، ولي بايد معيّن كنند كه مشتري در سال چند دفعه آن را مي چيند.

مسأله 1795 خريد و فروش خوشه گندم و جو بعد از آن كه دانه آن بسته شده است اشكال ندارد، امّا فروختن آن به گندم و جو مشكل است، همچنين خود زراعت را مي توان قبل از ظاهر شدن خوشه ها خريداري كرد، خواه شرط كند باقي بماند تا برسد، يا فقط از علف آن استفاده كند.

معامله نقد و نسيه

مسأله 1796 هرگاه جنسي را نقد بفروشند هر كدام از خريدار و فروشنده بعد از معامله مي تواند جنس يا پول خود را مطالبه

ص: 382

كند و آن را تحويل بگيرد، تحويل دادن خانه و زمين و مانند اينها به اين است كه آن را طوري دراختيار خريدار بگذارند كه بتواند در آن تصرّف كند و تحويل دادن اشياء منقول مانند فرش و لباس به اين است كه آن را طوري در اختيار خريدار بگذارند كه اگر بخواهد به جاي ديگري ببرد مانعي نباشد.

مسأله 1797 در معامله نسيه بايد مدّت كاملاً معيّن باشد و اگر تاريخي براي آن معيّن نكنند معامله باطل است.

مسأله 1798 هرگاه جنسي را نسيه بفروشد قبل از فرا رسيدن مدّت نمي تواند عوض آن را مطالبه كند، ولي اگر مشتري از دنيا برود فروشنده مي تواند طلب خود را از اموال ميّت مطالبه نمايد، هر چند وقت آن نرسيده باشد.

مسأله 1799 هرگاه بعد از فرا رسيدن مدّت، مشتري نتواند پول را بپردازد بايد او را مهلت داد.

مسأله 1800 هرگاه جنسي را بطور نقد با قيمتي معامله كنند و بطور نسيه با قيمتي گرانتر، مثلاً بگويد: اين جنس را نقداً به فلان مقدار مي دهم بطور نسيه ده درصد گرانتر حساب مي كنم و مشتري قبول كند مانعي ندارد و ربا حساب نمي شود.

مسأله 1801 هرگاه كسي جنسي را نسيه بفروشد ولي بعداً مقداري از طلب خود را كم كند و بقيّه را نقد بگيرد اشكال ندارد.

معامله سلف و شرايط آن

مسأله 1802 معامله سلف (يا پيش خريد) آن است كه مشتري پول را بدهد كه بعد از مدّتي جنس را تحويل بگيرد و همين اندازه كه بگويد اين پول را مي دهم كه مثلاً بعد از شش ماه فلان مقدار جنس را بگيرم و فروشنده

ص: 383

بگويد قبول كردم كافي است، حتّي اگر صيغه اي نخوانند و خريدار به اين قصد پول را بدهد و فروشنده بگيرد صحيح است.

مسأله 1803 هرگاه خود پول را سلف بفروشد و عوض آن را پول بگيرد معامله باطل است، ولي اگر جنسي را سلف بفروشد و عوض آن را پول يا جنس ديگر بگيرد صحيح است، هر چند احتياط مستحب آن است كه هميشه در عوض جنس پول بگيرد نه جنس ديگر.

مسأله 1804 معامله سلف شش شرط دارد: 1 صفات و خصوصيّات جنس را كه در قيمت تأثير دارد بايد معيّن كنند، ولي البتّه دقت زياد لازم نيست، همين قدر كه گفته شود خصوصيّات آن معلوم شده كفايت مي كند؛ به همين جهت، معامله سلف در اجناسي كه نمي توان خصوصيّات آن را معيّن كرد (مانند بعضي از انواع پوست و گوشت و فرش باطل است). 2 پيش از آن كه خريدار و فروشنده از هم جدا شوند، تمام قيمت بايد پرداخته شود و اگر مقداري از قيمت را بدهد معامله به همان مقدار صحيح است، ولي فروشنده مي تواند معامله را فسخ كند. 3 بايد مدّت را كاملاً معيّن كند، مثلاً اگر بگويد اوّل خرمن جنس را تحويل مي دهم (و اوّل خرمن دقيقاً معيّن نباشد)، معامله باطل است. 4 زماني را براي تحويل جنس معيّن كنند كه در آن وقت معمولاً جنس وجود دارد. 5 بنابر احتياط واجب محلّ تحويل جنس را تعيين كنند كه در كدام شهر و كدام منطقه تحويل مي دهند، مگر اين كه از سخنان آنها جاي آن معلوم باشد. 6 بايد وزن يا پيمانه آن را

ص: 384

تعيين كنند، امّا جنسي را كه معمولاً با ديدن معامله مي كنند (مانند بسياري از انواع فرش) اگر با ذكر صفات، سلف بفروشند اشكال ندارد، ولي بايد تفاوت افراد آن بقدري كم باشد كه مردم به آن اهمّيّت ندهند.

احكام معامله سلف

مسأله 1805 جنسي را كه سلف خريده اند نمي توانند پيش از فرا رسيدن مدّت به ديگري بفروشند، ولي بعد از رسيدن مدّت هرچند آن را تحويل نگرفته باشد فروختن آن بي مانع است.

مسأله 1806 هرگاه در معامله سلف، فروشنده جنس بهتري را تحويل دهد (يعني جنسي كه تمام آن اوصاف مورد قرارداد را به اضافه صفات ديگري داراست) مشتري بايد قبول كند، ولي اگر بعضي از آن صفات را نداشته باشد مي تواند قبول نكند.

مسأله 1807 اگر فروشنده به جاي جنسي كه قرارداد كرده جنس ديگري بدهد و يا همان جنس را با صفات پست تري تحويل دهد در صورتي كه مشتري راضي شود اشكال ندارد.

مسأله 1808 هرگاه جنسي كه سلف فروخته شده، در موقع تحويل ناياب شود و نتواند آن را تهيّه كند، مشتري مي تواند صبر كند و نيز حق دارد معامله را به هم بزند و قيمتي را كه داده پس بگيرد.

خريد و فروش طلا و نقره

مسأله 1809 هرگاه طلا را به طلا، يا نقره را به نقره بفروشند (خواه سكّه دار باشد يا بي سكّه) در صورتي كه وزن يكي از آنها زيادتر باشد معامله حرام و باطل است هرچند يكي طلاي ساخته شده باشد و ديگري نساخته، يا ساخت آنها از نظر مرغوبيّت تفاوت داشته باشد، يا عيار آنها مختلف باشد، مثلاً يك گرم طلاي 18 عيار را به يك گرم

ص: 385

و نيم طلاي 14 عيار بدهد، همه اينها حرام و باطل است، ولي فروختن طلا به نقره اشكالي ندارد، چه وزن آنها مساوي باشد يا غير مساوي.

مسأله 1810 در معامله طلا با طلا يا نقره با نقره، بايد فروشنده و خريدار پيش از آن كه از هم جدا شوند جنس و عوض آن را به يكديگر تحويل دهند، اگر تحويل ندهند معامله باطل است و اگر فقط مقداري از آن را تحويل دهند معامله فقط به همان مقدار صحيح است و طرف مقابل مي تواند معامله را فسخ كند.

مواردي كه مي توان معامله را فسخ كرد

مسأله 1811 حقّ به هم زدن معامله را «خيار فسخ» مي گويند و خريدار و فروشنده در يازده صورت مي توانند معامله را فسخ كنند:

1 خيار مجلس: در صورتي كه از مجلس معامله متفرّق نشده باشند.

2 خيار غبن: در صورتي كه يكي از دو طرف مغبون شده باشد.

3 خيار شرط: در صورتي كه شرط كنند كه هر دو يا يكي از آن دو تا مدّت معيّني حقّ فسخ دارد.

4 خيار تدليس: در صورتي كه خريدار يا فروشنده تقلّب كند و مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد.

5 خيار تخلّف از شرط: در صورتي كه فروشنده يا خريدار شرط كند كاري را براي طرف مقابل انجام دهد، يا جنس طرز مخصوصي باشد، سپس به آن شرط عمل نكند، در اين صورت طرف مقابل مي تواند معامله را فسخ كند.

6 خيار عيب: در صورتي كه يكي از دو جنس يا هر دو معيوب باشد و قبلاً اطّلاع نداشته باشند.

7 خيار

ص: 386

شركت يا خيار تبعّض صفقه: در صورتي كه معلوم شود مقداري از جنسي را كه فروخته اند مال ديگري است كه اگر صاحب آن راضي به معامله نشود خريدار مي تواند معامله را به هم بزند، يا معامله را در مقداري كه مال فروشنده بوده قبول كند و پول بقيّه را پس بگيرد.

8 خيار رؤيت: در صورتي كه فروشنده جنس معيّني را كه مشتري نديده با بيان صفات بفروشد بعد معلوم شود آن طور كه گفته نبوده است، در اين صورت مشتري مي تواند معامله را به هم بزند، همين حكم در مورد عوض نيز وجود دارد.

9 خيار تأخير: در صورتي كه مشتري پول جنسي را كه نقداً خريده تا «سه روز» ندهد و فروشنده هم جنس را تحويل نداده باشد، فروشنده مي تواند معامله را به هم بزند (مگر اينكه مشتري شرط كرده باشد دادن پول را تا مدّت معيّني تأخير بيندازد) و اگر جنسي كه فروخته شده مثل بعضي از ميوه ها و سبزيها باشد كه اگر يك روز بر آن بگذرد ضايع مي شود چنانچه تا شب پول آن را ندهد فروشنده مي تواند معامله را به هم بزند.

10 خيار حيوان: در صورتي كه حيواني را خريده باشد خريدار مي تواند تا سه روز معامله را به هم بزند.

11 خيار تعذّر تسليم: در صورتي كه فروشنده نتواند جنسي را كه فروخته تحويل دهد مشتري مي تواند معامله را فسخ كند.

احكام خيارات

مسأله 1812 هرگاه خريدار قيمت جنس را نداند و يا غفلت كند و جنس را گرانتر از قيمت معمولي بخرد، چنانچه بقدري گران خريده باشد كه مردم او

ص: 387

را مغبون بدانند مي تواند معامله را فسخ كند، اين حكم در صورتي كه فروشنده قيمت جنس را نداند و مغبون شود نيز جاري است.

مسأله 1813 در معامله بيع شرط كه مثلاً خانه صدهزار توماني را با علم و آگاهي به پنجاه هزار تومان مي فروشند و قرار مي گذارند اگر فروشنده در موعد مقرّر پول را بدهد مي تواند معامله را فسخ كند، معامله اشكالي ندارد، به شرط اين كه طرفين واقعاً قصد خريد و فروش داشته باشند و اگر در موعد مقرّر پول را ندهد جنس از آن خريدار خواهد بود.

مسأله 1814 هرگاه در جنس تقلّب كند و مثلاً چاي اعلا را با چاي پست مخلوط نمايد و به اسم چاي اعلا بفروشد مشتري مي تواند معامله را به هم بزند.

مسأله 1815 هرگاه خريدار بفهمد جنسي را كه گرفته معيوب است، مثلاً پارچه يا فرشي را كه خريده پوسيدگي يا پارگي دارد، چنانچه آن عيب پيش از معامله در مال بوده و او نمي دانسته، مي تواند معامله را فسخ كند، يا تفاوت قيمت سالم و معيوب را معيّن كند و به همان نسبت از پولي كه به فروشنده داده پس بگيرد، مثلاً جنسي را به صد تومان خريده، هرگاه بفهمند معيوب است و تفاوت سالم و معيوب آن در بازار يك چهارم است، مي تواند يك چهارم پولي را كه داده يعني بيست و پنج تومان از فروشنده بگيرد، ولي احتياط واجب آن است كه اين كار با رضايت طرف مقابل انجام گيرد، همين حكم در صورتي كه عيبي در عوض باشد نيز جاري است.

مسأله 1816 هرگاه بعد

ص: 388

از معامله و پيش از تحويل گرفتن جنس، عيبي در آن پيدا شود، مشتري مي تواند معامله را فسخ كند، همچنين اگر در عوض آن جنس بعد از معامله وپيش از تحويل گرفتن عيبي پيدا شود فروشنده مي تواند معامله را به هم زند.

مسأله 1817 هرگاه بعد از معامله عيب جنس را بفهمد و فورا معامله را فسخ نكند بنابر احتياط حقّ او ساقط مي شود، ولي مقداري تأخير براي فكر كردن مانعي ندارد و شرط نيست كه فروشنده موقع فسخ حاضر باشد.

مسأله 1818 در چند صورت با وجود عيب نمي تواند معامله را فسخ كند يا تفاوت قيمت را بگيرد: 1 در صورتي كه موقع خريدن عيب مال را بداند. 2 درصورتي كه بعداً راضي شود. 3 فروشنده موقع معامله بگويد اين مال را با هر عيبي كه دارد مي فروشم، ولي اگر عيب معيّني را ذكر كند و بگويد با اين عيب مي فروشم بعد معلوم شود عيب ديگري دارد خريدار مي تواند معامله را فسخ كند. 4 خريدار در موقع معامله بگويد اگر مال عيبي داشته باشد فسخ نمي كنم و تفاوت قيمت هم نمي گيرم.

مسأله 1819 در چند صورت اگر خريدار بفهمد مال عيبي دارد نمي تواند معامله را به هم بزند ولي مي تواند تفاوت قيمت را بگيرد: 1 در صورتي كه بعد از معامله تغييري در جنس بدهد بطوري كه مردم بگويند جنس خريداري شده به صورت خود باقي نمانده است. 2 در صورتي كه بعد از معامله بفهمد مال عيب دارد ولي حقّ فسخ را ساقط كرده باشد. 3 بعد از تحويل گرفتن مال عيب

ص: 389

ديگري در آن پيدا شود، ولي اگر حيوان معيوبي را بخرد و قبل از گذشتن سه روز عيب ديگري پيدا كند باز هم مي تواند آن را پس دهد، همچنين اگر فقط براي خريدار تا مدّتي حقّ فسخ قرار داده شده باشد و در آن مدّت مال عيب ديگري پيدا كند در اين صورت نيز مي تواند معامله را فسخ كند هر چند آن را تحويل گرفته باشد.

شركت

شركت

مسأله 1825 هرگاه دو مال طوري به هم آميخته شود كه از يكديگر تشخيص داده نشود و جدا كردن آن دو از يكديگر ممكن نباشد در آن مال شركت حاصل مي شود، خواه اين كار از روي قصد انجام شده باشد، يا نه. همچنين اگر صيغه شركت را به عربي، يا فارسي، يا هر زبان ديگر بخوانند، يا كاري كنند كه معلوم شود مي خواهند با هم شركت كنند، شركت آنها در اموالي كه صيغه خوانده اند صحيح است و نيازي به آميختن دو مال به يكديگر نيست.

احكام شركت

مسأله 1826 اگر چند نفر با هم قرارداد كنند كه در مزدي كه مي گيرند شريك باشند، مثلاً چند نفر دلاّل قرار بگذارند كه هر قدر درآمد پيدا كردند با هم قسمت كنند، شركت آنها صحيح نيست.

مسأله 1827 هرگاه دو نفر قرار بگذارند كه هر كدام جنسي را جداگانه به اعتبار خود بخرد قيمت آن را خودش بدهكار شود، ولي در جنس و استفاده آن هر دو شريك باشند صحيح نيست، امّا مانعي ندارد كه هر كدام ديگري را وكيل كند كه جنس را براي او بطور مشترك بخرد در اين صورت شركت آنها صحيح است.

مسأله 1828

ص: 390

كساني كه مي خواهند باهم قرارداد شركت ببندند بايد بالغ و عاقل باشند و از روي قصد و اختيار اقدام كنند و نيز بايد ممنوع التّصرّف در اموال خود نباشند (مانند آدم سفيهي كه مال خود را نمي تواند سرپرستي كند و بيهوده مصرف مي نمايد).

مسأله 1829 مانعي ندارد كه در قرارداد شركت شرط كنند كسي كه كار مي كند بيشتر منفعت ببرد، يا بعكس شرط كنند كسي كه كار نمي كند يا كمتر كار مي كند بيشتر منفعت ببرد (به خاطر ارفاق يا علّت ديگر) امّا اگر قرار بگذارند تمام منافع را يك نفر ببرد صحيح نيست، ولي اگر قرار بگذارند تمام ضرر يا قسمت بيشتر آن را يكي بدهد صحيح است.

مسأله 1830 شريك ها هر كدام به نسبت سرمايه خود سود و زيان مي برند، مگر اين كه شرط خاصي در قرارداد شركت ذكر كنند، بنابراين كسي كه سرمايه اش دوبرابر سرمايه ديگري است سهم او از سود و زيان نيز دوبرابر سهم ديگري خواهد بود امّا اگر قرارداد كنند سهمشان مساوي باشد مانعي ندارد.

مسأله 1831 در قرارداد شركت مي توانند شرط كنند كه هر دو با هم خريد و فروش نمايند، يا هر كدام به تنهايي، يا فقط يكي از آنان معامله كند، در هر صورت بايد مطابق قرارداد عمل كنند و اگر اين مطلب را معيّن نكنند هيچ كدام بدون اجازه ديگري نمي تواند با آن سرمايه معامله كند.

مسأله 1832 كسي كه اختيار سرمايه شركت براي معامله به او داده شده بايد دقيقاً مطابق قرارداد و شرايط عمل كند، مثلاً اگر با او قرار گذاشته اند كه

ص: 391

نسيه ندهد، يا از فلان مؤسّسه و شركت خريداري نكند، يا در برابر نسيه ها وثيقه بگيرد بايد به همان قرارداد رفتار نمايد، ولي اگر با او قراري نگذاشته اند، معاملات خود را مطابق معمول و متعارف انجام مي دهد.

مسأله 1833 كسي كه با سرمايه شركت معامله مي كند اگر برخلاف قراردادي كه با او كرده اند خريد و فروش كند و خسارتي پيش آيد ضامن است، همچنين اگر قرارداد خاصّي با او نگذاشته باشند و برخلاف معمول عمل كند ضامن مي باشد.

مسأله 1834 كسي كه با سرمايه شركت معامله مي كند اگر در نگهداري سرمايه كوتاهي يا زياده روي نكند و بر اثر پيش آمدي تمام سرمايه يا مقداري از آن از دست برود ضامن نيست.

مسأله 1835 كسي كه با سرمايه شركت معامله مي كند اگر ادّعا كند سرمايه بدون سهل انگاري و زياده روي تلف شده و طرف مقابل ادّعا كند خيانت كرده ولي دليلي براي اثبات گفتار خود نداشته باشد، چنانچه معامله كننده نزد حاكم شرع قسم بخورد بايد حرف او را قبول كرد.

مسأله 1836 شركت از معاملات لازم است يعني هيچ يك از طرفين نمي تواند پيش خود اين قرارداد را برهم زند و نيز قبل از پايان مدّت شركت حق ندارد تقاضاي تقسيم سرمايه كند، مگر اين كه چنين حقّي در قرارداد براي او پيش بيني شده باشد.

مسأله 1837 هرگاه يكي از شريك ها بميرد يا ديوانه يا سفيه شود شريك هاي ديگر نمي توانند در مال شركت تصرّف كنند، ولي بيهوشي موقّت تأثيري ندارد.

مسأله 1838 هرگاه شريك، چيزي را به صورت نسيه براي

ص: 392

خود بخرد نفع و ضررش مال خود اوست و اگر مطابق قرارداد به قصد شركت بخرد مال هر دو است.

مسأله 1839 هرگاه با سرمايه شركت معامله اي انجام دهند بعد معلوم شود شركت باطل بوده، چنانچه همه شركا آن معامله را اجازه دهند صحيح است و درآمدش مال همه آنهاست و كساني كه در اين ميان كاري براي شركت كرده اند مي توانند مزد زحمتهاي خود را به اندازه معمولي بگيرند.

صلح

صلح

مسأله 1840 «صلح» آن است كه انسان با ديگري در امري كه مورد اختلاف است يا امكان دارد مورد اختلاف و نزاع واقع شود سازش كند كه مقداري از مال يا منفعت يا حقّ خود را به ديگري واگذار نمايد، يا از طلب يا حقّ خود بگذرد كه او هم در عوض مقداري از مال يا منافع خود را به او واگذار نمايد، يا از طلب يا حقّ خود بگذرد و اين را «صلح معوّض» مي نامند و اگر اين واگذاري بدون عوض باشد «صلح غير معوّض» نام دارد و هر دو صحيح است.

احكام و شرايط صلح

مسأله 1841 كسي كه چيزي را به ديگري صلح مي كند بايد بالغ و عاقل باشد و كسي او را مجبور نكرده و در قصد صلح جدّي باشد؛ سفيه نباشد، (اموال خود را بيهوده مصرف نكند) و نيز حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش جلوگيري نكرده باشد.

مسأله 1842 صلح را مي توان با صيغه عربي يا فارسي يا هر زبان ديگري خواند، بلكه هر اقدام عملي كه به وضوح نشان دهد طرفين مي خواهند به وسيله آن صلح و سازش كنند كافي است.

مسأله 1843 اگر

ص: 393

كسي بخواهد طلب خود را در برابر چيزي يا بدون عوض، به ديگري صلح كند، درصورتي صحيح است كه طرف قبول نمايد، ولي اگر بخواهد از طلب يا حقّ خود بگذرد قبول كردن طرف لازم نيست و اين نيز نوعي از صلح است.

مسأله 1844 اگر انسان با اين كه مقدار بدهي خود را مي داند اظهار بي اطّلاعي كند و طلبكار او نداند و طلب خود را به كمتر از مقداري كه هست صلح كند صحيح نيست و بدهكار نسبت به مقدار اضافي مديون است، مگر اين كه چنان باشد كه اگر مقدار طلب خود را هم مي دانست باز به اين صلح راضي بود.

مسأله 1845 اگر بخواهند دو چيز از يك جنس را كه وزن آنها معلوم است به يكديگر صلح كنند در صورتي صحيح است كه ربا لازم نيايد. يعني وزن هردو يكي باشد و اگر وزن آنها معلوم نباشد و احتمال كم و زياد بدهند صلح كردن اشكال دارد.

مسأله 1846 هرگاه كسي از ديگري طلبي دارد كه وقت آن نرسيده است چنانچه طلب خود را به مقدار كمتري صلح كند و مقصودش اين باشد كه از مقداري از طلب خود بگذرد و بقيّه را نقداً بگيرد اشكال ندارد، مثل اين كه ده هزار تومان طلب دارد كه بعد از شش ماه ديگر بگيرد، از هزار تومان آن صرف نظر مي كند و بقيّه را با رضايت طرف مقابل بطور نقد مي گيرد.

مسأله 1847 قرارداد صلح را با رضايت طرفين مي توان فسخ كرد، همچنين اگر در ضمن قرارداد براي يكي از آن دو، يا براي هر دو، حقّ

ص: 394

فسخ قرار داده باشند آن شخص مي تواند صلح را به هم بزند.

مسأله 1848 در احكام خريد و فروش گفته شد كه در يازده مورد مي توان معامله را فسخ كرد در تمام اين يازده مورد صلح را نيز مي توان فسخ كرد، مگر در مورد خيار مجلس و خيار حيوان و خيار تأخير، يعني اگر در مجلس مصالحه بعد از تمام شدن صلح يكي از دو طرف پشيمان شود حقِّ فسخ ندارد، همچنين در مصالحه حيوان حقِّ فسخ در سه روز اوّل ثابت نيست و نيز اگر جنسي را نقداً مصالحه كند چنانچه در پرداختن عوض تأخير نمايد در همان روز اوّل حقّ فسخ براي طرف ديگر ثابت است و احتياج به گذشتن سه روز ندارد.

مسأله 1849 هرگاه چيزي را كه به صلح گرفته معيوب باشد و از آن اطلاعي نداشته مي تواند صلح را به هم زند، ولي گرفتن تفاوت قيمت صحيح و معيوب بستگي به رضايت طرفين دارد.

اجاره

اجاره

مسأله 1850 واگذار كردن منافع ملك يا منافع شخص خود را به ديگري «اجاره» گويند و اجاره دهنده و اجاره كننده بايد بالغ و عاقل باشند و با قصد و اراده خودشان اجاره را انجام دهند و نيز بايد حقّ تصرّف در اموال خود داشته باشند، بنابراين سفيهي كه توانايي بر اداره صحيح اموال خود ندارد و آن را بيهوده مصرف مي كند اجاره اش باطل است.

احكام اجاره

مسأله 1851 انسان مي تواند از طرف ديگري وكيل شود و مال او را اجاره دهد، همچنين ولي يا قيّم صغير مي تواند مال او را اجاره دهد به شرط اين كه مصلحت او رعايت

ص: 395

شود و احتياط اين است كه زمان بعد از بلوغ او را در اجاره داخل نكند مگر اين كه بدون آن، مصلحت صغير حاصل نشود و در صورتي كه ولي و قيّم ندارد بايد از حاكم شرع اجازه گرفت و هرگاه دسترسي به مجتهد عادل و نماينده او نباشد از يك نفر مومن عادل كه مصلحت صغير را مراعات كند مي توان اجازه گرفت.

مسأله 1852 در اجاره مي توان با زبان عربي يا فارسي يا هر زبان ديگر صيغه خواند (مثلاً مالك به شخصي بگويد فلان ملك خودم را به فلان مبلغ در فلان مدّت به تو اجاره دادم، او هم بگويد: قبول كردم) و نيز كافي است كه ملك خود را به قصد اجاره در اختيار مستأجر بگذارد و او هم تحويل بگيرد.

مسأله 1853 هرگاه كسي بدون خواندن صيغه براي انجام دادن كاري اجير شود همين كه با درخواست طرف معامله، مشغول كار شود اجاره صحيح است.

مسأله 1854 كسي كه توانايي بر حرف زدن ندارد اگر با اشاره بفهماند كه ملك خود را براي مدّت معيّن به مبلغ معيّن اجاره داده يا اجاره كرده صحيح است.

مسأله 1855 خانه يا دكّان يا چيز ديگري را كه اجاره كرده نمي تواند به ديگري اجاره دهد، مگر اين كه چنين حقّي به مستأجر داده شده باشد.

مسأله 1856 كسي كه خانه يا مغازه يا اطاقي را اجاره كرده و حق دارد به ديگري واگذار كند نمي تواند به زيادتر از آن مبلغ اجاره دهد مگر اين كه كاري (مانند تعمير و سفيد كردن يا گذاردن قفسه و فرش) در آن انجام داده باشد

ص: 396

تا مقدار اضافي در برابر آن قرار گيرد.

مسأله 1857 هرگاه كارگر يا كارمندي خود را در استخدام و اجاره ديگري قرار دهد نمي تواند او را به استخدام و اجاره ديگري درآورد، مگر اين كه ظاهر كلام يا عملش اين باشد كه مستأجر از اين جهت آزاد است، در اين صورت چنانچه او را به زيادتر از آن مبلغ واگذار كند اشكال دارد ولي در غير خانه و مغازه و اجير اشكال ندارد.

شرايط اجاره

مسأله 1858 مالي را كه اجاره مي دهند چند شرط دارد: 1 بايد معيّن باشد، بنابراين اگر بگويد: يكي از خانه ها يا يكي از اتومبيلهاي خود را اجاره مي دهم صحيح نيست. 2 مستأجر بايد آن را ببيند يا مالك اوصاف آن را كاملاً بيان كند. 3 تحويل آن ممكن باشد، پس اجاره دادن اسبي كه فرار كرده و مستأجر قادر بر گرفتن آن نيست باطل است. 4 آن مال به واسطه استفاده كردن از بين نرود، بنابراين اجاره دادن نان و ميوه صحيح نيست. 5 استفاده اي كه مال را براي آن اجاره داده اند ممكن باشد، پس اجاره دادن زمين براي زراعت، در صورتي كه قابل زراعت نباشد يا آب كافي نداشته باشد باطل است. 6 چيزي را كه اجاره مي دهد ملك او باشد، يا وكيل و ولي در اجاره آن باشد.

مسأله 1859 اجاره درخت يا باغ يا مرتع براي استفاده از ميوه يا علف آن صحيح است.

مسأله 1860 زن مي تواند براي اين كه از شيرش استفاده كنند اجير شود و لازم نيست از شوهر خود اجازه بگيرد، ولي اگر به واسطه شير دادن

ص: 397

حقّ شوهر از بين برود، بدون اجازه او جايز نيست.

مسأله 1861 منافعي كه مال را براي آن اجاره مي دهند چند شرط دارد: 1 حلال بودن، بنابراين اجاره دادن مغازه يا ماشين براي شراب فروشي يا حمل شراب باطل است. 2 پول دادن در مقابل چنان منفعتي در نظر مردم بيهوده نباشد. 3 اگر آن مال فايده هاي مختلفي دارد بايد معيّن كنند براي كدام فايده آن را اجاره مي دهند، مثلاً حيواني كه به درد سواري و باربري هر دو مي خورد بايد معيّن كنند كه اجاره آن براي كدام يك از اين دو است، و اگر هر دو در نظر باشد باز بايد روشن سازند. 4 بايد مدّت اجاره را نيز معيّن كنند.

مسائل متفرّقه اجاره

مسأله 1862 هرگاه ابتداي اجاره را معيّن نكنند ابتداي آن بعد از خواندن صيغه يا تحويل گرفتن مال است.

مسأله 1863 اگر خانه يا ملكي را مثلاً يك ساله اجاره دهند و ابتداي آن را يك ماه بعد از خواندن صيغه معيّن كنند اجاره صحيح است، اگر چه در موقع خواندن صيغه آن خانه در اجاره ديگري باشد.

مسأله 1864 اگر به مستأجر بگويد: خانه را يك ماهه به هزار تومان به تو اجاره مي دهم و هر قدر بيشتر بماني به همين قيمت است، فقط در ماه اوّل اجاره صحيح است چون بقيّه را معيّن نكرده، ولي اگر ماه اوّل را هم معيّن نكند فقط بگويد هر ماه يك هزار تومان است، اجاره بكلّي باطل است.

مسأله 1865 مسافرخانه ها و هتل هايي كه معلوم نيست انسان در آن چقدر مي ماند اگر قرار بگذارند كه مثلاً شبي

ص: 398

يكصد تومان بدهد و طرفين راضي باشند اشكال ندارد، ولي چون مدّت اجاره را معلوم نكرده اند اجاره صحيح نيست، بنابراين مادام كه رضايت صاحب آن حاصل است مي تواند بماند وگرنه حقّي ندارد، امّا اگر تعداد شبها را از اوّل معيّن كنند، حق دارد تا آخر مدّت بماند.

مسأله 1866 هرگاه زمين را براي زراعت گندم يا جو اجاره دهد و مال الاجاره را گندم يا جو همان زمين قرار دهد اجاره صحيح نيست، همچنين در مقابل محصولات ديگر زمين.

مسأله 1867 كسي كه چيزي را اجاره داده تا آن را تحويل ندهد حق ندارد مال الاجاره آن را مطالبه كند، همچنين اگر براي انجام كاري اجير شده پيش از انجام كار حقّ مطالبه اُجرت ندارد.

مسأله 1868 مستحبّ است اجرت كارگر را قبل از آن كه عرق او بخشكد به او بدهند، مگر اين كه خود كارگر مايل نباشد و مثلاً مي خواهد حقوق خود را ماه به ماه بگيرد.

مسأله 1869 هرگاه چيزي را كه اجاره داده تحويل مستأجر دهد، امّا او تحويل نگيرد، يا تحويل بگيرد و از آن استفاده اي نكند، بايد مال الاجاره را بپردازد.

مسأله 1870 اگر كسي اجير شود كه در روز معيّني كاري را انجام دهد و در آن روز براي انجام كار حاضر شود، ولي صاحب كار، كاري به او ندهد، بايد اُجرت او را بدهد، مثلاً اگر بنايي را براي ساختن بنايي در روز معيّني اجير كند و بنّا در آن روز آماده كار باشد ولي صاحب كار طفره برود و بنّا در آن روز بيكار بماند، بايد اجرتش را بدهد؛ امّا اگر براي

ص: 399

خودش يا ديگري كار كند احتياط آن است كه فقط تفاوت را از صاحب كار اوّل بگيرد (در صورتي كه مزد دوم كمتر باشد).

مسأله 1871 هرگاه بعد از تمام شدن مدّت اجاره يا در اثناء بفهمد اجاره باطل بوده، مستأجر بايد مال الاجاره را به مقدار ارزش معمولي به صاحب ملك بدهد (خواه كمتر از مقدار قرارداد باشد يا بيشتر) پس اگر ارزش معمولي ماهي يك هزار تومان است، ولي او به پانصد تومان يا دو هزار تومان اجاره كرده بايد همان يك هزار تومان را بدهد.

مسأله 1872 اگر چيزي را كه اجاره كرده تلف شود، يا معيوب گردد چنانچه در نگهداري آن كوتاهي نكرده و در استفاده از آن زياده روي ننموده باشد ضامن نيست، مثلاً اگر پارچه اي كه به خيّاط داده دزد ببرد يا در آتش سوزي از بين برود، در صورتي كه در حفظ آن كوتاهي نكرده باشد، مسؤول نيست، ولي اگر بر اثر اشتباه يا هر علّت ديگر آن را با دست خود ضايع يا معيوب كرده باشد ضامن است، مگر اين كه عيب از خود جنس باشد، مثلاً جنس پارچه طوري است كه با اطو زدن خراب مي شود در اين صورت ضامن نيست.

مسأله 1873 هرگاه قصّاب سر حيواني را ببرد و آن را حرام كند، بايد قيمت آن را به صاحبش بدهد، خواه مجّاني سر بريده باشد يا در برابر مزد، و مزدي هم طلبكار نيست.

مسأله 1874 هرگاه حيواني را براي بردن بار شكستني اجاره دهد چنانچه آن حيوان بلغزد يا رم كند و بار را بشكند صاحب حيوان ضامن نيست، ولي اگر به

ص: 400

واسطه زدن و مانند آن يا كوتاهي در هدايت حيوان از راه مورد اطمينان، حيوان به زمين خورد و بار را بشكند ضامن است، همچنين در مورد چپ شدن اتومبيلها و تلف شدن بارها اگر تخلّفات يا كوتاهي او، سبب تلف گردد ضامن است، امّا اگر اتومبيل سالم، به علّتي بعضي از قسمتهايش بشكند و چپ شود و بار تلف گردد ضامن نيست.سهل انگاري ضرري به بيمار يا كودك برساند، يا سبب مرگ او گردد ضامن است و همچنين اگر خطا كند و سبب زياني شود، ولي اگر كوتاهي نكرده و مرتكب خطا نشده است، بلكه بر اثر عوامل ديگري، بيمار معيوب گردد يا بميرد ضامن نيست به شرط اين كه در مورد كودك با اجازه ولي اقدام كرده باشد.

مسأله 1876 هرگاه طبيب نسخه اي براي بيمار بنويسد يا دستوري به او بدهد و يا شخصاً دوا را به او به خوراند يا تزريق كند، چنانچه در معالجه خطا كند و به مريض ضرري برسد يا بميرد ضامن است.

مسأله 1877 طبيب و جرّاح براي اين كه در مقابل خطا و اشتباهي كه مرتكب مي شوند ضامن نباشند مي توانند به مريض يا وليّ او بگويند كه اگر ضرري بدون توجّه به مريض برسد ضامن نيستند و آنها قبول كنند، در چنين صورتي اگر دقّت و احتياط لازم را بكند و به مريض ضرري برسد، يا بميرد طبيب و جرّاح ضامن نيستند.

مسأله 1878 مستأجر و مالك مي توانند اجاره را با رضايت يكديگر به هم بزنند و همچنين اگر در اجاره حقّ فسخ براي يكي از آن دو، يا براي هر دو، قرار

ص: 401

داده شده باشد مي تواند مطابق آن اجاره را فسخ كند.

مسأله 1879 اگر اجاره دهنده يا مستأجر بفهمد كه مغبون شده است و قبلاً از قيمت باخبر نبوده مي تواند اجاره را فسخ كند، ولي اگر در موقع اجاره شرط كنند كه اگر مغبون هم باشند حقّ فسخ ندارند در اين صورت نمي توانند اجاره را به هم زنند.

مسأله 1880 هرگاه چيزي را به كسي اجاره دهد و پيش از تحويل دادن به مستأجر كسي آن را غصب كند مستأجر حق دارد اجاره را به هم بزند ونيز مي تواند صبر كند و اجاره مدّتي را كه در تصرّف غاصب بوده به ميزان معمول از او بگيرد، امّا اگر بعد از تحويل كسي آن را غصب كند نمي تواند اجاره را فسخ كند.

مسأله 1881 هرگاه پيش از تمام شدن مدّت اجاره، ملك را به مستأجر بفروشد اجاره به هم نمي خورد و مستأجر بايد مال الاجاره را بپردازد، همچنين اگر به ديگري بفروشد باز اجاره به حال خود باقي است.

مسأله 1882 هرگاه پيش از شروع مدّت اجاره ملك بطوري خراب شود كه قابل استفاده نباشد، يا قابل استفاده اي كه در قرارداد گفته اند، نباشد، اجاره باطل مي شود و پولي كه مستأجر به صاحب ملك داده به او برمي گردد، ولي اگر بعد از گذشتن مقداري از مدّت كه در آن قابل استفاده بوده خراب شود، اجاره مدّتي كه باقي مانده است باطل مي شود.

مسأله 1883 اگر خانه اي را كه مثلاً دو اطاق دارد اجاره دهد و يك اطاق آن خراب شود، چنانچه فوراً آن را بسازد و

ص: 402

هيچ مقدار از استفاده آن از بين نرود اجاره باطل نمي شود و مستأجر هم حقّ فسخ ندارد، ولي اگر ساختن آن به اندازه اي طول بكشد كه مقداري از استفاده مستأجر از بين برود اجاره نسبت به آن اطاق باطل مي شود، و در بقيّه نيز حقّ فسخ دارد.

مسأله 1884 اجاره با مرگ صاحب ملك يا مستأجر باطل نمي شود و آن حق تا آخر مدّت براي ورثه آنها باقي مي ماند، ولي اگر شرط كرده اند كه مستأجر شخصاً از آن ملك استفاده كند نه ديگري، صاحب ملك حق دارد باقيمانده مدّت را فسخ كند.

مسأله 1885 هرگاه صاحب كار، بنّايي را وكيل كند كه براي او كارگر ساختماني بگيرد چنانچه بيش از آنچه به كارگر مزد مي دهد از صاحب كار بگيرد حرام است، ولي اگر قبول كند كه ساختمان را با مبلغ معيّني تمام نمايد و بيش از آنچه خرج كرده است باشد اشكالي ندارد، امّا احتياط اين است كه خودش هم كاري را انجام داده باشد، خواه بنّايي باشد، يا نظارت بر آن، يا تهيّه مصالح.

مسأله 1886 هرگاه رنگرز قرار بگذارد كه مثلاً پارچه را فلان طور رنگ كند چنانچه طور ديگري رنگ كند حق ندارد مزدي بگيرد، بلكه اگر سبب خرابي يا كمي ارزش پارچه شود ضامن است، همين مسأله در مورد خيّاط و كفّاش و غير آنها ثابت است.

جعاله

جعاله

مسأله 1928 جُعاله آن است كه انسان قرار بگذارد كه در مقابل كاري كه براي او انجام مي دهند مال معيّني بدهد، مثلاً بگويد «هر كس گمشده مرا پيدا كند هزار تومان به او مي دهم» به

ص: 403

شخصي كه اين قرار را مي گذارد «جاعل» و به شخصي كه كار را انجام مي دهد «عامل» مي گويند و فرق ميان «جعاله» و «اجير كردن كسي براي انجام كاري» اين است كه در اجاره بعد از خواندن صيغه اجير بايد عمل را انجام دهد و كسي هم كه او را اجير كرده اجرت را به او بدهكار است، ولي در جعاله عامل مي تواند مشغول كار نشود، يا در وسط كار از آن دست بكشد و نيز تا كار را انجام نداده جاعل بدهكار نيست.

مسأله 1929 جعاله ممكن است با شخص غير معيّن يا با شخص معيّن صورت گيرد مثلاً، بگويد: اگر طبيبي بيماري فرزندم را علاج كند، فلان مقدار خواهم داد؛ و يا به غوّاصي بگويد: اگر فلان جنس غرق شده مرا از دريا بيرون آوري، هزار تومان به تو مي دهم در هر دو صورت صحيح است.

شرايط جعاله

مسأله 1930 جاعل بايد بالغ و عاقل باشد و از روي اراده و اختيار قرارداد ببندد و شرعاً بتواند در مال خود تصرّف كند، بنابراين جعاله آدم سفيهي كه مال خود را بيهوده مصرف مي كند صحيح نيست.

مسأله 1931 كار مورد قرارداد بايد حرام نباشد و نيز بايد نتيجه عقلايي داشته باشد، بنابراين اگر بگويد هر كسي شراب بخورد، يا هر كس در شب به جاي تاريكي برود فلان مبلغ را به او مي دهم اين جعاله صحيح نيست.

احكام جعاله

مسأله 1932 هرگاه مالي را معيّن كند و مثلاً بگويد هر كس اسب مرا پيدا كند اين گندم را به او مي دهم احتياط آن است كه مقدار و خصوصيّات آن

ص: 404

را كه در ارزش آن تأثير دارد معيّن كند و اگر مال را معيّن نكند و مثلاً بگويد كسي كه اسب مرا پيدا كند صد كيلو گندم به او مي دهم بايد خصوصيّات گندم را كه در قيمت دخالت دارد معيّن نمايد، ولي اگر جاعل مزد معيّني را براي اين كار قرار ندهد و بگويد هر كسي گمشده مرا پيدا كند پولي به او مي دهم يا مژدگاني دريافت خواهد كرد جعاله باطل است و چنانچه كسي آن عمل را انجام دهد بايد مزد او را به مقداري كه كار او در نظر مردم ارزش دارد بدهد، مگر اين كه ظاهر گفتار جاعل اين باشد كه مبلغ مورد نظر او كمتر از آن است، در اين صورت بايد همان را بدهد.

مسأله 1933 اگر عامل پيش از قرارداد آن كار را انجام داده باشد حقّي نسبت به مزد ندارد، همچنين اگر بعد از قرارداد كار را به قصد اين كه پول نگيرد انجام دهد.

مسأله 1934 هرگاه كسي بگويد هر كس گمشده مرا پيدا كند نيمي از آن را به او مي دهم، در صورتي كه عامل از خصوصيّات و قيمت آن گمشده باخبر نباشد جعاله اشكال دارد.

مسأله 1935 «جاعل» و «عامل» مي توانند قبل از شروع به كار، جعاله را فسخ كنند، بعد از شروع نيز مي توانند جعاله را به هم بزنند، ولي اگر جاعل به هم زند بايد مزد مقدار عملي را كه انجام داده به او بدهد. گذاردن عمل سبب ضرر و زيان جاعل شود بايد آن را تمام كند و در صورتي كه تمام نكند ضامن است، مثلاً اگر

ص: 405

به طبيب بگويد اگر چشم مرا عمل كني فلان مقدار به تو مي دهم و او جراحي را شروع كند، چنانچه ناتمام گذاردن آن باعث معيوب شدن چشم گردد حقّي بر جاعل ندارد و ضامن ضرر و زيان او نيز هست.

مسأله 1937 هرگاه عامل كاري را كه تا تمام نشود فايده ندارد نيمه كاره رها كند، مثلاً مقداري دنبال گمشده بگردد و بعد رها كند هيچ گونه حقّي بر جاعل ندارد، همچنين اگر انجام دادن قسمتي از كار مفيد باشد (مثل اين كه قسمتي از لباس را بدوزد) در صورتي كه مزد را براي اتمام كار قرار داده باز هيچ گونه حقّي ندارد، ولي اگر مقصودش اين باشد كه هر مقدار عمل كند به همان مقدار مزد دريافت نمايد بايد مزد مقداري را كه انجام داده به خيّاط بدهد.

مزارعه

مزارعه

مسأله 1887 «مزارعه» آن است كه صاحب زمين، زمين خود را در اختيار زارع بگذارد تا زراعت كند و سهم معيّني از حاصل را به مالك دهد. قرارداد مزارعه ممكن است با صيغه لفظي باشد، مثلاً بگويد: «من اين زمين را در برابر يك سوم حاصل آن براي مدّت دو سال در اختيار تو مي گذارم و زارع بگويد: قبول كردم»، يا بدون آن كه صيغه اي بخواند زمين را براي زراعت در اختيار او بگذارد و او تحويل بگيرد (البتّه گفتگوهاي لازم درباره مدّت و مقدار حصّه و مانند آن بايد قبلاً شده باشد).

شرايط مزارعه

مسأله 1888 در مزارعه چند چيز شرط است: 1 صاحب زمين و زارع هر دو بايد بالغ و عاقل باشند و با قصد و اختيار خود مزارعه را انجام دهند

ص: 406

و حاكم شرع آنها را از تصرّف در اموالشان جلوگيري نكرده باشد و سفيه نباشند، 2 همه حاصل زمين به يكي از آن دو اختصاص داده نشود. 3 سهم هر كدام به طور مشاع باشد، مانند نصف يا ثلث حاصل و مثل اينها، بنابراين اگر شرط كنند كه نوعي از حاصل مخصوص به يكي و نوع ديگر مخصوص به ديگري باشد، يا شرط كنند حاصل فلان قسمت از زمين مال يكي و حاصل قسمت ديگر مال دومي باشد صحيح نيست و نيز اگر صاحب زمين بگويد اين زمين را زراعت كن و هرچه مي خواهي به من بده باطل است.

4 بايد مدّتي را كه زمين در اختيار زارع است معيّن كنند و به اندازه اي باشد كه به دست آمدن حاصل در آن مدّت ممكن شود. 5 زمين بايد قابل زراعت باشد ولي اگر زمين آماده نيست امّا مي توان كاري كرد كه آماده زراعت شود مزارعه صحيح است. 6 نوع زراعت را بايد معيّن كند، مگر اين كه زراعت هر چه باشد تفاوتي در نظر آنها و نظر توده مردم نداشته باشد و يا اين كه معلوم باشد كه اين زمين براي چه زراعتي مناسب است. 7 بايد زمين معيّن باشد، بنابراين اگر كسي چند قطعه زمين دارد و بگويد يكي از آنها را به مزارعه دادم در صورتي كه زمينها در مرغوبيّت متفاوت باشد مزارعه باطل است، ولي اگر آن زمينها يكسان است و مثلاً بگويد مقدار پنج هكتار از اين زمين را به تو واگذار مي كنم مانعي ندارد و نيز ممكن است زمين را بدون اين كه زارع ديده باشد

ص: 407

با اوصاف براي او بيان كند. 8 مخارج زراعت و همچنين بذر و مانند آن را بايد معيّن كنند كه بر عهده چه كسي است؛ ولي اگر مخارجي را كه هر كدام بايد بكنند ميان مردم آن محل معلوم باشد كافي است.

احكام مزارعه

مسأله 1889 اگر مالك يا زارع قرار بگذارد كه مقدار معيّني از حاصل (مثلاً يك خروار) مال او باشد و بقيّه را ميان هر دو تقسيم كنند اشكال دارد.

مسأله 1890 هرگاه مدّت مزارعه تمام شود و حاصل به دست نيايد، چنانچه بر اثر كوتاهي زارع باشد صاحب زمين مي تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچيند، ولي اگر به خاطر عقب افتادن سال باشد (طبق آنچه متعارف است) مالك بايد صبر كند و اگر هيچ كدام نباشد و چيدن زراعت باعث ضرر و زيان زارع شود و مالك ضرري نبيند نيز بايد صبر كند، امّا در صورتي كه ضرر متوجّه او شود حق دارد زارع را وادار به چيدن زراعت كند.

مسأله 1891 هرگاه به واسطه پيش آمدي زراعت در زمين ممكن نشود، مثلاً قناتها خراب شود و آب قطع گردد، در صورتي كه مقداري از زراعت به دست آمده حتّي مثل قصيل (علف) كه مي توان آن را به حيوانات داد آن مقدار مطابق قرارداد مال هر دوي آنهاست و در بقيّه، مزارعه باطل است.

مسأله 1892 هرگاه زارع زراعت نكند چنانچه زمين در تصرّف او بوده بايد اجاره آن مدّت را مطابق معمول به مالك بدهد و اگر نقصي در زمين پيدا شده آن را نيز ضامن است.

مسأله 1893 صاحب زمين و زارع بدون رضايت يكديگر نمي

ص: 408

توانند مزارعه را به هم بزنند، ولي اگر به هنگام قرارداد، حقّ فسخ براي هر دو، يا يكي از آن دو معيّن كرده باشند، مي تواند مطابق قرارداد، معامله را به هم زند.

مسأله 1894 اگر بعد از قرارداد، صاحب زمين يا زارع بميرد مزارعه به هم نمي خورد و ورثه آنها به جاي آنان خواهند بود، ولي اگر زارع بميرد و شرط كرده باشند كه شخصاً زراعت كند مزارعه به هم مي خورد و اگر زراعت نمايان شده باشد بايد سهم او را به ورثه اش بدهند، ولي ورثه نمي توانند صاحب زمين را مجبور كنند كه زراعت در زمين باقي بماند، مگر اين كه چيدن آن موجب ضرر و زيان آنها شود.

مسأله 1895 هرگاه بعد از زراعت و قبل از پايان محصول بفهمند مزارعه باطل بوده اگر بذر از صاحب زمين است زراعت متعلّق به اوست و بايد اجرت زارع را مطابق معمول بپردازد و اگر بذر از زارع باشد زراعت مال اوست و بايد مال الاجاره زمين را مطابق معمول به صاحب زمين بدهد و چنانچه رضايت به باقي ماندن زراعت تا پايان مدّت در زمين خود ندهد زارع بايد آن را بچيند، مگر اين كه اين كار موجب ضرر و زيان او گردد و باقي ماندن در زمين و پرداختن مال الاجاره موجب ضرر و زياني براي مالك نباشد.

مسأله 1896 اگر بعد از جمع كردن حاصل و تمام شدن مدّت مزارعه، ريشه زراعت در زمين بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد چنانچه صاحب زمين و زارع از آن صرف نظر نكرده باشند حاصل سال دوم مطابق سال

ص: 409

اوّل بايد تقسيم شود.

مساقات

مساقات

مسأله 1897 هرگاه كسي درختان ميوه خود را تا مدّت معيّني به ديگري واگذار كند كه در مقابل دريافت سهمي از ميوه، باغ او را آبياري و رسيدگي نمايد اين معامله را «مساقات» گويند.

مسأله 1898 معامله مساقات علاوه بر درختان ميوه در مورد درختاني مانند درخت گل كه از گل آن براي گلاب گيري و مانند آن استفاده مي كنند و يا درختاني مثل درخت حنا و سدر كه از برگ آنها بهره مي گيرند، يا بعضي از درختان كه از شيره و صمغ آن استفاده مي كنند صحيح است، ولي در مورد درختاني كه هيچ يك از اينها را ندارد مساقات صحيح نيست.

مسأله 1899 در معامله مساقات مي توانند صيغه بخوانند، همچنين اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را دراختيار كسي كه كار مي كند بگذارد و او نيز به همين قصد تحويل گيرد بي آن كه صيغه اي بخواند، باز معامله صحيح است (ولي گفتگوي لازم براي مدّت و شرايط بايد قبلاً شده باشد).

شرايط مساقات

مسأله 1900 مساقات چند شرط دارد: 1 مالك و باغدار بايد بالغ و عاقل باشند. 2 كسي آنها را مجبور به اين كار نكرده باشد. 3 ممنوع از تصرّف در مال خود نباشند. 4 مدّت مساقات بايد معلوم باشد و اگر ابتداي آن را معيّن كنند و آخر آن را موقعي

قرار دهند كه حاصل آن سال بدست مي آيد صحيح است. 5 بايد سهم هر كدام به صورت نصف يا ثلث حاصل و مانند آن باشد، بنابراين اگر قرار بگذارند كه مثلاً يك تن از ميوه، مال صاحب باغ و بقيّه

ص: 410

مال كسي است كه كار مي كند معامله باطل است. 6 بايد قرار داد معامله را پيش از ظاهر شدن ميوه بگذارند و اگر بعد از ظاهر شدن ميوه و پيش از رسيدن آن بگذارند چنانچه كارهايي مانند آبياري و سمپاشي كه براي پرورش ميوه لازم است باقي مانده باشد مساقات صحيح است وگرنه اشكال دارد و اگر فقط احتياج به كارهايي مانند چيدن ميوه و نگهداري آن باشد قرارداد آنها صحيح است، ولي مساقات نيست.

احكام مساقات

مسأله 1901 در مورد بوته خربزه و خيار و مانند آن اگر قرارداد روشني بگذارند و تعداد چيدن و سهم هر كدام را مشخص كنند صحيح است، هر چند مساقات ناميده نمي شود.

مسأله 1902 درختاني كه احتياج به آبياري ندارند و از آب باران يا رطوبت زمين استفاده مي كنند، اگر به كارهاي ديگري مانند بيل زدن و كود دادن و سمپاشي كه موجب زياد شدن يا مرغوبيت ميوه مي شود احتياج داشته باشد معامله مساقات در آن صحيح است.

مسأله 1903 طرفين معامله مي توانند با رضايت يكديگر معامله مساقات را فسخ كنند و نيز اگر در ضمن قرارداد، حقّ فسخ براي هر دو يا براي يكي قرارداده باشند مي توانند معامله را به هم زنند واگر در قرارداد مساقات شرطي ذكر كرده باشند و آن شرط عملي نشود و كسي كه شرط به نفع اوست نتواند طرف را وادار به انجام آن كند، مي تواند معامله را به هم زند.

مسأله 1904 معامله مساقات با مرگ صاحب باغ به هم نمي خورد و ورثه او به جاي او هستند، امّا اگر كسي كه تربيت درختها به

ص: 411

او واگذار شده بميرد در صورتي كه شرط كرده باشند خودش باغداري كند معامله به هم مي خورد، ولي اگر چنين شرطي نكرده باشند ورثه او جانشين او مي شوند.

مسأله 1905 بايد اعمالي را كه بر عهده هر كدام از دو طرف مي باشد قبلاً معيّن كنند، مانند تعمير قنات، يا موتور چاه و همچنين تهيّه كود و وسيله سمپاشي و غير اينها و اگر عرف و قاعده اي در محل باشد همان كافي است.

مسأله 1906 اگر معلوم شود معامله مساقات باطل بوده ميوه هاي باغ مال صاحب باغ است، ولي بايد اجرت آبياري و كارهاي ديگر را مطابق معمول به كسي كه درختان را سرپرستي كرده بدهد.

مسأله 1907 اگر زمين را به ديگري واگذار كنند كه در آن درخت بكارد و آنچه عمل مي آيد مال هردو باشد در صورتي كه تمام جهات را روشن كنند معامله صحيح است، هر چند مساقات ناميده نمي شود.

مسأله 1908 ممكن است طرف قرارداد در مساقات متعدّد باشد يعني صاحب باغ آن را در اختيار چند نفر بگذارد و با آنها قرارداد مساقات ببندد.

حجر

محجورين

محجورين كساني هستند كه حقّ تصرّف در مال خود را ندارند.

مسأله 1909 بچّه نابالغ حقّ تصرّف در مال خود را ندارد و نشانه بلوغ يكي از سه چيز است: «اوّل» پانزده سال قمري تمام در مرد و نه سال قمري تمام در زن «دوم» بيرون آمدن مني «سوم» روييدن موي درشت بالاي عورت.

مسأله 1910 درشت شدن صدا و روييدن موي درشت در صورت و پشت لب و مانند آن، دليل بر بلوغ نيست، مگر اين كه از اين

ص: 412

راه يقين به بالغ شدن حاصل شود.

مسأله 1911 «ديوانه» و «سفيه» يعني كسي كه مال خود را بيهوده مصرف مي كند و توانايي بر نگهداري و معامله ندارد، حق ندارند در مال خود تصرّف كنند بلكه بايد زير نظر وليّ آنها باشد.

مسأله 1912 كسي كه ورشكست شده يعني بدهكاري او بيش از سرمايه موجود اوست و طلبكاران از حاكم شرع خواسته اند كه او را از تصرّف در اموالش ممنوع كند بعد از حكم حاكم حقّ تصرّف در اموال خود ندارد.

مسأله 1913 كسي كه گاهي عاقل و گاهي ديوانه است تصرّفي كه در موقع ديوانگي در اموال خود مي كند صحيح نيست.

مسأله 1914 انسان مي تواند قبل از مرگ خود خواه صحيح و سالم باشد يا بيمار هر قدر از مال خود را بخواهد، به ديگري ببخشد، يا جنسي را ارزانتر از قيمت بفروشد، يا به مصرف خود و عيال و ميهمان برساند، ولي احتياط آن است كه در مرضي كه با آن از دنيا مي رود (يعني در آستانه مرگ) در بيش از ثلث مال خود چنين تصرّفاتي نكند، مگر با اجازه ورثه.

وكالت

مسأله 1915 «وكالت» آن است كه انسان كاري كه شرعاً مي تواند در آن دخالت و تصرّف كند به ديگري واگذار نمايد تا از طرف او انجام دهد، مثلاً كسي را وكيل كند كه خانه او را بفروشد، يا همسري را براي او عقد كند و در صورتي كه شرايط در آن جمع باشد صحيح است.

مسأله 1916 وكيل و موكّل هر دو بايد عاقل و بالغ و رشيد (كسي كه اموال خود را بيهوده مصرف نكند)

ص: 413

باشند و وكالت را از روي قصد و اختيار انجام دهند.

مسأله 1917 قرارداد وكالت را مي توان به وسيله خواندن صيغه فارسي يا عربي يا هر زبان ديگر انجام داد، همچنين اگر عملاً به ديگري بفهماند كه او را وكيل كرده و او هم عملاً بفهماند كه قبول نموده است (مثلاً مال خود را براي فروختن به او بسپارد و او هم قبول كند) آن نيز صحيح است.

مسأله 1918 هرگاه انسان كسي را كه در شهر ديگر است وكيل نمايد و براي او وكالتنامه بفرستد و او قبول كند، وكالت صحيح است، هرچند وكالتنامه بعد از مدّتي بدست او برسد وكارهاي وكيل بعد از رسيدن وكالتنامه و قبول آن صحيح خواهد بود.

مسأله 1919 وكالت در كارهاي حرام، يا در اموري كه وكيل قدرت انجام آن را عقلاً يا شرعاً ندارد باطل است، مثلاً شخصي كه در حال احرام است چون نبايد صيغه عقد ازدواج را بخواند نمي تواند براي خواندن صيغه از طرف ديگري وكيل شود.

مسأله 1920 هرگاه انسان كسي را براي انجام تمام كارهاي خودش يا قسمت معيّني از كارها (مثلاً آنچه مربوط به اموال اوست) وكيل كند جايز است، ولي اگر براي يكي از كارها بدون اين كه آن كار را معيّن نمايد، وكيل كند صحيح نيست.

مسأله 1921 هرگاه كسي وكيل خود را عزل كند، بعد از رسيدن اين خبر به او بركنار مي شود، ولي اگر پيش از رسيدن اين خبر به او كاري را انجام داده باشد صحيح است، امّا وكيل هر موقع بخواهد مي تواند از وكالت كنار برود هرچند موكّل غايب باشد.

مسأله 1922

ص: 414

وكيل نمي تواند براي انجام كاري كه به او واگذار شده ديگري را وكيل كند، مگر اين كه موكّل به او اجازه داده باشد كه از طرف خودش يا از طرف او وكيل بگيرد، در اين صورت مي تواند هر طور كه به او اجازه داده است عمل نمايد.

مسأله 1923 هرگاه انسان با اجازه موكّل كسي را از طرف او وكيل نمايد نمي تواند آن وكيل را عزل كند و اگر وكيل اوّل بميرد يا از وكالت كناره گيري كند وكالت دومي باطل نمي شود، ولي اگر با اجازه موكّل كسي را از طرف خودش (از طرف وكيل) وكيل نمايد هم موكّل مي تواند او را عزل كند و هم وكيل اوّل و اگر وكيل اوّل بميرد يا عزل شود وكالت دومي هم از بين مي رود.

مسأله 1924 هرگاه چند نفر را براي انجام كاري وكيل كند و به آنها بگويد هر كدام از شما وكيل من هستيد، در اين صورت هر يك از آنان كار را انجام دهد صحيح است و چنانچه يكي از آنها بميرد، وكالت ديگران باطل نمي شود و اگر بگويد همه باهم وكيل من هستيد هيچ كدام به تنهايي نمي تواند كاري انجام دهد و اگر يكي از آنان بميرد وكالت ديگران هم باطل مي شود.

مسأله 1925 هرگاه وكيل يا موكّل از دنيا برود يا ديوانه شود وكالت باطل مي شود، هر چند ديوانه بعداً عاقل گردد، ديوانگي موقّت نيز بنابر احتياط باعث باطل شدن وكالت است، ولي بي هوشي موقّت موجب باطل شدن وكالت نيست.

مسأله 1926 هرگاه كسي را براي انجام كاري وكيل كند و

ص: 415

حقّي براي او قرار دهد بايد بعد از انجام كار، آن را بپردازد.

مسأله 1927 اگر وكيل در نگهداري اموالي كه در اختيار اوست كوتاهي كند، يا غير از آن تصرفي كه به او اجازه داده شده تصرّف ديگري بنمايد و آن مال از بين برود يا ناقص شود، ضامن است، ولي اگر بعد از آن تصرّف، مال باقي باشد و در آن تصرّفاتي را كه اجازه داده بكند آن تصرّف صحيح است.

قرض

مسأله 1938 قرض دادن از كارهاي بسيار مستحبّ است و در آيات قرآن مجيد و اخبار معصومين (عليهم السلام) درباره آن زياد سفارش شده، از پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) روايت شده كه «هركس به برادر مسلمان خود قرض دهد مال او زياد مي شود و ملائكه بر او رحمت مي فرستند و اگر با بدهكار خود مدارا كند بدون حساب و به سرعت از صراط مي گذرد و كسي كه برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد بهشت بر او حرام مي شود» و نيز در روايتي آمده است كه «ثواب صدقه ده برابر است و ثواب قرض هيجده برابر!»

شرايط قرض

مسأله 1939 قرارداد قرض را مي توان با صيغه لفظي انجام داد و نيز با عمل، به اين گونه كه چيزي را به نيّت قرض به كسي بدهد و او هم به همين نيّت بگيرد، در هر دو صورت صحيح است.

مسأله 1940 در قرض بايد «مقدار» و «مدّت» و جنس روشن باشد و نيز «قرض دهنده» و «گيرنده» هر دو بالغ و عاقل باشند و سفيه و ممنوع از تصرّف در اموال خود نباشند و اين

ص: 416

كار را از روي اراده و قصد انجام دهند، نه اجبار و اكراه يا شوخي.

احكام قرض

مسأله 1941 اگر در قرارداد قرض براي پرداخت آن مدّتي قرار دهند طلبكار پيش از رسيدن آن مدّت نمي تواند طلب خود را بخواهد، ولي اگر مدّت نداشته باشد هر وقت بخواهد مي تواند طلب خود را مطالبه كند.

مسأله 1942 در صورتي كه قرض مدّت دار باشد و بدهكار بخواهد قبل از رسيدن مدّت بدهي خود را بپردازد، طلبكار مجبور به قبول آن نيست، ولي اگر تعيين مدّت فقط براي همراهي با بدهكار باشد چنانچه پيش از وقت بدهي را بدهد طلبكار بايد قبول كند.

مسأله 1943 هرگاه طلبكار طلب خود را در موقعي كه حق دارد مطالبه كند بدهكار بايد فوراً آن را بپردازد، و تأخير آن گناه است، ولي اگر بدهكار غير از خانه اي كه در آن نشسته و اثاث و لوازم منزل و چيزهاي ديگري كه به آن احتياج دارد چيزي نداشته باشد، طلبكار بايد صبر كند و نمي تواند او را مجبور كند كه چيزهاي مورد احتياجش را بفروشد، امّا بدهكار بايد براي پرداخت بدهي خود تلاش كند و از طريق كسب و كار يا راههاي مشروع ديگر چيزي به دست آورده و بدهي خود را بپردازد.

مسأله 1944 كسي كه دسترسي به طلبكار خود ندارد، چنانچه اميد نداشته باشد او را پيدا كند، احتياط واجب آن است كه مقدار طلب او را با اجازه حاكم شرع به فقير دهد، خواه آن فقير غير سيّد باشد يا سيد.

مسأله 1945 اگر مال ميّت بيش از مخارج واجب كفن و دفن و بدهي

ص: 417

او نباشد بايد مال او را در همين راه مصرف كرد و به وارث چيزي نمي رسد.

مسأله 1946 هرگاه كسي مقداري پول طلا و نقره رايج يا غير آن را قرض كند و بعداً ارزش آن كم شود، يا چند برابر گردد، بايد همان مقدار را كه گرفته پس بدهد، خواه قيمت آن كم شده باشد يا زياد.

مسأله 1947 اگر مدّت فرا رسد و چيزي را كه قرض كرده عيناً موجود باشد و طلبكار همان را مطالبه كند، لازم نيست آن را به او بدهد، هر چند احتياط مستحب دادن همان مال است.

مسأله 1948 هرگاه قرض دهنده شرط كند كه زيادتر از مقداري كه داده بگيرد، ربا و حرام است، خواه جنسي باشد كه با وزن و پيمانه خريد و فروش مي شود يا با عدد، بلكه اگر قرار بگذارد كه بدهكار عملي براي او انجام دهد يا جنس ديگري اضافه كند، مثلاً شرط كند علاوه بر پولي كه قرض كرده مقداري گندم هم به او بدهد، يا اين كه مقداري طلاي نساخته را قرض دهد و شرط كند كه همان مقدار را ساخته پس بگيرد، همه اينها ربا و حرام است، ولي مانعي ندارد خود بدهكار بدون اين كه شرطي در كار باشد مقداري اضافه كند بلكه اين كار مستحبّ است.

مسأله 1949 ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است و كسي كه قرض ربايي گرفته مالك آن نمي شود و تصرّف در آن جايز نيست، ولي هرگاه طوري باشد كه اگر قرار ربا را هم نداده بود صاحب پول راضي بود كه گيرنده قرض در آن تصرّف كند در اين

ص: 418

صورت قرض گيرنده مي تواند در آن تصرّف نمايد.

مسأله 1950 هرگاه گندم يا بذر ديگري را بطور قرض ربايي بگيرد و با آن زراعت كند حاصلي كه از آن بدست مي آيد مال قرض دهنده است نه قرض گيرنده.

مسأله 1951 هرگاه لباسي را بخرد و بعداً با پولي كه از راه قرض ربايي به دست آورده، يا از پول حلالي كه مخلوط به ربا است، به صاحب لباس بدهد، چنانچه موقع خريد قصدش اين بوده كه از چنين پولي آن را بپردازد پوشيدن آن لباس و نماز خواندن با آن اشكال دارد و اگر موقع خريد قصدش اين نبوده بعداً اين قصد براي او پيدا شده، اشكال ندارد، ولي ذمّه او با مال حرام ادا نمي شود.

مسأله 1952 انسان مي تواند مقداري پول را به كسي بدهد كه در شهر ديگر از كسي كه طرف اوست كمتر بگيرد و اين را صرف برات گويند و به اين مي ماند كه از قسمتي از طلب خود صرف نظر كرده است ولي اگر مقداري پول بدهد كه بعد از مدّتي در شهر ديگر زيادتر بگيرد مثلاً هزار تومان بدهد و در شهر ديگر يك هزار و صد تومان بگيرد ربا و حرام است.

مسأله 1953 هرگاه بدهكار از دنيا برود تمام بدهي هاي او (هر چند مدّت آن نرسيده باشد) بايد پرداخت شود و طلبكاران مي توانند آن را مطالبه نمايند.

حواله

احكام حواله

مسأله 1954 هرگاه بدهكار، طلبكار خود را حواله بدهد كه طلبش را از شخص ديگري بگيرد و طلبكار قبول كند، بدهي بر ذمّه آن شخص مي شود و بدهكار از بدهي خلاص مي

ص: 419

شود.

مسأله 1955 حواله دهنده و طلبكار و كسي كه سر او حواله داده شده هر سه بايد بالغ و عاقل باشند و كسي آنها را مجبور نكرده باشد، و سفيه و ممنوع از تصرّف در اموالشان نباشند، ولي حواله دادن شخص ممنوع التّصرّف سر كسي كه به او بدهكار نيست اشكال ندارد.

مسأله 1956 هرگاه سر كسي حواله بدهند كه بدهكار است لازم است قبول كند، ولي اگر سر كسي حواله دهند كه بدهكار نمي باشد لازم نيست قبول كند و در صورتي حواله صحيح است كه او قبول كند، همچنين اگر انسان بخواهد به كسي كه طلبكار است جنس ديگري را حواله دهد مثلاً يكصد كيلو گندم طلبكار است به او حواله دهد يكصد كيلو جو در عوض آن بگيرد، در صورتي صحيح است كه طلبكار اين حواله را قبول كند.

مسأله 1957 حواله در صورتي صحيح است كه انسان بدهكار باشد، پس اگر به كسي بگويد قرضهايي را كه از تو بعداً مي گيرم از همين حالا حواله مي كنم صحيح نيست.

مسأله 1958 حواله دهنده و طلبكار بايد مقدار حواله و جنس آن را بدانند و اگر ندانند حواله باطل است، پس اگر بگويد يكي از دو طلبي كه داري از فلان كس بگير، درست نيست.

مسأله 1959 اگر بدهي واقعا معيّن باشد، ولي طلبكار و بدهكار در موقع حواله دادن مقدار يا جنس آن را نداند حواله صحيح است، مثلاً اگر طلب كسي را در دفتر نوشته باشد و پيش از ديدن دفتر حواله بدهد بعد دفتر را ببيند و به طلبكار مقدار طلبش را بگويد حواله صحيح است، به

ص: 420

شرط اين كه حدود بدهي معلوم باشد.

مسأله 1960 طلبكار مي تواند حواله را قبول نكند خواه كسي كه حواله سر او داده شده غني باشد يا فقير، خوش حساب باشد يا بد حساب.

مسأله 1961 هرگاه سر كسي حواله دهند كه بدهكار نيست او پيش از پرداختن حواله نمي تواند مقدار آن را از حواله دهنده بگيرد و اگر طلبكار به كمتر از آن مقدار راضي شود فقط همان مقدار را مي تواند از حواله دهنده بگيرد.

مسأله 1962 هيچ يك از حواله دهنده و حواله گيرنده نمي توانند قرارداد حواله را به هم بزنند، مگر اين كه هر دو راضي باشند، ولي اگر كسي كه سر او حواله داده اند در همان وقت حواله دادن فقير باشد و طلبكار نداند مي تواند حواله را به هم بزند، امّا اگر بعداً فقير شده يا اين كه از اوّل فقير بوده و طلبكار مي دانسته است حقّ فسخ ندارد.

مسأله 1963 اگر بدهكار و طلبكار و كسي كه به او حواله داده شده يا يكي از آنان براي خود حقّ فسخ قرار دهد مطابق آن مي تواند حواله را به هم بزند.

رهن

رهن

مسأله 1964 «رهن» يا «گرو گذاردن» آن است كه بدهكار با طلبكار قرارداد مي بندد كه مقداري از مال خود را نزد او بگذارد كه اگر طلب او را بموقع ندهد بتواند طلبش را از آن مال بردارد.

مسأله 1965 رهن را مي توان با صيغه لفظي خواند، مثلاً بگويد: اين مال را در برابر آن طلب نزد تو گرو گذاردم او هم بگويد: «قبول كردم» و يا اينكه عملاً انجام دهند، يعني

ص: 421

بدهكار مال خود را به قصد گرو به طلبكار بدهد و او هم به همين قصد، بگيرد.

شرايط و احكام رهن

مسأله 1966 «گرو گذار» و «كسي كه مال را گرو مي گيرد» بايد بالغ و عاقل باشند و كسي آنها را مجبور نكرده باشد و نيز بايد سفيه نباشند همچنين حاكم شرع او را به خاطر ورشكستگي از تصرّف در اموالش جلوگيري نكرده باشد.

مسأله 1967 انسان مالي را مي تواند رهن بگذارد كه شرعاً بتواند در آن تصرّف كند و اگر مال شخص ديگري را رهن بگذارد صحيح نيست، مگر اين كه صاحب مال اجازه دهد و اگر صاحب مال به طلبكار بگويد: «من اين مال را در مقابل بدهي فلان كس رهن گذاردم» و او «قبول كند» صحيح است.

مسأله 1968 چيزي را كه گرو مي گذارند بايد خريد و فروش آن صحيح باشد، پس شراب و آلات قمار و مانند آن را نمي توان گرو گذارد.

مسأله 1969 منافع چيزي را كه گرو مي گذارند مانند شير حيوان و ميوه درخت، مال صاحب مال است.

مسأله 1970 احتياط واجب آن است كه گرو بدون تحويل دادن به طلبكار صورت نمي گيرد، ولي اگر گرو گذاري به اين حاصل شود كه مثلاً خانه را طبق سند محضري گرو بگذارند و سند را به طلبكار بدهند بطوري كه در صورت لزوم بتواند طلب خود را از فروش آن بردارد مانعي ندارد، هر چند بدهكار در آن خانه ساكن باشد.

مسأله 1971 هرگونه تصرّفي كه با گرو گذاردن مخالف باشد جايز نيست، بنابراين طلبكار و بدهكار هيچ كدام نمي تواند مالي را كه گرو گذاشته شده بدون اذن

ص: 422

ديگري ملك كسي كند، مثلاً آن را ببخشد، يا بفروشد، ولي اگر يكي از آنان آن را ببخشد يا بفروشد بعد ديگري اجازه دهد اشكال ندارد و احتياط آن است كه هيچ كدام بدون اجازه ديگري تصرّفهاي ديگر هر چند مزاحم رهن نباشد نكنند.

مسأله 1972 اگر طلبكار چيزي را كه گرو برداشته با اجازه بدهكار بفروشد رهن باطل مي شود و پول آن رهن نيست، مگر اين كه اجازه فروش با اين شرط باشد كه پول آن به جاي آن گرو باشد.

مسأله 1973 هرگاه بدهكار سر موعد با مطالبه طلبكار بدهي خود را ندهد، طلبكار مي تواند مالي را كه گرو برداشته بفروشد و طلب خود را بردارد و بقيّه را به بدهكار بدهد و چنانچه دسترسي به حاكم شرع دارد احتياط واجب آن است كه براي اين كار از او اجازه بگيرد.

مسأله 1974 هرگاه بدهكار گروگاني نپرداخته و غير از خانه مسكوني اش و وسايل ضروري خانه مال ديگري نداشته باشد، طلبكار نمي تواند طلب خود را از او بخواهد، بلكه بايد مهلت بدهد، ولي اگر مالي را كه گرو گذاشته، خانه و اثاث ضروري خانه نباشد طلبكار مي تواند آن را بفروشد و طلب خود را بردارد.

مسأله 1975 در ميان بعضي از مردم معمول است كه وامي به صاحب خانه مي دهند و خانه او را گرو برمي دارند به شرط اين كه قيمت كمتري جهت مال الاجاره بپردازند، يا اصلاً مال الاجاره اي ندهند و آن را خانه رهني مي گويند اين كار ربا و حرام است، راه صحيح آن است كه اوّل صاحب خانه، خانه را به

ص: 423

او به مبلغي اجاره دهد ولو مقدار كمي باشد و در ضمن اجاره شرط نمايد كه بايد فلان مقدار وام به او بدهد و خانه را در مقابل آن گرو بگذارد، در اين صورت ربا نيست و حلال است.

ضمانت

ضمانت

مسأله 1976 هرگاه انسان بخواهد ضامن شود كه بدهي كسي را بدهد مي تواند صيغه لفظي به زبان فارسي يا عربي يا هر زبان ديگر بخواند و مثلاً بگويد: «من ضامنم طلب فلان كس را بدهم» و طلبكار هم بگويد: «قبول كردم» و نيز مي تواند قرارداد ضمانت را به و سيله امضا كردن ضمانت نامه، يا هر كار ديگر كه اين مطلب را به طلبكار بفهماند و او هم عملاً قبول كند، انجام دهد.

مسأله 1977 بعد از ضامن شدن بدهي بدهكار به ذمّه ضامن منتقل مي گردد و ذمّه بدهكار پاك مي شود و اگر ضمانت به خواهش بدهكار صورت گرفته باشد هر وقت ضامن بدهي را داد مي تواند آن را از بدهكار سابق بگيرد، نوع ديگري از ضمان نيز وجود دارد كه شخصي، ضامن ديگري مي شود، به اين منظور كه اگر بدهكار در دادن بدهي كوتاهي كرد، يا نتوانست آن را بپردازد، طلبكار طلب خود را از ضامن بگيرد، اين نوع ضمان نيز صحيح است و غالب ضمانتهايي كه در بانكها يا در برابر وامها مي گيرند از اين قبيل است (اوّلي را نقل ذمّه مي گويند و دومي را ضمّ ذمّه به ذمّه و هر دو صحيح است).

شرايط و احكام ضمانت

مسأله 1978 «ضامن» و «طلبكار» بايد بالغ و عاقل باشند، و كسي آنها را مجبور نكرده باشد، ونيز سفيه نباشند و طلبكاري

ص: 424

كه حاكم شرع به واسطه ورشكستگي او را از تصرّف در اموالش جلوگيري كرده نمي تواند ضامن بگيرد (يعني بدهي خود را به ذمّه ديگري منتقل كند).

مسأله 1979 كسي كه انسان ضامن بدهي او مي شود، بايد بدهكار باشد بنابراين اگر كسي بخواهد از ديگري وام بگيرد تا وقتي نگرفته كسي نمي تواند ضامن او بشود ولي اشكالي ندارد كه مثلاً بگويد فلان كارمند يا كارگر را استخدام كن اگر خرابي يا خيانتي به بار آورد من ضامنم، اين ضمانت نيز معتبر است.

مسأله 1980 در ضمانت بايد «طلبكار» و «بدهكار» و «جنس بدهي» معيّن باشد، بنابراين اگر دو نفر از كسي طلبكار باشند و انسان بگويد من در برابر يكي از آن دو ضامن هستم، فايده اي ندارد، همچنين اگر دو نفر به كسي بدهكار باشند و كسي بگويد من ضامنم كه بدهي يكي از آن دو نفر را بدهم، چون معيّن نكرده باطل است و نيز اگر كسي از ديگري يكصد كيلو گندم و يكصد تومان پول طلبكار باشد و كسي بگويد من ضامن يكي از دو طلب هستم و معيّن نكند صحيح نيست.

مسأله 1981 هرگاه طلبكار، طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمي تواند از بدهكار چيزي بگيرد و اگر مقداري از آن را ببخشد آن مقدار را نمي تواند مطالبه نمايد.

مسأله 1982 شخص ضامن نمي تواند ضمانت خود را بدون رضايت طلبكار فسخ كند، ولي اگر ضامن يا طلبكار در قرار داد خود شرط كنند كه هر وقت بخواهند مي توانند فسخ كنند مانعي ندارد.

مسأله 1983 هرگاه ضامن در موقع ضمانت توانايي پرداختن بدهي را داشته

ص: 425

باشد طلبكار نمي تواند ضمانت او را فسخ كند و طلب خود را از بدهكار اوّل مطالبه نمايد، همچنين اگر ضامن در آن موقع فقير باشد ولي طلبكار اين مطلب را بداند و به ضامن شدن او راضي شود حقّ فسخ ندارد، امّا اگر ضامن از همان اوّل فقير باشد و طلبكار هم نداند و بعد متوجّه شود مي تواند ضامن بودن او را فسخ كند.

مسأله 1984 هرگاه كسي بدون اجازه بدهكار ضامن او شود كه بدهي او را بدهد حق ندارد چيزي از او بگيرد، ولي اگر با اجازه او باشد مي تواند بعد از پرداخت بدهي به طلبكار، از بدهكار بگيرد.

كفالت

كفالت

مسأله 1985 هرگاه كسي بر ديگري حقّي داشته باشد (مثلاً طلبي يا قصاصي يا ديه اي يا حقّ ديگري) يا ادّعاي حقّي كند كه دعوي او قابل قبول باشد چنانچه انسان ضامن شود كه صاحب حق يا مدّعي، شخص متّهم را رها كند و هر وقت او را خواست به دست او بسپارد اين قرار داد را «كفالت» و به كسي كه ضامن اين كار مي شود «كفيل» گويند.

مسأله 1986 كفالت را مي توان با صيغه لفظي ادا كرد، مثلاً كفيل به طلبكار بگويد من ضامنم هر وقت بدهكار را بخواهي به دست تو دهم و طلبكار هم قبول نمايد، يا كاري انجام دهند كه معني اين صيغه لفظي را برساند خواه از طريق امضاء سندي باشد يا غير آن، كفالت صحيح است.

شرايط كفالت و كفيل

مسأله 1987 در كفالت رضايت كسي كه حق بر عهده اوست لازم نيست، بنابراين رضايت بدهكار شرط نمي باشد.

مسأله 1988 كفيل بايد بالغ و عاقل باشد

ص: 426

و او را در كفالت مجبور نكرده باشند و بتواند كسي را كه كفيل او شده بموقع حاضر نمايد.

مسأله 1989 چند چيز كفالت را به هم مي زند: 1 طلب طلبكار داده شود.

2 طلبكار از طلب خود بگذرد. 3 بدهكار بميرد. 4 بدهكار يا شخصي را كه متّهم است به دست طلبكار يا مدّعي بدهند. 5 طلبكار حقّ خود را از كفيل ساقط كند. 6 كفيل بميرد. 7 صاحب حق طلب خود را به وسيله حواله يا طور ديگر به شخص ديگري واگذار كند.

مسأله 1990 هرگاه كسي به زور بدهكاري را از دست طلبكار رها كند، چنانچه طلبكار توانايي دسترسي به او را نداشته باشد واجب است او را به دست طلبكار برساند يا دين او را ادا نمايد و اگر شخص يا اشخاصي قاتلي را از دست صاحبان خون بگيرند و فراري دهند حاكم شرع مي تواند آن شخص يا اشخاص را زنداني كند تا قاتل را به وسيله كسان خود تحويل دهند و اگر تحويل قاتل ممكن نشود بايد ديه شخص مقتول را بپردازند.

مسأله 1991 هرگاه كفالت به اجازه شخص مديون باشد و كفيل ناچار شود طلب طلبكار را بدهد، حق دارد آن را از بدهكار بگيرد، ولي اگر به اجازه او نبوده حق ندارد.

امانت

امانت (وديعه)

مسأله 1992 «وديعه» آن است كه انسان مال خود را به ديگري به عنوان امانت و به منظور حفظ و نگهداري بسپارد هر گاه اين مطلب را با صيغه لفظي بگويد، يا بدون اين كه صيغه اي بخواند به شخص امانتدار بفهماند كه مال را براي نگهداري به او مي دهد و او هم

ص: 427

به همين قصد بگيرد، بايد به احكام وديعه و امانت كه بعداً گفته مي شود عمل نمايد.

مسأله 1993 خيانت در امانت حرام است و از گناهان كبيره است و اگر كسي امانتي را بپذيرد بايد در نگهداري آن كوتاهي نكند و هر وقت صاحب امانت از او بخواهد به او بدهد، خواه صاحب امانت مسلمان باشد يا غير مسلمان.

شرايط و احكام امانت

مسأله 1994 امانتدار و كسي كه مال را امانت مي گذارد هر دو بايد «بالغ» و «عاقل» باشند، بنابراين اگر بچّه نابالغ يا ديوانه مالي را نزد كسي امانت بگذارد صحيح نيست، همچنين نمي توان مالي را نزد بچّه نابالغ يا ديوانه امانت گذارد، ولي اگر مميّز باشد و وليّ او اجازه دهد مي تواند امانت را قبول كند.

مسأله 1995 هرگاه از بچّه يا ديوانه چيزي را بطور امانت قبول كند اگر آن چيز مال خود آن بچّه يا ديوانه است بايد به وليّ او برساند و نمي تواند به خود او بازگرداند و اگر مال شخص ديگري است بايد به صاحبش بدهد و در هر حال اگر آن مال تلف شود بايد عوض آن را بدهد، ولي اگر كسي مالي را دست بچّه يا ديوانه اي ببيند كه ممكن است از بين برود و آن را بگيرد و در نگهداري آن كوتاهي نكند ضامن نيست.

مسأله 1996 كسي كه توانايي نگهداري امانت را ندارد نبايد آن را قبول كند، ولي اگر صاحب مال در نگهداري آن عاجزتر باشد و كسي هم كه بهتر حفظ كند وجود نداشته باشد، قبول كردن آن مانعي ندارد.

مسأله 1997 هرگاه انسان به صاحب مال بفهماند كه براي

ص: 428

نگهداري مال او حاضر نيست، چنانچه او مال را بگذارد و برود و اين شخص مال را بر ندارد و آن مال تلف شود، كسي كه امانت را قبول نكرده ضامن نيست، ولي بهتر آن است كه اگر مي تواند آن را نگهداري كند.

مسأله 1998 كسي كه چيزي را امانت مي گذارد هر وقت بخواهد مي تواند آن را پس بگيرد و كسي هم كه امانتي قبول كرده هر وقت بخواهد مي تواند آن را به صاحبش بازگرداند.

مسأله 1999 هرگاه انسان از نگهداري امانت منصرف شود و وديعه را فسخ كند بايد هرچه زودتر مال را به صاحب آن يا وكيل يا وليّ او برساند، يا به آنها خبر دهد كه مالشان را ببرند و اگر بدون عذر مال را به آنها نرساند و خبر هم ندهد چنانچه تلف شود بايد عوض آن را بدهد. مسأله 2000 هرگاه كسي امانتي را قبول كند اگر جاي مناسبي براي حفظ آن ندارد بايد تهيّه نمايد و طوري آن را نگهداري كند كه مردم بگويند در حفظ امانت كوتاهي نكرده است در غير اين صورت اگر تلف شود ضامن است.

مسأله 2001 كسي كه امانت را قبول نموده اگر در نگهداري آن كوتاهي نكرده باشد و زياده روي هم ننمايد و اتّفاقاً آن مال تلف شود ضامن نيست، ولي اگر به اختيار خودش آن را در جايي بگذارد كه گمان مي رود ظالمي بفهمد و آن را ببرد، چنانچه تلف شود ضامن است، مگر اين كه جايي بهتر از آن نداشته باشد و نتواند مال را به صاحبش يا كسي كه بهتر حفظ مي كند برساند.

ص: 429

سأله 2002 هرگاه صاحب مال محلّي را براي نگهداري مال خود معيّن كند و به امانتدار بگويد كه بايد آن را در اينجا حفظ كني و به جاي ديگر نبري، امانتدار حق ندارد آن را به جاي ديگر ببرد، مگر آن كه احتمال دهد در آنجا از بين مي رود و بداند چون آنجا در نظر صاحب مال براي حفظ بهتر بوده است گفته است بيرون نبر، ولي اگر نداند به چه جهت اين سخن را گفته بايد به جاي ديگر نبرد و اگر ببرد و تلف شود احتياط واجب آن است كه عوض آن را بدهد.

مسأله 2003 اگر صاحب مال جايي را براي نگهداري مال معيّن كند، ولي به امانتدار نگويد آن را به جاي ديگر نبر، چنانچه امانتدار احتمال دهد كه در آنجا از بين مي رود بايد آن را به جاي ديگري كه محفوظ تر است ببرد و چنانچه مال در جاي اوّل بماند و تلف شود ضامن است.

مسأله 2004 هرگاه صاحب مال ديوانه شود امانتدار بايد امانت را فوراً به وليّ او برساند، يا به او خبر دهد كه مال را ببرد و اگر بدون عذر شرعي اين كار را نكند و مال تلف شود ضامن است، مگر اين كه وليّ او اجازه دهد امانت به حال خود بماند.

مسأله 2005 هرگاه صاحب مال بميرد امانتدار بايد مال را به وارث او برساند، يا به او خبر دهد كه آن را ببرد و چنانچه در اين كار كوتاهي كند ضامن است، ولي اگر براي آن كه مي خواهد وارث را بشناسد، يا بداند ميّت وارث ديگري هم دارد يا

ص: 430

نه، مال را ندهد و مال تلف شود ضامن نيست.

مسأله 2006 اگر صاحب مال بميرد و چند وارث داشته باشد، امانتدار بايد مال را به همه ورثه بسپارد، يا به كسي كه وكيل همه آنان باشد بنابراين، اگر تمام مال را فقط به يكي از ورثه بدون اجازه ديگران بدهد ضامن سهم ديگران است.

مسأله 2007 هرگاه امانتدار بميرد، يا ديوانه شود، وارث يا وليّ او بايد هر چه زودتر به صاحب مال اطّلاع دهد، يا امانت را به او برساند.

مسأله 2008 هرگاه امانتدار نشانه هاي مرگ را در خود ببيند چنانچه ممكن است بايد امانت را به صاحب آن يا وكيل او برساند و اگر ممكن نيست احتياط آن است به حاكم شرع دهد و اگر دسترسي ندارد بايد وصيّت كند و شاهد بگيرد و به وصي و شاهد اسم صاحب مال و جنس و خصوصيّات و محلّ آن را بگويد.

عاريه

عاريه

مسأله 2009 هرگاه انسان مال خود را در اختيار ديگري بگذارد كه از آن استفاده كند، و چيزي هم از او نگيرد، آن را «عاريه» گويند.

مسأله 2010 «عاريه» را به دو صورت مي توان انجام داد نخست اين كه براي آن صيغه فارسي يا عربي بخواند، مثلاً بگويد: «من اين مال را به تو عاريه مي دهم» و او هم قبول كند؛ ديگر اين كه بدون خواندن صيغه، مال مورد نظر را به قصد عاريه در اختيار ديگري بگذارد، او هم به آن قصد بگيرد.

احكام عاريه

مسأله 2011 عاريه دادن چيز غصبي و چيزي كه مال انسان است ولي منفعت آن به ديگري واگذار شده صحيح نيست، مگر اينكه

ص: 431

صاحب حق راضي شود و اجازه دهد مسأله 2012 چيزي را كه منفعتش مال انسان است، مثلاً آن را اجاره كرده، مي توان عاريه داد، به شرط اين كه حقّ واگذاري به ديگري داشته باشد.

مسأله 2013 ديوانه و بچّه نابالغ نمي توانند مال خود را عاريه دهند امّا اگر ولي اجازه دهد و اين كار به نفع آنها باشد مانعي ندارد.

مسأله 2014 هرگاه چيزي را كه به عاريت گرفته تلف شود ضامن نيست، مگر اين كه در حفظ آن كوتاهي كرده باشد. همچنين اگر عاريه دهنده شرط ضمان كرده باشد، يا چيزي را كه عاريه كرده طلا و نقره يا زينت آلات ساخته شده از آنها باشد، در اين دو صورت نيز اگر تلف شود بايد عوض آن را بدهد.

مسأله 2015 هرگاه عاريه دهنده بميرد بايد چيزي را كه عاريه شده به ورثه او بدهند و اگر عاريه دهنده ديوانه شود بايد آن را به وليّ او داد.

مسأله 2016 كسي كه چيزي را عاريه داده هر وقت بخواهد مي تواند آن را پس بگيرد، عاريه گيرنده نيز مي تواند آن را پس دهد.

مسأله 2017 جايز نيست چيزي كه فايده حلال و حرام هر دو دارد به قصد فايده حرام عاريه بدهند.

مسأله 2018 عاريه دادن گوسفند براي استفاده از شير و پشم آن و عاريه دادن حيوانات ديگر براي منافع مشروع آنها صحيح است.

مسأله 2019 هرگاه ظرف نجسي را براي استعمال خوردن و آشاميدن عاريه دهد، احتياط واجب آن است كه نجس بودن آن را به كسي كه عاريه مي دهد بگويد، همچنين اگر لباسي را براي نماز عاريه

ص: 432

دهد.

مسأله 2020 هرگاه چيزي را كه عاريه كرده با اجازه صاحب آن به ديگري عاريه دهد، چنانچه عاريه كننده اوّل بميرد يا ديوانه شود و صاحب اصلي زنده باشد عاريه دوم باطل نمي شود.

مسأله 2021 هرگاه بعداً معلوم شود چيزي را كه عاريه كرده غصبي است بايد آن را به صاحبش برساند و اگر صاحبش را نمي شناسد مطابق دستور مجهول المالك عمل كند و در هر حال نمي تواند آن را به عاريه دهنده بازگرداند.

مسأله 2022 اگر مال غصبي را با اطّلاع از غصب بودن عاريه كند و در دست او از بين برود، مالك مي تواند عوض مال را از او بگيرد و اگر به او دسترسي پيدا نكند از كسي كه مال را غصب كرده مطالبه كند و همچنين عوض استفاده هايي را كه عاريه كننده برده بايد بدهد و در صورتي كه نمي دانسته است آن مال غصبي است اگر مالك خسارت مال يا منافع آن را بگيرد او مي تواند آنچه را به مالك داده از عاريه دهنده غاصب بگيرد، البته اين در صورتي است كه عاريه دهنده شرط ضمان نكرده باشد و چيز عاريت شده از جنس طلا و نقره نباشد.

نكاح

ازدواج و زناشوئي

مسأله 2023 ازدواج از مستحبّات است و اگر كسي بترسد كه با ترك ازدواج در حرام بيفتد ازدواج بر او واجب است.

مسأله 2024 به واسطه عقد ازدواج زن و مرد به هم حلال مي شوند و آن بر دو قسم است: ازدواج دائم كه هميشگي است و زني را كه به اين عقد در مي آيد «دائمه» گويند و ازدواج موقّت كه براي مدّت

ص: 433

معيّني عقد زناشوئي مي بندند، خواه اين مدّت كوتاه باشد يا طولاني و آن را «متعه» و «صيغه» نيز مي نامند.

مسأله 2025 در عقد ازدواج خواه دائم باشد يا موقّت، خواندن صيغه لازم است و رضايت طرفين به تنهايي كافي نيست و صيغه عقد را طرفين يا وكيل آنها مي توانند بخوانند.

مسأله 2026 وكالت مرد از طرف زن، يا زن از طرف مرد، براي خواندن صيغه مانعي ندارد.

مسأله 2027 هرگاه زن و مردي به كسي وكالت داده اند صيغه عقد آنها را بخواند تا يقين نكنند كه وكيل صيغه را خوانده بر يكديگر حلال نمي شوند، ولي اگر وكيل مورد اعتماد باشد و بگويد خوانده ام كافي است.

مسأله 2028 هرگاه زن، كسي را وكيل كند كه او را مثلاً براي ده روز يا دو ماه به عقد مردي درآورد و ابتداي آن را معيّن نكند بايد آغاز آن را از روز و ساعتي كه عقد مي كند قرار دهد.

مسأله 2029 احتياط مستحب آن است كه يك نفر از سوي دو همسر صيغه عقد نخواند، يعني دو طرف عقد دو نفر باشند و نيز احتياط مستحب اين است كه انسان نمي تواند از طرف زن وكيل شود تا او را براي خود بطور دائم و يا موقّت عقد كند.

دستور خواندن صيغه عقد دائم

مسأله 2030 براي خواندن صيغه عقد دائم كافي است كه زن بگويد: «زَوَّجْتُكَ نَفْسِي عَلَي الصَّداقِ الْمَعْلُومِ» (يعني خود را به همسري تو درآوردم به مهري كه معيّن شده) و مرد هم بعد از آن بگويد: «قَبِلْتُ التَّزْويجَ» (يعني قبول كردم اين ازدواج را) و اگر ديگري را براي اين كار وكيل

ص: 434

كنند كافي است كه وكيل زن بگويد: «زَوَّجْتُ مُوَكِّلَتي مُوَكِّلَكَ عَلَي الصَّداقِ الْمَعْلُومِ» (موكّله خودم را به همسري موّكل تو با مهر معلوم درآوردم) وكيل مرد نيز بگويد: «قَبِلْتُ لِمُوَكِّلي هَكَذا» (من نيز همين گونه از طرف موكّل خودم قبول كردم).

دستور خواندن صيغه عقد موقت

مسأله 2031 براي خواندن صيغه عقد موقّت كافي است بعد از آن كه مدّت و مهر معيّن شد، زن بگويد: «زَوَّجْتُكَ نَفْسِي فِي الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَي الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ» (من خودم را به همسري تو در مدّت معيّن با مهر معيّن درآوردم) مرد نيز بگويد: «قَبِلْتُ» (قبول كردم) يا اين كه وكيل زن بگويد: «مَتَّعْتُ مُوَكِّلَتِي مُوَكِّلَكَ فِي الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَي الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ» (موكّله خودم را به ازدواج موكّل تو در مدّت معيّن با مهر معيّن درآوردم) وكيل مرد نيز بگويد: «قَبِلْتُ لِمُوَكِّلِي هَكَذا» (قبول كردم براي موكّل خودم همين طور).

شرايط عقد ازدواج

مسأله 2032 عقد ازدواج شرايطي دارد از جمله:

1 احتياط آن است كه صيغه آن به عربي صحيح خوانده شود، ولي در صورتي كه مرد و زن نتوانند صيغه را به عربي بخوانند مي توانند به زبان خود بخوانند و گرفتن وكيل براي خواندن صيغه به زبان عربي واجب نيست، ولي بايد لفظي بگويند كه معني همان صيغه عربي را بفهماند.

2 كسي كه صيغه را مي خواند بايد قصد انشاء داشته باشد يعني قصدشان اين باشد كه با گفتن اين الفاظ همسري در ميان آن دو برقرار گردد، زن خود را همسر مرد قرار دهد و مرد اين معني را قبول كند، وكيل نيز بايد چنين قصدي را داشته باشد.

3 كسي كه صيغه عقد را مي خواند بايد عاقل و احتياطاً بالغ

ص: 435

باشد هر چند از طرف ديگري وكيل باشد.

4 ولي يا وكيل در اجراي صيغه عقد بايد زن و شوهر را معيّن كند، بنابراين اگر كسي چند دختر دارد نمي تواند به مردي بگويد: «زَوَّجْتُكَ اِحْدي بَناتي» (يكي از دخترانم را به همسري تو درآوردم).

5 زن و مرد بايد از روي اختيار به ازدواج راضي باشند ولي اگر يكي از آن دو ظاهراً با كراهت اجازه مي دهد، امّا مي دانيم قلباً راضي است عقد صحيح است.

6 صيغه عقد بايد صحيح خوانده شود و اگر طوري غلط بخوانند كه معني آن را عوض كند عقد باطل است، امّا اگر معني عوض نشود اشكالي ندارد.

مسأله 2033 كسي كه دستور زبان عربي را نمي داند ولي كلمات عقد را صحيح ادا مي كند و معني آن را نيز مي داند عقد او صحيح است.

مسأله 2034 اگر عقد زني را براي مردي بدون اجازه آنها بخوانند و بعداً آنها راضي شوند و اجازه دهند عقد صحيح است.

مسأله 2035 اگر زن و مردي يا يكي از آن دو را مجبور به ازدواج نمايند ولي بعد از خواندن عقد راضي شوند و اجازه دهند احتياط واجب آن است كه صيغه عقد را از نو بخوانند.

مسأله 2036 پدر و جدّ پدري مي توانند (در صورت ضرورت) براي فرزند نابالغ يا ديوانه خود ازدواج كنند و بعد از آن كه طفل بالغ شد يا ديوانه عاقل گرديد بنابر احتياط واجب نبايد آن را به هم زد.

مسأله 2037 دختري كه به حدّ بلوغ رسيده و رشيده است، يعني مصلحت خود را تشخيص مي دهد چنانچه باكره

ص: 436

باشد احتياط آن است كه با اجازه پدر يا جدّ پدري ازدواج نمايد ولي اگر همسر مناسبي براي دختر پيدا شود و پدر مخالفت كند اجازه او شرط نيست، همچنين اگر به پدر يا جدّ پدري دسترسي نباشد و دختر هم احتياج به شوهر كردن داشته باشد، يا اين كه دختر قبلاً شوهر كرده باشد كه در اين دو صورت نيز اجازه پدر و جد در ازدواج جديد لازم نيست.

عيوب فسخ نكاح

مسأله 2038 هرگاه مرد بعد از عقد بفهمد كه زن او يكي از هفت عيب زير را دارد مي تواند عقد را فسخ كند: 1 ديوانگي 2 بيماري خوره 3 بيماري برص (پيسي)

4 كور بودن 5 شل بودن بطوري كه آشكار باشد. 6 افضا شدن (يعني راه بول و حيض او، يا راه حيض و غائط او، يكي شده باشد و بطور كلّي پارگي طوري باشد كه قابل استفاده براي آميزش جنسي نباشد). 7 گوشت يا استخوان يا غدّه اي در او باشد كه مانع نزديكي شود.

مسأله 2039 زن نيز مي تواند در چند صورت عقد را به هم زند: 1 ديوانه بودن شوهر 2 نداشتن آلت مردي 3 ناتواني از نزديكي جنسي 4 بيضه هاي او را كشيده باشند (تفصيل اين مسأله و مسأله سابق در كتابهاي مفصّل فقهي آمده است).

مسأله 2040 هرگاه مرد يا زن به واسطه يكي از عيوبي كه در دو مسأله قبل گفته شد عقد را به هم زنند احتياجي به طلاق نيست، همان فسخ كافي است.

مسأله 2041 هرگاه به خاطر ناتواني مرد از نزديكي، زن عقد را به هم زند، شوهر بايد نصف مهر او

ص: 437

را بپردازد، ولي اگر به خاطر يكي ديگر از عيبهايي كه گفته شد مرد يا زن عقد را به هم بزند اگر باهم نزديكي نكرده باشند چيزي بر مرد نيست و اگر كرده باشند بنابر احتياط واجب بايد تمام مهر را بپردازد.

گروهي از زناني كه ازدواج با آنان حرام است

مسأله 2042 ازدواج با زناني كه با انسان محرم هستند حرام است، مانند مادر، دختر، خواهر، عمّه، خاله، دختر برادر، دختر خواهر، زن پدر، دختر زن و مادر زن (و شرح آن در مسائل آينده خواهد آمد).

مسأله 2043 هرگاه كسي زني را براي خود عقد نمايد، هر چند با او نزديكي نكرده باشد، مادر و مادر مادر آن زن و مادر پدر او هر چه بالا روند به آن مرد محرم مي شوند، ولي دختر زن و نوه دختري و پسري آن زن در صورتي به آن مرد حرام مي شوند كه با آن زن نزديكي كرده باشد.

مسأله 2044 عمّه و خاله پدر و عمّه و خاله پدر پدر و عمّه و خاله مادر و عمّه و خاله مادر مادر، هر چه بالا روند به انسان محرمند.

مسأله 2045 پدر شوهر و جدّ او هر چه بالا روند و پسر و نوه پسري و دختري شوهر، هرچه پايين آيند به زن او محرمند، چه قبل از عقد متولد شده باشند يا بعد از عقد.

مسأله 2046 هرگاه زني را براي خود عقد كند تا وقتي آن زن در عقد اوست نمي تواند با خواهر آن زن ازدواج كند، خواه عقد دائم باشد يا موقّت، حتّي بعد از طلاق مادام كه در عدّه است، در صورتي كه عدّه رجعي باشد (كه شرح

ص: 438

آن در كتاب طلاق خواهد آمد)، نمي تواند خواهر او را بگيرد و احتياط مستحب آن است كه در عدّه طلاق بائن كه شرح آن خواهد آمد با او ازدواج نكند، همچنين در عدّه متعه، خواه بعد از تمام شدن مدّت باشد و يا بخشيدن مدّت.

مسأله 2047 مرد نمي تواند بدون اجازه زن خود، با خواهرزاده يا برادرزاده او ازدواج كند، ولي اگر بدون اجازه آنها را عقد نمايد بعد اجازه دهد عقد صحيح است.

مسأله 2048 زن مسلمان نمي تواند به عقد كافر درآيد، همچنين مرد مسلمان نمي تواند بنابر احتياط با زن كافر ازدواج دائم كند ولي ازدواج موقت با زنان اهل كتاب مانند يهود و نصاري مانعي ندارد.

مسأله 2049 اگر با زن شوهرداري (نعوذ باللّه) زنا كند آن زن براي هميشه بر او حرام مي شود، يعني اگر از شوهرش طلاق بگيرد نمي تواند با او ازدواج نمايد.

مسأله 2050 اگر با زني كه در عدّه ديگري است زنا كند آن زن بر او حرام مي شود، خواه طلاق رجعي باشد يا غير رجعي بنابر احتياط واجب.

مسأله 2051 اگر با زن بي شوهري كه در عدّه نيست زنا كند بعداً مي تواند با او ازدواج نمايد، ولي احتياط مستحب آن است كه صبر كند تا آن زن حيض ببيند بعد او را به عقد خود درآورد.

مسأله 2052 هرگاه زني را كه در عدّه ديگري است براي خود عقد كند چنانچه مرد و زن يا يكي از آنان بداند زن در عدّه است و نيز بداند عقد كردن زن در عدّه حرام است آن زن بر او حرام ابدي

ص: 439

مي شود، خواه با او نزديكي كرده باشد يا نه، ولي اگر هيچ كدام نمي دانسته اند زن در عدّه است، يا نمي دانسته اند عقد كردن زن در عدّه حرام است، اگر باهم نزديكي كرده باشند زن بر او حرام مي شود و اگر نزديكي نكرده باشند حرام نمي شود.

مسأله 2053 هرگاه كسي بداند زني شوهر دارد و او را براي خود عقد كند، بايد از او جدا شود، بعداً هم بنابر احتياط واجب نمي تواند با او ازدواج كند هر چند با او نزديكي نكرده باشد.

مسأله 2054 زن شوهردار اگر زنا دهد بر شوهر خود حرام نمي شود، ولي چنانچه توبه نكند و بر عمل خود باقي باشد بهتر است شوهر او را طلاق دهد، امّا مهرش را بايد بدهد و اگر مشهور به زنا شود احتياط واجب طلاق دادن اوست.

مسأله 2055 هرگاه كسي با زن شوهرداري (نعوذ باللّه) زنا كند براي توبه كردن لازم نيست به آن مرد بگويد، بلكه بايد در پيشگاه خدا توبه حقيقي كند.

مسأله 2056 «مادر» و «خواهر» و «دختر» پسري كه لواط داده بر لواط كننده حرام است، خواه لواط دهنده بالغ باشد يا نابالغ، ولي اگر لواط كننده نابالغ باشد حرام نمي شود، همچنين اگر شك داشته باشد كه دخول حاصل شده يا نه.

مسأله 2057 اگر با «مادر» يا «خواهر» يا «دختر» كسي ازدواج نمايد و بعد از ازدواج با آن شخص لواط كند آنها بر او حرام نمي شوند.

مسأله 2058 هرگاه كسي در حال احرام كه يكي از اعمال «حج» يا «عمره» است با زني ازدواج نمايد عقد او باطل

ص: 440

است و چنانچه مي دانسته كه زن گرفتن در اين حال حرام است ديگر نمي تواند آن زن را عقد كند خواه نزديكي كرده باشد يا نه.

مسأله 2059 اگر مرد طواف نساء را كه يكي از اعمال حجّ است به جا نياورد، زن كه به واسطه احرام بستن بر او حرام شده بود حلال نمي شود، اين حكم درباره زن نيز ثابت است، ولي اگر بعداً طواف نساء را به جا آورند به يكديگر حلال مي شوند.

مسأله 2060 هرگاه كسي دختر نابالغي را با اجازه وليّ او براي خود عقد كند پيش از آن كه نه سال دختر تمام شود نزديكي كردن با او حرام است و بعد از نه سال نيز اگر استعداد جسماني ندارد اشكال دارد، ولي در هر حال اگر نزديكي كند و او را افضا نمايد آن زن بر او حرام نمي شود مخصوصاً اگر از طريق جراحي يا درمان خوب شود و به حال اصلي بازگردد، بنابراين در مسأله نزديكي با زن علاوه بر تمام شدن سنّ نه سال، لازم است رشد جسماني براي نزديكي نيز داشته باشد و اگر بيم افضا و ناقص شدن زن باشد نزديكي با او اشكال دارد هرچند به سنّ بلوغ رسيده باشد.

مسأله 2061 زني را كه سه مرتبه طلاق داده اند بر شوهرش حرام مي شود ولي اگر با شرايطي كه در كتاب طلاق آمده با مرد ديگري ازدواج كند و سپس طلاق بگيرد مي تواند با شوهر اوّل دوباره ازدواج كند.

احكام عقد دائم

مسأله 2062 زني كه عقد دائم شده بنابر احتياط نبايد بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود يا كاري

ص: 441

در خارج خانه انتخاب كند (خواه اجازه لفظي باشد و يا از قرائن معلوم شود كه او راضي است) و بدون عذر شرعي از نزديكي كردن او جلوگيري نكند. بر شوهر نيز واجب است كه غذا و لباس و منزل و لوازم ديگر را مطابق معمول براي او تهيّه كند (حتّي هزينه طبيب و دارو و مانند آن) و اگر تهيّه نكند بنابر احتياط بدهكار او خواهد بود، خواه توانايي داشته باشد يا نه.

مسأله 2063 اگر زن در كارهايي كه در مسأله پيش گفته شد اطاعت شوهر نكند گناهكار است و حقّ غذا و لباس و منزل و همخوابي او از بين مي رود ولي مهر او از بين نمي رود.

مسأله 2064 زن وظيفه ندارد خدمت خانه را انجام دهد و غذا تهيّه كند و نظافت و مانند آن را انجام دهد، مگر به ميل خود و اگر مرد او را مجبور بر اين كارها نمايد زن مي تواند حقّ الزّحمه خود را در برابر اين كارها از او بگيرد.

مسأله 2065 هرگاه زن مطالبه خرجي كند و شوهر ندهد مي تواند هر روز به اندازه خرجي آن روز بدون اجازه از مال او بردارد و احتياط واجب آن است كه اين كار با اجازه حاكم شرع باشد و اگر مجبور شود كه خودش معاش خود را تهيّه كند در موقعي كه مشغول كار است اطاعت شوهر بر او واجب نيست.

مسأله 2066 مرد حق ندارد زن دائمي خود را طوري ترك كند كه نه مانند زن شوهردار باشد نه بي شوهر، ولي واجب نيست هر چهار شب يك شب نزد او بماند،

ص: 442

ولي اگر همسرهاي متعدد دارد بايد در ميان آنها از اين جهات با عدالت رفتار نمايد كه شرح آن در كتابهاي مفصّل فقهي آمده است.

مسأله 2067 مرد نمي تواند بيش از چهار ماه، نزديكي با همسر دائمي خود را ترك كند، بلكه اگر زن جوان باشد و در اين مدّت بيم آن مي رود كه به گناه بيفتد احتياط واجب آن است كه طوري رفتار كند كه او به گناه نيفتد.

مسأله 2068 تعيين مهر در عقد دائم واجب نيست و بدون آن عقد صحيح است، ولي بعداً چنانچه با زن نزديكي كند بايد مهر او را مطابق معمول زنهايي كه مثل او هستند بدهد.

مسأله 2069 در صورتي كه مدّتي براي دادن مهر در عقد تعيين نشده باشد زن حق دارد مهر خود را فوراً مطالبه كند، بلكه مي تواند پيش از گرفتن مهر از نزديكي كردن شوهر جلوگيري كند، چه شوهر توانايي بر دادن مهر را داشته باشد يا نه، مگر اين كه عدم توانايي او قرينه بر اين باشد كه مهر از اوّل بر ذمّه بوده نه بصورت نقدي.

احكام عقد موقّت

مسأله 2070 در ازدواج موقّت بايد مقدار وقت و مقدار مهر تعيين شده باشد و بدون آن باطل است.

مسأله 2071 ازدواج موقّت هر چند براي لذّت بردن هم نباشد بلكه به قصد محرم شدن نزديكان آن دختر باشد جائز است مشروط بر اين كه دختري را كه به ازدواج موقّت در مي آورند در حدّي باشد كه قابل لذّت جنسي باشد، مثلاً اگر كوچك است بايد وقت را به اندازه اي زياد كنند كه دوران آمادگي دختر را شامل شود، هرچند

ص: 443

بعد از عقد مدّت را ببخشند.

مسأله 2072 احتياط واجب آن است كه شوهر بيش از چهار ماه نزديكي با همسر خود را در ازدواج موقّت نيز ترك نكند.

مسأله 2073 زن مي تواند در ازدواج موقّت شرط كند كه شوهر با او نزديكي نكند و تنها لذّتهاي ديگر ببرد، ولي اگر بعداً به اين امر راضي شود مانعي ندارد.

مسأله 2074 همسر ازدواج موقّت حقّ خرجي ندارد، هرچند باردار شود و از شوهر ارث نمي برد و شوهر هم از او ارث نمي برد و حقّ واجب همخوابي نيز ندارد.

مسأله 2075 همسر موقّت مي تواند بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود يا كاري در خارج خانه براي خود انتخاب كند، مگر اين كه به خاطر بيرون رفتنش حقّ شوهر از بين برود.

مسأله 2076 پدر يا جدّ پدري مي تواند براي محرم شدن با زني او را به عقد موقّت پسر نابالغ خود درآورد (به شرط اين كه مدّت عقد به اندازه اي باشد كه پسر به حدّ بهره گيري جنسي برسد) و نيز مي تواند دختر نابالغي را براي محرم شدن بستگان به عقد كسي درآورد (به همان شرط كه در مورد پسر گفته شد) و در هر دو صورت بنابر احتياط واجب بايد عقد فايده اي براي آن دو داشته باشد و خالي از مفسده باشد.

مسأله 2077 مرد مي تواند مدّت ازدواج موقّت را ببخشد و به آن پايان دهد، در اين صورت اگر با آن زن نزديكي كرده بايد تمام مهر و اگر نزديكي نكرده بايد نصف آن را بدهد.

مسأله 2078 مرد مي تواند زني را كه

ص: 444

صيغه اوست به عقد دائمي درآورد، ولي بايد نخست باقيمانده مدّت را ببخشد، سپس او را عقد كند.

مسأله 2079 ازدواج موقّت بعد از تمام شدن مدّت آن، عدّه دارد، به شرحي كه در كتاب طلاق خواهدآمد و فرزنداني كه از آن متولد مي شوند تمام حقوق فرزندي را دارند و از پدر و مادر و بستگان خود ارث مي برند هرچند آن زن و شوهر از هم ارث نمي برند.

مسأله 2080 نگاه كردن مرد به بدن زن نامحرم، خواه با قصد لذّت باشد يا بدون آن حرام است و همچنين نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم، ولي نگاه كردن به صورت و دستهاي زن نامحرم تا مچ اگر به قصد لذّت نباشد و مايه فساد و گناه نگردد اشكال ندارد، همچنين نگاه كردن به بدن مرد نامحرم به آن مقدار كه معمولاً آن را نمي پوشانند مانند سر و صورت و گردن و مقداري از پا و دست.

مسأله 2081 نگاه كردن به دختر نابالغ اگر به قصد لذّت نباشد و به واسطه نگاه كردن ترس از افتادن در حرام نداشته باشد جايز است، ولي بنابر احتياط واجب بايد به جاهايي مثل ران و شكم كه معمولاً مي پوشانند نگاه نكند.

مسأله 2082 واجب است زن بدن و موي خود را از نامحرم بپوشاند و احتياط مستحب آن است كه از پسر نابالغ كه خوب و بد را مي فهمد و به حدّي رسيده كه مورد نظر شهواني است مستور دارد، ولي پوشانيدن صورت و دستها تا مچ واجب نيست.

مسأله 2083 نگاه كردن به عورت ديگري حرام است هر چند در

ص: 445

آئينه يا آب صاف و مانند آن باشد خواه محرم باشد يا نامحرم، مرد باشد يا زن و احتياط واجب آن است كه به عورت بچّه مميّز نيز نگاه نكند، ولي زن و شوهر مي توانند به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.

مسأله 2084 مرد و زني كه باهم محرمند (مانند خواهر و برادر) مي توانند به بدن يكديگر به آن مقدار كه در ميان محارم معمول است نگاه كنند و در غير آن احتياط آن است كه نگاه نكنند.

مسأله 2085 مرد نمي تواند با قصد لذّت به بدن مرد ديگر نگاه كند و نگاه كردن زن به بدن زن ديگر نيز با قصد لذّت حرام است.

مسأله 2086 عكس برداشتن مرد از زن نامحرم حرام نيست، مگر اين كه ناچار باشد كه به بدن او غير از صورت و دستها نگاه كند.

مسأله 2087 در صورتي كه زني مقيّد به حفظ حجاب شرعي است نگاه كردن به عكس بدون حجاب او اشكال دارد، مگر اين كه او را نشناسد و مفسده ديگري از نگاه كردن حاصل نشود.

مسأله 2088 هرگاه پرستار يا طبيب ناچار باشد دست به عورت بيمار بزند بايد دستكش يا مانند آن در دست داشته باشد، همچنين اگر طبيب و پرستار مرد ناچار باشد دست به بدن زن بزند يا طبيب و پرستار زن دست به بدن مرد بزند، ولي در صورت ضرورت و ناچاري اشكالي ندارد.

مسأله 2089 نگاه كردن طبيب مرد به زن نامحرم براي معالجه در صورتي كه ضرورت داشته باشد جايز است.

مسأله 2090 در مورد حجاب واجب، كافي است كه زن بدن خود را جز

ص: 446

صورت و دست تا مچ به هر وسيله اي كه مي تواند بپوشاند و لباس خاصّي شرط نيست ولي پوشيدن لباسهاي تنگ و چسبان و همچنين لباسهاي زينتي اشكال دارد.

مسأله 2091 نگاه كردن مرد به زني كه مي خواهد با او ازدواج كند به منظور آگاه شدن از حسن و عيب او جايز است حتّي اگر با يك بار نگاه كردن اين منظور حاصل نشود مي تواند چند بار در چند مجلس نگاه كند.

مسأله 2092 شنيدن صداي زن نامحرم در صورتي كه به قصد لذّت نباشد و سبب افتادن در گناه نشود اشكالي ندارد، ولي زن نبايد لحن صداي خود را طوري كند كه هوس انگيز باشد.

مسأله 2093 نگاه كردن به زن نامحرم براي شناختن او به منظور شهادت دادن در دادگاه و امور مهم و لازمي از اين قبيل جايز است.

مسائل متفرّقه ازدواج

مسأله 2094 هرگاه در عقد شرط كند كه زن باكره باشد و بعد معلوم شود كه باكره نبوده مي تواند ازدواج را به هم زند.

مسأله 2095 احتياط واجب آن است كه مرد و زن نامحرم در محلّ خلوتي كه كسي در آنجا نيست و ديگري هم نمي تواند وارد شود نمانند، حتّي اگر در آنجا نماز بخوانند نماز آنها اشكال دارد.

مسأله 2096 هرگاه مرد از اوّل قصدش اين باشد كه مهر زن را نپردازد عقد صحيح است و پرداختن مهر بر او واجب است.

مسأله 2097 مرد مسلماني كه مسلمان زاده است اگر مرتد شود، يعني منكر خدا يا پيغمبر (صلي الله عليه وآله) گردد، يا يكي از احكام مسلّم اسلام مانند واجب بودن نماز و روزه را

ص: 447

انكار كند بطوري كه انكار كردن آن معنايش انكار خدا يا پيغمبر (صلي الله عليه وآله) باشد، ازدواج او باطل مي شود و همسرش بايد از او كناره گيري كند و عدّه وفات يعني عدّه زني كه شوهرش مرده است بگيرد و بعد مي تواند ازدواج كند و اگر زن يائسه باشد، يا هنوز نزديكي نكرده باشند عده لازم نيست.

مسأله 2098 هرگاه زن در عقد شرط كند كه شوهر او را از فلان شهر بيرون نبرد، مرد نمي تواند او را از آن شهر بيرون ببرد مگر با رضايت او.

مسأله 2099 هرگاه كسي دختري را براي پسر خود عقد كند، خودش مي تواند با مادر آن دختر ازدواج نمايد، همچنين اگر اوّل خودش با مادر آن دختر ازدواج كرده مي تواند آن دختر را براي پسر خود بگيرد.

مسأله 2100 زني كه از راه نامشروع باردار شده، جايز نيست بچّه اش را سقط كند و فرزند او حساب مي شود فقط ارث از او نمي برد.

مسأله 2101 هرگاه كسي با زني كه شوهر ندارد و در عدّه كسي نيست زنا كند جايز است او را بعداً به عقد خود درآورد و اگر بچّه اي از آنان متولد شود و ندانند از نطفه حلال است يا حرام آن بچّه حلال زاده است.

مسأله 2102 هرگاه زن بگويد شوهر ندارم مي توان حرف او را قبول كرد به شرط آن كه متّهم نباشد، امّا اگر بگويد يائسه ام قبول ادّعاي او اشكال دارد.

مسأله 2103 هرگاه با زني ازدواج كند و كسي بگويد آن زن شوهر داشته ولي خود زن بگويد نداشته ام و

ص: 448

شرعاً هم ثابت نشود بايد حرف زن را قبول كرد، ولي اگر فرد مورد اعتمادي تصديق كند كه شوهر داشته احتياط واجب آن است كه او را طلاق دهد.

مسأله 2104 مستحبّ است در شوهر دادن دختري كه به حدّ بلوغ رسيده تعجيل كنند، همچنين درمورد زن دادن به پسراني كه نياز به همسر دارند.

مسأله 2105 كسي كه از زنا متولّد شده هرگاه زن بگيرد و بچّه اي پيدا كند آن بچّه حلال زاده است.

مسأله 2106 هرگاه مردي روز ماه مبارك رمضان يا در حال عادت همسرش، با او نزديكي كند گناه كرده، ولي بچّه اي كه از آنان به دنيا مي آيد حلال زاده است.

مسأله 2107 هرگاه زني يقين پيدا كند كه شوهرش در سفر فوت كرده و عدّه وفات (به مقداري كه در احكام طلاق گفته خواهد شد) نگه دارد سپس شوهر كند، بعد شوهرش از سفر برگردد بايد از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اوّل حلال است، ولي اگر شوهر دوم با او نزديكي كرده باشد زن بايد عدّه نگه دارد و احتياط واجب آن است كه شوهر دوم مهر او را مطابق آنچه با او قرار داده بپردازد و اگر مهر المثل بيشتر است آن را بپردازد.

شير دادن (رضاع)

مسأله 2108 هرگاه زني كودكي را با شرايطي كه در مسائل آينده گفته مي شود شير دهد، آن زن به حكم مادر اوست و آن مرد كه شير مربوط به اوست به حكم پدر او، پدر آن مرد به حكم جد و مادرش به حكم جدّه و برادرش عمو و خواهرش عمّه و فرزندانش برادر و خواهر او محسوب

ص: 449

مي شوند، همچنين پدر آن زن به حكم جدّ مادري و مادرش جدّه مادري و برادرش دايي و خواهرش خاله، همچنين دختري را كه زن شير داده بر شوهر او حرام است (به شرط اين كه با آن زن نزديكي كرده باشد) و نيز انسان نمي تواند با مادر رضاعي زن خود ازدواج كند زيرا به حكم مادر زن اوست.

و به عبارت ديگر هنگامي كه بچّه اي را با شرايطي كه مي آيد شير دهد آن بچّه به اين عدّه محرم مي شود:

1 خود آن زن و او را مادر رضاعي مي گويند.

2 شوهر آن زن كه شير مربوط به اوست و او را پدر رضاعي گويند.

3 پدر و مادر آن زن هر چه بالا روند، اگر چه پدر و مادر رضاعي او باشند.

4 بچّه هايي كه از آن زن به دنيا آمده اند يا به دنيا مي آيند.

5 بچّه هاي اولاد آن زن هر چه پايين روند چه از اولاد او به دنيا آمده، يا اولاد او آنها را شير داده باشند.

6 خواهر و برادر آن زن اگر چه رضاعي باشند.

7 عمو و عمّه آن زن اگر چه رضاعي باشند.

8 دايي و خاله آن زن اگر چه رضاعي باشند.

9 اولاد شوهر آن زن كه شير مربوط به اوست هر چه پايين روند، اگر چه اولاد رضاعي او باشند.

10 پدر و مادر شوهر آن زن كه شير مربوط به آن شوهر است هر چه بالا روند.

11 خواهر و برادر شوهري كه شير مربوط به اوست اگر چه خواهر و برادر رضاعي او باشند.

ص: 450

2 عمو و عمّه و دائي وخاله شوهري كه شير مربوط به اوست هر چه بالا روند اگر چه رضاعي باشند، همچنين عدّه ديگري كه در مسائل بعد گفته مي شود به واسطه شير دادن محرم مي شوند.

احكام شير دادن

مسأله 2109 هرگاه زني بچّه شيرخواري را با شرايطي كه بعداً مي آيد شير دهد پدر آن بچّه نمي تواند با دخترهايي كه از آن زن به دنيا آمده اند ازدواج كند و نيز بنابر احتياط واجب نمي تواند دختر شوهري را كه شير مربوط به اوست به ازدواج خود درآورد، بلكه احتياط واجب آن است كه با دخترهاي رضاعي او نيز ازدواج نكند، ولي ازدواج با دخترهاي رضاعي آن زن از شوهر ديگر مانعي ندارد.

مسأله 2110 هرگاه زني بچّه اي را با شرايط آينده شير دهد شوهر آن زن كه شير مربوط به اوست به خواهرهاي آن بچّه محرم نمي شود، ولي احتياط مستحب آن است كه با آنان ازدواج نكند، همچنين خويشان شوهر با خواهر و برادر آن بچّه محرم نمي شوند.

مسأله 2111 هرگاه زني كودكي را شير دهد به برادرهاي آن بچّه محرم نمي شود و نيز خويشان آن زن به برادر و خواهرهاي بچّه اي كه شير خورده محرم نمي شوند.

مسأله 2112 پسر نمي تواند با دختري كه مادر يا مادر بزرگ او آن دختر را شير كامل داده ازدواج كند، و نيز اگر زن پدر انسان از شير مربوط به پدر او دختري را شير داده باشد پسر نمي تواند با آن دختر ازدواج نمايد.

مسأله 2113 انسان با دختري كه خواهر انسان يا زن برادر او از شير

ص: 451

مربوط به برادرش او را شير كامل داده باشد محرم است و نمي تواند با او ازدواج كند و همچنين اگر خواهرزاده يا برادرزاده يا نوه خواهر يا نوه برادر انسان آن دختر را شير داده باشد.

مسأله 2114 زن نبايد بچّه دختر خود را شير كامل دهد چرا كه آن دختر به شوهر خود حرام مي شود، همچنين اگر بچّه اي را كه شوهر دخترش از زن ديگر دارد شير دهد، ولي مانعي ندارد كه فرزند پسرش را شير دهد.

مسأله 2115 هرگاه زن پدر دختري، بچّه شوهر آن دختر را از شير مربوط به آن پدر شير دهد آن دختر به شوهر خود حرام مي شود، خواه بچّه از همان دختر يا از زن ديگر شوهر او باشد.

شرايط شير دادني كه سبب محرم شدن است

مسأله 2116 هرگاه زني كودكي را شير دهد با نُه شرط سبب محرم شدن خواهد بود:

1 شير از ولادت باشد، بنابراين اگر پستان بدون تولّد فرزندي شير پيدا كند و كودكي از آن بنوشد سبب محرميّت نمي شود.

2 بچّه از زن زنده شير بخورد، پس اگر پستان زن مرده اي را به دهان بگيرد و شير بخورد اثري ندارد.

3 شير آن زن از حرام نباشد، بنابراين اگر شير بچّه اي را كه از زنا به دنيا آمده به بچّه اي بدهند به كسي محرم نمي شود.

4 شير را از پستان بمكد، ولي احتياط واجب آن است اگر شير را در گلوي بچّه بريزند با آن زن و محارم او ازدواج نكند.

5 شير را با چيز ديگر مخلوط نكنند.

6 شير مربوط به

ص: 452

يك شوهر باشد، بنابراين اگر زني را كه داراي شير است طلاق دهد بعد شوهر ديگري كند و از او باردار شود و تا موقع وضع حمل شيري كه مربوط به شوهر اوّل داشته باقي بماند و مثلاً كودكي را هشت دفعه از شير مربوط به شوهر اوّل و هفت دفعه از شير مربوط به شوهر دوم شير دهد آن كودك به كسي محرم نمي شود، همچنين اگر زني از شير مربوط به شوهر اوّل كودكي را بطور كامل شير دهد و بعد از شير مربوط به شوهر دوم كودك ديگري را شير دهد آن دو به يكديگر محرم نمي شود.

7 كودك به واسطه بيماري شير را قي نكند، ولي احتياط واجب آن است در اين صورت كساني كه به واسطه شير دادن به آن بچّه محرم مي شوند با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه هم به او ننمايند.

8 كودك پانزده مرتبه، يا يك شبانه روز بطوري كه در مسأله بعد خواهد آمد شير كامل بخورد، يا آن مقدار شير به او بدهند كه بگويند از آن شير استخوانش محكم شده و گوشت در بدنش روييده است و احتياط مستحب آن است كه اگر ده مرتبه شير بخورد كساني كه به واسطه شير خوردن با او محرم مي شوند با او ازدواج نكنند و نگاه محرمانه نيز به او ننمايند.

9 دو سال كودك تمام نشده باشد، بنابراين بعد از تمام شدن دو سال اگر به او شير دهند به كسي محرم نمي شود، حتّي اگر پيش از تمام شدن دو سال چهارده مرتبه و بعد از آن يك مرتبه شير بخورد

ص: 453

با كسي محرم نمي شود، ولي اگر از موقع زاييدن زن بيش از دو سال گذشته باشد و شير او باقي باشد و بچّه اي را شير دهد احتياط واجب آن است كه با زناني كه به واسطه شير خوردن با او محرم مي شوند ازدواج نكند و نگاه محرمانه هم ننمايد.

مسأله 2117 همانطور كه در مسأله سابق گفته شد اگر كودكي يك شبانه روز شير زني را بخورد باعث محرميّت مي شود، ولي بايد در بين يك شبانه روز غذا يا شير زن ديگري را نخورد، مگر اين كه غذا بقدري كم باشد كه به حساب نيايد، همچنين در بين پانزده مرتبه شير خوردن بايد شير زن ديگري را نخورد، و در هر مرتبه بايد بقدري بخورد كه سير شود و بنابر احتياط دو دفعه بطور ناقص، نه دو دفعه حساب مي شود و نه يك دفعه.

مسأله 2118 هرگاه زني از شير مربوط به يك شوهر چندين بچّه را شير دهد همه آنان به يكديگر و به شوهر و زني كه آنان را شير داده محرم مي شوند و نيز هرگاه كسي داراي چند همسر است، هر كدام از آنان بچّه اي را شير كامل دهد، آن بچّه ها به يكديگر و به آن مرد و به همه آن زنان محرم مي شوند.

مسأله 2119 هرگاه زني از شير مربوط به يك شوهر پسر و دختري را شير كامل دهد آنها به هم محرم مي شوند، ولي خواهر و برادر آنها به يكديگر محرم نمي شوند.

مسأله 2120 مرد نمي تواند بدون اذن همسر خود با خواهرزاده يا برادرزاده رضاعي زن خود

ص: 454

ازدواج كند و نيز احتياط واجب آن است كه اگر با پسري (العياذ باللّه) لواط كرده با دختر و خواهر مادر رضاعي آن پسر ازدواج نكند.

مسأله 2121 اگر زني برادر كسي را شير دهد به او محرم نمي شود، اگر چه احتياط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.

مسأله 2122 مرد نمي تواند با دو خواهر اگرچه رضاعي باشند ازدواج كند و اگر دو زن را عقد كند بعد بفهمد خواهر بوده اند عقد اوّلي صحيح و دومي باطل است و اگر عقد در يك وقت بوده هر دو باطل است.

مسأله 2123 اگر زن از شير مربوط به شوهر خود كساني را كه در زير گفته مي شود شير دهد شوهرش بر او حرام نمي شود، ولي بهتر است اين كار را نكند:

1 برادر و خواهر خودش را.

2 عمو و عمّه و دايي و خاله خودش را.

3 عمو زاده و دايي زاده خود را.

4 برادر زاده خود را.

5 برادر شوهر يا خواهر شوهر خود را.

6 خواهر زاده خود، يا خواهر زاده شوهرش را.

7 عمو و عمّه و دايي و خاله شوهرش را.

8 نوه زن ديگر شوهر را.

مسأله 2124 هرگاه زني دختر عمّه يا دختر خاله كسي را شير دهد به او محرم نمي شود، ولي احتياط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند.

مسأله 2125 مردي كه دو همسر دارد اگر يكي از آن دو همسر، فرزند عموي زن ديگر را شير دهد زني كه فرزند عموي او شير خورده به شوهر خود حرام نمي شود.

آداب شير دادن

مسأله 2126 هيچ كس براي

ص: 455

شير دادن فرزند بهتر از مادر و سزاوارتر از او نيست و بهتر است در برابر شير دادن مزدي از شوهر خود نگيرد، ولي حق دارد بگيرد و اگر مادر بخواهد بيشتر از دايه مزد بگيرد شوهر مي تواند بچّه را از او گرفته به دايه دهد.

مسأله 2127 در روايات آمده است دايه اي را بايد براي طفل انتخاب كرد كه داراي عقل و ايمان و عفّت و صورت نيكو باشد و از گرفتن دايه كم عقل يا غير مؤمنه يا بد صورت و كج خلق يا زنازاده خودداري شود و همچنين از انتخاب دايه اي كه بچّه او از زنا به دنيا آمده و شيرش شير زنازاده است پرهيز شود.

مسائل متفرّقه شير دادن

مسأله 2128 خوب است زنها هر بچّه اي را شير ندهند، زيرا ممكن است فراموش

كنند به چه كساني شير داده اند و بعداً دو نفر محرم با يكديگر ازدواج كنند، مخصوصاً در اين ايّام كه با وجود امكان استفاده از شير خشك و امثال آن، كمتر ضرورتي براي شير دادن به بچّه هاي ديگر وجود دارد.

مسأله 2129 كساني كه به واسطه شير خوردن با يكديگر خويشاوند مي شوند مستحبّ است يكديگر را احترام كنند، ولي حقوق خويشاوندي ندارند و از يكديگر ارث نمي برند.

مسأله 2130 مستحبّ است درصورتيكه ممكن باشد بچّه را دو سال تمام شير بدهند.

مسأله 2131 زن مي تواند بدون اجازه شوهر بچّه ديگري را شير دهد، به شرط آن كه حقّ شوهر از بين نرود، ولي جايز نيست بچّه اي را شير دهد كه به واسطه شير دادن آن بچّه نسبت به شوهر خود حرام شود.

ص: 456

سأله 2132 هرگاه مردي بخواهد زن برادرش به او محرم شود مي تواند دختر شيرخواري را با اجازه وليّ او به عقد موقت خود درآورد و در همان حال زن برادرش آن دختر را شير كامل دهد و بنابراحتياط واجب بايد مدّت عقد موقّت بقدري باشد كه دختر به حدّ قابليّت بهره گيري جنسي برسد و چنين عقدي موافق مصلحت دختر نيز باشد.

مسأله 2133 شير دادني كه علّت محرم شدن است به دو چيز ثابت مي شود:

اوّل: خبر دادن عدّه اي كه انسان از گفته آنها يقين پيدا كند.

دوم: شهادت دو مرد عادل يا چهار زن عادل، بلكه احتياط واجب آن است كه به شهادت يك مرد با يك زن هم اكتفا كند، ولي شاهدها بايد شرايط شير دادن را هم بگويند، مثلاً بگويند ما ديده ايم كه فلان بچّه پانزده بار از پستان فلان زن شير كامل با شرايطي كه در مسأله 2116 گفته شده خورده است و اگر بدانيم همه آنها شرايط را مي دانند و در آن توافق دارند، شرح دادن آن لازم نيست.

مسأله 2134 هرگاه ندانند آيا كودك به مقداري كه سبب محرم شدن است شير خورده يا نه، محرم بودن ثابت نمي شود بايد يقين حاصل شود.

طلاق

شرايط طلاق

مسأله 2135 مردي كه همسر خود را طلاق مي دهد بايد عاقل و بنابر احتياط واجب بالغ باشد و به اختيار خود طلاق دهد بنابراين طلاق از روي اجبار باطل است و نيز بايد قصد جدّي داشته باشد، بنابراين اگر صيغه طلاق را به شوخي بگويد صحيح نيست.

مسأله 2136 بنابر احتياط واجب بايد صيغه طلاق به عربي صحيح

ص: 457

خوانده شود و واجب است دو مرد عادل آن را بشنوند، اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه است مي گويد: «زَوْجَتِي فاطِمَةُ طالِقٌ» (يعني همسرم فاطمه از همسري رهاست) و اگر ديگري را وكيل كند آن وكيل بايد بگويد: «زَوْجَةُ مُوَكِّلِي فاطِمَةُ طالِقٌ» يعني همسر موكّل من رهاست.

مسأله 2137 زن بايد هنگام طلاق از خون حيض و نفاس پاك باشد و نيز شوهرش در آن پاكي با او نزديكي نكرده باشد و اگر درحال حيض و نفاس كه پيش از اين پاك بوده با او نزديكي نموده باشد بنابراحتياط، طلاق كافي نيست، بلكه بايد دوباره عادت شود و پاك گردد (شرح اين دو شرط در مسائل آينده خواهد آمد).

مسأله 2138 طلاق دادن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح است:

1 شوهر بعد از ازدواج مطلقاً با او نزديكي نكرده باشد. 2 باردار باشد. 3 زن غايب باشد و مرد نتواند يا برايش مشكل باشد كه پاك بودن زن را بفهمد.

مسأله 2139 هرگاه زن را از خون حيض پاك مي دانسته و طلاقش داده، بعد معلوم شود كه هنگام طلاق در حال حيض بوده طلاق او باطل است و بعكس اگر او را در حال حيض بداند و طلاق دهد، بعد معلوم شود پاك بوده، طلاق او صحيح است.

مسأله 2140 هرگاه كسي مي داند همسرش در حال حيض يا نفاس بوده اگر غايب شود، مثلاً مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد و نتواند از حالش باخبر شود بايد تا مدّتي كه معمولاً از حيض يا نفاس پاك مي شود

ص: 458

صبر كند.

مسأله 2141 هرگاه با همسرش نزديكي كرده و بخواهد طلاقش دهد بايد صبر كند حيض ببيند و پاك شود، ولي اگر باردار باشد مي تواند بعد از نزديكي كردن بلافاصله او را طلاق دهد، همچنين اگر يائسه باشد يعني بيشتر از پنجاه سال داشته باشد.

مسأله 2142 هرگاه با همسرش كه از حيض و نفاس پاك بوده نزديكي كند سپس مسافرت نمايد و راهي براي تحقيق از حال زن نباشد چنانچه بخواهد او را طلاق دهد احتياط واجب آن است كه حدّاقل يك ماه صبر كند و بعد طلاق دهد.

مسأله 2143 زني كه به واسطه بيماري يا غير آن عادت ماهانه نمي بيند هرگاه مرد بخواهد او را طلاق دهد بايد از زماني كه با او نزديكي كرده تا سه ماه از نزديكي خودداري كند و بعد او را طلاق دهد.

مسأله 2144 ازدواج موقّت طلاق ندارد، هر زمان مدّتش تمام شود يا مرد مدّت را به او ببخشد از قيد همسري او رها مي شود و پاك بودن از عادت ماهانه و همچنين شاهد گرفتن لازم نيست.

عدّه طلاق

مسأله 2145 زني كه از شوهرش طلاق گرفته بايد عدّه نگه دارد، مگر اين كه شوهر با او اصلاً نزديكي نكرده باشد، يا قبل از نُه سال طلاقش دهد، يا زن يائسه باشد يعني پنجاه سال از عمر او گذشته باشد، در اين سه صورت بعد از طلاق مي تواند بلافاصله شوهر كند.

مسأله 2146 مقدار عدّه در مورد زناني كه عادت مي شوند احتياط آن است كه بقدري صبر كند كه دوبار حيض ببيند و پاك شود هنگامي كه حيض سوم را ديد

ص: 459

عدّه او تمام است.

مسأله 2147 زني كه عادت ماهانه نمي بيند اگر در سنّ زناني باشد كه عادت مي بينند چنانچه شوهرش بعد از نزديكي كردن او را طلاق دهد بايد بعد از طلاق سه ماه عدّه نگه دارد و منظور از سه ماه آن است كه اگر اوّل ماه است سه ماه تمام هلالي و اگر روز ديگري از ماه است مانند پنجم يا دهم هنگامي كه پنجم يا دهم ماه چهارم شود عدّه او تمام است، مثلاً اگر پنجم ماه رجب او را طلاق گفته، پنجم ماه شوّال عدّه او تمام است.

مسأله 2148 پايان عدّه زن باردار، متولّد شدن فرزند يا ساقط شدن آن است، حتّي اگر يك ساعت بعد از طلاق بچّه به دنيا آيد، عدّه او تمام مي شود و مي تواند شوهر كند.

مسأله 2149 عدّه ازدواج موقّت بعد از تمام شدن مدّت، در صورتي كه عادت ماهانه مي بيند، به مقدار دو حيض كامل است و اگر عادت نمي بيند چهل وپنج روز تمام است.

مسأله 2150 ابتداي شروع عدّه طلاق از آن موقعي است كه صيغه طلاق خوانده مي شود، خواه زن بداند يا نداند، حتّي اگر بعد از تمام شدن مدّت عدّه بفهمد او را طلاق داده اند لازم نيست دوباره عدّه نگه دارد.

عدّه وفات

مسأله 2151 زني كه همسرش از دنيا رفته بايد چهار ماه و ده روز عدّه نگه دارد، خواه ازدواج دائم باشد يا موقّت، شوهرش با او نزديكي كرده باشد يا نه، حتّي زن يائسه نيز بايد عدّه وفات نگه دارد و اگر باردار است بايد تا هنگام وضع حمل عدّه

نگه

ص: 460

دارد، ولي اگر پيش از گذشتن چهار ماه و ده روز فرزندش به دنيا آيد بايد تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهر عدّه را ادامه دهد.

مسأله 2152 زن در مدّت عدّه وفات بايد از پوشيدن لباسهاي زينتي و كشيدن سرمه در چشم و كارهاي ديگري كه زينت حساب مي شود خودداري كند.

مسأله 2153 هرگاه زن يقين كند همسرش از دنيا رفته و عدّه وفات نگه دارد و بعداً شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعد مرده است، بايد از شوهر دوم جدا شود و احتياط واجب آن است كه اگر باردار است به مقداري كه در عدّه طلاق گفته شد براي شوهر دوم عدّه طلاق نگه دارد و بعد از آن براي شوهر اوّل چهار ماه و ده روز عدّه وفات نگه دارد و اگر باردار نيست براي شوهر اوّل عدّه وفات نگه دارد و بعد براي شوهر دوم عدّه طلاق.

مسأله 2154 ابتداي عدّه وفات در صورتي كه شوهر غايب باشد و فوت كند از موقعي است كه زن از مرگ شوهر باخبر مي شود.

مسأله 2155 هرگاه زن بگويد عدّه من تمام شده از او قبول مي شود، به شرط آن كه مورد اتّهام نباشد، بلكه احتياط واجب آن است كه مورد وثوق باشد.

طلاق بائن و رجعي

مسأله 2156 طلاق بر دو قسم است: «طلاق بائن» و «طلاق رجعي» طلاق بائن آن است كه مرد در آن حقّ رجوع به زن خود را ندارد، (منظور از رجوع آن است كه مرد بدون عقد با زن آشتي كند و او را مجدّداً به همسري بپذيرد) طلاق بائن بر پنج قسم است:

ص: 461

1 طلاق زني كه نُه سالش تمام نشده. 2 طلاق زن يائسه، يعني زني كه بيشتر از 50 سال دارد. 3 طلاق زني كه شوهرش بعد از عقد، با او نزديكي نكرده باشد. 4 طلاق سوم زني كه او را سه بار طلاق داده اند. 5 طلاق خلع و مبارات كه شرح آن بعداً خواهد آمد: و غير اينها را طلاق رجعي گويند كه تا وقتي زن در عدّه است مرد مي تواند به او رجوع كند.

احكام رجوع

مسأله 2157 هرگاه مرد همسرش را طلاق رجعي دهد نمي تواند او را از خانه اي كه موقع طلاق در آن بوده بيرون كند (مگر در بعضي از موارد خاص)، همچنين بر خود زن نيز حرام است كه براي كارهاي غير لازم از آن خانه بيرون رود.

مسأله 2158 در طلاق رجعي مرد مي تواند به زن خود رجوع كند، بدون آن كه صيغه عقد تازه اي بخواند و رجوع كردن بر دو قسم است: 1 سخني بگويد كه معنايش اين باشد كه آن زن را دوباره به همسري خود پذيرفته است. 2 كاري انجام دهد كه همين معني را برساند.

مسأله 2159 لازم نيست مرد هنگام رجوع كردن شاهد بگيرد، يا به زن خبر دهد، حتّي اگر بدون اين كه كسي بفهمد بگويد: به همسرم رجوع كردم صحيح است.

مسأله 2160 هرگاه مرد از همسرش مالي بگيرد و با او مصالحه كند كه بعد از طلاق به او رجوع نكند، يا حقّ رجوع نداشته باشد، حقّ رجوع از بين نمي رود.

مسأله 2161 هرگاه همسرش را دوبار طلاق دهد بعد عقدش كند و يا به او رجوع

ص: 462

كند (و بنابر احتياط واجب در هر بار نزديكي نمايد و بعد از ديدن حيض و پاك شدن او را طلاق دهد) در مرتبه سوم كه او را طلاق داد آن زن بر او حرام مي شود و تنها در صورتي بر او حلال خواهد شد كه بعد از گذشتن عدّه به عقد دائم شوهر ديگري درآيد و با او نزديكي كند، سپس او را طلاق دهد، بعد از عدّه شوهر اوّل مي تواند با او ازدواج كند.

طلاق خُلْع

مسأله 2162 زني كه مايل نيست با شوهرش زندگي كند، و بيم آن مي رود كه ادامه همسري آنها باعث گناه شود مي تواند مهر خود يا مال ديگري را به او ببخشد كه طلاقش دهد، اين را طلاق خلع گويند.

مسأله 2163 احتياط واجب آن است كه صيغه طلاق خلع به صورت زير باشد: اگر خود شوهر مي خواهد صيغه طلاق را بخواند و اسم زن مثلاً «فاطمه» است مي گويد: «زَوْجَتِي فاطِمَةُ خَلَعْتُها عَلي ما بَذَلَتْ هِيَ طالِقٌ» يعني زنم فاطمه را در برابر چيزي كه بخشيده است طلاق دادم، او رهاست و اگر وكيل او بخواهد صيغه را بخواند احتياط واجب آن است كه يك نفر از طرف زن وكيل شود و ديگري از طرف مرد، چنانچه مثلاً اسم شوهر «محمد» و اسم زن «فاطمه» است، وكيل زن مي گويد: «عَنْ مُوَكِّلَتِي فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَكِّلِكَ مُحَمَّد لِيَخْلَعَها عَلَيْهِ» پس از آن وكيل مرد بدون فاصله مي گويد: «زَوْجَةُ مُوَكِّلِي خَلَعْتُها عَلي ما بَذَلَتْ هِيَ طالِقٌ» (و اگر زن چيز ديگري غير از مهر را به شوهر ببخشد بايد نام همان را در موقع

ص: 463

خواندن صيغه ببرد).

طلاق مبارات

مسأله 2164 هرگاه زن و شوهر يكديگر را نخواهند و زن مهر خود يا مال ديگري را به مرد ببخشد كه او را طلاق دهد آن را طلاق مبارات گويند.

مسأله 2165 احتياط واجب آن است كه صيغه طلاق مبارات را به طريق زير بخوانند، اگر خود شوهر صيغه را مي خواند و مثلاً اسم زن «فاطمه» است مي گويد: «بَارَأْتُ زَوْجَتي فاطَمَةَ عَلي ما بَذَلَتْ فَهِيَ طالِقٌ» يعني مبارات كردم (1) زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رها است (و اگر چيزي غير مهر را مي دهد بايد آن را نام ببرد) و در صورتي كه وكيل مرد بخواهد صيغه را بخواند مي گويد: «بَارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَكِّلي فاطِمَةَ عَلي ما بَذَلَتْ فَهِيَ طالِقٌ» البته قبلاً بايد زن مهر خود بلكه چيزي كمتر از آن را به شوهر در برابر طلاق مبارات بخشيده باشد.

1. يعني از هم جدا شديم.

مسأله 2166 احتياط واجب آن است كه صيغه طلاق خلع و مبارات به عربي صحيح خوانده شود، ولي اگر زن براي بخشيدن مال خود به شوهر به فارسي بگويد: فلان مال را به تو بخشيدم تا مرا طلاق دهي مانعي ندارد.

مسأله 2167 زن مي تواند در بين عدّه طلاق خلع يا مبارات از بخشش خود برگردد و اگر بر گردد شوهر مي تواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را همسر خود قرار دهد.

مسأله 2168 مالي را كه شوهر براي طلاق مبارات مي گيرد بايد بيشتر از مهر نباشد بلكه احتياط واجب آن است كه كمتر باشد، ولي در طلاق خلع هر مقدار باشد اشكال ندارد.

احكام متفرّقه طلاق

ص: 464

سأله 2169 هرگاه با زن نامحرمي به گمان اين كه همسر اوست نزديكي كند، زن بايد عدّه نگه دارد (به مقدار عدّه طلاق) خواه زن بداند كه او شوهرش نيست يا نه و اگر مرد مي داند كه آن زن همسرش نيست ولي زن او را شوهر خود مي داند در اين صورت نيز بنابر احتياط واجب بايد عدّه نگه دارد.

مسأله 2170 اگر مردي زني را فريب دهد كه از شوهرش طلاق بگيرد و همسر او شود طلاق و عقد آن زن صحيح است، ولي هر دو معصيت بزرگي انجام داده اند (البتّه اين در صورتي است كه قبلاً زنا با آن زن نكرده باشد و الاّ بر او حرام ابدي است).

مسأله 2171 اگر زن در موقع عقد شرط كند كه هرگاه شوهر مثلاً مسافرت نمايد، يا معتاد به مواد مخدر گردد، يا خرجي او را ندهد اختيار طلاق با او باشد، اين شرط باطل است، ولي هرگاه شرط كند كه او از طرف شوهرش وكيل باشد كه هرگاه اين كارها را انجام دهد خود را مطلّقه كند اين وكالت صحيح است و در چنين صورتي

حق دارد خود را طلاق دهد.

مسأله 2172 زني كه شوهرش مفقودالاثر شده و نمي داند زنده است يا نه، اگر بخواهد طلاق بگيرد و شوهر كند بايد نزد مجتهد عادل برود و مطابق دستور مخصوصي كه در شرع وارد شده عمل نمايد.

مسأله 2173 پدر و جدّ پدري ديوانه مي توانند زن او را در صورت مصلحت طلاق دهند، امّا وليّ صغير اگر همسر دائمي براي او عقد كرده است بنابر احتياط واجب نمي تواند او

ص: 465

را طلاق دهد، امّا اگر همسر موقّت براي او عقد كرده مي تواند باقيمانده مدّت را در صورت مصلحت ببخشد.

مسأله 2174 هرگاه كسي دو نفر را عادل بداند و زن خود را پيش آنها طلاق دهد، ديگري كه آنان را عادل نمي داند بنابر احتياط واجب نبايد آن زن را براي خود يا ديگري عقد كند، ولي اگر شك در عدالت آنها داشته مانعي ندارد.

غصب

غصب

مسأله 2175 «غصب» آن است كه انسان بر مال يا حقّ كسي از روي ظلم مسلّط شود، غصب يكي از گناهان كبيره است كه در قيامت مجازات سخت دارد و در دنيا عواقب دردناك، در روايتي از پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) آمده است كه هر كس يك وجب زمين ديگري را غصب كند در قيامت آن زمين را از هفت طبقه آن، مثل طوق به گردن او مي اندازند.

مسأله 2176 هرگاه كسي نگذارد مردم از مسجد يا مدرسه و پل و جاهاي ديگري كه براي عموم ساخته شده استفاده كنند، حقّ آنان را غصب نموده، همچنين اگر كسي در مسجد و مانند آن جايي براي خود مي گيرد و ديگري نگذارد از آن استفاده كند.

مسأله 2177 مسلّط شدن بر اموال بيت المال مسلمين بدون حق نيز غصب است و تمام احكام غصب را دارد و مسؤوليّتش از جهاتي بيشتر است.

احكام غصب

مسأله 2178 مالي را كه نزد كسي رهن (گرو) گذاشته اند اگر ديگري غصب كند، صاحب مال و طلبكار هر كدام مي توانند آن را از او مطالبه كنند و اگر از بين برود و عوض آن را بگيرند، آن عوض به جاي

ص: 466

آن مال رهن خواهد بود.

مسأله 2179 واجب است شخص غاصب مالي را كه غصب كرده هر چه زودتر به صاحبش برگرداند، و هر قدر تأخير كند گناه بيشتري براي او نوشته مي شود و اگر تلف شود بايد عوض آن را بدهد.

مسأله 2180 هرگاه از مالي كه غصب كرده منفعتي به دست آيد، مانند اين كه برّه اي از گوسفند غصبي متولّد شود، يا ميوه اي از باغ غصبي به دست آيد، تمام آن ملك صاحب مال است، هر چند غاصب هم زحمت كشيده باشد و اگر كسي خانه اي را غصب كند بايد مال الاجاره آن را در مدّتي كه دست او بوده مطابق معمول بپردازد، هر چند از خانه استفاده نكرده باشد و همچنين اموال ديگر مانند اتومبيل و غير آن.

مسأله 2181 هرگاه مالي را از بچّه يا ديوانه اي غصب كند، بايد آن را به وليّ او بازگرداند و اگر به دست آن بچّه يا ديوانه دهد و از بين برود ضامن است.

مسأله 2182 هرگاه دو يا چند نفر به اتّفاق هم مالي را غصب كنند هر كدام آنان ضامن قسمتي از آن مال است (اگر دو نفر باشند هر كدام نصف و اگر سه نفر باشند هر كدام ثلث آن را ضامن است) خواه به تنهايي مي توانسته آن را غصب كند يا نه.

مسأله 2183 هرگاه مالي را كه غصب كرده با چيز ديگري مخلوط شود، چنانچه جدا كردن آنها ممكن باشد بايد جدا كند و به صاحبش برگرداند، هر چند زحمت داشته باشد و اگر جاي دوردستي آن را قرار داده تمام مخارج رساندن آن

ص: 467

مال به دست صاحبش بر عهده غاصب است.

مسأله 2184 اگر ظرف يا چيز ديگري را كه غصب كرده خراب نمايد بايد آن را با تفاوت قيمتي كه حاصل شده به صاحبش بدهد و اگر براي اين كه تفاوت را ندهد بگويد آن را مثل اوّلش مي سازم مالك مجبور نيست قبول كند و نيز مالك نمي تواند غاصب را مجبور كند كه آن را مثل اوّلش بسازد، فقط مي تواند تفاوت قيمت را بگيرد.

مسأله 2185 هرگاه مالي را كه غصب كرده طوري تغيير دهد كه از اوّلش بهتر شود، مثلاً طلاي غصبي را به صورت گوشواره و گردنبند درآورد، چنانچه صاحب مال بگويد آن را به همين صورت به من بده بايد بدهد، و نمي تواند براي زحمت خود مزدي بگيرد، حتّي نمي تواند بدون اجازه مالك آن را به صورت اوّل بازگرداند و اگر بدون اجازه او آن را به صورت اوّل باز گرداند احتياط واجب اين است كه تفاوت قيمت را بدهد.

مسأله 2186 هرگاه مال غصبي را طوري تغيير دهد كه از اولش بهتر شود ولي صاحب مال براي منظور خاصّي بگويد بايد آن را به صورت اوّل درآوري واجب است چنين كند و اگر عيبي بر آن وارد شود و قيمت آن از اوّل كمتر گردد بايد تفاوت آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 2187 هرگاه در زميني كه غصب كرده زراعت كند يا درخت بنشاند، زراعت و درخت و ميوه آن مال غاصب است، ولي بايد اجاره زمين را در مدّتي كه زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمين بدهد و چنانچه در اثناء كار صاحب

ص: 468

زمين راضي نباشد كه زراعت و درخت در آن زمين بماند غاصب بايد فورا آن را بكند، هر چند باعث خسارت او شود و اگر نقصي در زمين پيدا شود بايد تفاوت قيمت را بدهد و غاصب نمي تواند صاحب زمين را مجبور كند كه زمين را به او بفروشد يا اجاره دهد، همچنين صاحب زمين نمي تواند غاصب را مجبور كند كه زراعت يا درخت را به او بفروشد.

مسأله 2188 هرگاه مالي را كه غصب كرده از بين برود در صورتي كه از چيزهايي باشد كه مثل و مانند آن معمولاً كمياب است مانند بسياري از حيوانات و بسياري از فرشهاي دست بافت، بايد قيمت آن را بدهد و اگر قيمت بازار آن فرق كرده باشد بايد قيمت روزي را كه تلف كرده بدهد و اگر از چيزهايي است مانند گندم وجو و بسياري از فرشهاي ماشيني، انواع پارچه ها و ظرفهايي كه با كارخانه ها درست مي شود كه معمولاً مثل آن فراوان است، بايد مثل همان چيز را كه غصب كرده بدهد، ولي بايد خصوصيّاتش مثل همان مالي باشد كه از بين رفته است.

مسأله 2189 هرگاه حيواني مانند گوسفند را غصب كند و از بين برود چنانچه در مدّتي كه نزد او بوده چاق شده سپس از بين رفته است، بايد افزايش قيمت آن را كه به خاطر چاقي بوده نيز بدهد.

مسأله 2190 هرگاه مالي را كه غصب كرده غاصب ديگري از غاصب اوّل بگيرد و از بين برود احتياط آن است صاحب مال عوض آن را از هر كدام مطالبه كند بدهد.

مسأله 2191 هرگاه معامله باطلي انجام

ص: 469

گيرد، مثلاً جنسي را كه بايد با وزن خريد و فروش كند بدون وزن معامله نمايد، نه خريدار مالك جنس مي شود و نه فروشنده مالك قيمت، ولي اگر هر دو قطع نظر از معامله راضي باشند كه در مال يكديگر تصرّف كنند اشكالي ندارد وگرنه مثل مال غصبي است و بايد آنها را برگردانند و در صورتي كه مال هر يك در دست ديگري تلف شود بايد عوض آن را بدهد، چه بداند معامله باطل بوده و چه نداند.

مسأله 2192 اگر مالي را از فروشنده بگيرد تا آن را درست ببيند و اگر پسنديد بخرد، اگر آن مال تلف شود احتياط واجب آن است كه عوض آن را به صاحبش بدهد.

اموال گمشده (لُقَطِه)

احكام اموال گمشده

مسأله 2193 مال گمشده اي را كه انسان پيدا مي كند اگر نشانه اي ندارد كه با آن صاحبش معلوم شود (مانند يك اسكناس صد توماني يا يك سكه طلا) احتياط واجب آن است كه از طرف صاحبش آن را صدقه دهد و اگر خود او مستحق است مي تواند بردارد اگر مال مهمّي باشد احتياط آن است كه از حاكم شرع اجازه بگيرد.

مسأله 2194 هرگاه مالي را كه پيدا كرده نشانه دارد ولي قيمت آن كمتر از يك درهم است (1) چنانچه صاحب آن معلوم باشد نمي تواند بدون رضايت او آن را بردارد و اگر صاحب آن معلوم نباشد مي تواند بردارد و تملّك كند و از آن استفاده نمايد و در صورت تلف شدن لازم نيست عوض آن را بدهد، بلكه اگر قصد تملّك هم نكرده باشد و بدون تقصير او تلف شود دادن عوض آن واجب نيست.

ص: 470

سأله 2195 احتياط واجب آن است كه اگر در حرم مكّه مالي كه قيمت آن به اندازه يك درهم يا بيشتر است پيدا كند آن را برندارد.

مسأله 2196 هرگاه مالي را كه پيدا كرده نشانه دارد و قيمتش به اندازه يك درهم يا بيشتر است، بايد آن را تا يك سال اعلام كند (چنانچه از روزي كه پيدا كرده تا يك هفته هر روز اعلام كند، بعد هفته اي يك بار تا آخر سال در محلّ اجتماع مردم كافي است) چه آن مال متعلّق به مسلماني باشد يا كافري كه در امان مسلمانان است اعلام كردن واجب است

1. درهم عبارت است از 6/12 نخود نقره سكّه دار.

مسأله 2197 هرگاه به جاي اعلام كردن لفظي، اعلان كتبي در محلّي كه مركز رفت و آمد مردم است نصب كند و مردم آنجا غالباً باسواد باشند يا افراد باسواد اعلان را براي بي سوادان بخوانند و تا يك سال اعلان در آنجا بماند كافي است.

مسأله 2198 هرگاه قبل از فرا رسيدن يك سال، از پيدا كردن صاحب آن مأيوس شود و يا از اوّل مأيوس باشد كه صاحب آن را پيدا كند احتياط واجب آن است كه آن مال را از طرف صاحب اصلي اش به فقير بدهد.

مسأله 2199 هرگاه در يكي از حرمهاي مقدّس، يا مساجد، محلّي براي گمشده ها تعيين شود و مردم بدانند براي پيدا كردن گمشده خود بايد به آن محل مراجعه كنند و متصدّيان آن محل مورد اعتماد باشند، كافي است كه گمشده را به محلّ آن تحويل دهد و آنها تا يك سال بايد آن را نگهداري

ص: 471

كنند و اگر صاحب آن پيدا نشد طبق مسأله بعد عمل نمايند و اگر در بعضي از شهرها چنين محلّي براي گمشده ها در نظر گرفته شود و مردم از آن باخبر باشند وظيفه اعلان كردن با سپردن گمشده به آن محل، از دوش مردم برداشته مي شود.

مسأله 2200 هرگاه تا يك سال اعلان كند و يا در محل اعلان شده نگهداري شود و صاحب مال پيدا نشود، پيدا كننده مخيّر است يكي از چهار كار را انجام دهد: 1 آن را براي خود بردارد به قصد اين كه هر وقت صاحبش پيدا شد اگر آن مال موجود نيست، عوض آن را به او بدهد. 2 به صورت امانت براي او نگهداري كند. 3 از طرف صاحبش صدقه در راه خدا بدهد. 4 آن را به حاكم شرع بسپارد و احتياط مستحب صدقه دادن يا سپردن به حاكم شرع است.

مسأله 2201 هرگاه بعد از يك سال اعلان كردن، صاحب مال پيدا نشود و مال را به عنوان امانت براي صاحبش نگهداري كند و مال از بين برود چنانچه در نگهداري آن كوتاهي، يا زياده روي نكرده باشد ضامن نيست، ولي اگر از طرف صاحبش صدقه دهد اگر صاحبش پيدا شد و به صدقه دادن راضي نشد بايد عوض آن را به او بدهد.

مسأله 2202 هر كودك نابالغي مالي را پيدا كند احتياط واجب آن است كه وليّ او اعلان نمايد و چنانچه تا يك سال صاحب آن پيدا نشد مطابق يكي از دستورهاي چهارگانه گذشته، آنچه مطابق مصلحت كودك است عمل مي نمايد.

مسأله 2203 هرگاه در اثناء سال كه مشغول اعلان

ص: 472

كردن است مال از بين برود ضامن نيست، مگر اين كه در نگهداري آن كوتاهي يا زياده روي كرده باشد.

مسأله 2204 هرگاه مالي را پيدا كند و به گمان اين كه مال خود اوست بردارد، بعد بفهمد مال او نيست، نمي تواند آن را در همان جا بيندازد، بلكه بايد مطابق دستوري كه گذشت تا يك سال اعلان نمايد و اگر با پاي خود آن را تكان دهد اين حكم را ندارد، هر چند خود اين كار اشكال دارد.

مسأله 2205 بايد در موقع اعلان كردن طوري بگويد كه نشانه هاي آن روشن نشود و اگر كسي آمد و نشانه هاي آن را داد بطوري كه اطمينان حاصل شد مال اوست بايد به او بدهد، ولي لازم نيست نشانه هايي را كه بيشتر اوقات صاحب مال هم ملتفت آن نيست بگويد.

مسأله 2206 مالي كه پيدا كرده اگر قيمت آن يك درهم يا بيشتر باشد چنانچه اعلان نكند و آن را در مسجد يا جاي ديگري كه محلّ اجتماع مردم است بگذارد و از بين برود، يا ديگري آن را بردارد كسي كه آن را در آغاز پيدا كرده است ضامن است.

مسأله 2207 هرگاه مالي پيدا كند كه اگر بماند فاسد مي شود مانند بسياري از غذاها و ميوه ها بايد تا مدّتي كه فاسد نمي شود آن را نگه دارد، بعد قيمت كند و خودش آن را مصرف نمايد يا بفروشد و پولش را نگه دارد و اگر صاحب آن پيدا نشد از طرف او صدقه دهد و احتياط مستحب آن است كه اگر دسترسي به حاكم شرع دارد از او اجازه

ص: 473

بگيرد.

مسأله 2208 هرگاه مالي را كه پيدا كرده موقع وضو گرفتن و نماز خواندن همراه داشته باشد، در صورتي كه قصدش اين است كه آن را به اين وسيله حفظ كند تا به دستور شرع درباره آن عمل نمايد اشكالي ندارد.

مسأله 2209 هرگاه كفش كسي را ببرند و كفش ديگري به جاي آن بگذارند، چنانچه بداند كفشي كه مانده مال كسي است كه كفش او را برده و اين كار عمداً انجام شده و دسترسي به آن شخص نيست، مي تواند آن را به جاي كفش خود بردارد و چنانچه دسترسي به حاكم شرع دارد از او اجازه بگيرد و هرگاه قيمت آن از كفش خودش بيشتر باشد بايد هر وقت صاحب آن پيدا شد زيادي قيمت را به او بدهد و اگر از پيدا شدن او مأيوس شود زيادي را از طرف صاحبش صدقه مي دهد، ولي اگر يقين دارد يا احتمال مي دهد كفشي كه مانده مال كسي نيست كه كفش او را برده، چنانچه از پيدا كردن صاحب آن مأيوس باشد بايد آن را صدقه دهد.

مسأله 2210 اگر مالي را كه پيدا كرده كمتر از يك درهم ارزش دارد در مسجد يا جاي ديگر بگذارد و از آن صرف نظر كند اگر كس ديگري آن را بردارد براي او حلال است.

مسأله 2211 در مواردي كه مال را از طرف صاحب اصلي آن در راه خدا صدقه مي دهند به سيّد يا غير سيّد مي توان داد و اگر خودش مستحق باشد خودش نيز مي تواند بردارد.

ذبح و شكار حيوانات

ذبح و شكار حيوانات

مسأله 2212 اگر حيوان حلال گوشتي را با شرايطي كه بعداً گفته

ص: 474

مي شود سر ببرند خوردن گوشت آن حلال است، خواه اهلي باشد يا وحشي، مگر حيواني كه انساني با آن وطي و نزديكي كرده كه گوشت آن و حتّي گوشت بچه آن حرام است و همچنين حيواني كه نجاستخوار شده، مگر اين كه با دستوري كه در شرع معيّن گرديده، آن را غذاي پاك بدهند و پاك كنند.

مسأله 2213 حيوان حلال گوشت وحشي مانند آهو و بز كوهي و كبك و امثال آن و همچنين حيوان حلال گوشت اهلي كه بعداً وحشي شده مثل گاو و شتر اهلي كه فرار كرده و وحشي شده، اگر به و سيله اسلحه (با دستوري كه بعداً گفته مي شود) آن را شكار كنند حلال است، ولي حيوان حلال گوشت اهلي را اگر شكار كنند حلال نمي شود، همچنين حلال گوشت وحشي كه به وسيله تربيت كردن اهلي شده است.

احكام ذبح و شكار حيوانات

مسأله 2214 حيوان حلال گوشت وحشي در صورتي با شكار كردن حلال مي شود كه توانايي بر فرار داشته باشد، بنابراين بچّه آهو يا بچّه كبك كه نمي تواند فرار كند با شكار كردن حلال نمي شود.

مسأله 2215 حيوان حلال گوشتي كه مانند ماهي خون جهنده (روان) ندارد اگر به خودي خود در آب بميرد پاك است، ولي گوشت آن حرام است.

مسأله 2216 حيوان حرام گوشتي كه خون جهنده ندارد مانند مار با سر بريدن حلال نمي شود ولي مرده آن پاك است.

مسأله 2217 سگ و خوك به واسطه سر بريدن و شكار كردن پاك نمي شود و گوشت آنها نيز حرام است و حيوان حرام گوشتي كه درنده و

ص: 475

گوشتخوار است مانند گرگ و پلنگ اگر به دستوري كه گفته مي شود سر ببرند يا با اسلحه شكار كنند پاك است، ولي گوشت آن حلال نمي شود، همچنين اگر با سگ شكاري آن را شكار كنند.

مسأله 2218 فيل و خرس و بوزينه و موش و حيواناتي كه مانند مار و سوسمار در داخل زمين زندگي مي كند، هر كدام خون جهنده دارد اگر به خودي خود بميرد نجس است، ولي اگر سر آنها را ببرند يا آنها را شكار كنند پاك است.

مسأله 2219 اگر از شكم حيوان زنده بچه مرده اي بيرون آيد يا بيرون آورند، گوشت آن حرام است.

دستور ذبح حيوانات

مسأله 2220 براي سر بريدن حيوان اگر حلقوم و دو رگ بزرگ گردن را بطور كامل ببرند كافي است ولي احتياط مستحب آن است كه چهار رگ بزرگ يعني دو رگ بزرگ گردن به اضافه حلقوم و مري از پايين برآمدگي گلو بريده شود.

مسأله 2221 اگر بعضي از اين رگها را ببرند و صبر كنند تا حيوان بميرد بعد بقيّه را ببرند فايده ندارد، بلكه اگر به اين مقدار هم صبر نكنند ولي بطور معمول رگها را پشت سر هم نبرند اگر چه هنوز حيوان جان داشته باشد اشكال دارد.

مسأله 2222 هرگاه گرگ، گلوي گوسفند را بطوري بكند كه از رگهاي گردن كه بايد موقع ذبح بريده شود چيزي باقي نماند آن حيوان حرام مي شود. ولي اگر آن رگها سالم باشد در صورتي كه گوسفند هنوز زنده است و آن را به دستوري كه گفته شد سر ببرند حلال مي باشد. همچنين هرگاه حيواني به غير

ص: 476

دستور شرعي ذبح شده باشد پاك است، هر چند خوردن گوشت آن حرام مي باشد، بنابراين پوست و چرم حيواناتي كه از ممالك غير اسلامي مي آورند در صورتي كه بدانيم از حيوانات ذبح شده است، پاك است.

شرايط ذبح حيوانات

مسأله 2223 سر بريدن حيوان پنج شرط دارد:

1 ذبح كننده بنابر احتياط واجب بايد مسلمان باشد، ناصبي ها يعني كساني كه با اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه وآله) دشمني دارند در حكم كفّارند.

2 بايد سر حيوان را با جسم تيزي كه از آهن، يا فلز ديگر باشد ببرند، ولي اگر احتياج به ذبح باشد و آهن پيدا نشود، يا اگر سر حيوان را نبرند مي ميرد و دسترسي به آهن نيست، با هر چيز تيزي كه رگها را بتواند جدا كند (مانند شيشه و سنگ و چوب تيز) مي شود آن را ذبح كرد.

3 در موقع سر بريدن بايد جلو بدن حيوان رو به قبله باشد و اگر عمداً رو به قبله نكنند حيوان حرام مي شود، ولي اگر از روي فراموشي يا ندانستن مسأله يا اشتباه كردن قبله، حيوان را به سمتي غير از قبله سر ببرند حرام نيست.

4 هنگام سر بريدن بايد نام خدا را ببرد همين قدر كه بگويد «بسم اللّه» يا «سُبْحانَ اللّهِ» يا بگويد «لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ» كافي است و به زبان فارسي يا هر زبان ديگر نيز جايز است، ولي اگر بدون قصد سر بريدن نام خدا را ببرد كافي نيست و در صورتي كه از روي فراموشي نام خدا را نبرد اشكال ندارد.

5 بايد حيوان بعد از سر بريدن حركتي كند اگر چه

ص: 477

مثلاً چشم يا دم خود را حركت دهد يا پاي خود را به زمين زند كه معلوم شود زنده بوده و احتياط واجب آن است كه خون به مقدار كافي از آن بيرون بريزد.

مسأله 2224 كسي كه حيوان را ذبح مي كند مي تواند مرد باشد يا زن يا بچه نابالغي كه دستورات ذبح را مي داند، ولي بهتر است تا دسترسي به مرد باشد زنان و كودكان را معاف دارند.

مسأله 2225 سر بريدن حيوانات با وسايل ماشيني در صورتي كه شرايط شرعي آن مطابق آنچه در بحث ذبح حيوانات گفته شد انجام شود جايز است و چنين حيواني پاك و حلال است.

مسأله 2226 هرگاه چند مرغ يا چند حيوان را باهم سر ببرند يك بسم اللّه براي همه آنها كافي است، همچنين هرگاه با ماشين، تعداد زيادي حيوان را در زمان واحد (با وجود شرايط ديگر) سر ببرند يك بسم اللّه كفايت مي كند و اگر ماشين مرتّباً كار مي كند احتياط آن است مرتّباً نام خدا را تكرار كنند.

دستور كشتن شتر

مسأله 2227 براي كشتن شتر بايد با پنج شرطي كه براي سر بريدن حيوانات گفته شد، كارد يا چيز ديگري را كه از آهن و برنده باشد در گودي پايين گردنش فرو كنند و اين عمل را «نحر» مي گويند و مطابق بعضي از روايات بهتر است كه شتر ايستاده باشد، ولي اگر در حالي كه زانوها را به زمين زده يا به پهلو خوابيده و جلو بدنش رو به قبله است كارد در گودي گردنش فرو كنند آن هم اشكالي ندارد.

مسأله 2228 هرگاه شتر را به جاي نحر كردن

ص: 478

سر ببرند، يا گوسفند و گاو را به جاي سر بريدن نحر كنند، گوشت آنها حلال نيست، ولي اگر بعد از اين كار هنوز حيوان زنده باشد و فورا او را بر طبق دستور شرع بكشند گوشتش حلال است.

مسأله 2229 حيوان سركشي كه نمي توان آن را مطابق دستور شرع كشت و همچنين حيواني كه در چاه افتاده و امكان كشتن آن مطابق دستور شرع نيست و احتمال دارد در آنجا بميرد، چنانچه با چيز برنده اي مانند كارد جايي از بدنش را زخم كنند و در اثر آن زخم جان دهد حلال است و رو به قبله بودن آن لازم نيست، ولي بايد شرايط ديگري كه براي سر بريدن حيوانات گفته شد دارا باشد.

مستحبّات و مكروهات ذبح

مسأله 2230 چند چيز در ذبح حيوانات طبق بعضي از روايات مستحبّ است:

1 هنگام سربريدن گوسفند دست وپايش را باز بگذارند و موقع سربريدن گاو چهار دست وپايش را ببندند و هنگام كشتن شتر دو دست آن را از پايين يا زير بغل به يكديگر ببندند وپاهايش را باز گذارند و مرغ را بعد از سر بريدن رها كنند تا پر وبال بزند.

2 كسي كه حيوان را مي كشد رو به قبله باشد.

3 پيش از كشتن حيوان آب جلو آن بگذارند.

4 كاري كنند كه حيوان كمتر اذيّت شود، مثلاً با سرعت سر او را ببرند.

مسأله 2231 احتياط مستحب آن است كه پيش از بيرون آمدن روح سر حيوان را از بدنش جدا نكنند، بنابراين اگر دستگاه هايي براي ذبح حيوانات تهيّه شود كه سر حيوان را بكلّي قطع مي كند حيوان حرام نمي شود

ص: 479

هر چند بهتر است طوري باشد كه تمام سر را قطع نكند، ولي در هر حال بايد تمام شرايط با دستگاه هاي ماشيني رعايت شود و نيز احتياط مستحب آن است كه مغز حرام حيوان را كه در وسط تيره پشت است قبل از جان دادن نبرند و پوست حيوان را جدا ننمايند.

مسأله 2232 مطابق بعضي از روايات چند چيز در كشتن حيوانات مكروه است:

1 كارد را پشت حلقوم حيوان فرو كنند و به طرف جلو بياورند كه حلقوم از پشت بريده شود.

2 در جايي حيوان را بكشند كه حيوان ديگر آن را مي بيند.

3 در موقع شب يا پيش از ظهر جمعه سر حيوان را ببرند، ولي در صورت احتياج عيبي ندارد.

4 حيواني را كه انسان خودش پرورش داده با دست خود بكشد.

مسأله 2233 در زمان ما گاه براي آسان شدن ذبح حيوانات به حيوان شوك

مي دهند، تا كمي بي حس شود و به راحتي يا به و سيله دستگاهها سر آن را ببرند، اين كار در صورتي كه حيوان بعد از شوك زنده باشد اشكالي ندارد.

شرايط شكار با اسلحه

مسأله 2234 هرگاه حيوان حلال گوشت وحشي را با اسلحه شكار كنند با پنج شرط حلال مي شود:

1 آن كه با اسلحه برنده اي مانند شمشير و كارد و خنجر يا تفنگ و مانند آن باشد خواه گلوله آن تيز باشد يا نه، ولي طوري باشد كه بدن حيوان را پاره كند و از آن خون جاري گردد، ولي اگر به و سيله دام يا چوب و سنگ و مانند آن حيواني را شكار كنند حرام است، مگر اين

ص: 480

كه موقعي به حيوان برسند كه هنوز زنده باشد و آن را مطابق آداب شرع سر ببرند.

2 بنابر احتياط واجب شكار كننده، مسلمان باشد يا بچّه مسلماني كه خوب و بد را مي فهمد.

3 اسلحه را به منظور شكار كردن به كار برد، امّا اگر مثلاً جايي را نشانه گيري كند و اتّفاقاً تير به حيواني اصابت كند، خوردن گوشت آن حيوان حرام است.

4 هنگام به كار بردن اسلحه نام خدا را ببرد، ولي اگر فراموش كند اشكالي ندارد.

5 وقتي به حيوان برسد كه جان داده باشد، يا اگر زنده است به اندازه سر بريدن آن وقت نباشد، ولي اگر به اندازه سر بريدن وقت داشته باشد و در ذبح حيوان كوتاهي كند تا بميرد حرام است.

احكام شكار

مسأله 2235 اگر دونفر حيواني را شكار كنند، يكي مسلمان وديگري كافر، يا يكي نام خدا را ببرد و ديگري عمداً نبرد، آن حيوان بنابراحتياط واجب حرام است.

مسأله 2236 اگر حيواني را با تير بزند، بعد در آب بيفتد و بداند كه به واسطه تير و افتادن در آب جان داده است حلال نيست، بلكه اگر شك كند كه فقط به خاطر تير بوده يا نه حلال نمي باشد.

مسأله 2237 هرگاه با اسلحه يا سگ غصبي، حيواني را شكار كند، شكار حلال است و مال او مي شود، ولي گذشته از اين كه گناه كرده بايد اجرت اسلحه يا سگ را به صاحبش بدهد.

مسأله 2238 اگر با شمشير يا سلاح ديگري كه شكار كردن با آن صحيح است با شرايطي كه قبلاً گفته شد حيواني را دونيم كند و سر و

ص: 481

گردن در يك قسمت باقي بماند اگر وقتي برسد كه حيوان جان داده است، هر دو قسمت حلال است، همچنين اگر زنده باشد ولي وقت براي سر بريدن تنگ باشد امّا اگر وقت براي سر بريدن دارد آن قسمت كه در آن سر نيست حرام است و آن قسمت ديگر كه سر دارد اگر مطابق دستورشرع ببرد حلال است.

مسأله 2239 هرگاه به و سيله دام يا چوب يا سنگ يا چيز ديگري كه شكار كردن با آن صحيح نيست حيواني را دو قسمت كند قسمتي كه سر و گردن ندارد در هر حال حرام است و امّا قسمتي كه سر و گردن دارد اگر هنوز زنده است و سر آن را مطابق دستور شرع ببرد حلال است.

مسأله 2240 اگر حيواني را سر ببرند يا شكار كنند و بچّه زنده اي از آن بيرون آيد، چنانچه آن بچّه را مطابق دستور شرع سر ببرند حلال وگرنه حرام است، امّا اگر بچّه با شكار كردن يا سر بريدن مادر، در شكم او مرده باشد حلال است به شرط اين كه خلقت بچّه كامل شده و مو يا پشم در بدنش روييده باشد.

شرايط شكار با سگهاي شكاري

مسأله 2241 هرگاه با سگ شكاري، حيوان وحشي حلال گوشتي را شكار كند، اين حيوان با پنج شرط حلال مي شود:

1 سگ طوري تربيت شده باشد كه هر وقت آن را براي گرفتن شكار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگيري كنند بايستد، بلكه همين اندازه كه سگ را براي شكار تربيت كرده اند كافي است، ولو اين كه وقتي چشمش به شكار افتاد خودش حركت كند و به سوي شكار

ص: 482

برود، ولي احتياط واجب آن است كه اگر عادت دارد پيش از رسيدن صاحبش شكار را مي خورد از شكار او اجتناب شود، امّا اگر گاهي شكار را بخورد، يا فقط خون او را بخورد، اشكال ندارد.

2 كسي كه سگ را مي فرستد بنابر احتياط واجب بايد مسلمان يا بچّه مسلماني كه خوب و بد را مي فهمد باشد، كسي كه نسبت به اهل بيت پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) اظهار دشمني كند مسلمان نيست و شكار او اشكال دارد.

3 هنگام فرستادن يا حركت كردن سگ بايد نام خدا را ببرد، ولي اگر از روي فراموشي آن را ترك كند اشكال ندارد و لازم نيست پيش از فرستادن سگ نام خدا را ببرد، بلكه اگر پيش از آن كه سگ به شكار برسد نام خدا را ببرد حلال است.

4 شكار به واسطه زخمي كه از دندان سگ پيدا كرده بميرد، بنابراين اگر سگ، شكار خود را خفه كند يا از زيادي دويدن يا ترس بميرد حلال نيست.

5 كسي كه سگ را فرستاده وقتي برسد كه شكار جان داده باشد، يا اگر زنده است به اندازه سر بريدن وقت نباشد، امّا اگر زماني برسد كه به اندازه سربريدن وقت دارد مثلاً چشم خود را حركت مي دهد يا پاي بر زمين مي زند، بايد سر حيوان را مطابق دستور شرع ببرد وگرنه حرام است.

احكام شكار با سگهاي شكاري

مسأله 2242 كسي كه سگ را فرستاده اگر وقتي برسد كه مي تواند سر حيوان را ببرد ولي كارد نداشته باشد، يا براي پيدا كردن كارد مدّتي وقت لازم باشد، چنانچه حيوان

ص: 483

بميرد احتياط واجب اجتناب از گوشت آن است.

مسأله 2243 هرگاه چند سگ را براي شكار حيواني بفرستند چنانچه همه آنها داراي شرايط فوق باشد شكار حلال است و اگر بعضي از آنها داراي اين شرايط نيست شكار حرام است.

مسأله 2244 هرگاه سگ تربيت شده را براي شكار حيواني بفرستد ولي آن سگ حيوان حلال ديگري را شكار كند، اشكالي ندارد، همچنين اگر آن حيوان را با حيوان ديگري شكار كند هر دو حلال است.

مسأله 2245 اگر چند نفر باهم سگي را بفرستند ويكي از آنان كافر باشد، يا عمداً نام خدا را نبرد، يا چند سگ بفرستند و يكي از آنها تربيت شده نباشد بنابر احتياط واجب بايد از گوشت آن شكار پرهيز كرد.

مسأله 2246 هرگاه به و سيله باز شكاري يا حيوان ديگر تربيت شده اي غير از سگ، حيواني را شكار كند آن شكار حلال نيست، مگر اين كه وقتي برسند كه حيوان زنده باشد مطابق دستور شرع آن را ذبح كنند، در اين صورت حلال است.

صيد ماهي

مسأله 2247 ماهي حلال آن ماهي است كه فلس داشته باشد، خواه فلس آن كم باشد يا زياد، كوچك باشد يا درشت، حتّي ماهياني كه فلس آنها سست است و در دام مي ريزد حلال است، ولي فلسهاي ذرّه بيني و مانند آن، كه مردم به آن فلس نمي گويند فايده اي ندارد.

مسأله 2248 اگر ماهي را زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان دهد، پاك و حلال است، حتّي اگر در دامي كه در آب باشد بميرد آن نيز حلال است.

مسأله 2249 اگر ماهي از آب بيرون بيفتد،

ص: 484

يا موج آن را بيرون بيندازد، يا بر اثر جزر و مَد دريا در خشكي بماند و بميرد، حرام است، ولي اگر پيش از آن كه بميرد با دست يا با وسيله ديگري آن را بگيرند و بعد جان دهد حلال است.

مسأله 2250 صيد كننده ماهي لازم نيست مسلمان باشد و در موقع صيد ماهي نام خدا را ببرد، ولي بايد معلوم باشد آن را زنده از آب گرفته يا بعد از افتادن در دام جان داده است.

مسأله 2251 اگر ماهي از بازار مسلمانان يا از دست مسلماني گرفته شود حلال است، هر چند معلوم نباشد آن را زنده از آب گرفته اند يا نه و جستجو نيز لازم نيست، ولي اگر از كافري گرفته شود و معلوم نباشد ماهي زنده از آب گرفته شده يا زنده به دام افتاده يا نه، حرام است.

مسأله 2252 خوردن ماهي هاي كوچك زنده اشكال دارد، مگر براي درمان در مقام ضرورت.

مسأله 2253 اگر ماهي را كه هنوز كاملاً جان نداده بريان كنند، يا در بيرون آب پيش از جان دادن بكشند خوردن آن اشكال ندارد.

مسأله 2254 اگر ماهي را بيرون آب دو قسمت كنند و يك قسمت آن در حالي كه زنده است در آب بيفتد و بميرد خوردن قسمتي كه بيرون آب مانده اشكال دارد.

مسأله 2255 ميگو كه آن را روبيان نيز مي گويند از حيوانات آبي حلال است، ولي ماهي سمنقور كه از حشرات خشكي است و نام ماهي بر آن نهاده اند حرام است، مگر براي درمان در مقام ضرورت.

خوردني ها و آشاميدني ها

خوردني ها و آشاميدني ها

حيوانات حلال و حرام گوشت

مسأله 2256 گوشت گاو

ص: 485

و گوسفند و شتر اهلي و همچنين گاو و گوسفند و بز و خر وحشي و آهو حلال است، ولي گوشت اسب و قاطر و الاغ مكروه مي باشد، حيوانات درنده عموما، همچنين فيل و خرگوش و حشرات گوشتشان حرام است.

مسأله 2257 گوشت پرندگاني كه داراي چنگال هستند حرام است، همچنين پرندگاني كه موقع پرواز بالهاي خود را صاف نگه مي دارند، يا اگر بال مي زنند بال زدن آنها كمتر و صاف نگه داشتن آنها بيشتر است، امّا پرندگاني كه بال مي زنند يا بال زدن آنها از صاف نگه داشتن بيشتر است گوشتشان حلال است از جمله انواع كبوترها و قمري و كبك حلال است، ولي گوشت هدهد مكروه است.

مسأله 2258 اگر از حيواني كه زنده است قطعه اي جدا كنند خواه دنبه يا گوشت بوده باشد خوردن آن حرام است.

اجزاء حرام حيوانات حلال گوشت

مسأله 2259 چهارده چيز از حيوانات حلال گوشت (بنابر احتياط واجب در بعضي از آنها) حرام است: 1 خون 2 نري 3 فرج 4 بچّه دان 5 غدد كه آن را دشول مي گويند. 6 تخم كه آن را دنبلان مي گويند. 7 دانه كوچكي كه در مغز سر است و به شكل نخود مي باشد. 8 مغز حرام كه در ميان تيره پشت است. 9 پي كه در دو طرف گردن قرار دارد و تا تيره پشت كشيده شده. 10 زهره دان 11 سپرز (طحال) 12 مثانه (محل اجتماع بول) 13 سياهي چشم 14 چيزي كه در ميان سم است و عرب آن را ذات الاشاجع مي گويد، اين در حيوانات بزرگ است، امّا در حيوانات كوچكي مانند گنجشك

ص: 486

چنانچه بعضي از اين امور قابل تشخيص، يا جدا كردن نيست خوردن آن اشكالي ندارد.

خوردني ها و آشاميدني هاي حرام

مسأله 2260 خوردن اشياء خبيث و پليد كه طبع انسان از آن تنفّر دارد (مانند فضله حيوانات و آب بيني و امثال آن) حرام است هرچند پاك باشد.

مسأله 2261 خوردن خاك و گِل حرام است، ولي خوردن كمي از تربت پاك حضرت سيّدالشّهداء امام حسين (عليه السلام) (كمتر از يك نخود) به قصد شفاء اشكال ندارد و همچنين گل داغستان و گل ارمني كه براي معالجه مي خورند در صورتي كه علاج منحصر به آن باشد جايز است.

مسأله 2262 خوردن يا نوشيدن چيزي كه براي انسان ضرر مهمّي دارد حرام است، كشيدن سيگار و ساير انواع دخانيّات اگر به تصديق اهل اطّلاع ضرر مهمّي داشته باشد نيز حرام است، ولي استفاده از مواد مخدّر مطلقاً حرام است خواه به صورت تزريق يا دود كردن يا خوردن و يا به هر طريق ديگري بوده باشد. و همچنين توليد، خريد و فروش و هرگونه كمك به انتشار آن حرام است.

مسأله 2263 اگر با گاو و گوسفند و شتر نزديكي كنند، علاوه بر اين كه گوشت آنها حرام است، بول و مدفوع آنها نيز بنابر احتياط واجب نجس مي باشد و آشاميدن شير آنها نيز حرام است و بايد آن حيوان را ذبح كنند و لاشه آن را بسوزانند و كسي كه با آن نزديكي كرده بايد پول آن را به صاحبش بدهد.

مسأله 2264 آشاميدن شراب حرام و از گناهان كبيره است، بلكه در بعضي از اخبار بزرگترين گناه شمرده شده است و اگر كسي آن را حلال بداند

ص: 487

در صورتي كه متوجّه باشد كه لازمه حلال دانستن آن تكذيب خدا و پيغمبر (صلي الله عليه وآله) مي باشد كافر است. از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود: «شراب ريشه بديها و منشأ گناهان است و كسي كه شراب مي خورد عقل خود را از دست مي دهد و در آن موقع خدا را نمي شناسد و از هيچ گناهي باك ندارد، احترام هيچ كس را نگه نمي دارد و حقّ خويشان نزديك را رعايت نمي كند و از زشتيهاي آشكار رو نمي گرداند، روح ايمان و خداشناسي از او بيرون مي رود، و روح خبيثي كه از رحمت خدا دور است در او مي ماند، خدا و فرشتگان و پيغمبران و مؤمنين او را لعنت مي كنند و تا چهل روز نماز او قبول نمي شود و روز قيامت روي او سياه است!»

مسأله 2265 منظور از شراب هر مايع مست كننده اي است و آبجو نيز جزء مشروبات الكلي است، حتّي نوشيدن يك قطره شراب و كمتر از آن نيز حرام است.

مسأله 2266 سفره اي كه بر سر آن شراب مي خورند اگر انسان يكي از آنان حساب شود نشستن كنار آن و خوردن از آن سفره حرام است هرچند غذاي حلال باشد.

مسأله 2267 هرگاه جان مسلماني به خاطر گرسنگي يا تشنگي در خطر باشد بر همه واجب است به او آب و غذا داده و از مرگ نجاتش بخشند.

مستحبّات و مكروهات غذا خوردن

مسأله 2268 چند چيز است كه انجام آن موقع غذا خوردن به اميد ثواب مستحبّ است: 1 هر دو دست را قبل از غذا بشويد.

ص: 488

2 بعد از غذا نيز دست خود را بشويد و با دستمال خشك كند. 3 ميزبان قبل از همه شروع به غذا خوردن كند و بعد از همه دست بكشد. 4 در اوّل غذا «بسم اللّه» و آخر غذا «الحمد للّه» بگويد و اگر سر يك سفره چند جور غذا باشد موقع خوردن از هر كدام از آنها «بسم اللّه» بگويد. 5 با دست راست غذا بخورد. 6 اگر چند نفر سر يك سفره غذا مي خورند هر كسي از غذاي جلو خودش بخورد. 7 لقمه را كوچك بردارد. 8 با عجله غذا نخورد و غذا خوردن را طول دهد و غذا را خوب بجود. 9 بعد از غذا خلال نمايد و اجزاء غذا را از لاي دندانها بيرون آورده و دهان را بشويد. 10 از دور ريختن مواد غذايي خودداري كند، ولي اگر در بيابان غذا مي خورد آنچه از سفره بيرون مي ريزد براي پرندگان و حيوانات بگذارد. 11 در شبانه روز دوبار غذا بخورد، اوّل روز و اوّل شب. 12 در اوّل و آخر غذا نمك بخورد. 13 تمام ميوه ها را پيش از خوردن با آب تميز بشويد. 14 تا بتواند بر سفره ميهماني داشته باشد.

مسأله 2269 كارهاي زير را در موقع غذا خوردن از مكروهات شمرده اند: 1 در حال سيري غذا خوردن 2 پر خوردن و در خبر است كه خداوند عالم از شكم پر بيش از هر چيز بدش مي آيد. 3 نگاه كردن به صورت ديگران در موقع غذا خوردن

4 خوردن غذاي داغ 5 فوت كردن به چيزي كه مي خورد يا مي آشامد 6

ص: 489

بعد از گذاشتن نان در سفره منتظر چيز ديگري بودن 7 پاره كردن نان با كارد 8 گذاشتن نان زير ظرف غذا و هرگونه بي احترامي به آن 9 پوست كندن ميوه (ميوه هايي كه با پوست خورده مي شود) 10 دور انداختن ميوه پيش از آن كه آن را كاملاً بخورد

مستحبّات و مكروهات آشاميدن آب

مسأله 2270 چند كار در روايات به هنگام آشاميدن آب توصيه شده است: 1 آب را بطور مكيدن بياشامد 2 در روز ايستاده آب بخورد 3 پيش از نوشيدن آب «بسم اللّه» و بعد آن «الحمد للّه» بگويد. 4 آب را به سه نفس بياشامد، نه يك نفس. 5 از روي ميل آب بياشامد. 6 بعد از نوشيدن آب حضرت امام حسين (عليه السلام) و اهل او را ياد كند و قاتلان ايشان را لعنت نمايد.

مسأله 2271 در روايات از چند چيز در موقع آشاميدن آب نهي شده است: 1 زياد آشاميدن. 2 آشاميدن آب بعد از غذاي چرب 3 ايستاده نوشيدن در شب 4 نوشيدن آب با دست چپ 5 نوشيدن از جاي شكسته كوزه يا طرفي كه دسته آن است

نذر و عهد - قسم

نذر و عهد

مسأله 2272 «نذر» آن است كه كار خيري را براي خدا بر عهده خود قراردهد، يا ترك كاري كه نكردن آن بهتر است.

مسأله 2273 نذر دو قسم است: نذري كه به صورت «مشروط» انجام مي شود، مثلاً مي گويد: چنانچه مريض من خوب شود انجام فلان كار براي خدا بر عهده من است (اين را «نذر شكر» گويند) يا اگر مرتكب فلان كار بد شوم فلان كار خير را براي خدا انجام خواهم داد (و آن را «نذر زجر»

ص: 490

گويند)، دوم نذر مطلق است و آن اين كه بدون هيچ قيد و شرطي بگويد: «من براي خدا نذر مي كنم كه نماز شب بخوانم» و همه اينها صحيح است.

شرايط و احكام نذر و عهد

مسأله 2274 نذر در صورتي صحيح است كه براي آن صيغه خوانده شود، خواه به عربي باشد يا زبانهاي ديگر، بنابراين اگر بگويد چنانچه فلان حاجت من روا شود براي خدا بر من است كه فلان مقدار مال را به فقير بدهم، نذر او صحيح است، بلكه اگر بگويد نذر مي كنم براي خدا اگر فلان حاجت من روا شود فلان كار خير را انجام دهم، كافي است.

مسأله 2275 نذر در صورتي صحيح است كه از انسان بالغ و عاقل انجام شود و از روي اختيار و قصد باشد، بنابراين نذر از روي اجبار، يا به واسطه عصباني شدن و از دست دادن اختيار، صحيح نيست.

مسأله 2276 آدم سفيهي كه مال خود را در كارهاي بيهوده مصرف مي كند، همچنين كسي كه حاكم شرع او را به خاطر ورشكست شدن از تصرّف در اموالش جلوگيري كرده، نذرهاي مربوط به اموالشان صحيح نيست.

مسأله 2277 نذر زن اگر مزاحم حقوق شوهر باشد بي اجازه او باطل است و اگر مزاحم نباشد احتياط مستحب آن است كه با اجازه او باشد.

مسأله 2278 اگر زن در جايي كه احتياج به اجازه شوهر دارد با اجازه او نذر كند، شوهرش بنابراحتياط واجب نمي تواند نذر او را به هم بزند يا او را از عمل كردن به نذر جلوگيري نمايد.

مسأله 2279 نذر فرزند احتياجي به اجازه پدر ندارد، مگر

ص: 491

اين كه كار او مايه آزار پدر باشد كه دراين صورت نذر او صحيح نيست.

مسأله 2280 نذر در مورد كارهايي صحيح است كه انجام آن ممكن باشد.

مسأله 2281 كاري را كه انسان نذر مي كند بايد شرعاً مطلوب باشد، بنابراين نذر كار حرام، يا مكروه، يا ترك واجب و مستحب، صحيح نيست.

مسأله 2282 لازم نيست جزئيّات و خصوصيّات عملي كه نذر كرده مطلوب باشد، همين اندازه كه اصل آن شرعاً مطلوب باشد كافي است، مثلاً اگر نذر كند شب اوّل هر ماه نماز شب بخواند صحيح است و بايد به آن عمل كند، يا اگر نذر كند در محلّ خاصّي فقرا را اطعام نمايد بايد مطابق آن عمل نمايد.

مسأله 2283 كار مباحي كه انجام و ترك آن از هر جهت مساوي است نذر انجام آن صحيح نيست، ولي اگر انجام يا ترك آن از جهتي بهتر باشد و به همان منظور نذر كند صحيح است، مثلاً نذر كند غذايي بخورد كه براي عبادت قوّت گيرد يا غذايي كه مايه سستي بدن او براي انجام عبادت مي شود ترك نمايد.

مسأله 2284 هرگاه نذر كند روزه بگيرد ولي وقت و مقدار آن را معيّن نكند، چنانچه يك روز روزه بگيرد كافي است، همچنين اگر نذر كند نماز بخواند و مقدار و خصوصيّات آن را معيّن نكند يك نماز دو ركعتي كفايت مي كند، نذر ساير كارهاي خير نيز همين گونه است.

مسأله 2285 هرگاه نذر كند روز معيّني را روزه بگيرد، احتياط واجب آن است كه آن روز سفر نكند تا بتواند روزه خود را به جا آورد و چنانچه در آن

ص: 492

روز مسافرت كند قضاي آن روز بر او واجب است و احتياط واجب آن است كه كفّاره نيز بدهد.

مسأله 2286 اگر كسي از روي اختيار به نذر خود عمل نكند گناه كرده و بايد كفّاره بدهد و كفّاره نذر عبارت است از اطعام شصت فقير، يا دو ماه پي در پي روزه گرفتن، يا يك بنده آزاد كردن.

مسأله 2287 اگر نذر كند تا وقت معيّني عملي را ترك نمايد بعد از گذشتن آن وقت مي تواند آن كار را به جا آورد و اگر پيش از گذشتن وقت از روي فراموشي يا اجبار انجام دهد چيزي بر او نيست، ولي لازم است تا آخر وقت نذر، آن عمل را به جا نياورد و اگر بدون عذر آن را به جا آورد بايد مطابق آنچه در مسأله پيش گفته شد كفّاره بدهد.

مسأله 2288 كسي كه نذر كرده عملي را مستمرّاً ترك كند و زماني براي آن معيّن ننموده، چنانچه از روي اختيار آن را به جا آورد براي دفعه اوّل بايد كفّاره بدهد و اگر نذر او چنان بوده كه هر دفعه از آن عمل، مستقلاًّ تحت نذر قرار داشته احتياط واجب آن است كه براي هر دفعه، كفّاره اي بدهد، امّا اگر چنين قصدي نداشته، يا شك كند قصدش چگونه بوده يك كفّاره بيشتر واجب نيست.

مسأله 2289 اگر نذر كند در هر هفته روز معيّني (مثلاً روز جمعه) را روزه بگيرد، چنانچه يكي از جمعه ها مصادف با عيد فطر يا قربان شود، يا عذر ديگري مانند حيض براي او پيش آيد، بايد روزه را ترك كند احتياطاً قضاي آن را

ص: 493

به جا آورد.

مسأله 2290 هرگاه نذر كند مقدار معيّني را صدقه دهد، چنانچه پيش از دادن صدقه بميرد بايد آن مقدار را از مال او صدقه بدهند.

مسأله 2291 هرگاه نذر كند به فقير معيّني صدقه دهد نمي تواند آن را به ديگري دهد و اگر آن فقير بميرد بنابر احتياط به ورثه او بدهد.

مسأله 2292 هرگاه نذر كند به زيارت يكي از امامان مثلاً به زيارت حضرت امام حسين (عليه السلام) مشرّف شود، اگر به زيارت امام ديگري برود كافي نيست و هرگاه به واسطه عذري نتواند آن امام را زيارت كند چيزي بر او نيست.

مسأله 2293 كسي كه نذر كرده زيارت برود ولي غسل زيارت و نماز آن را نذر نكرده، لازم نيست آنها را به جا آورد.

مسأله 2294 اگر چيزي براي حرم يكي از امامان يا امامزادگان نذر كند بايد آن را به مصارف حرم برساند، از قبيل تعميرات و فرش و روشنايي و خدّامي كه مشغول خدمت هستند و مانند آن، ولي اگر چيزي براي خود امام (عليه السلام) يا امامزاده نذر كرده بي آن كه نام حرم را ببرد، مي تواند علاوه بر اموري كه ذكر شد صرف مجالس عزاداري و سوگواري يا نشر آثار آن بزرگواران، يا كمك به زوّار آنها يا هر كار ديگري كه نسبتي با آنها دارد بكند.

مسأله 2295 گوسفندي را كه نذر كرده اند پشم آن و مقداري كه چاق مي شود جزء نذر است و اگر پيش از آن كه گوسفند به مصرف نذر برسد بچّه اي بياورد، يا شير دهد، احتياط واجب آن است آن را هم به

ص: 494

مصرف نذر برساند.

مسأله 2296 هرگاه نذر كند اگر مريض او خوب شود يا مسافرش سالم بازگردد فلان كار خير را انجام دهد، چنانچه معلوم شود پيش از نذر كردن مريض او خوب شده، يا مسافر آمده است، عمل كردن به نذر واجب نيست.

مسأله 2297 هرگاه پدر يا مادري نذر كند دختر خود را به سيّد شوهر دهد نذر آنها اعتباري ندارد و هنگامي كه دختر به حدّ بلوغ رسيد اختيار با خود اوست.

مسأله 2298 عمل كردن به «عهد» مانند نذر واجب است به شرط اين كه صيغه عهد را بخواند، مثلاً بگويد: «با خدا عهد كردم كه فلان كار خير را انجام دهم» امّا اگر صيغه نخواند، يا آن كار شرعاً مطلوب نباشد عهد او اعتباري ندارد.

مسأله 2299 كسي كه به عهد خود با شرايط بالا عمل نكند بايد كفّاره بدهد و كفاره عهد مانند كفاره نذر است، يعني سير كردن شصت فقير، يا دو ماه روزه پي در پي (يعني سي و يك روز آن را پشت سر هم به جا آورد) يا آزاد كردن يك بنده.

قسم خوردن

شرايط قسم خوردن

مسأله 2300 هرگاه كسي با شرايط زير قسم ياد كند بايد به قسم خود عمل نمايد و گرنه كفّاره دارد:

1 كسي كه قسم ياد مي كند بايد بالغ و عاقل باشد و اگر درباره مال خود قسم مي خورد بايد سفيه نباشد، همچنين حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش منع نكرده باشد و از روي قصد و اختيار قسم بخورد، بنابراين قسم خوردن بچّه و ديوانه و كسي كه مجبورش كرده اند درست نيست، همچنين اگر در حال عصباني بودن

ص: 495

بدون اراده و قصد قسم بخورد. 2 كاري را كه براي انجام آن قسم مي خورد بايد حرام و مكروه نباشد و كاري را كه قسم بر ترك آن مي خورد واجب و مستحب نباشد و اگر براي انجام كار مباحي قسم مي خورد بايد ترك آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد، همچنين اگر قسم براي ترك كار مباحي مي خورد بايد انجام آن در نظر مردم بهتر از تركش نباشد. 3 به يكي از نامهاي خداوند قسم ياد كند خواه نامي باشد كه به غير ذات مقدّس او گفته نمي شود، مانند «خدا» و «اللّه» يا نامي كه به غير او نيز گفته مي شود، ولي از قرائن معلوم است كه مقصودش خداست، بلكه اگر به نامهايي قسم ياد كند كه بدون قرينه خدا به نظر نمي آيد ولي او قصد خدا را كند بنابر احتياط واجب بايد به آن قسم عمل كند. 4 قسم را بايد به زبان بياورد، بنابراين اگر در قلبش بگذراند كافي نيست و در كتابت و نوشتن احتياط، عمل به آن است، ولي آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحيح است. 5 عمل كردن به قسم براي او ممكن باشد و اگر موقعي كه قسم مي خورد ممكن باشد ولي بعداً عاجز شود يا مشقّت شديد داشته باشد از همان وقت كه چنين شده قسم او به هم مي خورد.

احكام قسم خوردن

مسأله 2301 هرگاه پدر از قسم خوردن فرزند جلوگيري كند يا شوهر از قسم خوردن زن مانع شود قسم آنان صحيح نيست، حتّي اگر فرزند بدون اجازه پدر و زن بدون اجازه شوهر قسم ياد كند

ص: 496

قسم آنان صحيح نمي باشد.

مسأله 2302 هرگاه عمداً با قسم خود مخالفت كند بايد كفّاره دهد، ده فقير را سير كند، يا بر آنها لباس بپوشاند، يا يك بنده را آزاد نمايد و اگر توانايي بر اينها نداشته باشد بايد سه روز روزه بگيرد.

مسأله 2303 اگر از روي فراموشي يا اجبار و اضطرار به قسم عمل نكند كفّاره ندارد و قسمي كه آدم وسواسي مي خورد مثل اين كه مي گويد و اللّه الآن مشغول نماز مي شوم، ولي وسواس مانع مي گردد اگر وسواس او طوري باشد كه بي اختيار به قسم خود عمل نكند كفّاره ندارد.

مسأله 2304 كساني كه براي اثبات مطلبي قسم مي خورند اگر حرف آنها راست باشد قسم خوردن مكروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان كبيره است، ولي اگر مجبور شود كه براي نجات خود يا مسلمانان ديگري از شرّ ظالمي قسم دروغ بخورد اشكال ندارد، بلكه گاه واجب مي شود و اين نوع قسم خوردن كه براي اثبات مطلبي است غير از قسمي است كه در مسائل پيش گفته شد كه براي انجام كار يا ترك كاري بود.

وقف

احكام و شرايط وقف

مسأله 2305 هرگاه كسي چيزي را وقف كند از ملك او خارج مي شود نه او، و نه ديگران نمي توانند آن را بفروشند، يا ببخشند و هيچ كس از آن ارث نمي برد، ولي در بعضي از موارد كه در مسأله 1786 گفته شد فروختن آن جايز است.

مسأله 2306 صيغه وقف را مي توان به عربي يا به هر زبان ديگر خواند، مثلاً اگر بگويد: «خانه خود را براي فلان منظور وقف

ص: 497

كردم» كافي است و احتياج به قبول ندارد، خواه وقف عام باشد يا وقف خاص، هرچند احتياط مستحب آن است كه حاكم شرع در وقف عام و اشخاصي كه براي آنها وقف شده در وقف خاص، صيغه قبول بخوانند.

مسأله 2307 وقف معاطاتي نيز صحيح است يعني همين كه مثلاً مسجدي را به قصد وقف بر مسلمين بسازد و در اختيار آنها بگذارد كافي است هر چند صيغه لفظي نخواند.

مسأله 2308 هرگاه ملكي را براي وقف معيّن كند و پيش از خواندن صيغه يا تحويل به كساني كه براي آنها وقف شده پشيمان شود يا بميرد وقف درست نيست.

مسأله 2309 كسي كه مالي را وقف مي كند بنابر احتياط واجب بايد از همان موقع خواندن صيغه براي هميشه مال را وقف كند و اگر مثلاً بگويد اين مال بعد از وفات من وقف باشد اشكال دارد، يا بگويد از حالا تا ده سال وقف باشد آن نيز اشكال دارد، بلكه بايد وقف هميشگي و از موقع خواندن صيغه باشد.

مسأله 2310 وقف در صورتي صحيح است كه مال وقف را به تصرّف كساني كه براي آنها وقف شده يا وكيل يا وليّ آنها بدهد، ولي در اوقاف عامّه مانند مساجد و مدارس و امثال آنها تحويل دادن شرط نيست، هرچند احتياط مستحب آن است كه پس از خواندن صيغه آن را در اختيار كساني كه وقف براي آنها شده قرار دهند تا وقف كامل گردد.

مسأله 2311 وقف كننده بايد بالغ و عاقل و داراي قصد و اختيار باشد و شرعاً حق تصرّف در اموال خود را داشته باشد، بنابراين انسان سفيه يا

ص: 498

بدهكاري كه حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش منع كرده اگر چيزي از اموال خود را وقف كند صحيح نيست.

مسأله 2312 وقف براي كساني كه هنوز به دنيا نيامده اند صحيح نمي باشد، ولي وقف براي اشخاصي كه بعضي از آنها به دنيا آمده اند و بعضي هنوز به دنيا نيامده اند صحيح است (مانند وقف بر فرزندان موجود و نسلهاي آينده) و آنها كه بعداً به دنيا مي آيند در آن وقف شريك خواهند شد.

مسأله 2313 هرگاه كسي چيزي را براي خودش وقف كند (مثل آن كه ملكي را وقف كند كه عايدي آن صرف خودش شود، يا بعد از مرگ او خرج مقبره اش نمايند). صحيح نيست ولي اگر مثلاً، مدرسه يا مزرعه اي را وقف بر طلاّب كند و خودش طلبه باشد، مي تواند مانند سايرين از منافع وقف استفاده نمايد.

مسأله 2314 هرگاه براي چيزي كه وقف كرده متولّي معيّن كند، بايد مطابق قرارداد او رفتار نمايد و اگر معيّن نكند اگر از قبيل اوقاف عامّه (مانند مسجد و مدرسه) باشد تعيين متولّي وظيفه حاكم شرع است و اگر وقف خاص باشد (مانند ملكي كه وقف بر اولاد است) در مورد كارهايي كه مربوط به مصلحت وقف و منفعت طبقات بعد مي باشد، احتياط آن است كه نسل موجود و حاكم شرع با موافقت يكديگر تعيين متولّي كنند و اگر تنها مربوط به منافع طبقه موجود است اختيار آن با خود آنهاست در صورتي كه بالغ باشند و اگر بالغ نباشند اختيار با وليّ آنهاست.

مسأله 2315 در وقف خاص (مانند وقف بر اولاد) چنانچه متولّي، آن

ص: 499

ملك را اجاره دهد و از دنيا برود در صورتي كه اجاره با مراعات مصلحت وقف و طبقات آينده بوده باشد اجاره باطل نمي شود، ولي اگر متولّي نداشته باشد و طبقه اوّل آن را اجاره دهند و در بين مدّت اجاره بميرند، ادامه اجاره نسبت به آينده بدون اجازه طبقه بعد اشكال دارد و هرگاه مستأجر، مال الاجاره تمام مدّت را داده باشد آنچه مربوط به بعد از مرگ طبقه اوّل است گرفته مي شود و به طبقه بعد داده خواهد شد (به شرط اين كه آنها اجاره را اجازه بدهند).

مسأله 2316 اگر ملك وقف خراب شود از وقف بودن بيرون نمي رود.

مسأله 2317 وقف مشاع جايز است، يعني مي توان مثلاً، دو دانگ از خانه يا مزرعه اي را وقف كرد و در صورت لزوم حاكم شرع يا متولّي مي تواند مال موقوفه را با نظر اهل خبره جدا كند.

مسأله 2318 هرگاه در اوقاف عمومي متولّي خيانت كند و عايدات آن را به مصرفي كه معيّن شده نرساند، حاكم شرع بايد متولّي اميني براي آن معيّن نمايد يا در كنار او بگذارد و اگر متولّي وقف خاص خيانت كند، حاكم شرع با موافقت طبقه موجود براي آنها متولّي تعيين، يا ضميمه مي كند.

مسأله 2319 فرشي را كه براي حسينيّه وقف كرده اند نمي توان براي نماز به مسجد ببرند و اگر ندانند آن فرش مخصوص حسينيّه است يا نه، باز بردن آن به جاي ديگر صحيح نيست، همچنين ساير اموال وقف، حتّي مهر نماز مسجدي را به مسجد ديگري نمي توان برد.

مسأله 2320 هرگاه ملكي را براي تعمير

ص: 500

مسجدي وقف كنند چنانچه آن مسجد احتياج به تعمير ندارد و احتمال هم نمي رود كه تا مدّتي احتياج به تعمير پيدا كند در آمد آن ملك را مي توان به مصرف تعمير مسجد ديگري رساند.

مسأله 2321 هرگاه ملكي را وقف كنند كه عايدي آن خرج تعمير مسجد و امام جماعت و اذان گو و مانند آن شود، در صورتي كه معلوم باشد براي هر كدام چه مقدار معيّن كرده بايد به همان گونه مصرف كنند و اگر مقداري براي آن تعيين نشده بايد مطابق نظر متولّي آن طور كه صلاح و مصلحت است عمل نمايند.

مسأله 2322 مؤسّسات و جمعيّت هايي كه در زمان ما تشكيل مي دهند و به ثبت مي رسانند و داراي شخصيّت حقوقي است مي توان چيزي را به آن تمليك كرد و در اين صورت بايد مطابق اساسنامه مصرف شود، اموال اين گونه مؤسّسات در بعضي از جهات شبيه وقف است، ولي وقف نيست، بلكه ملك آن مؤسّسه است و هرگاه كسي از مؤسّسين يا اداره كنندگان از دنيا بروند چيزي به وارث آنها نمي رسد، مگر اين كه در اساسنامه ذكر شده باشد. آنچه در بالا گفته شد در مورد مؤسّساتي كه طبق موازين عقلاء تشكيل شده، ولي هنوز به ثبت قانوني نرسيده، نيز جاري است.

وصيّت

وصيت

مسأله 2323 «وصيّت» آن است كه انسان سفارش كند بعد از مرگش كارهايي را انجام دهند (و آن را وصيّت عهديه گويند) مانند وصيّت هايي كه براي كفن و محلّ دفن و مراسم ديگر مي كنند، يا بگويد بعد از مرگش چيزي از اموال او ملك كسي باشد (آن را وصيّت

ص: 501

تمليكيّه گويند) يا براي اولاد خود قيّم و سرپرستي معيّن كند.

مسأله 2324 كسي كه مي خواهد وصيّت كند مي تواند با گفتن يا نوشتن مقصود خود را بفهماند و اگر قادر به سخن گفتن و نوشتن نباشد مي تواند با اشاره اي كه مقصودش را برساند وصيّت كند.

مسأله 2325 علاوه بر وصيّت، تمام معاملات را مي توان به وسيله نوشتن و امضا كردن مطابق آنچه امروز معمول است كه اسناد را با امضاء تكميل مي كنند انجام داد، ولي در ازدواج و طلاق اكتفا به نوشتن اشكال دارد.

شرايط وصيّت كننده

مسأله 2326 وصيّت كننده بايد بالغ و عاقل باشد، ولي بچه ده ساله اي كه خوب و بد را تميز مي دهد اگر براي كارهاي خير، مانند ساختن مسجد و مدرسه و بيمارستان، يا براي خويشاوندان خود وصيّت مناسب و معقولي كند صحيح است و نيز بايد وصيّت كننده سفيه نباشد و حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش ممنوع نكرده باشد و از روي قصد و اختيار وصيّت كند، نه از روي اكراه و اجبار.

احكام وصيّت

مسأله 2327 كسي كه به قصد خودكشي، مثلاً زخمي به خود زده يا مادّه سمّي خورده، اگر درباره اموال خود وصيّت كند، سپس بميرد، وصيّت او صحيح نيست.

مسأله 2328 هرگاه كسي وصيّت كند كه چيزي از اموالش را به كسي دهند آن مال بعد از مرگ او ملك آن شخص مي شود قبول هم لازم نيست، ولي اگر در حال حيات او وصيّت را رد كند احتياط آن است كه در آن مال تصرّف مالكانه نكند.

مسأله 2329 هنگامي كه انسان آثار و نشانه هاي مرگ را

ص: 502

در خود ديد بايد فوراً امانت هاي مردم را به صاحبانش برگرداند و اگر بدهكار است و موقع آن رسيده بايد بدهي خود را بدهد و اگر خودش نمي تواند بدهد يا وقت دادن بدهي نرسيده، بايد وصيّت كند و اگر اطمينان ندارد كه به وصيّت او عمل كنند بايد شاهد بگيرد، ولي اگر مطمئن است كه ورثه بدهي او را مي پردازند، وصيّت لازم نيست.

مسأله 2330 كسي كه آثار و نشانه هاي مرگ را در خود مي بيند اگر خمس و زكات و مظالم بدهكار است بايد فوراً بپردازد و اگر نمي تواند بدهد چنانچه مالي دارد، يا اگر مال ندارد احتمال مي دهد دوستان يا بستگانش آن را ادا كنند بايد وصيّت نمايد، همچنين است اگر حج بر او واجب باشد و اگر نماز و روزه قضا دارد بنا بر احتياط واجب بايد وصيّت كند (با رعايت آنچه در مسأله نماز و روزه استيجاري گفته شد).

مسأله 2331 كسي كه آثار مرگ را در خود مي بيند اگر مالي نزد كسي دارد، يا در جايي پنهان كرده كه ورثه نمي دانند، چنانچه به واسطه ندانستن حقّشان از بين برود بايد به آنان اطّلاع دهد و نيز در صورتي كه فرزندان صغير دارد و اگر قيّم و سرپرست معيّن نكند حقّ آنها از بين مي رود يا خودشان ضايع مي شوند، بايد براي آنان قيّم اميني معيّن نمايد.

مسأله 2332 كسي را كه به او وصيّت مي كنند «وصيّ» مي گويند و بنابر احتياط واجب بايد مسلمان و بالغ و عاقل و مورد اعتماد باشد.

مسأله 2333 هرگاه كسي چند وصي براي خود

ص: 503

معيّن كند چنانچه اجازه داده است هر كدام به تنهايي به وصيّت او عمل كنند لازم نيست از يكديگر اجازه بگيرند و اگر اجازه نداده است (خواه گفته باشد همه باهم عمل كنند يا نگفته باشد) بايد با نظر يكديگر به وصيّت او عمل نمايند و اگر حاضر به همكاري نباشند، يا در تشخيص مصلحت اختلاف كنند، در صورتي كه تأخير، سبب تعطيل عمل به وصيّت يا تأخير آن گردد بايد حاكم شرع ترتيبي دهد كه عمل به وصيّت، زمين نماند.

مسأله 2334 هرگاه انسان از وصيّت خود برگردد (مثلاً اوّل بگويد ثلث مالش را به كسي دهند و بعد بگويد ندهند) وصيّت باطل مي شود، همچنين اگر وصيّت خود را تغيير دهد مثل آن كه قيّمي براي صغير معيّن كرده بعد ديگري را به جاي او تعيين كند وصيّت اوّل باطل مي شود و نيز اگر كاري كند كه معلوم شود از وصيّت خود برگشته است (مثلاً خانه اي را كه وصيّت كرده به كسي بدهند، بفروشد، يا كسي را براي فروش آن وكيل نمايد).

مسأله 2335 هرگاه وصيّت كند چيز معيّني را به كسي دهند بعد وصيّت كند نصف آن را به ديگري دهند، بايد آن مال را دو قسمت كرده، به هر كدام نصف آن را بدهند.

مسأله 2336 هرگاه كسي در مرضي كه با آن مرض از دنيا برود مقداري از مالش را به كسي ببخشد و نيز وصيّت كند كه بعد از مردن او مقداري به شخص ديگر بدهند، چنانچه مجموعاً بيش از ثلث مال او باشد در مقدار اضافي احتياط آن است كه از ورثه اجازه بگيرند.

مسأله 2337

ص: 504

هرگاه وصيّت كند ثلث مال او را نگه دارند و عايدي آن را به مصرفي برسانند بايد مطابق آن عمل شود.

مسأله 2338 هرگاه در مرضي كه با آن از دنيا مي رود بگويد مقداري به كسي بدهكار است چنانچه متّهم باشد كه براي ضرر زدن به ورثه اين اقرار را نموده است بايد آن را از ثلث او حساب كنند و اگر متّهم نباشد از اصل مال مي دهند.

مسأله 2339 شخصي كه براي او وصيّت شده بايد وجود داشته باشد، بنابراين اگر مالي را براي بچّه اي كه ممكن است بعداً به وجود آيد وصيّت كند اشكال دارد و احتياط آن است كه با ورثه صلح كنند، ولي اگر براي بچّه اي كه در شكم مادر است وصيّتي كند وصيّت او صحيح است هر چند هنوز روح نداشته باشد، پس اگر زنده به دنيا آمد بايد آنچه را كه وصيّت كرده به او دهند و اگر مرده به دنيا آيد وصيّت باطل مي شود و آن مال به ورثه مي رسد.

مسأله 2340 هرگاه انسان با خبر شود كسي او را وصيّ خود كرده، چنانچه به اطّلاع وصيّت كننده برساند كه حاضر به قبول وصيّت نيست و او بتواند ديگري را وصيّ خود كند وصيّت اوّل باطل مي شود، ولي اگر پيش از مردن او باخبر نشود، يا باخبر شود امّا به او اطّلاع ندهد كه حاضر به قبول وصيّت نيست، يا اطّلاع دهد و او دسترسي به شخص ديگري نداشته باشد، احتياط واجب آن است كه به وصيّت عمل كند، مگر اين كه مشقّت شديدي داشته باشد.

مسأله 2341 وصي نمي تواند

ص: 505

ديگري را براي انجام كارهاي ميّت معيّن كند و خود كنار برود ولي اگر بداند مقصود ميّت فقط انجام كار بوده خواه به وسيله او، يا ديگري، مي تواند ديگري را از طرف خود وكيل كند.

مسأله 2342 هرگاه كسي دو نفر را وصي قرار دهد كه مشتركاً كارها را انجام دهند، چنانچه يكي از آن دو بميرد يا ديوانه يا كافر شود حاكم شرع يك فرد ديگر را به جاي او معيّن مي كند و اگر هر دو چنين شوند حاكم شرع دو نفر ديگر را معيّن مي كند.

مسأله 2343 هرگاه وصي نتواند به تنهايي كارهاي ميّت را انجام دهد و نتواند كسي را كمك بگيرد حاكم شرع براي كمك او فردي را تعيين مي كند.

مسأله 2344 هرگاه همه يا قسمتي از مال ميّت در دست وصي تلف شود، چنانچه او در نگهداري آن كوتاهي نكرده و برخلاف دستور ميّت رفتار ننموده ضامن نيست، و الاّ ضامن است.

مسأله 2345 هرگاه كسي را وصيّ خود كند و بگويد اگر او بميرد فلان شخص ديگر وصيّ من باشد اين وصيّت صحيح است و اگر وصيّ اوّل بميرد وصيّ دوم جانشين او مي شود.

مسأله 2346 بدهكاري و حجّ واجب و خمس و زكات و مانند آن را بايد از اصل مال بدهند، اگر چه وصيّت نكرده باشد و چنانچه چيزي اضافه بيايد هرگاه وصيّتي كرده باشد كه ثلث يا مقداري از ثلث را به مصرفي برسانند بايد به وصيّت عمل كنند و اگر كسي وصيّت نكرده باشد ثلث براي او نيست و آنچه بعد از اداي دين اضافه مي ماند مال ورثه است.

ص: 506

سأله 2347 انسان نمي تواند بيش از مقدار ثلث مال خود را وصيّت كند، مگر اين كه ورثه اجازه دهند، خواه اين اجازه قبل از فوت او باشد يا بعد از فوت و ورثه بعد از اجازه نمي توانند از حرف خود برگردند، خواه قبل از فوت اجازه داده باشند يا بعد از آن بنابر احتياط واجب.

مسأله 2348 هرگاه كسي وصيّت هاي متعدد براي كارهاي مختلف كند و ثلث او كفايت نكند، بايد به ترتيب آنچه در وصيّت ذكر شده عمل كنند تا به اندازه ثلث برسد و بقيّه وصيّت باطل است (مگر اين كه ورثه اجازه دهند) امّا اگر در وصيّت خود واجبات را هم ذكر كرده باشد مانند حج و خمس و زكات و مظالم اين قسمت از اصل مال برداشته مي شود و بقيّه از ثلث.

مسأله 2349 اگر كسي بگويد كه ميّت وصيّت كرده فلان مال را به من بدهيد چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصديق كنند، يا قسم بخورد و يك مرد عادل هم گفته او را تصديق نمايد، يا يك مرد عادل و دو زن عادله، يا چهار زن عادله گواهي دهند، بايد به گفته آن شخص عمل شود و اگر موقع وصيّت مرد عادلي حضور نداشته تنها يك زن عادله شهادت دهد بايد يك چهارم آن مال را به او دهند و اگر دو زن عادله شهادت دهند نصف آن را و اگر سه زن عادله شهادت دهند بايد سه چهارم آن را به او دهند و نيز اگر دو مرد كافر ذمّي كه در دين خود عادل باشند گفته او را تصديق كنند در

ص: 507

صورتي كه ميّت ناچار بوده كه وصيّت كند و مرد و زن مسلمان عادلي هم در آنجا نبوده بايد به وصيّت عمل شود.

مسأله 2350 هرگاه كسي ادّعا كند من وصيّ ميّتم كه اموال او را به مصرفي برسانم، يا قيّم بچّه هاي او هستم فقط در صورتي بايد ادّعاي او را پذيرفت كه دو مرد عادل گفته او را تصديق كنند.

مسأله 2351 هرگاه كسي وصيّت كند چيزي به شخصي بدهند و آن شخص قبل از آن كه قبول يا رد كند از دنيا برود، ورثه او مي توانند آن وصيّت را قبول كنند، خواه قبل از وصيّت كننده از دنيا رفته باشد و يا بعد از او و اين در صورتي است كه وصيّت كننده از وصيّت خود برنگردد.

كساني كه ارث مي برند

مسأله 2352 كساني كه به واسطه خويشاوندي ارث مي برند سه گروهند.

گروه اوّل: پدر و مادر و اولاد ميّت است و با نبودن اولاد، اولاد اولاد او هرچه پايين روند (البته هر كدام از آنان كه به ميّت نزديكتر است) و تا يك نفر از اين گروه باشد گروه دوم ارث نمي برند.

گروه دوم: پدر بزرگ و پدر او، هر چه بالا روند و مادر بزرگ و مادر او، هر چه بالا روند (پدري باشند يا مادري) و همچنين خواهر و برادر و با نبودن برادر و خواهر اولاد ايشان و اولاد اولاد ايشان، هر كدام به ميّت نزديكتر است و تا يك نفر از اين گروه وجود دارد گروه سوم ارث نمي برند.

گروه سوم: عمو و عمّه و دايي و خاله هر چه بالا روند و اولاد آنان هر چه

ص: 508

پايين روند (البته هر كدام نزديكترند ارث مي برند) و تا يك نفر از عمو و عمّه ها و دايي و خاله ها زنده اند اولاد آنان ارث نمي برند و تا اولاد آنها زنده اند اولاد اولاد آنها ارث نمي برند و تنها يك استثناء دارد و آن اين كه: اگر ميّت عموي پدري و پسر عموي پدري و مادري داشته باشد، عموي پدري ارث نمي برد و مال به پسر عموي پدر و مادري مي رسد.

مسأله 2353 اگر عمو و عمّه و دايي و خاله خود ميّت و اولاد آنان وجود نداشته باشند نوبت به عمو و عمّه و دايي و خاله «پدر و مادر» ميّت مي رسد و اگر اينها نباشند اولادشان ارث مي برند و اگر آنها هم نباشند عمو و عمّه و دايي و خاله «پدر بزرگ و مادر بزرگ» ميّت ارث مي برند و اگر آنها نباشند نوبت به اولادشان مي رسد.

مسأله 2354 زن و شوهر از يكديگر ارث مي برند به شرحي كه در بحثهاي آينده خواهد آمد.

ارث گروه اوّل

مسأله 2355 هرگاه وارث ميّت فقط يك نفر از گروه اوّل باشد (مثلاً پدر يا مادر، يا يك پسر يا يك دختر) تمام مال ميّت به او مي رسد و اگر چند پسر يا چند دختر باشند، ميان آنها بطور مساوي قسمت مي شود و اگر دختر و پسر هر دو باشند مال را طوري قسمت مي كنند كه هر پسر دو برابر دختر ببرد.

مسأله 2356 هرگاه وارث ميّت فقط پدر و مادر او باشند، مال سه قسمت مي شود دو قسمت آن را پدر و يك

ص: 509

قسمت آن را مادر مي برد، ولي اگر ميّت دو برادر، يا چهار خواهر، يا يك برادر و دو خواهر داشته باشد كه همه آنها پدر و مادري باشند يا پدري فقط (يعني پدر آنان با پدر ميّت يكي باشد) مادر شش يك مال را مي برد و بقيّه به پدر مي رسد.

مسأله 2357 هرگاه وارث ميّت فقط پدر و مادر و يك دختر باشند، مال را پنج قسمت مي كنند پدر و مادر هر كدام يك قسمت و دختر سه قسمت آن را مي برد، مگر اين كه ميّت دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدري داشته باشد، در اين صورت مال را شش قسمت مي كنند، پدر و مادر هر كدام يك قسمت و دختر سه قسمت مي برد و يك قسمت باقي مانده را پدر و دختر در ميان خود تقسيم مي كنند و احتياط آن است كه آن دو در اين تقسيم باهم صلح كنند.

مسأله 2358 هرگاه وارث ميّت فقط پدر و مادر و يك پسر باشد مال را شش قسمت مي كنند، پدر و مادر هر كدام يك قسمت و پسر چهار قسمت آن را مي برد و اگر چند پسر يا چند دختر باشند، آن چهار قسمت را بطور مساوي ميان خودشان تقسيم مي كنند و اگر پسر و دختر باهم باشند طوري تقسيم مي كنند كه هر پسر دو برابر دختر ببرد.

مسأله 2359 هرگاه وارث ميّت فقط پدر و يك پسر، يا مادر و يك پسر باشد مال را شش قسمت مي كند، يك قسمت سهم پدر يا مادر است

ص: 510

و پنج قسمت سهم پسر.

مسأله 2360 هرگاه وارث ميّت فقط پدر يا مادر و پسر و دختر باشد مال را شش قسمت مي كنند يك سهم آن را پدر يا مادر مي برد و پنج سهم باقي مانده را طوري تقسيم مي كنند كه هر پسر دو برابر دختر ببرد.

مسأله 2361 هرگاه وارث ميّت فقط پدر و يك دختر، يا مادر و يك دختر باشد مال را چهار قسمت مي كنند، يك قسمت آن را پدر يا مادر و سه قسمت را دختر مي برد.

مسأله 2362 هرگاه وارث ميّت فقط پدر و چند دختر، يا مادر و چند دختر باشد مال را پنج قسمت مي كنند، يك قسمت را پدر يا مادر مي برد و چهار قسمت ديگر سهم دخترهاست كه بطور مساوي ميان خودشان تقسيم مي كنند.

مسأله 2363 هرگاه ميّت اولاد نداشته باشد نوه پسري او (هرچند دختر باشد) سهم پسر ميّت را مي برد و نوه دختري او (هر چند پسر باشد) سهم دختر ميّت را مي برد.

ارث گروه دوم

مسأله 2364 گروه دوم از كساني كه به واسطه خويشاوندي ارث مي برند «پدر بزرگ» و «مادر بزرگ» و «برادر» و «خواهر» ميّت است و اگر برادر و خواهر نداشته باشد اولادشان به جاي آنها ارث مي برند، اين گروه در صورتي ارث مي برند، كه هيچ كس از گروه اوّل وجود نداشته باشد. مسأله 2365 هرگاه وارث فقط يك برادر يا يك خواهر باشد، همه مال به او مي رسد و اگر چند برادر يا چند خواهر پدر و مادري باشند همه مال بطور مساوي در ميان آنها تقسيم مي

ص: 511

شود و اگر برادر و خواهر پدر و مادري باهم باشند سهم هر برادر دو برابر خواهر خواهد بود.

مسأله 2366 با وجود برادر و خواهر پدر و مادري، برادر و خواهر پدري فقط كه از مادر با ميّت جدا است ارث نمي برد، ولي اگر برادر وخواهر پدر ومادري ندارد چنانچه فقط يك خواهر يا يك برادر پدري دارد تمام مال به او مي رسد و اگر چند برادر يا چند خواهر پدري دارد مال بطور مساوي در ميان آنها تقسيم مي شود و اگر هم برادر و هم خواهر پدري دارد هر برادر دو برابر خواهر مي برد.

مسأله 2367 هرگاه وارث فقط يك خواهر يا يك برادر مادري باشد كه از پدر با ميّت جداست تمام مال به او مي رسد و اگر چند برادر مادري، يا چند خواهر مادري، يا چند برادر و خواهر مادري باشند، در هر صورت مال بطور مساوي ميان آنها تقسيم مي شود.

مسأله 2368 اگر وارث، برادر و خواهر پدر و مادري و برادر و خواهر پدري و يك برادر و يك خواهر مادري باشند برادر و خواهر پدري ارث نمي برند و مال را شش قسمت مي كنند، يك قسمت آن را به برادر يا خواهر مادري، بقيّه را به برادر و خواهر پدر و مادري مي دهند و هر برادر دو برابر خواهر مي برد امّا اگر بيش از يك برادر يا يك خواهر مادري دارد مال را سه قسمت مي كنند، يك قسمت آن را برادر و خواهر مادري بطور مساوي ميان خودشان تقسيم مي كنند و دو قسمت را به برادر و

ص: 512

خواهر پدر و مادري مي دهند و سهم هر برادر دو برابر خواهر است.

مسأله 2369 هرگاه وارث فقط برادر و خواهر پدري و يك برادر يا خواهر مادري باشد، مال را شش قسمت مي كنند، يك قسمت آن را برادر يا خواهر مادري مي برد و پنج قسمت ديگر به برادر و خواهر پدري مي رسد و هر برادر دو برابر خواهر مي برد.

مسأله 2370 هرگاه وارث فقط برادر و خواهر پدري و دو يا چند برادر و خواهر مادري باشد، مال را سه قسمت مي كنند، يك قسمت آن را برادر وخواهر مادري بطور مساوي تقسيم مي كنند و دو قسمت به برادر و خواهر پدري مي رسد و سهم هر برادر دو برابر خواهر است.

مسأله 2371 هرگاه وارث فقط برادر وخواهر و همسر او باشند، همسر ارث خود را به تفصيلي كه در مسائل آينده گفته مي شود مي برد و خواهر و برادر بطوري كه در مسائل گذشته گفته شد ارث خود را مي برند، ولي براي آن كه زن يا شوهر ارث مي برد از سهم برادر و خواهر مادري چيزي كم نمي شود، ولي از سهم برادر و خواهر پدر و مادري يا پدري كم مي شود، مثلاً اگر وارث ميّت شوهر و برادر و خواهر مادري و برادر و خواهر پدر و مادري او باشند، نصف مال به شوهر مي رسد و يك قسمت از سه قسمت اصل مال به برادر و خواهر مادري و باقيمانده سهم برادر و خواهر پدر و مادري است، مثلاً اگر تمام مال شش تومان باشد، سه تومان به شوهر، و

ص: 513

دو تومان به برادر و خواهر مادري و يك تومان به برادر و خواهر پدر و مادري مي رسد.

مسأله 2372 در صورتي كه ميّت خواهر و برادر نداشته باشد، سهم آنان به اولادشان مي رسد، سهم برادر زاده و خواهرزاده مادري بطور مساوي بين آنها تقسيم مي شود و سهم برادرزاده و خواهرزاده پدري يا پدر و مادري چنان تقسيم مي شود كه پسر دو برابر دختر مي برد، ولي اگر برادرزاده پدري، يا پدر و مادري، همه از يك برادر باشند احتياط آن است كه در مقدار تفاوت ميان پسر و دختر، باهم مصالحه كنند.

مسأله 2373 هرگاه وارث فقط يك جد يا يك جدّه است، چه پدري باشد يا مادري همه مال به او مي رسد و با وجود جدّ ميّت، پدر جدّ او ارث نمي برد.

مسأله 2374 هرگاه وارث ميّت فقط جدّ و جدّه پدري باشند، مال سه قسمت مي شود دو قسمت را جدّ و يك قسمت را جدّه مي برد و اگر جدّ و جدّه مادري باشند مال بطور مساوي ميان آنها تقسيم مي شود.

مسأله 2375 اگر وارث فقط يك جد يا جدّه پدري و يك جد يا جدّه مادري باشد، مال سه قسمت مي شود، دو قسمت سهم جد يا جدّه پدري است و يك قسمت سهم جد يا جدّه مادري.

مسأله 2376 هرگاه وارث جدّ و جدّه پدري و جدّ و جدّه مادري باشد مال سه قسمت مي شود يك قسمت آن را جدّ و جدّه مادري، بطور مساوي بين خود تقسيم مي كنند و دو قسمت آن را جدّ و جدّه پدري طوري تقسيم

ص: 514

مي كنند كه سهم جد دوبرابر جدّه باشد.

مسأله 2377 اگر وارث فقط زن يا شوهر و جدّ و جدّه پدري و جدّ و جدّه مادري او باشند، زن يا شوهر، ارث خود را به شرحي كه در مسائل آينده خواهد آمد مي برند و يك قسمت از سه قسمت اصل مال را به جدّ و جدّه مادري مي دهند كه بطوري مساوي ميان خود تقسيم مي كنند و بقيّه به جدّ و جدّه پدري مي رسد و سهم جد دو برابر جدّه است.

مسأله 2378 اگر وارث، جد يا جدّه مادري (يا هر دو) با برادران مادري باشد، جد در حكم يك برادر و جدّه در حكم يك خواهر است و مال را در ميان خود بطور مساوي تقسيم مي كنند و اگر وارث، جدّ و جدّه پدري (يا پدر و مادري) با برادران پدري (يا پدري و مادري) باشند جد، حكم يك برادر و جدّه، حكم يك خواهر را دارد و ارث را در ميان خود چنان تقسيم مي كنند كه سهم هر مرد دو برابر سهم زن شود.

ارث گروه سوم

مسأله 2379 گروه سوم عمو و عمّه و دايي و خاله و اولاد آنان است كه اگر از گروه اوّل و دوم كسي نباشد آنها ارث مي برند.

مسأله 2380 هرگاه وارث فقط يك عمو يا يك عمّه است، چه پدر و مادري باشد (يعني با پدر ميّت از يك پدر مادر باشد) يا پدري فقط، يا مادري، تمام مال به او مي رسد و اگر چند عمو و چند عمّه باشند و همه پدر و مادري يا پدري باشند مال

ص: 515

بطور مساوي ميان آنها تقسيم مي شود، ولي اگر عمو و عمّه هر دو باشند (و همه پدر و مادري يا پدري باشند) عمو دو برابر عمّه مي برد.

مسأله 2381 هرگاه وارث فقط چند عمو يا چند عمّه مادري باشد مال بطور مساوي بين آنها تقسيم مي شود، ولي اگر فقط چند عمو و عمّه مادري داشته باشد بنابر احتياط واجب بايد در تقسيم مال باهم مصالحه كنند.

مسأله 2382 هرگاه وارث عمو و عمّه باشد و بعضي پدري و بعضي مادري و بعضي پدر و مادري باشند، عمو و عمّه پدري ارث نمي برند، سپس اگر ميّت تنها يك عمو يا يك عمّه مادري دارد مال را شش قسمت مي كنند يك قسمت را به عمو يا عمّه مادري و بقيّه را به عمو و عمّه پدر و مادري مي دهند (به طوري كه سهم عمو دو برابر عمّه باشد) و اگر ميّت عمو و عمّه مادري متعدّد دارد (دو عمو يا دو عمّه يا يك عمو و يك عمّه مادري) مال را سه قسمت مي كنند، دو قسمت را عمو و عمّه پدر و مادري مي برند (عمو دو برابر عمّه) و يك قسمت را عمو و عمّه مادري و احتياط واجب آن است كه در تقسيم با يكديگر مصالحه كنند.

مسأله 2383 هرگاه وارث فقط يك دايي يا يك خاله باشد همه مال به او مي رسد، و اگر هم دايي و هم خاله باشد (و همه پدر و مادري يا پدري يا مادري باشند) مال بطور مساوي ميان آنها قسمت مي شود و احتياط مستحب آن است كه با يكديگر

ص: 516

مصالحه كنند.

مسأله 2384 هرگاه وارث، فقط يك دايي، يا يك خاله مادري، و دايي و خاله پدر و مادري، دايي و خاله پدري باشد، دايي و خاله پدري ارث نمي برند و مال را شش قسمت مي كنند يك سهم به دايي و خاله مادري و بقيّه به دايي و خاله پدر و مادري مي رسد و آنها بطور مساوي تقسيم مي كنند.

مسأله 2385 هرگاه وارث فقط دايي و خاله پدري و دايي و خاله مادري و دايي و خاله پدر و مادري باشد، دايي و خاله پدري ارث نمي برند و بايد مال را سه قسمت كنند، يك سهم آن را دايي و خاله مادري به طور مساوي تقسيم مي كنند و بقيّه به دايي و خاله پدر و مادري مي رسد، آنها هم بطور مساوي ميان خود تقسيم مي كنند.

مسأله 2386 هرگاه وارث يك دايي يا يك خاله و يك عمو يا يك عمّه باشد، مال را سه قسمت مي كنند، يك سهم را دايي يا خاله، دو سهم را عمو يا عمّه مي برد.

مسأله 2387 اگر وارث يك دايي يا يك خاله و عمو و عمّه باشد، چنانچه عمو و عمّه پدر و مادري يا پدري، باشند مال را سه قسمت مي كنند يك قسمت را دايي يا خاله مي برد و از بقيّه دو قسمت به عمو و يك قسمت به عمّه مي دهند، بنابراين اگر مال را نه سهم كنند سه سهم به دايي يا خاله و چهار سهم به عمو و دو سهم به عمّه مي رسد.

مسأله 2388 اگر وارث، يك دايي يا يك

ص: 517

خاله و يك عمو يا يك عمّه مادري و عمو و عمّه پدر و مادري يا پدري باشد، مال را سه قسمت مي كنند، يك قسمت آن را به دايي يا خاله مي دهند و دو قسمت باقيمانده را شش سهم مي كنند يك سهم را به عمو يا عمّه مادري و پنج سهم را به عمو و عمّه پدر و مادري يا پدري مي دهند و عمو دو برابر عمّه مي برد.

مسأله 2389 هرگاه وارث، يك دايي يا يك خاله و عمو و عمّه مادري و عمو و عمّه پدري و مادري يا پدري باشد مال را سه قسمت مي كنند، يك قسمت را دايي يا خاله مي برد و دو قسمت باقي مانده را سه سهم مي كنند، يك سهم آن به عمو و عمّه مادري مي رسد (و بنابر احتياط واجب در تقسيم باهم مصالحه مي كنند) و دو سهم ديگر را ميان عمو و عمّه پدر و مادري يا پدري قسمت مي نمايند و عمو دو برابر عمّه مي برد.

مسأله 2390 هرگاه وارث، چند دايي و چند خاله باشد كه همه پدر و مادري، يا پدري، يا مادري باشند و ميّت عمو و عمّه هم داشته باشد، مال را سه سهم مي كنند، دو سهم آن به دستوري كه در مسأله پيش گفته شد عمو و عمّه بين خودشان تقسيم مي كنند و يك سهم آن را دايي ها و خاله ها بطور مساوي ميان خود قسمت مي نمايند.

مسأله 2391 هرگاه وارث، دايي يا خاله مادري و چند دايي و خاله پدر و مادري يا پدري و عمو

ص: 518

و عمّه باشد، مال سه سهم مي شود دو سهم آن به دستوري كه قبلاً گفته شد ميان عمو و عمّه تقسيم مي شود و در مورد يك سهم باقي مانده اگر ميّت يك دايي يا يك خاله مادري دارد آن را شش قسمت مي كنند، يك قسمت را به دايي يا خاله مادري مي دهند، و بقيّه را به دايي و خاله پدر و مادري يا پدري و آنها بطور مساوي قسمت مي كنند و اگر چند دايي مادري يا چند خاله مادري، يا هم دايي مادري و هم خاله مادري دارد، آن يك سهم را سه قسمت مي كنند، يك قسمت را دايي ها و خاله هاي مادري بطور مساوي تقسيم مي كنند و بقيّه به دايي و خاله پدر و مادري يا پدري مي رسد كه آنها نيز بطور مساوي قسمت مي كنند.

مسأله 2392 اگر ميّت عمو و عمّه و دايي و خاله نداشته باشد، سهم عمو و عمّه به اولاد آنها و سهم دايي و خاله نيز به اولاد آنها مي رسد.

مسأله 2393 هرگاه وارث ميّت عمو و عمّه و دايي و خاله پدر و عمو و عمّه و دايي و خاله مادر او باشد، مال او سه سهم مي شود، يك سهم به عمو و عمّه و دايي و خاله مادر ميّت مي رسد (و آنها بنا بر احتياط واجب در تقسيم آن مصالحه مي كنند) و دو سهم ديگر را سه قسمت مي كنند، يك قسمت را دايي و خاله پدر ميّت، بطور مساوي ميان خود تقسيم مي كنند و دو قسمت ديگر آن به عمو و

ص: 519

عمّه پدر ميّت مي رسد (و سهم عمو دو برابر عمّه است).

مسأله 2394 سهم ارث عمو و عمّه و دايي و خاله را (در صورتي كه همه پدر و مادري باشند كه غالباً چنين هستند) مي توان چنين خلاصه كرد: به يك عمو يا يك عمّه تمام مال مي رسد و اگر وارث چند عمو يا چند عمّه باشند بطور مساوي مي برند و اگر هم عمو و هم عمّه باشند عمو دو برابر عمّه مي برد و اگر يك دايي يا يك خاله باشد تمام مال به او مي رسد و اگر چند دايي يا چند خاله باشد، يا هم دايي و خاله باشند، مال را بطور مساوي تقسيم مي كنند و هرگاه عمو و عمّه و دايي و خاله باشند، عمو و عمّه دو سهم مي برند و دايي و خاله يك سهم و هر عمو دوبرابر عمّه مي برد، امّا سهم دايي و خاله مساوي است.

ارث زن و شوهر

مسأله 2395 هرگاه زن دائمي از دنيا برود و اولاد نداشته باشد نصف تمام مال او به شوهر مي رسد و بقيّه را ورثه ديگر مي برند و اگر از آن شوهر يا از شوهر ديگري اولاد داشته باشد يك چهارم تمام مال او به شوهرش مي رسد و بقيّه به وارثان ديگر.

مسأله 2396 هرگاه مردي از دنيا برود و فرزند نداشته باشد، يك چهارم مال او را همسر دائمي او مي برد و بقيّه را ورثه ديگر و هرگاه از آن زن يا از زن ديگر فرزند داشته باشد، يك هشتم مال به زن او مي رسد و بقيّه به وارثان ديگر.

مسأله

ص: 520

2397 زن از تمام اموال منقول شوهر ارث مي برد، ولي از زمين و قيمت آن ارث نمي برد، خواه زمين خانه باشد يا باغ، يا زمين زراعتي و مانند آن و نيز از خود هوايي ساختمان ارث نمي برد، مثل بنا و درخت، امّا بايد هوايي را قيمت كنند و از قيمت آن سهم ارث او را بدهند.

مسأله 2398 هرگاه زن بخواهد در چيزي كه از شوهرش ارث نمي برد (مانند زمين و بناي خانه) تصرّف كند بايد از ورثه ديگر اجازه بگيرد، همچنين ورثه ديگر تا سهم زن را از قيمت هوايي نداده اند (مانند بناي خانه) نبايد بدون اجازه زن در آن تصرّف كنند و چنانچه پيش از دادن سهم زن، آنها را بفروشند، در صورتي كه زن معامله را اجازه دهد صحيح و گرنه نسبت به سهم او باطل است.

مسأله 2399 اگر بخواهند بنا و درخت و مانند آن را قيمت كنند بايد چنين حساب كنند كه اگر آنها با دادن مال الاجاره در آن زمين باقي بماند چقدر ارزش دارد، پس سهم زن را از قيمت آن بدهند.

مسأله 2400 مجراي آب قنات و مانند آن حكم زمين را دارد و آجر و چيزهايي كه در آن بكار رفته در حكم ساختمان است.

مسأله 2401 اگر ميّت بيش از يك زن داشته باشد در صورت نداشتن فرزند چهار يك اموال او و در صورت داشتن فرزند، هشت يك آن به شرحي كه در بالا گفته شد بطور مساوي ميان زنان او تقسيم مي شود، خواه شوهر با آنها نزديكي كرده باشد يا نه، امّا اگر در مرضي كه

ص: 521

به آن مرض از دنيا رفته زني را عقد كرده، در صورتي ارث از او مي برد كه با او نزديكي كرده باشد.

مسأله 2402 هرگاه زن در حال بيماري، شوهر كند و با همان بيماري از دنيا برود شوهرش از او ارث مي برد، خواه نزديكي كرده باشد يا نه.

مسأله 2403 هرگاه زن را به ترتيبي كه در احكام طلاق گفته شد، طلاق رجعي دهد و در بين عدّه بميرد شوهر از او ارث مي برد، همچنين اگر شوهر در بين عدّه زن بميرد زن از او ارث مي برد، ولي در عدّه طلاق بائن هرگاه يكي از آنان بميرد ديگري از او ارث نمي برد.

مسأله 2404 هرگاه شوهر در حال بيماري، همسرش را طلاق دهد و پيش از گذشتن يك سال(قمري) از دنيا برود، زن با سه شرط از او ارث مي برد: «اوّل» اين كه شوهر در همان مرض از دنيا برود. «دوم» اين كه زن بعد از طلاق و گذشتن عدّه، شوهر نكند. «سوم» آن كه طلاق به رضايت زن نباشد و اگر با رضايت او باشد، ارث بردنش مشكل است.

مسأله 2405 لباس و زينت آلات و مانند آنها كه مرد براي همسرش مي گيرد مال همسر اوست، مگر اين كه ثابت شود كه قصد تمليك نكرده بلكه جنبه عاريتي داشته باشد.

مسائل متفرّقه ارث

مسأله 2406 هرگاه مردي از دنيا برود، قرآن، انگشتر و شمشير و لباسي را كه مي پوشيده، يا براي پوشيدن آماده كرده، مال پسر بزرگتر اوست و اگر ميّت از اين چهار چيز بيش از يكي دارد، مثلاً دو قرآن يا دو انگشتر

ص: 522

دارد چنانچه از همه آنها استفاده مي كرده همه به پسر بزرگترش مي رسد.

مسأله 2407 هرگاه ميّت قرض داشته باشد، چنانچه قرضش به اندازه مال او يا زيادتر از آن باشد، چهار چيزي كه در مسأله قبل گفته شد به پسر بزرگترش نمي رسد و بايد به قرض او بدهند، ولي اگر اموالش بيشتر باشد و بتوان قرض او را داد و مقدار قابل توجّهي هم براي ورثه باقي مي ماند، بايد آن چهار چيز را به پسر بزرگترش داد.

مسأله 2408 مسلمان از كافر ارث مي برد، ولي كافر اگر چه پدر يا پسر ميّت باشد از مسلمان ارث نمي برد.

مسأله 2409 هرگاه كسي يكي از خويشاوندان خود را عمداً و به ناحق بكشد از او ارث نمي برد، ولي اگر از روي خطا باشد ارث مي برد (مثل اين كه سنگي به هوا پرتاب كند و اتّفاقاً به يكي از خويشان او بخورد و او را به قتل برساند) و در اين صورت از ديه قتل بنابر احتياط ارث نمي برد.

مسأله 2410 هرگاه از ميّت فرزندي در شكم مادر باشد و در طبقه او وارث ديگري نيز مانند اولاد و پدر و مادر وجود داشته باشد، بايد هنگام تقسيم براي بچّه اي كه در شكم مادر است سهم دو پسر را كنار بگذارند، هرگاه زنده به دنيا آمد ارث مي برد و چنانچه مثلاً يك پسر يا يك دختر به دنيا آيد زيادي را ورثه بين خودشان تقسيم مي كنند و اگر در طبقه او وارث ديگري نباشد هرگاه حمل زنده متولد شود تمام مال به او مي رسد و

ص: 523

الاّ ميان ساير ورثه تقسيم مي گردد.

دفاع

احكام دفاع

مسأله 2411 دفاع بر همه مسلمانان در برابر هجوم دشمنان به كشورهاي اسلامي و مرزهاي آن واجب است و منحصر به كشوري نيست كه انسان در آن زندگي مي كند، بلكه همه مسلمين دنيا بايد در برابر هجوم اجانب به كشورهاي اسلامي يا مقدّسات مسلمانان مدافع يكديگر باشند، خواه از طريق بذل مال يا جان يا هر وسيله ديگر، و در اين امر احتياج به اذن حاكم شرع نيست، ولي براي نظم و هماهنگي برنامه هاي دفاعي بايد در صورت امكان فرمانده يا فرماندهان آگاه و مورد اعتمادي را با نظر حاكم شرع تعيين كنند.

مسأله 2412 هرگاه مسلمانان از اين بيم داشته باشند كه اجانب نقشه استيلا بر ممالك اسلامي را كشيده و بدون واسطه يا به واسطه عمّال خود از داخل يا خارج آن را عملي كنند بر همه مكلّفين واجب است به هر وسيله اي كه امكان دارد در برابر آن بايستند و از ممالك اسلامي دفاع كنند.

مسأله 2413 اگر به واسطه توسعه نفوذ سياسي يا اقتصادي و تجاري بيگانگان، خوف آن باشد كه آنها بر ممالك اسلامي تسلّط پيدا كنند، بر همه واجب است كه از نفوذ آنان جلوگيري نموده، ايادي آنها را قطع كنند، همچنين در مورد برقرار ساختن روابط سياسي با دولتهاي غير اسلامي بايد طوري باشد كه موجب ضعف و ناتواني مسلمين يا اسارت آنها در چنگال بيگانگان يا وابستگي اقتصادي و تجاري نگردد.

امر به معروف و نهي از منكر

امر به معروف و نهي از منكر

مسأله 2414 امر به معروف و نهي از منكر بر تمام افراد عاقل و بالغ با شرايط زير واجب است: 1 كسي كه مي خواهد امر

ص: 524

و نهي كند بايد يقين داشته باشد كه طرف مقابل مشغول انجام حرام يا ترك واجبي است. 2 احتمال دهد كه امر و نهي او اثر دارد، خواه اثر فوري داشته باشد يا غير فوري، كامل يا ناقص، بنابراين اگر بداند هيچ اثر نمي كند واجب نيست. 3 در امر و نهي او مفسده و ضرري نباشد، پس اگر بداند يا خوف اين باشد كه امر يا نهي او، ضرر جاني يا عرضي و آبرويي يا مالي قابل توجّه نسبت به او يا بعضي از مؤمنين مي رساند واجب نيست، ولي اگر معروف و منكر از اموري باشد كه شارع مقدّس اسلام اهمّيّت زيادي به آن مي دهد (مانند حفظ اسلام و قرآن و استقلال ممالك اسلامي، يا حفظ احكام ضروري اسلام)، بايد اعتنا به ضرر نكند و با بذل جان و مال در حفظ آنها بكوشد.

مسأله 2415 هرگاه بدعتي در اسلام واقع شود (مانند منكراتي كه دولتهاي ناصالح به نام اسلام انجام مي دهند) بر همه، مخصوصاً علماي دين واجب است حق را اظهار و باطل را انكار كنند و اگر سكوت علماي دين موجب هتك مقام علم، يا سوء ظنّ به علماي اسلام شود، اظهار حق به هر نحوي كه ممكن باشد واجب است، هرچند بدانند تاثير نمي كند.

مسأله 2416 هرگاه احتمال صحيح داده شود كه سكوت، سبب مي شود كه عمل منكري معروف، يا عمل معروفي منكر شود، بر همه مخصوصاً علماي اسلام واجب است كه حق را اظهار و اعلام كنند و سكوت جايز نيست.

مسأله 2417 هرگاه سكوت علماي اسلام يا غير آنها موجب تقويت ظالم يا تأييد

ص: 525

او شود، يا سبب جرأت او بر ساير محرّمات گردد، واجب است اظهار حق و انكار باطل كنند، هر چند تأثير فوري نداشته باشد.

مسأله 2418 اگر داخل شدن بعضي از مؤمنين يا علماي اسلام در دستگاههاي ظلمه سبب جلوگيري از مفاسد يا منكراتي شود واجب است قبول اين كار، مگر آن كه مفسده مهمتري در آن باشد، مثل اين كه باعث سستي عقايد مردم، يا سلب اعتماد آنها از علماي دين گردد كه در اين صورت جايز نيست.

مسأله 2419 امر به معروف و نهي از منكر مراتبي دارد كه بعضي از اين مراتب، احتياج به اجازه حاكم شرع ندارد و بعضي دارد، آنچه احتياج به اجازه حاكم شرع ندارد همان امر به معروف با زبان و دل و نصيحت كردن يا اعراض و بي اعتنايي و ترك مراوده نمودن است و اگر تأثير نكرد جايز است با كلمات تند و خشن كه خالي از گناه باشد يا با توسّل به زور، به اين طريق كه جلو فرد گنهكار را بگيرد، يا وسايل گناه را از دسترس او خارج سازد، اقدام نمايد ولي اگر براي امر به معروف و نهي از منكر لازم شود كه متوسّل به ضرب و جرح يا اتلاف اموال و بالاتر از آن گردد در اين صورت هيچ كس بدون اجازه حاكم شرع حقّ اقدام ندارد، بلكه بايد اصل كار و مقدار و اندازه آن طبق ضوابط اسلامي با نظر حاكم شرع تعيين گردد.

مسائل جديد مورد نياز

معاملات بانكي و صندوقهاي قرض الحسنه

مسأله 2420 پولهايي را كه مردم به عنوان حساب جاري به بانك ها مي سپارند صورت قرض الحسنه به بانك دارد كه هر وقت بخواهند، مي

ص: 526

توانند آن را بگيرند و اگر سودي در مقابل آن قرار دهند حرام است و قرض هم باطل است و بانك نمي تواند در آن تصرّف كند.

مسأله 2421 سپرده هاي كوتاه مدّت و درازمدّت مردم، نزد بانكها و سودي كه بانك به آن مي دهد، در صورتي حلال است كه طبق موازين شرعي و از طريق قراردادها و عقود اسلامي (از قبيل مضاربه و شركت و امثال آن) باشد و دهنده پول يقين داشته باشد يا احتمال قابل ملاحظه دهد كه بانك بعنوان وكالت از طرف مشتري اين قراردادها را به صورت شرعي انجام مي دهد، امّا اگر يقين دارد كه اين امور جنبه ظاهري و صوري دارد و فقط روي كاغذ است، آن سود حرام است.

مسأله 2422 آنچه اشخاص از بانكها به عنوان قرض الحسنه يا غير آن مي گيرند و اضافه اي مي پردازند در صورتي حلال است كه معامله به صورت شرعي انجام گيرد و جنبه ربا نداشته باشد.

مسأله 2423 اگر انسان بداند در بانك پول حلال و حرام هر دو وجود دارد ولي نداند پولي را كه از بانك مي گيرد از پولهاي حرام است يا نه، گرفتن آن اشكالي ندارد، ولي اگر مطمئن باشد از پول حرام است تصرّف در آن جايز نيست و حكم مجهول المالك را دارد كه بايد بنابر احتياط واجب به اجازه حاكم شرع از طرف صاحب اصلي اش در راه خدا صدقه دهد و در اين مسأله فرقي ميان بانكهاي داخلي و خارجي دولتي و غير دولتي نيست.

مسأله 2424 گرفتن سود از بانك هاي خارجي و غيرمسلمان اشكال ندارد، ولي از

ص: 527

بانكهاي مسلمان، حرام است.

مسأله 2425 حواله هاي بانكي يا تجاري كه به آنها «صرف برات» گفته مي شود مانعي ندارد، يعني بانك يا تاجر پولي را از كسي در محلّي مي گيرد و حواله مي دهد كه از بانك يا طرفش در محلّ ديگر به آن شخص بپردازند و در مقابل اين حواله از صاحب پول چيزي مي گيرد، اين معامله حلال است خواه حقّ حواله را از خود آن پول كم كند، يا جداگانه بگيرد، همچنين اگر بانك يا موسّسه ديگر، پولي را به شخص دهد و حواله كند كه اين شخص پول را در محلّ ديگر به شعبه بانك يا شخص معيّني بپردازد و اگر مقداري به عنوان حق ّزحمت در اين حواله بگيرد نيز، اشكال ندارد.

مسأله 2426 بانكهاي رهني و غير آنها اگر قرض بدهند به شرط سود و چيزي را رهن بگيرند، هم قرض باطل و حرام است و هم رهن و بانك حق ندارد مالي را كه رهن گذارده اند براي گرفتن حق خود بفروشد و نيز اگر كسي آن را بخرد مالك نمي شود.

مسأله 2427 چيزي را كه صندوقهاي قرض الحسنه به عنوان كارمزد و حقّ الزّحمه در برابر خدماتي كه براي نگهداري حساب اقساط و امثال اين امور مي گيرند اشكال ندارد، ولي احتياط واجب آن است كه اين مبلغ متناسب با زحمات هزينه هاي بانك باشد، نه اين كه همان سود پول را به نام كارمزد بگيرند. صندوقهاي قرض الحسنه نمي توانند هيچ گونه شرطي در برابر دادن وام بكنند، مثلاً بگويند شرط وام آن است كه كارمزدي بدهند، بنابراين بايد كارمزدي را كه

ص: 528

مي گيرند چيزي جداگانه از وام باشد.

مسأله 2428 بعضي از صندوق هاي قرض الحسنه مقداري از سرمايه خود را در كارهاي تجاري يا توليدي به كار مي گيرند، تا از درآمد آن هزينه هاي صندوق يا سوخت و سوز وامها را تأمين كنند، اين كار در صورتي جايز است كه صاحبان پول از اين جريان باخبر بوده و اجازه داده باشند و درآمد حاصل شده نيز تنها صرف هزينه هاي بانك شود.

سفته و چك

مسأله 2429 «سفته» به ورقه اي مي گويند كه پول نيست بلكه سند بدهكاري است، به همين جهت معامله به خود آن واقع نمي شود و آن بر دو قسم است:

1 سفته حقيقي كه شخص بدهكار در مقابل بدهي خود به طلبكار مي دهد.

2 سفته دوستانه كه شخص به ديگري مي دهد بي آن كه در مقابلش بدهكاري داشته باشد و مقصود آن است كه اين سفته را به شخص سومي بدهد و مقداري از مبلغ آن را كم كرده پول نقد بگيرد. «چك» نيز مانند «سفته» بر دو قسم است: 1 چك حقيقي و مدّت دار كه نشانه طلب كسي از ديگري است (مثلاً در برابر خريد جنس از ديگري به او چك داده است) در اين صورت، چك مدّت دار را مي توان به مقداري كمتر از آن با شخص طلبكار نقداً معامله كرد، يا به شخص ثالثي به مبلغي كمتر فروخت. 2 چك دوستانه كه چك در مقابل طلب نبوده باشد. در اينصورت معامله آن اشكال دارد.

مسأله 2430 سفته حقيقي را اگر كسي با ديگري به مبلغي كمتر معامله كند مثل اين كه سفته هزار توماني

ص: 529

را كه سه ماه مدّت دارد به نهصد تومان پول نقد معامله نمايد و در حقيقت يك هزار تومان اسكناسي را كه در ذمّه بدهكار، طلب دارد، به نهصد تومان پول نقد مي فروشد، اين گونه معامله سفته اشكال ندارد (و آن را تنزيل سفته گويند) ولي معامله روي سفته دوستانه خالي از اشكال نيست، چون بدهي واقعي در آنجا وجود ندارد و راههايي كه براي حلّ مشكل آن ذكر شده هيچ كدام خالي از اشكال نمي باشد.

مسأله 2431 هر كسي امضاء او در سفته باشد حقّ رجوع به او هست، يعني اگر سفته دهنده بدهكاري خود را بموقع ندهد طلبكار حق دارد طلب خود را از كساني كه امضاء آنها در سفته است بگيرد و در واقع كساني كه سفته را امضاء مي كنند ضامن بدهكار مي شوند كه اگر او نپرداخت آنها بپردازند (اين نوع ضمان را ضمّ ذمّه به ذمّه مي گويند و چنان كه در احكام ضمان گفتيم صحيح است).

مسأله 2432 معاملات ارزي جايز است، يعني مي توان اسكناس ايراني را به ليره سوري يا ريال سعودي يا مارك يا دلار معامله كرد و كم و زياد در آن اشكالي ندارد، ولي اگر كسي پولي را به ديگري قرض بدهد خواه پول ايراني باشد يا پول خارجي فقط همان مقدار را مي تواند از او بگيرد و زيادتر از آن ربا و حرام است و اگر كسي مقداري پول خارجي مثلاً يكصد مارك به ديگري وام بدهد، بعد ناچار شود در مقابل آن ريال ايراني تحويل دهد بايد به نرخ بازار متعارف و معمول حساب كند، مگر اين كه

ص: 530

طلبكار به كمتر از آن راضي شود.

معاملات سرقفلي

مسأله 2433 سرقفلي عبارت است از حقّ اولويّتي كه مستأجر بر ملك پيدا مي كند در مقابل پولي كه به مالك در اوّل كار مي پردازد و مطابق آن، مستأجري كه سرقفلي پرداخته در اجاره كردن آن ملك، اولي از ديگران است. سرقفلي در سابق وجود نداشت و امروز در ميان عقلاي اهل عرف وجود دارد و با شرايط زير صحيح است:

مقدار سرقفلي بايد معلوم باشد و طرفين با ميل و رضايت خود معامله را انجام دهند و بالغ و عاقل و رشيد باشند و معني سرقفلي و لوازم آن را بدانند.

مسأله 2434 صاحب ملك مي تواند ملك خود را به ديگري اجاره دهد و علاوه بر مال الاجاره از او سرقفلي بگيرد، در اين صورت ملكي را كه اجاره داده نمي تواند به ديگري اجاره دهد، هرچند مدّت اجاره تمام شده باشد، ولي اگر مستأجر اوّل كه سرقفلي پرداخته موافقت كند مي تواند به ديگري اجاره دهد، مستأجر اوّل نيز حق دارد سرقفلي آن ملك را به ديگري واگذار كند، خواه به قيمتي بيشتر يا كمتر باشد.

مسأله 2435 هرگاه مدّت اجاره ملكي كه سرقفلي آن گرفته شده تمام شود مالك موظّف است آن را به همان مستأجر يا شخص ديگري كه او موافقت كند اجاره دهد و مقدار مال الاجاره به قيمت عادلانه روز با نظر كارشناس مورد اطمينان خواهد بود.

مسأله 2436 كسي كه ملكي را اجاره كرده و سرقفلي نپرداخته هنگامي كه مدّت اجاره به سر رسيد حق ندارد بدون اذن صاحب ملك در آنجا اقامت كند و اگر آن را تخليه

ص: 531

نكند غاصب و ضامن ملك و ضامن مثل مال الاجاره است، خواه اجاره اوّل كوتاه باشد يا طولاني و خواه در مدّت اجاره ارزش ملك بالا رفته باشد يا نه و اگر كسي ملك را از چنين شخصي اجاره كند اجاره اش صحيح نيست، مگر اين كه صاحب ملك رضايت دهد.

مسأله 2437 هرگاه كسي ملكي را با دادن سرقفلي به صاحب آن براي مدّتي اجاره كند مادام كه وقت اجاره او تمام نشده است مي تواند ملك را به ديگري با همان مبلغ اجاره دهد، ولي حقّ سرقفلي را به هر مقداري كه با يكديگر توافق كنند مي تواند بگيرد و موافقت صاحب ملك نيز در انتقال اجاره شرط است، مگر اين كه از اوّل، اين حق به مستأجر واگذار شده باشد.

بيمه

مسأله 2438 بيمه قراردادي است بين بيمه كننده و شركت يا شخص بيمه گر و بر اين اساس است كه در برابر پولي كه به آن شركت يا آن شخص مي دهد خسارتهاي وارده بر انسان يا چيزي را جبران كند و اين معامله و قرارداد مستقلّي است كه با شرايطي كه در مسائل آينده مي آيد صحيح است، چه بيمه كالاهاي تجارتي باشد، يا ساختمانها و اتومبيلها و كشتيها و هواپيماها، يا بيمه كارمندان و كارگران، يا بيمه عمر و مانند آن كه در عرف عقلاء معمول است.

مسأله 2439 طرفين بيمه، بايد بالغ و عاقل باشند و قرارداد بيمه را از روي اراده و اختيار انجام دهند و هيچ كدام سفيه نباشند، علاوه بر اين بايد تمام خصوصيّات را معيّن كنند از جمله: 1 تعيين مورد بيمه كه فلان وسيله

ص: 532

نقليّه يا فلان ساختمان و فلان شخص است. 2 تعيين دو طرف قرارداد. 3 تعيين اقساط و مبلغي را كه بيمه كننده بايد بپردازد. 4 تعيين زمان بيمه كه مثلاً از فلان روز تا يك سال است. 5 تعيين خطرهايي كه موجب خسارت مي شود، مانند خطر آتش سوزي يا بمباران يا غرق شدن يا سرقت يا وفات يا بيماري، يا هرگونه خطر ديگر. 6 تعيين سقف قيمت چيزي كه بيمه شده مثلاً فلان خانه به مبلغ دو ميليون تومان يا كمتر و بيشتر بيمه شده است، يا به قيمت عادلانه روز و مانند آن و به هر حال بايد اصول كلي كه در بيمه در ميان عرف عقلا رايج است رعايت شود.

مسأله 2440 صيغه عقد بيمه را مي توان با هر زباني اجرا كرد و يا قرارداد بيمه را روي كاغذ آورد و آن را امضاء نمود.

تلقيح (بارور نمودن زن)

مسأله 2441 جايز است نطفه مرد را در رحم همسر او با سرنگ يا وسايل ديگر وارد كنند، لكن بايد مقدّمات آن مشروع و حلال باشد و از مقدّمات حرام پرهيز شود.

مسأله 2442 هرگاه نطفه مرد را در رحم همسرش وارد كنند (خواه با استفاده از مقدّمات حلال يا حرام) فرزندي كه از او متولّد مي شود حلال زاده است و متعلّق به آن مرد و زن مي باشد و تمام احكام فرزند را دارد (مانند ارث و نفقه و غير آن).

مسأله 2443 جايز نيست نطفه مرد بيگانه را در رحم زني وارد كنند، خواه با اجازه آن زن باشد يا نه و خواه شوهر داشته باشد يا نه و خواه شوهرش اجازه بدهد

ص: 533

يا نه و هرگاه چنين كنند و بچّه اي از آن متولد شود اگر اين عمل بطور شبهه انجام شده مثل اين كه گمان مي كرد زن خود اوست و زن نيز گمان مي كرد نطفه شوهر اوست و بعد از آن معلوم شد چنين نبوده است، در اين صورت بچّه متعلّق به آن مرد و زن است و تمام احكام فرزند را دارد، ولي اگر اين كار از روي علم و عمد انجام گيرد بچّه اي كه از آن متولّد مي شود فرزند آنها حساب نمي شود و احكام ارث و مانند آن را ندارد؛ ولي احكام محرميّت با صاحب نطفه، زن و بستگانشان جاري مي شود.

پيوند اعضاء و تشريح

مسأله 2444 پيوند قلب، يا كليه، يا اعضاي ديگر جايز است، خواه آن عضو از انسان زنده اي گرفته شده باشد يا از ميّت و خواه آن ميّت، ميّت مسلمان باشد يا غير مسلمان، ولي در صورتي مي توان آن عضو را از بدن «ميّت مسلمان» قطع كرد و به بدن ديگري پيوند زد كه حفظ جان آن مسلمان موقوف بر اين پيوند باشد، همچنين اگر حفظ عضو مهمّي مانند چشم موقوف بر اين كار باشد و در هر صورت احتياط آن است كه قطع كننده عضو ميّت مسلمان، ديه قطع عضو را مطابق آنچه در كتابهاي فقهي مفصّل آمده است، بپردازد.

مسأله 2445 هرگاه خود ميّت در حال حيات اجازه داده باشد كه اعضاي او را براي پيوند در اختيار ديگران بگذارند يا اولياء ميّت بعد از وفات او اجازه دهند، حكم ديه و ساير احكام تغيير نمي كند و احتياط آن است كه ديه را

ص: 534

در هر حال بپردازند.

مسأله 2446 قطع عضوي از بدن يك انسان زنده و پيوند آن به انسان ديگر مانند آنچه در پيوند كليه معمول است كه يك كليه از دو كليه يك انسان زنده را برداشته و به كسي كه هر دو كليه اش فاسد شده است پيوند مي زنند در صورتي جايز است كه با رضايت صاحب آن باشد و جان او به خطر نيفتد و احتياط آن است اگر پولي در برابر آن مي گيرد، در مقابل اجازه اقدام به گرفتن عضو از او بگيرد نه خود عضو.

مسأله 2447 تزريق خون انساني به انسان ديگر براي درمان بيماري يا جرّاحي يا نجات جان او جايز است، خواه خون مسلمان باشد يا كافر، مرد باشد يا زن و خريد و فروش خون براي اين منظور مانعي ندارد.

مسأله 2448 هرگاه عضوي از مرده يا زنده جدا كنند و به ديگري پيوند زنند بطوري كه جزء بدن انسان دوم شود، در اين صورت نجس و ميته نيست و براي نماز هم اشكال ندارد.

مسأله 2449 تشريح مرده مسلمان براي مقاصد طبّي به چند شرط جايز است:

1 مقصود ياد گرفتن و تكميل اطّلاعات طبّي براي نجات جان مسلمانان بوده باشد و بدون تشريح اين مقصود حاصل نشود. 2 دسترسي به مرده غير مسلمان نباشد.

3 به مقدار ضرورت و احتياج قناعت كند و اضافه بر آن جايز نيست، با چنين شرايطي تشريح جايز بلكه واجب است، امّا در مورد مرده غير مسلمان اين شرايط لازم نيست.

مسأله 2450 دست زدن به مرده هايي كه مورد تشريح قرار مي گيرند در صورتيكه مسلمان باشد

ص: 535

و آن را غسل داده باشند موجب غسل نمي گردد و در غير اين صورت بايد هربار دست مي زنند غسل مس ميّت كنند و اگر موجب عسر و حرج گردد مي توانند به جاي غسل، تيمّم نمايند، ولي اگر تشريح فقط روي استخوانهاي بدون گوشت، يا قسمتهاي گوشتي جدا شده، مانند قلب و عروق و مغز و امثال آن صورت گيرد، غسل ندارد و اگر بتوانند از دستكش استفاده كنند در هيچ صورتي غسل ندارد.

مسأله 2451 تشريح بدن انسان در آنجا كه شرعاً جايز است ديه اي ندارد.

مضاربه

مسأله 2452 «مضاربه» آن است كه فرد يا افرادي سرمايه گذاري كنند و فرد يا افراد ديگري با آن سرمايه كار كنند و درآمد آن را مطابق قراردادي ميان خود تقسيم كنند، و هر كدام سهمي از آن را ببرند.

مسأله 2453 لازم نيست مضاربه حتماً با سكّه هاي طلا و نقره باشد بلكه با هر گونه مالي مضاربه صحيح است، همچنين شرط نيست سرمايه گذاري حتماً براي امور تجاري باشد، بلكه سرمايه گذاري در امور توليد (صنعتي، كشاورزي و دامداري و مانند اينها) را شامل مي شود، بنابراين خريد سهام كارخانه ها و استفاده از منافع آنها نيز صحيح است.

مسأله 2454 در مضاربه لازم نيست سهم دو طرف حتما به صورت درصدي از منافع (مانند نصف و ثلث و مانند آن) باشد، بلكه مي توان سهم يكي از دو طرف را در مقدار معيّني قرار داد، مثلاً گفت در برابر فلان مقدار سرمايه، ده هزار تومان از منافع سهم او مي شود، به شرط اين كه مضاربه مزبور سودي بيش از اين مقدار

ص: 536

داشته باشد وگرنه صحيح نيست.

مسأله 2455 مضاربه اي كه بانكها با پول افراد انجام مي دهند چنانچه شرايط شرعيّه بالا در آن رعايت شود و تنها صورت كاغذ بازي نداشته باشد صحيح است و سود حاصل از آن مشروع مي باشد.

مسأله 2456 در مضاربه هرگاه خسارتي بدون تقصير از سوي «كار كننده» حاصل شود مربوط به سرمايه است و نمي توان خسارت را بر عهده عامل (كار كننده) قرار داد، يا در ميان هر دو تقسيم كرد.

مسائل عمومي مورد ابتلاء

1 بقآء بر تقليد ميّت: بقاء بر تقليد ميّت در مسائلي كه عمل كرده جايز است و اگر ميّت اعلم باشد واجب مي باشد.

2 كف زدن: كف زدن مانعي ندارد امّا در مساجد و حسينيّه ها ترك شود.

3 رقصيدن: تنها رقص زن براي شوهرش جايز است و بقيّه اشكال دارد.

4 شطرنج: اگر شطرنج در عرف عام از صورت قمار خارج شده باشد و به عنوان ورزش شناخته شود، مانعي ندارد.

5 پاسور بدون برد و باخت: بازي با پاسور بدون برد و باخت نيز اشكال دارد.

6 تراشيدن ريش: احتياط در ترك آن است.

7 موسيقي: كليّه صداها و آهنگ هايي كه مناسب مجالس لهو و فساد است حرام و غير آن حلال است و تشخيص آن با مراجعه به اهل عرف خواهد بود.

8 مادر جانشين: اين امر ذاتاً جايز است؛ ولي چون غالباً مستلزم نگاه و لمس حرام است، جز در موارد ضرورت جايز نيست.

9 جلوگيري از انعقاد نطفه: براي جلوگيري از انعقاد نطفه هر وسيله مشروعي كه بي ضرر باشد و باعث نقص مرد يا زن نشود يعني مرد

ص: 537

يا زن براي هميشه از قابليّت توليد مثل ساقط نگردند، ذاتاً مجاز است؛ ولي اگر مستلزم نظر و لمس نامشروع مي باشد، تنها در صورت ضرورت فردي يا اجتماعي جايز است.

10 سقط جنين: در صورتي كه يقين يا خوف خطر يا ضرر مهمّي براي مادر داشته باشد در مراحل اوليّه جايز است.

[486]

11 تغيير جنسيّت: تغيير جنسيّت و ظاهر ساختن جنسيّت واقعي ذاتاً خلاف شرع نيست؛ ولي بايد از مقدّمات مشروع استفاده شود يعني نظر و لمس حرام در آن نباشد، مگر اينكه به حدّ ضرورت همچون ضرورت مراجعه بيمار به طبيب، رسيده باشد كه جايز است.

12 حكم سپرده بانك ها: چنانچه رعايت عقود شرعيّه را بنمايند يا اينكه وكالت مطلقه به مسؤولين بانك داده شود كه رعايت اين عقود را بنمايند حلال است.

13 سهام فروشگاه هاي زنجيره اي: هرگاه به مسئولين آنها وكالت داده شود كه عقود شرعيّه را در آن رعايت كنند، مانعي ندارد.

14 نگاه كردن به زنان نامحرم در تلويزيون: چنانچه موجب فساد و انحراف نشود جايز است.

15 حكم تخريب بناي مسجد: چنانچه براي تعمير و توسعه لازم باشد، مانعي ندارد.

16 حكم ظروف و اشياء ديگر غيرقابل استفاده مساجد: اگر به هيچ وجه در آن مسجد و مساجد ديگر قابل استفاده نيست، مي توانند آن را بفروشند و اشياء مشابه قابل استفاده اي خريداري كنند.

17 حكم انتقال لوازم ساختمان مسجد مخروبه: چنانچه در مساجد ديگر قابل استفاده باشد به آنها بدهند و اگر قابل استفاده نيست، بفروشند و وجه آن را در همان مسجد و اگر احتياج نباشد، در مساجد ديگر مصرف كنند.

ص: 538

8 نماز در شبهاي مهتابي: فرقي ميان شبهاي مهتابي و غير مهتابي نيست.

19 نماز و روزه در بلاد كبيره: فرقي ميان بلاد كبيره و غير كبيره نيست. بلاد كبيره شهرهايي است كه هر محلّه آن براي خود شهر مستقلي باشد، امّا مثل تهران و مانند آن جزء بلاد كبيره نيست و تمام آن از نظر قصد اقامه يا وطن بودن يك محل محسوب مي شود.

20 كيفيّت تطهير موكت چسبيده به زمين: به وسيله آب لوله كشي پاك مي شود و مقداري فشار بايد داده شود و بهتر اين است كه غسّاله آن را با چيزي جمع كنند.

21 تكليف كسي كه مقلّد مرجعي بوده و بعد از فوت او به مجتهد حي رجوع كرده است: مسائلي را كه از مرجع اوّل تقليد كرده بر تقليد او باقي بماند و همچنين مسائلي كه از مرجع دوّم تقليد كرده و بقيّه را به فتواي مجتهدي حي عمل كند.

22 ثبوت هلال: در شهرهايي كه از نظر افق با شهري كه هلال در آن رؤيت شده هم افق و يا قريب الافق است و همچنين اگر در مناطق شرقي ديده شود براي مناطق غربي حجّت است.

23 شبيه خواني: اگر امر خلاف شرعي در آن نباشد و موجب هتك مقدّسات نشود اشكالي ندارند.

24 كارمزد: منظور از كارمزد حق الزّحمه اي است كه به كارمندان بانك يا صندوق قرض الحسنه و مانند آن به عنوان حقوق در مقابل زحماتي كه جهت حفظ حسابها و ساير خدمات انجام مي دهند داده مي شود و چنانچه مبلغ اضافي به همين نيّت گرفته شود و به عنوان حقوق صرف

ص: 539

كارمندان و هزينه هاي ديگر شود مانعي ندارد.

25 وام گرفتن: وام گرفتن از بانكها مانعي ندارد و در صورتي كه طبق عقود شرعيّه باشد مبلغ اضافي را كه مي پردازد ربا نيست.

26 وضو گرفتن و نماز خواندن و استفاده از غذا در خانه كسي كه خمس نمي دهد: اگر يقين نداريد خانه يا غذاي او از پول غير مخمّس تهيّه شده، تصرّف در آن مانعي ندارد و اگر يقين داريد ما به شما اجازه مي دهيم تصرّف كنيد و معادل خمس آن را كه تصرّف كرده ايد به سادات نيازمندي بپردازيد و اگر تمكّن نداريد بر ذمّه بگيريد و هر موقع كه توانستيد بپردازيد

27 نيّت نماز صبح براي كسي كه شك دارد آفتاب زده يا نه: مي تواند به قصد ما في الذّمّه بخواند يا به نيّت ادا.

28 خمس جهيزيّه: در موردي كه تهيّه جهيزيّه معمول و مورد نياز است (مثلاً دختر در معرض ازدواج است يا تهيّه آن جز به صورت تدريجي ميسّر نيست) خمس ندارد و در غير اين صورت خمس آن واجب است.

29 كساني كه مادر آنها سيّد است: از جهاتي حكم سيّد دارند و از جهاتي ندارند. خمس نمي توانند بگيرند و از لباس مخصوص سادات نمي توانند استفاده كنند امّا از جهاتي شرافت سيادت دارند.

30 آب مضاف اگر بقدري زياد باشد كه افتادن نجاست در يك سوي آن عرفاً سبب سرايت به سوي ديگر نشود (مانند يك حوض بزرگ از آب مضاف تمام آن با ملاقات نجاست، نجس نمي شود).

31 هرگاه حيواني به غير دستور شرعي ذبح شده باشد پاك است، هر چند

ص: 540

خوردن گوشت آن حرام مي باشد، بنابراين پوست و چرم حيواناتي كه از ممالك غير اسلامي مي آورند در صورتي كه بدانيم از حيوانات ذبح شده است، پاك است.

32 كساني كه مي خواهند مدّت قابل توجهي در يك محل بمانند (مانند طلاّبي كه قصد اقامت چند سال در حوزه علميّه دارند يا مأموران ادارات كه مثلاً دو سه سال در يك محل اقامت مي كنند در آنجا مسافر محسوب نمي شوند، اقامتگاه آنها حكم وطن دارد و نمازشان در آنجا تمام است، هرچند قصد ده روز نداشته باشند.

33 كساني كه شغلشان سفر است (مانند راننده بياباني) يا سفر مقدمه شغل آنهاست (مانند كساني كه در يك شهر اقامت دارند و همه روزه براي تدريس يا كار ديگر به شهرهاي مجاور مي روند) و مجموع رفت و برگشت آنها هشت فرسخ يا بيشتر است، نمازشان تمام و روزه ماه رمضان بر آنها واجب است.

34 هرگاه چيزي جزء مؤونه سال گردد، مانند خانه و فرش و وسايل ديگر، اگر بعداً آن را بفروشند به قيمت آن خمس تعلق نمي گيرد مخصوصاً اگر بخواهند آن را تبديل به مثل كنند.

35 ذبح حيوانات با وسايل ماشيني در صورتي كه شرايط شرعي آن مطابق آنچه در بحث ذبح حيوانات گفته شد انجام شود جايز است و چنان حيواني پاك و حلال است.

36 خريد و فروش راديو و تلويزيون و ساير وسايلي كه داراي منافع مباح ومشروع قابل ملاحظه است، جايز است.

37 هرگاه ماهي بعد از افتادن در دام در داخل آب بميرد، حلال است.

38 حيله هاي ربا كه قصد جدّي در آن نيست،

ص: 541

مثل آنچه در ميان بعضي معمول است كه وامي را به كسي مي دهند و بعد سود آن را كه چند هزار تومان است با يك سير نبات مصالحه مي كنند باطل و بي اساس است و مبلغ اضافي ربا محسوب مي شود.

39 بسياري از مردم پولي مي دهند و خانه اي را رهن مي كنند و مال الاجاره خانه تخفيف داده مي شود، اين كار به يك صورت صحيح است و به يك صورت باطل، هرگاه خانه را اجاره كند ودر ضمن عقد اجاره شرط كند كه فلان مبلغ را به عنوان وام به او بدهد و خانه را رهن كند صحيح است، ولي اگر قبلاً وام و رهن انجام گيرد و ضمن آن شرط شود مال الاجاره تقليل داده شود حرام و باطل است.

40 ضمانت ديگري خواه به صورت نقل ذمّه باشد (يعني بدهي طرف را به عهده گيرد كه بپردازد) يا به صورت ضمّ ذمّه به ذمّه باشد (يعني اگر بدهكار نپرداخت او بپردازد) هر دو صورت، صحيح و مشروع است.

41 اراضي موات با ثبت دادن ملك كسي نمي شود، بلكه بايد آن را احياء كند يعني آماده براي كشت و زرع نمايد.

42 تعزير منحصر به شلاّق زدن نيست، بلكه جريمه هاي مالي و زندان و حتّي معرفي خطا كار در وسايل ارتباط جمعي و يا انواع مختلف توبيخ را نيز شامل مي شود (البتّه انتخاب هر يك از اين امور بسته به نظر حاكم شرع و چگونگي جرم و خصوصيّات مجرم و ساير امور مربوطه است).

43 در حجاب اسلامي نوع لباس و رنگ آن تفاوت نمي

ص: 542

كند بلكه واجب است پوشاندن تمام بدن غير از صورت و دستها تا مچ، ولي پوشيدن لباسهاي زينتي هر چند بدن آشكار نباشد جايز نيست.

44 شخصيّتهاي حقيقي و حقوقي هر دو مالك مي شوند و مي توانند طرف معامله واقع گردند، بنابراين هر مؤسّسه خيريّه يا انتفاعي كه تأسيس گردد و داراي شخصيّت حقوقي شود، با اشخاص حقيقي از اين نظر تفاوت نمي كند.

45 نوشتن و امضاء كردن اسناد در تمام معاملات مي تواند جانشين خواندن صيغه لفظي گردد، جز در ازدواج و طلاق كه احتياط واجب آن است كه صيغه لفظي خوانده شود.

46 كشيدن سيگار و انواع دخانيات اگر به تصديق اهل اطّلاع ضرر مهمّي داشته باشد حرام است، ولي مواد مخدّر مطلقاً حرام است.

47 خريد و فروش خون براي نجات جان بيمار جايز است، ولي در مورد خريد و فروش اعضاي بدن مانند كليه و امثال آن، احتياط آن است كه اگر پولي مي خواهند بگيرند در مقابل اجازه برداشتن عضو از بدن شخص دهنده بوده باشد، نه در مقابل خود عضو و اصل اين كار در صورتي جايز است كه براي دهنده توليد خطر نكند.

48 خريدار و فروشنده در تعيين نرخ كالا آزادند، ولي اگر اين آزادي در مواردي سبب فساد و اختلال نظام اقتصادي جامعه اسلامي گردد، حاكم شرع در چنين مواردي مي تواند تعيين نرخ كند و مردم را به آن ملزم سازد.

49 دفاع از كشورهاي اسلامي واجب است و منحصر به كشوري نيست كه انسان در آن زندگي مي كند بلكه همه مسلمين دنيا در برابر هجوم اجانب به كشورهاي اسلامي يا مقدّسات

ص: 543

مسلمين بايد مدافع يكديگر باشند.

50 وقت اذان صبح (براي نماز و روزه) در شبهاي مهتابي و غير مهتابي يكسان است و معيار، ظاهر شدن نور شفق در افق است، هرچند بر اثر تابش مهتاب نمايان نباشد. شروع: صفر المظفّر 1408 ه ق پايان: محرّم الحرام 1409 ه ق

مناسك حج و عمره مطابق با فتاوي حضرت آيه الله العظمي آقاي حاج ناصر مكارم شيرازي (دام ظله)

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور:مناسك حج / مولف مكارم شيرازي، ناصر، 1305 -؛ مترجم اخلاق حسين صاحب.

مشخصات نشر:قم: مدرسه الامام علي بن ابي طالب(ع) ، 1426ق. = 2005م. = 1384.

مشخصات ظاهري: 220 ص.

شابك: 8000 ريال 964-8139-45-8:

يادداشت:پشت جلد به انگليسي:.Makarem Shirazi. The Comprehensive Rites of hajj

يادداشت:عنوان روي جلد: مناسك حج (اردو).

عنوان روي جلد:مناسك حج (اردو).

موضوع:حج

موضوع:فقه جعفري -- رساله عمليه

شناسه افزوده:صاحب، اخلاق حسين، مترجم

شناسه افزوده: مدرسة الامام علي بن ابي طالب (ع)

رده بندي كنگره: BP188/8 /م75م8 1384

رده بندي ديويي: 297/357

شماره كتابشناسي ملي:2078151

مناسك جامع حج

پيشگفتار

سير تاريخي «مناسك جامع»

بخشي از نظرات فقهي مرجع عاليقدر، حضرت آية اللّه العظمي مكارم شيرازي، مدّ ظلّه العالي، پيرامون مناسك و اعمال حج، براي نخستين بار در كتاب «تعليقات علي العروة الوثقي» به زبان عربي منتشر شد، سپس به صورت كاملتر و فراگير، به گونه اي كه عمده احكام حج و عمره را در بر داشت، در كتاب «مناسك حجّ» معظّم له انتشار يافت. در مرحله بعد، و به پيشنهاد سازمان حج، معظّم له «بر مناسك حجّ امام خميني قدس سرّه الشريف» كه از جامعترين مناسكهاي حج به زبان فارسي محسوب مي شود، حاشيه زدند كه ابتدا حواشي مزبور به صورت مستقل، و سپس در پاورقي كتاب مذكور، و به همراه حواشي سه تن از مراجع بزرگ تقليد، آيات عظام خوئي، گلپايگاني و اراكي قدّس اللّه

ص: 544

اسرار هم چاپ، و در اختيار علاقمندان قرار گرفت.

پرسش و پاسخهاي جديدي كه از محضر معظّم له شده بود نيز در دو جلد، به نام «استفتائات جديد» به علاقمندان عرضه شد، كه بحمداللّه جلد سوم آن نيز در آستانه نشر است. بخشي از كتاب مذكور در مورد مسائل مهم حج است.

دو موضوع «قرباني» و «رمي جمرات» پس از تحقيقات گسترده، و با عرضه فتاوا و نظريّاتي جديد، در دو كتاب مستقل به نام «رمي جمرات» و «حكم الاضحيه في عصرنا» به زيور طبع آراسته گرديد. پراكندگي فتاواي معظّم له در مورد مناسك حج در كتابهاي مذكور، تغيير فتوي در برخي از مسائل، و تضادّ ظاهري برخي از مسائل كه در كتابهاي مذكور آمده بود، و امور ديگر، سبب شد كه فكر تأليف كتابي مستقل ذهن ما را به خود مشغول سازد. كتابي كه نظرات معظّم له در تمام كتابهاي مذكور را در خود جمع كند، و اشكالات مزبور را مرتفع سازد.

با اين انگيزه، و پس از مشورت با استاد معظّم دام ظلّه العالي، تهيّه كتابي را كه در دست داريد در عصر پنجشنبه 7/7/1380 شروع، و با امدادهاي الهي، و عنايات حضرت ولي عصر عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف در تاريخ 22/2/1383 پايان يافت، سپس معظّم له تمام مطالب كتاب را به طور دقيق مطالعه نموده، و با اصلاحاتي كه انجام دادند به شكل كنوني در اختيار شما خوانندگان گرامي قرار گرفته است. اميد است خداوند متعال اين خدمت ناچيز را به لطف و كرمش قبول فرمايد.

مزاياي اين كتاب

به برخي از ويژگيهاي كتاب به صورت كوتاه اشاره شد، امّا تفصيل آن به شرح

ص: 545

زير است:

1 اين كتاب نظرات فقهي حضرت آية الله العظمي مكارم شيرازي مدّ ظلّه را در مورد حج، كه در كتابهاي مختلف پراكنده بود، يكجا در خود جمع كرده است، و گزافه نيست اگر آن را يكي از جامعترين مناسك حج در زبان فارسي بدانيم.

2 با توجّه به اين كه در برخي از مسائل، نظريّات معظّم له تغيير كرده بود، اين كتاب آخرين فتاواي معظّم له را در اختيار شما مي گذارد.

3 با توجّه به اين كه كتابهاي فقهي مربوط به حجّ معظّم له در زمانهاي مختلف تأليف و منتشر شده بود، گاه ناهماهنگي هاي ظاهري در بين برخي از فتاواي ايشان به چشم مي خورد، كه در اين كتاب اصلاح شده است.

4 كتابهايي كه به صورت متن و حاشيه عرضه مي شود مشكلات خاصّي براي خوانندگان دارد. با درج حواشي مورد اشاره در متن، در اين كتاب با مشكل مذكور رو به رو نخواهيد شد.

5 در برخي از كتابهاي مناسك به مسائل غير مورد نياز، يا تكراري برخورد مي كنيم. آنها را حذف نموده، و مسائل جديد و مورد نياز را جايگزين آن نموديم.

6 ادبيّات حاكم بر همه مسائل در حدّ توان و بضاعت علمي ما يكسان شده، و كتاب حاضر با ويرايش و پيرايش مناسبي در اختيار علاقمندان قرار گرفته است.

7 سعي شده است عنوانهاي فرعي بيشتري براي مسائل انتخاب شود، تا خوانندگان عزيز در زمان كمتري به مسأله مورد نظر دسترسي پيدا كنند.

8 برخي از مسائل را جابجا كرده، و در ابواب و فصول مناسب تر نهاده ايم.

9 مسائلي كه مصداق خارجي نداشته،

ص: 546

و در بسياري از مناسك هاي قديم وجود داشت، به طور كامل حذف شده است.

10 الفاظ و تعبيراتي كه احياناً نامناسب و دور از نزاكت قلم بوده، اصلاح شده است.

با توجّه به مزاياي ده گانه فوق، و جامعيّت اين مجموعه، آن را «مناسك جامع» ناميديم، و در عين حال ادّعا نمي كنيم كه اين كتاب هيچ عيب و نقصي ندارد كه چنين ادّعائي، خود بزرگترين عيب است.

از خوانندگان عزيز، مخصوصاً روحانيّون محترم كاروانهاي حج، كه مسؤوليّت سنگين و پر زحمتي را بر دوش دارند، مي خواهيم كه با دقّت اين كتاب را مطالعه نموده، و ما را از پيشنهادات خويش آگاه سازند. تا انشاء اللّه در چاپهاي بعد از آن استفاده كنيم.

در پايان از تمام عزيزاني كه در تهيّه اين اثر ارزشمند از ابتداي كار تا مرحله چاپ و نشر مساعدت نموده اند، به ويژه حجّة الاسلام آقاي حاج مسعود مكارم (زيد عزّه) كه زحمات شايان توجّهي در تهيه اين اثر كشيده اند، صميمانه تشكّر و قدرداني مي كنم، و از خداوند متعال براي آنان سربلندي، عزّت، توفيق تشرّف و حجِّ مقبول تقاضامندم.

آمين يا ربّ العالمين قم حوزه علميّه ابوالقاسم عليان نژادي 22/2/1383 مطابق با 21 ربيع الاول 1425

مقدّمه

اهميّت حج در اسلام

حج يكي از اركان مهمّ اسلام، و از بزرگترين فرائض ديني است.

قرآن مجيد در يك عبارت كوتاه و پرمعني مي فرمايد: «(وَ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَيْهِ سَبيلا)؛ براي خدا بر مردم است كه حجّ خانه او كنند، آنها كه توانايي رفتن به سوي او دارند».

و در ذيل همين آيه مي فرمايد: «(وَ مَنْ كَفَرَ فَاِنَّ

ص: 547

اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمينَ)؛ و هر كس كفر ورزد (و حج را ترك كند، به خود زيان رسانده)، خداوند از همه جهانيان بي نياز است».(1)

جمله «براي خداست بر مردم...» به ضميمه تعبير به «كفر» در مورد كساني كه حجّ واجب را ترك مي كنند، اهمّيّت فوق العاده آن را در اسلام كاملا روشن مي سازد.

قابل توجّه اين كه در تفسير آيه شريفه 72 سوره اسراء: (وَ مَنْ كانَ في هذِهِ اَعْمي فَهُوَ فِي الاْخِرَةِ اَعْمي وَ اَضَلُّ سَبيلا).(2) از امام صادق (عليه السلام) روايت

*****

1. سوره آل عمران، آيه 97.

2. كسي كه در اين جهان (از ديدن چهره حق) نابينا بوده، در آخرت نيزنابينا ٍ

و گمراه تر است.

شده كه يكي از معاني آيه، كسي است كه حجّ واجب خود را پيوسته به تأخير مي اندازد، تا مرگ او فرا مي رسد (او در قيامت نابينا خواهد بود).(1)

در حديث ديگري آمده است: «هركس حجّ واجب را بدون عذر ترك كند، روز قيامت يهودي يا نصراني محشور مي شود».(2)

و در مقابل، براي حج آنچنان پاداشهاي عظيمي در روايات اسلامي وارد شده، كه درباره كمتر عملي ديده مي شود.

چنان كه در حديثي از امام صادق (عليه السلام) مي خوانيم: «كساني كه حج و عمره به جا آورند ميهمان خدا هستند، هر چه بخواهند خدا به آنها مي دهد، و هر دعايي كنند به اجابت مي رسد، و اگر درباره كسي شفاعت كنند پذيرفته مي شود... و اگر در اين راه بميرند خداوند تمام گناهان آنها را مي بخشد».(3)

و نيز در حديث ديگري از پيامبر اسلام (صلي الله عليه

ص: 548

وآله) مي خوانيم: «اَلْحَجُّ المَبْرُورُ لَيْسَ لَهُ جَزاءٌ اِلاَّ الجَنَّة؛ حجّ مقبول پاداشي جز بهشت ندارد!».(4)

و در حديث سوّم از همان حضرت مي خوانيم: «مَنْ حَجَّ الْبَيْتَ... خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَيَوم وَلَدَتْهُ اُمُّهُ؛ كسي كه حج به جا آورد از گناه پاك مي شود، همانند روزي كه از مادر متولّد شده است».(5)

و اين بزرگترين موهبت، و برترين افتخار، و بالاترين پاداش است.

*****

1. وسائل الشيعه، جلد 8، ابواب وجوب الحج، باب 6، حديث 5.

2. همان، باب 7، حديث 1.

3. تهذيب الاحكام، جلد 5، باب ثواب الحج، صفحه 29، حديث 17.

4. عوالي اللئالي، جلد اوّل، صفحه 427، حديث 114. و صحيح بخاري، جلد 3، صفحه 2.

5. همان، صفحه 426، حديث 113.

اسرار حج

بدون شك ثوابهاي عظيم و فوق العاده اي كه براي حج در اخبار بالا و ساير روايات آمده، و همچنين كيفرهاي سختي كه براي ترك آن در قرآن مجيد و روايات اسلامي ذكر شده، همه به خاطر اسرار و فلسفه هاي مهمّي است كه اين عبادت بزرگ اسلامي دارد.

قرآن مجيد در يك جمله كوتاه و بسيار پر معنا، درباره حج مي فرمايد: «(لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ)؛ (مردم را دعوت به حج كن) تا شاهد منافع گوناگون خويش باشند!».(1)

اين منافع، فراوان است كه در روايات معصومين (عليهم السلام) به آن اشاره شده، از جمله:

1 تربيت نفوس، و تهذيب اخلاق، و تقويت پايه هاي تقوا و خلوص است. تعبيري كه در احاديث بالا آمده بود كه حجِّ مقبول سبب مي شود انسان از تمام گناهانش خارج شود و همانند روزي گردد كه از مادر متولّد شده، دليل روشني

ص: 549

براي تأثير حج بر پاكي دل و صفاي روح و زدودن آثار گناهان يك عمر است. البتّه اين فايده بزرگ اخلاقي هنگامي به دست مي آيد كه زائران بيت اللّه الحرام به اسرار اعمال و مناسكي كه انجام مي دهند، دقيقاً توجّه داشته باشند، تا هر قدمي كه برمي دارند قدمي به سوي خدا و معبود و محبوب حقيقي باشد، و اين عبادت بزرگ و پر محتوي براي آنان به منزله «تولّد دوباره» گردد.

كساني كه با توجّه به اسرار اين عبادت، و با نهايت خلوص نيّت، اين مراسم بزرگ روحاني را انجام مي دهند، آثار عميق آن را در درون جان خود تا پايان عمر احساس مي كنند، و هر زمان به ياد خاطره هاي اين سفر

__________________

1. سوره حج، آيه 28.

[24]

روحاني و صحنه هاي مملوّ از روحانيّت و صفا و اخلاص بيفتند، روح تازه اي در آنها دميده مي شود (اين، اثر تربيتي و اخلاقي حج است).

2 «آثار سياسي» كه در كنار آثار تربيتي حج قرار دارد بسيار مهم است؛ چرا كه حج اگر همان گونه كه اسلام دستور داده و ابراهيم بت شكن، جهانيان را به آن فراخوانده انجام شود سبب عزّت مسلمين، و تحكيم پايه هاي دين، و وحدت كلمه، و مايه قدرت و شوكت در برابر دشمنان، و برائت از مشركين جهان خواهد شد، و اين كنگره عظيم الهي، كه هر سال در كنار خانه خدا تشكيل مي شود، بهترين فرصت را به مسلمانان براي بازسازي نيروهاي خويش، و تقويت پايه هاي اُخوّت و برادري، و خنثي كردن توطئه ها و نقشه هاي دشمنان اسلام

ص: 550

در طول يك سال مي دهد.

ولي متأسّفانه همان گونه كه گروهي از مسلمين به عمق فلسفه اخلاقي حج نمي رسند، از فلسفه سياسي آن نيز بي خبرند. تنها به ظواهر قناعت مي كنند، و از روح اين عبادت بزرگ غافلند، و به گفته يكي از سياستمداران بيگانه: «واي به حال مسلمانان اگر معني حج را نفهمند، و واي به حال دشمنان اسلام اگر مسلمين معني حج را بفهمند!».

3 «آثار علمي و فرهنگي» يكي ديگر از آثار مهمّ حج، كه در روايات معصومين (عليهم السلام) به آن اشاره شده، آثار فرهنگي آن است، چرا كه آثار رسول اللّه (صلي الله عليه وآله) و ائمّه معصومين (عليهم السلام) در جاي جاي مكّه و مدينه و مواقفِ حج به چشم مي خورد، و حضور دانشمندان بزرگ اسلامي از تمام كشورها، اعمّ از علماي بزرگ ديني، و اساتيد فنون ديگر، و گويندگان و نويسندگان، كه همه سال در حج شركت دارند، فرصت خوبي به همه مسلمين جهان براي مبادله اطّلاعات و دانستنيها در تمام زمينه هاي ديني و علمي مي دهد، و از همه گذشته، آگاهي خوبي از وضع همه مسلمين جهان در آن محيط پيدا مي شود كه اگر براي اين كار نيز برنامه ريزي شود آثار عظيم آن در جهان اسلام همه ساله ظاهر مي گردد.

4 در روايات اسلامي «فلسفه اقتصادي» نيز يكي از اسرار و اهداف حج شمرده شده است. ممكن است كساني تصوّر كنند كه حج با مسائل اقتصادي چه كار دارد؟ ولي وقتي توجّه مي كنيم كه مهمترين مشكل مسلمين امروز همان وابستگي اقتصادي آنها به دشمنان اسلام است، و در

ص: 551

كنار مراسم حج مي توان كنگره ها و سمينارهاي عظيمي از اقتصاددانان جهان اسلام به وجود آورد، و مسلمين را از اين نظر از زير سلطه اجانب رهايي بخشيد، اهمّيّت اين موضوع روشن مي شود.(1)

خلاصه اين كه حج، اسرار مهمّي دارد كه شايسته است در كتابهاي جداگانه تدوين و به همه مسلمين، مخصوصاً جوانان مسلمان، تعليم داده شود. با توجّه به مقدّمه فوق به سراغ مسائل و احكام حج مي رويم.

*****

1. اين چهار فلسفه در حديثي از امام عليّ بن موسي الرّضا (عليه السلام) نقل شده است. به وسائل الشّيعه، جلد 8، صفحه 7، حديث شماره 15، مراجعه فرماييد.

وجوب حج

فصل اوّل: حَجّة الاسلام

اشاره

مسأله 1 حج يكي از اركان دين اسلام و از ضروريّات آن به شمار مي رود، و ترك حج با اقرار به وجوب آن، براي كساني كه مستطيع هستند، از گناهان كبيره محسوب مي شود، و انكار آن، در صورتي كه انكار كننده علم به ضروري بودن آن داشته باشد، موجب كفر است.

مسأله 2 بر هر شخص مستطيعي(1) واجب است يك بار در طول عمر خود حج بجا آورد، و اين حج را حَجّة الاسلام مي گويند.

مسأله 3 حج واجب فوري است؛ يعني واجب است كه در نخستين سال استطاعت آن را بجا آورد، و تأخير آن بدون عذر جايز نيست، و در صورت تأخير، بايد در سال بعد انجام دهد، و همچنين...

مسأله 4 هر گاه شخصي مستطيع شود و انجام حج متوقّف بر مقدّماتي، مثل تهيّه اسباب و لوازم سفر باشد، تهيّه آن مقدّمات، به گونه اي كه بتواند در همان سال حج را بجا آورد، واجب است، و

ص: 552

در صورت حصول استطاعت، چنانچه راه منحصر به نام نويسي براي چند سال بعد باشد آن

________________

1. در مسائل آينده معناي «استطاعت» و شرايط آن به طور مشروح خواهد آمد.

[28]

نيز واجب است، و در صورت كوتاهي در انجام حج واجب، حج بر او مستقر مي گردد؛ يعني بايد در اوّلين فرصت ممكن به هر شكلي كه مي تواند، به حج برود؛ هر چند استطاعت او از بين رفته، و ناچار باشد كه وام بگيرد.

شرايط وجوب حج
1 بلوغ
اشاره

مسأله 5 اگر شخصِ غير بالغ موفّق به انجام مناسك حج شود، حجّ او صحيح است، ولي كفايت از حجّ واجب (حجّة الاسلام) نمي كند؛ يعني اگر بعد از بلوغ مستطيع شد، بايد دوباره حج را بجاي آورد.

مسأله 6 هرگاه كودك مميّزي براي حج مُحرم شود، و در مشعر الحرام يا قبل از آن به سنّ بلوغ برسد، حج او صحيح است؛ ولي بنابر احتياط واجب، كفايت از حجّ واجب نمي كند.

مسأله 7 كسي كه تصوّر مي كرده بالغ نشده، و بدين جهت به هنگام تشرّف به حج، نيّت حجّ مستحبّي كرده، و بعد معلوم شده كه بالغ بوده، حجّ او كفايت از حجّ واجب نمي كند؛ ولي اگر قصدِ وظيفه فعليّه كرده، و آن را اشتباهاً بر حجّ استحبابي تطبيق داده، كفايت از حجّة الاسلام مي كند. همچنين در صورتي كه قصد مأمور به (وظيفه) واقعي را داشته است.

مسأله 8 رفتن به حج براي كودك مميّز مستحب است، و حجّ او، حتّي بدون اجازه وليّش، صحيح مي باشد، امّا اگر در اموال خود تصرّف مي كند بايد به اذن وليّ باشد؛ ولي همان

ص: 553

گونه كه گذشت، چنانچه پس از بلوغ مستطيع گردد، حجّي كه در زمان كودكي به جاي آورده كافي نيست، و بايد دوباره به حج برود.

مسأله 9 اگر كودك نابالغ قبل از احرام بالغ گردد، حجِّ وي حَجّة الاسلام محسوب مي شود و كافي است كه از همان محل مستطيع باشد؛ ولي اگر بعد از احرام بالغ گردد، كفايت نمي كند.

2 عقل

مسأله 10 دوّمين شرط وجوب حج (حجّة الاسلام) عقل است؛ بنابراين، بر شخص ديوانه حج واجب نيست، ولي اگر محرم شود، و در وقت درك مشعرالحرام عاقل گردد،حجّ او صحيح است؛ امّا احتياط واجب آن است كه چنانچه پس از آن مستطيع شود دوباره حجّة الاسلام را به جاي آورد.

مسأله 11 حكم فوق مخصوص مجنون دائمي است؛ بنابراين اگر مجنون أدواري(1) بتواند اعمال حج را در حالي كه عاقل است (دور إفاقه) بجاي آورد لازم است اين كار را انجام دهد.

3 عدم مزاحمت با انجام واجب، يا ترك حرام مهمتر

مسأله 12 يكي از شرايط وجوب حج آن است كه با انجام حج، عمل واجب مهمتري ترك نگردد، يا كار حرام مهمتري انجام نشود.

مسأله 13 اگر رفتن به حج موجب ترك واجب يا فعل حرامي گردد، بايد ملاحظه كند كه كدام مهم تر است؛ چنانچه اهمّيّت حج بيشتر باشد، بايد به حج برود، و اگر اهمّيّت كار واجب يا ترك حرام بيشتر است، بايد حج را ترك كند (البتّه تشخيص اين مطلب به نظر فقيه و مرجع تقليد است) و چنانچه اين مطلب را مراعات نكند و به حج برود، معصيت كرده، امّا حجّ او

*****

1. مجنون ادواري كسي است كه گاهي عاقل است، و گاه عقل خود را از

ص: 554

دست مي دهد.

صحيح است؛ مثلا اگر جهاد واجب را ترك كند و به حج برود، گناه كرده، ولي حجّ او باطل نيست.

مسأله 14 كسي كه براي حجّ نيابتي اجير شده، سپس در همان سال، استطاعت مالي پيدا كرده، چنانچه مورد اجاره همان سال باشد، بايد حجّ نيابتي را بجا آورد، و اگر استطاعت او باقي ماند، در سال آينده براي خودش حج بجا آورد.

مسأله 15 در حج و عمره مستحبّي اجازه شوهر لازم است.

مسأله 16 اگر حج يا عمره مستحبّي باعث آزار پدر يا مادر گردد، اشكال دارد.

4 استطاعت

مسأله 17 استطاعت به چند چيز حاصل مي گردد:

الف) داشتن زاد و توشه و آنچه مورد نياز او در سفر و به هنگام بازگشت است. (استطاعت مالي)

ب) داشتن جواز سفر، و نبودن مانعي در راه، و عدم خوف بر جان و مال و آبروي خويش. (استطاعت طريقي)

ج) داشتن توانايي جسماني براي انجام اعمال و مناسك حج (استطاعت جسماني).

د) داشتن وقت كافي براي رسيدن به مكّه و انجام اعمال حج (استطاعت زماني).

ه)داشتن مخارج زندگي همسر و فرزند و كساني كه خرج آنها در طول مدّت حج شرعاً يا عرفاً بر او لازم است.

و) داشتن مال، يا كسب و كار، يا شغلي كه بعد از بازگشت بتواند با آن زندگي كند.

شرط اوّل: استطاعت مالي

مسأله 18 در استطاعت براي حج، علاوه بر داشتن هزينه رفت و برگشت، داشتن ضروريات زندگي و آنچه در گذران زندگي به آن نياز دارد نيز شرط است؛ مثل خانه مسكوني (ملكي يا اجاره اي)، اثاث خانه، وسيله سواري و مانند آن؛ البتّه در

ص: 555

حدّي كه مناسب شأن او باشد، و چنانچه عين آنها را ندارد، پول يا معادل قيمت آن را داشته باشد.

مسأله 19 اگر ضروريات زندگي را براي حج هزينه كند حجّ او صحيح است؛ ولي كفايت از حجّ واجب نمي كند.

مسأله 20 كسي كه نياز به ازدواج دارد در صورتي مستطيع مي شود كه علاوه بر مخارج حج، هزينه ازدواج را هم داشته باشد، و منظور از نياز اين نيست كه به خاطر ترك آن به عسر و حرج بيفتد، بلكه همين اندازه كه ازدواج از شؤون زندگي او باشد كافي است.

مسأله 21 كسي كه از ديگري طلب دارد، و بقيّه شرايط استطاعت را نيز داراست، اگر طلبش بدون دردسر قابل وصول است، خواه وقت آن رسيده باشد يا نه، واجب است طلب خود را وصول كند و به حج برود.

مسأله 22 شخصي كه مستطيع نيست، اگر هزينه هاي حج را با قرض گرفتن از ديگران فراهم كند، مستطيع نمي شود؛ هر چند بتواند در آينده بدهي خود را براحتي بپردازد؛ و اگر با چنين پولي حج به جاي آورد كفايت از حجّة الاسلام نمي كند؛ هرچند حجّش صحيح است. آري اگر معادل وام، اموالي داشته باشد كه از محلّ آن بتواند بدهي خود را به آساني بپردازد، مستطيع است.

مسأله 23 شخص بدهكار هرگاه مخارج حج را داشته باشد، ولي با پرداخت بدهي خود نتواند به حج برود، مستطيع نيست؛ مگر اين كه طلبكار عجله نداشته باشد، و او هم مطمئن باشد كه بعداً قادر به اداي دين خواهد

بود، يا بدهي اقساطي باشد و هنگام پرداخت قسط آن نرسيده باشد.

ص: 556

سأله 24 كسي كه هزينه حج را دارد، ولي بدهكار نيز مي باشد، چنانچه بدهي او مدّت دار است، و مطمئن باشد كه به هنگام رسيدن زمان بدهي، قدرت بر پرداخت آن خواهد داشت، واجب است به حج برود. همچنين در صورتي كه وقت پرداخت بدهي رسيده، ولي طلبكار راضي به تأخير باز پرداخت بدهي باشد، و بدهكار مطمئن است كه به هنگام مطالبه طلبكار، مي تواند بدهي اش را ادا كند، در اين صورت نيز واجب الحج است. در غير اين دو صورت، بدهكار واجب الحج نخواهد بود.

مسأله 25 كسي كه خمس يا زكات بدهكار است، در صورتي مستطيع مي شود كه علاوه بر مالي كه بتواند بدهكاري فوق را بپردازد، مخارج حج را نيز داشته باشد.

مسأله 26 كساني كه بدهكار ادارات دولتي، مانند اداره دارايي و شهرداري و مانند آن هستند، و براي پرداخت آن تحت فشارند، مستطيع نمي باشند، مگر اين كه اموالي در اختيار داشته باشند كه هزينه هر دو را تأمين نمايد.

مسأله 27 كسي كه از نظر مالي استطاعت دارد، ولي از جهت بدني يا باز بودن راه مستطيع نيست (يعني در موقع حج، استطاعت بدني ندارد، يا راه براي او باز نيست)، حق دارد پول خود را در ساير امور زندگي هزينه نموده، و خويش را از استطاعت مالي خارج كند؛ ولي اگر از اين دو جهت هم مستطيع است، و فقط وسايل رفتن را تهيّه نكرده، يا وقت حج نرسيده، نمي تواند خود را از استطاعت خارج نمايد؛ و اگر چنين كند حج بر او واجب شده، و بايد به هر شكل ممكن به حج

ص: 557

برود.

مسأله 28 اگر در سالي كه استطاعت مالي دارد، استطاعت بدني ندارد، يا راه باز نيست، ولي بداند در سالهاي آينده از آن جهات نيز استطاعت پيدا مي كند، مي تواند اموال خود را صرف امور ديگر نموده، و خود را از استطاعت خارج كند.

مسأله 29 كسي كه استطاعت حج دارد بايد مخارج مقدّماتي، از قبيل تهيّه گذرنامه، ويزا، هزينه آزمايشات بهداشتي و مانند آن را بپردازد. و چنانچه قدرت پرداخت اين گونه مخارج را نداشته باشد، مستطيع نيست.

مسأله 30 اگر قيمت بليط ماشين، يا هواپيما، يا ساير خدمات در سال استطاعت زياد باشد، يا زيادتر از حدّ معمول باشد، بايد به حج برود، و جايز نيست انجام حج را از سالي كه مستطيع شده تأخير بيندازد، مگر آن كه گراني به قدري باشد كه موجب حرج و مشقّت (زحمت فراوان) در زندگاني او شود؛ كه در اين صورت حج واجب نيست.

مسأله 31 اگر شخص مستطيع پول نقد نداشته باشد، ولي مستغلاّتي دارد كه به آن نياز ندارد و اگر بفروشد مي تواند با پول حاصل از آن به حج برود، بايد چنين كند؛ هر چند به قيمت روز از او نخرند.

مسأله 32 اگر كسي منزل گران قيمتي دارد كه زائد بر شأن اوست، و چنانچه آن را تبديل به منزل مناسب كند قادر بر حج خواهد بود، بايد اين كار را انجام دهد و به حج برود.

مسأله 33 اگر كسي زمين يا چيز ديگري از اموالش را بفروشد كه منزل مسكوني تهيّه كند، در صورت نياز به منزل مسكوني و قصد تهيّه آن، مستطيع نمي شود.

مسأله 34

ص: 558

كساني كه داراي وسايل و اجناس فراواني هستند، كه مورد نياز آنها نمي باشد، چنانچه قيمت آن ها به اندازه مخارج سفر حج باشد، و ساير شرايط را نيز دارا باشند، واجب است به حج بروند.

مسأله 35 هرگاه شك كند مالي كه دارد به اندازه استطاعت هست يا نه، بايد تحقيق و محاسبه كند، تا معلوم شود مستطيع هست يا نه.

مسأله 36 زني كه مهريّه اش به اندازه هزينه حج است، اگر شوهر قدرت پرداخت آن را نداشته باشد، زن حقّ مطالبه ندارد و مستطيع محسوب نمي شود؛ و اگر زوج قادر بر پرداخت باشد و مطالبه آن براي زن مفسده اي ندارد، در صورتي كه شوهر نفقه و مخارج زن را بپردازد، لازم است مهريّه اش را مطالبه نموده، و به حج برود؛ امّا اگر مطالبه مهريّه مشكلي در زندگي زن ايجاد مي كند، و ممكن است به اختلاف يا مانند آن منتهي شود، مستطيع نمي باشد.

مسأله 37 كساني كه براي خدمت در سفر حج استخدام مي شوند، خواه به عنوان روحاني كاروان باشند، يا مدير، معاون و خدمه كاروان، يا اعضاي ستاد و بعثه حج، يا طبيب و پرستار، يا مامورين انتظامي و مسؤولين بانك و غير اينها، و به اين صورت حج خود را بجا مي آورند، حجّ واجب آنها محسوب مي شود، به شرط اين كه هزينه خانوادهايشان نيز در اين مدّت تأمين باشد، ولي تأمين زندگي آنها در بازگشت شرط نيست، و در هر حال قبول چنين كاري واجب نمي باشد.

مسأله 38 پزشكان يا كسان ديگري كه به عنوان ماموريت به ميقات آمده، و در ميقات

ص: 559

تمام شرايط استطاعت را دارا هستند، واجب است حجة الاسلام به جا آورند، هر چند لازم است ماموريّت خويش را نيز انجام دهند.

مسأله 39 كسي كه نياز به ازدواج دارد، و بيش از مخارج آن پولي براي حج ندارد، مستطيع نيست و حج بر وي واجب نمي باشد.

مسأله 40 هرگاه حج بر كسي واجب شود و انجام ندهد و استطاعتش از دست برود، بايد به هر طريق ممكن حج را بجا آورد؛ هر چند با قرض كردن، يا اجير شدن، يا مانند آن باشد.

مسأله 41 هرگاه شخص مستطيع حج بجا نياورد، سپس توانايي جسمانيش را از دست بدهد، به طوري كه نااميد باشد از اين كه خودش بتواند به سفر حج برود، بايد شخص ديگري را نايب كند، و از طرف خود به حج بفرستد، امّا هرگاه كسي قدرت مالي پيدا كند، و در زمان قدرت، بر اثر پيري يا بيماري، توانايي انجام حج نداشته باشد، حج بر او واجب نيست؛ هر چند احتياط مستحب آن است كه اجير بگيرد.

مسأله 42 هرگاه خانمي با اشتغال در مؤسّسه اي هزينه حجّش را به دست آورد، و مخارج روزانه اش نيز تأمين باشد، امّا با رفتن به حج، شوهرش براي مخارج زندگي به زحمت بيفتد، در صورتي مستطيع است كه به زحمت افتادن شوهر موجب مشكلاتي براي زن نباشد.

مسأله 43 در استطاعت فرقي نيست كه در ماههاي حج (شوّال، ذي القعده و ذي الحجّة) حاصل شود، يا قبل از آن مستطيع گردد (مشروط بر اين كه زمان كافي براي تهيّه مقدّمات و رسيدن به اعمال حج را داشته باشد) بنابراين، اگر استطاعت

ص: 560

مالي پيدا شود و ساير شرايط نيز موجود باشد نمي تواند خود را از استطاعت خارج كند؛ مثلا اموال خود را به كسي ببخشد، يا صَرف كار غير ضروري كند؛ حتّي قبل از فرا رسيدن ماههاي حج، اين كار جايز نيست.

مسأله 44 اگر شخصي با اعتقاد به اين كه مستطيع نيست، نيّت حجّ مستحب كند، سپس معلوم شود كه مستطيع بوده، كفايت از حجّة الاسلام (حج واجب) مي كند.

مسأله 45 جايز نيست با مال حرام، يا مالي كه خمس آن را نداده، حج بجا آورد، و اگر لباس احرام و طواف وسعي و پول قرباني و اجرت چادر و فرشي كه بر آن وقوف به عرفات و مني مي كند حرام باشد، حجّ او بنابر احتياط باطل است.

مسأله 46 اگر پولي كه براي نام نويسي حج داده مي شود، از درآمد همان سال بوده باشد خمس ندارد.

مسأله 47 كسي كه در محلّ زندگي اش مستطيع نمي باشد واجب نيست به حج برود؛ هر چند استطاعت حجّ ميقاتي را داشته باشد، ولي اگر به حج برود، و زماني كه به ميقات مي رسد استطاعت حج با تمام شرايط ديگر حاصل گردد، مستطيع مي شود، و كفايت از حجّ واجب او مي كند.

شرط دوم: استطاعت طريقي

مسأله 48 كسي كه بلافاصله پس از استطاعت مالي براي تشرّف به حج ثبت نام كرده، و در قرعه كشي شركت نموده، ولي قرعه به نام او اصابت نكرده، و موفّق به عزيمت به خانه خدا نگرديده، مستطيع نشده، و حج بر او واجب نيست، مشروط بر آن كه راه صحيح ديگري جز شركت در قرعه

ص: 561

كشي نداشته باشد، ولي اگر مسامحه نموده، و در ثبت نام تأخير كرده، حج بر او واجب است.

شرط سوم: استطاعت جسماني

مسأله 49 هرگاه زني، كه در حيات شوهر استطاعت مالي نداشته، شوهرش را از دست بدهد، و پس از مرگ شوهر، به واسطه ارثي كه از شوهر به او رسيده، استطاعت مالي پيدا كند، ولي بر اثر بيماري قادر بر رفتن به حج نباشد، مستطيع نشده، و حج بر او واجب نيست؛ همچنين اگر بعد از مردن شوهر، شغل يا زراعت، يا صنعت، يا پس اندازي كه بتواند پس از بازگشت از حج زندگي خود را با آن اداره كند نداشته باشد، مستطيع نمي شود؛ هر چند ارثي كه برده جوابگوي هزينه هاي حج باشد.

مسأله 50 شخصي كه از سالها قبل مستطيع بوده و فعلا مسافرت با هواپيما، به خاطر كسالتي كه دارد، براي او امكان پذير نيست، و عزيمت به اين سفر روحاني با غير هواپيما نيز ممكن نباشد، بايد نايب بگيرد، مگر اين كه اميد بهبودي داشته باشد، كه بايد صبر كند، و اگر در اين فاصله فوت كند، بايد از اموال وي حج او را بجا آورند، ولي اگر از سالهاي قبل استطاعت نداشته، مستطيع نشده است.

شرط چهارم: داشتن وقت كافي

مسأله 51 هرگاه براي حج ثبت نام كند، و پيش از آن كه نوبتش فرارسد از دنيا برود، يا استطاعت بدني او زائل شود، مستطيع نبوده و فيش حجّ او در صورت فوت متعلّق به ورثه است؛ مشروط بر اين كه جز از طريق نام نويسي قادر بر حج نبوده باشد.

شرط پنجم: گذران زندگي واجب النفقه

ص: 562

اش در مدّت سفر او

مسأله 52 يكي از شرايط استطاعت آن است كه شخص مستطيع مخارج خانواده اش را تا بازگشت از سفر حج داشته باشد؛ هر چند بعضي از آنها واجب النّفقه او نباشند.

شرط ششم: رجوع به كفايت

مسأله 53 يكي از شرايط استطاعت «رجوع به كفايت» است، يعني پس از بازگشت از سفر حج، تجارت، يا زراعت، يا صنعت، يا منفعت ملك (مثل باغ و مغازه) يا شغلي كه حقوق ماهيانه به او بدهند، يا قدرت بر كسب لايق به حالش، يا پس انداز و مانند آن، داشته باشد؛ به طوري كه براي گذران زندگي به سختي و مشقّت نيفتد.

مسأله 54 طلاّب و مانند آنها، كه از محلّ وجوهات شرعيّه امرار معاش مي كنند، در صورتي كه ساير شرايط را داشته باشند واجب الحج مي شوند.

مسأله 55 هرگاه زن مالي دارد كه مي تواند با آن حج برود، ولي بعد از بازگشت نه شوهرش قادر بر تأمين زندگي اوست، و نه خودش، حج بر او واجب نمي شود.

استفتائات حَجّة الاسلام
1 بلوغ

سؤال 56 اگر پدر و مادر، كودكان غير مميّز را همراه خود به مكّه ببرند، آيا در صورت توانايي كودكان، واجب است، آنها را وادار به انجام اعمال و مناسك حج نمايند، يا خود به نيابت از سوي آنها انجام دهند؟ اگر پدر و مادر هيچ يك از اين دو كار را انجام ندهند، آيا پس از بلوغ و رشد مي توانند ازدواج كنند، يا بايد اوّل عمره و حج و طواف نساء را بجاي آورده، سپس ازدواج نمايند؟

جواب:بر وليّ كودك واجب نيست او را مُحرم نموده، يا از طرف

ص: 563

او حج انجام دهد، ولي اگر او را مُحرم نمود، بايد وظائف و اعمال را مطابق آنچه در مناسك حج نوشته ايم انجام دهد، و اگر او را محرم نكرده، چيزي بر آن كودك نيست.

سؤال 57 شخصي در زمان كودكي به همراه پدر و مادرش به مكّه رفته، و پدر وي را محرم كرده، ولي تمام اعمالش را انجام نداده، و از احرام خارج نشده است. اكنون ازدواج كرده، و فرزنداني دارد. آيا بر همسرش حرام ابدي است؟ اكنون وظيفه اش چيست؟

جواب: بايد اگر ممكن است خودش، و اگر نمي تواند نايب بگيرد تا اعمال او را انجام دهد، و از احرام خارج شود، و مجدّداً صيغه عقد همسر را بخواند، و تا اعمال انجام نشده، و صيغه مجدّد نخوانده از آن زن پرهيز كند، ولي بر او حرام ابدي نمي شود.

2 عقل

سؤال 58 شخصي پس از انجام عمره تمتّع ديوانه شد، آيا لازم است او را براي حج محرم كنند؟

جواب: لازم نيست، و ديوانه تكليفي ندارد.

سؤال 59 دختر بچّه ده ساله اي كه متأسّفانه كر و لال است، مشاعرش به گونه اي است كه گاه به نماز مي ايستد، ولي ناگهان نماز را رها مي كند. آيا مي توان او را محرم كرد؟

جواب: احتياط آن است كه چنين شخصي را محرم نكنيد.

3 عدم مزاحمت با انجام واجب، يا ترك حرام مهمتر

سؤال 60 سازمان حجّ و زيارت از خانمهاي مستطيع اجازه رسمي شوهر را مي خواهد. اگر شوهري اجازه ندهد، تكليف همسرش چيست؟

جواب: بعيد است آنها در حجّ واجب اجازه شوهر را بخواهند. زيرا اجازه شوهر در انجام واجبات شرط نيست.

سؤال 61 اگر خانمي قبل از

ص: 564

ازدواج نذر كرده باشد كه حجّي بجا آورد، آيا در اين صورت اجازه شوهر لازم است؟ آيا شوهر حقّ ممانعت دارد؟

جواب: اجازه شوهر لازم است؛ مگر اين كه به هنگام ازدواج شرط كرده باشد.

سؤال 62 خانم خانه داري مستطيع شده، ولي همسرش اجازه نمي دهد كه به تنهايي مسافرت كند. او مي گويد: «چون براي حج اسم مرا ننوشتي، من هم اجازه نمي دهم». وظيفه اين خانم چيست؟

جواب: اجازه شوهر در سفر حجّ واجب شرط نيست، بنابراين زن بايد حجّ خود را بجا آورد؛ هر چند بهتر جلب رضايت شوهر است.

4 استطاعت

سؤال 63 اينجانب با شرايط زير و بر اساس قرعه كشي سازمان حج و زيارت انشاءالله در سال آينده عازم بيت الله الحرام خواهم بود:

1 هزينه كامل سفر خود و همسرم را از پول مخمّس (پولي كه خمس آن پرداخت شده) تهيّه كرده ام.

2 كارمند هستم و حقوق متوسّطي در حدّ معمول گذران زندگي با قناعت دريافت مي كنم.

3 منزل مسكوني و اتومبيل سواري ندارم، و مستأجر مي باشم.

4 اسباب و لوازم زندگي را در حدّ معمول و متعارف دارم.

با توجّه به توضيح بالا، آيا من و همسرم مستطيع هستيم، و حجّ ما حجّ واجب است؟

جواب: در فرض مسأله، شما و همسرتان مستطيع هستيد، و حجّ بر شما و ايشان واجب است.

سؤال 64 شخصي جهت تشرّف به حج ثبت نام مي كند. نوبت او را براي چندين سال بعد اعلام مي كنند، حال اگر وي قبل از رسيدن نوبت پول قرض نموده، و از راه ديگري به مكّه مشرف شود، و مناسك حج را

ص: 565

بجاي آورد، آيا حجّ واجب (حجّة الاسلام) محسوب مي شود؟

جواب: اگر قبلا حج بر او واجب نشده، و قبل از فرا رسيدن نوبت جز با قرض نمي تواند به مكّه برود، چنين شخصي مستطيع نيست، و حجّ او حجّة الاسلام محسوب نمي شود، مگر اين كه نوبت خود را، كه براي آن ثبت نام كرده، در مقابل آن به وام دهنده واگذار نمايد.

سؤال 65 اينجانب علي رغم بدهكاري، قبل از رسيدن وقت پرداخت آن، موفّق به انجام سفر حج شدم. با توجّه به اين كه شخص طلبكار نسبت به سفر حج من كاملا راضي بود، و نيازي به پولش نداشت، آيا حجِّ من، حجّ واجب محسوب مي شود؟

جواب: هرگاه (علي رغم بدهي فوق) استطاعت مالي داشته ايد، حج شما صحيح، و حجة الاسلام محسوب مي شود؛ مشروط بر اين كه پرداخت بدهي براحتي براي شما امكان پذير باشد، ولي اگر با قرض قادر بر اين سفر شده ايد، مستطيع محسوب نمي شويد، و حجّ شما حجّ واجب به شمار نمي آيد، مگر اين كه مالي معادل آن داشته باشيد، و بتوانيد بدهي خود را با آن اداء كنيد.

سؤال 66 مرداني كه مهريّه همسرانشان را نپرداخته اند، اگر مقدار پولي داشته باشند كه براي انجام حج يا پرداخت مهريّه كافي باشد، و نتوانند با آن هر دو را انجام دهند، كدام مقدّم است؟ آيا چنين مردي مستطيع است؟

جواب: در صورتي كه زن اصرار به گرفتن مهريه خود ندارد، مستطيع است.

سؤال 67 آيا شخص مستطيع مي تواند پول خود را به پدر و مادرش ببخشد، و خرج سفر آنها كند؟ اگر

ص: 566

به اين وسيله خود را از استطاعت خارج كند، تكليفش چيست؟

جواب: اگر شخصاً مستطيع است بايد خودش حج بجاي آورد، و با بخشش پول به والدين يا شخص ديگر، تكليف حج از او ساقط نمي شود، و در صورتي كه با بخشش پول به والدين نتواند حجّ واجب خويش را بجاي آورد، بخشش جايز نيست، هر چند بخشش او صحيح است.

سؤال 68 آيا شخص مستطيع مي تواند پول حج را در كارهاي خير ديگر، مانند تهيّه جهيزيّه دختران نيازمند، يا اداي دين بدهكاران، يا آزادي زندانيان، يا بناهاي مذهبي، يا مانند آن هزينه نمايد؟

جواب:البتّه انجام كارهاي خير بسيار خوبست، ولي مستطيع بايد به حج برود، و صرف پول حج در موارد مذكور كفايت از حجّ واجب نمي كند، و اگر چنين كند، و از استطاعت خارج شود، بايد به هر شكل كه مي تواند ولو به قرض كردن به حج برود.

سؤال 69 شخصي سرمايه يا ابزار كار اضافه بر نياز دارد، كه اگر اضافه را بفروشد مي تواند با بقيّه آن بدون زحمت امرار معاش كند، آيا چنين شخصي مستطيع است؟

جواب:در صورتي كه فروختن آن مخالف شؤونات او نباشد، و ساير شرايط نيز جمع باشد، مستطيع است.

سؤال 70 مدّتي قبل به منظور تشرّف به مكّه معظّمه ثبت نام كردم، ولي تاكنون موفّق به رفتن نشده ام. با توجّه به گذشت زمان، هم از لحاظ جسماني ضعيف شده ام و به همان نسبت از نظر در آمد، فعلا امكانات مالي اجازه انجام حج نمي دهد، مگر اين كه ملك شخصي خود را در معرض فروش قرار دهم، و چنانچه اين

ص: 567

كار را انجام دهم در مضيقه و تنگنا قرار مي گيرم. آيا فروش ملك فوق جهت انجام حج لازم است؟

جواب: در فرض سؤال، شما مستطيع نيستيد، و فروش آن ملك لازم نيست، حتي مي توانيد فيش حجّ خود را به ديگري واگذار كنيد.

سؤال 71 شخصي باغي دارد كه چندين سال درآمدي نداشته است. قيمت باغ مذكور براي هزينه سفر حج كافي است، ولي اطمينان دارد كه در آينده نزديك باغ ثمر مي دهد، و او هم از كار افتاده خواهد شد، و بايد از درآمد آن باغ امرار معاش نمايد، آيا چنين شخصي مستطيع است؟

جواب: مستطيع نيست.

سؤال 72 مهريّه خانمي به حدّ استطاعت حج مي رسد. آيا به صرف طلبكاري مستطيع شده، و حج بر او مستقر مي شود؟

جواب: هرگاه گرفتن مهريّه از شوهر براي او عيب نباشد، و مشكلي در زندگاني اش ايجاد نكند، مستطيع است و بايد به حج برود.

سؤال 73 مهريّه خانمي به اندازه استطاعت، يا بيشتر است. آيا بعد از فوت وي،بر ورثه لازم است كه قبل از تقسيم تركه مخارج حج را كسر كنند؟

جواب: چنانچه زن در حيات شوهر، طبق عرف و عادت مي توانسته مهريّه اش را از شوهرش بگيرد مستطيع بوده، و بايد از تركه او برداشته شود و به نيابت از او حج بجاي آورند، و چنانچه نمي توانسته، مستطيع نبوده است.

سؤال 74 خانم جواني در جشن عروسي، از سوي شوهر، دوستان و بستگان صاحب مقداري طلا و جواهرات شده، كه ارزش آن بيش از هزينه حج واجب است، آيا ايشان مستطيع است؟ يا چون زمان زينت و خود

ص: 568

آرايي او مي باشد، جزء مؤونه وي محسوب مي شود؟ اگر طلا و جواهرات فوق را بفروشد يا تبديل كند، چه حكمي دارد؟

جواب:اگر آن مقدار كه دارد جزء شؤون او براي زينت به شمار مي رود، مستطيع نيست.

سؤال 75 هرگاه كسي قادر بر تهيّه فيش حج به قيمت آزاد باشد، ولي با قيمت دولتي تفاوت زيادي داشته باشد، آيا حج بر او واجب است؟

جواب: در صورتي كه تفاوت آن قدر زياد نباشد كه سبب اجحاف گردد مستطيع است، ولي اگر سبب اجحاف شود، يا موجب تضييع حقّ ديگران گردد، مستطيع نيست.

سؤال 76 شخصي به جز پول قرباني، استطاعت حج را دارد، آيا حج بر او واجب است؟

جواب: آري حج بر او واجب است؛ زيرا بجاي قرباني روزه مي گيرد، و چنين كسي عرفاً استطاعت براي حج دارد.

سؤال 77 شخصي از مسجد شجره محرم شده، به اميد اين كه در جدّه از برادرش هزينه سفر حج را بگيرد تا مستطيع گردد، به سمت جدّه حركت مي كند، ولي برادرش پولي ندارد كه به او بدهد. مدّتي براي تهيّه پول معطّل مي شود، تا اين كه شخصي مقداري پول به عنوان هديه يا غير آن، به برادرش مي دهد، و او هم در اختيار اين شخص مي گذارد. آيا احرام او صحيح است؟

جواب: ظاهر اين است كه احرامش صحيح و حجّ او، كفايت از حجّة الاسلام مي كند.

سؤال 78 خدمه كاروانها، با توجّه به عدم استطاعت مالي، حجّ را چگونه انجام دهند؟ آيا بايد نيّت واجب كنند؟

جواب: خدمه كاروانها مستطيع هستند (به شرط آن كه نفقه همسر و

ص: 569

فرزندان خود را در مدّت حج داشته باشند) و بايد نيّت حجّ واجب كنند. همچنين اگر كسي را به عنوان كمك به بيمار يا مانند آن به حجّ ببرند.

سؤال 79 شوهرم تمام مخارج سفر حجّ مرا بر عهده گرفته است، ولي متأسّفانه اهل خمس نيست، و من هم از خود مالي ندارم كه خمس هزينه هاي حج را بپردازم. تكليف من در ارتباط با خمس هزينه هاي رفت و برگشت، ارز، لباس احرامي، قرباني، و ساير مخارج چيست؟ خمس اين هزينه ها بر عهده كيست؟

جواب: خمس اينها بر عهده شماست، و اگر توانايي نداريد مستطيع نيستيد، ولي ما به امثال شما اجازه مي دهيم كه خمس آن را به ذمّه بگيريد، و پس از بازگشت تدريجاً بپردازيد.

سؤال 80 شخصي مستطيع است، ولي نوه اش شرعاً و عرفاً نياز به ازدواج دارد، به گونه اي كه با ترك ازدواج به گناه مي افتد؛ وظيفه اين شخص چيست؟ به حج برود، يا پولش را صرف ازدواج نوه اش نمايد؟

جواب: حجّ خودش مقدّم است، مگر اين كه ازدواج نوه اش از مخارج عرفي او محسوب شود، و نتواند هزينه هر دو را تأمين نمايد، و در اين صورت هرگاه پيش از فرا رسيدن نوبت حج، موجودي خود را صرف ازدواج نوه اش كند، حج بر ذمّه او نخواهد بود.

سؤال 81 آيا طلاّب يا دانشجوياني كه از شهريّه حوزه يا دانشگاه زندگي آنها تأمين مي شود،اگر مخارج حجّ را داشته باشند، مستطيع مي شوند؟

جواب:اين گونه افراد، مستطيع هستند و حجّشان صحيح و مجزي است.

سؤال 82 هرگاه كسي مستطيع باشد و در عزيمت

ص: 570

به سفر حج كوتاهي كند تا نوبتش از دست برود، در صورتي كه ديگر نتواند از طريق ثبت نام اقدام كند، آيا لازم است با واسطه و سفارش از داخل كشور، يا خارج از ايران به حج مشرّف شود؟

جواب: لازم هست به هر شكلي كه امكان دارد، و بر خلاف مقررّات نظام اسلامي نيست، به حج مشرّف شود.

سؤال 83 شخصي پنج سال پيش،كه مستطيع بود،براي حج ثبت نام كرد، ولي اكنون كه نوبتش رسيده،فقير شده است،آيا حج بر چنين شخصي واجب است؟

جواب: اگر موقعي كه نوبت او فرا مي رسد، فاقد بعضي از شرايط باشد حج بر وي واجب نيست، هر چند انجام آن بهتر است.

سؤال 84 شخصي قبل از ثبت نام، ساير شرايط حج را نداشته، ولي به هنگام ثبت نام مستطيع بوده است؛ امّا هنگامي كه نوبت او مي رسد از نظر مالي در تنگنا قرار دارد، آيا مي تواند پول ثبت نام حج را باز پس بگيرد و مصرف كند؟

جواب: در فرض مسأله مستطيع نيست، و مي تواند پول را گرفته، و در نيازهايش هزينه نمايد.

سؤال 85 پدري پس از ثبت نام حج فوت مي كند، قبل از فوت به يكي از پسران اجازه مي دهد كه براي خودش حج بجاي آورد. در چنين موردي براي كدام يك از آنان استطاعت طريقي حاصل مي شود؟

جواب: اگر پدر قبلا توانايي بر حج نداشته حج بر او واجب نبوده، و در اين صورت به هر فرزندي كه اجازه داده او بايد حج بجاي آورد.

سؤال 86 مقداري پول دارم كه براي رفت و آمد به سفر مكّه

ص: 571

كافي است، ولي هنوز از طرف دولت زماني براي ثبت نام اعلام نشده، آيا نگهداري آن پول لازم است و من مستطيع هستم؟

جواب: اگر ساير شرايط استطاعت را داريد، و در همين سال هم ثبت نام مي شود بايد ثبت نام كنيد، در غير اين صورت مستطيع نيستيد، و نگهداري پول براي ثبت نام در سالهاي بعد لازم نيست.

سؤال 87 شخصي براي حج ثبت نام نموده، ولي متأسّفانه پيش از آن كه نوبتش برسد فوت كرده است. وي در وصيّت نامه اش قيد نموده كه پسر بزرگتر براي او حجّ مستحبّي بجاي آورد. پسر بزرگتر به گمان اين كه مستطيع شده (چون استطاعت بدني و مالي داشته) به نيّت خود حج را بجا مي آورد. آيا حجّ او صحيح است؟

جواب: بايد به نيابت پدر حج بجاي آورد، و اگر به قصد خودش حج بجا آورده گناه كرده، ولي حجّش صحيح است.

سؤال 88 از آنجا كه اينجانب متأسّفانه معتاد هستم، اداره بهداشت طبق مقرّرات جمهوري اسلامي از رفتن من به حج جلوگيري مي كند. تكليف من، با وجود استطاعت مالي و هفتاد و دو سال سن، چيست؟

جواب: اگر قبلا مستطيع بوده و قادر به رفتن مكّه نيز بوده ايد و نرفته ايد، حج بر شما مستقر شده است، و اگر مأيوس از ترك اعتياد هستيد بايد نايب بگيريد، ولي اگر قبلا استطاعت نداشته ايد در فرض مذكور مستطيع نيستيد؛ مگر آن كه بتوانيد، هر چند با ترك اعتياد، اجازه بگيريد و به حج برويد.

سؤال 89 يكي از مؤمنين، كه به قصد تشرّف به بيت الله الحرام وارد مدينه شده، متأسّفانه

ص: 572

سكته كرده و طبق نظر پزشكان بايد دو هفته در بيمارستان مدينه بستري گردد، و پس از آن وقت كافي براي انجام مناسك حج ندارد، تكليف او چيست؟

جواب: اگر سال اوّل استطاعت اوست، و قدرت بر اعمال حج، حتّي به شكل اضطراري ندارد، مستطيع نبوده، و حج بر او واجب نيست، ولي براي داخل شدن به مكّه بايد مُحرم شود و با انجام اعمال عمره مفرده، از احرام خارج گردد، ولي اگر سال اوّل استطاعت او نباشد، و قبلا حج بر او واجب شده، در صورتي كه اميد به بهبودي ندارد بايد نايب بگيرد تا حجّ تمتّع را براي او انجام دهد، و خودش براي وارد شدن به مكّه طبق آنچه در بالا گفته شد عمل كند، و چنانچه براي اين شخص انجام اعمال حجّ تمتّع ممكن باشد، هر چند با انجام اضطراري اعمال، لازم است

محرم شود و هر مقدار از اعمال را كه توانايي دارد خودش يا با كمك گرفتن از ديگران انجام دهد، و براي بقيّه نايب بگيرد، ولي در وقوف به عرفات و مشعر، گرفتن نايب كافي نيست.

سؤال 90 اوّلا: با وجود بدهكاري، چه مقدار پول براي استطاعت كافي است؟

ثانياً: در صورتي كه از نظر مالي مستطيع است، ولي مقامات پزشكي سازمان حج و زيارت، به خاطر بيماري اجازه سفر به او نمي دهند، وظيفه اش چيست؟ آيا چنين شخصي مستطيع است؟

جواب:اوّلاً: استطاعت مالي در صورتي حاصل است كه هزينه رفتن و برگشتن را داشته باشد، و پس از بازگشت از حج پرداخت بدهي به آساني ممكن باشد. ثانياً: اگر قبل از آن كه استطاعت مالي پيدا

ص: 573

كند بيمار شده و قادر بر حج نبوده، مستطيع نشده است،و نايب گرفتن نيز لازم نيست. سؤال 91 شخصي پس از انجام عمره تمتّع بيمار شده، و به اين جهت از انجام حج منصرف شده، و در مكّه كسي را نايب مي كند كه اعمال او را انجام دهد، و به ايران باز مي گردد. اكنون وظيفه اين شخص چيست؟ آيا محرّمات احرام بر او حرام است؟

جواب: در فرض مسأله، نايب گرفتن بي فايده است، و چنانچه سال اوّل استطاعت اوست، و در اثر بيماري از انجام حج بازمانده، فعلا مستطيع نيست، مگر اين كه استطاعت او در سالهاي بعد باقي بماند و حال او خوب شود، و اگر قبلا مستطيع بوده، و حج بر او واجب شده، چنانچه از خوب شدن مأيوس باشد، بايد در همان سال، و اگر ممكن نشد، در سالهاي بعد براي انجام حجّ تمتّع نايب بگيرد، و اگر بعداً خوب شد خودش حج را بجاي مي آورد، و در هر صورت فعلا از احرام خارج گشته، و محرّمات احرام بر او حلال است.

سؤال 92 خانمي كه استطاعت مالي و جسماني داشته، چندين سال قبل ثبت نام كرده، و امسال نام او را اعلان نموده اند، ولي متأسّفانه اكنون تصادف كرده، و قسمتي از استخوانهايش شكسته است، به گونه اي كه در وضعيّت فعلي توان حركت و حتّي شستشوي خود را ندارد. آيا نام برده بايد به همين شكل به حج مشرّف شود، يا صبر كند تا سال بعد بهبودي يابد؟ اگر سازمان حج تضميني براي تشرّف وي در سال بعد ندهد، چه كند؟

جواب: با توجّه به اين

ص: 574

كه فعلا توانايي انجام مناسك حج را ندارد، بايد به زمان بعد واگذار كند.

سؤال 93 خانم مستطيعي ثبت نام نموده، و امسال نام او را اعلان كرده اند، ولي از آنجا كه متأسّفانه پس از ثبت نام نابينا شده، فرزند خويش را جهت انجام حج نايب نموده است. آيا صِرف نابينا شدن استطاعت را از بين مي برد؟ ضمناً نامبرده همراه ندارد، و قادر به پرداخت هزينه همراه نيز نمي باشد.

جواب: افراد نابينا اگر همراه نداشته باشند، معمولا مستطيع نيستند، و اگر قبلا استطاعتي نداشته اند، لزومي ندارد كسي را به جاي خود بفرستند؛ مگر اين كه خودشان مايل باشند.

سؤال 94 آيا خانمي كه به لحاظ مالي و بدني و شرايط ديگر مستطيع است، ولي فرزند شيرخواري دارد كه نزد غير او آرام نمي گيرد، مستطيع است؟

جواب: چنانچه جدا شدن از آن طفل، خطر جاني يا بيماري شديدي براي بچّه داشته باشد،يا سبب عُسر و حرج براي ديگران شود،مستطيع نيست.

سؤال 95 اگر زني بدون اجازه شوهر به حج يا عمره مستحبّي برود، آيا فقط گناه كرده، يا اعمالش نيز باطل است؟ و آيا چنين زني حق دارد مُحرم شود، يا بايد بازگردد؟

جواب: حجّ و عمره اش صحيح است، هر چند گناه كرده است.

سؤال 96 شخصي ده سال قبل براي حج ثبت نام كرده، ولي هنگامي كه نوبتش رسيد فوت كرد. آيا چنين شخصي مستطيع بوده است؟ وظيفه ورثه او چيست؟تصرّف ورثه در پولي كه جهت حج واريز كرده،چه حكمي دارد؟

جواب: اگر راهي براي رفتن به مكّه جز از طريق نوبت نداشته، مستطيع نشده، و وجه فيش او

ص: 575

جزء مال الارث است، و اگر ورثه بخواهند احتياط كنند، مي توانند حجّ ميقاتي به مبلغ كمتري براي او بگيرند، مشروط بر اين كه آن مرحوم صغيري نداشته باشد، يا اگر صغير دارد از سهم كبير بردارند.

سؤال 97 اگر كسي در بين سال از حيث مالي مستطيع شود، ولي قبل از رسيدن موسوم حج، در همان سال فوت كند، آيا حج بر او واجب است؟

جواب: حج بر او واجب نيست.

سؤال 98 پدرم مستطيع شد و به حج رفت؛ ولي پس از احرام و قبل از رسيدن به مكّه و انجام هرگونه عملي از اعمال حج فوت نمود، آيا حجّي بر گردن او هست؟

جواب: اگر بعد از احرام فوت كند، حجّ او قبول است؛ خواه در حرم فوت كرده باشد، يا خارج از حرم.

سؤال 99 شخصي كه واجب الحج بوده در مدينه منوّره بيمار، و با همان حال عازم مكّه مكّرمه گرديده، و قبل از مراسم حج در مكّه فوت مي كند. دارايي اش به هنگام فوت مقداري پول نقد و قطعه زميني بيش نبوده است، آيا با فوت او حج ساقط مي شود، يا بايد ورثه اش با فروش آن زمين، شخصي را نايب كنند تا از سوي پدرشان حجّ بجا آورد؟

جواب: هرگاه بعد از احرام فوت شده حج از او ساقط است؛ خواه بعد از دخول در حرم باشد، يا قبل از آن.

سؤال 100 اگر شخصي به قصد حجّ مستحب حركت كرد، و به خاطر در آمدي در ميقات مستطيع شد، و حجّ را بجاي آورد، آيا كفايت از حجّ واجب مي كند؟ آيا در چنين صورتي

ص: 576

رجوع به كفايت شرط است؟

جواب: چنانچه انجام حج در اين شرايط تأثير چنداني در وضع و حال او نداشته باشد حجّ او صحيح است، و رجوع به كفايت در اين مورد شرط نيست.

سؤال 101 شخصي به حج مشرّف شده است، و چون مرجع تقليد او در آن زمان رجوع به كفايت را شرط استطاعت نمي دانسته، با اين كه رجوع به كفايت نداشته قصد حجّ واجب نموده، و آن را بجاي آورده است. فعلا همه شرايط استطاعت حتّي رجوع به كفايت را دارد و از جنابعالي تقليد مي كند، آيا لازم است دوباره حج بجاي آورد؟

جواب: اعاده لازم نيست.

سؤال 102 خانمي براي حج ثبت نام نموده، ولي شوهرش علي رغم استطاعت ثبت نام نكرده است، آيا زن شرعاً مي تواند نوبتش را به شوهرش واگذار كند؟

جواب: اگر زن مستطيع است نمي تواند نوبت خود را به شوهرش بدهد، ولي اگر چنين كند، حجّ شوهرش صحيح است؛ هر چند زن گناه كرده، و حج بر ذمّه او باقي مي ماند.

سؤال 103 اينجانب در موقع ازدواج يك سفر حج به همسرم وعده دادم. آيا اداي اين وعده لازم است؟

جواب: اگر تنها وعده بوده، اداي آن واجب نيست؛ امّا بدون شك عمل به آن مستحب مؤكّد است، ولي چنانچه آن را جزئي از مهريّه قرار داده ايد، يا شرط ضمن العقد بوده، بايد به آن عمل كنيد.

سؤال 104 شخصي حجّ واجبش را انجام داده، ولي احتمال مي دهد كه به طور صحيح انجام نشده، يا در آن زمان مستطيع نبوده، و اكنون شرايط استطاعت را دارد. اگر بخواهد احتياطاً حجّ

ص: 577

بجاي آورد، چه نيّتي كند؟

جواب: مي تواند قصد ما في الذمّه كند (قصد مي كند كه آنچه را بر ذمّه اوست انجام دهد) و مي تواند قصد حجّ واجب احتياطي نمايد.

سؤال 105 آيا شخصي كه حج واجب خود را انجام داده، مي تواند آن را به قصد ما في الذمّه اعاده كند؟

جواب: اگر حج خود را به طور صحيح انجام داده، وجهي براي اعاده آن نيست، ولي اگر شكّي در آن دارد، تكرار آن به قصد ما في الذمّه مانعي ندارد.

سؤال 106 هرگاه شخصي به تصوّر اين كه مستطيع است به نيّت عمره تمتّع محرم شود، و كليّه اعمال و مناسك عمره و حجّ تمتّع را بجا آورد، سپس معلوم شود كه مستطيع نبوده است. آيا از احرام خارج گرديده، و حج انجام شده حجّ واجب او محسوب مي شود؟

جواب: احرام او صحيح است و حجّ او مستحبي محسوب مي شود، و كفايت از حجّ واجب نمي كند، و از احرام خارج شده است.

سؤال 107 هرگاه شخصي به تصوّر اين كه مستطيع نيست، به قصد حجّ مستحبّي محرم شود، و اعمال عمره تمتّع را به انجام رساند، سپس در مكّه مكرّمه سؤال كند و معلوم شود كه مستطيع بوده است. آيا مجدّداً بايد به نيّت حجّ واجب محرم شود، يا همان عمره انجام شده كفايت مي كند؟

جواب: كفايت مي كند.

سؤال 108 متأسّفانه حكومت بعضي از كشورهايي كه مسلمانان در آن ساكن هستند براي اعزام مسلمانان به حج پول زيادي از آنها مي گيرند، كه

قهراً در جهت تقويت چنان حكومتهاي ظالمي مصرف مي گردد. هرگاه راه تشرّف

ص: 578

آن مسلمانان منحصر به اين كار باشد، بفرمائيد:

الف) آيا حج بر چنين اشخاصي واجب مي شود؟

ب) به هر حال اگر مسلمانان مذكور با شرحي كه گذشت حج بجاي آورند، حجّ واجب محسوب مي شود؟

جواب:آنچه ذكر شد موجب سقوط حج نمي شود،و حجّ آنها مجزي است.

سؤال 109 آيا بر اشخاصي كه در وقت اسم نويسي براي حج، استطاعت مالي دارند، واجب است اسم نويسي كنند؟ و بر فرض وجوب، اگر بر اثر سهل انگاري ثبت نام ننموده، و پس از مدّتي فوت كنند، يا از استطاعت مالي خارج گردند، آيا فقط مرتكب گناه شده اند، يا حج نيز بر ذمّه آنهاست؟

جواب: آري لازم است شركت كنند، و اگر شركت نكنند حج بر آنها مستقر است و به هر شكلي كه شده بايد به حج بروند، مشروط بر اين كه مطمئن باشند قرعه به نامشان اصابت مي كرده است.

سؤال 110 پدري با چهار پسر خود به طور مشترك زندگي مي كند، و درآمدشان نيز يك جاست. وي براي تمام پسرها همسر اختيار كرده، و مخارج سالانه خود و فرزندانش را نيز دارد، و بحمدالله بدهكاري نيز ندارد، ولي فقط هزينه حج دو نفر را دارند. آيا حج بر آنها واجب مي شود؟ بر فرض وجوب، آيا تنها بر پدر واجب است، يا بر پسران هم واجب شده؟ كدام يك از پسران اولويّت دارند؟

جواب: در فرض سؤال هيچ كدام مستطيع نيستند؛ زيرا اگر آن را در ميان خود تقسيم كنند سهم هيچ كدام به اندازه حج نمي شود، مگر اين كه همه سهم خود را به دو نفر ببخشند، در اين

ص: 579

صورت به هر كس كه ببخشند او مستطيع مي شود.

فصل دوّم: حجّ نيابتي

حج نيابتي

مسأله 111 جايز است از طرف ميّت كسي را براي حجّ واجب، يا مستحب اجير كنند؛ امّا از طرف كسي كه زنده است فقط براي حجّ مستحبّي مي توان اجير كرد، مگر نسبت به كساني كه حج بر آنها واجب شده، و بر اثر كوتاهي آن را بجا نياورده اند، و اكنون به خاطر بيماري يا پيري و ناتواني قادر بر حج نيستند، در اين صورت واجب است نايب بگيرند؛ امّا اگر زماني استطاعت مالي پيدا كرده كه استطاعت جسمي نداشته، و يا راه براي او باز نبوده، حج بر وي واجب نيست، و گرفتن نايب نيز واجب نمي باشد؛ نه در حيات، نه بعد از مرگ او.

مسأله 112 كسي كه حج بر او مستقر شده، يعني سال اوّل با داشتن استطاعت از تمام جهات به حج نرفته، اگر بعداً به واسطه بيماري، يا پيري، قدرت رفتن را از دست بدهد، يا براي او بسيار مشقّت داشته باشد، واجب است نايب بگيرد، مشروط بر اين كه اميد خوب شدن و قدرت پيدا كردن در آينده را نداشته باشد، و احتياط واجب آن است كه در اوّلين فرصت اين كار را انجام دهد.

مسأله 113 اگر شخصي از سالهاي قبل مستطيع بوده، و فعلا به خاطر كسالتي كه دارد، مسافرت با هواپيما، برايش ميسّر نيست، و غير از هواپيما وسيله ديگري برايش فراهم نمي شود، در صورتي كه اميد بهبودي نداشته باشد بايد نايب بگيرد.

شرايط نايب

مسأله 114 كسي كه نايب در انجام حج مي شود، بايد داراي شرايط ذيل باشد:

1 بلوغ بنابر احتياط واجب،

ص: 580

بلكه در نيابت از حجّ واجب، بلوغ لازم است.

2 عقل.

3 ايمان.

4 اطمينان به انجام دادن عمل.

5 آگاهي از احكام حج، هر چند با راهنمايي ديگران.

6 بر خود نايب در آن سال حجّ واجبي نباشد. البتّه اگر واجب باشد نيابت او صحيح است، ولي به خاطر ترك حجّ واجب گناه كرده است.

7 در ترك بعضي از افعال حج معذور نباشد، ولي عذرهايي كه در خود حج پيش مي آيد مانعي ندارد.

مسأله 115 هرگاه نايب عمل را انجام دهد، ولي در صحّت اعمال او شك شود، حمل بر صحّت مي شود.

مسأله 116 كسي كه براي انجام حجّ تمتّع وقت ندارد، و وظيفه او عدول به حجّ اِفراد است، نمي تواند براي حجّ تمتّع نايب شود، ولي اگر شخصي در وسعت وقت براي حجّ تمتّع اجير شود، سپس وقت او براي انجام حجّ تمتّع تنگ گردد، بايد عدول كند و نيابت او صحيح است.

مسأله 117 هر كسي مي تواند از طرف ديگري براي انجام حج نايب شود، به شرط اين كه از مسائل حج آگاه باشد، خواه قبلا حج بجا آورده باشد يا نه، و اگر نايب به عللي نتواند حج نيابتي را بجا آورد، نمي تواند آن را به ديگري واگذار كند؛ مگر به اجازه صاحب پول.

مسأله 118 كسي كه حج بر او واجب شده (چه سال استطاعتش باشد، و چه از قبل حج بر وي مستقر شده باشد) نمي تواند از طرف ديگري براي حج اجير شود، ولي اگر اين كار را كند حجّ نيابتي وي صحيح مي باشد؛ هر چند گناه كرده است، و كسي

ص: 581

كه مستطيع نيست مي تواند حجّ نيابتي بجا آورد، و با رسيدن به مكّه از اين طريق مستطيع نمي شود.

مسأله 119 كسي كه معذور از انجام صحيح بعضي از مناسك و اعمال حج است، نمي تواند اجير و نايب ديگري شود، و اگر چنين شخصي، حتّي به صورت مجّاني، از سوي شخصي حج بجا آورد، اكتفا كردن به آن اشكال دارد، ولي عذرهايي كه در خود حج به طور تصادفي پيش مي آيد، مانند وقوف اضطراري و امثال آن، مانع نيابت نيست.

مسأله 120 زن مي تواند از طرف مرد و مرد مي تواند از طرف زن نيابت كند، و هر كدام بايد وظيفه خودشان را در چنين حجّي رعايت نمايند. اگر زن است وظايف زنان را بجا آورد، و اگر مرد است مطابق وظائف مردان عمل كند؛ ولي بهتر آن است كه زن براي زن و مرد براي مرد نيابت كند.

حجّ بلدي و حجّ ميقاتي

مسأله 121 جايز است براي انجام حجّ واجب كسي را از طرف ميّت اجير كنند كه از «ميقات» حج را بجاي آورد، و پول آن از اصل تركه خارج مي شود، و آن را «حجّ ميقاتي» مي نامند، ولي اگر ورثه اجازه دهند مي توان

مسأله 122 اگر «نايب» در حجّ بلدي چند ماه قبل از ايّام حج به شهر «منوب عنه» برود، و به عنوان «نيابت» از حج از آنجا حركت كند، و به وطن خويش يا محلّ ديگري رود، و در ماه ذي الحجّه از آنجا عازم حج شود، همين مقدار براي حجّ بلدي كافي است، و رفتن در ماه ذي الحجّه ضرورتي ندارد.

احكام نيابت
اشاره

مسأله 123 نايب بايد در عمل

ص: 582

قصد نيابت كند و منوب عنه را در نيّت، ولو إجمالا، تعيين كند، و لازم نيست نام او را ببرد، ولي مستحبّ است.

مسأله 124 لباس احرام و پول قرباني در حجّ نيابتي بر عهده اجير است؛ مگر اين كه هنگام قرارداد طور ديگري شرط كرده باشند.

مسأله 125 نايب در طواف نساء نيز بايد قصد منوب عنه را نمايد، و احتياط مستحب آن است كه آن را به قصد «ما في الذمه» يعني آنچه بر عهده او است بجا آورد.

مسأله 126 اگر نايب طواف نساء را به طور صحيح انجام ندهد، همسر بر او حلال نمي شود، ولي بر منوب عنه، چنانچه در حيات باشد، چيزي نيست.

مسأله 127 در حجّ واجب نيابت يك نفر از چند نفر در يك سال جايز نيست ولي در حجّ غير واجب مي تواند قصد نيابت از چند نفر كند.

مسأله 128 كسي كه براي حجّ تمتّع اجير شده، پس از انجام حجّ نيابي،

مي تواند از سوي ديگري براي عمره مفرده اجير شود؛ همان گونه كه مي تواند براي خودش عمره مفرده بجا آورد؛ مشروط بر اين كه در همان ماه قمري كه براي منوب عنه انجام داده نباشد، و اگر در همان ماه قمري باشد، قصد رجاء كند.

مسأله 129 اگر كسي براي حج اجير شود و تعيين نكنند در چه سالي انجام دهد، بايد در اوّلين سال انجام دهد.

مسأله 130 پس از آن كه نايب اعمال حج را بجا آورد، حج از معذور ساقط مي شود، و لازم نيست خودش به حج برود؛ هر چند بعداً عذرش برطرف شود؛ امّا اگر قبل از

ص: 583

اتمام حج عذرش برطرف شد، چه قبل از احرام باشد يا پس از آن، بنابر احتياط واجب بايد خودش به حج برود.

مسأله 131 تنها با اجير كردن كسي براي حج از طرف ميّت، ذمّه او ادا نمي شود، مگر زماني كه اطمينان حاصل شود او حج را بجا آورده است. ولي چنانچه نايب بعد از احرام و داخل شدن در حرم بميرد ذمّه ميّت ادا مي شود، و فرقي ميان اقسام حج و نيابت نيست. و اگر بعد از احرام و قبل از دخول در حرم بميرد احتياط آن است كه دوباره اجير بگيرند. و اگر قبل از احرام بميرد، بايد دوباره اجير بگيرند.

مسأله 132 نايبي كه اوّلين بار به مكّه مشرف مي شود احتياط واجب آن است كه بعد از عمل نيابت، اگر بتواند عمره مفرده اي براي خودش نيز بجا آورد.

استفتائات حجّ نيابتي
موارد جواز نيابت

سؤال 133 پيرزني هستم مستطيع، كه به علّت كهولت سن توانايي انجام اعمال حج را ندارم. آيا مي توانم در حال حيات كسي را به نيابت خود به حج بفرستم، و حال آن كه اميد بهبودي در آينده نيز ندارم؟

جواب: بايد نايب بگيريد.

سؤال 134 اينجانب كه به علّت كهولت سن و بالا بودن قند خون و بيماريهاي ديگر قادر به انجام فريضه حج نمي باشم، آيا مي توانم كسي را به نيابت از طرف خودم به حج بفرستم؟

جواب: اگر قبلا از جميع جهات مستطيع بوده، و اقدامي براي انجام حج نكرده ايد، واجب است نايب بفرستيد، و اگر قبلا مستطيع نبوده ايد، نايب گرفتن مستحبّ است.

سؤال 135 اگر كسي به عنوان خدمه يك بار به حج

ص: 584

مشرّف شود و حجّ خويش را بجاي آورد، آيا مي تواند در سفر دوّم، كه به همين عنوان مشرّف مي شود، به نيابت از پدر يا مادر متوفّايش حج بجا آورد؟ در چنين صورتي، آيا حج از عهده پدر و مادرش برداشته مي شود؟

جواب: مانعي ندارد، و حج براي آنها صحيح است.

سؤال 136 فرزندي اختيار تمام اموال پدرش را دارد، و پدرش نمي تواند حج بجا آورد. فرزند بدون اطّلاع پدر، شخصي را براي وي اجير كرده و خودش نيز براي انجام حجّ خويش مشرّف شده است. آيا حجّ اجير از سوي پدر صحيح است؟ اگر در مدينه قصد كند كه همه مخارج اجير را از مال خودش محاسبه كند، آيا اشكال برطرف مي شود؟

جواب: در فرض مزبور نيابت از طرف پدر صحيح نيست، مگر اين كه با اطّلاع و موافقت او باشد، و حج از طرف پدر واقع نمي شود، و فرقي بين دو صورت فوق نيست.

سؤال 137 شخصي قبلا مستطيع بوده و به حج نرفته، و اكنون هيچ گونه توانايي مالي جهت انجام حج ندارد، آيا فرزندش مي تواند به صورت مجّاني از طرف پدر حجّ نيابتي انجام دهد؟

جواب: نيابت در حجّ واجب از طرف انسان زنده صحيح نيست، مگر در صورتي كه شخص از جهت پيري يا بيماري نتواند به حج برود، و از توانايي و خوب شدن وي تا آخر عمر مأيوس باشد.

سؤال 138 آيا انجام حج به نيابت از حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف، با توجّه به اين كه معروف است خودشان در موسم حج تشريف دارند، جايز است؟

جواب: به

ص: 585

اميد مطلوبيّت اشكالي ندارد.

سؤال 139 فقها مي فرمايند: «نيابت از سوي كسي كه بعد از استطاعت، به مكّه مشرّف شده، و پس از دخول در حرم فوت كرده، لازم نيست». حال اگر شخصي بعد از تمام كردن عمره تمتّع از دنيا برود، آيا در اين صورت هم نيابت لازم نيست؟

جواب: نيابت لازم نيست.

مواردي كه نيابت جايز نيست

سؤال 140 نيابت از بچّه، يا ديوانه اي كه حج بر او مستقر نشده، چه حكمي دارد؟

جواب: خالي از اشكال نيست.

سؤال 141 شخصي پس از تشرّف به مدينه منوّره بر اثر حوادثي ديوانه مي شود. با توجّه به اين كه حج سابقاً بر او مستقر شده، آيا مي توان براي او نايب گرفت؟ اگر نيابت جايز نباشد، تبرّع حج از سوي او چه حكمي دارد؟

جواب: اگر اميد به بهبودي او نباشد، گرفتن نايب مانعي ندارد.

شرايط نايب

سؤال 142 آيا شخص غير بالغي كه چندين بار به مكّه مشرّف شده، و به تمام مناسك و احكام حج آگاهي دارد، و نزديك سنّ بلوغ است، مي تواند نيابت كند و به جاي مرحوم پدرش يا شخص ديگري حج بجا آورد؟ نيابت غير بالغ در بقيّه عبادات چه حكمي دارد؟

جواب: اشكال دارد.

سؤال 143 آيا همان گونه كه جنون دائم مانع نيابت در حجّ است، جنون ادواري (جنون گاهگاهي) نيز مانع است؟ يعني حتّي در زمان عقل نيز نمي تواند نيابت كند؟

جواب: اگر در تمام مدّت حج عاقل باشد مانعي ندارد.

سؤال 144 آيا شيعه بودن در نايب شرط است؟

جواب: بنابر احتياط واجب شرط است.

سؤال 145 شخصي كه خود مستطيع بوده در

ص: 586

ميقات به نيابت از ديگري محرم شده، و عمره تمتّع را از طرف آن شخص انجام داده است، اكنون وظيفه او چيست؟

جواب: نيابتش صحيح است؛ هر چند گناه كرده است.

سؤال 146 مرحوم پدرم وصيّت كرده كه پسر بزرگش به نيابت او به مكّه برود. من كه پسر بزرگ او هستم به وسيله ارث مستطيع شده ام، امّا تا كنون نتوانسته ام سهم خود را به پول تبديل كنم. آيا با اين حال مي توانم به نيابت از پدر حج بجا آورم؟

جواب: اگر امكان فروش سهم ارث، و صرف قيمت آن در حج وجود دارد، شما مستطيع هستيد، و بايد اوّل براي خودتان حج بجا آوريد، بعد براي پدر، مگر اين كه پدر در حال حيات خود پولي بدهد و شما را موظّف به انجام حج سازد، در اين صورت حجّ پدر مقدّم است.

سؤال 147 شخصي طبق وصيّت پدر، كه پول به حساب سازمان حج واريز كرده، به نيابت از وي به مكّه آمده است، در حالي كه خود نيز از نظر مالي مستطيع بوده، ولي نام نويسي نكرده است. وظيفه او چيست؟ حجّ پدر را انجام دهد، يا حجّ خود را بجا آورد؟

جواب: اگر راه براي پسر باز نبوده، و به خاطر نيابت از پدر موفّق به زيارت خانه خدا شده، بايد حجّ پدر را انجام دهد.

سؤال 148 هرگاه شخصي بعد از احرام حج بيمار شود و قادر بر اعمال و مناسك حج نباشد، آيا كسي كه براي انجام عمره تمتّع مستحبّي محرم شده، و عمره را انجام داده، مي تواند نايب او در حج شود؟

جواب: كسي كه

ص: 587

به نيّت خودش براي عمره تمتّع محرم شده (هر چند مستحبّي باشد) بايد اعمال خود را به اتمام برساند، و نمي تواند نايب ديگري شود، ولي اگر شخص مريض فقط قادر بر انجام طواف و سعي نباشد و بتواند وقوف عرفات و مشعر را درك كند، جايز است ديگري را براي طواف و سعي و اعمال ديگر نايب قرار دهد، هر چند نايب براي خودش هم اعمال حج و عمره را بجا مي آورد.

سؤال 149 شخصي حجّ واجب را بجا آورده، ولي امرار معاش او از وجوه شرعيّه بوده، سپس در حالي كه استطاعت قطعي از غير وجوه شرعيه پيدا كرده، به نيابت از ديگري حج بجا آورده است. آيا حجّ نيابتي او صحيح است، يا بايد پس از انجام حجّ واجب خودش، حجّ نيابتي را تكرار كند؟

جواب: حجّ اوّل صحيح بوده، و حجّ نيابتي او نيز صحيح است، و استطاعت از امرار معاش با وجوهات شرعيه حاصل مي شود.

سؤال 150 شخصي پس از استطاعت مالي ثبت نام نموده، و بعد از دو سال نوبتش فرا مي رسد، ولي چند ماه قبل از حركت به سوي مكّه فوت مي كند. وي پسرش را نايب كرده كه حجّ او را انجام دهد، در حالي كه پسر استطاعت مالي دارد، امّا در ثبت نام كوتاهي كرده است، در صورتي كه اگر ثبت نام مي كرد شايد در همان سال اوّل، قرعه به نامش اصابت مي نمود. اكنون اين پسر به عنوان نيابت حجّ بلدي از پدر به مدينه آمده، و هنوز محرم نشده است، وظيفه اش چيست؟

جواب: نيابت او صحيح، و استطاعت خودش

ص: 588

حاصل نشده است، هر چند به خاطر كوتاهي كردن در اسم نويسي گناه كرده است.

سؤال 151 خانمي كه واجب الحج بوده وصيّت كرده، وصيّش از اموال او برايش حجّ بلدي انجام دهد. اكنون وصي از هر جهت مستطيع است، فقط به خاطر عدم ثبت نام استطاعت طريقي ندارد. آيا مي تواند به نيابت از آن مرحومه حج بجا آورد؟

جواب: اگر از نوبت آن زن استفاده مي كند، بايد براي او حج بجا آورد.

سؤال 152 پدر يا مادري براي حج ثبت نام كرده و قبل از فرا رسيدن نوبت، فوت نموده، و نسبت به انجام حجّ خويش وصيّتي نكرده است. با توافق ورثه يكي از فرزندان براي انجام حجّ نيابتي انتخاب مي شود، در حالي كه اين فرزند تمام شرايط استطاعت، غير از استطاعت طريقي، را دارد (يعني ثبت نام نكرده، و بايد از فيش پدر يا مادر استفاده كند) لطفاً بفرمائيد:

الف) اين فرزند براي خود حج بجا آورد، يا براي آنها؟

جواب: بايد براي پدر يا مادر كه از فيش آنها استفاده مي كند حج بجا آورد؛ مگر اين كه با ورثه توافق كند كه براي پدر يا مادر حجّ ميقاتي خريداري كند، و براي خود حجّ واجب بجا آورد.

ب) چنانچه تخلّف كند و بدون هماهنگي با ورثه به نيّت خود حج بجا آورد، آيا حجّ او صحيح است؟

جواب: حجّ او صحيح و كفايت از حجّ واجب مي كند، ولي اوّلا گناه كرده، و ثانياً بايد تمام پول فيش را به قيمت روز برگرداند، تا ورثه درباره حجّ پدر يا مادر تصميم بگيرند.

سؤال 153 اگر شخصي قرار داد

ص: 589

نيابت حج را ببندد، بعد به او پيشنهاد شود كه به عنوان خدمه به حج مشرّف شود، حج را براي چه كسي بايد انجام دهد؟ براي خودش، يا به عنوان نيابت؟

جواب: بايد حج را فقط به قصد نيابت انجام دهد، ولي اگر اجير نشده در حكم مستطيع است و حجّ او حجّ واجب محسوب مي شود.

سؤال 154 شخصي كه يك پاي او قطع شده به نيابت از ديگري به حج آمده است، آيا نيابت او صحيح است؟

جواب: نيابت او مانعي ندارد.

سؤال 155 آيا نايبِ معذورِ در انجام برخي اعمال حج، مي تواند در آن اعمال ديگري را اجير كند؟ آيا مي تواند پول نيابت را به ديگري بدهد كه اصل حج را بجا آورد؟

جواب: نيابت معذور بنابر احتياط واجب صحيح نيست، و بايد پول را به صاحبش برگرداند، مگر اين كه از طرف صاحب پول مجاز در نايب گرفتن باشد كه در اين صورت مي تواند شخص ديگري را در تمام عمل حج نايب كند، و در صورتي كه بدون اجازه، نيابت را به ديگري واگذار كند، و او عمل را انجام دهد، حج از طرف منوب عنه انجام مي شود، ولي نايب اوّل بايد پول را به صاحبش برگرداند (مگر اين كه صاحبش راضي گردد) و صاحب پول ضامن چيزي نيست، و نايب اوّل بايد اجرت نايب دوّم را بپردازد.

سؤال 156 برخي از خدمه كاروانهاي حج، قبول نيابت مي كنند، ولي ناچارند براي انجام كارهاي لازم در مني، يا جهت همراهي با افراد عاجز و ناتوان، نيمه شب از مشعر به مني بروند، آيا نيابت آنها صحيح است؟

ص: 590

واب: نيابت آنها صحيح است.

سؤال 157 كساني كه مجاز هستند در شب عيد قربان بعد از درك وقوف اضطراري مشعر به مني بروند، آيا همه آنها از معذورين مي باشند كه نيابت آنها، هر چند به صورت مجّاني، مورد اشكال است، يا چنين عذري مضرّ به نيابت نيست؟

جواب: نيابت در اين گونه موارد صحيح است.

سؤال 158 آيا نايب مي تواند شرط كند كه مثلا براي طواف نساء يا عمل ديگري كه نيابت بردار است، نايب بگيرد؟ آيا اين شرط نافذ است؟

جواب: اگر عذر دارد نمي تواند قبول كند؛ بلي در قرباني مي تواند ديگري را نايب كند و شرط لازم نيست.

سؤال 159 كسي كه احتمال مي دهد نتواند اعمال حج را به نحو عادي انجام دهد، و ممكن است حجّ تمتّع را مبدّل به حجّ افراد كند، آيا مي تواند از حجّ واجب نيابت كند؟

جواب: مي تواند نيابت كند، ولي اگر وظيفه او عدول به حجّ اِفراد شد، احتياط آن است كه منوب عنه به آن حج اكتفا نكند، مگر اين كه از عذرهايي باشد كه در حج احياناً پيش مي آيد.

سؤال 160 كساني كه در حال اجير شدن از معذورين نبوده، ولي بعداً و در اثناء عمل عذري براي آنها حاصل شده، و طبق وظيفه معذورين عمل كرده اند، آيا نيابتشان صحيح است، و مستحقّ تمام اجرت مي باشند؟

جواب: اشكال ندارد.

سؤال 161 كسي كه نماز او صحيح نيست، آيا نيابت او براي حج صحيح است؟

جواب: اگر از قرائت صحيح معذور است، نيابت و احرام او بنابر احتياط واجب باطل است، و اگر معذور نيست

ص: 591

صحيح است، ولي بايد قرائت خود را درست كند؛ يعني در صورتي كه بتواند در خلال اين مدّت تا موقع نماز طواف، نمازش را كامل كند اجير شدن او مانعي ندارد.

سؤال 162 آيا كسي كه قرائتش درست نيست، مي تواند تبرّعاً و به طور مجّاني، از طرف كسي كه حجّ واجب بر عهده دارد نيابت كند؟ يا براي نيابت در حج يا عمره اجير شود؟

جواب: نيابت چنين شخصي، هر چند تبرّعي باشد، بنابر احتياط واجب صحيح نيست؛ مگر آن كه بتواند قرائت خود را تصحيح كند.

سؤال 163 زني كه روز دهم، يازدهم و دوازدهم قادر بر رمي جمرات نيست، ولي مي تواند شبها رمي جمره نمايد، و يا در روز سيزدهم قضاي هر سه روز را بجا آورد، آيا مي تواند نيابت كند؟

جواب: نيابت او صحيح است، و بايد شبها به جاي روز رمي كند.

سؤال 164 كسي كه نماز او چندان كامل نيست، اگر براي خود، يا به نيابت از ديگري به حج برود، آيا مي تواند شخصي كه قرائت نمازش صحيح است را نايب كند؟

جواب: در مورد حجِّ خودش، بايد به اندازه اي كه توانايي دارد انجام دهد، و كوشش كند تا آنجا كه مي تواند قرائت نماز را اصلاح كند، ولي اگر قرائتش صحيح نيست، نايب شدن او براي ديگران مشكل است.

سؤال 165 اگر كسي كه ديگري را نايب كرده، يا منوب عنه، به هنگام نيابت بداند كه نايب جزء معذورين است، لطفاً بفرمائيد:

الف) آيا اخذ اجرت براي نايب حلال است؟

ب) آيا حجّ نيابتي او صحيح و از منوب عنه كفايت مي كند؟

جواب:

ص: 592

اگر نايب نمي دانسته كه حجّ نيابتي معذور صحيح نيست، و منوب عنه مي دانسته، بايد اجرة المثل او را بپردازد، ولي اين حج از منوب عنه كفايت نمي كند.

سؤال 166 معذور به چه كسي گفته مي شود؟ آيا كسي كه نمي تواند نماز طواف را صحيح بخواند، يا نمي تواند خودش رمي جمرات كند، يا نمي تواند قرباني نمايد، و يا نمي تواند يكي ديگر از واجبات حج، اعم از اركان و غير اركان، را انجام دهد معذور شمرده مي شود؟

جواب: هر كس نتواند اعمال اختياري حج را انجام دهد معذور است، و نمي تواند نايب شود؛ البتّه عذرهايي كه در اثناء حج پيش مي آيد مانع صحّت نيابت نيست. همچنين اقدام شخص حاجي به قرباني در حال اختيار نيز شرط نيابت نمي باشد.

سؤال 167 شخصي معذور است، ولي عذرش به گونه اي است كه ضرري به حج و عمره خودش نمي زند. آيا چنين شخصي حق دارد به

شكل تبرّعي (مجّاني) از سوي پدر يا مادر يا همسر يا يكي از اموات، يا حضرات معصومين (عليهم السلام) عمره يا حجّ نيابتي بجا آورد؟

جواب: اشكالي ندارد.

اين امور در نايب شرط نيست

1 عمل بر طبق فتواي منوب عنه

سؤال 168 آيا بر نايب واجب است كه طبق فتواي مرجع تقليد منوب عنه اعمال حج خود را انجام دهد، يا بايد مطابق وظيفه خودش عمل كند؟

جواب: ملاك وظيفه خود اوست، ولي اگر به كيفيّت خاصّي اجير شده، مثلا از او خواسته اند كه بر طبق فلان فتوي عمل كند، بايد طوري انجام دهد كه هم آن كيفيّت خاص مراعات شود، و هم وظيفه اش انجام

ص: 593

گردد.

سؤال 169 آيا در مسأله نيابت حج لازم است اجير و مستأجر از يكديگر سؤال كنند كه مقلّد چه كسي هستند؟

جواب: لازم نيست، و اجير مطابق تقليد خودش عمل مي كند.

2 نيابت زن از زن، و مرد از مرد

سؤال 170 آيا زن به نيابت از ديگري مي تواند نماز طواف بخواند؟

جواب: در مواردي كه نيابت جايز است مانعي ندارد.

سؤال 171 مردي وصيّت كرده براي او حج بجا آورند. آيا دختر، يا همسرش نيز مي توانند به نيابت از وي حج بروند؟

جواب: اگر شخص معيّني را در وصيتنامه ذكر نكرده، دختر يا همسر او هم مي توانند نيابت كنند.

3 سابقه تشرّف

سؤال 172 آيا «صرورة»، يعني كسي كه تاكنون به حج مشرّف نشده، مي تواند نايب شود؟ اگر مرد باشد يا زن، از طرف مرد باشد يا زن، تفاوتي دارد؟

جواب: نيابت «صرورة»، چه مرد باشد و چه زن، جايز است؛ خواه از طرف مرد باشد، يا از طرف زن؛ ولي نيابت زن، مخصوصاً اگر منوب عنه مرد باشد، كراهت دارد.

سؤالات ديگر نيابت
اشاره

سؤال 173 شخصي از قم براي حجّ بلدي اجير شده، در حالي كه ساكن اراك است. وي در نظر داشته كه به قم برود و از آنجا حركت كند، پس از چند روز، در حالي كه از موضوع غافل بوده، براي انجام كار ديگري به قم و سپس به تهران مي رود. آيا همان نيّت قبلي براي حركت از قم كافي است، يا بايد به قم برگردد، و از آنجا نيّت حج بلدي كند؟ اگر از ايران خارج شده باشد چه وظيفه اي دارد؟

جواب: اگر مي

ص: 594

تواند، بايد برگردد؛ مگر اين كه نيّت در اعماق ذهنش وجود داشته باشد، و چنانچه برنگشت، هر چند در صورت امكان، و حج را انجام داد، حجّ او صحيح است؛ ولي اجرتش به همان نسبت كم مي شود، مگر اين كه اجير كنندگان راضي شوند.

سؤال 174 آيا شخص زنده، در مواردي كه مجاز به گرفتن نايب است، بايد از «بلد» نايب بگيرد، يا از «ميقات»؟ اگر ديگري براي او نايب بگيرد كفايت مي كند؟

جواب: نايب گرفتن از ميقات كفايت مي كند، و خودش بايد نايب بگيرد، و نايب گرفتن ديگري براي او كافي نيست، مگر اين كه از طرف او وكالت داشته باشد.

سؤال 175 كسي كه حجّ نيابي انجام مي دهد اگر در قرباني، شخص ديگري را وكيل كند، قرباني كننده، كه نايبِ نايب است، چگونه نيّت نمايد؟ آيا بايد نيّت كند كه به وكالت از سوي ميّت قرباني مي كنم، يا به وكالت از سوي نايب ميّت؟ و در هر صورت، آيا ذكر نام ميّت هم لازم است؟

جواب: بردن نام ميّت لازم نيست، بلكه كافي است نيّت كند كه آنچه را بر عهده نايب است انجام مي دهد.

سؤال 176 نايبي پس از ورود به مكّه شك مي كند كه آيا هنگام نيّتِ احرام، نيّتِ نيابت كرده يا نه؟ آيا بايد به ميقات برگردد و مجدّداً به نيّت منوب عنه مُحرم شود، يا حج براي خودش محسوب مي شود، و ديگر نمي تواند نايب باشد؟

جواب: در نيّت، گذراندن از ذهن لازم نيست. اگر انگيزه او از آمدن به مكّه و احرام نيابت بوده، عمل را به عنوان نيابت انجام

ص: 595

مي دهد، ولي اگر از اوّل مردّد بوده به چه قصدي حج بجا آورد، مي تواند به نيّت اجمالي (يعني همان نيّت موقع احرام) عمل خود را به اتمام برساند، ولي براي نيابت كفايت نمي كند.

سؤال 177 آيا براي كسي كه در طواف عمره تمتّع يا طواف حج، نايب شده جايز است كه طواف را در غير ايّام حج انجام دهد؟

جواب: بايد طواف حجّ تمتّع را تا آخر ذي الحجّه، و طواف عمره تمتّع را در ماههاي حج، قبل از عرفات بجا آورد.

سؤال 178 آيا بر نايب لازم است علاوه بر طواف نساء كه به نيّت منوب عنه بجا مي آورد، براي خود نيز طواف نساء انجام دهد؟

جواب: واجب نيست.

سؤال 179 اگر مردي كه قادر است در روز رمي جمرات كند، از سوي زني نايب شود، آيا مي تواند رمي را در شب انجام دهد؟

جواب: نمي تواند.

سؤال 180 شخصي در ميقات محرم شده، و لبّيك مي گويد، سپس به فكر مي افتد كه چون سفر دوّم اوست، براي پدر، يا مادر، يا يكي از خويشاوندان، حجّ تبرّعي انجام دهد. آيا مي تواند عدول كند، و دوباره به نيّت شخص مورد نظر محرم شود؟

جواب: اگر به احرام صحيح محرم شده نمي تواند نيّت را عوض كند؛ بلكه بايد عملش را به همان نيّتي كه در احرام داشته به انجام برساند.

سؤال 181 شخصي به عنوان نيابت از ديگري در مسجد شجره محرم شده، و به مكّه آمده است. در جلسات آموزشي مناسك حج، متوجّه مي شود كه خودش مستطيع بوده است، اكنون چه وظيفه اي دارد؟

جواب: احتياطاً

ص: 596

عمره را تمام كند، و طواف نساء را بجا آورد، و سپس به ميقات برگردد، و براي حجّ خودش محرم شود. اين در صورتي است كه اجير نشده باشد، و گرنه اجاره او صحيح است، و در آن سال مستطيع نيست.

سؤال 182 آيا نايب مي تواند با نذر قبل از ميقات محرم گردد؟

جواب: مانعي ندارد.

سؤال 183 آيا جايز است در يك سال اصالتاً از طرف خودم و نيابتاً از طرف ديگري حج بجا آورم؟

جواب: در يك سال نمي توان بيش از يك حج انجام داد، ولي مي توان در هر ماه قمري يك عمره مفرده بجا آورد.

سؤال 184 آيا مي توانيم عمره مفرده، يا طواف مستحبّي، را به نيابت از چند نفر انجام دهيم؟ آيا در اعمال آن، از جمله طواف نساء بايد نيّت همه شود، يا نيّت بعضي از آنها كافي است؟

جواب: مي توانيد به نيابت از چند نفر انجام دهيد، و بايد همه چيز آن به نيّت همه باشد.

سؤال 185 آيا انجام يك عمره مفرده استحبابي به نيّت خود، و به نيابت تبرّعي از ديگران صحيح است؟

جواب: احتياط آن است كه آن را به نيّت خود بجا آورد، و هر مقدار از ثواب آن را كه مي خواهد به ديگران هديه كند.

سؤال 186 شخصي به نيابت از پدر مرحومش عازم حج مي باشد. مخارج اعمال بعدي، از جمله فراهم كردن ارز، بر عهده كيست؟ آيا مي تواند از ثلث مال او بردارد؟

جواب: هر گاه پدرش در اوّلين فرصت استطاعت ثبت نام كرده، و قبل از رفتن به حج فوت نموده، نيابت از او

ص: 597

واجب نيست، و تنها در صورتي كه ورثه راضي باشند مي توان براي او حج بجا آورد، ولي اگر قبلا مستطيع شده، و در ثبت نام و رفتن به حج كوتاهي نموده، بايد براي او حجّ ميقاتي انجام دهند؛ مگر اين كه وصيّت كرده باشد حج بلدي بجا آورند، و آن مقدار از ارز كه براي انجام حج ضروري است از ثلث بر مي دارند، و اگر بتوانند فيش بانكي او را طبق موازين قانوني بفروشند و با قسمتي از آن اجير بگيرند، احتياط واجب آن است كه چنين كنند.

سؤال 187 پدري تمام اموالش را به دو تن از فرزندانش مصالحه مي كند؛ مشروط بر اين كه پس از مرگ وي شخصي را به نيابت از او، حداكثر ظرف چهار سال، به مكّه بفرستند. فرزندان طبق شرط در سال

چهارم كسي را از شهر خود روانه كرده اند، ولي نايب هنگامي كه به شهر ديگر رسيد شخص ديگري را براي حجّ ميقاتي اجير كرد، و نايب دوّم حجّ ميقاتي را انجام داد. در حالي كه اوّلا فرزندان ميّت از اين جريان اطّلاع نداشتند، و ثانياً حجّ ميقاتي براي مردم آنجا شناخته شده نيست.

لطفاً در اين مورد به سؤالات زير پاسخ دهيد:

الف) آيا نايب، حقّ نايب گرفتن ديگري را داشته است؟

جواب: نايب حقّ نايب قرار دادن ديگري را ندارد.

ب) آيا طبق آنچه انجام شده، ميّت بري الذّمه شده است؟

جواب: حجّ انجام گرفته صحيح مي باشد، و ميّت بري الذّمه شده است.

ج) حكم مصالحه چيست؟

جواب: مصالحه به قوّت خود باقي است.

د) آيا فرزندان به شرط عمل كرده اند؟

ص: 598

يا عمل نشده و اموال ميّت بايد بين همه ورثه تقسيم شود؟

جواب:بايد پول حج را از نايب اوّل باز پس بگيرند، و احتياط واجب آن است كه ميان ورثه تقسيم كنند.

سؤال 188 نايب عمره تمتّع را انجام داده، و بعد ناچار شده كه به ايران باز گردد. آيا مي تواند بقيّه اعمال را به ديگري واگذار نمايد، تا حج تمتّع را تكميل كند؟

جواب: نمي تواند.

سؤال 189 پيرمرد يا پيرزني محرم شده، امّا هوش و حواس كافي ندارد. مثلا به هنگام نماز از «اياك نعبد» به «غير المغضوب عليهم» منتقل مي شود آيا لازم است براي وي نايب گرفته شود؟

جواب: به مقداري كه خودش مي تواند انجام دهد، و نايب هم بگيرد.

سؤال 190 جنابعالي نيابت از چند نفر را به صورت مشترك جايز نمي دانيد. آيا در اين مساله بين اشتراك خود و ديگران، يا اشتراك چند نفر بدون خودش تفاوتي هست؟

جواب: صورت اخير اشكال ندارد (البتّه در حج و عمره استحبابي). سؤال 191 نيابت حج، يا عمره، يا طواف از سوي جنين در رحم چه حكمي دارد؟

جواب: مشروع نيست.

سؤال 192 شخصي پس از احرام عمره تمتّع متأسّفانه ديوانه شد دوستانش بدون اجازه وي برايش نايب گرفته، يا تبرّعاً و مجّاني بقيّه اعمالش را به جا آورده اند. آيا اين كار براي آن شخص كفايت كرده، و از احرام خارج شده است؟ اگر پولي خرج شده باشد، آيا مي توان از وليّ مجنون گرفت؟

جواب: نيابت مزبور كفايت نمي كند، و شخص اوّل همچنان در احرام باقي است، و پولي كه خرج شده از جيب كسي كه

ص: 599

خرج كرده رفته، و نمي تواند از وليّ مجنون بگيرد، ولي چنانچه او را فريب داده باشد، مثلا كسي گفته باشد شما اين كار را انجام دهيد من اجرت آن را از وليّ او مي گيرم و به شما مي دهم، در اين صورت مي تواند از همين شخص بگيرد، و احتياط آن است كه وليّ مجنون براي او نايب بگيرد كه بقيّه اعمالش را انجام دهند.

سؤال 193 آيا نيابت خدمه اي كه پيش از طلوع صبح به همراه خانمها به مني مي روند، ولي قبل از طلوع آفتاب خود را به مشعر رسانده، و وقوف ركني مشعر را درك مي كنند، صحيح است؟

جواب: اگر لازم است با زنها به مني بروند گناهي نكرده اند، و چنانچه از ذوي الاعذار نبوده اند (يعني عذرشان عارضي است)، در فرض سؤال نيابت آنها اشكال ندارد.

سؤال 194 كساني كه به جهت حجّ نيابتي به حج مشرّف مي شوند، علاوه بر اعمال واجب، چه مقدار از مستحبّات را بايد به نيابت از منوب عنه انجام دهند؟

جواب: به مقداري كه معمول و متعارف در ميان حجّاج است.

نيابت در اعمال

مسأله 195 هرگاه وليّ كودك وي را محرم كند، بايد او را وادار نمايد تا آن مقدار از اعمال حجّ و عمره را كه مي تواند بجا آورد، و اگر نمي تواند، وليّ به نيابت از وي انجام دهد.

استفتائات نيابت در اعمال

جواب:آري از احرام خارج شده، و مي تواند ازدواج كند.

سؤال 197 يكي از حجّاج را در روز عيد قربان و قبل از تراشيدن سر دستگير كرده و به ايران فرستاده اند. آيا رفقاي او مي توانند از وي نيابت

ص: 600

نموده، بقيّه اعمالش را انجام دهند؟ چنين شخصي چگونه از احرام خارج مي شود؟

[78]

جواب: اين كار بدون اين كه نيابت به كسي بدهد صحيح نيست، و براي خروج از احرام اگر ممكن است بايد به مني بيايد و تقصير كند، سپس اعمال بعدي را انجام دهد تا از احرام خارج شود، و اگر نمي تواند به مني برود، در محلّ خودش حلق يا تقصير مي كند، و بنابر احتياط مستحب موهاي خود را به مني مي فرستد، و براي اعمال بعدي نايب مي گيرد.

سؤال 198 زني در روز نهم ذي الحجّه، در صحراي عرفات ديوانه مي شود، و او را به بيمارستان منتقل مي كنند. همراهانش تا آخرين لحظه اي كه مي توانستند در مكّه بمانند، همراهش ماندند، ولي متأسّفانه بهبودي نيافت. آيا شوهرش كه همراه اوست مي تواند براي او نايب بگيرد، يا خودش باقي اعمال او را انجام دهد؟

جواب: در صورتي كه سال اوّل استطاعت اوست حج بر او واجب نشده، و لازم نيست براي او نايب بگيرند، و اگر عاقل شد بايد به وظائف خود عمل كند، و چنانچه وقت گذشته لااقل اعمال عمره مفرده را بجا آورد تا از احرام خارج شود.

سؤال 199 آيا شرط ايمانِ نايب، كه در اصل نيابت حج شرط است، در ذبح و ساير اعمالي كه نيابت در آن جايز است، مثل رمي جمرات و طواف، نيز شرط است؟

جواب: در ذبح شرط نيست؛ ولي در بقيّه موارد بنابر احتياط واجب شرط است.

فصل سوّم: حجّ مستحبّي

مسأله 200 مستحب است براي كساني كه استطاعت ندارند، يا ساير شرايط در آنها جمع نيست، يا حج

ص: 601

واجب را بجا آورده اند، حج بجا آورند، بلكه مستحب است هر سال تكرار كنند؛ ولي چنانچه ازدحام بيش از حدّ حجّاج، توليد مزاحمت شديد براي كساني كه هنوز حج بجا نياورده اند مي كند، سزاوار است كساني كه حجّ واجب بجا آورده اند موقّتاً از انجام حجّ مستحبّي خودداري نمايند. همچنين سزاوار است هنگام نوبت گذاري، مسؤولين نوبت را به كساني دهند كه مي خواهند براي نخستين بار حجّ واجب بجا آورند، ولي اگر خانه خدا (فرضاً) يك سال به اندازه كافي زائر نداشته باشد، بر حاكم شرع واجب است عدّه اي را با هزينه بيت المال به حج بفرستد؛ هر چند حجّ واجب خود را انجام داده باشند.

مسأله 201 در حجّ مستحبّي زن، اجازه شوهر لازم است. حتّي اگر حجّ مستحبّي فرزند بدون اجازه پدر يا مادر باعث آزار آنها شود اشكال دارد.

مسأله 202 كسي كه هزينه حج را ندارد مستحبّ است قرض كند و به حج برود؛ مشروط بر اين كه بتواند قرض را بدون مشقّت اداء كند.

مسأله 203 كسي كه مال ندارد تا با آن به حج برود، مستحب است با اجير شدن و نيابت از ديگري، به حج برود.

مسأله 204 مستحبّ است در وقت خارج شدن از مكّه، نيّت برگشتن نمايد، و مكروه است قصد بر نگشتن داشته باشد؛ مگر اين كه انجام حج هاي مستحبّي پي در پي سبب محروميّت انجام دهندگان حج واجب شود، كه در اين صورت بهتر است مجال را به آنها بدهند.

مسأله 205 مستحبّ است كه از اموال خود از طرف خويشاوندان يا دوستان و بزرگان حج بجا آورد؛ چه

ص: 602

زنده باشند، يا از دنيا رفته باشند. همچنين مستحب است از طرف معصومين (عليهم السلام) حجّ نيابتي انجام دهد، و نيز انجام طواف از طرف آنها، يا ديگران مستحبّ است؛ مشروط بر اين كه آنها در مكّه نباشند، يا معذور باشند.

مسأله 206 بعد از انجام حجّ مستحبّي مي تواند ثواب آن را به ديگري هديه كند، همان گونه كه مي تواند هنگام شروع آن را به نيّت ديگري آغاز كند.

فصل چهارم: حجّ نذري

مسأله 207 كسي كه عاقل و بالغ باشد، و از روي قصد و اختيار نذر كند كه حج بجا آورد، حج بر او واجب مي شود؛ ولي نذر زن بدون اجازه شوهر در صورتي كه با حقّ او منافات داشته باشد جايز نيست، و در صورتي كه منافات نداشته باشد صحيح است، مثل اين كه زن همسفر شوهر باشد.

مسأله 208 اگر خانمي قبل از ازدواج نذر كرده باشد كه حجّي بجا آورد، پس از ازدواج جهت انجام فريضه حج، اجازه شوهر لازم است، و شوهر حقّ ممانعت دارد.

مسأله 209 هرگاه نذر حج كند و زماني براي آن تعيين نكند مي تواند آن را تأخير بيندازد؛ (ولي احتياط آن است كه زياد به تأخير نيندازد). و اگر زماني براي آن معيّن كرده، واجب است در همان زمان انجام دهد، و چنانچه عمداً انجام ندهد بايد كفّاره(1) بدهد، و احتياط آن است كه حج را نيز قضا كند.

مسأله 210 هرگاه كسي نذر كند اگر فلان حاجتش روا شد حج بجا آورد،

*****

1. كفّاره نذر مانند كفّاره روزه ماه مبارك رمضان است.

و قبل از روا شدن آن از دنيا برود، قضاي نذر

ص: 603

لازم نيست؛ امّا اگر بعد از روا شدن حاجت از دنيا برود، بايد ورثه او آن را قضا كنند، يا براي او اجير بگيرند، و احتياط آن است كه پول آن را با رضايت ورثه (اگر همه كبير باشند) از اصل تركه بردارند.

فصل پنجم: حجّ بذلي

مسأله 211 هرگاه كسي مخارج رفتن به مكّه را ندارد، ولي ديگري مالي به او مي بخشد، يا در اختيار او مي گذارد كه با آن حج برود، و مخارج زن و فرزند او را نيز در اين مدّت مي پردازد، بر چنين كسي حج واجب است؛ هر چند بدهكار باشد، و در موقع بازگشت نيز وسيله كافي براي امرار معاش نداشته باشد، و قبول كردن چنين هديه اي واجب است، مگر اين كه منّت، يا ضرر، يا مشقّت غير قابل تحمّلي به همراه داشته باشد، و اين حج كفايت از حجّ واجب مي كند، و آن را حجّ بذلي مي نامند.

مسأله 212 اگر شخصي مالي معادل مخارج حجّ به ديگري ببخشد كه حج بجاي آورد، بايد قبول كند و طبق شرط عمل نمايد. همچنين اگر پول دهنده بگويد: «مخيّر هستي كه با آن حج بجا آوري، يا در راه ديگر مصرف كني» در اين صورت نيز بايد حج بجا آورد؛ بلكه اگر اسم حج را هم نياورد، و فقط مال را به او ببخشد، احتياط آن است كه قبول كند و حج بجا آورد؛ مشروط بر اين كه در بازگشت زندگي او تأمين باشد، و چنين حجّي، كفايت از حجّ واجب مي كند.

مسأله 213 در حجّ بذلي، دهنده پول مي تواند از بذلش برگردد (مگر اين كه خويشاوند يكديگر

ص: 604

باشند) ولي اگر در بين راه باشد، بايد هزينه بازگشت او را بپردازد، و اگر بعد از احرام باشد، بازگشت او اشكال دارد.

مسأله 214 قرباني در حجّ بذلي بر عهده دهنده پول (باذل) مي باشد، ولي كفّارات بر عهده وي نيست، هر چند احتياط مستحب آن است كه كفّارات غير عمدي را بپردازد. و اگر باذل پول قرباني را ندهد حج واجب نمي شود. مگر اين كه در بازگشت زندگي او تأمين باشد، كه در اين صورت حج بر وي واجب مي گردد، و به جاي قرباني روزه مي گيرد.

مسأله 215 مواردي كه شخص، يا نهاد، يا ارگاني، فردي را بدون اين كه ملزم به انجام كاري باشد به حج مي فرستد، شبيه حجّ بذلي است، و قبول آن لازم است و كفايت از حجّ واجب مي كند.

مسأله 216 كسي كه توانايي سفر حج ندارد، و اميدي به تواناييش در آينده نيز نمي باشد، علاوه بر اين، از نظر مالي نيز مستطيع نيست، اگر شخصي نفقه حج او را بدهد، حج بر او واجب نمي شود تا شخصي را نايب كند كه از طرف او به حج برود، همچنين است اگر شخصي او را ميهمان كند.

فصل ششم: اقسام حج

اقسام حج

مسأله 217 حج بر سه گونه است: «حجّ تمتّع»، «حجّ قِران» و «حجّ اِفراد».

مسأله 218 «حجّ تمتّع» وظيفه كساني است كه فاصله محلّ سكونت آنها تا مكّه معظّمه چهل و هشت ميل (يعني حدود هشتاد و شش كيلومتر) يا بيشتر باشد و «حجّ قِران» و «اِفراد» وظيفه اهالي مكّه معظّمه و كساني است كه منازل آنها در كمتر از اين مسافت قرار داشته باشد.

مسأله

ص: 605

219 كسي كه اهل مكّه است اگر به خارج از مكّه سفر كند، سپس به سوي مكّه بازگردد، مي تواند «حجّ تمتّع» يا «حجّ قِران» و «اِفراد» بجا آورد.

مسأله 220 كسي كه خارج از مسافت مذكور زندگي مي كند، هرگاه بيش از دو سال در مكّه اقامت نمايد، وظيفه او همان وظيفه اهل مكّه است؛ خواه قبلا مستطيع بوده، و يا پس از اقامت مستطيع شده باشد، و خواه اقامت او به قصد هميشگي باشد، يا به قصد يك مدّت محدود.

مسأله 221 «حجّ اِفراد» مانند «حج تمتّع» است، با اين تفاوت كه اوّلا: در حجّ تمتّع قرباني هست و در «حجّ اِفراد» قرباني واجب نيست؛ هر چند استحباب دارد. ثانياً: عمره حجّ اِفراد پس از انجام مناسك حجّ است، بر خلاف عمره تمتّع كه قبل از حج انجام مي شود. ثالثاً: عمره تمتّع طواف نساء ندارد، ولي عمره مفرده كه بعد از حجّ اِفراد انجام مي شود طواف نساء دارد. در حقيقت اين گونه افراد دو طواف نساء انجام مي دهند؛ يكي در پايان حج و ديگري در پايان عمره مفرده.

مسأله 222 زن حائض يا كسي كه به واسطه ضيق وقت نمي تواند عمره تمتّع بجا آورد، بايد قصد حجّ افراد كند، و با همان احرام عمره تمتّع كه عدول به اِفراد كرده به عرفات برود، و مثل ساير حجّاج تمام اعمال حج را به جز قرباني كه بر او واجب نيست انجام دهد؛ و به اين ترتيب حجّ او كامل مي شود، و بعد عمره مفرده بجا مي آورد.

استفتائات اقسام حج

سؤال 223 آيا منظور از اقامت دو سال در مكّه معظّمه، اقامت

ص: 606

مستمر و پي در پي است، يا اين حكم شامل كساني كه چندين ماه از سال را در آنجا مقيم هستند، مخصوصاً ماههاي حج، و در طول سه چهار سال در مجموع دو سال آن را در مكّه بوده اند، نيز مي شود؟

جواب: منظور اقامت مستمرّ عرفي است.

سؤال 224 عمره مفرده در حجّ اِفراد را تا چه زماني مي توان بدون عذر تأخير انداخت؟

جواب: احتياط آن است كه تأخير نيندازد.

سؤال 225 كسي كه حجش تبديل به حجّ افراد شده و بايد بعد از حج عمره مفرده بجا آورد، اگر همان سال عمره مفرده را انجام ندهد، بلكه سال بعد كه به حج مي رود، عمره مفرده را بعد از اعمال حج بجا آورد، آيا كفايت مي كند؟

جواب: بايد توجّه داشت كه عمره مفرده را در هر ماه از سال مي توان انجام داد؛ ولي چون وجوب آن ظاهراً فوري است، نبايد تأخير بيندازد.

فصل هفتم: حجّ تمتّع

حج تمتع

مسأله 226 صورت حجّ تمتّع به طور اجمال چنين است:

الف) عمره تمتّع

عمره تمتّع حتماً بايد در ماههاي حج (شوّال، ذي القعده و ذي الحجّه) واقع شود؛ و عمره تمتّع از پنج عمل زير تشكيل مي شود:

1 احرام بستن از ميقات به قصد عمره تمتّع.

2 هفت بار طواف خانه كعبه.

3 دو ركعت نماز طواف نزد مقام ابراهيم.

4 سعي بين صفا و مروه (هفت بار).

5 تقصير، يعني كوتاه كردن مقداري از مو يا ناخن، ولي به گرفتن ناخن قناعت نشود.

پس از انجام اعمال پنجگانه فوق، از احرام بيرون مي آيد، و تمام چيزهايي كه به خاطر احرام بر او حرام شده

ص: 607

بود حلال مي شود.

ب) حجّ تمتّع

حجّ تمتّع شامل اعمال زير است:

1 احرام بستن از مكّه.

2 وقوف (توقّف كردن) در «عرفات» از ظهر تا غروب روز نهم ذي الحجّه.

3 وقوف در مشعر الحرام و ماندن در آنجا از طلوع فجر روز عيد قربان تا طلوع آفتاب.

4 رفتن به مني و رمي جمره عقبه (يعني هفت سنگ كوچك به محلّي كه در آخر مني قرار دارد، و نامش «جمره عقبه» است، مي زند).

5 قرباني كردن در مني روز عيد قربان (دهم ذي الحجّه).

6 حلق يا تقصير، يعني تراشيدن موي سر يا كوتاه كردن مقداري از مو يا ناخن؛ ولي به ناخن تنها قناعت نكند.

با انجام اين شش عمل تمام آنچه با احرام بر او حرام شده بود حلال مي شود، جز همسر و بوي خوش.

7 هفت دور طواف خانه كعبه (اين طواف، طواف زيارت نام دارد).

8 بجا آوردن دو ركعت نماز طواف.

9 سعي (رفت و آمد) ميان صفا و مروه.

هنگامي كه اين سه عمل هم انجام شد، بوي خوش نيز بر محرم حلال مي شود.

10 طواف ديگري اطراف خانه كعبه بجا مي آورد، و اين طواف، طواف نساء نام دارد.

11 دو ركعت نماز طواف نساء.

با انجام اين دو عمل، همسر نيز بر او حلال مي شود.

12 بازگشت به مني و اقامت شب يازدهم و دوازدهم (و در بعضي حالات شب سيزدهم) در آنجا.

13 رمي جمرات سه گانه (يعني انداختن هفت سنگ در روز يازدهم و دوازدهم به هر كدام از سه محلّي كه در مني قرار دارد، و اين

ص: 608

سه محل جمره اولي، و وسطي، و جمره عقبه نام دارد).

بعد از ظهر روز دوازدهم با انجام اين اعمال، مي تواند به مكّه باز گردد و حجّ او تمام است.

اين بود اعمال پنجگانه عمره تمتّع و اعمال سيزده گانه حجّ تمتّع، كه شرح جزئيّات آن در مسائل آينده خواهد آمد.

مسأله 227 لازم نيست حاجي تمام احكام حج را قبل از سفر حج بداند، و كافي است كه نيّت عمره تمتّع يا حجّ تمتّع نمايد؛ يعني نيّت كند عبادتي را كه خداوند بر او واجب كرده انجام دهد، و تفصيل هر يك از اعمال را به هنگام عمل از روحاني كاروان، يا رساله مناسك حج فرا گيرد، و سپس عمل كند. البتّه فراگيري اعمال حج قبل از سفر حج بهتر و موافق احتياط است.

شرايط حجّ تمتّع

مسأله 228 در حجّ تمتّع پنج چيز شرط است:

1 نيّت؛ يعني قصد كند براي خدا اين اعمال را به عنوان «حجّ تمتّع» بجا آورد؛ بنابراين اگر نوع ديگري از حج را قصد كند، يا مردّد ميان «حجّ تمتّع» و نوع ديگري باشد، يا قصد او خالص براي خدا نباشد، حجّش صحيح نيست.

2 «عمره» و «حج» بايد هر دو در ماههاي حج (ماه شوّال، ذي القعده و ذي الحجّه) واقع شود؛ بنابراين اگر تمام عمره، يا قسمتي از آن، را قبل از ماه شوّال انجام دهد كافي نيست.

3 احرام «حجّ تمتّع» همانطور كه گفته شد، بايد از خود مكّه باشد، و تفاوتي ميان محلّه ها و مناطق مختلف مكّه قديم و جديد نيست، خواه از منزل باشد، يا از مسجد الحرام، حتّي در كوچه يا خيابان مكّه

ص: 609

مي تواند قصد احرام كند، ولي بهتر از همه جا براي احرام حج «مسجد الحرام» است.

4 «عمره تمتّع» و «حجّ تمتّع» هر دو را بايد در يك سال انجام دهد؛ بنابراين اگر يكي را امسال و ديگري را سال ديگر در ماههاي حج انجام دهد صحيح نيست.

5 در صورتي كه «حجّ تمتّع» عنوان نيابت داشته باشد بايد «عمره» و «حج» هر دو به وسيله يك نفر انجام شود؛ بنابراين اگر يك نفر عمره تمتّع، و ديگري حج را بجا آورد، كافي نيست.

مسأله 229 شهر مكّه امروز بسيار بزرگ شده است، با اين حال تمام آنچه به نام مكّه ناميده مي شود احكام مكّه را دارد، همان گونه كه مسجد الحرام توسعه يافته، در عين حال تمام آن احكام مسجد الحرام را دارد.

مسأله 230 كسي كه وظيفه او «حجّ تمتّع» است نمي تواند به «حجّ اِفراد» يا «حجّ قِران» تغيير نيّت دهد؛ مگر اين كه وقت تنگ باشد، به طوري كه نتواند عمره تمتّع را تمام كرده و به حج برسد. در اين صورت مي تواند «عمره تمتّع» را رها كرده، نيّت حجّ اِفراد يا قِران كند، و وظائف حج را بجا آورد، و بعد از پايان حج، عمره مفرده انجام دهد (مانند ساير كساني كه حجّ قِران و اِفراد انجام مي دهند) و منظور از تنگ بودن وقت براي حج اين است كه نتواند وقوف در عرفات را، كه از ظهر تا غروب روز عرفه است، درك كند.

مسأله 231 هرگاه زن گرفتار عادت ماهانه شود و نتواند طواف و نماز طواف را، كه شرط آن طهارت است، پيش از رسيدن

ص: 610

زمان اعمال حج (و وقوف به عرفات) انجام دهد، بايد نيّت حجّ اِفراد كند، و با همان احرام به عرفات برود، و اعمال حج را انجام دهد، و بعد از بازگشت به مكّه و پاك شدن، طوافهاي حج و نمازهاي طواف را انجام دهد، و پس از اتمام حج براي عمره مفرده به مسجد تنعيم كه در حاشيه مكّه قرار دارد رفته و از آنجا محرم شود، و اعمال عمره مفرده را انجام دهد، و احتياط واجب آن است كه در پايان آن طواف نساء را نيز بجا آورد.

مسأله 232 مانعي ندارد كه زنان به وسيله خوردن قرص و مانند آن از

عادت ماهانه خود جلوگيري كرده؛ تا بتوانند اعمال حجّ تمتّع، از جمله طواف و نماز طواف را، در حال پاكي انجام دهند.

مسأله 233 در احرام طهارت شرط نيست بنابراين شخص حائض و مستحاضه و جنب مي توانند محرم شوند هر چند استحباب مؤكّد پاك بودن است (طهارت فقط در طواف و نماز طواف شرط است).(1)

__________________

1. وظيفه مستحاضه، حائض و جنب در بخش استفتائات شرايط طواف، صفحه 182 به بعد آمده است.

فصل هشتم ميقات هاي إحرام

ميقاتهاي احرام

مسأله 234 منظور از ميقات جايي است كه بايد از آنجا براي حج يا عمره احرام بست، و بدون احرام نمي توان از آن گذشت.

مسأله 235 ميقاتهاي احرام ده محل است، كه پنج ميقات آن است اصلي است:

1 مسجد شجره

مسأله 236 «مسجد شجره» در كنار مدينه قرار دارد، و امروز به نام «آبار علي» معروف است، آن را «ذو الحليفه» نيز مي نامند. تمام كساني كه مي خواهند از راه مدينه به حج بروند بايد

ص: 611

از آنجا مُحرم شوند، و جايز نيست تأخير بيندازند، و مثلا از «جحفه» كه ميان راه مكّه و مدينه است محرم شوند، مگر بيماران و افراد ضعيف و كساني كه موانع ديگري دارند، و نمي توانند از مسجد شجره محرم شوند.

مسأله 237 واجب نيست احرام از داخل مسجد شجره باشد، بلكه مي توان در كنار مسجد نيز احرام بست، و تفاوتي ميان مسجد سابق، و مسجد امروز كه بسيار توسعه يافته وجود ندارد؛ بنابراين، زناني كه در حال عادت ماهانه هستند مي توانند در بيرون مسجد احرام ببندند.

مسأله 238 شخص جنب يا حائض مي تواند در حال عبور از مسجد محرم شود، و نبايد در مسجد توقّف كند. همان گونه كه مي تواند در خارج از مسجد محرم شود.

مسأله 239 چنانچه شخص جنب يا حائض بر اثر ازدحام جمعيّت نتواند در حال عبور از مسجد احرام ببندد، و بنا به عللي موفّق بر غسل نيز نشود، مي تواند تيمّم بدل از غسل حيض يا جنابت كند، و از داخل مسجد محرم شود، و نيز مي تواند بيرون مسجد احرام ببندد.

مسأله 240 احتياط مستحب آن است كه از خود مسجد شجره محرم شوند، نه در كنار و اطراف مسجد، و مستحبّ است كه در محلّ اصلي و قديمي مسجد احرام ببندند؛ هر چند در قسمتهاي توسعه يافته مسجد، بلكه در خارج از مسجد چنان كه گفتيم نيز مي توان احرام بست.

2 جُحْفَه

مسأله 241 «جحفه» محلّي است ميان مكّه و مدينه در فاصله 150 كيلومتري مكّه، و فعلا با جادّه اصلي مقداري فاصله دارد، و در آنجا مسجد بزرگي ساخته اند،

ص: 612

و آن، ميقات كساني است كه از مصر و شمال آفريقا و سوريه و اردن و لبنان (از طريق زميني) به حج مي آيند، بلكه ميقات تمام كساني است كه از آنجا عبور مي كنند.

مسأله 242 مسلمانان ايران و ساير نقاط كه با هواپيما وارد فرودگاه جدّه مي شوند، و نمي خواهند به مدينه بروند، مي توانند به جحفه رفته و از آنجا محرم شوند، سپس به مكّه بروند، و چنين افرادي نمي توانند از جدّه يا حديبيّه براي عمره تمتّع محرم شوند.

مسأله 243 همان گونه كه گفته شد در جحفه مسجدي است كه مي توان از بيرون يا داخل آن احرام بست، و بهتر داخل مسجد است، ولي زنان حائض از بيرون مسجد محرم مي شوند.

3 وادي عقيق

مسأله 244 «وادي عقيق» محلّي است در سمت شمال شرقي مكّه، كه حدود 94 كيلومتر با آن فاصله دارد، و آن، ميقات اهل «عراق» و مردم «نجد» است، و تمام كساني كه از آن محل عبور مي كنند، مي توانند از آنجا مُحرِم شوند. اين ميقات داراي سه قسمت است: قسمت اوّل را «مَسْلخ» مي نامند، و قسمت دوم را «غَمره»، و قسمت سوم را «ذات عرق» مي گويند، و احرام بستن از تمام آنها جايز است، هر چند افضل احرام از «مسلخ» است.

4 قرن المنازل

مسأله 245 «قرن المنازل» محلّي است نزديك «طائف» كه حدود 94 كيلومتر با مكّه فاصله دارد، و آن ميقات مردم آنجا، يا كساني است كه از آنجا عبور مي كنند. بلكه تمام كساني كه وارد جدّه مي شوند، مي توانند به آنجا رفته و از آنجا

ص: 613

محرم شوند، هم اكنون در آنجا مسجدي وجود دارد كه همه مي توانند از آن محرم شوند.

5 يلملم

مسأله 246 «يلملم» نام كوهي است در نواحي جنوبي مكّه، كه حدود 84 كيلومتر با آن فاصله دارد، و آن، ميقات كساني است كه از جنوب شبه جزيره عربستان، مانند يمن، به سوي مكّه مي آيند، و نيز تمام كساني كه از آنجا مي گذرند، مي توانند از آنجا محرم شوند.

اين پنج ميقات، ميقاتهاي اصلي عمره تمتّع است.

6 شهر مكّه

مسأله 247 «مكّه» ميقات براي حجّ تمتّع است؛ يعني پس از انجام عمره، براي اداي مناسك حج، كه نخستين عمل آن رفتن به «عرفات» است، از شهر مكّه احرام مي بندد.

مسأله 248 فرقي بين محلاّت مكّه نيست، و از هر نقطه آن مي توان مُحرِم شد؛ حتّي در نقاطي كه بر اثر توسعه شهر مكّه امروز به آن اضافه شده است، ولي احتياط واجب آن است كه از محدوده حرم خارج نباشد؛ مثلا امروزه كه مكّه امتداد يافته و از مسجد تنعيم، كه نزديكترين حدّ حرم است، فراتر رفته، اگر كسي از نقاطي كه بيرون از حدّ حرم است محرم شود، احرام حجّ تمتّع او خالي از اشكال نيست، و بهتر از همه جا مسجد الحرام است.

7 منزل خود انسان

مسأله 249 كساني كه منزلشان از ميقات به مكّه نزديكتر است، محلّ احرام آنان همان «منزل خودشان» است؛ ولي جايز بلكه بهتر است كه آنها هم به يكي از ميقاتهاي پنجگانه معروف رفته، و از آنجا محرم شوند.

8 جعرانه

مسأله 250 «جعرانه» محلّي است در انتهاي حرم ميان طائف و مكّه،

ص: 614

و بنابر احتياط واجب اهل مكّه بايد از آنجا احرام ببندند. همچنين كساني كه مدّت دو سال در مكّه اقامت كرده اند.

9 محاذات يكي از ميقاتها

مسأله 251 كساني كه از ميقات نمي گذرند هرگاه به محاذات هر يك از ميقاتها برسند بايد از همانجا محرم شوند، و لزومي ندارد كه حتماً به يكي از ميقاتهاي پنجگانه معروف بروند، و اگر از محاذات دو ميقات مي گذرند بايد وقتي به محاذات نخستين ميقات مي رسند احرام ببندند، و در محاذات ميقات بعد، نيّت احرام را تجديد نمايند.

مسأله 252 كساني كه از محاذات غير مسجد شجره عبور مي كنند، احتياط مستحب آن است كه قبل از رسيدن به محاذات، به نذر محرم شوند، و بهتر آن است كه در محاذات تجديد احرام كنند (ولي واجب نيست).

مسأله 253 منظور از محاذات براي كسي كه به طرف مكّه مي رود آن است كه به جايي برسد كه ميقات در سمت راست يا چپ او واقع شده، به گونه اي كه اگر از آن نقطه عبور كند ميقات متمايل به پشت او گردد.

مسأله 254 اگر محاذات را نداند بايد از اهل اطّلاع مورد اطمينان بپرسد، و اگر نتواند مكان محاذات را تشخيص دهد، قبل از رسيدن به محلّي كه احتمال مي دهد محاذات باشد بنابر احتياط با نذر محرم مي شود.

مسأله 255 هرگاه از راهي بگذرد كه محاذي هيچ يك از ميقاتها نيست (مانند جدّه)، احتياط آن است كه به ميقات رود و از آنجا محرم شود، يا به جايي برود كه محاذي يكي از ميقاتها باشد، و اگر آن هم امكان ندارد، از

ص: 615

هر جا كه احتمال مي دهد محاذي يكي از ميقاتهاست محرم مي شود، سپس به اوّلين نقطه حرم (در اطراف مكّه) كه رسيد، احرام خود را تجديد مي كند (يعني دوباره نيّت نموده، و لبّيك گويد).

مسأله 256 در مسأله محاذات ميقات، فرقي ميان صحرا و دريا نيست.

مسأله 257 كساني كه با هواپيما به جدّه مي روند نمي توانند از جدّه يا حديبيّه (براي عمره تمتّع) محرم شوند؛ بلكه بايد به يكي از مواقيت پنج گانه، يا به محاذات ميقات، بروند و از آنجا محرم شوند، و اگر نمي توانند احتياطاً نذر كنند و در همان جدّه محرم شوند، و در ابتداي حرم تجديد احرام كنند.

مسأله 258 محاذات با علم و يقين و نيز شهادت دو شاهد عادل ثابت مي شود، و اگر از اين دو راه ثابت نشد، هرگاه از قول كساني كه مطّلع به آن مكانها هستند گمان قوي حاصل شود كافي است. همچنين از قول كساني كه اهل خبره هستند، و از روي قواعد علمي محاذات را تعيين مي كنند، اگر گمان قابل ملاحظه اي حاصل شود ظاهراً كافي است.

مسأله 259 در صورتي كه ثابت نشود «رابُغ» محاذي جحفه است، احرام از آن محل صحيح نيست.

10 أدني الحل

مسأله 260 «أدني الحل» يعني اوّلين نقطه خارج از حرم، ميقات كساني است كه عمره مفرده بجا مي آورند. (اعم از عمره حجّ قِران و اِفراد، يا عمره مفرده كه در هر موقع از سال مي توان انجام داد).

مسأله 261 بهتر اين است كه براي عمره مفرده از يكي از اين سه محلّ: «حديبيّه» يا «جعرانه» يا «تنعيم» كه

ص: 616

نزد اهل مكّه معروف است، احرام ببندد، و آسانتر براي كساني كه مي خواهند بعد از حج، عمره مفرده بجا آورند اين است كه به مسجد تنعيم كه حدود هشت كيلومتر با مسجد الحرام فاصله دارد و در حال حاضر جزء شهر مكّه است بروند، و از آنجا محرم شوند.

مسأله 262 كساني كه از طريق جدّه مستقيماً براي عمره مفرده به سوي مكّه مي روند بايد از «حديبيّه» كه فاصله آن با مكّه حدود 17 كيلومتر است، محرم شوند (حديبيّه دورترين حدّ حرم است).(1)

مسأله 263 اگر شخصي در مكّه باشد و بخواهد عمره تمتّع بجا آورد، و به عللي از رفتن به ميقات عمره تمتّع معذور باشد، لازم است به خارج از حرم، مانند مسجد تنعيم، برود و از آنجا محرم شود، و از ادني الحل كافي است.

مسأله 264 ميقات شاغلين در جدّه (از ايرانيان و ساير كشورها) در عمره تمتّع، همان مواقيت پنجگانه معروف است، ولي براي عمره مفرده مي توانند مانند سايرين از «حديبيّه» يا محاذي آن در جادّه جديد محرم شوند، و چنانچه بر اثر جهل به مسأله در جاي ديگري محرم شوند، احرام آنها صحيح نيست، و محرّمات احرام بر آنها حرام نمي شود. در صورت علم و عمد نيز حكم مسأله همين است، ولي در صورت جهل، اگر بعد از اعمال مسأله را بفهمند عمل آنان صحيح است.

مسأله 265 بهتر اين است احرام عمره مفرده نيز از يكي از ميقاتهاي پنجگانه (مسجد شجره، جحفه، قرن المنازل، وادي عقيق و يلملم) انجام گيرد، بنابراين كساني كه قصد عمره مفرده دارند و قبلا به مدينه مي روند، بهتر

ص: 617

است از مسجد شجره يا لااقل از جحفه محرم شوند؛ هر چند از

__________________

1. حديبيّه در كنار جادّه قديم «جدّه، مكّه» واقع شده، و محاذي آن در جادّه جديد در نزديكي پل شميشيّه مسجدي ساخته اند كه محاذي آن است، و مي توان از آنجا محرم شد.

«حديبيّه» يا محاذي آن در جادّه جديد نيز مانعي ندارد.

مسأله 266 ترتيب ميقاتها به طور خلاصه بصورت زير است:

1 ميقات «عمره حجّ تمتّع» يكي از ميقاتهاي پنجگانه معروف است؛ خواه حجّ واجب باشد يا مستحب.

2 ميقات «حجّ تمتّع» مكّه است.

3 ميقات «حجّ اِفراد يا قِران» يكي از ميقاتهاي پنجگانه است.

4 ميقات «عمره مفرده» ادني الحلّ است؛ يعني نخستين محلّي كه از حرم بيرون باشد، مانند تنعيم و جعرانه و حديبيّه.

5 ميقات كساني كه خانه آنها بعد از ميقات است، همان منزلشان مي باشد، كه براي «عمره تمتّع» يا «حجّ اِفراد» و «حجّ قِران» مي توانند از آنجا محرم شوند، ولي بهتر است آنها نيز از يكي از ميقاتهاي پنجگانه احرام ببندند.

احكام ميقات ها

مسأله 267 احرام بستن قبل از ميقات جايز نيست. همان گونه كه گذشتن از ميقات بدون احرام حرام است، و تنها بايد درخود ميقات محرم شوند؛ مگر در دو صورت:

1 در صورتي كه نذر كند قبل از ميقات محرم شود، لازم است به نذر خود وفا كند، از هر جا كه باشد، و نيازي به تجديد احرام در ميقات نيست، به همين جهت هنگامي كه انسان در ميقات يا محاذات آن شك كند، مي تواند قبل از رسيدن به محلّ مشكوك، «نذر احرام» نمايد، و از همان جا محرم

ص: 618

شود، و فرقي ميان حجّ واجب و مستحب نيست؛ و نذر زن در صورتي كه مزاحم حقّ شوهر نباشد اشكالي ندارد.

2 براي كسي كه مي خواهد عمره ماه رجب را بجا آورد، و بيم آن دارد كه ماه رجب قبل از رسيدن به ميقات تمام گردد، جايز است قبل از ميقات محرم شود، تا فضيلت عمره ماه رجب را درك كند.

مسأله 268 رسيدن به ميقات بايد به طور يقين، يا اطمينان، يا شهرت در ميان اهل محل، يا حدّاقل شهادت يك نفر عادل ثابت شود، و در صورت شك، احرام بستن جايز نيست؛ مگر از طريق نذر كردن.

مسأله 269 كساني كه ميقات براي آنها مشخّص نيست نمي توانند به گفته راهنما، يا رئيس كاروان، كه مي گويد فلان محل ميقات است، محرم شوند، مگر اين كه از گفته آنها اطمينان پيدا كنند، بلكه ظنّ حاصل از گفته اهل اطّلاع نيز كافي است. در غير اين صورت بايد به اهل محل مراجعه كنند.

مسأله 270 عبور از ميقات بدون احرام جايز نيست، مگر اين كه ميقات ديگري در پيش داشته باشد كه در اين صورت احرام از ميقات دوم صحيح است؛ هر چند كار خلافي كرده است.

مسأله 271 جايز نيست اختياراً احرام را از ميقات تأخير بيندازد. بلكه احتياط واجب آن است كه از محاذات ميقات هم بدون احرام عبور نكند؛ اگرچه ميقات ديگري بعد از آن باشد.

مسأله 272 كساني كه براي عمره مفرده به مكّه مشرّف مي شوند، و بايد به يكي از مواقيت معروفه بروند، نمي توانند بدون احرام از ميقات عبور كنند، و اگر چنين كنند، واجب است

ص: 619

به ميقات بازگردند، و از آنجا محرم شوند، و اگر نتوانند برگردند، از همان جا كه هستند محرم مي شوند.

مسأله 274 اگر بدون احرام از ميقات بگذرد، و ميقات ديگري بعد از آن ميقات باشد، لازم نيست به ميقات اوّل بازگردد، بلكه از ميقات دوّم محرم مي شود.

مسأله 275 هرگاه از روي جهل يا فراموشي در ميقات محرم نشود، هنگامي كه يادش آمد اگر بيرون حرم است، بايد از همان جا احرام ببندد، و اگر وارد حرم شده به بيرون حرم (مثلا تنعيم) برود و احرام ببندد، و اگر نمي تواند از حرم بيرون برود، از همان جا كه هست احرام مي بندد.

مسأله 276 هرگاه زن در حال عادت ماهيانه باشد، و خيال كند احرام بستن براي او جايز نيست، و در ميقات احرام نبندد، اگر مي تواند، بايد به ميقات برگردد و مُحرم شود، و اگر نمي تواند، به خارج حرم رود و در آنجا احرام ببندد، و اگر نمي تواند، از همان جا كه هست احرام ببندد، و حجّ و عمره او صحيح است.

مسأله 277 همانطور كه قبلا گفته شد احرام براي حجّ تمتّع از خود مكّه است. حال اگر از روي جهل يا فراموشي بدون احرام به سوي «عرفات» حركت كند، چنانچه امكان داشته باشد به مكّه برمي گردد و محرم مي شود، و اگر نتواند به مكّه برگردد، در خود «عرفات» يا «مشعر» يا «مني» (قبل از رمي جمرات و قرباني كردن) محرم مي شود، و اگر بعد از رمي جمرات و قرباني يادش بيايد، وقت احرام گذشته، ولي حج او صحيح است.

مسأله 278 هرگاه از

ص: 620

روي جهل يا فراموشي احرام را ترك كند، و بعد از تمام شدن اعمال متوجّه شود، اعمال او صحيح است؛ خواه در عمره تمتّع باشد، يا حج، يا عمره مفرده.

مسأله 279 كسي كه در غير ماههاي حج به مكّه رفته، و عمره مفرده بجا آورده، و تا ماههاي حج در مكّه مانده، بايد براي احرام عمره تمتّع به يكي از ميقاتهاي پنجگانه معروف برود، و نمي تواند از «تنعيم» محرم شود.

مسأله 280 خدمه كاروانها مي توانند عمره تمتّع را بجا آورند، و از احرام خارج شوند، سپس براي انجام كارهاي ضروري به جدّه، يا مدينه، يا مانند آن بروند، ولي بايد مطمئن باشند كه به موقع به حج مي رسند، و اگر بخواهند به عمره مفرده قناعت كنند (البتّه در صورتي كه سال اوّل آنها نباشد) جايز است از ادني الحل محرم شوند؛ مثلا مي توانند از حديبيّه كه در وسط راه جدّه و مكّه است محرم شوند، و در هر دو صورت اگر از مكّه خارج شوند، و در همان ماه قمري كه عمره انجام داده اند وارد شوند، احرام مجدّد لازم نيست. در غير اين صورت، بايد براي عمره مفرده ديگري محرم شوند.

استفتائات مواقيت و احكام آن

سؤال 281 هرگاه حائض يا جنب، عمداً و عصياناً وارد مسجد شجره شده، و همانند ديگران در آنجا توقّف نموده، و محرم شود. آيا احرامش صحيح است؟

جواب: اگر عمداً باشد خالي از اشكال نيست؛ ولي همان گونه كه قبلا گفته ايم احرام از خارج مسجد نيز جايز است.

سؤال 282 عدّه اي از مردم طائف عازم مكّه بودند، كه مأمورين دولتي مانع از رفتن آنها به قرن

ص: 621

المنازل جهت احرام شدند. بدين جهت، به وادي عقيق رفته و از آنجا احرام بستند. با توجّه به اين كه ميقات مردم طائف قرن المنازل است، نه «وادي عقيق» آيا احرام آنها صحيح بوده است؟

جواب: آري احرام آنها صحيح است. هر كس به هر ميقاتي رود و از آنجا محرم شود كافي است.

سؤال 283 آيا ميقات كساني كه به صورت موقّت در مكّه اقامت كرده اند، همان ميقاتهاي پنجگانه معروف است، يا بايد از خود مكّه محرم شوند؟

جواب: اگر فريضه آنها تبديل نشده، يعني دو سال در مكّه نمانده اند، بايد از ميقاتهاي معروف احرام ببندند، و اگر تبديل شده، ميقات آنها (احتياطاً از منزلشان در) شهر مكّه است.

سؤال 284 آيا براي ساكنين مكّه، كه وظيفه آنها حجّ اِفراد است و آن را به جا آورده اند، و قصد دارند حجّ تمتّع مستحبّي انجام دهند، جايز است براي عمره تمتّع از منزلشان، كه از ميقات به مكّه نزديكتر است، محرم شوند؟ به طور كلّي در احرامِ عمره تمتّع مستحبّي، تفاوتي بين آفاقي(1) و مكّي هست؟

جواب: آنها مي توانند از منزلشان محرم شوند؛ هر چند احرام آنها از يكي از ميقاتهاي پنجگانه نيز جايز است.

سؤال 285 شخصي به قصد رفتن به جحفه جهت بستن احرام عمره تمتّع، از جدّه حركت مي كند. به او مي گويند: «فقط راه مكّه باز است، و شما نمي توانيد به جحفه برويد» متحيّر مي شود، از شخص ظاهراً آگاهي سؤال مي كند. ايشان مي گويد: «چون شما نمي توانيد به ميقات برويد، از جدّه محرم شويد» آن شخص هم از جدّه محرم مي شود.

ص: 622

آيا حجّ او درست است؟

جواب: احرام از جدّه كافي نيست، ولي چون شخص مزبور جاهل بوده، عملش صحيح است.

سؤال 286 آيا احرام عمره تمتّع از شهر جدّه جايز است؟

جواب: چون محاذي بودن شهر جدّه با هيچ يك از ميقاتها مسلّم نيست، بايد براي احرام به ميقات يا به محاذات ميقات برود، و اگر هيچ كدام امكان ندارد، احتياطاً با نذر محرم مي شود، و سپس بنابر احتياط در ابتداي حرم تجديد احرام مي كند.

__________________

1. كساني كه از مكّه و محدوده آن بيرون هستند.

سؤال 287 آيا كسي كه در يكي از ميقاتها براي عمره تمتّع محرم شده مي تواند بر خلاف جهت مكّه سفر كند، و پس از چند روزي به مكّه بيايد. مثل اين كه در مسجد شجره محرم شود، و به مدينه بازگردد، و پس از چند روز به مكّه برود؟

جواب: مانعي ندارد.

سؤال 288 كسي كه در جدّه يا مدينه حالت رواني پيدا كرده، آيا لازم است با احرام وارد مكّه گردد، يا بدون احرام نيز جايز است؟

جواب: مجنون تكليفي ندارد، و احرام بر او واجب نيست؛ و اگر بدون احرام وارد مكّه شود اشكالي ندارد.

سؤال 289 آيا نذر احرام قبل از ميقات براي نايب هم جايز است؟

جواب: اشكال ندارد.

سؤال 290 زني بدون اجازه شوهرش نذر نموده، و قبل از رسيدن به ميقات با نذر محرم مي شود. آيا احرام وي و اعمال پس از آن صحيح است؟

جواب: اگر نذر او منافاتي با حقّ شوهرش ندارد، احرامش صحيح است.

سؤال 291 شخصي عمداً يا جهلا يا سهواً بدون احرام وارد مكّه

ص: 623

شده، و بر اثر گراني بيش از حدّ كرايه، يا ممنوعيّت خروج از سوي دولت و مانند آن، نمي تواند به ميقات برگردد. اكنون وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر بازگشت به ميقات ممكن نيست، بايد از أدني الحل (مانند تنعيم) محرم شود؛ مگر اين كه ترك احرام از ميقات بدون عذر باشد، كه در اين صورت نمي تواند حج بجا آورد. هر چند احتياط مستحب آن است كه از ادني الحل يا هر جا كه مي تواند محرم شود، و اعمال حج را بجا آورد، و سال آينده در صورت استطاعت دوباره به حج برود.

فصل نهم: اعمال عمره تمتّع

1 احرام
احرام

مسأله 292 نخستين اعمال عمره و حج «احرام» است، و واجبات «احرام» سه چيز است: «نيّت»، «گفتن لبّيك» و «پوشيدن لباس احرام».

اوّل: پوشيدن لباس احرام

مسأله 293 شخصي كه مي خواهد احرام ببندد واجب است قبلا لباسهايي را كه پوشيدنش بر محرم حرام است از تن بيرون آورد، سپس دو جامه احرام را بر تن كند. يكي را (كه ازار گويند) به صورت لنگ دور كمر ببندد، و ديگري را مانند عبا بر دوش بيندازد (و آن را «رداء» گويند). اين حكم مخصوص مردان است، و براي زنان پوشيدن دو جامه احرام، نه زير لباسها و نه روي لباسها، لازم نيست. بلكه همان لباسها، لباس احرامشان محسوب مي شود.

مسأله 294 احتياط واجب آن است كه دو جامه احرام و طرز پوشيدن آن به همين شكلي كه معمول است باشد؛ يعني لنگ را طوري ببندد كه لااقل از ناف تا زانو را بپوشاند، و رداء را روي شانه بيفكند، به طوري كه بقيّه بدن را بپوشاند، ولي جنس و

ص: 624

رنگ خاصّي در جامه احرام شرط نيست، امّا نبايد دوخته باشد.

مسأله 295 احتياط واجب آن است كه پوشيدن دو جامه احرام قبل از نيّت و گفتن لبّيك باشد، و اگر بعد از لبّيك بپوشد، احتياط آن است كه لبّيك را دوباره بگويد.

مسأله 296 احتياط واجب آن است كه لنگ را به گردن گره نزند، و اگر از روي جهل يا فراموشي گره بزند احتياط آن است كه فوراً باز كند، ولي به احرامش ضرري نمي زند و چيزي بر او نيست (امّا گره زدن آن به دور كمر مانعي ندارد). و بهترين راه آن است كه روي لنگ كمربند يا مانند آن ببندد تا كاملا راحت باشد؛ امّا گره زدن دو طرف رداء مانعي ندارد. همچنين بستن آن به وسيله سنجاق، يا گذاشتن سنگي در يك طرف حوله و بستن آن با يك قطعه كش يا نخ به طرف ديگر (آن گونه كه در ميان بعضي از حجّاج معمول است) نيز مانعي ندارد؛ هر چند ترك اين امور بهتر است.

مسأله 297 احتياط واجب آن است كه در حال اختيار به يك جامه بلند، كه مقداري از آن را لنگ و مقداري را رداء قرار مي دهند، اكتفا نكنند؛ بلكه بايد دو جامه جداگانه باشد.

مسأله 298 احتياط واجب آن است كه در پوشيدن جامه احرام قصد قربت و جلب رضاي الهي داشته باشد، و احتياط مستحب آن است كه به هنگام بيرون آوردن جامه دوخته هم قصد قربت داشته باشد.

مسأله 299 تمام چيزهايي كه در لباس نمازگزار شرط است در دو جامه احرام نيز شرط مي باشد؛ بنابراين لباسهاي احرام بايد

ص: 625

پاك باشد، و از اجزاي حيوان حرام گوشت، يا ابريشم خالص، و زربفت نباشد. (در اين حكم، بنابر احتياط واجب، فرقي ميان زن و مرد نيست، هر چند در نماز در مورد پارچه ابريشم و زربفت ميان زن و مرد تفاوت است).

مسأله 300 در مواردي كه نجس بودن لباس نماز گزار بخشوده شده، در لباس احرام نيز بخشوده شده است.

مسأله 301 إزار (لُنگ) بايد بدن نما نباشد، و احتياط واجب آن است كه رداء نيز چنين نباشد.

مسأله 302 احتياط واجب آن است كه جامه احرام از پوست نباشد.

مسأله 303 احتياط واجب آن است كه جامه احرام منسوج و بافتني نباشد، و چيزهايي مانند نمد كافي نيست.

مسأله 304 واجب نيست هميشه لباس احرام را به تن داشته باشد؛ بلكه مي تواند براي شستن، يا عوض كردن، يا حمّام رفتن، يا مقصود ديگري، موقّتاً آن را از تن درآورد.

مسأله 305 هرگاه لباس احرام نجس شود بايد آن را بشويد، و اگر ميسّر نبود هر وقت ممكن شد اقدام به تطهير آن مي كند. (و اگر رداء نجس شود مي تواند موقّتاً آن را بردارد) و احتياط آن است كه اگر بدن نيز در حال احرام نجس شود، مبادرت به تطهير آن كند.

مسأله 306 اگر جامه احرام يا بدن را تطهير نكند كفّاره ندارد.

مسأله 307 هرگاه محرم جامه احرام را بنا بر عللي عوض كرده، بهتر است هنگامي كه وارد مكّه مي شود، براي طواف همان جامه اي را كه در آن محرم شده، بپوشد.

مسأله 308 اگر از روي ناداني يا فراموشي در حالي كه پيراهن يا لباسهاي معمولي

ص: 626

ديگر در تن دارد احرام ببندد، احرام او صحيح است؛ ولي بايد فوراً آن لباس را از تن بيرون آورد، و فقط لباس احرام بپوشد، و اگر اين كار از روي علم و عمد باشد، احتياط آن است كه در اين صورت بعد از بيرون آوردن آن لباس و پوشيدن لباس احرام، دوباره نيّت كند و لبّيك بگويد.

مسأله 309 هرگاه بعد از احرام به خاطر ندانستن مسأله يا فراموشي، پيراهن به تن كند احرامش صحيح است؛ ولي بايد آن را از طرف پايين در آورد، و اگر ممكن نشد، بايد آن را بشكافد و بيرون آورد.

مسأله 310 هرگاه بيمار باشد و نتواند لباس معمولي خود را در ميقات از تن در آورد، كافي است نيّت احرام كند و لبّيك بگويد، و در صورت امكان لباسهاي معمولي را موّقتاً در آورد و لباس احرام بپوشد و محرم شود، و بعداً اگر ناچار است لباس معمولي خود را به تن كند، و اگر در ميقات اين كار ممكن نشد، و بعداً حال او براي پوشيدن لباس احرام مساعد شد، احتياط واجب آن است كه اگر توانايي دارد به ميقات برگردد، و مجدّداً احرام ببندد، و اگر بازگشت به ميقات ميّسر نبود، از همان جا لباس را عوض مي كند، و تجديد احرام لازم نيست.

مسأله 311 پوشيدن بيش از دو جامه (مثلا دو حوله) براي احرام جهت جلوگيري از سرما يا گرما يا غير آن، اشكالي ندارد.

مسأله 312 هرگاه محرم بر اثر سردي هوا، يا علّت ديگر، ناچار شود لباس دوخته بپوشد، اين كار اشكالي ندارد، ولي اگر ممكن است، لباس دوخته را پايين

ص: 627

و بالا كند و بر دوش بيندازد، و دست در آستين آن نكند، و احتياط آن است كه آن را پشت و رو نيز بنمايد، و اگر اضطرار به پوشيدن لباس دوخته به اين نوع پوشش رفع نمي شود، مي تواند به طور معمولي لباس بپوشد.

دوّم: نيّت

مسأله 313 نيّت احرام چنين است كه قصد مي كند اموري را كه بعداً به آن اشاره مي شود بر خود حرام بشمرد، و به دنبال آن به اعمال عمره يا حج بپردازد، و كافي است با در نظر گرفتن اين معني، به زبان، يا در قلبش بگويد: «احرام مي بندم براي عمره تمتّع از حجّ واجب (يا مستحب) براي خودم (يا براي كسي كه از طرف او نيابت دارم) قربة الي الله» و منظورش از «احرام مي بندم» بنا گذاري بر تحريم كارهاي مزبور بر خويش است، و در احرام حج مي گويد: «احرام مي بندم براي حجّ واجب قربة الي الله»و در عمره مفرده مي گويد: «احرام مي بندم براي عمره مفرده قربة الي الله».

مسأله 314 لازم نيست نيّت را بر زبان جاري كند، بلكه كافي است چنين قصدي در دل او باشد، ولي بهتر است علاوه بر قصد باطني، بر زبان نيز جاري سازد.

مسأله 315 مستحبّ است وليِّ طفلِ غير مميّز، يا هر كسي كه عهده دار كارهاي كودك است او را محرم كند، و لباس احرام بر وي بپوشاند، و از طرف او نيّت كند؛ يعني به هنگام عمره تمتّع بگويد: «اين طفل را محرم مي كنم به عمره تمتّع قربة الي الله» و به هنگام حجّ تمتّع بگويد: «اين طفل

ص: 628

را محرم مي كنم براي حجّ تمتّع قربة الي الله»، و در صورت امكان او را وادار كند كه لبّيك بگويد، و اگر توانايي ندارد خودش از طرف او لَبّيك بگويد؛ امّا اگر وليّ مي ترسد كه نتواند وظائف مربوط به كودك را بدرستي انجام دهد، بهتر است از محرم كردن وي صرفنظر كند.

مسأله 316 منظور از قصد قربت، قصد جلب رضاي خدا و قرب به ذات پاك اوست، و بايد در همان حال، قصد انجام مناسك عمره يا حج را داشته باشد، و بهتر است از همان اوّل تعيين كند كه قصد عمره دارد، يا حج، و منظورش مثلا «حجّة الاسلام» است (يعني حجّ واجب به خاطر استطاعت) يا «حجّ مستحب»، يا «حجّ نذري» يا «نيابت»، ولي اگر از اوّل نيّت احرام كند به اين قصد كه نوع عمل را بعداً تعيين نمايد، نيز مانعي ندارد. (ولي احتياط واجب آن است كه قصد نيابت را از اوّل تعيين كند).

مسأله 317 عمره و حج و اجزاء آن از عبادات است، و بايد با نيّت خالص براي اطاعت خداوند تعالي بجا آورد.

مسأله 318 اگر عمره تمتّع را به سبب ريا، يا غير آن، باطل كند، احتياط واجب آن است كه حجّ اِفراد بجا آورد، و پس از آن عمره مفرده انجام دهد، و در سال ديگر حج را اعاده نمايد، مگر اين كه بتواند عمره را اعاده كند.

مسأله 319 اگر حج را به نيّت خالص بجا نياورد، و آن را به ريا و مانند آن باطل كند، بايد سال آينده عمره و حج را اعاده نمايد.

مسأله 320 اگر بعضي از اركان

ص: 629

عمره يا حج را به قصد ريا انجام دهد، و آن را باطل كند، و نتواند جبران نمايد، بايد طبق آنچه در دو مسأله بالا گفته شد عمل نمايد، ولي اگر محلّ جبران باقي است و جبران كند، عملش صحيح است؛ هر چند گناه كرده است.

مسأله 321 اگر بر اثر ندانستن مسأله، يا جهت ديگري، بجاي نيّت عمره تمتّع، حجّ تمتّع را قصد كند، و در نظرش اين باشد كه همان عملي كه همه مردم انجام مي دهند او هم بجا آورد، ولي خيال كرده جزء اوّل از دو جزء اعمال حج، حجّ تمتّع نام دارد، بدين جهت نيّت حجّ تمتّع كرده، عمل او صحيح است و عمره تمتّع محسوب مي شود، و بهتر آن است كه نيّت را تجديد كند.

مسأله 322 اگر بر اثر جهل به مسأله، يا جهت ديگري، گمان كند كه حجّ تمتّع بر عمره تمتّع مقدّم است، و به هنگام احرام، نيّت حجّ تمتّع كند، و قصد داشته باشد پس از احرام به عرفات و مشعر برود و مناسك حجّ تمتّع را انجام دهد، سپس عمره را بجا آورد، بنابر احتياط واجب احرام او باطل است، و بايد در ميقات دوباره محرم شود، و اگر از ميقات عبور كرده، بايد در صورت امكان به ميقات برگردد و در آنجا محرم شود، و اگر امكان بازگشت به ميقات نيست، از همانجا كه هست محرم مي شود، و اگر وارد حرم شده و توجّه به مسأله پيدا كرده، بايد در صورت امكان از حرم خارج شود و محرم گردد، و گرنه در همانجا احرام مي بندد، و اعمال او صحيح است.

ص: 630

سأله 323 اگر زن در ميقات حائض باشد، و يقين كند كه نمي تواند عمره تمتّع را در وقت خود انجام دهد، بايد نيّت حجّ اِفراد كند، و براي حجّ اِفراد محرم شود، ولي اگر بعد از آن فهميد اشتباه كرده، در صورتي كه براي حجّة الاسلام محرم شده، احرام او باطل است، و بايد براي عمرهّ تمتّع مجدّداً محرم شود، ولي بهتر است زن در چنين مواردي در موقع احرام، نيّت كند احرامي را كه بر او واجب است انجام دهد، تا مشكلي براي او پيش نيايد.

مسأله 324 هرگاه در موقع نيّت احرام قصد شكستن بعضي از محرّمات را داشته باشد (مثل اين كه در همان موقع در حال سفر باشد، و بدون ضرورت زير سقف اتومبيل يا هواپيما قرار گيرد) براي احرام او خالي از اشكال نيست، و اگر در آغاز نيّت ترك همه را داشته، ولي پس از احرام نيّت او عوض شود، يا بعضي از آن اعمال را مرتكب گردد، ضرري به احرام او نمي زند؛ هر چند در مواردي بايد كفّاره دهد.

مسأله 325 دانستن اموري كه بر محرم حرام است به طور مشروح لازم نيست؛ بلكه كافي است به طور اجمال نيّت ترك همه را داشته باشد.

سوّم: گفتن لبّيك

مسأله 326 واجب است هنگام احرام «لبّيكهاي چهارگانه» را به عربي صحيح بگويد، و احتياط واجب آن است كه بصورت زير باشد: «لَبَّيْكَ اللّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لا شَريكَ لَكَ لَبَّيْكَ، اِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ، لا شَريكَ لَكَ؛ يعني خداوندا! اجابت (و اطاعت) مي كنم دعوت تو را، و دگر بار هم اجابت مي كنم تو

ص: 631

را، همتايي براي تو نيست، اجابت مي كنم تو را، ستايش تنها تو را سزاوار است، و نعمت و ملك از آن تو است، هيچ همتايي نداري!».

مسأله 327 احتياط واجب آن است از افزودن لبّيك پنجم و عبارات ديگر خودداري شود؛ مگر آنچه در مستحبّات خواهد آمد.

مسأله 328 واجب است لبّيكهاي چهارگانه فوق را، همانند تكبيرة الاحرام نماز، به طور صحيح اداء كند.

مسأله 329 در صورتي كه زائر نتواند اين عبارات را با عربي صحيح ادا كند، بايد آن را ياد بگيرد، و اگر نتواند، يا وقت نباشد، كافي است ديگري شمرده شمرده براي او بخواند و او تكرار نمايد، و چنانچه قادر بر تلفّظ صحيح نباشد، احتياط آن است آنچه را مي تواند بخواند، و ترجمه آن را نيز بگويد.

مسأله 330 شخص گنگ بجاي گفتن «لبّيك» با دست خود اشاره مي كند، و زبان خود را طبق معمول حركت مي دهد، و بهتر است علاوه بر اين، كسي به نيابت از او نيز لبّيك بگويد، ولي واجب نيست.

مسأله 331 كودكان نيز مي توانند براي عمره يا حج مُحرم شوند، و چنانچه خودشان تميز بدهند «لبّيك» را همراه با نيّت مي گويند، و اگر غير مميّز باشند كسي از طرف آنها نيّت مي كند و لبّيك مي گويد، و هرگاه كسي در ميقات بيهوش باشد، از طرف او نيز مي توان نيّت كرد و لبّيك گفت.

مسأله 332 در احرام فقط يك بار لبّيك گفتن (به صورتي كه گفته شد) واجب است، و بعد از آن، مستحبّ است آن را در حالات مختلف به مقدار امكان تكرار كند؛ يعني در

ص: 632

موقع سوار شدن بر مركب و پياده شدن، و گذشتن از پستيها و بلنديها، و پس از خواب، و بعد از نمازها تكرار مي نمايد، و بهتر است مردان صداي خود را به لبّيك بلند كنند.

مسأله 333 در احرام عمره تمتّع واجب است مُحرم هنگامي كه خانه هاي مكّه را مشاهده كرد «لبّيك» را قطع كند، و در احرام حج به هنگام ظهر روز عرفه، و در عمره مفرده واجب است هنگام مشاهده كعبه اگر از مكّه براي احرام به خارج رفته است، و هنگام داخل شدن به منطقه حرم اگر از خارج مكّه به سوي آن مي آيد، لبّيك را قطع كند.

مسأله 334 هرگاه محرم «لبّيك» واجب را، چه عمداً و چه بر اثر عذر، نگفته باشد، محرّمات احرام بر او حرام نمي شود، و اگر چيزي از محرّمات احرام كه كفّاره دارد انجام دهد، كفّاره بر او واجب نمي شود. همچنين اگر «لبّيك» اوّل را با ريا باطل كند.

مسأله 335 پيش از گفتن «لبّيك» اعمالي كه بر محرم حرام است، بر او حرام نمي شود؛ هر چند نيّت احرام كرده، و لباس احرام را نيز پوشيده باشد. بنابراين، اگر قبل از گفتن لبّيك چيزي از آنها را بجا آورد كفّاره اي ندارد، و در حقيقت «لبّيك» مانند «اللّه اكبر» اوّل نماز است، كه تا آن را نگويد وارد نماز نمي شود، و هرگاه شك كند كه «لبّيك» گفته يا نه؟ باز هم چيزي بر او حرام نمي شود.

مسأله 336 هرگاه در ميقات باشد و شك كند لبّيك گفته، يا نه بايد لبّيك را بگويد، و اگر از ميقات گذشته،

ص: 633

احتياط آن است اگر مي تواند بازگردد و لبّيك را بگويد، و اگر نمي تواند، در همانجا بگويد، و اگر لبّيك گفته، امّا نمي داند صحيح گفته يا نه؟ بنابر درست گفتن مي گذارد، و احرامش صحيح است.

مسأله 337 اگر لبّيك را فراموش كند، يا به خاطر ندانستن مسأله آن را نگويد، واجب است در صورت امكان به ميقات برگردد و احرام ببندد و لبّيك بگويد، و اگر نتواند برگردد، و هنوز داخل حرم نشده، همانجا لبّيك مي گويد، و اگر داخل حرم شده، واجب است به خارج حرم بازگردد، و در آنجا احرام ببندد و لبّيك بگويد، و چنانچه نمي تواند بازگردد، همانجا محرم مي شود و لبّيك مي گويد، و اگر بعد از اتمام حج يا عمره يادش بيايد، عمل او صحيح است.

مسأله 338 جايز نيست لبّيك واجب را از ميقات تأخير بيندازد، و اگر عمداً تأخير بيندازد، بايد به وظيفه كسي كه بدون احرام از ميقات عبور كرده عمل كند؛ يعني اگر مي تواند بازگردد.

مسأله 339 اگر پس از گفتن لبّيك واجب در ميقات، شك كند كه نيّت حجّ تمتّع كرده، يا نيّت عمره تمتّع، بنا مي گذارد كه نيّت عمره تمتّع كرده، و عمره اش صحيح است. همچنين اگر بعد از گفتن لبّيك در روز هشتم ذي الحجّه، كه بايد براي حجّ تمتّع تلبيه بگويد، فراموش كند كه براي حجّ لبيك گفته، يا براي عمره، بنا مي گذارد كه براي حجّ تمتّع گفته، و حجّ او صحيح است، ولي احتياط مستحب آن است كه دوباره لبّيك بگويد.

احكام إحرام
اشاره

مسأله 340 لازم نيست محرم به هنگام احرام بستن، از حدث

ص: 634

اصغر و اكبر پاك باشد، بنابراين بدون وضو، و در حال جنابت يا حيض، يا نفاس مي تواند محرم شود. (البتّه روشن است كه در صورت جنابت و حيض و نفاس هم بايد خارج از مسجد محرم شود)، بلكه غسل احرام بر زن حائض و نفساء نيز مستحب است.

مسأله 341 اگر احرام را فراموش كند و بعد از پايان مناسك و اعمال متوجّه شود، عمره و حجّ او صحيح است.

مسأله 342 احرام كسي كه ختنه نشده صحيح است، ولي طواف و نماز طواف هاي او اشكال دارد، و در احرام باقي مي ماند. مگر آن كه ختنه كرده و سپس طواف و نماز طواف را بجاي آورد.

مسأله 343 اگر بچّه ختنه نشده را وادار به احرام كنند، يا او را محرم نمايند، احرام او صحيح است؛ ولي تمام طوافهاي او اشكال دارد. بنابراين، چنين فردي در احرام باقي مي ماند، و در آمدن از احرام براي او مشكل مي شود؛ مگر آن كه او را ختنه كنند، و سپس طواف كند، يا او را طواف دهند.

مسأله 344 هرگاه مكلّفي كه ختنه نشده مستطيع گردد (مانند كسي كه تازه مسلمان شده) چنانچه بتواند ختنه كند بايد در همان سال به حج برود، و اگر نتواند، حج را به تأخير مي اندازد تا ختنه شود، و اگر ختنه كردن براي هميشه براي او ضرر دارد، بايد با همان حال حج را بجا آورد. (ولي احتياط مستحب آن است علاوه بر اين كه خودش طواف مي كند، نايبي هم بگيرد تا براي او طواف كند).

استفتائات احرام

سؤال 345 يكي از حاجيها به هنگام احرام به

ص: 635

شكل زير نيّت نموده است:

«محرم مي شوم براي عمره تمتّع (يا حج تمتّع)، قربة الي الله» با توجّه به اين كه برخي از فقهاء فرموده اند: «نيّت احرام لازم نيست»، احرام ايشان چه حكمي دارد؟

جواب: احرام از امور قصدي است، و حقيقت آن بناگذاري بر تحريم تروك احرام بر خويشتن است، و بايد نيّت كرد، و اگر مقصود او از جمله مذكور همين معني باشد كافي است.

سؤال 346 شخصي در گذشته حجّ واجبش را انجام داده، و بنا داشته حجّ مستحبّي بجا آورد، ولي از روي ناآگاهي، يا فراموشي، در نيّت احرام عمره مفرده گفته: «احرام مي بندم براي عمره تمتّع از حجّ تمتّع از حجّة الاسلام قربة الي الله» آيا چنين نيّتي به حجّ مستحبّي او ضرر مي زند؟

جواب: اين گونه نيّت اشكال دارد؛ مگر اين كه اشتباه لفظي باشد، و قصدش اين بوده عمره اي كه وظيفه او است انجام دهد، ولي اسمش را از روي اشتباه حجّة الاسلام گذاشته است. در اين صورت صحيح است، و معمولا همين گونه است.

سؤال 347 زني قبل از احرام عمره تمتّع مي دانست كه عادت ماهانه او ده روز طول مي كشد، و وقت كافي براي اعمال عمره تمتّع قبل از احرام حجّ تمتّع نخواهد داشت، ولي با همه اين اوصاف نيّت عمره تمتّع مي كند، وظيفه او چيست؟

جواب: نيّت را به حجّ اِفراد برمي گرداند، و حجّ او اشكالي ندارد.

سؤال 348 هرگاه كسي كه به ديگران «نيّت احرام» و «تلبيه» را تلقين مي كرده، فراموش كند كه خودش نيّت نمايد، وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر به قصد انجام

ص: 636

عمره يا حج تلبيه نگفته، محرم نشده است، و بايد در صورت امكان به ميقات بازگردد و محرم شود، و اگر بازگشت به ميقات ممكن نيست، به خارج حرم مي رود و در آنجا مجدّداً احرام مي بندد.

سؤال 349 اگر كسي بداند در صورت صحيح نگفتن تلبيه محرم نمي شود، و در عين حال تلبيه را غلط بگويد، و سپس اعمال حج را انجام دهد، آيا اعمالش صحيح است؟

جواب: چنانچه عمداً غلط گفته اعمالش صحيح نيست، و اگر عمدي نبوده، بلكه از روي فراموشي، يا ندانستن مسأله بوده، اعمالش صحيح است.

سؤال 350 بعضي از زائران ايراني، كلماتي مانند «لبّيك»، «غير»، «يوم» و مانند آن را به گونه اي ادا مي كنند كه گاه احساس مي شود متمايل به كسره است. در مقابل بعضي از اهل دقّت، يا وسواسي ها، اظهار مي دارند كه فتحه بايد كاملا ظاهر شود، و به هنگام تلفّظ چنان اشباع مي كنند كه شبيه به «الف» مي شود (و لبّياك مي گويند) در حالي كه اساتيد قرائت زبان عربي و حتّي خود عربها نيز به دقّتي كه گروه دوّم لازم مي دانند، ادا نمي كنند. لطفاً بفرمائيد طرز صحيح قرائت اين كلمات چگونه است؟

جواب: در اين گونه مسائل بايد به تلفّظ اهل لسان توجّه كرد؛ و از آنجا كه اهل لسان فتحه را به صورتي كه گروه دوّم معتقدند نمي گويند، احتياط آن است كه از آن پرهيز شود؛ و آنچه از اهل لسان بارها شنيده ايم اين است كه فتحه را كمي مايل به كسره ادا مي كنند، و همين صحيح است.

سؤال 351 اگر كسي

ص: 637

تلبيه را غلط بگويد، و بعد از وقوفين و قبل از اتمام اعمال حج متوجّه اين مسأله شود، وظيفه او نسبت به ساير اعمال و همچنين عمره قبلي چيست؟

جواب: با توجّه به اين كه بعد از زمان جبران متوجّه شده، اعمالش صحيح است، و هرگاه اعمال مني را انجام نداده به نزديكترين نقطه خارج از حرم مي رود و محرم مي شود، و اعمال مني را انجام مي دهد؛ و از احرام خارج مي شود، سپس ساير اعمال حج را كامل مي كند، و احتياط آن است كه يك عمره مفرده بعد از آن انجام دهد يعني به مسجد تنعيم مي رود و احرام مي بندد، و اعمال عمره را بجا مي آورد.

سؤال 352 يكي از حُجّاج شنوايي خود را به كلّي از دست داده، و زبانش هم لكنت دارد، و قادر بر تكلّم صحيح نمي باشد. مسؤولين و دوستانش به اين موضوع توجّه نداشته، و آن شخص در ميقات نيّت نكرده، و تلبيه هم نگفته، و به همين شكل همراه بقيّه وارد مكّه شده است، وظيفه او چيست؟

جواب: بايد به ميقات برگردد و با نيّت و تلبيه مُحرم شود؛ هر چند با بردن همراه باشد، و اگر نمي تواند به ميقات بازگردد، بايد در خارج از حرم محرم شود، و اگر نمي تواند تلبيه را، هر چند با تلقين، صحيح بگويد احتياط آن است كه به هر نحو مي تواند بگويد، و ترجمه اش را نيز بر زبان آورد.

سؤال 353 چنانچه پس از خروج از ميقات متوجّه شود كه تلبيه را نگفته، يا نيّت نكرده، يا به جهت ديگري احرامش

ص: 638

درست نبوده، و از طرفي نمي تواند از نيمه راه به ميقات برگردد، بلكه بايد به مكّه بيايد، و از آنجا به ميقات بازگردد. وظيفه چنين شخصي چيست؟

جواب: اگر مي تواند به ميقات بازگردد، هر چند بعد از رفتن به مكّه باشد، بايد چنين كند، ولي چون وارد شدن به مكّه بدون احرام جايز نيست، از أدني الحلّ به نيّت عمره مفرده محرم مي گردد، و پس از اعمال عمره مفرده، به يكي از مواقيت معروف مي رود، و براي «عمره تمتّع» به طور صحيح محرم مي شود.

سؤال 354 آيا خانمها مي توانند تلبيه را به گونه اي بلند بگويند كه مرد نامحرم صداي آنها را بشنود؟

جواب: اشكالي ندارد.

سؤال 355 آيا به هنگام پوشيدن لباس احرام، چه در ميقات باشد يا ساعتها قبل از بستن احرام در مدينه صورت گرفته باشد، قصد خاصّي لازم است؟

جواب: هيچ قصدي لازم نيست، بلكه هنگام احرام مطابق آنچه در بحث احرام گذشت نيّت مي كند.

سؤال 356 هرگاه شخصي در ميقات، يا محاذات آن، يا ادني الحل، يا شهر مكّه، و خلاصه هر جا كه وظيفه اش بوده محرم شود، و سپس پشيمان گردد، آيا مي تواند احرامش را بر هم بزند؟

جواب: نمي تواند از احرام خارج شود. حتّي اگر لباس احرام را از تن

سؤال 357 بعضي از مردان محرم براي اين كه موقع وزش باد، يا به هنگام سوار شدن ماشين، يا مانند آن، عورت آنها ظاهر نشود، علاوه بر دو حوله احرام، يك متر پارچه ندوخته از وسط پا عبور مي دهند، به گونه اي كه دو طرف پارچه از

ص: 639

جلو و عقب زير حوله قرار مي گيرد. اين عمل چه حكمي دارد؟

جواب: اشكال ندارد؛ ولي اجتناب از اين گونه كارها جز در موارد ضروري بهتر است.

سؤال 358 آيا لباس احرام منحصر به دو جامه است، و نبايد بيشتر باشد؟

جواب: مقدار واجب آن دو جامه است، و زيادتر مانعي ندارد؛ مشروط بر اين كه مانند لباس احرام باشد، مثلا از حوله هاي متعدّد استفاده كند.

سؤال 359 اينجانب به علّت قطع نخاع و عدم كنترل بول و مشكلات ديگر، نمي توانم بدن و لباس احرام خود را پاك نگهدارم، وظيفه ام چيست؟

جواب: آن مقدار كه مي توانيد محافظت كنيد، و آنچه موجب عُسر و حرج است اشكالي ندارد.

سؤال 360 اگر لباس احرام زنان به قدري نازك باشد كه بدن آنها نمايان گردد، آيا به اعمال حجّ آنان ضرري مي رساند؟

جواب: اين كار براي احرام اشكال دارد و طواف و نماز طواف را باطل مي كند.

سؤال 361 طبق فتواي بعضي از مراجع كه فرموده اند: «احتياطاً زنان هم مثل مردان محرم شوند» آيا زن بعد از پوشيدن حوله هاي احرام، مي تواند حوله ها را كنار بگذارد،و اعمال حج را با لباس معمولي اش انجام دهد؟

جواب: زنان مي توانند در همان لباسهاي معمولي محرم شوند، و پوشيدن حوله هاي احرام لازم نيست، و به فرض كه احتياطاً با آن محرم شوند، بعد مي توانند بيرون آورند.

سؤال 362 اگر جامه احرام را از پول خمس يا زكات نداده خريده باشند، آيا احرام در آن صحيح است؟

جواب: احرام در آن حرام است.

سؤال 363 آيا پرداخت خمس لباس

ص: 640

احرام، كه معلوم نيست از پول خمس نداده تهيّه شده، يا از پولي كه خمس به آن تعلّق نگرفته (مانند مال الارث) واجب است؟

جواب: با فرض شك در تعلّق خمس، پرداختن خمس آن لازم نيست، هر چند احتياط در آن مطلوب است.

سؤال 364 چنانچه شخصي كه سال خمسي نداشته به حجّ مشرّف شود، و با همان پولهاي خمس نداده هزينه هاي حج، از جمله لباس احرام و قرباني را تأمين نمايد. حجّ او چه حكمي دارد؟

جواب: اعمال او اشكال دارد.

سؤال 365 شخصي با پول خمس نداده لباس احرام خريده، و با همان لباس محرم شده، و طواف و نماز طواف را بجا آورده است. اكنون وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر از روي علم و عمد نبوده، عمره و حجّ او صحيح است، ولي در صورتي كه جاهل مقصّر بوده، احتياط واجب آن است طواف و نماز آن، و قرباني را اعاده كند.

محرّمات احرام

مسأله 366 هنگامي كه انسان محرم مي شود كارهاي زير بر او حرام مي گردد، و بعضي داراي كفّاره است، به عقيده ما بعضي از آنها مكروه است، كه شرح آن خواهد آمد. اين كارها به ترتيب زير است:

1 پوشيدن لباس دوخته (براي مردان).

2 پوشيدن چيزي كه پشت پا را مي پوشاند (براي مردان).

3 پوشانيدن سر (براي مردان).

4 پوشانيدن صورت (براي زنان).

5 زينت كردن براي همه.

6 سرمه كشيدن.

7 نگاه كردن در آينه.

8 استعمال بوي خوش.

9 ماليدن كرم و روغن به بدن.

10 ناخن گرفتن.

11 زير سايه رفتن در حال سفر (براي مردان).

12 زائل كردن مو از بدن.

13

ص: 641

عقد ازدواج.

14 نگاه به همسر از روي شهوت.

15 لمس كردن.

16 بوسيدن.

17 نزديكي كردن.

18 استمناء كردن.

19 كشتن حشرات.

20 بيرون آوردن خون از بدن.

21 كشيدن دندان.

22 مجادله كردن.

23 دروغ گفتن.

24 صيد حيوانات صحرايي.

25 حمل اسلحه.

مسأله 367 پس از آن كه كودك محرم شد، يا او را محرم نمودند، وليّ يا سرپرست او بايد او را از محرّمات احرام باز دارد، و اگر مميّز نيست، او را از محرّمات احرام حفظ كند.

مسأله 368 اگر كودكِ محرم مرتكب يكي از محرّمات احرام شد، كفارّه آن در صيد بر عهده وليّ او است، نه آن كه از اموال طفل بپردازد، و احتياط مستحب آن است كه در غير صيد نيز وليّ از طرف او كفّاره بدهد.

1 پوشيدن لباس دوخته

مسأله 369 پوشيدن لباسهايي مانند پيراهن، قبا، كت و شلوار،

زير پيراهن، شورت، بر مردان در حال احرام حرام است؛ بلكه احتياط واجب آن است كه از هر لباس دوخته اجتناب كنند. همچنين از لباسهاي بافتني، و لباسهايي كه قطعات آن را به هم مي چسبانند، يا مانند نمد درست مي كنند، و به صورت پيراهن و پالتو و شلوار و مانند آن است، هر چند دوختني نباشد و نخ و سوزن در آن به كار نرود، احتياط واجب اين است كه از همه اين ها پرهيز شود.

مسأله 370 در لباس دوخته تفاوتي ميان لباس كوچك و بزرگ نيست، ولي انداختن پتوهايي كه اطراف آن دوخته شده بر شانه براي دفع سرما و مانند آن، يا كشيدن لحاف دوخته شده به روي بدن (به شرط اين كه سر خود

ص: 642

را با آن نپوشاند) اشكال ندارد، بلكه اگر لبه هاي احرامي نيز دوخته باشد ضرري ندارد؛ هر چند احتياط مستحب در ترك آن است.

مسأله 371 بستن «هميان»(1) بر كمر مانعي ندارد، هر چند دوخته شده باشد. همچنين بستن كمربند روي احرامي نيز مانعي ندارد؛ خواه دوخته باشد، يا غير دوخته. بستن شال دوخته شده روي احرامي نيز بي مانع است، امّا احتياط مستحب در تمام اينها ندوخته بودن است.

مسأله 372 استفاده از فتق بند، هر چند دوخته باشد، مانعي ندارد. همچنين كيفهاي دوخته اي كه احياناً به گردن يا شانه مي اندازند، و قمقمه آب كه در محفظه دوخته اي قرار دارد، ضرري ندارد.

مسأله 373 همان گونه كه در باب احرام گفتيم احتياط واجب آن است كه لنگ احرامي را به گردن گره نزند؛ امّا گره زدن آن به دور كمر، مخصوصاً در آنجا كه احتياج به آن باشد، و همچنين گره زدن رداء، يا استفاده از سنجاق براي نگهداشتن آن، يا لنگ مانعي ندارد، ولي بهتر ترك آن است،

*****

1. هميان چيزي است كه، بر كمر مي بندند و پول نقد و مانند آن را در آن مي گذارند.

و آنچه در ميان بعضي از حجّاج معمول است، كه سنگي در كنار حوله گذاشته، و با يك قطعه كش يا نخ آن را به طرف ديگر مي بندند نيز جايز است، و بهترين راه براي حفظ لنگ، استفاده از كمربند است.

مسأله 374 پوشيدن انواع لباس دوخته براي زنان بي مانع است؛ مگر دستكش كه جايز نيست، هر چند دوخته نباشد.

مسأله 375 كسي كه عمداً لباس دوخته بپوشد، كفّاره

ص: 643

آن يك گوسفند است؛ امّا اگر از روي فراموشي يا جهل باشد چيزي بر او نيست.

مسأله 376 پوشيدن لباس دوخته در حال اضطرار حرام نيست، ولي كفّاره دارد.

مسأله 377 اگر محرم چند لباس دوخته بپوشد، بايد براي هر كدام يك كفّاره بدهد، و احتياط واجب آن است كه اگر آنها را توي هم كند و يك دفعه بپوشد، براي هر يك كفّاره جداگانه بپردازد.

مسأله 378 اگر از روي اضطرار لباسهاي متعدّد بپوشد كفّاره ساقط نمي شود؛ مگر اين كه كفّاره متعدّد موجب عسر و حرج شود.

مسأله 379 اگر لباسي، مثلا پيراهن، بپوشد و كفّاره آن را بپردازد، و دوباره پيراهن ديگري بپوشد، يا همان را كه پوشيده از تن بيرون آورد و مجدّداً بپوشد، بايد دوباره كفّاره بپردازد.

2 پوشيدن چيزي كه تمام پشت پا را بپوشاند

مسأله 380 پوشيدن كفشهايي كه تمام پشت پا را مي پوشاند، مانند چكمه، گيوه، كفشهاي معمولي و امثال آن، و همچنين جوراب در حال احرام جايز نيست؛ خواه ساق پا را بپوشاند، يا نه؛ امّا اگر قسمتي از پشت پا را بپوشاند، مانند بند نعلين، و كفشهايي كه قسمتي از پشت پا در آن پوشيده نمي شود، مانعي ندارد. البتّه اين حكم مخصوص مردان است، و پوشيدن كفش و جوراب براي زنان در حال احرام اشكال ندارد.

مسأله 381 هرگاه حوله احرامي بلند باشد و پشت پا را بپوشاند، يا مثلا براي رفع درد پا، پارچه اي را داغ كنند و روي پشت پا بگذارند، اشكالي ندارد.

مسأله 382 هرگاه مرد عمداً، يا در حال اضطرار، كفش و جوراب بپوشد كفّاره ندارد، و احتياط مستحب آن است كه اگر مجبور به پوشيدن كفش

ص: 644

و جوراب شود، قسمت روي پا را شكاف دهد.

3 پوشانيدن سر براي مردان

مسأله 383 پوشانيدن تمام سر براي مردان در حال احرام حرام است، و احتياط واجب آن است كه قسمتي از سر را نيز نپوشانند، ولي پوشانيدن سر با دست، يا موقع خشك كردن با حوله، يا به هنگام خواب به وسيله بالش جايز است. همچنين انداختن بند مشك و ساك و مانند آن، بر سر جايز است، و پوشانيدن صورت نيز براي مردان مانعي ندارد.

مسأله 384 احتياط واجب آن است كه سر را به چيزهايي مثل گِل، حنا، دارو، و مانند آن نيز نپوشاند.

مسأله 385 احتياط واجب آن است كه چيزي بر سر نگذارد؛ مثلا باري را كه مي خواهد حمل كند بر روي سر قرار ندهد.

مسأله 386 احتياط واجب آن است كه گوشها را نيز نپوشانند.

مسأله 387 جايز نيست محرم سر خودرا درآب فرو برد؛خواه بقيّه بدن زير آب باشد يا نه؛ امّا ريختن آب بر سر خواه براي غسل باشد يا غير آن مانعي ندارد، همچنين زير دوش رفتن؛ ولي سر خود را در وان حمّام زير آب نكند.

مسأله 388 دستمالي كه براي سردرد به سر مي بندند اشكال ندارد، و خشك كردن سر با دستمال و حوله نيز جايز است؛ مشروط بر اين كه سر را با آن نپوشاند.

مسأله 389 اگر پارچه اي را روي كماني بيندازند، به گونه اي كه بالاي سر قرار گيرد، و سر را براي حفظ از پشه زير آن كنند اشكالي ندارد. همچنين استفاده از پشه بند اشكال ندارد.

مسأله 390 مرد محرم نبايد به هنگام خوابيدن سر خود را بپوشاند، و

ص: 645

اگر بدون توجّه، يا از روي فراموشي چنين كند، بايد فوراً سر خود را برهنه نمايد.

مسأله 391 كفارّه پوشانيدن سر به طور عمد براي مردان يك گوسفند است (بنابر احتياط واجب؛) ولي در صورت جهل و فراموشي و غفلت كفّاره ندارد.

مسأله 392 احتياط واجب آن است كه اگر سر را به طور مكرّر بپوشاند، كفّاره را نيز تكرار كند؛ يعني براي هر دفعه يك گوسفند بدهد، مگر اين كه موجب عُسر و حرج شود.

4 پوشانيدن صورت براي زنان

مسأله 393 پوشانيدن صورت براي زنان در حال احرام جايز نيست، خواه به وسيله نقاب باشد، يا پوشيه، يا بادبزن، يا مانند آن. حتّي احتياط واجب آن است كه به وسيله سدر و مانند آن هم صورت خود را نپوشانند.

مسأله 394 پوشانيدن قسمتي از صورت، به طوري كه به آن نقاب و برقع نگويند حرام نيست. همچنين پوشانيدن در حال خواب به وسيله لحاف و گذراندن صورت بر بالش، يا پوشانيدن به وسيله دست، مانعي ندارد.

مسأله 395 بر زنان واجب است كه به هنگام نماز سر خويش را بپوشانند، و بدين منظور براي اين كه يقين حاصل كنند مي توانند مقداري از صورت را نيز با مقنعه و مانند آن بپوشانند.

مسأله 396 جايز است زن چادر خود را پايين بكشد، به طوري كه نصف يا تمام صورت را فراگيرد، و احتياط آن است كه به صورت نچسبد، و در صورتي كه نامحرمي نباشد صورت را باز نگه دارد (باز بودن گردي صورت در غير حال احرام نيز جايز است).

مسأله 397 كفّاره پوشانيدن صورت براي زنان، بنابر احتياط مستحب يك گوسفند است، و مي توان اين

ص: 646

احتياط را ترك كرد.

5 زينت كردن

مسأله 398 جايز نيست مردان انگشتر زينتي بپوشند؛ ولي انگشترهايي كه براي ثواب در دست مي كنند، اگر جنبه تزييني نداشته باشد، بي اشكال است. بنابراين اگر انگشتر زينتي باشد، بايد از پوشيدن آن خودداري كند، خواه به قصد زينت باشد، يا نباشد.

مسأله 399 اگر انگشتري به دست كند، نه براي زينت و نه براي استحباب، مثل آن كه براي خاصيّتي به دست كند، و عرفاً جنبه زينتي نداشته باشد، اشكال ندارد.

مسأله 400 پوشيدن زينت آلات مطلقاً براي زنان در حال احرام جايز نيست؛ امّا زينت آلاتي كه قبلا به طور معمول آن را مي پوشيده، اگر در حال احرام پنهان باشد مانعي ندارد، و آنها را نبايد به مردان نشان بدهد؛ حتّي به شوهر خود.

مسأله 401 بستن «حنا» براي مردان و زنان، اگر جنبه زينت داشته باشد، در حال احرام جايز نيست.

مسأله 402 احتياط واجب آن است كه محرم، خواه زن باشد يا مرد، از پوشيدن هرگونه زينت آلات ديگر نيز اجتناب كند؛ حتّي احرامي زينتي، يا نعلين زينتي نپوشد، و از هرگونه آرايش سر و صورت و ساير اعضاي بدن پرهيز نمايد.

مسأله 403 رنگ كردن موها، در صورتي كه به آن تزيين گفته شود، براي محرم اشكال دارد؛ هر چند قصد زينت نكرده باشد، و در صورتي كه جنبه تزيين نداشته باشد (مثل اين كه براي درمان حنا ببندد) مانعي ندارد. همچنين رنگ كردن موها و بستن حنا قبل از احرام، به طوري كه اثرش تا موقع احرام باقي بماند، اشكالي ندارد؛ مگر اين كه از اوّل قصدش تزيين براي حالت احرام باشد، كه

ص: 647

معمولا كسي اين كار را نمي كند.

مسأله 404 پوشيدن زيور آلات براي زنان در حال احرام حرام است، ولي كفّاره ندارد.

6 سرمه كشيدن

مسأله 405 سرمه كشيدن براي زنان و مردان با موادّ سياه، يا غير آن، اگر جنبه زينت داشته باشد در حال احرام حرام است، و اگر جنبه زينت ندارد، مثلا براي درمان چشم استفاده شود و شكل زينت به خود نگيرد، اشكالي ندارد.

مسأله 406 سرمه كشيدن در حال احرام موجب كفّاره نمي شود؛ مگر اين كه بوي خوش در آن باشد، كه در اين صورت اگر عمداً سرمه بكشد احتياط آن است كه يك گوسفند كفّاره بدهد.

مسأله 407 در صورتي كه محرم به خاطر درمان و مانند آن احتياج به سرمه كشيدن داشته باشد مانعي ندارد.

7 نگاه كردن در آينه

مسأله 408 نگاه كردن در آينه براي تزيين خود و اصلاح سر و وضع خويش در حال احرام حرام است؛ خواه مرد باشد، يا زن؛ امّا براي هدفهاي ديگر، مثل نگاه كردن رانندگان در آينه براي ديدن اطراف اتومبيل، يا نگاه كردن پزشك براي ديدن دهان و دندان بيمار، يا نگاه به آينه بي آن كه عكس خويش را در آن ببيند، يا نگاه كردن به آينه براي ديدن محلّ زخم صورت و مانند آن، مانعي ندارد.

مسأله 409 نگاه كردن در آب صاف و اشياء صيقلي براي اصلاح سر و وضع خويش، حكم نگاه در آينه را دارد، و در حال احرام جايز نيست.

مسأله 410 احتياط مستحب آن است كه به آينه نگاه نكند؛ هر چند براي زينت كردن نباشد.

مسأله 411 اگر بدون اختيار چشمش به آينه بيفتد اشكالي ندارد؛ و بهتر

ص: 648

اين است كه در ايّام حج، در اطاقهايي كه افراد محرم سكونت دارند، و نيز در آسانسورها، روي آينه چيزي بكشند كه نگاه غير اختياري افراد محرم نيز به آن نيفتد.

مسأله 412 نگاه كردن به آينه موجب كفّاره نمي شود، ولي مستحبّ است بعد از نگاه كردن لبّيك بگويد.

مسأله 413 نگاه كردن در شيشه اطاق، يا شيشه عينك كه پشت آن پيدا است، در حال احرام بي مانع است، ولي اگر عينك زينتي باشد استفاده از آن براي محرم، خواه مرد باشد يا زن، جايز نيست.

8 استعمال بوي خوش

مسأله 414 استعمال بوي خوش، مانند انواع عطرها، مُشك، زعفران، گلاب و غير آن، خواه از طريق بوييدن باشد، يا ماليدن بر بدن و لباس، يا پراكندن در فضاي اطاق به وسيله اسپري، يا خوردن غذاهاي معطّر، بر مرد و زن مُحرم حرام است.

مسأله 415 خوردن ميوه هاي خوشبو مانند سيب و پرتغال و مانند آن مانعي ندارد؛ ولي بهتر است از بوييدن آنها خودداري شود.

مسأله 416 احتياط واجب آن است كه از تمام انواع گلها و سبزيهايي كه بوي خوش مي دهد اجتناب شود.

مسأله 417 خريد و فروش عطريّات در حال احرام اشكالي ندارد، ولي نبايد حتّي به عنوان امتحان آنها را ببويد، يا استعمال كند.

مسأله 418 احتياط آن است كه محرم از «دارچين»، «زنجبيل»، «هِل» و هر آنچه بوي خوش دارد، اجتناب كند.

مسأله 419 محرم نمي تواند با صابونهاي عطري، يا شامپوهاي معطّر، خود را بشويد، و لازم است از گذاشتن اين گونه اشياء در كنار لباس احرامي خود، كه سبب بو گرفتن آنها مي شود، خودداري كند.

مسأله 420

ص: 649

هرگاه محرم در جايي قرار گيرد كه بوي خوش در آنجا باشد، بايد چيزي در برابر بيني خود بگيرد كه بوي خوش را استشمام نكند؛ مگر اين كه موجب عسر و حرج شود، ولي اگر از محلّي بگذرد كه بوي بد در آنجاست، نبايد بيني خود را بگيرد، امّا مي تواند به سرعت از آنجا بگذرد.

مسأله 421 اگر ناچار شود لباسي كه بوي خوش مي دهد بپوشد، يا غذايي كه بوي خوش دارد بخورد، بايد چيزي در برابر بيني خود قرار دهد كه بوي خوش را استشمام نكند؛ مگر اين كه موجب عسر و حرج شود.

مسأله 422 مشهور آن است كه استعمال خلوق كعبه (چيزي كه كعبه را با آن خوشبو مي كنند) حرام نيست؛ ولي چون معلوم نيست خلوق كعبه چيست احتياط آن است كه از بوي خوشي كه فعلا به كعبه مي مالند نيز اجتناب شود.

مسأله 423 اگر عمداً بوي خوش استعمال كند، كفّاره آن بنابر احتياط واجب يك گوسفند است.

مسأله 424 اگر در زمان واحد به طور مكرّر بوي خوش استعمال كند، بعيد نيست يك گوسفند كفايت كند؛ ولي احتياط در تعدّد است، و چنانچه در زمانهاي مختلف از بوي خوش استفاده نمايد، تكرار كفّاره را ترك نكند، و اگر پس از استفاده از بوي خوش كفّاره دهد، و دوباره بوي خوش استعمال كند، واجب است مجدّداً كفّاره دهد.

9 ماليدن انواع روغنها و كرمها به بدن

مسأله 425 ماليدن هر نوع روغن و كرم به بدن، خواه معطّر باشد يا نه، براي محرم جايز نيست؛ حتّي ماليدن روغنهاي خوشبو قبل از احرام در صورتي كه عطر آن در حال احرام باقي بماند ممنوع است؛ امّا

ص: 650

روغن و كرم غير معطّر قبل از احرام مانعي ندارد.

مسأله 426 ماليدن انواع پمادهاي طبّي بر بدن براي معالجه و درمان مانعي ندارد.

مسأله 427 خوردن غذاهاي چرب، هر چند اطراف دست و دهان را چرب كند، براي محرم جايز است.

مسأله 428 خوردن روغن اگر بوي خوش همانند بوي زعفران نداشته باشد، مانعي ندارد.

مسأله 429 اگر در روغن بوي خوش باشد كفّاره آن يك گوسفند است؛ هر چند از روي اضطرار باشد، و اگر بوي خوش نداشته باشد، در صورت ماليدن به بدن، كفّاره آن نيز بنابر احتياط يك گوسفند است.

10 ناخن گرفتن

مسأله 430 گرفتن ناخن دست يا پا، حتّي گرفتن يك ناخن يا بعضي از آن، بر محرم حرام است؛ ولي اگر ناخن آسيب ديده، و ماندن آن ضرر دارد، يا مايه ناراحتي شديد است، مي تواند آن را قطع كند.

مسأله 431 تفاوتي در گرفتن ناخنها با قيچي و ناخن گير و حتّي با دندان نيست.

مسأله 432 در آنچه كه گفته شد تفاوتي ميان انگشت اضافي و غير آن نيست (بنابر احتياط واجب).

مسأله 433 هرگاه گرفتن ناخن از روي فراموشي يا ندانستن مسأله باشد، چيزي بر او نيست، و اگر از روي عمد باشد، كفّاره گرفتن هر ناخن يك مدّ طعام است؛ (حدود 750 گرم) و هرگاه تمام ناخن دستها را بگيرد، كفّاره آن يك گوسفند است. همچنين اگر تمام ناخنهاي دست و پا را در يك مجلس بگيرد، كفّاره آن يك گوسفند است؛ امّا اگر ناخن دستها را در يك مجلس، و ناخن پاها را در مجلس ديگر بگيرد، كفّاره آن دو گوسفند است.

مسأله 434 هرگاه تمام

ص: 651

ناخن دستها را بگيرد، ولي تمام ناخن پاها را نگيرد، يك گوسفند براي ناخن دستها كفّاره مي دهد، و براي هر يك از ناخنهاي پا، يك مدّ طعام به نيازمند مي پردازد. همچنين اگر تمام ناخن پاها را بگيرد، ولي تمام ناخن دستها را نگيرد.

مسأله 435 اگر پنج ناخن دست و پنج ناخن پا را بگيرد، بايد براي يك از ناخنها يك مدّ طعام كفّاره بدهد. همچنين اگر كمتر از ده ناخن از دستها يا پاها را بگيرد.

مسأله 436 اگر بيش از ده ناخن داشته باشد، و تمام ناخنها را بگيرد،

بايد يك گوسفند كفّاره بدهد، و احتياط مستحب آن است كه براي هر يك از ناخنهاي اضافه بر ده ناخن اصلي، كفّاره مدّ طعام بدهد.

مسأله 437 هرگاه شخصي بيش از ده ناخن دارد، و ده ناخن اصلي را در حال احرام بگيرد، احتياط واجب آن است كه يك گوسفند كفّاره بدهد، ولي اگر بعضي از ناخنهاي اصلي و بعضي از ناخنهاي اضافه را بگيرد، براي هر يك از ناخنهاي اصلي يك مدّ طعام، و براي هر يك از ناخنهاي اضافي نيز، بنابر احتياط مستحب، يك مدّ طعام مي پردازد.

مسأله 438 اگر ناچار به گرفتن ناخن شود، احتياط واجب آن است كه كفّاره آن را به همان شرحي كه گذشت بپردازد.

11 زير سايه رفتن در حال احرام (براي مردان)

مسأله 439 مرد محرم هنگام سفر نبايد زير سايه برود، يا سايباني مانند چتر بر سر بگيرد. بنابراين، سوار شدن بر هواپيما، يا اتومبيل سر پوشيده، و مانند آن، هنگام روز براي مردان محرم جايز نيست؛ ولي براي زنان و بچّه ها جايز است، و كفّاره اي هم ندارد.

مسأله

ص: 652

440 در منازل وسط راه، يا در مكّه، عرفات، مشعر و مني، رفتن زير خيمه و سقف منزل مانعي ندارد؛ هر چند در حال راه رفتن باشد. همچنين گذشتن از بازارهاي سر پوشيده، و تونلهايي كه براي عابران درست كرده اند، بي مانع است.

مسأله 441 گذشتن از زير پلهاي وسط راه مانعي ندارد. همچنين بودن در سايه اي كه از ديواره هاي اتومبيل سرباز به وجود مي آيد، جايز است.

مسأله 442 در اين حكم فرقي بين افراد پياده و سواره نيست.

مسأله 443 در مواقعي كه سايبان اثري براي حفظ از آفتاب و باران ندارد، رفتن مردان محرم زير سايبان در حال سفر مانعي ندارد. بنابراين، مردان محرم مي توانند در شبها، يا بين الطُّلوعين، يا روزهاي كاملا ابري، از ماشين سقف دار يا هواپيما استفاده كنند؛ ولي در شبهاي باراني استفاده از سايبان كفّاره دارد.

مسأله 444 كساني كه نذر كرده اند از كشور خود احرام ببندند، و ناچارند با هواپيما به مكّه مُشرّف شوند، نذر آنها صحيح است، و بايد در كشورشان محرم شوند، ولي براي زير سقف بودن در حال سفر، بايد كفّاره بدهند.

مسأله 445 براي بيماران، و كساني كه از حرارت آفتاب شديداً ناراحت مي شوند، يا تابش آفتاب به آنها زيان مي رساند، جايز است از ماشين سقف دار و مانند آن استفاده كنند؛ امّا بايد كفّاره بدهند.

مسأله 446 هرگاه محرم از روي سهو و فراموشي، يا جهل، به هنگام سفر زير سايه برود، كفّاره ندارد؛ امّا اگر عمداً، يا به خاطر ضرورتي باشد، كفّاره دارد، و كفّاره آن يك گوسفند براي هر احرام است؛ يعني

ص: 653

براي مجموع احرام عمره يك گوسفند، و براي مجموع احرام حج نيز يك گوسفند واجب است.

12 زايل كردن مو از بدن

مسأله 447 مُحرم نبايد مو از بدن خود جدا كند؛ خواه با تراشيدن باشد، يا قيچي كردن، يا كندن به هر وسيله ديگر (مثلا به وسيله دارو)، خواه شخصاً اين كار را انجام دهد، يا ديگري را وادارد تا او را اصلاح نمايد؛ حتّي جدا كردن يك مو از بدن جايز نيست، و فرقي ميان اعضاي بدن نمي باشد.

مسأله 448 در حرمت جدا كردن مو از بدن، تفاوتي بين كم و زياد بودن موي ازاله شده نيست، بلكه همان گونه كه گفته شد ازاله يك مو نيز حرام است؛ هر چند از نظر كفّاره تفاوت دارد.

مسأله 449 اگر بداند شانه زدن موي سر و صورت، سبب جدايي موها مي شود جايز نيست؛ بلكه احتياط مستحب آن است كه از شانه كردن موها در حال احرام مطلقاً خودداري كند، و هنگام خاراندن بدن نيز بايد مواظب باشد مويي جدا نشود.

مسأله 450 هرگاه داشتن مو سبب بيماري، يا ناراحتي شديد گردد، جايز است آن را زايل كند؛ ولي كفّاره دارد.

مسأله 451 اگر به هنگام انجام وضو يا غسل، مويي بدون قصد كنده شود اشكالي ندارد.

مسأله 452 هرگاه عمداً سر خود را بتراشد، يا موهاي زير هر دو بغل يا يكي را زايل كند، كفّاره آن يك گوسفند است؛ ولي اگر از روي ضرورت سر خود را بتراشد مخيّر است ميان يك گوسفند، يا سه روز روزه، يا اطعام شش فقير، كه به هر كدام دو مدّ طعام (تقريباً يك كيلو و نيم) بدهد، و احتياط واجب

ص: 654

آن است كه در زايل كردن موي زير بغل نيز همين كفّاره را بدهد؛ امّا اگر مقداري از موي سر، يا صورت، يا زير بغل، يا زير گلو،و مانند آن را زايل كند، كافي است يك فقير را اطعام نمايد.

مسأله 453 اگر موي سر را به غير تراشيدن إزاله كند، احتياط واجب آن است كه كفّاره تراشيدن را بدهد.

مسأله 454 اگر از روي ندانستن مسأله، يا فراموشي، يا غفلت، موي بدن را زايل كند كفّاره ندارد، و هرگاه در موقع وضو و غسل دست بر بدن بكشد، و موهايي كنده شود، همان طور كه گفته شد، كفّاره اي ندارد؛ امّا اگر بدون هدف دست بر سر و صورت يا بدن خود بكشد، و موهايي از او جدا شود، احتياط واجب آن است كه مقداري غذا به فقير بدهد.

مسأله 455 محرم نمي تواند مو از بدن ديگري زايل كند. خواه طرف مقابل مُحرِم باشد، يا غير مُحرِم، خواه با تيغ باشد، يا با وسيله ديگر؛ ولي اين كار كفّاره اي ندارد. بنابراين، بايد دقّت كرد كه در مني به هنگام بيرون آمدن از احرام، افراد محرم نمي توانند سر ديگران را بتراشند، يا اصلاح كنند؛ بلكه اوّل بايد خودشان از احرام خارج شوند، و بعد چنين كنند.

13 عقد ازدواج

مسأله 456 ازدواج كردن در حال احرام براي مُحرِم، اعم از زن و مرد، جايز نيست؛ خواه خودش صيغه عقد را بخواند، يا به ديگري وكالت دهد كه اين كار را انجام دهد. خواه عقد دائم باشد يا موقّت، و در هر صورت عقد او باطل است، و هرگاه علم به حرام بودن آن داشته باشد،

ص: 655

و اقدام به اين كار كند، آن همسر براي او حرام ابدي خواهد شد.

مسأله 457 جايز نيست مُحرم براي ديگري صيغه عقد بخواند، هرچند او مُحرِم نباشد، و در اين صورت نيز عقد او باطل است؛ امّا حرام ابدي نمي شود، و در هيچ يك از دو صورت فوق كفّاره واجب نيست.

مسأله 458 جايز نيست مُحرِم در مجلس عقد ازدواج به عنوان شاهد حضور پيدا كند. همچنين (بنابر احتياط واجب) جايز نيست شهادت بر انجام عقد ازدواج دهد؛ هر چند قبل از احرام شاهد عقد بوده باشد، و براي خود يا ديگري خواستگاري كند.

مسأله 459 اگر با علم به مسأله، همسري را در حال احرام براي خود عقد كند، همان گونه كه گفته شد آن همسر بر او حرام دائمي مي شود، ولي اگر با جهل به مسأله چنين كاري كند، عقد باطل است، امّا حرام ابدي نمي شود، و احتياط مستحب آن است كه با او ازدواج نكند؛ مخصوصاً اگر با او نزديكي كرده باشد.

مسأله 460 در احكامي كه گفته شد، فرقي بين عقد دائم و موقّت نيست.

مسأله 461 هرگاه مرد غير مُحرِم زن مُحرِمي را عقد كند، احتياط واجب آن است كه او را طلاق دهد، و در صورت علم به مسأله، حرام ابدي نيز مي شود؛ بنابر احتياط واجب.

مسأله 462 رجوع كردن در حال احرام به زني كه وي را طلاق رجعي داده، اشكالي ندارد.

مسأله 463 هرگاه شخص سوّمي زني را براي كسي كه در احرام است عقد كند، و محرم دخول نمايد، و هر سه نفر عالم به حكمِ بطلان باشند، بر هر يك

ص: 656

از آنان يك شتر به عنوان كفّاره واجب است، ولي اگر آميزش صورت نگيرد، بر هيچ كدام كفّاره اي واجب نمي شود، و در اين حكم تفاوتي نيست بين آن كه زن و عاقد محرم باشند، يا نباشند، و اگر بعضي از آنها حكم را مي دانسته، و بعضي ديگر نمي دانسته اند، كفّاره فقط بر كسي كه مي دانسته واجب است.

14 نگاه كردن

مسأله 464 جايز نيست مُحرِم به همسر خود از روي شهوت نگاه كند؛ ولي نگاه بدون قصد لذّت مانعي ندارد.

مسأله 465 هرگاه به قصد لذّت به همسرش نگاه كند، بايد يك گوسفند كفّاره بدهد، و اگر با اين كار مني از او خارج شود، احتياط واجب آن است كه يك شتر كفّاره بدهد.

مسأله 466 هرگاه عمداً به زن ديگري غير از همسرش نگاه كند، و با اين كار مني از او خارج شود، احتياط واجب آن است كه در صورت توان يك شتر، و اگر نمي تواند يك گاو، و اگر قدرت بر آن هم ندارد، يك گوسفند كفّاره دهد.

15 لمس كردن

مسأله 467 براي شخص مُحرِم جايز نيست كه دست بر بدن همسرش بگذارد، ولي اين كار بدون قصد لذّت مانعي ندارد.

مسأله 468 هرگاه به قصد لذّت بدن همسرش را لمس نمايد، بايد يك گوسفند كفّاره دهد، و اگر با اين كار إنزال مني شود، كفّاره آن بنابر احتياط واجب يك شتر است.

16 بوسيدن

مسأله 469 جايز نيست مُحرِم همسر خود را از روي شهوت ببوسد، و احتياط آن است كه بوسيدن بدون قصد لذّت را نيز ترك كند.

مسأله 470 اگر همسرش را به قصد لذّت ببوسد، كفّاره آن يك شتر

ص: 657

است؛ خواه إنزال شود، يا نشود.

مسأله 471 اگر زني را از روي شهوت ببوسد، كفّاره آن بنابر احتياط واجب يك شتر است، و اگر بدون شهوت باشد، يك گوسفند كفّاره دارد.

17 نزديكي كردن

مسأله 472 نزديكي با همسر در حال احرام حرام است،وآن سه حالت دارد:

1 هرگاه در حال احرام از روي علم و عمد نزديكي كند، چنانچه قبل از وقوف به عرفات يا به مشعر الحرام صورت گيرد، حجّ او فاسد مي شود؛ ولي بايد آن را تمام كرده، و سال آينده اعاده نمايد، و كفّاره آن يك شتر است، و بايد آن زن و مرد (بنابر احتياط واجب) تا پايان مناسك حج از هم جدا شوند، يا شخص سوّمي با آنها باشد، و در سال بعد نيز هنگامي كه به آن مكان كه عمل مذكور در آن واقع شده مي رسند، بايد تا پايان حج از هم جدا شوند، و اگر اين عمل بعد از وقوف در مشعر الحرام و قبل از طواف نساء صورت گيرد، حجّ آنها صحيح است؛ ولي گناه كرده اند، و يك شتر كفّاره دارد.

2 هرگاه نزديكي عمداً در «عمره تمتّع» واقع شده باشد، كفّاره آن بنابر احتياط واجب يك شتر است؛ ولي عمره او باطل نمي شود. خواه اين عمل قبل از سعي صفا و مروه باشد، يا قبل از تقصير و بيرون آمدن از احرام، ولي احتياط مستحب آن است كه اگر قبل از سعي باشد، عمره را در صورت امكان تمام كرده، سپس آن را اعاده كند.

مسأله 473 هرگاه نزديكي با همسر در حال احرام بعد از وقوف به عرفات و مشعر الحرام، و

ص: 658

قبل از طواف نساء صورت گيرد، حجّ او صحيح است؛ هر چند گناه كرده و يك شتر كفّاره دارد.

مسأله 474 هرگاه از روي فراموشي، يا غفلت، يا ندانستن مسأله نزديكي كند، ضرري به حج يا عمره او نمي زند، و كفّاره هم ندارد. بنابراين، احكام فوق مربوط به كسي است كه عالماً آن را انجام مي دهد.

مسأله 475 هرگاه مرد محرم با همسر خود، كه وي نيز محرم است، از روي اجبار نزديكي كند، چيزي بر زن نيست، ولي مرد در صورت علم و عمد علاوه بر كفّاره خود، بايد كفّاره زن را نيز بدهد؛ امّا اگر اين كار با علم و رضايت زن صورت گيرد، هر كدام بايد يك كفّاره به شرحي كه گذشت بدهند.

مسأله 476 اگر با همسر خود نزديكي بدون جماع كند، بايد يك شتر كفّاره بدهد؛ ولي حجّ او صحيح است، و در سال آينده لازم نيست حج بجا آورد. حكم زن نيز همين گونه است، و در صورت اكراه، مانند مسأله سابق است.

مسأله 477 كفّاره در همه اين موارد، بنابر احتياط واجب، يك شتر است، و فرقي ميان همسر دائم و موقّت نيست. همچنين نزديكي از جلو و عقب در اين احكام يكسان است.

مسأله 478 احكام بالا در حجّ واجب و مستحب و حجّ نيابتي يكسان است؛ ولي در صورت ارتكاب اين عمل در حجّ نيابتي، اجير حقّ مال الاجاره دارد، هر چند بايد به وظائف بالا عمل كند (و همان گونه كه گفته شد اين احكام در صورت علم و عمد است).

18 استمناء كردن

مسأله 479 هرگاه مُحرِم با خود بازي كند و مني از او

ص: 659

خارج شود، حكمش حكم كسي است كه با زني نزديكي كرده باشد، كه شرح آن در مسائل سابق گذشت، و اگر با همسر خود بازي كند، يا به وسيله نگاه كردن، يا فكر و تصوّر كردنِ چنان صحنه هايي، مني از او خارج گردد، كفّاره بر او واجب است؛ بلكه بنابر احتياط واجب تمام احكام جماع را، كه در مسائل سابق گذشت، دارد.

19 كشتن حشرات

مسأله 480 احتياط واجب آن است كه مُحرِم حشرات (مانند پشه، مگس، مورچه و امثال آن) را نكشد؛ چه روي بدن يا لباس او باشد، يا جاي ديگر. بلكه احتياط واجب آن است كه هيچ جنبده اي را به قتل نرساند، مگر اين كه مايه آزار او شوند، يا از حيوانات موذي و خطرناك، مثل مار و عقرب و مانند آن باشد؛ حتّي احتياط واجب آن است كه حشرات مذكور را از روي بدن نيفكند، و اگر از روي خطا چنين كند، مقداري طعام به فقير دهد.

مسأله 481 احتياط واجب آن است كه حشرات را از مكاني كه محفوظ است به جايي كه در معرض سقوط است منتقل نكند؛ بلكه احتياط آن است كه مطلقاً از محلّي به محلّ ديگر منتقل ننمايد؛ مگر اين كه مكان دوّم محفوظتر باشد.

مسأله 482 كشتن و انتقال حشرات در حال احرام كفّاره دارد، و كفّاره آن، خواه عمداً باشد يا از روي خطا، مقداري طعام است.

20 بيرون آوردن خون از بدن

مسأله 483 بيرون آوردن خون از بدن، خواه به وسيله حجامت باشد، يا جرّاحي، يا مسواك نمودن، يا خاراندن بدن، به طوري كه خون از آن خارج شود، در غيرِ حالِ ضرورت مكروه است، و چون جمعي از

ص: 660

فقها آن را حرام مي دانند، احتياط مستحب ترك آن است.

مسأله 484 بهتر است در حال احرام از دادن خون به روش امروز نيز خودداري كند؛ مگر در مواقع ضرورت و براي حفظ جان مسلمان.

مسأله 485 بيرون آوردن خون از بدن كفّاره اي ندارد.

21 كشيدن دندان

مسأله 486 كشيدن، يا كندن، يا جرم گيري، يا پر كردن دندان، اگر باعث خونريزي شود در حال احرام مكروه است، ولي اگر موجب خونريزي نشود اشكالي ندارد؛ هر چند احتياط مستحب ترك آن است.

مسأله 487 كفّاره كشيدن دندان در حال احرام، بنابر احتياط مستحب يك گوسفند است.

22 دروغ و دشنام و تفاخر

مسأله 488 دروغ گفتن و دشنام دادن در همه حال حرام است، ولي در حال احرام به خصوص نهي شده است؛ يعني از كارهايي است كه مُحرِم بايد آن را ترك كند، بلكه احتياط واجب آن است كه از اظهار برتري بر ديگران، يا بيان نقص ديگران نسبت به خود، نيز اجتناب كند، و اين سه كار (دروغ، دشنام و تفاخر) مطابق بعضي از روايات معصومين (عليهم السلام) در معني «فسوق» در آيه شريفه (فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فيِ الْحَجِّ)(1) جمع است.

مسأله 489 هرگاه مُحرِم هر يك از امور سه گانه فوق را انجام دهد كار خلافي كرده، ولي احرام او باطل نمي شود، و كفّاره آن استغفار است، و بهتر اين است كه انسان در حال احرام زبان خود را از هر سخن ناروا و زشت حفظ كند، و جز به نيكي سخن نگويد.

23 مجادله و نزاع

مسأله 490 «جدال» در حال احرام ممنوع است، همان گونه كه در آيه شريفه 179 سوره بقره به آن اشاره

ص: 661

شده است، و منظور از «جدال» در اينجا آن است كه از روي خصومت و دشمني براي اثبات مطلبي در مقابل ديگري به خدا سوگند ياد كند، و بگويد: «بَلي وَاللّهِ...؛ آري، به خدا سوگند كه مطلب چنين است» يا براي نفي مطلبي بگويد: «لا وَ اللّهِ...؛ نه، به خدا سوگند مطلب چنين نيست» و فرقي ميان عربي و فارسي و زبانهاي ديگر نمي باشد؛ بلكه هر عبارتي كه اين مفهوم را برساند در حال احرام حرام است.

مسأله 491 گفتن كلمه «لا» و «بَلي» و مرادف آن در ساير زبانها، مثل «نه» و «آري» در فارسي، جدال نيست؛ بلكه قسم خوردن براي اثبات يا ردّ مطلبي، از روي خصومت و مخالفت جدال است.

مسأله 492 اگر قسم به غير «الله» و خداوند باشد، حكم جدال ندارد.

مسأله 493 ساير نامهاي خداوند نيز حكم لفظ جلاله (الله) را دارد؛ (بنابر احتياط واجب) بنابر اين اگر مُحرم در مقام خصومت و مجادله براي اثبات يا نفي مطلبي در مقابل ديگري، به «رحمان» يا «رحيم» يا «خالق آسمان و زمين» و مانند آن قسم بخورد، جدال محسوب مي شود.

مسأله 494 در مقام ضرورت قسم به لفظ جلاله، يا ساير اسماء الله، براي شخص محرم، جهت اثبات حقّ يا ابطال باطلي جايز است.

مسأله 495 در موضوع جدال سوگند دروغ و راست يكسان است؛ ولي اگر قسم دروغ باشد، كفّاره آن در همان مرتبه اوّل يك گوسفند است، و احتياط آن است كه براي دو بار قسمِ دروغ يك گاو، و براي سه بار يك شتر كفّاره دهد، و اگر راست باشد، چنانچه سه مرتبه تكرار كند

ص: 662

كفّاره اش يك گوسفند مي باشد؛ امّا كمتر از سه بار كفّاره ندارد؛ هر چند در حال احرام كار خلافي كرده، و بايد استغفار كند.

مسأله 496 اگر محرم بيش از سه مرتبه قسمِ راست بخورد، هر مقدار كه باشد، كفّاره آن يك گوسفند است؛ مگر آن كه بعد از سه مرتبه كفّاره بدهد، كه در اين صورت اگر سه مرتبه ديگر جدال كند، بايد يك گوسفندِ ديگر كفّاره بدهد.

مسأله 497 اگر به دروغ مثلا ده مرتبه يا بيشتر جدال كند، كفّاره آن بنابر احتياط يك شتر است؛ مگر اين كه پس از سه مرتبه يا بيشتر، كفّاره را بپردازد كه در اين صورت بايد در دفعه اوّل گوسفند، و در دفعه دوّم گاو، و در دفعه سوّم شتر كفّاره دهد.

مسأله 498 بهتر است كه در حال احرام از هر نوع مجادله و خصومت بپرهيزد؛ هر چند جمله هاي قسم كه در مسائل قبل گفته شد در آن نباشد، ولي اظهار تنفّر و بيزاري و برائت از دشمنان اسلام، نه تنها ضرري براي احرام ندارد، بلكه از وظائف مسلمين در برابر كفّار مي باشد.

مسأله 499 هرگاه از روي محبّت (نه به خاطر خصومت) بگويد: «به خدا قسم اين كار را نكن» يا بگويد: «به خدا سوگند بگذار من براي تو اين كار را انجام دهم» حرام نيست، و كفّاره هم ندارد.

24 شكار حيوانات صحرايي

مسأله 500 شكار كردن حيوانات صحرايي يا ذبح آنها در حال احرام، حرام است؛ همچنين شكار پرندگان، و در اين مورد تفاوتي نمي كند كه به تنهايي شكار كند، يا به كمك ديگران.

مسأله 501 نشان دادن شكار به شخصِ شكار

ص: 663

كننده، يا بستن و نگهداري آن، يا خوردن گوشت شكار (هر چند ديگري شكار كرده، يا خودش قبل از احرام آن را شكار كرده باشد) حرام است.

مسأله 502 كشتن ملخ نيز براي محرم جايز نيست؛ بنابراين اگر از راهي بگذرد كه ملخ در آن است، چنانچه مي تواند راه خود را تغيير دهد، و اگر نمي تواند بايد مواظب باشد ملخ ها را حتّي الامكان پايمال ننمايد، ولي در صورت ناچاري و مشقّت و عُسر و حرج اشكالي ندارد.

مسأله 503 كشتن حيوانات موذي، مانند مار و عقرب و درندگان، در جايي كه ايجاد خطر نمايند جايز است.

مسأله 504 ذبح حيوانات اهلي، مانند مرغ خانگي و گاو و گوسفند و شتر، در حال احرام اشكالي ندارد.

مسأله 505 شكار حيوانات دريايي براي محرم جايز است.

مسأله 506 منظور از حيوانات دريايي حيواناتي است كه تخم گذاري و رشد نوزاد آنها هر دو در دريا انجام شود، و در دريا هم زندگي كند.

مسأله 507 نگاه داشتن صيد در حال احرام بنابر احتياط واجب حرام است؛ هر چند مالك آن باشد.

مسأله 508 هر حيواني كه شكار آن حرام است، نوزاد و تخم آن نيز حرام است؛ هر چند در دست رس باشد.

مسأله 509 اگر محرم شكاري ذبح كند، بنابر مشهور در حكم ميته (مردار) خواهد بود، و بنابر احتياط واجب هيچ كس (چه محرم و چه غير محرم) نمي تواند از آن استفاده كند.

مسأله 510 براي كشتن و شكار كردن هر يك از حيوانات صحرايي كفّاره اي معيّن شده است، ولي چون در حال حاضر اين مسأله چندان مورد ابتلا نيست،

ص: 664

و حجّاج بيت الله مطلقاً اقدام به شكار نمي كنند، از شرح آن صرفنظر مي شود.

25 حمل اسلحه

مسأله 511 محرم نبايد با خود اسلحه بردارد؛ خواه اسلحه گرم باشد، يا سرد، بلكه احتياط آن است كه از سلاحهاي دفاعي، مانند سپر و امثال آن، نيز استفاده نكند؛ ولي در موقع ضرورت، خطر و ترس از دزد و دشمن و حيوان درنده، حمل هر نوع سلاحي كه لازم باشد جايز است.

مسأله 512 آنچه ممنوع است حمل نمودن اسلحه با خويش است؛ مانند بستن شمشير به كمر، و گرفتن تفنگ بر دوش، يا با دست، ولي اگر در خانه و خيمه و اثاثيه خود سلاحي داشته باشد، براي احرام او ضرر ندارد؛ هر چند احتياط مستحب آن است كه آن را نيز در غير موارد ضرورت ترك كند.

مسأله 513 هرگاه عمداً اسلحه با خود بردارد، احتياط آن است كه يك گوسفند كفّاره بدهد.

قطع درخت و گياه حرم

مسأله 514 حرمت قطع گياه و درخت حرم، اختصاص به حال احرام و شخصِ مُحرم ندارد؛ بلكه بر همه كس حرام است.

مسأله 515 اگر گياه يا درختي در منزل انسان باشد، چنانچه خودش آن را كاشته باشد قطع آن جايز است، و اگر ديگري كاشته قطع آن نيز مانعي ندارد؛ ولي احتياط مستحب آن است كه آن را قطع نكند؛ امّا قطع درختان و گياهان خودرو كه قبل از بناي منزل در آن بوده حرام است. مسأله 516 گياه أذخر كه يكي از گياهان خوشبو است از حكم بالا مستثني است و قطع آن مانعي ندارد.

مسأله 517 اگر به صورت متعارف و عادي راه برود، و گياهي بر اثر راه رفتن

ص: 665

قطع شود، اشكالي ندارد.

مسأله 518 اگر حيواني همراه داشته باشد نمي تواند از گياهان و علفهاي حرم براي او بچيند؛ ولي جايز است حيوان را رها كند تا خودش علف بخورد.

مسأله 519 چنانچه درختي را كه قطع آن جايز نيست قطع كند، احتياط آن است كه يك گاو كفّاره دهد؛ خواه آن درخت بزرگ باشد، يا كوچك.

مسأله 520 اگر قسمتي از درخت را قطع كند، نه همه آن را، لازم است قيمت آن را به عنوان كفّاره بپردازد.

مسأله 521 قطع گياه حرم كفّاره اي جز استغفار ندارد.

مسأله 522 اگر نايب موجبات كفّاره را انجام دهد، كفّاره بر عهده خود اوست، نه منوب عنه.

ديگر مسائل محرّمات و كفّارات احرام

مسأله 523 هر يك از محرّمات احرام كه موجب كفّاره است اگر بر اثر جهل به مسأله، يا از روي غفلت، يا فراموشي واقع شود كفّاره اي ندارد، و ضرري به حجّ يا عمره شخصِ محرم نمي زند، مگر صيد كه در هر صورت كفّاره دارد.

مسأله 524 شخصي كه بر اثر جهل به مسأله، يا فراموشي حكم، يا موضوع آن، يا بر اثر غفلت، بعضي از محرّمات احرام را بجا آورده، كفّاره ندارد، مگر در صيد و شكار كه در هر صورت كفّاره دارد. بنابراين، به طور كلّي در غير شكار، هرگاه از روي علم و عمد مرتكب محرّمات احرام شود، كفّاره واجب مي گردد.

مسأله 525 شرايط قرباني حجّ تمتّع در حيواني كه براي كفّاره تقصير قرباني مي شود، معتبر نيست، بنابراين مي توان گوسفند خصّي و معيوب را براي اين منظور قرباني كرد.

مسأله 526 قرباني هايي كه به عنوان كفّاره در عمره تمتّع

ص: 666

بر حاجي واجب شده، احتياط مستحب آن است كه در مكّه ذبح كند، و آنچه در حجّ بر او واجب شده، در مني ذبح نمايد، و اگر ترك كرد و به وطنش بازگشت، در همانجا قرباني كند، و تمام گوشت آن را به مستمندان صدقه دهد.

مسأله 527 مصرف كفّارات فقط فقراء و مستمندان هستند، و احتياط آن است كه كفّاره غير سادات به سادات داده نشود.

مسأله 528 تأخير انداختن انجام كفّارات تا هنگام بازگشت به محل مانعي ندارد. بنابراين، مي تواند گوسفند كفّاره را در وطنش ذبح كند، تا صرف فقراي شيعه گردد.

مسأله 529 شخص فقير نمي تواند گوشت كفّاره خود را به مصرف كساني كه واجب النفقه او هستند برساند؛ هر چند نيازمند باشند.

مسأله 530 استفاده از گوشت كفّاره براي شخصي كه كفّاره بر او واجب شده جايز نيست، ولي استفاده از گوشت قربانيِ واجب، يا مستحب، براي صاحب آن جايز است.

استفتائات محرّمات احرام

سؤال 531 آيا مردان محرم، براي محافظت از سرما، مي توانند از پتوهائي كه حاشيه آن دوخته شده استفاده كنند؟

جواب: اشكالي ندارد، و حكم لباس دوخته بر آن جاري نمي شود.

سؤال 532 آيا مردان محرم مي توانند در شب مشعر براي محافظت از سرما از كيسه خواب استفاده كنند؟

جواب: جايز نيست و كفّاره آن،همان كفّاره پوشيدن لباس دوخته است.

سؤال 533 آيا منظور از لباس دوخته كه در حال احرام بر مردان حرام است دوختنيهايي است كه قطعات جدا از هم را به هم متّصل مي كنند، يا حتّي اگر بر روي حوله احرام هم دوخت بزنند اشكال دارد؟

جواب: اين گونه دوختن ها اشكالي

ص: 667

ندارد.

سؤال 534 آيا احرام در كفش دوخته شده، كه تمام پشت پا را نگيرد، جايز است؟

جواب: آري جايز است؛ ولي بهتر است مردان در حال احرام چنين كفشي نپوشند.

سؤال 535 آيا استفاده از دست و پاي مصنوعي، كه با چرمهاي دوخته شده به بدن مي بندند، براي جانبازان و معلولينِ مُحرم جايز است؟

جواب: اشكالي ندارد، و كفّاره هم ندارد.

سؤال 536 آيا پوشيدن لباسهايي كه قسمتهايي از آن، به عنوان تزيين، تور دوزي يا گلدوزي شده، براي زنان محرم جايز است؟ و آيا مقنعه جز لباس است؟

جواب: از لباسهاي زينتي در حال احرام بايد پرهيز كرد، و مقنعه نيز جزء لباس است.

سؤال 537 در مورد زينت كردن زن در حال احرام فرموده ايد: «اگر به قصد بقاء زينت قبل از احرام زينت كند، و اثرش پس از احرام نيز باقي باشد، اشكال دارد» آيا حكم مزبور تكليفي است، يا وضعي؟

جواب: حكم مذكور تكليفي است، و احرام او باطل نمي شود، و كفّاره اي ندارد.

سؤال 538 اگر محرم سر درد بگيرد و بدين جهت دستمالي بر سر ببندد، كه تمام سر را بپوشاند، چه حكمي دارد؟

جواب:اين كار در حال ضرورت جايز است؛ ولي بنابر احتياط واجب كفّاره دارد.

سؤال 539 مُحرمي سرش را شسته و موهايش خيس است. اگر صبر كند تا موها به طور طبيعي خشك شود و سپس وضو بگيرد، نمازش به تأخير مي افتد. وظيفه اش چيست؟

جواب: مانعي ندارد سرش را با حوله خشك كند، و سپس وضو بگيرد، ولي حوله را آهسته بكشد، تا مويي جدا نشود، همچنين دقت نمايد تا همه

ص: 668

سر را نپوشاند.

سؤال 540 اگر محرم سرش را با چيز دوخته مانند كلاه دوخته شده بپوشاند، آيا بايد دو كفّاره بدهد، يا يك كفّاره كافي است؟

جواب: در مثل پارچه دوخته شده كه به صورت كلاه نيست يك كفّاره دارد؛ ولي كلاه دوخته و مانند آن، بنابر احتياط واجب دو كفّاره دارد.

سؤال 541 هرگاه زن محرم از مقنعه اي استفاده كند كه روي چانه را تا لبها بپوشاند، چه حكمي دارد؟

جواب: اشكال ندارد؛هر چند بهتر آن است كه مقنعه روي خطّ چانه باشد.

سؤال 542 آيا زن مُحرِم مي تواند صورت خود را با حوله خشك كند.

جواب: خشك كردن صورت براي زنان با حوله مانعي ندارد. به شرط اينكه تمام صورت را نپوشاند.

سؤال 543 صورت خانمهاي محرم در حال پوشيدن يا درآوردن مقنعه خواه و ناخواه پوشيده مي شود، چه حكمي دارد؟

جواب: اين مقدار مانعي ندارد.

سؤال 544 آيا عكس گرفتن در حال احرام، يا فيلمبرداري در اين حال، اشكال دارد؟ چون عكس گيرنده به شيشه دوربين، كه حالت شفّاف و آينه مانندي دارد، نگاه مي كند.

جواب: عكس برداري و فيلم برداري در حال احرام اشكالي ندارد.

سؤال 545 آيا براي محرم جايز است از صابون، يا شامپوهايي كه بويي دارد هر چند بوي خيلي خوشي نيست استفاده كند؟

جواب: اگر صدق بوي خوش مي كند بايد از آن اجتناب نمايد؛ در غير اين صورت مانعي ندارد، و اگر مشكوك هم باشد، اشكالي ندارد.

سؤال 546 گرفتن ناخنِ شخصِ غيرِ محرم توسّط محرم چه حكمي دارد؟

جواب: اشكال ندارد.

سؤال 547 طبق فتواي حضرتعالي،محرم از منزل خود در

ص: 669

مكّه تا مسجد الحرام مي تواند از ماشين سقف دار استفاده كند. آيا كساني كه در مسجد الحرام براي حج احرام مي بندند نيز مي توانند در مكّه زير سقف بروند؟

جواب: در شهر مانعي ندارد؛ هر چند در حال حركت به سوي عرفات باشد، ولي هنگامي كه به خارج شهر رسيد سايبان جايز نيست؛ مگر اين كه شب باشد.

سؤال 548 استظلال براي شخصي كه از تنعيم محرم مي شود چه حكمي دارد؟

جواب: با توجّه به اين كه تنعيم در حال حاضر جزء شهر مكّه شده و مكّه منزل است، استظلال در فرض سؤال اشكالي ندارد.

سؤال 549 افرادي كه از مسجد شجره محرم شده، و شبانه با ماشين سقف دار به سمت مكّه حركت كرده اند، نزديك طلوع آفتاب در ماشين به خواب رفته، و پس از طلوع آفتاب بيدار شده، و بلافاصله ماشين را متوقّف كرده اند. آيا براي مدّتي كه در حال حركت روزانه در زير سقف بوده اند كفّاره اي به آنها تعلق مي گيرد؟ اكنون كه ماشين توقّف كرده و مي خواهند با حركت در زير سقف از ماشين پياده شوند، چه حكمي دارد؟

جواب: در اين صورت كفّاره اي لازم نيست.

سؤال 550 پياده و سوار شدن از ماشيني كه ايستاده، در صورتي كه مستلزم گذشتن از زير سقف جلو ماشين باشد، چه حكمي دارد؟

جواب: مانعي ندارد.

سؤال 551 اينجانب يكي از خدمه كاروانها بعد از درك عرفات به اتّفاق بانوان كاروان، در اتوبوسي سقف دار قرار گرفته، و براي درك وقوف اضطراري مشعر الحرام، صبح روز دهم به سمت مشعر حركت كرديم. ناگهان يادم آمد

ص: 670

كه در هواي آفتابي نبايد زير سقف اتوبوس باشم. چند دقيقه پس از توجّه به اين مطلب در اتوبوس بودم و پس از توقّف اتوبوس بر اثر ترافيك پياده شده، و بقيّه راه را پياده رفتم. لطفاً بفرمائيد:

1 آيا كفّاره اي به من تعلّق مي گيرد؟

2 در صورت تعلّق كفّاره، آيا حتماً بايد در مني ذبح گردد؟

3 در صورتي كه ذبح در مني شرط باشد، اكنون كه در تهران هستم، چه كنم؟

4 با توجّه به اين كه من خدمه كاروان بودم، و طبق دستور مدير كاروان بايد همراه بانوان با آن اتوبوس مي رفتم، و از خود استقلالي نداشتم، كفّاره بر عهده كيست؟

5 چنانچه ستاد حج يا شخص ديگري تقبّل كند كه ذبح را انجام دهد، آيا از گردن من ساقط مي شود؟

جواب: شما بايد گوسفندي قرباني كنيد، و انجام آن در وطن اشكالي ندارد. بلكه در شرايط فعلي، كه يافتن مستحق در مني و حتّي مكّه مشكل است، ذبح در وطن اولي است، و مي توانيد به مسئوولين ستاد حج يا شخص ديگري نيابت دهيد كه از طرف شما ذبح كنند، و در اين صورت قرباني آنها هم كافي است؛ ولي بدون نيابت دادن به آنها صحيح نيست.

سؤال 552 آيا استظلال مربوط به سايه حاصل از تابش عمودي خورشيد است، يا شامل سايه حاصل از تابش مايل خورشيد هم مي شود؟

جواب: سايه ديوارهاي ماشين بدون سقف و مانند آن مانعي ندارد.

سؤال 553 آيا استظلال مربوط به سايه اي است كه بر سر محرم مي افتد، يا اگر سايه فقط بر شانه بيفتد نيز حكم استظلال

ص: 671

دارد؟

جواب: در فرض سؤال، كه سايه بر سر نيست، مانعي ندارد.

سؤال 554 آيا در عرفات همانند مني مي توان در حال حركت از چتر استفاده كرد؟

جواب: حركت كردن با چتر در عرفات نيز اشكال ندارد.

سؤال 555 در شهر مكّه تونلهائي وجود دارد كه طول آن بيش از هزار متر است. آيا محرم مي تواند با اتومبيل مسقّف از آن عبور كند؟

جواب: مانعي ندارد؛ زيرا داخل شهر است.

سؤال 556 آيا محرم به محض رسيدن به شهر مكّه مي تواند از سايه استفاده كند، يا اين كار بعد از رسيدن به محلّ اقامت و منزل جايز است؟

جواب: با رسيدن به مكّه استظلال مانعي ندارد.

سؤال 557 اخيراً از آخر مني تا نزديكي محلّ جمرات سايباني دست كرده اند. عبور محرم از اين راه، در صورتي كه هنوز منزل نكرده و از مشعر الحرام مستقيم به سمت جمرات مي رود، چه حكمي دارد؟

جواب: مانعي ندارد.

سؤال 558 با ماشين بدون سقف در حال احرام به سمت مكّه حركت كرديم، براي نوشيدن آب مجبور شدم به قسمت جلو اتوبوس كه مسقّف است بروم. آيا مرتكب خلافي شده و بايد كفّاره بپردازم؟

جواب: اين كار جايز نيست، و اگر عمداً باشد كفّاره دارد، و كفّاره آن يك گوسفند براي تمام مدّت احرام است؛ ولي اگر در شب غير باراني باشد اشكال ندارد.

سؤال 559 يكي از خدمه كاروان ها مجبور است به عنوان راهنما به همراه زنان با ماشين سقف دار روزانه به سوي مكّه حركت كند،چه حكمي دارد؟

جواب: رفتن زير سايه در موقع ضرورت جايز است، ولي كفّاره دارد، و

ص: 672

كفّاره آن براي هر احرام يك گوسفند است.

سؤال 560 برخي از حجّاج، كه براي عمره مفرده محرم مي شوند، مجبورند روزانه و با ماشين مسقّف حركت كنند، و در بين راه براي نماز و غذا چند مرتبه پياده و سوار مي شوند. چند كفّاره بر آنان واجب است؟

جواب: براي تمام مدّت احرام عمره، يا تمام مدّت احرام حج، يك كفّاره كافي است.

سؤال 561 هرگاه شخصي كه از احرام خارج شده موهاي شخص محرم را بتراشد يا كوتاه كند،يا يكي ديگر از كارهايي كه بر محرم حرام است براي او انجام دهد،مانند گرفتن ناخن يا زينت كردن او و امثال آن، چه حكمي دارد؟

جواب: در صورتي كه محرم به ميل و اختيار حاضر به اين كار شود، مرتكب كار حرامي شده و بايد كفّاره بدهد؛ ولي چنانچه بدون اختيار، يا از روي فراموشي بوده، كفّاره اي براي هيچ كدام ندارد.

سؤال 562 آيا شوهر پس از خروج از احرام مي تواند زوجه در حال احرامش را از روي شهوت لمس كند؟

جواب: براي شوهر اشكالي ندارد؛ ولي اگر زن نيز از اين كار لذّت مي برد احتياط آن است كه به اين كار رضايت ندهد.

سؤال 563 مردي از احرام خارج مي شود، سپس همسرش را كه هنوز در احرام است مي بوسد، هر چند زن راضي به اين كار نبوده است. حكم زن و مرد در اين مسأله چيست؟

جواب: اگر زن اختياري نداشته و راضي نبوده، چيزي بر او نيست، و بر مرد هم كفّاره اي واجب نشده است.

سؤال 564 آيا منظور از كشيدن دندان كه در فرض خونريزي

ص: 673

مكروه است دندان شخص محرم است، يا شامل دندان ديگري هم مي شود؟ مثلا اگر دندانپزشك محرم باشد، و دندان شخص محرم يا غير محرمي را بكشد آيا كراهت دارد؟

جواب: شامل دندان غير نمي شود.

سؤال 565 آيا در حال احرام مي توان دنداني كه شديداً درد دارد، و دكتر سفارش به كشيدن آن كرده، را كشيد هر چند باعث خونريزي شود؟

جواب: خارج كردن خون از بدن در حال احرام چه در حال ضرورت و غير ضرورت حرام نيست، ولي مكروه است و كفّاره اي هم ندارد.

سؤال 566 تزريق آمپول براي تزريق كننده و تزريق شونده، كه در حال احرام است، چه حكمي دارد؟

جواب: تزريق آمپول در حال احرام مانعي ندارد؛ ولي اگر موجب بيرون آمدن خون از بدن گردد مكروه است.

سؤال 567 آيا مي توان پوستهاي زايد را، كه از لبها يا كنار ناخن ها بر آمده، از بدن جدا كرد؟

جواب: در صورتي كه خون نيايد اشكالي ندارد، و اگر خون بيايد مكروه است، و در هر حال كفّاره اي ندارد.

سؤال 568 آيا سوگندهاي معمولي، همانند سوگندهاي روزمرّه مردم، در حال احرام اشكال دارد؟

جواب: قسم به غير خدا از محرّمات احرام نيست.

سؤال 569 در مناسك حضرتعالي قطع درخت حرم جزء محرّمات احرام ذكر نشده است. آيا اين كار از محرّمات احرام نيست؟

جواب: اين كار از محرّمات احرام نيست، بلكه قطع درخت حرم بر همه كس حرام است.

سؤال 570 در بين مردم معروف است كه شخص محرم نبايد به كسي دستور بدهد؛ بلكه بايد خود كارهايش را انجام دهد. آيا چنين مطلبي صحيح است؟

ص: 674

اگر در حال احرام به كسي دستور دهد آيا گناه كرده و كفّاره دارد؟

جواب: اين كار اشكال ندارد؛ ولي تفاخر و برتري جويي حرام است.

سؤال 571 كسي كه حجّش را باطل كرده، چگونه از احرام خارج شود؟

جواب: اگر حجِّ فاسد شده را به اتمام برساند، يا در بعضي از موارد كه وظيفه او تبديل به عمره مفرده است، عمره مفرده را به پايان برساند، از احرام خارج مي شود.

كفّارات احرام به طور خلاصه

گرچه كفّاره هر يك از محرّمات احرام، به هنگام ذكر آنها بيان شد، ولي مناسب است براي سهولت امر همه را يك جا بياوريم:

2 طواف
طواف

مسأله 572 دوّم از واجبات عمره، طواف است؛ طواف يعني هفت دور گردش به دور خانه خدا، كه هم در عمره واجب است و هم در حج. (يك مرتبه در عمره، و دو بار در حج).

مسأله 574 هرگاه طواف را سهواً ترك كند، لازم است هر وقت يادش آمد آن را بجا آورد، و اگر به وطن خود بازگشته و نمي تواند يا زحمت شديد دارد كه به مكّه بازگردد، بايد شخصِ موردِ اطميناني را نايب بگيرد.

شرايط پنج گانه طواف

اوّل: نيّت

مسأله 575 بايد طواف را با قصد خالص براي خدا بجا آورد؛ زيرا طواف از عبادات است، و بدون نيّت همراه با قصد قربت صحيح نيست.

مسأله 576 لازم نيست محرم نيّت را به زبان آورد، يا حتّي از قلب خود بگذراند؛ بلكه همين مقدار توجّه داشته باشد كه تصميم دارد طواف انجام دهد، و اين توجّه تا پايان طواف وجود داشته باشد كافي است. به عبارت ديگر، نيّت در عبادات مانند نيّت در كارهاي

ص: 675

روز مرّه است؛ همانطور كه (مثلا) با قصد آب مي خورد و راه مي رود، اگر به همان شكل عبادت را بجا آورد نيّت انجام شده است؛ تنها قصد قربت در عبادات لازم است.

مسأله 577 اگر در انجام طواف، يا ساير اعمال عمره و حج، كه عبادت است، ريا كند (يعني براي نشان دادن، و به رخ ديگران كشيدن، و عمل خود را خوب جلوه دادن، عبادت را بجا آورد) آن عمل باطل است، و علاوه بر بطلان عمل، مرتكب معصيت و گناه بزرگي نيز شده است.

مسأله 578 اگر در انجام عبادت، رضايت و خشنودي ديگري را هم مدّ نظر داشته باشد، و آن عمل خالص براي خدا نباشد، ريا و باطل است.

مسأله 579 در صحيح بودن عمل كفايت مي كند كه آن را «براي خدا» يا «براي اطاعت امر خدا» يا «براي نجات از كيفر الهي» يا «براي رسيدن به بهشت» و يا «براي وصول به ثواب معنوي» انجام دهد.

مسأله 580 هرگاه بعد از تمام كردن طواف يا ديگر عبادات، مرتكب ريا شود، عبادت باطل نمي شود؛ هر چند كار خلافي كرده است.

دوّم: طهارت از حدث

مسأله 581 منظور از «طهارت از حدث» اين است كه محرم به هنگام طواف، از جنابت و حيض و نفاس پاك باشد، و وضو داشته باشد.

مسأله 582 «طهارت از حدث» در صورتي شرط است كه طوافِ واجب باشد، امّا در طواف مستحب شرط نيست؛ هر چند افضل آن است كه طهارت داشته باشد، بنابراين اگر جنب يا حائض، يا نفساء بوده و فراموش كرده، و با همان حال طواف نموده، طواف مستحب

ص: 676

او صحيح است، امّا در صورت علم و آگاهي، چون بودن جنب در مسجد الحرام حرام است، طواف او صحيح نمي باشد، ولي طواف مستحب بدون وضو اشكالي ندارد.

مسأله 583 همان گونه كه در بالا آمد طهارت از حدث در طواف واجب شرط است؛ چه طواف عمره باشد، يا طواف حج، يا طواف نساء. حتّي در عمره و حجّ مستحب كه پس از احرام بستن واجب است آن را تمام كند طهارت از حدث شرط است.

مسأله 584 هرگاه شخصي كه وضو نداشته، يا از جنابت، يا حيض، يا نفاس، پاك نبوده طواف واجب كند، طوافش باطل است؛ خواه از روي عمد باشد، يا بر اثر غفلت و نسيان، يا ندانستن مسأله.

مسأله 585 هرگاه محرم دسترسي به آب پيدا نكند، يا از استعمال آب معذور باشد، و نتواند صبر كند تا عذرش برطرف شود، واجب است به جاي آن تيمّم كند؛ خواه تيمّم بدل از غسل باشد، يا بدل از وضو؛ سپس طواف را بجا آورد.

مسأله 586 اگر محرم تيمّم بدل از غسل كرد، و سپس يكي از مبطلات وضو را انجام داد، لازم نيست تيمّم بدل از غسل را تكرار كند؛ بلكه تيمّم بدل از وضو مي كند، و تا زماني كه يكي از موجبات غسل حاصل نشده، و عذرش باقي است، همان تيمّم بدل از غسل اوّل كافي است.

مسأله 587 اگر اميد دارد كه عذرش مرتفع گردد، احتياط واجب آن است كه تا آخرين فرصت صبر كند؛ اگر عذر برطرف نشد تيمّم كند.

مسأله 588 اگر با طهارت بوده و شك كند كه حدثي از او سر زده، بنا

ص: 677

را بر طهارت مي گذارد، و لازم نيست دوباره آن را انجام دهد.

مسأله 589 هرگاه يقين داشته باشد غسل بر او واجب شده، يا وضويش باطل گرديده، سپس شك كند كه وضو گرفته يا غسل كرده، بايد وظيفه غسل يا وضو را انجام دهد.

مسأله 590 هرگاه بعد از انجام طواف شك كند آن را با وضو بجا آورده، يا شك كند غسل را انجام داده؟ طوافش صحيح است؛ ولي براي اعمال بعد (كه نياز به وضو، يا غسل دارد) بايد آن را بجا آورد.

مسأله 591 اگر در اثناء طواف شك كند وضو گرفته؟ و حالت سابقه خود را از وضو و حدث نداند، اگر بعد از تمام شدن دور چهارم باشد طواف را رها مي كند و وضو مي گيرد، و از همانجا بقيّه طواف را بجا مي آورد، و سپس احتياطاً آن را اعاده مي كند، و اگر قبل از دور چهارم باشد، طواف او باطل است.

مسأله 592 هرگاه در اثناء طواف شك كند غسلي كه بر او واجب بوده انجام داده، يا نه؟ بايد فوراً از مسجد الحرام خارج شود، و پس از غسل بازگردد، سپس اگر حدّاقل چهار دور را تمام كرده باشد، دنباله آن را بجا مي آورد، و احتياط آن است كه پس از اتمام طواف آن را اعاده كند، و اگر قبل از شوط چهارم بوده، از اوّل شروع مي كند.

مسأله 593 هرگاه زن محرم حائض شود و نتواند طواف و نماز طواف را با طهارت قبل از وقوف به عرفات بجا آورد، بايد نيّت حجّ اِفراد كند، و بعد از اتمام اعمال حج،

ص: 678

عمره مفرده را با طهارت انجام دهد؛ خواه حائض شدن قبل از احرام باشد، يا بعد از احرام. حكم زن زائو نيز همين است.

مسأله 594 بانوان مي توانند با خوردن قرص، عادت را به عقب بيندازند و طواف و عمره را به جا آورند، و براي حجّ و عمره آنها اشكال ندارد.

مسأله 595 هرگاه بانوان بعد از خوردن قرص در ايّام عادت لك ببينند، و سه روز پشت سر هم ادامه نداشته باشد، حيض محسوب نمي شود. وضو مي گيرند، و اعمالشان صحيح است.

مسأله 596 هرگاه زني در غير ايّام عادت ماهانه لك ببيند، و به اعتقاد اين كه خون عادت نيست، طواف و نماز طوافش را انجام دهد، و شب بعد از طواف خوني ببيند كه تمام شرايط عادت ماهيانه را داشته باشد، اگر يقين كند كه بعد از ديدن لك (در شب قبل از طواف) خون در باطن بوده و قطع نشده، آن لك احكام حيض دارد و طواف و نماز طوافش باطل است، ولي حجّ و عمره او صحيح است، امّا بايد طواف و نماز طواف را (بعد از قطع عادت و انجام غسل) اعاده كند، و اگر در عمره بوده، در صورت تنگي وقت براي اعاده طواف و نماز آن، احتياطاً بعد از حج يك عمره مفرده نيز به جا آورد. ولي اگر شك دارد، يا يقين دارد كه آن لك مدّتي قطع شده (و اين خون تازه اي است)، حكم حيض ندارد و اعمالش صحيح است.

مسأله 597 هرگاه كسي مشغول طواف واجب باشد و وضوي او باطل شود، تجديد وضو مي كند و باز مي گردد.

ص: 679

اگر حدّاقل چهار دور را تمام كرده بود، بقيّه را بجا مي آورد، و اگر كمتر از چهار دور بوده از اوّل شروع مي كند، و اگر زن در حال طواف عادت ماهانه شود، فوراً از مسجد الحرام خارج مي شود، و حكم او نيز بعد از پاك شدن همين است.

مسأله 598 اگر به خاطر پيش آمدن حاجت ضروري براي خودش يا يكي از برادران و خواهران ديني، طواف واجب خود را قطع كند، مطابق مسأله سابق عمل مي نمايد.

مسأله 599 هرگاه در اثناء طواف بيماري شديدي به او دست دهد كه قادر بر اتمام طواف نباشد طواف را قطع مي كند، و پس از بهبودي اگر چهار دور را تكميل كرده بوده، باقيمانده را بجا مي آورد، و اگر كمتر از آن بوده، طواف را از سر مي گيرد، و اگر بيماري ادامه يافت و نتوانست شخصاً طواف كند، او را طواف مي دهند، و اگر به اين صورت نيز نتوانست طواف كند، نايب مي گيرد.

مسأله 600 هرگاه طواف مستحب را رها كند و دنبال كاري برود (خواه ضروري باشد، يا غير ضروري) هنگامي كه باز مي گردد مي تواند از همانجا كه رها كرده ادامه دهد؛ خواه چهار دور تمام شده باشد، يا نه.

مسأله 601 نشستن در حال طواف براي رفع خستگي مانعي ندارد؛ ولي احتياط واجب آن است كه موالات عرفي به هم نخورد (يعني مطابق معمول طواف را پشت سر هم و بدون فاصله زياد بجا آورد).

سوّم: طهارت از نجاست

مسأله 602 بدن و لباس طواف كننده (خواه در طواف واجب، يا مستحب) بايد از هر

ص: 680

نجاستي پاك باشد؛ حتّي بعضي از نجاسات كه در نماز بخشوده شده (مانند خون كمتر از يك درهم) در طواف بخشوده نيست، ولي در مورد خون زخمها، اگر شستن آن باعث مشقّت و عسر و حرج باشد، ضرري براي طواف ندارد.

مسأله 603 اگر لباسهاي كوچك مانند جوراب، شب كلاه و هميان، كه به تنهايي نمي توان با آن ستر عورت كرد، نجس باشد عيبي ندارد.

مسأله 604 اگر تطهير خون قروح و جروح مشقّت داشته باشد، شستن آن لازم نيست؛ ولي احتياط واجب آن است كه به مقداري كه مي توان بدن را تطهير كرد، و لباس را عوض نمود، و موجب مشقّت نيست، انجام دهد.

مسأله 605 در صورتي كه بتواند با تأخير انداختن طواف، خود و لباس خويش را بدون مشقّت تطهير كند، احتياط آن است كه چنين نمايد؛ به شرط آن كه وقت باقي باشد.

مسأله 606 هرگاه لباس يا بدن نجس باشد، و نداند يا مي دانسته و فراموش كرده، چنانچه بعد از طواف بفهمد طوافش صحيح است، و اگر در حال طواف بفهمد بايد لباس خود را عوض كند، و با لباس پاك طواف را ادامه دهد، و اگر لباس پاكي همراه ندارد طواف را متوقّف مي كند، و لباس يا بدن را آب مي كشد، سپس باقيمانده طواف را به جا مي آورد، و طوافش صحيح است؛ خواه قبل از تكميل كردن دور چهارم باشد، يا بعد از آن.

مسأله 607 اگر شك داشته باشد كه لباس يا بدنش نجس است يا پاك، مي تواند در آن حال طواف كند؛ خواه بداند قبلا پاك بوده، يا نداند، ولي

ص: 681

اگر يقين داشته باشد كه قبلا نجس بوده، و نداند كه آن را تطهير كرده يا نه، نمي تواند در آن حال طواف كند، بلكه بايد ابتدا تطهير كند، و سپس طواف نمايد.

مسأله 608 اگر در بين طواف بدن يا لباس او نجس شود، دست از طواف بر مي دارد، و لباس يا بدنش را آب مي كشد، سپس طواف را از همانجا كه قطع كرده بود ادامه مي دهد، و طوافش صحيح است؛ خواه قبل از تكميل چهار دور باشد، يا بعد از آن.

مسأله 609 اگر در بين طواف نجاستي در بدن يا لباس خود ملاحظه كند، و احتمال دهد كه در همان حال طواف حاصل شده، طبق مسأله قبل عمل مي كند.

چهارم: ختنه براي مردان

مسأله 610 هرگاه مردي ختنه نكرده باشد، طوافش باطل است، و احتياط واجب آن است كه پسر نابالغ نيز ختنه كرده باشد.

مسأله 611 اگر بچّه ختنه نشده را وادار به احرام كنند، يا او را محرم نمايند، احرام او صحيح است؛ ولي تمام طوافهاي او اشكال دارد. بنابراين، چنين فردي در احرام باقي مي ماند، و در آمدن از احرام براي او مشكل مي شود؛ مگر آن كه او را ختنه كنند، و سپس طواف كند، يا او را طواف دهند.

مسأله 612 اگر كسي ختنه كرده به دنيا بيايد، طوافش صحيح است.

مسأله 613 هرگاه كسي از روي عمد، يا فراموشي، يا ندانستن مسأله، طواف را بدون ختنه انجام دهد، طوافش باطل است.

پنجم: پوشانيدن عورت

مسأله 614 پوشانيدن عورت بر طواف كننده واجب است؛ بلكه لازم است بدن خود را طوري بپوشاند

ص: 682

كه نگويند بدنش برهنه است.

مسأله 615 احتياط واجب آن است كه تمام شرايط لباس نمازگزار را در حال طواف رعايت كند.

ستفتائات شرايط پنج گانه طواف

طهارت از حدث

سؤال 616 شخصي پس از انجام تقصير متوجّه مي شود كه در حال طواف و نماز طواف وضو نداشته، يا وضويش باطل بوده، اكنون چه وظيفه اي دارد؟ آيا لازم است مجدّداً لباس احرام بپوشد، و طواف كند؟

جواب: طواف و نماز طواف را اعاده كند، و عمره او صحيح است، و پوشيدن لباس احرام لازم نيست.

سؤال 617 وضوي يكي از حُجّاج در دور آخر طواف باطل شد. طواف را با همان حالت به پايان رسانده، سپس وضو گرفته و طواف را از اوّل شروع كرده، و پس از آن نماز طواف و سعي و تقصير را انجام داده است، آيا عمل او صحيح مي باشد؟

جواب: طواف دوّم و اعمال پس از آن صحيح است؛ هر چند مي توانست طواف اوّل را پس از وضو تكميل و به آن قناعت نمايد.

سؤال 618 شخصي به نيابت از پدر، عمره مفرده اي انجام داده، و روز بعد به نيابت از مادر احرام مي بندد و در اثناي عمره دوّم متوجّه مي شود كه طواف و نماز طواف عمره اوّل را بدون وضو انجام داده است. اكنون وظيفه اش چيست؟

جواب: طواف و نماز عمره اوّل را اعاده مي كند، و عمره دوّم را به قصد رجا ادامه مي دهد (توجّه داشته باشيد كه در يك ماه قمري بيش از يك عمره نمي توان انجام داد؛ مگر به قصد رجا، يعني به اميد اين كه مطلوب باشد، نه به طور

ص: 683

قطعي).

سؤال 619 كسي كه وظيفه اش وضوي جبيره اي و تيمّم بوده، از روي جهل و ناداني به احكام شرعي بدون تيمّم اعمال عمره را انجام داده است، وظيفه اش چيست؟

جواب: طواف و نماز آن بايد اعاده شود، و احتياط آن است كه اعمال بعد از آن را هم اعاده نمايد.

سؤال 620 هنگام اذان صبح به مسجد الحرام رسيديم. سرپرست كاروان گفت: «كمي صبر كنيد، پس از نماز صبح طواف مي كنيم». بر اثر خستگي زياد خوابم برد، و چون آب در دسترس خود نمي ديدم تيمّم كردم، و طواف و نماز طواف را با تيمّم انجام دادم. آيا حجّ من صحيح است؟

جواب: در صورتي كه براي شما امكان داشته وضو بگيريد، هر چند كه به منزل برويد و مثلا براي روز بعد اعمال را انجام دهيد، تيمّم صحيح نبوده است. وظيفه شما اين است كه طواف و نماز طواف را اعاده كنيد، و اگر خودتان نمي توانيد، بايد نايب بگيريد.

سؤال 621 شخصي در طواف واجب احساس مي كند لباس احرامش نجس شده، ولي اعتنا نمي كند، و با همان حال طواف و اعمال بعد را انجام مي دهد، سپس لباسش را بررسي نموده، يقين پيدا مي كند كه در حال طواف چنين شده است، و بدون جبران اعمال به وطن باز مي گردد. اكنون وظيفه اش چيست؟ آيا هنوز در حال احرام است؟

جواب: اگر در حال طواف يقين نداشته كه وضويش باطل و احرامي اش نجس شده (هر چند بعد از اعمال يقين پيدا كرده باشد)، از احرام خارج شده است، ولي بايد طواف و نماز آن را

ص: 684

اعاده كند و اگر شخصاً نمي تواند، بايد نايب بگيرد.

حكم مسلوس

سؤال 622 وظيفه مسلوس (كسي كه بي اختيار قطرات بول از او خارج مي شود) نسبت به طواف و نماز طواف چيست؟

جواب: اگر در زمان خاصّي بيماريش تخفيف پيدا مي كند، به گونه اي كه مي تواند در آن زمان طواف و نماز طواف را با وضو و بدنِ پاك به جا آورد، بايد اين اعمال را در آن زمان انجام دهد و اگر چنين وقتي ندارد، در صورتي كه زحمت زيادي نداشته باشد، هر بار كه وضويش باطل شد تجديد وضو كند، و اگر زحمت زياد دارد، براي طواف يك وضو، و براي نماز هم يك وضو مي گيرد، و نايب گرفتن لازم نيست.

سؤال 623 شخصي عمل جرّاحي كرده، و فعلا كيسه اي به او بسته اند كه پيوسته قطرات بول در آن مي ريزد؛ خواه از مجراي بول، يا از محلّي كه جرّاحي و سوراخ شده است. آيا چنين شخصي حكم مسلوس را دارد؟

جواب: آري، حكم مسلوس را دارد كه حكم آن در پاسخ قبل گذشت.

سؤال 624 مُحرمي كه مبتلا به خروج ريح است (يعني مرضي دارد كه نمي تواند از خارج شدن باد جلوگيري كند) و در طول سال شايد يكي دو ماه بيماريش تخفيف پيدا كند، ولي نوعاً به فاصله يكي دو دقيقه وضويش باطل مي شود، تكليفش چيست؟

جواب: چنانچه نتواند در اثناء طواف وضو بگيرد، يا اين كار زحمت زياد داشته باشد، مي تواند براي طواف به يك وضو اكتفا كند، و براي نماز طواف وضوي ديگري بگيرد. هر چند در اثناء طواف

ص: 685

و نماز، وضويش باطل شود، و نيازي به نايب گرفتن نيست.

سؤال 625 پيرمردي سلس بول دارد و خود را براي طواف از تنجيس لباس و مسجد حفظ نمي كند و به راهنمايي و ارشاد ديگران توجه ندارد؛ آيا مي تواند براي طواف نايب بگيرد؟

جواب: بايد نايب بگيرد.

حكم مبطون

سؤال 626 مدّتي است، كه به علّت بيماري و در اثر عمل جرّاحي، مبطون هستم و خروج مدفوع را احساس نمي كنم. بدين جهت از كيسه مخصوصي استفاده نموده، و براي وضو و نماز طبق رساله عمل مي كنم. با توجّه به اين كه سال آينده، انشاء الله، به زيارت خانه خدا نائل مي شوم، وظيفه ام در رابطه با مراسم حج چيست؟

جواب: چنانچه زماني باشد كه بتوانيد طواف و نماز طواف را بدون خروج آن انجام دهيد، بايد همان زمان را انتخاب نموده، و اعمالتان را انجام دهيد و اگر چنين چيزي امكان پذير نيست، و به هيچ وجه خروج آن را احساس نمي كنيد، طواف را با يك وضو، و نماز طواف را با وضوي ديگر انجام دهيد.

وظيفه مستحاضه، حائض و جنب

سؤال 627 خانمي طبق تاريخ تولّدش، بيش از پنجاه سال شمسي دارد، و يك سال و نيم است كه عادت ماهانه نشده؛ ولي در حال احرام خون مي بيند. آيا مي توان در يائسگي او ترديد كرد؟ وظيفه او چيست؟

جواب: هرگاه شرايط و صفات عادت ماهيانه را نداشته باشد، حكم مستحاضه را دارد و با انجام وظيفه مستحاضه حج و طواف او صحيح است.

سؤال 628 هرگاه زنان سيّده پس از شصت سال، و غير سيّده بعد

ص: 686

از پنجاه سال، چند روز متوالي خوني ببينند، كه همه نشانه هاي حيض را داشته باشد، براي طواف و نماز طواف چه كنند؟

جواب: در صورت داشتن تمام نشانه هاي حيض، حكم حيض را دارد. در ضمن زنان سادات در محيط ما حكم زنان قرشيّه را ندارند، و آنها نيز در پنجاه سالگي قمري (حدود 5/48 سال شمسي) يائسه مي شوند، يعني هرگونه خون مشكوكي ببينند حكم استحاضه را دارد.

سؤال 629 خانمي در حال طواف مستحاضه قليله مي شود. وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر بعد از تمام شدن دور چهارم بوده، پس از تجديد وضو و تطهير بدن و لباس، طواف را تمام مي كند، و اگر قبل از تمام شدن دور چهارم بوده، پس از تجديد وضو و تطهير، طواف را از اوّل شروع مي كند.

سؤال 630 زن مستحاضه اي پس از انجام غسل و وضو مشغول طواف مي شود، ولي در اثناء طواف لك مي بيند. وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر خون او مستمر است و به وظيفه اش عمل كرده، و در حدّ امكان از خروج خون جلوگيري نموده، وظيفه اي ندارد، ولي اگر خون كاملا قطع شده و غسل كرده، سپس خون جاري شده، حكم حدث جديد را دارد.

سؤال 631 زن مستحاضه كه بايد غسل كند و وضو بگيرد، و با اين كار فاصله اي بين اعمال او پيش مي آيد، كه گاهي از اوقات طولاني است، مثل اين كه بايد براي غسل به منزل برود. آيا اين فاصله اشكال ندارد؟

جواب: همانطور كه قبلا گفته شد، هنگامي كه مستحاضه وظيفه غسل خود را براي نمازها انجام دهد

ص: 687

به حكم طاهر است، و غسل ديگري براي طواف و نماز طواف لازم نيست.

سؤال 632 خانم مستحاضه اي طبق وظيفه اش غسل كرد، يا وضو گرفت، و مشغول طواف شد. در بين طواف، نماز ظهر شروع شد. طواف را قطع كرد و نمازش را خواند. پس از نماز، با همان وضو يا غسل طوافش را ادامه داد. آيا طوافش صحيح است؟

جواب: هرگاه مستحاضه كثيره غسلهاي نماز خود را به موقع بجا آورد، غسل ديگري مطلقا براي طواف و نماز طواف بر او واجب نيست.

سؤال 633 خانمي پس از وقوف در عرفات و مشعر، عادت ماهانه مي بيند. با مصرف قرص خون قطع مي شود، و اعمال را انجام مي دهد؛ ولي پس از آن لك مي بيند. وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر اعمال او در حال پاك بودن انجام شده صحيح است، و اشكالي ندارد.

سؤال 634 بعضي از بانوان براي جلوگيري از عادت ماهيانه، مخصوصاً جهت اعمال حج، قرص مي خورند؛ ولي با اين حال به هنگام احرام لكّه هاي مختصري مي بينند. آيا ضرري به اعمال آنها مي زند؟

جواب: لكّه هاي مزبور، اگر سه روز مستمرّاً ادامه نيابد، حكم استحاضه را دارد، و ضرري به اعمال حج نمي زند، و بايد مطابق اعمال استحاضه عمل كنند و چنانچه فقط لكّه هايي ديده و ادامه نداشته، تنها وضو بر آنان واجب است، و غسل ندارد.

سؤال 635 اگر صاحب عادت «وقتيّه و عدديّه» كه عدد روزهاي عادتش همواره مثلا هفت روز است، روز هفتم پاك شود و غسل كند، سپس اعمال حج را بجا آورد، ولي بعداً لك ببيند، اعمالش

ص: 688

چگونه است؟

جواب: هرگاه اعمال او در حال پاكي واقع شده، صحيح است.

سؤال 636 نظم عادت ماهانه بعضي از خانمها به خاطر مصرف قرص جلوگيري بر هم مي خورد؛ به طوري كه گاه به مدّت طولاني مرتّب خون يا لك مي بينند. وظيفه اين دسته از زنان در حج چيست؟

جواب: اگر خون سه روز استمرار داشته باشد، و در ايّام عادت ديده شود، هر چند به اين صورت كه پس از شروع تا سه روز باطن آلوده باشد، محكوم به حكم حيض است. در غير اين صورت، احكام استحاضه را دارد.

سؤال 637 خانمي عادت ماهانه نمي شود؛ ولي هر دو ماه يكبار دو سه روزي لك و ترشّحات مي بيند، وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر خون، هر چند در داخل و باطن، تا سه روز استمرار نداشته، حكم استحاضه را دارد.

سؤال 638 هرگاه زني در عمره تمتّع بعد از سه شوط و نيم و قبل از چهار دور حائض شود، و تا قبل از رفتن به عرفات پاك نگردد، وظيفه اش چيست؟

جواب: بايد نيّت حجّ اِفراد كند؛ و بعد از اتمام حج، عمره مفرده بجا آورد.

سؤال 639 اگر خانمي بعد از دور چهارم در طواف عمره تمتّع حائض شود، و تا وقت وقوف به عرفات پاك نشود، چه تكليفي دارد؟

جواب: بايد سعي و تقصير عمره تمتّع را انجام دهد، سپس براي حجّ تمتّع احرام ببندد، و به هنگام طواف حجّ تمتّع (قبل، يا بعد از آن) بقيّه طواف عمره تمتّع و نماز آن را بجا آورد.

سؤال 640 خانمي عمره تمتّع را به پايان مي رساند، سپس متوجّه

ص: 689

مي شود كه طوافش به جهتي باطل بوده، و اكنون نيز عادت ماهانه شده است. وظيفه اش چيست؟

جواب: هر وقت پاك شد طواف و نماز طواف را اعاده مي كند و اگر قبل از وقوف به عرفات پاك نشود براي حج محرم مي گردد، و پس از بازگشت به مكّه و رفع عذر، آن اعمال را بجا مي آورد.

سؤال 641 خانمي بر اثر جهل و ناآگاهي از احكام شرع، پس از پاك شدن از عادت ماهانه، خيال مي كرده جنب است، و لهذا نيّت غسل جنابت كرده، و با همين حال حج بجا آورده است. حجّ او چه حكمي دارد؟

جواب: اگر منظورش انجام غسل براي عادت ماهانه بوده، و اسم آن را جنابت گذاشته، عملش صحيح است.

سؤال 642 شخصي پس از به جا آوردن اعمال حج متوجّه مي شود كه غسل مسّ ميّت بر او واجب بوده، و هنوز آن را انجام نداده است. آيا حجّش صحيح است؟

جواب: هرگاه غسل واجب يا مستحبّ ديگري انجام داده كفايت مي كند، و حجّش صحيح است و اكنون وظيفه اي ندارد، ولي اگر هيچ غسلي نكرده، هر چند حجّش اشكالي ندارد، امّا واجب است طوافها و نمازهاي آن را اعاده كند، و اگر خودش قادر نيست نايب بگيرد.

سؤال 643 دختر مجرّدي در اوائل سن بلوغ جنب شده، و تا كنون غسل جنابت نكرده؛ ولي غسلهايي مانند غسل حيض يا جمعه را انجام داده، و با اين كيفيّت به حج رفته است. لطفاً بفرمائيد:

1 عبادتهايي كه بعد از آن حالت تاكنون انجام داده چه وضعي دارد؟

2 آيا هنوز از احرام خارج

ص: 690

نشده، و جميع محرّمات احرام بر او حرام است؟

3 حجّش چه حكمي دارد، و اكنون وظيفه اش چيست؟

جواب: هرگاه غسل ديگري انجام داده كفايت مي كند؛ بنابراين، اعمالي كه بعد از غسل حيض يا جمعه انجام داده، از جمله حجّ او، صحيح است، ولي نمازهايي را كه بعد از جنابت و قبل از اوّلين غسل خوانده بايد به تدريج قضا كند، و اگر بعد از جنابت تا زمان حج هيچ غسلي نكرده، بايد طوافهاي عمره و حج و طواف نساء و نمازهاي آن را دوباره بجا آورد، و اگر نمي تواند، نايب بگيرد، و تا زماني كه اين اعمال را اعاده نكرده، بايد از بوي خوش و ازدواج و محرّماتي كه با طواف نساء حلال مي شود، احتياطاً اجتناب كند.

سؤال 644 هرگاه شخص محرم جنب شود، و آب برايش ضرر داشته باشد، و وقت عمره مي گذرد، آيا طواف و نماز آن با تيمّم كافي است، يا بايد نايب هم بگيرد؟

جواب: كافي است، و نايب گرفتن لازم نيست.

پاك بودن از نجاسات

سؤال 645 شخصي در دور ششم طواف نجاستي در بدن خود مشاهده كرده، و يقين دارد كه از دورهاي قبل بوده است، ولي بدون توجّه به اين مطلب، طواف را تكميل كرده، و پس از تطهير بدن طواف را اعاده مي نمايد، سپس بقيّه اعمال عمره را به انجام مي رساند. آيا اعمال او صحيح است؟

جواب: عمل او اشكالي ندارد.

سؤال 646 شخصي در حين طواف متوجّه اندكي خون بر بيني خود مي شود. با دستمال آن را پاك كرده، و طواف را به انجام مي رساند. آيا

ص: 691

طوافش صحيح است؟

جواب: اگر بيني او نجس شده بايد آن را آب بكشد، و طواف را تكميل كند، و اگر اين كار را نكرده، احتياط آن است كه بعد از تطهير آن را تكميل كند و نماز بخواند، سپس طواف و نماز را اعاده كند.

سؤال 647 اگر بچّه هاي كوچك در حال طواف يا سعي به خواب روند، يا در قنداقه خود بول كنند، چه حكمي دارند؟

جواب: در هر دو صورت حجّ آنها صحيح است؛ انشاء الله.

ختنه كردن

سؤال 648 جوان هفده ساله اي كه ختنه نشده، و به تشخيص شوراي پزشكي ختنه برايش ضرر دارد، مستطيع شده، و فعلا در مدينه است. تكليف او نسبت به حج چيست؟

جواب: بايد با همان حال محرم شود، و اعمالش را بجا آورد، و گرفتن نايب براي طواف لازم نيست.

سؤال 649 تكليف كسي كه ختنه او به طور ناقص انجام شده، و با اين حال اعمال حج را به جا آورده، چه مي باشد؟

جواب: احتياط واجب آن است كه بعد از ختنه صحيح و كامل، طوافها و نماز طوافها را اعاده كند، و اگر نمي تواند به مكّه برود، نايب مي گيرد.

سؤال 650 اگر شخصي را به طور ناقص ختنه كرده باشند، به اين معني كه قسمت بالاي آلت كاملا هويدا نيست، ولي در حال نعوظ آشكار مي گردد. آيا چنين شخصي ختنه شده محسوب، و طوافهايش صحيح است؟ اگر پاسخ منفي است، و ختنه بر آن شخص براي بار ديگر لازم باشد، و او به علّت سنّ بالا از انجام اين كار خجالت بكشد، حكم مسأله چيست؟

جواب: احتياط

ص: 692

واجب آن است كه طواف و نماز آن را بعد از ختنه كردن اعاده كند، و در اين گونه مسائل خجالت كشيدن معني ندارد. مي تواند به طور پنهاني نزد طبيب آگاهي برود و ختنه كند، و اين كار در ايّام ما بسيار آسان است.

طواف در لباس مشمول خمس

سؤال 651 شخصي با پول خمس نداده لباس احرام خريده، و با همان لباس محرم شده، و طواف و نماز طواف را بجا آورده است. اكنون وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر از روي علم و عمد نبوده، عمره و حجّ او صحيح است، ولي در صورتي كه جاهل مقصّر بوده، احتياط واجب آن است طواف و نماز آن، و قرباني را اعاده كند.

سؤال 652 هرگاه مُحرم به هنگام طواف پول خمس نداده همراه داشته باشد، آيا طوافش اشكال پيدا مي كند؟

جواب: اشكالي براي طوافش ايجاد نمي كند.

حدّ پوشش در طواف
اشاره

سؤال 653 آيا حجاب زنان محرم در طواف، مانند حجاب در حال نماز است، يا تفاوت مي كند؟

جواب: تفاوت مي كند؛ در حال نماز پوشيدن پشت پا و كف آن نيز مستثني است؛ ولي احتياط آن است كه در حال طواف آنها را بپوشاند (جوراب بپوشد). همچنين در طواف استفاده از نقاب جايز نيست، ولي در نماز ضرري ندارد.

سؤال 654 اگر مقداري از موي سر زن محرم، يا جاهاي ديگر بدنش، كه پوشيدن آن در حال طواف لازم است، ظاهر باشد، طوافش چه حكمي دارد؟

جواب: طوافش صحيح است؛ هر چند گناه كرده است.

واجبات هفتگانه طواف

اوّل و دوّم: شروع از حجر الاسود و ختم به آن

مسأله 655 بايد طواف را از «حجر الاسود» شروع

ص: 693

كند، و به «حجر الاسود» ختم نمايد، و همين اندازه كه در عرف بگويند از حجر الاسود شروع كرده، و به آن خاتمه داده كافي است، و دقّت در محاذي بودن اجزاي بدن با حجر الاسود لازم نيست؛ ولي احتياط واجب آن است كه كمي قبل از حجر الاسود شروع كند، و كمي بعد از آن ختم نمايد، تا يقين حاصل كند كه هفت دورِ تمام انجام داده است.

مسأله 656 در طواف بايد همان گونه كه همه مسلمين طواف مي كنند شروع كند، و از دقّتهاي افراد وسواسي در مورد محاذات با حجر الاسود بپرهيزد، و در دورهاي ديگر توقّف در نزد حجر الاسود لازم نيست، بلكه بدون توقّف ادامه مي دهد تا هفت دور تمام شود تا مزاحمتي براي طواف كنندگان حاصل نگردد.

مسأله 657 گاه ديده مي شود كه اشخاص جاهل در هر دوري كه به هنگام طواف انجام مي دهند توقّف نموده، و مقداري عقب و جلو مي روند تا محاذات با حجر الاسود را رعايت كرده باشند، اين كار به هيچ وجه لازم نيست، بلكه گاهي حرام است.

سوّم: خانه كعبه سمت چپ طواف كننده باشد

مسأله 658 واجب است طوري طواف كند كه خانه كعبه طرف دست چپ او باشد (برخلاف حركت عقربه ساعت) همان گونه كه معمول همه مسلمين است.

مسأله 659 طواف در طبقات بالاي مسجد الحرام در غير حال ضرورت خالي از اشكال نيست؛ ولي در صورت ازدحام فوق العاده، يا الزام حكومت كه بايد بيماران در طبقه فوقاني طواف كنند، مانعي ندارد.

مسأله 661 آنچه بعضي از عوام در مورد محاذي بودن دائمي شانه چپ

ص: 694

با كعبه (به خصوص موقع رسيدن به حجر اسماعيل) انجام مي دهند هيچ لزومي ندارد؛ بلكه اگر موجب وهن مذهب گردد جايز نيست، و بهتر است به جاي اين گونه احتياط هاي بيجا، در تمام حالات حضور قلب داشته باشند، و همانند ساير مسلمين كعبه را دور بزنند.

مسأله 662 گاه ديده مي شود برخي از افراد جاهل براي احتياط از شخص ديگري مي خواهد كه او را طواف دهد، و شانه هاي او را به سوي كعبه كند، به گونه اي كه اختيار از طواف كننده سلب مي شود. هر چند اين كار موجب بطلان طواف نمي گردد، امّا بدون شك كارهاي اين افراد بسيار بد و زننده است.

مسأله 663 هرگاه بر اثر شلوغي مطاف، و ازدحام طواف كنندگان، مقداري از طواف برخلاف متعارف انجام شد؛ مثل اين كه بدن طواف كننده در حال حركت به سمت كعبه واقع شد، يا پشت به كعبه قرار گرفت، يا مقداري عقب عقب حركت كرد، و طواف را ادامه دهد بايد آن مقدار را از سر بگيرد، و اگر نمي تواند برگردد، بدون قصد طواف همراه جمعيّت دور مي زند تا به محلّ مورد نظر برسد، و از آنجا نيّت كند و ادامه دهد.

مسأله 664 اگر بر اثر ازدحام طواف كنندگان، انسان را بدون اختيار به پيش ببرند، در صورتي كه با توجّه به اين امر و با اختيار خود وارد طواف شده، ضرري به طوافش نمي زند.

مسأله 665 به هنگام طواف كردن به هر شكل برود مانعي ندارد؛ مي تواند آهسته يا تند، سواره يا پياده راه برود، يا حتّي بدود، ولي بهتر

ص: 695

آن است كه به طور عادي و با آرامش راه برود، و ذكر خدا گويد.

چهارم: «حجر اسماعيل» داخل طواف باشد

مسأله 666 واجب است «حجر اسماعيل» را داخل در طواف كند، يعني از بيرون حجر اسماعيل كعبه را دور بزند. بنابراين، اگر از داخل «حجر اسماعيل» طواف كند بايد آن دور را ناديده گرفته، و از حجر الاسود اعاده نمايد (ولي نظر به اين كه به عقب برگشتن در اين گونه موارد با ازدحام جمعيّت مشكل است، بهتر اين است كه همراه طواف كنندگان آن دور را بدون نيّت ادامه دهد، تا به حجر الاسود برسد، سپس نيّت مي كند و آن دور را ادامه مي دهد).

مسأله 667 هرگاه شخصي عمداً از داخل حجر اسماعيل طواف كند، حكم ابطال عمدي طواف را دارد كه در ابتداي مسائل طواف حكم آن گذشت.

مسأله 668 اگر كسي پس از انجام اعمال حجّ تمتّع متوجّه شود كه چند شوط از طواف را، در طواف حج يا عمره، سهواً از داخل حجر اسماعيل انجام داده، حجّ او صحيح است، ولي بايد آن طواف را تكميل كند، سپس نماز طواف را اعاده نمايد.

مسأله 669 اگر كسي در بعضي از دورها از روي ديوار حجر اسماعيل طواف كند، كافي است همان مقدار را اعاده كند، و اعاده تمام طواف لازم نيست (البتّه در شرايط كنوني عملا هيچ كس روي ديوار حجر نمي رود).

پنجم: طواف در خارج خانه كعبه باشد

مسأله 670 طواف بايد در خارج خانه كعبه باشد. بنابراين، طواف در داخل خانه كعبه جايز نيست.

مسأله 671 جايز نيست روي آن قسمت از كناره كعبه كه

ص: 696

«شاذروان» نام دارد، طواف كند؛ هر چند امروز شاذروان طوري ساخته شده كه عملا امكان طواف روي آن نيست.

مسأله 672 دست گذاشتن بر ديوار خانه كعبه، يا بر ديوار حجر اسماعيل، يا دست گذاردن روي حجر اسماعيل، ضرري براي طواف ندارد؛ هر چند احتياط مستحب آن است كه در آن طرف كعبه كه شاذروان قرار دارد، هنگام طواف دست بر ديوار كعبه نگذارند.

مسأله 673 هرگاه در اثناي طواف داخل خانه كعبه شود طواف او باطل است، و بايد اعاده كند، و هرگاه از درون حجر اسماعيل طواف كند همان دور را (چنان كه در بالا گفته شد) از حجر الاسود اعاده كند؛ امّا اگر از روي ديوار حجر اسماعيل، يا شاذروان طواف كند، اعاده همان مقدار كافي است.

ششم: حدّ مطاف

مسأله 674 مشهور ميان جمعي از فقها اين است كه بايد طواف در فاصله مقام ابراهيم و خانه كعبه باشد(1) و از هر طرف بايد اين فاصله در نظر گرفته شود، بنابراين در طرف «حجر اسماعيل» محدوده طواف شش ذراع و نيم (كمتر از سه متر و نيم) خواهد بود، زيرا حجر اسماعيل (كه مجموعاً بيست ذراع است) از آن كم مي شود، ولي حق اين است كه طواف در تمام مسجد الحرام جايز مي باشد؛ هر چند در غير مواقع ازدحام رعايت احتياط مستحب است؛ يعني اگر طواف كردن در فاصله مزبور مشكل نباشد، از آن حد خارج نشود.

مسأله 675 اتّصال صفوف طواف كنندگان شرط نيست.

مسأله 676 طواف در طبقات بالا در حال ازدحام زياد، و در مورد بيماران كه اجازه طواف از پائين به آنها داده نمي شود،

ص: 697

اشكالي ندارد؛ و گرفتن نايب لازم نيست.

هفتم: موالات

مسأله 677 موالات عرفي در طواف شرط است؛ يعني بايد هفت دور پي در پي دور خانه خدا بگردد، و كمتر از هفت دور كافي نيست؛ ولي در طواف مستحب موالات شرط نيست.

مسأله 678 هرگاه طواف را عمداً قطع كند (براي رفع خستگي، يا نوشيدن آب، و مانند آن) ولي از مسجد خارج نشود، و قبل از فوت موالات بازگردد، و از همان جا كه قطع كرده ادامه دهد، طوافش صحيح است. خواه كمتر از چهار شوط طواف كرده باشد، يا بيشتر.

مسأله 679 هرگاه كسي مشغول طواف واجب باشد و وقت نماز فريضه، يا نافله وتر فرا رسد، مي تواند طواف را قطع كرده، و نماز را به جا آورد، سپس بقيّه طواف را تكميل كند؛ خواه قبل از چهار دور باشد، يا بعد از آن.

*****

1. اين فاصله بيست و شش ذراع و نيم، يعني كمتر از سيزده متر مي باشد.

مسأله 680 اگر شخصي در حال طواف باشد، و وقت نماز واجب تنگ گردد، واجب است طواف را رها كند، و نمازش را بخواند، سپس اگر بعد از چهار دور رها كرده، از همانجا طواف را تمام نمايد، در غير اين صورت بنابر احتياط از اوّل شروع مي كند.

مسأله 681 قطع طواف براي رسيدن به نماز جماعت، يا رسيدن به وقت فضيلت نماز واجب، جايز بلكه مستحب است، و بعد از انجام نماز، طواف را از همانجا كه قطع كرده ادامه مي دهد، و احتياط مستحب آن است كه طبق مسأله بالا عمل كند. (توجّه داشته باشيد كه اين مسأله

ص: 698

در مورد نماز جماعت است).

مسأله 682 اگر بدون عذر طواف را قطع كرد، و كاري كه منافات با طواف داشت انجام داد، مثل اين كه فاصله زيادي انداخت، و موالات عرفيّه از بين رفت، احتياط آن است كه اگر چهار دور بجا آورده طواف را تمام كند، و سپس اعاده نمايد؛ ولي مانعي ندارد از آغاز طواف را از سر بگيرد.

مسأله 683 هرگاه در اثناء طواف عذري پيدا شد، مثل بيماري شديد، يا حيض، يا باطل شدن وضو و مانند آن، اگر عذر مذكور بعد از تمام شدن چهار دور بوده، پس از رفع عذر برمي گردد، و طواف را تكميل مي كند، ولي اگر قبل از تمام شدن چهار دور بوده، آن طواف را رها كرده، دوباره از اوّل شروع مي كند، و احتياط مستحب در فرض اوّل (در غير حيض) اتمام و اعاده است.

مسأله 684 هرگاه عذر شخصي كه طواف را قطع كرده، ادامه پيدا كند تا زماني كه وقتِ انجامِ طواف تنگ شود، در صورت امكان بايد او را به مسجد الحرام بياورند و طوافش دهند، و اگر ممكن نيست برايش نايب بگيرند.

مسأله 685 اگر در حال سعي صفا و مروه يادش آمد كه طواف را ناقص به جا آورده، بايد برگردد و طواف را از همانجا كه ناقص كرده تكميل كند، سپس بقيّه سعي را بجا آورد، و طواف و سعيش هر دو صحيح است. لكن احتياط واجب آن است كه اگر طواف كمتر از چهار دور بوده، آن را تمام كند و سپس اعاده نمايد. همچنين اگر سعي را كمتر از چهار بار انجام داده، آن

ص: 699

را تمام نموده و سپس اعاده كند، و در هر دو حالت مي تواند طواف يا سعي را رها كرده، از اوّل بجا آورد.

مسأله 686 واجب نيست صورت طواف كننده در حال طواف رو به جلو باشد؛ بلكه مي تواند به سمت چپ و راست خود نگاه كند، و حتّي صورت را برگرداند و به عقب نگاه كند. همچنين مي تواند طواف را رها نموده، خانه را ببوسد، و سپس برگردد و از همانجا كه قطع كرده طواف را ادامه دهد، ولي بهتر است اين كارها را انجام ندهد.

استفتائات واجبات هفت گانه طواف

سؤال 687 شخصي طواف را از حجر الاسود شروع، و به ركن يماني كه قبل از حجر الاسود است ختم كرده، و فاصله ركن يماني تا حجر را بدون نيّت ادامه داده، و دوباره از حجر الاسود نيّت كرده، و به ركن يماني ختم نموده، و هفت دور طواف را به همين صورت انجام داده است. طواف او چه حكمي دارد؟

جواب: اين طواف باطل است، و بايد اعاده شود.

سؤال 688 اگر كسي قبل از حجر الاسود طواف را شروع نموده، و به همانجا ختم كند، آيا طوافش باطل است؟

جواب: طوافش باطل است.

سؤال 689 وظيفه شخصي كه به اشتباه طواف را از ركن يماني شروع، و به همانجا ختم كرده، و سپس نماز طواف را خوانده، و پس از آن متوجّه خطايش شده چيست؟ چنانچه در وسط طواف متوجّه اشتباهش گردد، و طوافش را به حجر الاسود ختم كند، آيا مقدار اضافي براي طواف ضرر دارد؟

جواب: طواف و نماز آن را بايد اعاده كند، و اعاده در صورت دوّم احتياط است.

ص: 700

ؤال 690 اگر شخصي يقين كرد ركن مستجار (ركن يماني كه قبل از حجر الاسود قرار دارد) حجر الاسود است، و طواف را از آنجا شروع و به همانجا ختم كرد، و بعد فهميد كه اين كار خطا بوده، تكليفش چيست؟

جواب: طواف مذكور بنابر احتياط واجب باطل است، و بايد اعاده شود.

سؤال 691 شخصي در حال طواف كعبه را بوسيده، و احتمال مي دهد در آن حال چند قدم راه هم رفته باشد، و اين شك بعد از انجام طواف به وجود آمده است. طوافش چه حكمي دارد؟

جواب: چون شك بعد از طواف بوده، طوافش صحيح است.

سؤال 692 شخصي در اثناء طواف به خاطر لمس و بوسيدن بيت الله الحرام از مسير خود منحرف شده، و نمي داند در بازگشت طواف را از همان نقطه ادامه داده يا نه، اكنون وظيفه اش چيست؟

جواب: هرگاه شك بعد از طواف بوده طوافش صحيح است، والاّ بايد از سر بگيرد.

سؤال 693 يكي از حجّاج خيال كرده به هنگام طواف مقداري از شوط را بر اثر فشار جمعيّت طي كرده، ولي يقين به اين مطلب ندارد، و از آنجا كه نمي توانسته آن مقدار را برگردد و اعاده كند، بقيّه شوط را به قصد رجاء و احتياطاً انجام مي دهد (تا اگر آن دور باطل بوده اضافه لغو باشد، و اگر صحيح بوده، اضافه بر طواف محسوب نشود) سپس هفت دور بجا آورده، و آن دور را حساب نكرده است. اين طواف چه حكمي دارد؟

جواب: اين طواف بنابر احتياط صحيح نيست.

سؤال 694 شخصي به هنگام طواف بر اثر فشار جمعيّت چند

ص: 701

گام به جلو رفته، سپس به جاي آن كه همان مقدار را جبران كند، آن را رها كرده و يك دور ديگر به جا آورده، كه مجموعاً هفت دور تمام و يك دور ناقص مي شود. آيا اين طواف صحيح است؟

جواب: طوافش اشكال دارد، و بايد آن را اعاده كند.

سؤال 695 اگر محرم از ابتدا بداند كه بر اثر شلوغي طواف كنندگان مقداري از طواف يا همه آن را بي اختيار انجام خواهد داد، آيا از اوّل مي تواند نيّت كند آن مقدار، كه جمعيّت او را مي برد، نيز جزء طواف باشد، و آن را مثل طواف سواره محسوب نمايد؟

جواب: طوافش صحيح است، و اشكالي ندارد.

سؤال 696 شخصي در حال طواف به يكي از طواف كنندگان كه روي زمين افتاده، برخورد نموده، و او را از روي زمين بلند مي كند. ممكن است در اين حال چند گامي به جلو برود، در حالي كه توجّه به طواف ندارد. در نتيجه نمي داند كه آيا مقداري از طواف را بدون قصد بجا آورده يا نه، تكليفش چيست؟

جواب: اگر قصد طواف، و لو اجمالا، داشته كافي است.

سؤال 697 هرگاه طواف يا سعي كسي به علّتي قطع شود، و بخواهد از همان جا كه قطع شده شروع كند، ولي در اثر ازدحام جمعيّت نتواند به آن نقطه برود، و در محاذي آن به طرف چپ يا راست قرار گيرد. آيا مي تواند از محاذي جايي كه قطع شده شروع كند؟

جواب: لازم نيست از همان نقطه باشد؛ بلكه محاذات كافي است.

سؤال 698 شخصي در شوط پنجم يقين پيدا مي كند

ص: 702

كه پنج متر شوط اوّل، و پنج متر از شوط دوّم را بي اختيار طواف كرده است. تكليف او چيست؟

جواب: اگر از اوّل قصد كرده خود را در ميان طواف كنندگان قرار دهد و با آنها بچرخد، آنچه را با فشار جمعيّت به جا مي آورد، جزء طواف است و صحيح مي باشد.

سؤال 699 خانمي بدون كمك ديگران قادر بر طواف نيست يا بايد او را با تخت در خارج مطاف طواف دهند، يا شخص نامحرمي او را بر پشت بگيرد، و در محدوده مطاف طواف دهد. وظيفه اش چيست؟

جواب: با توجّه به اين كه به فتواي ما مطاف حدّ معيني ندارد، او را با تخت در پشت مقام ابراهيم طواف دهند.

سؤال 700 كسي كه به حدود مطاف آگاهي نداشته، طواف را بجا آورده، و پس از آن شك مي كند كه در مطاف بوده يا نه، آيا طوافش صحيح است؟

جواب: همان گونه كه در بالا آمد در هر صورت طوافش صحيح است؛ چون طواف حدّ معيني ندارد.

سؤال 701 چنانچه محرم يقين داشته باشد كه در حال طواف در محدوده معيّن با مرد نامحرم يا زن نامحرم برخورد مي كند، آيا باز هم لازم است در محدوده معيّن طواف كند؟

جواب: گفتيم كه طواف حدّ معيني ندارد. به علاوه برخورد از روي لباس بدون قصد خاصّ اشكال ندارد.

سؤال 702 گاه انسان ناچار مي شود از محدوده طواف فاصله ميان مقام ابراهيم و كعبه دورتر شود، خواه به سبب نظافت كاركنان مسجدالحرام باشد، يا تعميراتي كه احياناً در بعضي از اطراف كعبه انجام مي دهند، يا كساني كه با

ص: 703

ويلچر و تخت روان طواف داده مي شوند و مانند اينها، آيا طوافشان صحيح است؟

جواب: همان گونه كه قبلاً گفتيم طواف از نظر ما محدوده خاصي ندارد، و در حال اختيار نيز مي توان از فاصله مقام و كعبه دورتر طواف كرد.

سؤال 703 شخصي در شوط اوّل طواف بود كه نماز جماعت شروع شد. بدين جهت طواف را قطع كرده، و مشغول نماز مي شود. پس از نماز، طواف را از سر مي گيرد، و هفت شوط كامل به جا مي آورد. آيا طواف او صحيح است؟

جواب: اشكال ندارد.

سؤال 704 شخصي در وسط طواف، آن را به هر دليل رها كرده، و طواف را از سر مي گيرد. آيا طوافش صحيح است؟ اگر اعمال بعدي را انجام داده باشد، چه وظيفه اي دارد؟

جواب: طواف و اعمال بعدي در هر حال صحيح است.

سؤال 705 تعدادي از زائران خانه خدا مشغول طواف بودند كه مأمورين نظافت مسجدالحرام شروع به نظافت نموده، و طواف كنندگان به ناچار طواف را رها كردند. مدّتي طول كشيد، خيال كردند موالات عرفيّه به هم خورده، بدين جهت طواف را از سر گرفتند. در صورتي كه به هم خوردن موالات مشكوك باشد، طوافشان چه حكمي دارد؟

جواب: در هر صورت اشكالي ندارد.

سؤال 706 شخصي شوط اوّل طواف را، كه به طور ناقص انجام شده بود، رها نموده، سپس شش شوط ديگر به جا مي آورد، بعد از آن شوط اوّل را اعاده مي كند. آيا طوافش صحيح است؟

جواب: هرگاه نيّتش اجمالا انجام طواف واجب شرعي بوده، مانعي ندارد.

سؤال 707 شخصي نيّت طواف را در

ص: 704

دل مي گذراند، و به قصد طواف حركت مي كند. پس از چند قدمي گمان مي كند نيّت طواف بايد به زبان آورده شود، بدين جهت آن دور را رها نموده، و برمي گردد، و نيّت را به زبان آورده، و طواف را از نو شروع مي كند. آيا طوافش صحيح است؟

جواب: اشكال ندارد.

سؤال 708 شخصي طواف خود را بر هم مي زند و طواف ديگري را شروع مي كند. آن را نيز بر هم زده و طواف سوّم را آغاز و به اتمام مي رساند. اكنون وظيفه اش چيست؟

جواب: طواف آخر او اشكال ندارد. ولي سزاوار است مؤمنان از اين گونه كارها حتّي الامكان بپرهيزند.

سؤال 709 شخصي در شوط ششم بر اثر خستگي از ادامه طواف باز مي ماند. بدين جهت طواف را قطع نموده، به استراحت مي پردازد، و شخص ديگري را نايب مي كند كه بقيّه طوافش را انجام دهد؛ سپس خودش نماز طواف را بجا مي آورد. بعداً متوجّه مي شود كه استراحت در وسط طواف موالات را بر هم نمي زند. اكنون وظيفه اش چيست؟

جواب: بقيّه طواف را خودش تكميل مي كند، سپس نمازش را اعاده مي نمايد.

سؤال 710 شخصي در حال طواف غش كرده، و از ادامه طواف باز مي ماند، و پس از چند ساعت به هوش مي آيد. آيا مي تواند طوافش را از همان جا كه قطع شده ادامه داده، سپس بقيّه اعمالش را بجا آورد؟

جواب: اگر طوافش قبل از اتمام شوط چهارم قطع شده، وضو مي گيرد و طواف را از اوّل شروع مي كند، و اگر بعد

ص: 705

از شوط چهارم بوده، پس از وضو از همانجا ادامه مي دهد.

سؤال 711 كسي كه وظيفه اش اتمام و اعاده طواف است، هرگاه طواف ناقص خود را اتمام نموده، و به هنگام اعاده طواف، دوباره طوافش قطع شود. آيا اين طواف را نيز بايد اتمام و اعاده كند؟

جواب: آري، فرقي نمي كند.

سؤال 712 در مواردي كه بايد احتياطاً طواف را تمام كند، سپس نماز طواف را بخواند، و پس از آن طواف و نماز آن را اعاده كند، اگر يك طواف به قصد اعمّ از تمام و اتمام انجام دهد (يعني چنانچه آن مقدار انجام شده باطل بوده، تمام هفت شوط را قصد طواف داشته باشد، و چنانچه صحيح بوده فقط بقيّه را قصد طواف داشته باشد) و سپس دو ركعت نماز طواف بخواند، آيا كفايت مي كند؟

جواب: بهتر آن است كه طواف اوّل را رها كرده، طواف ديگري را شروع كند. زيرا اين احتياط مستحب است.

سؤال 713 در مواردي كه طواف و سعي را اتمام و اعاده مي كند، آيا ترتيب نيز لازم است؟

جواب: آري، احتياط آن است كه ابتدا طواف را تمام كند و نماز بخواند، سپس طواف و نماز آن را اعاده نمايد، و بعد به سراغ سعي برود.

سؤال 714 در مواردي كه طواف و نماز بايد اعاده شود، آيا لازم است با لباس احرام باشد؟

جواب: لازم نيست.

احكام طواف

مسأله 715 كسي كه طواف عمره تمتّع را ترك كند چند صورت دارد:

الف) هرگاه عمداً ترك كند تا وقت وقوف به «عرفات»(1) تنگ شود، احتياط واجب آن است كه نيّت حجّ اِفراد كند و پس

ص: 706

از حج، عمره مفرده به جا آورد، و سال بعد حجّ تمتّع را اعاده نمايد.

ب) كسي كه از روي جهل و ناداني طواف را ترك كند، «حجّ» او مبدّل به «اِفراد» مي شود، و بنابر احتياط واجب بعد از آن عمره مفرده به جا مي آورد، و سال بعد حجّ تمتّع را اعاده مي كند و احتياط مستحب آن است كه يك شتر به عنوان كفّاره قرباني كند.

ج) كسي كه از روي سهو و فراموشي طواف را ترك كند، حجّ او درست است، و هر وقت يادش آمد طواف را به جا مي آورد (و احتياط مستحب آن است كه سعي را هم بعد از آن اعاده كند) و اگر به وطن خود بازگشته، يا از مكّه بيرون رفته، و مراجعت به مكّه براي او زحمت دارد، نايب بگيرد تا طواف او را به جا آورد، و در اين مدّت چيزي بر او حرام نيست و احتياط آن

*****

1. وقت وقوف به عرفات بنابر احتياط واجب از ظهر روز عرفه (نهم ذي الحجّه) تا غروب آفتاب است.

است كه يك گوسفند در مكّه قرباني كند، و اگر فرستادن به مكّه ممكن نيست، در شهر خود قرباني نمايد.

مسأله 716 كسي كه «طواف حج» را تا آخر ذي الحجّه ترك كند، اگر از روي عمد باشد حجّ او باطل است، و بايد سال ديگر اعاده كند و اگر از روي جهل و ناآگاهي باشد، نيز حجّ او باطل است (خواه جاهل مقصّر باشد، يا غير مقصّر) و علاوه بر اعاده حج، احتياط آن است كه شتري هم قرباني كند و اگر از روي

ص: 707

سهو و فراموشي بوده، طواف را قضا مي نمايد، و حجّ او صحيح است و چنانچه بعد از مراجعت از حج، يا بيرون رفتن از مكّه متوجّه شود، و بازگشت براي او مشقّت داشته باشد، كسي را نايب مي گيرد كه براي او طواف كند و مستحب است سعي را نيز بعد از آن اعاده كند، و يك گوسفند در مني قرباني نمايد، و اگر ممكن نشد در وطن خود قرباني كند، و در اين مدّت چيزي بر او حرام نيست.

مسأله 717 هرگاه محرم بر اثر بيماري قادر بر انجام طواف نباشد تا وقت طواف تنگ شود، اگر ممكن است، او را به نحوي ببرند و طواف دهند (هر چند بر دوش بگيرند، يا بر چرخ يا تخت بنشانند. البتّه با رعايت شرايط و احكام طواف در حدّ ممكن) و اگر به اين شكل هم ممكن نباشد، براي او نايب مي گيرند.

مسأله 718 اگر محرم مشغول سعي بين صفا و مروه شود، سپس يادش بيايد كه طواف را بجا نياورده، بايد سعي را رها كرده و طواف و نماز طواف را انجام دهد، و پس از آن سعي را اعاده نمايد.

مسأله 719 هرگاه از روي سهو، يا غفلت، يا جهل، طواف را بدون وضو انجام دهد باطل است، و بايد آن را اعاده نمايد. همچنين اگر با حال جنابت، يا حيض، يا نفاس انجام دهد.

مسأله 720 سخن گفتن و خنديدن در حال طواف، و حتّي خوردن چيزي، طواف را باطل نمي كند؛ ولي بهتر است در حال طواف (خواه واجب باشد، يا مستحب) سخني جز ذكر خدا و دعا نداشته باشد،

ص: 708

و با حضور قلب اين عبادت بزرگ را انجام دهد، و از هر كاري كه حضور قلب را مي كاهد، پرهيز كند.

كم يا زياد كردن طواف

مسأله 721 كم يا زياد كردن طواف جايز نيست. هرگاه كسي از روي عمد يا جهل چيزي بر هفت دور بيفزايد، طواف او باطل است، و اگر طواف واجب را كم كند، چنانچه قبل از فوت موالات عرفيّه بازگردد و آن را تكميل نمايد، طوافش صحيح است، والاّ طواف او باطل مي شود، و بايد از نو شروع كند.

مسأله 722 طواف واجب يا مستحب را مي توان قطع كرد، و از نو شروع نمود. (اين حكم براي حلّ بسياري از مشكلات طواف كارساز است؛ زيرا مي تواند آن را رها كند، و از سر بگيرد).

مسأله 723 هرگاه طواف را از روي عمد بيش از هفت دور به جا آورد طواف او باطل است؛ خواه از اوّل قصد زيادي داشته باشد، يا بعد از إتمام هفت دور قصد كند كه چيزي بر آن اضافه نمايد، و خواه زيادي به اندازه يك دور باشد، يا كمتر، يا بيشتر؛ امّا اگر مقدار اضافي را به قصد طواف به جا نياورد، مثل اين كه در اوّل كار يك دور با جمعيّت حركت مي كند تا به طواف آشنا شود، سپس هنگامي كه مقابل «حجر الاسود» رسيد قصد طواف مي كند، اين كار ضرري ندارد، همچنين اگر بعد از تمام شدن هفت دور بر اثر كثرت جمعيّت نتواند فوراً از دايره طواف خارج شود، مانعي ندارد

مقداري با مردم بدون قصد طواف ادامه دهد، و بعد خارج شود.

مسأله 724 هرگاه از روي سهو طواف را

ص: 709

زيادتر از هفت دور به جا آورد، اگر اضافه كمتر از يك دور باشد، آن را قطع مي كند و طوافش صحيح است، و اگر يك دور يا بيشتر باشد، احتياط آن است كه به قصد قربت بر آن بيفزايد تا هفت دور ديگر به عنوان طواف مستحب كامل شود، و بعد دو ركعت نماز طواف واجب را به جا مي آورد، و پس از سعي (در آنجا كه سعي واجب است) دو ركعت ديگر براي طواف مستحب به جا مي آورد. و لازم نيست قصد كند طواف اوّل واجب است، و دوّم مستحب؛ بلكه همين اندازه كه به قصد قربت انجام دهد كافي است.

مسأله 725 هرگاه از روي سهو و فراموشي طواف واجب را ناقص بگذارد، اگر بعد از تمام كردن چهار دور باشد، برمي گردد و طواف را كامل مي كند. (خواه موالات از دسته رفته باشد، يا نه) و اگر قبل از چهار دور باشد چنانچه موالات به هم نخورده، مي تواند آن را تكميل نمايد وگرنه، بايد از نو شروع كند.

مسأله 726 چنانچه پس از بازگشت به وطن متوجّه نقصان در طواف شود، احتياط آن است كه برگردد، و طوافش را طبق آنچه در بالا گفتيم تكميل كند، و اگر نتواند، يا مشكل باشد، نايب بگيرد. و احتياط آن است كه يك گوسفند در مكّه، و اگر نتواند در شهر خود، قرباني نمايد.

مسأله 727 هرگاه طواف كننده از روي عمد از اوّل قصد كند كمتر از هفت دور يا بيشتر بجا آورد، طوافش باطل است؛ هر چند به هفت دور تمام كند، و احتياط واجب آن است كه

ص: 710

اگر از روي ندانستن مسأله، بلكه اگر بر اثر فراموشي يا غفلت نيز باشد، طواف را اعاده كند.

مسأله 728 اگر در وسط طواف از قصد هفت دور برگشت (چه قصد كرده باشد كمتر انجام دهد، و يا بيشتر) از همانجا كه چنين نيّتي كرده طوافش باطل است. و احتياط آن است كه طواف را به نيّت صحيح تمام كرده، و سپس اعاده كند، و اگر با اين قصد زيادتر از هفت شوط انجام دهد، اصل طواف باطل مي شود.

مسأله 729 چنانچه شخصي گمان كند همانطور كه هفت دور طواف مستحب است، يك دور هم استحباب دارد، و قصد كند هفت دور طواف واجب كند، و يك دور مستحب هم به دنبال آن انجام دهد، يا به همين نيّت هشت دور طواف كند، طوافش صحيح است، ولي آن يك دور بي فايده و باطل است؛ زيرا طواف، كمتر از هفت دور نيست.

قِران در طواف

مسأله 730 «قِران»، يعني دو طواف را پشت سر هم بجا آوردن بي آن كه در وسط آن نماز طواف بخواند، اگر در طواف واجب باشد حرام است، ولي طواف اوّل باطل نمي شود؛ مگر اين كه از آغاز چنين قصدي داشته باشد، كه در اين صورت صحيح بودن طواف اوّل او مشكل است.

مسأله 731 «قِران» در طواف مستحب مكروه است، ولي حرام و باطل نيست.

مسأله 732 اگر شخص محرم يك دور، يا كمتر، يا بيشتر، بر هفت دور بيفزايد، و قصدش اين باشد كه مقدار اضافه جزء آن طواف نباشد، حكم قِران ميان دو طواف را دارد كه حرام است، ولي طواف اوّل باطل نيست.

شك در تعداد دورهاي طواف

مسأله 733 اگر بعد

ص: 711

از فراغت از طواف، در عدد دورهاي طواف يا شرايط طواف مانند وضو و غيره شك كند اعتنا نمي كند.

مسأله 734 هرگاه بعد از رسيدن به «حجر الاسود» شك كند هفت دور به جا آورده، يا هشت دور، يا بيشتر، نبايد اعتنا كند، و طوافش صحيح است. همچنين اگر در وسط دور شك كند كه دور هفتم است يا بيشتر، آن دور را تمام كند، و طوافش صحيح است.

مسأله 735 اگر در آخر دور، يا در وسط دور، شك كند شش دور به جا آورده، يا هفت دور، طواف او بنابر احتياط واجب باطل است، و بايد آن را رها كرده، از نو شروع كند. همچنين است در هر موردي كه يك طرف شك كمتر از هفت دور باشد؛ امّا در طواف مستحب در اين موارد بنابر كمتر مي گذارد، و طواف را كامل مي كند و طوافش صحيح است.

مسأله 736 شخص كثير الشّك كه در طواف زياد شك مي كند نبايد به شكّ خود اعتنا كند، و آن طرفي را كه مناسبتر براي او است بگيرد؛ مثلا اگر ميان پنج و شش شك كند، بنابر شش مي گذارد و اگر ميان هفت و هشت شك كند، بنا را بر هفت مي گذارد.

مسأله 737 ظنّ و گمان در مسائل گذشته در حكم شك است، و بايد مطابق حكم شك عمل كند.

مسأله 738 مانعي ندارد كه انسان براي شمردن دورهاي طواف به رفيق و همراه خود اعتماد كند (در صورتي كه فرد مورد اعتمادي باشد).

مسأله 739 بعضي براي حفظ عدد دورهاي طواف، دعاي توسّل و مانند آن را شروع مي

ص: 712

كنند، تا به هفتمين معصوم (عليه السلام) برسند. اين كار مناسب نيست؛ به خصوص اگر با صداي بلند خوانده شود. بهتر است از اذكار ديگر استفاده شود.

استفتائات احكام طواف

سؤال 740 زني به همراه شوهرش، كه يك دور طواف را انجام داده بود، شروع به طواف مي كند، و پس از اتمامِ طوافِ همسرش، كه دور ششم او بوده، طواف را از سر مي گيرد، و هفت دور ديگر مي زند. طواف اوّل و دوّم زن چه حكمي دارد؟

جواب: طوافي را كه از سرگرفته صحيح است.

سؤال 741 شخصي چند متر از يك شوط طواف را خراب كرده، و چون محلّ دقيق آن را نمي دانسته آن را رها نموده، و يك شوط ديگر از حجر الاسود شروع و به آنجا ختم كرده است. اگر نيّت او اين باشد كه آنچه خراب شده به نحو صحيح انجام شود، و زيادي قبلي و بعدي به عنوان مقدّمه علميّه باشد، طوافش چه حكمي دارد؟

جواب: طوافش صحيح است، مگر اين كه بعد از خراب شدن آن شوط، آن قسمت طواف را ادامه داده باشد كه در اين صورت طواف اشكال دارد.

سؤال 742 كودك نابالغي با اجازه پدرش محرم شده، و طواف را نيمه كاره رها كرده، به تصوّر اين كه همان مقدار كافي است، و سعي را نيز از طبقه دوم انجام داده است. اكنون تكليف او چيست؟

جواب: سعي و طوافش باطل است. بايد طواف و نماز و سعي را اعاده نموده، سپس تقصير نمايد.

سؤال 743 اگر در هنگام طواف در صحّت دور سابق، يا قسمتي از دور فعلي كه مشغول انجام آن است و

ص: 713

محلّ آن گذشته شك كند، چه حكمي دارد؟ مثلا مشغول انجام دور چهارم است و از حجر اسماعيل هم گذشته، ولي در صحّت دور سوم شك دارد، يا در مورد دور چهارم شك دارد كه از داخل حجر طواف كرده، يا از خارج آن دور زده است. اكنون وظيفه اش چيست؟

جواب: طوافش صحيح است.

سؤال 744 شخصي به هنگام انجام طواف در تعداد دورهاي طواف شك كرد، و چون گمانش به يك طرف بيشتر بود بنا را بر آن طرف گذاشت. پس از انجام اعمال، يقين به صحّت طواف پيدا كرد. آيا طوافش صحيح است؟

جواب: صحيح است.

سؤال 745 اگر حاجي در حال طواف، يا سعي، شك كند كه دور چندم طواف يا سعي است، و با همين حال عمل خويش را ادامه دهد، سپس به يك طرفِ شك يقين پيدا كرده، و عمل را تمام نمايد، آيا چنين عملي صحيح مي باشد؟

سؤال 746 شخصي كه به نيابت از ديگري به حج آمده، در دور دوّم طواف شك مي كند كه آيا طواف را به نيّت منوب عنه آغاز كرده، يا براي خودش؟ اكنون وظيفه اش چيست؟

جواب: احتياط آن است كه طواف را به نيّت منوب عنه به پايان برساند، پس از آن نماز طواف بخواند، سپس طواف و نماز را اعاده كند.

سؤال 747 گاه انسان شك مي كند كه فلان شوط طواف را درست انجام داده، يا نه؟ آيا جايز است بعد از طواف يك شوط ديگر به عنوان احتياط به جا آورد، سپس نماز طواف را بخواند؟

جواب: با قصد مذكور مانعي ندارد.

سؤال 748 شخصي در پايان

ص: 714

يكي از دورهاي طواف آن را رها كرده، و لحظه اي استراحت مي كند. هنگامي كه براي تكميل آن برمي گردد شك مي كند كه شوط پنجم بوده، يا ششم؟ وظيفه اش را بيان فرمائيد.

جواب: احتياط واجب آن است كه آن طواف را رها كند، و از نو شروع نمايد.

سؤال 749 معيار و ملاكِ كثير الشّك بودن در طواف چيست؟

جواب: كثير الشّك بودن يك امر عرفي است؛ يعني مردم بگويند او بسيار شك مي كند.

سؤال 750 اگر هنگام خروج از محلّ طواف بعد از دور هفتم، مقداري از مسافت را به قصد آن كه جزء طواف باشد به جا آورد، چه حكمي دارد؟

جواب: اگر عمدي باشد، طوافش باطل مي شود، و اگر سهوي باشد بايد قطع كند، و طوافش صحيح است.

سؤال 751 آيا «قِران در طواف» كه حرام است، طواف را نيز باطل مي كند؟

جواب: اگر از اوّل يا در وسط طواف اوّل، قصد قِران داشته احتياط در اعاده طواف است، و اگر بعد از تمام شدن طواف اوّل قصد قِران كرده، طواف اوّل باطل نمي شود.

سؤال 752 شخصي پس از انجام هفت دور طواف عمره تمتّع، با خود مي گويد: «اين طواف دلچسب نشد» بدين جهت و بدون خواندن نماز طواف، هفت دور ديگر طواف مي كند، سپس نماز و سعي را انجام داده، و تقصير مي كند. آيا عمل او صحيح است؟

جواب: عمل او صحيح است؛ هر چند ناآگاهانه داخل در قِران حرام شده است.

سؤال 753 شخصي پس از تمام شدن هفت دور طواف، دو دور ديگر براي جبران نقص احتمالي به قصد

ص: 715

احتياط به جا مي آورد. آيا اين عمل ضرري به طوافش مي رساند؟

جواب: طواف او اشكالي ندارد.

سؤال 754 شخصي به هنگام سعي بين صفا و مروه متوجّه مي شود بيش از هفت دور طواف كرده است. وظيفه او چيست؟

جواب: احتياط آن است كه سعي را تكميل نموده، سپس طواف و نماز طواف و سعي را دوباره بجا آورد، و پس از آن تقصير كند.

نيابت در طواف

سؤال 755 آيا كساني كه قادر به انجام طواف نيستند بايد نايب بگيرند؟ يا لازم است توسّط چرخ، يا تخت هاي مخصوص طواف داده شوند؛ هر چند آنها را در خارج از محدوده، يا از طبقه بالا، طواف دهند؟

جواب: نيابت لازم نيست، و طواف به شكل مزبور صحيح است، و طواف از طبقه بالا به هنگام ضرورت مانعي ندارد.

سؤال 756 آيا قسمتي از طواف، براي كساني كه قادر نيستند تمام آن را خودشان انجام دهند، قابل نيابت هست؟

جواب: در صورت امكان آنها را در باقيمانده سوار بر چرخ و مانند آن طواف دهند، در غير اين صورت، براي تمام طواف نايب بگيرند.

سؤال 757 شخص ناتواني كه به خاطر گراني نمي تواند طواف را بوسيله تخت روان و مانند آن انجام دهد، آيا مي تواند نايب بگيرد؟

جواب: مانعي ندارد.

سؤال 758 آيا مُحرم مي تواند قبل از انجام طواف واجب خود (چه طواف عمره باشد، يا حج، يا طواف نساء) به نيابت از معذور طواف انجام دهد؟

جواب: مانعي ندارد.

سؤال 759 آيا كسي كه فقط نيابت در طواف يا سعي مي كند لازم است لباس احرام بپوشد؟

جواب: لازم نيست.

ديگر سؤالات طواف

سؤال 760 اگر

ص: 716

طواف، يا نماز طواف، يا سعي شخصي در عمره به جهتي باطل شده، و آن شخص بدون توجّه به اين مطلب تقصير نموده، و از احرام خارج شده باشد، سپس متوجّه بطلان عمل مذكور گردد، چه وظيفه اي دارد؟

جواب: بايد عمل باطل شده را جبران كند، ولي ظاهراً از احرام خارج شده، و كفّاره اي ندارد.

سؤال 761 شخصي طواف حجّ واجب خويش را غلط انجام داده، و پس از آن، چندين طواف نيابي نيز به همان صورت به جا آورده است. تكليف او در مورد طوافهاي مذكور چيست؟

جواب: اگر از روي سهو و فراموشي باشد حجّ او صحيح است، و اگر عمداً يا جهلا بوده، حجّ او اشكال دارد. طواف هاي نيابي نيز همين حكم را دارد.

سؤال 762 اگر كسي طواف عمره را فراموش كند، يا ناقص انجام دهد، و در عرفات متوجّه شود تكليفش چيست؟

جواب: مي تواند بعد از اعمال مني آن را تدارك كند.

سؤال 763 اگر شخصي طواف را فراموش كند، يا باطل انجام دهد، آيا مي تواند قضاي آن را در ماههاي غير حج انجام دهد؟

جواب: مانعي ندارد.

سؤال 764 هرگاه محرم لباس احرام را كنار بگذارد و اعمال عمره، نظير طواف و سعي، را جهلا يا عمداً با لباس دوخته انجام دهد، اعمالش چه حكمي دارد؟

جواب: طواف و سعي مزبور صحيح، و عمره مذكور مُجزي است، ولي اگر عمداً باشد كفّاره دارد.

سؤال 765 به هنگام طواف، و بر اثر فشار و ازدحام، بعضي از وسائل طواف كنندگان مثل ساعت، انگشتر، احرامي، شانه و مانند آن، روي زمين و زير دست و پاي

ص: 717

طواف كنندگان مي افتد، كه برداشتن آن خطرناك است. بعضي از طواف كنندگان پا روي آن مي گذارند. آيا اين عمل ضرري به طواف آنها مي زند؟

جواب: اشكالي ندارد، ولي عمداً پا روي آن نگذارند.

سؤال 766 اگر انسان هنگام طواف پا روي احرامي ديگران بگذارد، و بداند اين كار موجب اذيّت و آزار صاحب آن مي شود، طوافش چه حكمي دارد؟

جواب: به طواف ضرري نمي زند، ولي عمداً اين كار را نكند.

سؤال 767 حجّاج اهل سنّت هنگام طواف وقتي به محاذي حجرالاسود مي رسند، دستها را بلند كرده و تكبير مي گويند، و سپس به طواف خود ادامه مي دهند. آيا اين كار طبق نظر علماي شيعه نيز سفارش شده است؟

جواب: اين كار سفارش نشده است.

سؤال 768 گاه در حال طواف تماس با بدن نامحرم حاصل مي شود آيا ضرري براي طواف ندارد؟

جواب: طواف او باطل نمي شود، و كفّاره اي هم ندارد، حتّي اگر خداي نكرده از روي عمد باشد، ولي بايد مراقب دام هاي شيطان بود.

سؤال 769 نظر به اهمّيّت اعمال حج، به خصوص طوافها و نماز آن، بعضي از حجّاج پاره اي از اعمال را، هر چند ظاهراً نقصي ندارد، احتياطاً چند بار انجام مي دهند. چه حكمي دارد؟

جواب: نبايد گرفتار وسواس شد؛ ولي انجام عمل احتياطي بدون وسوسه مانعي ندارد.

سؤال 770 يكي از حجاج پس از فراغت از مناسك عمره متوجه شد كه وضويش باطل بوده، وظيفه او چيست؟

جواب: بايد طواف و نماز طواف را با وضوي صحيح تكرار كند، در اين صورت عمره او صحيح خواهد بود.

نماز طواف

3 نماز طواف
نماز طواف

ص: 718

سأله 771 واجب است بعد از طواف واجب، دو ركعت نماز بخواند، و احتياط واجب آن است كه اين نماز را پشت مقام ابراهيم بجا آورد، ولي لازم نيست متّصل به آن باشد؛ بلكه همين اندازه كه بگويند پشت مقام ابراهيم بجا آورده كافي است.

مسأله 772 محلّ نماز طواف واجب چنانكه گفتيم پشت مقام ابراهيم است، ولي اگر فشار جمعيّت زياد باشد، مي تواند در يكي از دو طرف مقام ابراهيم، يا عقب تر از مقام، نماز بخواند، به خصوص در مواقعي كه جمعيّت طواف كننده به قدري زياد است كه صفوف طواف كنندگان به پشت مقام ابراهيم مي رسد، و خواندن نماز در آنجا مشكل مي شود، در اين حال نبايد اصرار بر خواندن نماز در نزديكي مقام ابراهيم داشت، بلكه بايد در جايي كه اين مشكل وجود ندارد خوانده شود، و كارهايي كه بعضي از عوام انجام مي دهند، مانند اين كه گروهي دست به دست هم مي دهند، و حريمي براي نمازگزاران مورد نظر درست مي كنند، هيچ ضرورتي ندارد و اگر براي طواف كنندگان، يا ساير نماز گزاران ايجاد مزاحمت كند، خالي از اشكال نيست بلكه بايد عقب تر بروند تا جايي كه مزاحم طواف كنندگان نباشد.

مسأله 773 نماز طواف را مي توان بلند يا آهسته خواند، و اذان و اقامه ندارد، و در چيزهاي ديگر شبيه نماز صبح است؛ ولي بنابر احتياط واجب، جماعت در نماز طواف مشروع نيست.

مسأله 774 در نماز طواف هر سوره اي، جز سوره هاي سجده را مي توان خواند؛ ولي مستحبّ است در ركعت اوّل پس از حمد سوره «توحيد» و در

ص: 719

ركعت دوم سوره «كافرون» را بخواند.

مسأله 775 نماز طواف را در همه اوقات مي توان خواند، مگر اين كه با وقت نماز واجب مزاحمت كند، به گونه اي كه خواندن نماز طواف در آن وقت باعث از دست رفتن نماز واجب شود، كه در اين صورت بايد نماز روزانه را مقدّم داشت.

مسأله 776 بر هر مكلّفي واجب است قرائت نماز خود را ياد بگيرد؛ يعني حمد و سوره و ساير ذكرهاي نماز را به طور صحيح بخواند؛ ولي اگر به علّت بيسوادي، يا علل ديگر، بعد از تلاش لازم نتوانست قرائت را به طور كامل بخواند، همان مقدار كه مي تواند كافي است، و اگر مي تواند ياد بگيرد، امّا كوتاهي كند، معصيت نموده است، ولي اگر وقت تنگ باشد، و فرصت براي ياد گرفتن نباشد، بايد به همان مقدار كه توانايي دارد نمازها و از جمله نماز طواف را بخواند، و نايب گرفتن لازم نيست.

مسأله 777 اگر كسي نمي داند كه قرائت نمازش درست نيست، و در ناداني خود معذور باشد، نمازش صحيح است، و اعاده ندارد؛ امّا اگر مقصّر بوده، لازم است پس از درست كردن قرائت، نمازش را اعاده كند؛ وگرنه معصيت كرده است.

مسأله 778 همه نمازها را بايد با قرائت صحيح انجام داد. زائران خانه خدا بايد از فرصت استفاده كنند، و به هنگام اراده اين سفر بزرگ روحاني،

قرائت نماز خود را براي اهل علم بخوانند، و اگر ايرادي دارد برطرف نمايند، تا حجّ آنها از هر نظر خالي از اشكال باشد.

مسأله 779 براي صحيح بودن قرائت، دقّتهاي علماي تجويد شرط نيست؛ همين اندازه كه

ص: 720

در عرف عرب بگويند كلمات را صحيح ادا مي كند كافي است.

مسأله 780 هرگاه كسي از روي عمد نماز طواف را ترك كند، بايد برگردد و بجا آورد، ولي اگر به موقع بجا نياورد، حجّ او باطل نيست؛ بلكه فقط گناه كرده و بايد آن را جبران كند.

مسأله 781 اگر شخصي نماز طواف را بجا نياورد و بميرد، بر پسر بزرگ او واجب است كه قضاي آن را بجا آورد؛ و اگر شخص ديگري نيز بجا آورد كفايت مي كند.

مسأله 782 هرگاه شخصي از روي سهو، يا جهل و ندانستن مسأله، نماز طواف واجب را ترك كند، در صورت امكان بايد برگردد و نماز را پشت مقام بجا آورد، و اگر برگشتن براي او مشقّت دارد، هر جا كه هست نماز را بجا آورد؛ حتّي اگر در وطن خود باشد.

مسأله 783 هرگاه نماز طواف را فراموش كند، و در حال سعي يادش بيايد، سعي را رها مي كند، و برمي گردد نماز طواف را بجا مي آورد، سپس سعي را از همان جا كه رها كرده ادامه مي دهد.

مسأله 784 هرگاه نماز طواف را فراموش كند، و اعمال پس از نماز را بجا آورد، و پس از توجّه نماز طواف را انجام دهد، اعاده اعمال پس از نماز براي او لازم نيست؛ هر چند احتياط مستحب در اعاده آن اعمال است.

مسأله 785 احتياط واجب آن است كه نماز طواف را بلافاصله بعد از طواف بجا آورد؛ مگر اين كه يادش برود، كه حكم آن گفته شد.

مسأله 786 هرگاه به واسطه مانعي مثل باطل شدن وضو، يا نجس شدن

ص: 721

لباس و بدن، يا ازدحام جمعيّت براي نماز جماعت روزانه، و مانند آن نتواند نماز طواف را بلافاصله پس از طواف بجا آورد، بعد از رفع مانع بجا مي آورد، و طواف و نمازش صحيح است.

مسأله 787 در احكامي كه ذكر شد، جاهل به مسأله در حكم كسي است كه فراموش كرده است.

مسأله 788 شك در ركعات نماز طواف موجب بطلان نماز است، و بايد اعاده كند، و احتياط واجب در ظنّ به ركعات اتمام، سپس اعاده است، و در ظنّ در افعال نماز، بايد نمازگزار احتياط كند، و در ساير احكام، نماز طواف همانند نماز يوميّه است.

مسأله 789 اگر مُحرم نماز طواف را قبل از طواف خوانده، بايد پس از انجام طواف آن را اعاده كند.

استفتائات نماز طواف

محلّ نماز طواف

سؤال 790 اين كه فرموده ايد: «واجب آن است كه نماز طواف را پشت مقام بجا آورند» پشت مقام تا چه اندازه است، آيا مي توان حدّ معيّني براي آن فرض كرد؟

جواب: اين امر عرفي است؛ يعني مردم بگويند نماز او پشت مقام است.

سؤال 791 شخصي با اعتقاد به اين كه حجر اسماعيل مقام ابراهيم است، نمازش را در آنجا بجا آورده است. وظيفه اش چيست؟ اگر بعد از تقصير متوجّه شود، آيا اعمال بعد از نماز هم بايد اعاده گردد؟

جواب: بايد نمازش را در پشت مقام ابراهيم اعاده كند، و اعاده اعمال بعد لازم نيست.

سؤال 792 خانمي نماز طواف خود را در حجر اسماعيل خوانده، و به منزل بازگشته، و سپس متوجّه شده كه حائض گرديده، و طبق عادت هر ماهه تا وقوف به عرفات پاك نمي

ص: 722

شود. آيا نمازي كه خوانده صحيح بوده؟ اگر صحيح نبوده، وظيفه اش چيست؟

جواب: عمره او صحيح است، و بايد براي حجّ تمتّع محرم شود، و هنگامي كه براي اعمال مكّه به مكّه بازگشت، نماز طواف عمره را پشت مقام ابراهيم بجا مي آورد، و احتياط آن است كه نماز سابق را قبل از طواف حجّ تمتّع بخواند.

سؤال 793 آيا نماز در پشت مقام ابراهيم حكم تكليفي است، يا وضعي؟ به عبارت ديگر، اگر كسي (مثلا) نمازش را نزديك ديوار زمزم بخواند، آيا نمازش باطل است، يا فقط معصيت كرده، ولي نماز صحيح است؟

جواب: خواندن نماز طواف واجب پشت مقام ابراهيم جزء شرايط است، و جنبه حكم وضعي دارد، ولي اگر بر اثر ازدحام نتواند نماز را پشت مقام بخواند، تا جايي كه مزاحمتي براي طواف كنندگان نداشته باشد عقب تر مي رود.

سؤال 794 هرگاه فردي به خاطر ازدحام نتواند نماز طواف را پشت مقام بخواند، آيا بايد صبر كند تا خلوت شود، يا مي تواند فوراً نمازش را در جايي كه مقدور است بخواند، ولو روزهاي بعد، در جاي نزديكتر مي تواند اعاده نمايد؟

جواب: مي تواند در جايي كه مقدور است بخواند، و صبر كردن براي نزديكتر خواندن لازم نيست.

سؤال 795 اگر كسي نماز طواف را در مكاني غير از مقام ابراهيم بخواند، و با اعتقاد به صحّت آن، بقيّه اعمال را انجام دهد، وظيفه او چيست؟

جواب: فقط بايد نماز را اعاده كند.

سؤال 796 در يكي از روزنامه هاي عربستان مقاله اي تحت عنوان: «آيا جابجايي مقام ابراهيم مناسب است؟» به چاپ رسيده، و مطالبي در مورد

ص: 723

لزوم اين كار به منظور رفع مانع براي طواف كنندگان مطرح شده است. لطفاً بفرمائيد:

الف) چنين اقدامي از نظر شرعي چه حكمي دارد؟

جواب: جابجايي مقام ابراهيم ضرري به امر طواف نمي زند؛ زيرا جايز است طواف در دو طرف مقام ابراهيم انجام شود؛ امّا از آنجا كه مقام ابراهيم معياري براي محلّ نماز «طواف واجب» است، و اين تغيير سبب مي شود كه معيار مزبور به هم بخورد، تغيير آن شرعاً مجاز نيست.

ب) در صورت عملي شدن اين طرح، تكليف حجّاج در مورد طواف و نماز طواف چيست؟

جواب: همان طور كه گذشت براي طواف مشكلي ايجاد نمي شود؛ زيرا طواف در پشت مقام نيز جايز است؛ امّا اگر خدايي نكرده آنها اقدام به چنين كار خلافي كنند، زائران بايد محلِّ تقريبيِ فعليِ آن را براي نماز «طواف واجب» در نظر بگيرند، و طبق آن عمل كنند.

سؤال 797 گاه انسان مي داند كه اگر نماز طواف را شروع كند، طواف كنندگان او را حركت داده، جا بجا مي كنند؛ ولي در عين حال نماز را شروع مي كند. اگر اين نماز را تمام كند صحيح است؟

جواب: اگر به اميد اين كه بتواند آن را كامل كند انجام داده، و او را جا به جا نكردند، نماز او صحيح است، و اگر كمي جا به جا كنند، به طوري كه صورت نماز به هم نخورد، و در حال جا به جايي سكوت كند، آن نيز مانعي ندارد.

سؤال 798 شخصي مشغول نماز طواف بود كه طواف كنندگان او را حركت دادند. پس از استقرار ذكري را كه در حال حركت خوانده

ص: 724

بود تكرار كرد، ولي دوباره او را حركت دادند، او نيز ذكر را تكرار كرد. آيا نمازش صحيح است؟

جواب: اگر طوري حركت داده اند كه استقرار او از بين رفته، تكرار

ذكر مانعي ندارد؛ در غير اين صورت، تنها به قصد احتياط تكرار كند، به شرط آن كه از روي وسواس نباشد.

سؤال 799 هنگامي كه قسمتي از زمين مسجد الحرام نجس مي شود، كاركنان آنجا اقدام به تطهير آن به روش غير صحيح مي كنند. آيا نماز خواندن بر روي آن قسمت از زمين، كه به روش فوق تطهير شده و هنوز مرطوب است، جايز است؟

جواب: احتياط آن است كه در مكان ديگري نماز بخواند؛ ولي اگر يقين به نادرستي روش آنها ندارد اشكالي ندارد، و جستجو در اين امور لازم نيست.

سؤال 800 در موقع نماز طواف امكان ندارد كه مردان و زنان طوري بايستند كه محاذي هم نباشند، يا زنان جلوتر از مردان مشغول نماز نشوند. در اين صورت نماز چه حكمي دارد؟

جواب: در اين شرايط اشكالي ندارد.

محمول نجس

سؤال 801 آيا محمول نجس (همراه داشتن دستمال نجس، و امثال آن) در طواف و نماز طواف جايز است؟

جواب: پوشيدن لباسهايي كه به تنهايي ستر عورت نمي كند، در طواف و نماز طواف اشكالي ندارد؛ همچنين محمول نجس و متنجّس.

وظيفه زنان حائض

سؤال 802 خانمي براي عمره تمتّع مُحرم شده، و پس از ورود به مكّه و انجام طواف، و قبل از بجا آوردن نماز طواف، حائض گرديده است. وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر وقت وسعت دارد (يعني تا قبل از عزيمت به عرفات پاك مي شود) صبر مي كند

ص: 725

تا پاك شود و نماز طواف را بخواند، و پس از آن بقيّه اعمال را بجا آورد، و چنانچه وقت تنگ است، سعي و تقصير عمره تمتّع را انجام مي دهد، سپس براي حجّ تمتّع مُحرم مي شود، و احتياط آن است كه پس از بازگشت از عرفات و مني، و قبل از بجا آوردن اعمال مكّه، نماز طواف گذشته را بخواند، سپس اعمال مكّه را بجا آورد.

اصلاح قرائت نماز

سؤال 803 شخصي كه نمازش غلطهاي فراواني دارد، و به احرام عمره تمتّع محرم شده، و وارد مكّه مي شود، و (مثلا) هفت روز در مكّه توقّف مي كند. آيا واجب است تا آخر وقت در احرام بماند و نمازش را اصلاح نمايد، سپس شروع به طواف و نماز كند، يا وظيفه ديگري دارد؟

جواب: لازم است صبر كند، و نمازش را به مقداري كه مي تواند اصلاح كند.

سؤال 804 هرگاه شخصي مطمئن بوده كه قرائت و اذكار نمازش را به طور صحيح انجام مي داده، و نماز طواف را بر همان اساس خوانده است، اكنون معلوم شده كه اشتباهاتي در قرائت نماز دارد. چه بايد بكند؟

جواب: اگر احتمال غلط بودن آن را نمي داده، نمازش صحيح بوده است، ولي براي نمازهاي روزانه آينده اشتباهاتش را اصلاح كند.

سؤالات ديگر

سؤال 805 اگر خانمي اذكار نماز طواف را به قدري بلند بخواند كه نامحرم بشنود، چه حكمي دارد؟

جواب: مانعي ندارد، ولي بهتر است آهسته تر بخواند.

سؤال 806 وضوي شخصي پس از طواف باطل مي شود، ولي بر اثر خجالت وضو نمي گيرد، و به همان شكل نماز طوافش را به جا آورده،

ص: 726

و به دنبال آن سعي و تقصير نموده، و از احرام خارج مي شود. وظيفه او چيست؟

جواب: بايد نماز و سعي و تقصير را اعاده كند.

سؤال 807 آيا روحاني كاروان، كه نماز طوافش را به صورت فرادي خوانده، مي تواند همان نماز را مانند نمازهاي يوميّه، به نيّت جماعت براي افراد كاروان امامت كند؟

جواب: بنابر احتياط واجب نماز طواف را نمي توان با جماعت خواند.

سؤال 808 آيا جايز است در ميان طواف و نماز طواف، نماز مستحبّي يا عبادت مستحبّي ديگري بجا آورد؟

جواب: احتياط در ترك آن، و اقدام به انجام نماز طواف است.

سؤال 809 گاه در پشت مقام ابراهيم ازدحام زياد است، و چون زن و مرد در كنار هم هستند احياناً مورد فشار ازدحام قرار مي گيرند. در صورتي كه خوف فسادي نرود، آيا به نماز طواف ضرري مي زند؟

جواب: در فرض سؤال براي نماز ضرر ندارد.

سؤال 810 آيا فاصله انداختن بين طواف و نماز آن، به مقدار دو ركعت نماز اشكال دارد، و اصولا چه مقدار فاصله ضرر دارد؟

جواب: اين مقدار اشكال ندارد، و ميزان مبادرت عرفيّه است، و در صورت تأخير نماز، اعاده طواف لازم نيست.

سؤال 811 شخصي علاقمند است كه قرائت قرآن و نمازهاي مستحبّي و دعاء توسّل را پشت مقام ابراهيم انجام دهد، در حالي كه در جاهاي ديگر مسجد الحرام نيز انجام اين امور ممكن است. از طرفي، بر اثر ازدحام جمعيّت كساني كه مي خواهند نماز طواف واجب بخوانند با كمبود جا مواجه هستند. آيا اين كار جايز است؟

جواب: اين كار در صورت مزاحمت جايز نيست،

ص: 727

و مي تواند در نقاط ديگر مسجد الحرام آنها را انجام دهد، زيرا تمامي نقاط مسجدالحرام داراي فضيلت است.

سؤال 812 در مناسك فرموده ايد بايد نماز طواف را پس از طواف بدون فاصله بجا آورد؛ آيا فوريت نماز بعد از طواف، وضعي است يا تكليفي و اگر شخص به فاصله مثلا يك ساعت بعد از طواف نماز را بخواند، چه حكمي دارد؟

جواب: ظاهراً حكم وضعي است و اگر عمداً فاصله زيادي بيندازد، احتياط آن است كه طواف را اعاده كند و بعد از آن نماز طواف را بجا آورد.

طوافهاي مستحبّي
طوافهاي مستحبي

مسأله 813 يكي از مستحبّات بسيار مؤكّد براي كساني كه در مكّه هستند طواف خانه خداست، كه مانند طواف واجب هفت دور است، و بعد از آن دو ركعت نماز طواف خوانده مي شود؛ ولي سعي صفا و مروه ندارد، و اين از افضل عبادات در مسجدالحرام است. در حديثي، امام صادق (عليه السلام) فرموده اند:

«در اطراف كعبه صد و بيست رحمت الهي وجود دارد. نيمي از آن مخصوص طواف كنندگان، و چهل قسمت از آن مربوط به نمازگزاران، و بيست قسمت ديگر، از آنِ نگاه كنندگان به كعبه است».(1)

مسأله 814 انسان مي تواند به نيّت خود، يا به نيّت دوستاني كه در مكّه نيستند، اعمّ از اموات و غير اموات، اين طواف را به جا آورد.

مسأله 815 طوافهاي مستحب، بر عمره هاي متعدّد در يك ماه كه به قصد رجا بجا مي آورند، ترجيح دارد.

مسأله 816 طواف مستحب مانند طواف واجب است؛ ولي در موارد زير تفاوت دارد:

1 در طواف مستحب وضو شرط نيست؛ هر چند افضل آن

ص: 728

است كه با وضو باشد، ولي براي نماز طواف بايد وضو بگيرد.

*****

1. وسائل الشيعه، جلد 9، صفحه 398.

2 نماز طواف مستحب را در هر جايي از مسجد الحرام مي توان به جا آورد، و لازم نيست پشت مقام ابراهيم باشد؛ حتّي در حال اختيار.

3 موالات در طواف مستحب لازم نيست، و مي تواند ميان شوطهاي آن جدايي بيندازد.

4 قطع طواف نافله بدون عذر و ضرورت جايز است؛ اگر چه نخواهد بقيّه اشواط را بجا آورد؛ امّا طواف واجب، بنابر احتياط واجب، نبايد در غير موارد ضرورت قطع شود.

5 شك در نقصان دورهاي طواف مستحب اشكالي ندارد، و بنا را بر كمتر مي گذارد.

6 «قِران» در طواف واجب جايز نيست؛يعني دو طواف را پشت سر هم بدون نماز نمي توان انجام داد، ولي در طواف مستحب جايز و مكروه است.

7 قطع طواف مستحب در غير موارد ضرورت نيز جايز است، و بعداً از هر كجا قطع كرده بقّيه را به جا مي آورد، و احتياج به گذشتن از دور چهارم نيست.

مسأله 817 بهتر است در مواقعي كه گروه زيادي مشغول انجام طواف واجب هستند، و ازدحام شديد است، از طواف مستحب خودداري شود. تا محلّ طواف در اختيار كساني كه طواف واجب مي كنند قرار گيرد.

مسأله 818 طواف مستحب وقت و تعداد معيّني ندارد، و در هر موقع از شب يا روز مي توان انجام داد. ولي هر طواف بايد هفت دور باشد.

مسأله 819 طواف مستحب لباس احرام نمي خواهد، و سخن گفتن در آن (مانند طواف واجب)، جايز است. هر چند بهتر است كه

ص: 729

مشغول ذكر خدا باشد، يا دعا بخواند.

مسأله 820 بلند خواندن دعاها در طواف مستحب و واجب، به طوري كه مزاحمت براي ديگران فراهم شود، كار درستي نيست.

استفتائات طوافهاي مستحبّي

سؤال 821 هرگاه زنان در طوافهاي مستحبي بدانند كه چشم آنها به بدن مردان مي افتد، و امكان دارد در بين فشار مردان هم قرار گيرند، طوافشان چه حكمي دارد؟

جواب: اگر عمداً و از روي اختيار نگاه نكنند اشكال ندارد؛ ولي بهتر است در ازدحام مراعات كنند.

سؤال 822 آيا در طوافهاي مستحبّي هم ختنه شرط است؟

جواب: آري، شرط است.

سؤال 823 آيا محرم مي تواند قبل از اعمال عمره تمتّع، يا عمره مفرده، يا قبل از رفتن به عرفات، طواف مستحبّي بجا آورد؟

جواب: در فرض سؤال احتياط ترك طواف مستحبّي است؛ ولي اگر بجا آورد به عمره و حجّ او ضرر نمي زند.

سؤال 824 آيا مي توان هر دور از دورهاي هفت گانه طواف مستحب را به نيّت يكي از مؤمنين به جا آورد، يا بايد مجموع هفت شوط را براي يكي نفر انجام داد؟

جواب: نيابت در يك شوط صحيح نيست، ولي مي تواند مجموع را به نيّت چند نفر انجام دهد؛ و ثواب هر شوط را به يك نفر اهداء كند.

4 سعي صفا و مروه
سعي صفا و مروه

مسأله 825 سعي صفا و مروه از واجبات «عمره تمتّع» و «حج» است، و منظور از آن رفت و آمد ميان اين دو كوه كوچك است. از «صفا» به سوي «مروه» مي رود، و از «مروه» به «صفا» باز مي گردد، تا هفت دور تمام شود (رفتن از يكي به ديگري يك دور حساب مي شود). بنابراين، چهار بار

ص: 730

از صفا به مروه مي رود، و سه بار باز مي گردد، و دفعه چهارم باز نمي گردد، كه در مجموع هفت دور مي شود.

واجبات سعي
اشاره

مسأله 826 در سعي چند چيز واجب است:

اوّل: نيّت

واجب است سعي را با «قصد» و براي رضاي خدا انجام دهد، و همين اندازه كه اجمالا بداند چه مي كند، و براي حج يا عمره سعي مي نمايد، كافي است، و گفتن به زبان لازم نيست.

دوم: شروع از «صفا»

سوم: ختم كردن به «مروه»(1)

رفتن از صفا به مروه يك دور، و بازگشت از آن دور دوم حساب مي شود. بنابراين، دور هفتم به مروه ختم مي شود.

چهارم: سعي هفت دور تمام باشد

بايد سعي صفا و مروه هفت دور تمام باشد؛ نه كمتر و نه بيشتر.

پنجم: سعي در داخل مسعي انجام گيرد

سعي ميان صفا و مروه بايد از طريق معمول باشد. بنابراين، اگر قسمتي از سعي را از داخل مسجد الحرام، يا فضاي بيرون انجام دهد، درست نيست.

ششم: سعي به صورت متعارف انجام گيرد

واجب است هنگام رفتن به مروه رو به مروه، و هنگام برگشتن به صفا، رو به صفا باشد.

هفتم: غصبي نبودن لباس، ستر عورت در مردان و حجاب در زنان

براي صحّت سعي احتياط واجب آن است كه لباس انسان غصبي نباشد، و ستر عورت در مردان و حجاب براي زنان لازم است.

1. چنانكه گفته شد صفا و مروه دو كوه كوچك نزديك مسجد الحرام است، كه هنگام بيرون آمدن از مسجد از طرف صفا و مروه «صفا» در طرف راست، و «مروه» در سمت چپ قرار دارد.

ص: 731

بنابراين، حاجي نخست به صفا آمده، و از آن شروع مي كند.

مسأله 828 اگر سعي را سهواً از مروه شروع كند، هر وقت فهميد بايد اعاده نمايد، و در صورتي كه در بين سعي بفهمد، چنانچه آن دور را كه از مروه شروع كرده ناديده بگيرد، و بقيّه را تكميل كند، كفايت مي كند.

مسأله 829 اگر كسي عمداً سعي را كم يا زياد كند، سعي او باطل است، و اگر سهواً باشد، در صورت نقصان، پيش از آن كه موالات از بين برود كامل مي كند، و در صورت زيادي، زيادي سهوي ضرري ندارد.

مسأله 830 كسي كه مي دانسته بايد هفت مرتبه بين صفا و مروه سعي كند، و با همين نيّت از صفا شروع كرده، ولي رفت و برگشت را يك دور حساب نموده، و در نتيجه چهارده دور سعي كرده، احتياط آن است سعي را اعاده كند، و اين احتياط ترك نشود.

مسأله 831 سعي از طبقه بالا، كه امروز ساخته شده و بالاتر از دو كوه صفا و مروه قرار دارد، اشكال دارد؛ مگر اين كه بر اثر ازدحام يا غير آن، نتواند از طبقه پائين سعي را به جا آورد، در اين صورت سعي در طبقه بالا جايز است، و احتياط اين است كه در اين صورت براي طبقه پايين هم نايب بگيرد.

مسأله 832 اگر طبقه زيرزميني درست شود، و كوه صفا و مروه ريشه دار باشد، و سعي بين آن دو كوه واقع شود، صحيح است، ولي احتياط آن است كه حتّي الامكان از طبقه همكف سعي كند.

مسأله 833 اگر كسي به هنگام رفتن به

ص: 732

مروه به عكس باشد (يعني موقع رفتن به سوي مروه پشت به آن كرده عقب عقب برود، يا روي دست راست يا دست چپ حركت كند) سعي او صحيح نيست؛ امّا اين مسأله نبايد موجب وسواس شود؛ بلكه همين اندازه كه مطابق معمول حركت كند كافي است، هر چند صورت خود را به راست و چپ برگرداند، يا مثلا براي ملاحظه همراهان گاهي به عقب سر نگاه كند.

مسأله 834 واجب است سعي را پس از انجام نماز طواف بجا آورد.

مسأله 835 لازم نيست سعي را بلافاصله بعد از طواف و نماز آن بجا آورد؛ بلكه اگر خسته شود، يا هوا گرم باشد، مي تواند آن را تا ساعتها به تأخير اندازد. حتّي بدون خستگي و گرما نيز تأخير جايز است؛ ولي تأخير آن تا فردا بدون ضرورت جايز نيست، و اگر تأخير انداخت، گناه كرده، ولي سعي او باطل نخواهد شد.

مسأله 836 اگر از روي فراموشي يا ندانستن مسأله سعي را بر طواف مقدّم دارد، احتياط واجب آن است بعد از انجام طواف و نماز طواف سعي را دوباره بجا آورد.

احكام سعي

الف) ترك سعي

مسأله 837 هرگاه كسي عمداً تمام هفت دور سعي، يا قسمتي از آن را ترك كند، اگر در عمره تمتّع بوده باشد، و نتواند قبل از وقوف به عرفات آن را جبران نمايد، احتياط واجب آن است كه حجّ خود را مبدّل به حجّ اِفراد كند؛ يعني نيّت حجّ اِفراد كند، و اعمال حج را تمام نمايد، و سال آينده نيز حجّ تمتّع را اعاده كند.

مسأله 838 اگر كسي عمداً سعي در حج را ترك كند، و

ص: 733

به موقع آن را جبران ننمايد، حجّ او باطل مي شود. حج را احتياطاً تمام كند، و بايد سال آينده دوباره حج را به جا آورد.

مسأله 839 اگر ترك سعي از روي جهل و ناداني نسبت به مسأله بوده، احتياط واجب آن است كه همان حكم عمد را كه در مسأله قبل گفته شد اجرا كند؛ امّا اگر از روي سهو و فراموشي ترك كند، بايد هر وقت يادش آمد برگردد و آن را به جا آورد؛ هر چند بعد از ماه ذي الحجّه باشد، و اگر برگشتن براي او مشقّت دارد، نايب مي گيرد تا براي او به جا آورد؛ و در اين مدّت چيزي بر او حرام نيست. همچنين است در عمره مفرده.

ب) سعي زيادتر از هفت دور

مسأله 840 هرگاه سعي را عمداً زيادتر از هفت مرتبه به قصد سعي واجب بجا آورد، سعي او باطل است، و اگر سهواً يك دور يا كمتر يا بيشتر اضافه كند، و بعد به خاطرش بيايد اعتنا نمي كند، و سعي او صحيح است، و نيازي نيست كه مقدار زيادي را تا هفت دور تمام كند؛ بلكه احتياط در ترك اين كار است.

مسأله 841 هرگاه از روي ندانستن مسأله چيزي بر هفت دور اضافه كند، حكمش مانند صورت عمد است؛ يعني سعي را از نو بجا مي آورد.

ج) سعي كمتر از هفت دور

مسأله 842 هرگاه از روي سهو و فراموشي چيزي از سعي را كم كند، خواه قبل از اتمام چهار دور باشد يا پس از آن، هر وقت به خاطرش آمد كمبود را به جا مي آورد، و سعي

ص: 734

او صحيح است، و اگر از مكّه خارج شده يا به وطن بازگشته، و برگشتن به مكّه براي او مشقّت دارد، نايب مي گيرد، و كفّاره اي هم ندارد؛هرچند كارهايي را كه بر محرم حرام است انجام داده باشد.

مسأله 843 هرگاه شخصي كمتر از يك دور سعي كرد و بقيّه را فراموش نمود، احتياط واجب آن است كه هر وقت يادش آمد سعي را از سر بگيرد، و اگر يك دور را كامل نمود و بقيّه را فراموش كرد، جايز است همان سعي را تكميل كند، ولي اگر چهار دور را تمام نكرده، احتياط مستحب آن است كه سعي را تكميل كند، سپس از سر بگيرد.

مسأله 844 هرگاه يقين داشته باشد كه سعي را ناقص بجا آورده، مثلا شش دور يا كمتر بوده، بر مي گردد و آنچه را مي داند ناقص گذاشته تكميل مي كند، و سعي او صحيح است.

قطع كردن سعي

مسأله 845 هرگاه مشغول سعي صفا و مروه است و مقداري از آن را انجام داده خواه كم باشد يا زياد و وقت نماز فرا رسد، سعي را قطع مي كند، و نماز را بجا آورده، سپس باقيمانده سعي را انجام مي دهد.

مسأله 846 هرگاه حاجت ضروري براي او، يا يكي از برادران و خواهران ديني پيدا شود، مي تواند سعي را قطع كرده و به دنبال آن برود، و پس از بازگشت از همان جا كه رها كرده ادامه مي دهد، و سعي او صحيح است. همچنين كسي كه خسته شده مي تواند براي استراحت در وسط سعي بنشيند، و بعد برخيزد و ادامه دهد؛ خواه در صفا باشد، يا

ص: 735

در مروه، يا در ميان آن دو، ولي بهتر است كه بدون خستگي ننشيند، و استراحت نكند.

مسأله 847 هرگاه مشغول سعي باشد و يادش بيايد كه نماز طواف را بجا نياورده، بر مي گردد و نماز طواف را نزد مقام ابراهيم مي خواند، سپس سعي را از همان جا كه رها كرده ادامه مي دهد.

مسأله 848 احتياط آن است كه در غير مواردي كه در بالا گفته شد موالات را در سعي مراعات كند؛ يعني هفت دور را بدون فاصله زيادي پشت سر هم بجا آورد.

شكّ در سعي

مسأله 849 هرگاه بعد از اتمام سعي و انجام تقصير شك كند آيا هفت دور را صحيح بجا آورده، يا نه؟ يا ساير شرايط موجود بوده، يا نه؟ اعتنا نمي كند، ولي اگر قبل از تقصير شك كند كه ناقص بجا آورده يا كامل، بايد سعي را از اوّل اعاده كند؛ امّا اگر مي داند هفت دورِ كامل را بجا آورده و شك در بيشتر دارد، سعي او صحيح است و اعتنا نمي كند.

مسأله 850 اگر بعد از اتمام سعي، يا اتمام هر دوري، شك كند كه آن را درست بجا آورده، يا نه؟ اعتنا نمي كند، و سعيش صحيح است. همچنين اگر در بين رفت و آمد، در صحيح بجا آوردن جزء پيش شك كند اعتنا ننمايد.

مسأله 851 هرگاه در مروه شك كند هفت دور سعي نموده، يا زيادتر (مثل اين كه شك بين هفت شوط و نُه شوط نمايد) اعتنا نمي كند، و اگر قبل از رسيدن به مروه شك كند كه اين دور هفتم است يا كمتر، سعي او باطل است. همچنين

ص: 736

در هر شكّي كه كمتر از هفت دور باشد، مثل شكّ بين يك و سه، يا دو و چهار و مانند آن، سعي باطل است.

مسأله 852 اگر طواف را (مثلا روز شنبه) بجا آورد، و روز بعد شك كند كه سعي كرده يا نه، احتياط انجام سعي است، مگر آن كه پس از تقصير شك نمايد، كه در اين صورت لازم نيست سعي كند.

انجام محرّمات احرام بعد از سعي

مسأله 853 هيچ يك از محرّمات احرام، يعني آن چه به واسطه احرام بر محرم حرام شده بود، با انجام سعي حلال نمي شود، بلكه بايد تقصير كند.

مسأله 854 هرگاه قبل از تقصير گمان كند سعي خود را كامل كرده، بايد به اين گمان قناعت نكند، و تحقيق نمايد، و اگر فكرش به جايي نرسيد، مقداري را كه اطمينان به انجامش ندارد، به جا آورد، و اگر بدون تحقيق تنها به گمان اين كه سعي خود را كامل كرده، تقصير كند (موي سر را كوتاه كند) و پس از آن با همسر خود نزديكي نمايد، احتياط واجب آن است كه علاوه بر تكميل سعي خود، يك گاو قرباني كند (قرباني را اگر بتواند در مكّه، و اگر نتواند در شهر خود ذبح مي كند).

مسأله 855 اگر قسمتي از سعي را در عمره تمتّع فراموش كند، سپس به گمان اين كه اعمال عمره تمام شده از احرام خارج شود و با همسرش نزديكي كند، واجب است برگردد و سعي را تمام كند، و بنابر احتياط واجب يك گاو به عنوان كفّاره قرباني نمايد؛ بلكه عمره هاي ديگر نيز همين حكم را دارد (بنابر احتياط واجب).

امور باقي مانده در سعي

مسأله 856 بهتر است

ص: 737

در حال سعي وضو داشته باشد، ولي واجب نيست. حتّي زنان حائض مي توانند سعي بين صفا و مروه را انجام دهند.

مسأله 857 مستحب است بعد از تمام كردن طواف و نماز آن اگر ازدحام مانع نشود دست بر «حجر الاسود» بگذارد، يا آن را ببوسد، سپس به سراغ آب زمزم برود، مقداري از آن بنوشد، و كمي بر سر و بدن خود بريزد، و پس از آن شروع به سعي نمايد، ولي اگر بوسيدن، يا دست گذاردن بر حجر الاسود، بر اثر ازدحام موجب آزار ديگران يا خودش گردد، بهتر است از آن صرف نظر كند.

مسأله 858 سعي را مي توان پياده يا سواره انجام داد، خواه سالم و توانا باشد، يا بيمار و ناتوان؛ امّا اشخاصي كه توانايي دارند بهتر است پياده بروند.

مسأله 859 مستحبّ است مردان به هنگام رفتن از صفا به مروه، يا هنگام بازگشت، وقتي به محلّ علامتگذاري شده كه امروزه با چراغ سبز مشخص شده مي رسند «هَرْوَله»(1) كنند؛ ولي اگر موجب ناراحتي آنهاست آن را ترك كنند.

مسأله 860 هروله كردن براي زنان مستحب نيست؛ و مردان نيز اگر

*****

1. هروله به معني حركت سريع است، و حالتي بين راه رفتن و دويدن محسوب مي شود.

فراموش كنند احتياط آن است كه برنگردند.

مسأله 861 سخن گفتن، و حتّي خوردن آب، يا چيزي از غذا، در حال سعي جايز است؛ ولي بهتر آن است كه در اين حال مشغول دعا و ذكر خدا باشد، و با سكينه و وقار و توجّه به ذاتِ پاكِ خداوند سعي را به جا آورد، و حالت روحاني خود

ص: 738

را حفظ كند.

استفتائات سعي

سؤال 862 شخصي به اعتقاد اين كه رفتن از صفا به مروه، و بازگشت به صفا مجموعاً يك دور حساب مي شود، سعي خود را شروع كرده، ولي در دور سوّم متوجّه خطايش مي شود، و سعي را به هفت دور (طبق آنچه در مناسك آمده) خاتمه مي دهد. سعي او چه حكمي دارد؟

جواب: سعي او صحيح است.

سؤال 863 اگر شخصي سعي خود را از مروه شروع كند و به صفا ختم نمايد، و پس از چند روز به اشتباه خود پي ببرد، وظيفه اش چيست؟

جواب: چنانچه به خاطر ندانستن مسأله باشد، بايد سعي را از نو به جا آورد، و اگر از روي سهو و فراموشي باشد، كافي است يك دور از صفا به مروه برود، و احتياط مستحب آن است كه هفت دور به قصد ما في الذمّه بجا آورد.

سؤال 864 وظيفه كسي كه سعي را از مروه آغاز كرده چيست؟

جواب: در صورتي كه شوط اوّل را اسقاط كند، سپس بقيّه را تكميل نمايد تا اين كه هفت دور به مروه خاتمه يابد، سعي او صحيح است.

سؤال 865 ابتداي كوه صفا و مروه بر اثر تعميرات و سنگ فرش درست روشن نيست. كاركنان مسجد الحرام با گرفتن حقّ الزحمه از حجّاج پير و مريض، آنها را با چرخ سعي مي دهند؛ ولي زودتر از دورِ حجّاجِ پياده دور مي زنند. تكليف اين افراد چيست؟

جواب: قسمت سر بالائي مفروش جزء كوه است، و مسيري را كه چرخها طي مي كنند قطعاً روي كوه صفا و مروه است، و هيچ اشكالي ندارد.

سؤال 866 همان

ص: 739

گونه كه اطّلاع داريد در سعي صفا و مروه، حجّاج از يك طرف مي روند و از سمت ديگر باز مي گردند؛ يعني انتهاي مسير رفت با ابتداي مسير بازگشت چند متر فاصله دارد، اگر شخصي از همان مسيري كه رفته بازگردد چه حكمي دارد؟

جواب: اشكالي ندارد؛ ولي نبايد مزاحم ديگران شود.

سؤال 867 قسمتي كه هروله در آن مستحب است را به طور عادي راه رفتم. با توجّه به اين كه خيال مي كردم هروله واجب است، آن قسمت را دوباره و به صورت هروله تكرار نمودم. آيا سعي من اشكال دارد؟

جواب: اشكالي ندارد و صحيح است، ولي اين كار را تكرار نكنيد.

سؤال 868 تصوّر مي كردم رفتن بالاي كوه صفا و مروه لازم است، و چون اين مقدار مسافت را بر اثر فشار جمعيّت بي اختيار بالا رفته بودم، به محلّ سعي برگشتم، و آن قسمت را دوباره انجام دادم، و در حقيقت مقداري از مسافت را دو بار طي كردم. آيا سعي من صحيح است؟

جواب: اگر به نيّت احتياط عمل كرده ايد ضرري ندارد؛ ولي رفتن روي كوه و حتّي بالاي كوه واجب نيست.

سؤال 869 شخصي به هنگام سعي، جهت كنترل همراهان خود گاهي به عقب بر مي گشته، و مجدّداً همان مسافت را طي مي كرده است. آيا سعي او اشكال دارد؟

جواب: اشكال ندارد و اعاده لازم نيست؛ ولي بهتر است اين كار را نكند.

سؤال 870 با توجّه به اين كه در روزهاي ششم و هفتم ذيحجّه، بر اثر ازدحام زياد حجّاج، مامورين مانع مي شوند كه معذورين را با چرخ در طبقه پايين

ص: 740

سعي دهند، آيا مي توان آنها را در طبقه بالا با چرخ سعي داد؟

جواب: در فرض سؤال مانعي ندارد.

سؤال 871 شخصي به هنگام سعي، گاهي عقب عقب به طرف مروه يا صفا حركت كرده است. تكليفش چيست؟

جواب: مي تواند برگردد و جبران نمايد، و سعي او اشكال ندارد.

سؤال 872 كودكي، كه محرم به احرام عمره مفرده بوده، گاه به هنگام سعي مي دويده، و گاه به عقب بر مي گشته، و با همين وضعيّت اعمال عمره را به پايان برده، ولي قصد سعي را داشته است. اكنون چه وظيفه اي دارد؟

جواب: اشكالي ندارد.

سؤال 873 شخصي به هنگام سعي براي خوردن آب از مسير منحرف شده، و پس از نوشيدن آب به سعي خود ادامه داده است. چه حكمي دارد؟

جواب: سعي او صحيح است، مشروط بر اين كه از همان جا كه قطع كرده ادامه دهد.

سؤال 874 يكي از دوستانم طواف و نماز طواف را انجام داد، و سعي را به روز بعد، يا روزهاي آينده، محوّل كرد. آيا اين تأخير ضرر دارد، و بايد طواف و نماز آن را دوباره بجا آورد؟

جواب: اعاده لازم نيست، ولي كار خلافي كرده؛ زيرا نبايد سعي را اختياراً به روز بعد موكول كند.

سؤال 875 آيا موالات در تمام اشواط سعي معتبر است، يا اختصاص به قسمتي از آن دارد؟

جواب: احتياط آن است كه در غير موارد استثنا شده، موالات عرفيّه رعايت گردد.

سؤال 876 آيا موالات در سعي مانند طواف است؟

جواب: استراحت و نشستن در وسط سعي براي كسي كه خسته شده، جايز است، ولي احتياط واجب

ص: 741

آن است كه زياد فاصله نشود.

سؤال 877 شخصي پس از طواف عمره تمتّع گم شده، و بعد از پيدا شدن به رفقايش گفته: «سعي صفا و مروه را بجا آورده ام» سپس تقصير نموده، و براي حجّ تمتّع محرم شده است، ولي بعد از بازگشت از عرفات و مني، و هنگام انجام اعمال مكّه اظهار مي دارد: «سعي را بجا نياورده ام» و پس از بازگشت نگران مي شود، و وصيّت مي كند براي او نايب بگيرند. وظيفه ورثه چيست؟

جواب: وظيفه ورثه آن است كه شخصي را براي انجام سعي از طرف آن مرحوم نايب كنند، و گرفتن نايب براي كلّ حجّ تمتّع لازم نيست.

سؤال 878 شخصي رفت و برگشت بين صفا و مروه را يك دور حساب كرده، و بدين شكل پنج بار، كه در مجموع ده شوط مي شود، سعي كرده است، سپس متوجّه مسأله شده، و سعي را از همان جا قطع كرده، و تقصير نموده است. وظيفه اش چيست؟

جواب: سعي او باطل است، و سعي را بايد از نو شروع كند.

سؤال 879 هرگاه شخصي سهواً سعي را بيش از هفت دور انجام دهد، بايد چه كند؟

جواب: به زيادي اعتنا نمي كند، و سعي او صحيح است.

سؤال 880 زيادي در سعي بر اثر جهل به مسأله، حكم زيادي سهوي را دارد، يا در حكم زيادي عمدي است؟

جواب: حكم زيادي عمدي را دارد، و بايد از نو به جا آورد.

سؤال 881 اينجانب پس از تمام شدن شوط ششم در سعي، گمان كردم هفت دور بجا آورده، و تقصير نمودم، ولي دوستانم فوراً تذكّر دادند

ص: 742

كه بايد يك دور ديگر بجا آورم. آن دور را بجا آورده، و بار ديگر تقصير نمودم. آيا سعي من صحيح است؟ اگر صحيح نبوده، كفّاره اي دارد؟

جواب: عمل شما صحيح بوده، و كفّاره اي ندارد.

سؤال 882 اگر شخصي يقين كند هفت شوط سعي را تمام كرده و تقصير كند؛ ولي پس از آن متوجّه شود كه تنها پنج شوط بجا آورده است. آيا بايد كلّ سعي را دوباره بجا آورد، يا انجام همان دو شوط كافي است؟ آيا لازم است تقصير را نيز اعاده كند؟

جواب: بايد همان سعي را تكميل كند، و بنابر احتياط واجب تقصير را اعاده نمايد.

سؤال 883 شخصي سه شوط سعي را بجا آورده، سپس آن را رها كرده، و با فاصله اندكي هفت شوط ديگر انجام داده، سپس تقصير نموده است. آيا سعي وي صحيح است؟

جواب: آري صحيح است.

سؤال 884 اينجانب به تصوّر اين كه سعي هم نياز به وضو دارد، بعد از يك شوط و نيم، سعي را قطع كرده، و پس از وضو هفت شوط ديگر بجا آوردم. آيا سعي من اشكال دارد؟

جواب: اشكالي ندارد.

سؤال 885 خانمي به تصوّر اين كه پاك شده، طواف و نماز طوافش را بجا آورده، مشغول سعي مي شود. در اثناء سعي متوجّه مي شود كه هنوز پاك نشده است، وظيفه اش چيست؟ اگر بعد از سعي متوجّه اين موضوع شود، تكليفش چه مي باشد؟

جواب: در فرض اوّل سعي را قطع مي كند، و پس از پاك شدن، طواف و نماز طواف و سعي را اعاده نمايد و در فرض دوم نيز اعاده طواف

ص: 743

و نماز طواف لازم است، و احتياطاً سعي را هم اعاده مي كند.

سؤال 886 اگر كسي قبل از رسيدن به مروه شك كند دور هفتم است، يا دور نهم، چه وظيفه اي دارد؟

جواب: سعي او باطل است، و بايد از نو شروع كند.

سؤال 887 يكي از مقلّدين حضرت عالي در عدد دورهاي سعي شك مي كند، و با حال ترديد به سعي خود ادامه داده، در عين حال فكر مي كند تا عدد صحيح را به دست آورد. پس از طيّ حدود صد متر، يا يك دور، يقين به عدد صحيح پيدا نموده، بقيّه سعي را انجام مي دهد. آيا سعي او صحيح است؟

جواب: آري سعي او صحيح است؛ مشروط بر اين كه در حال شكّ و ترديد به اميد روشن شدن واقع مسأله سعي را ادامه دهد.

سؤال 888 آيا خانم هايي كه به علّت عادت ماهانه براي طواف نايب مي گيرند، در سعي هم مي توانند نايب بگيرند؟

جواب: محلّ سعي مسجد نيست، و رفتن زن حائض در آنجا اشكالي ندارد. بنابراين، بايد خودشان سعي را بعد از طواف و نمازِ طوافِ نائب، بجا آورند.

سؤال 889 بر اثر ازدحام زياد حجّاج، گاه انسان ناچار است براي رفتن به محلّ سعي از مسجد الحرام عبور كند، و از اين راه خودش را به صفا برساند، و از آنجا سعي را در مسير معمولي شروع كند. در اين صورت تكليف زن حائض يا نفساء چيست؟

جواب: در صورتي كه ممكن باشد از راه ديگري برود، بايد خودش سعي را بجا آورد، و اگر ممكن نيست نايب مي گيرد؛ ولي چنانچه

ص: 744

مرتكب خلاف شود، و خودش از مسجد الحرام عبور كند، بايد سعي را بجا آورد و سعيش صحيح است؛ هر چند گناه كرده است.

سؤال 890 شخصي بدون استفاده از چرخ نمي تواند سعي كند، و از سوي ديگر، تمكّن مالي جهت كرايه آن ندارد. وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر مي تواند با چرخ سعي كند، هر چند با وام گرفتن از ديگران، اين كار مقدّم است، و نيابت گرفتن صحيح نيست؛ مگر آن كه موجب عُسر و حرج گردد كه در اين صورت نايب مي گيرد.

سؤال 891 كسي كه در حال سعي سوار بر چرخ بوده، به علّت خستگي زياد در بعضي از حالات رفت و برگشت به خواب رفته است. آيا سعي او صحيح است؟

جواب: اشكالي ندارد.

سؤال 892 اگر شخصي در سعي صفا و مروه سوار بر چرخ باشد، و تمام هفت دور را در خواب باشد، چه حكمي دارد؟

جواب: احتياط واجب آن است كه اعاده كند.

سؤال 893 هرگاه به هنگام سعي، عمداً زن حجاب كامل نداشته باشد، آيا ضرري به سعي او مي زند؟

جواب: ضرري به سعي او نمي زند؛ ولي اگر عمداً باشد گناه كرده است.

سؤال 894 شخصي پس از تقصير در عمره تمتّع متوجّه شد كه طواف و سعيش باطل بوده، و آنها را با لباس دوخته اعاده كرد. آيا لازم است تقصير را نيز اعاده كند؟

جواب: طواف و سعي او صحيح است، و احتياط آن است كه تقصير را نيز اعاده كند، ولي كفّاره اي ندارد.

سؤال 895 آيا علاوه بر سعي واجب، سعي صفا و مروه مستحبّي نيز داريم؟

جواب:

ص: 745

سعي مستحبّي نداريم، سعي فقط سعي واجب است.

سؤال 896 آيا قسمتي از سعي، براي كساني كه قادر نيستند تمام آن را خودشان انجام دهند، قابل نيابت است؟

جواب: در صورت امكان آنها را در باقيمانده، سوار بر چرخ و مانند آن سعي دهند، در غير اين صورت براي تمام سعي نايب بگيرند.

5 تقصير
چگونگي تقصير

مسأله 897 پنجمين واجب عمره تقصير است؛ يعني كوتاه كردن موي سر، يا صورت (ريش يا سبيل) و گرفتن مقداري از ناخن، و كافي است تنها كمي از موي سر، يا صورت را كوتاه كند، و از كوتاه كردن ناخن صرفنظر نمايد، ولي احتياط واجب آن است كه به كوتاه كردن ناخن به تنهايي قناعت نكند؛ همانگونه كه قناعت كردن به كوتاه نمودن موي زير بغل و مانند آن نيز مشكل است.

مسأله 898 كوتاه كردن موي سر، يا صورت، با هر وسيله اي باشد فرق نمي كند؛ ولي كندن مو كافي نيست.

مسأله 899 تقصير عبادت است، و بايد با قصد قربت و براي خدا انجام شود، و اگر ريا كند عمره اش باطل مي گردد؛ مگر آن كه جبران كند و مجدّداً به قصد قربت انجام دهد.

محلّ تقصير

مسأله 900 تقصير در عمره محلّ معيّني ندارد؛ بنابراين مي تواند در پايان سعي در همان محل (مروه) تقصير كند، يا پس از مراجعت به منزل اين كار را انجام دهد، و نيز تفاوت نمي كند كه خودش كوتاه كند، يا از ديگري كه محرم نيست بخواهد كمي از موي او را كوتاه نمايد.

مسأله 901 تراشيدن سر، به جاي كوتاه كردن مو، در تقصير عمره تمتّع جايز نيست، و هرگاه عمداً اين

ص: 746

كار را كند و در ماه ذي القعده به بعد باشد، احتياط واجب آن است كه گوسفندي كفّاره دهد؛ و اگر از روي عمد اين كار را نكرده، كفّاره ندارد.

احكام تقصير
اشاره

مسأله 902 كسي كه محرم به احرام عمره مفرده شود، همه محرّمات احرام بر او حرام مي گردد، و هنگامي كه تقصير كرد، يا سر را تراشيد همه چيز، جز مسائل جنسي، بر او حلال مي شود، و پس از انجام طواف نساء و نماز آن، مسائل جنسي نيز بر او حلال مي گردد.

مسأله 903 حاجي بعد از تقصير عمره از احرام خارج مي شود، و تمام آنچه بر مُحرم حرام بود بر او حلال مي شود؛ مگر صيد و شكار كردن كه همچنان بر او حرام است؛ زيرا صيد حَرَم براي همه حرام است، و احتياط آن است كه سر را نيز نتراشد.

مسأله 904 هرگاه تقصير را فراموش كند، و به سراغ اعمال حج برود (يعني احرام ببندد و به عرفات برود)، عمره و حجّ او صحيح است، و چيزي بر او نيست، ولي بهتر آن است كه يك گوسفند كفّاره بدهد.

مسأله 905 اگر از روي عمد تقصير را ترك كند، و به سراغ اعمال حج برود، عمره او باطل است، و حجّ او مبدّل به حجّ اِفراد مي شود؛ يعني بايد حج را تمام كند، و پس از حج، عمره مفرده به جا آورد (بنابر احتياط واجب)،

و حجّ او صحيح است. هر چند احتياط مستحب آن است كه در سال بعد حج را اعاده كند.

مسأله 906 كسي كه از روي ندانستن و جهل به مسأله، تقصير را ترك

ص: 747

كند، حكمش حكم ترك عمدي است، كه در مسأله قبل گفته شد.

مسأله 907 طواف نساء در عمره تمتّع واجب نيست؛ حتّي به قصد رجاء نيز طواف نساء را بجا نياورد.

استفتائات تقصير

چگونگي تقصير

سؤال 908 شخصي با احرام عمره مفرده وارد مكّه شده، و تمام اعمال عمره را انجام مي دهد؛ امّا به جاي تقصير چند تار موي سرش را مي كند، و با تصوّر اين كه از احرام خارج شده، به ميقات باز مي گردد، و براي عمره تمتّع محرم مي شود، و تمام اعمال عمره تمتّع را بجا مي آورد. اكنون وظيفه اش چيست؟

جواب: كندن مو براي تقصير كافي نيست. بنابراين، عمره تمتّع او صحيح نيست، مگر اين كه قبل از احرامِ عمره تمتّع، با تقصير صحيح از احرام عمره مفرده خارج شود.

سؤال 909 شخصي در تقصير عمره تمتّع، يك تار مو از بدنش كنده، و به همان قناعت كرده، سپس اعمال حجّ را بجا آورده است. تكليف فعلي او چيست؟

جواب: اين كار براي تقصير كافي نيست. عمره او باطل شده، و حجّ او مبدّل به حجّ اِفراد گرديده، و صحيح است، ولي احتياط واجب آن است كه پس از حج، عمره مفرده اي بجا آورد.

زمان تقصير

سؤال 910 اگر كسي در اثناء سعي تقصير نمايد، وظيفه اش چيست؟

جواب: بايد سعي را تمام كند، و تقصير را تكرار نمايد. و چنانچه از روي فراموشي، يا ندانستن مسأله اين كار را كرده، احتياطاً تقصير را اعاده كند، و در هر حال كفّاره ندارد، و اگر از ابتداي سعي قصد هفت دور نداشته، بايد سعي را دوباره انجام دهد.

شرايط

ص: 748

تقصير كننده

سؤال 911 آيا تقصير اهل سنّت براي شيعيان كفايت مي كند؟ يعني اگر در پايان عمره از آنها خواهش كنيم مقداري از موي ما را كوتاه كنند، اشكالي دارد؟

جواب: اشكال ندارد.

احكام تقصير

سؤال 912 شخصي پس از انجام تقصير شك مي كند كه آن را صحيح به جا آورده، يا نه؟ اكنون وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر در حال انجام تقصير عالِم به مسأله بوده، و توجّه به آن داشته، اشكالي ندارد.

سؤال 913 شخصي بعد از طواف و نماز طواف تقصير كرده، سپس سعي را بجا آورده، و دوباره تقصير نموده است. چه حكمي دارد؟

جواب: در صورتي كه حكم مسأله را نمي دانسته، يا فراموش كرده، اشكالي ندارد.

سؤال 914 اگر حاجي تقصير عمره مفرده را فراموش كند، و به وطن خود بازگردد، آيا مي تواند در هر مكاني تقصير كند؟ آيا نيازي به انجام دوباره طواف نساء نيز هست؟

جواب: در فرض سؤال مي تواند تقصير را در هر جا انجام دهد؛ ولي احتياط واجب آن است كه طواف نساء را دوباره انجام دهد، و اگر خودش نمي تواند برود، نايب بگيرد.

سؤال 915 هرگاه شخصي بر اثر جهل و بي اطّلاعي از مسأله، يا از روي نسيان و فراموشي، يا عمد، تقصير عمره مفرده را ترك كند، و طواف نساء و نماز آن را به جا آورد، چه وظيفه اي دارد؟

جواب: اكنون بايد تقصير كند، و بنابر احتياط واجب طواف نساء و نماز آن را مجدّداً به جا آورد، و فرقي بين صورت عمد و سهو و علم و جهل نيست.

سؤال 916 كساني كه اعمال حج را

ص: 749

بر وقوفين مقدّم مي دارند، اگر بعد از سعي تقصير كنند، آيا از احرام خارج مي شوند، يا بايد كفّاره بدهند؟

جواب: از احرام خارج نمي شوند، و اگر از روي سهو و فراموشي، يا بر اثر جهل و ندانستن مسأله اين كار را كرده اند، كفّاره ندارد.

سؤال 917 كسي كه تقصير او باطل بوده، و پس از آن محرّمات احرام را به جا آورده، و جاهل به مسأله نيز بوده، آيا بايد كفّاره اي بپردازد؟

جواب: در صورتي كه جاهل بوده كفّاره ندارد، مگر در شكار به تفصيلي كه در كتب فقهي ذكر شده است.

جواب: منظور اين است كه در تقصير ريا كند، و بدون اين كه آن را جبران نمايد براي حج محرم شود، و حج انجام دهد. در اين صورت اگر از روي عمد، يا جهل به مسأله بوده، حجّ او مبدّل به حج اِفراد شده و احتياطاً بعد از اعمال حج، عمره مفرده به جا مي آورد، و حجّش صحيح است. و اگر عمره مفرده بوده، تقصير را با قصد قربت تكرار مي كند.

فصل دهم

احكام پس از عمره و قبل از شروع حج
احكام

مسأله 919 كسي كه عمره تمتّع را بجا آورده واجب است در مكّه بماند تا مراسم حج را نيز انجام دهد (خواه حجّ واجب باشد، يا حجّ مستحبّي) و در صورتي مي تواند از مكّه خارج شود كه اطمينان داشته باشد مي تواند به موقع بازگردد و حج را بجا آورد، بنابراين رفتن به نقاط نزديك، مانند غار حرا و امثال آن، كه مشكلي در امر حج ايجاد نمي كند مانعي ندارد. همچنين خدمه كاروانها و غير آنها مي توانند براي انجام كارهاي ضروري به

ص: 750

جدّه يا مدينه و غير آن بروند، به شرط آن كه مطمئن باشند بموقع براي انجام مراسم حج باز مي گردند، و احتياط واجب آن است كه وقتي مي خواهند خارج شوند محرم به احرام حج شوند و تا موقع انجام اعمال حج در احرام بمانند؛ امّا اگر اين كار موجب مشقّت است مي توانند بدون احرام خارج شوند.

مسأله 920 هرگاه براي انجام كاري بعد از اتمام عمره از مكّه خارج شود، چنانچه در همان ماه بازگردد، احرام بر او واجب نيست. مثلا در اوائل ماه ذي القعده عمره تمتّع را بجا آورده، و از مكّه خارج شده، و به جدّه يا جاي ديگر خارج از محدوده حرم رفته، و در همان ماه ذي القعده بازگشته است، بر چنين شخصي احرام واجب نيست؛ امّا اگر در ماه بعد وارد شود بايد محرم گردد و دوباره عمره بجا آورد، و همين، عمره تمتّع او حساب مي شود، و احتياط آن است كه براي عمره سابق يك طواف نساء و نماز طواف بجا آورد.

مسأله 921 شخصي كه وظيفه اش انجام حجّ تمتّع است بايد در حال احرام عمره نيّت كند كه عمره تمتّع و پس از آن حجّ تمتّع را بجا مي آورد؛ هر چند نيّت اجمالي باشد، بنابراين اگر نيّت عمره مفرده كند و سپس بخواهد آن را عمره تمتّع قرار دهد حجّ او اشكال پيدا مي كند، ولي چنانچه عمره مفرده در ماههاي حج واقع شده باشد و حجّ مستحبي باشد مي تواند آن را عمره تمتّع قرار دهد.

مسأله 922 هرگاه كسي عمره تمتّع را بجا آورد، و از احرام خارج شود،

ص: 751

و بخواهد از انجام مراسم حج خودداري كند اگر به علّت بيماري يا مانع ديگري باشد گناهي ندارد، و چنانچه سال اوّل استطاعت او بوده معلوم مي شود مستطيع نبوده است، و اگر حج قبلا بر او واجب شده، بايد سال ديگر حجّ تمتّع را به طور كامل انجام دهد؛ امّا اگر بدون عذر از انجام حج منصرف شود گناه كرده (خواه حجّ واجب باشد، يا مستحب) و چيز ديگري بر او نيست، و بايد در سال ديگر حجّ واجب خود را انجام دهد، و در هر حال احتياط واجب آن است كه طواف نساء و نماز آن را بجا آورد.

استفتائات احكام پس از عمره و قبل از شروع حج

سؤال 923 خدمه كاروانها پس از انجام عمره تمتّع، براي شناختن محلّ اسكان كاروانيان و كارهاي ديگر به عرفات و مني مي روند، سپس به مكّه باز مي گردند. آيا اين كار جايز است؟

جواب: در اين گونه موارد، كه مطمئن هستند به آساني به مكّه باز مي گردند، مانعي ندارد.

سؤال 924 گاه محلّ توزيع كالا در مكّه مكرّمه يك كيلومتر بعد از مسجد تنعيم قرار دارد. وظيفه خدمه اي كه مجبورند براي گرفتن سهميّه كاروان به آن محل رفت و آمد كنند، چيست؟

جواب: رفت و آمد به اين مناطق بعد از انجام عمره تمتّع مانعي ندارد، و در عمره مفرده، هرگاه قبل از گذشتن ماهي كه در آن عمره انجام داده، خارج شود و بازگردد، تكرار عمره لازم نيست؛ امّا اگر در ماه بعد برگردد، بايد از همان مسجد تنعيم محرم شود، و عمره به جا آورد، مگر اين كه شغلش به طور مرتّب رفت و آمد به بيرون حرم باشد.

ص: 752

ؤال 925 بعضي از فقها مي گويند: «خدمه اي كه مي خواهند از مكّه خارج شوند، اگر فقط به جدّه بروند براي ورود مجدّد به مكّه لازم نيست محرم شوند، ولي اگر به مدينه بروند، براي ورود مجدّد به مكّه بايد دوباره در مسجد شجره محرم شده، و با احرام وارد مكّه شوند» نظر حضرتعالي چيست؟

جواب: اگر بازگشت او در همان ماه قمري باشد كه خارج شده، احرام مجدّد لازم نيست، و اگر در ماه بعد بوده، بايد مجدّداً محرم شود و اعمال را بجا آورد.

سؤال 926 شخصي براي عمره تمتّع محرم شده، و وارد حرم گرديده، ولي هنوز اعمالش را انجام نداده است. آيا مي تواند براي آوردن وسائل خويش به ميقات برگردد؟

جواب: مي تواند قبل از خروج از احرام عمره، از مكّه خارج شود و وسائلش را بياورد، ولي اگر اعمال عمره تمتّع را انجام داده و از احرام خارج شده، نمي تواند از مكّه خارج شود، مگر در حال ضرورت، كه در اين صورت بنابر احتياط براي حج احرام مي بندد، و از مكّه خارج مي شود، و اگر بستن احرام براي حج و ماندن در احرام تا روز عرفه موجب عسر وحرج شود، بدون احرام به سراغ وسائلش مي رود.

سؤال 927 هرگاه خدمه كاروانها، عمره مفرده را بجا آورده باشند، آيا هر بار كه از مكّه خارج مي شوند و براي انجام كارهاي كاروان مثلا به جدّه مي روند، در موقع بازگشت به مكّه بايد محرم شوند؟

جواب: لازم نيست محرم شوند، مگر اين كه در ماه بعد (ماه قمري ديگر) وارد شوند.

سؤال 928 آيا «غار

ص: 753

حرا» جزء محدوده مكّه است؟ آيا مي توان پس از عمره تمتّع و قبل از عزيمت به عرفات به آنجا رفت؟

جواب: رفتن به غار حرا و امثال آن از مناطق نزديك ضرري ندارد؛ خواه جزء مكّه باشد، يا نباشد، ولي به نقاط دورتر نروند، مگر اين كه ضرورتي ايجاب كند.

سؤال 929 يكي از كارمندان سازمان حج به نيابت از شخصي، به مكّه مشرّف شده و ناچار است بعد از عمره تمتّع و قبل از حج از مكّه خارج شود و به عرفات برود. آيا لطمه اي به حج نيابي اش نمي خورد؟

جواب: ضرري به حج و نيابتش نمي زند؛ ولي احتياط آن است كه در صورت امكان احرام حج ببندد و از مكّه خارج شود؛ امّا اگر احرام برايش موجب عسر و حرج است، لازم نيست.

سؤال 930 منزل بعضي از حاجيان خارج از مكّه است. آيا پس از عمره تمتّع و قبل از احرام حج، مي توانند از مكّه خارج شوند و به منزل خود بروند؟

جواب: اين مقدار ضرري ندارد، و احرام لازم نيست.

سؤال 931 اخيراً خطّ كمربندي اطراف مكّه از كنار «جبل النور» و «كوه ثور» مي گذرد، كه «غار حرا» و «غار ثور» در اين دو كوه قرار دارد. زيارت اين دو مكان مقدّس بين عمره و حج چه حكمي دارد؟

جواب: هيچ كدام ضرري ندارد.

سؤال 932 خروج از مكّه براي كساني كه عمره تمتّع انجام داده اند، جهت كارهاي غير ضروري، چه حكمي دارد؟ ملاك ضرورت چيست؟

جواب: اگر مطمئن باشند مي توانند به آساني برگردند، و در همان ماه قمري بازگردند، چيزي بر آنها

ص: 754

نيست، و چنانچه از ميقات بگذرند و در ماه بعد برگردند (مثلا در ذي القعده به مدينه رفته، و در ذي الحجّه بازگردند) بايد دوباره محرم شوند، و عمره به جا آورند، و همان عمره تمتّع آنها محسوب مي شود، و براي عمره سابق احتياطاً طواف نساء به جا آورند.

سؤال 933 آيا تراشيدن سر بين عمره تمتّع و حج، جايز است؟ در صورت عدم جواز، كفّاره آن چيست؟

جواب: اصلاح كردن سر با ماشين مانعي ندارد؛ ولي نبايد آن را بتراشد، و احتياط آن است كه از اصلاح سر كه مثل تراشيدن است نيز اجتناب ورزد، و در صورت تراشيدن، كفّاره آن بنابر احتياط يك گوسفند است.

سؤال 934 آيا تراشيدن صورت بعد از عمره تمتّع و قبل از حج، همانند تراشيدن سر، حرام است؟

جواب: حكم تراشيدن سر را ندارد، بلكه حكم آن مانند زمانهاي ديگر است.

سؤال 935 آيا انجام عمره مفرده پس از اتمام عمره تمتّع و قبل از آغاز اعمال حجّ تمتّع، جايز است؟

جواب: نبايد عمره مفرده بجا آورده شود، و اگر بجا آورند صحّت آن محلّ اشكال است، ولي ضرري به عمره و حجّ تمتّع نمي زند.

سؤال 936 آيا مي توان عمره تمتّع را در يك سال، و حجّ تمتّع را در سال ديگر بجا آورد؟

جواب: صحيح نيست.

سؤال 937 هرگاه پس از شروع اعمال حجّ تمتّع شك كند كه عمره تمتّع را بجا آورده يا نه؟ يا شك كند آن را صحيح انجام داده يا نه؟ چه وظيفه اي دارد؟

جواب: به شكّ خود اعتنا نمي كند، و عملش صحيح است.

فصل يازدهم

تبديل حجّ تمتّع به اِفراد
تبديل حج

مسأله 938 هرگاه شخصي

ص: 755

كه احرام عمره بسته، به سبب عذري دير هنگام وارد مكّه شود، به طوري كه اگر بخواهد عمره به جا آورد وقت وقوف به عرفات مي گذرد، يا مي ترسد كه وقت آن بگذرد، چنين شخصي بايد از حجّ تمتّع به حجّ افراد عدول كند، و پس از بجا آوردن اعمال حج، عمره مفرده بجا آورد، و حج او صحيح است، و كفايت از حجّة الاسلام مي كند.

مسأله 939 اگر خانمي احرام بست، و هنگامي كه وارد مكّه شد به واسطه عادت ماهيانه، يا نفاس، نتوانست طواف را بجا آورد، و اگر بخواهد صبر كند تا پاك شود مي ترسد وقت وقوف به عرفات بگذرد، بايد به دستوري كه در مسأله قبل گفته شد، عمل كند.

مسأله 940 اگر شخصي به خاطر عذري بدون احرام وارد مكّه شود، و وقت هم تنگ باشد، بايد براي حجّ اِفراد در مكّه احرام ببندد، و اعمال حج را بجا آورد، و پس از آن، عمره مفرده انجام دهد، و حجّش صحيح است.

مسأله 941 هرگاه عمداً و بدون عذر احرام نبندد، و عمره خود را باطل كند، يا براي عمره تمتّع واجب احرام ببندد، و عمداً تأخير بيندازد تا وقت براي عمره تمتّع تنگ شود، احتياط واجب آن است كه حجّ اِفراد بجا آورد، و پس از آن عمره مفرده انجام دهد. در سال بعد نيز حجّ ديگري بجا آورد.

مسأله 942 منظور از تنگي وقت در مسائل قبل، خوف نرسيدن به وقوف اختياري عرفه است، كه وقت آن از ظهر روز نهم ماه ذي الحجّه تا غروب آفتاب است.

مسأله 943 كسي كه قصد دارد حجّ

ص: 756

مستحبّي بجا آورد، و پس از ورود به مكّه متوجّه مي شود كه وقت تنگ است، به حجّ اِفراد عدول مي كند؛ يعني مستقيماً به اعمال حجّ اِفراد مي پردازد، و عمره مفرده بر او واجب نيست.

مسأله 944 كسي كه وظيفه اش حجّ تمتّع است، و به هنگام احرام يقين دارد كه اگر بخواهد عمره تمتّع بجا آورد به وقوف عرفات نمي رسد، چنين شخصي مي تواند از همان ابتدا به نيّت حجّ اِفراد محرم شود، و پس از انجام حج، عمره مفرده بجا آورد، و اعمالش صحيح است.

مسأله 945 اگر زن در ميقات حائض باشد، و يقين كند كه نمي تواند عمره تمتّع را در وقت خود انجام دهد، بايد نيّت حجّ اِفراد كند، و براي حجّ اِفراد محرم شود، ولي اگر بعد از آن فهميد اشتباه كرده، در صورتي كه براي حجّة الاسلام محرم شده، احرام او باطل است، و بايد براي عمرهّ تمتّع مجدّداً محرم شود، ولي بهتر است زن در چنين مواردي در موقع احرام، نيّت كند احرامي را كه بر او واجب است انجام دهد، تا مشكلي براي او پيش نيايد.

استفتائات حج اِفراد و تبديل حج تمتّع به آن

سؤال 946 خانمي كه عمره تمتّع را به جهت عادت ماهانه بجا نياورده، صبح روز نهم ذي الحجّه در عرفات پاك مي شود، ولي به دليل ازدحام جمعيّت در مسير بازگشت به مكّه، يا نداشتن همراه، آمدن به مكّه جهت انجام عمره تمتّع برايش امكان پذير نيست، وظيفه اش چيست؟

جواب: حجّ او تبديل به اِفراد شده، و بايد ادامه دهد، و بعد از حج، عمره مفرده بجا آورد.

سؤال 947 خانمي كه عادت ماهانه وقتيّه و

ص: 757

عدديّه داشته، و مثلا روز هفتم ماه پاك مي شده، همان روز پاك مي شود و پس از انجام غسل اعمال عمره اش را بجا مي آورد. روز بعد لك مي بيند، و دوباره غسل مي كند و اعمالش را بجا مي آورد. تا روز نهم كه به سمت عرفات حركت مي كند پاك بوده، ولي روز يازدهم دوباره لك مي بيند. آيا حجّش مبدّل به اِفراد شده است؟

جواب: در فرض مذكور وظيفه او همان حجّ تمتّع است، و اعمال او صحيح بوده است.

سؤال 948 خانمي روز هشتم ذي الحجّه خون ديد. خيال كرد عادت ماهيانه است، بدين جهت احرامش را تبديل به حجّ افراد كرد، سپس در عرفات متوجّه شد كه مستحاضه است. اكنون وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر وقت عمره تمتّع تنگ شده، حجّ افراد را تمام مي كند، و اگر حجّ واجب بوده، پس از اعمال حج، عمره مفرده اي بجا آورد.

سؤال 949 خانمي كه وظيفه اش حجّ اِفراد است، تا چه زماني مي تواند عمره مفرده را بدون عذر تأخير بيندازد؟

جواب: احتياط واجب آن است كه بلافاصله بعد از حج بجا آورد، و اگر ناچار از تأخير شد، قبل از پايان ذي الحجّه بجا آورد.

سؤال 950 اينجانب جزء خدمه يا مدير كاروان هستم، و حجّ مستحبّي بجا مي آورم. آيا مي توانم از اوّل بجاي حج تمتّع، نيّت حجّ اِفراد نمايم، و بجاي عمره تمتّع، عمره مفرده بجا آورم؟

جواب: شما مي توانيد عمره مفرده انجام دهيد و براي حج محرم نشويد، و مي توانيد حجّ اِفراد بجا آوريد، ولي ميقات حجّ اِفراد، مواقيت معروفه است.

ص: 758

ؤال 951 بر شخصي حجّ اِفراد واجب گشته، و به قصد انجام آن در يكي از ميقاتها مُحرم شده است. آيا چنين شخصي مي تواند نيّت خود را به عمره تمتّع تبديل نمايد، و حجّ تمتّع بجا آورد؟ آيا مي تواند حجّ اِفراد را به عمره مفرده تبديل نموده، و پس از انجام آن، براي عمره تمتّع محرم شود؟

جواب: نمي تواند عدول كند، و تبديل نمي شود.

سؤال 952 زني در حال حيض اعمال عمره را انجام داده، و پس اتمام اعمال عمره متوجّه شده كه در آن حال پاك نبوده است. وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر وقت دارد بايد طواف و نماز آن را دوباره در حال پاكي بجا آورد، و اگر وقت ندارد حجّ او مبدّل به حجّ افراد مي شود، و عمره مفرده اي بعد از حج بجا مي آورد.

سؤال 953 شخصي كه وظيفه اش حجّ افراد است، عمره مفرده را تا چه زماني بدون عذر مي تواند به تأخير بيندازد؟

جواب: احتياط واجب آن است كه بلافاصله پس از حج بجا آورد، و اگر ناچار به تأخير شد، قبل از پايان ذي الحجّه انجام دهد.

استفتائات تبديل عمره مفرده به عمره تمتّع

سؤال 954 شخصي قصد داشت بدون انجام حجّ تمتّع از مكّه باز گردد. به همين جهت از ابتدا به نيّت عمره مفرده محرم شده، و وارد مكّه گرديده، و عمره اش را بجا مي آورد، سپس از قصد خود منصرف مي شود. آيا عمره اي كه بجا آورده كفايت از عمره حجّ تمتّع مي كند، يا بايد به ميقات برگردد، و به نيّت عمره تمتّع محرم شود، و اعمال آن را بجا آورد؟

جواب:

ص: 759

اگر حجّ او استحبابي است، مي تواند عمره مفرده را تبديل به عمره تمتّع كند؛ مشروط بر اين كه عمره مفرده اش را در ماههاي حج (شوّال، ذي القعده يا ذي الحجّه) انجام داده باشد، ولي چنانچه حجّ واجب، يا نيابتي باشد، جواز تبديل محلّ اشكال است.

سؤال 955 هرگاه پس از نيّت عمره و بستن احرام، مجدّداً براي عمره ديگري محرم شود؛ مثلا به نيّت عمره مفرده محرم شده، سپس قصد عمره تمتّع كند، و تلبيه بگويد. كدام عمره صحيح است؟

جواب: اگر در ابتدا نيّت كرده و تلبيه گفته، احرام محقّق شده و تجديد آن معني ندارد؛ و نمي تواند براي عمره ديگري نيّت كند. بنابراين، احرام دوم باطل است، ولي مي تواند نيّت عمره خود را به عمره تمتّع برگرداند؛ به شرط اين كه عمره مفرده به سبب نذر و مانند آن بر او واجب نشده باشد.

سؤال 956 فردي كه قبلا حجّ واجب خود را انجام داده، هنگام تشرّف به مكّه مكّرمه به قصد حجّ تمتّع استحبابي، احرام عمره تمتّع بسته، و پس از انجام اعمال عمره، به عللي از انجام حجّ تمتّع منصرف مي شود. لطفاً بفرمائيد:

اوّلا: آيا مي تواند بدون انجام حجّ تمتّع به كشورش بازگردد؟

ثانياً: آيا مي تواند به ميقات برگردد و به نيابت از ديگري احرام عمره تمتّع ببندد و پس از انجام عمره، حج تمتّع را هم به نيابت از آن شخص بجا آورد؟

ثالثاً: اگر اين كار جايز باشد و نتواند به ميقات برود، آيا مي تواند از ادني الحل محرم گردد؟

جواب: احتياط واجب آن است كه تا مجبور نباشد تغيير نيّت

ص: 760

ندهد و حجّ تمتّع خود را تكميل كند، و به سراغ نيابت از ديگري نرود.

سؤال 957 كسي كه وظيفه او عمره تمتّع است و بدون توجّه، به نيّت عمره مفرده محرم شده، وظيفه اش چيست؟

جواب: مي تواند عمره مفرده انجام دهد، و اگر در ماههاي حج باشد مي تواند به عمره تمتّع عدول كند.

فصل دوازدهم

اعمال حجّ تمتّع
اعمال

مسأله 958 همان گونه كه قبلا گفتيم بعد از عمره تمتّع بايد حجّ تمتّع را بجا آورد، و اعمال آن سيزده چيز به ترتيب زير است:

1 احرام بستن از مكّه.

2 «وقوف در عرفات»؛ يعني ماندن در سرزمين عرفات، از ظهر تا غروب آفتاب روز نهم ذي الحجّه.

3 «وقوف در مشعر الحرام»؛ يعني ماندن از طلوع فجر روز عيد قربان تا طلوع آفتاب در آنجا.

4 رفتن به مِني در روز دهم ذي الحجّه و رمي جمره عقبه (يعني هفت سنگ كوچك به محلّي كه در آخر مني قرار دارد، و نامش «جمره عقبه» يا «جمره اُولي» است بزند).

5 قرباني كردن در مني در روز دهم ذي الحجّه (روز عيد قربان).

6 تراشيدن موي سر، يا كوتاه كردن آن.

7 طواف خانه كعبه (اين طواف را طواف زيارت مي گويند).

8 بجا آوردن دو ركعت نماز طواف.

9 سعي ميان صفا و مروه.

10 طواف ديگري كه آن را «طواف نساء» مي نامند.

11 دو ركعت نماز طواف نساء.

12 اقامت شب هاي يازدهم و دوازدهم در مني.

13 رمي جمرات سه گانه؛ يعني انداختن هفت سنگ، در روزهاي يازدهم و دوازدهم، به هر كدام از سه محلّي كه در مني قرار دارد. شرح هر كدام

ص: 761

در مسائل آينده خواهد آمد.

1 احرام بستن از مكّه

مسأله 959 قبلا نيز اشاره شد كه ميقات احرام براي «حجّ تمتّع» «مكّه» است، و از هر جاي مكّه (خواه مسجد الحرام، يا مساجد ديگر مكّه، يا كوچه ها و خيابانها، و يا خانه و منزل باشد) كافي است، و فرقي ميان مكّه جديد و قديم نيست؛ حتّي محلاّتي از مكّه امروز كه به طرف مني و عرفات گسترش يافته، از همه آن مناطق مي توان احرام بست.

مسأله 960 احتياط واجب آن است كه از نقاطي از شهر مكّه، كه از مسجد تنعيم دورتر است (يعني از محدوده حرم بيرون است) احرام نبندد (مسجد تنعيم نزديكترين حدّ حرم است) و بهتر از همه جا براي احرام حجّ، مسجد الحرام است.

مسأله 961 بهترين وقت براي احرام حج، روز ترويه (هشتم ذي الحجّه) است، ولي از سه روز قبل از آن نيز مي توان احرام بست و به سوي مني حركت كرد، تا از آنجا به عرفات برود، به خصوص افراد پير و بيماران، در صورتي كه از ازدحام بترسند، مي توانند زودتر از اين هم حركت كنند.

مسأله 962 آخرين وقت احرام حج موقعي است كه تأخير از آن سبب شود به وقوف عرفات، كه از ظهر روز نهم تا غروب است، نرسد. بنابراين، صبح روز نهم نيز مي تواند مُحرم شود و خود را به عرفات برساند (در صورتي كه امكان رسيدن در اين موقع باشد).

مسأله 963 چگونگي احرام بستن و لبّيك گفتن به همان شكلي است كه در احرام عمره ذكر شد.

مسأله 964 نيّت بايد خالص و براي اطاعت خداوند باشد، و ريا كردن موجب

ص: 762

بطلان عمل است.

مسأله 965 هرگاه نيّت حجّ تمتّع كند، و لبّيك هاي واجب را به شكلي كه در احرام عمره بيان شد بگويد، و قصد احرام كند، و اموري را كه بر محرم حرام است برخورد تحريم كند، محرم مي شود.

مسأله 966 تمام چيزهايي كه در محرّمات احرام بيان شد، در اين احرام نيز حرام است، و از جهت كفّاره نيز تفاوتي بين احرام حج و عمره نيست.

مسأله 967 اگر احرام را فراموش كند و به مني يا عرفات برود، واجب است به مكّه بازگردد و احرام ببندد، و چنانچه بر اثر تنگي وقت يا عذر ديگري، بازگشت به مكّه ممكن نشود از همان جا كه هست (عرفات، يا مشعر، يا مني قبل از رمي جمرات و قرباني كردن) محرم مي شود، و اگر بعد از آن متوجّه شود، وقت احرام گذشته و حجّش صحيح است.

مسأله 968 هرگاه احرام را فراموش كند، و پس از انجام تمام اعمال حج يادش بيايد، حجّش صحيح است، ولي اگر بعد از وقوف به عرفات و مشعر، و قبل از انجام تمام اعمال حج يادش بيايد، احتياط مستحب آن است كه حجّش را به همان صورت تكميل نموده، و در سال بعد نيز اعاده كند.

مسأله 969 شخصي كه بر اثر جهل به مسائل حج و فرا نگرفتن احكام شرعي احرام نبندد، در حكم كسي است كه به واسطه فراموشي احرام را ترك كرده، كه در مسائل بالا حكم آن بيان شد.

مسأله 970 اگر كسي آگاهانه و از سوي عمد احرام را تا زمان فوت وقوف عرفات و مشعر ترك كند، حجّ او باطل

ص: 763

است.

استفتائات احرام حجّ تمتّع

سؤال 971 فاصله برخي از محلّه هاي جديد الاحداث مكّه تا مسجد الحرام شايد بيش از هيجده كيلومتر است، و عرفاً از توابع مكّه محسوب مي شود، ولي ظاهراً جزء مكّه نيست، چرا كه تابلوهاي راهنمايي با فلش جهت مكّه را مشخّص نموده است. با توجّه به اين مطلب، احرام بستن از محلّه هاي مذكور چه حكمي دارد؟

جواب: اگر از محلّه هاي مكّه محسوب شود احرام بستن از آن مانعي ندارد؛ ولي چنانچه عرفاً از محلّه هاي آن نيست، يا مشكوك است، كفايت نمي كند.

سؤال 972 اشخاص معذور كه مي توانند اعمال مكّه را قبل از وقوفين (وقوف به عرفات و مشعر) انجام دهند، چنانچه از روي ناآگاهي به احكام شرعي اعمال مكّه را بدون احرام انجام دهند چه حكمي دارد؟

جواب: بنابر احتياط واجب كفايت نمي كند، و بايد آن اعمال را دوباره پس از احرام حج، قبل از وقوفين، يا بعد از انجام اعمال مني بجا آورند.

سؤال 973 اگر شخصي در عرفات يا مني متوجّه شود كه به هنگام احرام حج تلبيه نگفته، تكليف او چيست؟

جواب: در صورت امكان بايد به مكّه بازگردد و دوباره محرم شود، و تلبيه بگويد و بقيّه اعمال را انجام دهد، و اگر ممكن نيست همانجا قصد احرام كند و «لبّيك» بگويد، و اگر بعد از تقصير يا حلق يادش بيايد، اعمالش صحيح است و نيازي به احرام و لبّيك نيست.

2 وقوف در عرفات

مسأله 974 دوّمين واجب از واجبات حج، وقوف به عرفات است. عرفات بياباني است در حدود بيست كيلومتري مكّه، كه امروز به صورت نيمه مشجّر در آمده، و واجب است حجّاج از ظهر

ص: 764

تا غروب روز نهم ذي الحجّه در آنجا بمانند.

مسأله 975 احتياط آن است كه از اوّل ظهر تا غروب آفتاب در آنجا توقّف كنند، خواه سواره باشند يا پياده، در حال حركت باشند يا نشسته، در حال بيداري باشند و يا مقداري خواب و مقداري بيدار، و مستحبّ مؤكّد است كه در اين مدّت مشغول ذكر خدا و توجّه به ذات پاك او و توبه و دعا باشند، كه فضيلت دعا و نيايش در اين مكان و در اين زمان بي نظير است.

مسأله 976 اگر در تمام وقت بيهوش يا خواب باشد، وقوف او باطل است، ولي چنانچه قبل از ظهر به عرفات آمده و نيّت كرده، صحيح است.

مسأله 977 وقوف در عرفات عبادت است، و بايد با نيّت و قصد قربت همراه باشد. نيّت آن عبارت خاصّي ندارد، همين مقدار كه در دل قصد كند كه در عرفات از ظهر تا غروب براي خدا توقّف مي كند كافي است.

مسأله 978 هرگاه از روي عمد قبل از غروب آفتاب از عرفات كوچ كند و باز نگردد، گناه كرده و بايد يك شتر در مني (و احتياطاً در روز عيد)

قرباني كند (و اگر نتواند شتر قرباني كند، بايد هيجده روز روزه بگيرد) و در هر صورت حجّش صحيح است، و اگر قبل از غروب آفتاب دوباره به عرفات بازگردد و تا غروب در آنجا بماند و سپس كوچ كند، كفّاره اي بر او واجب نيست.

مسأله 979 هرگاه قبل از غروب آفتاب كوچ كند، اگر از روي فراموشي يا ندانستن مسأله باشد، در صورتي كه يادش بيايد اگر امكان دارد بايد

ص: 765

بازگردد، و اگر مراجعت نكند گناهكار است، و بنابر احتياط كفّاره نيز دارد، و اگر يادش نيامد چيزي بر او نيست.

مسأله 980 گرچه وقوف در عرفات در تمام وقتي كه در بالا گفته شد واجب است، و تركش گناه مي باشد، ولي تمام آن از اركان حج نيست. بلكه ركن حج فقط مقداري از مدّت است؛ يعني اگر كسي تنها مقداري از ظهر تا غروب را در عرفات توقّف كند، حجّش صحيح است، و اگر عمداً وقوف را در تمام اين مدّت ترك كند حجّ او باطل خواهد شد، و وقوف در شب عيد، كه «وقوف اضطراري» نام دارد، براي او كفايت نمي كند.

مسأله 981 كسي كه موفّق به درك وقوف در عرفات از ظهر تا غروب نشود، واجب است مقداري از شب عيد را هر چند كم باشد در آنجا توقّف كند، بنابراين اگر بر اثر موانع، زماني به عرفات برسد كه مردم از آنجا كوچ كرده باشند، مقداري از شب را مي ماند، سپس به سوي مشعر مي رود، به شرط آن كه قبل از طلوع آفتاب روز عيد خود را به مشعرالحرام برساند، و اين را «وقوف اضطراري عرفات» مي گويند، و اگر موفّق به وقوف اضطراري نيز نشد، يعني نتوانست چيزي از شب را در آنجا بماند، كافي است كه مقداري از وقوف مشعرالحرام را، كه شرح آن خواهد آمد، درك كند. در اين صورت نيز حجّش صحيح است.

مسأله 982 اگر كسي بر اثر عذري موفّق به وقوف در عرفات در روز نهم ذي الحجّه نشد، و شب عيد را هم عمداً و بدون هيچ عذري وقوف نكرد،

ص: 766

حجّ او باطل مي شود؛ هر چند وقوف به مشعر الحرام را درك نمايد.

استفتائات وقوف در عرفات

سؤال 983 آيا حدودي كه براي «عرفات» و «مشعر» و «مني» مشخّص شده، و علاماتي كه نصب كرده اند، جهت مناسك حج اعتبار دارد؟

جواب: آري معتبر است.

سؤال 984 شخصي وقوف اختياري عرفات را درك كرده (از ظهر روز نهم تا غروب آفتاب در عرفات بوده) ولي قبل از رفتن به مشعر بي هوش شده است. اگر تا آخر اعمال حج به هوش نيايد تكليف چيست؟ اگر بعد از بي هوشي او را به كشورش منتقل كرده باشند چه حكمي دارد؟ و چنانچه بعد از ايّام تشريق (بعد از سيزدهم ذي الحجّه) در ماه ذي الحجّه به هوش آيد و در مكّه يا كشورش باشد، چه كند؟

جواب: درك وقوف اختياري عرفه براي صحت حجّ او كافي است. پس اگر به هوش آيد بقيّه اعمال را بجا مي آورد، و اگر نتواند بجا آورد نايب مي گيرد، به شرط آن كه وقت اعمال باقي باشد. در غير اين صورت، صحّت حجّ او مشكل است، و براي خروج از احرام احتياطاً عمره مفرده بجا مي آورد.

سؤال 985 زني كه عادت ماهانه اش (مثلا) شش روز بوده، در حال عادت براي عمره تمتّع مُحرم مي شود. روز هشتم ذي الحجّه كه روز ششم عادت اوست پاك مي گردد، و پس از غسل اعمال عمره تمتّع را انجام مي دهد، و براي حجّ تمتّع محرم مي شود، ولي ظهر روز نهم در عرفات لك مي بيند، و نمي داند كه آيا اين لك بيني پس از ده روز ادامه خواهد داشت، تا

ص: 767

آن را استحاضه حساب كند و اعمال قبلي اش صحيح باشد، يا قبل از ده روز قطع مي گردد تا احكام حيض داشته باشد. وظيفه اش چيست؟ اگر در همين فرض در مشعر لك ببيند تكليفش چه مي باشد؟

جواب: چنانچه كاملا پاك شده باشد عمره او هنگام پاك بودن صحيح است، و ديدن لك بعد از آن ضرري به آن نمي زند؛ (زيرا طُهر متخلّل بنابر اقوي حكم حيض را ندارد). بنابراين منظور از ده روز مجموع دو خون است، نه با ضميمه كردن طُهرِ واقع در ميان آن دو.

سؤال 986 در فرض سؤال قبل، اگر در عرفات يا مشعر لك ديد، و همان وقت يقين پيدا كرد كه خون حيض است و قبلا در حال انجام اعمال عمره پاك نبوده، با توجّه به اين كه وقتِ وقوفِ اختياري يا اضطراري باقي است، ولي براي بازگشت به مكّه وانجام اعمال عمره تمتّع وقت ندارد، وظيفه اش چيست؟

جواب: بايد به حجّ اِفراد عدول كند و بعد از اتمام حج، عمره مفرده بجا آورد.

سؤال 987 آيا قبل از نيّت وقوف به عرفات صعود به «جبل الرحمة» (كوهي كه در وسط عرفات است) كراهت دارد، يا پس از آن؟

جواب: فقط در وقت وقوف كراهت دارد.

3 وقوف در مشعر الحرام

مسأله 989 بيتوته كردن در دامنه كوههاي اطراف مشعر به هنگام وقوف در مشعر در شب عيد جايز است، ولي در دامنه كوههاي مأزمين كه در آغاز مشعر قرار دارد، و خارج از مشعر محسوب مي شود، جز در موقع ازدحام و ضرورت اشكال دارد.

مسأله 990 وقوف از طلوع صبح تا طلوع آفتاب در مشعر الحرام واجب

ص: 768

است، بلكه احتياط واجب آن است كه شب را نيز در آنجا بماند، و مقداري ذكر خدا بگويد، و واجب است براي تمام اينها نيّت كند، و قصد قربت داشته باشد.

مسأله 991 هرگاه بدون عذر شرعي قبل از طلوع فجر از مشعر كوچ كند و به مني رود، اگر جاهل باشد چيزي بر او نيست، و اگر از روي عمد باشد گناه كرده و بايد يك گوسفند كفّاره دهد؛ ولي حجّ او صحيح است؛ امّا مي تواند كمي قبل از طلوع آفتاب از مشعر به سمت مني حركت كند، ولي قبل از طلوع آفتاب از وادي محسّر (در انتهاي مني) عبور ننمايد.

مسأله 992 وقوف در مشعر الحرام ركن است؛ يعني هر كس آن را عمداً ترك كند حجّ او باطل مي شود، و وقوف ركني وقوف مقداري از بين الطلوعين است.

مسأله 993 اگر چه ماندن تمام فاصله ميان طلوع صبح تا طلوع آفتاب در مشعر الحرام واجب است (و حتّي ماندن در شب عيد نيز بنابر احتياط، واجب مي باشد)، ولي هرگاه شب را به تنهايي در آنجا بماند، براي صحيح بودن حجّ او كافي است؛ امّا همان طور كه گفتيم اگر از روي عمد باشد گناه كرده، و بايد يك گوسفند كفّاره دهد.

مسأله 994 براي چند طائفه جايز است مقدار مختصري در مشعر توقّف كرده، سپس به مني بروند: 1 زنان 2 بيماران 3 پيرمردان 4 تمام افراد معذور. به اين ترتيب، كساني كه عذري دارند مقداري از شب را در مشعر توقّف كنند، سپس از آنجا كوچ كرده به مني بروند، بنابراين پيرمردان، بيماران، كودكان، و تمام اشخاصي كه

ص: 769

براي پرستاري يا راهنمايي بايد همراه آنها باشند، و آنها كه مي ترسند در ازدحام جمعيّت صبح روز عيد اذيّت شوند، مي توانند شبانه (بعد از مقداري توقّف در مشعر الحرام و ذكر خدا) به مني بروند، و همان شب نيز رمي جمره عقبه كنند؛ ولي احتياط مستحب آن است كه قبل از نصف شب از مشعر حركت نكنند، و راهنمايان اگر بتوانند بعد از رساندن نفرات به مِني، براي وقوف به مشعر بازگردند، احتياط آن است كه برگردند.

احكام وقوف در عرفات و مشعر

مسأله 995 همان گونه كه گفته شد هر يك از وقوف در عرفات و مشعر داراي دو قسم است: 1 وقوف اختياري 2 وقوف اضطراري.

«وقوف اختياري عرفات» از حدود ظهر تا غروب آفتاب است.

«وقوف اضطراري عرفات» مقداري هر چند كم از شب عيد است.

«وقوف اختياري مشعر» از طلوع صبح روز عيد تا طلوع آفتاب است.

«وقوف اضطراري مشعر» از طلوع آفتاب تا ظهر روز عيد است.

البتّه «مشعر» وقوف اضطراري ديگري نيز دارد، كه مربوط به زنان و افراد ضعيف و بيمار است، و آن، مقدراي از شب عيد مي باشد كه در آنجا توقّف كوتاهي نموده، سپس از آنجا به مني كوچ مي كنند.

احكام كسي كه همه يا بعضي از اين وقوفها را درك كند، به شرح زير است:

1 كسي كه هر دو وقوف به عرفات و مشعر را، در وقت اختياري انجام دهد (يعني از ظهر تا غروب روز عرفه در عرفات، و از طلوع فجر تا طلوع آفتاب در مشعر الحرام باشد) مسلّماً حجّ او صحيح است.

2 كسي كه هيچ يك از وقوفهاي اختياري و اضطراري را

ص: 770

كه در مسأله قبل گفته شد، نه در مشعر و نه در عرفات، درك نكند، حجّ او باطل است، و بايد نيّت «عمره مفرده» كند؛ يعني با همان احرامي كه دارد طواف و نماز طواف و سعي را انجام داده و تقصير كند (و احتياطاً طواف نساء و نماز آن را نيز بجا آورد) و از احرام خارج شود؛ و در سال آينده بايد حجّ تمتّع را اعاده كند.

تبصره 1: چنين شخصي اگر قرباني اش را همراه آورده، احتياطاً ذبح كند.

تبصره 2: اگر درك نكردن وقوفهاي اختياري و اضطراري از روي تقصير و كوتاهي بوده، حج بر او مستقر مي شود، و بايد سال بعد انجام دهد؛ چه داراي شرايط آن باشد، يا نباشد.

3 هرگاه «وقوف اضطراري عرفه» را با «وقوف اختياري مشعر» بجا آورد (يعني روز نهم به عرفات نرسيده و تنها مقداري از شب دهم را در آنجا مانده، سپس در مشعر الحرام از طلوع صبح تا طلوع آفتاب وقوف كرده)، چنين كسي نيز حجّش صحيح و بدون اشكال است.

تبصره: اگر عمداً وقوف اختياري عرفه را ترك كرده باشد، حجّ او باطل است.

4 كسي كه «وقوف اختياري عرفه» را با «وقوف اضطراري روز مشعر» درك كند (يعني بعد از ظهر عرفه تا غروب در عرفات بوده، ولي به علّتي بعد از طلوع صبح تا طلوع آفتاب در مشعر نمانده است، امّا مقداري قبل از ظهر روز عيد را در مشعر وقوف كرده)، حجّ او نيز صحيح است.

تبصره: چنين شخصي اگر وقوف اختياري مشعر را از روي عمد ترك كرده باشد حجّش باطل است.

5 كسي كه فقط

ص: 771

«وقوف اختياري عرفه» را درك كرده (يعني بعد از ظهر روز نهم تا غروب در عرفات بوده، امّا نتوانسته در مشعر حتّي قبل از ظهر روز عيد مقداري وقوف كند) حجّ او نيز صحيح است (به هر علّت كه باشد).

6 كسي كه تنها «وقوف اختياري مشعر» را درك كرده (يعني مطلقاً به عرفات نرسيده، امّا در مشعر الحرام از طلوع صبح تا طلوع آفتاب توقّف كرده) حجّ او نيز صحيح است.

تبصره: چنين شخصي اگر عمداً وقوف اختياري عرفات را ترك كرده باشد، حجّش باطل است.

7 كسي كه «وقوف اضطراري عرفات» را در شب عيد و «وقوف اضطراري مشعر» را در پيش از ظهر عيد درك نموده، حجّ او نيز صحيح مي باشد.

تبصره: چنانچه شخصي وقوف عرفات يا وقوف مشعر را به كلي و از روي عمد ترك كند، حجّ او باطل است.

8 كسي كه فقط «وقوف اضطراري روز مشعر» را درك كرده (يعني تنها توانسته خود را پيش از ظهر روز عيد به مشعر الحرام برساند) حجّ چنين شخصي باطل شده، و بايد نيّت عمره مفرده كند، و بعد از انجام اعمال عمره مفرده از احرام بيرون آيد، و در سال آينده بايد حجّ تمتّع را اعاده كند.

9 كسي كه فقط وقوف اضطراري عرفات را درك كند، حجّ او نيز باطل است و بايد مطابق صورت قبل عمل كند.

10 كسي كه هيچ يك از وقوفهاي اضطراري و اختياري را درك نكند (يعني بعد از ظهر روز عيد به آنجا برسد) حجّ او باطل است، و بايد طبق صورت هشتم عمل كند.

11 كسي كه وقوف اختياري عرفه و

ص: 772

اضطراري شب مشعر را درك كند (يعني از ظهر روز نهم تا غروب در عرفات بوده، و شب دهم در مشعر وقوف كرده، و قبل از طلوع صبح به مني رفته است) در صورتي كه وقوف اختياري مشعر را به سبب عذري ترك كرده، حجّش صحيح، و اگر عمدي بوده بنابر احتياط واجب باطل است.

12 كسي كه وقوف اضطراري عرفه و اضطراري شبانه مشعر را درك كند (يعني قسمتي از شب دهم را در عرفات، و قسمتي ديگر را در مشعر وقوف كرده، و قبل از طلوع صبح به مني رفته) در صورتي كه عذر داشته، و وقوف اختياري عرفه را از روي عمد ترك نكرده باشد، حجّ او صحيح است؛ امّا اگر عذر نداشته، و عمداً وقوف اختياري عرفه را ترك كرده، حجّش باطل است، و چنانچه وقوف اختياري مشعر (وقوف بين الطلوعين) را عمداً ترك كرده باشد حجّ او صحيح است، ولي يك گوسفند كفّاره دارد، و اگر از روي جهل ترك كرده باشد، حجّ او بنابر احتياط واجب باطل است.

13 كسي كه فقط وقوف اضطراري شبانه مشعر را درك كند (يعني شب دهم به مشعر الحرام رسيده، و قبل از طلوع صبح به مني كوچ كرده است) اگر وقوف عرفات را عمداً ترك كرده باشد حجّ او باطل، و اگر از روي عمد نباشد، بلكه به سبب عذر باشد، در اين صورت نيز حجّ او اشكال دارد.

استفتائات وقوف در مشعر الحرام

سؤال 996 عدّه اي از حجّاج در شب دهم ذيحجّه از عرفات عازم مشعر مي شوند، در بين راه از افرادي كه آنجا هستند مي پرسند: «مشعر كجاست؟» جواب مي دهند: «همين جاست».

ص: 773

آنها اطمينان پيدا مي كنند كه آنجا مشعر است، و قصد وقوف مي كنند. پس از گذشتن وقت وقوف اضطراري مشعر معلوم مي شود كه آنجا مشعر نبوده است، تكليف آنها چيست؟

جواب: حجّ آنها صحيح است.

سؤال 997 اگر مدير كاروان به يكي از حجّاج بگويد: «درك وقوف اختياري مشعر براي شما مشكل است». و آن شخص به اين سخن اعتماد پيدا كند، و وقوف اختياري را ترك نمايد، آيا به حجّ او اشكالي وارد مي شود؟

جواب: در فرض سؤال اشكالي ندارد.

سؤال 998 كسي كه نمي دانسته وقوف اختياري مشعر بين طلوع صبح و طلوع آفتاب است، و آن را ترك كرده، ولي وقوف اضطراري را انجام داده است، وظيفه اش چيست؟

جواب: در صورتي كه جاهل قاصر بوده نه مقصّر، مانعي ندارد.

سؤال 999 آيا نيابت خدمه اي كه پيش از طلوع صبح به همراه خانمها به مني مي روند، ولي قبل از طلوع آفتاب خود را به مشعر رسانده، و وقوف ركني مشعر را درك مي كنند، صحيح است؟

جواب: اگر لازم است با زنها به مني بروند گناهي نكرده اند، و چنانچه از ذوي الاعذار نبوده اند (يعني عذرشان عارضي است)، در فرض سؤال نيابت آنها اشكال ندارد.

سؤال 1000 شخصي وقوف به عرفات و مقداري از وقوف شبانه مشعر را درك كرده، و قبل از طلوع صبح براي بردن اثاثيه و كارهاي ديگر عمداً به مني رفته، و قصد داشته دوباره به مشعر باز گردد؛ ولي در مني به خواب رفته، و وقوف اختياري مشعر را درك نكرده است. وظيفه اش چيست؟

جواب: حجّ او صحيح است، و

ص: 774

اگر مي تواند وقوف اضطراري روز مشعر را بجا آورد، احتياط آن است كه بجا آورد، و اگر نايب است، چون عذر مزبور قابل پيش بيني نبوده، نيابتش نيز صحيح است.

سؤال 1001 آيا براي وقوف در مشعر يك نيّت كافي است، يا براي وقوف از شب تا طلوع صبح يك نيّت، و براي وقوف پس از طلوع صبح تا طلوع آفتاب نيّت ديگري لازم است؟

جواب: يك نيّت براي همه كافي است.

4 رمي جمره عقبه
اشاره

مسأله 1002 چهارمين واجب از واجبات حج، رمي «جمره عقبه» در روز عيد قربان است، و منظور از آن، انداختن هفت عدد سنگ كوچك به محلّي است كه در آخر مني در طرف مكّه واقع شده، و آن را «جمره عقبه» مي نامند.(1)

مسأله 1003 در رمي جمره چند چيز واجب است:

1 نيّت و قصد قربت؛ كافي است در دل قصد داشته باشد كه براي اطاعت فرمان خدا و انجام مناسك حج، هفت سنگ كوچك به جمره مي اندازد، و به زبان آوردن لازم نيست.

2 تعداد سنگ ها بايد هفت عدد باشد؛ البتّه نه زياد بزرگ، و نه زياد كوچك؛ بلكه كافي است هر كدام به اندازه يك سر انگشت باشد.

3 سنگ ها را يكي بعد از ديگري پرتاب كند، و اگر دو عدد يا بيشتر را با

*****

1. به گفته مرحوم صاحب جواهر رحمة الله عليه «جمره» از «جمار» گرفته شده، كه در لغت به معني سنگريزه است، و در حقيقت جمره محلّ جمار و سنگريزه ها مي باشد. شرح اين مطلب را در كتاب «الجمرات في الماضي و الحاضر»، كه تحقيق جديد و جامعي پيرامون رمي

ص: 775

جمرات است، نوشته ايم. ضمناً بايد توجّه داشت كه سه جمره داريم؛ «جمره اولي» و «جمره وسطي» و «جمره عقبه» كه آخرين آنها به طرف مكّه است.

هم بزند كافي نيست و يكي حساب مي شود.

4 اصابت سنگها به ستون و ديوار جمره لازم نيست، بلكه كافي است در حوضچه اطراف ستون بيفتد. بنابراين، اگر به ستون و ديوار اصابت كند، و به خارج از حوضچه پرتاب شود كافي نيست، و ظنّ به عدد سنگ ها اعتبار ندارد، بلكه يقين لازم است.

5 بايد سنگ ها را پرتاب كند، نه اين كه روي جمره بگذرد، و اگر به كمك شخص، يا چيز ديگري به جمره برسد كافي نيست. (مثلا اگر سنگي را كه او پرتاب كرده در راه به كمك سنگي كه شخص ديگري زده به جمره بخورد كافي نيست).

6 وقت زدن سنگها مابين طلوعِ آفتابِ روزِ عيد و غروب آفتاب است (ولي همان طور كه گفتيم براي «زنان» و «پيرمردان» و كساني كه از ازدحام روز عيد ترسان هستند، جايز است شب عيد رمي كنند)، و اگر فراموش كرد مي تواند تا روز سيزدهم بجا آورد، و اگر تا آن روز به يادش نيامد، در صورت امكان بايد خودش در سال بعد در همان موقع به مني برود و قضا كند، و اگر نمي تواند نايب بگيرد.

مسأله 1004 احتياط واجب آن است كه در رمي جمره «موالات» را رعايت كند؛ يعني سنگها را پي در پي و با فاصله كمي به جمره بزند، ولي چنانچه گفتيم اگر چهار سنگ پشت سر هم زده باشد، و بقيّه را از روي فراموشي يا

ص: 776

عدم اطّلاع ترك نمايد مانعي ندارد كه بقيّه را بعداً بزند؛ هر چند موالات به هم خورده باشد.

مسأله 1005 سنگريزه ها چهار شرط دارد:

اوّل: سنگ باشد؛ نه كلوخ و گِل، يا چيز ديگر.

دوّم: آنها را از حرم جمع كند.(1) و بهتر آن است كه همان شب عيد، كه در مشعرالحرام است، سنگ ها را از آنجا جمع آوري كند. جمع آوري از «مني» و «مكّه» نيز مانعي ندارد، ولي از عرفات كافي نيست؛ چون خارج از حرم است.

سوّم: سنگريزه ها «بكر» باشد؛ يعني قبلا خودش يا ديگري از آنها براي رمي جمرات (هر چند در سالهاي قبل) استفاده نكرده باشد. بنابراين، از سنگهايي كه دور جمره افتاده و از آن استفاده كرده اند، نمي توان استفاده كرد؛ ولي اگر در غير آنجا سنگهايي ببيند و شك كند كه آيا از آنها استفاده شده، يا نه؟ مي تواند از آنها در رمي استفاده كند. ضمناً بايد توجّه داشت تعداد سنگريزه هاي مورد نياز او براي سه روز 49 عدد مي باشد (و اگر ناچار باشد روز سيزدهم را بماند هفتاد سنگ لازم است) كه بهتر است شب عيد آنها را از مشعر جمع كرده،و در كيسه اي با خود بياورد،و چون ممكن است بعضي از آنها به جمره اصابت نكند، سزاوار است تعداد بيشتري جمع آوري كند.

چهارم: سنگها مباح باشد؛ بنابراين با سنگ غصبي، يا آنچه كه شخص ديگري براي خودش جمع كرده (بدون رضايت او) نمي توان رمي كرد.

مسأله 1006 هرگاه شك كند سنگهايي را كه براي رمي جمع آوري كرده، شخص ديگري قبل از او استفاده كرده يا

ص: 777

نه؟ رمي با آن سنگها جايز است.

مسأله 1007 هرگاه احتمال دهد كه سنگهاي موجود در حرم را از خارج از حرم آورده اند، رمي با آن سنگها جايز است، و به اين احتمال اعتنا نمي كند.

مسأله 1008 اگر شك كند به سنگي كه مي خواهد بيندازد، «حصي» يعني سنگريزه گفته مي شود يا نه؟ نبايد به آن اكتفا كند.

مسأله 1009 اگر شك كند سنگي كه پرتاب كرده در حوضچه مخصوص

*****

1. بايد توجّه داشت كه تمام مشعر الحرام و مني در داخل حرم قرار دارد، امّا عرفات خارج از حرم است.افتاده يا نه؟ بايد دوباره بيندازد تا يقين پيدا كند داخل حوضچه افتاده است؟ و گمان نيز كافي نيست.

مسأله 1010 اگر چند سنگ را با هم بيندازد همه آنها يك سنگ حساب مي شود؛ چه همه به محل اصابت كند، يا يكي از آنها.

مسأله 1011 رمي جمره را مي توان پياده يا سواره انجام داد، و با دست راست يا چپ تفاوت نمي كند. در پرتاب كردن آن نيز طرز خاصّي واجب نيست. وضو داشتن نيز شرط آن نمي باشد؛ هر چند بهتر است پياده و با وضو باشد،و در آن حال دعا وثناي پروردگار بگويد، و با دست راست رمي كند.

مسأله 1012 لازم است سنگ را با دست پرتاب كند و با وسيله ديگري (مانند تير و كمان) جايز نيست.

مسأله 1013 همان گونه كه گذشت وضو داشتن به هنگام رمي واجب نيست، بلكه اگر شخصي غسل واجبي بر عهده داشته باشد مي تواند قبل از انجام غسل رمي جمرات كند. حتّي اگر خود سنگها هم پاك

ص: 778

نباشد ضرري به رمي نمي زند. هر چند بهتر رعايت همه اين امور است.

مسأله 1014 رمي كردن در شب جايز نيست، مگر براي زنان و بيماران و كساني كه از ازدحام در روز مي ترسند، يا كساني كه روزها گرفتار كار حجّاج هستند، و توانايي رمي در روز را ندارند. در اين صورت فرقي نمي كند كه شب قبل رمي كنند، يا شب بعد از آن.

مسأله 1015 جمرات را از هر طرف كه بخواهد مي تواند رمي كند؛ حتي جمره عقبه را. هر چند مطابق مشهور مستحب است هنگام رمي جمره عقبه پشت به قبله و رو به جمره باشد، امّا در جمرات ديگر مستحب است رو به قبله بايستد.

شكّ در رمي

مسأله 1016 هرگاه در عدد سنگهايي كه زده شك كند، بنا را بر كمتر مي گذارد، و آنچه را كه شك دارد بجا مي آورد، و اگر بعد از اتمام رمي يقين كند كه كمتر بجا آورده، چنانچه موالات به هم نخورده باقيمانده را بجا مي آورد، و اگر موالات به هم خورده، احتياط آن است كه آن را تكميل كند، و سپس از نو هفت سنگ بزند.

مسأله 1017 چنانچه بعد از انجام رمي و بازگشت به چادرهاي محلّ استراحت، در عدد سنگهايي كه پرتاب كرده شك كند، اگر شك در كمتر از هفت سنگ باشد مانند مسأله سابق عمل مي كند، و اگر شك در بيش از هفت باشد اعتنا نمي كند.

مسأله 1018 اگر بعد از قرباني كردن، يا تراشيدن يا كوتاه كردن سر، در تعداد سنگها شك كند، اعتنا نمي كند.

مسأله 1019 هرگاه بعد از

ص: 779

فراغت از رمي جمرات و اتمام آن، شك كند كه سنگها را درست انداخته يا نه، (يعني شك در شرايط كند) بنا را بر صحّت مي گذارد.

نيابت در رمي

مسأله 1020 همان گونه كه قبلا نيز اشاره شد كساني كه به واسطه عذر نمي توانند در روز رمي كنند بايد در شب رمي كنند، و اگر در شب هم از آن عاجز باشند، يا خوف خطر و ضرري باشد، بايد كسي را نايب كنند كه در روز بجاي آنها رمي كند.

مسأله 1021 رمي از طبقه دوّم مانعي ندارد؛ مخصوصاً در هنگام ازدحام، و اين كار بر نايب گرفتن مقدّم است.

مسأله 1022 لازم است شخصي به نيابت از بچّه ها، بيماران و كساني كه

به واسطه عذري نمي توانند شخصاً رمي كنند، رمي جمرات را انجام دهد؛ البتّه اين كار بايد با اذن و اجازه آن افراد باشد، و در مورد بچّه هاي غير مميّز به اذن وليّشان است.

مسأله 1023 هرگاه پس از آن كه نايب رمي جمرات را انجام داد، بيمار خوب شود، لازم نيست رمي را دوباره خودش انجام دهد، ولي در مورد شخصي كه بيهوش بوده، چون نيابت اجازه مي خواهد (و نايب بدون اجازه او اين كار را كرده) احتياط آن است كه خودش دوباره انجام دهد؛ امّا اگر در بين رميِ نائب، بيمار خوب شود يا بيهوش هوشيار گردد، بايد خودش از اوّل شروع كند، و به آن مقدار كه نايب انجام داده اكتفاء نكند.

ترك رمي جمرات

مسأله 1024 هرگاه كسي از روي فراموشي يا ندانستن مسأله، رمي جمرات را ترك كند لازم است تا روز

ص: 780

سيزدهم، هر وقت يادش آمد، يا متوجّه مسأله شد، قضا كند، و بهتر اين است آنچه را مربوط به قضاي روز قبل است پيش از ظهر بجا آورد، و وظيفه همان روز را بعد از ظهر انجام دهد، ولي مانعي ندارد هر دو را در يك وقت بجا آورد؛ (اوّل قضاي روز گذشته، سپس وظيفه همان روز).

مسأله 1025 چنانچه پس از بازگشت از مني به مكّه متوجّه شد كه رمي جمره را بجا نياورده، بايد به مني بازگردد و آن را بجا آورد؛ ولي اگر روز سيزدهم بگذرد، بايد آن را در سال آينده در همان ايّام قضا كند، و اگر نمي تواند، كسي را نايب بگيرد كه براي او قضا كند.

مسأله 1026 اگر كسي از روي عمد رمي جمره را ترك كند گناه كرده، ولي حجّ او باطل نمي شود، و بايد مطابق مسأله قبل عمل كند.

استفتائات رمي جمرات

سؤال 1027 اگر مردي كه قادر است در روز رمي جمرات كند، از سوي زني نايب شود، آيا مي تواند رمي را در شب انجام دهد؟

جواب: نمي تواند.

سؤال 1028 كسي كه در روز عيد نمي تواند رمي نمايد، آيا مجاز است قبل از رمي تقصير كند، و روز بعد رمي جمره را بجا آورد؟

جواب: لازم است بقيّه اعمال خود را، مانند قرباني و تقصير، در روز عيد انجام دهد.

سؤال 1029 آيا رمي جمرات از طبقه دوم جايز است؟

جواب: به هنگام ازدحام جمعيّت مانعي ندارد؛ بلكه در غير ازدحام نيز جايز است.

سؤال 1030 آيا به نيابت از افراد سالم مي توان رمي جمرات را انجام داد؟

جواب: جايز نيست.

سؤال

ص: 781

1031 آيا خانمها براي اجتناب از تماس بدني با مردان نامحرم، مي توانند نايب بگيرند؟

جواب: خودشان بايد رمي كنند، و تماس از روي لباس در اين گونه موارد ضرري ندارد.

سؤال 1032 كساني كه همراه زنان و معذورين حركت مي كنند، آيا مي توانند همانند آنها شبانه رمي جمره كنند؟

جواب: چنانچه بتوانند در روز رمي كنند، بايد در روز رمي نمايند، در غير اين صورت در شب جايز است.

سؤال 1033 اخيراً جمرات سه گانه را به شكل بيضي بزرگي درآورده اند كه در وسط آن به جاي ستون سابق ديواري به طول 25 متر و ارتفاع 5 متر احداث كرده اند؛ تكليف رمي چه خواهد شد؟

جواب: بايد سنگ ها به داخل حوضچه رمي پرتاب شود، و اگر سنگ ها به ستون خورده و به داخل حوضچه بيفتد كافي است.

5 قرباني

مسأله 1034 پنجمين واجب از واجبات حج، و دوّمين واجب از واجبات مني، قرباني است. بهترين قرباني شتر، و متوسّط آن گاو، و ساده ترين آن گوسفند است، و غير از سه حيوان مذكور كفايت نمي كند، و تنها بر كساني واجب است كه حجّ تمتّع بجا مي آورند، و بر غير آنها واجب نيست.

مسأله 1035 احتياط واجب آن است كه يك قرباني فقط براي يك نفر باشد؛ حتّي در حال ضرورت، و اگر چند نفر فقط قادر بر يك قرباني باشند احتياط آن است كه هم قرباني كنند و هم روزه اي را كه بدل قرباني است و بعداً اشاره خواهيم كرد، بجا آورند، ولي در قربانيهاي مستحب، كه روز عيد قربان انجام مي شود، مانعي ندارد عدّه كم يا

ص: 782

زيادي يك قرباني كنند.

مسأله 1036 بهتر است قرباني را روز عيد ذبح كنند؛ ولي تأخير آن تا روز سيزدهم نيز جايز است.

مسأله 1037 اگر به خاطر عذري، يا بدون عذر و از روي عمد، قرباني را تأخير انداخت واجب است تا آخر ذي الحجّه آن را انجام دهد، و اگر انجام نداد، بايد نايب بگيرد كه در سال بعد در همان ايّام عيد و در همان جا انجام دهد، و حجّ او باطل نيست.

مسأله 1038 قرباني نيز از عبادات است، و بايد با نيّت خالص و به قصد اطاعت پروردگار انجام گردد، و احتياط واجب آن است كه بعد از رمي جمره عقبه انجام شود.

مسأله 1039 حدّاقل قرباني يك گوسفند است، و هر چه بيشتر ذبح كند بهتر است. در روايتي آمده است كه: «رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در يك سفر حج صد شتر همراه آوردند. شصت و شش شتر را براي خود، و بقيّه را براي حضرت علي (عليه السلام) قرباني كردند».(1)

مسأله 1040 گاو ميش براي قرباني حج جايز است، ولي بهتر ترك آن است.

مسأله 1041 قيمت گوسفند قرباني در حج بر وليّ طفل محرم است.

مسأله 1042 قرباني در حجّ بذلي بر عهده دهنده پول (باذل) مي باشد، ولي كفّارات بر عهده وي نيست، هر چند احتياط مستحب آن است كه كفّارات غير عمدي را بپردازد. و اگر باذل پول قرباني را ندهد حج واجب نمي شود. مگر اين كه در بازگشت زندگي او تأمين باشد، كه در اين صورت حج بر وي واجب مي گردد، و به جاي قرباني روزه مي گيرد.

شرايط حيوان قرباني

مسأله 1043

ص: 783

حيواني كه براي قرباني انتخاب مي شود بايد شرايط زير را داشته باشد:

1 شتر قرباني حدّاقل پنج سال تمام، و گاو دو سال تمام، و گوسفند يك سال تمام داشته باشد؛ بنابر احتياط واجب.

2 چشم آن سالم باشد.

*****

1. وسائل الشّيعه، جلد 10، ابواب الذبح، باب 10، حديث 6.

3 گوش آن بريده نباشد.

4 دست و پاي آن لنگ نباشد؛ (البتّه لنگي مختصر عيب ندارد).

5 شاخ دروني آن شكسته نباشد؛ امّا اگر شاخ بيروني(1) شكسته باشد ضرري ندارد.

6 احتياط واجب آن است كه خيلي پير نباشد.

7 قرباني بايد سالم باشد، بنابراين حيوان مريض (حتّي مثل كچلي بنابر احتياط) كافي نيست.

8 حيوان لاغر نباشد، و همين اندازه كه مردم بگويند لاغر نيست كافي است، بلكه اگر در ظاهر لاغر است، ولي بر كليه هاي آن مقداري چربي وجود داشته باشد كافي است.

9 حيوانِ خصي و اخته شده (حيواني كه تخم آن را كشيده باشند) براي قرباني جايز نيست؛ ولي اگر آن را كوبيده، يا رگ آن را از كار انداخته باشند، اشكالي ندارد.

10 احتياط آن است كه در اصل خلقت نيز بي بيضه نباشد.

مسأله 1044 هرگاه گوش حيوان را براي نشانه و علامت مقداري چاك داده، يا سوراخ كرده، يا كمي از آن را بريده باشند ضرري ندارد.

مسأله 1045 چنانچه نوعي از اين حيوانات در اصل خلقت بي شاخ، يا بي دم، يا بدون گوش باشد، ضرري براي قرباني ندارد.

مسأله 1046 هرگاه حيواني را كه به ظاهر چاق است خريداري كند، و بعد از ذبح كردن، يا پس از خريدن و پرداخت وجه

ص: 784

و قبل از ذبح معلوم شود لاغر است، كافي است. همچنين اگر به گمان اين كه لاغر است خريداري

*****

1. منظور از شاخ بيروني و خارج، شاخ سخت سياهي است كه به منزله غلاف براي شاخ سفيد داخل مي باشد.

كند، و بعد معلوم شود چاق است كفايت مي كند؛ خواه قبل از ذبح باشد، يا بعد از ذبح.

مسأله 1047 هرگاه حيواني را كه به ظاهر ناقص نيست خريداري كند و بعد از ذبح، يا پس از خريداري و پرداخت پول بفهمد كه ناقص است، آن حيوان كفايت مي كند؛ هر چند احتياط مستحب آن است كه به آن قناعت نكند.

مسأله 1048 هرگاه احتمال بيماري يا نقص بعضي از شرايط معتبر در قرباني را بدهد، احتياط آن است كه آن را وارسي كند، هر چند در احتمال غير عيب هاي مادرزادي وارسي كردن واجب نيست، و بعيد نيست قول فروشنده در مورد سنّ حيوان، يا اخته نبودن، يا ساير عيوب پنهاني، كه خريدار نمي داند يا نمي تواند تشخيص دهد، مقبول باشد.

مسأله 1049 هرگاه پس از ذبح قرباني شك كند كه آن حيوان ناقص بوده، يا بعضي از شرايط معتبر قرباني را دارا نبوده، اعتنا به شك نمي كند.

مسأله 1050 هرگاه مي دانست كه گوسفند او لاغر است، ولي به واسطه جهل به مسأله آن را با قصد قربت ذبح كرد، سپس معلوم شد چاق است كفايت مي كند.

مسأله 1051 هرگاه معتقد به ناقص بودن قرباني بود، و بر اثر ناآگاهي از مسأله قربة الي الله آن را ذبح كرد، بعد معلوم شد كه سالم است، كافي است.

مسأله

ص: 785

1052 اگر احتمال نمي داد كه حيوان چاق است، يا احتمال مي داد، ولي از روي بي مبالاتي آن را ذبح كرد، اگر قصد اطاعت امر الهي داشته كافي است.

مسأله 1053 اگر قربانيِ سالم (و داراي شرايطي كه ذكر شد) يافت نشود، ناقص كافي است.

مسأله 1054 اگر حيوان براي قرباني يافت نشود، نه سالم و نه غير سالم، مي تواند قيمت آن را نزد شخص اميني در مكّه بگذارد كه تا پايان ماه ذي الحجّه در مني براي او قرباني كند، و اگر در آن سال نتوانست، در سال بعد اين كار را انجام مي دهد، و اگر شخص مطمئنّي در آنجا نيابد، مي تواند در سال آينده از بعضي از حجّاج مطمئن خواهش كند براي او انجام دهند، و در شرايط فعلي مي تواند در وطنش نيز ذبح كند.

تقسيم و مصرف گوشت قرباني

مسأله 1055 مستحبّ است قرباني را سه قسمت كند: يك سوّم آن را براي خود بردارد، و يك سوّم را در راه خدا به نيازمندان صدقه دهد، و يك سوّم را به دوستان و مؤمنان هديه نمايد. البتّه لازم نيست تقسيم به سه قسمت به طور مساوي باشد، ولي دادن بخشي از آن به فقير واجب است، امّا خوردن چيزي از آن واجب نيست؛ هر چند موافق احتياط است.

مسأله 1056 گوشت قرباني را به همه فقراي مسلمين، اعمّ از شيعه و اهل سنّت مي توان داد؛ ولي دادن به غير مسلمانان و ناصبيها (آنها كه با ائمّه (عليهم السلام) عداوت دارند) اشكال دارد.

مسأله 1057 احتياط آن است كه تا افراد نيازمند در مني پيدا شوند، گوشت

ص: 786

قرباني را از مني خارج نكنند.

مسأله 1058 مسلمانان بايد كاري كنند كه گوشتهاي قرباني استفاده شود و از بين نرود، و مانند بعضي از سال ها مجبور به دفن كردن يا سوزاندن آنها نشوند؛ زيرا اين كار اسراف است و حرام، و مخالف دستورات اسلام است، و چنانچه در مني مستحقّيني يافت نشوند، بايد آن را به ساير كشورها ببرند، و به فقرا و مؤمنان بدهند، و چنانچه هزينه اي براي اين كار لازم باشد بايد حكومت اسلامي، يا مردم، آن را بپردازند.

مسأله 1059 چنانچه بعد از تلاش و كوشش لازم راهي براي استفاده از گوشتهاي قرباني پيدا نشود، و مجبور به نابود كردن آنها شوند، در اين صورت بايد موقّتاً از قرباني كردن در مني صرف نظر نمايند، و پول آن را كنار گذاشته و هنگام بازگشت در محلّ خود قرباني كنند، و طبق دستور بالا گوشت آن را در مصارفي كه ذكر شد مصرف نمايند، و اگر مسؤولينِ سازمانهايِ موردِ اعتماد بپذيرند كه قرباني را طبق آداب شيعه در آنجا ذبح كرده، و گوشت آن را براي محرومين مناطق ديگر بفرستند، قرباني در مني مانعي ندارد، و با توجّه به جهات مختلف در حال حاضر مخيّر بين ذبح در قربانگاه هاي موجود، كه همه در خارج از مني است، و ذبح در وطن مي باشند، و اين حكم تا زماني است كه گوشتها مانند سال هاي اخير به خارج منتقل گرديده و مصرف شود.

مسأله 1060 در فرض مسأله قبل بايد قرباني را در باقيمانده ذي الحجّه انجام دهد، و اگر بازگشت او به طول مي انجامد نايب بگيرد، و چنانچه

ص: 787

در ماه ذي الحجّه آن سال موفّق نشد، بايد در ايّام عيد قربان سال آينده آن را انجام دهد.

مسأله 1061 قرباني كردن در قربانگاه هاي موجود كافي است، هر چند در حال حاضر همه آنها در خارج از محدوده مني است، و لازم نيست مخفيانه در گوشه اي از مني يا مكّه قرباني كنند، يا براي روزهاي بعد بگذارند، بلكه اين كار در شرايط فعلي خالي از اشكال نيست.

مسأله 1062 استفاده از وسايل ماشيني براي ذبح حيوانات مانعي ندارد؛ ولي بايد شرايط شرعيّه ذبح، مانند رو به قبله بودن،بسم الله گفتن،و غير آن رعايت شود (چنان كه در رساله توضيح المسائل، در مسأله 2223، شرح داده ايم).

مسأله 1063 احتياط آن است كه قرباني كننده پوست حيوان قرباني و مانند آن را نفروشد، و اگر آن را براي استفاده خود نگهدارد، به اندازه پول آن به فقرا دهد.

نيابت در قرباني

مسأله 1065 قرباني را مي توان شخصاً ذبح نمود، يا به ديگري نيابت داد، و در هر صورت نيّت را خود حاجي مي كند، و لازم نيست نايب دقيقاً شناخته شده باشد؛ بلكه شناخت اجمالي او كافي است، و نيز لازم نيست ذبح كننده شيعه اثناعشري باشد، بلكه تمام كساني كه ذبيحه آنها پاك و حلال است مي توانند ذبح كنند؛ هر چند شيعه بودن بهتر است.

مسأله 1066 لازم نيست وكيل نام كسي را كه براي او قرباني مي كند بر زبان جاري سازد (هر چند نام بردن بهتر است)؛ حتّي اگر از روي اشتباه نام شخص ديگري را ببرد ضرر ندارد، و براي موكّل اصلي، كه پول داده، واقع مي شود.

مسأله 1067

ص: 788

اگر شخصي را مأمور خريداري حيوان قرباني و ذبح آن كند، و نايب مأموريتش را انجام دهد، و پس از آن حاجي احتمال دهد كه نايب به شرايط درست عمل نكرده، آن ذبح كافي است و نبايد به اين احتمال توجّهي كند.

مسأله 1068 كسي كه به ديگري وكالت مي دهد تا قرباني را بخرد و ذبح كند، بايد علم يا اطمينان پيدا كند كه نايب آن كار انجام داده،و گمان كفايت نمي كند.

مسأله 1069 اگر نايب در مورد شرايط قرباني، يا چگونگي ذبح، بر خلاف دستور شرع عمل كرد ضامن است، و بايد غرامت دهد، و دوباره با رعايت شرايط قرباني كند.

مسأله 1070 اگر نايب بر اثر اشتباه، يا جهل به مسائل شرعي، برخلاف دستور شرع عمل كرد، اگر مقّصر باشد ضامن است، و در هر صورت بايد دوباره قرباني انجام گيرد.

مسأله 1071 شخصي كه حجّ نيابتي بجا مي آورد، مي تواند شخص ثالثي را براي قرباني وكيل كند، و نيّت قرباني را نايب اصلي مي كند.

مسأله 1072 كساني كه از طرف ديگران و به نيابت از آنان قرباني مي كنند، بايد قبل از حلق يا تقصير كسي كه آنها را نايب كرده قرباني را ذبح كنند.

بدل قرباني

مسأله 1073 اگر حاجي قدرت بر ذبح نداشته باشد، يعني نه حيواني براي قرباني دارد و نه پول آن را، چنين شخصي بايد سه روز در سفر حج، و هفت روز پس از بازگشت (مجموعاً ده روز) روزه بگيرد.

مسأله 1074 حاجي اگر بتواند بدون زحمت و مشقّت قرض كند، و مالي داشته باشد كه بتواند قرض خود را ادا نمايد، بايد قرض

ص: 789

كند و قرباني نمايد.

مسأله 1075 اگر بتواند بدون مشقّت چيزي كه اضافه بر لوازم مورد نياز سفر است بفروشد، بايد آن را فروخته، و با پولش قرباني تهيّه نموده، و آن را ذبح كند.

مسأله 1076 آن سه روز را كه در سفر حج بجاي قرباني روزه مي گيرد، بايد در ماه ذي الحجّه باشد، و احتياط واجب آن است كه از هفتم تا نهم اين ماه باشد، و جلوتر نباشد، و بايد آن سه روز پشت سر هم باشد.

مسأله 1077 اگر به عللي نتوانست روز هفتم ذي الحجه روزه بگيرد، روز هشتم و نهم را روزه مي گيرد، و يك روز ديگر را پس از مراجعت از مني در مكّه مي گيرد.

مسأله 1078 جايز نيست سه روز روزه مذكور را در ايّام تشريق در مني بگيرد. روزه در ايّام تشريق در مني براي همه حرام است، بنابر احتياط واجب؛ چه حج بجا بياورد يا نياورد.

مسأله 1079 اگر روز هشتم را هم روز نگرفت، روز نهم ذي الحجّه را نگيرد، بلكه پس از بازگشت از مني سه روز پي در پي روزه بگيرد.

مسأله 1080 حاجي مي تواند سه روز روزه مذكور را در سفر بگيرد، و لازم نيست در مكّه قصد اقامت ده روز كند؛ بلكه اگر براي ماندن در مكّه سه روز هم مهلت ندارد، مي تواند باقيمانده آن را در بين راه بگيرد.

مسأله 1081 هرگاه پس از بجا آوردن سه روز روزه، قادر بر ذبح قرباني شد، احتياط واجب آن است كه ذبح كند؛ و اگر قبل از تمام شدن سه روز قدرت بر ذبح پيدا كرد،

ص: 790

بايد ذبح نمايد.

مسأله 1082 اگر سه روز روزه را نگرفت تا ماه ذي الحجّه تمام شد، بايد خودش، يا نايبش، در ماه ذي الحجّه سال آينده در مني قرباني كند.

مسأله 1083 هفت روز ديگر را بايد پس از بازگشت از سفر حج روزه بگيرد، و احتياط مستحب آن است كه پي در پي بجا آورد.

مسأله 1084 جايز نيست هفت روز مذكور را در مكّه يا در بين راه روزه بگيرد؛ مگر اين كه قصد اقامت در مكّه را داشته باشد. در اين صورت، اگر مدّتي صبر كند كه در آن مدّت مي توانست به وطنش بازگردد، پس از آن مي تواند روزه ها را شروع كند.

مسأله 1085 هرگاه در غير مكّه اقامت كند، چه در بين راه باشد يا شهر ديگر مثلاً جدّه، نمي تواند هفت روز روزه را در آنجا بگيرد؛ هر چند به مقداري صبر كند كه اگر به سمت وطنش حركت مي كرد به وطن مي رسيد.

مسأله 1086 اگر قدرت بر روزه گرفتن پيدا كرد و قبل از انجام روزه ها فوت نمود، بر وليّ او واجب است سه روز را قضا كند، و احتياط واجب آن است كه هفت روز را نيز قضا نمايد.

مسأله 1087 لازم نيست پس از بازگشت به وطن، حتماً در محلّ زندگي روزه بگيرد، بلكه اگر در جاي ديگري نيز قصد اقامت كند مي تواند روزه بگيرد.

مسأله 1088 اگر نتوانست سه روز روزه در مكّه را، در آنجا بجا آورد و به وطن بازگشت، در صورتي كه ماه ذي الحجّه باقي است مي تواند در وطن روزه بگيرد، ولي با

ص: 791

هفت روز روزه فاصله دهد.

استفتائات قرباني
اشاره

سؤال 1089 اگر شخصي قرباني را بدون عذر از روز عيد تأخير بيندازد، چه حكمي دارد؟

جواب: تأخير تا روز سيزدهم جايز است؛ ولي ذبح در شب اشكال دارد.

سؤال 1090 حجّاج محترمي كه قرباني را در وطن انجام مي دهند (بنابر فتواي حضرتعالي كه در شرايط فعلي مخيّر هستند) آيا روز عيد قربان ايران را ملاك قرار دهند، يا عيد قربان مكّه را؟

جواب: معيار روز عيد قربان مكّه است؛ ولي اگر ممكن است طوري هماهنگ كنند كه قرباني بعد از رمي جمره عقبه، و قبل از حلق باشد.

سؤال 1091 آيا حكم گوسفندي كه تخمهاي آن را كوبيده اند، با گوسفندي كه تخمهايش را تابيده اند يكي است؟

جواب: احتياط واجب آن است كه تابيده نباشد.

سؤال 1092 در صورت عدم دسترسي به گوسفند سالم، آيا مي توان گوسفندي را كه تخمهايش را كوبيده اند ذبح كرد؟

جواب: در هر صورت كفايت مي كند؛ چه دسترسي به گوسفند سالم داشته باشد، يا نه.

سؤال 1093 آيا تحقيق براي اطمينان از وجود شرايط در قرباني لازم است؟

جواب: در صفات پنهاني حيوان مي توان به قول فروشنده ظاهر الصلاح قناعت كرد، و شيعه بودن او شرط نيست كافي است مسلمان باشد.

سؤال 1094 اگر حاجي پس از ذبح و انجام بقيّه اعمال حج، يا قبل از آن، متوجّه شود سنّ قرباني كمتر از مقدار لازم بوده، چه وظيفه اي دارد؟

جواب: احتياط واجب آن است كه قرباني ديگري كند.

سؤال 1095 ذبح با كاردهاي استيل، كه معلوم نيست از آهن است يا فلزّات ديگر، چه حكمي دارد؟

جواب: ذبح

ص: 792

در حج و غير حج با هر فلز برنده اي صحيح است.

سؤال 1096 در چه صورتي حاجي موظّف است در وطنش قرباني كند؟

جواب: هرگاه گوشتهاي قرباني را نتوانند جمع كنند و ناچار به دفن كردن يا سوزاندن آنها شوند (همان گونه كه در سابق معمول بود) قرباني كردن در مني جايز نيست و بايد در جايي ديگر مانند وطنشان قرباني كنند كه گوشت آن مصرف شود، يعني پول قرباني را كنار بگذارند و بعد از بازگشت در ماه ذي الحجه قرباني كنند و يا با كسان خود در وطن هماهنگ كنند كه در همان روز عيد مكّه قبل از تقصير براي آنان قرباني كنند. و اگر گوشتهاي قرباني را جمع مي كنند و به مراكزي براي مصرف كردن مي فرستند (آنگونه كه در سالهاي اخير معمول شده)، حجاج مخيّرند بين اين كه قرباني را در همان جا ذبح كنند و يا در محل خود، زيرا تمام قربانگاههاي فعلي خارج از مني است.

سؤال 1097 هرگاه در مني فقير يافت نشود و گوشت قرباني تلف شود،

آيا لازم است قبل از سفر از يك فقير وكالت بگيريم كه بعد از ذبح سهمي براي او در نظر بگيريم، سپس آن را در همان جا رها كنيم؟

جواب: در اين صورت كه گوشت ها تلف مي شود قرباني كردن در آنجا، چه با اخذ وكالت از فقير و چه بدون آن، جايز نيست، و بايد به روشي كه در مسأله قبل گفته شد عمل گردد.

سؤال 1098 هرگاه پس از بريدن رگهاي چهارگانه، و در حالي كه حيوان هنوز زنده است، گردن او را قطع كنيم،

ص: 793

چه صورتي دارد؟

جواب: اين كار حرام نيست؛ ولي بهتر است بگذاريد روح از بدن حيوان برود، بعد سر او را جدا كنيد.

سؤال 1099 هرگاه پس از قطع رگهاي چهارگانه حيوان را رها كنند، و خود به خود پشت به قبله شود و جان دهد، يا بعد از قطع رگهايي مذكور و قبل از جان دادن، حيوان را روي بقيّه اجساد حيوانات ذبح شده رها كنند، و در اثر اين كار حيوان از قبله منحرف شود و در آن حال جان دهد، حكمش چيست؟

جواب: رو به قبله بودن در حال قطع رگهاي چهارگانه كافي است، و پس از آن لازم نيست.

سؤال 1100 شخصي با اين عقيده كه: «گوشت قرباني تلف مي گردد، و مورد استفاده قرار نمي گيرد» قرباني را ترك نموده، سپس تقصير كرده، و به دنبال آن بقيّه اعمال حج را انجام داده است. اكنون وظيفه اش چيست؟

جواب: حجّ او صحيح است؛ ولي اگر قرباني در مني از بين مي رود و قابل استفاده نيست، بايد پول آن را كنار بگذارد و در ماه ذي الحجّه همان سال، و اگر نتوانست در سال بعد در ايّام تشريق (دهم و يازدهم و دوازدهم ذي الحجّه) در شهر خودش قرباني كند.

سؤال 1101 در صورتي كه گوشتهاي قرباني در قربانگاه ها نابود شود، و به مصرف فقرا و نيازمندان نرسد، آيا حاجي مي تواند از قرباني صرفنظر نموده، پول آن را به اماكن خيريّه بپردازد؟

جواب: بايد از قرباني در مني صرف نظر كند؛ ولي صرف پول قرباني در جاي ديگر كافي نيست؛ بلكه لازم است در محلّ ديگري، مانند شهر

ص: 794

خودش، در ذي الحجّه قرباني كرده و به مصرف برساند.

سؤال 1102 هرگاه شخصي به قصد ما في الذمّه در ماه ذي الحجّه در وطن خود قرباني كند، آيا پوست و روده آن بايد به طور كامل به فقير داده شود، يا ممكن است بر اساس تقسيم و مصرف گوشت قرباني، بين فقرا و دوستان و خودش تقسيم كند؟ و چنانچه بر خلاف دستور شرع عمل كرده، و اكنون بخواهد پول آن را به مصرف شرعي اش برساند، آيا ملاك قيمت آن در روز ذبح قرباني است، يا زمان اداي دين؟

جواب: مي تواند آن را به عنوان سهم خود بردارد، يا به دوستانش، يا به فقرا و نيازمندان بدهد، ولي دادن آن به قصّاب به عنوان اجرت كاري كه انجام داده اشكال دارد، و احتياط مستحب آن است كه اگر خودش از آن استفاده كرده، قيمت آن را صدقه بدهد، و ملاك قيمت روز ذبح قرباني است.

سؤال 1103 جنابعالي در مسأله 290 مناسك حج فرموده ايد: «اگر به خاطر عذري، و يا بدون عذر و از روي عمد، قرباني را به تأخير انداخت تا در وطن قرباني كند، واجب است تا آخر ماه ذي الحجّه انجام دهد». در اين صورت، آيا حاجي مي تواند حلق يا تقصير را در همان روز عيد انجام دهد، يا بايد آن را بعد از ذبح قرباني بجا آورد؟

جواب: رعايت ترتيب در اينجا لازم نيست.

سؤال 1104 طبق فتواي حضرت عالي مقلّدين پس از رمي جمرات مي توانند در مني قرباني نكنند، و آن را پس از بازگشت به وطنشان بجا آورند، آيا چنين اشخاصي مي توانند

ص: 795

در همان روز عيد حلق يا تقصير نموده، و از احرام خارج شوند؟

جواب: آري پول قرباني را در آنجا، يا در محلّ خود كنار مي گذارند، و حلق يا تقصير مي كنند، و از احرام بيرون مي آيند.

سؤال 1105 شخصي كه معذور از رمي جمره عقبه بوده به كسي نيابت داده، سپس به اعتماد نايبش ذبح كرده، و پس از آن تقصير نموده است. سپس معلوم شده كه نايب رمي نكرده است. آيا قرباني و تقصير او صحيح است؟

جواب: آري صحيح است.

سؤال 1106 گاه لباس احرام به هنگام ذبح قرباني آلوده به خون مي شود، آيا مي توانيم تا هنگامي كه به نيابت از ديگران ذبح مي كنيم در اين لباس نجس بمانيم؟

جواب: در صورت امكان بايد لباس احرامتان را تطهير كنيد، و اگر مشكل است به بعد موكول مي كنيد.

سؤال 1107 روحاني كاروان، كه به مقتضاي وظيفه اش بايد بر اعمال حجّاج نظارت داشته باشد، مي داند كه احرامي او در روز عيد در قربانگاه آلوده به خون خواهد شد، و بايد چند ساعتي در احرامي نجس باشد، تكليفش چيست؟ آيا با علم به اين مطلب مي تواند حجّ نيابتي به جا آورد؟

جواب: اگر قادر بر تطهير يا تعويض آن نباشد اشكال ندارد، و نيابتش صحيح است.

سؤال 1108 شخصي بدون آن كه صريحاً وكالت بگيرد از سوي همسر يا دوستش قرباني مي كند، ولي مطمئن است كه اگر به آنها بگويد راضي هستند، و خوشحال مي شوند. آيا اين مقدار اذن فحوي كافي است؟

جواب: كافي نيست؛ مگر اين كه او را وكيل كرده باشند.

سؤال

ص: 796

1109 بعضي از حجّاج محترم بدون اخذ وكالت از دوستانشان، براي آنها قرباني مي كنند. آيا اين قرباني كافي است؟ اگر كافي نيست، پول قرباني بر عهده كيست؟

جواب: كفايت نمي كند، و پول بر عهده كسي است كه آن را هزينه كرده است؛ مگر اين كه كسي او را فريب داده باشد كه از فريب دهنده مي گيرد.

سؤال 1110 نايب به تعداد افرادي كه به او نيابت داده اند از صاحب گوسفند، بعد از توافق بر قيمت، گوسفند مي گيرد، سپس يكي يكي گوسفندان را به نيّت افرادي كه وكالت داده اند سر مي برد، پس از آن پول گوسفندان را به صاحبش مي پردازد، آيا قرباني آنها صحيح است؟

جواب: اشكالي ندارد.

سؤال 1111 معمولا در هر كارواني چند نفر براي قرباني از طرف تمامي اعضا كاروان نايب مي شوند و به قربانگاه مي روند. اگر نايب شك كند براي فلان شخص قرباني كرده يا نه، وظيفه اش چيست؟

جواب: بايد قرباني كند.

سؤال 1112 هرگاه شخصي بر اثر عذري نتواند خودش قرباني كند، و ديگري را مامور اين كار نمايد و نايب فراموش كند و در مدينه يا ايران يادش بيايد كه قرباني نكرده، وظيفه اش چيست؟

جواب: حجّ او اشكالي ندارد، ولي قرباني بر ذمّه اش مي ماند. اگر ماه ذي الحجّه تمام نشده، در وطنش قرباني مي كند. در غير اين صورت، در سال آينده در ماه ذي الحجّه قرباني مي نمايد.

سؤال 1113 شخصي ده رأس گوسفند براي خود و نُه نفر ديگر خريده و قرباني كرده است. پس از انجام كار، يقين مي كند كه فقط پول

ص: 797

نُه گوسفند را پرداخته، وظيفه اش نسبت به پول گوسفند ديگر چيست؟ اگر صاحب گوسفند را نيابد چه كند؟ و معيار در پرداخت قيمت آن گوسفند در ايران، ارز كدام كشور است؟

جواب: هرگاه اميدي به يافتن صاحبش نداشته باشد، پول آن را از طرف صاحب اصلي به فقيري صدقه مي دهد، و معيار ريال عربستان، و قيمت ارز آزاد است.

سؤال 1114 آيا نايب مي تواند قبل از ذبحِ قربانيِ خود، براي ديگران ذبح كند؟

جواب: مانعي ندارد.

سؤال 1115 شخصي آقاي زيد را وكيل كرد كه از طرف او قرباني كند، سپس به ديگري نيابت داد كه اين كار را انجام دهد؛ ولي وكيل اوّل قرباني را ذبح كرد. چه حكمي دارد؟

جواب: اگر اوّلي را از وكالت عزل نكرده، قرباني مذكور كفايت مي كند، و مجرّد نيابت دادن به شخص دوّم، عزل اوّلي از نيابت نيست.

سؤال 1116 آيا وكيل حق دارد ديگري را وكيل در ذبح قرباني كند؟

جواب: اگر شرط كرده كه خودش قرباني كند، نمي تواند به ديگري وكالت دهد.

سؤال 1117 جمعي از حجّاج پول روي هم مي گذارند، و شخصي با پول مشترك براي همه آنها گوسفند مي خرد،و به نيّت هر كدام گوسفندي مي كشد. آيا چنين قرباني صحيح است؟در صورتي كه گوسفندان از جهت قيمت متفاوت باشند،با توجّه به اين كه سهم پول همه آنها مساوي بوده، چه حكمي دارد؟

جواب: اگر همه صاحبان پول راضي باشند اشكال ندارد.

سؤال 1118 كسي كه حج نيابي انجام مي دهد اگر در قرباني، شخص ديگري را وكيل كند، قرباني كننده، كه نايبِ نايب است، چگونه نيّت نمايد؟

ص: 798

آيا بايد نيّت كند كه به وكالت از سوي ميّت قرباني مي كنم، يا به وكالت از سوي نايب ميّت؟ و در هر صورت، آيا ذكر نام ميّت هم لازم است؟

جواب: بردن نام ميّت لازم نيست، بلكه كافي است نيّت كند كه آنچه را بر عهده نايب است انجام مي دهد.

سؤال 1119 كيف پول يكي از حجّاج در مكّه به سرقت رفت. پس از شكايت و پي گيري سارق را يافتند، و پول او را از سارق گرفتند. آيا اين شخص مي تواند با آن پول گوسفندي بخرد و قرباني كند؟

جواب: اگر مي داند كه پول خود اوست اشكالي ندارد؛ در غير اين صورت اشكال دارد.

سؤال 1120 عدّه اي از حجّاج پس از توافق با صاحب گوسفند بر سر قيمت، تعداد گوسفندان مورد نظر را جدا نموده تا ذبح كنند. در اين بين عدّه اي از دوستانشان از راه مي رسند، و بدون توافق با صاحب گوسفند به تعداد آنها هم گوسفند جدا كرده، و تمام آنها را ذبح مي نمايند. با اين نيّت كه پس از قرباني طبق توافق قبلي، آنها هم همان قيمت را بپردازند، آيا قرباني آنها درست است؟

جواب: هرگاه صاحب گوسفندان آنها را در اختيارشان قرار داده، كه هر مقدار بخواهند بردارند سپس پول آن را بدهند، مانعي ندارد.

سؤال 1121 اگر قرباني از پولي باشد كه خمس به آن تعلّق گرفته، چه صورت دارد؟

جواب: احتياط واجب آن است كه به آن قناعت نكند.

6 تقصير

مسأله 1122 واجب است حجّاج بعد از قرباني مقداري از موي سر خود را كوتاه كرده، يا تمام آن را بتراشند،

ص: 799

و با اين عمل از احرام بيرون مي آيند، يعني پوشيدن لباس دوخته و ساير محرّمات احرام بر آنها مباح مي شود؛ به استثناي بوي خوش و زن كه در اعمال بعد (چنان كه خواهد آمد) بر آنها حلال مي شود.

مسأله 1123 كسي كه براي تقصير، تراشيدن سر را انتخاب مي كند، احتياط آن است كه تمام سر را بتراشد و به قسمتي از آن قناعت نكند.

مسأله 1124 كوتاه كردن مقدار كمي از موي سر، يا ريش، يا سبيل، با هر وسيله اي كافي است (البتّه غير از كندن موها)، ولي گرفتن ناخن به تنهايي كفايت نمي كند (بنابر احتياط واجب).

مسأله 1125 براي كساني كه دفعه اوّل حجّ آنها است، احتياط مستحب تراشيدن است، و براي دفعات بعد در ميان اين دو كار مخيّر هستند.

مسأله 1126 تراشيدن موي سر مخصوص مردان است، و در مورد زنان تراشيدن موي سر جايز نيست، و تنها كوتاه كردن مقداري از آن واجب است.

مسأله 1127 از آنجا كه تقصير از عبادات محسوب مي شود، بايد با نيّت قربت و صرفاً براي اطاعت خداوند و خالي از ريا باشد، در غير اين صورت باطل است، و آنچه در مسأله اوّل اين فصل گفته شد بر او حلال نمي گردد.

مسأله 1128 حاجي مخيّر است كه براي تقصير موي سر را كوتاه كند يا موي صورت را؛ و اگر در سر و صورت هيچ مويي ندارد تيغ را به سر مي كشد، و مقداري از ناخن را مي گيرد، و اگر ناخن هم نداشت، كافي است تيغ را آهسته به سر بكشد.

مسأله 1129 تراشيدن ريش

ص: 800

كفايت از تقصير نمي كند.

مسأله 1130 اكتفا كردن به تقصير موي زير بغل، يا ساير موهاي بدن اشكال دارد.

مسأله 1131 محلّ تقصير و تراشيدن سر «مني» است، و در حال اختيار جايز نيست در جاي ديگر اين كار را انجام دهد.

مسأله 1132 احتياط آن است كه تقصير را در روز عيد قربان بجا آورد؛ هر چند تأخير آن تا آخر ايّام تشريق جايز است، ولي احتياط واجب آن است كه در شب اين كار انجام نشود.

مسأله 1133 واجب است وظايف سه گانه مني را از روي ترتيب انجام دهد؛ اوّل: رمي جمره، دوم: قرباني، سوم: تراشيدن سر، يا كوتاه كردن مقداري از موي آن و ناخن گرفتن، و هرگاه از روي ناداني، يا فراموشكاري بر خلاف اين ترتيب انجام دهد، عمل او صحيح است.

حتّي اگر عمداً ترتيب را رعايت نكند گناه كرده، امّا اعمال او صحيح است و كفّاره ندارد.

مسأله 1134 واجب است تراشيدن يا كوتاه كردن مو قبل از طواف حج بوده باشد، و اگر طواف را عمداً قبل از تقصير انجام دهد بايد بعد از تقصير

آن را اعاده كند، و يك گوسفند نيز كفّاره بدهد؛ امّا اگر از روي فراموشي يا ناداني آن را مقدّم داشته، كفّاره ندارد، ولي احتياط واجب آن است كه آن را بعد از تقصير اعاده كند. و اگر سعي را نيز مقدّم بدارد بايد مانند طواف آن را اعاده كند، ولي كفّاره ندارد.

مسأله 1135 اگر قرباني به دليلي از روز عيد تأخير بيفتد، بنابر احتياط نمي تواند تقصير كند و از احرام خارج شود و پس از آن قرباني نمايد،

ص: 801

بلكه بايد ترتيب بين قرباني و تقصير و اعمال پس از آن را مراعات كند، اگر اين حكم را رعايت نكند، عمل او باطل نيست، ولي گناه كرده است.

مسأله 1136 اگر براي قرباني نايب بگيرد، تا نايب قرباني نكرده نمي تواند تقصير كند، ولي چنانچه به اعتقاد اين كه وكيلش قرباني كرده تقصير كند، و بعد معلوم شود كه وكيل هنوز قرباني نكرده، تقصير مذكور كافي است، بلكه اگر پس از تقصير، اعمال مكّه را به گمان قرباني كردن نايب انجام داده باشد كفايت مي كند، و اعاده لازم نيست.

مسأله 1137 واجب است تراشيدن، يا كوتاه كردن مو، در مني باشد، و كسي كه از روي عمد، يا ناداني و فراموشي در مني تقصير نكند واجب است به مني بازگردد، و اين وظيفه را انجام دهد، و اگر نمي تواند برگردد، يا مشقّت شديد دارد، هر جا كه هست انجام دهد؛ ولي احتياط واجب آن است كه در صورت امكان، موي خود را به مني بفرستد، و مستحب است در آنجا دفن كند.

مسأله 1138 كسي كه مي داند اگر سرش را بتراشد زخمي مي شود (و زخمي كردن بدن در حال احرام خلاف احتياط است) احتياط آن است كه اوّل مقداري از آن را كوتاه كند، سپس سرش را بتراشد.

مسأله 1139 لازم نيست انسان خودش موي سر خود را كوتاه كند، بلكه اگر به ديگري هم دستور اين كار را بدهد كافي است؛ خواه شيعه باشد يا از اهل سنّت، و در هر حال خودش بايد نيّت كند كه مثلا براي حجّة الاسلام تقصير مي كنم قربة الي الله.

مسأله 1140

ص: 802

محرمي كه قصد دارد سر ديگري را بتراشد يا كوتاه كند، بايد اوّل خودش تقصير كند و از احرام خارج شود.

استفتائات تقصير

سؤال 1141 كسي كه در خارج از مني تقصير نموده، و اعمال پس از تقصير را نيز بجا آورده، و پس از اتمام اعمال حج، عمره مفرده اي هم انجام داده، آيا از احرام خارج شده و عمره مفرده اش صحيح است؟

جواب: در صورتي كه عمداً در خارج از مني تقصير كرده، از احرام خارج نشده و عمره اش صحيح نيست، ولي در صورت جهل يا نسيان عمل او صحيح است، و اگر مي تواند، بايد به مني برگردد و سر خود را كوتاه كند.

سؤال 1142 قربانگاه هاي جديد خارج از مني است. هرگاه عدّه اي پس از قرباني در همانجا تقصير كرده باشند، وظيفه آنها چيست؟

جواب: بايد به مني بازگردند و تقصير كنند.

سؤال 1143 در فرض سؤال قبل، كساني كه پس از حلق يا تقصير در خارج از مني، به مكّه آمده و اعمال مكّه را انجام داده، سپس متوجّه اشتباه خود شده اند، آيا اعمال آنان صحيح است؟

جواب: در فرض مزبور اعمال آنان صحيح است، ولي احتياط مستحب آن است كه آن اعمال را نيز اعاده كنند.

سؤال 1144 شخصي در سفر حجّ سال گذشته و امسال، تقصير را در خارج از مني انجام داده است. وظيفه اش چيست؟

جواب: كافي است آن را در مني دوباره بجا آورد، و يك تقصير كفايت مي كند.

سؤال 1145 شخصي كه براي اوّلين بار و به عنوان نيابت به حج مشرّف شده، به تصوّر اين كه مرز بين وادي

ص: 803

محسّر و مني جزء مني است، در آنجا تقصير كرده، و سال بعد براي انجام حَجّة الاسلام خودش مشرّف گرديده، و در مني تقصير كرده است، آيا كفايت مي كند؟

جواب: كفايت مي كند، و حجّ نيابتي صحيح مي شود.

سؤال 1146 شخصي كه قادر بر درك غير از وقوفين اضطراري نيست، و براي بقيّه اعمال خود نايب مي گيرد، آيا مي تواند تقصير را در خارج مني انجام دهد؟

جواب: تقصير در غير مني كافي نيست، و بايد در مني انجام دهد؛ مگر آن كه نتواند به مني برود.

سؤال 1147 شخصي سال گذشته قرباني و تقصير را در خارج از مني انجام داده، و به ايران بازگشته است. امسال نيز قصد حج دارد، وظيفه اش چيست؟

جواب: تقصير را در مني اعاده مي كند، امّا اعاده اعمال مترتّبه لازم نمي باشد.

سؤال 1148 شخصي در سفر اوّل حج، هنگامي كه سلماني مشغول تراشيدن سر او به عنوان حلق بوده، ناخن هاي خود را مي گرفته است، آيا كفّاره اي بر او واجب است؟

جواب: چيزي بر او نيست.

سؤال 1149 كسي كه سال قبل اوّلين سفر حجّ او بوده، و حَجّة الاسلام را انجام داده، و امسال اوّلين سفر حج نيابتي اوست، آيا در سفر دوّم كه سفر اوّل حجّ نيابتي اوست حكم صرورة را دارد كه بايد تمام سر را بتراشد، يا تقصير كافي است؟

جواب: تراشيدن تمام سر براي هيچ كس واجب نيست، بلكه براي صرورة مستحب موكّد است.

سؤال 1150 كودك نابالغي كه خوب و بد را از هم تشخيص مي دهد (و مميّز است) تمام اعمال حج را به

ص: 804

طرز صحيح انجام داده است. آيا از صرورة بودن خارج مي گردد؟ و اگر بعد از بلوغ مشرّف شود سفر دوّم او حساب مي شود؟

جواب: آري از صرورة بودن خارج مي گردد، ولي چنان كه گفتيم حلق براي صرورة نيز واجب نيست.

سؤال 1151 اگر كسي عمداً قرباني را تأخير بيندازد، آيا مي تواند حلق يا تقصير كند، يا حتماً بايد بعد از قرباني باشد؟

جواب: بايد بعد از قرباني انجام دهد، ولي اگر مقدّم دارد گناه كرده، امّا ضرري به حجّ او نمي زند.

سؤال 1152 شخصي در حال رمي جمره عقبه پول خود را گم كرد، و چون براي خريد قرباني پول نداشت، آن را به روزه تبديل كرد. آيا بر چنين شخصي لازم است تقصير يا حلق را پس از سه روز روزه انجام دهد، يا مي تواند همانند ساير حجّاج، كه قرباني كرده اند، روز عيد حلق يا تقصير كند؟

جواب: مي تواند روز عيد حلق يا تقصير كند.

سؤال 1153 در موردي كه حاجي مي خواهد احتياط كند و سر بتراشد، اگر به جاي آن موهاي خود را كوتاه كند، وظيفه اش چيست؟

جواب: همان گونه كه گذشت تراشيدن واجب نيست، و كوتاه كردن كفايت مي كند. ولي اگر مي خواهد احتياط كند بايد سر را بتراشد.

سؤال 1154 عصر روز عيد قربان بعد از ذبح قرباني، كه ساير حجّاج مشغول تراشيدن سر بودند، من هم با اين فكر «كه بايد سر را تراشيد» سر خود را تراشيدم، ولي نگفتم: «سرم را مي تراشم براي حج تمتّع». اكنون وظيفه ام چيست؟

جواب: با توجّه به اين كه اين عمل

ص: 805

را به منظور حجّ تمتّع بجا آورده ايد، كافي و صحيح است؛ هر چند نيّت را به زبان نياورده ايد. سؤال 1155 آيا جايز است مقداري از سر خود را با تيغ بتراشد، و بقيّه را ماشين كند؟ البتّه پس از ماشين كردن، دوباره آن قسمت را تيغ مي كشد. آيا به اين ترتيب حلق صدق مي كند؟

جواب: اين گونه افراد بهتر است اوّل تمام سر خود را ماشين كنند و بعد چنانچه مايل به احتياط باشند تمام سر را حلق كنند.

سؤال 1156 تخيير بين حلق و تقصير ابتدايي است، يا استمراري؟ به عبارت ديگر، اگر شخص حلق را انتخاب كرد و قسمتي از سرش را تراشيد و سپس پشيمان شد، آيا مي تواند آن را رها كند، و با كوتاه كردن كمي از موي سر از احرام خارج شود؟

جواب: مانعي ندارد.

سؤال 1157 شخصي پس از قرباني قدري از ناخن خود را گرفته، و از احرام خارج شده، و اعمال مكّه را انجام مي دهد. سپس متوجه مي شود كه براي تقصير، گرفتن ناخن به تنهايي كافي نبوده، و بايد مقداري از موي سر خود را نيز كوتاه مي كرده، وظيفه او چيست؟ آيا اعمال مكّه او صحيح است؟

جواب: چنانچه در مكّه متوجّه اين مطلب شود، تقصير را به طور كامل انجام مي دهد و احتياطاً طواف و سعي را اعاده مي كند و اگر بعد از خروج از مكّه متوجّه اين مطلب شد و امكان بازگشت ندارد، همان جا تقصير مي كند و حجّش صحيح است، و اگر بتواند موي خود را به مني مي فرستد تا در آنجا

ص: 806

دفن كنند.

7 تا 11 واجبات پنج گانه مكّه (بعد از مني)
واجبات پنج گانه
واجبات

مسأله 1158 بعد از انجام اعمال سه گانه «مني» واجب است براي انجام باقي مانده اعمال حج به مكّه بازگردد، و اعمال مكّه را، كه پنج چيز است، انجام دهد، و آنها عبارتند از:

1 «طواف حج» كه آن را «طواف زيارت» نيز مي نامند.

2 «نماز طواف حج».

3 «سعي بين صفا و مروه».

4 «طواف نساء».

5 «نماز طواف نساء».

اين پنج واجب را به همان كيفيّت كه در عمره تمتّع بيان كرديم بدون هيچ تفاوت بجا مي آورد، مگر در نيّت كه اينجا بايد به نيّت طواف حج و نماز و سعي آن باشد، سپس به نيّت طواف نساء و نماز آن.

مسأله 1159 حاجي مي تواند بعد از اعمال مني بلافاصله در همان روز عيد قربان به مكّه برود، و اعمال بالا را انجام دهد، و بهتر است كه از روز يازدهم تأخير نيندازد، و اگر تأخير انداخت از روز سيزدهم نگذرد، ولي تا آخر ماه ذي الحجّه نيز مي تواند اين اعمال را انجام دهد؛ هر چند احتياط

مستحب عدم تأخير از روز سيزدهم است.

مسأله 1160 اعمال مكّه را بايد بعد از اعمال مني (رمي جمره عقبه، قرباني و تقصير) بجا آورد؛ ولي چند گروه مي توانند قبل از رفتن به عرفات آنها را بجا آورند:

1 زنهايي كه ترس دارند هنگام بازگشت از مني گرفتار عادت ماهانه، يا وضع حمل گردند، و نتوانند در مكّه بمانند تا پاك شوند و اعمال خود را بجا آورند.

2 بيماراني كه نتوانند در ازدحام جمعيّت طواف و سعي را بجا آورند.

3 پير مردان يا پير زناني كه از

ص: 807

انجام اين اعمال هنگام بازگشت از مني به خاطر زيادي جمعيّت عاجز باشند، يا خوف خطر يا ضرر داشته باشند.

4 تمام كساني كه مي دانند بعد از مراجعت به علّتي قادر به انجام اين اعمال نيستند، و يا فوق العاده به زحمت مي افتند (و فرقي ميان طواف نساء و طواف حج در اين مسأله نيست).

مسأله 1161 در مواردي كه اين اعمال را مقدّم مي دارد احتياط واجب آن است كه محرم به احرام حج شود، سپس آنها را انجام دهد.

مسأله 1162 اگر بيمار بعد از بازگشت از «مني» بهبودي يابد، يا زن پاك باشد، و توانايي بر طواف و سعي پيدا كند، احتياط واجب آن است كه اعاده نمايد (هر چند قبل از رفتن به عرفات آن را انجام داده باشد).

مسأله 1163 طواف نساء بر مرد و زن، پير و جوان، متأهّل و مجرّد، و حتّي كودكان مميّز و خنثي واجب است، و بدون آن زن بر مرد و مرد بر زن حلال نمي شود، بلكه احتياط واجب آن است كه اگر كودك غير مميّز را به حج آورده، و محرم كرده اند، وليّ او همراه او طواف نساء را بجا آورد.

مسأله 1164 اگر «طواف نساء» را ترك كند، خواه از روي عمد باشد، يا جهالت، يا فراموشي، همسر بر او حرام است، تا بازگردد و طواف كند. و اگر بازگشت ممكن نيست، يا مشكل است، نايب بگيرد. و اگر از دنيا برود، وليّ او قضاي آن را به جا مي آورد.

مسأله 1165 اگر شخصي، طواف نساءهاي متعدّدي را ترك كرده باشد، يك طواف نساء براي همه آنها

ص: 808

كافي است، و در اين حكم (ترك طواف نساء) فرقي ميان زن و مرد و كودك نيست؛ زيرا طواف نساء بر همه لازم است، و بدون آن همسر براي او حلال نمي شود.

مسأله 1166 در عمره حجّ تمتّع طواف نساء واجب نيست، ولي در حجّ تمتّع و عمره مفرده طواف نساء واجب است.

مسأله 1167 طواف نساء و نماز آن ركن نيست، و ترك عمدي آن موجب باطل شدن حج نمي گردد، هر چند انجام آن در عمره مفرده و حجّ تمتّع واجب است، و اگر بجا نياورد همسر بر او حلال نمي شود؛ بلكه به خواستگاري رفتن و شاهد عقد شدن نيز بنابر احتياط واجب بدون طواف نساء جايز نيست.

مسأله 1168 طواف نساء را نمي توان بلافاصله بعد از طواف حج و قبل از سعي بجا آورد؛ بلكه بايد پس از اتمام سعي انجام شود؛ ولي اگر از روي فراموشي، يا ندانستن مسأله، آن را قبل از سعي بجا آورد صحيح است. همچنين تقديم سعي بر طواف زيارت (حج) و نماز آن در حال اختيار جايز نيست.

مسأله 1169 طواف نساء را در حال ضرورت، مثل ترس از حيض و عدم امكان اقامت در مكّه تا زمان پاكي از آن، مي توان قبل از سعي بجا آورد؛ ولي احتياط واجب آن است كه پس از آن هم نايبي بگيرد كه از طرف او انجام دهد.

مسأله 1170 هرگاه زني كه طواف حج و طواف نساء را بجا نياورده، گرفتار عادت ماهانه شود، و پيش از پاك شدن ناچار به ترك مكّه باشد (مثل اين كه كاروان مهلت نمي دهد تا پاك شود)

ص: 809

لازم است براي طواف حج و نماز آن نايب بگيرد، سپس خودش سعي را بجا آورد، سپس براي طواف نساء و نماز آن نايب بگيرد (همچنين كسان ديگري كه به سبب بيماري يا عذر ديگر قادر به انجام طواف و سعي نباشند بايد نايب بگيرند).

مسأله 1171 هرگاه طواف نساء را فراموش كند و از حج بازگردد، در صورت امكان بايد خودش برگردد و بجا آورد، و چنانچه ممكن نباشد، يا مشقّت داشته باشد نايب مي گيرد، و پس از آن كه نايب طواف نساء و نماز آن را انجام داد، مرد بر زن و زن بر مرد حلال مي شود.

مسأله 1172 كسي كه طواف واجب (اعمّ از طواف عمره، يا طواف حج، يا طواف نساء) را فراموش كند، و به وطن بازگردد، و با همسر خود نزديكي نمايد، هرگاه از روي فراموشي و جهل به مسأله باشد كفّاره ندارد، ولي اگر مسأله را مي دانسته و عمداً مرتكب آن شده بايد كفّاره بدهد، و كفّاره آن در محرّمات احرام گذشت. و مانند مسأله قبل عمل مي نمايد.

مسأله 1173 اگر بر اثر جهل به مسأله طواف را ترك كند، و به وطن خويش بازگردد، بايد حج را اعاده نمايد، و اگر طواف عمره بوده قرباني واجب نيست، ولي اگر طواف حج بوده احتياط واجب آن است كه قرباني كند.

مسأله 1174 با انجام اعمال سه گانه مني و اعمال پنج گانه مكّه، آنچه در احرام براي حاجي حرام بود در سه مرحله حلال مي شود:

1 بعد از تراشيدن يا كوتاه كردن موي سر، تمام محرّمات احرام، جز بوي خوش و همسر، حلال

ص: 810

مي شود.

2 پس از طواف زيارت و نماز طواف و سعي صفا و مروه، بوي خوش نيز حلال مي شود.

3 بعد از طواف نساء و نماز آن، همسر نيز بر او حلال مي شود.

مسأله 1175 كساني كه به خاطر عذري (مانند پيري، ترس از عادت ماهانه، بيماري و مانند آن) طواف زيارت و نساء را قبل از وقوف به عرفات انجام داده اند، بوي خوش و همسر بر آنها حلال نمي شود، بلكه تمام محرّمات احرام بعد از حلق يا تقصير بر چنين افرادي حلال مي گردد.

استفتائات اعمال بعد از مني

الف) مقدم داشتن اعمال پنج گانه مكّه

سؤال 1176 اگر نايب ترس از بيماري يا عادت ماهانه داشته باشد، آيا مي تواند اعمال حج را بر وقوفين و اعمال مني مقدّم دارد؟

جواب: مانعي ندارد.

سؤال 1177 اگر شخصي تنها نگراني او اين باشد كه پس از بازگشت از مني، بر اثر ازدحام جمعيّت نتواند طواف كند، آيا مي تواند اعمال مكّه را مقدّم دارد؟

جواب: احتياط آن است كه مقدّم بدارد، و بعداً اگر نتوانست براي طواف نايب بگيرد.

سؤال 1178 آيا شخصي كه ديگري او را به وسيله تخت هاي مخصوص طواف مي دهد، مي تواند اعمال مكّه را مقدّم دارد؟

جواب: اگر عذر ديگري ندارد، و در هر صورت بايد ديگري او را طواف دهد، نمي تواند اعمال مكّه را مقدّم بدارد.

سؤال 1179 حجّاج محترمي كه به واسطه عذرهايي اعمال مكّه را قبل از اعمال مني انجام مي دهند، آيا مي توانند سعي را بعد از بازگشتن از مني و بقيّه اعمال را قبل از آن بجا آورند؟

جواب: بايد همه

ص: 811

را قبلا انجام دهند.

سؤال 1180 تقديم اعمال مكّه براي معذورين جايز است، يا لازم؟

جواب: احتياط واجب آن است كه ترك نكند.

سؤال 1181 آيا كساني كه اعمال مكّه را مقدّم مي دارند، بايد نزديكترين زمان به وقت وقوف به عرفه را انتخاب كنند، يعني كمي قبل از حركت به سوي عرفات، يا اين كار لازم نيست؟

جواب: لازم نيست.

سؤال 1182 تشخيص عذر براي كساني كه اعمال مكّه را مقدّم مي دارند، بر عهده چه كسي است؟

جواب: تشخيص با خود مكلّف است.

سؤال 1183 كسي كه اعمال مكّه را قبل از وقوف به عرفات انجام مي دهد، آيا مي تواند طواف نساء را بعد از اعمال مني و بقيّه را قبل از وقوف به عرفات انجام دهد؟

جواب: لازم است همه را با هم انجام دهد.

سؤال 1184 شخصي كه مجاز است اعمال مكّه را قبل از وقوف به عرفات انجام دهد، اگر بر اثر جهل بدون احرام آن اعمال را بجا آورده باشد، چه حكمي دارد؟

جواب: بنابر احتياط واجب كفايت نمي كند، و بايد يا قبل از وقوف به عرفات آنها را با احرام اعاده كند، يا بعد از وقوف و اعمال مني آنها را بجا آورد.

ب) طواف نساء

سؤال 1185 آيا بر نايب لازم است علاوه بر طواف نساء كه به نيّت منوب عنه بجا مي آورد، براي خود نيز طواف نساء انجام دهد؟

جواب: واجب نيست.

سؤال 1186 نيّت نايب در طواف نساء چگونه است؟

جواب: احتياط آن است كه نيّت ما في الذّمه كند؛ هر چند مي تواند به نيّت منوب عنه انجام دهد.

سؤال 1187

ص: 812

آيا مي توان چند روز پس از سعي، طواف نساء را بجا آورد، يا بايد بلافاصله پس از سعي بجا آورد؟

جواب: تأخير انداختن طواف نساء مانعي ندارد.

سؤال 1188 شخصي پس از انجام فريضه حج ازدواج كرد، و خداوند به او فرزنداني عنايت فرمود. پس از آن متوجّه شد كه در حج، طواف نساء را ترك كرده است. اكنون وظيفه اش چيست؟ و همسر و فرزندانش چه حكمي دارند؟

جواب: در صورتي كه جاهل به مسأله بوده، فرزندانش حلال زاده هستند، ولي بايد طواف نساء را انجام دهد، و عقد ازدوجشان را بنابر احتياط واجب دوباره بخوانند.

سؤال 1189 مردي به همسرش گفت: «وظيفه من طواف نساء است، ولي تو بايد طواف رجال بجا آوري!» زن نيز به همين نيّت طواف كرد. آيا كفايت مي كند؟

جواب: چون منظورش انجام وظيفه مربوط به حج بوده، مانعي ندارد (هر چند چيزي به نام طواف رجال نداريم).

سؤال 1190 شخصي پس از بازگشت از مكّه شك مي كند كه طوافِ نساءِ حج يا عمره مفرده را بجا آورده يا نه، وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر اجمالا توجّه به وجوب طواف نساء داشته، مي گويد انجام داده ام، و اگر از وجوب آن اطّلاع نداشته، احتياط واجب آن است كه طواف نساء را انجام دهد، و اگر خودش نمي تواند، نايب بگيرد.

سؤال 1191 آيا ترك طواف نساء از روي جهل به مسأله، همانند ترك طواف زيارت حجّ و عمره است، كه بايد حج را اعاده نموده، و شتر قرباني نمايد؟

جواب: ترك طواف نساء حج را باطل نمي كند، و كفّاره هم ندارد؛ ولي تا زماني

ص: 813

كه آن را بجا نياورده همسر بر او حرام است، و بنابر احتياط واجب آميزش با همسرش كفّاره دارد؛ امّا در صورت فراموشي يا ندانستن مسأله كفّاره ندارد.

سؤال 1192 شخصي قبل از انجام طواف نساء با همسرش ملاعبه نموده، و از روي شهوت به او دست زده است. آيا كفّاره دارد؟

جواب: بنابر احتياط واجب كفّاره دارد؛ ولي در صورت فراموشي يا ندانستن مسأله كفّاره ندارد.

سؤال 1193 اگر نايب طواف نساء را بجا نياورد، آيا فقط همسر بر او حرام مي شود، يا علاوه بر آن ذمّه اش نيز مشغول است، كه حتّي اگر فوت كرده باشد بايد از طرف او قضا كنند؟

جواب: ذمّه او مشغول است؛ بايد خودش در حال حيات انجام دهد، و اگر نمي تواند نايب بگيرد.

سؤال 1194 آيا طواف نساء بر پير مردان و پير زناني كه عرفاً قادر بر آميزش جنسي نيستند و ازدواج نمي كنند، و نيز كساني كه عنين هستند، واجب است؟

جواب: همه بايد انجام دهند.

سؤال 1195 زن و شوهري به مكّه مشرّف شده، و مناسك را بجا آورده اند، ولي چون زن شوهرش را دوست نداشته، طواف نساء و نماز آن را ترك كرده، و شوهر هم آنها را بجا نياورده، و به وطن بازگشته اند. حكم اين زوجين از نظر محرميّت و زندگي در يك خانه چيست؟

جواب: اين زن و شوهر فقط نمي توانند با هم مناسبات و استمتاعات جنسي داشته باشند، تا زماني كه برگردند و طواف نساء و نماز آن را بجا آورند، و اگر خودشان نمي توانند، لازم است براي طواف نايب بگيرند؛ يعني از كساني

ص: 814

كه به مكّه مي روند خواهش كنند كه به نيابت از آنها طواف نساء و نماز آن را بجا آورند.

سؤال 1196 آيا منظور از اين كه مي فرماييد: «بدون طواف نساء زن بر مرد، و مرد بر زن حلال نمي شود». فقط آميزش جنسي است، يا ساير استمتاعات را هم شامل مي شود؟

جواب: ساير استمتاعات را نيز شامل مي شود.

سؤال 1197 هرگاه كسي كه طواف نساء را ترك كرده با همسرش آميزش كند و فرزندي به وجود آيد، آيا حلال زاده است و از آنها ارث مي برد؟

جواب: در هر حال فرزند او مشروع است، و از آنها ارث مي برد.

سؤال 1198 كسي كه طواف نساء را انجام نداده، و در اين حال زني را عقد كرده، آيا عقد او صحيح است؟

جواب: عقد او باطل است، و چنانچه علم به حكم داشته، آن زن بر او حرام ابدي مي شود.

سؤال 1199 كسي كه طوافِ نساءِ عمره مفرده را بجا نياورده، و پس از آن حجّ اِفراد بجا آورده است، آيا طوافِ نساءِ حجّ اِفراد كفايت مي كند؟

جواب: آري كفايت مي كند.

سؤال 1200 شخصي طواف نساء عمره مفرده را فراموش كرده، و براي عمره تمتّع محرم شده است. طواف مذكور را پس از انجام عمره تمتّع بجا آورد، يا قبل از آن؟

جواب: مي تواند بعد از انجام اعمال عمره تمتّع بجا آورد، و اگر تأخير بيندازد طواف نساء حجّ كافي است.

سؤال 1201 خانمي كه اعمال مكّه را بر وقوف عرفات مقدّم داشته، بعد از انجام سعي حائض مي گردد. شوهرش در همان زمان به نيابت

ص: 815

از او طواف نساء را انجام مي دهد. آيا اين نيابت صحيح است؟

جواب: چنين نيابتي صحيح نيست. زيرا تقديم اعمال مكّه براي كسي جايز است كه خودش بخواهد آن را انجام دهد.

سؤالات ديگر

سؤال 1202 آيا بعد از اعمال مني و قبل از اعمال پنج گانه مكّه مي توان طواف مستحبّي انجام داد؟ پس از احرام عمره تمتّع و قبل از انجام اعمال آن چطور؟

جواب: احتياط ترك طواف مستحبّي در اين دو حال است.

سؤال 1203 كساني كه مي توانند در مشعر در شب عيد وقوف اضطراري نمايند،پس از وقوف به مني آمده و رمي جمره عقبه نموده اند، آيا جايز است

پس از رمي براي قرباني به كسي وكالت دهند، و قبل از انجام ذبح تقصير نموده، و براي انجام طواف و اعمال مكّه همان شب عيد به مكّه بيايند؟

جواب: جايز است.

سؤال 1204 اگر شخصي بعد از اتمام حجّ تمتّع از مكّه خارج شود، و بخواهد دوباره به مكّه بازگردد، آيا لازم است محرم شود، و دوباره اعمال عمره را انجام دهد؟

جواب: هرگاه در همان ماه قمري برگردد احرام لازم نيست.

سؤال 1205 آيا خروج از مكّه بعد از اعمال مني و قبل از اعمال مكّه، جايز است؟

جواب: مانعي ندارد.

سؤال 1206 حجّاجي كه از مني باز مي گردند، و هنوز طواف واجب را بجا نياورده اند، آيا مي توانند طواف مستحبّي بجا آورند؟

جواب: احتياط آن است كه تا اعمال واجب را انجام نداده، طواف مستحبّي نكنند.

سؤال 1207 خانمي به همراه شوهرش به سمت جمرات حركت كرد. بر اثر شلوغي و ازدحام شوهرش را گم كرده، و

ص: 816

بخاطر شدّت اضطراب و ترس شوكّه شده، و از هوش مي رود. مأمورين او را به بيمارستان منتقل نموده، و پس از چند روز در بيمارستان پيدا مي شود، در حالي كه قادر بر سخن گفتن نبوده، و نمي توانسته بقيّه اعمالش را بجا آورد. به شوهرش مي گويند: «اعمال همسرت را انجام بده»، و حتّي از او سؤال مي كنند كه آيا انجام دادي؟ جواب مي دهد: «آري، انجام دادم». البتّه او هم پس از جريان همسرش ناراحت و مضطرب بوده، و هوش و حواس كاملي نداشته است.

پس از مراجعت به ايران قسم ياد مي كند كه اعمال نيابتي را بجا نياورده ام. حجّ آن خانم چه حكمي دارد؟ اكنون وظيفه اش چيست؟

جواب: چنانچه اعمال روز عيد (رمي جمره، قرباني، تقصير) را بجا آورده، و اعمال مكّه را انجام نداده، در صورت امكان خودش به مكّه برود و آن اعمال را بجا آورد، و اگر ممكن نيست، نايب بگيرد، و در فرض سؤال كه صورت اضطرار است كفّاره اي به سبب عدم بيتوته در مني لازم نيست، و نسبت به عدم انجام رمي جمرات، در سال بعد قضا كند، و اگر خودش نمي تواند برود، نايب بگيرد.

12 توقّف شبانه (بيتوته) در مني
بيتوته در مني
بيتوته

مسأله 1208 شخصي كه بدون عذر در نيمه اوّل شب در مني نبوده، بايد نيمه دوم شب را در مني بيتوته كند.

مسأله 1209 نيمه شب از اوّل غروب آفتاب تا طلوع صبح محاسبه مي شود.

مسأله 1210 واجب است حاجي شب يازدهم و دوازدهم را در مني بماند (و در بعضي از مواقع، شب سيزدهم نيز واجب مي شود) و اگر در اين شبها

ص: 817

در غير مني باشد بايد كفّاره بدهد (به شرحي كه در مسائل آينده خواهد آمد).

مسأله 1211 كافي است نيمي از شب را در آنجا بماند؛ خواه نيمه اوّل باشد، يا دوّم.

مسأله 1212 مانعي ندارد كه حاجي شب يازدهم بعد از نيمه شب براي انجام اعمال مكّه به مكّه بيايد، يا همان روز عيد بعد از انجام اعمال سه گانه مني به مكّه بيايد، و تا نيمه شب بازگردد، كه بيتوته مني انجام شود.

مسأله 1213 بيتوته در مني نيز مانند ساير اعمال حجّ نيّت و قصد قربت مي خواهد، و كافي است در قلبش نيّت كند كه براي انجام حجّ تمتّع از حَجّة الاسلام، يا حجّ مستحبي شب را در مني مي ماند.

مسأله 1214 هرگاه كسي از روي اضطرار و ناچاري از بيتوته در مني خودداري كند گناهي بر او نيست و كفّاره هم ندارد، و حجّش نيز صحيح است.

مسأله 1215 چند طايفه از بيتوته در مني معاف هستند:

1 پير مردان، پيرزنان، بيماران و پرستاران شان، كه ماندن در مني براي آنها مشقّت شديد دارد.

2 مسؤولان و خدمه كاروانها، در صورتي كه ناچار باشند براي حلّ مشكلات زوّار به مكّه بيايند.

3 كساني كه از ازدحام جمعيّت هنگام بازگشت عمومي خوف ضرر يا خطر دارند.

4 كساني كه در مكّه در تمام شب مشغول انجام اعمال طواف يا عبادت ديگري باشند، و جز براي ضروريّات خود كار ديگري انجام ندهند، ولي در غير مكّه كافي نيست.

5 كساني كه براي انجام مناسك به مكّه آمده، و قبل از طلوع فجر به مني بازگردند.

6 كساني كه مي ترسند اگر

ص: 818

در مني بمانند اموال قابل توجّه آنها در مكّه از بين برود.

مسأله 1216 بيتوته كردن در دامنه كوههاي اطراف مني به خصوص در موقع ازدحام مانعي ندارد.

بيتوته شب سيزدهم

مسأله 1217 سه طايفه بايد شب سيزدهم را نيز در مني بمانند، و در روز سيزدهم جمرات سه گانه را (بنابر احتياط واجب) رمي كنند:

1 كسي كه در احرام خود مرتكب صيد حيواني شده است.

2 كسي كه در احرام با همسرش نزديكي كرده باشد.

3 كسي كه روز دوازدهم از مني كوچ نكند تا آفتاب غروب كند و شب فرا رسد. در اين سه صورت ماندن شب سوّم در مني واجب است، و در غير اين سه صورت مي تواند روز دوازدهم بعد از ظهر به مكّه بازگردد.

مسأله 1218 كسي كه در احرام عمره تمتّع از صيد و نزديكي با همسرش اجتناب نكرده، نيز بايد شب سيزدهم را در مني بماند، بنابراين حكم مذكور اختصاص به احرام حج ندارد.

مسأله 1219 اگر حاجي قبل از غروب آفتاب شب سيزدهم از مني خارج شده و بعد از غروب براي كاري به مني بازگشته، واجب نيست شب سيزدهم را بماند و روز آن رمي كند.

بازگشت از مني
اشاره

مسأله 1220 بازگشت از مني در روز دوازدهم بايد بعد از اذان ظهر باشد؛ ولي كساني كه در روز سيزدهم كوچ مي كنند قبل از ظهر نيز جايز است.

مسأله 1221 اگر صبح دوازدهم از مني كوچ كند و به مكّه بيايد، كار خلافي كرده، و احتياط واجب آن است كه اگر مي تواند به مني بازگردد.

مسأله 1222 زنان نيز بايد بعدازظهر روز دوازدهم از مني كوچ كنند. حتّي اگر

ص: 819

از رمي در روز معذور بوده، و در شب دوازدهم رمي كرده اند، بنابر احتياط واجب نمي توانند قبل از ظهر از مني كوچ كنند؛ مگر اين كه از ماندن تا بعد از ظهر معذور باشند.

كفّاره ترك بيتوته در مني

مسأله 1223 كسي كه بيتوته واجب مني را ترك كند، احتياط واجب آن است كه براي هر شب يك گوسفند قرباني كند.

مسأله 1224 كساني كه در زمين هاي متّصل به مني، كه از مني نيست، در شب يازدهم و دوازدهم بيتوته مي كنند بايد كفّاره بدهند، و براي هر شب، بنابر احتياط واجب، يك گوسفند قرباني كنند؛ هر چند معتقد بوده اند كه آنجا جزء مني است، يا به گفته اشخاص محلّي مطمئن شده بودند.

مسأله 1225 در وجوب قرباني فرقي نيست بين آن كه از روي علم و عمد بيتوته را ترك كرده باشد، يا از روي فراموشي، يا ناآگاهي از مسأله شرعي.

مسأله 1226 كساني كه در تمام شب در مكّه مشغول عبادت بوده، و به مني نيامده اند، قرباني بر آنها واجب نيست.

استفتائات بيتوته

سؤال 1227 شخصي قصد دارد بعد از انجام اعمال سه گانه مني، جهت انجام اعمال پنج گانه به مكّه برود، ولي مي داند اگر به مكّه برود چند ساعت از بيتوته ابتداي شب مني را درك نمي كند. وظيفه اش چيست؟

جواب: با توجّه به اين كه بيتوته نصف دوّم شب نيز كافي است، اشكالي ندارد.

سؤال 1228 شخصي در شب يازدهم و دوازدهم در مسجدالحرام به عبادت مشغول مي شود. با توجّه به اين كه بايد تمام شب را مشغول عبادت باشد، چنانچه بر اثر خستگي مرتّباً چرت بزند و بيدار

ص: 820

شود، چه حكمي دارد؟

جواب: هرگاه به قدري چرت بزند كه صدق نكند تمام شب را مشغول عبادت بوده كافي نيست، و بايد كفّاره بدهد.

سؤال 1229 آيا اشتغال به عبادت در شبهاي يازدهم و دوازدهم، در پشت بام مسجدالحرام كافي است؟

جواب: عبادت در هر جاي مكّه كافي است.

سؤال 1230 كساني كه از رمي جمرات در روز معذور هستند، آيا مي توانند شب دوازدهم رمي روز دوازدهم را انجام دهند و به مكّه بروند، يا بايد صبر كنند همراه ديگر حجّاج بعد از ظهر روز دوازدهم كوچ نمايند؟

جواب: احتياط واجب صبر كردن است.

سؤال 1231 شخصي در شب دوازدهم پس از نيمه شب از مني به مكّه مي رود، و روز بعد براي رمي جمرات به مني باز مي گردد. آيا لازم است قبل از ظهر به مني بازگردد؟ يا چون وظيفه اي غير از رمي ندارد، بعد از ظهر هم مي تواند بيايد؟

جواب: احتياط واجب آن است كه قبل از ظهر به مني بيايد، و بعد از ظهر حركت كند.

سؤال 1232 مدير كاروان زنها را قبل از ظهر دوازدهم از مني خارج نموده است. وظيفه كساني كه از مسأله اطّلاع نداشته اند، يا اگر متوجّه بودند نمي توانستند بدون همراهان و مدير كاروان در مني بمانند، چيست؟

جواب: با توجّه به اين كه عذر داشته اند، مانعي ندارد.

سؤال 1233 سابقاً فرموديد شخصي كه نصف اوّل شب را در مني نبوده واجب است نصف دوم را در مني بماند. آيا چنين شخصي كفّاره هم بايد بپردازد؟

جواب: كفّاره ندارد.

سؤال 1234 اين جانب مدير كاروان هستم. چندين سال قبل

ص: 821

به اتّفاق اعضاي كاروان در جايي كه يقين داشتم جزء مني است مستقر شديم، و شبهاي يازدهم و دوازدهم را در آنجا بسر برديم. سالهاي بعد يقين كردم كه آنجا جزء مني نبوده است. با توجّه به اين مطلب، لطفاً بفرمائيد:

الف) آيا كفّاره اي بر من و ساير حجّاج واجب است؟

ب) در صورتي كه كفّاره واجب باشد، آيا كفّاره ساير حجّاج هم بر عهده من است؟

ج) آيا لازم است اين مطلب را به اعضاي كاروان اطّلاع دهم؟

جواب: كفّاره ترك بيتوته بنابر احتياط واجب بر خود شما لازم است، ولي اعلان به ديگران لازم نيست؛ امّا اگر آنها با خبر شوند و كفّاره بدهند، شما بايد آنها را راضي كنيد. ضمناً دامنه هاي كوههاي اطراف مني، جزء مني است.

سؤال 1235 علامت گذاري حدود مني در سالهاي قبل، با آنچه اكنون توسّط حكومت عربستان صورت گرفته متفاوت است. اينجانب، كه مدير كاروان هستم، در سالهاي قبل به اتّفاق كاروان در قطعه زميني بيتوته كرديم كه طبق علامت گذاري قديم جزء مني بوده، و طبق علامت گذاري فعلي خارج از مني محسوب مي شود. تكليف ما نسبت به اين مسأله چيست؟ آيا لازم است به اطّلاع حجّاج برسانم؟

جواب: اگر در محلّي بيتوته كرده ايد كه يقين داشته ايد جزء مني است، تا يقين به خلاف آن پيدا نكنيد كفّاره اي به شما تعلّق نمي گيرد، و در اين صورت اعلان به ساير حجّاج لازم نيست؛ و علامت گذاريهاي فعلي قابل قبول است.

13 رمي جمرات در روزهاي يازدهم و دوازدهم
رمي جمرات
رمي جمرات

مسأله 1236 در روز يازدهم و دوازدهم، كه رمي هر سه جمره واجب است، بايد ترتيب را ميان جمرات رعايت

ص: 822

كند؛ يعني اوّل «جمره اولي» بعد «جمره وسطي» و سپس «جمره عقبه» را كه آخرين جمره است سنگ بزند. (اين مربوط به روز يازدهم و دوازدهم است؛ ولي در روز دهم، يعني روز عيد، فقط جمره عقبه را رمي مي كند). تمام اين سه جمره علامت دارد، و نام آنها روي تابلوها نوشته شده است.

مسأله 1237 هرگاه ترتيب را در رمي جمرات رعايت نكرد، بايد برگردد و طوري بجا آورد كه ترتيب حاصل شود؛ امّا اگر چهار سنگ يا بيشتر به هر كدام به ترتيب زده باشد، لازم نيست از اوّل شروع كند، بلكه بر مي گردد و باقيمانده را به ترتيب مي زند، و اگر كمتر از چهار سنگ زده از اوّل شروع مي كند، و به هر كدام هفت سنگ مي زند، و اگر از يكي از جمرات سه سنگ يا كمتر ترك كرده، فقط همان را تكميل مي كند، و چيز ديگري بر او واجب نيست.

مسأله 1238 اگر عمداً ترتيب را رعايت نكرد، احتياط واجب آن است كه برگردد و از آغاز شروع كند، و فرقي ميان چهار سنگ، يا كمتر از آن نيست.

مسأله 1239 بر اشخاصي كه بايد شب سيزدهم در مني بمانند، واجب است روز سيزدهم رمي جمرات كنند.

مسأله 1240 ترك عمدي رمي جمرات گناه و معصيت است، ولي موجب بطلان حج نمي شود.

مسأله 1241 در هر روز از اين روزها بايد به هر يك از جمرات هفت سنگ ريزه پرتاب كند، و چگونگي رمي و شرايط و واجبات آن در اعمال روز عيد قربان (رمي جمره عقبه) گذشت.

مسأله 1242 وقت رمي جمرات از

ص: 823

اوّل طلوع آفتاب است تا غروب آفتاب، و در شب جايز نيست.

مسأله 1243 كساني كه از رمي جمرات در روز معذورند، مثل بيماران و كساني كه ترس از ازدحام جمعيّت دارند و مانند آنها، مي توانند شب قبل، يا شب بعد رمي كنند.

مسأله 1244 ترتيب در رمي جمرات واجب است؛ يعني ابتدا جمره اولي، و بعد از آن جمره وسطي، و سپس جمره عقبه را رمي كند.

مسأله 1245 اگر ترتيبي را كه در مسأله قبل گفته شد رعايت نكرد، بايد دوباره آنچه را بر خلاف ترتيب بجا آورده تكرار كند، به طوري كه ترتيب حاصل گردد. مثلا اگر اوّل جمره وسطي را رمي كرده و بعد جمره اولي را، كافي است جمره وسطي را دوباره رمي كند، و پس از آن جمره عقبه را رمي نمايد، و لازم نيست رمي جمره اولي را تكرار كند.

مسأله 1246 در آنچه كه در مساله قبل گفته شد، تفاوتي نيست بين آن كه عمداً بر خلاف ترتيب عمل كرده باشد، يا از روي فراموشي، يا ندانستن مسأله باشد. در هر صورت بايد ترتيب حاصل شود.

مسأله 1247 رعايت ترتيب در تمام هفت سنگ لازم نيست، بلكه در چهار سنگ اوّل واجب است، بنابراين اگر چهار سنگ به جمره اولي، سپس چهار سنگ به جمره وسطي بيندازد، و بعد از آن جمره عقبه را رمي كند، ترتيب مراعات شده است؛ هر چند در باقيمانده ترتيب رعايت نشود، ولي احتياط آن است كه باقيمانده را نيز با ترتيب بزند؛ امّا عمداً اين كار را نكند.

مسأله 1248 اگر در يكي از روزها رمي جمرات را فراموش كند،

ص: 824

واجب است روز بعد قضاي آن را بجا آورد، و اگر دو روز را فراموش نمايد، بايد در روز سوّم قضاي آن دو روز را نيز انجام دهد. همچنين اگر عمداً ترك كرده باشد.

مسأله 1250 اگر برخي از جمرات رمي نشود، قضاي آن هم لازم است، بنابراين اگر روز يازدهم جمره اولي را رمي كرده، و دو جمره ديگر را رمي نكرده باشد، روز بعد بايد قضاي آن را بجا آورد.

مسأله 1251 اگر روز بعد متوجّه شود كه روز قبل جمرات را برخلاف ترتيب لازم رمي كرده، بايد قضاي آن را به گونه اي انجام دهد كه ترتيب حاصل شود.

مسأله 1252 اگر به هر يك از جمرات چهار سنگ پرتاب كرده، و در روز بعد يادش بيايد، بايد روز بعد باقيمانده را قضا كند، و بهتر است قضا را مقدّم بدارد.

مسأله 1253 اگر كسي رمي جمرات سه گانه را فراموش كند، و از مني به مكّه برود، چنانچه تا روز سيزدهم متوجّه شود بايد برگردد و انجام دهد، و در صورتي كه خودش نتواند، بايد نايب بگيرد، و اگر بعد از روز سيزدهم متوجّه شود، يا عمداً آن را به تأخير اندازد، بايد خودش يا نائبش در سال بعد در همان ايّام قضا نمايد، و حجّش صحيح است.

مسأله 1254 اگر رمي جمرات را فراموش كند، و زماني يادش بيايد كه از مكّه خارج شده، واجب است خودش در سال بعد قضاي آن را بجا آورد، و در صورت عدم امكان، كسي براي او نيابت كند.

مسأله 1255 حكم كسي كه رمي بعضي از جمرات را فراموش كند (نه تمام آنها

ص: 825

را) همانند كسي است كه تمام آنها را فراموش كرده، كه در مسائل بالا روشن شد؛ بلكه كسي كه كمتر از هفت سنگ در تمام جمرات يا بعضي از آنها انداخته، همين حكم را دارد؛ (بنابر احتياط واجب).

مسأله 1256 اشخاصي كه معذور از انداختن سنگ هستند، مانند بيماران، اطفال، معلوليني كه قادر بر رمي نيستند، افراد بيهوش، كساني كه از شدّت ضعف توانايي بر رمي ندارند، و مانند آنها، بايد نايب بگيرند، و اگر از نايب گرفتن هم عاجز باشند، مثل اطفال و افراد بيهوش، وليّ آنها يا شخص ديگري، به نيابت از آنها رمي جمرات مي كند، و در سال بعد نايب مي گيرند.

مسأله 1257 هرگاه پس از انجام رمي توسّط نائب، عذر برطرف شود و وقت باقي باشد، احتياط آن است كه خودش دوباره انجام دهد.

مسأله 1258 چنانچه بيمار مأيوس از بهبودي خود باشد، يا معذور نااميد از برطرف شدن عذر گردد، واجب است نايب بگيرد، و اگر مأيوس نيست احتياطاً صبر كند.

مسأله 1259 اگر شخصي معذور از رمي باشد، و اطرافيان او مأيوس از برطرف شدن عذرش باشند، بايد با اجازه او برايش نايب بگيرند، و بدون اذن كافي نيست.

شك در رمي

مسأله 1260 هرگاه بعد از گذشتن روزي كه رمي در آن روز واجب است، شك كند كه آن را انجام داده، يا نه (مثلا روز يازدهم شك كند رمي روز عيد را بجا آورده، يا نه؟) به شك خود اعتنا نمي كند.

مسأله 1261 هرگاه پس از پرتاب سنگ شك كند كه صحيح پرتاب كرده يا نه، اعتناء نمي كند.

مسأله 1262 اگر موقع رمي جمره عقبه شك

ص: 826

كند جمره اولي يا وسطي يا هر دو را رمي كرده يا نه؟ يا صحيح انجام داده يا نه؟ اعتنا به شك نمي كند.

مسأله 1263 هرگاه قبل از شروع رمي جمره دوّم، شك كند كه هفت سنگ به جمره اوّل پرتاب كرده يا كمتر، بايد برگردد و كسري احتمالي را جبران كند تا يقين به رمي هفت سنگ پيدا كند، هر چند از عمل منصرف شده باشد.

مسأله 1264 هرگاه بعد از شروع به رمي جمره بعدي، در تعداد سنگهايي كه به جمره قبل زده شك كند، چنانچه يقين داشته باشد كه چهار سنگ به جمره قبلي پرتاب كرده و نسبت به سه سنگ ديگر مشكوك باشد، احتياط واجب آن است كه مقدار مشكوك را به جا آورد، هر چند بعد از تكميل رمي جمره بعدي باشد، و اگر در كمتر از چهار سنگ شك كند، تا مقدار چهار سنگ را اعتنا نكند و بگويد انشاء الله بجا آورده ام، و سه سنگ ديگر بزند؛ بنابر احتياط واجب.

مسأله 1265 هرگاه بعد از فراغت از رمي جمرات سه گانه، يقين پيدا كند كه يك، يا دو، يا سه سنگ، از يكي از سه جمره ناقص شده، بايد به هر مقدار كه احتمال نقصان مي دهد به هر سه جمره بيندازد، و اگر يقين كند به

يكي از جمرات كمتر از چهار سنگ زده، احتياط واجب آن است كه همه را از سر بگيرد.

مسأله 1266 اگر بعد از گذشتن وقت هر سه روز، يقين كند كه در يك روز رمي نكرده، ولي دقيقاً نداند كه كدام روز بوده، كافي است يك روز را به

ص: 827

نيّت ما في الذّمّه قضا كند.

استفتائات رمي جمرات

سؤال 1267 آيا زنها و مراقبين آنها، و افراد ناتواني كه مجازند بعد از نيمه شب از مشعر الحرام به مني بروند، مي توانند شبانه رمي كنند؟

جواب: اگر از رمي در روز معذورند مي توانند شب رمي كنند؛ بلكه زنها مطلقاً مجازند شبانه رمي نمايند.

سؤال 1268 آيا مي توان بدون عذر در شب رمي كرد، يا كافي نيست؟

جواب: رمي در شب بدون عذر جايز نيست، و چنانچه بدون عذر رمي در روز را ترك نمايد گناه كرده، و رمي او صحيح نيست، ولي تمام كساني كه احساس خطري در روز مي كنند، مي توانند شبانه رمي كنند.

سؤال 1269 آيا مي توان زنها را شب دهم بعد از نيمه شب از مشعر به مني آورد و همان شب آنان را به جمره عقبه برد تا رمي كنند، سپس شب دوازدهم هم رمي روز يازدهم را انجام دهند و هم رمي روز دوازدهم را بجا آورند، مخصوصاً كه ازدحام و خطرات احتمالي وجود دارد؟

جواب: اين كار اشكالي ندارد.

سؤال 1270 كساني كه از رمي در روز معذورند، آيا لازم است نايب بگيرند تا رمي در روز انجام شود، يا مي توانند خودشان در شب رمي كنند؟

جواب: تا بتوانند در شب رمي كنند، نايب گرفتن اشكال دارد.

سؤال 1271 شخصي جهت رمي جمرات نايب شده است. آيا مي تواند شبانه رمي نيابتي را انجام دهد؟ همچنين كسي كه در تمام مناسك حج نايب شده، و از ابتدا مي دانسته كه نمي تواند رمي كند، يا نمي تواند در روز رمي نمايد، يا نسبت به رمي در

ص: 828

روز كوتاهي مي كند، حكمش چيست؟

جواب: نايب بايد اعمال اختياري حج را انجام دهد، و اگر معذور باشد نمي تواند نايب شود. البتّه عذرهايي كه به طور طبيعي گاه در حج پيش مي آيد مانع نيابت نيست، و كسي كه در رمي نايب شده بايد در روز رمي كند. مسامحه و كوتاهي در رمي موجب بطلان نيابت نمي شود، هر چند در فرض سؤال جايز نيست.

سؤال 1272 شخصي كه نمي تواند رمي جمرات كند و معذور است، آيا مي تواند كسي را به عنوان نايب اختيار كند كه او هم از رمي در روز معذور است؟ آيا بودن يا نبودن كسي كه بتواند رمي را در روز انجام دهد در حكم مسأله تأثير دارد؟

جواب: در صورت امكان بايد كسي را نايب كند كه در روز رمي نمايد.

سؤال 1273 فرموده ايد: «رمي در شب دهم براي زنان جايز است، خواه توانايي رمي در روز را داشته باشند يا نه». آيا با اين حال زنان مي توانند نايب شوند؟

جواب: نيابت آنها مانعي ندارد، و در شب رمي مي كنند.

سؤال 1274 هرگاه مردي كه قادر است رمي را در روز انجام دهد، نايب زني در رمي جمرات شود، آيا مي تواند رمي زن را در شب انجام دهد؟

جواب: بايد رمي را در روز انجام دهد.

سؤال 1275 هرگاه افرادي صبح روز دهم بر اثر ازدحام جمعيّت از رمي معذور باشند، ولي اطمينان دارند كه بعد از ظهر خلوت مي شود و قادر بر رمي خواهند بود، آيا چنين افرادي مي توانند صبح نايب بگيرند؟

جواب: اگر مي توانند در عصر همان

ص: 829

روز رمي كنند، نمي توانند نايب بگيرند.

سؤال 1276 افرادي كه از انجام آن دسته از مناسك حج معذورند كه حتّي ترك عمدي آن ضرري به حج نمي زند، مانند رمي جمرات در روز يازدهم و دوازدهم، و بيتوته در مني در شبهاي مذكور، آيا چنين اشخاصي مي توانند نايب شوند؟

جواب: چنانچه عذرهاي مذكور از ابتداي نيابت وجود داشته باشد نمي توانند نايب شوند؛ ولي عذرهايي كه گاه در حج پيش مي آيد، مانع از نيابت نيست.

سؤال 1277 كسي كه به نيابت از ديگري رمي جمره مي كند، آيا كافي است پس از رمي هر جمره براي خودش، به نيابت از ديگري آن جمره را رمي كند، هر چند از چندين نفر نيابت داشته باشد؟ يا بايد ابتدا هر سه جمره را به قصد خود رمي كند، سپس به نيّت هر يك از كساني كه از آنها نيابت كرده به شكل بالا عمل كند؟

جواب: هر دو صورت صحيح است.

سؤال 1278 خانمي كه احتمال مي دهد بجا آوردن رمي جمرات باعث شروع عادت ماهيانه اش شود، آيا صرف اين احتمال مجوّز نايب گرفتن جهت رمي شود؟

جواب: اگر در اثر آن به مشقّت مي افتد عذر محسوب مي شود، و مي تواند نايب بگيرد، و اگر مشقّتي براي او ندارد نبايد نايب بگيرد.

سؤال 1279 شخصي بر اثر كسالت و بيماري، براي رمي جمرات در روزهاي يازدهم و دوازدهم نايب گرفته، و در روز سيزدهم كه بهبود يافته براي قضاي رمي جمرات بدين شكل عمل كرده است: «ابتدا جمره عقبه را رمي كرده، سپس از جمره اولي شروع كرده، و براي هر

ص: 830

دو روز چهارده سنگ پشت سر هم زده، سپس چهارده سنگ به جمره وسطي زده، و بعد از آن چهارده سنگ به جمره عقبه پرتاب كرده» و اكنون به وطنش بازگشته است، وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر كسالت داشته و معذور بوده، و نايب گرفته، و نايب به وظيفه اش عمل كرده عمل او صحيح بوده، و نياز به قضا نداشته است، و در هر صورت، تكرار به شكلي كه نوشته ايد صحيح نيست.

سؤال 1280 شخصي روز سيزدهم متوجّه مي شود كه رمي جمره عقبه را در روز عيد غلط انجام داده است. آيا پس از قضاي رمي جمره عقبه لازم است رمي روز يازدهم و دوازدهم را نيز تكرار كند؟

جواب: لازم نيست.

سؤال 1281 كسي كه موفّق به ذبح قرباني نشده، و حلق يا تقصير نيز نكرده، مي تواند رمي روز يازدهم را انجام دهد؟

جواب: مانعي ندارد.

سؤال 1282 آيا رمي جمرات از طبقه دوم جايز است؟

جواب: به هنگام ازدحام جمعيّت مانعي ندارد؛ بلكه در غير ازدحام نيز جايز است.

سؤال 1283 شخصي به هنگام رمي جمرات در تعداد سنگهايي كه پرتاب كرده شك مي كند، سپس آن مقدار را رها كرده، از اوّل شروع مي نمايد. آيا رمي او صحيح است؟

جواب: اشكالي ندارد؛ هر چند با زدن مقدار قطعي باقيمانده، وظيفه او تمام است و بقيّه اضافه بوده است.

سؤال 1284 گاه سنگريزه هاي موجود در مشعر را از خارج مشعر مي آورند، و در آنجا مي ريزند، ولي معلوم نيست كه از حرم است، يا خارج حرم. رمي با آنها چه حكمي دارد؟

جواب: در صورت شك

ص: 831

اعتنا نكنيد، و اگر يقين داشته باشيد كه از خارج مشعر آورده اند از آنها براي رمي استفاده نكنيد، مگر اين كه مدّتي بماند و جزء مشعر محسوب شود.

سؤال 1285 آيا پرتاب بيش از هفت سنگ، اشكالي براي رمي ايجاد مي كند؟

جواب: اگر از اوّل قصد زيادتر از هفت سنگ را به عنوان انجام وظيفه شرعي داشته صحيح نيست، و بايد رمي را دوباره انجام دهد؛ ولي اگر بعد از تمام شدن هفت سنگريزه، اضافه زده ضرري ندارد.

فصل سيزدهم: احكام مصدود و محصور

احكام مصدود و محصور
احكام

مسأله 1286 «مصدود» به كسي گفته مي شود كه شخصي (خواه دشمن، يا مأمور دولت) او را بعد از احرام براي عمره يا حج، از انجام اعمال باز دارد. و «محصور» به كسي گفته مي شود كه بر اثر بيماري يا شكستگي اعضا، يا مجروح شدن، و امثال آن نتواند اعمال حج يا عمره را بجا آورد.

مسأله 1287 كسي كه احرام عمره يا حج بست، بايد عمره و حج را تمام كند، و اگر انجام ندهد به احرام باقي خواهد ماند، ولي اگر مصدود يا محصور شد، بايد به دستورهاي آينده عمل كند تا از احرام بيرون آيد.

مسأله 1288 شخصي كه محرم به احرام «حج» يا «عمره» شود، و دشمن يا فرد ديگري، مانند مأموران دولت، يا سارقين، يا غير آنها، او را از رفتن به مكّه باز دارند، و راه ديگري براي رفتن به مكّه نداشته باشد، يا اگر راهي باشد هزينه آن را ندارد، در همان جا يك قرباني مي كند و از احرام خارج مي شود، و احتياط آن است كه قرباني را به قصد خروج از احرام انجام دهد.

ص: 832

همچنين احتياط آن است كه موي سر خود را كوتاه كند، و اگر دسترسي به قرباني پيدا نكرد، همان جا نيّت خارج شدن از احرام مي كند، و احتياط آن است كه به جاي قرباني، ده روز (به شرحي كه قبلا گفته شد) روزه بگيرد، و اگر در آنجا به آن صورت نتوانست بگيرد، تمام آن را در بازگشت روزه بگيرد.

مسأله 1289 اگر كسي با احرام عمره وارد مكّه شد، و دشمن، يا كس ديگري او را از انجام اعمال باز داشت، حكم مسأله قبل را دارد.

مسأله 1290 هرگاه شخصي را به خاطر بدهكاري، يا اتّهام ديگري زنداني كنند، يا به ظلم حبس نمايند، حكم مسأله سابق را دارد.

مسأله 1291 اگر بعد از احرام، براي رفتن به مكّه، يا اجازه بجا آوردن اعمال پولي مطالبه كنند، چنانچه تمكّن دارد بايد بپردازد؛ مگر اين كه موجب عسر و حرج گردد، و اگر تمكّن ندارد، يا حرجي است، حكم «مصدود» را دارد.

مسأله 1292 اگر يك راه بسته باشد، و راه ديگري هست كه مي تواند از آن برود، و هزينه آن را هم دارد، به احرام باقي مي ماند تا از آن راه برود، و چنانچه از آن راه رفت و به اعمال حج نرسيد، با انجام عمره مفرده از احرام خارج مي شود.

مسأله 1293 هرگاه شخص مصدود خوف داشته باشد كه اگر از راه ديگر برود به حج نمي رسد، نمي تواند به صرف خوف، اعمال مصدود را انجام دهد و از احرام خارج گردد؛ بلكه وظيفه اش آن است كه از آن راه برود، و زماني كه وقت اعمال حج

ص: 833

گذشت با عمره مفرده از احرام خارج گردد.

مسأله 1294 مصدود شدن به جلوگيري از آمدن به مكّه بعد از احرام، يا آمدن به مكّه و ممنوع شدن از انجام همه اعمال حج بر اثر زندان و بازداشت يا هر عامل ديگر، و يا ممنوع شدن از وقوف به عرفات و مشعر حاصل مي شود. امّا اگر تنها از اعمال مني ممنوع گردد براي رمي و قرباني نايب مي گيرد، سپس موي سر را مي تراشد يا كوتاه مي كند، و از احرام بيرون مي آيد، و بقيّه اعمال مكّه را شخصاً انجام مي دهد، و اگر وقوفها را انجام داده، و فقط از انجام اعمال مني و اعمال مكّه ممنوع شود، براي رمي و قرباني نايب گرفته، سپس تقصير مي كند، و بعد براي اعمال مكّه نايب مي گيرد، و در تمام اين صورتها حجّ او صحيح است، واز احرام بيرون مي آيد؛ مگر در جايي كه ممنوع از ورود به مكّه يا انجام وقوف به عرفات و مشعر گردد، و به تعبير ديگر از بجا آوردن اعمال ركني كه با ترك آنها (حتّي بدون عمد) حج باطل مي شود، ممنوع گردد، كه در اين صورت اگر قبلا مستطيع بوده، يا استطاعت او تا سال آينده باقي بماند، حج بر او واجب مي شود، و اگر در همان سال مستطيع شده، و استطاعت او از ميان رفت، در سال آينده حج بر او واجب نيست.

مسأله 1295 مصدود اگر اميد برطرف شدن مانع را داشته باشد احتياط آن است كه صبر كند؛ ولي اگر گمان برطرف نشدن آن را داشته باشد، مي تواند به

ص: 834

دستوري كه براي «مصدود» گفته شد عمل كند.

مسأله 1296 «محصور» يعني كسي كه بر اثر بيماري، يا مجروح شدن، يا شكستگي اعضاء و مانند آن، نتواند اعمال حج و عمره را بجا آورد، داراي چهار حالت است:

الف) محرم به احرام عمره مفرده باشد، ولي بر اثر بيماري و مانند آن مجبور است به وطن بازگردد، يا در همان جا بستري شود، و در هر حال قادر به انجام عمره نيست. چنين كسي بايد پول يك قرباني را به مكّه بفرستد، و با دوستان خود قرار بگذارد كه در فلان روز و فلان ساعت در مكّه براي او قرباني كنند، سپس در همان موعد معيّن تقصير مي كند، و از احرام بيرون مي آيد، و همه چيز بر او حلال مي شود مگر همسر، تا زماني كه حالش خوب شود، و عمره مفرده بجا آورد، و اگر حالش خوب شد و نتوانست عمره بجا آورد، نايب مي فرستد، و چنانچه كسي نباشد كه براي او در مكّه قرباني كند، در همان جا كه هست قرباني مي كند و از احرام خارج مي گردد، و اگر آن هم ممكن نشد، در بازگشت به وطن قرباني مي كند.

ب) هرگاه محرم به احرام «عمره تمتّع» باشد، مانند مسأله قبل عمل مي كند، بنابر احتياط واجب، و اگر حجّ او واجب بوده، بايد سال بعد بجا آورد.

ج) هرگاه از مكّه محرم به احرام حجّ تمتّع شده باشد، و بر اثر يكي از موانع نتواند هيچ يك از وقوف به «عرفات» يا «مشعر» را بجا آورد، در اين صورت پول يك قرباني را به وسيله دوستان خود

ص: 835

به مني مي فرستد، تا در روز عيد (يا بعد از آن تا سيزدهم) براي او قرباني كنند، و بعد از آن، در ساعتي كه با دوستان خود قرار داده، تقصير مي كند و از احرام بيرون مي آيد، و همه چيز بر او حلال مي شود، جز همسر بنابر احتياط واجب، كه بايد در سال آينده حج بجا آورد تا بر او حلال شود، يا قبل از فرا رسيدن سال آينده عمره مفرده بجا آورد، و اگر نمي تواند، نايب مي فرستد، و بعد از عمره مفرده نايب همه چيز بر او حلال است. چنين كسي اگر حج بر او واجب بوده، بايد سال آينده حجّ واجب را بجا آورد.

د) هرگاه يكي از دو وقوف را درك كند حجّ او صحيح است، و براي بقيّه اعمال، هر چه را بتواند خودش بجا مي آورد، و هر چه را نتواند نايب مي گيرد.

مسأله 1297 هرگاه بيمار بهبودي يابد و بتواند خود را به حج برساند، و لااقل يكي از دو وقوف را درك كند، بايد برود و بقيّه اعمال را نيز بجا آورد.

مسأله 1298 هرگاه شخص بيمار پس از فرستادن قرباني يا پول آن، بهبود يافت، به طوري كه قادر به رفتن به سوي مكّه شد، بايد به مكّه برود،

و اعمال را انجام دهد، بنابراين اگر محرم به احرام حجّ تمتّع است، و در وسعت وقت رسيد، اعمال عمره و حج را بجا مي آورد، و اگر وقت تنگ باشد، به گونه اي كه با انجام عمره به وقوف عرفات نمي رسد، بايد به عرفات برود و حجّ افراد بجا آورد،

ص: 836

و احتياط آن است كه قصد عدول كند، و پس از انجام حج، عمره مفرده انجام دهد، و اين حج كفايت از حجّة الاسلام مي كند، و اگر زماني به مكّه برسد كه وقت حج گذشته، يعني به هيچ يك از وقوف مشعر و عرفات نمي رسد، عمره او تبديل به عمره مفرده مي شود، و بايد آن را بجا آورد و از احرام خارج گردد، و احتياط آن است كه قصد عدول به عمره مفرده كند، و حجّ واجب را با وجود شرايط در سال ديگر بجا آورد.

مسأله 1299 كساني كه مريض نيستند، ولي به علّت ديگري بعد از احرام نتوانسته اند به مكّه بروند (مثل كسي كه كمر يا پايش شكسته، يا بر اثر خونريزي ضعف بر او مستولي شده) حكم مريض را دارند.

مسأله 1300 شخص بيمار براي ذبح قرباني در احرام حج، بايد روز دهم تا سيزدهم وعده قرباني بگذارد، بنابر احتياط واجب، و در احرام عمره تمتّع قبل از خروج حجّاج به عرفات اين كار را انجام دهد.

استفتائات محصور و مصدود

سؤال 1301 شخصي به نيّت عمره تمتّع استحبابي براي يكي از حضرات معصومين (عليهم السلام) يا شهداء، يا امواتش، احرام بست و طواف و نماز طواف عمره را نيز بجا آورد، سپس قدرت بر اتمام عمل از او سلب شد. آيا حكم مصدود و محصور را دارد؟

جواب: اگر مريض شده، يا دشمن او را از ادامه اعمال ممنوع كرده، و قادر بر اتمام اعمال نيست، و نايب هم نمي تواند بگيرد، حكم محصور و مصدود را دارد.

سؤال 1302 آيا تصادف به هنگام احرام، داخل در عنوان محصور است، و

ص: 837

شخصي كه تصادف كرده بايد احكام محصور را بجا آورد؟

جواب: آري، هرگاه شرايط حصر حاصل شود، حكم «محصور» بر آن مترتّب مي شود.

سؤال 1303 شخصي پس از احرام حج دچار سكته قلبي شده، به گونه اي كه هر نوع حركتي براي او ضرر دارد. وظيفه او چيست؟

جواب: اگر نمي تواند وقوفين را درك كند حكم محصور را پيدا مي كند، و چنانچه وقوفين را درك كرده، در صورت امكان نسبت به بقيّه اعمال نايب مي گيرد، و در صورت عدم امكان مطابق آنچه در مسائل سابق گذشت عمل مي كند.

سؤال 1304 اگر مانع ديگري غير از مثالهايي كه معمولا براي مصدود و محصور بيان مي شود حاصل گردد، مثل اين كه پايش بشكند، يا وسيله نقليّه اش خراب شود، يا راه را گم كند، آيا احكام محصور يا مصدود را دارد؟

جواب: نسبت به كسي كه پاي او شكسته احكام محصور جاري مي شود، و نسبت به موانع ديگر مثل خراب شدن وسيله نقليّه، يا مانع ديگر احكام مصدود دارد.

سؤال 1305 كسي كه دعاي شرط را، كه مستحب است هنگام نيّت احرام خوانده شود، بخواند و شرط خروج از احرام را در صورت وجود موانعي كند، آيا در صورتي كه محصور يا مصدود شود احكام مصدود و محصور بر او جاري مي شود، يا به مجرّد حدوث اين دو حالت، بدون قرباني از احرام خارج مي گردد؟

جواب: مي تواند از احرام خارج شود، ولي قرباني بر او واجب است، و اثر شرط در جهات ديگر ظاهر مي شود.

سؤال 1306 وظيفه كسي كه حجّش را فاسد كرده، سپس مصدود

ص: 838

يا محصور شده چيست؟

جواب: وظيفه اش آن است كه اعمال مصدود يا محصور را انجام دهد، سپس در سال آينده حج بجا آورد.

سؤال 1307 شخصي كه همراه خود قرباني آورده، سپس محصور يا مصدود شده، آيا ذبح همان قرباني كافي است، يا علاوه بر آن قرباني ديگري نيز بر او واجب است؟

جواب: قرباني ديگري بر او واجب نيست.

سؤال 1308 هرگاه شخصي پس از انجام اعمال عمره تمتّع و خارج شدن از احرام محصور شود، و نتواند براي حج محرم گردد، وظيفه اش چيست؟

جواب: از احرام خارج شده، ولي كفايت از حجّ واجب نمي كند، و چنانچه سال اوّل استطاعت او باشد، حج بر او واجب نشده است. زيرا استطاعت بدني ندارد.

سؤال 1309 شخصي در مدينه مصدوم مي گردد. او را به مسجد شجره مي برند، و محرم مي شود. آيا احرام چنين شخصي صحيح است؟ در صورت صحّت، اگر نتواند مناسك عمره و حج را به جا آورد تكليفش چيست؟

جواب: احرامش صحيح است. اگر بتواند عمره و حجّ را، هر چند با كمك نايب در طواف و سعي، انجام دهد حجّ او صحيح است، و اگر نتواند حج بجا آورد، احتياط آن است كه به حكم محصور عمل كند، و با احرام مزبور عمره مفرده هم انجام دهد.

سؤال 1310 يكي از حجّاج پير و بيمار كاروان ما، پس از خروج از عمره تمتّع بيماري اش شدّت گرفت، و در بيمارستان بستري شد. من كه روحاني كاروان بودم براي بردن ايشان به عرفات به بيمارستان مراجعه كردم. آنها گفتند: «خود ما بيماران را محرم نموده، و به عرفات

ص: 839

و مشعر مي بريم. شما در مني ايشان را از ما تحويل بگيريد» در مني به درمانگاه مراجعه كردم، گفتند: «حال مريض شما وخيم بود، پزشك اجازه حركت به او نداد». پس از مراجعت از مني به بيمارستان رفتم. مشاهده كردم با آن حال وخيم، لباس احرام بر تن دارد! با توجّه به اين كه هر كس وقوفين را درك نكند حجّ او تبديل به عمره مفرده مي شود، احتياطاً براي انجام عمره از او وكالت خواستم. به زحمت گفت: «هر چه مي خواهيد انجام دهيد، و مرا از احرام خارج كنيد». عمره انجام شد، و او را به ايران فرستادند، و متأسّفانه در ايران

از دنيا رفت. بعداً در باب محصور به اين مسأله بر خوردم: «محصور بايد براي قرباني در مني نايب بگيرد». با توجّه به اين مطلب به سؤالات زير پاسخ دهيد:

الف) با عنايت به اين كه: «اگر كسي پس از احرام و دخول در حرم از دنيا برود، حجّ او مجزي است». آيا اين حكم شامل فرد مذكور نيز مي شود؟

جواب: اين حكم شامل چنين شخصي نمي شود.

ب) با توجّه به اين كه ما فقط لباس احرام را در تن او ديديم، امّا هر چه تحقيق كرديم نفهميديم چه كسي او را محرم كرده، و تلبيه را گفته يا نه؟ آيا مي توان حكم به محرم بودن او كرد؟

جواب: اين مقدار براي اثبات احرام كافي نيست؛ بنابراين نمي توانيد او را محرم حساب كنيد.

ج) در اين فرض، آيا طواف نساء بر او واجب بوده است؟

جواب: انجام طواف نساء در اين مورد موافق احتياط است، و

ص: 840

عمل نايب در فرض مسأله كافي است.

د) بر فرضِ حكمِ به صحّتِ احرام، آيا اعمال انجام شده كافي است، يا علاوه بر آن قرباني نيز لازم است؟

جواب: قرباني لازم نيست.

ه) در صورتي كه قبلا حج در ذمّه او مستقر شده باشد، وظيفه ورثه اش چيست؟

جواب: اگر واجب الحج بوده، بايد براي او حج بجا آورند، و آنچه شما بجا آورده ايد كافي نيست.

و) در صورت اختلاف فتوي در اين مسأله، آيا بايد بر طبق فتواي مرجع تقليد نايب در عمره مفرده، يا مرجع ورثه، يا مرجع ميّت عمل شود؟

جواب: به فتواي مرجع تقليد نايب عمل مي شود.

فصل چهاردهم: عمره مفرده

تعريف عمره
اشاره

مسأله 1311 عمره مفرده يكي از بهترين اعمال است، و فضيلت بسيار دارد. از پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) روايت شده كه فرمود:

«اَلْعُمْرَةُ كَفّارَةٌ لِكُلِّ ذَنْب(1)؛ عمره كفّاره تمام گناهان است (و پشت انسان را از بار گناه سبك مي كند)».

مسأله 1312 عمره را در هر ماهي از سال مي توان بجا آورد؛ ولي در ماه رجب از همه ماهها بهتر است(2)، و در اخبار اسلامي درباره آن بسيار تأكيد شده است.

مسأله 1313 عمره همانند حج بر دو قسم است: واجب و مستحب.

مسأله 1314 كسي كه فقط توانايي بر عمره مفرده داشته باشد احتياط واجب آن است كه آن را بجا آورد؛ هر چند استطاعت و توانايي بر حج

*****

1. وسائل الشيعه، جلد 8، صفحه 66، ابواب وجوب الحج، باب 38، حديث 7، و جلد 10، صفحه 240، ابواب العمره، باب 3، حديث 7.

2. روايات فراواني در اين زمينه وجود دارد، كه تنها در كتاب

ص: 841

وسائل الشيعه، جلد 10، صفحه 239، ابواب العمره، باب 3، شانزده روايت نقل شده است.

نداشته باشد، و يك مرتبه در تمام عمر بيشتر واجب نيست، بنابراين كساني كه حجّ نيابتي بجا مي آورند، احتياط واجب آن است كه بعد از انجام عمل نيابت، عمره مفرده اي براي خود بجا آورند.

مسأله 1315 هر كس قصد دارد وارد مكّه شود واجب است با احرام وارد شود، و براي احرام بايد نيّت عمره يا حج داشته باشد، و اگر موسم حج نيست واجب است عمره مفرده انجام دهد. لكن كساني كه به مقتضاي شغلشان زياد به مكّه رفت و آمد مي كنند (مانند رانندگان اتومبيل، و خدمه كاروانها)، از اين حكم استثنا شده اند. همچنين كساني كه عمره بجا آورده اند اگر از مكّه خارج شوند و دوباره در همان ماه داخل مكّه شوند، احرام و عمره مجدّد بر آنها واجب نيست.

مسأله 1316 شخصي كه بيش از يك ماه در مكّه بوده و همين مدّت از عمره مفرده قبلي او گذشته، اگر براي كاري به جدّه رود و در بازگشت بدون احرام وارد مكّه شود، كار خلاف شرعي انجام داده، و بايد به ميقات برگردد و محرم شود و عمره مفرده بجا آورد؛ زيرا با گذشتن ماه قمري، كسي كه وارد مكّه مي شود بايد عمره ديگري انجام دهد.

مسأله 1317 كساني كه عمره را مثلا در ماه شعبان بجا آورده، و در ماه رمضان به (جهت بازديد) به عرفات مي روند، با توجّه به اين كه از محدوده حرم خارج مي شوند در بازگشت بايد محرم شوند، و عمره مفرده ديگري بجا آورند.

اعمال هفت گانه

مسأله

ص: 842

1320 اعمال عمره مفرده هفت چيز است:

1 احرام از ميقات.

2 طواف خانه خدا (هفت دور).

3 نماز طواف.

4 سعي صفا و مروه.

5 تقصير، يعني كوتاه كردن مو و ناخن.

6 طواف نساء.

7 نماز طواف نساء.

مسأله 1321 طرز بجا آوردن احرام و طواف و ساير اعمال بالا درست مانند عمره حجّ تمتّع است، با اين تفاوت كه در همه اينها نيّت عمره مفرده مي كند.

مسأله 1322 عمره مفرده در سه چيز با عمره تمتّع تفاوت دارد:

اوّل اين كه در عمره تمتّع بايد تقصير كند(1)؛ ولي مردان در عمره مفرده مخيّرند بين تقصير و سر تراشيدن.

دوّم آن كه در عمره تمتّع، طواف نساء نيست؛ ولي عمره مفرده طواف نساء هم دارد.

سوّم اين كه ميقات عمره تمتّع يكي از مواقيت پنجگانه است؛ ولي در عمره مفرده علاوه بر ميقاتهاي مذكور، از أدني الحل (مانند مسجد تنعيم) نيز مي توان محرم شد.

مسأله 1324 كساني كه مستقيماً از طريق جدّه براي عمره مفرده به مكّه مي آيند، بايد از حديبيّه(2) (كه فاصله آن با مكّه حدود 17 كيلومتر است) محرم شوند، و اگر از طريق مدينه بروند، و در مسجد شجره محرم شوند، از همه اينها بهتر است.

*****

1. يعني قسمتي از مو يا ناخن خود را بچيند.

2. حديبيّه در جادّه قديم جدّه به مكّه است، ولي محاذي آن در جادّه جديد علامت گذاري شده، و مسجدي ساخته اند كه از آنجا مي توان محرم شد.

مسأله 1325 كسي كه با احرام عمره مفرده وارد مكّه مي شود، در صورتي كه در ماههاي حج (شوّال، ذي القعده

ص: 843

و ذي الحجّه) احرام بسته باشد، جايز است آن را عمره تمتّع قرار دهد، و به دنبال آن حجّ تمتّع بجا آورد.

مسأله 1326 كسي كه محرم به احرام عمره مفرده شود، همه محرّمات احرام بر او حرام مي گردد، و هنگامي كه تقصير كرد، يا سر را تراشيد همه چيز، جز مسائل جنسي، بر او حلال مي شود، و پس از انجام طواف نساء و نماز آن، مسائل جنسي نيز بر او حلال مي گردد.

مسأله 1327 در عمره مفرده طواف نساء را بايد پس از كوتاه كردن يا تراشيدن موي سر بجا آورد.

استفتائات عمره مفرده

سؤال 1328 فرموده ايد كه: «در هر ماه قمري بيش از يك عمره نمي توان انجام داد» آيا در اين مسأله بين دو عمره مفرده اي كه براي خودش بجا مي آورد، با دو عمره مفرده اي كه هر دو، يا يكي از آنها را به نيابت از ديگران انجام مي دهد، تفاوتي هست؟

جواب: تفاوتي نمي كند.

سؤال 1329 هرگاه در يك ماه قمري دو عمره مفرده انجام دهد، و عمره دوم نيابتي باشد، آيا نايب مي تواند براي انجام آن اجرت بگيرد؟ و چنانچه عمره مفرده بر منوب عنه واجب شده باشد، آيا چنان عمره اي كفايت مي كند؟

جواب: لازم است احتياط را مراعات كند، و چنانچه با اطّلاع اجير كننده از آنچه انجام شده اجرت بگيرد اشكال ندارد؛ ولي كفايت كردن چنين عمره اي از عمره واجب محلّ اشكال است.

سؤال 1330 آيا انجام عمره مفرده در ماههاي حج پيش از عمره تمتّع جايز است؟ آيا در اين مسأله فرقي بين صروره و غير صروره هست؟

ص: 844

واب: مانعي ندارد، و در اين مسأله بين كسي كه براي اوّلين بار به حج مي رود و غير او تفاوتي نيست.

سؤال 1331 همان گونه كه عمره مفرده را قبل از عمره تمتّع، هر چند در همان ماه قمري باشد، اجازه داده ايد، آيا بعد از عمره تمتّع و قبل از حج نيز مي توان در همان ماه قمري عمره مفرده اي انجام داد، يا بايد به قصد رجاء باشد؟

جواب: اشكال دارد.

سؤال 1332 در مواردي كه فاصله بين دو عمره كمتر از يك ماه است، و شخص مي خواهد براي خودش رجاءاً عمره مجدّد به جا آورد،آيا كافي است به اين شكل نيّت كند: «محرم مي شوم به احرام عمره مفرده رجاءاً قربةً الي الله»؟

جواب: كافي است.

سؤال 1333 هرگاه شخصي رجاءاً به احرام عمره مفرده محرم شود، آيا بايد در تمام اعمال عمره كلمه رجاء را در نيّت بياورد، يا اين كار لازم نيست؟

جواب: همين اندازه كه نيّت رجاء در ذهن او نسبت به تمام اعمال عمره وجود دارد كافي است، و لازم نيست كلمه رجاء را تكرار كند.

سؤال 1334 آيا طواف عمره مفرده مستحب، حكم طواف واجب را دارد، كه بايد نماز آن پشت مقام ابراهيم باشد؟ يا حكم طواف مستحبّي را دارد كه در هر جاي مسجد الحرام مي توان آن را خواند؟

جواب: حكم طواف واجب را دارد، و بايد نماز آن پشت مقام ابراهيم باشد. البتّه به مقداري كه ميسّراست.

سؤال 1335 شخصي عمره مفرده بجا آورده و بدون انجام طواف نساء به مدينه آمده، و اكنون مي خواهد براي عمره تمتّع محرم شود.

ص: 845

آيا مجاز است بدون انجام طواف نساء محرم گردد، و پس از انجام عمره تمتّع طواف نساء را بجا آورد؟

جواب: مانعي ندارد.

سؤال 1336 اگر شخصي در عمره مفرده تقصير را از روي جهل يا فراموشي بجا نياورد، و طواف نساء را نيز ترك كند، و سپس به مسجد شجره برود، و براي عمره تمتّع محرم شود، و پس از انجام عمره تمتّع متوجّه گردد، تكليف اين شخص در دو فرض داشتن وقت كافي براي انجام دوباره عمره تمتّع و عدم آن چيست؟

جواب: در فرض مسأله چنانچه عمره مفرده را در ماههاي حج بجا آورده، و مي خواهد حج مستحبي انجام دهد، مي تواند به عمره تمتّع عدول كند، چه وقت براي اعاده عمره تمتّع داشته باشد يا نه، ولي اگر حجّ واجب باشد بنابر احتياط كافي نيست، و بايد پس از تقصير صحيح به ميقات بازگردد، و مجدّداً براي عمره تمتّع محرم شود.

سؤال 1337 اگر شخصي چندين عمره مفرده بجا آورده، و در هيچ كدام طواف نساء نكرده باشد، چند طواف نساء بايد بجا آورد؟

جواب: يك طواف نساء براي تمام آنها كفايت مي كند.

سؤال 1338 شخصي در عمره مفرده بدون اين كه تقصير كند طواف نساء بجا آورده است. آيا عمره اش باطل است؟ اكنون وظيفه اش چيست؟

جواب: عمره اش باطل نيست، ولي احتياط واجب آن است كه پس از تقصير طواف نساء را اعاده كند، و بدون آن همسر بر او حلال نمي شود.

سؤال 1339 اگر خانمي به نيّت عمره مفرده محرم، و پس از آن عادت شود، و در همه روزهايي كه در مكّه است

ص: 846

در حال عادت باشد، براي عمره مفرده بايد چه كند؟ اگر بدون انجام اعمال به ايران آمده، چه وظيفه اي دارد؟

جواب: در فرض سؤال بايد براي طواف و نماز نايب بگيرد، و بقيّه اعمال عمره را خودش بجا آورد، و چنانچه به ايران آمده، بايد برگردد و اعمالش را انجام دهد، و اگر نمي تواند برگردد، بايد براي اعمال عمره نايب بگيرد،ولي بايد خودش تقصير نموده،و ترتيب بين تقصير و ساير اعمال را مراعات كند، و تا اعمال عمره را انجام ندهد، در احرام باقي مي ماند.

سؤال 1340 شخصي پس از بازگشت از مكّه شك مي كند كه طوافِ نساءِ حج يا عمره مفرده را بجا آورده يا نه، وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر اجمالا توجّه به وجوب طواف نساء داشته، مي گويد انجام داده ام، و اگر از وجوب آن اطّلاع نداشته، احتياط واجب آن است كه طواف نساء را انجام دهد، و اگر خودش نمي تواند، نايب بگيرد.

سؤال 1341 زني كه احتمال مي دهد عادت شود و نتواند داخل مسجد الحرام گردد، آيا مي تواند براي عمره مستحبّي محرم شود، و اگر عادت شد براي طواف و نماز نايب بگيرد؟ همچنين اگر بيمار احتمال دهد كه نتواند اعمال عمره مفرده را انجام دهد، آيا مي تواند چنين كند؟

جواب: اشكال ندارد، و چنانچه وظيفه او نايب گرفتن شود براي طواف و نماز طواف نايب مي گيرد، و بقيّه را با رعايت ترتيب خودش انجام مي دهد.

سؤال 1342 شخصي در دور پنجم سعي عمره مفرده بيمار شده، و نتوانسته اعمال عمره را به پايان برساند. بيماري اش شدّت يافته، و

ص: 847

به ايران منتقل مي شود، و پس از بهبودي نتوانسته به مكّه بازگردد، وظيفه او چيست؟

جواب: در صورتي كه خودش نتواند به مكّه بازگردد، شخصي را نايب مي كند كه سعي ناتمام او را تمام نموده، و سپس آن را اعاده نمايد، و بعد از آن به منوب عنه اطّلاع دهد تا تقصير كند، و نايب پس از تقصير منوب عنه طواف نساء و نماز آن را انجام مي دهد.

سؤال 1343 آيا كسي كه نمازش را غلط مي خواند، و وقت تصحيح آن را ندارد، مي تواند عمره مفرده مستحبّي بجا آورد؟

جواب: اشكالي ندارد.

فاصله معتبر بين دو عمره مفرده

مسأله 1318 تكرار عمره مانند تكرار حج مستحب است، ولي در هر ماه قمري بيش از يك عمره نمي توان بجاي آورد.

مسأله 1319 همان گونه كه گفته شد در هر ماه قمري يك عمره مستحب است، بنابراين اگر كسي در اواخر ماه رجب وارد مكّه شود و عمره مفرده بجا آورد، و بعداً ماه شعبان شروع شود، مي تواند دوباره عمره مفرده اي بجا آورد، و امّا در همان ماه، دو عمره مفرده اشكال دارد، و اگر كسي بخواهد در يك ماه بيش از يك عمره بجا آورد، به قصد رجاء انجام مي دهد؛ يعني به اميد اين كه مطلوب درگاه الهي باشد (نه به نيّت دستور قطعي) ولي بهتر آن است كه زائران محترم به جاي اين گونه عمره هاي مكرّر، به طواف بپردازند كه مشروعيّت آن مسلّم است.

اعمال عمره مفرده

مسائل متفرّقه حج

1 شركت در نماز جماعت اهل سنّت

مسأله 1344 هنگامي كه در «مسجد الحرام» يا «مسجد النبي» نماز جماعت برگزار مي گردد، مؤمنين نبايد از آن اماكن مقدّسه خارج شوند، و نماز جماعت را

ص: 848

ترك كنند. بلكه بايد به همراه بقيّه مسلمانان به نماز جماعت بايستند.

مسأله 1345 نماز جماعتهاي كارواني و بزرگ در مسافرخانه ها و هتل هاي مكّه و مدينه توسّط شيعيان در صورتي كه بتوانند در نماز جماعت حرمين شركت كنند، اشكال دارد، ولي نماز جماعت چند نفري اشكال ندارد.

مسأله 1346 كسي كه نمازش را در مسجدالحرام به شكل استداره (دايره وار) خوانده، به گونه اي كه رو به روي امام جماعت، يا در سمت راست، يا در طرف چپ او ايستاده بوده، نمازش صحيح است، و نياز به تكرار آن نيست؛ مشروط بر اين كه امام به حسب دايره يعني از جهت فاصله به كعبه از ديگران جلوتر باشد.

مسأله 1347 رعايت اتّصال صفوف در نماز جماعت با اهل سنّت لازم است، بنابراين هرگاه عدّه اي از آنها با فاصله بايستند، به سراغ گروهي برويد كه با امام اتّصال دارند.

مسأله 1348 كساني كه براي شركت در نماز مغرب يا ظهر به مساجد مكّه و مدينه مي روند، و در جماعت آنها شركت مي كنند، مي توانند بعد از نماز جماعت، نماز عشا يا عصر خود را به طور فرادي بجا آورند.

مسأله 1349 نمازهايي كه همگام با ساير مسلمين به امامت اهل سنّت اقامه مي گردد صحيح است، و حتّي در وسعت وقت نياز به اعاده ندارد.

مسأله 1350 هرگاه رعايت اتّصال صفوف جماعت مستلزم سجده بر فرش باشد، و اصرار نسبت به سجده بر سنگ فرش مسجد مستلزم عدم رعايت اتّصال باشد، بايد اتّصال را مراعات كند؛ هر چند بر فرش سجده نمايد.

مسأله 1351 هرگاه با كمي تأخير به نماز جماعت

ص: 849

برسد، به گونه اي كه مسلمين نماز خود را بسته، و با صفوف جلو اتّصال معتبر نزد شيعه را ندارند، و امكان عبور از صفوف و رفتن به جايي كه اتّصال برقرار است نيز نمي باشد، يا مأمورين اجازه چنين كاري را نمي دهند، در همان جا كه ممكن است اقتدا نموده، و همين نماز كفايت مي كند و نيازي به اعاده نيست.

مسأله 1352 نمازهايي كه بر اثر ازدحام جمعيّت در پشت بام مسجدالحرام يا مسجدالنّبي به جماعت برگزار مي شود، كافي نيست و بايد اعاده گردد.

مسأله 1353 نماز جمعه با اهل سنّت نيز كفايت از نماز ظهر مي كند، و اعاده آن لازم نمي باشد، و اينها دستوراتي است كه ائمّه طاهرين (عليهم السلام) براي حفظ وحدت مسلمين به ما داده اند.

مسأله 1354 هرگاه مؤمنين زماني به مسجد برسند كه نماز جماعت تمام شده، ولي صفها هنوز به هم نخورده، اذان و اقامه ساقط است، و از اين جهت تفاوتي با نماز جماعت شيعيان ندارد.

مسأله 1355 خواندن نماز قضا با نماز جماعت اهل سنّت، مانعي ندارد.

مسأله 1356 با توجّه به اين كه اگر اهل سنّت يك ركعت از امام عقب بيفتند تجافي نمي كنند (و به صورت نيم خيز نمي نشينند)، انجام اين كار براي شيعيان لازم نيست.

2 سجده گاه

مسأله 1357 سجده كردن بر تمام انواع سنگها جايز است؛ چه مرمر باشد، يا سنگهاي سياه معدني، يا سنگ گچ و آهك قبل از آن كه پخته شود. بنابراين، سجده كردن بر تمام سنگ فرشهاي «مسجدالحرام» و «مسجدالنّبي» كه از اين قبيل است اشكالي ندارد.

مسأله 1358 سجده كردن بر فرشهاي

ص: 850

مسجدالنّبي مانعي ندارد، بلكه مهر گذاشتن جايز نيست، ولي اگر به سهولت به جايي كه فرش نيست و براي سجده مناسب است دسترسي دارد و سبب حسّاسيّت برادران اهل سنّت نمي شود آن را مقدّم دارد؛ امّا تأكيد مي شود از هر عملي كه موجب هتك و انگشت نما شدن مي گردد اجتناب ورزند.

مسأله 1359 سجده بر حصيرهايي كه در مكّه و مدينه مورد استفاده حجّاج ايراني و غير ايراني واقع مي شود، و حصير مزبور با نخ مخلوط است، مانعي ندارد؛ مشروط بر اين كه موجب هتك و انگشت نما شدن نگردد.

مسأله 1360 چنانچه حاجي شيعه نمازش را به گونه اي انجام دهد كه معلوم نباشد حتّي موافق نظر اهل سنّت است، مثل اين كه بر پشت نمازگزاران صف جلو سجده كند (آن گونه كه بعضي از عوام اهل سنّت به هنگام ازدحام انجام مي دهند)، يا اتّصال صفوف را مراعات ننمايد، بايد نمازش را اعاده كند.

مسأله 1361 نمازهاي شخصي كه خيال مي كرده سجده بر سنگفرشهاي مسجدالحرام يا مسجدالنّبي صحيح نيست، و بر پشت دست خود سجده نموده، صحيح نيست؛ مگر اين كه جاهل قاصر باشد.

مسأله 1362 حاجي مخيّر است نماز را در محلّي كه ثواب فراواني دارد (مانند روضه مطهره مسجدالنّبي)، امّا مجبور است بر فرش سجده كند بجا آورد، يا در جايي كه ثواب كمتري دارد، ولي مي تواند بر سنگ سجده نمايد.

مسأله 1363 حجّاج محترمي كه در نماز جماعت اهل سنّت بر روي ويلچر يا صندلي نماز مي خوانند، به هنگام ركوع كمي خم مي شوند، و به هنگام سجده كمي بيشتر، و نمازشان صحيح

ص: 851

است، و لازم نيست كفشهاي خود را بيرون آورند، يا مهر به پيشاني بچسبانند.

3 نماز مسافر

مسأله 1364 مسافران مخيّرند نماز خود را در مسجدالحرام و مسجدالنّبي، بلكه در تمام شهر مكّه و مدينه، تمام يا قصر به جا آورند، و نماز تمام افضل است، و فرقي بين مكّه و مدينه قديم و امروز نيست.

مسأله 1365 با توجّه به اين كه قصد اقامه عشره بايد در يك محل، يا دو محلّ نزديك به هم باشد (مثلا با فاصله سه يا چهار كيلومتر) حجّاج محترم نمي توانند با احتساب ايّام عرفات و مشعر و مني قصد ده روز كنند، ولي چنانچه قصد ده روز توقّف در مكّه كنند، و پس از گذشت ده روز به عرفات و مشعر و مني بروند، يا بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتي از قصد برگردند، و به آن امكنه مقدسّه بروند، نمازشان در همه اين مكانها كامل است. زيرا در شرايط فعلي فاصله مكّه تا عرفات به مقدار مسافت شرعيّه نيست.

مسأله 1366 هرگاه مدير كاروان، با توجّه به اين كه مي داند توقّف زائران در مكّه يا مدينه كمتر از ده روز است، اعلام كند كه ده روز مي مانيم، و زوّار با اعتماد به گفته او نمازشان را تمام بخوانند و روزه بگيرند، و قبل از ده روز از آنجا بروند، نماز و روزه زائران صحيح است؛ ولي مدير كاروان نبايد دروغ بگويد.

مسأله 1367 شخصي كه قصد كرده تا پايان روز ترويه (هشتم ذي الحجّه) در مكّه اقامت كند، و به تصوّر اين كه از آغاز ورودش تا روز هشتم ذي الحجّه ده روز خواهد بود نمازهايش

ص: 852

را تمام خوانده، سپس متوجّه مي شود كه ده روز اقامت نخواهد داشت، بايد نمازها را شكسته بخواند، و آنچه را تمام خوانده قضا كند.

4 وقت نماز و روزه

مسأله 1368 نماز خواندن با اذان اهل تسنّن در نماز صبح و ظهر، چنانچه يقين يا گمان قابل ملاحظه اي به دخول وقت حاصل شود مانعي ندارد؛ ولي در مورد نماز مغرب احتياط آن است كمي صبر شود تا حمره زائل گردد. اين در صورتي است كه بخواهند در محلّ سكونت نماز فرادي بخوانند، ولي اگر با آنها نماز جماعت بخوانند رعايت اين احتياط لازم نيست، و اذان آنها كافي است.

مسأله 1369 كساني كه در ماه مبارك رمضان توفيق انجام عمره مفرده پيدا مي كنند، هرگاه جهت نماز اوّل وقت به مسجدالحرام يا مسجدالنّبي بروند، و قبل از زوال حمره به آنها اصرار كنند كه افطار نمايند، مجاز هستند افطار كنند، و روزه آنها صحيح است، و نيازي به قضا ندارد.

5 اعلان عيد

مسأله 1370 هرگاه از سوي قاضي اهل سنّت حكم شود كه فلان روز عيد قربان است، و ما يقين بر خلاف آن نداشته باشيم، متابعت از آنان جايز است. بلكه اگر يقين بر خلاف داشته باشيم (كه غالباً چنين يقيني حاصل نمي شود)، نيز بايد تبعيت كنيم، و نيازي به احتياط نيست، و حجّ صحيح است.

6 حج و خمس

مسأله 1371 هرگاه شخصي هزينه حجّ ديگري را بپردازد، و باذل اهل وجوهات شرعيّه نباشد، چنانچه يقين به وجود خمس در پول مزبور نباشد حجّ او اشكالي ندارد، و اگر يقين به وجود خمس در آن دارد، لازم است خمس آن را بپردازد.

مسأله 1372 هرگاه كسي بدون اين كه خمس مال

ص: 853

خود را بپردازد به عمره يا حج برود، و پس از بازگشت متوجّه خطاي خود شود، حج يا عمره او صحيح است، ولي در اوّلين فرصت اقدام به پاكسازي اموال خود كند.

مسأله 1373 شخصي كه حساب خمسي ندارد هرگاه بخواهد به حج مشرّف شود بايد به اموال خود رسيدگي كند. چنانچه تاريخ اوّلين درآمدش را بداند، آنچه از اموال و دارايي ها كه بر مبناي اوّلين در آمد، سال بر آن گذشته خمس دارد، و اگر تاريخ اوّلين درآمد را نداند، آنچه در طول سال نزد او بوده خمس دارد، و آنچه مشكوك است خمس ندارد، و تخميس لباس احرام كفايت نمي كند، بلكه بايد تمام هزينه حج يا عمره تخميس گردد. و بسيار بجاست كه حجاج محترم از اين فرصت الهي استفاده كرده و آنها كه تا كنون تمام اموالشان را تخميس نكرده اند خمس آن را بپردازند تا هم به وظيفه واجب خويش عمل كنند و هم مشمول بركات الهي شوند.

7 لقطه (گمشده) حرم

مسأله 1374 هرگاه حاجي چيزي در حرم پيدا كند، احتياط واجب آن است كه برندارد.

مسأله 1375 اگر لقطه (گمشده) حرم را برداشت، چنانچه قيمت آن كمتر از يك درهم(1) باشد مي تواند آن را تملّك و مصرف نمايد، و اگر تملّك نكرد و كوتاهي ننمود ضامن نيست، ولي اگر بدون قصد تملّك آن را نزد خود نگاه داشت، و در نگهداري آن كوتاهي و تفريط كرد، ضامن است، و اگر قصد تملّك كرد و قبل از آن كه آن را مصرف كند صاحبش پيدا شد، بايد آن را به صاحبش بازگرداند.

مسأله 1376 هرگاه لقطه حرم را، كه يك درهم

ص: 854

يا بيشتر ارزش دارد بردارد، بايد اگر مي تواند آن را به شخصي مطمئني بسپارد تا يك سال در جستجوي صاحبش باشد و اعلام كند(2)، و اگر بعد از يك سال صاحبش پيدا نشد، و اميدي به پيدا شدن صاحبش ندارد، آن را صدقه مي دهد، ولي چنانچه پس از صدقه دادن، صاحبش پيدا شود و راضي به صدقه نگردد، احتياط واجب آن است كه قيمت آن را به او بدهد، و در هر حال تملّك چنين لقطه اي جايز نيست، و چنانچه تملّك كند مالك نمي شود، و ضامن آن است، و اگر از ابتدا نسبت به پيدا كردن صاحبش كاملاً مأيوس باشد مي تواند بلافاصله آن را به شخص نيازمندي از طرف صاحب اصلي صدقه دهد.

مسأله 1377 هرگاه زائرين در مكّه يا مدينه پول سعودي پيدا كنند، و

*****

1. يك درهم 6/12 نخود نقره سكّه دار است، كه قيمت فعلي آن حدود 400 تومان است.

2. چنانچه از روزي كه آن را پيدا كرده تا يك هفته هر روز، و پس از آن تا يك سال هفته اي يك بار، در محلّ اجتماع مردم اعلام كند، كافي است.

ندانند كه متعلّق به زوّار ايراني است يا غير ايراني، در صورتي كه از يافتن صاحبش مأيوس باشند، احتياط واجب آن است كه آن را از طرف صاحبش به فقيري صدقه دهند.

8 استفتائات مرتبط با مسائل حج

سؤال 1378 شخصي كه مقلّد هيچ يك از مراجع بزرگوار تقليد نبوده، اكنون مي خواهد تقليد نمايد. در اين مدّت مكّه هم رفته است. آيا عبادتهايش صحيح است؟

جواب: هرگاه اعمالش مطابق فتواي مرجعي كه فعلا وظيفه اش تقليد از اوست

ص: 855

باشد، صحيح است.

سؤال 1379 قرآن هايي در مسجدالحرام وجود دارد كه بر روي بعضي از آنها جمله «وقف لله تعالي» نوشته شده، و بر تعدادي نيز اين جمله نوشته نشده است. لطفاً در مورد قرآن هاي مذكور به دو سؤال زير پاسخ فرمائيد:

الف) در بين حجّاج مشهور است كه برداشتن قرآن هايي كه جمله مذكور در آن وجود ندارد، جايز است. آيا اين سخن صحيح است؟

جواب: برداشتن آنها بدون اجازه مسؤولين مربوطه جايز نيست، و كساني كه بدون اجازه برداشته اند، بايد بازگردانند.

ب) گاهي از اوقات مسؤولين مسجدالحرام قرآن هايي كه جمله مذكور روي آن نوشته شده را به حجّاج هديه مي كنند. آيا گرفتن چنان قرآن هايي جايز است؟

جواب: اشكالي ندارد.

سؤال 1380 آيا مي توان قطعه اي از سنگ كوه صفا و مروه، يا صحراي مشعر را به عنوان تبرّك برداشت؟

جواب: برداشتن سنگ از صفا و مروه جايز نيست؛ و برداشتن از مشعر نيز احتياط در ترك آن است.

سؤال 1381 گاه ديده مي شود كه برخي از حجّاج محترم به عنوان تبرّك مقداري از خاك قبرستان بقيع را برداشته، و همراه خود به ايران مي آورند. آيا اين كار از نظر شرعي صحيح است؟ اگر جايز نباشد، وظيفه فعلي آنها چيست؟

جواب: اين كار جايز نيست، و احتياط آن است كه آن را برگردانند.

سؤال 1382 سال گذشته يكي از دوستان، كه به حج مشرّف شده بود، دو قطعه سنگ از غار حرا به عنوان هديه برايم آورد. سنگها را در مكان مناسبي نهاده، و هر چند روز يك بار به عنوان تبرّك آنها را مي

ص: 856

بوسم و زيارت مي كنم. آيا اين عمل شرك محسوب مي شود؟

جواب: اين كار ذاتاً حرام نيست؛ امّا از اين جهت كه ممكن است منشأ برداشتهاي سوء بدخواهان، يا بدعت گردد، از اين كار خودداري كنيد.

سؤال 1383 آيا مصرف كنسروهاي گوشت و ماهي خارجي، كه در بازار مسلمين از جمله مكّه و مدينه به فروش مي رسد، جايز است؟

جواب: اگر ندانند از كجا وارد شده، يا بدانند از كشورهاي اسلامي است، مانعي ندارد، و اگر يقين داشته باشند از كشورهاي غير اسلامي وارد شده، در صورتي استفاده از آن جايز است كه وارد كننده آن مسلمان باشد، و احتمال داده شود كه او شرايط شرعي ذبح را احراز كرده، و در دسترس مسلمانان قرار داده است، يا روي آن جمله «ذبح شرعي» نوشته شده باشد.

سؤال 1384 اگر شخصي مبلغي ارز به فردي بدهد، و عوض آن را پول ايراني بگيرد چه حكمي دارد؟

جواب: در صورتي كه مخالف مقرّرات نباشد، و با رضايت همديگر باشد مانعي ندارد.

سؤال 1385 هنگامي كه قسمتي از مسجدالحرام نجس مي شود، مأمورين به شكل زير آن را تطهير مي كنند: «ابتدا عين نجاست را برطرف نموده، سپس ظرف آب قليلي بر روي محلّ نجس مي ريزند، و در مرحله سوم آبهاي ريخته شده را جمع مي كنند». با توجّه به اين نوع تطهير انسان به نجاست تمام مسجدالحرام يقين پيدا مي كند. آيا سجده بر سنگهاي مذكور در فرض سؤال جايز است؟

جواب: علم به نجاست تمام مسجد پيدا نمي شود، و به شك نبايد اعتنا كرد، و اين نيز نوعي تطهير است.

سؤال 1386

ص: 857

اگر شخصي در مسجدالحرام يا مسجدالنبي محتلم شود، براي تيمّم چه نيّتي كند؟

جواب: بايد فوراً خارج شود، و براي خروج از مسجد تيمّم بدل از غسل جنابت مي كند؛ مگر اين كه زمان خروج كمتر از زمان تيمّم باشد، كه بدون تيمّم فوراً خارج مي شود.

سؤال 1387 آيا عبور و مرور حائض و جنب، از مقدار توسعه يافته مسجدالحرام و مسجدالنبي جايز است؟

جواب: جايز نيست، و فرقي ميان قسمت قديم و جديد نيست.

سؤال 1388 اگر بعضي از ورثه بدون پرداختن سهم ساير ورّاث و با تصاحب كلّ مال الارث به حج بروند، حجّ آنها چه حكمي دارد؟ صله رحم با چنين اشخاصي چگونه است؟

جواب: هرگاه سهم الارث بعضي از ورّاث پرداخت نشود، به صورت مشاع در اموال بقيّه مي ماند، و تصرّف در آن حرام است، و اگر با همان پول حج بروند، و لباس احرام و قرباني را از آن تهيّه كنند، حجّ آنها نيز اشكال دارد، و تا سهم الارث بقيّه را نپردازند، آن مال حكم مال غصبي را دارد، و اگر صله رحم با چنين اشخاصي سبب جرأت و جسارت آنها بر حرام شود، جايز نيست، و اگر ترك صله رحم باعث نهي از منكر شود، واجب است، و چنانچه صله رحم وترك آن تأثيري در نهي از منكر نداشته باشد، صله رحم را ترك نكنند.

سؤال 1389 خريد و فروش فيش حج چه حكمي دارد؟

جواب: هرگاه صاحب فيش مستطيع نباشد، يا حجّ واجبش را انجام داده باشد، و اين كار مخالف مقرّرات حكومت اسلامي نباشد، مانعي ندارد.

سؤال 1390 پدرم وصيّت نموده كه به جاي

ص: 858

او حج بروم، در صورتي كه چيزي به ارث نگذاشته است. آيا عمل به اين وصيّت واجب است؟ آيا مي توانم براي خودم به مكّه بروم، و كسي را اجير كنم تا از طرف پدر حج بجا آورد؟ آيا قرباني براي او و خودم هر دو واجب است؟

جواب: اگر مالي از خود نگذاشته، بر شما واجب نيست براي او حج بجا آوريد، و اگر خودتان مايل باشيد، مي توانيد كسي را در آنجا نايب بگيريد كه براي او حج بجا آورد، و هر كدام بايد يك قرباني ذبح كنيد.

سؤال 1391 در كشوري مانند كشور ما، كه عدّه فراواني در انتظار نوبت براي رفتن به حجّ واجب هستند، و شايد أجل به بعضي از آنها مهلت ندهد، آيا جايز است عدّه اي براي مرتبه دوم و سوم يا بيشتر، به حج مشرّف شوند، و جاي آنها را بگيرند؟

جواب: بهتر است رعايت حال آنها را بكنند.

سؤال 1392 بعضي از متمكّنين كه حجّ واجب خود را بجا آورده اند، معتقدند هزينه حج هاي مكرّر استحبابي صرف كارهاي خير گردد، و بعضي اصرار به انجام حج هاي استحبابي دارند. كدام بهتر است؟

جواب: هر كدام در جاي خود خوب است.

سؤال 1393 منظور از مشقّت يا عُسر و حرج، كه در بعضي از مسائل به آن اشاره كرده ايد چيست؟ آيا مشقّت و عُسر و حرج شخصي ملاك است، يا نوعي؟

جواب: منظور از عُسر و حرج شخصي است.

سؤال 1394 آيا قصد باطل كردن عمره يا حجّ، يا قسمتي از مناسك آن (بدون آن كه هنگامِ قصدِ ابطال عمل را ادامه دهد) موجب بطلان

ص: 859

آن مي گردد؟

جواب: قصد ابطال موجب بطلان نمي گردد.

سؤال 1395 خدمه كاروانها كه نمي توانند با لباس احرام خدمت كنند، و قصد دارند بدون احرام در عرفات و مني باشند، براي ورود به مكّه چه كنند؟

جواب: مي توانند براي ورود به مكّه عمره مفرده انجام دهند، و براي حج محرم نشوند، ولي كساني كه مستطيع هستند نبايد اين كار را قبول كنند، و بايد عمره و حجّ تمتّع را بجا آورند، و در هر صورت، اگر در حال احرام لباس دوخته معمولي بپوشند، حجّ آنها صحيح است؛ ولي بايد كفّاره بدهند.

سؤال 1396 غسل احرام، زيارت و مانند آن، تا چه زماني اعتبار دارد؟ و با چه چيزهايي باطل مي شود؟

جواب: تا يك روز معتبر است؛ و اگر حدث اصغر از او سر زند، به قصد رجا آن را اعاده مي كند، ولي واجب نيست.

سؤال 1397 آيا طلب رحمت براي بانيان، حافظان و خدمتكاران مسجدالحرام و مسجدالنّبي، كه زحمات فراواني را متحمّل مي شوند، جايز است؟

جواب: براي آنها طلب هدايت كنيد.

سؤال 1398 بعضي از حجّاج سهميّه موادّ خوراكي و مصرفي خود (مانند نوشابه، موز، پرتغال، سيب، پنير، آبميوه، صابون، شامپو و مانند آن را) كه در ايّام سفر مورد استفاده قرار نداده اند، با خود به ايران مي آورند. اين كار چه حكمي دارد؟ آيا استفاده از آن مواد جايز است؟

جواب: در صورتي كه واقعاً جنبه سهميّه داشته باشد مانعي ندارد؛ ولي اگر فقط جنبه اباحه تصرّف دارد، فقط حق دارند در آنجا مصرف كنند، ولي با خود بردن جايز نيست.

سؤال 1399 انجام حج با مال

ص: 860

حرام، يا مال مشتبه به حرام چگونه است؟

جواب: با مال حرام جايز نيست؛ ولي اگر مال او مشتبه به حرام است، ولي يقين به حرمت آن ندارد، مي تواند آن را صرف حج كند. مشروط بر اين كه از نظر ظاهر محكوم به حلال بودن باشد؛ يعني از طريق ظاهراً حلال به دست آورده است.

سؤال 1400 شك در اعمال حج يا عمره چه حكمي دارد؟

جواب: هرگاه پس از شروع در عملي كه بعد از آن است شك كند، اعتنا ننمايد؛ چه شك در انجام آن داشته باشد، يا شك در صحيح بجا آوردن آن.

چهل مسأله مهم و محلّ ابتلاء در حجّ و عمره

1 استفاده از ماشينهاي سرپوشيده در حال احرام در شبها، يا بين الطّلوعين، يا روزهاي كاملا ابري، كه سايبان تأثيري براي حفظ از آفتاب و باران ندارد، جايز است، همچنان كه سوار ماشين سر پوشيده شدن در حال احرام در داخل شهر مكّه مانعي ندارد (خواه در روز باشد، يا در شب)، ولي بهتر است در آن قسمت كه از حرم بيرون است (يعني آن طرف كه از مسجد تنعيم فراتر مي رود) احتياط كند، ولي با توجّه به اين كه قسمتهاي بعد از تنعيم هم جزء شهر مكّه است، احتياط مذكور واجب نيست.

2 اگر بدون اختيار چشم مُحرم به آينه بيفتد، اشكالي ندارد، و بهتر است كه در ايّام احرام حج يا عمره، در اطاق هايي كه افراد مُحرم سكونت دارند، و همچنين در مسير رفت و آمد آنها، مانند داخل آسانسورها، روي آينه ها چيزي بيندازند، كه نگاه غير اختياري نيز به آن نيفتد.

3 احتياط واجب آن است كه مُحرم حشرات (مانند پشه، زنبور،

ص: 861

مگس، ملخ و امثال آن را) نكشد؛ چه روي بدن يا لباس او باشد، يا جاي ديگر، و نيز هيچ جنبنده اي را به قتل نرساند، مگر اين كه مايه آزار او شود، يا حيوان موذي و خطرناكي باشد؛ (مانند مار و عقرب). و اگر عمداً آنها را بكشد كفّاره دارد، و كفّاره آن مقداري غذا است؛ (مثلا يك نان به فقير بدهد)، بنابراين بايد موقع راه رفتن مواظب ملخها و مورچه ها و مانند آن باشد.

4 لازم نيست طواف در فاصله بين مقام ابراهيم و خانه كعبه باشد؛ بلكه در تمام مسجدالحرام طواف جايز است؛ (به خصوص هنگام ازدحام جمعيّت) ولي در صورت امكان بهتر است از فاصله مزبور تجاوز نكند.

5 لازم نيست شانه چپ در تمام حالات محاذي كعبه باشد؛ بلكه همين اندازه كه مطابق معمول همه مردم، خانه كعبه را دور بزند كافي است.

7 طواف در طبقه دوّم و پشت بام مسجدالحرام اشكال دارد؛ ولي كساني كه مجبور هستند از آنجا طواف كنند طوافشان صحيح است، و نايب گرفتن لازم نيست.

8 محلّ نماز طواف واجب، پشت مقام ابراهيم است؛ ولي اگر ازدحام جمعيّت زياد باشد، مي توان عقب تر نماز خواند. به خصوص، در مواقعي كه جمعيّت طواف كننده به قدري زياد است كه به پشت مقام ابراهيم مي رسد، در اين صورت نبايد مزاحم طواف كنندگان شد، و اصرار بر خواندن نماز در پشت مقام داشت، و كارهايي كه بعضي از عوام انجام مي دهند، و دستها را زنجير مي كنند، و مزاحم طواف كنندگان مي شوند، صحيح نيست؛ امّا نماز طواف مستحب را در هر جاي

ص: 862

مسجد مي توان خواند.

9 خواندن نماز طواف به جماعت اشكال دارد، حتّي به عنوان احتياط، و افراد بايد حمد و سوره را به قدر امكان اصلاح كنند، و خودشان بخوانند.

10 سعي صفا و مروه در طبقه بالا جايز نيست؛ مگر اين كه ازدحام به قدري زياد باشد كه سعي در طبقه پايين مشقّت شديد داشته باشد.

11 هنگام سعي صفاو مروه كافي است مقداري از سربالايي صفا و مروه را طي كند، و لازم نيست به قسمت لخت كوه برسد، و پاي خود را به آن بچسباند. زيرا سربالايي مفروش در صفا و مروه جزء كوه است.

12 نشستن در حال طواف واجب، براي رفع خستگي مانعي ندارد؛ ولي احتياط آن است كه موالات عرفي به هم نخورد، يعني فاصله زياد نشود؛ امّا نشستن در حال سعي، براي رفع خستگي و مانند آن به هر مقدار مانعي ندارد؛ خواه در صفا باشد، يا در مروه، يا در ميان آن دو.

13 لازم نيست سنگها به ستون و ديواره جمره اصابت كند، بلكه كافي است در حوضچه اطراف بيفتد؛ زيرا جمره همان محلّ اجتماع سنگهاست.

14 رمي جمرات از طبقه بالا مانعي ندارد، و كساني كه در روز نمي توانند رمي كنند، مي توانند شب قبل يا بعد از آن رمي نمايند.

15 قرباني كردن در هر يك از قربانگاههاي موجود جايز است، هر چند خارج از محدوده مني است؛ مشروط بر اين كه گوشتها تلف نشود.

16 بهتر است قرباني را روز عيد ذبح كنند؛ ولي تأخير آن تا روز سيزدهم نيز جايز است.

17 لازم نيست ذابح شيعه باشد؛ بلكه هر مسلماني

ص: 863

كه ذبيحه او پاك و حلال است مي تواند ذبح كند.

18 سر بريدن و ذبح حيوانات، براي قرباني يا غير آن، با چاقوهاي استيل و فلزّات ديگر، اشكالي ندارد.

19 قرباني را مي توان شخصاً ذبح نمود، يا به شخص ديگري كه به او اطمينان دارد نيابت داد. خواه مدير كاروان باشد، يا نفرات بعثه حج، يا بعضي از دوستان (معيار اطمينان داشتن به كار نايب است). و لازم نيست وكيل نام صاحب قرباني را بداند، همين اندازه كه نيّت او را كند كافي است، هر چند بردن نام او به هنگام ذبح بهتر است، و اگر كسي بدون گرفتن وكالت از طرف ديگري قرباني كند صحيح نيست.

20 مسلمانان بايد كاري كنند كه گوشتهاي قرباني از بين نرود، و مجبور به سوزاندن و دفن كردن آن نباشند؛ زيرا اين كار اسراف و حرام است، و ادّله قرباني شامل آن نمي شود، و چنانچه مستحقّيني در مني يافت نشوند، لازم است آن را به ساير بلاد اسلامي ببرند، و به فقرا و مؤمنان بدهند، و يا پول آن را كنار بگذارند و هنگام بازگشت در محل خود قرباني كنند، و يا با دوستان خود هماهنگ كند كه در همان روز بعد از رمي جمره قرباني كنند؛ و هر يك از اينها كافي است.

21 تا آنجا كه ممكن است بايد قرباني را در قربانگاههاي موجود انجام داد، و از تلف شدن گوشت آن جلوگيري كرد؛ امّا اگر بعد از تلاش و كوشش، يقين پيدا كند كه راهي براي استفاده از گوشت قرباني نيست، و حتماً ضايع مي شود، بايد از قرباني در آنجا صرفنظر

ص: 864

كند، و پول آن را كنار بگذارد، و هنگام بازگشت در محلّ خود قرباني نمايد. البتّه در ماه ذي الحجّه همان سال، و اگر ممكن نشد در ماه ذي الحجّه سال آينده قرباني مي كند، و مي تواند به وسيله تلفن با دوستان خود هماهنگ كند كه در همان روز بعد از رمي جمره قرباني كنند؛ ولي اين كار واجب نيست.

22 استفاده از وسايل ماشيني براي ذبح حيوانات مانعي ندارد، ولي شرايط ذبح شرعي(1) مانند رو به قبله بودن و بسم الله گفتن و غير آن بايد رعايت شود.

*****

1. شرح اين مطلب در مسأله 2223 توضيح المسائل ما آمده است.

23 بهتر است هنگام ازدحام جمعيّت، طواف مستحبي را ترك كرد، و محلّ طواف را براي كساني كه طواف واجب مي كنند آزاد گذاشت.

24 ميقات براي احرام حجّ تمتّع مكّه است، و از هر جاي مكّه باشد كافي است، و فرقي ميان مكّه قديم و جديد نيست؛ حتّي از محلاّتي از مكّه كه امروز به طرف مني گسترش يافته مي توان احرام بست؛ امّا احتياط واجب آن است كه از نقاطي از شهر مكّه كه از مسجد تنعيم(1) دورتر، است يعني از محدوده حرم بيرون مي باشد، احرام نبندد؛ و بهتر از همه جا مسجدالحرام است.

25 كاركنان كاروانها و بعثه حج، و تمام كساني كه حجّ واجب خود را قبلا بجا آورده اند و انجام مراسم حج براي آنها مشكل است، مي توانند از اوّل نيّت عمره مفرده كنند، و آن را كامل كرده و از احرام بيرون آيند، و بعد از آن براي رفتن به عرفات و مشعر و

ص: 865

مني، يا نرفتن و ماندن در مكّه و رسيدگي به كارها آزادند. البتّه اگر به عرفات و مشعر و مني مي روند نيّت وقوف نكنند، ولي براي حفظ ظاهر مي توانند لباس احرامي (بدون نيّت) بپوشند، و اگر عمره مفرده خود را در ذي الحجّه بجا آورده، در بازگشت از عرفات تجديد عمره لازم نيست.

26 حجّاج محترمي كه در مكّه مكرّمه قصد اقامه ده روزه مي كنند، نبايد در اين ايّام از مكّه خارج شوند؛ ولي مي توانند براي يكي دو ساعت به عرفات بروند و باز گردند.

27 نماز خواندن با اهل سنّت و شركت در جماعات آنها در ايّام حج و مانند آن، براي حفظ وحدت مسلمين از مستحبّات مؤكّد و موجب

تقويت صفوف در برابر دشمنان است، و در روايات معصومين (عليهم السلام)

*****

1. مسجد تنعيم نزديكترين حدّ حرم است.

تأكيدات فراوني درباره آن شده است، و چنين نمازي كفايت از نماز واجب مي كند، و اعاده آن لازم نيست.

28 حُجّاج محترم مي توانند در مسأله وقت نماز و مانند آن از آنها پيروي نمايند، و با آنها نماز بخوانند، و براي سجده اگر بتوانند، روي سنگهاي كف مسجد سجده نمايند (زيرا سجده بر تمام آن سنگها جايز است) و اگر نتوانند، روي فرش سجده مي كنند، و لازم نيست دست بسته نماز بخوانند، يا بعد از حمد آمين بگويند.

29 زوّار عزيز خانه خدا در مورد هلال ماه ذي الحجّه مي توانند از آنها پيروي كنند، و كساني كه به هنگام افطار روزه در مسجدالحرام يا ساير مساجد آنان حضور دارند، هرگاه به آنها اصرار بر افطار كنند،

ص: 866

مانعي ندارد همزمان با آنها افطار نمايند، و روزه آنها صحيح است. 30 استفاده از بادبزن، يا حصيرهاي بدون نخ، يا حصيرهاي معمولي كه نخ نازكي دارد، براي سجده كردن در همه حال جايز است، و لزومي ندارد از مهر استفاده شود كه مخالفان به خاطر تبليغات نادرست روي آن حسّاسيّت دارند. بلكه استفاده از مهر در بعضي از مواقع كه باعث بدبيني و اعتراض مي شود اشكال دارد.

31 روحانيّون كاروانها، خدمه، كاركنان بعثه ها، كارمندان بانكها، پزشكان، پرستاران، و تمام كساني كه به هر عنوان به حج دعوت مي شوند مي توانند قصد حجّ واجب كنند؛ هر چند مستطيع نباشند، و همين دعوت سبب استطاعت آنها مي شود، و حجّ ديگري بر آنها واجب نيست.

32 احتياط واجب آن است افرادي كه حجّ نيابتي انجام مي دهند و سال اوّل آنهاست بعد از اتمام حج، عمره مفرده اي (با طواف نساء) براي خود بجا آورند.

33 احتياط واجب آن است افراد معذور كه ناچارند بعضي از اعمال حج را ترك كنند نايب و اجير نشوند؛ ولي عذرهايي كه براي افراد در سفر حج پيدا مي شود، مانند تيمّم، جبيره، و نرسيدن به بعضي از وقوفهاي اختياري، و امثال آن، مانع از عمل نايب نخواهد شد؛ بلكه مطابق دستور عمل مي كند، و حجّ نيابتي او صحيح است. همچنين اگر بر اثر ضيق وقت مجبور به عدول از حجّ تمتّع به حجّ اِفراد شود. و كساني كه بر اثر بيسوادي يا كم سوادي قادر به اصلاح حمد و سوره خود نيستند، نيابت قبول نكنند؛ هر چند حجّشان براي خودشان در صورت ناچاري صحيح است.

ص: 867

34 نايب و اجير بايد اعمال حج را مطابق اجتهاد يا تقليد خودش بجا آورد، نه اجتهاد يا تقليد شخصي كه براي او نيابت مي كند.

35 زوّار خانه خدا مخيّرند نماز خود را در مسجدالحرام و مسجدالنّبي، بلكه در همه شهر مكّه و مدينه، تمام يا قصر بخوانند، و نماز تمام افضل است، و فرقي ميان مكّه و مدينه قديم و جديد نيست.

36 كساني كه پيش از رفتن به عرفات قصد ده روز در مكّه كرده اند، و نيّت نداشته اند قبل از ده روز از مكّه خارج شوند، هنگامي كه به عرفات و مشعر ومني مي روند نمازشان در آنجا تمام است، و اين مسافت گرچه در گذشته به اندازه چهار فرسخ بوده، ولي امروز به سبب توسعه مكّه كمتر شده و مسافت قصر نيست.

37 مسافر مي تواند براي گرفتن حاجت سه روز در مدينه روزه مستحبّي بگيرد؛ (هر چند قصد ده روز نكند) و احتياط لازم آن است كه روزهاي چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه را انتخاب كند.

38 احرام بستن از تمام آنچه امروز جزء مسجد شجره است جايز مي باشد، حتّي از كنار مسجد شجره نيز مي توان احرام بست. همچنين تمام آنچه امروز جزء مسجدالحرام و مسجدالنّبي شده حكم آن را دارد.

39 حاجيان شيعه و پيروان مكتب اهلبيت (عليهم السلام) نبايد در ايّام حج و مانند آن، نماز جماعت جداگانه به طور گروهي در كاروانها يا مسجدالحرام يا مسجدالنّبي، تشكيل بدهند، و چنين نماز جماعتي خالي از اشكال نيست، مگر اين كه نماز چند نفري باشد.

40 زوّار خانه خدا بايد از تمام كارهايي كه

ص: 868

موجب وهن مذهب است اجتناب ورزند؛ مانند:

الف) بازگشت از مسجدالحرام و مسجدالنّبي و صفوف جماعت، هنگام اذان يا نزديك اذان.

ب) پرداختن به خريد و فروش در بازارها و خيابانها، يا بازگشتن با اجناس خريداري شده به سمت كاروانها در چنان ساعاتي؛ بلكه اين كارها را كنار بگذارند، و به جماعت بپيوندند.

ج) اجتماع پشت ديوار بقيع براي زيارت قبور معصومين (عليهم السلام)، هنگام نماز جماعت.

د) پوشيدن لباسهاي نامناسب كه مايه وهن در انظار عموم است.

ه) برخورد خشونت آميز در سخن يا رفتار با ساير زوّارخانه خدا، يا ساكنان مكّه و مدينه.

خلاصه پيروان مكتب اهل البيت (عليهم السلام) بايد چنان رفتار كنند كه همه احساس نمايند آنها به بركت پيروي از اهلبيت (عليهم السلام) از تربيت بالايي برخوردارند، و هيچ گونه بهانه اي به دست مخالفان ندهند كه اين كار اجر و ثواب حجّ آنها را انشاء الله مضاعف مي سازد.

آداب و مستحبّات حجّ و عمره

در روايات اسلامي، و كلمات فقهاي عظام (رضوان اللّه تعالي عليهم) آداب و مستحبّات بسياري براي هر يك از اعمال «حج» و «عمره» ذكر شده كه قسمت قابل توجّهي از آن را عيناً در اينجا مي آوريم، ولي از آنجا كه بعضي از آنها دليل كافي ندارد (و ما اصلِ تسامحِ در ادلّه سنن و مستحبّات را صحيح نمي دانيم) بهتر است همه را به قصد «رجاء»، يعني به اميد اين كه مطلوب شرع مقدّس و داراي ثواب باشد، به جا آورد.

«نكته مهمّ ديگر» اين كه انجام بعضي از اين مستحبّات در زمان ما، و در آن انبوه جمعيّت، براي بسياري از مردم غير ممكن است؛ بنابراين آنچه را

ص: 869

ممكن است انجام مي دهند، و آنچه را نمي توان انجام داد اگر مورد علاقه حاجي باشد و نيّت انجام آن را، در صورت امكان داشته باشد، طبق روايات معصومين (عليهم السلام) خداوند مطابق نيّتش به او پاداش خواهد داد.

مستحبّات سفر

كسي كه قصد سفر مكّه، يا سفر ديگري دارد، مستحبّ است امور زير را انجام دهد:

1 از خداوند متعال طلب خير كند.

2 وصيّت بنمايد.

3 صدقه دهد، تا به آن صدقه سلامت خود را خريداري نمايد.

4 هنگامي كه براي مسافرت مهيّا مي شود، در خانه خود چهار ركعت نماز به جا آورد. در هر ركعت سوره حمد، و توحيد (قل هو اللّه) را بخواند، و بگويد:

«اللَّهُمَّ إنّي أتَقَرَّبُ إلَيْكَ بِهِنَّ، فَاجْعَلْهُنَّ خَليفَتي في أهْلِي وَ مَالي».

5 بر در خانه خود ايستاده، و سه مرتبه از پيش رو، و از طرف راست، و طرف چپ، سوره حمد، و به همين ترتيب سه مرتبه آية الكرسي را بخواند، سپس بگويد:

«اَللَّهُمَّ احفَظْني وَ احْفَظْ مَا مَعِيَ، وَ سَلِّمْني وَ سَلِّم مَا مَعِيَ، وَ بَلِّغْني وَ بَلِّغْ مَا مَعِيَ، بِبَلاغِكَ الحَسَنِ الجَميلِ».

مستحبّات احرام

مستحبّات احرام چند چيز است:

1- قبلاً بدن خود را پاكيزه نموده، و ناخن و شارِب (سبيل) خود را بگيرد، و موي زير بغل و اطراف عورت را زايل كند.

2- كسي كه قصد حج دارد از اوّل ماه ذي القعده، و شخصي كه قصد عمره مفرده دارد پيش از يك ماه، موي سر و ريش را رها كند، و بعضي از فقها قائل به وجوب آن شده اند، و اين قول هر چند ضعيف است، ولي موافق احتياط مي باشد.

3- پيش از احرام در

ص: 870

ميقات غسل احرام كند، و اين غسل از زن حائض و زني كه وضع حمل كرده نيز صحيح است، و تقديم اين غسل، به خصوص در صورتي كه خوف آن باشد كه در ميقات آب يافت نشود، جايز است، و در صورت تقديم، اگر در ميقات آب يافت شد مستحبّ است غسل را اعاده بنمايد، و هر گاه مكلّف پس از انجام غسل احرام لباسي بپوشد، يا چيزي بخورد كه بر محرم حرام است، تكرار غسل مستحبّ است، و اگر در روز غسل نمايد، آن غسل تا آخر شب آينده كفايت مي كند. همچنين اگر در شب غسل كند، تا آخر روز آينده كافي است؛ ولي اگر بعد از غسل و پيش از احرام وضوي او باطل شد، غسل را اعاده نمايد.

4- هنگام پوشيدن دو جامه احرام بگويد:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي رَزَقَني مَا اُواري بِه عَوْرَتِي، و اُؤَدِّي فيهِ فَرْضي، وَ أعْبُدُ فيهِ رَبِّي، و اَنْتَهي فيهِ إلي مَا اَمَرَنِي. الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي قَصَدْتُهُ فَبَلَّغَني، و أرَدْتُهُ فَاُعانَني، وَ قَبِلَني وَ لَمْ يَقْطَعْ بي، وَ وَجْهَهُ أرَدْتُ فَسَلَّمَني. فَهُوَ حِصْني وَ كَهْفِي و حِرْزي وَ ظَهْري وَ مَلاذي وَ رَجائي وَ مَنجاي و ذُخري وَ عُدَّتي في شِدَّتي وَ رَخائي».

5- دو حوله احرام از جنس پنبه باشد.

6- احرام را به ترتيب زير ببندد:

در صورت امكان بعد از نماز ظهر، و اگر ممكن نبود، پس از نماز واجب ديگر، و چنانچه آن هم امكان پذير نبود، بعد از شش يا دو ركعت نماز نافله، كه در ركعت اوّل پس از حمد سوره توحيد، و در ركعت دوم سوره قل يا ايّها الكافرون

ص: 871

را بخواند، و شش ركعت افضل است، و پس از نماز، حمد و ثناي إلهي به جا آورد، و بر پيغمبر و آل او صلوات بفرستد؛ آنگاه بگويد:

«اللَّهُمَّ إنَّي أسألُكَ أنْ تَجْعَلَني مِمَّنِ اسْتَجابَ لَكَ، وَ آمَنَ بِوَعْدِكَ، وَ اتَّبَعَ أمْرَكَ، فإنَّي عَبْدُكَ وَ في قَبْضَتِكَ، لا أوُقي إلاَّ مَا وَقَيْتَ، وَ لا آخُذُ إلاّ مَا أعْطَيْتَ، وَ قَدْ ذكَرْتَ الْحَجَّ فَأسْاَلُكَ أنْ تَعْزِمَ لي عَليهِ عَلي كِتابِكَ وَ سُنَّةِ نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَليهِ وَ آلِهِ، و تُقَوِّيَني عَلي مَا ضَعُفْتُ، وَ تُسَلِّمَ لي مَناسِكي في يُسر مِنْكَ وَ عافِيَة، وَ اجْعَلْني مِن وَفْدِكَ الَّذي رَضِيْتَ وَ ارْتَضَيْتَ، وَ سَمَّيْتَ وَ كَتَبْتَ. اللّهُمَّ إنَّي خَرَجْتُ مِنْ شُقَّة بَعيدة، وَ أنْفَقْتُ مالي إبْتِغاءَ مَرْضاتِكَ. اللّهُمَّ فَتَمِّمْ لي حَجَّتي وَ عُمْرَتي. اللّهُمَّ إنّي اُرِيدُ الَّتمَتُّعَ بِالعُمرَةِ إلي الحَجِّ، عَلي كِتابِكَ وَ سُنَّةِ نَبِيِّكَ، صَلَواتُكَ عَلَيهِ وَ آلِهِ، فَإن عَرَضَ لي عارِضٌ يَحْبِسُني فَخَلِّني حَيثُ حَبَسْتَني، بِقَدَرِكَ الَّذي قَدَّرْتَ عَلَيّ. اللّهُمَّ إنْ لَمْ تَكُنْ حِجَّةً فَعُمرَةً اُحَرِّمُ لَكَ شَعْري وَ بَشَري وَ لَحْمي وَ دَمي وَ عِظِامي وَ مُخِّي وَ عَصَبِي مِنِ النِّساءِ وَ الثِّيابِ وَ الطّيبِ، أبْتَغي بِذلِكَ وَجْهَكَ وَ الدّارَ الآخِرَةَ».

7- نيّت احرام را بر زبان جاري كند، و تنها به نيّت قلبي قناعت نكند، و براي مردان مستحبّ است تلبيه را بلند بگويند.

8- سابقاً گفتيم كه تلبيه واجب، كه احرام به آن حاصل مي شود، بنا بر احتياط چنين است:

«لَبَّيْكَ اللّهُمَّ لَبَّيكَ، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيكَ، إنَّ الحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ المُلْكَ، لا شَرِيكَ لَكَ».

و مستحبّ است پس از آن بگويد:

«لَبَّيْكَ ذَا الْمَعارِجِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ داعِياً اِلي دارِ

ص: 872

السَّلامِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ غَفّارَ الذُّنُوبِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ اَهْلَ التَّلْبِيَةِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ ذَاالْجَلالِ وَ الاِْكْرامِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ تُبْدِئُ وَ الْمَعادُ اِلَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ تَسْتَغْني وَ يُفْتَقَرُ اِلَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ مَرْعُوباً وَ مَرْهُوباً اِلَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ اِلهَ الْحَقِّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ ذَا النَّعْمآءِ وَ الْفَضْلِ الْحَسَنِ الْجَميلِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ كَشّافَ الْكُرَبِ العِظامِ

لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدَيكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ يا كَرِيمُ لَبَّيْكَ».

و خوب است اين جمله ها را نيز بگويد:

«لَبَّيْكَ أَتَقَرَّبُ اِلَيْكَ بِمُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ بِحَجَّة اَوْ عُمْرَة لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ وَ هذِهِ عُمْرَةُ مُتْعَة اِلَي الْحَجِّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ اَهْلَ التَّلْبِيَةِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ تَلْبِيَةً تَمامُها وَ بَلاغُها عَلَيْكَ».

9- تلبيه ها را در حال احرام، و در موارد زير تكرار كند:

الف) هنگام برخواستن از خواب.

ب) بعد از هر نماز واجب و مستحب.

ج) وقت رسيدن به زوّار ديگر كه سواره هستند.

د) هنگام بالا رفتن از بلندي، يا سرازير شدن از آن.

ه) وقت سوار شدن يا پياده شدن.

و) در اوقات سحر تلبيه بسيار بگويد.

10 زنان حائض و نفساء (زني كه وضع حمل كرده)نيز اين تلبيه ها را بگويند.

شخصي كه عمره به جا مي آورد تلبيه گفتن او در عمره مستمر خواهد بود تا خانه هاي مكّه را ببيند، و پس از آن قطع خواهد شد، و تلبيه حج تا ظهر روز عرفه ادامه دارد، و پس از آن قطع خواهد شد.

مكروهات احرام

مكروهات احرام چند چيز است:

1- احرام در احرامي مشكي، و احتياط ترك آن است، و بهتر احرام در جامه سفيد است.

2- خوابيدن محرم در رختخواب و بالش زردرنگ.

3- احرام بستن در جامه چركين،

ص: 873

و اگر لباس احرام كثيف شود بهتر است

مكلّف مادام كه در حال احرام است آن را نشويد؛ ولي مي تواند تبديل كند.

4- احرام بستن در جامه راه راه.

5- استعمال حنا پيش از احرام، در صورتي كه اثر آن تا حال احرام باقي بماند، و فرقي ميان حنا و رنگهاي امروزي نيست.

6- بهتر است محرم كيسه و مانند آن بر بدن نكشد.

7- لبّيك گفتن در جواب كسي كه او را صدا مي كند، بلكه احتياط ترك آن است.

مستحبّات دخول حرم

1- براي تواضع و فروتني در برابر خداوند متعال پابرهنه شده، و كفشهاي خود را در دست گرفته، داخل حرم شود. اين عمل ثواب زيادي دارد.

2- هنگام دخول حرم اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ اِنَّكَ قُلْتَ في كِتابِكَ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ: (وَ اَذِّنْ في النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلي كُلِّ ضامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيق) اَللّهُمَّ اِنِّي اَرْجُوا اَنْ أكُونَ مِمَّنْ اَجابَ دَعْوَتَكَ، وَ قَدْ جِئْتُ مِنْ شُقَّة بَعِيدَة وَ فَجٍّ عَمِيق، سامِعاً لِنِدآئِكَ، وَ مُسْتَجِيباً لَكَ، مُطِيعاً لاَِمْرِكَ، وَ كُلُّ ذلِكَ بِفَضْلِكَ عَلَيَّ وَ اِحْسانِكَ اِلَيَّ، فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَي ما وَفَّقْتَني لَهُ، اَبْتَغي بِذلِكَ الزُّلْفَةَ عِنْدكَ، وَ الْقُرْبَةَ اِلَيْكَ، وَ الْمَنْزِلَةَ لَدَيْكَ، وَ الْمَغْفِرَةَ لِذُنُوبي، وَ التَّوْبَةَ عَلَيَّ مِنْها بِمَنِّكَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَ حَرِّمْ بَدَني عَلَي النّارِ، وَ امِنِّي مِنْ عَذابِكَ وَ عِقابِكَ، بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

مستحبّات ورود به مكّه معظمه و آداب مسجد الحرام

1 براي دخول به مكّه معظّمه غسل كردن مستحبّ است.

2 هنگام ورود به مكّه، با حالت تواضع وارد شود.

3 مستحبّ است براي دخول به مسجدالحرام غسل

ص: 874

نمايد.

4 مستحبّ است با پاي برهنه و با حالت سكينه و وقار وارد شود.

5 بهتر است از باب السّلام كه محاذي باب بني شيبه سابق است وارد شده، و جلوي در مسجد الحرام ايستاده، و بگويد:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ، بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ ما شآءَ اللّهُ، اَلسَّلامُ عَلي اَنْبِيآءِ اللّهِ وَ رُسُلِهِ، اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللّهِ، صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، اَلسَّلامُ عَلي اِبْراهِيمَ خَليلِ اللّهِ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ».

6 سپس داخل مسجدالحرام شود، و رو به كعبه دستها را بلند نموده، بگويد:

«اَللّهُمَّ إِنّي اَسْأَلُكَ فِي مَقامي هذا، وَ في اَوَّلِ مَناسِكي اَنْ تَقْبَلَ تَوْبَتي، وَ اَنْ تَتَجاوَزَ عَنْ خَطِيئَتي، وَ اَنْ تَضَعَ عَنِّي وِزْرِي. اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي بَلَّغَنِي بَيْتَهُ الْحَرامَ. اَللّهُمَّ إِنِّي اَشْهَدُ اَنَّ هذا بَيْتُكَ الْحَرامُ الَّذِي جَعَلْتَهُ مَثابَةً لِلنّاسِ، وَ اَمْناً مُبارَكاً، وَ هُديً لِلْعالَمِينَ. اَللّهُمَّ إنّي عَبْدُكَ، وَ الْبَلَدَ بَلَدُكَ، وَ الْبَيْتَ بَيْتُكَ، جِئْتُ اَطْلُبُ رَحْمَتَكَ، وَ اَؤُمُّ طاعَتَكَ، مُطِيعاً لاَِمْرِكَ، راضِياً بِقَدَرِكَ، اَسْأَلُكَ مَسْأَلَةَ الْفَقِيرِ اِلَيْكَ، الْخائِفِ لِعُقُوبَتِكَ. اَللّهُمَّ افْتَحْ لي اَبْوابَ رَحْمَتِكَ، وَ اسْتَعْمِلْني بِطاعَتِكَ وَ مَرْضاتِكَ».

و در روايت ديگر آمده كه بر در مسجد چنين بگويد:

«بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ، وَ مِنَ اللّهِ وَ اِلَي اللّهِ وَ ما شآءَ اللّهُ، وَ عَلي مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ، صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ خَيْرُ الاَْسْمآءِ لِلّهِ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ، وَ السَّلامُ عَلي رَسُولِ اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلي اَنْبِيآءِ اللّهِ وَ رُسُلِهِ، اَلسَّلامُ عَلي خَلِيلِ الرَّحْمنِ، اَلسَّلامُ عَلَي الْمُرْسَلِينَ، وَ الْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ

ص: 875

عَلَيْنا وَ عَلي عِبادِ اللّهِ الصّالِحينَ.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَ بارِكْ عَلي مُحمد و آلِ مُحمد، وَ ارْحَم مُحمداً و آلَ مُحَمَّد، كَما صَلَّيْتَ وَ بارَكْتَ وَ تَرَحَّمْتَ علي إبْراهِيمَ وَ آلِ إبْراهِيمَ، إنَّكَ حَميدٌ مَجِيدٌ.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي إبْراهِيمَ خَلِيلِكَ، وَ عَلي أَنْبِيآءِكَ وَ رُسُلِكَ، وَ سَلِّمْ عَلَيْهِمْ، وَ سَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلِينَ، وَ الْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ.

اَللّهُمَّ افْتَحْ لِي أَبْوابَ رَحْمَتِكَ، وَ اسْتَعْمِلْني فِي طاعَتِكَ وَ مَرْضاتِكَ، وَ احْفَظْنِي بِحِفْظِ الاِيمانِ اَبَداً ما اَبْقَيْتَني، جَلَّ ثَناءُ وَجْهِكَ، اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذِي جَعَلَني مِنْ وَفْدِهِ وَ زُوّارِهِ، وَ جَعَلَني مِمَّنْ يَعْمُرُ مَساجِدَهُ، وَ جَعَلَني مِمَّنْ يُناجيهِ.

اَللّهُمَّ إِني عَبْدُكَ، وَ زائِرُكَ في بَيْتِكَ، وَ عَلي كُلِّ مَأْتِيٍّ حَقٌّ لِمَنْ أَتاهُ وَ زارَهُ، وَ أَنْتَ خَيْرُ مَأْتِيٍّ وَ أَكْرَمُ مَزُور، فَأَسْأَلُكَ يا اَللّهُ يا رَحْمنُ، بِأَنَّكَ أَنْتَ اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، وَحْدَكَ لاشَريكَ لَكَ، بِأَنَّكَ واحِدٌ اَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ تَلِدْوَ لَمْ تُولَدْ، وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ، صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ عَلي أَهْلِ بَيْتِهِ، يا جَوادُ يا كَريمُ، يا ماجِدُ يا جَبّارُ يا كَريمُ، أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْعَلَ تُحْفَتَكَ إِيّايَ بِزيارَتي إِيّاكَ، أَوَّلَ شَيْء تُعْطِيَني فَكاكَ رَقَبَتي مِنَ النّارِ».

سپس سه مرتبه مي گويد: «أَللّهُمَّ فُكَّ رَقَبتي مِنَ النّارِ».

سپس مي گويد: «وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ الطَّيِّبِ، وَ ادْرَأْعَنّي شَرَّ شَياطِيْنِ الْجِنِّ وَ الإنْسِ، وَ شَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ».

7 مستحبّ است وقتي كه به محاذات حجرالأسود رسيد بگويد:

«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ

ص: 876

رَسُولُهُ، آمَنْتُ بِاللّهِ، وَ كَفَرْتُ بِالْجِبْتِ وَ الطّاغُوتِ وَ اللاّتِ وَ الْعُزّي، وَ بِعِبادَةِ الشَّيْطانِ، وَ بِعِبادِةِ كُلِّ نِدٍّ يُدْعي مِنْ دُونِ اللّهِ».

8 سپس نزديك حجرالأسود رفته، و در صورت امكان دست بر آن بگذارد، و بگويد:

«أَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي هَدانا لِهذا، وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللّهُ. سُبْحانَ اللّهِ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ، وَ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ، وَ اللّهُ أَكْبَرُ، اَللّهُ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِهِ، وَ اللّهُ أَكْبَرُ مِمّا أَخْشي وَ اَحْذَرُ. لا إِلهَ إلاَّ اللّهُ، وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، يُحْيي وَ يُميتُ، وَ يُميتُ وَ يُحْيي، وَ هُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَديرٌ».

9 صلوات بر پيغمبر و آل او عليهم السلام بفرستد، و سلام بر پيغمبران بدهد، همان گونه كه هنگام دخول مسجد سلام مي دهد.

10 سپس بگويد: «إنَّي اُؤمِنُ بِوَعدِكَ وَ أوُفي بِعَهْدِكَ».

11 در روايت معتبر آمده است: هنگامي كه نزديك حجرالأسود رسيدي دستهاي خود را بلند كن، و حمد و ثناي إلهي به جا آور، و بر پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) صلوات بفرست، و از خداوند عالم بخواه كه حجّ تو را قبول كند. پس از آن، در صورت امكان حَجَر را بوسيده، و اگر بوسيدن ممكن نشد با دست لمس كن، و اگر آن هم ممكن نشد اشاره به آن كن، و بگو:

«أَللّهُمَّ أَمانَتي أَدَّيْتُها، وَ ميثاقي تَعاهَدْتُهُ، لِتَشْهَدَ لي بِالْمُوفاةِ. أَللّهُمَّ تَصْديقاً بِكِتابِكَ، وَ عَلي سُنَّةِ نَبِيِّكَ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، أَشْهَدُ أَنْ لا اِلهَ إِلاَّ اللّهُ، وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، آمَنْتُ بِاللّهِ،

ص: 877

وَ كَفَرْتُ بِالْجِبْتِ وَ الطّاغُوتِ وَ الّلاتِ وَ الْعُزّي، وَ عِبادَةِ الشَّيْطانِ، وَ عِبادَةِ كُلِّ نِدٍّ يُدْعي مِنْ دُونِ اللّهِ».

و اگر نتواني تمام آن را بخواني، قسمتي از آن را بخوان، و بگو:

«أَللّهُمَّ إِلَيْكَ بَسَطْتُ يَدِي، وَ فيما عِنْدَكَ عَظُمَتْ رَغْبَتي، فَاقْبَلْ سُبْحَتي، وَ اغْفِرلي وَ ارْحَمْني. اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكُفْرِ وَ الْفَقْرِ، وَ مَواقِفِ الْخِزْيِ فِي الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ».

آداب و مستحبّات طواف

انجام اعمال زير در حال طواف مستحبّ است:

1 «اَللّهُمَّ اِنّي أَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي يُمْشي بِهِ عَلي ظَلَلِ الْمآءِ، كَما يُمْشي بِهِ عَلي جُدَدِ الأرْضِ، وَ اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي يَهْتَزُّلَهُ عَرْشُكَ، وَ اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الّذي تَهْتَزُّ لَهُ اَقْدامُ مَلائِكَتِكَ، وَ اَسْئَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي دَعاكَ بِهِ مُوسي مِنْ جانِبِ الطُّورِ فَاسْتَجَبْتَ لَهُ، وَاَلْقَيْتَ عَلَيْهِ مَحَبَّةً مِنْكَ، وَ اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي غَفَرْتَ بِه لِمُحَمَّد صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ ما تَأَخَّرَ، وَ اَتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتَكَ، اَنْ تَفْعَلَ بي كَذا وَ كذا»، و به جاي «كذا و كذا» حاجت خود را از خداوند متعال بخواهد.

2 مستحبّ است هنگام طواف بگويد:

«اَللّهُمَّ اِنّي اِلَيْكَ فَقْيرٌ، وَ اِنّي خآئِفٌ مُسْتَجيرٌ، فَلا تُغَيِّرْ جِسْمي، وَ لاتُبَدِّلْ اِسْمي».

3 صلوات بر محمّد و آل او بفرستد، به خصوص هنگامي كه به در خانه كعبه رسيد.

4 هنگامي كه به حجر اسماعيل رسيد، به ناودان نگاه كند و بگويد:

«اَللّهُمَّ اَدْخِلْنِي الْجَنَّةَ، وَ اَجِرْنِي مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِكَ، وَ عافِني مِنَ السُّقْمِ، وَ اَوْسِعْ عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ، وَ ادْرَأَ عَنّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الإنْسِ، وَ شَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ».

5 به هنگام عبور از حجر بگويد:

«يا ذَا المَنِّ وَ الطَّوْلِ،

ص: 878

يا ذَا الْجُودِ وَ الْكَرَمِ، اِنَّ عَمَلي ضَعيفٌ، فَضاعِفْهُ لي، وَ تَقَبَّلْهُ مِنّي، اِنَّكَ اَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ».

6 هنگامي كه به ركن يماني برسد دستها را بلند كند، و بگويد:

«يا اَللّهُ يا وَلِيَّ الْعافِيَةِ، وَ خالِقَ الْعافِيَةِ، وَ رازِقَ الْعافِيَةِ، وَ الْمُنْعِمَ بِالْعافِيَةِ، وَ الْمَنّانُ بِالْعافِيَةِ، وَ الْمُتَفَضِّلَ بِالْعافِيَةِ عَلَيَّ وَ عَلي جَمِيعِ خَلْقِكَ، يا رَحْمنَ الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ وَ رَحِيمَهُما، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَ ارْزُقْنَا الْعافِيَةَ، وَ تَمامَ الْعافِيَةِ وَ شُكْرَ الْعافِيَةِ، فِي الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

7 سپس سر را به سمت كعبه كند، و بگويد:

«اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذِي شَرَّفَكِ وَ عَظَّمَكِ، وَ الْحَمْدُلِلّهِ الَّذي بَعَثَ مُحَمَّداً نَبِيّاً وَ جَعَلَ عَلِيّاً اِماماً. اَللّهُمَّ اهْدِ لَهُ خِيارَ خَلْقِكَ، وَ جَنِّبْهُ شِرارَ خَلْقِكَ».

8 هنگامي كه بين ركن يماني و حجرالأسود رسيد، بگويد:

(رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً، و فِي الآخِرَةِ حَسَنَةً، وَ قِنا عَذابَ النّار).

9 در شوط هفتم، وقتي كه به مستجار(1) رسيد، مستحبّ است در

*****

1. مستجار، پشت كعبه نزديك ركن يماني برابر در خانه كعبه واقع شده است.

صورت امكان دو دست خود را بر ديوار خانه بگشايد، و شكم و صورت خود را به ديوار كعبه بچسباند، و بگويد:

«اَللّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُكَ، وَ الْعَبْدُ عَبْدُكَ، وَ هذا مَكانُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ النّارِ».

10 سپس به گناهان خود اعتراف نموده، و از خداوند عالم آمرزش بطلبد كه انشاءاللّه تعالي مستجاب خواهد شد، بعد بگويد:«اَللّهُمَّ مِنْ قِبَلِكَ الرَّوْحُ وَ الْفَرَجُ وَ الْعافِيَةُ، اَللّهُمَّ اِنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضاعِفْهُ لِي، وَ اغْفِرْ لِي مَااطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنّي وَ خَفِيَ عَلي خَلْقِكَ، اَسْتَجِيرُ بِاللّهِ مِنَ النّار».

11 و هرچه خواهد

ص: 879

دعا كند، و دست بر ركن يماني كه قبل از ركن حجرالاسود قرار دارد بگذارد، سپس نزد حجرالأسود آمده، و طواف خود را تمام كند، و بگويد:

«اَللّهُمَّ قَنِّعْني بِما رَزَقْتَني، وَ بارِكْ لي فيما آتَيْتَني».

12 براي طواف كننده مستحبّ است در هر شوط اركان خانه كعبه (چهار گوشه آن)، و حجرالاسود را استلام نمايد.(1) و در وقت استلام حجر بگويد:

«أمانَتي أدَّيتُها، وَ ميثاقي تَعاهَدْتُهُ، لِتَشْهَدَ لي بِالْمُوافاةِ».

دعاهاي اشواط طواف

خواندن دعاهاي زير در هر يك از شوطهاي طواف به ترتيبي كه مي آيد، شايسته است:

شوط اول

لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِموُنَ، لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَ لا نَعْبُدُ إِلاّ إِيّاهُ، مُخْلِصينَ لَهُ الدّينَ، وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكوُنَ، لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ رَبُّنا وَ رَبُّ آبائِنَا االأَوَّلينَ، لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ، أَنْجَزَ وَعْدَهُ، وَ نَصَرَ عَبْدَهُ، وَ أَعَزَّجُنْدَهُ، و َ هَزَمَ الأَحْزابَ وَحْدَهُ، فَلَهْ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، يُحْيي وَ يُمييتُ وَ يُمييتُ وَ يُحْيي وَ هُوَ حَيٌّ لا يَموُتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَديرٌ، أَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً، وَ فِي الآخِرَةِ حَسَنَةً، وَ قِنَا عَذابَ النّارِ، وَ صَلَّي اللّهُ عَلي سَيِّدِنا مُحَمَّد وَ آلِهِ الأَطْهارِ.

شوط دوّم

شوط سوم

أَللّهُمَّ إِنّي أَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الْمَكْنُونِ الَْمحْزوُنِ الطّاهِرِ الطُّهْرِ الْمُبارَكِ، وَ أَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الْعَظيمِ، وَ سُلْطانِكَ الْقَديمِ، يا واهِبَ الْعَطايا، وَ يا مُطْلِقَ الأُساري، وَ يا فَكّاكَ الرِّقابِ مِنَ النّارِ، أَسْئَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَ أَنْ تُعْتِقَ رَقَبَتي مِنَ النّارِ، وَ أَنْ تُخْرِجَني مِنَ الدُّنْيا سالِماً، وَ تُدْخِلَني الْجَنَّةَ آمِناً، وَ أَنْ

ص: 880

تَجْعَلَ دُعائي أَوَّلَهُ فَلاحاً، وَ أَوْسَطَهُ نَجاحاً، وَ آخِرَهُ صَلاحاً، إِنَّكَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُيوْبِ.

شوط چهارم

أَللّهُمَّ إِنَّ مَغْفِرَتَكَ أَرْجي مِنْ عَمَلي، وَ إِنَّ رَحْمَتَكَ أَوْسَعُ مِنْ ذَنْبي، أَللّهُمَّ إِنْ كانَ ذَنْبي عِنْدَكَ عَظيماً فَعَفْوُكَ أَعْظَمُ مِنْ ذَنْبي، أَللّهُمَّ إِنْ لَمْ أَكُنْ أَهْلا أَنْ أَبْلُغَ رَحْمَتَكَ، فَرَحْمَتُكَ أهْلٌ أَنْ تَبْلُغَني وَ تَسَعَني، لاَِنَّها وَسِعَتْ كُلَّ شَيْء، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ. سُبْحانَ مَنْ لا يَعْتَدي عَلي أَهْلِ مَمْلِكَتِهِ، سُبْحانَ مَنْ لا يَأْخُذُ أَهْلَ الأَرْضِ بِأَلْوانِ الْعَذابِ، سُبْحانَ الرَّؤُوفِ الرَّحيمِ. أَللّهُمَّ اجْعَلْ لي في قَلْبي نوُراً وَ بَصَراً وَ فَهْماً وَ عِلْماً، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدير.

شوط پنجم

لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ الْعَظيمُ الْحَليمُ، لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَريمِ، أَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ. أَللّهُمَّ إِنّي أَسْئَلُكَ موُجِباتِ رَحْمَتِكَ، وَ عَزائِمَ مَغْفِرَتِكَ، وَ الْغَنيمَةَ مِنْ كُلِّ بِرّ، وَ السَّلامَةَ مِنْ كُلِّ إِثْم. أَللّهُمَّ لاتَدَعْ لي ذَنْباً إِلاّ غَفَرْتَهُ، وَ لا هَمّاً إِلاّ فَرَّجْتَهُ، وَ لا سُقْماً إِلاّ شَفَيْتَهُ، وَ لا عَيْباً إِلاّ سَتَرْتَهُ، وِ لا رِزْقاً إِلاّ بَسَطْتَهُ، وَ لا خَوْفاً إِلاّ آمَنْتَهُ، وَ لا سُوءً إِلاّ صَرَفْتَهُ، وَ لا حاجَةً هِيَ لَكَ رِضاً، وَلِيَ فيها صَلاحٌ إِلاّ قَضَيْتَها، يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ، آمينَ رَبَّ الْعالَمينَ.

شوط ششم

أَسْتَغْفِرُ اللّهَ الَّذي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيّوُمُ، الرَّحْمنُ الرَّحيمِ، ذُو الْجَلالِ وَ الإِكْرمِ، وَ أَسْألُهُ أَنْ يَتوُبَ عَلَيَّ تَوْبَةَ عَبْد ذَليل خاضِع فَقير بائِس مِسْكين مُسْتَكين مُسْتَجير، لا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لا ضَرّاً وَ لا مَوْتاً وَ لا حَيوةً وَ لا نُشوراً، أَللّهُمَّ إِنّي أَعوُذُ بِكَ مِنْ نَفْس لا تَشْبَعُ، وَ مِنْ قَلْب لا يَخْشَعُ، وَ مِنْ عِلْم لا يَنْفَعُ، وَ مِنْ صَلوة لا تُرْفَعُ،

ص: 881

وَ مِنْ دُعاء لا يُسْمَعُ، أَللَّهُمَّ إِنّي أَسْئَلُكَ الْيُسْرَ بَعْدَ الْعُسْرِ، وَ الْفَرَجَ بَعْدَ الْكَرْبِ، وَ الرَّخاءَ بَعْدَ الشِّدَّةِ، أَللّهُمَّ ما بِنا مِنْ نِعْمَة فَمِنْكَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتوُبُ إِلَيْكَ.

شوط هفتم

أَللّهُمَّ إِنّي أَسْئَلُكَ بِوَجْهِكَ الْكَريمِ، وَ اسْمِكَ الْعَظيمِ، وَ مُلْكِكَ الْقَديمِ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَ آلِهِ، وَ أَنْ تَغْفِرَلي ذَنْبِيَ الْعَظيمِ، إِنَّهُ لا يَغْفِرُ الْعَظيمَ إِلاَّ الْعَظيمُ، أَللّهُمَّ إِنّي أَسْئَلُكَ موُجِباتِ رَحْمَتِكَ، وَ عَزائِمَ مَغْفِرَتِكَ، وَ النَّجاةَ مِنَ النّارِ وَ مِنْ كُلِّ، بَلِيَّة، وَ الْفَوْزَ بِالْجَنَّةِ، وَ الرِّضْوانِ في دارِ السَّلامِ، وَ جِوارِ نَبِيِّكَ مُحَمَّد عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلامُ، أَللّهُمَّ ما بِنا مِنْ نِعْمَة فَمِنْكَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتوُبُ إِلَيْكَ. أَللّهُمَّ إِنّي أَسْألُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَلَيْكَ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَ اجْعَلِ النّوُرَ في بَصَري، وَ الْبَصيرَةَ في ديني، وَ الْيَقينَ في قَلْبي، وَ الإِخْلاصَ في عَمَلي، وَ السَّلامَةَ في نَفْسي، وَ السَّعَةَ في رِزْقي، وَ الشُّكْرَ لَكَ أَبَداً ما أَبْقَيْتَني، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ.

البتّه انجام بسياري از اين امور در ايّام حجّ امكان پذير نيست، و موجب مزاحمت براي زوّار است، آنچه مي تواند و مزاحمت ندارد، انجام دهد.

مستحبّات نماز طواف

مستحب است امور زير را در نماز طواف به قصد رجا بجا آورد:

1 پس از قرائت سوره حمد، در ركعت اوّل «سوره توحيد»، و در ركعت دوم «سوره قل يا ايّها الكافرون» را بخواند.

2 پس از نماز، حمد و ثناي الهي را به جا آورده، و صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستد، و از خداوند عالم طلب قبول نمايد.

3 در بعضي از روايات آمده، كه حضرت

ص: 882

صادق (عليه السلام) بعد از نماز طواف به سجده رفته، و چنين راز و نياز مي كردند:

«سَجَدَ لَكَ وَجْهِي تَعَبُّداً وَرِقّاً، لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ حَقّاً حَقّاً، الاَْوَّلُ قَبْلَ كُلِّ شَيْء، وَ الاْخِرُ بَعْدَ كُلِّ شَيْء، وَ ها اَنَا ذابَيْنَ يَدَيكَ ناصِيَتِي بِيَدِكَ، فَاغْفِرْلِي، اِنَّهُ لايَغْفِرُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ غَيْرُكَ، فَاغْفِرْلِي، فَإنِّي مُقِرٌّ بِذُنُوبِي عَلي نَفْسِي، وَ لايَدْفَعُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ غَيْرُكَ».

و پس از سجده آثار گريه و زاري بر چهره مبارك آن حضرت ظاهر بود.

4 پس از انجام نماز طواف، و پيش از سعي مستحبّ است نزد زمزم رفته، و كمي آب بر سر و پشت و شكم خود بريزد، و بگويد: «اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نَافِعاً، وَ رِزقاً واسِعاً، وَ شِفاءً مِنْ كُلِّ داء وَ سُقْم».

مستحبّات سعي

اشاره

پس از نماز طواف نزد حجرالأسود بيايد، و مستحبّ است از درِ محاذي حجرالأسود به سوي صفا برود، و با آرامش بالاي صفا رفته، و به خانه كعبه نظر كند، و به ركني كه حجرالأسود در آن است رو نمايد، و حمد و ثناي الهي را به جا آورد، و نعمتهاي خداوند را در نظر بگيرد، سپس اين أذكار را بگويد:

«اَللّهُ أَكْبَرُ» هفت مرتبه.

«اَلْحَمْدُلِلّهِ» هفت مرتبه.

«لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ» هفت مرتبه.

«لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، يُحْيي وَ يُميتُ، وَ هُوَ حَيٌّ لايَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَئ قَديرٌ» سه مرتبه.

سپس سه مرتبه صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستد، و بگويد: «اَللّهُ أَكْبَرُ عَلي ما هَدانا، وَ الْحَمْدُلِلّهِ عَلي ما اَبْلانا، وَ الْحَمْدُلِلّهِ الْحَيِّ القَيُّومِ، وَ الْحَمْدُلِلّهِ الْحَيِّ الدّآئمِ» و سه مرتبه آن را

ص: 883

تكرار كند.

پس از آن سه مرتبه بگويد:

«اَشْهَدُ اَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ، وَ اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، لا نَعْبُدُ إلاّ إيّاهُ، مُخْلِصينَ لَهُ الدّينَ، وَ لَوْ كَرِهَ المُشْرِكُونَ».

سپس سه مرتبه بگويد:

«أَللّهُمَّ إنّي أسْئَلُكَ الْعَفْوَ وَ الْعافِيَةَ، وَ اليَقينَ في الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ».

سپس سه مرتبه بگويد:

«اَللّهُمَّ آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً، وَ فِي الآخِرَةِ حَسَنَةً، وَ قِنا عَذابَ النّارِ».

سپس صد مرتبه «اَللّهُ أَكْبَرُ»، صد مرتبه «لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ»، صد مرتبه «اَلْحَمْدُلِلّهِ»، و صد مرتبه «سُبْحانَ اللّهِ» بگويد.

سپس بگويد:

«لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ، وَحْدَهُ وَحْدَهُ، أنْجَزَ وَعْدَهُ، و نَصَرَ عَبْدَهُ، وَ غَلَبَ الأَحْزابَ وَحْدَهُ، فَلَهُ المُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَحْدَهُ، اَللّهُمَّ بارِكْ لي في الْمَوْتِ، وَ فيما بَعْدَ المَوتِ، اَللّهُمَّ إِنّي اَعُوذُ بِكَ مِنْ ظُلْمَةِ الْقَبْرِ وَ وَحْشَتِهِ، اَللّهُمَّ

اَظِلَّني في ظِلِّ عَرْشِكَ، يَوْمَ لاظِلَّ إلاّ ظِلُّكَ».

و سپردن دين و نفس و أهل و مال خود را به خداوند عالم بسيار تكرار كند. پس از آن بگويد:

«اَسْتَوْدِعُ اللّهَ الرَّحْمنَ الرَّحيمَ الَّذي لاتَضيعُ وَدايِعَهُ، ديني وَ نَفْسي وَ أَهْلي. اَللّهُمَّ اسْتَعْمِلْني عَلي كِتابِكَ، وَ سُنَّةِ نَبِيِّكَ، وَ تَوَفَّني عَلي مِلَّتِهِ، وَ اَعِذْني مِنَ الْفِتْنَةِ».

سپس سه مرتبه بگويد: «اَللّهُ أَكْبَرُ» و اگر قادر بر انجام تمام اين عمل نباشد، هر قدر كه مي تواند بخواند.

و نيز مستحبّ است كه اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ اغْفِرْ لي كُلَّ ذَنْب أذْنَبْتُهُ قَطُّ، فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرةِ، فَإِنَّكَ أنْتَ الغَفُورُ الرَّحيمُ. اَللّهُمَّ افْعَلْ بي ما أَنْتَ أَهْلُهُ، فَإِنَّكَ إِنْ تَفْعَلْ بي ما أنْتَ أهْلُهُ تَرْحَمْني، وَ إِنْ تُعَذِّبْني فَأَنْتَ غَنِيٌّ عَنْ عَذابي، وَ أَنَا مُحْتاجٌ إلي رَحْمَتِكَ،

ص: 884

فَيامَنْ اَنَا مُحْتاجٌ إلي رَحْمَتِهِ إرْحَمْني. اَللّهُمَّ لاتَفْعَل بي ما اَنَا اَهْلُهُ، فَإِنَّكَ إنْ تَفْعَلْ بي ما اَنَا أهْلُهُ تُعَذِّبْني وَ لم تَظْلِمْني، اَصْبَحْتُ اَتَّقي عَدْلَكَ وَ لاأَخافُ جَوْرَكَ، فَيامَنْ هُوَ عَدْلٌ لايَجُورُ اِرْحَمْني».

دعاهاي اشواط سعي

خواندن دعاهاي زير در هر يك از دورهاي سعي، به ترتيبي كه مي آيد، شايسته است:

دور اوّل (از صفا به مروه)

اَللّهُ اَكْبَرُ كَبِيراً، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ كَثِيراً، وَ سُبْحانَ اللّهِ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ الْكَرِيمِ بُكْرَةً وَ أَصِيلا، وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَيْلا طَوِيلا، لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ، اَنْجَزَ وَعْدَهُ، وَ نَصَرَ عَبْدَهُ، وَ هَزَمَ الاَْحْزابَ وَحْدَهُ، لا شَيءَ قَبْلَهُ وَ لا بَعْدَهُ، يُحْيِي وَ يُمِيتُ، وَ هُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ وَ لا يَفُوتُ أَبَداً، بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ اَلَيْهِ الْمَصِيرُ، وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ. رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ، وَ اعْفُ وَ تَكَرَّمْ، وَ تَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمْ، اِنَّكَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّكَ اَنْتَ اللّهُ الاَْعَزُّ الاَْكْرَمُ، رَبِّ نَجِّنا مِنَ النّارِ سالِمِينَ غانِمِينَ، فَرِحِينَ مُسْتَبْشِرِينَ، مَعَ عِبادِكَ الصّالِحِينَ، مَعَ الَّذِينَ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ، وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِينَ، وَ حَسُنَ اُولئِكَ رَفِيقاً، ذلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللّهِ، وَ كَفي باللّهِ عَلِيماً، لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ، حَقّاً حَقّاً، لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ، وَ لا نَعْبُدُ اِلاّ اِيّاهُ، مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينُ، وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ.

و نزديك مروه اين آيه خوانده مي شود:

اِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَفَ بِهِما، وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ.

دور دوّم (از مروه به صفا)

اَللّهُ اَكْبَرُ اَللّهُ اَكْبَرُ، اَللّهُ اَكْبَرُ وَ لِلّهِ الْحَمْدُ، لا اِله

ص: 885

اِلاَّ اللّهُ الْوحِدُ الاَْحَدُ، الْفَرْدُ الصَّمَدُ، الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً، وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ، وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ، وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً. اَللّهُمَّ اِنَّكَ قُلْتَ فِي كِتابِكَ الْمُنْزَلِ: «اُدْعُونِي اَسْتَجِبْ لَكُمْ»، دَعَوْناكَ رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا كَما اَمَرْتَنا، اِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ، رَبَّنا اِنَّنا سَمِعنا مُنادِياً يُنادِي لِلاِْيمانِ اَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنّا، رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الاَْبْرارِ، رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلي رُسُلِكَ وَ لا تُحْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ اِنَّكَ لا

تُخْلِفُ الْمِيعادَ، رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ اِلَيْكَ اَنَبْنا وَ اِلَيْكَ الْمَصِيرُ، رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لاِِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بالاِْيمانِ، وَ لا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلا لِلَّذِينَ آمَنُوا، رَبَّنا اِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ، رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ، وَاعْفُ وَ تَكَرَّمْ، وَ تَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنَّكَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّكَ اَنْتَ اللّهُ الاَْعَزُّ الاَكْرَمُ. اِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ، اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَفَ بِهِما، وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ.

دور سوم

اَللّهُ اَكْبَرُ اَللّهُ اَكْبَرُ، اَللّهُ اَكْبَرُ وَ لِلّهِ الْحَمْدُ، رَبَّنا اَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا، اِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ. اَللّهُمَّ اِنِّي اَسْئَلُكَ الْخَيْرَ كُلَّهُ، عاجِلَهُ وَ آجِلَهُ، وَ اَسْتَغْفِرُكَ لِذَنْبِي، وَ اَسْئَلُكَ رَحْمَتَكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ، وَ اعْفُ وَ تَكَرَّمْ، وَ تَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنّكَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّكَ اَنْتَ اللّهُ الاَْعَزُّ الاَْكْرَمُ، رَبِّ زِدْنِي عِلْماً، وَ لا تُزِغْ قَلْبِي بَعْدَ اِذْ هَدَيْتَنِي، وَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً، اِنَّكَ اَنْتَ الْوَهّابُ. اَللّهُمَّ عافِنِي فِي سَمْعِي وَ بَصَرِي، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ، سُبْحانَكَ اِنِّي كُنْتُ

ص: 886

مِنَ الظّالِمِينَ. اَللّهُمَّ اِنِّي اَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكُفْرِ وَ الْفَقْرِ، اَللّهُمَّ اِنِّي اَعُوذُ بِرِضاكَ مِنْ سَخَطِكَ، وَ بِمُعافاتِكَ مِنْ عُقُوبَتِكَ، وَ اَعُوذُ بِكَ مِنْكَ لا اُحْصِي ثَناءً عَلَيْكَ، اَنْتَ كَما اَثْنَيْتَ عَلي نَفْسِكَ، فَلَكَ الْحَمْدُ حَتّي تَرْضي.

اِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَفَ بِهِما، وَ مَنْ تَطَّوَعَ خَيْراً فَاِنَّ اللّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ.

دور چهارم

اَللّهُ اَكْبَرُ اَللّهُ اَكْبَرُ، اَللّهُ اَكْبَرُ وَ لِلّهِ الْحَمْدُ، اَللّهُمَّ اِنِّي اَسْئَلُكَ مِنْ خَيْرِ ما تَعْلَمُ، وَ اَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ ما تَعْلَمُ، وَ اَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ ما تَعْلَمُ، وَ اَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ ما تَعْلَمُ، وَ اَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ ما تَعْلَمُ، اِنَّكَ اَنْتَ عَلاّمُ الْغُيُوبِ، لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبِينُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ الصِّادِقُ الْوَعْدِ الاَْمِينُ. اَللّهُمَّ اِنِّي اَسْئَلُكَ كَما هَدَيْتَنِي لِلاِْسْلام اَنْ لا تُنْزِعَهُ مِنِّي، حَتّي تَتَوَفّانِي عَلَيْهِ وَ اَنَا مُسْلِمٌ. اَلّلهُمَّ اجْعَلْ فِي قَلْبِي نُوراً، وَ فِي سَمْعِي نُوراً، وَ فِي بَصَرِي نُوراً. اَللّهُمَّ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي، وَ يَسِّرْلِي اَمْرِي، وَ اَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ وَساوِسِ الصَّدْرِ، وَ شَتاتِ الاَْمْرِ، وَ فِتْنَةِ الْقَبْرِ. اللّهُمَّ اِنِّي اَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ ما يَلِجُ فِي اللَّيْلِ، وَ مِنْ شَرِّ ما يَلِجُ فِي النَّهارِ، وَ مِنْ شَرِّ ما تَهَبُ بِهِ الرِّياحُ، يا اَرْحَمَ الرّحِمِينَ. سُبْحانَكَ ما عَبَدْناكَ حَقَّ عِبادَتِكَ يا اللّهُ، سُبْحانَكَ ما ذَكَرْناكَ حَقَّ ذِكْرِكَ يا اللّهُ، رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ، وَ اعْفُ وَ تَكَرَّمْ، وَ تَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنَّكَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّكَ اَنْتَ اللّهُ الاَْعَزُّ الاَْكْرَمُ.

اِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَفَ بِهِما،

ص: 887

وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ.

دور پنجم

اَللّهُ اَكْبَرُ اَللّهُ اَكْبَرُ، اَللّهُ اَكْبَرُ وَ لِلّهِ الْحَمْدُ، سُبْحانَكَ ما شَكَرْنكَ حَقَّ شُكْرِكَ يا اللّهُ، سُبْحانَكَ ما اَعْلي شَأْنَكَ يا اللّهُ، اَللّهُمَّ حَبِّبْ اِليْنَا الاْيمانَ، وَزَيِّنْهُ فِي قُلُوبِنا، وَ كَرِّهْ اِلَيْنَا الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ، وَ اجْعَلْنا مِنَ الرّشِدِينَ. رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ، وَ اعْفُ وَ تَكَرَّمْ، وَ تَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنَّكَ

تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّكَ اَنْتَ اللّهُ الاَْعَزُّ الاَْكْرَمُ. اَللّهُمَّ قِنِي عَذابَكَ يَوْمَ تَبْعَثُ عِبادَكَ، اَللّهُمَّ اهْدِنِي بِالهُدي، وَ نَقِّنِي بِالتَّقْوي، وَ اغْفِرْ لِي فِي الاْخِرَةِ وَ الاُْولي، اَللّهُمَّ اَبْسِطْ عَلَيْنا مِنْ بَرَكاتِكَ وَ رَحْمَتِكَ وَ فضْلِكَ وَ رِزْقِكَ، اَللّهُمْ اِنِّي اِسْئَلُكَ النَّعِيمَ الْمُقِيمَ، الَّذِي يَحُولُ وَ لا يَزُولُ اَبَداً، اَللّهُمَّ اجْعَلْ فِي قَلْبِي نُوراً، وَ فِي سَمْعِي نُوراً، وَ فِي بَصَري نُوراً، وَ في لِساني نوراً، وَ عَنْ يَمِيِني نُوراً، وَ مِنْ فَوْقِي نُوراً، وَاجْعَلْ فِي نَفسِي نُوراً، وَ عَظِّمْ لِي نُوراً. رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْلِي اَمْرِي.

اِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهَ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَفَ بِهِما، وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ.

دور ششم

اَللّهُ اَكْبَرُ اَللّهُ اَكْبَرُ، اَللّهُ اَكْبَرُ وَ لِلّهِ الْحَمْدُ، لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ، صَدَقَ وَعْدَهُ، وَ نَصَرَ عَبْدَهُ، وَ هَزَمَ الاَْحْزابَ وَحْدَهُ، لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ، وَ لا نَعْبُدُ اِلاّ اِيّاهُ، مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ، وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرونَ. اَلّلهُمَّ اِنِّي اَسْئَلُكَ الْهُدي وَ التُّقي وَ الْعِفافَ وَ الْغِني، اَلّلهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ كَالَّذِي تَقُولُ، وَ خَيْراً مِمّا تَقْولُ، اَلّلهُمَّ اِنِّي اَسْئَلُكَ رِضاكَ وَ الْجَنَّةَ، وَ اَعُوذُ بِكَ مِنْ سَخَطِكَ وَ النّارَ، وَ ما

ص: 888

يُقَرّبُنِي اِلَيْها مِنْ قَوْل وَ فِعْل اَوْ عَمَل، اَلّلهُمَّ بِنُورِكَ اهْتَدَيْنا، وَ بِفَضْلِكَ اسْتَغْنَيْنا، وَ فِي كَنَفِكَ وَ اِنْعامِكَ وَ عَطائِكَ وَ اِحْسانِكَ اَصْبَحْنا وَ اَمْسَيْنا، اَنْتَ الاَْوَّلُ فَلا قَبْلَكَ شَيْءٌ، وَ الاْخِرُ فَلا بَعْدَكَ شَيْءٌ، وَ الظّاهِرُ فَلا شَيْءَ فَوْقَكَ، وَ البْاطِنُ فَلا شَيْءَ دُونَكَ، نَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفَلْسِ وَ الْكَسَلِ وَ عَذابِ الْقَبْرِ، وَ فِتْنَةِ الْغِني، و نَسْئَلُكَ الْفَوْزَ بِالْجَنَّةِ. رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ، وَ اعْفُ وَ تَكَرَّمْ، وَ تَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنَّكَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّكَ اَنْتَ اللّهُ

الاَْعَزُّ الاَْكْرَمُ. اِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَفَ بِهِما، وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ.

دور هفتم

اَللّهُ اَكْبَرُ اَللّهُ اَكْبَرُ، اَللّهُ اَكْبَرُ كَبِيراً، و الْحَمْدُ لِلّهِ كَثِيراً، اَلّلهُمَّ حَبِّبْ اِلَيَّ الاِْيمانَ وَ زَيِّنْهُ فِي قَلْبِي، وَ كَرِّهْ اِلَيَّ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ، وَ اجْعَلْنِي مِنَ الرّشِدِينَ. رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ، وَ اعْفُ وَ تَكَرَّمْ، وَ تَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، اِنّكَ تَعْلَمُ ما لا نَعْلَمُ، اِنَّكَ اَنْتَ اللّهُ الاَْعَزُّ الاَْكْرَمُ، اَلّلهُمَّ اخْتِمْ بِالْخَيْراتِ آجالَنا، وَ حَقِّقْ بِفَضْلِكَ آمالَنا، وَ سَهِّلْ لِبُلُوغِ رِضاكَ سُبُلَنا، وَ حَسِّنْ فِي جَمِيعِ الاَْحْوالِ اَعْمالَنا. يا مُنْقِذَ الْغَرقي، يا مُنجِيَ الْهَلْكي، يا شاهِدَ كُلِّ نَجْوي، يا مُنْتَهي كُلِّ شَكْوي، يا قَدِيمَ الاِْحْسانِ، يا دائِمَ الْمَعْرُوفِ، يا مَنْ لا غِني بِشيْء عَنْهُ، وَ لابُدَّ لِكُلِّ شَيْء مِنْهُ، يا مَنْ رِزْقُ كُلِّ شَيْء عَلَيْهِ، وَ مَصِيرُ كُلِّ شَيْء اِلَيْهِ. اَلّلْهُمَّ اِنِّي عائِذٌ بِكَ مِنْ شَرِّ ما اَعْطَيْتَنا، وَ مِنْ شَرِّ ما مَنَعْتَنا. اَلّلهُمَّ تَوَفَّنا مُسْلِمِينَ، وَ اَلْحِقْنا بَالصّالِحِينَ، غَيْرَ خَزايا وَ لا مَفْتُونينَ، رَبِّ يَسِّرْ وَ لا تُعَسِّرْ،

ص: 889

رَبِّ اَتْمِمْ بِالْخَيْر.

اِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَفَ بِهِما، وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ.

مستحبّ است پياده سعي نمايد، و از آنجا كه علامت گذاري شده هروله كند؛ يعني كمي تندتر برود، و اگر سوار چرخ باشد اين مقدار را في الجمله تند نمايد، و بعد از آن به طور عادي تا مروه راه برود، و در وقت برگشتن نيز به همان ترتيب عمل نمايد، و از براي زنها هروله نيست، و مستحبّ است بر درگاه خداوند گريه كند، و در حال سعي دعا بسيار نمايد.

مستحبّات احرام حج تا وقوف به عرفات

اموري كه در احرام عمره مستحب بود، در احرام حج نيز مستحبّ است. علاوه بر آن، مستحبّات زير را نيز به قصد رجاء بجا آورد:

پس از اين كه احرام بست، و از مكّه بيرون آمد، همين كه بالاي بلندي اطراف مكّه قرار گرفت، با صداي بلند لبّيك بگويد.

و هنگامي كه متوجّه مِني شد بگويد:

«اللّهُمَّ إيّاكَ أرْجُو، وَ إيّاكَ أدْعُو، فَبَلِّغْني أمَلِي، وَ أصلِحْ لي عَمَلِي».

با تن و دلي آرام، با تسبيح و ذكر حق تعالي راه را ادامه دهد، و چون به مني رسيد بگويد:

«اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذي اَقْدَمَنِيها صالِحاً فِي عافِيَة، وَ بَلَّغَنِي هذَا الْمَكانَ».

سپس بگويد:

«اَللّهُمَّ هذِهِ مِني، وَ هِيَ مِمّا مَنَنْتَ بِهِ عَلَيْنا مِنَ الْمَناسِكِ، فَاَسْأَلُكَ اَنْ تَمُنَّ عَلَيَّ بِما مَنَنْتَ عَلي أنْبِيآئِكَ، فَإنَّما اَنَا عَبْدُكَ وَ فِي قَبْضَتِكَ».

و اگر ممكن است شب عرفه را در مني بماند، و به طاعت الهي مشغول باشد، و بهتر آن است كه عبادات و خصوصاً نمازها را در مسجد

ص: 890

خيف به جا آورد، و پس از نماز صبح تا طلوع آفتاب تعقيب گفته، سپس به سوي عرفات روانه شود، و اگر بخواهد بعد از طلوع صبح روانه شود مانعي ندارد، ولي سنّت بلكه أحوط اين است كه تا آفتاب طلوع نكرده از وادي محسَّر رد نشود، و روانه شدن پيش از صبح مكروه است، مگر بر اثر ضرورت، مانند بيمار و كسي كه از ازدحام مردم خائف باشد.

چون به سوي عرفات حركت كند، اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ اِلَيْكَ صَمَدْتُ، وَ اِيّاكَ اعْتَمَدْتُ، وَ وَجْهَكَ اَرَدْتُ، اَسْئَلُكَ اَنْ تُبارِكَ لي في رِحْلَتي، وَ اَنْ تَقْضِيَ لِي حاجَتي، وَ اَنْ تَجْعلَني مِمَّنْ تُباهي بِهِ الْيَوْمَ مَنْ هُوَ اَفْضَلُ مِنّي».

و تا رسيدن به عرفات لبّيك را تكرار كند.

البتّه انجام بسياري از اين مستحبّات در حال حاضر مشكل است. آنچه را مي تواند انجام دهد، و اگر نيّت انجام همه را داشته، خداوند ثوابش را مي دهد؛ انشاءاللّه.

مستحبّات وقوف به عرفات

در وقوف به عرفات چند چيز مستحبّ است.

1- با طهارت بودن در حال وقوف.

2- غسل نمودن، و بهتر آن است كه نزديك ظهر باشد.

3- آنچه موجب تفرّق حواس است از خود دور سازد؛ تا قلب او متوجّه درگاه الهي گردد.

4- در پايين كوه و در زمين هموار وقوف كند، زيرا بالا رفتن از كوه مكروه است.

5- نماز ظهر و عصر را اوّل وقت به يك اذان و دو اقامه به جا آورد.

6- قلب خود را متوجّه خدا ساخته، و حمد الهي و تهليل و تمجيد نموده، و ثناي پروردگار را به جا آورد. پس از آن، صد مرتبه «اَللّهُ أكْبَرُ»

ص: 891

بگويد، و صد مرتبه سوره توحيد را بخواند، و آنچه خواهد دعا نمايد، و از شيطان رجيم به خدا پناه برد.

7 اين دعا را نيز بخواند:

«اَللّهُمَّ رَبَّ الْمَشاعِرِ كُلِّها، فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، وَ اَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ، وَ ادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ. اَللّهُمَّ لاتَمْكُرْبي، وَ لاتَخْدَعْنِي، وَ لاتَسْتَدْرِجْنِي، يا اَسْمَعَ السّامِعِينَ، وَ يا اَبْصَرَ النّاظِرِينَ، وَ يا اَسْرَعَ الْحاسِبِينَ، وَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَسْألُكَ اَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَ أَنْ تَفْعَلَ بِي (كذا و كذا)» و حاجت خود را نام ببرد، سپس دست به آسمان بردارد، و بگويد:

«اَللّهُمَّ حاجَتِي اِلَيْكَ، الَّتي اِنْ اَعْطَيْتَنِيها لَمْ يَضُرَّنِي ما مَنَعْتَنِي، وَ اِنْ مَنَعْتَنِيها لَمْ يَنْفَعْنِي ما اَعْطَيْتَنِي، أَسْأَلُكَ خَلاصَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ. اَللّهُمَّ إنِّي عَبْدُكَ، وَ مِلْكُ ناصِيَتِي بِيَدِكَ، وَ أَجَلِي بِعِلْمِكَ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُوَفِّقَنِي لِما يُرْضِيكَ عَنِّي، وَ اَنْ تُسَلِّمَ مِنِّي مَناسِكِي، الَّتي اَرَيْتَها خَلِيلَكَ اِبْراهِيمَ (عليه السلام)، وَ دَلَلْتَ عَلَيْها نَبِيَّكَ مَحَمَّداً صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ. اَللّهُمَّ اجْعَلْنِي مِمَّنْ رَضِيتَ عَمَلَهُ، وَ اَطَلْتَ عُمْرَهُ، وَ اَحْيَيْتَهُ بَعْدَ الْمَوتِ».

8- اين دعا را بخواند:

«لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، يُحْيِي وَ يُمِيتُ، وَ هُوَ حَيٌّ لايَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَديرٌ. اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ كَالَّذي تَقُولُ، وَ خَيْراً مِمّا نَقُولُ، وَ فَوْقَ ما يَقُولُ الْقائِلُونَ. اَللّهُمَّ لَكَ صَلاتي وَ نُسُكي وَ مَحيْايَ وَ مَماتي، وَ لَكَ تُراثي، وَ بِكَ حَوْلي، وَ مِنْكَ قُوَّتي. اَللّهُمَّ اِنّي اَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفَقْرِ، وَ مِنْ وَساوِسِ الْصُّدُورِ، وَ مِنْ شَتاتِ الاَْمْرِ، وَ مِنْ عَذابِ الْقَبْرِ. اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ خَيْرَ

ص: 892

الرِّياحِ، وَ اَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ ما يَجيءُ بِهِ الرِّياحُ، وَ اَسْئَلُكَ خَيْرَ اللَّيْلِ وَ خَيْرَ النَّهارِ. اَللّهُمَّ اجْعَلْ في قَلْبي نُوراً، وَ في سَمْعي وَ بَصَري نُوراً، وَ في لَحْمي وَ دَمي وَ عِظامي وَ عُرُوقي وَ مَقْعَدي وَ مَقامي وَ مَدْخَلي وَ مَخْرَجي نُوراً، وَ اَعْظِمُ لي نُوراً، يا رَبِّ يَوْمَ اَلْقاكَ، اِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَديرٌ».

و در اين روز تا مي تواند در خيرات و صدقات كوتاهي نكند.

9- رو به كعبه كند و هر يك از اين اذكار را صد مرتبه بگويد:

«سُبْحانَ اللّهِ»، «اَللّهُ أكْبَرُ»، «ما شآءَ اللّهُ لا قُوَّةَ إلاّ بِاللّهِ»، «أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ المُلْكُ، وَ لَهُ الحَمْدُ، يُحيي وَ يُميتُ، وَ يُميتُ و يُحْيي، وَ هُوَ حَيٌّ لا يُمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيء قَديرٌ».

سپس از اوّل سوره بقره ده آيه بخواند، سپس سوره توحيد را سه مرتبه بخواند، پس از آن آية الكرسي را تا آخر بخواند، سپس اين آيات را تلاوت كند:

(اِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذي خَلَقَ السَّمواتِ وَ الاَْرْضَ فِي سِتَّةِ اَيّام ثُمَّ اسْتَوي عَلَي الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّرات بِاَمْرِهِ اَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الاَْمْرُ تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ * اُدْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً إنَّهُ لا يُحِبُّ المُعْتَدينَ * وَ لا تُفسِدوا في الأرضِ بَعدَ إصلاحِهَا و ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إنَّ رَحْمَةَ اللّهِ قَريْبٌ مِنَ الُمحْسِنينَ).(1)

سپس سوره (قُل اَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقْ) و سوره (قُل اَعُوذُ بِرَبِّ النّاس)را بخواند.

سپس آنچه از نعمتهاي پروردگار به ياد داشته باشد يك يك ذكر كرده،

ص: 893

و حمد الهي نمايد. مخصوصاً به خاطر نعمت خانواده و اموال، كه خداوند بزرگ به او مرحمت نموده، حمد بنمايد و بگويد:

«اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلي نَعْمآئِكَ، الَّتِي لاتُحصي بِعَدَد، و لاتُكافي بِعَمَل».

و به آياتي از قرآن كه در آنها ذكر حمد شده خدا را حمد نمايد، و به

*****

1. سوره اعراف، آيات 54 تا 56.

آياتي كه در آنها ذكر تسبيح شده خدا را تسبيح نمايد، و به آياتي كه در آنها ذكر تكبير شده خدا را تكبير نمايد، و به آياتي كه در آنها ذكر تهليل شده خدا را تهليل نمايد، و بر محمّد و آل محمّد زياد صلوات بفرستد، و به هر اسمي از اسماء اللّه كه در قرآن موجود است خدا را بخواند، و به آنچه از أسماء الهي كه در ياد دارد خدا را ذكر كند، و به اسماء الهي كه در آخر سوره حشر موجود است خدا را بخواند؛ و آنها عبارتند از:

«اللّه، عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ، الرَّحْمنُ الرَّحيمِ، اَلمَلِكُ، القُدُّوسُ، السَّلام، المؤمِنُ المُهَيْمِنُ، العَزيزُ الْجَبّارُ، المُتَكَبِّرُ، الخالِقُ الْبارِيءُ، المُصَوِّرُ».

و اين دعا را بخواند:

«أَسْأَلُكَ يا اَللّهُ يا رَحْمنُ، بِكُلِّ اسْم هُوَ لَكَ، وَ أَسْأَلُكَ بِقُوَّتِكَ و قُدْرَتِكَ وَ عِزَّتِكَ، وَ جَمِيعِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُكَ، وَ بِجَمْعِكَ وَ بِاَرْكانِكَ كُلِّهَا، وَ بِحَقِّ رَسُولِكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ بِاسْمِكَ الاَْكْبَرِ الاَْكْبَرِ، وَ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ، الَّذِي مَنْ دَعاكَ بِهِ كانَ حَقّاً عَلَيْكَ اَنْ لا تُخَيِّبَهُ، و بِاسْمِكَ الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ، الَّذِي مَنْ دَعاكَ به كانَ حَقّاً عَلَيْكَ اَنْ لاتَرُدَّهُ، وَ اَنْ تُعْطِيَهُ ما سَأَلَ، وَ اَنْ تَغْفِرَ لِي جَمِيعَ ذُنُوبِي، فِي جَمِيعِ عِلْمِكَ فِيَّ».

و هر

ص: 894

حاجت كه دارد از خداوند بخواهد، و از خداوند متعال توفيق حج را در سال آينده و هر سال طلب كند.

و هفتاد مرتبه «أَسْئَلُكَ الْجَنَّةَ» و هفتاد مرتبه «أسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبّي وَ أتُوبُ إلَيْهِ» بگويد.

سپس اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ فُكَّني مِنَ النّارِ، وَ أوْسِعْ عَليَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ الطَيِّبِ، وَ ادْرَأ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الجِنِّ وَ الإنْسِ، وَ شَرَّ فَسَقَةِ العَرَبِ وَ الْعَجَمِ».

10- نزديك غروب آفتاب بگويد:

«اَللّهُمَّ اِنّي اَعُوذُبِكَ مِنَ الْفَقْرِ، وَ مِنْ تَشَتُّتِ الاُْمُورِ، وَ مِنْ شَرِّ ما يَحْدُثُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ، اَمْسي ظُلْمي مُسْتَجيراً بِعَفْوِكَ، وَ اَمْسي خَوْفي مُسْتَجيراً بِاَمانِكَ، وَ أمْسي ذُنُوبي مُسْتَجِيرَةً بِمَغْفِرَتِكَ، وَ اَمْسي ذُلّي مُسْتَجيراً بِعِزِّكَ، وَ اَمْسي وَجْهي الْفاني مُسْتَجيراً بِوَجْهِكَ الْباقي. يا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ، وَ يا اَجْوَدَ مَنْ اَعْطي، جَلِّلْني بِرَحْمَتِكَ، وَ اَلْبِسْني عافِيَتَكَ، وَ اصْرِفْ عَنّي شَرَّ جَميعِ خَلْقِكَ».

توجّه به اين نكته لازم است كه دعاهاي وارده در اين روز شريف بسيار است، و هر قدر ممكن باشد خواندن دعا مناسب است، و بسيار خوب است كه در اين روز دعاي صحيفه كامله و دعاي حضرت سيّد الشّهداء و حضرت زين العابدين (عليهم ا السلام) خوانده شود، و بعد از غروب آفتاب بگويد:

«اَللّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ هذَا الْمَوْقِفِ، وَ ارْزُقْنيهِ مِنْ قابِل اَبَداً ما اَبْقَيْتَنِي، وَ اقْلِبْنِي الْيَوْمَ مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجاباً لِي، مَرْحُوماً مَغْفُوراً لِي، بِاَفْضَلِ ما يَنْقَلِبُ بِهِ الْيَوْمَ اَحَدٌ مِنْ وَفْدِكَ، وَ حُجّاجِ بَيْتِكَ الْحَرامِ، وَ اجْعَلْنِي الْيَوْمَ مِنْ اَكْرَمِ وَفْدِكَ عَلَيْكَ، وَ اَعْطِنِي اَفْضَلَ ما اَعْطَيْتَ اَحَداً مِنْهُمْ، مِنَ الْخَيْرِ وَ الْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوانِ وَ الْمَغْفِرَةِ، وَ بارِكْ لِي فِيما اَرْجِعُ اِلَيهِ،

ص: 895

مِنْ اَهْل اَوْ مال أوْ قَلِيل اَوْ كَثِير، وَ بارِكْ لَهُمْ فِيَّ».

و بسيار بگويد: «اللّهُمَّ اَعْتِقْني مِنَ النَّار».

مستحبّات وقوف به مشعر

اشاره

1 با تن و دلي آرام از عرفات به سوي مزدلفه حركت كند، و استغفار نمايد.

2 همين كه از طرف دست راست به تلّ سرخ رسيد بگويد:

3 در راه رفتن عجله ننمايد، و كسي را آزار ندهد.

4 نماز مغرب و عشا را تا مزدلفه به تاخير اندازد، اگرچه ثلث شب نيز بگذرد، ولي باتوجّه به اين كه گاه رسيدن به مشعر در زمان ما به تاخير مي افتد بهتر است در شرايط فعلي نماز مغرب و عشا را در عرفات بخواند و حركت كند.

5 ميان هر دو نماز به يك أذان و دو اقامه جمع كند، يعني براي نماز مغرب اذان و اقامه گويد، و براي نماز عشا فقط اقامه.

6 نوافل مغرب را بعد از نماز عشا به جا آورد.

7 در آن شب به هر مقدارِ ممكن به عبادت الهي بپردازد.

8 اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ هذِهِ جُمَعُ، اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ اَنْ تَجْمَعَ لي فيها جَوامِعَ الْخَيْرِ. اَللّهُمَّ لاتُؤْيِسْني مِنَ الْخَيْرِ الَّذي سَئَلْتُكَ، اَنْ تَجْمَعَهُ لي في قَلْبي، وَ اَطْلُبُ مِنْكَ اَنْ تُعَرِّفَني ما عَرَّفْتَ اَوْلِيآئَكَ في مَنْزِلي هذا، وَ اَنْ تَقِيَني جَوامِعَ الشَّرِّ».

9 بعد از نماز صبح با طهارت حمد و ثناي الهي را به جا آورد، و هر اندازه كه ممكن باشد از نعمتهاي حضرت حق ذكر كند، و بر محمّد و آل محمّد صلوات بفرستد، آن گاه دعاء نمايد، و بعضي آن را واجب مي دانند.

10 اين دعا را نيز بخواند:

«اَللّهُمَّ رَبَّ الْمَشْعَرِ

ص: 896

الْحَرامِ فُكَّ رَقَبتي مِنَ النّارِ، وَ اَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ، وَ ادْرَأ عَنّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الاِْنسِ. اَللّهُمَّ اَنْتَ خَيْرُ مَطْلُوب اِلَيْهِ، وَ خَيْرُ مَدْعُوٍّ وَ خَيْرُ مَسْئُول، وَ لِكُلِّ وافِد جائِزَةٌ، فَاجْعَلْ جائِزَتي في مَوْطِني هذا اَنْ تُقيلَني عَثْرَتي، وَ تَقَبَّلْ مَعْذِرَتي، وَ اَنْ تَجاوَزَ عَنْ خَطيئَتي، ثُمَّ اجْعَلِ التَّقْوي مِنَ الدُّنْيا زادي».

11 سنگ ريزه هايي را كه در مني رمي خواهد نمود از مشعر بردارد، و مجموع آنها هفتاد سنگ است (و چون بعضي از سنگها ممكن است اصابت نكند، بيشتر بردارد).

12 هنگامي كه از مشعر به سوي مني مي رود و به وادي «مُحَسَّر» مي رسد، مقدار صد قدم تند برود، و بگويد:

«اَللّهُمَّ سَلِّمْ لي عَهْدي، وَ اقْبِلْ تَوْبَتي، وَ أجِبْ دَعْوَتي، وَ اخْلُفْني فيمَنْ تَرَكْتُ بَعْدي».

مستحبّات رمي جمرات

در رمي جمرات چند چيز مستحبّ است:

1- با وضو بودن در حال رمي.

2- هنگامي كه سنگها را در دست گرفته، اين دعا را بخواند:

«اللّهُمَّ هذِهِ حَصَيَاتي، فَاَحْصِهِنَّ لي، وَ ارفَعْهُنَّ في عَمَلِي».

3- با هر سنگي كه مي اندازد تكبير بگويد.

4- هر سنگي را كه بيندازد اين دعا را بخواند:

«اَللّهُ اَكْبَرُ، اَللّهُمَّ ادْحَرْ عَنِّي الشَّيْطانَ. اَللّهُمَّ تَصْدِيقاً بِكِتابِكَ، وَ عَلي سُنَّةِ نَبِيِّكَ، مُحَمَّد صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ. اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي حَجّاً مَبْرُوراً، وَ عَمَلاً مقْبُولاً، وَ سَعْياً مَشْكُوراً، وَ ذَنْباً مَغْفُوراً».

5- در صورت امكان به هنگام رمي جمره عقبه، پنج تا هفت متر با آن فاصله داشته باشد، و در جمره اولي و وسطي كناره جمره بايستد.

6- جمره عقبه را رو به جمره و پشت به قبله رمي نمايد، و جمره اولي

ص: 897

و وسطي را رو به قبله ايستاده رمي كند.

7- پس از برگشتن به جاي خود در مني اين دعا را بخواند:

«اللّهُمَّ بِكَ وَثِقْتُ، وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، فَنِعْمَ الرَّبُّ، وَ نِعْمَ الْمَوْلي، وَ نِعْمَ النَّصيرُ».

مستحبّات قرباني

اشاره

مستحبّات قرباني چند چيز است:

1- در صورت تمكّن شتر قرباني كند، و در مرحله بعد گاو، و چنانچه هيچ كدام ممكن نشد به گوسفند قناعت نمايد.

2- قرباني فربه (چاق) باشد.

3- شتر يا گاو را از جنس ماده، و گوسفند يا بز را از جنس نر انتخاب كند.

4- شتري كه مي خواهند آن را نحر كنند ايستاده باشد، و از سر دستها تا زانوي آن را ببندند، و شخص از جانب راست او بايستد، و كارد يا نيزه يا خنجر را به گودال گردن او فرو كند.

5 در وقت ذبح اين دعا را بخواند:

«وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الاَْرْضَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما اَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ، اِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، لاشَرِيكَ لَهُ، وَ بِذلِكَ اُمِرْتُ، وَ اَنَا مِنَ الْمُسْلِميِنَ. اَللّهُمَّ مِنْكَ وَ لَكَ، بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ اللّهُ اَكْبَرُ، اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنِّي».

6- اگر مي تواند خودش قرباني را ذبح كند، و اگر نتواند دست خود را روي دست قصّاب بگذارد.

مستحبّات حلق

1 از طرف راست جلوي سر بتراشد، و اين دعا را بخواند:

«اللّهُمَّ أعْطِني بِكُلِّ شَعْرَة نُوراً يَومَ الْقِيامَةِ».

2- موي سر خود را در مني در خيمه خود دفن نمايد، و بهتر است پس از حلق، از اطراف ريش و شارب خود گرفته، و ناخنها را نيز بگيرد.

مستحبّات طواف حج و نماز آن و سعي

آنچه از مستحبّات كه در

ص: 898

طواف عمره و نماز آن و سعي ذكر شد اينجا نيز جاري است و مستحبّ است در روز عيد قربان براي طواف حج بيايد، و بر در مسجد بايستد، و اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ أَعِنِّي عَلي نُسُكِكَ، وَ سَلِّمْنِي لَهُ وَسَلِّمْهُ لِي. أَسْأَلُكَ مَسْأَلَةَ الْعَلِيلِ الذَّلِيلِ الْمُعْتَرِفِ بِذَنْبِهِ، أَنْ يَغْفِرَلِي ذُنُوبي، وَ أَنْ تُرْجِعَنِي بِحاجَتِي. اَللّهُمَّ إنِّي عَبْدُكَ، وَالْبَلَدُ بَلَدُكَ، وَالْبَيْتُ بَيْتُكَ، جِئْتُ أَطْلُبُ رَحْمَتَكَ، وَ أَؤُمُّ طاعَتَكَ، مُتَّبِعاً لاَِمْرِكَ، راضِياً بِقَدَرَكَ. أَسْأَلُكَ مَسْأَلَةَ الْمُضْطَرِّ اِلَيْكَ، الْمُطِيعِ لاَِمْرِكَ، الْمُشْفِقِ مِنْ عَذابِكَ، الْخائِفِ لِعُقُوبَتِكَ، أَنْ تُبَلِّغَنِي عَفْوَكَ، وَ تُجِيرَنِي مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِك».

سپس اگر ممكن است نزد حجرالأسود بيايد، و استلام و بوسه نمايد، و اگر بوسيدن ممكن نشد دست بر حجر ماليده، و دست خود را ببوسد، و اگر آن هم ممكن نشد مقابل حجر ايستاده و تكبير بگويد، سپس آنچه در طواف عمره به جا آورده بود به جا آورد.

مستحبّات مني

اشاره

1 مستحبّ است روز يازدهم و دوازدهم و سيزدهم را در مني بماند، و حتّي براي طواف مستحب از مني بيرون نرود.

2 تكبير گفتن در مني بعد از پانزده نماز، و در غير مني بعد از ده نماز، كه اوّل آنها نماز ظهر روز عيد است، مستحب مي باشد، و بعضي آن را واجب دانسته اند، و اولي در كيفيّت تكبير اين است كه بگويد:

«اَللّهُ اَكْبَرُ، اَللّهُ أَكْبَرُ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ، وَ اللّهُ اَكْبَرُ، اَللّهُ اَكْبَرُ وَلِلّهِ الْحَمْدُ، اَللّهُ اَكْبَرُ عَلي ما هَدانا، اَللّهُ اَكْبَرُ عَلي ما رَزَقَنا مِنْ بَهيمَةِ اْلأَنْعامِ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ عَلي ما أبْلانا».

3 مادام كه در مني اقامت دارد نمازهاي واجب و مستحب را، اگر

ص: 899

ممكن است، در مسجد خيف به جا آورد. در حديثي از امام صادق (عليه السلام) مي خوانيم كه: «صد ركعت نماز در مسجد خيف، با هفتاد سال عبادت برابر است، و صد مرتبه «سُبْحانَ اللّه» برابر با ثواب بنده آزاد كردن است، و صد مرتبه «لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ» برابر است با ثواب كسي كه احياء نفس كرده باشد، و صد مرتبه «اَلْحَمْدُ لِلّهْ» در آن مكان برابر است با ثواب خِراج عراقين كه در راه خدا صدقه دهد».(1)

مستحبّات ديگر مكّه معظّمه

آداب و مستحبّات ديگر در مكّه معظّمه از اين قرار است:

1- زياد ذكر خدا كند، و قرآن بخواند.

2- ختم نمودن يك قرآن.

3- خوردن آب زمزم، و خواندن دعاي زير پس از آن:

«اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نَافِعاً، وَ رِزقاً واسِعاً، وَ شِفاءً مِنْ كُلِّ داء وَ سُقْم».

*****

1. من لا يحضره الفقيه، جلد اوّل، صفحه 149، حديث 690.

و نيز بگويد:«بسم اللّهِ وَ باللّهِ وَ الشُّكرُ لِلّهِ».

4- نگاه كردن به كعبه.

5- هرگاه مزاحم طواف كنندگانِ واجب نشود، در هر شبانه روز ده مرتبه طواف نمايد؛ در اوّل شب سه طواف، و در آخر شب سه طواف، و پس از دخول صبح دو طواف، و بعد از ظهر دو طواف.

6- هنگام توقّف در مكّه به عدد روزهاي سال طواف نمايد، و اگر اين مقدار ممكن نشد پنجاه و دو مرتبه، و اگر آن هم ممكن نشد هر مقدار كه بتواند.

7- شخص صروره، يعني كسي كه اوّلين بار حج به جا مي آورد، در صورت امكان داخل خانه كعبه شود، و مستحبّ است قبل از دخول غسل كند، و در وقت

ص: 900

داخل شدن بگويد:

«اللّهُمَّ إنَّكَ قُلتَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً، فآمِنِّي مِنْ عَذابِ النّارِ».

سپس دو ركعت نماز گزارده، در ركعت اوّل بعد از حمد سوره «حم سجده» و در ركعت دوّم بعد از حمد پنجاه و پنج آيه از ساير سوره هاي قرآن، بين دو ستون بر سنگ قرمز بخواند(1).

8- دو ركعت نماز در هر يك از چهار زاويه كعبه بجا آورد، و بعد از نماز اين دعا را بخواند:

«اللَّهُمَّ مَنْ تَهيَّأَ أوْ تَعبَّأَ أوْ أعَدَّ أوِ اسْتَعَدَّ لِوِفادَة إلي مَخلُوق رَجاءَ رِفْدِهِ وَ جائِزِتهِ وَ نَوافِلِه وَ فَواضِلِه، فَإلَيكَ يا سيِّدي تَهْيِئَتي وَ تعْبِيَتي وَ إعْدادي وَ اسْتِعْدادي رَجاءَ رِفدِكَ وَ نَوافِلِكَ وَ جائِزتِكَ، فَلا تُخَيِّبِ

*****

1. اين گونه امور در حال حاضر معمولا امكان پذير نيست، ولي هرگاه كسي نيّت آن را داشته باشد، خداوند به لطف و كرمش ثواب آن را به او مي دهد.

اليَومَ رَجائي، يا مَنْ لا يَخيبُ عَلَيهِ سائِلٌ، وَ لا يَنْقُصُهُ نائِلٌ، فإنّي لَمْ آتِكَ اليَومَ ثِقَةً بِعَمَل صالِح قَدَّمْتُهُ، وَ لا شَفاعَةِ مَخلُوق رَجُوتُهُ، وَ لكنّي أتَيتُكَ مُقِرّاً بالظُّلمِ وَ الإساءَةِ عَلي نَفسي، فإنَّهُ لا حُجَّةَ لي، وَ لا عُذْرَ، فَأسْألُكَ يَا مَنْ هُوَ كذلِكَ، أنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَ آلهِ، وَ تُعْطِينَي مَسْأَلَتي، وَ تَقْلِبَني بِرَغْبَتي، وَ لا تَرُدَّني مَجْبُوهاً مَمْنوُعاً، وَ لا خائِباً، يا عَظيمُ يا عَظيمُ يا عَظيمُ، أرْجوكَ لِلعَظيمِ، أسألُكَ يا عظيمُ، أنْ تَغفِرَ ِليَ الذَّنْبَ العَظيمَ، لا إلهَ إلاّ أنْتَ».

9 هنگام خروج از كعبه سه مرتبه «اللّهُ اكبَرُ» بگويد.

سپس اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ لا تَجْهَدْ بَلاءَنا، رَبَّنا وَ لا تُشمِتْ بِنا اَعْداءَنا، فَإِنَّكَ

ص: 901

أنْتَ الضَّارُّ النّافِعُ».

10 سپس پايين آمده، پلّه ها را در سمت چپ قرار دهد، و كعبه را استقبال نمايد و نزد پله ها دو ركعت نماز بخواند. (البتّه در شرايط فعلي انجام اين مستحبّات غالباً ممكن نيست).

طواف وداع

كسي كه مي خواهد از مكّه بيرون رود مستحبّ است طواف وداع بجا آورد، و در هر شوطي حجرالأسود و ركن يماني را در صورت امكان استلام نمايد، و چون به مستجار رسد مستحبّاتي كه قبلاً براي آن مكان ذكر شد به جا آورد، و آنچه خواهد دعا نمايد، بعداً حجرالأسود را استلام نموده، و حمد و ثناي الهي نمايد، و صلوات بر پيغمبر و آل او بفرستد، و اين دعاء را بخواند:

«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ أَمينِكَ وَ حَبيبِكَ وَ نَجِيِّكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ. أَللّهُمَّ كَما بَلَّغَ رِسالاتِكَ، وَ جاهَدَ في سَبيلِكَ، وَ صَدَعَ بِأَمْرِكَ، وَ أُوذِيَ في جَنْبِكَ، وَ عَبَدَكَ حَتّي أَتاهُ اليَقينُ. أللّهُمَّ اقْلِبْني مُفلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجاباً لي، بِأَفْضَلِ مايَرْجِعُ بِهِ اَحَدٌ مِنْ وَفْدِكَ، مِنَ المَغْفِرَةِ وَ الْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوانِ وَ الْعافِيَةِ».

و مستحبّ است وقت بيرون آمدن، از مقابل ركن شامي بيرون رود، و از خداوند متعال توفيق مراجعت بطلبد، و وقت بيرون رفتن معادل يك درهم خرما خريده و آن را به فقرا صدقه دهد.

قسمتي از مستحبّات مدينه طيّبه

از جمله مستحبّات كه بسيار بر آن تأكيد شده اين است كه هنگام برگشتن از مكّه،به مدينه طيّبه برگردد. تا به زيارت حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) و حضرت صدّيقه طاهره(عليها السلام) و ائمّه بقيع (عليهم السلام) مشرّف شود.

زيارت حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله)

زيارت حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله)

«السَّلامُ عَلي رَسولِ اللّهِ صَلّي اللّهُ عليهِ وَ

ص: 902

آلِه. السَّلامُ عَلَيْكَ يا حَبيبَ اللّهِ. السَّلامُ عَلَيْكَ يا صفوَةَ اللّهِ. السَّلامُ عَلَيْكَ يا أمينَ اللّهِ. أشْهَدُ أنَّكَ قَدْ نَصَحْتَ لاُِمَّتِكَ، وَ جاهَدْتَ في سَبيلِ اللّهِ، وَ عبَدتَهُ حَتّي أتاكَ الْيَقينُ، فَجَزاكَ اللّهُ أفضَلَ ما جَزي نبيّاً عَنْ اُمَّتِهِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، أفضَلَ ما صَلَّيتَ عَلي إبراهيمَ وَ آلِ إبراهيمَ، إنَّكَ حَميدٌ مَجيدُ».

زيارت حضرت صدّيقه(عليها السلام)

«يا مُمْتَحَنَةُ اِمْتَحَنَكِ اللّهُ الَّذي خَلَقَكِ قَبْلَ أنْ يَخلُقَكِ، فَوَجَدَكِ لِماَ امتَحَنَكِ صابِرَةً، وَ زَعَمْنا أَنّا لَكِ أولِيآءٌ، وَ مُصَدِّقُونَ وَ صابِرُونَ لِكُلِّ ما أَتانا بِهِ أَبُوكِ (صلي الله عليه وآله) وَ أتانا بِهِ وَصِيُّهُ، فَإنّا نَسْأَلُكِ إنْ كُنّا صَدَّقْناكِ إِلاّ أَلْحَقْتِنا بِتَصْديقِنا لَهُما، لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِاَنّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِكِ».

زيارت جامعه كه هر يك از ائمّه (عليهم السلام) را مي توان با آن زيارت نمود

«اَلسَّلامُ عَلي أَوْلِيآءِ اللّهِ وَ أَصْفِيآئِهِ، اَلسَّلامُ عَلي أُمَنآءِ اللّهِ وَ أَحبّآئِهِ، اَلسَّلامُ عَلي أنْصارِ اللّهِ و خُلَفآئِهِ، السَّلامُ عَلي مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلي مَساكِنِ ذِكرِ اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُظْهِري أَمْرِ اللّهِ وَ نَهْيِهِ، اَلسَّلامُ عَلي الدُّعاةِ إِلَي اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَي المُسْتَقَرِّينَ في مَرْضاةِ اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَي الُْمخْلِصينَ في طاعَةِ اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَي الاَْدِلاّءِ عَلَي اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَي الَّذينَ مَنْ والاهُمْ فَقَدْ والَي اللّهَ، وَ مَنْ عاداهُمْ فَقَدْ عادَي اللّهَ، وَ مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللّهَ، وَ مَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللّهَ، وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِهِمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللّهِ، وَ مَنْ تَخَلّي مِنْهُمْ فَقَدْ تَخَلّي مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ. أُشْهِدُ اللّهَ أنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتُمْ، وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ، مُؤمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَ عَلانِيَتِكُمْ، مُفَوِّضٌ في ذلِكَ كُلِّهِ إلَيْكُمْ، لَعَنَ اللّهُ عَدُوَّ آلِ مُحَمَّد، مِنَ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ، مِنَ الاَْوَّلينَ وَ الآخِرينَ، وَ أَبرَأُ إِلَي اللّهِ مِنْهُمْ، وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّد وَ آلِه الطّاهِرينَ».

زيارت ائمّه بقيع (عليهم السلام)

زيارت ائمّه بقيع (عليهم السلام)

مستحبّ است كه زائر

ص: 903

بهترين لباس نظيف خود را بپوشد، و به بهترين عطر خود را خوشبو كند، و با آرامش و وقار به زيارت آن بزرگواران برود، و چون نزديك آن بارگاه شد بايستد، و با خواندن دعاي زير اجازه ورود بگيرد:«يا مَوالِيَّ يا اَبْنآءَ رَسُولِ اللّهِ، عَبْدُكُمْ وَ ابْنُ اَمَتِكُمْ، اَلذَّلِيلُ بَيْنَ اَيْدِيكُمْ، وَ الْمُضْعِفُ فِي عُلُوِّ قَدْرِكُمْ، وَ الْمُعْتَرِفُ بَحَقِّكُمْ، جاءَكُمْ مُسْتَجِيراً بِكُمْ، قاصِداً اِلي حَرَمِكُمْ، مُتَقَرِّباً اِلي مَقامِكُمْ، مُتَوَسِّلاً اِلَي اللّهِ تَعالي بِكُمْ، ءَاَدْخُلُ يا مَوالِيَّ؟ ءَأَدْخُلُ يا اَوْلِيآءَ اللّهِ؟ ءَأَدْخُلُ يا مَلائِكَةَ اللّهِ الُْمحْدِقِينَ بِهذَا الْحَرَمِ، الْمُقِيمِينَ بِهذَا الْمَشْهَدِ»؟

سپس پاي راست را پيش بگذارد، و با خشوع و خضوع وارد شود، و بگويد:

«اَللّهُ اَكْبَرُ كَبِيراً، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ كَثِيراً، وَ سُبْحانَ اللّهِ بُكْرَةً وَ اَصِيلاً، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الْفَردِ الصَّمَدِ، الْماجِدِ الاَْحَدِ، الْمُتَفَضِّلِ الْمَنّانِ، الْمُتَطَوِّلِ الْحَنّانِ، الَّذِي مَنَّ بِطَوْلِهِ، وَ سَهَّلَ زِيارَةَ ساداتِي بِإحْسانِهِ، وَ لَمْ يَجْعَلْنِي عَنْ زِيارَتِهِمْ مَمْنُوعاً، بَلْ تَطَوَّلَ وَ مَنَحَ».

و سپس پشت به قبله و رو به آن قبور مطهّر دعاي زير بخواند:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّةَ الْهُدي، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أهْلَ التَّقْوي، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْحُجَجُ عَلي أهْلِ الدُّنْيا، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْقُوّامُ في الْبَرِيَّةِ بِالْقِسْطِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أهْلَ الصَّفْوَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ آلَ رَسُولِ اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُم أهلَ النَّجْوي، أَشْهَدُ أنَّكُمْ قَدْ بَلَّغْتُمْ وَ نَصَحْتُمْ وَ صَبَرْتُمْ في ذاتِ اللّهِ، وَ كُذِّبْتُمْ وَ اُسيءَ إلَيْكُمْ فَغَفَرْتُمْ، وَ أَشْهَدُ أنَّكُمُ الاْئِمَّةُ الرّاشِدُونَ الْمُهْتَدُونَ، وَ أَنَّ طاعَتَكُمْ مَفْرُوضَةٌ، وَ أَنَّ قَوْلَكُمُ الصِّدْقُ، وَ اَنَّكُمْ دَعَوْتُمْ فَلَمْ تُجابُوا، وَ أَمَرْتُمْ فَلَمْ تُطاعُوا، وَ أنَّكُمْ دَعآئِمُ الدّينِ و أرْكانُ الأرْضِ، لَمْ تَزالُوا بِعَيْنِ اللّهِ يَنْسَخُكُمْ مِنْ أَصْلابِ كُلِّ مَطَهَّر، وَ يَنْقُلُكُمْ مِنْ

ص: 904

أرْحامِ الْمُطَهَّراتِ، لَمْ تُدَنِّسْكُمُ الْجاهِلِيَّةُ الْجَهْلاءُ، وَ لَمْ تَشْرَكْ فيكُمْ فِتَنُ الأهْواءِ، طِبْتُمْ وَ طابَ مَنْبَتُكُمْ، مَنَّ بِكُمْ عَلَيْنا دَيّانُ الدّينِ، فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوت اَذِنَ اللّهُ اَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ، وَ جَعَلَ صَلاتَنا عَلَيْكُمْ رَحْمَةً لَنا، وَ كَفّارَةً لِذُنُوبِنا، اِذِ اخْتارَكُمُ اللّهُ لَنا، وَ طَيَّبَ خَلْقَنا بِما مَنَّ عَلَيْنا مِنْ وِلايَتِكُمْ، وَ كُنّا عِنْدَهُ مُسَمِّينَ بِعِلْمِكُمْ، مُعْتَرِفِينَ بِتَصْدِيقِنا اِيّاكُمْ، وَ هذا مَقامُ مَنْ اَسْرَفَ وَ اَخْطَأَ وَ اسْتَكانَ وَ اَقَرَّ بِما جَني، وَرَجي بِمَقامِهِ الْخَلاصَ، وَ اَنْ يَسْتَنْقِذَهُ بِكُمْ مُسْتَنْقِذُ الْهَلْكَي مِنَ الرَّدي، فَكُونُوا لِي شُفَعآءَ، فَقَدْ وَفَدْتُ اِلَيْكُمْ اِذْ رَغِبَ عَنْكُمْ اَهْلُ الدُّنْيا، وَ اتَّخَذُوا آياتِ اللّهِ هُزُواً، وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها. يا مَنْ هُوَ قآئِمٌ لا يَسْهُو، وَ دآئِمٌ لا يَلْهُو، وَ مُحِيطٌ بِكُلِّ شَيْء، لَكَ الْمَنُّ بِما وَفَّقْتَنِي، وَ عَرَّفْتَنِي بِما اَقَمْتَنِي عَلَيْهِ، اِذْ صَدَّ عَنْهُ عِبادُكَ، وَ جَهِلُوا مَعْرِفَتَهُ، وَ اسْتَخَفُّوا بِحَقِّهِ، وَ مالُوا اِلي سِواهُ، فَكانَتِ الْمِنَّةُ مِنْكَ عَلَيَّ مَعَ اَقْوام خَصَصْتَهُمْ بِما خَصَصْتَنِي بِهِ، فَلَكَ الْحَمْدُ إذ كُنْتُ عِنْدَكَ في مَقامي هذا، مَذْكُوراً مَكْتُوباً، فَلا تَحْرِمْني ما رَجَوْتُ، وَ لا تُخَيِّبْني فيما دَعَوْتُ، بِحُرْمَةِ مُحَمَّد وَ آلِهِ الطّاهِرينَ، وَ صَلَّي اللّهُ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد».

سپس قبور فاطمه بنت اسد و ابراهيم فرزند رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و ساير بزرگان بقيع را زيارت كند، و بر آنها درود و رحمت فرستد، و بر ايشان فاتحه بخواند.

و سزاوار است مساجد هفتگانه و مسجد قبا و قبور شهداي اُحد را زيارت كند، و به هنگام زيارت قبر حضرت حمزه، عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) در اُحد بگويد:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَمَّ رَسُولِ اللّهِ، صَلَّي

ص: 905

اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَيْرَ الشُّهَدآءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَسَدَ اللّهِ وَ اَسَدَ رَسُولِهِ، اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ جاهَدْتَ فِي اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ جُدْتَ بِنَفْسِكَ، وَ نَصَحْتَ رَسُولَ اللّهِ، وَ كُنْتَ فِيما عِنْدَ اللّهِ سُبْحانَهُ راغِباً، بِاَبِي أَنْتَ وَ اُمِّي، مُتَقَرِّباً اِلي رَسُولِ اللّهِ (صلي الله عليه وآله) بِذلِكَ، راغِباً اِلَيْكَ فِي الشَّفاعَةِ، اَبْتَغِي بِزِيارَتِكَ خَلاصَ نَفْسِي، مُتَعَوِّذاً بِكَ مِنْ نار اسْتَحَقَّها مِثْلِي بِما جَنَيْتُ عَلي نَفْسِي، هارِباً مِنْ ذُنُوبِي الَّتِي احْتَطَبْتُها عَلي ظَهْرِي، فَزِعاً اِلَيْكَ رَجاءَ رَحْمَةِ رَبِّي، اَتَيْتُكَ مِنْ شُقَّة بَعِيدَة، طالِباً فَكاكَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، وَ قَدْ اَوْقَرَتْ ظَهْرِي ذُنُوبِي، وَ اَتَيْتُ ما اَسْخَطَ رَبِّي، وَ لَمْ اَجِدْ اَحَداً اَفْزَعُ اِلَيْهِ خَيْراً لِي مِنْكُمْ اَهْلَ بَيْتِ الرَّحْمَةِ، فَكُنْ لِي شَفِيعاً يَوْمَ فَقْرِي وَ حاجَتِي، فَقَدْ سِرْتُ اِلَيْكَ مَحْزُوناً،وَ اَتَيْتُكَ مَكْرُوباً، وَ سَكَبْتُ عَبْرَتِي عِنْدَكَ باكِياً، وَ صِرْتُ اِلَيْكَ مُفْرَداً، وَ اَنْتَ مِمَّن اَمَرَنِيَ اللّهُ بِصِلَتِهِ، وَحَثَّنِي عَلي بِرِّهِ، وَ دَلَّنِي عَلي فَضْلِهِ، وَ هَدانِي لِحُبِّهِ، وَ رَغَّبَنِي فِي الْوِفادَةِ اِلَيْهِ، وَ اَلْهَمَنِي طَلَبَ الْحَوآئجِ عِنْدَهُ، اَنْتُمْ اَهْلُ بَيْت لا يَشْقي مَنْ تَوَلاَّكُمْ، وَ لايَخِيبُ مَنْ أتَاكُمْ، وَ لايَخْسَرُ مَنْ يَهْواكُمْ، وَ لا يَسْعَدُ مَنْ عاداكُمْ».

و هنگام وداع با پيامبر (صلي الله عليه وآله) بگويد:

«اَللّهُمَّ لاْ تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَةِ قَبْرِ نَبِيِّكَ، فَاِنْ تَوَفَّيْتَنِي قَبْلَ ذلِكَ فَاِنِّي اَشْهَدُ فِي مَماتِي عَلي ما اَشْهَدُ عَلَيْهِ فِي حَياتِي، اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ، وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ، وَ اَنَّكَ قَدِ اخْتَرْتَهُ مِنْ خَلْقِكَ، ثُمَ اخْتَرْتَ مِنْ اَهْلِ بَيْتِهِ الاَْئِمَّةِ الطّاهِرينَ، اَلَّذينَ اَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ، وَ طَهَّرْتَهُمْ تَطْهيراً، فَاحْشُرْنا مَعَهُمْ، وَ فِي زُمْرَتِهِمْ، وَ تَحْتَ لِواءِهِمْ، وَ لا تُفَرِّقْ

ص: 906

بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ لا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَ تَسْلِيمِي عَلَيْكَ».

و پس از وداع با قبر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) قبور ائمّه بقيع (عليهم السلام) را نيز زيارت كند، و با آنان وداع نمايد و بگويد:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَئِمَّةَ الْهُدي وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ، اَسْتَوْدِعُكُمُ اللّهَ وَ اَقْرَءُ عَلَيْكُمُ السَّلامَ، آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ بِما جِئْتُم بِهِ وَدَلَلْتُمْ عَلَيْهِ، اَللّهُمَّ فَاكتُبْنا مَعَ الشّاهِدينَ».

و سپس مي گويد:

«وَ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتِهِمْ بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ».

دعاي امام حسين (عليه السلام) در روز عرفه

«اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذي لَيْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ، وَ لا لِعَطآئِهِ مانِعٌ، وَ لاكَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِع، وَ هُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ، فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدآئِعِ، وَ اَتْقَنَ بِحِكْمَتِهِ الصَّنآئِعَ، لا تَخْفي عَلَيْهِ الطَّلائِعُ، وَ لاتَضِيعُ عِنْدَهُ الْوَدآئِعُ، جازِي كُلِّ صانِع، وَ رآئِشُ كُلِّ قانِع، وَ راحِمُ كُلِّ ضارع، وَ مُنْزِلُ الْمَنافِعِ، وَ الْكِتابِ الجامِعِ، بِالنُّورِ السّاطِعِ، وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ، وَ لِلْكُرُباتِ دافِعٌ، وَ لِلدَّرَجاتِ رافِعٌ، وَ لِلْجَبابِرَةِ قامِعٌ، فَلا اِلهَ غَيْرُهُ، وَ لاشَيءَ يَعْدِلُهُ، وَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ، وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ، اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ، وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ.

اَللّهُمَّ اِنِّي اَرْغَبُ اِلَيْكَ، وَ اَشْهَدُ بِالرُّبُوبِيَّةِ لَكَ، مُقِرّاً بِاَنَّكَ رَبِّي، وَ اِلَيْكَ مَرَدِّي، اِبْتَدَأْتَنِي بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ اَنْ اَكُونَ شَيْئاً مَذْكُوراً، خَلَقْتَنِي مِنَ التُّرابِ، ثُمَّ اَسْكَنْتَنِي الاَْصْلابَ، آمِناً لِرَيْبِ الْمَنُونِ، وَ اخْتِلافِ الدُّهُورِ وَ السِّنِينَ، فَلَمْ اَزَلْ ظاعِناً مِنْ صُلْب اِلي رَحِم فِي تَقادُم مِنَ الاَْيّامِ الْماضِيَةِ، وَ الْقُرُونِ الْخالِيَةِ، لَمْ تُخْرِجْنِي لِرَأْفَتِكَ بِي، وَ لُطْفِكَ لِي، وَ اِحْسانِكَ اِلَيَّ فِي دَوْلَةِ اَئِمَّةِ الْكُفْرِ، الَّذِينَ نَقَضُوا عَهْدَكَ، وَ كَذَّبُوا رُسُلَكَ، لكِنَّك اَخْرَجْتَنِي

ص: 907

لِلَّذِي سَبَقَ لِي مِنَ الْهُدَي، الَّذِي لَهُ يَسَّرْتَنِي، وَ فِيهِ اَنْشَأتَنِي، وَ مِنْ قَبْلِ ذلِكَ رَؤُفْتَ بِي بِجَمِيلِ صُنْعِكَ، وَ سَوابِغِ نِعَمِكَ، فَابْتَدَعْتَ خَلْقِي مِنْ مَنِيٍّ يُمْني، وَ اَسْكَنْتَنِي فِي ظُلُماتِ ثَلاث، بَيْنَ لَحْم وَ دَم وَ جِلْد، لَمْ تُشْهِدْنِي خَلْقِي، وَ لَمْ تَجْعَلْ اِلَيَّ شَيْئاً مِنْ اَمْرِي، ثُمَّ اَخْرَجْتَنِي لِلَّذي سَبَقَ لِي مِنَ الْهُدي اِلَي الدُّنْيا تامّاً سَوِيّاً، وَ حَفِظْتَنِي فِي الْمَهْدِ طِفْلاً صَبِيّاً، وَ رَزَقْتَنِي مِنَ الْغِذاءِ لَبَناً مَرِيّاً، وَ عَطَفْتَ عَلَيَّ قُلُوبَ الْحَواضِنِ، وَ كَفَّلَتْنِي الاُْمَّهاتِ الرَّواحِمَ، وَ كَلاَتَنِي مِنْ طَوارِقِ الْجانِّ، وَ سَلَّمْتَنِي مِنَ الزِّيادَةِ وَ النُّقْصانِ، فَتَعالَيْتَ يا رَحِيمُ يا رَحْمنُ، حَتّي اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْكَلامِ، اَتْمَمْتَ عَلَيَّ سَوابِغَ الاِْنْعامِ، وَ رَبَّيْتَنِي زايِداً فِي كُلِّ عام، حَتّي اِذَا اكْتَمَلَتْ فِطْرَتِي، وَ اعْتَدَلَتْ مِرَّتِي، اَوْجَبْتَ عَلَيَّ حُجَّتَكَ بِاَنْ اَلْهَمْتَنِي مَعْرِفَتَكَ، وَ رَوَّعْتَنِي بِعَجآئِبِ حِكْمَتِكَ، وَ اَيْقَظْتَنِي لِما ذَرَأتَ فِي سَمآئِكَ وَ اَرْضِكَ مِنْ بَدآئِعِ خَلْقِكَ، وَ نَبَّهْتَنِي لِشُكْرِكَ وَ ذِكْرِكَ، وَ اَوْجَبْتَ عَلَيَّ طاعَتَكَ وَ عِبادَتَكَ، وَ فَهَّمْتَنِي ما جآءَتْ بِهِ رُسُلُكَ، وَ يَسَّرْتَ لِي تَقَبُّلَ مَرْضاتِكَ، وَ مَنَنْتَ عَلَيَّ فِي جَمِيعِ ذلِكَ بِعَوْنِكَ وَ لُطْفِكَ، ثُمَّ اِذْ خَلَقْتَنِي مِنْ خَيْرِ الثَّري، لَمْ تَرْضَ لِي يا اِلهِي نِعْمَةً دُونَ اُخْري، وَ رَزَقْتَنِي مِنْ اَنْواعِ الْمَعاشِ، وَ صُنُوفِ الرِّياشِ، بِمَنِّكَ الْعَظِيمِ، وَ اِحْسانِكَ الْقَدِيمِ اِلَيَّ، حَتّي اِذا اَتْمَمْتَ عَلَيَّ جَمِيعَ النِّعَمِ، وَ صَرَفْتَ عَنِّي كُلَّ النِّقَمِ، لَمْ يَمْنَعْكَ جَهْلِي وَ جُرْاَتِي عَلَيْكَ اَنْ دَلَلْتَنِي اِلي ما يُقَرِّبُنِي اِلَيْكَ، وَ وَفَّقْتَنِي لِما يُزْلِفُنِي لَدَيْكَ، فَاِنْ دَعَوْتُكَ اَجَبْتَنِي وَ اِنْ سَأَلْتُكَ اَعْطَيْتَنِي، وَ اِنْ اَطَعْتُكَ شَكَرْتَنِي وَ اِنْ شَكَرْتُكَ زِدْتَنِي، كُلُّ ذلِكَ اِكْمالٌ لاَِنْعُمِكَ عَلَيَّ، وَ اِحْسانِكَ اِلَيَّ، فَسُبْحانَكَ سُبْحانَكَ مِنْ مُبْدِئ مُعِيد حَمِيد

ص: 908

مَجِيد، وَ تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُكَ، وَ عَظُمَتْ آلاؤُكَ، فَاَيَّ نِعَمِكَ يا اِلهِي اُحْصِي عَدَداً وَ ذِكْراً، اَمْ اَيَّ عَطاياكَ اَقُومُ بِها شُكْراً، وَ هِيَ يا رَبِّ اَكْثَرُ مِنْ اَنْ يُحْصِيهَا الْعادُّونَ، اَوْ يَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ، ثُمَّ ما صَرَفْتَ وَ دَرَاْتَ عَنِّي اَللّهُمَّ مِنَ الضُّرِّ و الضَّرّآءِ اَكْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لِي مِنَ الْعافِيَةِ وَ السَّرّآءِ، وَ اَنَا اَشْهَدُ يا اِلهِي بِحَقِيقَةِ اِيمانِي، وَ عَقْدِ عَزَماتِ يَقِينِي، وَ خالِصِ صَرِيحِ تَوْحِيدِي، وَ باطِنِ مَكْنُونِ ضَمِيرِي، وَ عَلائِقِ مَجارِي نُورِ بَصَرِي، وَ اَسارِيرِ صَفْحَةِ جَبِينِي وَ خُرْقِ مَسارِبِ نَفْسِي، وَ خَذارِيفِ مارِنِ عِرْنِينِي، وَ مَسارِبِ سِماخِ سَمْعِي، وَ ما ضُمَّتْ وَ اَطْبَقَتْ عَلَيْهِ شَفَتايَ، وَ حَرَكاتِ لَفْظِ لِسانِي، وَ مَغْرَزِ حَنَكِ فَمِي وَ فَكِّي، وَ مَنابِتِ اَضْراسِي، وَ مَساغِ مَطْعَمِي وَ مَشْرَبِي، وَ حِمالَةِ اُمِّ رَأسي، وَ بَلُوعِ فارغِ حَبآئِلِ عُنُقِي، وَ مَااشْتَمَلَ عَلَيْهِ تامُورُ صَدْرِي، وَ حَمآئِلِ حَبْلِ وَتينِي، وَ نِياطِ حِجابِ قَلْبِي، وَ اَفْلاذِ حَواشِي كَبِدِي، وَ ما حَوَتْهُ شَراسِيفُ اَضْلاعِي، وَ حِقاقُ مَفاصِلِي، وَ قَبْضُ عَوامِلِي، وَ اَطْرافُ اَنامِلِي، وَ لَحْمِي، وَ دَمِي، وَ شَعْرِي، وَ بَشَرِي، وَ عَصَبِي، وَ قَصَبِي، وَ عِظامِي، وَ مُخِّي، وَ عُرُوقِي، وَ جَمِيعُ جَوارِحِي، وَ مَا انْتَسَجَ عَلي ذلِكَ اَيّامَ رِضاعِي، وَ ما اَقَلَّتِ الاَْرْضُ مِنِّي، وَ نَوْمِي، وَ يَقْظَتِي، وَ سُكُونِي، وَ حَرَكاتِ رُكُوعِي وَ سُجُودِي، اَنْ لَوْ حاوَلْتُ وَ اجْتَهَدْتُ مَدَي الاَْعْصارِ وَ الاَْحْقابِ لَوْ عُمِّرْتُها اَنْ اُؤَدِّيَ شُكْرَ واحِدَة مِنْ اَنْعُمِكَ، مَا اسْتَطَعْتُ ذلِكَ اِلاّ بِمَنِّكَ، الْمُوجَبِ عَلَيَّ بِهِ شُكْرُكَ اَبَداً جَدِيداً، وَ ثَنآءً طارِفاً عَتِيداً، اَجَلْ، وَ لَوْ حَرَصْتُ اَنَا وَ الْعادُّونَ مِنْ اَنامِكَ اَنْ نُحْصِيَ مَدي اِنْعامِكَ سالِفِهِ وَ آنِفِهِ ماحَصَرْناهُ عَدَداً، وَ لا

ص: 909

اَحْصَيْناهُ اَمَداً، هَيْهاتَ اَنّي ذلِكَ، وَ اَنْتَ الُْمخْبِرُ فِي كِتابِكَ النّاطِقِ، وَ النَّبَأِ الصّادِقِ: «وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لاتُحْصُوها». صَدَقَ كِتابُكَ. اللّهُمَّ وَ اِنْباؤُكَ، وَ بَلَّغَتْ اَنْبِياؤُكَ وَ رُسُلُكَ ما اَنْزَلْتَ عَلَيْهِمْ مِنْ وَحْيِكَ، وَ شَرَعْتَ لَهُمْ وَ بِهِمْ مِنْ دِينِكَ، غَيْرَ اَنِّي يا اِلهي اَشْهَدُ بِجُهْدِي وَ جِدِّي، وَ مَبْلَغِ طاعَتِي وَ وُسْعِي، وَ اَقُولُ مُؤْمِناً مُوقِناً: اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً فَيَكُونَ مَوْرُوثاً، وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي مُلْكِهِ فَيُضادَّهُ فِيَما ابْتَدَعَ، وَ لا وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ فَيُرْفِدُهُ فِيما صَنَعَ، فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ، لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ اِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا وَ تَفَطَّرَتا، سُبْحانَ اللّهِ الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ، الَّذِي لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ، وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ. اَلْحَمْدُلِلّهِ حَمْداً يُعادِلُ حَمْدَ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ، و اَنْبِيآئِهِ الْمُرْسَلِينَ، وَ صَلَّي اللّهُ عَلي خِيَرَتِهِ مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الُْمخْلَصِينَ وَ سَلَّمَ.

آنگاه حضرت شروع در دعا و سؤال از حق تعالي كردند، و با ديدگاني اشكبار گفتند:

«اَللّهُمَّ اجْعَلْني اَخْشاكَ كَاَنّي اَراكَ، وَاَسْعِدْني بِتَقْوئِكَ، وَ لا تُشْقِني بِمَعْصِيَتِكَ، وَ خِرْلي في قَضآئِكَ، وَ بارِكْ لي في قَدَرِكَ، حَتّي لا اُحِبَّ تَعْجيلَ ما اَخَّرْتَ، وَ لا تَاْخيرَ ما عَجَّلْتَ. اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِنايَ في نَفْسي، وَ الْيَقينَ في قَلْبي، وَ الاِْخْلاصَ في عَمَلي، وَالنُّورَ في بَصَري، وَالْبَصيرَةَ في ديني، وَ مَتِّعْني بِجَوارِحي، وَاجْعَلْ سَمْعي وَبَصَرِيَ الْوارِثَيْنِ مِنّي، وَانْصُرْني عَلي مَنْ ظَلَمَني، وَاَرِني فيهِ ثاري وَ مَآرِبي، وَاَقِرَّ بِذلِكَ عَيْني. اَللّهُمَّ اكْشِفْ كُرْبَتي، وَاسْتُرْ عَوْرَتي، وَاغْفِرْلي خَطيئَتي، وَاخْسَا شَيْطاني، وَفُكَّ رِهاني، وَاجْعَلْ لي يا اِلهي الدَّرَجَةَ الْعُلْيا فِي الاخِرَةِ وَالاوُلي. اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ كَما خَلَقْتَني، فَجَعَلْتَني سَميعاً بَصيراً، وَلَكَ الْحَمْدُ كَما خَلَقْتَني، فَجَعَلْتَني

ص: 910

خَلْقاً سَوِيّاً رَحْمَةً بي، وَ قَدْ كُنْتَ عَنْ خَلْقي غَنِيّاً، رَبِّ بِما بَرَأتَني فَعَدَّلْتَ فِطْرَتي، رَبِّ بِما اَنْشَأتَني فَاَحْسَنْتَ صُورَتي، رَبِّ بِما اَحْسَنْتَ اِلَيَّ وَ في نَفْسي عافَيْتَني، رَبِّ بِما كَلاَتَني وَ وَفَّقْتَني، رَبِّ بِما اَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَهَدَيْتَني، رَبِّ بِما اَوْلَيْتَني وَ مِنْ كُلِّ خَيْر اَعْطَيْتَني، رَبِّ بِما اَطْعَمْتَني وَ سَقَيْتَني، رَبِّ بِما اَغْنَيْتَني وَاَقْنَيْتَني، رَبِّ بِما اَعَنْتَني وَاَعْزَزْتَني، رَبِّ بِما اَلْبَسْتَني مِنْ سِتْرِكَ الصّافي، وَيَسَّرْتَ لي مِنْ صُنْعِكَ الْكافي، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَالِ مُحَمَّد، وَ اَعِنّي عَلي بَوآئِقِ الدُّهُورِ، وَ صُرُوفِ اللَّيالي وَ الاَيّامِ، وَنَجِّني مِنْ اَهْوالِ وَ رَبَّ مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيّينَ، وَ آلِهِ الْمُنْتَجَبينَ، وَ مُنْزِلَ التَّوْريةِ وَ الاِنْجيلِ وَالزَّبُورِ وَالْفُرْقانِ، وَ مُنَزِّلِ كهيعص وَ طه وَ يس وَالْقُرانِ الْحَكيمِ، اَنْتَ كَهْفي حينَ تُعْيِينِي الْمَذاهِبُ في سَعَتِها، وَ تَضيقُ بِيَ الاَرْضُ بِرَحْبِها، وَ لَوْلا رَحْمَتُكَ لَكُنْتُ مِنَ الْهالِكينَ، وَ اَنْتَ مُقِيلُ عَثْرَتي، وَ لَوْ لا سَتْرُكَ اِيّايَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحينَ، وَ اَنْتَ مُؤَيِّدي بِالنَّصْرِ عَلي اَعْدآئي، وَ لَوْ لا نَصْرُكَ اِيّايَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبينَ، يا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرِّفْعَةِ، فَاَولِيآئُهُ بِعِزِّهِ يَعْتَزُّونَ، يا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ الْمُلُوكُ نيرَالْمَذَلَّةِ عَلي اَعْناقِهِمْ، فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خآئِفُونَ، يَعْلَمُ خآئِنَةَ الاَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ، وَ غَيْبَ ماتَاْتي بِهِ الاَزْمِنَةُ وَالدُّهُورُ، يا مَنْ لا يَعْلَمُ كَيْفَ هُوَ اِلاّ هُوَ، يا مَنْ لا يَعْلَمُ ماهُوَ اِلاّ هُوَ، يا مَنْ لا يَعْلَمُهُ اِلاّ هُوَ، يا مَنْ كَبَسَ الاَرْضَ عَلَي الْمآءِ، وَ سَدَّالْهَوآءَ بِالسَّمآءِ، يا مَنْ لَهُ اَكْرَمُ الاَسْمآءِ، يا ذَاالْمَعْرُوفِ الَّذي لا يَنْقَطِعُ اَبَداً، يا مُقَيِّضَ الرَّكْبِ لِيُوسُفَ فِي الْبَلَدِ الْقَفْرِ، وَ مُخْرِجَهُ مِنَ الجُبِّ، وَ جاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِيَّةِ مَلِكاً، يا رادَّهُ عَلي يَعْقُوبَ بَعْدَ اَنِ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ

ص: 911

مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظيمٌ، يا كاشِفَ الضُّرِّ وَ الْبَلْوي عَنْ اَيُّوبَ، وَ مُمْسِكَ يَدَيْ اِبْراهيمَ عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ، بَعْدَ كِبَرِ سِنِّهِ وَ فَنآءِ عُمُرِهِ، يا مَنِ اسْتَجابَ لِزَكَرِيّا فَوَهَبَ لَهُ يَحْيَي، وَ لَمْ يَدَعْهُ فَرْداً وَحيد،اً يا مَنْ اَخْرَجَ يُونُسَ مِنْ بَطْنِ الْحُوتِ، يا مَنْ فَلَقَ الْبَحْرَ لِبَني اِسرآئيلَ فَاَنْجاهُمْ، وَ جَعَلَ فِرْعَونَ وَ جُنُودَهُ مِنَ الْمُغْرَقينَ، يا مَنْ اَرْسَلَ الرِّياحَ مُبَشِّرات بَيْنَ

يَدَيْ رَحْمَتِهِ، يا مَنْ لَمْ يَعْجَلْ عَلي مَنْ عَصاهُ مِنْ خَلْقِهِ، يا مَنِ اسْتَنْقَذَ السَّحَرَةَ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ وَ قَدْ غَدَوْا في نِعْمَتِهِ، يَاْكُلُونَ رِزْقَهُ وَ يَعْبُدُونَ غَيْرَهُ، وَ قَدْ حآدُّوهُ وَ نادُّوهُ وَ كَذَّبُوا رُسُلَهُ، يااللهُ، يااللهُ يابَديءُ يا بَدِيعُ لا نِدَّ لَكَ، يا دائِماً لا نَفادَ لَكَ، يا حَيّاً حينَ لا حَيَّ، يامُحْيِيَ الْمَوْتي، يا مَنْ هُوَ قائِمٌ عَلي كُلِّ نَفْس بِما كَسَبَتْ، يا مَنْ قَلَّ لَهُ شُكْري فَلَمْ يَحْرِمْنِي، وَ عَظُمَتْ خَطيئَتي فَلَمْ يَفْضَحْنِي، وَ رَآني عَلَي الْمَعاصي فَلَمْ يَشْهَرْني، يا مَنْ حَفِظَني في صِغَري، يا مَنْ رَزَقَني في كِبَري، يا مَنْ اَياديهِ عِنْدي لا تُحْصي، وَ نِعَمُهُ لا تُجازي، يا مَنْ عارَضَني بِالْخَيْرِ وَالاِحْسانِ، وَ عارَضْتُهُ بِالاِسآئَةِ وَالْعِصْيانِ، يامَنْ هَداني لِلايمانِ مِنْ قَبْلِ اَنْ اَعْرِفَ شُكْرَ الاِمْتِنانِ، يا مَنْ دَعَوْتُهُ مَريضاً فَشَفاني، وَ عُرْياناً فَكَساني، وَ جايِعاً فَاَشْبَعَني، وَ عَطْشاناً فَاَرْواني، وَ ذَليلاً فَاَعَزَّني، وَ جاهِلاً فَعَرَّفَني، وَ وَحيداً فَكَثَّرَني، وَ غائِباً فَرَدَّني، وَ مُقِلاًّ فَاَغْناني وَ مُنْتَصِراً، فَنَصَرَني، وَ غَنِيّاً فَلَمْ يَسْلُبْني، وَ اَمْسَكْتُ عَنْ جَميعِ ذلِكَ فَابْتَدَ اَني، فَلَكَ الْحَمْدُ وَالشُّكْرُ، يا مَنْ اَقالَ عَثْرَتي، وَ نَفَّسَ كُرْبَتي، وَ اَجابَ دَعْوَتي، وَ سَتَرَعَوْرَتي، وَ غَفَرَ ذُنُوبي، وَ بَلَّغَني طَلِبَتي، وَ نَصَرَني عَلي عَدُّوي، وَ اِنْ اَعُدَّ

ص: 912

نِعَمَكَ وَ مِنَنَك وَ كَرائِمَ مِنَحِكَ لااُحْصيها. يا مَوْلايَ اَنْتَ الَّذي مَنَنْتَ، اَنْتَ الَّذي اَنْعَمْتَ، اَنْتَ الَّذي اَحْسَنْتَ، اَنْتَ الَّذي اَجْمَلْتَ، اَنْتَ الَّذي اَفْضَلْتَ، اَنْتَ الَّذي اَكْمَلْتَ، اَنْتَ الَّذي رَزَقْتَ، اَنْتَ الَّذي وَفَّقْتَ، اَنْتَ الَّذي اَعْطَيْتَ، اَنْتَ الَّذي اَغْنَيْتَ، اَنْتَ الَّذي اَقْنَيْتَ، اَنْتَ الَّذي آوَيْتَ، اَنْتَ الَّذي كَفَيْتَ، اَنْتَ الَّذي هَدَيْتَ، اَنْتَ الَّذي عَصَمْتَ، اَنْتَ الَّذي سَتَرْتَ، اَنْتَ الَّذي غَفَرْتَ، اَنْتَ الَّذي اَقَلْتَ، اَنْتَ الَّذي مَكَّنْتَ، اَنْتَ الَّذي اَعْزَزْتَ، اَنْتَ الَّذي اَعَنْتَ، اَنْتَ الَّذي عَضَدْتَ، اَنْتَ الَّذي اَيَّدْتَ، اَنْتَ الَّذي نَصَرْتَ، اَنْتَ الَّذي شَفَيْتَ، اَنْتَ الَّذي عافَيْتَ، اَنْتَ الَّذي اَكْرَمْتَ، تَبارَكْتَ وَتَعالَيْتَ، فَلَكَ الْحَمْدُ دائِماً، وَلَكَ الشُّكْرُ واصِباً اَبَداً. ثُمَّ اَنَا يا اِلهِي الْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبي فَاغْفِرْها لي، اَنَا الَّذي اَسَأْتُ، اَنَا الَّذي اَخْطَأْتُ، اَنَا الَّذي هَمَمْتُ، اَنَا الَّذي جَهِلْتُ، اَنَا الَّذي غَفَلْتُ، اَنَا الَّذي سَهَوْتُ، اَنَا الَّذِي اعْتَمَدْتُ، اَنَا الَّذي تَعَمَّدْتُ، اَنَا الَّذي وَعَدْتُ، وَ اَنَا الَّذِي اَخْلَفْتُ، اَنَا الَّذِي نَكَثْتُ، اَنَا الَّذِي اَقْرَرْتُ، اَنَا الَّذِي اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِكَ عَلَيَّ وَعِنْدي، وَاَبُوءُ بِذُنُوبي فَاغْفِرْها لي، يا مَنْ لا تَضُرُّهُ ذُنُوبُ عِبادِهِ، وَ هُوَالْغَنِيُّ عَنْ طاعَتِهِمْ، وَالْمُوَفِّقُ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْهُمْ بِمَعُونَتِهِ وَ رَحْمَتِهِ، فَلَكَ الْحَمْدُ اِلهي وَ سَيِّدي، اِلهي اَمَرْتَني فَعَصَيْتُكَ، وَ نَهَيْتَني فَارْتَكَبْتُ نَهْيَكَ، فَاَصْبَحْتُ لا ذا بَرآئَة لي فَاَعْتَذِرُ، وَ لا ذا قُوَّة فَاَنْتَصِرُ، فَبِاَيِّ شَيْء اَسْتَقْبِلُكَ يا مَوْلايَ، اَبِسَمْعي اَمْ بِبَصَري اَمْ بِلِساني اَمْ بِيَدي اَمْ بِرِجْلي، اَلَيْسَ كُلُّها نِعَمَكَ عِنْدي وَ بِكُلِّها عَصَيْتُكَ، يا مَوْلايَ فَلَكَ الْحُجَّةُ وَالسَّبيلُ عَلَيَّ، يا مَنْ سَتَرَني مِنَ الآبآءِ وَالاُمَّهاتِ اَنْ يَزْجُرُوني، وَ مِنَ الْعَشآئِرِ وَ الاِخْوانِ اَنْ يُعَيِّرُوني، وَ مِنَ السَّلاطينِ اَنْ يُعاقِبُوني، وَ لَوِ اطَّلَعُوا يا مَوْلايَ عَلي مَا اَطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنّي اِذاً ما اَنْظَرُوني،

ص: 913

وَ لَرَفَضُوني وَ قَطَعُوني، فَها اَنَا ذا يا اِلهي بَيْنَ يَدَيْكَ يا سَيِّدي خاضِعٌ ذَليلٌ حَصيرٌ حَقيرٌ، لا ذُوبَرآئَة فَاَعْتَذِرُ، وَ لا ذُو قُوَّة فَاَنْتَصِرُ، وَ لا حُجَّة فَاَحْتَجَّ بِها، وَ لا قائِلٌ لَمْ اَجْتَرِحْ، وَ لَمْ اَعْمَلْ سُوءً، وَ ما عَسَي الْجُحُودُ وَلَوْ جَحَدْتُ يا مَوْلايَ يَنْفَعُني، كَيْفَ وَ اَنّي ذلِكَ، وَ جَوارِحي كُلُّها شاهِدَةٌ عَلَيَّ بِما قَدْ عَمِلْتُ، وَ عَلِمْتُ يَقنياً غَيْرَ ذي شَكٍّ اِنَّكَ سآئِلِي مِنْ عَظآئِمِ الاُمُورِ، وَ اَنَّكَ الْحَكَمُ الْعَدْلُ الَّذي لا تَجُورُ، وَ عَدْلُكَ مُهْلِكي، وَ مِنْ كُلِّ عَدْلِكَ مَهْرَبي، فَاِنْ تُعَذِّبْني يا اِلهي فَبِذُنُوبي بَعْدَ حُجَتِّكَ عَلَيَّ، وَ اِنْ تَعْفُ عَنّي فَبِحِلْمِكَ وَجُودِكَ وَ كَرَمِكَ. لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّي كُنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرينَ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّي كُنْتُ مِنَ الْمُوَحِّدينَ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّي كُنْتُ مِنَ الْخآئِفينَ، لا اِله َاِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّي كُنْتُ مِنَ الْوَجِلينَ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّي كُنْتُ مِنَ الرّاجينَ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّي كُنْتُ مِنَ الرّاغِبينَ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّي كُنْتُ مِنَ الْمُهَلِّلينَ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّي كُنْتُ مِنَ السّائِلينَ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّي كُنْتُ مِنَ الْمُسَبِّحينَ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّي كُنْتُ مِنَ الْمُكَبِّرينَ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ رَبّي وَ رَبُّ ابائِيَ الاَوَّلينَ. اَللّهُمَّ هَذاثَنآئي عَلَيْكَ مُمَجِّداً، وَاِخْلاصي لِذِكْرِكَ مُوَحِّداً، وَاِقْراري بِآلائِكَ مُعَدِّداً، وَ اِنْ كُنْتُ مُقِّراً اَنّي لَمْ اُحْصِها، لِكَثْرَتِها وَ سُبُوغِها وَ تَظاهُرِها وَ تَقادُمِها اِلي حادِث، ما لَمْ تَزَلْ تَتَعَهَّدُني بِهِ مَعَها مُنْذُ خَلَقْتَني، وَ بَرَأْتَني مِنْ اَوَّلِ الْعُمْرِ مِنَ الاِغْنآءِ مِنَ الْفَقْرِ، وَ

ص: 914

كَشْفِ الضُّرِّ، وَ تَسبيبِ الْيُسْرِ، وَ دَفِْع الْعُسْرِ، وَ تَفْريجِ الْكَرْبِ وَالْعافِيَةِ فِي الْبَدَنِ، وَالسَّلامَةِ فِي الدِّينِ، وَ لَوْ رَفَدَني عَلي قَدْرِ ذِكْرِ نِعْمَتِكَ جَميعُ الْعالَمينَ، مِنَ الاَوَّلينَ وَ الاخِرينَ، ما قَدَرْتُ وَ لا هُمْ عَلي ذلِكَ، تَقَدَّسْتَ وَ تَعالَيْتَ مِنْ رَبٍّ كَريم عَظيم رَحيم، لا تُحْصي آلاؤُكَ، وَ لا يُبْلَغُ ثَنآؤُكَ، وَ لا تُكافي نَعْمآؤُكَ. صَلِّ عَلي مُحَمَّد، وَ آلِ مُحَمَّد وَ اَتْمِمِ عَلَيْنا نِعَمَكَ، وَاَسْعِدْنا بِطاعَتِكَ، سُبْحانَكَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ. اَللّهُمَّ اِنَّكَ تُجيبُ الْمُضْطَرَّ، وَ تَكْشِفُ السّوُءَ، وَ تُغيثُ الْمَكْرُوبَ، وَ تَشْفِي السَّقيمَ، وَ تُغْنِي الْفَقيرَ، وَ تَجْبُرُ الْكَسيرَ، وَ تَرْحَمُ الْصَّغيرَ، وَ تُعينُ الْكَبيرَ، وَ لَيْسَ دُونَكَ ظَهيرٌ، وَ لا فَوْقَكَ قَديرٌ، وَاَنْتَ الْعَلِيُّ الْكَبيرُ، يا مُطْلِقَ الْمُكَبَّلِ الاَسيرِ، يا رازِقَ الطِّفلِ الصَّغيرِ، يا عِصْمَةَ الْخآئِفِ الْمُسْتَجيرِ، يا مَنْ لا شَريكَ لَهُ وَ لا وَزيرَ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد، وَالِ مُحَمَّد وَاَعْطِني في هذِهِ الْعَشِيَّةِ اَفْضَلَ مآ اَعْطَيْتَ وَاَنَلْتَ اَحَداً مِنْ عِبادِكَ، مِنْ نِعْمَة تُوليها، وَالاء تُجَدِّدُها، وَ بَلِيَّة تَصْرِفُها، وَ كُرْبَة تَكْشِفُها، وَ دَعْوَة تَسْمَعُها، وَ حَسَنَة تَتَقَبَّلُها، وَسَيِّئَة تَتَغَمَّدُها، اِنَّكَ لَطيفٌ بِما تَشآءُ خَبيرٌ، وَ عَلي كُلِّ شَيْءِ قَديرٌ. اَللّهُمَّ اِنَّكَ اَقْرَبُ مَنْ دُعِيَ، وَاَسْرَعُ مَنْ اَجابَ، وَاَكْرَمُ مَنْ عَفي، وَاَوْسَعُ مَنْ اَعْطي، وَ اَسْمَعُ مَنْ سُئِلَ، يا رَحْمنَ الدُّنْيا وَالاخِرَةِ وَ رَحيمَهُما، لَيْسَ كَمِثْلِكَ مَسْئُولٌ، وَ لا سِواكَ مَأْمُولٌ، دَعَوْتُكَ فَاَجَبْتَني، وَسَئَلْتُكَ، فَاَعْطَيْتَني، وَ رَغِبْتُ اِلَيْكَ فَرَحِمْتَني، وَ وَثِقْتُ، بِكَ فَنَجَّيْتَني، وَ فَزِعْتُ اِلَيْكَ فَكَفَيْتَني. اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلي مُحَمَّد عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَنَبِيِّكَ وَ عَلي الِهِ الطَّيِبّينَ الطّاهِرينَ اَجْمَعينَ، وَ تَمِّمْ لَنا نَعْمآئَكَ، وَ هَنِّئْنا عَطآئَكَ، وَ اكْتُبْنا لَكَ شاكِرينَ، وَ لاِ لائِكَ ذاكِرينَ، امينَ امينَ رَبَّ العالَمينَ. اَللّهُمَّ

ص: 915

يا مَنْ مَلَكَ فَقَدَرَ، وَ قَدَرَ فَقَهَرَ، وَ عُصِيَ فَسَتَرَ، وَ اسْتُغْفِرَ فَغَفَرَ، يا غايَةَ الطّالِبينَ الرّاغِبينَ، وَ مُنْتَهي اَمَلِ الرّاجينَ، يا مَنْ اَحاطَ بِكُلِّ شَيْء عِلْماً، وَ وَسِعَ الْمُسْتَقيلينَ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً وَ حِلْماً. اَللّهُمَّ اِنّا نَتَوَجَّهُ اِلَيْكَ في هذِهِ الْعَشِيَّةِ، الَّتي شَرَّفْتَها وَ عَظَّمْتَها، بِمُحَمَّد نَبِيِّكَ وَ رَسُولِكَ، وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، وَاَمينِكَ عَلي وَحْيِكَ، الْبَشيرِ النَّذيرِ السِّراجِ الْمُنيرِ، الَّذي اَنْعَمْتَ بِهِ عَلَي الْمُسْلِمينَ، وَ جَعَلْتَهُ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ. اَلّلهُمَّ فَصَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، كَما مُحَمَّدٌ اَهْلٌ لِذلِكَ مِنْكَ يا عَظيمُ، فَصَلِّ عَلَيْهِ وَ عَلي الِهِ الْمُنْتَجَبينَ، الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ اَجْمَعينَ، وَ تَغَمَّدْنا بِعَفِوْكَ عَنّا، فَاِلَيْكَ عَجَّتِ الاَصْواتُ بِصُنُوفِ اللُّغاتِ، فَاجْعَلْ لَنَا اللّهُمَّ في هذِهِ الْعَشِيَّةِ نَصيباً مِنْ كُلِّ خَيْر تَقْسِمُهُ بَيْنَ عِبادِكَ، وَ نُور تَهْدي بِهِ، وَ رَحْمَة تَنْشُرُها، وَ بَرَكَة تُنْزِلُها، وَ عافِيَة تُجَلِّلُها، وَ رِزْق تَبْسُطُهُ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ. اَللّهُمَّ اقْلِبْنا في هذَا الْوَقْتِ مُنْجِحِينَ مُفْلِحينَ مَبْرُورينَ غانِمينَ، وَ لا تَجْعَلْنا مِنَ الْقانِطينَ، وَ لا تُخْلِنا مِنْ رَحْمَتِكَ، وَ لا تَحْرِمْنا ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ فَضْلِكَ، وَ

لا تَجْعَلْنا مِنْ رَحْمَتِكَ مَحْرُومينَ، وَ لا لِفَضْلِ ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ عَطآئِكَ قانِطينَ، وَ لا تَرُدَّنا خآئِبِينَ، وَ لا مِنْ بابِكَ مَطْرُودينَ، يا اَجْوَدَ الاَجْوَدينَ، وَ اَكْرَمَ الاَكْرَمينَ، اِلَيْكَ اَقْبَلْنا مُوقِنينَ، وَ لِبَيْتِكَ الْحَرامِ امّينَ قاصِدينَ، فَاَعِنّا عَلي مَنا سِكِنا، وَاَكْمِلْ لَنا حَجَّنا، وَاعْفُ عَنّا وَ عافِنا، فَقَدْ مَدَدْنا اِلَيْكَ اَيْدِيَنا، فَهِيَ بِذِلَّةِ الاِعْتِرافِ مَوْسُومَةٌ. اَللّهُمَّ فَاَعْطِنا في هذِهِ الْعَشِيَّةِ ما سَئَلْناكَ، وَاكْفِنا مَااسْتَكْفَيْناكَ، فَلا كافِيَ لَنا سِواكَ، وَ لا رَبَّ لَنا غَيْرُكَ، نافِذٌ فينا حُكْمُكَ، مُحيطٌ بِنا عِلْمُكَ، عَدْلٌ فينا قَضآؤُكَ، اِقْضِ لَنَا الْخَيْرَ، وَاجْعَلْنا مِنْ اَهْلِ الْخَيْرِ. اَللّهُمَّ اَوْجِبْ لَنا بِجُودِكَ عَظيمَ

ص: 916

الاَجْرِ، وَ كَريمَ الذُّخْرِ، وَ دَوامَ الْيُسْرِ، وَاغْفِرْلَنا ذُنُوبَنا اَجْمَعينَ، وَ لا تُهْلِكْنا مَعَ الْهالِكينَ، وَ لا تَصْرِفْ عَنّا رَاْفَتَكَ وَ رَحْمَتَكَ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ. اَللّهُمَّ اجْعَلْنا في هذَا الْوَقْتِ مِمَّنْ سَئَلَكَ فَاَعْطَيْتَهُ، وَ شَكَرَكَ فَزِدْتَهُ، وَ ثابَ اِلَيْكَ فَقَبِلْتَهُ، وَ تَنَصَّلَ اِلَيْكَ مِنْ ذُنُوبِهِ كُلِّها فَغَفَرْتَها لَهُ، يا ذَالْجَلالِ وَالاِكْرامِ. اَللّهُمَّ وَ نَقِّنا وَ سَدِّدْنا، وَ اقْبَلْ تَضَرُّعَنا، يا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ، وَ يا اَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ، يا مَنْ لا يَخْفي عَلَيْهِ اِغْماضُ الْجُفُونِ، وَ لا لَحْظُ الْعُيُونِ، وَ لا ما اسْتَقَرَّ فِي الْمَكْنُونِ، وَ لا ما انْطَوَتْ عَلَيْهِ مُضْمَراتُ الْقُلُوبِ، اَلاكُلُّ ذلِكَ قَدْ اَحْصاهُ عِلْمُكَ، وَ وَسِعَهُ حِلْمُكَ، سُبْحانَكَ وَ تَعالَيْتَ عَمّا يَقُولُ الظّالِمُونَ عُلُّواً كَبيراً، تُسَبِّحُ لَكَ السَّماواتُ السَّبْعُ، وَ الاَْرَضُونَ وَ مَنْ فيهِنَّ، وَ اِنْ مِنْ شَيء اِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ، فَلَكَ الْحَمْدُ وَالَْمجْدُ وَ عُلُوُّ الْجَدِّ، يا ذَالْجَلالِ وَالاِكْرامِ، وَالْفَضْلِ وَالاِنْعامِ، وَالاَيادِي الْجِسامِ، وَاَنْتَ الْجَوادُ الْكَريمُ، الرَّؤُفُ الرَّحيمُ. اَللّهُمَّ اَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ، وَ عافِني في بَدَني وَ ديني، وَآمِنْ خَوْفي، وَ اَعْتِقْ رَقَبَتي مِنَ النّارِ. اَللّهُمَّ لا تَمْكُرْبِي، وَ لا تَسْتَدْرِجْني، وَ لا تَخْدَعْني، وَ ادْرَءْعَنّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ».

سپس حضرت سر و ديده خود را به سوي آسمان بلند كردند، و با چشم گريان و صداي بلند گفتند:

«يا اَسْمَعَ السّامِعينَ، يا اَبْصَرَ النّاظِرِينَ، وَ يا اَسْرَعَ الْحاسِبينَ، وَ يا اَرْحَمَ الرّاحمينَ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مَحَمَّد السّادَةِ الْمَيامينَ، وَ اَسْأَلُك اللّهُمَّ حاجَتيَ الَّتِي اِنْ اَعْطَيْتَنِيها لَمْ يَضُرَّنِي ما مَنَعْتَنِي، وَ اِنْ مَنَعْتَنيها لَمْ يَنْفَعْنِي ما اَعْطَيْتَنِي، اَسْأَلُكَ فَكاكَ رَقَبَتي مِنَ النّارِ، لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ وَحْدَكَ لاشَرِيكَ لَكَ، لَكَ الْمُلْكُ وَ لَكَ الْحَمْدُ، وَ اَنْتَ

ص: 917

عَلي كُلِّ شَيء قَدِيرٌ، يا رَبِّ يا رَبِّ».

و جمله «يا ربّ» را بسيار تكرار كردند، و كساني كه دور آن حضرت بودند به دعاي ايشان گوش داده و آمين مي گفتند، آنگاه صدايشان به گريه بلند شد، تا آن كه خورشيد غروب كرد، و روانه مشعر الحرام شدند.

تا اين جا دعاي امام حسين (عليه السلام) طبق روايت مرحوم كفعمي تمام مي شود؛ ولي سيّد ابن طاووس (عليه الرّحمة) اين ذيل را نيز اضافه نموده است:

«اِلهي انَاَ الْفَقيرُ في غِنايَ، فَكَيْفَ لا اَكُونُ فَقيراً في فَقْري، اِلهي اَنَا الْجاهِلُ في عِلْمِي، فَكَيْفَ لا اَكُونُ جَهُولاً في جَهْلي. اِلهي اِنَّ اخْتِلافَ تَدْبيرِكَ، وَ سُرْعَةَ طَواءِ مَقاديرِكَ، مَنَعا عِبادَكَ الْعارِفينَ بِكَ عَنِ السُّكُونِ اِلي عَطاء، وَالْيَاْسِ مِنْكَ في بَلاء. اِلهي مِنّي ما يَليقُ بِلُؤُمِي، وَ مِنْكَ ما يَليقُ بِكَرَمِكَ. اِلهي وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِاللُّطْفِ وَالرَّأْفَةِ لي قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفي، اَفَتَمْنَعُني مِنْهُما بَعْدَ وُجُودِ ضَعْفي. اِلهي اِنْ ظَهَرَتِ الَْمحاسِنُ مِنّي فَبِفَضْلِكَ وَ لَكَ الْمِنَّةُ عَلَيَّ، وَ اِنْ ظَهَرَتِ الْمَساوي مِنّي فَبِعَدْ لِكَ وَ لَكَ الْحُجَّةُ عَلَيَّ، اِلهي كَيْفَ تَكِلُني وَ قَد تَكَفَّلْتَ لي، وَ كَيْفَ اُضامُ وَ اَنْتَ النّاصِرُ لي، اَمْ كَيْفَ اَخْيبُ وَاَنْتَ الْحَفِيُّ بي، ها اَنَا اَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِفَقْري اِلَيْكَ، وَ كَيْفَ اَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِما هُوَ مَحالٌ اَنْ يَصِلَ اِلَيْكَ، اَمْ كَيْفَ اَشْكُو اِلَيْكَ حالي وَ هُوَ لا يَخْفي عَلَيْكَ، اَمْ كَيْفَ اُتَرْجِمُ بِمَقالي وَ هُوَ مِنْكَ بَرَزَ اِلَيْكَ، اَمْ كَيْفَ تُخَيِّبُ آمالي وَ هِيَ قَدْ وَفَدَتْ اِلَيْكَ، اَمْ كَيْفَ لا تُحْسِنُ اَحْوالي وَ بِكَ قامَتْ. اِلهي ما اَلْطَفَكَ بي مَعَ عَظيمِ جَهْلي، وَ ما اَرْحَمَكَ بي مَعَ قَبيحِ فِعْلي، اِلهي ما اَقْرَبَكَ مِنّي وَ

ص: 918

اَبْعَدَني عَنْكَ، وَ ما اَرْاَفَكَ بِي فَمَا الَّذي يَحْجُبُنِي عَنْكَ، إِلهِي عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الآثارِ وَ تَنَقُّلاتِ الاَطْوارِ اَنَّ مُرادَكَ مِنّي اَنْ تَتَعَرَّفَ اِلَيَّ في كُلِّ شَيْء حَتّي لا اَجْهَلَكَ في شَيْء، اِلهِي كُلَّما اَخْرَسَني لُؤْمي اَنْطَقَني كَرَمُكَ، وَ كُلَّما ايَسَتْني اَوْصافي اَطْمَعَتْني مِنَنُكَ، اِلهِي مَنْ كانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِيَ فَكَيْفَ لا تَكُونُ مَساويهِ مَساوِيَ، وَ مَنْ كانَتْ حَقائِقُهُ دَعاوِيَ فَكَيْفَ لا تَكُونُ دَعاويهِ دَعاوِيَ، اِلهِي حُكْمُكَ النّافِذُ وَ مَشِيَّتُكَ الْقاهِرَةُ لَمْ يَتْرُكا لِذي مَقالِ مَقالاً، وَ لا لِذي حال حالاً. اِلهِي كَمْ مِنْ طاعَة بَنَيْتُها وَ حالَة شَيَّدْتُها هَدَمَ اعْتِمادي عَلَيْها عَدْلُكَ، بَلْ اَقالَني مِنْها فَضْلُكَ، اِلهي اِنَّكَ تَعْلَمُ اَنّي وَ اِنْ لَمْ تَدُمِ الطّاعَةُ مِنّي فِعْلاً جَزْماً فَقَدْ دامَتْ مَحَبَّةً وَ عَزْماً، اِلهِي كَيْفَ اَعْزِمُ وَ اَنْتَ الْقاهِرُ، وَ كَيْفَ لا اَعْزِمُ وَ اَنْتَ الامِرُ، اِلهي تَرَدُّدي فِي الآثارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ، فَاجْمَعْني عَلَيْكَ بِخِدْمَة تُوصِلُني اِلَيْكَ، كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِما هُوَ في وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ اِلَيْكَ، اَيَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ حَتّي يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ، مَتي غِبْتَ حَتّي تَحْتاجَ اِلي دَليل يَدُّلُّ عَلَيْكَ، وَ مَتي بَعُدْتَ حَتّي تَكُونَ الاثارُ هِيَ الَّتي تُوصِلُ اِلَيْكَ، عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ عَلَيْها رَقيباً، وَ خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْد لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصيباً. اِلهِي اَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ اِلَي الآثارِ، فَأَرْجِعْني اِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الأَنْوارِ، وَ هِدايَةِ الاِسْتِبْصارِ، حَتّي اَرْجِعَ اِلَيْكَ مِنْها، كَما دَخَلْتُ اِلَيْكَ مِنْها مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ اِلَيْها، وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاِعْتِمادِ عَلَيْها، اِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَديرٌ. اِلهِي هذا ذُلّي ظاهِرٌ بَيْنَ يَدَيْكَ، وَ هذا حالي لا يَخْفي عَلَيْكَ، مِنْكَ اَطْلُبُ الْوُصُولَ اِلَيْكَ، وَبِكَ اَسْتَدِلُّ عَلَيْكَ، فَاهْدِني بِنُورِكَ اِلَيْكَ، وَ اَقِمْني بِصِدْقِ الْعُبُودِيَّةِ بَيْنَ

ص: 919

يَدَيْكَ. اِلهِي عَلِّمْني مِنْ عِلْمِكَ الَْمخْزُونِ، وَصُنّي بِسِتْرِكَ الْمَصُونِ، اِلهِي حَقِّقْني بِحَقائِقِ اَهْلِ الْقُرْبِ، وَاسْلُكْ بي مَسْلَكَ اَهْلِ الْجَذْبِ. اِلهِي اَغْنِني بِتَدْبيرِكَ لي عَنْ تَدْبيري، وَ بِاخْتِيارِكَ عَنْ اِخْتِياري، وَ اَوْقِفْني عَلي مَراكِزِاضْطِراري. اِلهِي اَخْرِجْني مِنْ ذُلِّ نَفْسي، وَ طَهِّرْني مِنْ شَكّي وَ شِرْكي قَبْلَ حُلُولِ رَمْسي، بِكَ اَنْتَصِرُ فَانْصُرْني، وَ عَلَيْكَ اَتَوَّكَلُ فَلا تَكِلْني، وَ اِيّاكَ اَسْئَلُ فَلا تُخَيِّبْني، وَ في فَضْلِكَ اَرْغَبُ فَلا تَحْرِمْني، وَ بِجَنابِكَ اَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْني، وَ بِبابِكَ اَقِفُ فَلا تَطْرُدْني، اِلهِي تَقَدَّسَ رِضاكَ اَنْ يَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ، فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنّي. اِلهي اَنْتَ الْغَنِيُّ بِذاتِكَ اَنْ يَصِلَ اِلَيْكَ النَّفْعُ مِنْكَ، فَكَيْفَ لا تَكُونُ غَنِيّاً عَنّي، اِلهِي اِنَّ الْقَضآءَ وَالْقَدَرَ يُمَّنيني، وَاِنَّ الْهَوي بِوَثائِقِ الشَّهْوَةِ اَسَرَني، فَكُنْ اَنْتَ الْنَّصيرَ لي حَتّي تَنْصُرَني وَ تُبَصِّرَني، وَاَغْنِني بِفَضْلِكَ حَتّي اَسْتَغْنِيَ بِكَ عَنْ طَلَبي. اَنْتَ الَّذي اَشْرَقْتَ الاَنْوارَ في قُلُوبِ اَوْلِيآئِكَ حَتّي عَرَفُوكَ وَ وَحَّدُوكَ، وَ اَنْتَ الَّذي اَزَلْتَ الاَغْيارَ عَنْ قُلُوبِ اَحِبّائِكَ حَتّي لَمْ يُحِّبُوا سِواكَ وَ لَمْ يَلْجَئُوا اِلي غَيْرِكَ، اَنْتَ الْمُونِسُ لَهُمْ حَيْثُ اَوْ حَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ، وَاَنْتَ الَّذي هَدَيْتَهُمْ حَيْثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمُ، ماذا وَجَدَمَنْ فَقَدَكَ، وَ مَاالَّذي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ، لَقَدْ خابَ مَنْ رَضِيَ دُونَكَ بَدَلاً، وَ لَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغي عَنْكَ مُتَحَوِّلاً، كَيْفَ يُرْجي سِواكَ وَ اَنْتَ ما قَطَعْتَ الاِحْسانَ، وَ كَيْفَ يُطْلَبُ مِنْ غَيْرِكَ وَ اَنْتَ ما بَدَّلْتَ عادَةَ الاِمْتِنانِ، يا مَنْ اَذاقَ اَحِبّآئَهُ حَلاوَةَ الْمُؤانَسَةِ فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُتَمَّلِّقينَ، وَ يا مَنْ اَلْبَسَ اَوْلِيآئَهُ مَلابِسَ هَيْبَتِهِ فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُسْتَغْفِرينَ، اَنْتَ الذّاكِرُ قَبْلَ الذّاكِرينَ، وَ اَنْتَ الْبادي بِالاِحْسانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعابِدينَ، وَاَنْتَ الجَوادُ بِالْعَطاءِ قَبْلَ طَلَبِ الطّالِبينَ، وَ اَنْتَ الْوَهّابُ ثُمَّ لِما وَهَبْتَ لَنا

ص: 920

مِنَ الْمُسْتَقْرِضينَ. اِلهي اُطْلُبْني بِرَحْمَتِكَ حَتّي اَصِلَ اِلَيْكَ، وَاجْذِبْني بِمَنِّكَ حَتّي اُقْبِلَ عَلَيْكَ. اِلهِي اِنَّ رَجائي لا يَنْقَطِعُ عَنْكَ وَ اِنْ عَصَيْتُكَ، كَما اَنَّ خَوْفي لا يُزايِلُني وَاِنْ اَطَعْتُكَ، فَقَدْ دَفَعَتْنِي الْعَوالِمُ اِلَيْكَ، وَ قَدْ اَوْ قَعَني عِلْمي بِكَرَمِكَ عَلَيْكَ، اِلهِي كَيْفَ اَخيبُ وَ اَنْتَ اَمَلي، اَمْ كَيْفَ اُهانُ وَ عَلَيْكَ مُتَّكَلي، اِلهِي كَيْفَ اَسْتَعِّزُ وَ فِي الذِّلَّةِ اَرْكَزْتَني، اَمْ كَيْفَ لا اَسْتَعِّزُ وَاِلَيْكَ نَسَبْتَني، اِلهي كَيْفَ لا اَفْتَقِرُ وَاَنْتَ الَّذي فِي الْفُقَرآءِ اَقَمْتَني، اَمْ كَيْفَ اَفْتَقِرُ وَاَنْتَ الَّذي بِجُودِكَ اَغْنَيْتَني، وَاَنْتَ الَّذي لا اِلهَ غَيْرُكَ، تَعَرَّفْتَ لِكُلِّ شَيْء فَما جَهِلَكَ شَيْءٌ، وَاَنْتَ الَّذِي تَعَرَّفْتَ اِلَيَّ في كُلِّ شَيْء فَرَاَيْتُكَ ظاهِراً في كُلِّ شَيْء، وَاَنْتَ الظّاهِرُ لِكُلِّ شَيْء، يا مَنِ اسْتَوي بِرَحْمانِيَّتِهِ فَصارَ الْعَرْشُ غَيْباً في ذاتِهِ، مَحَقْتَ الاثارَ بِالاثارِ، وَ مَحَوْتَ الاَغْيارَ بِمُحيطاتِ اَفْلاكِ الاَنْوارِ، يا مَنِ احْتَجَبَ في سُرادِقاتِ عَرْشِهِ عَنْ اَنْ تُدْرِكَهُ الاَبْصارُ، يا مَنْ تَجَلّي بِكَمالِ بَهآئِهِ فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ الاِْسْتِواءَ، كَيْفَ تَخْفي وَ اَنْتَ الظّاهِرُ، اَمْ كَيْفَ تَغِيبُ وَ اَنْتَ الرَّقيبُ الْحاضِرُ، اِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَديرٌ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَحْدَهُ». پايان

اعمال و ادعيه مكّه مكرّمه

پيشگفتار

دعا و اقسام آن

مركز تحقيقات حج

دعا در لغت به معناي خواندن و در اصطلاح، درخواست حاجت از خداوند مي باشد.

دعا بر دو قسم است:

1. گاه دعا كننده مطالب و نيازهاي خود را به زبان خود و به هر بياني كه قدرت بر آن دارد در پيشگاه خداوند اظهار مي كند، اين قسم را «دعاهاي غير وارده» مي نامند.

2. وگاه دعا كننده مطالب و خواسته هاي خود را با الفاظ مخصوصي كه از معصومين (عليهم السلام) رسيده است اظهار مي نمايد، اين قسم ادعيه را «دعاهاي وارده» يا «ادعيه مأثوره»

ص: 921

مي نامند.

ادعيه مأثوره نيز بر دو قسم است:

الف ادعيه اي كه بايد در شرايط خاصّي خوانده شود، مثلاً در وقت مخصوص يا محل معلوم، و بالاخره آداب و شرايط ويژه اي از زبان معصوم (عليه السلام) براي آن ذكر شده باشد.

ب دعاهايي كه از معصوم رسيده ولي براي آنها هيچ گونه شرطي ذكر نشده است.

البته هر نوع دعا و درخواست از پروردگار يكتا، مطلوب شارع است، و در روايت وارد شده: «الدُّعاءُ مُخُّ العِبادة»(بحار، ج93، ص300)مغز و روح عبادت همان دعا است. همچنين در قرآن كريم در مناسبت هاي مختلف از زبان پيامبران و اولياي الهي دعاهايي نقل شده است، لكن ثواب و فضيلت دعاهاي مأثوره وارده از معصوم (عليه السلام) براي كسي كه آشنا به معاني آنها باشد، به مراتب بيش از دعاهاي معمولي است، زيرا معصومين (عليهم السلام) به امراض روحي فرد و جامعه آشناتر و به كيفيّت راز و نياز با حق تعالي آگاه تر هستند، و ساير انسان ها گاهي به جاي خير خويش شرّ، و گاهي به جاي سود و سعادت، زيان و شقاوت مي طلبند: " وَيَدْعُ الاِْنسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كانَ الاْنْسانُ عَجُولاً ".(اِسراء: 11، ترجمه: «انسان (بر اثر شتابزدگي) بديها را طلب مي كند آنگونه كه نيكي ها را مي طلبد و انسان هميشه عجول بوده است.»)بنابر اين سزاوار است دعا كننده چگونگي درخواست مطالب و حاجات خود را از معصوم فرا گيرد.البته تشخيص دادن دعاهاي وارده و آگاهي از سخن معصوم كار آساني نيست. اگر كسي بتواند از مدارك موجود، و با موازين علمي صحّت صدور دعا از معصوم را به

ص: 922

دست آورد، مي تواند آن را به قصد ورود بخواند، ولي اگر دليل معتبر و مدرك قابل اعتمادي پيدا نكند و در پژوهش ها و بررسي هاي خود به اين نتيجه برسد كه سند فلان دعا ضعيف و غير قابل اعتماد است، نبايد آن را به طور جزم به معصوم نسبت دهد، بلكه به اميد درك ثواب و رسيدن به پاداش آن را بخواند، در اين صورت حتّي اگر در تشخيص خود به خطا رفته باشد، به ثواب آن خواهد رسيد.

رجاء مطلوبيت

گاهي دعا يا عملي كه سند معتبر هم دارد مربوط به زمان يا مكان خاصّي است، مانند دعاهاي ماه رمضان يا مناجات مسجد كوفه، در چنين مواردي اگر كسي بخواهد آنها را در غير آن زمان يا آن مكان انجام دهد بايد آنها را فقط به عنوان رجاء و احتمال مطلوبيت بجا آورد، نه به قصد استحباب يا ثواب ثابت، يعني چنين نيت كند: «اين دعا را مي خوانم و اين عمل را انجام مي دهم به اميد آنكه مطلوب باشد و مأجور باشم».

شرايط استجابت و قبولي دعا:

در احاديث و روايات ما براي اجابت دعا شرايط متعدّدي بيان شده كه براي آگاهي از آنها مي توان به كتاب هاي مفصّل روايي مراجعه كرد كه ما در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم(نك: بحار، ج93 طبع ايران.):امام صادق (عليه السلام) درجواب قومي كه عرض كردند:ما دعا مي كنيم ولي مستجاب نمي شود، فرمودند: چون كسي را مي خوانيد كه نمي شناسيد: «لاَِنَّكُمْ تَدْعُونَ مَنْ لا تَعْرِفُونَهُ».(بحار، ج90، ص368)شرط اوّل استجابت دعا معرفت پروردگار است، زيرا هر كس را به قدر معرفتش

ص: 923

مزد مي دهند.از حضرت علي (عليه السلام) سؤال شد: «فَما بالُنا نَدْعُوا فَلا نُجابُ؟» چرا دعاي ما مستجاب نمي شود؟ حضرت فرمود:«إِنَّ قُلُوبَكُمْ خانَتْ بِثَمَانِ خِصال: أَوَّلُها أَنَّكُمْ عَرَفْتُمُ اللَّهَ فَلَمْ تُؤَدُّوا حَقَّهُ كَما أَوْجَبَ عَلَيْكُمْ...».(بحار، ج90، ص376)اوّلين علّت آن است كه نسبت به خداوند معرفت و شناخت پيدا كرديد، ولي حقّ معرفت را عملاً پياده نكرديد.رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) فرمود: هر كس مي خواهد دعايش مستجاب شود بايد لقمه و كارش حلال باشد.(همان، ص372)امام باقر (عليه السلام) فرمود: خداوند دعاي بنده اي را كه برعهده اش، مظالم و حقوق مردم باشد يا غذاي حرام بخورد، قبول نمي كند.(. همان، ص372)رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) فرمود: خداوند دعاي كسي را كه حضور قلب ندارد، قبول نمي كند.(همان، ص321)

امام صادق (عليه السلام) فرمود: خداوند به عزّت و جلال خود قسم ياد كرده كه من دعاي مظلومي را كه خود در حقّ ديگري چنين ظلمي نموده است، مستجاب نمي كنم.(بحار، ج90، ص320)رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) فرمود: دعايي كه اوّلش «بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ» باشد، رَد نمي شود.(همان، ص313)رسول گرامي (صلي الله عليه وآله) فرمود: صلوات شما بر من مايه اجابت دعاي شما خواهد بود.(بحار، ج91، ص54)امام صادق (عليه السلام) فرمود: هر كس پيش از خود به چهل مؤمن دعا كند، دعايش مستجاب مي شود.(بحار، ج90، ص317)در حديث قُدسي وارد شده است: خداوند به حضرت عيسي (عليه السلام) فرمود: اي عيسي مرا بخوان همانند خواندن شخص اندوهناك و غرق شده اي كه هيچ فريادرسي ندارد(همان، ص314).

ملاحظه مي كنيد كه براي اجابت دعا شرايطي بيان شده است، و از همه بيشتر بر

ص: 924

روي خود سازي و آمادگي براي ضيافت پروردگار و شناخت ميزبان حقيقي تكيه شده است.

آثار پذيرفته شدن دعا و زيارت در زندگي انسان

قبولي دعا و زيارت از دو جهت قابل بررسي است:الف: صحيح خواندن و قصد قربت داشتن ادعيه و زيارات و اگر غلط خوانده شود معناي آن به كلّي تغيير يافته و انسان را از رسيدن به اهداف آن دور مي كند.

ب: قبولي دعا و زيارت و پذيرفته شدن عند الله. يعني علاوه بر اينكه قربةً إلَي الله انجام داده است، حضور قلب و معرفت الهي هم داشته و توانسته از تمايلات نفساني رهايي پيدا كند، و باخضوع و خشوع دعا و زيارت را انجام دهد، و در طول سفر خصلت هاي زشت دروني را يكي پس از ديگري ترك كرده و از سفره گسترده حق تعالي بهره مند شود، يعني در مهماني رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و زهراي مرضيه(عليها السلام) و ائمه بقيع (عليهم السلام) شركت نمايد و به قدر توان از غذاهاي معنوي تناول كند. چنين فردي توانسته است درجاتي از تقوا را به دست آورد. قرآن كريم مي فرمايد: گوشت و خون قرباني به خدا نمي رسد، "...وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوي مِنْكُمْ... " (حج: 37) بلكه تقواي حاصل از قرباني است كه انسان را بالا مي برد و به خدا نزديك مي كند. در آيه ديگر مي فرمايد: در روزهاي مشخّص به ياد خدا باشيد (اشاره به مَناسك منا).آنگاه مي فرمايد: "...وَاتَّقُوا اللهَ... "؛(بقره: 203) «از خدا پروا كنيد.» اگر زائر حرمين شريفين به ياد خدا باشد، خود را از گناه حفظ نمايد، تمرين ترك معاصي داشته باشد، و حالت تقوا و پرهيزكاري پيدا كند،

ص: 925

پس از حج مرتكب گناه نمي شود، و خصلت هاي خدايي در درونش جوانه مي زند، رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله) مي فرمايد: «آيَةُ قَبُولِ الْحَجِّ تَرْكُ ما كانَ عَلَيْهِ الْعَبْدُ مُقِيماً مِنَ الذُّنُوبِ»،(مستدرك الوسائل، ج10، ص165، ح11767) نشانه قبولي حج، ترك گناهان گذشته است.بنابراين نشانه قبولي اعمال، دستيابي به تقوا و مراعات حدود الهي، پرهيز از گناه، و دوري از خصلت هاي زشت است، و اين معنا امكان ندارد مگر اينكه انسان هميشه خود را در محضر حق سبحانه و تعالي ببيند، و مراقب اعمال و رفتار خود باشد، هر كاري را جهت رضاي پروردگار انجام دهد، با مردم آن گونه رفتار نمايد كه دوست دارد مردم با او رفتار كنند، بندگان خدا از دست و زبانش در امان باشند، در سختي ها و گرفتاري ها تكيه گاه محكمي براي نزديكان به حساب آيد، به اعمال عبادي بويژه نماز اهميّت دهد، و سعي كند نمازهاي واجب را اوّل وقت و به «جماعت» برگزار نمايد.

چند توصيه در زمينه وحدت امّت اسلامي
اشاره

اگرچه درباره توصيه هاي لازم به حجّاج محترم كتاب هاي جداگانه اي نوشته شده و به طور مفصّل نكاتي را تذكّر داده اند، و ما هم در همين كتاب به مناسبت هاي مختلف به بعضي از آنها اشاره كرده ايم، لكن به خاطر اهمّيّت موضوع سزاوار است برخي از نكات يادآوري شود:

الف اهميّت وحدت امّت اسلامي

يكي از اسرار اعمال و مناسك حج و زيارت مَشاهد مشرّفه، تمرين تواضع و اخلاص، متخلّق شدن به اخلاق الهي، نمايش وحدت و عزّت امّت اسلامي و ارتباط نزديك با برادران ديني، و همدلي و تبادل نظر با آنها است. از اين رو زائر بيت الله

ص: 926

الحرام و حرم نبوي (صلي الله عليه وآله) بايد به همه ميهمانان خانه خدا با هر مليّت و مذهب و از هر سرزميني كه باشند، با چشم عزّت و برادري بنگرد، و با برخورد مودّت آميز، آنگونه كه مايل است بندگان خدا با او رفتار نمايند، با ديگران رفتار كند، و با اقتدا به پيشوايان ديني خود مايه عزّت و زينت اسلام و رسول الله (صلي الله عليه وآله) و ائمّه اطهار (عليهم السلام) باشد، و در يك سخن اختلاف در مذهب نبايد موجب بدبيني و تشتّت گردد؛ زيرا مشتركات موجود ميان ما و مسلمانان فراوان است، و بايد تمام مسلمين در برابر دشمنان قرآن و انسانيّت يَد واحده باشند، و از عظمت و عزّت قرآن و اسلام دفاع كنند، و شايد به همين دليل است كه در روايات ما توصيه هاي مؤكّد درباره شركت در جماعات برادران ديني شده است.پس زائران محترم از انجام كارهايي كه موجب بدبيني و تفرقه وجدايي امّت بزرگ اسلامي مي شود بايد پرهيز نمايند.

ب ميهمانان خدا در سفر الهي حج

زيارت خانه خداوقبر مطهرپيامبراكرم وائمّه بقيع صلوات الله عليهم اجمعين سفر الهي و داراي ابعاد گوناگون مي باشد، و چه بسا در زندگي تنها يك بار توفيق اين سفر معنوي نصيب انسان گردد، لذا سزاوار است به اهميّت و سازندگي آن بيش از پيش توجّه كنيم، و از هنگام تصميم و عزم به مسافرت تا پايان آن قدم به قدم، الهي بودنِ اين ميهماني را مدّ نظر داشته باشيم، و از ارزش و منزلت همسفران و رعايت حقوق آنها غفلت نكنيم، و در مواقع ازدحام و شلوغي روحيه عفو و اغماض و چشم پوشي از

ص: 927

خطاي ديگران را پيشه خود سازيم، و از كمك و همراهي و خدمت به ميهمانان خانه خدا غفلت نورزيم، و اين سنّت ارزشمند پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) و ائمّه معصومين (عليهم السلام) را زنده نگه داريم.

ج فرصت را مغتنم بشماريم

عمر سفر كوتاه، و ايّام زيارت به زودي سپري مي گردد، بايد با برنامه ريزي منظم بهترين استفاده را از اوقات شبانه روز خود بنماييم، و به جاي وقت گذراني براي كارهاي بي نتيجه يا كم نتيجه، بيشترين وقت خود را صرف شناخت احكام و آداب و اسرار حج و زيارت و بهره مندي از مَشاهد شريفه و مواقف كريمه نماييم، كه از جمله آنها، حضور و شركت به موقع در نمازهاي جماعت مسجدالحرام و مسجدالنبي (صلي الله عليه وآله) و قرائت قرآن در اين دو مسجد با عظمت (حداقل يك ختم قرآن در مسجدالحرام و يك ختم در مسجدالنبي (صلي الله عليه وآله)) و خواندن دعاها و مناجات هاي وارده از طرف معصومين (عليهم السلام) در ايّام و مناسبت هاي مختلف مي باشد.

د كيفيّت عبادت را فداي كميّت آن نكنيم

همان گونه كه قبلاً تذكّر داديم، روح و عظمت دعا و عبادت و مناسك حجّ به معرفت و اخلاص و رعايت ادب و حضور در محضر خداوند متعال بستگي دارد. لذا بايد تنها به مقدار و كميّت اعمال و عبادات خود اكتفا نكرده، بيشتر به كيفيّت آن بپردازيم؛ زيرا اگر يك دعا يا زيارت و يا نماز، از روي معرفت واخلاص باشد، موجب شكستن دل و تحوّل دروني انسان مي گردد، و باعث نجات از عذاب الهي و دست يافتن به بهشت جاويد خواهد شد. «رَزَقَنَا اللهُ وَإِيّاكُمْ إِنْ شاءَ اللهُ تَعالي».

جايگاه حج

حج

ص: 928

درلغت به معناي: «قصد» ودر اصطلاح شرع به معناي: قصد زيارت خانه خدا وانجام اعمال ومناسك مخصوص مي باشد.حجّ به معناي زيارت خانه خدا وانجام اعمال مخصوصه و يكي از اركان پنج گانه اسلام است، و به اتفاق نظر علماي فريقين، از ضروريات دين، ومنكر آن كافر مي باشد ولذا تارك حج مورد تهديد شديد خداوند واقع شده است.و رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) فرموده:«مَنْ سَوَّفَ الْحَجَّ حَتّي يَمُوتَ بَعَثَهُ اللهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَهُودِيّاً «كسي كه حجّ رابه تأخير اندازد تا مرگ او فرا رسد، خداوند در روز رستاخيز اورا يهودي وياأَوْ نَصْرانِيّاً».(وسائل الشيعه، ج5، ص21 چاپ اسلاميه تهران.) نصراني محشور سازد.»و اميرالمؤمنين (عليه السلام) در وصيّت نامه خود مي فرمايد: وَ اللهَ، اللهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لا تُخَلُّوهُ ما بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُناظَرُوا».(نهج البلاغه، نامه 47؛ وسائل الشيعه، ج5، ص15) وخدا را، خدا را، در مورد خانه خدا «كعبه» تا هستيد، مبادا آن را خالي بگذاريد، كه اگر ترك شود مهلت داده نمي شويد.»

فلسفه تشريع حجّ

دستور وجوب حجّ، بعد از هجرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) به مدينه نازل گرديده، واز هر مسلمان مستطيعي در تمام دوران عمر يك بار به عنوان حج واجب (حَجَّةُ الإسلام) خواسته شده است. (صرف نظر از عناوين ديگري كه موجب وجوب حج مي شود مانند نذر و...).حجّ گرچه جزو فروع دين به حساب مي آيد، ولي از افضل عبادات است. وداراي فوايد وآثار بسيار عظيم دنيوي، اُخروي، فردي، اجتماعي، سياسي ومعنوي است كه در كمتر عبادتي ديده مي شود.حجّ نمايش تعبّد محض وعبادت خالص خدا واظهار بندگي وايجاد ارتباط قلبي با خداوند است.حجّ كلاس تعليم

ص: 929

و تربيت است، زمينه اي است براي تحصيل علم زندگي و حسن معاشرت، وتحكيم مباني اخلاق اسلامي در عمل.حجّ درس جهاد و فداكاري بامال و جان و گسستن ازخود و خودخواهي ها، و جدا شدن از تعلّقات و جذبات زندگي مادّي، و رو آوردن به عالم معنا، و حركت به سوي خدا است.حجّ به ما آموزش توحيد در عقيده ووحدت در رويّه و ضرورت تبادل افكار و آرا و همكاري هاي اجتماعي، علمي، فرهنگي، اقتصادي وسياسي را مي دهد، و خلاصه حجّ در مجموعه اعمال ومناسك، تابلويي از تماميّت دين مقدس اسلام وحيات دنيا وآخرت را به نمايش مي گذارد، وانسان حج گزار را از عالَم خاكي به اوج مي برد، وبه عالَم قدس وملكوت پرواز مي دهد، وحياتي نوين از معنويت وارتباط با حقّ وحضور نزد ربّ، در كالبد خسته حاجي مي دمد.امام صادق (عليه السلام) در بيان آداب باطني حجّ مي فرمايند:«إِذا أَرَدْتَ الْحَجَّ فَجَرِّدْ قَلْبَكَ لِلّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ قَبْلِ عَزْمِكَ مِنْ كُلِّ شاغِل وَحِجابِ كُلِّ حاجِب، وَفَوِّضْ أُمُورَكَ كُلَّها إِلي خالِقِكَ، وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ فِي جَمِيعِ ما يَظْهَرُ مِنْ حَرَكاتِكَ وَسَكَناتِكَ، وَسَلِّمْ لِقَضائِهِ وَحُكْمِهِ وَقَدَرِهِ، وَوَدِّعِ الدُّنْيا وَالرّاحَةَ وَالْخَلْقَ... ثُمَّ اغْتَسِلْ بِماءِ التَّوْبَةِ الْخالِصَةِ مِنَ الذُّنُوبِ، وَ الْبَسْ كِسْوَةَ الصِّدْقِ وَالصَّفاءِ وَ الْخُضُوعِ وَ الْخُشُوعِ، وَ أَحْرِمْ عَنْ كُلِّشَيْء يَمْنَعُكَ مِنْ ذِكْرِاللهِ عَزَّ وَجَلَّ وَيَحْجُبُكَ عَنْ طاعَتِهِ، وَلَبِّ بِمَعْني إِجابَة صافِيَة خالِصَة زاكِيَة لِلّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِي دَعْوَتِكَ، مُتَمَسِّكاً بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقي، وَطُفْ بِقَلْبِكَ مَعَ الْمَلائِكَةِ حَوْلَ الْعَرْشِ كَطَوافِكَ مَع الْمُسْلِمِينَ بِنَفْسِكَ حَوْلَ الْبَيْتِ...».(مصباح الشريعه، ص16 و 17) «هنگامي كه اراده حج نمودي، پيش از هر تصميم دل خود را از هر چه

ص: 930

غير خدا است خالي،وهرحجابي راكه ميان تو و او حاجب وحائل شده است برطرف كن، وتمام امورخويش رابه آفريدگارت واگذار.در تمام حركات وسكنات خود، بر او تو كّل كن،وبر قضا و قدر الهي وحكم وتقدير او تسليم باش، و از آسايش دنيا و مردم منقطع شو...،سپس با آب زلال وخالص توبه گناهانت را شستشو كن، ولباس صداقت وراستي، پاكي، صفا، خضوع وخشوع را بر تن نما، واز آنچه كه تو را از ياد وذكر خدا باز مي دارد ومانع تو از اطاعت او ميگردد، «اِحرام» بند، ولبّيكهايت، شفافترين وخالصانه ترين پاسخ واجابت دعوت خداي متعال باشد. در حالي كه به ريسمان محكم الهي تمسّك جسته (از غير او دل بريده اي). از صميم قلب و در عالَم دل،به همراهي فرشتگان عرش الهي طواف كن، هم چنان كه خود با مسلمانان، دور كعبه طواف مي كني».

حضور قلب در دعا در مراسم حج

قبلاً اشاره كرديم كه حجّ از اعظم عبادات اسلامي است، ومي دانيم كه هر عبادتي را ظاهري است وباطني.

وباطن عبادات را، توجّه خالص وارتباط دائم قلبي ومراقبت ومواظبت هميشگي تشكيل مي دهد.كه بنده خود را در محضر ربّ العالمين مشاهده كند.بر اين اساس، دعا در لسان پيشوايان بزرگوار اسلام به «مُخُّ الْعِبادَةِ»، «أَفْضَلُ الْعِبادَةِ»، «سِلاحُ الْمُؤْمِنِ»، «عَمُودُ الدِّينِ»، «نُورُ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ»، «تُرْسُ الْمُؤْمِنِ»، «سِلاحُ الاَْنْبِياءِ»، «مَفاتِيحُ النَّجاحِ» و«مَقالِيدُ الْفَلاحِ» تعبير شده است.(بحار، ج93)

يعني دعا مغز عبادت، برترين نيايش، سلاح مؤمن، ستون دين، فروغ آسمان و زمين، سپر مؤمن، سلاح انبيا، كليد پيروزي و رستگاري مي باشد.و مرحوم كليني در «اصول كافي» به اسناد خود از زراره از امام باقر (عليه السلام) ذيل آيه شريفه " إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ

ص: 931

عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ ".(مؤمن: 60، ترجمه: «آناني كه از عبادت من تكبّر ورزند به زودي با خفت و خواري وارد دوزخ گردند.»)آورده كه حضرت فرمودند: منظور از عبادت در آيه شريفه دعا است. وبعد فرمودند: «وَأَفْضَلُ الْعِبادَةِ الدُّعاءُ»، «وبهترين عبادتها، دعا است».(اصول كافي، ج2، ص467)و آنچه از شيوه زندگي معنوي پيامبران الهي وائمه معصومين وبزرگان اسلام به ما رسيده نيز اين معنا را تصديق و تأييد مي كند، كه بالاترين مقام انسان، مقام عبوديّت است كه توفيق بندگي حضرت ذوالجلال نصيبش مي گردد، و اصلي ترين مرتبه و شيرين ترين مرحله عبادت، مرحله دعا و ايجاد ارتباط بنده با خدا، وتوفيق تضرّع و توبه، واظهار خضوع وخشوع، واعلان تقديس وتسبيح وتحميد حقّ است، كه اگر بنده اهل دعا نباشد مورد توجّه خدا نخواهد بود: "...قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ... ".(فرقان: 77، ترجمه: «بگو: اگر دعاي شما نبود، پروردگار من چه اعتنا وتوجهي به شما مي كرد؟») و حاجي بايد بداند كه گرچه در عتبات عاليات ومَشاهد مشرّفه واماكن وازمنه حجّ، عرض حاجت دنيوي واُخروي به محضر حضرت حقّ بردن خلاف نيست ولي نزد اولياي خدا وشيفتگان جمال ذوالجلالش دعا براي رسيدن به مرحله «كمال الانقطاع» وتحصيل نورانيّت، بصيرت قلوب و وصول و اتّصال به معدن عظمت، وكنار زدن حجاب هاي ظلمت، وسر بر آستانش سودن، و آسودن است.اي برادران وخواهران، اينك كه به توفيق حقّ عازم حريم حرم امن «الهي» وراهي سرزمين مقدّس وحي، گشته ايد.به آواي آن شب زنده دار معصوم؛ حضرت سالار شهيدان، گوش فرا دهيد، كه در مناجات شعبانيه اش به درگاه واهب المواهب عرض مي كند:«...إِلهِي

ص: 932

هَبْ لِي كَمالَ الاِْنْقِطاعِ إِلَيْكَ، وَ أَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إِلَيْكَ، حَتّي تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ،فَتَصِلَ إِلي مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ، وَ تَصِيرَ أَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ...». «بار الها كمال انقطاع وبريدن از ديگران وپيوستن به خويش رابه من عنايت فرما، وديدگان دل هاي ما را به نور ديدارت روشن گردان. تا آنجا كه ديدگان و بصيرت دل، حجاب هاي مانع نور را پاره كنند،وبه معدن عظمت واصل گردند، و روح وجان ما (تنها وتنها) به پيشگاه مقدّس تو تعلّق و وابستگي بيابند، وبه مقام قدس تو بياويزند».وبه دعاي امام حسين (عليه السلام) كه در سرزمين عرفات به درگاه خداوند مي نالد، توجه كنيد:

«إِلهِي تَرَدُّدِي فِي الاْثارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ، فَاجْمَعْنِي عَلَيْكَ بِخِدْمَة تُوصِلُنِي إِلَيْكَ، كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِما هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ، أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ،حَتّي يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرُ لَكَ، مَتي غِبْتَ حَتّي تَحْتاجَ إِلي دَلِيل يَدُلُّ عَلَيْكَ، وَ مَتي بَعُدْتَ حَتّي تَكُونَ الاْثارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ وَمَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاِْعْتِمادِ عَلَيْها، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ».تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيباً، إِلهِي أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَي الاْثارِ، فَارْجِعْنِي إِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الاَْنْوارِ وَ هِدايَةِ الاِْسْتِبْصارِ، حَتّي أَرْجِعَ إِلَيْكَ مِنْها كَما دَخَلْتُ إِلَيْكَ مِنْها، مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَيْها، إِلَيْكَ، عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ عَلَيْها رَقِيباً، وَ خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْد لَمْ «خداوندا جستجويم در آثار قدرت و عظمت تو، موجب دوريم از زيارت جمالت مي گردد، پس مرا خدمتي فرما تا به مقام وصلت نايل گردم. چگونه براي قرب وجودت، به آثاري استدلال شود كه خود در وجود خويش نيازمند تو مي باشند. آيا ظهور وپيدايش براي غير تو هست كه

ص: 933

آن ظهور، از تو و براي تو نباشد تا در نتيجه دليل ظهور تو گردد؟ چه وقت غايب از نظر بوده اي تا براي ظهورت نياز به دليل و برهان باشد؟ و چه وقت دور بوده اي تا آثار وپديده هايت دليل نزديكي و وصلت باشند؟ كور است ديده اي كه تو را نبيند، در صورتي كه همواره مراقب او، با او و در كنار او هستي در خسران و زيان است بنده اي كه از عشق ومحبت تو نصيبي ندارد معبودا! همگان را امر كردي كه به آثار قدرت وعظمتت رجوع كنند، ولي مرا به تجلّيات انوار خودت رجوع ده، وبا مشاهده واستبصار، هدايتم فرما، تا از آثار بگذرم و به تو واصل گردم، همچنان كه از آنها گذشته ودر سِرّ درونم بدون توجّه به آنها، بر تو وارد گشته. همّتم را چنان بلند گردان كه نياز واعتماد بر پديده و آثار نداشته باشم كه تنها تو بر همه چيز توانايي...» وشما زائران محترم خانه خدا در تمام مراحل ومواقيت ومواقف ودر ضمن اعمال ومناسك، اذكار وادعيه اي داريد كه سزاوار است آنها را با توجّه وخلوص كامل بخوانيد، و بدانيد كه روح حجّ، تزكيه وتعالي روحي است كه با انجام مناسك حجّ و ملازمت بر دعوات و اذكار وارده وقرائت قرآن كريم ودقّت در ثمرات معنوي واسرار باطني و عمل به واجبات و مستحبّات، حاصل مي گردد.

بخش اول اعمال وآداب حجّ

واجبات عمره تمتّع

در عمره تمتع پنج چيز واجب است:

1. اِحرام.

2. طواف كعبه.

3. نماز طواف.

4. سعي بين صفا و مروه.

5. تقصير (گرفتن قدري از مو يا ناخُن).

احكام مربوط به عمره تمتع را در

ص: 934

مناسك بخوانيد، وادعيه واذكار در همين كتاب خواهد آمد.

واجبات عمره مفرده

در عمره مفرده هفت چيز واجب است:

1. احرام.

2. طواف كعبه.

3. نماز طواف.

4. سعي بين صفا ومروه.

5. تقصير (كوتاه كردن ناخن يا مو).

6. طواف نساء.

7. نماز طواف نساء.

احكام مربوط به واجبات عمره مفرده را در كتاب هاي مناسك، وادعيه واذكار مربوطه را در همين كتاب بخوانيد.

ميقات هاي احرام

كساني كه به قصد حج يا عمره عازم بيت الله الحرام مي باشند، بايد با احرام وارد مكّه شوند. محلّي كه براي احرام بستن معيّن شده «ميقات» ناميده مي شود. وميقات حجّاج به اختلاف راههايي كه از آنها به طرف مكّه مي روند مختلف مي شود، وآن پنج محلّ است:

1. ميقات كساني كه از طرف مدينه به مكه عازم

هستند «ذو الْحُلَيْفَه» است كه همان «مسجد شجره»

مي باشد.

2. و براي كساني كه از طرف شام مي آيند «جُحفه» است.

3. و براي كساني كه از عراق ونجد عازمند «وادي عقيق» است.

4. وبراي كساني كه از طرف طائف مي آيند «قَرْنُ المنازل» است.

5. و براي كساني كه از سوي يمن عازم هستند «يَلَمْلَم» مي باشد.

واجبات احرام:

براي مُحرِم شدن سه امر واجب است.

1. پوشيدن دو قطعه لباس اِحرام (لنگ و رِدا).

2. نيّت: در نيّت بايد به سه نكته توجّه شود:

الف: قربةً الي الله باشد.

ب: همراه با شروع پوشيدن لباس احرام باشد.

ج: تعيين نوع احرام كه براي عمره، حجّ، براي خود يا به نيابت است.

3. تلبيه: كه گفتن اين ذكر شريف مي باشد:

«لَبَّيْكَ اللّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ، اِنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَكَ

ص: 935

وَالْمُلْكَ، لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ». «اجابت كردم خداوند را! اجابت كردم، اجابت كردم، شريكي برايت نمي باشد، اجابت كردم، سپاس و نعمت و ملك هستي ترا است، شريكي برايت نيست، اجابت كردم.»

مستحبّات احرام

1. غسل: مستحب است قبل از اِحرام، به قصد اِحرام غسل كنند، وبهتر است كه بعد از اداي نماز فريضه اِحرام ببندند.شيخ صدوق فرموده: مستحب است اين دعا هنگام غسل اِحرام خوانده شود: «بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ. اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي نُوراً وَطَهُوراً وَحِرْزًا وَأَمْنًا مِنْ كُلِّ خَوْف، وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داء وَسُقْم. اَللّهُمَّ طَهِّرْنِي وَطَهِّرْ لِي قَلْبِي، وَاشْرَحْ لِي صَدْرِي، وَ أَجْرِ عَلي لِسانِي مَحَبَّتَكَ وَمِدْحَتَكَ وَ الثَّناءَ عَلَيْكَ، فَإِنَّهُ لا قُوَّةَ لِي إِلاّ بِكَ، وَقَدْ عَلِمْتُ أَنَّ قِوامَ دِينِي التَّسْلِيمُ لاَِمْرِكَ، وَالاِْتِّباعُ لِسُنَّةِ نَبِيِّكَ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ».

سپس جامه هاي احرام را پوشيده واين دعا را بخواند: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي رَزَقَنِي ما أُوارِي بِهِ عَوْرَتِي، وَأُؤَدِّي بِهِ فَرْضِي، وَأَعْبُدُ فِيهِ رَبِّي، وَأَنْتَهِي فِيهِ إِلي ما أَمَرَنِي، اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي قَصَدْتُهُ فَبَلَّغَنِي، وَأَرَدْتُهُ فَأَعانَنِي وَقَبِلَنِي، وَلَمْ يَقْطَعْ بِي، وَوَجْهَهُ أَرَدْتُ فَسَلَّمَنِي، فَهُوَ حِصْنِي وَكَهْفِي وَحِرْزِي وَظَهْرِي ومَلاذِي وَمَلْجَئِيوَمَنْجايَوذُخْرِيوَعُدَّتِي فِي شِدَّتِي وَرَخائِي».

و مستحب است بعد از تلبيه واجب بگويد: «لَبَّيْكَ ذَا الْمَعارِجِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ داعِيًا إِلي دارِ السَّلامِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ غَفّارَ الذُّنُوبِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ أَهْلَ التَّلْبِيَةِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ تُبْدِئُ وَ الْمَعادُ إِلَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ تَسْتَغْنِي وَيُفْتَقَرُ إِلَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ مَرْهُوباً وَمَرْغُوباً إِلَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ إِلهَ الْحَقِّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ ذَا النَّعْماءِ وَالْفَضْلِ الْحَسَنِ الْجَمِيلِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ كَشّافَ الْكُرَبِ الْعِظامِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ يا كَرِيمُ لَبَّيْكَ.»

و خوب است اين جملات را نيز بگويد:

لَبَّيْكَ أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ

ص: 936

بِمُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ بِحَجَّة وَعُمْرَة مَعاً لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ هذِهِ عُمْرَةُ مُتْعَة إِلَي الْحَجِّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ أَهْلَ التَّلْبِيَةِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ تَلْبِيَةً تَمامُها وَبَلاغُها عَلَيْكَ.»

محرّمات اِحرام

پس از آنكه حاجي مُحرِم شد، بيست و چهار چيز بر او حرام مي شود، كه عبارتند از:

1. شكار حيوان صحرايي (وحشي).

2. جماع كردن با زن، وبوسيدن ونگاه به شهوت وهر نوع لذّت بردن از او.

3. عقد كردن زن براي خود يا غير.

4. استمنا.

5. استعمال عطريات وبوي خوش.

6. پوشيدن پوشش هاي دوخته براي مردان.

7. سرمه كشيدن به سياهي كه در آن زينت باشد.

8. نگاه كردن در آيينه.

9. پوشيدن كفشي كه تمام روي پا را مي گيرد.

10. فسوق (اعمّ از دروغ گفتن وفحش دادن يا فخر ومباهات كردن).

11. جدال وگفتن لا وَالله، وَبلَي وَالله (قسم ياد كردن به نام الله).

12. كشتن جانوراني كه در بدن ساكن مي شوند.

13. انگشتر به دست كردن به جهت زينت.

14. پوشيدن زيور براي زن.

15. روغن ماليدن به بدن.

16. ازاله مو از بدن خود يا غير چه مُحرِم باشد چه مُحِلّ.

17. پوشانيدن مرد سر خود را، با هرچه كه آن را بپوشاند.

18. پوشانيدن صورت براي زنان.

19. زير سايه قرار گرفتن براي مردان، در حال راه رفتن وطيّ طريق.

20. بيرون آوردن خون از بدن.

21. ناخن گرفتن.

22. كندن دندان.

23. كندن درخت يا گياه از حرم.

24. سلاح برداشتن (حمل سلاح).

مستحبات ورود به حرم:

1. غسل كردن.

2. پياده شدن از وسيله نقليّه.

3. خواندن اين دعا:

«اَللّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ فِي كِتابِكَ الْمُنْزَلِ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ: "

ص: 937

وَأَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَعَلي كُلِّ ضامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق "،اَللّهُمَّ إِنِّي أَرْجُو أَنْ أَكُونَ مِمَّنْ أَجابَ دَعْوَتَكَ، وَقَدْ جِئْتُ مِنْ شُقَّة بَعِيدَة وَ مِنْ فَجّ عَمِيق، سامِعاً لِنِدائِكَ، وَمُسْتَجِيباً لَكَ، مُطِيعًا لاَِمْرِكَ، وَكُلُّ ذلِكَ بِفَضْلِكَ عَلَيَّ وَإِحْسانِكَ إِلَيَّ، فَلَكَ الْحَمْدُ عَلي مَا وَفَّقْتَنِي لَهُ،أَبْتَغِي بِذلِكَ الزُّلْفَةَ عِنْدَكَ،وَالْقُرْبَةَ إِلَيْكَ، وَ الْمَنْزِلَةَ لَدَيْكَ، وَالْمَغْفِرَةَ لِذُنُوبِي، وَالتَّوْبَةَ عَلَيَّ مِنْها بِمَنِّكَ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَحَرِّمْ بَدَنِي عَلَي النّارِ، وَ آمِنِّي مِنْ عَذابِكَ وَعِقابِكَ، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

آداب ورود به مسجد الحرام

1. غسل كردن.

2. پاي برهنه با حالت متانت ووقار قدم برداشتن.

3. ورود از باب بني شيبه كه مقابل باب السّلام كنوني مي باشد.

ومستحب است بر در مسجدالحرام ايستاده، بگويد:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، بِسْمِ اللهِ

وَبِاللهِ وَمِنَ اللهِ وَماشاءَ اللهُ، اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ وَ آلِهِ، اَلسَّلاَمُ عَلي اِبْراهِيمَ وَآلِهِ، وَالسَّلامُ عَلي أَنْبِياءِاللهِ وَرُسُلِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ».

و در روايت ديگر وارد است كه نزد در مسجد بگويد:

«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَمِنَ اللهِ وَإِلَي اللهِ وَما شاءَ اللهُ وَعَلي مِلَّةِ رَسُولِ اللهِ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَخَيْرُ الاَْسْماءِ لِلّهِ،

وَالْحَمْدُ لِلّهِ، وَالسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلي أَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ، اَلسَّلامُ عَلي إِبْراهِيمَ خَلِيلِ الرَّحْمانِ، اَلسَّلامُ عَلَي الْمُرْسَلِينَ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَعَلي عِبادِ اللهِ الصّالِحِينَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَبارِكْ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْحَمْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّد، كَماصَلَّيْتَ وَبارَكْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلي إِبْراهِيمَ وَآلِ إِبْراهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ، وَعَلي إِبْراهِيمَ خَلِيلِكَ

ص: 938

وَعَلي أَنْبِيائِكَ وَرُسُلِكَ وَسَلِّمْ عَلَيْهِمْ، وَسَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلِينَ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، اَللّهُمَّ افْتَحْ لِي أَبْوابَ رَحْمَتِكَ، وَاسْتَعْمِلْنِي فِي طاعَتِكَ وَمَرْضاتِكَ، وَاحْفَظْنِي بِحِفْظِ الاِْيمانِ أَبَداً ما أَبْقَيْتَنِي، جَلَّ ثَناءُ وَجْهِكَ، اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي جَعَلَنِي مِنْ وَفْدِهِ وَزُوّارِهِ، وَجَعَلَنِي مِمَّنْ يَعْمُرُ مَساجِدَهُ،وَجَعَلَنِي مِمَّنْ يُناجِيهِ.اَللّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ وَزائِرُكَ فِي بَيْتِكَ، وَعَلي كُلِّ مَأْتِيّ حَقٌّ لِمَنْ أَتاهُ وَزارَهُ، وَأَنْتَ خَيْرُ مَأْتِيّ وَأَكْرَمُ مَزُور، فَأَسْأَلُكَ يا اَللهُ يا رَحْمانُ بِأَنَّكَ أَنْتَ اللهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ، بِأَنَّكَ واحِدٌ أَحَدٌ صَمَدٌ، لَمْ تَلِدْ وَلَمْ تُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ] لَكَ[كُفُواً أَحَدٌ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَعَلي أَهْلِ بَيْتِهِ، يا جَوادُ يا كَرِيمُ يا ماجِدُ يا جَبّارُ يا كَرِيمُ، أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْعَلَ تُحْفَتَكَ إِيّايَ بِزِيارَتِي إِيّاكَ أَوَّلَ شَيْء تُعْطِيَنِي فَكاكَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ».

پس سه مرتبه بگويد: «اَللّهُمَّ فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ».

آنگاه چنين ادامه دهد:

«وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ الطَيِّبِ، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ شَياطِينِ الاِْنْسِ وَالْجِنِّ وَشَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ». «اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ فِي مَقامِي هذا، فِي أَوَّلِ مَناسِكِي أَنْ تَقْبَلَ تَوْبَتِي، وَ أَنْ تَجاوَزَ عَنْ خَطِيئَتِي وَ تَضَعَ عَنِّي وِزْرِي، اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي بَلَّغَنِي بَيْتَهُ الْحَرامَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّ هذا بَيْتُكَ الْحَرامُ الَّذِي جَعَلْتَهُ مَثابَةً لِلنّاسِ وَأَمْناً مُبارَكاً وَ هُديً لِلْعالَمِينَ. اَللّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ، وَالْبَلَدَ بَلَدُكَ، وَالْبَيْتَ بَيْتُكَ، جِئْتُ أَطْلُبُ رَحْمَتَكَ، وَأَؤُمُّ طاعَتَكَ، مُطِيعًا لاَِمْرِكَ، راضِياً بِقَدَرِكَ، أَسْأَلُكَ مَسْأَلَةَ الْمُضْطَرِّ إِلَيْكَ الْخائِفِ لِعُقُوبَتِكَ. اَللّهُمَّ افْتَحْ لِي أَبْوابَ رَحْمَتِكَ، وَاسْتَعْمِلْنِي بِطاعَتِكَ وَمَرْضاتِكَ».

بعد خطاب كند به كعبه و بگويد:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي عَظَّمَكِ وَشَرَّفَكِ وَكَرَّمَكِ وَجَعَلَكِ مَثابَةً لِلنّاسِ وَأَمْناً مُبارَكاً وَهُديً لِلْعالَمِينَ».

ومستحب است وقتي به محاذي «حجر الأسود» رسيد،

ص: 939

بگويد: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ،

وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، آمَنْتُ بِاللهِ، وَكَفَرْتُ بِالْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ وَبِاللاّتِ وَالْعُزّي، وَعِبادَةِ الشَّيْطانِ، وَعِبادَةِ كُلِّ نِدّ يُدْعي مِنْ دُونِ اللّهِ».

امام صادق (عليه السلام) به ابوبصير فرمود: هنگامي كه داخل مسجد شدي جلو برو تا روبروي «حجرالأسود» كه رسيدي متوجّه آن شده، اين دعا را بخوان:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَما كُنّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلا أَنْ هَدانَا اللهُ، سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا إِلهَ إلاَّ اللهُ وَاللهُ أَكْبَرُ، أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِهِ، وَأَكْبَرُ مِمّا أَخْشي وَأَحْذَرُ، لا إِلهَ إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُوَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيِي وَيُمِيتُ، وَيُمِيتُ وَيُحْيِي، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَبارِكْ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، كَأَفْضَلِ ما صَلَّيْتَ وَ بارَكْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلي إِبْراهِيمَ وَآلِ إِبْراهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ، وَسَلامٌ عَلي جَمِيعِ النَّبِيِّينَ وَالْمُرْسَلِينَ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أُومِنُ بِوَعْدِكَ، وَأُصَدِّ قُ رُسُلَكَ، وَأَتَّبِعُ كِتابَكَ». و در روايت معتبر وارد است كه وقتي نزديك حجرالأسود رسيدي دست هاي خود را بلند كن، وحمد وثناي الهي را بجا آور، وصلوات بر پيغمبر بفرست، واز خداوندِ عالَم بخواه كه حجّ تو را قبول كند، پس از آن حَجَر را بوسيده واستلام نما. واگر بوسيدن ممكن نشد لمس كن، واگر آن هم ممكن نشد اشاره به آن كن، وبگو: «اَللّهُمَّ أَمانَتِي أَدَّيْتُها وَمِيثاقِي تَعاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوافاةِ، اَللّهُمَّ تَصْدِيقاً بِكِتابِكَ وَعَلي سُنَّةِ نَبِيِّكَ، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، آمَنْتُ بِاللهِ، وَكَفَرْتُ بِالْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ وَبِاللاّتِ وَالْعُزّي، وَعِبادَةِ الشَّيْطانِ، وَعَبادَةِ كُلِّ نِدّ يُدْعي مِنْ دُونِ اللهِ».

ص: 940

اَللَّهُمَّ إِلَيْكَ بَسَطْتُ يَدِي وَ فِيما عِنْدَكَ عَظُمَتْ رَغْبَتِي فَاقْبَلْ سُبْحَتِي، وَاغْفِرْ لِي وَارْحَمْنِي،اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكُفْرِ وَالْفَقْرِ وَمَواقِفِ الْخِزْيِ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ».

مستحبات طواف

مستحب است حاجي در حال طواف، با كمال خلوص وتوجّه به خدا، در هر دوري از طواف هاي هفت گانه، راز و نيازي آهسته و آرام، با حضرت حق داشته باشد، پس علاوه بر اذكاري كه دارد، مي تواند در هر شوط اين ادعيه را بخواند:

دعاي اشواط طواف

براي اينكه طواف كننده در تعداد دورهاي طواف شك نكند، مي تواند دعاهاي وارده را تقسيم كرده و در هر دور طواف بخشي از آن را به قصد رجاء بخواند، واگر تكرار شد مانعي ندارد.

دعاي دور اوّل تا هفتم
دعاي دور اوّل

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي يُمْشي بِه عَلي طَلَلِ الْماءِ،كَما يُمْشي بِه عَلي جَدَدِ الاَْرْضِ، وَأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي يَهْتَزُّلَهُ عَرْشُكَ، وَأَسْأَلُكَ بِاِسْمِكَ الَّذِي تَهْتَزُّ لَهُ أَقْدامُ مَلائِكَتِكَ،وَأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي دَعاكَ بِهِ مُوسي مِنْ جانِبِ الطُّورِ، فَاسْتَجَبْتَ لَهُ، وَأَلْقَيْتَ عَلَيْهِ مَحَبَّةً مِنْكَ، وَأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي غَفَرْتَ بِهِ لِمُحَمَّد صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَما تَأَخَّرَ، وَأَتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتَكَ، أَنْ تَرْزُقَنِي خَيْرَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ» و حاجات خود را مي خواهي.

دعاي دور دوم

«اَللّهُمَّ إِنِّي إِلَيْكَ فَقِيرٌ، وَإِنِّي خائِفٌ مُسْتَجِيرٌ، فَلا تُغَيِّرْ جِسْمِي وَلا تُبَدِّلِ اسْمِي».

سپس مي گويي: سائِلُكَ فَقِيرُكَ مِسْكِينُكَ بِبابِكَ، فَتَصَدَّقْ عَلَيْهِ بِالْجَنَّةِ. اَللّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُكَ، وَالْحَرَمُ حَرَمُكَ، وَالْعَبْدُ عَبْدُكَ، وَهذا مَقامُ الْعائِذِ الْمُسْتَجِيرِ بِكَ مِنَ النّارِ، فَأَعْتِقْنِي وَ والِدَيَّ وَ أَهْلِي وَوُلْدِي وَإِخْوانِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنَ النّارِ، يا جَوادُ يا كَرِيمُ».

دعاي دور سوم

«اَللّهُمَّ أَدْخِلْنِي الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ، وَأَجِرْنِي بِرَحْمَتِكَ مِنَ النّارِ، وَعافِنِي مِنَ السُّقْمِ، وَأَوْسِعْ عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، وَشَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ، يا

ص: 941

ذَا الْمَنِّ وَالطَّوْلِ، وَالْجُودِ وَالْكَرَمِ، اِنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضاعِفْهُ لِي، وَتَقَبَّلْهُ مِنِّي، إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ».

دعاي دور چهارم

«يا اَللهُ يا وَلِيَّ الْعافِيَةِ، وَخالِقَ الْعافِيَةِ، وَرازِقَ الْعافِيَةِ، وَالْمُنْعِمَ بِالْعافِيَةِ، وَ الْمَنَّانَ بِالْعَافِيَةِ، وَالْمُتَفَضِّلُ بِالْعافِيَةِ عَلَيَّ

وَعَلي جَمِيعِ خَلْقِكَ، يا رَحْمانَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَرَحِيمَهُما، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْزُقْنا الْعافِيَةَ، وَ دَوَامَ الْعَافِيَةِ، وَتَمامَ الْعافِيَةِ، وَشُكْرَ الْعافِيَةِ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

دعاي دور پنجم

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي شَرَّفَكِ وَعَظَّمَكِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً نَبِيّاً، وَجَعَلَ عَلِيّاً إِماماً. اَللّهُمَّ اهْدِ لَهُ خِيارَ خَلْقِكَ، وَجَنِّبْهُ شِرارَ خَلْقِكَ».

آنگاه مي گويي:" رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ ".

دعاي دور ششم

«اَللّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُكَ، وَالْعَبْدُ عَبْدُكَ، وَ هذا مَقامُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ النّارِ. اَللّهُمَّ مِنْ قِبَلِكَ الرَّوْحُ وَالْفَرَجُ وَالْعافِيَةُ. اَللّهُمَّ اِنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضاعِفْهُ لِي، وَاغْفِرْ لِي مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنِّي وَ خَفِيَ عَلي خَلْقِكَ، أَسْتَجِيرُ بِاللهِ مِنَ النّارِ».

دعاي دور هفتم

«اَللّهُمَّ إِنَّ عِنْدِي أَفْواجاً مِنْ ذُنُوب، وَ أَفْواجاً مِنْ خَطايا وَعِنْدَكَ أَفْواجٌ مِنْ رَحْمَة، وَ أَفْواجٌ مِنْ مَغْفِرَة، يا مَنِ اسْتَجابَ لاَِبْغَضِ خَلْقِهِ إِلَيْهِ إِذْ قالَ أَنْظِرْنِي إِلي يَوْمِ يُبْعَثُونَ، اِسْتَجِبْ لِي». سپس حاجاتت را بخواه و آنگاه بگو:

«اَللّهُمَّ قَنِّعْنِي بِما رَزَقْتَنِي، وَبارِكْ لِي فِيما آتَيْتَنِي». و هنگامي كه مقابل مقام حضرت ابراهيم رسيدي، بگو:«اَللّهُمَّ أَعْتِقْ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، وَوَسِّعْ عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّفَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ وَشَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ». وامام سجّاد (عليه السلام) هنگام طواف، به ناودان نگاه مي كرد، و عرضه مي داشت:

«اَللّهُمَّ أَدْخِلْنِي الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ، وَأَجِرْنِي بِرَحْمَتِكَ مِنَ النّارِ، وَعافِنِي مِنَ السُّقْمِ، وَأَوْسِعْ عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، وَشَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ».

مستحبات نماز طواف

در نماز

ص: 942

طواف مستحب است بعد از حمد، در ركعت اوّل سوره «توحيد» ودر ركعت دوّم سوره " قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ " را بخواند، وپس از نماز، حمد وثناي الهي را بجا آورده وصلوات بر محمّد وآل محمّد بفرستد، واز خداوند عالم طلب قبول نمايد، وبگويد: «اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنِّي، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي، اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِمَحامِدِهِ كُلِّها عَلي نَعْمائِهِ كُلِّها، حَتّي يَنْتَهِيَ الْحَمْدُ إِلي ما يُحِبُّ رَبِّي وَيَرْضي. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ، وَتَقَبَّلْ مِنِّي، وَطَهِّرْ قَلْبِي، وَزَكِّ عَمَلِي». و در روايت ديگر چنين آمده است: «اَللّهُمَّ ارْحَمْنِي بِطَواعِيَتِي إِيّاكَ، وَطَواعِيَتِي رَسُولِكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ. اَللّهُمَّ جَنِّبْنِي أَنْ أَتَعَدّي حُدُودَكَ، وَاجْعَلْنِي مِمَّنْ يُحِبُّكَ وَيُحِبُّ رَسُولَكَ وَمَلائِكَتَكَ وَعِبادَكَ الصّالِحِينَ».

و در بعضي از روايات است كه حضرت صادق (عليه السلام) بعد از نماز طواف به سجده رفته و چنين مي گفت: «سَجَدَ وَجْهِي لَكَ تَعَبُّداً وَرِقّاً، لاإِلهَ إِلاّ أَنْتَ حَقّاً حَقّاً، اَلاَْوَّلُ قَبْلَ كُلِّ شَيْء، وَالاْخِرُ بَعْدَ كُلِّ شَيْء، وَها أَنَا ذا بَيْنَ يَدَيْكَ ناصِيَتِي بِيَدِكَ، فَاغْفِرْ لِي، إِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ غَيْرُكَ، فَاغْفِرْ لِي، فَإِنِّي مُقِرٌّ بِذُنُوبِي عَلي نَفْسِي، وَلا يَدْفَعُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ غَيْرُكَ». و بعد از سجده، روي مبارك آن حضرت از گريه چنان بود كه گويا در آب فرو رفته باشد.

مستحبّات سعي

مستحب است پس از خواندن نماز طواف وپيش از سعي، مقداري از آب زمزم بياشامد و به سر و پشت و شكم خود بريزد و بگويد:«اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نافِعاً، وَرِزْقاً واسِعاً، وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داء وَسُقْم». پس از آن نزديك حجرالأسود بيايد، ومستحب است از دري كه روبروي حجرالأسود است به سوي صفا متوجه شود، و با آرامش دل وبدن

ص: 943

بالاي صفا رفته، وبه خانه كعبه نظر كند، و به ركني كه حجرالأسود در آن است رو نمايد، وحمد وثناي الهي را بجا آورد، ونعمت هاي الهي را به خاطر بياورد، آنگاه اين ذكر را بگويد: «اَللهُ أَكْبَرُ» هفت مرتبه.

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ» هفت مرتبه. «لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ» هفت مرتبه. «لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيِي وَيُمِيتُ، وَهُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ» (سه مرتبه).پس صلوات بر محمّد وآل محمّد بفرستد، وسه مرتبه بگويد: «اَللهُ أَكْبَرُ عَلي ما هَدانا، وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلي ما أَبْلانا، وَالْحَمْدُ

لِلّهِ الْحَيِّ الْقَيُّومِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ الْحَيِّ الدّائِمِ».

پس سه مرتبه بگويد:

«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، لا نَعْبُدُ إِلاّ إِيّاهُ، مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ، وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ».

پس سه مرتبه بگويد:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْعَفْوَ وَالْعافِيَةَ وَالْيَقِينَ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ».

و سه مرتبه بگويد:

«اَللّهُمَّ آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النّارِ».

پس بگويد:

«اَللهُ أَكْبَرُ» صد مرتبه. «لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ» صد مرتبه. «اَلْحَمْدُ لِلّهِ» صد مرتبه. «سُبْحانَ اللهِ» صد مرتبه.

پس بگويد:«لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ، أَنْجَزَ وَعْدَهُ، وَنَصَرَ عَبْدَهُ، وَغَلَبَ الاَْحْزابَ وَحْدَهُ، فَلَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَحْدَهُ. اَللّهُمَّ بارِكْ لِي فِي الْمَوْتِ وَفِيما بَعْدَ الْمَوتِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ ظُلْمَةِ الْقَبْرِ وَوَحْشَتِهِ. اَللّهُمَّ أَظِلَّنِي فِي ظِلِّ عَرْشِكَ يَوْمَ لا ظِلَّ إِلاّ ظِلُّكَ».

و بسيار دعاي بعد را كه سپردن دين و نفس و اهل و مال خود به خداوند عالم است، تكرار كند، بگويد:

«اَسْتَوْدِعُ اللهَ الرَّحْمنَ الرَّحِيمَ الَّذِي لا تَضِيعُ وَدائِعُهُ دِينِي وَنَفْسِي وَأَهْلِي. اَللّهُمَّ

ص: 944

اسْتَعْمِلْنِي عَلي كِتَابِكَ وَسُنَّةِ نَبِيِّكَ، وَتَوَفَّنِي عَلي مِلَّتِهِ، وَاَعِذْنِي مِنَ الْفِتْنَةِ». پس «اَللهُ أَكْبَرُ» سه مرتبه بگويد.

بعد دعاي سابق را دو مرتبه تكرار كند، آنگاه يك بار ديگر تكبير ودعا را بخواند، واگر تمام اين عمل را نتواند انجام دهد هر قدر كه مي تواند بخواند. و مستحب است كه رو به كعبه نمايد، واين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي كُلَّ ذَنْب أَذْنَبْتُهُ قَطُّ، فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرَةِ، فَإِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ. اَللّهُمَّ افْعَلْ بِي ما أَنْتَ أَهْلُهُ، فَإِنَّكَ إِنْ تَفْعَلْ بِي ما أَنْتَ أَهْلُهُ تَرْحَمْنِي، وَإِنْ تُعَذِّبْنِي فَأَنْتَ غَنِيٌّ عَنْ عَذابِي، وَأَنَا مُحْتَاجٌ إِلي رَحْمَتِكَ، فَيا مَنْ أَنَا مُحْتاجٌ إِلي رَحْمَتِهِ اِرْحَمْنِي. اَللّهُمَّ لا تَفْعَلْ بِي ما أَنَا أَهْلُهُ، فَإِنَّكَ إِنْ تَفْعَلْ بِي ما أَنَا اهْلُهُ تُعَذِّبْنِي، وَلَمْ تَظْلِمْنِي، أَصْبَحْتُ أَتَّقِي عَدْلَكَ، وَلا أَخافُ جَوْرَكَ، فَيا مَنْ هُوَ عَدْلٌ لا يَجُورُ اِرْحَمْنِي».

پس بگويد: «يا مَنْ لا يَخِيبُ سائِلُهُ، وَلا يَنْفَدُ نائِلُهُ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَعِذْنِي مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِكَ».

و در حديث شريف وارد شده است: ايستادن بر صفا را طول دهد، وهنگامي كه از صفا پايين مي آيد رو به خانه كعبه كند و بگويد: «اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذابِ الْقَبْرِ وَفِتْنَتِهِ وَغُرْبَتِهِ وَوَحْشَتِهِ وَظُلْمَتِهِ وَضِيقِهِ وَضَنْكِهِ. اَللّهُمَّ اَظِلَّنِي فِي ظِلِّ عَرْشِكَ يَوْمَ لا ظِلَّ إِلاّ ظِلُّكَ».

سپس مي گويي:

«يا رَبَّ الْعَفْوِ، يا مَنْ أَمَرَ بِالْعَفْوِ، يا مَنْ هُوَ أَوْلي بِالْعَفْوِ،يامَنْ يُثِيبُ عَلَي الْعَفْوِ، اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ، يَا جَوادُ يَاكَرِيمُ يَا قَرِيبُ، يَا بَعِيدُ، اُرْدُدْ عَلَيَّ نِعْمَتَكَ، وَاسْتَعْمِلْنِي بِطاعَتِكَ وَمَرْضاتِكَ». و مستحب است پياده سعي نمايد، و از صفا تا مناره ميانه، راه رود، واز آنجا

ص: 945

تا جايي كه محل بازار عطاران بوده است (اين فاصله با چراغ سبز مشخص شده)، (هَرْوَلَه كند)، و اگر سوار باشد اين فاصله را كمي تند نمايد، و از براي زنها هَرْوَلَه نيست، و مستحب است در هنگامي كه به اين محل مي رسد، بگويد:

«بِسْمِ اللهِ وَاللهُ أَكْبَرُ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اَللّهُمَّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، إِنَّكَ أَنْتَ الاَْعَزُّ الاَْكْرَمُ، وَاهْدِنِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ. اَللّهُمَّ إِنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضاعِفْهُ لِي، وَتَقَبَّلْ مِنِّي. اَللّهُمَّ لَكَ سَعْيِي، وَبِكَ حَوْلِي

وَقُوَّتِي، تَقَبَّلْ عَمَلِي، يا مَنْ يَقْبَلُ عَمَلَ الْمُتَّقِينَ».

و چون از اين قسمت گذشتي بگو:

«يا ذَا الْمَنِّ وَالْفَضْلِ وَالْكَرَمِ وَالنَّعْماءِ وَالْجُودِ، اِغْفِرْ لِي ذُنُوبِي، إِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ أَنْتَ».

و هنگامي كه به مروه رسيد بالاي آن برود، وبجا آورد آنچه را كه در صفا بجا آورد، وبخواند دعاهاي آنجا را به ترتيبي كه ذكر شد. وپس از آن بگويد:

«يا مَنْ أَمَرَ بِالْعَفْوِ، يا مَنْ يُحِبُّ الْعَفْوَ، يا مَنْ يُعْطِي عَلَي الْعَفْوِ، يا مَنْ يَعْفُو عَلَي الْعَفْوِ، يارَبَّ الْعَفْوِ، اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ اَلْعَفْوَ». و مستحب است در گريه كردن بكوشد و خود را به گريه وا دارد، ودر حال سعي دعا بسيار كند، وبخواند اين دعا را:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ حُسْنَ الظَّنِّ بِكَ عَلي كُلِّ حَال، وَصِدْقَ النِّيَّةِ فِي التَّوَكُّلِ عَلَيْكَ».

آداب تقصير عمره

واجب است پس از اتمام دور سعي بين صفا و مروه، قسمتي از مو يا ناخن خود را به نيّت تقصير كوتاه كند، وبهتر آن است كه اكتفا به گرفتن ناخن نكند بلكه از موي خود هم قدري كوتاه كند، كه موافق احتياط است، وتراشيدن سر در تقصير عمره تمتع

ص: 946

كفايت نمي كند، بلكه حرام مي باشد.و هنگام تقصير مناسب است اين دعا را بخواند:«اَللّهُمَّ أَعْطِنِي بِكُلِّ شَعْرَة نُوراً يَوْمَ الْقِيامَةِ».

اقسام حج

حجّ بر سه قسم است:

1. «حجّ تمتّع» وآن وظيفه كساني است كه 48 ميل(يعني شانزده فرسخ) از مكّه دور باشند، وحجّ تمتع همراه عمره تمتع است.

2. «حجّ افراد» كه عين حجّ تمتع است با اين فرق كه در حجّ تمتّع قرباني واجب است و در حجّ إفراد واجب نيست.

3. «حجّ قِران» مانند حجّ افراد است با اين تفاوت كه در حجّ قِران، همراه آوردن قرباني لازم است. تفصيل مسائل اقسام حجّ را در مناسك مطالعه كنيد.

واجبات حجّ تمتع

واجبات حجّ تمتّع 13 عمل است:

1. احرام بستن در مكّه.

2. وقوف در عرفات.

3. وقوف در مشعرالحرام.

4. زدن سنگ بر جمره عقبه در روز عيد.

5. قرباني در منا.

6. تراشيدن سر يا تقصير كردن در منا.

7. طواف زيارت در مكّه.

8. دو ركعت نماز طواف.

9. سعي بين صفا ومروه.

10. طواف نساء.

11. دو ركعت نماز طواف نساء.

12. ماندن در منا شب يازدهم ودوازدهم (ودر بعضي موارد شب سيزدهم).

13. رمي جمرات در روز يازدهم ودوازدهم.

ودعاهاي وارده ضمن اين اعمال از قرار زير مي باشد:

مستحبات إحرام حجّ تا وقوف به عرفات

اموري كه در احرام عمره مستحب بود در احرام حجّ نيز مستحب است، وپس از اين كه شخص احرام بست واز مكه بيرون آمد، همين كه بر «أَبْطَح» مشرِف شد، به آواز بلند تلبيه

گويد، وچون متوجّه منا شود بگويد:

«اَللّهُمَّ إِيّاكَ أَرْجُو وَإِيّاكَ أَدْعُو، فَبَلِّغْنِي أَمَلِي، وَأَصْلِحْ لِي عَمَلِي».

و با وقار و دل آرام، و در حال گفتن سبحان الله و ذكر حق تعالي حركت كند، وچون به منا رسيد بگويد:

ص: 947

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي أَقْدَمَنِيها صالِحاً فِي عافِيَة وَبَلَّغَنِي هذَا الْمَكانَ».

پس بگويد:

«اَللّهُمَّ هذِهِ مِنًي وَهِيَ مِمّا مَنَنْتَ بِهِ مِنَ الْمَناسِكِ، فَأَسْأَلُكَ أَنْ تَمُنَّ عَلَيَّ فِيها بِما مَنَنْتَ بِهِ عَلي أَوْلِيائِكَ، فَإِنَّما أَنَا عَبْدُكَ وَفِي قَبْضَتِكَ».

ومستحب است شب عرفه را در منا بوده، وبه اطاعت الهي مشغول باشد، وبهتر آن است كه عبادات وخصوصاً نمازها را در مسجد خَيفْ بجا آورد، وچون نماز صبح را خواند تا طلوع آفتاب تعقيب نماز بخواند، پس به سوي عرفات روانه شود، واگر خواسته باشد بعد از طلوع صبح برود مانعي ندارد، ولي سنّت آن است كه تا آفتاب طلوع نكرده از وادي مُحَسَّر رد نشود، وروانه شدن پيش از صبح مكروه است، وچون به عرفات متوجّه شود، اين دعا را بخواند:«اَللّهُمَّ إِلَيْكَ صَمَدْتُ، وَإِيّاكَ اعْتَمَدْتُ، وَوَجْهَكَ أَرَدْتُ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُبارِكَ لِي فِي رِحْلَتِي، وَأَنْ تَقْضِيَ لِي حاجَتِي، وَأَنْ تَجْعَلَنِي مِمَّنْ تُباهِي بِهِ الْيَوْمَ مَنْ هُوَ أَفْضَلُ مِنِّي».

مستحبات واعمال شب عرفه

شب نهم ذي حجه كه شب عرفه است در فضيلت و احيا و دعا وعبادت مانند روز عرفه است، و مستحب است كه در آن شب اين دعاها خوانده شود.

دعاي شب عرفه

«اَللّهُمَّ يا شاهِدَ كُلِّ نَجْوي، وَمَوْضِعَ كُلِّ شَكْوي، وَعالِمَ كُلِّ خَفِيَّة، وَمُنْتَهي كُلِّ حاجَة، يا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ عَلَي الْعِبادِ،يا كَرِيمَ الْعَفْوِ، يا حَسَنَ التَّجاوُزِ، يا جَوادُ، يا مَنْ لا يُوارِي مِنْهُ لَيْلٌ داج، وَلا بَحْرٌ عَجّاجٌ، وَلا سَماءٌ ذاتُ أَبْراج، وَلا ظُلَمٌ ذاتُ ارْتِتاج، يا مَنِ الظُّلْمَةُ عِنْدَهُ ضِياءٌ،أَسْأَلُكَ بِنُورِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ، الَّذِي تَجَلَّيْتَ بِهِ لِلْجَبَلِ، فَجَعَلْتَهُ دَكّاً وَخَرَّ مُوسي صَعِقاً، وَبِاسْمِكَ الَّذِي رَفَعْتَ بِهِ السَّماواتِ بِلا عَمَد، وَسَطَحْتَ بِهِ الاَْرْضَ عَلي وَجْهِ ماء جَمَد، وَبِاسْمِكَ الْمَخْزُونِ الْمَكْنُونِ الْمَكْتُوبِ الطّاهِرِ

ص: 948

الَّذِي إِذا دُعِيتَ بِهِ اَجَبْتَ، وَإِذا سُئِلْتَ بِهِ أَعْطَيْتَ، وَبِاسْمِكَ السُّبُّوحِ الْقُدُّوسِ الْبُرْهانِ الَّذِي هُوَ نُورٌ عَلي كُلِّ نُور، وَنُورٌ مِنْ نُور، يُضِيْءُ مِنْهُ كُلُّ نُور، إِذا بَلَغَ الاَْرْضَ انْشَقَّتْ، وَإِذا بَلَغَ السَّماواتِ فُتِحَتْ، وَإِذا بَلَغَ الْعَرْشَ اهْتَزَّ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي تَرْتَعِدُ مِنْهُ فَرائِصُ مَلائِكَتِكَ، وَأَسْأَلُكَ بِحَقِّ جَبْرَئِيلَ وَمِيكائِيلَ وَاِسْرافِيلَ، وَبِحَقِّ مُحَمَّد الْمُصْطَفي صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَعَلي جَمِيعِ الاَْنْبِياءِ وَجَمِيعِ الْمَلائِكَةِ، وَبِالاِْسْمِ الَّذِي مَشي بِهِ الْخِْضرُ عَلي طَلَلِ الْماءِ كَما مَشي بِهِ عَلي جَدَدِ الاَْرْضِ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي فَلَقْتَ بِهِ الْبَحْرَ لِمُوسي، وَأَغْرَقْتَ فِرْعَونَ وَقَوْمَهُ، وَأَنْجَيْتَ بِهِ مُوسَي بْنَ عِمْرانَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الاَْيْمَنِ، فَاسْتَجَبْتَ لَهُ وَاَلْقَيْتَ عَلَيْهِ مَحَبَّةً مِنْكَ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي بِهِ أَحْيا عِيسَي بْنُ مَرْيمَ الْمَوْتي، وَتَكَلَّمَ فِي المَهْدِ صَبِيّاً، وَأَبْرَءَ الاَْكْمَهَ وَالاَْبْرَصَ بِإِذْنِكَ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي دَعاكَ بِهِ حَمَلَةُ عَرْشِكَ وَجَبْرَئِيلُ وَمِيكائِيلُ وَأِسْرافِيلُ، وَحَبِيبُكَ مُحَمَّدٌ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَمَلائِكَتُكَ الْمُقَرَّبُونَ، وَأَنْبِياؤُكَ الْمُرسَلُونَ، وَعِبادُكَ الصّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ السَّماواتِ وَالاَْرَضِينَ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي دَعاكَ بِهِ ذُوالنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِبِاً فَظَنَّ أَنْ لَنْ تَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادي فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ، فَاسْتَجَبْتَ لَهُ وَنَجَّيْتَهُ مِنَ الْغَمِّ، وَكَذلِكَ تُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ، وَبِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الَّذِي دَعاكَ بِهِ داوُدُ وَخَرَّ لَكَ ساجِداً، فَغَفَرْتَ لَهُ ذَنْبَهُ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي دَعَتْكَ بِهِ آسِيَةُ امْرَاَةُ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ

ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَونَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِينَ، فَاسْتَجَبْتَ لَها دُعاءَها، وَبِاسْمِكَ الَّذِي دَعاكَ بِهِ أَيُّوبُ إِذْحَلَّ بِهِ الْبَلاءُ، فَعافَيْتَهُ وَآتَيْتَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِكَ وَذِكْري لِلْعابِدِينَ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي دَعاكَ بِهِ يَعْقُوبُ، فَرَدَدْتَ عَلَيْهِ بَصَرَهُ وَقُرَّةَ عَيْنِهِ يُوسُفَ، وَجَمَعْتَ شَمْلَهُ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي دَعاكَ بِهِ سُلَيمانُ، فَوَهَبْتَ لَهُ مُلْكاً لا يَنْبَغِي لاَِحَد مِنْ

ص: 949

بَعْدِهِ، إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهّابُ، وَبِاسْمِكَ الَّذِي سَخَّرْتَ بِهِ الْبُراقَ لِمُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلِه، إِذْ قالَ تَعالي: " سُبْحانَ الَّذِي اَسْري بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الاَْقْصي "، وَقَوْلُهُ: " سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَما كُنّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَاِنّا إِلي رَبِّنا لَمنُقَلِبُونَ "، وَبِاسْمِكَ الَّذِي تَنَزَّلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ عَلي مُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَباِسْمِكَ الَّذِي دَعاكَ بِهِ آدَمُ، فَغَفَرْتَ لَهُ ذَنْبَهُ وَاَسْكَنْتَهُ جَنَّتَكَ، وأَسْأَلُكَ بِحَقِّ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، وَبِحَقِّ مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيِّينَ، وَبِحَقِّ اِبراهِيمَ وَبِحَقِّ فَصْلِكَ يَوْمَ الْقَضاءِ، وَبِحَقِّ الْمَوازِينِ إِذا نُصِبَتْ، وَ الصُّحُفِ إِذا نُشِرَتْ، وَبِحَقِّ الْقَلَمِ وَما جَري وَاللَّوْحِ وَما أَحْصي، وَبِحَقِّ الاِْسْمِ الَّذِي كَتَبْتَهُ عَلي سُرادِقِ الْعَرْشِ قَبْلَ خَلْقِكَ الْخَلْقَ وَالدُّنْيا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ بِأَلْفَيْ عام، وَأَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ،وأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْمَخْزُونِ فِي خَزائِنِكَ الَّذِي خَلْقِكَ، لا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَلا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَلا عَبْدٌ مُصْطَفيً، وَأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي شَقَقْتَ بِهِ الْبِحارَ، وَقامَتْ بِهِ الْجِبالُ، وَاخْتَلَفَ بِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ، وَبِحَقِّ السَّبْعِ الْمَثانِي وَالْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، وَبِحَقِّ الْكِرامِ الْكاتِبِينَ، وَبِحَقِّ «طا ها» وَ «يا سِينِ» وَ «كاف ها يا

عين صاد» وَ«حا ميم عين سين قاف»،وَبِحَقِّ تَوْراةِ مُوسي، وَإِنْجِيلِ عِيسي، وَزَبُورِ داوُدَ، وَفُرْقانِ مُحَمَّد، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَعَلي جَمِيعِ الرُّسُلِوَبِآهِيّاًوَشَراهِيّاً.اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ تِلْكَ الْمُناجاةِ الَّتِي كانَتْ بَيْنَكَ وَبَيْنَ مُوسَي بنِ عِمْرانَ فَوْقَ جَبَلِ طُورِ سَيْناءَ،وأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي عَلَّمْتَهُ مَلَكَ الْمَوْتِ لِقَبْضِ الاَْرْواحِ، وأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي كُتِبَ عَلي وَرَقِ الزَّيْتُونِ، فَخَضَعَتِ النِّيرانُ لِتِلْكَ الوَرَقَةِ، فَقُلْتَ: " يا نارُ كُونِي بَرْداً وَسَلاماً "، وَأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي كَتَبْتَهُ عَلي سُرادِقِ الْمَجْدِ وَالْكَرامَةِ، يامَنْ لايُحْفِيهِ سائِلٌ وَلا يَنْقُصُهُ نائِلٌ، يا مَنْ بِه ِيُسْتَغاثُ وَإِلَيْهِ يُلْجَاُ،أَسْأَلُكَ

ص: 950

بِمَعاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِكَ، وَمُنْتَهَي الرَّحْمَةِ مِنْ كِتابِكَ، وَبِاسْمِكَ الاَْعْظَمِ، وَجَدِّكَ الاَْعْلي، وَكَلِماتِكَ التّامّاتِ الْعُلي. اَللّهُمَّ رَبَّ الرِّياحِ وَما ذَرَتْ، وَالسَّماءِ وَما أَظَلَّتْ، وَالاَْرْضِ وَما أَقَلَّتْ، وَالشَّياطِينِ وَما اَضَلَّتْ، وَالْبِحارِ وَما جَرَتْ، وَبحَقِّ كُلِّ حَقّ هُوَ عَلَيْكَ حَقٌّ، وَبِحَقِّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَالرَّوْحانِيِّينَ وَالْكَرُّوبِيِّينَ

وَالْمُسَبِّحِينَ لَكَ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ لا يَفْتُرُونَ، وَبِحَقِّ اِبْراهِيمَ خَلِيلِكَ، وَبِحَقِّ كُلِّ وَلِيّ يُنادِيكَ بَيْنَ الصَّفا وَالْمَرْوَةِ،

وَتَسْتَجِيبُ لَهُ دُعاءَهُ يا مُجِيبُ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هذِهِ الاَْسْماءِ وَبِهذِهِ الدَّعَواتِ أَنْ تَغْفِرَ لَنا ما قَدَّمْنا وَما اَخَّرْنا وَما أَسْرَرْنا وَما أَعْلَنّا وَما أَبْدَيْنا وَما أَخْفَيْنا وَما أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنّا، إِنَّكَ عَلي كُلِّشَيْء قَدِيرٌ، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، يا حافِظَ كُلِّ غَرِيب، يا مُونِسَ كُلِّ وَحِيد، يا قُوَّةَ كُلِّ ضَعِيف، يا ناصِرَ كُلِّ مَظْلُوم، يا رازِقَ كُلِّ مَحْرُوم، يا مُونِسَ كُلِّ مُسْتَوْحِش، يا صاحِبَ كُلِّ مُسافِر، يا عِمادَ كُلِّ حاضِر، يا غافِرَ كُلِّ ذَنْب وَخَطِيئَة، يا غِياثَ الْمُسْتَغِيثِينَ، يا صَرِيخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ، يا كاشِفَ كَرْبِ الْمَكْرُوبِينَ، يا فارِجَ هَمِّ الْمَهْمُومِينَ،يا بَدِيعَ السَّماواتِ وَالاَْرَضِينَ، يا مُنْتَهي غايَةِ الطّالِبِينَ، يا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، يا رَبَّ الْعالَمِينَ، يا دَيّانَ يَوْمِ الدِّينِ، يا أَجْوَدَ الاَْجْوَدِينَ، يا أَكْرَمَ الاَْكْرَمِينَ، يا أَسْمَعَ السّامِعِينَ، يا أَبْصَرَ النّاظِرِينَ، يا أَقْدَرَ الْقادِرِينَ، اِغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُورِثُ النَّدَمَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُورِثُ السَّقَمَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَرُدُّ الدُّعاءَ، وَاغْفِرْ ليَِ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ قَطْرَ السَّماءِ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُعَجِّلُ الْفَناءَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَجْلِبُ الشَّقاءَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُظْلِمُ الْهَواءَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَكْشِفُ الْغِطاءَ، وَاغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي لا يَغْفِرُها غَيْرُكَ يا اَللهُ،

ص: 951

وَاحْمِلْ عَنِّي كُلَّ تَبِعَة لاَِحَد مِنْ خَلْقِكَ، وَاجْعَلْ لِي مِنْ أَمْرِي فَرَجاً وَمَخْرَجاً وَيُسْراً، وَأَنْزِلْ يَقِينَكَ فِي صَدْرِي، وَرَجاءَكَ فِي قَلبِْي، حَتّي لا أَرْجُوَ غَيْرَكَ. اَللّهُمَّ احْفَظْنِي، وَعافِنِي فِي مَقامِي، وَاصْحَبْنِي فِي لَيْلِي وَنَهارِي وَمِنْ بَيْنِ يَدَيَّ وَمِنْ خَلْفِي وَعَنْ يَمِينِي وَعَنْ شِمالِي وَمِنْ فَوْقِي وَمِنْ تَحْتِي، وَيَسِّرْ لِيَ السَّبِيلَ، وَأَحْسِنْ لِيَ التَّيْسِيرَ، وَلا تَخْذُلْنِي فِي الْعَسِيرِ، وَاهْدِنِي يا خَيْرَ دَلِيل، وَلا تَكِلْنِي إِلي نَفْسِي فِي الاُْمُورِ، وَلَقِّنِي كُلَّ سُرُور، وَاقْلِبْنِي إِلي أَهْلِي بِالْفَلاِح وَالنَّجاحِ مَحْبُوراً فِي الْعاجِلِ وَالاْجِلِ، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ، وَارْزُقْنِي مِنْ فَضْلِكَ، وَأَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ طَيِّباتِ رِزْقِكَ، وَاسْتَعْمِلْنِي فِي طاعَتِكَ، وَأَجِرْنِي مِنْ عَذابِكَ وَنارِكَ، وَاقْلِبْنِي إِذا تَوَفَّيْتَنِي إِلي جَنَّتِكَ بِرَحْمَتِكَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ زَوالِ نِعْمَتِكَ، وَمِنْ تَحْوِيلِ عافِيَتِكَ، وَمِنْ حُلُولِ نَقِمَتِكَ، وَمِنْ نُزُولِ عَذابِكَ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ جَهْدِ الْبَلاءِ، وَدَرَكِ الشَّقاءِ، وَمِنْ سُوءِ الْقَضاءِ وَشَماتَةِ الاَْعْداءِ، وَمِنْ شَرِّ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ، وَمِنْ شَرِّ ما فِي الْكِتابِ الْمُنْزَلِ. اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْنِي مِنَ الاَْشْرارِ، وَلا مِنْ أَصْحابِ النّارِ، وَلا تَحْرِمْنِي صُحْبَةَ الاَْخْيارِ، وَأَحْيِنِي حَياةً طَيِّبَةً، وَتَوَفَّنِي وَفاةً طَيِّبَةً تُلْحِقُنِي بِالاَْبْرارِ، وَارْزُقْنِي مُرافَقَةَ الاَْنْبِياءِ فِي مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَلِيك مُقْتَدِر. اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلي حُسْنِ بَلائِكَ وَصُنْعِكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ عَلَي الاِْسْلامِ، وَاتِّباعِ السُنَّةِ، يا رَبِّكَما هَدَيْتَهُمْ لِدِينِكَ، وَعَلَّمْتَهُمْ كِتابَكَ، فَاهْدِنا وَعَلِّمْنا، وَلَكَ الْحَمْدُ عَلي حُسْنِ بَلائِكَ، وَصُنْعِكَ عِنْدِي خاصَّةً، كَما خَلَقْتَنِي فَأَحْسَنْتَ خَلْقِي، وَعَلَّمْتَنِي فَأَحْسَنْتَ تَعْلِيمِي، وَهَدَيْتَنِي فَأَحْسَنْتَ هِدايَتِي، فَلَكَ الْحَمْدُ عَلي إِنْعامِكَ عَلَيَّ قَدِيماً وَحَدِيثاً، فَكَمْ مِنْ كَرْب يا سَيِّدِي قَدْ فَرَّجْتَهُ، وَكَمْ مِنْ غَمّ يا سَيِّدِي قَدْ نَفَّسْتَهُ، وَكَمْ مِنْ هَمّ يا سَيِّدِي قَدْ كَشَفْتَهُ، وَكَمْ مِنْ بَلاء يا سَيِّدِي قَدْ صَرَفْتَهُ، وَكَمْ مِنْ عَيْب يا سَيِّدِي قَدْ

ص: 952

سَتَرْتَهُ، فَلَكَ الْحَمْدُ عَلي كُلِّ حال فِي كُلِّ مَثْويً وَزَمان، وَمُنْقَلَب وَمَقام، وَعَلي هذِهِ الْحالِ وَكُلِّ حال. اَللّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَفْضَلِ عِبادِكَ نَصِيباً فِي هذَا الْيَوْمِ، مِنْ خَيْر تَقْسِمُهُ، أَوْ ضُرّ تَكْشِفُهُ، أَوْ سُوء

تَصْرِفُهُ، أَوْ بَلاء تَدْفَعُهُ، أَوْ خَيْر تَسُوقُهُ، أَوْ رَحْمَة تَنْشُرُها، أَو عافِيَة تُلْبِسُها، فَإِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ، وَبِيَدِكَ خَزائِنُ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ، وَأَنْتَ الْواحِدُ الْكَرِيمُ الْمُعْطِي الَّذِي لا يُرَدُّ سائِلُهُ، وَلا يُخَيَّبُ آمِلُهُ، وَلا يَنْقُصُ نائِلُهُ، وَلا يَنْفَدُ ما عِنْدَهُ، بَلْ يَزْدادُ كَثْرَةً وَطِيباً وَعَطاءً وَجُوداً، وَارْزُقْنِي مِنْ خَزائِنِكَ الَّتِي لا تَفْني، وَمِنْ رَحْمَتِكَ الْواسِعَةِ، اِنَّ عَطاءَكَ لَمْ يَكُنْ مَحْظُوراً، وَأَنْتَ عَلي كُلِّشَيْء قَدِيرٌ، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

ونيز اين دعا را كه جمعي از بزرگان علما آن را، از جمله اعمال شب و روز جمعه وعرفه ذكر كرده اند بخواند. دعا به نقل مرحوم كفعمي در مصباح اين است: «اَللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّأَ وَتَهَيَّأَ وَأَعَدَّ وَاسْتَعَدَّ لِوِفادَة إِلي مَخْلُوق، رَجاءَ رِفْدِهِ وَطَلَبَ نائِلِهِ وَجائِزَتِهِ، فَإِلَيْكَ يارَبِّ تَعْبِيَتِي وَاسْتِعْدادي، رَجاءَ عَفْوِكَ، وَطَلَبَ نائِلِكَ وَجائِزَتِكَ، فَلا تُخَيِّبْ دُعائِي، يا مَنْ لا يَخِيبُ عَلَيْهِ سائِلٌ وَلا يَنْقُصُهُ نائِلٌ، فَإِنِّي لَمْ آتِكَ ثِقَةً بِعَمَل صالِح عَمِلْتُهُ، وَلا لِوِفادَة إِلي مَخْلُوق رَجَوْتُهُ، أَتَيْتُكَ مُقِرّاً عَلي نَفْسِي بِالاِْساءَةِ وَالظُّلْمِ، مُعْتَرِفاً بِأَنْ لا حُجَّةَ لِي وَلا عُذْرَ، أَتَيْتُكَ أَرْجُو عَظِيمَ عَفْوِكَ، الَّذِي عَفَوْتَ بِهِ عَنِ الْخاطِئِينَ، فَلَمْ يَمْنَعْكَ طُولُ عُكُوفِهِمْ عَلي عَظِيمِ الْجُرْمِ، أَنْ عُدْتَ عَلَيْهِمْ بِالرَّحْمَةِ، فَيا مَنْ رَحْمَتُهُ واسِعَةٌ وَعَفْوُهُ عَظِيمٌ، يا عَظِيمُ يا عَظِيمُ يا عَظِيمُ، لا يَرُدُّ غَضَبَكَ إِلاّ حِلْمُكَ، وَلا يُنْجِي مِنْ سَخَطِكَ إِلاَّ التَّضَرُّعُ إِلَيْكَ، فَهَبْ لِي يا إِلهِي فَرَجاً بالقُدْرَةِ الَّتِي تُحْيِي بِها مَيْتَ الْبِلادِ، وَلا تُهْلِكْنِي غَمّاً حَتّي تَسْتَجِيبَ لِي،

ص: 953

وَتُعَرِّفَنِي الاِْجابَةَ فِي دُعائي، وَأَذِقْنِي طَعْمَ الْعافِيَةِ إِلي مُنْتَهي أَجَلِي، وَلا تُشْمِتْ بِي عَدُوِّي، وَلا تُسَلِّطْهُ عَلَيَّ، وَلا تُمَكِّنْهُ مِنْ عُنُقِي. اَللّهُمَّ إِنْ وَضَعْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَرْفَعُنِي،وَإِنْ رَفَعْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَضَعُنِي، وَإِنْ أَهْلَكْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَعْرُضُ لَكَ فِي عَبْدِكَ، أَوْ يَسْأَلُكَ عَنْ أَمْرِهِ، وَقَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ لَيْسَ فِي حُكْمِكَ ظُلْمٌ، وَلا فِي نَقِمَتِكَ عَجَلَةٌ، وَإِنَّما يَعْجَلُ مَنْ يَخافُ الْفَوْتَ، وَإِنَّما يَحْتاجُ إِلَي الظُّلْمِ الضَّعِيفُ، وَقَدْ تَعالَيْتَ يا إِلهِي عَنْ ذلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً. اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ فَأَعِذْنِي، وَاَسْتَجِيرُ بِكَ فَأَجِرْنِي، وَاَسْتَرْزِقُكَ فَارْزُقْنِي، وَ أَتَوَكَّلُ عَلَيْكَ فَاكْفِنِي، وَاَسْتَنْصِرُكَ عَلي عَدُوِّي فَانْصُرْنِي، وَاَسْتَعِينُ بِكَ فَأَعِنِّي، وَاَسْتَغْفِرُكَ يا إِلهِي فَاغْفِرْ لِي، آمِينَ آمِينَ آمِينَ».

مستحبات وقوف به عرفات

در هنگام وقوف در عرفات چند چيز مستحب است.

1. با طهارت بودن.

2. غسل نمودن وبهتر است نزديك ظهر باشد.

3. توجه قلبي به خدا، واز خود دور ساختن چيزهايي كه موجب تفرقه حواس مي شود.

4. وقوف در طرف چپ جبل الرّحمه.

5. وقوف در زمين هموار.

6. خواندن نماز ظهر وعصر با يك اذان ودو اقامه.

7. خواندن دعاهاي وارده وتضرع به درگاه خداوند.

ادعيه وقوف به عرفات

وآنها بسيار است از جمله گفتن «اَللهُ أَكْبَرُ» صد مرتبه، و «لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ» صد مرتبه، و«اَلْحَمْدُ لِلّهِ» صد مرتبه، و«سُبْحانَ اللهِ» صد مرتبه، و«ما شاءَ اللهُ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِاللهِ» صد مرتبه، و«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد» صد مرتبه.

نيز صد مرتبه بگويد:

«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَه الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيِي وَيُمِيتُ، وَيُمِيتُ وَيُحْيِي، وَهُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ».

هر كدام از سوره " قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ

ص: 954

" و «آية الْكُرْسِي» و سوره " إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ " را صد مرتبه بخواند.

ومستحب است خواندن اين دعا:

«أَسْأَلُ اللهَ بِأَنَّهُ هُوَ اللهُ الَّذِي لا إِلهَ إلاّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبّارُ الْمُتَكَبِّرُ، سُبْحانَ اللهِ عَمّا يُشْرِكُونَ، هُوَ اللهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الاَْسْماءُ الْحُسْني، يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَالاَْرْضِ، وَهُوَ الْعَزِيْزُ الْحَكِيمُ».

پس بگو: «اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلي نَعْمائِكَ الَّتِي لا تُحصي بِعَدَد، وَلا تُكافَأُ بِعَمَل».

پس بخوان اين دعا را:

«أَسْأَلُكَ يا اَللهُ يا رَحْمانُ بِكُلِّ اسْم هُوَ لَكَ، وَأَسْأَلُكَ بِقُوَّتِكَ وَقُدْرَتِكَ وَعِزَّتِكَ وَبجَمِيعِ ما أَحاطَ بِهِ عِلْمُكَ

وَبِأَرْكانِكَ كُلِّها، وَبِحَقِّ رَسُولِكَ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَبِاسْمِكَ الاَْكْبَرِ الاَْكْبَرِ، وَبِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الَّذِي مَنْ دَعاكَ بِهِ كانَ حَقّاً عَلَيْكَ أَنْ لا تُخَيِّبَهُ، وَبِاسْمِكَ الاَْعْظَمِ الاَْعْظَمِ الاَْعْظَمِ الَّذِي مَنْ دَعاكَ بِهِ كانَ حَقّاً عَلَيْكَ أَنْ لا تَرُدَّهُ، وَأَنْ تُعْطِيَهُ ما سَئَلَ، أَنْ تَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي فِي جَمِيعِ عِلْمِكَ فِيَّ»

و اين دُعا را نيز بخوان:

«اَللّهُمَّ فُكَّنِي مِنَ النّارِ، وَأَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ الطَّيِّبِ، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، وَشَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ»،

وبخواند اين دُعا را:

«اَللّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ، فَلا تَجْعَلْنِي مِنْ أَخْيَبِ وَفْدِكَ، وَارْحَمْ مَسِيرِي إِلَيْكَ مِنَ الْفَجِّ الْعَمِيقِ. اَللّهُمَّ رَبَّ الْمَشاعِرِ كُلِّها، فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، وَأَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ. اَللّهُمَّ لا تَمْكُرْ بِي، وَلا تَخْدَعْنِي، وَلا تَستَدْرِجْنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَوْلِكَ وَجُودِكَ وَكَرَمِكَ وَمَنِّكَ وَفَضْلِكَ، يا أَسْمَعَ السّامِعِينَ، وَيا أَبْصَرَ النّاظِرِينَ، وَيا أَسْرَعَ الْحاسِبِينَ، وَيا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد.(وَأَنْ تَرْزُقَنِي خَيْرَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ». پس حاجت خود را بخواهد، آنگاه دست

ص: 955

به آسمان بردارد واين دُعا را بخواند:

اَللّهُمَّ حاجَتِي إِلَيْكَ الَّتِي إِنْ أَعْطَيْتَنِيها لَمْ يَضُرَّنِي ما مَنَعْتَنِي، وَالَّتِي إِنْ مَنَعْتَنِيها لَمْ يَنْفَعْنِي ما أَعْطَيْتَنِي، أَسْأَلُكَ خَلاصَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، اَللّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ، وَمِلْكُ يَدِكَ ناصِيَتِي بِيَدِكَ، وَأَجَلِي بِعِلْمِكَ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُوَفِّقَنِي لِما يُرْضِيكَ عَنِّي، وَأَنْ تُسَلِّمَ مِنِّي مَناسِكِي الَّتِي اَرَيْتَها خَلِيلَكَ اِبراهِيمَ عَلَيْهِ السَّلامُ، وَدَلَلْتَ عَلَيْها نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ. اَللّهُمَّ اجْعَلْنِي مِمَّنْ رَضِيتَ عَمَلَهُ، وَأَطَلْتَ عُمُرَهُ، وَأَحْيَيْتَهُ بَعْدَ الْمَوْتِ حَياةً طَيِّبَةً».

ونيز مُستحبّ است در روز عَرَفه هنگام غرُوب آفتاب اين دُعا خوانده شود:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفَقْرِ، وَمِنْ تَشَتُّتِ الاْمْرِ، وَمِنْ شَرِّ ما يَحْدُثُ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ، أَمْسي ظُلْمِي مُسْتَجِيراً بِعَفْوِكَ، وَأَمْسي خَوْفِي مُسْتَجِيراً بِأَمانِكَ، وَأَمْسي ذُلِّي مُسْتَجِيراً بِعِزِّكَ، وَأَمْسي وَجْهِيَ الْفانِي مُسْتَجِيراً بِوَجْهِكَ

الْباقِي، يا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ، وَيا أَجْوَدَ مَنْ أَعْطي، يا أَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ، جَلِّلْنِي بِرَحْمَتِكَ، وَأَلْبِسْنِي عافِيَتَكَ، وَاصْرِفْ عَنِّي شَرَّ جَمِيعِ خَلْقِكَ وَارْزُقْنِي خَيْرَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ».

ونيز مُستحبّ است بعد از غرُوب آفتاب اين دُعا خوانده شود:

«اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ هذَا الْمَوْقِفِ، وَارْزُقْنِيهِ أَبَداً ما أَبْقَيْتَنِي، وَاقْلِبْنِي الْيَوْمَ مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجاباً لِي،مَرْحُوماً مَغْفُوراً لِي، بِأَفْضَلِ ما يَنْقَلِبُ بِهِ الْيَوْمَ أَحَدٌ مِنْ وَفْدِكَ، وَحُجّاجِ بَيْتِكَ الْحَرامِ، وَاجْعَلْنِي الْيَوْمَ مِنْ أَكْرَمِ وَفْدِكَ عَلَيْكَ، وَأَعْطِنِي أَفْضَلَ ما أَعْطَيْتَ أَحَداً مِنْهُمْ مِنَ الْخَيْرِ وَالْبَرَكَةِ وَالْعافِيَةِ وَالرَّحْمَةِ وَالرِّضوانِ وَالْمَغْفِرَةِ، وَبارِكْ لِي فِيما أَرْجِعُ إِلَيْهِ مِنْ أَهْل أَوْ مال أَوْ قَلِيل أَوْ كَثِير، وَبارِكْ لَهُمْ فِيَّ».

دعاي امام حسين(ع) در روز عَرَفه

دعاي امام حسين (عليه السلام) در روز عَرَفه: «اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِي لَيْسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ، وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ، وَلا كَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِع، وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ، فَطَرَ أَجْناسَ الْبَدائِعِ، وَأَتْقَنَ بِحِكْمَتِهِ الصَّنائِعَ، لا تَخْفي عَلَيْهِ

ص: 956

الطَّلائِعُ، وَلا تَضِيعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ، جازِي كُلِّ صانِع، وَرائِشُ كُلِّ قانع، وَراحِمُ كُلِّ ضارِ ع، وَمُنْزِلُ الْمَنافِعِ، وَالْكِتابِ الْجامِعِ، بِالنُّورِالسّاطِعِ، وَهُوَلِلدَّعَواتِ سامِعٌ، وَلِلْكُرُباتِ دافِعٌ، وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ، وَلِلْجَبابِرَةِ قامِعٌ، فَلا إِلهَ غَيْرُهُ، وَلا شَيْءَ يَعْدِلُهُ، وَلَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ، وَهُوَالسَّمِيعُ الْبَصِيرُ، اَللَّطِيفُ الْخَبِيرُ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَرْغَبُ إِلَيْكَ، وَأَشْهَدُ بِالرُّبُوبِيَّةِ لَكَ، مُقِرّاً بِأَنَّكَ رَبِّي، وَإِلَيْكَ مَرَدِّ ي، اِبْتَدَأْتَنِي بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ أَنْ أَكُونَ شَيْئاً مَذْكُوراً، وَخَلَقْتَنِي مِنَ التُّرابِ، ثُمَّ أَسْكَنْتَنِي الاَْصْلابَ، آمِناً لِرَيْبِ الْمَنُونِ، وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ والسِّنِينَ، فَلَمْ أَزَلْ ظاعِناً مِنْ صُلْب إِلي رَحِم، فِي تَقادُم مِنَ الاَْيّامِ الْماضِيَةِ، وَالْقُرُونِ الْخالِيَةِ، لَمْ تُخْرِجْنِي ِرَأْفَتِكَ بِي، وَلُطْفِكَ لِي، وَإِحْسانِكَ إِلَيَّ، فِي دَوْلَةِ أَئِمَّةِ الْكُفْرِ، اَلَّذِينَ نَقَضُواعَهْدَكَ، وَكَذَّبُوا رُسُلَكَ، لكِنَّكَ أَخْرَجْتَنِي رَأْفَةً مِنْكَ وَتَحَنُّناًعَلَيَّ لِلَّذِي سَبَقَ لِي مِنَ الْهُدي،الَّذِي لَهُ يَسَّرْتَنِي،وَفِيهِ أَنْشَأْتَنِي، َمِنْ قَبْلِ ذلِكَ رَؤُفْتَ بِي بِجَمِيلِ صُنْعِكَ،وَسَوابِغِ نِعَمِكَ، فَابْتَدَعْتَ خَلْقِي مِنْ مَنِيّ يُمْني، وَأَسْكَنْتَنِي فِي ظُلُمات ثَلاث، مِنْ بَيْنَ لَحْم وَدَم وَجِلْد، لَمْ تُشْهِدْنِي خَلْقِي، وَلَمْ تَجْعَلْ لِي شَيْئاًمِنْ أَمْرِي، ثُمَّ أَخْرَجْتَنِي لِلَّذِي سَبَقَ لِي مِنَ الْهُدي إِلَي الدُّنْيا تامّاً سَوِيّاً،

وَحَفِظْتَنِي فِي الْمَهْدِ طِفْلاً صَبِيّاً، وَرَزَقْتَنِي مِنَ الْغِذاءِ لَبَناً مَرِيّاً، وَعَطَفْتَ عَلَيَّ قُلُوبَ الْحَواضِنِ، وَكَفَّلْتَنِي الاُْمَّهاتِ الرَّواحِمَ، وَكَلاَْتَنِي مِنْ طَوارِقِ الْجانِّ، وَسَلَّمْتَنِي مِنَ الزِّ يادَةِ وَالنُّقْصانِ، فَتَعالَيْتَ يا رَحِيمُ يا رَحْمانُ. حَتّي إِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْكَلامِ، أَتْمَمْتَ عَلَيَّ سَوابِغَ الاِْنْعامِ، وَرَبَّيْتَنِي زائِداً فِي كُلِّ عام، حَتّي إِذَا اكْتَمَلَتْ فِطْرَتِي، وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتِي، أَوْجَبْتَ عَلَيَّ حُجَّتَكَ، بِأَنْ أَلْهَمْتَنِي مَعْرِفَتَكَ، وَرَوَّعْتَنِي بِعَجائِبِ حِكْمَتِكَ، وَأَيْقَظْتَنِي لِما ذَرَأْتَ فِي سَمائِكَ وَأَرْضِكَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِكَ، وَنَبَّهْتَنِي لِشُكْرِكَ وَذِكْرِكَ، وَأَوجَبْتَ عَلَيَّ طاعَتَكَ وَعِبادَتَكَ، وَفَهَّمْتَنِي ما جاءَتْ بِهِ رُسُلُكَ، وَيَسَّرْتَ لِي تَقَبُّلَ مَرْضاتِكَ، وَمَنَنْتَ عَلَيَّ فِي جَمِيعِ ذلِكَ بِعَونِكَ وَلُطْفِكَ. ثُمَّ

ص: 957

إِذْ خَلَقْتَنِي مِنْ حَرِّ الثَّري، لَمْ تَرْضَ لِي يا إِلهِي نِعْمَةً دُونَ أُخْري، وَرَزَقْتَنِي مِنْ أَنْواعِ الْمَعاشِ، وَصُنُوفِ الرِّ ياشِ بِمَنِّكَ الْعَظِيمِ الاَْعْظَمِ عَلَيَّ، وَإِحْسانِكَ الْقَدِيمِ إِلَيَّ. حَتّي إِذا أَتْمَمْتَ عَلَيَّ جَمِيعَ النِّعَمِ، وَصَرَفْتَ عَنِّي كُلَّ النِّقَمِ، لَمْ يَمْنَعْكَ جَهْلِي وَجُرْأَتِي عَلَيْكَ أَنْ دَلَلْتَنِي إِلي ما يُقَرِّبُنِي إِلَيْكَ، وَوَفَّقْتَنِي لِما يُزْلِفُنِي لَدَيْكَ، فَإِنْ دَعَوْتُكَ أَجَبْتَنِي، وَإِنْ سَأَلْتُكَ أَعْطَيْتَنِي، وَإِنْ أَطَعْتُكَ شَكَرْتَنِي، وَإِنْ شَكَرْتُكَ زِدْتَنِي، كُلُّ ذلِكَ إِكْمالٌ لاَِنْعُمِكَ عَلَيَّ، وَإِحْسانِكَ إِلَيَّ، فَسُبْحانَكَ سُبْحانَكَ، مِنْ مُبْدِئ مُعِيد حَمِيد مجِيد، تَقَدَّسَتْ أَسْماؤُكَ، وَعَظُمَتْ آلاؤُكَ، فَأَيُّ نِعَمِكَ يا إِلهِي أُحْصِي عَدَداًوَذِكْراً، أَمْ أَيُّ عَطاياكَ أَقُومُ بِهاشُكْراً، وَهِيَ يا رَبِّ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ يُحْصِيَهَا الْعادّوُنَ، أَوْ يَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ، ثُمَّ ما صَرَفْتَ وَدَرَأْتَ عَنِّي اَللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّاءِ أَكْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لِي مِنَ الْعافِيَةِ وَالسَّرّاءِ. فَأَنَا أَشْهَدُ يا إِلهِي بِحَقِيقَةِ إِيمانِي، وَعَقْدِ عَزَماتِ يَقِينِي، وَخالِصِ صَرِيحِ تَوْحِيدِي،

وَباطِنِ مَكْنُونِ ضَمِيرِي، وَعَلائِقِ مَجارِي نُورِ بَصَرِي، وَأَسارِيرِ صَفْحَةِ جَبِينِي، وَخُرْقِ مَسارِبِ نَفَسِي، وَخَذارِيفِ مارِنِ عِرْنِينِي، وَمَسارِبِ صِماخِ سَمْعِي، وَما ضُمَّتْ وَأَطْبَقَتْ عَلَيْهِ شَفَتايَ، وَحَرَكاتِ لَفْظِ لِسانِي، وَمَغْرَزِ حَنَكِ فَمِي وَفَكِّي، وَمَنابِتِ أَضْراسِي، وَمَساغِ مَطْعَمِي وَمَشْرَبِي، وَحِمالَةِ أُمِّ رَأْسِي، وَبُلُوغِ فارِغِ حَبائِلِ عُنُقِي. وَمَا اشْتَمَلَ عَلَيْهِ تامُورُ صَدْرِي، وَحَمائِلِ حَبْلِ وَتِينِي، وَنِياطِ حِجابِ قَلْبِي، وَأَفْلاذِ حَواشِي كَبِدِي. وَما حَوَتْهُ شَراسِيفُ أَضْلاعِي، وَحِقاقُ مَفاصِلِي، وَقَبضُ عَوامِلِي، وَأَطرافُ أَنامِلِي وَلَحْمِي وَدَمِي، وَشَعْرِي وَبَشَرِي، وَعَصَبِي وَقَصَبِي، وَعِظامِي وَمُخِّي وَعُرُوقِي، وَجَمِيعُ جَوارِحِي، وَمَا انْتَسَجَ عَلي ذلِكَ أَيّامَ رِضاعِي، وَما أَقَلَّتِ الاَْرْضُ مِنِّي، وَنَوْمِي وَيقْظَتِي وَسُكُونِي، وَحَرَكاتِ رُكُوعِي وَسُجُودِي، أَنْ لَوْ حاوَلْتُ وَاجْتَهَدْتُ مَدَي الاَْعصارِ وَالاَْحْقابِ لَوْ عُمِّرْتُها أَنْ أُؤَدِّيَ شُكْرَ واحِدَة مِنْ أَنْعُمِكَ مَا اسْتَطَعْتُ ذلِكَ، إِلاّ بِمَنِّكَ، اَلْمُوجَبِ عَلَيَّ بِهِ شُكْرُكَ أَبَداً جَدِيداً، وَثَناءً

ص: 958

طارِفاً عَتِيداً. أَجَلْ، وَلَوْ حَرَصْتُ أَنَا وَالْعادُّونَ مِنْ أَنامِكَ، أَنْ نُحْصِيَ مَدي إِنْعامِكَ، سالِفِهِ وَآنِفِهِ ما حَصَرْناهُ عَدَداً، وَلا أَحْصَيناهُ أَمَداً. هَيْهاتَ أَنّي ذلِكَ وَأَنْتَ الْمُخْبِرُ فِي كِتابِكَ النّاطِقِ، وَالنَّبَأِ الصّادِقِ: وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللهِ لا تُحْصُوها، صَدَقَ كِتابُكَ اللّهُمَّ وَ نَبَؤُكَ، وَبَلَّغَتْ أَنْبِياؤُكَ وَرُسُلُكَ، ما أَنْزَلْتَ عَلَيْهِمْ مِنْ وَحْيِكَ، وَشَرَعْتَ لَهُمْ وَبِهِمْ مِنْ دِينِكَ. غَيْرَ أَنِّي يا إِلهِي أَشْهَدُ بِجُهْدِي وَجِدِّي، وَمَبْلَغِ طاقَتِي وَوُسْعِي، وَأَقُولُ مُؤْمِناً مُوقِناً، اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً فَيَكُونَ مَوْرُوثاً، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ فَيُضادَّهُ فِيمَا ابْتَدَعَ، وَلا وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ فَيُرْفِدَهُ فِيما صَنَعَ، فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ، لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا. سُبْحانَ اللهِ الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذِي لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ، اَلْحَمْدُ للهِِ حَمْداً يُعادِلُ حَمْدَ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ، وَأَنْبِيائِهِ الْمُرْسَلِينَ. وَصَلَّي اللهُ عَلي خِيَرَتِهِ مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيِّينَ، وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطّاهِرِينَ الْمُخْلَصِينَ».

آنگاه حضرت شروع كرد به درخواست از پيشگاه خداوند متعال و سعي و اهتمام نمود در دعا و اشك از ديدگان مباركش جاري بود، پس گفت: «اَللّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشاكَ كَأَنِّي أَراكَ، وَأَسْعِدْنِي بِتَقْواكَ، وَلا تُشْقِنِي بِمَعْصِيَتِكَ، وَخِرْ لِي فِي قَضائِكَ، وَبارِكْ لِي فِي قَدَرِكَ، حَتّي لا أُحِبَّ تَعْجِيلَ ماأَخَّرْتَ، وَلا تَأْخِيرَ ما عَجَّلْتَ.

اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِنايَ فِي نَفْسِي، وَالْيَقِينَ فِي قَلْبِي، وَالاِْخْلاصَ فِي عَمَلِي، وَالنُّورَ فِي بَصَرِي، وَالْبَصِيرَةَ فِي دِينِي، وَمَتِّعْنِي بِجَوارِحِي، وَاجْعَلْ سَمْعِي وَبَصَرِيَ الْوارِثَيْنِ مِنِّي، وَانْصُرْنِي عَلي مَنْ ظَلَمَنِي، وَأَرِنِي فِيهِ ثارِي وَمَآرِبِي، وَأَقِرَّ بِذلِكَ عَيْنِي. اَللَّهُمَّ اكْشِفْ كُرْبَتِي، وَاسْتُرْ عَوْرَتِي، وَاغْفِرْ لِي خَطِيئَتِي، وَاخْسَأْ شَيْطانِي، وَفُكَّ رِهانِي، وَاجْعَلْ لِي يا إِلهِي الدَّرَجَةَ الْعُلْيا فِي الاْخِرَةِ وَالاُْولي. اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ كَما خَلَقْتَنِي فَجَعَلْتَنِي سَمِيعاً بَصِيراً، وَلَكَ

ص: 959

الْحَمْدُ كَما خَلَقْتَنِي فَجَعَلْتَنِي خَلْقاً سَوِيّاً رَحْمَةً بِي، وَقَدْ كُنْتَ عَنْ خَلْقِي غَنِيّاً، رَبِّ بِمابَرَأْتَنِْي فَعَدَّلْتَ فِطْرَتِي، رَبِّ بِما أَنْشَأْتَنِي فَأَحْسَنْتَ صُورَتِي، رَبِّ بِما أَحْسَنْتَ إِلَيَّ وَفِي نَفْسِي عافَيْتَنِي، رَبِّ بِما كَلاَْتَنِي وَوَفَّقْتَنِي، رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَهَدَيْتَنِي، رَبِّ بِما أَوْلَيْتَنِي وَمِنْ كُلِّ خَيْر أَعْطَيْتَنِي، رَبِّ بِما أَطْعَمْتَنِي وَسَقَيْتَنِي، رَبِّ بِما أَغْنَيْتَنِي وَأَقْنَيْتَنِي، رَبِّ بِما أَعَنْتَنِي وَأَعْزَزْتَنِي، رَبِّ بِما أَلْبَسْتَنِي مِنْ سِتْرِكَ الصّافِي، وَيَسَّرْتَ لِي مِنْ صُنْعِكَ الْكافِي، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَعِنِّي عَلي بَوائِقِ الدُّهُورِ، وَصُرُوفِ اللَّيالِي وَالاَْيّامِ، وَنَجِّنِي مِنْ أَهْوالِ

الدُّنْيا وَكُرُباتِ الاْخِرَةِ، وَاكْفِنِي شَرَّ ما يَعْمَلُ الظّالِمُونَ فِي الاَْرْضِ. اَللّهُمَّ ما أَخافُ فَاكْفِنِي، وَما أَحْذَرُ فَقِنِي، وَفِي نَفْسِي وَدِينِي فَاحْرُسْنِي، وَفِي سَفَرِي فَاحْفَظْنِي، وَفِي أَهْلِي وَمالِي فَاخْلُفْنِي، وَفِي ما رَزَقْتَنِي فَبارِكْ لِي، وَفِي نَفْسِي فَذَلِّلْنِي، وَفِي أَعْيُنِ النّاسِ فَعَظِّمْنِي، وَمِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ فَسَلِّمْنِي، وَبِذُ نُوبِي فَلا تَفْضَحْنِي وَبِسَرِيرَتِي فَلا تُخْزِنِي، وَبِعَمَلِي فَلا تَبْتَلِنِي، وَنِعَمَكَ فَلا تَسْلُبْنِي، وَإِلي غَيْرِكَ فَلا تَكِلْنِي، إِلهِي إِلي مَنْ تَكِلُنِي، إِلي قَرِيب فَيَقْطَعُنِي، أَمْ إِلي بَعيد فَيَتَجَهَّمُنِي، أَمْ إِلَي الْمُسْتَضْعَفِينَ لِي، وَأَنْتَ رَبِّيوَمَلِيكُ أَمْرِي، أَشْكُو إِلَيْكَ غُرْبَتِي، وَبُعْدَ دارِي، وَهَوانِي عَلي مَنْ مَلَّكْتَهُ أَمْرِي. إِلهِي فَلا تُحْلِلْ عَلَيَّ غَضَبَكَ، فَإِنْ لَمْ تَكُنْ غَضِبْتَ عَلَيَّ فَلا أُبالِي سِواكَ، سُبْحانَكَ غَيْرَ أَنَّ عافِيَتَكَ أَوْسَعُ لِي، فَأَسْأَ لُكَ يا رَبِّ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي أَشْرَقَتْ لَهُ الاَْرْضُ وَالسَّماواتُ، وَكُشِفَتْ بِهِ الظُّلُماتُ، وَصَلُحَ بِهِ أَمْرُ الاَْوَّلِينَ وَالاْخِرِينَ، أَنْ لا تُمِيتَنِي عَلي غَضَبِكَ، وَلا تُنْزِلْ بِي سَخَطَكَ، لَكَ الْعُتْبي حَتّي تَرْضي قَبْلَ ذلِكَ. لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرامِ وَالْمَشْعَرِ الْحَرامِ، وَالْبَيْتِ الْعَتِيقِ، الَّذِي أَحْلَلْتَهُ الْبَرَكَةَ، وَجَعَلْتَهُ لِلنّاسِ أَمْنَاً، يا مَنْ عَفا عَنْ عَظِيمِ الذُّنُوبِ بِحِلْمِهِ، يا مَنْ أَسْبَغَ النَّعْماءَ بِفَضْلِهِ،

ص: 960

يا مَنْ أَعْطَي الْجَزِيلَ بِكَرَمِهِ، يا عُدَّتِي فِي شِدَّتِي، يا صاحِبِي فِي وَحْدَتِي، يا غِياثِي فِي كُرْبَتِي، يا وَلِيِّي فِي نِعْمَتِي، يا إِلهِي وَإِلهَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَإِسْماعِيلَ وَإِسْحاقَ وَيَعْقُوبَ، وَرَبَّ جَبْرَئِيلَ وَمِيكائِيلَ وَإِسْرافِيلَ، وَربَّ مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيِّينَ وَآلِهِ الْمُنْتَجَبِينَ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالاِْنْجِيلِ، وَالزَّبُورِ وَالْفُرْقانِ، وَمُنَزِّلَ كهيعص، وَطه وَيس، وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ، أَنْتَ كَهْفِي حِينَ تُعِْيينِي الْمَذاهِبُ فِي سَعَتِها، وَتَضِيقُ بِيَ الاَْرْضُ بِرُحْبِها، وَلَوْلا رَحْمَتُكَ لَكُنْتُ مِنَ الْهالِكِينَ، وَأَنْتَ مُقِيلُ عَثْرَتِي، وَلَوْلا سَتْرُكَ إِيّايَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحِينَ، وَأَنْتَ مُؤَيِّدِي بِالنَّصْرِ عَلي أَعْدائِي، وَلَوْلا نَصْرُكَ إِيّايَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبِينَ. يا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالْسُّمُوِّ وَالرِّفْعَةِ، فَأَوْلِياؤُهُ بِعِزِّهِ يَعْتَزُّونَ، يا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ الْمُلُوكُ نِيرَ الْمَذَلَّةِ عَلي أَعْناقِهِمْ، فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خائِفُونَ،

يَعْلَمُ خائِنَةَ الاَْعْيُنِ وَما تُخْفِي الصُّدُورُ، وَغَيْبَ ما تَأْتِي بِهِ الاَْزْمِنَةُ وَالدُّهُورُ، يا مَنْ لا يَعْلَمُ كَيْفَ هُوَ إِلاّ هُوَ، يا مَنْ لا يَعْلَمُ ماهُوَ إِلاّ هُوَ، يامَنْ لايَعْلَمُ مايَعْلَمُهُ إِلاّهُوَ، يامَنْ كَبَسَ الاَْرْضَ عَلَي الْماءِ، وَسَدَّ الْهَواءَ بِالسَّماءِ، يا مَنْ لَهُ أَكْرَمُ الاَْسْماءِ، يا ذَا الْمَعْرُوفِ الَّذِي لا يَنْقَطِعُ أَبَداً، يا مُقَيِّضَ الرَّكْبِ لِيُوسُفَ فِي الْبَلَدِ الْقَفْرِ، وَمُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ وَجاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِيَّةِ مَلِكاً، يا رآدَّهُ عَلي يَعْقُوبَ بَعْدَ أَنِ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَكَظِيمٌ، يا كاشِفَ الضُّرِّ وَالْبَلْوي عَنْ أَيُّوبَ، وَمُمْسِكَ يَدَيْ إِبْراهِيمَ عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ كِبَرِ سِنِّهِ، وَفَناءِ عُمُرِهِ، يا مَنِ اسْتَجابَ لِزَكَرِيّا فَوَهَبَ لَهُ يَحْيي، وَلَمْ يَدَعْهُ فَرْداً وَحِيداً، يامَنْ أَخْرَجَ يُونُسَ مِنْ بَطْنِ الْحُوتِ، يا مَنْ فَلَقَ الْبَحْرَ لِبَنِي إِسْرائِيلَ فَأَنْجاهُمْ، وَجَعَلَ فِرْعَوْنَ وَجُنُودَهُ مِنَ الْمُغْرَقِينَ، يا مَنْ أَرْسَلَ الرِّياحَ مُبَشِّرات بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ، يا مَنْ لَمْ يَعْجَلْ عَلي مَنْ عَصاهُ مِنْ خَلْقِهِ، يا مَنِ اسْتَنْقَذَ السَّحَرَةَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ،

ص: 961

وَقَدْ غَدَوْا فِي نِعْمَتِهِ يَأْكُلُونَ رِزْقَهُ، وَيَعْبُدُونَ غَيْرَهُ،وَقَدْ حادُّوهُ وَنادُّوهُ وَكَذَّبُوا رُسُلَهُ. يا اَللهُ يا اَللهُ يا بَدِيُ يا بَدِيعُ، لا نِدَّ لَكَ، يا دائِمُ لا نَفَادَ لَكَ، يا حَيُّ حِينَ لا حَيَّ، يا مُحْيِيَ الْمَوْتي، يا مَنْ هُوَ قائِمٌ عَلي كُلِّ نَفْس بِما كَسَبَتْ، يا مَنْ قَلَّ لَهُ شُكْرِي فَلَمْ يَحْرِمْنِي، وَعَظُمَتْ خَطِيئَتِي فَلَمْ يَفْضَحْنِي، وَرَآنِي عَلَي الْمَعاصِي فَلَمْ يَشْهَرْنِي، يا مَنْ حَفِظَنِي فِي صِغَرِي، يا مَنْ رَزَقَنِي فِي كِبَرِي، يا مَنْ أَيادِيهِ عِنْدِي لاتُحْصي، وَنِعَمُهُ لاتُجازي، يامَنْ عارَضَنِي بِالْخَيْرِ وَالاِْحْسانِ، وَعارَضْتُهُ بِالاِْساءَةِ وَالْعِصْيانِ، يامَنْ هَدانِي لِلاِْيمانِ مِنْ قَبْلِ أَنْ أَعْرِفَ شُكْرَ الاِمْتِنانِ، يا مَنْ دَعَوْتُهُ مَرِيضاً فَشَفانِي، وَعُرْياناً فَكَسانِي، وَجائِعاً فَأَشْبَعَنِي، وَعَطْشانَ فَأَرْوانِي، وَذَلِيلاً فَأَعَزَّنِي، وَجاهِلاً فَعَرَّفَنِي، وَوَحِيداً فَكَثَّرَنِي، وَغائِباً فَرَدَّنِي، وَمُقِلاًّ فَأَغْنانِي، وَمُنْتَصِراً فَنَصَرَنِي، وَغَنِيّاً فَلَمْ يَسْلُبْنِي، وَأَمْسَكْتُ عَنْ جَمِيعِ ذلِكَ فَابْتَدَأَنِي. فَلَكَ الْحَمْدُ وَالشُّكْرُ، يامَنْ أَقالَ عَثْرَتِي، وَنَفَّسَ كُرْبَتِي، وَأَجابَ دَعْوَتِي، وَسَتَرَ عَوْرَتِي،وَغَفَرَ ذُ نُوبِي، وَبَلَّغَنِي طَلِبَتِي، وَنَصَرَنِي عَلي عَدُوِّي، وَإِنْ أَعُدَّ نِعَمَكَ وَمِنَنَكَ وَكَرائِمَ مِنَحِكَ لاأُحْصِيها. يامَوْلايَ أَنْتَ الَّذِي مَنَنْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَنْعَمْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَحْسَنْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَجْمَلْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَفْضَلْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَكْمَلْتَ، أَنْتَ الَّذِي رَزَقْتَ، أَنْتَ الَّذِي وَفَّقْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَعْطَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَغْنَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَقْنَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي آوَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي كَفَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي هَدَيْتَ،أَنْتَ الَّذِي عَصَمْتَ،أَنْتَ الَّذِي سَتَرْتَ،أَنْتَ الَّذِي غَفَرْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَقَلْتَ، أَنْتَ الَّذِي مَكَّنْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَعْزَزْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَعَنْتَ، أَنْتَ الَّذِي عَضَدْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَيَّدْتَ، أَنْتَ الَّذِي نَصَرْتَ، أَنْتَ الَّذِي شَفَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي عافَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَكْرَمْتَ،تَبارَكْتَ وَتَعالَيْتَ، فَلَكَ الْحَمْدُدائِماً، وَلَكَ الشُّكْرُ واصِباً أَبَداً. ثُمَّ أَنَا يا إِلهِي اَلْمُعْتَرِفُ بِذُ نُوبِي فَاغْفِرْها لِي، أَنَا الَّذِي أَسَأْتُ، أَنَا الَّذِي أَخْطَأْتُ، أَنَا الَّذِي هَمَمْتُ،أَنَاالَّذِي

ص: 962

جَهِلْتُ،أَنَاالَّذِي غَفَلْتُ،أَنَاالَّذِي سَهَوْتُ، أَنَاالَّذِي اعْتَمَدْتُ، أَنَا الَّذِي تَعَمَّدْتُ، أَنَا الَّذِي وَعَدْتُ، أَنَا الَّذِي أَخْلَفْتُ، أَنَا الَّذِي نَكَثْتُ، أَنَا الَّذِي أَقْرَرْتُ، أَنَا الَّذِي اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِكَ عَلَيَّ وَعِنْدِي، وَأَبُوءُ بِذُ نُوبِي فَاغْفِرْها لِي. يا مَنْ لا تَضُرُّهُ ذُنُوبُ عِبادِهِ، وَهُوَ الْغَنِيُّ عَنْ طاعَتِهِمْ، وَالْمُوَفِّقُ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْهُمْ بِمَعُونَتِهِ وَرَحْمَتِهِ، فَلَكَ الْحَمْدُ إِلهِي وَسيِّدِي، إِلهِي أَمَرْتَنِي فَعَصَيْتُكَ، وَنَهَيْتَنِي فَارْتَكَبْتُ نَهْيَكَ، فَأَصْبَحْتُ لا ذا بَراءَة لِي فَأَعْتَذِرُ، وَلاذا قُوَّة فَأَنْتَصِرُ، فَبِأَيِّ شَيْء أَسْتَقْبِلُكَ يامَوْلايَ،أَبِسَمْعِي أَمْ بِبَصَرِي، أَمْ بِلِسانِي،أَمْ بِيَدِي، أَمْ بِرِجْلِي، أَ لَيْسَ كُلُّها نِعَمَكَ عِندِي، وَبِكُلِّها عَصَيْتُكَ يا مَوْلايَ، فَلَكَ الْحُجَّةُ وَالسَّبِيلُ عَليَّ، يا مَنْ سَتَرَنِي مِنَ الاْباءِ وَالاُْمَّهاتِ أَنْ يَزْجُرُونِي، وَمِنَ الْعَشائِرِ وَالاِْخْوانِ أَنْ يُعَيِّرُونِي، وَمِنَ السَّلاطِينِ أَنْ يُعاقِبُونِي، وَلَوِاطَّلَعُوا يامَوْلايَ عَلي مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنِّي إِذاً ما أَنْظَرُونِي، وَلَرَفَضُونِي وَقَطَعُونِي. فَها أَنَا ذا يا إِلهِي، بَيْنَ يَدَيْكَ يا سَيِّدِي، خاضِعٌ ذَلِيلٌ حَصِيرٌحَقِيرٌ، لا ذُو بَراءَة فَأَعْتَذِرُ، وَلا ذُو قُوَّة فَأَنْتَصِرُ، وَلا ذُوحُجَّة فَأَحْتَجُّ بِها، وَلا قائِلٌ لَمْ أَجْتَرِحْ، وَلَمْ أَعْمَلْ سُوءًا، وَما عَسَي الْجُحُودُ لَوْ جَحَدْتُ يامَوْلايَ يَنْفَعُنِي، كَيْفَ وَأَنّي ذلِكَ وَجَوارِحِي كُلُّها شاهِدَةٌ عَلَيَّ بِما قَدْ عَمِلْتُ، وَقَدْ عَلِمْتُ يَقِيناً غَيْرَ ذِي شَكٍّ أَنَّكَ سائِلِي مِنْ عَظائِمِ الاُْمُورِ، وَأَنَّكَ الْحَكَمُ الْعَدْلُ الَّذِي لا تَجُورُ، وَعَدْلُكَ مُهْلِكِي، وَمِنْ كُلِّ عَدْلِكَ مَهْرَبِي، فَإِنْ تُعَذِّبْنِي يا إِلهِي فَبِذُ نُوبِي بَعْدَ حُجَّتِكَ عَلَيَّ، وَإِنْ تَعْفُ عَنِّي فَبِحِلْمِكَ وَجُودِكَ وَكَرَمِكَ. لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْمُوَحِّدِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْخائِفِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْوَجِلِينَ، لاإِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ

ص: 963

إِنِّي كُنْتُ مِنَ الرّاجِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الرّاغِبِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْمُهَلِّلِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ السّائِلِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْمُكَبِّرِينَ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ رَبِّيوَرَبُّ آبائِيَ الاَْوَّلِينَ. اَللّهُمَّ هذا ثَنائِي عَلَيْكَ مُمَجِّداً، وَإِخْلاصِي لِذِكْرِكَ مُوَحِّداً، وَإِقْرارِي بِآلائكَ مَعَدِّداً، وَإِنْ كُنْتُ مُقِرّاً أَنِّي لَمْ أُحْصِها لِكَثْرَتِها وَسُبُوغِها، وَتَظاهُرِهاوَتَقادُمِهاإِلي حادِث،مالَمْ تَزَلْ تَتَعَهَّدُنِي بِهِ مَعَهامُنْذُخَلَقْتَنِي وَبَرَأْتَنِي مِنْ أَوَّلِ الْعُمُرِ مِنَ الاِْغْناءِ مِنَ الْفَقْرِ، وَكَشْفِ الضُّرِّ، وَتَسْبِيبِ الْيُسْرِ، وَدَفْعِ الْعُسْرِ، وَتَفرِيجِ الْكَرْبِ، وَالْعافِيَةِ فِي الْبَدَنِ، وَالسَّلامَةِ فِي الدِّينِ. وَلَوْ رَفَدَنِي عَلي قَدْرِ ذِكْرِ نِعْمَتِكَ جَمِيعُ الْعالَمِينَ مِنَ الاَْوَّلِينَ وَالاْخِرِينَ،، ما قَدَرْتُ وَلاهُمْ عَلي ذلِكَ. تَقَدَّسْتَ وَتَعالَيْتَ مِنْ رَبٍّ كَرِيم، عَظِيم رَحِيم، لا تُحْصي آلاؤُكَ، وَلا يُبْلَغُ ثَناؤُكَ، وَلا تُكافَأُ نَعْماؤُكَ، صَلِّعَلي مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد،وَأَتْمِمْ عَلَيْنانِعَمَكَ،وَأَسْعِدْنابِطاعَتِكَ. سُبْحانَكَ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، أَللَّهُمَّ إِنَّكَ تُجِيبُ الْمُضْطَرَّ، وَتَكْشِفُ السُّوءَ، وَتُغِيثُ الْمَكْرُوبَ، وَتَشْفِي السَّقِيمَ، وَتُغْنِي الْفَقِيرَ، وَتَجْبُرُ الْكَسِيرَ، وَتَرْحَمُ الصَّغِيرَ، وَتُعِينُ الْكَبِيرَ، وَلَيْسَ دُونَكَ ظَهِيرٌ، وَلا فَوْقَكَ قَدِيرٌ، وَأَنْتَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ. يا مُطْلِقَ الْمُكَبَّلِ الاَْسِيرِ، يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِيرِ، يا عِصْمَةَ الْخائِفِ الْمُسْتَجِيرِ، يا مَنْ لا شَرِيكَ لَهُ وَلا وَزِيرَ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَعْطِنِي فِي هذِهِ الْعَشِيَّةِ، أَفْضَلَ ما أَعْطَيْتَ وَأَنَلْتَ أَحَداً مِنْ عِبادِكَ، مِنْ نِعْمَة تُولِيها، وَآلاء تُجَدِّدُها، وَبَلِيَّة تَصْرِفُها، وَكُرْبَة تَكْشِفُها، وَدَعْوَة تَسْمَعُها، وَحَسَنَة تَتَقَبَّلُها، وَسَيِّئَة تَتَغَمَّدُها، إِنَّكَ لَطِيفٌ بِما تَشاءُ خَبِيرٌ، وَعَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ. أَللَّهُمَّ إِنَّكَ أَقْرَبُ مَنْ دُعِيَ، وَأَسْرَعُ مَنْ أَجابَ، وَأَكْرَمُ مَنْ عَفا، وَأَوْسَعُ مَنْ أَعْطي، وَأَسْمَعُ مَنْ سُئِلَ، يا رَحْمانُ الدُّنْيا والاْخِرَةِ وَرحِيمَهُما، لَيْسَ كَمِثْلِكَ

ص: 964

مَسْؤُولٌ، وَلا سِواكَ مَأْمُولٌ، دَعَوْتُكَ فَأَجَبْتَنِي، وَسَأَلْتُكَ فَأَعْطَيْتَنِي، وَرَغِبْتُ إِلَيْكَ فَرَحِمْتَنِي، وَوَثِقْتُ بِكَ فَنَجَّيْتَنِي، وَفَزِعْتُ إِلَيْكَ فَكَفَيْتَنِي. اَللّهُمَّ فَصَلِّعَلي مُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَنَبِيِّكَ، وَعَلي آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطّاهِرِينَ أَجْمَعِينَ، وَتَمِّمْ لَنا نَعْماءَكَ، وَهَنِّئْناعَطاءَكَ، وَاكْتُبْنا لَكَ شاكِرِينَ، وَلاِلائِكَ ذاكِرِينَ، آمِينَ آمِينَ رَبَّ الْعالَمِينَ. اَللّهُمَّ يا مَنْ مَلَكَ فَقَدَرَ، وَقَدَرَ فَقَهَرَ، وَعُصِيَ فَسَتَرَ، وَاسْتُغْفِرَ فَغَفَرَ، يا غايَةَ الطّالِبِينَ، وَمُنْتَهي أَمَلِ الرّاجِينَ، يا مَنْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْء عِلْماً، وَوَسِعَ الْمُسْتَقِيلِينَ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَحِلْماً. اَللّهُمَّ إِنّا نَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ فِي هذِهِ الْعَشِيَّةِ، الَّتِي شَرَّفْتَها وَعَظَّمْتَها

بِمُحَمَّد نَبِيِّكَ وَرَسُولِكَ، وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، وَأَمِينِكَ عَلي وَحْيِكَ، اَلْبَشِيرِ النَّذِيرِ، اَلسِّراجِ الْمُنِيرِ، اَلَّذِي أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَي الْمُسْلِمِينَ، وَجَعَلْتَهُ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ.اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، كَما مُحَمَّدٌ أَهْلٌ لِذلِكَ مِنْكَ يا عَظِيمُ، فَصَلِّ عَلَيْهِ وَعَلَي الْمُنْتَجَبِينَ الطَّيِّبِينَ الطّاهِرِينَ أَجْمَعِينَ، وَتَغَمَّدْنا بِعَفْوِكَ عَنّا، فَإِلَيْكَ عَجَّتِ الاَْصْواتُ بِصُنُوفِ اللُّغاتِ، فَاجْعَلْ لَنَا اللّهُمَّ فِي هذِهِ الْعَشِيَّةِ نَصِيباً مِنْ كُلِّ خَيْر تَقْسِمُهُ بَيْنَ عِبادِكَ، وَنُور تَهْدِي بِهِ، وَرَحْمَة تَنْشُرُها، وَبَرَكَة تُنْزِلُها، وَعافِيَة تُجَلِّلُها، وَرِزْق تَبْسُطُهُ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ أَقْلِبْنا فِي هذَا الْوَقْتِ مُنْجِحِينَ مُفْلِحِينَ مَبْرُورِينَ غانِمِينَ، وَلا تَجْعَلْنا مِنَ الْقانِطِينَ، وَلا تُخْلِنا مِنْ رَحْمَتِكَ، وَلا تَحْرِمْنا ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ فَضْلِكَ، وَلاتَجْعَلْنا مِنْ رَحْمَتِكَ مَحْرُومِينَ، وَلا لِفَضْلِ مانُؤَمِّلُهُ مِنْ عَطائِكَ قانِطِينَ، وَلا تَرُدَّنا خائِبِينَ، وَلا مِنْ بابِكَ مَطْرُودِينَ، يا أَجْوَدَ الاَْجْوَدِينَ، وَأَكْرَمَ الاَْكْرَمِينَ، إِلَيْكَ أَقْبَلْنا مُوقِنِينَ، وَلِبَيْتِكَ الْحَرامِ آمِّينَ قاصِدِينَ، فَأَعِنّاعَلي مَناسِكِنا، وَأَكْمِلْ لَناحَجَّنا، وَاْعْفُ عَنّا وَعافِنا، فَقَدْ مَدَدْنا إِلَيْكَ أَيْدِيَنا، فَهِيَ بِذِلَّةِ الاِعْتِرافِ مَوْسُومَةٌ. اَللّهُمَّ فَأَعْطِنا فِي هذِهِ الْعَشِيَّةِ ما سَأَلْناكَ، وَاكْفِنا مَا اسْتَكْفَيْناكَ، فَلا كافِيَ لَنا سِواكَ، وَلا رَبَّ لَنا غَيْرُكَ، نافِذٌ فِينا حُكْمُكَ، مُحِيطٌ بِنا عِلْمُكَ، عَدْلٌ فِينا قَضاؤُكَ، اِقْضِ لَنَا الْخَيْرَ، وَاجْعَلْنا مِنْ أَهْلِ الْخَيْرِ.

ص: 965

اَللّهُمَّ أَوْجِبْ لَنا بِجُودِكَ عَظِيمَ الاَْجْرِ، وَكَرِيمَ الذُّخْرِ، وَدَوامَ الْيُسْرِ، وَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا أَجْمَعِينَ، وَلاتُهْلِكْنامَعَ الْهالِكِينَ، وَلاتَصْرِفْ عَنّارَأْفَتَكَوَرَحْمَتَكَ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ اجْعَلْنا فِي هذَا الْوَقْتِ مِمَّنْ سَأَلَكَ فَأَعْطَيْتَهُ، وَشَكَرَكَ فَزِدْتَهُ، وَتابَ إِلَيْكَ فَقَبِلْتَهُ، وَتَنَصَّلَ إِلَيْكَ مِنْ ذُنُوبِهِ كُلِّها فَغَفَرْتَها لَهُ، يا ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ. اَللّهُمَّ وَفِّقْنا وَسَدِّدْنا وَاعصِمنا وَاقْبَلْ تَضَرُّعَنا، يا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ، وَيا أَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ، يا مَنْ لا يَخْفي عَلَيْهِ إِغْماضُ الْجُفُونِ، وَلا لَحْظُ الْعُيُونِ، وَلا مَااسْتَقَرَّ فِي الْمَكْنُونِ، وَلا مَا انْطَوَتْ عَلَيْهِ مُضْمَراتُ الْقُلُوبِ، أَلا كُلُّ ذلِكَ قَدْ أَحْصاهُ عِلْمُكَ، وَوَسِعَهُ حِلْمُكَ، سُبْحانَكَ وَتَعالَيْتَ عَمّا يَقُولُ الظّالِمُونَ عُلُوّاً كَبِيراً، تُسَبِّحُ لَكَ السَّماواتُ السَّبْعُ، وَالاَْرَضُونَ وَمَنْ فِيهِنَّ، وَإِنْ مِنْ شَيْء إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ، فَلَكَ الْحَمْدُ وَالْمَجْدُ، وَعُلُوُّ الْجَدِّ، يا ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ، وَالْفَضْلِ وَالاِْنْعامِ، وَالاَْيادِي الْجِسامِ، وَأَنْتَ الْجَوادُ الْكَرِيمُ، الرَّؤُوفُ الرَّحِيمُ. اَللّهُمَّ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ، وَعافِنِي فِي بَدَنِي وَدِينِي، وَآمِنْ خَوْفِي، وَأَعْتِقْ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ. اَللّهُمَّ لا تَمْكُرْ بِي، وَلا تَسْتَدْرِجْنِي، وَلا تَخْدَعْنِي، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ».

آنگاه صورت را به سوي آسمان كرد، درحالي كه از ديده هاي مباركش اشك مي ريخت، با صداي بلند عرضه مي داشت: «ياأَسْمَعَ السّامِعِينَ، وَياأَبْصَرَالنّاظِرِينَ، وَياأَسْرَعَ الْحاسِبِينَ، وَيا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد السّادَةِ الْمَيامِينِ، وَأَسْأَ لُكَ اللّهُمَّ حاجَتِيَ الَّتِي إِنْ أَعْطَيْتَنِيها لَمْ يَضُرَّنِي ما مَنَعْتَنِي، وَإِنْ مَنَعْتَنِيها لَمْ يَنْفَعْنِي ما أَعْطَيْتَنِي، أَسْأَ لُكَ فَكاكَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ، لَكَ الْمُلْكُ، وَلَكَ الْحَمْدُ، وَأَنْتَ عَلي كُلِّ شَيء قَدِيرٌ، يارَبِّ يا رَبِّ».

پس مكرّر مي گفت: يا رَبِّ، و كساني كه دور آن حضرت بودند گوش به دعاي آن حضرت فراداده، و

ص: 966

به آمين گفتن اكتفا كرده بودند. و صدايشان همراه حضرت به گريه بلند شد تا آفتاب غُروب كرد، آنگاه روانه به سوي مشعرالحرام شدند. سيّد بن طاووس در اقبال بعد از «يارَبِّ يا رَبِّ يا رَبِّ» نقل كرده، كه حضرت در ادامه عرضه داشت: «إِلهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنايَ فَكَيْفَ لا أَكُونُ فَقِيراً فِي فَقْرِي، إِلهِي أَنَا الْجاهِلُ فِي عِلْمِي فَكَيْفَ لا أَكُونُ جَهُولاً فِي جَهْلِي، إِلهِي إِنَّ اخْتِلافَ تَدْبِيرِكَ، وَسُرْعَةَ طَواءِ مَقادِيرِكَ، مَنَعا عِبادَكَ الْعارِفِينَ بِكَ عَنِ السُّكُونِ إِلي عَطاء، وَالْيَأْسِ مِنْكَ فِي بَلاء. إِلهِي مِنِّي ما يَلِيقُ بِلُؤْمِي، وَمِنْكَ مايَلِيقُ بِكَرَمِكَ. إِلهِي وَصَفْتَ

نَفْسَكَ بِاللُّطْفِ وَالرَّأْفَةِ لِي قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفِي، أَفَتَمْنَعُنِي مِنْهُما بَعْدَ وُجُودِ ضَعْفِي، إِلهِي إِنْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ مِنِّي فَبِفَضْلِكَ، وَلَكَ الْمِنَّةُ عَلَيَّ، وَإِنْ ظَهَرَتِ الْمَساوِيُ مِنِّي فَبِعَدْلِكَ، وَلَكَ الْحُجَّةُ عَلَيَّ. إِلهِي كَيْفَ تَكِلُنِيوَقَدْتَكَفَّلْتَ لِي، وَكَيْفَ أُضامُ وَأَنْتَ النّاصِرُ لِي، أَمْ كَيْفَ أَخِيبُ وَأَنْتَ الْحَفِيُّ بِي، ها أَنَا أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِفَقْرِي إِلَيْكَ، وَكَيْفَ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِما هُوَ مَحالٌ أَنْ يَصِلَ إِلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ أَشْكُوإِلَيْكَ حالِي وَهُوَ لا يَخْفي عَلَيْكَ،أَمْ كَيْفَ أُتَرْجِمُ بِمَقالِي، وَهُوَمِنْكَ بَرَزٌ إِلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ تُخَيِّبُ آمالِي وَهِيَ قَدْ وَفَدَتْ إِلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ لا تُحْسِنُ أَحْوالِيوَبِكَ قامَتْ يا إِلهِي ما أَلْطَفَكَ بِي مَعَ عَظِيمِ جَهْلِي وَما أَرْحَمَكَ بِي مَعَ قَبِيحِ فِعْلِي إِلهِي ما أَقْرَبَكَ مِنِّي وَ قَدْ أَبْعَدَنِي عَنْكَ! وَما أَرْأَفَكَ بِي فَمَاالَّذِي يَحْجُبُنِي عَنْكَ، إِلهِي عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الاْثارِ، وَتَنَقُّلاتِ الاَْطْوارِ، أَنَّ مُرادَكَ مِنِّي أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْء، حَتّي لا أَجْهَلَكَ فِي شَيْء. إِلهِي كُلَّماأَخْرَسَنِي لُؤْمِي أَنْطَقَنِي كَرَمُكَ، وَكُلَّما آيَسَتْنِي أَوْصافِي أَطْمَعَتْنِي مِنَنُكَ. إِلهِي مَنْ كانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِيَ فَكَيْفَ لا تَكُونُ مَساوِيهِ مَساوِيَ، وَمَنْ كانَتْ حَقائِقُهُ دَعاوِيَ، فَكَيْفَ

ص: 967

لاتَكُونُ دَعاوِيهِ دَعاوِيَ، إِلهِي حُكْمُكَ النّافِذُ وَمَشِيَّتُكَ الْقاهِرَةُ لَمْ يَتْرُكا لِذِي مَقال مَقالاً، وَلا لِذِي حال حالاً. إِلهِي كَمْ مِنْ طاعَة بَنَيْتُها، وَحالَة شَيَّدْتُها، هَدَمَ اعْتِمادِي عَلَيْها عَدْلُكَ، بَلْ أَقالَنِي مِنْها فَضْلُكَ. إِلهِي إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنِّي وَإِنْ لَمْ تَدُمِ الطّاعَةُ مِنِّي فِعْلاً جَزْماً فَقَدْ دامَتْ مَحَبَّةً وَعَزْماً. إِلهِي كَيْفَ أَعْزِمُوَأَنْتَ الْقاهِرُ،وَكَيْفَ لاأَعْزِمُوَأَنْتَ الاْمِرُ،إِلهِي تَرَدُّدِي فِي الاْثارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ، فَاجْمَعْنِي عَلَيْكَ بِخِدْمَة تُوصِلُنِي إِلَيْكَ، كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِما هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ، أَيَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ حَتّي يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَلَكَ، مَتي غِبْتَ حَتّي تَحْتاجَ إِلي دَلِيل يَدُلُّ عَلَيْكَ، وَمَتي َعُدْتَ حَتّي تَكُونَ الاْثارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ، عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ عَلَيْها رَقِيباً، وَخَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْد لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيباً.إِلهِي أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَي الاْثارِ،فَأَرْجِعْنِي إِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الاَْنْوارِ، وَهِدايَةِ الاِسْتِبْصارِ، حَتّي أَرْجِعَ إِلَيْكَ مِنْها كَما دَخَلْتُ إِلَيْكَ مِنْها، مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَيْها، وَمَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاِعْتِمادِعَلَيْها، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيءقَدِيرٌ. إِلهِي هذاذُلِّي ظاهِرٌ بَيْنَ يَدَيْكَ، وَهذا حالِي لا يَخْفي عَلَيْكَ، مِنْكَ أَطْلُبُ الْوُصُولَ

إِلَيْكَ، وَبِكَ أَسْتَدِلُّ عَلَيْكَ، فَاهْدِنِي بِنُورِكَ إِلَيْكَ، وَأَقِمْنِي بِصِدْقِ الْعُبُودِيَّةِ بَيْنَ يَدَيْكَ. إِلهِي عَلِّمْنِي مِنْ عِلْمِكَ الْمَخْزُونِ، وَصُنِّي بِسِتْرِكَ الْمَصُونِ. إِلهِي حَقِّقْنِي بِحَقائِقِ أَهْلِ الْقُرْبِ، وَاسْلُكْ بِي مَسْلَكَ أَهْلِ الْجَذْبِ. إِلهِي أَغْنِنِي بِتَدْبِيرِكَ لِي عَنْ تَدْبِيرِي، وَبِاخْتِيارِكَ عَنِ اخْتِيارِي، وَأَوْقِفْنِي عَلي مَراكِزِ اضْطِرارِي. إِلهِي أَخْرِجْنِي مِنْ ذُلِّ نَفْسِي، وَطَهِّرْنِي مِنْ شَكِّي وَشِرْكِي قَبْلَ حُلُولِ رَمْسِي، بِكَ أَنْتَصِرُ فَانْصُرْنِي، وَعَلَيْكَ

أَتَوَكَّلُ فَلا تَكِلْنِي، وَإِيّاكَ أَسْأَلُ فَلا تُخَيِّبْنِي، وَفِي فَضْلِكَ رْغَبُ فَلا تَحْرِمْنِي، وَبِجَنابِكَ أَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنِي، وَبِبابِكَ أَقِفُ فَلا تَطْرُدْنِي. إِلهِي تَقَدَّسَ رِضاكَ أَنْ تَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ، فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّي، إِلهِي أَنْتَ الْغَنِيُّ بِذاتِكَ

ص: 968

أَنْ يَصِلَ إِلَيْكَ النَّفْعُ مِنْكَ، فَكَيْفَ لا تَكُونُ غَنِيّاً عَنِّي، إِلهِي إِنَّ الْقَضآءَ وَالْقَدَرَ يُمَنِّينِي، وَإِنَّ الْهَوي بِوَثائِقِ الشَّهْوَةِ أَسَرَنِي، فَكُنْ أَنْتَ النَّصِيرَ لِي، حَتّي تَنْصُرَنِي وَتُبَصِّرَنِي، وَأَغْنِنِي بِفَضْلِكَ حَتّي أَسْتَغْنِيَ بِكَ عَنْ طَلَبِي، أَنْتَ الَّذِي أَشْرَقْتَ الاَْنْوارَ فِي قُلُوبِ أَوْلِيائِكَ حَتّي عَرَفُوكَ وَوَحَّدُوكَ، وَأَنْتَ الَّذِي أَزَلْتَ الاَْغْيارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبّائِكَ حَتّي لَمْ يُحِبُّوا سِواكَ، وَلَمْ يَلْجَأُوا إِلي غَيْرِكَ، أَنْتَ الْمُونِسُ لَهُمْ حَيْثُ أَوْحَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ، وَأَنْتَ الَّذِي هَدَيْتَهُمْ حَيْثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمُ. يا إِلهِي ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ؟ وَمَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ؟ لَقَدْ خابَ مَنْ رَضِيَ دُونَكَ بَدَلاً، وَلَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغي عَنْكَ مُتَحَوِّلاً، كَيْفَ يُرْجي سِواكَ وَأَنْتَ ماقَطَعْتَ الاِْحْسانَ، وَكَيْفَ يُطْلَبُ مِنْ غَيْرِكَ وَأَنْتَ ما بَدَّلْتَ عادَةَ الاِمْتِنانِ، يا مَنْ أَذاقَ أَحِبّاءَهُ حَلاوَةَ الْمُؤانَسَةِ، فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُتَمَلِّقِينَ، وَيا مَنْ أَلْبَسَ أَوْلِياءَهُ مَلابِسَ هَيْبَتِهِ، فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُسْتَغْفِرِينَ. أَنْتَ الذّاكِرُ قَبْلَ الذّاكِرِينَ، وَأَنْتَ الْبادِي بِالاِْحْسانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعابِدِينَ، وَأَنْتَ الْجَوادُ بِالْعَطاءِ قَبْلَ طَلَبِ الطّالِبِينَ، وَأَنْتَ الْوَهّابُ ثُمَّ لِما وَهَبْتَ لَنا مِنَ الْمُسْتَقْرِضِينَ. إِلهِي اُطْلُبْنِي بِرَحْمَتِكَ حَتّي أَصِلَ إِلَيْكَ، وَاجْذِبْنِي بِمَنِّكَ حَتّي أُقْبِلَ عَلَيْكَ. إِلهِي إِنَّ رَجائِي لا يَنْقَطِعُ عَنْكَ وَإِنْ عَصَيْتُكَ، كَما أَنَّ خَوْفِي لا يُزايِلُنِي وَإِنْ أَطَعْتُكَ، فَقَدْ دَفَعْتَنِي الْعَوالِمُ إِلَيْكَ، وَقَدْ أَوْقَعَنِي عِلْمِي بِكَرَمِكَ عَلَيْكَ. إِلهِي كَيْفَ أَخِيبُ وَأَنْتَ أَمَلِي، أَمْ كَيْفَ أُهانُ وَعَلَيْكَ مُتَّكَلِي، إِلهِي كَيْفَ أَسْتَعِزُّ وَفِي الذِّلَّةِ أَرْكَزْتَنِي، أَمْ كَيْفَ لا أَسْتَعِزُّوَإِلَيْكَ نَسَبْتَنِي، إِلهِي كَيْفَ لا أَفْتَقِرُ وَأَنْتَ الَّذِي فِي الْفُقَرآءِأَقَمْتَنِي، أَمْ كَيْفَ أَفْتَقِرُ وَأَنْتَ الَّذِي بِجُودِكَ أَغْنَيْتَنِي، وَأَنْتَ الَّذِي لا إِلهَ غَيْرُكَ تَعَرَّفْتَ لِكُلِّ شَيْء فَما جَهِلَكَ شَيْءٌ، وَأَنْتَ الَّذِي تَعَرَّفْتَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْء، فَرَأَيْتُكَ ظاهِراً فِي كُلِّ شَيْء، وَأَنْتَ الظّاهِرُ لِكُلِّ شَيْء، يا مَنِ اسْتَوي

ص: 969

بِرَحْمانِيَّتِهِ فَصارَ الْعَرْشُ غَيْباً فِي ذاتِهِ، مَحَقْتَ الاْثارَ بِالاْثارِ، وَمَحَوْتَ الاَْغْيارَ بِمُحِيطاتِ أَفْلاكِ الاَْنْوارِ، يا مَنِ احْتَجَبَ فِي سُرادِقاتِ عَرْشِهِ عَنْ أَنْ تُدْرِكَهُ الاَْبْصارُ، يا مَنْ تَجَلّي بِكَمالِ بَهائِهِ، فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ الاِسْتِواءَ، كَيْفَ تَخْفي وَأَنْتَ الظّاهِرُ، أَمْ كَيْفَ تَغِيبُ وَأَنْتَ الرَّقِيبُ الْحاضِرُ، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِير، وَالْحَمْدُ للهِِ وَحْدَهُ».

دعاي امام سجّاد(ع) در روز عرفه

دعاي امام سجّاد (عليه السلام) در روز عرفه «اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ. اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ بَدِيعَ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ، ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ، رَبَّ الاَْرْبابِ، وَإِلهَ كُلِّ مَأْلُوه، وَخالِقَ كُلِّ مَخْلُوق، وَوارِثَ كُلِّ شَيْء، لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ، وَ لايَعْزُبُ عَنْهُ عِلْمُ شَيْء، وَهُوَ بِكُلِّ شَيْء مُحِيطٌ، وَهُوَ عَلي كُلِّشَيْء رَقِيبٌ، أَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلاَْحَدُ الْمُتَوَحِّدُ، اَلْفَرْدُ الْمُتَفَرِّدُ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلْكَرِيمُ الْمُتَكَرِّمُ، اَلْعَظِيمُ الْمُتَعَظِّمُ، اَلْكَبِيرُ الْمُتَكَبِّرُ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلْعَلِيُّ الْمُتَعالِ، اَلشَّدِيدُ الْمِحالِ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلرَّحْمنُ الرَّحِيمُ، اَلْعَلِيمُ الْحَكِيمُ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلسَّمِيعُ الْبَصِيرُ، اَلْقَدِيمُ الْخَبِيرُ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلْكَرِيمُ الاَْكْرَمُ، اَلدّائِمُ الاَْدْوَمُ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلاَْوَّلُ قَبْلَ كُلِّ أَحَد، وَالاْخِرُ بَعْدَ كُلِّ عَدَد، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اَلدّانِي فِي عُلُوِّهِ، وَالْعالِي فِي دُنُوِّهِ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، ذُوالْبَهاءِ وَالْمَجْدِ، وَالْكِبْرِياءِ وَالْحَمْدِ، وَأَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، الَّذِي أَنْشَأْتَ الاَْشْياءَ مِنْ غَيْرِ سِنْخ، وَصَوَّرْتَ ما صَوَّرْتَ مِنْ غَيْرِ مِثال،وَابْتَدَعْتَ الْمُبْتَدَعاتِ بِلاَ احْتِذاء، أَنْتَ الَّذِي قَدَّرْتَ كُلَّ شَيْء تَقْدِيراً، وَيَسَّرْتَ كُلَّ شَيْء تَيْسِيراً، وَدَبَّرْتَ ما دُونَكَ تَدْبِيراً، أَنْتَ الَّذِي لَمْ يُعِنْكَ عَلي خَلْقِكَ شَرِيكٌ، وَلَمْ يُؤازِرْكَ فِي أَمْرِكَ وَزِيرٌ، وَلَمْ يَكُنْ لَكَ مُشاهِدٌ وَلا نَظِيرٌ، أَنْتَ الَّذِي أَرَدْتَ فَكانَ حَتْماً ما

ص: 970

أَرَدْتَ، وَقَضَيْتَ فَكانَ عَدْلاً ما قَضَيْتَ، وَحَكَمْتَ فَكانَ نِصْفاً ما حَكَمْتَ، أَنْتَ الَّذِي لا يَحْوِيكَ مَكانٌ، وَلَمْ يَقُمْ لِسُلْطانِكَ سُلْطانٌ، وَلَمْ يُعْيِكَ بُرْهانٌ وَلا بَيانٌ، أَنْتَ الَّذِي أَحْصَيْتَ كُلَّ شَيْء عَدَداً، وَجَعَلْتَ لِكُلِّ شَيْء أَمَداً، وَقَدَّرْتَ كُلَّ شَيْء تَقْدِيراً، أَنْتَ الَّذِي قَصُرَتِ الاَْوْهامُ عَنْ ذاتِيَّتِكَ، وَعَجَزَتِ الاَْفْهامُ عَنْ كَيْفِيَّتِكَ، وَلَمْ تُدْرِكِ الاَْبْصارُ مَوْضِعَ أَيْنِيَّتِكَ، أَنْتَ الَّذِي لا تُحَدُّ فَتَكُونَ مَحْدُوداً، وَلَمْ تُمَثَّلْ فَتَكُونَ مَوْجُوداً، وَلَمْ تَلِدْ فَتَكُونَ مَوْلُوداً، أَنْتَ الَّذِي لا ضِدَّ مَعَكَ فَيُعانِدَكَ، وَلا عِدْلَ لَكَ فَيُكاثِرَكَ، وَلانِدَّ لَكَ فَيُعارِضَكَ، أَنْتَ الَّذِي ابْتَدَأَ وَاخْتَرَعَ وَاسْتَحْدَثَ وَابْتَدَعَ، وَأَحْسَنَ صُنْعَ ما صَنَعَ، سُبْحانَكَ ما أَجَلَّ شَأْنَكَ، وَأَسْني فِي الاَْماكِنِ مَكانَكَ، وَأَصْدَعَ بِالْحَقِّ فُرْقانَكَ، سُبْحانَكَ مِنْ لَطِيف ما أَلْطَفَكَ، وَرَءُوف ما أَرْأَفَكَ، وَحَكِيم ما أَعْرَفَكَ، سُبْحانَكَ مِنْ مَلِيك ما أَمْنَعَكَ، وَجَواد ما أَوْسَعَكَ، وَرَفِيع ما أَرْفَعَكَ، ذُو الْبَهاءِ وَالْمَجْدِ، وَالْكِبْرِياءِ وَالْحَمْدِ، سُبْحانَكَ بَسَطْتَ بِالْخَيْراتِ يَدَكَ، وَعُرِفَتِ الْهِدايَةُ مِنْ عِنْدِكَ، فَمَنِ الْتَمَسَكَ لِدِين أَوْ دُنْيا وَجَدَكَ، سُبْحانَكَ خَضَعَ لَكَ مَنْ جَري فِي عِلْمِكَ، وَخَشَعَ لِعَظَمَتِكَ ما دُونَ عَرْشِكَ، وَانْقادَ لِلتَّسْلِيمِ لَكَ كُلُّ خَلْقِكَ، سُبْحانَكَ لا تُحَسُّ وَلا تُجَسُّ وَلا تُمَسُّ، وَلا تُكادُ وَلا تُماطُ وَلا تُنازَعُ، وَلا تُجاري وَلا تُماري وَلا تُخادَعُ وَلا تُماكَرُ، سُبْحانَكَ سَبِيلُكَ جَدَدٌ، وَأَمْرُكَ رَشَدٌ، وَأَنْتَ حَيٌّ صَمَدٌ، سُبْحانَكَ قَوْلُكَ حُكْمٌ، وَقَضاؤُكَ حَتْمٌ، وَإِرادَتُكَ عَزْمٌ، سُبْحانَكَ لا رادَّ لِمَشِيَّتِكَ، وَلا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِكَ، سُبْحانَكَ قاهِرَ الاَْرْبابِ، باهِرَ لاْياتِ، فاطِرَ السَّماواتِ، بارِئَ النَّسَماتِ، لَكَ الْحَمْدُ حَمْداً يَدُومُ بِدَوامِكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ حَمْداً خالِداً نِعْمَتِكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ حَمْداً يُوازِي صُنْعَكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ حَمْداً يَزِيدُ عَلي رِضاكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ حَمْداً مَعَ حَمْدِ كُلِّ حامِد، وَشُكْراً يَقْصُرُ عَنْهُ شُكْرُ كُلِّ شاكِر، حَمْداً لا يَنْبَغِي إِلاّ لَكَ، وَلا يُتَقَرَّبُ بِهِ إِلاّ

ص: 971

إِلَيْكَ، حَمْداً يُسْتَدامُ بِهِ الاَْوَّلُ، وَيُسْتَدْعي بِهِ دَوامُ الاْخِرِ، حَمْداً يَتَضاعَفُ عَلي كُرُورِ الاَْزْمِنَةِ، وَيَتَزايَدُ أَضْعافاً مُتَرادِفَةً، حَمْداً يَعْجِزُ عَنْ إِحْصائِهِ الْحَفَظَةُ، وَيَزِيدُ عَلي ما أَحْصَتْهُ فِي كِتابِكَ الْكَتَبَةُ، حَمْداً يُوازِنُ عَرْشَكَ الْمَجِيدَ، وَيُعادِلُ كُرْسِيَّكَ الرَّفِيعَ،

حَمْداً يَكْمُلُ لَدَيْكَ ثَوابُهُ، وَيَسْتَغْرِقُ كُلَّ جَزاء جَزاؤُهُ، حَمْداً ظاهِرُهُ وَفْقٌ لِباطِنِهِ، وَ باطِنُهُ وَفْقٌ لِصِدْقِ النِّيَّةِ، حَمْداً

لَمْ يَحْمَدْكَ خَلْقٌ مِثْلَهُ، وَلا يَعْرِفُ أَحَدٌ سِواكَ فَضْلَهُ، حَمْداً يُعانُ مَنِ اجْتَهَدَ فِي تَعْدِيدِهِ، وَيُؤَيَّدُ مَنْ أَغْرَقَ نَزْعاً فِي تَوْفِيَتِهِ، حَمْداً يَجْمَعُ ما خَلَقْتَ مِنَ الْحَمْدِ، وَيَنْتَظِمُ ما أَنْتَ خالِقُهُ مِنْ بَعْدُ، حَمْداً لا حَمْدَ أَقْرَبُ إِلي قَوْلِكَ مِنْهُ، وَلا أَحْمَدَ مِمَّنْ يَحْمَدُكَ بِهِ، حَمْداً يُوجِبُ بِكَرَمِكَ الْمَزِيدَ بِوُفُورِهِ، وَتَصِلُهُ بِمَزِيد بَعْدَ مَزِيد طَوْلاً مِنْكَ، حَمْداً يَجِبُ لِكَرَمِ وَجْهِكَ، وَيُقابِلُ عِزَّ جَلالِكَ، رَبِّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد الْمُنْتَجَبِ الْمُصْطَفي الْمُكَرَّمِ الْمُقَرَّبِ أَفْضَلَ صَلَواتِكَ، وَبارِكْ عَلَيْهِ أَتَمَّ بَرَكاتِكَ، وَتَرَحَّمْ عَلَيْهِ أَمْتَعَ رَحَماتِكَ، رَبِّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ صَلاةً زاكِيَةً لا تَكُونُ صَلاةٌ أَزْكي مِنْها، وَصَلِّ عَلَيْهِ صَلاةً نامِيَةً لا تَكُونُ صَلاةٌ أَنْمي مِنْها، وَصَلِّ عَلَيْهِ صَلاةً راضِيَةً لا تَكُونُ صَلاةٌ رِضاهُ، وَصَلِّ عَلَيْهِ صَلاةً تُرْضِيكَ وَتَزِيدُ عَلي رِضاكَ لَهُ، وَصَلِّ عَلَيْهِ صَلاةً لا تَرْضي لَهُ إِلاّ بِها، وَلا تَري غَيْرَهُ لَها أَهْلاً، رَبِّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ صَلاةً تُجاوِزُ رِضْوانَكَ، وَيَتَّصِلُ اتِّصالُها بِبَقائِكَ، وَلا يَنْفَدُ كَما لا تَنْفَدُ كَلِماتُكَ، رَبِّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ صَلاةً تَنْتَظِمُ صَلَواتِ مَلائِكَتِكَ وَأَنْبِيائِكَ وَرُسُلِكَ وَأَهْلِ طاعَتِكَ، وَتَشْتَمِلُ عَلي صَلَواتِ عِبادِكَ مِنْ جِنِّكَ وَإِنْسِكَ وَأَهْلِ إِجابَتِكَ، وَتَجْتَمِعُ عَلي صَلاةِ كُلِّ مَنْ ذَرَأْتَ وَبَرَأْتَ مِنْ أَصْنافِ خَلْقِكَ، رَبِّ صَلِّ عَلَيْهِ وَآلِهِ صَلاةً تُحِيطُ بِكُلِّ صَلاة سالِفَة وَمُسْتَأْنَفَة، وَصَلِّ عَلَيْهِ وَعَلي آلِهِ صَلاةً مَرْضِيَّةً لَكَ وَلِمَنْ دُونَكَ،

ص: 972

وَتُنْشِئُ مَعَ ذلِكَ صَلَوات تُضاعِفُ مَعَها تِلْكَ الصَّلَواتِ عِنْدَها، وَتَزِيدُها عَلي كُرُورِ الاَْيّامِ زِيادَةً فِي

تَضاعِيفَ لا يَعُدُّها غَيْرُكَ، رَبِّ صَلِّ عَلي اَطائِبِ أَهْلِ بَيْتِهِ، اَلَّذِينَ اخْتَرْتَهُمْ لاَِمْرِكَ، وَجَعَلْتَهُمْ خَزَنَةَ عِلْمِكَ، وَحَفَظَةَ دِينِكَ، وَخُلَفاءَكَ فِي أَرْضِكَ، وَحُجَجَكَ عَلي عِبادِكَ، وَطَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَالدَّنَسِ تَطْهِيراً بِإِرادَتِكَ، وَجَعَلْتَهُمُ الْوَسِيلَةَ إِلَيْكَ، وَالْمَسْلَكَ إِلي جَنَّتِكَ، رَبِّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ صَلاةً تُجْزِلُ لَهُمْ بِها مِنْ نِحَلِكَ وَكَرامَتِكَ، وَتُكْمِلُ لَهُمُ الاَْشْياءَ مِنْ عَطاياكَ وَنَوافِلِكَ، وَتُوَفِّرُ عَلَيْهِمُ الْحَظَّ مِنْ عَوائِدِكَ وَفَوائِدِكَ، رَبِّ صَلّ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ صَلاةً لا أَمَدَ فِي أَوَّلِها، وَلا غايَةَ لاَِمَدِها، وَلانِهايَةَ لاِخِرِها، رَبِّ صَلِّ عَلَيْهِم ْزِنَةَ عَرْشِكَ وَما دُونَهُ، وَمِلاَْ سَماواتِكَ وَما فَوْقَهُنَّ، وَعَدَدَ أَرَضِيكَ وَما تَحْتَهُنَّ وَما بَيْنَهُنَّ، صَلاةً تُقَرِّبُهُمْ مِنْكَ زُلْفي، وَتَكُونُ لَكَ وَلَهُمْ رِضيً، وَمُتَّصِلَةً بِنَظائِرِهِنَّ أَبَداً. اَللّهُمَّ إِنَّكَ أَيَّدْتَ دِينَكَ فِي كُلِّ أَوان بِاِمام أَقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبادِكَ، وَمَناراً فِي بِلادِكَ، بَعْدَ أَنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِكَ، جَعَلْتَهُ الذَّرِيعَةَ إِلي رِضْوانِكَ، وَافْتَرَضْتَ طاعَتَهُ، وَحَذَّرْتَ مَعْصِيَتَهُ، وَأَمَرْتَ بِامْتِثالِ أَمْرِهِ وَ الاِْنْتِهاءِ عِنْدَ نَهْيِهِ، وَأَلاّ يَتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ، وَلا يَتَأَخَّرَ عَنْهُ مُتَأَخِّرٌ، فَهُوَعِصْمَةُ اللاَّئِذِينَ، وَكَهْفُ الْمُؤْمِنِينَ، وَعُرْوَةُ الْمُتَمَسِّكِينَ، وَبَهاءُ الْعالَمِينَ. اَللّهُمَّ فَأَوْزِ عْ لِوَلِيِّكَ شُكْرَ ما أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيْهِ، وَأَوْزِعْنا مِثْلَهُ فِيهِ، وَآتِهِ مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً، وَافْتَحْ لَهُ فَتْحاً يَسِيراً، وَأَعِنْهُ بِرُكْنِكَ الاَْعَزِّ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَقَوِّ عَضُدَهُ، وَراعِهِ بِعَيْنِكَ، وَاحْمِهِ بِحِفْظِكَ، وَانْصُرْهُ بِمَلائِكَتِكَ، وَامْدُدْهُ بِجُنْدِكَ الاَْغْلَبِ، وَأَقِمْ بِهِ كِتابَكَ وَحُدُودَكَ وَشَرائِعَكَ وَسُنَنَ رَسُولِكَ صَلَواتُكَ اللّهُمَّ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَحْيِ بِهِ ما أَماتَهُ الظّالِمُونَ مِنْ مَعالِمِ دِينِكَ، وَاجْلُ بِهِ صَداءَ الْجَوْرِ عَنْ طَرِيقَتِكَ، وَأَبِنْ بِهِ الضَّرّاءَ مِنْ سَبِيلِكَ، وَأَزِلْ بِهِ النّاكِبِينَ عَنْ صِراطِكَ، وَامْحَقْ بِهِ بُغاةَ قَصْدِكَ عِوَجاً، وَأَلِنْ جانِبَهُ لاَِوْلِيائِكَ، وَابْسُطْ يَدَهُ عَلي أَعْدائِكَ، وَهَبْ لَنا رَأْفَتَهُ وَرَحْمَتَهُ وَتَعَطُّفَهُ

ص: 973

وَتَحَنُّنَهُ، وَاجْعَلْنا لَهُ سامِعِينَ مُطِيعِينَ، وَفِي

رِضاهُ ساعِينَ، وَإِلي نُصْرَتِهِ وَالْمُدافَعَةِ عَنْهُ مُكْنِفِينَ، وَإِلَيْكَ وَإِلي رَسُولِكَ صَلَواتُكَ اللّهُمَّ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِذلِكَ مُتَقَرِّبِينَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي أَوْلِياءِهِمُ الْمُعْتَرِفِينَ بِمَقامِهِمْ، اَلْمُتَّبِعِينَ مَنْهَجَهُمْ،اَلْمُقْتَفِينَ آثارَهُم، اَلْمُسْتَمْسِكِينَ بِعُرْوَتِهِمْ، اَلْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلايَتِهِم، اَلْمُؤْتَمِّينَ بِإِمامَتِهِم، اَلْمُسَلِّمِينَ لاَِمْرِهِم، اَلْمُجْتَهِدِينَ فِي طاعَتِهِمْ، اَلْمُنْتَظِرِينَ أَيّامَهُم، اَلْمادِّينَ إِلَيْهِمْ أَعْيُنَهُم، اَلصَّلَواتِ الْمُبارَكاتِ الزّاكِياتِ النّامِياتِ الْغادِياتِ الرّائِحاتِ، وَسَلِّمْ عَلَيْهِمْ وَعَلي أَرْواحِهِمْ، وَاجْمَعْ عَلَي التَّقْوي أَمْرَهُمْ،وَأَصْلِحْ لَهُمْ شُؤُونَهُمْ، وَتُبْ عَلَيْهِمْ، إِنَّكَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ، وَخَيْرُالْغافِرِينَ، وَاجْعَلْنا مَعَهُمْ فِي دارِ السَّلامِ، بِرَحْمَتِكَ ياأَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ هذا يَوْمُ عَرَفَةَ، يَوْمٌ شَرَّفْتَهُ وَكَرَّمْتَهُ وَعَظَّمْتَهُ، نَشَرْتَ فِيهِ رَحْمَتَكَ، وَمَنَنْتَ فِيهِ بِعَفْوِكَ، وَأَجْزَلْتَ فِيهِ عَطِيَّتَكَ، وَتَفَضَّلْتَ بِهِ عَلي عِبادِكَ. اَللّهُمَّ وَأَنَا عَبْدُكَ الَّذِي أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ قَبْلَ خَلْقِكَ لَهُ، وَبَعْدَ خَلْقِكَ إِيّاهُ، فَجَعَلْتَهُ مِمَّنْ هَدَيْتَهُ لِدِينِكَ، وَوَفَّقْتَهُ لِحَقِّكَ، وَعَصَمْتَهُ بَحَبْلِكَ، وَأَدْخَلْتَهُ فِي حِزْبِكَ، وَ أَرْشَدْتَهُ لِمُوالاةِ أَوْلِيائِكَ، وَمُعاداةِ أَعْدائِكَ، ثُمَّ أَمَرْتَهُ فَلَمْ يَأْتَمِرْ، وَزَجَرْتَهُ فَلَمْ يَنْزَجِرْ، وَنَهَيْتَهُ عَنْ مَعْصِيَتِكَ، فَخالَفَ أَمْرَكَ إِلي نَهْيِكَ، لا مُعانَدَةً لَكَ وَلاَ اسْتِكْباراً عَلَيْكَ، بَلْ دَعاهُ هَواهُ إِلي ما زَيَّلْتَهُ وَإِلي ما حَذَّرْتَهُ، وَأَعانَهُ عَلي ذلِكَ عَدُوُّكَ وَعَدُوُّهُ، فَأَقْدَمَ عَلَيْهِ عارِفاً بِوَعِيدِكَ، راجِياً لِعَفْوِكَ، واثِقاً بِتَجاوُزِكَ، وَكانَ أَحَقَّ عِبادِكَ مَعَ ما مَنَنْتَ عَلَيْهِ أَلاّ يَفْعَلَ، وَها أَنَاذا بَيْنَ يَدَيْكَ صاغِراً ذَلِيلاً، خاضِعاً خاشِعاً، خائِفاً مُعْتَرِفاً بِعَظِيم مِنَ الذُّنُوبِ تَحَمَّلْتُهُ، وَجَلِيل مِنَ الْخَطايَا اِجْتَرَمْتُهُ، مُسْتَجِيراً بِصَفْحِكَ، لائِذاً بِرَحْمَتِكَ، مُوقِناً أَنَّهُ لا يُجِيرُنِي مِنْكَ مُجِيرٌ، وَلا يَمْنَعُنِي مِنْكَ مانِعٌ، فَعُدْ عَلَيَّ بِما تَعُودُ بِهِ عَلي مَنِ اقْتَرَفَ مِنْ تَغَمُّدِكَ، وَجُدْ عَلَيَّ بما تَجُودُ بِهِ عَلي مَنْ أَلقي بِيَدِهِ إِلَيْكَ مِنْ عَفْوِكَ، وَامْنُنْ عَلَيَّ بِما لاْ يَتَعاظَمُكَ أَنْ تَمُنَّ بِهِ عَلي مَنْ أَمَّلَكَ مِنْ غُفْرانِكَ، وَاجْعَلْ لِي فِي هذَا الْيَوْمِ نَصِيباً أَنالُ بِهِ حَظّاً

ص: 974

مِنْ رِضْوانِكَ، وَلا تَرُدَّنِي صِفْراً مِمّا يَنْقَلِبُ بِهِ الْمُتَعَبِّدُونَ لَكَ مِنْ عِبادِكَ، وَإِنِّي وَإِنْ لَمْ أُقَدِّمْ ما قَدَّمُوهُ مِنَ الصّالِحاتِ فَقَدْ قَدَّمْتُ تَوْحِيدَكَ، وَنَفْيَ الاَْضْدادِ وَالاَْنْدادِ وَالاَْشْباهِ عَنْكَ، وَأَتَيْتُكَ مِن الاَْبْوابِ الَّتِي أَمَرْتَ أَنْ تُؤْتي مِنْها، وَتَقَرَّبْتُ إِلَيْكَ بِما لا يَقْرُبُ بِهِ أَحَدٌ مِنْكَ إِلاّ بِالتَّقَرُّبِ بِهِ، ثُمَّ أَتْبَعْتُ ذلِكَ بِالاِْنابَةِ إِلَيْكَ، وَالتَّذَلُّلِ وَالاِسْتِكانَةِ لَكَ، وَحُسْنَ الظَّنِّ بِكَ، وَالثِّقَةِ بِما عِنْدَكَ، وَشَفَعْتُهُ بِرَجائِكَ الَّذِي قَلَّ ما يَخِيبُ عَلَيْهِ راجِيكَ، وَسَأَلْتُكَ مَسْأَلَةَ الْحَقِيرِ الذَّلِيلِ، اَلْبائِسِ الْفَقِيرِ، اَلْخائِفِ الْمُسْتَجِيرِ، وَمَعَ ذلِكَ خِيفَةً وَتَضَرُّعاً وَتَعَوُّذاً وَتَلَوُّذاً، لامُسْتَطِيلاً بِتَكَبُّرِ الْمُتَكَبِّرِينَ، وَلا مُتَعالِياً بِدالَّةِ الْمُطِيعِينَ، وَلا مُسْتَطِيلاً بِشَفاعَةِ الشّافِعِينَ، وَأَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الاَْقَلِّينَ، وَأَذَلُّ الاَْذَلِّينَ، وَمِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَها، فَيا مَنْ لَمْ يُعاجِلِ الْمُسِيئِينَ، وَلايَنْدَهُ الْمُتْرَفِينَ، وَيا مَنْ يَمُنُّ بِإِقالَةِ الْعاثِرِينَ، وَيَتَفَضَّلُ بِإِنْظارِ الْخاطِئِينَ، أَنَا الْمُسِيءُ الْمُعْتَرِفُ الْخاطِئُ الْعاثِرُ، أَنَا الَّذِي أَقْدَمَ عَلَيْكَ مُجْتَرِئاً، أَنَا الَّذِي عَصاكَ مُتَعَمِّداً، أَنَا الَّذِي اسْتَخْفي مِنْ عِبادِكَ وَبارَزَكَ، أَنَا الَّذِي هابَ عِبادَكَ وَأَمِنَكَ، أَنَا الَّذِي لَمْ يَرْهَبْ سَطْوَتَكَ وَلَمْ يَخَفْ بَأْسَكَ، أَنَا الْجانِي عَلي نَفْسِهِ، أَنَا الْمُرْتَهَنُ بِبَلِيَّتِهِ، أَنَا الْقَلِيلُ الْحَياءِ، أَنَا الطَّوِيلُ الْعِناءِ، بِحَقِّ مَنِ انْتَجَبْتَ مِنْ خَلْقِكَ، وَبِمَنِ اصْطَفَيْتَهُ لِنَفْسِكَ، بِحَقِّ مَنِ اخْتَرْتَ مِنْ بَرِيَّتِكَ، وَمَنِ اجْتَبَيْتَ لِشَأْنِكَ، بِحَقِّ مَنْ وَصَلْتَ طاعَتَهُ بِطاعَتِكَ، وَمَنْ جَعَلْتَ مَعْصِيَتَهُ كَمَعْصِيَتِكَ، بِحَقِّ مَنْ قَرَنْتَ مُوالاتَهُ بِمُوالاتِكَ، وَمَنْ نُطْتَ مُعاداتَهُ بِمُعاداتِكَ، تَغَمَّدْنِي فِي يَوْمِي هذا بِما تَتَغَمَّدُ بِهِ مَنْ جَأَرَ إِلَيْكَ مُتَنَصِّلاً، وَعاذَ بِاسْتِغْفارِكَ تائِباً، وَتَوَلَّنِي بِما تَتَوَلّي بِهِ أَهْلَ طاعَتِكَ، وَالزُّلْفي لَدَيْكَ، وَالْمَكانَةِ مِنْكَ، وَتَوَحَّدْنِي بِما تَتَوَحَّدُ بِهِ مَنْ وَفي بِعَهْدِكَ، وَأَتْعَبَ نَفْسَهُ فِي ذاتِكَ، وَأَجْهَدَها فِي مَرْضاتِكَ، وَلاتُؤاخِذْنِي بِتَفْرِيطِي فِي جَنْبِكَ، وَتَعَدِّي طَوْرِي فِي حُدُودِكَ، وَمُجاوَزَةِ أَحْكامِكَ، وَلا تَسْتَدْرِجْنِي بِإِمْلائِكَ لِي اسْتِدْراجَ مَنْ مَنَعَنِي خَيْرَ

ص: 975

ما عِنْدَهُ، وَلَمْ يَشْرَكْكَ فِي حُلُولِ نِعْمَتِهِ بِي، وَنَبِّهْنِي مِنْ رَقْدَةِ الْغافِلِينَ، وَسِنَةِ الْمُسْرِفِينَ، وَنَعْسَةِ الْمَخْذُولِينَ، وَخُذْ بِقَلْبِي إِلي مَا اسْتَعْمَلْتَ بِهِ الْقانِتِينَ، وَاسْتَعْبَدْتَ بِهِ الْمُتَعَبِّدِينَ، وَاسْتَنْقَذْتَ بِهِ الْمُتَهاوِنِينَ، وَأَعِذْنِي مِمّا يُباعِدُنِي عَنْكَ، وَيَحُولُ بَيْنِي وَبَيْنَ حَظِّي مِنْكَ، وَ يَصُدُّنِي عَمّا أُحاوِلُ لَدَيْكَ، وَسَهِّلْ لِي مَسْلَكَ الْخَيْراتِ إِلَيْكَ، وَالْمُسابَقَةَ إِلَيْها مِنْ حَيْثُ أَمَرْتَ، وَالْمُشاحَّةَ فِيها عَلي ما أَرَدْتَ، وَلا تَمْحَقْنِي فِيمَنْ تَمْحَقُ مِنَ الْمُسْتَخِفِّينَ بِما أَوْعَدْتَ، وَلا تُهْلِكْنِي مَعَ مَنْ تُهْلِكُ مِنَ الْمُتَعَرِّضِينَ لِمَقْتِكَ، وَلا تُتَبِّرْنِي فِيمَنْ تُتَبِّرُ مِنَ الْمُنْحَرِفِينَ عَنْ سُبُلِكَ، وَنَجِّنِي مِنْ غَمَراتِ الْفِتْنَةِ، وَخَلِّصْنِي مِنْ لَهَواتِ الْبَلْوي، وَأَجِرْنِي مِنْ أَخْذِ الاِْمْلاءِ،وَحُلْ بَيْنِي وَبَيْنَ عَدُوّ يُضِلُّنِي، وَهَويً يُوبِقُنِي، وَمَنْقَصَة تَرْهَقُنِي، وَلا تُعْرِضْ عَنِّي إِعْراضَ مَنْ لا تَرْضي عَنْهُ بَعْدَ غَضَبِكَ، وَلا تُؤْيِسْنِي مِنَ الاَْمَلِ فِيكَ فَيَغْلِبَ عَلَيَّ الْقُنُوطُ مِنْ رَحْمَتِكَ، وَلا تَمْتَحِنِّي بِما لا طاقَةَ لِي بِهِ فَتَبْهَظَنِي مِمّا تُحَمِّلُنِيهِ مِنْ فَضْلِ مَحَبَّتِكَ، وَلا تُرْسِلْنِي مِنْ يَدِكَ إِرْسالَ مَنْ لا خَيْرَ فِيهِ، وَلا حاجَةَ بِكَ إِلَيْهِ، وَلا إِنابَةَ لَهُ، وَ لاتَرْمِ بِي رَمْيَ مَنْ سَقَطَ مِنْ عَيْنِ رِعايَتِكَ، وَمَنِ اشْتَمَلَ عَلَيْهِ الْخِزْيُ مِنْ عِنْدِكَ، بَلْ خُذْ بِيَدِي مِنْ سَقْطَةِ الْمُتَرَدِّينَ، وَوَهْلَةِ الْمُتَعَسِّفِينَ، وَزَلَّةِ الْمَغْرُورِينَ، وَوَرْطَةِ الْهالِكِينَ، وَ عافِنِي مِمَّا ابْتَلَيْتَ بِهِ طَبَقاتِ عَبِيدِكَ وَ إِمائِكَ، وَبَلِّغْنِي مَبالِغَ مَنْ عُنِيتَ بِهِ، وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ وَرَضِيتَ عَنْهُ، فَأَعَشْتَهُ حَمِيداً، وَتَوَفَّيْتَهُ سَعِيداً، وَطَوِّقْنِي طَوْقَ الاِْقْلاعِ عَمّا يُحْبِطُ الْحَسَناتِ، وَيَذْهَبُ بِالْبَرَكاتِ، وَأَشْعِرْ قَلْبِيَ الاِْزْدِجارَ عَنْ قَبائِحِ السَّيِّئاتِ، وَفَواضِحِ الْحَوْباتِ، وَلا تَشْغَلْنِي بِما لا أُدْرِكُهُ إِلاّ بِكَ عَمّا لا يُرْضِيكَ عَنِّي غَيْرُهُ، وَأَنْزِعْ مِنْ قَلْبِي حُبَّ دُنْيا دَنِيَّة تَنْهي عَمّا عِنْدَكَ، وَتَصُدُّ عَنِ ابْتِغاءِ الْوَسِيلَةِ إِلَيْكَ، وَتُذْهِلُ عَنِ التَّقَرُّبِ مِنْكَ، وَزَيِّنْ لِيَ التَّفَرُّدَ بِمُناجاتِكَ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ، وَهَبْ لِي عِصْمَةً

ص: 976

تُدْنِينِي مِنْ خَشْيَتِكَ، وَتَقْطَعُنِي عَنْ رُكُوبِ مَحارِمِكَ، وَتَفُكَّنِي مِنْ أَسْرِ الْعَظائِمِ، وَهَبْ لِيَ التَّطْهِيرَ مِنْ دَنَسِ الْعِصْيانِ، وَأَذْهِبْ عَنِّي دَرَنَ الْخَطايا، وَسَرْبِلْنِي بِسِرْبالِ عافِيَتِكَ، وَرَدِّنِي رِداءَ مُعافاتِكَ، وَجَلِّلْنِي سَوابِغَ نَعْمائِكَ، وَظاهِرْ لَدَيَّ فَضْلَكَ وَطَوْلَكَ، وَأَيِّدْنِي بِتَوْفِيقِكَ وَتَسْدِيدِكَ، وَأَعِنِّي عَلي صالِحِ النِّيَّةِ، وَمَرْضِيِّ الْقَوْلِ، وَمُسْتَحْسَنِ الْعَمَلِ، وَلا تَكِلْنِي إِلي حَوْلِي وَقُوَّتِي دُونَ حَوْلِكَ وَقُوَّتِكَ، وَلا تُخْزِنِي يَوْمَ تَبْعَثُنِي لِلِقائِكَ، وَلا تَفْضَحْنِي بَيْنَ يَدَيْ أَوْلِيائِكَ، وَلا تُنْسِنِي ذِكْرَكَ، وَلا تُذْهِبْ عَنِّي شُكْرَكَ، بَلْ أَلْزِمْنِيهِ فِي أَحْوالِ السَّهْوِ عِنْدَ غَفَلاتِ الْجاهِلِينَ لاِلائِكَ، وَأَوْزِعْنِي أَنْ أُثْنِيَ بِما أَوْلَيْتَنِيهِ، وَأَعْتَرِفَ بِما أَسْدَيْتَهُ إِلَيَّ، وَاجْعَلْ رَغْبَتِي إِلَيْكَ فَوْقَ رَغْبَةِ الرّاغِبِينَ، وَحَمْدِي إِيّاكَ فَوْقَ حَمْدِ الْحامِدِينَ، وَلا تَخْذُلْنِي عِنْدَ فاقَتِي إِلَيْكَ، وَلا تُهْلِكْنِي بِما أَسْدَيْتُهُ إِلَيْكَ، وَلا تَجْبَهْنِي بِما جَبَهْتَ بِهِ الْمُعانِدِينَ لَكَ، فَإِنِّي لَكَ مُسَلِّمٌ، أَعْلَمُ أَنَّ الْحُجَّةَ لَكَ، وَأَنَّكَ أَوْلي بِالْفَضْلِ، وَأَعْوَدُ بِالاِْحْسانِ، وَأَهْلُ التَّقْوي وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ، وَأَنَّكَ بِأَنْ تَعْفُوَ أَوْلي مِنْكَ بِأَنْ تُعاقِبَ، وَأَنَّكَ بِأَنْ تَسْتُرَ أَقْرَبُ مِنْكَ إِلي أَنْ تَشْهَرَ، فَأَحْيِنِي حَياةً طَيِّبَةً تَنْتَظِمُ بِما أُرِيدُ، وَتَبْلُغُ ما أُحِبُّ مِنْ حَيْثُ لا آتِي ما تَكْرَهُ، وَلا أَرْتَكِبُ ما نَهَيْتَ عَنْهُ، وَأَمِتْنِي

مِيْتَةَ مَنْ يَسْعي نُورُهُ بَيْنَ يَدَيْهِ وَعَنْ يَمِينِهِ، وَذَلِّلْنِي بَيْنَ يَدَيْكَ، وَأَعِزَّنِي عِنْدَ خَلْقِكَ، وَضَعْنِي إِذا خَلَوْتُ بِكَ، وَارْفَعْنِي بَيْنَ عِبادِكَ، وَأَغْنِنِي عَمَّنْ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي، وَزِدْنِي إِلَيْكَ فاقَةً وَفَقْراً، وَأَعِذْنِي مِنْ شَماتَةِ الاَْعْداءِ، وَمِنْ حُلُولِ الْبَلاءِ، وَمِنَ الذُّلِّ وَالْعَناءِ، تَغَمَّدْنِي فِيمَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنِّي بِما يَتَغَمَّدُ بِهِ الْقادِرُ عَلَي الْبَطْشِ لَوْلا حِلْمُهُ، وَالاْخِذُ عَلَي الْجَرِيرَةِ لَوْلا أَناتُهُ، وَإِذا أَرَدْتَ بِقَوْم فِتْنَةً أَوْ سُوءاً فَنَجِّنِي مِنْها لِواذاً بِكَ، وِإِذْ لَمْ تُقِمْنِي مَقامَ فَضِيحَة فِي دُنْياكَ فَلا تُقِمْنِي مِثْلَهُ فِي آخِرَتِكَ، وَاشْفَعْ لِي أَوائِلَ مِنَنِكَ بِأَواخِرِها، وَقَدِيمَ فَوائِدِكَ

ص: 977

بَحَوادِثِها، وَلا تَمْدُدْ لِي

مَدّاً يَقْسُو مَعَهُ قَلْبِي، وَلا تَقْرَعْنِي قارِعَةً يَذْهَبُ لَها بَهائِي، وَ لاتَسُمْنِي خَسِيسَةً يَصْغُرُ لَها قَدْرِي، وَلا نَقِيصَةً يُجْهَلُ مِنْ أَجْلِها مَكانِي، وَلا تَرُعْنِي رَوْعَةً أُبْلِسُ بِها، وَلا خِيفَةً أُوجِسُ دُونَها، اِجْعَلْ هَيْبَتِي فِي وَعِيدِكَ، وَحَذَرِي مِنْ إِعْذارِكَ وَإِنْذارِكَ، وَرَهْبَتِي عِنْدَ تِلاوَةِ آياتِكَ، وَاعْمُرْ لَيْلِي بِإِيقاظِي فِيهِ لِعِبادَتِكَ، وَتَفَرُّدِي بِالتَّهَجُّدِ لَكَ، وَتَجَرُّدِي بِسُكُونِي إِلَيْكَ، وَإِنْزالِ حَوائِجِي بِكَ، وَمُنازَلَتِي إِيّاكَ فِي فَكاكِ رَقَبَتِي مِنْ نارِكَ، وَإِجارَتِي مِمّا فِيهِ أَهْلُها مِنْ عَذابِكَ، وَلا تَذَرْنِي فِي طُغْيانِي عامِهاً، وَلا فِي غَمْرَتِي سَاهِياً حَتّي حِين، وَلا تَجْعَلْنِي عِظَةً لِمَنِ اتَّعَظَ، وَلا نَكالاً لِمَنِ اعْتَبَرَ، وَلا فِتْنَةً لِمَنْ نَظَرَ، وَلا تَمْكُرْ بِي فِيمَنْ تَمْكُرُ بِهِ، وَلا تَسْتَبْدِلْ بِي غَيْرِي، وَلا تُغَيِّرْ لِي اِسْماً، وَ لا تُبَدِّلْ لِي جِسْماً، وَلا تَتَّخِذْنِي هُزُواً لِخَلْقِكَ، وَلا سُخْرِيّاً لَكَ وَلا تَبَعاً إِلاّ لِمَرْضاتِكَ، وَلا مُمْتَهَناً إِلاّ بِالاِنْتِقامِ لَكَ، وَأَوْجِدْنِي بَرْدَ عَفْوِكَ وَحَلاوَةَ رَحْمَتِكَ، وَرَوْحِكَوَرَيْحانِكَوَجَنَّةِ نَعِيمِكَ، وَأَذِقْنِي طَعْمَ الْفَراغِ لِما تُحِبُّ بِسَعَة مِنْ سَعَتِكَ، وَالاِجْتِهادِ فِيما يُزْلِفُ لَدَيْكَ وَعِنْدَكَ، وَ أَتْحِفْنِي بِتُحْفَة مِنْ تُحَفاتِكَ، وَاجْعَلْ تِجارَتِي رابِحَةً، وَكَرَّتِي غَيْرَ خاسِرَة، وَأَخِفْنِي مَقامَكَ، وَشَوِّقْنِي لِقاءَكَ، وَتُبْ عَلَيَّ تَوْبَةً نَصُوحاً، لا تُبْقِ مَعَها ذُنُوباً صَغِيرَةً وَلا كَبِيرَةً، وَلا تَذَرْ مَعَها عَلانِيَةً وَلا سَرِيرَةً، وَانْزِعِ الْغِلَّ مِنْ صَدْرِي لِلْمُؤْمِنِينَ، وَاعْطِفْ بِقَلْبِي عَلَي الْخاشِعِينَ، وَكُنْ لِي كَما تَكُونُ لِلصّالِحِينَ، وَحَلِّنِي حِلْيَةَ الْمُتَّقِينَ، وَاجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْق فِي الْغابِرِينَ، وَذِكْراًنامِياً فِي الاْخِرِينَ، وَوافِ بِي عَرْصَةَ الاَْوَّلِينَ، وَتَمِّمْ سُبُوغَ نِعْمَتِكَ عَلَيَّ، وَظاهِرْ كَراماتِها لَدَيَّ، إِمْلاَْ مِنْ فَوائِدِكَ يَدِي، وَسُقْ كَرائِمَ مَواهِبِكَ إِلَيَّ، وَجاوِرْ بِيَ الاَْطْيَبِينَ مِنْ أَوْلِيائِكَ فِي الْجِنانِ الَّتِي زَيَّنْتَها لاَِصْفِيائِكَ، وَجَلِّلْنِي شَرائِفَ نِحَلِكَ فِي الْمَقاماتِ الْمُعَدَّةِ لاَِحِبّائِكَ، وَاجْعَلْ لِي عِنْدَكَ مَقِيلاً آوِي إِلَيْهِ مُطْمَئِنّاً، وَمَثابَةً

ص: 978

أَتَبَوَّأُها وَأَقَرُّ عَيْناً، وَلا تُقايِسْنِي بِعَظِيماتِ الْجَرائِرِ، وَلا تُهْلِكْنِي يَوْمَ تُبْلَي السَّرائِرُ، وَأَزِلْ عَنِّي كُلَّ شَكّ وَشُبْهَة، وَاجْعَلْ لِي فِي الْحَقِّ طَرِيقاً مِنْ كُلِّ رَحْمَة، وَأَجْزِلْ لِي قِسَمَ الْمَواهِبِ مِنْ نَوالِكَ، وَوَفِّرْ عَلَيَّ حُظُوظَ الاِْحْسانِ مِنْ إِفْضالِكَ، وَاجْعَلْ قَلْبِي واثِقاً بِما عِنْدَكَ، وَهَمِّي مُسْتَفْرَغاً لِما هُوَلَكَ، وَاسْتَعْمِلْنِي بِما تَسْتَعْمِلُ بِهِ خالِصَتَكَ، وَ أَشْرِبْ قَلْبِي عِنْدَ ذُهُولِ الْعُقُولِ طاعَتَكَ، وَاجْمَعْ لِيَ الْغِني وَالْعَفافَ وَالدَّعَةَ وَالْمُعافاةَ وَالصِّحَّةَ وَالسَّعَةَ وَالطُّمَأْنِينَةَ وَالْعافِيَةَ، وَلا تُحْبِطْ حَسَناتِي بِما يَشُوبُها مِنْ مَعْصِيَتِكَ، وَلا خَلَواتِي بِما يَعْرِضُ لِي مِنْ نَزَغاتِ فِتْنَتِكَ، وَصُنْ وَجْهِي عَنِ الطَّلَبِ إِلي أَحَد مِنَ الْعالَمِينَ، وَذُبَّنِي عَنِ الْتِماسِ ما عِنْدَ الْفاسِقِينَ، وَ لا تَجْعَلْنِي لِلظّالِمِينَ ظَهِيراً، وَلا لَهُمْ عَلي مَحْوِ كِتابِكَ يَداً وَنَصِيراً، وَحُطْنِي مِنْ حَيْثُ لا أَعْلَمُ حِياطَةً تَقِينِي بِها، وَافْتَحْ لِي أَبْوابَ تَوْبَتِكَ وَرَحْمَتِكَ وَرَأْفَتِكَ وَرِزْقِكَ الْواسِعِ، إِنِّي إِلَيْكَ مِنَ الرّاغِبِينَ، وَأَتْمِمْ لِي إِنْعامَكَ إِنَّكَ خَيْرُ الْمُنْعِمِينَ، وَاجْعَلْ باقِيَ عُمُرِي فِي الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ ابْتِغاءَ وَجْهِكَ يا رَبَّ الْعالَمِينَ، وَصَلَّي اللهُ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطّاهِرِينَ، وَالسَّلامُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ أَبَدَ الاْبِدِينَ».

زيارت امام حسين (عليه السلام) در روز عرفه

از جمله مستحبات اين روز شريف، زيارت حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) مي باشد و زيارتي كه براي آن حضرت دراين روز نقل شده است، اختصاص به كساني دارد كه در سرزمين مقدّس كربلا توفيق زيارت آن حضرت را پيدا مي كنند، علاقمندان به زيارت آن حضرت از راه دور، مي توانند همان زيارت وارث يا جامعه را كه در فصل نخست اين كتاب آمده است در اين روز بخوانند.

برخي از مستحبّات وقوف به مشعرالحرام

مستحبّ است حاجي با دلي آرام از عرفات به سوي مشعرالحرام حركت كرده و در حال استغفار باشد، امام صادق (عليه السلام) فرمود: در راه رفتن نه تند

ص: 979

رود و نه آهسته،بلكه به طور معمول حركت كند و كسي را آزار ندهد، و مستحبّ است نماز را تا مزدلفه به تأخير اندازد، اگر چه ثلث شب نيز بگذرد، و هر دو نماز را با يك اذان و دو اقامه جمع كند، و نوافل مغرب را بعد از نماز عشا بجا آورد، و درصورتي كه از رسيدن به مزدلفه پيش از نصف شب مانعي رسيد، بايد نماز مغرب وعشا را به تأخير نياندازد، و در ميان راه بخواند.

ومستحبّ است كه در وسط وادي ازطرف راست نزول نمايد، واگر حاجي صروره باشد (سال اوّل حجّ او باشد)، مستحبّ است كه در مشعرالحرام قدم بگذارد، و آن شب را هر مقدار كه ممكن باشد به عبادت واطاعت الهي بسر برد، واين دعا را بخواند:«اَللّهُمَّ هذِهِ جَمْعٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْمَعَ لِي فِيها جَوامِعَ الْخَيْرِ. اَللّهُمَّ لا تُؤْيِسْنِي مِنَ الْخَيْرِ الَّذِي سَأَلْتُكَ أَنْ تَجْمَعَهُ لِي فِي قَلْبِي، وَأَطْلُبُ إِلَيْكَ أَنْ تُعَرِّفَنِي ماعَرَّفْتَ أَوْلِياءَكَ فِي مَنْزِلِي هذا، وَأَنْ تَقِيَنِي جَوامِعَ الشَّرِّ».

امام صادق (عليه السلام) فرمود: مستحبّ است بعد از نماز صبح در حال طهارت حمد و ثناي الهي را بجا آورد، و به هر مقدار كه بتواند از نعمتها وتفضّلات حضرت حق ذكر كند، و بر محمّد وآل محمّد صلوات بفرستد، آنگاه دعا نمايد، واين دعا را نيز بخواند:

«اَللّهُمَّ رَبَّ الْمَشْعَرِالْحَرامِ، فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، وَأَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ، وَ ادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، اَللّهُمَّ أَنْتَ خَيْرُ مَطْلُوب إِلَيْهِ، وَخَيْرُ مَدْعُوّ وَخَيْرُ مَسْؤُول، وَلِكُلِّ وافِد جائِزَةٌ، فَاجْعَلْ جائِزَتِي فِي مَوْطِنِي هذا أَنْ تُقِيلَنِي عَثْرَتِي، وَتَقْبَلَ مَعْذِرَتِي، وَأَنْ تَجاوَزَ عَنْ خَطِيئَتِي، ثُمَّ

ص: 980

اجْعَلِ التَّقْوي مِنَ الدُّنْيا زادِي».

مستحبّ است سنگ ريزه هايي را كه در منا رمي خواهد نمود از مزدلفه بردارد، كه مجموع آنها هفتاد دانه است. ومستحبّ است وقتي از مزدلفه به سوي منا حركت كرد وبه وادي محسّر رسيد، به مقدار صد قدم هَرْوَلَه كند و بگويد:

«اَللّهُمَّ سَلِّمْ لِي عَهْدِي، وَاقْبَلْ تَوْبَتِي، وَأَجِبْ دَعْوَتِي، وَاخْلُفْنِي فِيمَنْ تَرَكْتُ بَعْدِي».

مستحبّات رمي جمرات

در رمي جمرات چند چيز مستحبّ است:

1. طهارت.

2. امام صادق (عليه السلام) فرمود: هنگامي كه سنگ ها را در دست

گرفته وآماده رمي است، اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ هذِهِ حَصَياتِي، فَأَحْصِهِنَّ لِي، وَارْفَعْهُنَّ فِي عَمَلِي».

3. با هر سنگي كه مي اندازد تكبير بگويد.

4. باهر سنگي كه مي اندازد اين دعا را بخواند:

«اَللهُ أَكْبَرُ. اَللّهُمَّ ادْحَرْ عَنِّي الشَّيْطانَ. اَللّهُمَّ تَصْدِيقاً بِكِتابِكَ وَعَلي سُنَّةِ نَبِيِّكَ. اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي حَجّاً مَبْرُوراً، وَعَمَلاً مَقْبُولاً، وَسَعْياً مَشْكُوراً، وَذَنْباً مَغْفُوراً».

5. در جمره عقبه ميان او و جمره، ده تا پانزده ذراع فاصله باشد، و در جَمَره اُولي و وُسطي كنار جمره بايستد.

6. جمره عقبه را رو به جمره وپشت به قبله رمي نمايد، وجمره اُولي ووُسطي را رو به قبله رمي نمايد.

7. سنگ ريزه را بر انگشت ابهام گذارده، وبا ناخنِ انگشت شهادت بيندازد.

8. پس از برگشت به جاي خود در منا، اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ بِكَ وَثِقْتُ، وَعَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، فَنِعْمَ الرَّبُّ، وَنِعْمَ الْمَوْلي وَنِعْمَ النَّصِيرُ».

آداب قرباني

مستحبّات قرباني چند چيز است:

1. درصورت تمكّن، قرباني شتر باشد. اگر نبود گاو، واگر گاو هم نبود گوسفند باشد.

2. قرباني بسيار فربه و چاق باشد.

3. درصورت شتر يا گاو بودن از

ص: 981

جنس ماده باشد. ودرصورت گوسفند يا بز بودن از جنس نر باشد.

4. اگر قرباني شتر است ايستاده او را نحر كنند. و از سر دست ها تا زانوي او را ببندند. و شخص از جانب راست او بايستد. كارد يا نيزه و يا خنجر به گودال گردن او فرو بَرَد.

امام صادق (عليه السلام) فرمود: قرباني را رو به قبله قرار داده، وهنگام ذبح يا نحر اين دعا را بخواند:

«وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَالاَْرْضَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ، اِنَّ صَلاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيايَ وَمَماتي لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، لا شَرِيكَ لَهُ، وَبِذلِكَ اُمِرْتُ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ، اَللّهُمَّ مِنْكَ وَلَكَ بِسْمِ اللهِ وَاللهُ أَكْبَرُ، اَللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنِّي».

مستحبّات حلق وتقصير

مستحبّ است رو به قبله نام خدا را بر زبان جاري كرده، و از جانب راست پيش سر را ابتدا كند، و اين دعا را بخواند:«اَللّهُمَّ أَعْطِنِيْ بِكُلِّ شَعْرَة نُوراً يَوْمَ الْقِيامَةِ، وَحَسَنات مُضاعَفات، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ».

ونيز مستحبّ است موي سر خود را در منا در خيمه خود دفن نمايد، و بهتر اين است كه بعد از حلق از اطراف ريش و شارب خود گرفته، و هم چنين ناخن ها را بگيرد.

مستحبّات منا

1. مستحبّ است حاجي ايّام تشريق يعني يازدهم، دوازدهم وسيزدهم را در منا بماند، و اين ماندن در منا

بهتر است از اينكه به مكه رفته، و طواف مستحبّي انجام

دهد.

2. مستحبّ است حاجي در منا بعد از پانزده نماز واجب ودر غير منا بعد از ده نماز كه اوّل آن نماز ظهر روز عيد است، اين تكبيرات را بخواند:

«اَللهُ أَكْبَرُ اَللهُ أَكْبَرُ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَاللهُ أَكْبَرُ،

ص: 982

اَللهُ أَكْبَر وَلِلّهِ الْحَمْدُ، اَللهُ أَكْبرُ عَلي ما هَدانا، اَللهُ أَكْبَرُ عَلي ما رَزَقَنا مِنْ بَهِيمَةِ الاَْنْعامِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلي ما أَبْلانا».

مستحبّات مسجد خَيفْ

1. مستحبّ است حاجي نمازهاي شبانه روزي خود را چه واجب وچه مستحب در مسجد خَيفْ بخواند، و بهترين محلّ جايگاه نماز نبيّ اكرم (صلي الله عليه وآله) مي باشد كه از مناره تا سي ذراع از طرف قبله واز سمت راست وچپ و پشت سر قرار دارد.

2. صد مرتبه سُبْحانَ الله گفتن.

3. صدمرتبه لا إِلهَ إِلاَّ الله گفتن.

4. صد مرتبه اَلْحَمْدُ للهِ گفتن.

5. خواندن شش ركعت نماز در جايگاه اصلي مسجد، و بهتر است اين نماز را هنگام مراجعت به مكّه روز سيزدهم انجام دهد.

مستحبّات برگشت به مكّه معظّمه

1. غسل جهت ورود به شهر مكه معظّمه ومسجد الحرام.

2. وارد شدن به مسجد الحرام ازباب السّلام.

3. از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه اگر روز عيد قربان به زيارت خانه خدا مشرّف شدي بر در مسجد بايست، واين دعا را بخوان:

«اَللّهُمَّ اَعِنِّي عَلي نُسُكِكَ، وَسَلِّمْنِي لَهُ وَسَلِّمْهُ لِي، أَسْأَلُكَ مَسْأَلَةَ الْعَلِيلِ الذَّلِيلِ الْمُعْتَرِفُ بِذَنْبِهِ، أَنْ تَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي، وَأَنْ تَرْجِعَنِي بِحاجَتِي. اَللّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ، وَالْبَلَدُ بَلَدُكَ، وَالْبَيْتُ بَيْتُكَ، جِئْتُ اَطْلُبُ رَحْمَتَكَ، وَاَؤُمُّ طاعَتَكَ، مُتَّبِعاً لاَِمْرِكَ، راضِياً بِقَدَرِكَ، أَسْأَلُكَ مَسْأَلَةَ الْمُضْطَرِّ إِلَيْكَ، اَلْمُطِيعِ لاَِمْرِكَ، اَلْمُشْفِقِ مِنْ عَذابِكَ، اَلْخائِفِ لِعُقُوبَتِكَ، أَنْ تُبَلِّغَنِي عَفْوَكَ، وَتُجِيرَنِي مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِكَ».

مستحبّات واعمال مكّه مكرّمه

1. نمازهاي واجب را در مسجد الحرام بجا آورد.

2. ذكر خدا را بسيار بگويد، وحالت تذكّر وتنبّه را در خود حفظ نمايد.

3. قرآن را ختم نمايد، تا نميرد مگر اينكه جاي خود را در بهشت ديده، وحضرت رسول اكرم (صلي الله

ص: 983

عليه وآله) را ببيند.

4. بسيار به كعبه معظّمه نگاه كند، كه موجب آمرزش گناهان مي شود.

5. به هر اندازه كه بتواند براي خود وپدر و مادر و خويشاوندان طواف مستحبّي انجام دهد، واگر بتواند به تعداد ايّام سال طواف نمايد ثواب بسيار دارد.

6. از آب زمزم بنوشد.

7. طواف وداع انجام دهد.

طواف وداع

بدان كه براي كسي كه مي خواهد ازمكه بيرون رود، مستحبّ است طواف وداع نمايد، ودر هر دور حجرالأسود و ركن يماني را درصورت امكان استلام كند، و چون به مستجار كه نام ديگر آن ملتزم است و نزديك ركن يماني است رسد مستحبّاتي را كه قبلاً براي آن مكان ذكر شد بجا آورد، وآنچه خواهد دعا كند. بعد حجرالأسود را استلام نموده، وشكم خود را به خانه كعبه بچسباند، يك دست را بر حَجَر ودست ديگر را به طرف در گذاشته، وحمد وثناي الهي نمايد، وصلوات بر پيغمبر وآل او بفرستد، واين دعا را بخواند:«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ، وَنَبِيِّكَ وَأَمِينِكَ، وَحَبِيبِكَ وَنَجِيِّكَ، وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ. اَللّهُمَّ كَما بَلَّغَ رِسالاتِكَ، وَجاهَدَ فِي سَبِيلِكَ، وَصَدَعَ بِأَمْرِكَ، وَأُوذِيَ فِي جَنْبِكَ حَتّي أَتاهُ الْيَقِينُ. اَللّهُمَّ اقْلِبْنِي مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجاباً لِي، بِأَفْضَلِ ما يَرْجِعُ بِهِ أَحَدٌ مِنْ وَفْدِكَ مِنَ الْمَغْفِرَةِ وَالْبَرَكَةِ وَالرِّضْوانِ وَالْعافِيَةِ، (مِمّا يَسَعُنِي أَنْ أَطْلُبَ أَنْ تُعْطِيَنِي مِثْلَ الَّذِي أَعْطَيْتَهُ أَفْضَلَ مَنْ عَبَدَكَ، وَتَزِيدُنِي عَلَيْهِ) اَللّهُمَّ إِنْ أَمَتَّنِي فَاغْفِرْ لِي وَإِنْ أَحْيَيْتَنِي فَارْزُقْنِيهِ مِنْ قابِل. اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ بَيْتِكَ. اَللّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ وَابْنُ أَمَتِكَ، حَمَلْتَنِي عَلي دابَّتِكَ، وَسَيَّرْتَنِي فِي بِلادِكَ، حَتّي أَدْخَلْتَنِي حَرَمَكَ وَأَمْنَكَ، وَقَدْ كانَ فِي حُسْنِ ظَنِّي بِكَ أَنْ تَغْفِرَلِي ذُنُوبِي، فَإِنْ كُنْتَ

ص: 984

قَدْ غَفَرْتَ لِي ذُنُوبِي فَازْدَدْ عَنِّي رِضيً، وَقَرِّبْنِي إِلَيْكَ زُلْفي، وَلاتُباعِدْنِي، وَإِنْ كُنْتَ لَمْ تَغْفِرْلِي فَمِنَ الاْنَ فَاغْفِرْ لِي قَبْلَ أَنْ تَنْأي عَنْ بَيْتِكَ دارِي، وَهذا أَوانُ انْصِرافِي، إِنْ كُنْتَ أَذِنْتَ لِي غَيْرَ راغِب عَنْكَ وَلا عَنْ بَيْتِكَ، وَلا مُسْتَبْدِل بِكَ وَلا بِهِ. اَللّهُمَّ احْفَظْنِي مِنْ بَيْنِ يَدَيَّ وَمِنْ خَلْفِي وَعَنْ يَمِينِي وَعَنْ شِمالِي، حَتّي تُبَلِّغَنِي أَهْلِي، وَاكْفِنِي مَؤُونَةَ عِبادِكَ وَ عِيالِي، فَإِنَّكَ وَلِيُّ ذلِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَمِنِّي».

پس مقداري از آب زمزم بياشامد، واين دُعا را بخواند:

«آئِبُونَ تائِبُونَ عابِدُونَ لِرَبِّنا حامِدُونَ،إِلي رَبِّنا راغِبُونَ، إِلي اللهِ راجِعُونَ إِنْ شاءَ اللهُ».

بخش دوّم: زيارت مزارهاي متبرّكه مكّه مكرّمه

توضيحي كوتاه درباره مزارهاي مكّه مكرّمه

يكي از اعمال مفيد وسازنده كه با تأكيدات فراوان مورد توجّه وتوصيه ائمّه اطهار وپيشوايان دين قرار گرفته، ياد گذشتگان وزيارت قبور آنان مي باشد.

براين اساس محلّ مراقدي كه در مكّه مشخص است و حجّاج محترم مي توانند با حضور در كنار قبور آن بزرگواران يا از دور درك فيض نمايند، يادآوري مي گردد:

1. قبرستان ابوطالب
اشاره

قبرستان ابوطالب كه به آن حُجُون وجنّة المُعلّي نيز گفته مي شود پس از بقيع اشرف مقابر است، و رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) مكرّر به آنجا رفتوآمد داشته اند.

و در آنجا حضرت عبدمناف جدّ اعلاي پيامبر، حضرت عبدالمطّلب جدّ پيامبر، حضرت ابو طالب عموي پيامبر، حضرت خديجه همسر پيامبر، وعدّه اي از علماي بزرگ وجمع بسياري از مؤمنين، مدفون مي باشند.

وبنابر قولي مدفن والده مكرّمه حضرت نبيّ اَكرم «آمنه بنت وهب» نيز در اين قبرستان قرار دارد. گر چه مشهور اين است كه قبر آن جناب در أَبْواء بين مكّه و مدينه است.

زيارت عبد مناف (عليه السلام) جدّ اعلاي پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّيِّدُ النَّبِيلُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْغُصْنُ الْمُثْمِرُ مِنْ شَجَرَةِ

ص: 985

إِبْراهِيمَ الْخَلِيلِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدَّ خَيْرِ الْوَري، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الاَْنْبِياءِ الاَْصْفِياءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الاَْوْصِياءِ الاَْوْلِياءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْحَرَمِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ مَقامِ إِبْراهِيمَ،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ بَيْتِ اللهِ الْعَظِيمِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي آبائِكَ الطّاهِرِينَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت عبدالمطّلب جدّ پيغمبر خدا (صلي الله عليه وآله)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْبَطْحاءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ ناداهُ هاتِفُ الْغَيْبِ بِأَكْرَمِ نِداء، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ إِبْراهِيمَ الْخَلِيلِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ الذَّبِيحِ إِسْماعِيلَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَهْلَكَ اللهُ بِدُعائِهِ أَصْحابَ الْفِيلِ، وَجَعَلَ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيل، وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ، تَرْمِيهِمْ بِحِجارَة مِنْ سِجِّيل، فَجَعَلَهُمْ كَعَصْف مَأْكُول، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ تَضَرَّعَ فِي حاجاتِهِ إِلَي اللهِ، وَتَوَسَّلَ فِي دُعائِهِ بِنُورِ رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنِ اسْتَجابَ اللهُ دُعاءَهُ،وَنُودِيَ فِي الْكَعْبَةِ، وَبُشِّرَ بِالاِْجابَةِ فِي دُعائِهِ، وَأَسْجَدَ اللهُ الْفِيلَ إِكْراماً وَإِعْظاماً لَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَنْبَعَ اللهُ لَهُ الْماءَ حَتّي شَرِبَ وَارْتَوي فِي الاَْرْضِ الْقَفْراءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الذَّبِيحِ وَأَبَا الذَّبِيحِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ساقِيَ الْحَجِيجِ وَحافِرَ زَمْزَمَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ جَعَلَ اللهُ مِنْ نَسْلِهِ سَيِّدَ الْمُرْسَلِينَ وَخَيْرَ أَهْلِ السَّماواتِ وَالاَْرَضِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ طافَ حَوْلَ الْكَعْبَةِ وَجَعَلَهُ سَبْعَةَ أَشْواط، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ رَأي فِي

الْمَنامِ سِلْسِلَةَ النُّورِ وَعَلِمَ أَنَّهُ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا شَيْبَةَ الْحَمْدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي آبائِكَ وَأَجْدادِكَ وَأَبْنائِكَ جَمِيعاً وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت حضرت ابوطالب عموي گرامي پيامبر (صلي الله عليه وآله) و پدر بزرگوار اميرمؤمنان (عليه السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْبَطْحاءِ وَابْنَ رَئِيسِها، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ الْكَعْبَةِ بَعْدَ تَأْسِيسِها، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا كافِلَ الرَّسُولِ وَناصِرَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَمَّ الْمُصْطَفي وَأَبَا الْمُرْتَضي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَيْضَةَ الْبَلَدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الذّابُّ عَنِ الدِّينِ، وَالْباذِلُ نَفْسَهُ فِي نُصْرَةِ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي

ص: 986

وَلَدِكَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت حضرت خديجه، همسر گرامي پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ الْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أَوَّلَ الْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ أَنْفَقَتْ مالَها فِي نُصْرَةِ سَيِّدِ الاَْنْبِياءِ، وَنَصَرَتْهُ مَااسْتَطاعَتْ وَدافَعَتْ عَنْهُ الاَْعْداءَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ سَلَّمَ عَلَيْها جَبْرَئِيلُ، وَبلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ اللهِ الْجَلِيلِ، فَهَنِيئاً لَكِ بِما أَوْلاكِ اللهُ مِنْ فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَيْكِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت حضرت قاسم فرزند رسول اكرم (صلي الله عليه وآله)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَنا يا قاسِمَ بْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الْمُصْطَفي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي مَنْ حَوْلِكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ، رَضِيَ اللهُ تَعالي عَنْكُمْ وَأَرْضاكُمْ أَحْسَنَ الرِّضا، وَجَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَكُمْ وَمَسْكَنَكُمْ وَمَأْويكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

2. مزار شهداي فخّ
مزار شهداي فخّ

در اين مكان كه نزديك مسجد تنعيم است حدود صد نفر از فرزندان حضرت زهرا(عليها السلام) به دستور خليفه عبّاسي «موسي الهادي» به شهادت رسيده، و به خاك سپرده شده اند با همان زيارت كه امام زادگان زيارت مي شوند، آنان زيارت مي گردند:

«اَلسَّلامُ عَلي جَدِّكُمُ الْمُصْطَفي، اَلسَّلامُ عَلي أَبِيكُمُ الْمُرْتَضَي الرِّضا، اَلسَّلامُ عَلَي السَّيِّدَيْنِ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ،

اَلسَّلامُ عَلي خَدِيجَةَ اُمِّ الْمُؤْمِنِينَ اُمِّ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلي فاطِمَةَ أُمِّ الاَْئِمَّةِ الطّاهِرِينَ، اَلسَّلامُ عَلَي النُّفُوسِ الْفاخِرَةِ، بُحُورِالْعُلُومِ الزّاخِرَةِ، شُفَعائِي فِي الاْخِرَةِ، وَأَوْلِيائِي عِنْدَ عَوْدِ الرُّوحِ إِلَي الْعِظامِ النَّخِرَةِ، أَئِمَّةِ الْخَلْقِ وَوُلاةِ الْحَقِّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّها الاَْشْخاصُ الشَّرِيفَةُ الطّاهِرَةُ الْكَرِيمَةُ، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَمُصْطَفاهُ، وَأَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّهُ وَمُجْتَباهُ، وَأَنَّ الاِْمامَةَ فِي وُلْدِهِ إِلي يَوْمِ الدِّينِ، نَعْلَمُ ذلِكَ عِلْمَ الْيَقِينِ، وَنَحْنُ لِذلِكَ مُعْتَقِدُونَ، وَفِي نَصْرِهِمْ مُجْتَهِدُونَ».

3. حِجر اسماعيل: در داخل مسجد الحرام كنار خانه كعبه حدّ فاصل ركن شمالي وركن غربي، خانه حضرت اسماعيل بوده است كه در آن قبر مبارك حضرت اسماعيل ومادرش هاجر وقبور جمع زيادي از پيامبران (عليهم السلام) قرار دارد. واز برخي روايات استفاده مي شود كه اطراف خانه كعبه قبور انبياي الهي فراوان است، كه در اين مكان زيارت مي شوند.
اشاره

ومستحبّ است اِحرام حجّ تمتُّع در حِجر

ص: 987

اسماعيل زير ناودان رحمت انجام گيرد، و آن جا مكان دعا واستغفار وطلب رحمت وحاجت مي باشد.

زيارت حضرت اسماعيل وهاجر (عليهم ا السلام) در حِجر اسماعيل

«اَلسَّلامُ عَلي سَيِّدِنا إِسْماعِيلَ ذَبِيحِ اللهِ ابْنِ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ الله اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نَبِيَّ اللهِ وَابْنَ نَبِيِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفِيَّ اللهِ وَابْنَ صَفِيِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَنْبَعَ اللهُ لَهُ بِئْرَ زَمْزَم حِينَ أَسْكَنَهُ أَبُوهُ بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِ اللهِ الْمُحَرَّمِ، وَاسْتَجابَ اللهُ فِيهِ دَعْوَةَ أَبِيهِ إِبْراهِيمَ حِينَ قَالَ: " رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعلَّهُمْ يَشْكُرُونَ "، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ سَلَّمَ نَفْسَهُ لِلذَّبْحِ طاعَةً لاَِمْرِاللهِ تَعالي إِذْ قالَ لَهُ اَبُوهُ: " إِنِّي أَري فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ماذا تَري قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرِينَ "، فَدَفَعَ اللهُ عَنْهُ الذِّبْحَ وَفَداهُ بِذِبْح عَظِيم،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَعانَ أَباهُ عَلي بِناءِ الْكَعْبَةِ كَما قالَ اللهُ تَعالي: " وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ "، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ مَدَحَهُ اللهُ تَعالي فِي كِتابِهِ بِقَوْلِهِ: " وَاذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَكانَ رَسُولاً نَبِيّاً وَكانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَكانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً "، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ جَعَلَ اللهُ مِنْ ذُرّيَّتِهِ مُحَمَّداً سَيِّدَ الْمُرْسَلِينَ وَخاتَمَ النَّبِيِّينَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي أَبِيكَ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ اللهِ، وَعَلي أَخِيكَ اِسْحقَ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي جَمِيعِ أَنْبِياءِ اللهِ الْمَدْفُونِينَ بِهذِهِ الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ الْمُعَظَّمَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلي أُمِّكَ الطّاهِرَةِ الصّابِرَةِ هاجَرَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، حَشَرَنَا اللهُ فِي زُمْرَتِكُمْ

ص: 988

تَحْتَ لِواءِ مُحَمَّد صلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ

زِيارَتِكُمْ، وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

پس دو ركعت نماز زيارت بخوان، و ثوابش را به آن حضرت اهدا كن.

زيارت ساير انبياي عظام (عليهم السلام) در حجر اسماعيل

به نيّت زيارت ارواح طيّبه هريك از انبياي عظام الهي سلام الله عليهم اجمعين يا به نيّت زيارت تمامي آنان مي خواني زيارتي را كه مرحوم كُليني در كتاب شريف كافي، ومرحوم شيخ طوسي در تهذيب، وابن قولويه در كامل الزّيارات آورده اند. اين زيارت كه اوّل آن «اَلسَّلامُ عَلي أَوْلِياءِ اللهِ وَأَصْفِيائِهِ...» مي باشد، ودر فصل اوّل اين كتاب به عنوان زيارت جامعه اوّل قرار داده شده، در زيارت همه مرقدهاي متبرّكه جايز است، و پس از پايان آن بسيار بر محمَّد و آل محمَّد صلوات مي فرستي، وبراي خود ومؤمنين ومؤمنات به هر نحو كه بخواهي دعا مي كني.

بخش سوّم: اماكن متبركه مكّه مكرّمه

اماكن متبركه مكّه مكرّمه

مركز جهاني اهل بيت عليه السلام

حدود حرم:

اطراف مكّه معظّمه، محدوده اي به عنوان حرم در نظر گرفته شده است، وحرم از هر جانب مكّه عبارت از آن حدّي است كه نمي شود بدون احرام از آن حدّ گذشت، وخداوند متعال آن حدّ را محلّ امن براي انسان و حيوان و گياهان قرار داده است. محدوده حرم از اين قرار مي باشد:

1. از جانب شمال مسجد تنعيم است، كه در راه مدينه و حدود شش كيلومتر تا مسجدالحرام فاصله دارد.

2. از جانب جنوب محلّ اِضائَةُ لِبْن است، كه سر راه يمن وفاصله آن تا مسجدالحرام حدود دوازده كيلومتر مي باشد.

3. از جانب شرق جعرانه است كه سر راه طائف قرار گرفته، ورسول اكرم (صلي الله عليه وآله)

ص: 989

از اين حدّ براي عمره مُحرم شدند.

4 از جانب غرب منطقه حُدَيبيّه (شُمَيسي) مي باشد، كه در كنار راه سابق جدّه، و محل بيعت رضوان است.

حرم در فقه داراي احكامي است كه حجّاج و واردين به اين سرزمين بايد بدان توجّه نمايند، ودر كتب فقهيه و مناسك ذكر شده است.

برخي از مساجد شهر مكّه

در شهر مكّه علاوه بر مسجد الحرام مساجد تاريخي زيادي وجود دارد، كه از آن جمله است:

1. مسجد جِنّ، كه نزديك بازار معروف به ابوسفيان است، و محلّ نزول سوره مباركه جنّ بر پيامبر عظيم الشّأن مي باشد، و سزاوار است در آن دو ركعت نماز تحيّت خوانده شود.

2. مسجد الرّايه، كه بعد از فتح مكّه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) دستور دادند آنجا پرچم پيروزي را به پا داشتند، وبه اين مناسبت آن جا مسجدي ساخته اند به نام مسجد الرّايه.

مسجد الحرام وخصوصيات كعبه

مسجد الحرام مسجدي است بسيار با عظمت كه در فضيلت و شرافت بي نظير مي باشد، يك نماز در آن برابري مي كند با صد هزار نماز در مساجد ديگر، پس بايستي وقت را غنيمت شمرده واز فضيلت هاي معنوي مسجدالحرام حدّاكثر بهره را بُرد.

كعبه در وسط مسجد الحرام قرار دارد با بنايي ساده ومكعب شكل، به ارتفاع حدود 15 متر.

وچون كعبه را مي بيني بگو:«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي عَظَّمَكِ وَشَرَّفَكِ وَجَعَلَكِ مَثابَةً لِلنّاسِ وَأَمْناً مُبارَكاً وَهُديً لِلْعالَمِينَ».

اركان كعبه

ركن شرقي: كه حجر الأسود در آن منصوب است.

ركن عراقي يا شمالي، بعد از در كعبه قرار دارد.

ركن غربي: در طواف از حِجر اسماعيل كه مي گذري به آن مي رسي.

ركن جنوبي: كه به نام ركن

ص: 990

يماني معروف است، بعد از ركن غربي ومحاذي ركن شرقي است، امام صادق (عليه السلام) فرمود:

ركن يماني در ورود ما به بهشت مي باشد.(مجمع البيان، ج1، ص478، ركن يماني در ورود ما به بهشت مي باشد 1)

حَجَر الأسود: سنگ سياه رنگ بيضي شكلي است كه در ركن شرقي كعبه قرار دارد، و به دست حضرت اِبراهيم (عليه السلام) نصب گرديده است. ارتفاع آن از سطح زمين يك متر ونيم مي باشد.

مُلْتَزَم: نزديك ركن يماني مقابل در كعبه مي باشد و آنجا جاي دعا و استغفار است. ومستحبّ است انسان خود را به آنجا چسبانده، واين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُكَ، وَالْعَبْدُ عَبْدُكَ، وَهذا مَقامُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ النّارِ...».

واز خدا طلب آمرزش نمايد.

مُسْتَجار: همان ملتزم است و آن مكاني است كه گناهكاران بدان جا پناه مي برند.

ناودان رحمت: بالاي كعبه در طرف حِجر اسماعيل قرار گرفته، وآنجا محلّ نزول رحمت وجاي تضرّع واستغفار است.

حَطِيم: محلّي است كه بين درب كعبه وحجر الأسود قرار دارد، وحطيم ناميده اند چون در اين جا مردم تلاش مي كنند تا استلام حجر نموده وبه يكديگر فشار مي آورند.

وبرخي گفته اند حطيم نام ديوار منحني نيم دايره اي است كه حِجر اسماعيل را محصور نموده، وما بين دو زاويه شمالي وغربي خانه كعبه به ارتفاع 31/1 متر وعرض 52/1 متر از بالا و 44/1 متر از پايين قرار دارد، وفاصله نهايي ديوار حِجر اسماعيل (حطيم) تا ديوار خانه از قسمت وسط حدود ده متر است.

حِجر اسماعيل:

بنايي است به شكل نيم دايره با ديواري به ارتفاع يك متر و 30 سانتيمتر كه در

ص: 991

جانب شمالي كعبه قرار دارد، و قبر حضرت اسماعيل و هاجر، مادر آن حضرت در آن جا مي باشد، وبنابر بعض روايات قبور جمعي از انبيا (عليهم السلام) هم در آن جا است.

مقام ابراهيم:

محلي است در نزديك كعبه، به فاصله حدود 13 متر، داراي گنبدي كوچك كه با شيشه احاطه شده، و در آن سنگي قرار دارد، كه گفته مي شود حضرت ابراهيم خليل عليه السّلام بر آن ايستاده، ومردم را به حجّ خدا دعوت كرده است، واثر پاهاي مباركش در آن پيدا مي باشد، حجاج محترم نماز طواف خود را پشت اين مقام بجاي مي آورند.

زمزم

نام چاه آبي است كه خداوند به لطف خود در زير پاي حضرت اسماعيل جاري ساخت، و در طول تاريخ و پيش آمد حوادث، بارها مرمَّت ولايروبي گرديده، وفعلاً آب آن نيز مورد استفاده حُجّاج بيت الله الحرام قرار مي گيرد، و آب آن مورد توجّه خاصّ نبيّ اكرم (صلي الله عليه وآله) بوده است، و در طول تاريخ اسلام مؤمنين بدان تبرّك مي جسته اند. آب زمزم، مبارك و موجب شفاست.

رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در مدينه آب زمزم را درخواست مي فرمودند. ودر روايت وارد شده: وقتي از آب زمزم نوشيدي، بگو:

«اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماًنافِعاً وَرِزْقاًواسِعاً وَشِفاءاًمِنْ كُلِّ داء وَسُقْم».

نوشيدن آب زمزم بعد از نماز طواف مستحب است.

صفا و مروه

صفا در سمت جنوب شرقي ومروه در سمت شمال شرقي كعبه قرار دارند.

منظره صفا ومروه بسيار زيبا و باشكوه مي باشد، ومستحب است مردها قريب هفتاد متر از سعي را به طور «هَرْوَلَه» حركت كنند، كه حدود آن با رنگ وچراغ سبز مشخّص گرديده

ص: 992

است.

شِعب ابي طالب

شعب ابي طالب در شمال شرقي مسجدالحرام و در نزديكي صفا ومروه واقع شده، و محلّ ولادت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و فاطمه زهرا(عليها السلام) است. خاندان بني هاشم و عبدالمطلب در همين مكان زندگي مي كرده اند و پس از بعثت توسط مشركان حدود سه سال محاصره اقتصادي شدند. طبق نقل مورّخين عده اي از سران قريش در دار الندوه گرد آمدند و عهدنامه اي تنظيم و پيمان بستند كه نسبت به فرزندان عبدالمطلب سختگيري وآنها را تحريم اقتصادي وتحت اذيت و آزار قرار دهند، سرانجام بعد از گذشت سه سال از اين پيمان پنج نفر از مشركين پشيمان شده وعهد نامه را پاره كردند.

محلّ ولادت پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله)

در نزديكي صفا و مروه مي داني است كه در آنجا كتابخانه اي به نام «مكتبة مكّة المكرّمه» واقع شده، در اين بقعه نور عالم تاب نبيّ اكرم (صلي الله عليه وآله) بر جهانيان تابيد، ودر همين محل مدّتي در كنار مادرش آمنه زندگي نمود. حجّاج محترم اين دعا را در اين مكان مقدّس مي خوانند:

«اَللّهُمَّ بِجاهِ نَبِيِّكَ الْمُصْطَفي، وَرَسُولِكَ الْمُرْتَضي، وَأَمِينِكَ عَلي وَحْيِ السَّماءِ، طَهِّرْ قُلُوبَنا مِنْ كُلِّ وَصْف يُباعِدُنا عَنْ مُشاهَدَتِكَ وَمَحَبَّتِكَ، وَأَمِتْنَا عَلي مُوالاةِ أَوْلِيائِكَ، وَمُعاداةِ أَعْدائِكَ، وَالشَّوْقِ إِلي لِقائِكَ، يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَوْدَعْتُ فِي هذَا الْمَحَلِّ الشَّرِيفِ مِنْ يَوْمِنا هذا إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ خالِصاً مُخْلِصاً، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ».

غار حِرا

جبل النور، اسم كوهي است در داخل شهر مكه، و در

آن غاري مي باشد به نام غارِ حِرا كه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) قبل از بعثت در آن به تفكّر و عبادت

ص: 993

خداوند مي پرداخت، و در هر فرصتي به سوي آن مي شتافت، تا اينكه در 27 رجب، جبرئيل بر آن حضرت نازل شد، وبا آوردن آيات سوره علق " اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ " آن حضرت به نبوّت مبعوث شد. مناسب است اگر موفّق به ديدن غار حرا شدي، با خواندن دو ركعت نماز وخواندن زيارت آن حضرت از راه دور ياد زحمات طاقت فرساي رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) را گرامي داري.

كوه ثَوْر

كوهي است كه در پايين شهر مكّه، تقريباً در دو فرسخي مسجدالحرام واقع شده، در آن كوه غاري است كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در وقت مهاجرت به جانب مدينه در آن پنهان شدند، و اين كوه را جبل الثّور ناميده اند،از آن جهت كه ثور بن عبد مناف زماني در آن نزول كرده است.

مرحوم شيخ انصاري (رحمه الله) در مناسك اين دعا را براي كوه ثور نقل كرده، كه به قصد رجاء مي خواني:

«اَللّهُمَّ بِجاهِ مُحَمَّد وَأَمِينِهِ وَصِدِّيقِهِ يَسِّرْ اُمُورَنا، وَاشْرَحْ صُدُورَنا، وَنَوِّرْ قُلُوبَنا، وَاخْتِمْ بِالْخَيْرِ اُمُورَنا،اَللّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ

سِرِّي وَعَلانِيَتِي فَاقْبَلْ مَعْذِرَتِي، وَتَعْلَمُ حاجَتِي وَتَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي ذُنُوبِي، فَإِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ أَنْتَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَوْدَعْتُ فِي هذَا الْمَحَلِّ الشَّرِيفِ مِنْ يَوْمِنا هذا إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ خالِصاً مُخْلِصاً، أَنِّي أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ».

عَرَفات

سرزمين عرفات بيابان وسيع وهمواري است كه در شمال مكّه در مسافت حدود 21 كيلومتري واقع شده است، واز حدّ حرم خارج است.

عرفات سرزميني است كه آدم و حوّا (عليهم ا السلام) بعد از جدايي طولاني، در اين سرزمين به

ص: 994

يكديگر رسيدند، ونسبت به هم آشنا وعارف گرديدند.

عرفات سرزميني است كه آدم در اين سرزمين اعتراف به گناه خويش كرده است.

عرفات سرزميني است كه دعا در آن مستجاب است، كوه عرفات را «جبل الرّحمه» مي گويند، وامام حسين (عليه السلام) دعاي معروف عرفه را در كنار همين كوه خواندند.

وقوف در عرفات از اركان حج مي باشد، و مستحبّات و دعاهاي مربوط به آن قبلاً گذشت.

مُزدَلفه (مشعرالحرام)

از انتهاي مأزَمَين در سمت عرفات تا وادي مُحَسِّر در سمت مِني، مُزدلفه يا مَشعرالحرام ناميده شده است، در سال هاي اخير حدود مشعرالحرام علامت گذاري شده. وقوف به مشعر در شب دهم ذي حجّه بين الطّلوعين از اركان حج مي باشد، مستحبّات و ادعيه مربوط به مشعر قبلاً بيان شد.

مِنا

منا، سرزميني است ميان وادي مُحَسِّر و جمره عقبه كه جزو حرم مي باشد، و در فاصله كمي در جانب شرقي بين مكّه و مشعرالحرام قرار دارد. از جمره عقبه كه حدّ نهايي مكّه است تا وادي محسّر در طرف مُزدلفه، منا است، وطول آن حدود «3600 متر» مي باشد.

يكي از جهاتي كه اين جا را منا گفته اند آن است كه جبرئيل امين در اين حصار به حضرت ابراهيم گفت از خدا تمنّا و درخواست كن.

مسجد خَيفْ

از مساجد بسيار باعظمت است و در منا قرار دارد.

رمي جمرات، قرباني، حلق يا تقصير وبيتوته شب يازدهم ودوازدهم، ودر بعض موارد شب سيزدهم ذي حجه از اعمالي است كه بايد در منا انجام شود. اعمال مستحبّ منا ومسجد خَيفْ قبلاً گذشت.

بخش چهارم: اماكن مقدّسه بين راه مكّه ومدينه

اماكن مقدّسه بين راه مكّه ومدينه

پايان بخش اين قسمت يادي از اماكن ومَشاهد مقدّسه اي است كه در مسير راه

ص: 995

مكّه ومدينه وجود دارد، مانند:

قبر عبدالله بن عبّاس در وادي طائف، قبر ميمونه همسر رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) در سَرَف واقع در دو فرسخي مكه، قبر حوّا در جدّه، وآمنه در اَبواء، مسجد غدير خم در نزديكي جُحفه با فاصله سه ميل يا دو ميل از جُحفه، و قبور شهدا بدر در بدر، ومدفن عبدالله بن الحارث بن عبدالمطلب كه در مراجعه از جنگ بدر در اثر زخم هاي زيادي شهيد شد، و در «رَوحاء» 17 كيلومتري مدينه به خاك سپرده شد.

مناسب است در خاتمه كتاب درباره برخي از آنها بطور خلاصه مطالبي را يادآور شويم:

مسجد غدير خم:

غدير خم در سه ميلي جُحفه و به روايت ديگر در دو ميلي آن واقع شده است.

مرحوم شيخ صدوق در «فقيه» از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه نماز در مسجد غدير خم مستحبّ است.

اَبواء

اَبواء، نام قريه اي است در سيزده ميلي ميقات جُحفه، كه مادر رسول خدا جناب آمنه بنت وهب پس از زيارت قبر همسرش عبدالله در مدينه، ومراجعت به سوي مكه در آن قريه مريض شد واز دنيا رفت، و در آن محل به خاك سپرده شد.

زيارت آمنه بنت وهب مادر گرامي حضرت رسول (صلي الله عليه وآله)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الطّاهِرَةُ الْمُطَهَّرَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ خَصَّهَا اللهُ بِأَعْلَي الشَّرَفِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ سَطَعَ مِنْ جَبِينِها نُورُ سَيِّدِ الاَْنْبِياءِ، فَأَضاءَتْ بِهِ الاَْرْضُ وَالسَّماءُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ نَزَلَتْ لاَِجْلِهَا الْمَلائِكَةُ، وَضُرِبَتْ لَها حُجُبُ الْجَنَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ نَزَلَتْ لِخِدْمَتِهَا الْحُورُ الْعِينُ، وَسَقَيْنَها مِنْ شَرابِ الْجَنَّةِ، وَبَشَّرْنَها بِوِلادَةِ خَيْرِ الاَْنْبِياءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ حَبِيبِ اللهِ، فَهَنِيئاً لَكِ بِما آتَاكِ اللهُ مِنْ

ص: 996

فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَيْكِ وَعَلي رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

بَدر

در رمضان سال دوّم هجري، جنگ بدر كبري در آنجا به وقوع پيوست كه در جريان آن چهارده تن از اصحاب

آن حضرت به شهادت رسيدند، در زيارت آن شهدا مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي أَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّها الشُّهَداءُ الْمُؤْمِنُونَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَهْلَ بَيْتِ الاِْيمانِ وَالتَّوْحِيدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ دِينِ اللهِ وَأَنْصارَ رَسُولِهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ، أَشْهَدُ أَنَّ اللهَ قَدِ اخْتارَكُمْ لِدِينِهِ وَاصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَنَصَرْتُمْ لِدِينِ اللهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ، وَجُدْتُمْ بِأَنْفُسِكُمْ دُونَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمْ قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فَجَزاكُمُ اللهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَأَهْلِهِ أَفْضَلَ الْجَزاءِ، وَعَرَّفَنا فِي مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَمَوْضِعِ إِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحِينَ، وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ حِزْبُ اللهِ، وَأَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللهَ، وَأَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ الْفائِزِينَ، اَلَّذِينَ هُمْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ، فَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أَجْمَعِينَ، وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ».

ربذه

«ربذه» در فاصله حدود 200 كيلومتري شمال شرقي مدينه در كوه هاي حجاز غربي، بر خط طولي 41-18 و خط عرضي 24-40 قراردارد. نزديك ترين راه براي رسيدن به آن، از راه قصيم به مدينه است كه حدود70كيلومترازمدينه فاصله دارد.(ميقات حج، ش48، ربذه كجاست؟ سيد علي قاضي عسكر)جناب ابوذر غفاري و جمعي از صحابه در آن جا مدفون مي باشند.ومستحبّ است ابوذر را به اين عبارات زيارت كنيد:

ص: 997

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبا ذَرِّ الْغِفارِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ،

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ قالَ فِي حَقِّهِ رَسُولُ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ: ما أَقَلَّتِ الْغَبْراءُ وَلا أَظَلَّتِ الْخَضْراءُ عَلي ذِي لَهْجَة أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَرّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ نَطَقَ بِالْحَقِّ، وَلَمْ يَخَفْ فِي اللهِ لَوْمَةَ لائِم، وَلا ظُلْمَ ظالِم، أَتَيْتُكَ زائِراً شاكِراً لِبَلائِكَ فِي الاِْسْلامِ، فَأَسْأَلُ اللهَ الَّذِي خَصَّكَ بِصِدْقِ اللَّهْجَةِ وَالْخُشُونَةِ في ذاتِ اللهِ وَمُتابَعَةِ الْخَيِّرِينَ الْفاضِلِينَ أَنْ يُحْيِيَنِي حَياتَكَ، وَيُمِيتَنِي مَماتَكَ، وَيَحْشُرَنِي مَحْشَرَكَ، عَلي إِنْكارِ ما أَنْكَرْتَ، وَمُنابَذَةِ مَنْ نابَذْتَ، جَمَعَ اللهُ بَيْنَنا وَبَيْنَكَ وَبَيْنَ رَسُولِهِ وَآلِهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ فِي مُسْتَقَرِّ رَحْمَتِهِ، وَالسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

اعمال و ادعيه مدينه منوره

آداب سفر

آداب و ادعيه سفر

مركز تحقيقات حج

آداب و ادعيه سفر بسيار است، و ما در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1 وصيّت: مستحب است انسان قبل از شروع به سفر وصيّت كند، خصوصاً نسبت به حقوق واجبه و اداي دُيون. در روايات اهل بيت (عليهم السلام) نيز درباره وصيّت كردن به ويژه براي كسي كه قصد سفر دارد، تأكيد زيادي شده است.

2 آگاه نمودن برادران ديني وآشنايان: از پيغمبراكرم (صلي الله عليه وآله) روايت شده كه فرمودند: از حقوق مسلمان بر برادر ديني خود، يكي اين است كه هرگاه خواست سفر كند آنان را مطّلع سازد، و او بر برادران ايماني حق دارد كه پس از مراجعت به ديدارش بيايند.

3 دعاي سفر: مجلسي در تحفة الزائر مي فرمايد: مستحب است كه پيش از مسافرت غسل كند، و بگويد:

«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَلاحَوْلَ وَلاقُوَّةَ إِلاّ بِاللهِ وَعَلي مِلَّةِ رَسُولِ اللهِ وَالصّادِقِينَ عَنِ

ص: 998

اللهِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ. اَللّهُمَّ طَهِّرْ بِهِ قَلْبِي وَاشْرَحْ بِهِ صَدْرِي وَنَوِّرْ بِهِ قَبْرِي. اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي نُوراً وَطَهُوراً وَحِرْزاً وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داء وَآفَة وَعاهَة وَسُوء مِمّا أَخافُ وَأَحْذَرُ، وَطَهِّرْ قَلْبِيوَجَوارِحِي وَعِظامِي وَدَمِي وَشَعْرِي وَبَشَرِي وَمُخِّي وَعَصَبِي وَما أَقَلَّتِ الاَْرْضُ مِنِّي. اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي شاهِداً يَوْمَ حاجَتِي وَفَقْرِي وَفاقَتِي إِلَيْكَ يا رَبَّ الْعالَمِينَ، " إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ "».

4 خانواده خود را جمع كند و دو ركعت (و بنابر قولي چهار ركعت) نمازبگزارد، در ركعت اوّل حمد و سوره توحيد و در ركعت دوّم حمد و سوره قدر را بخواند، و بعد از نماز تسبيحات حضرت زهراء(عليها السلام) را بگويد و از خداوند طلب خير كند به اين كيفيت كه بگويد: «أَسْتَخِيرُ اللهَ بِرَحْمَتِهِ خِيَرَةً فِي عافِيَة»، و آية الكرسي را بخواند، و حمد و ثناي الهي را بجا آورد، و صلوات و تحيّات بر حضرت رسول و آل او بفرستد، و بگويد:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ الْيَوْمَ نَفْسِي وَأَهْلِي وَمالِي وَوُلْدِي وَمَنْ كانَ مِنِّي بِسَبِيلِ الاِْيمانِ الشّاهِدَ مِنْهُمْ وَالْغائِبَ. اَللّهُمَّ احْفَظْنا بِحِفْظِ الاِْيمانِ وَاحْفَظْ عَلَيْنا. اَللّهُمَّ اجْمَعْنا فِي رَحْمَتِكَ وَلا تَسْلُبْنا فَضْلَكَ إِنّا إِلَيْكَ راغِبُونَ. اَللّهُمَّ إِنّا نَعُوذُ بِكَ مِنْ وَعْثاءِ السَّفَرِ وَكَآبَةِ الْمُنْقَلَبِ وَسُوءِ الْمَنْظَرِ فِي الاَْهْلِ وَالْمالِ وَالْوَلَدِ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ هذَا التَّوَجُّهَ طَلَباًلِمَرْضاتِكَ وَتَقَرُّباًإِلَيْكَ،اَللّهُمَّ فَبَلِّغْنِي ما أُؤَمِّلُهُ وَأَرْجُوهُ فِيكَ وَفِي أَوْلِيائِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

و اگر خواست بگويد:

«اَللّهُمَّ إِنِّي خَرَجْتُ فِي وَجْهِي هذا بِلا ثِقَة مِنِّي لِغَيْرِكَ، وَلا رَجاء يَأْوِي بِي إِلاّ إِلَيْكَ، وَلا قُوَّة اَتَّكِلُ عَلَيْها، وَلا حِيلَة اَلْجَأُ إِلَيْها إِلاّ طَلَبَ رِضاكَ وَابْتِغاءَ رَحْمَتِكَ وَتَعَرُّضاً لِثَوابِكَ وَسُكُوناً إِلي حُسْنِ عائِدَتِكَ، وَأَنْتَ

ص: 999

أَعْلَمُ بِما سَبَقَ لِي فِي عِلْمِكَ فِي وَجْهِي مِمّا أُحِبُّ وَأَكْرَهُ. اَللّهُمَّ فَاصْرِفْ عَنِّي مَقادِيرَ كُلِّ بَلاء وَمَقْضِيَّ كُلِّ لاَْواء، وَابْسُطْ عَلَيَّ كَنَفاً مِنْ رَحْمَتِكَ وَلُطْفًا مِنْ عَفْوِكَ وَحِرْزاً مِنْ حِفْظِكَ وَسَعَةً مِنْ رِزْقِكَ وَتَماماً مِنْ نِعْمَتِكَ وَجِماعاً مِنْ مُعافاتِكَ، وَوَفِّقْ لِي يارَبِّ فِيهِ جَمِيعَ قَضائِكَ عَلي مُوافَقَةِ هَوايَ وَحَقِيقَةِ أَمَلِي، وَادْفَعْ عَنِّي ما أَحْذَرُ وَما لا أَحْذَرُ

عَلي نَفْسِي مِمّا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي، وَاجْعَلْ ذلِكَ خَيْراً لِي لاِخِرَتِي وَدُنْيايَ مَعَ ما أَسْأَلُكَ أَنْ تَخْلُفَنِي فِيمَنْ خَلَّفْتُ وَرائِي مِنْ وُلْدِي وَأَهْلِي وَمالِي وَإِخْوانِي وَجَمِيعِ حُزانَتِي بِأَفْضَلِ ما تَخْلُفُ فِيهِ غائِباً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي تَحْصِينِ كُلِّ عَوْرَة وَحِفْظِ كُلِّ مَضِيعَة وَتَمامِ كُلِّ نِعْمَة وَدِفاعِ كُلِّ سَيِّئَة وَكِفايَةِ كُلِّ مَحْذُور وَصَرْفِ كُلِّ مَكْرُوه وَكَمالِ ما تَجْمَعُ لِي بِهِ الرِّضا وَالسُّرُورَ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، ثُمَّ ارْزُقْنِي ذِكْرَكَ وَشُكْرَكَ وَطاعَتَكَ وَعِبادَتَكَ حَتّي تَرْضي وَبَعْدَ الرِّضا. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ الْيَوْمَ دِينِي وَنَفْسِي وَمالِي وَأَهْلِي وَذُرِّيَّتِي وَجَمِيعَ إِخْوانِي. اَللّهُمَّ احْفَظِ الشّاهِدَ مِنّا وَالْغائِبَ. اَللّهُمَّ احْفَظْنا وَاحْفَظْ عَلَيْنا. اَللّهُمَّ اجْعَلْنا فِي جِوارِكَ وَلا تَسْلُبْنا نِعْمَتَكَ وَلا تُغَيِّرْ ما بِنا مِنْ نِعْمَة وَعافِيَة وَفَضْل».

5 روايت شده كه مسافر پيش از سفر، سوره حمد و " قُل أَعوذُ بِرَبِّ النّاس " و " قُل أَعوذُ بِرَبِّ الفَلَق " و آيةُ الكُرسي و سوره " إِنّا أَنزَلناهُ فِي لَيلَةِ القَدْرِ " و آيات 191 تا 194 سوره آل عمران را كه از اين قرار است بخواند:

" إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ لاَيات لاُِولِي الاَْلْبابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللهَ قِياماً وَقُعُوداً وَعَلي جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ * رَبَّنا إِنَّكَ

ص: 1000

مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَما لِلظّالِمِينَ مِنْ أَنْصار * رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلاِْيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَكَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا وَتَوَفَّنا مَعَ الاَْبْرارِ * رَبَّنا وَآتِنا ما وَعَدْتَنا عَلي رُسُلِكَ وَلاتُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لاتُخْلِفُ الْمِيعاد ".

سپس بگويد:

«اَللّهُمَّ بِكَ يَصُولُ الصّائِلُ وَبِقُدْرَتِكَ يَطُولُ الطّائِلُ وَلاحَوْلَ لِكُلِّ ذِي حَوْل إِلاّ بِكَ وَلاقُوَّةً يَمْتَلِدُها ذُو قُوَّة إِلاّ مِنْكَ، أَسْأَلُكَ بِصَفْوَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَخِيَرَتِكَ مِنْ بَرِيَّتِكَ مُحَمَّد نَبِيِّكَ وَعِتْرَتِهِ وَسُلالَتِهِ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمُ السَّلامُ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَعَلَيْهِمْ، وَاكْفِنِي شَرَّ هذَا الْيَوْمِ وَضُرَّهُ، وَارْزُقْنِي خَيْرَهُ ويُمْنَهُ، وَاقْضِ لِي فِي مُتَصَرِّفاتِي بِحُسْنِ الْعاقِبَةِ وَبُلُوغِ الْمَحَبَّةِ وَالظَّفَرِ بِالاُْمْنِيَّةِ وَكِفايَة ِالطّاغِيَةِ الْغَوِيَّةِ وَكُلِّ ذِي قُدْرَة لِي عَلي اَذِيَّة، حَتّي اَكُونَ فِي جُنَّة وَعِصْمَة مِنْ كُلِّ بَلاء وَنِقْمَة، وَأَبْدِلْنِي فِيهِ مِنَ الْمَخاوِفِ أَمْناً وَمِنَ الْعَوائِقِ فِيهِ يُسْراً، حَتّي لايَصُدَّنِي صادٌّ عَنِ الْمُرادِ وَلايَحُلَّ بِي طارِقٌ مِنْ اَذَي الْعِبادِ، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ، وَالاُْمُورُ إِلَيْكَ تَصِيرُ، يامَنْ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَالسَّمِيعُ الْبَصِيرُ».

6 سپس با خانواده وداع كند، و بر درِ خانه بايستد، و تسبيح حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) را بگويد، وسوره حمد و آية الكرسي را از جلو و از طرف راست و چپ بخواند، و بگويد:

«اَللّهُمَّ إِلَيْكَوَجَّهْتُ وَجْهِي وَعَلَيْكَ خَلَّفْتُ أَهْلِي وَمالِي وَما خَوَّلْتَنِي وَقَدْ وَثِقْتُ بِكَ، فَلا تُخَيِّبْنِي يا مَنْ لايُخَيِّبُ مَنْ أَرادَهُ وَلا يُضَيِّعُ مَنْ حَفِظَهُ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وآلِهِ وَاحْفَظْنِي فِيما غِبْتُ عَنْهُ وَلاتَكِلْنِي إِلي نَفْسِي يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ بَلِّغْنِي ما تَوَجَّهْتُ لَهُ وَسَبِّبْ لِيَ الْمُرادَ وَسَخِّرْ لِي عِبادَكَ وَبِلادَكَ وَارْزُقْنِي زِيارَةَ نَبِيِّكَ وَوَلِيِّكَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَالاَْئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ وَجَمِيعِ أَهْلِ بَيْتِهِ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمُ السَّلامُ، وَمُدَّنِي مِنْكَ

ص: 1001

بِالْمَعُونَةِ فِي جَمِيعِ أَحْوالِي، وَلاتَكِلْنِي إِلي نَفْسِي وَلا إِلي غَيْرِي فَأَكِلَّ وَأَعْطَبَ، وَزَوِّدْنِي التَّقْوي، وَاغْفِرْلِي فِي الاْخِرَةِ وَالاُْولي. اَللّهُمَّ اجْعَلْنِي أَوْجَهَ مَنْ تَوَجَّهَ إِلَيْكَ».

و باز مي گويي:

«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ، تَوَكَّلْتُ عَلَي اللهِ وَاسْتَعَنْتُ بِاللهِ وَاَلْجَأْتُ ظَهْرِي إِلَي اللهِ وَفَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَي اللهِ رَهْبَةً مِنَ اللهِ وَرَغْبَةً إِلَي اللهِ وَلامَلْجَأَ وَلامَنْجا وَلا مَفَرَّ مِنَ اللهِ إِلاّ إِلَي اللهِ، رَبِّ آمَنْتُ بِكِتابِكَ الَّذِي أَنْزَلْتَ وَبِنَبِيِّكَ الَّذِي أَرْسَلْتَ لاَِنَّهُ لايَأْتِي بِالْخَيْرِ إِلهِي إِلاّ أَنْتَ، وَلا يَصْرِفُ السُّوءَ إِلاّ أَنْتَ، عَزَّ جارُكَ وَجَلَّ ثَناؤُكَ وَتَقَدَّسَتْ أَسْماؤُكَ وَعَظُمَتْ آلاؤُكَ وَلا إِلهَ غَيْرُكَ».

روايت شده: «هر كس هنگام صبح اين دعا را بخواند و از خانه بيرون رود، تا شام بلايي به او نرسد تا به خانه برگردد، و اگر شام شود و اين دعا را بخواند، بلايي به او نرسد تا صبح به منزل خود بازگردد.»(بحار، ج76، ص241)

7 پس از آن سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» را يازده مرتبه، و سوره «إِنّا أَنْزَلْناهُ» و «آية الكرسي» و سوره «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ» و «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» را بخواند، و بعد دست بر بدن خود بكشد، و در لحظه سوار شدن به وسيله نقليه بگويد: " سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لنا هذا وَما كُنّا لَهُ مُقْرِنِينَ " (زخرف: 13)، پس هفت مرتبه بگويد: «سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ للهِِ وَلا إِلهَ إِلاَّ اللهُ».

8 قبل از مسافرت صدقه دهد به هرچه ممكن باشد. «روايت شده: مردي از اصحاب امام باقر (عليه السلام) هنگامي كه اراده سفر كرد، خدمت آن حضرت آمد تا خدا حافظي كند، حضرت به او فرمود: پدرم عليّ بن الحسين (عليهم ا السلام) هرگاه آهنگ سفر مي

ص: 1002

كرد، سلامتي خود را با صدقه دادن از خداوند مي خريد، و چون از سفر به سلامت مراجعت مي كرد، خدا را شكر كرده و صدقه مي داد.(بحار، ج76، ص231؛ ج9، ص233)»

بعد از دادن صدقه بگويد:

«اَللّهُمَّ إِنِّي اشْتَرَيْتُ بِهذِهِ الصَّدَقَةِ سَلامَتِي وَسَلامَةَ سَفَرِي وَما مَعِي، فَسَلِّمْنِي وَسَلِّمْ ما مَعِي وَبَلِّغْنِي وَبَلِّغْ ما مَعِي بِبَلاغِكَ الْحَسَنِ الْجَمِيلِ».

پس بگويد:

«لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ الْحَلِيمُ الْكَرِيمُ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ، سُبْحانَ اللهِ رَبِّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَرَبِّ الاَْرَضِينَ السَّبْعِ وَما فِيهِنَّ وَما بَيْنَهُنَّ وَرَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ، وَسَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلِينَ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، وَصَلَّي اللهُ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطّاهِرِينَ. اَللّهُمَّ كُنْ لِي جاراً مِنْ كُلِّ جَبّار عَنِيد وَمِنْ كُلِّ شَيْطان مَرِيد، بِسْمِ اللهِ دَخَلْتُ وَبِسْمِ اللهِ خَرَجْتُ. اَللّهُمَّ إِنِّي اُقَدِّمُ بَيْنَ يَدَيْ نِسْيانِي وَعَجَلَتِي بِسْمِ اللهِ وَما شاءَ اللهُ فِي سَفَرِي هذا ذَكَرْتُهُ أَمْ نَسَيْتُهُ. اَللّهُمَّ أَنْتَ الْمُسْتَعانُ عَلَي الاُْمُورِ كُلِّها وَأَنْتَ الصّاحِبُ فِي السَّفَرِ وَالْخَلِيفَةُ فِي الاَْهْلِ. اَللّهُمَّ هَوِّنْ عَلَيْنا سَفَرَنا وَاطْوِ لَنَاالاَْرْضَ وَسَيِّرْنا فِيها بِطاعَتِكَ وَطاعَةِ رَسُولِكَ. اَللّهُمَّ أَصْلِحْ لَنا ظَهْرَنا وَبارِكْ لَنا فِيما رَزَقْتَنا وَقِنا عَذابَ النّارِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ وَعْثاءِ السَّفَرِ وَكَآبَةِ الْمُنْقَلَبِ وَسُوءِ الْمَنْظَرِ فِي الاَْهْلِ وَالْمالِ وَالْوَلَدِ. اَللّهُمَّ أَنْتَ عَضُدِي وَناصِرِي. اَللّهُمَّ اقْطَعْ عَنِّي بُعْدَهُ وَمَشَقَّتَهُ وَاصْحَبْنِي فِيهِ وَاخْلُفْنِي فِي أَهْلِي بِخَيْر وَلاحَوْلَ وَلاقُوَّةَ إِلاّ بِاللهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ».

و هنگامي كه سوار بر وسيله نقليه شد، بگويد:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدانا لِلاِْسْلامِ وَمَنَّ عَلَيْنا بِمُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، " سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَما كُنّا لَهُ

مُقْرِنِينَ وَإِنّا إِلي رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ "، وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ. اَللّهُمَّ أَنْتَ الْحامِلُ عَلَي الظَّهْرِ وَالْمُسْتَعانُ عَلَي

ص: 1003

الاَْمْرِ، اَللّهُمَّ بَلِّغْنا بَلاغاً يَبْلُغُ إِلي خَيْرِ بَلاغ وَيَبْلُغُ إِلي مَغْفِرَتِكَ وَرِضْوانِكَ. اَللّهُمَّ لا طَيْرَ إِلاّ طَيْرُكَ وَلا خَيْرَ إِلاّ خَيْرُكَ وَلاحافِظَ غَيْرُكَ».

9 ازامام صادق (عليه السلام) منقول است كسي كه در سفر هر شب آية الكرسي را بخواند، خود و آنچه با اوست سالم بماند.(مكارم الاخلاق، ص266؛ بحار، ج76، ص252)

10 در سفر اين دعا را بخواند تا در امان پروردگار باشد:

«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَمِنَ اللهِ وَإِلَي اللهِ وَفِي سَبِيلِ اللهِ. اَللّهُمَّ إِلَيْكَ أَسْلَمْتُ نَفْسِي، وَإِلَيْكَ وَجَّهْتُ وَجْهِي، وَإِلَيْكَ فَوَّضْتُ أَمْرِي، فَاحْفَظْنِي بِحِفْظِ الاِْيمانِ مِنْ بَيْنِ يَدَيَّ وَمِنْ خَلْفِي وَعَنْ يَمِينِي وَعَنْ شِمالِي وَمِنْ فَوقِي وَمِنْ تَحْتِي وَادْفَعْ عَنِّي بِحَوْلِكَ وَقُوَّتِكَ، فَإِنَّهُ لاحَوْلَ وَلاقُوَّةَ إِلاّ بِاللهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ».

11 بر زائران محترم سزاوار است بيش از ديگران

به اخلاص در اعمال و مراقبت از حدود الهي اهتمام

داشته باشند، زيرا گذشته از اينكه به مهماني پروردگار مي روند، و مهمان بايد رضايت صاحب خانه را فراهم

آورد، طبق حديث شريف: «كُونُوا لَنا زَيْناً وَلا تَكُونُوا عَلَيْنا شَيْناً»،(وسائل الشيعه، ج12، ص8) بايد آيينه تمام نماي اسلام ناب محمّدي باشند، و لازم است مراقب اعمال خود بوده، و به نمازهاي واجب در اوّل وقت اهتمام بيشتري دهند، در جماعات برادران اهل سنّت شركت كنند، تا از ثواب جماعت بهره مند شوند، و خداي نخواسته نبايد بعضي افراد ناآگاه كاري كنند كه در شأن يك زائر ايراني نبوده و موجب نفرت ديگران گردد، و در نتيجه اعمال صالحه سايرين را هم تحت الشُّعاع قرار دهد. خداوند به همه ما توفيق دهد تا بتوانيم به وظايف ديني خود عمل نماييم و آنگونه باشيم كه خداوند فرموده

ص: 1004

است.

12 در سفر تأكيد شده كه مسافر بعد از هر نماز، سي مرتبه بگويد: «سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَاللهُ أَكْبَرُ».

13 اخلاق حسنه و كمك به يكديگر: در سفر لازم است به همراهان كمك كرده، و در انجام كارها پيشقدم بوده، و از برآوردن احتياجات ديگران روگردان نباشد، تا خداوند متعال او را از گرفتاري هاي دنيا و آخرت نجات دهد، در حديث آمده است: در سفر، بدترين افراد آن كسي است كه بتواند به ديگران كمك نمايد ولي كوتاهي كند و منتظر كمك ديگران باشد. هم چنين اكيداً سفارش شده كه با دوستان و همراهان، با اخلاق خوب وخوش، برخوردنموده و به آنان كمك نماييم، وبه ويژه در مشكلات و سختي ها صبور و بردبار باشيم.

فصل اوّل: ادعيه و زيارات

ادعيه و زيارات مشتركه

تعقيبات مشتركه نمازهاي روزانه»:

از مصباح شيخ طوسي(رحمه الله) و غيره نقل شده هرگاه سلام نماز را دادي، سه مرتبه اَللهُ أَكْبَر بگو، و در هر يك دست ها را تا محاذي گوش ها بلند كن و سپس بگو:

«لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ إِلهاً واحِداً وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَلا نَعْبُدُ إِلاّ إِيّاهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، رَبُّنا وَرَبُّ آباءِنَا الاَْوَّلِينَ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ، أَنْجَزَ وَعْدَهُ، وَنَصَرَ عَبْدَهُ، وَأَعَزَّ جُنْدَهُ، وَهَزَمَ الاَْحْزابَ وَحْدَهُ، فَلَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيِي وَيُمِيتُ، وَيُمِيتُ وَيُحْيِي، وَهُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيء قَدِيرٌ».

پس بگو:

«أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ وَاَتُوبُ إِلَيْهِ».

آنگاه بگو:

«اَللّهُمَّ اهْدِنِي مِنْ عِنْدِكَ، وَاَفِضْ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ، وَانْشُرْ عَلَيَّ مِنْ رَحْمَتِكَ،

ص: 1005

وَأَنْزِلْ عَلَيَّ مِنْ بَرَكاتِكَ، سُبْحانَكَ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، اِغْفِرْ لِي ذُنُوبِي كُلَّها جَمِيعاً، فَإِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ كُلَّها جَمِيعاً إِلاّ أَنْتَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ كُلِّ خَيْر أَحاطَ بِهِ عِلْمُكَ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ كُلِّ شَرّ أَحاطَ بِهِ عِلْمُكَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ عافِيَتَكَ فِي أُمُورِي كُلِّها، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ خِزْيِ الدُّنْيا وَعَذابِ الاْخِرَةِ، وَأَعُوذُ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ وَعِزَّتِكَ الَّتِي لا تُرامُ وَقُدْرَتِكَ الَّتِي لا يَمْتَنِعُ مِنْها شَيْءٌ مِنْ شَرِّ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَمِنْ شَرِّ الاَْوْجاعِ كُلِّها وَمِنْ شَرِّ كُلِّ دابَّة أَنْتَ آخِذٌ بِناصِيَتِها، إِنَّ رَبِّي عَلي صِراط مُسْتَقِيم، وَلاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِاللهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ، تَوَكَّلْتُ عَلَي الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيراً».

پس تسبيح حضرت زهرا(عليها السلام) را مي گويي، و پيش از آنكه از جاي خود حركت كني ده مرتبه بگو: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، إِلهاً واحِداً أَحَداً

فَرْداً صَمَداً لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَلا وَلَداً».

و براي اين تهليل، به خصوص در تعقيب نماز صبح و شام و هنگام طلوع و غروب آفتاب، فضيلت بسيار وارد شده است، پس مي گويي:

«سُبْحانَ اللهِ كُلَّما سَبَّحَ اللهَ شَيْءٌ وَكَما يُحِبُّ اللهُ أَنْ يُسَبَّحَ وَكَما هُوَ أَهْلُهُ وَكَما يَنْبَغِي لِكَرَمِ وَجْهِهِ وَعِزِّ جَلالِهِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ كُلَّما حَمِدَ اللهَ شَيْءٌ وَكَما يُحِبُّ اللهُ أَنْ يُحْمَدَ وَكَما هُوَ أَهْلُهُ وَكَما يَنْبَغِي لِكَرَمِ وَجْهِهِ وَعِزِّ جَلالِهِ، وَلا إِلهَ إِلاَّ اللهُ كُلَّما هَلَّلَ اللهَ شَيْءٌ وَكَما يُحِبُّ اللهُ أَنْ يُهَلَّلَ وَكَما هُوَ أَهْلُهُ وَكَما يَنْبَغِي لِكَرَمِ وَجْهِهِ وَعِزِّ جَلالِهِ، وَاللهُ أَكْبَرُ كُلَّما كَبَّرَ اللهَ شَيْءٌ وَكَما يُحِبُّ

ص: 1006

اللهُ أَنْ يُكَبَّرَ وَكَما هُوَ أَهْلُهُ وَكَما يَنْبَغِي لِكَرَمِ وَجْهِهِ وَعِزِّ جَلالِهِ، سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَاللهُ أَكْبَرُ عَلي كُلِّ نِعْمَة أَنْعَمَ بِها عَلَيَّ وَعَلي كُلِّ أَحَد مِنْ خَلْقِهِ مِمَّنْ كانَ أَوْ يَكُونُ إِلي يَوْمِ الْقِيامةِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَسْأَلُكَ مِنْ خَيْرِ ما أَرْجُو وَخَيْرِ ما لا أَرْجُو، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ ما أَحْذَرُ وَمِنْ شَرِّ ما لا أَحْذَرُ».

پس مي خواني سوره حمد و آية الكرسي " وَشَهِدَ اللهُ " وآيه " قُلِ اللّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ " و آيه سخره (و آن سه آيه است از سوره اعراف كه اوّل آن " إِنَّ رَبَّكُمُ اللهُ " و آخر آن " مِنَ الْمُحْسِنِينَ " است، پس سه مرتبه مي گويي:

سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا يَصِفُونَ وَسَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلِينَ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِين ".

سپس سه مرتبه مي گويي:

«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاجْعَلْ لِي مِنْ أَمْرِي فَرَجاً وَمَخْرَجاً وَارْزُقْنِي مِنْ حَيْثُ أَحْتَسِبُ وَمِنْ حَيْثُ

لا أَحْتَسِبُ».

واين دعايي است كه جبرئيل تعليم حضرت يوسف) عليه السلام) كرد هنگامي كه در زندان بود، پس محاسن خود را به دست گير، و كف دست چپ را به آسمان گرفته، هفت مرتبه بگو:

«يا رَبَّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَ آلِ مُحَمَّد».

به همان حال سه مرتبه بگو:

«يا ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْحَمْنِي وَأَجِرْنِي مِنَ النّارِ».

پس مي خواني دوازده مرتبه " قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ " را و مي گويي:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْمَكْنُونِ الْمَخْزُونِ الطّاهِرِ الطُّهْرِ الْمُبارَكِ، وَأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ وَسُلْطانِكَ

ص: 1007

الْقَدِيمِ، يا واهِبَ الْعَطايا وَيا مُطْلِقَ الاُْساري وَيا فَكّاكَ الرِّقابِ مِنَ النّارِ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تُعْتِقَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، وَأَنْ تُخْرِجَنِي مِنَ الدُّنْيا سالِماً وَتُدْخِلَنِي الْجَنَّةَ آمِناً، وَأَنْ تَجْعَلَ دُعائِي اَوَّلَهُ فَلاحاً وَأَوْسَطَهُ نَجاحاً وَآخِرَهُ صَلاحاً، إِنَّكَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُيُوبِ».

و در صحيفه علويّه است كه در تعقيب هر فريضه بخوان:

«يا مَنْ لا يَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْع، يا مَنْ لا يُغَلِّطُهُ السّائِلُونَ يا مَنْ لا يُبْرِمُهُ اِلْحاحُ الْمُلِحِّينَ، أَذِقْنِي بَرْدَ عَفْوِكَ وَحَلاوَةَ رَحْمَتِكَ وَمَغْفِرَتِكَ».

و نيز مي گويي:

«إِلهِي هذِهِ صَلاتِي صَلَّيْتُها لا لِحاجَة مِنْكَ إِلَيْها وَلا رَغْبَة مِنْكَ فِيها إِلاّ تَعْظِيماً وَطاعَةً وَإِجابَةً لَكَ إِلي ما أَمَرْتَنِي بِهِ، إِنْ كانَ فِيهاخَلَلٌ أَوْ نَقْصٌ مِنْ رُكُوعِها أَوْ سُجُودِها فَلا تُؤاخِذْنِي وَتَفَضَّلْ عَلَيَّ بِالْقَبُولِ وَالْغُفْرانِ بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

و نيز بعد از هر نماز اين دعا را كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) براي تقويت حافظه تعليم اميرالمؤمنين (عليه السلام) نمود، مي خواني:

«سُبْحانَ مَنْ لا يَعْتَدِي عَلي أَهْلِ مَمْلَكَتِهِ، سُبْحانَ مَنْ لا يَأْخُذُ أَهْلَ الاَْرْضِ بِأَلْوانِ الْعَذابِ، سُبْحانَ الرَّءُوفِ الرَّحِيمِ، اَللّهُمَّ اجْعَلْ لِي فِي قَلْبِي نُوراً وَبَصَراً وَفَهْماً وَعِلْماً، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ».

و در البلد الأمين است كه سه مرتبه بعد از هر نماز بگو:

«اُعِيذُ نَفْسِي وَدِينِي وَأَهْلِي وَمالِي وَوُلْدِي وإِخْوانِي فِي دِينِي وَما رَزَقَنِي رَبِّي وَخَواتِيمِ عَمَلِي وَمَنْ يَعْنِينِي أَمْرُهُ بِاللهِ الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذِي " لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ "، وَ " بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غاسِق إِذا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفّاثاتِ فِي الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حاسِد إِذا حَسَدَ "، وَ

ص: 1008

" بِرَبِّ النّاسِ مَلِكِ النّاسِ إِلهِ النّاسِ مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنّاسِ الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنّاسِ "».

و از شيخ شهيد نقل شده است كه حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) فرموده: هر كس بخواهد خدا او را در قيامت بر اعمال بدش مطّلع نگرداند و ديوان گناهانش نگشايد، بعد از هر نماز اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ إِنَّ مَغْفِرَتَكَ أَرْجي مِنْ عَمَلِي، وَإِنَّ رَحْمَتَكَ أَوْسَعُ مِنْ ذَنْبِي. اَللّهُمَّ إِنْ كانَ ذَنْبِي عِنْدَكَ عَظِيماً فَعَفْوُكَ أَعْظَمُ مِنْ ذَنْبِي. اَللّهُمَّ إِنْ لَمْ اَكُنْ أَهْلاً تَرْحَمَنِي فَرَحْمَتُكَ أَهْلٌ أَنْ تَبْلُغَنِي وَتَسَعَنِي،لاَِنَّها وَسِعَتْ كُلَّ شَيء بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

و از ابن بابويه(رحمه الله) نقل شده است كه فرموده: چون از تسبيح حضرت فاطمه(عليها السلام) فارغ شوي، بگو:

«اَللّهُمَّ أَنْتَ السَّلامُ، وَمِنْكَ السَّلامُ، وَلَكَ السَّلامُ، وَإِلَيْكَ يَعُودُ السَّلامُ، " سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا يَصِفُونَ، وَسَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلِينَ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ "، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَي الاَْئِمَّةِ الْهادِينَ الْمَهْدِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلي جَمِيعِ أَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَعَلي عِبادِ اللهِ الصّالِحِينَ، اَلسَّلامُ عَلي عَلِيّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَي الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ، اَلسَّلامُ عَلي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعابِدِينَ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّ باقِرِ عِلْمِ النَّبِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلي جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدالصّادِقِ،اَلسَّلامُ عَلي مُوسَي بْنِ جَعْفَر الْكاظِمِ، اَلسَّلامُ عَلي عَلِيِّ بْنِ مُوسَي الرِّضا، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّ الْجَوادِ، اَلسَّلامُ عَلي عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّد الْهادِي، اَلسَّلامُ عَلَي الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ الزَّكِيِّ الْعَسْكَرِيِّ، اَلسَّلامُ عَلَي الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ الْقائِمِ الْمَهْدِيّ، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ».

پس هر حاجت كه داري از خدا بخواه. شيخ كفعمي

ص: 1009

فرموده: بعد از هر نماز مي گويي:

«رَضِيتُ بِاللهِ رَبّاً، وَبِالاِْسْلامِ دِيناً، وَبِمُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ نَبِيّاً وَبِعَلِيّ إِماماً وَبِالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ وَعِلِيّ وَمُحَمَّد

وَجَعْفَر وَمُوسي وَعَلِيّ وَمُحَمَّدوَعَلِيّ وَالْحَسَنِ وَمُحَمَّد الْخَلَفِ الصّالِحِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ أَئِمَّةً وَسادَةً وَقادَةً، بِهِمْ أَتَوَلّي وَمِنْ أَعْدائِهِمْ أَتَبَرَّأُ».

پس سه مرتبه بگو:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْعَفْوَ وَالْعافِيَةَ وَالْمُعافاةَ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ».

دعاي كميل

اين دعا از دعاهاي معروفي است كه حضرت علي (عليه السلام) آن را به «كميل بن زياد» كه از اصحاب خاصّ وي بود تعليم داد. نيايشي عاشقانه و عارفانه است كه بنده اي به درگاه خداي غفّار انجام مي دهد، و از پروردگار، رحمت و بخشايش مي طلبد.

علامه مجلسي(رحمه الله) آن را از بهترين دعاها شمرده است.

اين دعا در شب هاي نيمه شعبان و در هر شب جمعه خوانده مي شود، و براي ايمني از گزند دشمنان و افزايش روزي و آمرزش گناهان مفيد است.

دعاي ندبه

اين دعاي شريف، از معروف ترين دعاهاي معتبر شيعه است، و مضامين بلند و مفاهيم والايي دارد، و نجوايي است كه يك مسلمان منتظر، به ياد آن امام غايب از نظر، به درگاه خداوندي عرضه مي كند. مروري بر اعتقادات و باورهاي شيعه نسبت به فضايل اهل بيت ونويد آمدن حضرت مهدي عجّل الله تعالي فرجه الشّريف و اصلاح جهان و گسترش عدل در سايه حكومت جهاني آن دادگستر موعود است، و مستحب است كه در چهار عيد، يعني روز هاي عيد فطر، قربان، غدير، و جمعه خوانده شود.

شيخ بزرگوار محمد بن مشهدي در كتاب «مزار» خود كه از مدارك كتاب «بحار» علامه مجلسي است و سيد بن طاوس در كتاب «مصباح

ص: 1010

الزائر» و ميرداماد در كتاب «الأيام الأربعة» و ديگران روايت كرده اند كه امام صادق (عليه السلام) دعاي ندبه را در روز عيد غدير، فطر، قربان و جمعه قرائت مي فرمود.

دعاي سمات

دعاي سمات كه به دعاي شبّور هم معروف است محتوايي اعتقادي و تاريخي دارد، و با اشاره به نامهاي پروردگار و شگفتي هاي خلقت خدا و قدرت بي نظير او كه در بعثت پيامبران و معجزه ها آشكار مي شد، و با يادي از حضرت موسي، حضرت ابراهيم، حضرت يعقوب، حضرت اسحاق، و حضرت محمّد (صلي الله عليه وآله)، و حوادث مربوط به پيامبران الهي، خداوند را به همه مقدّسات سوگند مي دهد، و مغفرت و رحمت او را مي طلبد.

اين دعا در «مصباح» شيخ طوسي و «جمال الأسبوع» سيّد ابن طاووس وكتاب هاي كفعمي از«محمّدبن عثمان عمري» كه يكي از نوّاب چهارگانه حضرت مهدي عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف بود از امام باقر و امام صادق (عليهم ا السلام) روايت شده، و مستحب است اين دعا را در ساعات آخر روز جمعه بخوانند. بيشتر علماي گذشته بر خواندن اين دعا مواظبت مي كردند.

دعاي توسّل

حاجتها را بايد از خداوند خواست، امّا براي برآورده شدن آنها بايد كساني را كه مقرّب درگاه خدايند، وسيله قرار داد، و خدا را به حق و مقام و منزلت آنان قسم داد، و آنان را شفيع ساخت. اين كار «توسّل» نام دارد. مرحوم علامه مجلسي نقل مي فرمايد: دعاي توسل را محمّد بن بابويه از معصوم (عليه السلام) روايت كرده و گفته است: در هيچ امري اين دعا را نخواندم، مگر آن كه به زودي اثر اجابت آن

ص: 1011

را يافتم:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وآلِهِ، ياأَبَاالْقاسِمِ يارَسُولَ اللهِ يااِمامَ الرَّحْمَةِ يا سَيِّدَناوَمَوْلينا، إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وتَوَسَّلْنابِكَ إِلَي اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، ياوَجِيهاً عِنْدَ اللهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَاللهِ، يا أَبَاالْحَسَنِ يا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ يا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طالِب يا حُجَّةَ اللهِ عَلي خَلْقِهِ ياسَيِّدَنا وَمَوْلينا، إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَي اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجِيهاً عِنْدَ اللهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ، يا فاطِمَةَ الزَّهْراءِ يابِنْتَ مُحَمَّد ياقُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يا سَيِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا، إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكِ إِلَي اللهِ وَقَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجِيهَةً عِنْدَ اللهِ اشْفَعِي لَنا عِنْدَ اللهِ، يا أَبامُحَمَّد يا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ أَيُّهَاالْمُجْتَبي يَاابْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلي خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا، إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَي اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجِيهاً عِنْدَاللهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَاللهِ، يا أَباعَبْدِاللهِ يا حُسَيْنَ بْنَ عَلِيّ أَيُّهَا الشَّهِيدُ يَاابْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلي خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا، إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْناوَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَي اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجِيهاً عِنْدَاللهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَاللهِ، يا أَبَاالْحَسَنِ يا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ يازَيْنَ الْعابِدِينَ يَاابْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلي خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا، إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَي اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجِيهاً عِنْدَاللهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَاللهِ، يا أَبا جَعْفَر يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيّ أَيُّهَاالْباقِرُ يَاابْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلي خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا

وَمَوْلينا، إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَي اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجِيهاً عِنْدَاللهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَاللهِ، يا أَباعَبْدِاللهِ يا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد أَيُُّهَا الصّادِقُ يَاابْنَ رَسُولِ

ص: 1012

اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلي خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَ مَوْلينا، إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَي اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجِيهاً عِنْدَاللهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَاللهِ، يا أَبَاالْحَسَنِ يا مُوسَي بْنَ جَعْفَر أَيُّهَا الْكاظِمُ يَاابْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلي خَلْقِهِ ياسَيِّدَنا وَمَوْلينا، إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَي اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ اجاتِنا، يا وَجِيهاً عِنْدَاللهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَاللهِ، يا أَبَاالْحَسَنِ يا عَلِيَّ بْنَ مُوسي أَيُّهَا الرِّضا يَاابْنَ رَسُولِ اللهِ ياحُجَّةَ اللهِ عَلي خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا، إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَي اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجِيهاً عِنْدَاللهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَاللهِ، يا أَباجَعْفَر يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيّ أَيُّهَا الْجَوادُ يَاابْنَ

رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلي خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا، إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَي اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجِيهاً عِنْدَاللهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَاللهِ، يا أَبَاالْحَسَنِ يا عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّد أَيُّهَا الْهادِي النَّقِيُّ يَاابْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلي خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا، إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَي اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا،يا وَجِيهاً عِنْدَاللهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَاللهِ، يا أَبامُحَمَّد يا حَسَنَ بْنَ عَلِيّ يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلي خَلْقِهِ ياسَيِّدَنا وَمَوْلينا، إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَي اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجِيهاً عِنْدَاللهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَاللهِ، يا وَصِيَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ أَيُّهَا الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِيُّ يَاابْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلي خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا، إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَي اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجِيهاً عِنْدَاللهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَاللهِ». پس حاجات خود را بطلبد كه برآورده مي شود إِنْ شاءَالله تعالي و در روايت

ص: 1013

ديگر وارد شده كه بعد از اين گويد:

«يا سادَتِي وَمَوالِيَّ إِنِّي تَوَجَّهْتُ بِكُمْ أَئِمَّتِي وَعُدَّتِي لِيَوْمِ فَقْرِي وَحاجَتِي إِلَي اللهِ، وَتَوَسَّلْتُ بِكُمْ إِلَي اللهِ، وَاسْتَشْفَعْتُ بِكُمْ إِلَي اللهِ،فَاشْفَعُوا لِي عِنْدَاللهِ، وَاسْتَنْقِذُونِي مِنْ ذُنُوبِي عِنْدَاللهِ، فَإِنَّكُمْ وَسِيلَتِي إِلَي اللهِ، وبِحُبِّكُمْ وَبِقُرْبِكُمْ أَرْجُو نَجاةً مِنَ اللهِ، فَكُونُوا عِنْدَاللهِ رَجائِي يا سادَتِي يا أَوْلِياءَاللهِ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ، وَلَعَنَ اللهُ أَعْداءَاللهِ ظالِمِيهِمْ مِنَ الاَْوَّلِينَ وَالاْخِرِينَ، آمِينَ رَبَّ الْعالَمِيْنَ».

دعاي رفع گرفتاري

مرحوم شيخ كفعمي در بلد الأمين دعايي از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت كرده كه هر ملهوف و مكروب و محزون و گرفتار و ترساني آنرا بخواند، حقّ تعالي او را فرج كرامت فرمايد، و آن دعا اين است:

«يا عِمادَ مَنْ لاعِمادَ لَهُ، وَيا ذُخْرَ مَنْ لاذُخْرَ لَهُ، وَيا سَنَدَ مَنْ لا سَنَدَ لَهُ، وَيا حِرْزَ مَنْ لا حِرْزَ لَهُ، وَيا غِياثَ مَنْ لاغِياثَ لَهُ، وَيا كَنْزَ مَنْ لا كَنْزَ لَهُ، وَيا عِزَّ مَنْ لا عِزَّ لَهُ، يا كَرِيمَ الْعَفْوِ، يا حَسَنَ التَّجاوُزِ، يا عَوْنَ الضُّعَفاءِ، يا كَنْزَ الْفُقَراءِ، يا عَظِيمَ الرَّجاءِ، يا مُنْقِذَ الْغَرْقي، يا مُنْجِيَ الْهَلْكي، يا مُحْسِنُ يا مُجْمِلُ يا مُنْعِمُ يا مُفْضِلُ، أَنْتَ الَّذِي سَجَدَ لَكَ سَوادُ اللَّيْلِ وَنُورُ النَّهارِ وَضَوْءُ الْقَمَرِ وَشُعاعُ الشَّمْسِ وَحَفِيفُ الشَّجَرِ وَدَوِيُّ الْماءِ، يا اَللهُ يا اَللهُ يا اَللهُ، لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، وَحْدَكَ لاشَرِيكَ لَكَ، يا رَبّاهُ يا اَللهُ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَافْعَلْ بِنا ما أَنْتَ أَهْلُهُ».

پس هر چه حاجت داري طلب كن.

دعاي فَرَج

مرحوم كفعمي در كتاب «مصباح» دعايي نقل كرده و فرموده است: اين دعا را امام هادي (عليه السلام) به «يَسَع بن حمزه قمي» تعليم داد، و فرمود كه آل محمّد (صلي الله

ص: 1014

عليه وآله) هنگام پيش آمدن بلاها و مواجهه با دشمنان و خوف از خطر و فقر اين دعا را مي خوانند، و براي ايمني مفيد مي باشد. و اين دعا، از دعاهاي صحيفه سجّاديه است:

«يا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكارِهِ، وَيا مَنْ يُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدائِدِ، وَيا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلي رَوْحِ الْفَرَجِ، ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعابُ، وَتَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الاَْسْبابُ، وَجَري بِقُدْرَتِكَ الْقَضاءُ،وَمَضَتْ عَلي إِرادَتِكَ الاَْشْياءُ، فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَبِاِرادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ، أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمّاتِ، وَأَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمّاتِ، لا يَنْدَفِعُ مِنْها إِلاّ ما دَفَعْتَ، وَلا يَنْكَشِفُ مِنْها إِلاّ ما كَشَفْتَ، وَقَدْ نَزَلَ بِي يا رَبِّ ما قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ، وَاَلَمَّ بِي ما قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ، وَبِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ، وَبِسُلْطانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ، فَلا مُصْدِرَ لِما أَوْرَدْتَ، وَلا صارِفَ لِما وَجَّهْتَ، وَلا فاتِحَ لِما أَغْلَقْتَ، وَلا مُغْلِقَ لِما فَتَحْتَ، وَلا مُيَسِّرَ لِما عَسَّرْتَ، وَلا ناصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ، فَصَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ، وَافْتَحْ لِي يا رَبِّ بابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ، وَاكْسِرْ عَنِّي سُلْطانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ، وأَنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِيما شَكَوْتُ، وَأَذِقْنِي حَلاوَةَ الصُّنْعِ فِيما سَأَلْتُ، وَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَفَرَجاً هَنِيئاً، وَاجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً وَحِيّاً، وَلا تَشْغَلْنِي بِالاْهْتِمامِ عَنْ تَعاهُدِ فُرُوضِكَ وَاسْتِعْمالِ سُنَّتِكَ، فَقَدْ ضِقْتُ لِما نَزَلَ بِي يا رَبِّ ذَرْعاً، وَامْتَلاَْتُ بِحَمْلِ ما حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً، وَأَنْتَ الْقادِرُ عَلي كَشْفِ ما مُنِيتُ بِهِ، وَدَفْعِ ما وَقَعْتُ فِيهِ، فَافْعَلْ بِي ذلِكَ وَإِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، يا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ وَذَا الْمَنِّ الْكَرِيمِ، فَأَنْتَ قادِرٌ ياأَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، آمِينَ رَبَّ الْعالَمِينَ».

دعاي سريع الإجابه

مرحوم كفعمي در «مصباح» دعايي از حضرت امام موسي كاظم (عليه السلام) نقل كرده، و فرموده است: اين دعا منزلتي عظيم دارد،

ص: 1015

و زود به اجابت مي رسد. متن دعا چنين است:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَطَعْتُكَ فِي أَحَبِّ الاَْشْياءِ إِلَيْكَ وَهُوَ التَّوْحِيدُ، وَلَمْ أَعْصِكَ فِي أَبْغَضِ الاَْشْياءِ إِلَيْكَ وَهُوَ الْكُفْرُ، فَاغْفِرْ لِي ما بَيْنَهُما يا مَنْ إِلَيْهِ مَفَرِّي، آمِنِّي مِمّا فَزِعْتُ مِنْهُ إِلَيْكَ. اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الْكَثِيرَ مِنْ مَعاصِيكَ، وَاقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ مِنْ طاعَتِكَ، يا عُدَّتِي دُونَ الْعُدَدِ، ويا رَجائِي وَالْمُعْتَمَدَ، وَيا كَهْفِي وَالسَّنَدَ، وَيا واحِدُ يا أَحَدُ، يا قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ، اَللهُ الصَّمَدُ، لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مَنِ اصْطَفَيْتَهُمْ مِنْ خَلْقِكَ، وَلَمْ تَجْعَلْ فِي خَلْقِكَ مِثْلَهُمْ أَحَداً، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ، وَ أَنْ تَفْعَلَ بِي ما أَنْتَ أَهْلُهُ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالْوَحْدانِيَّةِ الْكُبْري، وَالْمُحَمَّدِيَّةِ الْبَيْضاءَ، وَالْعَلَوِيَّةِ الْعُلْيا، وَبِجَمِيعِ مَا احْتَجَجْتَ بِهِ عَلي عِبادِكَ، وَبِالاِْسْمِ الَّذِي حَجَبْتَهُ عَنْ خَلْقِكَ، فَلَمْ يَخْرُجْ مِنْكَ إِلاّ إِلَيْكَ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ، وَاجْعَلْ لِي مِنْ أَمْرِي فَرَجاً وَمَخْرَجاً، وَارْزُقْنِي مِنْ حَيْثُ أَحْتَسِبُ وَمِنْ حَيْثُ لا أَحْتَسِبُ، إِنَّكَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِساب».

دعاي حضرت مهدي صلوات اللّه عليه

«اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِيقَ الطّاعَةِ، وَبُعْدَ الْمَعْصِيَةِ، وَصِدْقَ النِّيَّةِ، وَعِرْفانَ الْحُرْمَةِ، وَأَكْرِمْنا بِالْهُدي وَالاِْسْتِقامَةِ، وَسَدِّدْ أَلْسِنَتَنا بِالصَّوابِ وَالْحِكْمَةِ، وَامْلاَْ قُلُوبَنا بِالْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَةِ، وَطَهِّرْ بُطُونَنا مِنَ الْحَرامِ وَالشُّبْهَةِ، وَاكْفُفْ اَيْدِيَنا عَنِ الظُّلْمِ وَالسَّرِقَةِ، وَاغْضُضْ أَبْصارَنا عَنِ الْفُجُورِ وَالْخِيانَةِ، وَاسْدُدْ أَسْماعَنا عَنِ اللَّغْوِ وَالْغِيبَةِ، وَتَفَضَّلْ عَلي عُلَمائِنا بِالزُّهْدِ وَالنَّصِيحَةِ، وَعَلَي الْمُتَعَلِّمِينَ بِالْجُهْدِ وَالرَّغْبَةِ، وَعَلَي الْمُسْتَمِعِينَ بِالاِْتِّباعِ وَالْمَوْعِظَةِ، وَعَلي مَرْضَي الْمُسْلِمِينَ بِالشِّفاءِ وَالرّاحَةِ، وَعَلي مَوْتاهُمْ بِالرَّأْفَةِ وَالرَّحْمَةِ، وَعَلي مَشايِخِنا بِالْوَقارِ وَالسَّكِينَةِ، وَعَلَي الشَّبابِ بِالاِْنابَةِ وَالتَّوْبَةِ، وَعَلَي النِّساءِ بِالْحَياءِ وَالْعِفَّةِ، وَعَلَي الاَْغْنِياءِ بِالتَّواضُعِ وَالسَّعَةِ، وَعَلَي الْفُقَراءِ بِالصَّبْرِ وَالْقَناعَةِ، وَعَلَي الْغُزاةِ بِالنَّصْرِ وَالْغَلَبَةِ، وَعَلَي الأُسَراءِ بِالْخَلاصِ وَالرّاحَةِ، وَعَلَي الاُْمَراءِ بِالْعَدْلِ وَالشَّفَقَةِ، وَعَلَي الرَّعِيَّةِ بِالاِْنْصافِ وَحُسْنِ السِّيرَةِ، وَبارِكْ

ص: 1016

لِلْحُجّاجِ وَالزُّوّارِ فِي الزّادِ وَالنَّفَقَةِ، وَاقْضِ ما أَوْجَبْتَ عَلَيْهِمْ مِنَ الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ، بِفَضْلِكَ وَرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

مناجات شعبانيّه

دعايي است سرشار از مضامين عرفاني و بلند، و اين دعا از «ابن خالويه» روايت شده است. وي گفته است: اين مناجات حضرت اميرالمؤمنين و ديگر امامان معصوم (عليهم السلام) بوده، و آنان بر خواندن اين دعا در ماه شعبان مداومت مي كردند. و بدين جهت بزرگان دين، مانند حضرت امام خميني(قدس سره) به اين مناجات علاقه خاصي داشتند.

خواندن اين مناجات، با مفاهيم عاليه اي كه دارد براي هر وقتي كه انسان حضور قلب و توجّه داشته باشد مناسب است.

مناجات امير مؤمنان (عليه السلام)

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ «اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَلا بَنُونَ إِلاّ مَنْ أَتَي اللهَ بِقَلْب سَليم، وَأَسْأَلُكَ الاَْمانَ يَومَ يَعَضُّ الظّالِمُ عَلي يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً، وَأَسْأَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصِي وَالاَْقْدامِ، وَأَسْأَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلا مَوْلُودٌ هُوَ جاز عَنْ والِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ، وَأَسْأَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدّارِ، وَأَسْأَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْس شَيْئاً وَالاَْمْرُ يَومَئِذ لِلّهِ، وَأَسْأَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ وَصاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ لِكُلِّ امْرِي مِنْهُمْ يَوْمَئِذ شَأْنٌ يُغْنِيهِ، وَأَسْأَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمَئِذ بِبَنِيهِ وَصاحِبَتِهِ وَاَخِيهِ وَفَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ وَمَنْ فِي الاَْرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ يُنْجِيهِ كَلاّ إِنَّها لَظي نَزّاعَةً لِلشَّوي، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْمَوْلي وَأَنَا الْعَبْدُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْعَبْدَ إِلاَّ الْمَوْلي، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْمالِكُ وَأَنَا الْمَمْلُوكُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَمْلُوكَ إِلاَّ الْمالِكُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ

ص: 1017

أَنْتَ الْعَزِيزُ وَأَنَا الذَّلِيلُ وَهَلْ يَرْحَمُ الذَّلِيلَ إِلاَّ الْعَزِيزُ، مَوْلايَ يا

مَوْلايَ أَنْتَ الْخالِقُ وَأَنَا الْمَخْلُوقُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَخْلُوقَ إِلاَّ الْخالِقُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْعَظِيمُ وَأَنَا الْحَقِيرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْحَقِيرَ إِلاَّالْعَظِيمُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْقَوِيُّ وَ أَنَا الضَّعِيْفُ، وَهَلْ يَرْحَمُ الضَّعِيْفَ إِلاَّ الْقَوِيُّ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الغَنِيُّ وَأَنَا الْفَقِيرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْفَقِيرَ إِلاَّ الْغَنِيُّ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْمُعْطِي وَأَنَا السَّائِلُ، وَهَلْ يَرْحَمُ السّائِلَ إِلاَّ الْمُعْطِي، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْحَيُّ، وَأَنَا الْمَيِّتُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَيِّتَ إِلاَّ الْحَيُّ، مَوْلايَ يا

مَوْلايَ أَنْتَ الْباقِي وَأَنَا الْفانِي وَهَلْ يَرْحَمُ الْفانِيَ إِلاَّ الْباقِي، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الدّائِمُ وَأَنَا الزّائِلُ وَهَلْ يَرْحَمُ الزَّائِلَ إِلاَّ الدّائِمُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الرّازِقُ وَأَنَا الْمَرْزُوقُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَرْزُوقَ إِلاَّ الرّازِقُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْجَوادُ وَأَنَا الْبَخِيلُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْبَخِيلَ إِلاَّ الْجَوادُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْمُعافِي وَأَنَا الْمُبْتَلي وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُبْتَلي إِلاَّ الْمُعافِي، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْكَبِيرُ وَأَنَا الصَّغِيرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الصَّغِيرَ إِلاَّ الْكَبِيرُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْهادِي وَأَنَا الضّالُّ وَهَلْ يَرْحَمُ الضّالَّ إِلاَّ الْهادِي، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الرَّحْمانُ وَأَنَا الْمَرْحُومُ وَهَلْ يَرْحَمُ

الْمَرْحُومَ إِلاَّ الرَّحْمانُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ السُّلْطانُ وَأَنَا الْمُمْتَحَنُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُمْتَحَنَ إِلاَّ السُّلْطانُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الدَّلِيلُ وَأَنَا الْمُتَحَيِّرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُتَحَيِّرَ إِلاَّ الدَّلِيلُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْغَفُورُ، وَأَنَا الْمُذْنِبُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُذْنِبَ إِلاَّ الْغَفُورُ مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْغالِبُ وَأَنَا الْمَغْلُوبُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَغْلُوبَ إِلاَّ الْغالِبُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الرَّبُّ وَأَنَا الْمَرْبُوبُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَرْبُوبَ إِلاَّ الرَّبُّ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ أَنْتَ الْمُتَكَبِّرُ وَأَنَا الْخاشِعُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْخاشِعَ إِلاَّ الْمُتَكَبِّرُ، مَوْلايَ يا مَوْلايَ اِرْحَمْنِي بِرَحْمَتِكَ، وَارْضَ

ص: 1018

عَنِّي بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ وَفَضْلِكَ يا ذَا

الْجُودِوَالاِْحْسانِوَالطَّوْلِوَالاِْمْتِنانِ بِرَحْمَتِكَ ياأَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

چند مناجات از مناجات خمسة عشر
اشاره

پانزده مناجات از امام زين العابدين (عليه السلام) روايت شده كه مرحوم علاّمه مجلسي در بحار الأنوار فرموده: من اين مناجات را در كتب بعضي از اصحاب ديدم. كه چند نمونه آن را در اينجا ذكر مي كنيم:

مناجات تائبين

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

«إِلهِي اَلْبَسَتْنِي الْخَطايا ثَوْبَ مَذَلَّتِي، وَجَلَّلَنِي التَّباعُدُ مِنْكَ لِباسَ مَسْكَنَتِي، وَأَماتَ قَلْبِي عَظِيمُ جِنايَتِي، فَأَحْيِهِ بِتَوْبَة مِنْكَ يا أَمَلِي وَبُغْيَتِي، وَيا سُؤْلِي وَمُنْيَتِي، فَوَعِزَّتِكَ ما أَجِدُ لِذُنُوبِي سِواكَ غافِراً، وَلا اَري لِكَسْرِي غَيْرَكَ جابِراً، وَقَدْ خَضَعْتُ بِالاِْنابَةِ إِلَيْكَ، وَعَنَوْتُ باِلاِْسْتِكانَةِ لَدَيْكَ، فَاِنْ طَرَدْتَنِي مِنْ بابِكَ فَبِمَنْ اَلُوذُ، وَإِنْ رَدَدْتَنِي عَنْ جَنابِكَ فَبِمَنْ أَعُوذُ، فَوا اَسَفاهُ مِنْ خَجْلَتِي وَافْتِضاحِي، وَوالَهْفاهُ مِنْ سُوءِ عَمَلِي وَ اجْتِراحِي، أَسْأَلُكَ يا غافِرَ الذَّنْبِ الْكَبِيرِ، وَيا جابِرَ الْعَظْمِ الْكَسِيرِ، أَنْ تَهَبَ لِي مُوبِقاتِ الْجَرائِرِ، وَتَسْتُرَ عَلَيَّ فاضِحاتِ السَّرائِرِ، وَلا تُخْلِنِي فِي مَشْهَدِ الْقِيامَةِ مِنْ بَرْدِ عَفْوِكَ وَغَفْرِكَ، وَلا تُعْرِنِي مِنْ جَمِيلِ صَفْحِكَ وَسَتْرِكَ، إِلهِي ظَلِّلْ عَلي ذُنُوبِي غَمامَ رَحْمَتِكَ، وَأَرْسِلْ عَلي عُيُوبِي سَحابَ رَأْفَتِكَ، إِلهِي هَلْ يَرْجِعُ الْعَبْدُ الاْبِقُ إِلاّ إِلي مَوْلاهُ، أَمْ هَلْ يُجِيرُهُ مِنْ سَخَطِهِ أَحَدٌ سِواهُ، إِلهِي إِنْ كانَ النَّدَمُ عَلَي الذَّنْبِ تَوْبَةً فَإِنِّي وَعِزَّتِكَ مِنَ النّادِمِينَ، وَإِنْ كانَ الاِْسْتِغْفارُ مِنَ الْخَطِيئَةِ حِطَّةً فَإِنِّي لَكَ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِينَ، لَكَ الْعُتْبي حَتّي تَرْضي، إِلهِي بِقُدْرَتِكَ عَلَيَّ تُبْ عَلَيَّ، وَبِحِلْمِكَ عَنِّي اعْفُ عَنِّي، وَبِعِلْمِكَ بِي اِرْفَقْ بِي، إِلهِي أَنْتَ الَّذِي فَتَحْتَ لِعِبادِكَ باباً إِلي عَفْوِكَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ، فَقُلْتَ تُوبُوا إِلَي اللهِ تَوْبَةً نَصُوحاً، فَما عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبابِ بَعْدَ فَتْحِهِ، إِلهِي إِنْ كانَ قَبُحَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ فَلْيَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِكَ، إِلهِي ما أَنَا بِأَوَّلِ مَنْ عَصاكَ فَتُبْتَ

ص: 1019

عَلَيْهِ وَتَعَرَّضَ لِمَعْرُوفِكَ فَجُدْتَ عَلَيْهِ، يا مُجِيبَ الْمُضْطَرِّ، يا كاشِفَ الضُّرِّ، يا عَظِيمَ الْبِرِّ، يا عَلِيماً بِما فِي السِّرِّ، يا جَمِيلَ السِّتْرِ، اِسْتَشْفَعْتُ بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ إِلَيْكَ، وَتَوَسَّلْتُ بِحَنانِكَ، وَتَرَحُّمِكَ لَدَيْكَ، فَاسْتَجِبْ دُعائِي، وَلا تُخَيِّبْ فِيكَ رَجائِي، وَتَقَبَّلْ تَوْبَتِي، وَكَفِّرْ خَطِيئَتِي، بِمَنِّكَ وَرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

مناجات شاكين

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

«إِلهِي إِلَيْكَ أَشْكُو نَفْساً بِالسُّوءِ اَمّارَةً، وَإِلَي الْخَطِيئَةِ مُبادِرَةً، وَبِمَعاصِيكَ مُولَعَةً، وَ لِسَخَطِكَ مُتَعَرِّضَةً، تَسْلُكُ بِي مَسالِكَ الْمَهالِكَ، وَتَجْعَلُنِي عِنْدَكَ أَهْوَنَ هالِك، كَثِيرَةَ الْعِلَلِ طَوِيلَةَ الاَْمَلِ، إِنْ مَسَّهَا الشَّرُّ تَجْزَعُ، وَإِنْ مَسَّهَا الْخَيْرُ تَمْنَعُ، مَيّالَةً إِلَي اللَّعِبِ وَاللَّهْوِ، مَمْلُوَّةً بِالْغَفْلَةِ وَالسَّهْوِ، تُسْرِعُ بِي إِلَي الْحَوْبَةِ، وَتُسَوِّفُنِي بِالتَّوْبَةِ، إِلهِي أَشْكُو إِلَيْكَ عَدُوّاً يُضِلُّنِي، وَشَيْطاناً يُغْوِينِي، قَدْ مَلاََ بِالْوَسْواسِ صَدْرِي، وَأَحاطَتْ هَواجِسُهُ بِقَلْبِي، يُعاضِدُ لِيَ الْهَوي، وَيُزَيِّنُ لِي حُبَّ الدُّنْيا، وَيَحُولُ بَيْنِي وَبَيْنَ الطّاعَةِ وَالزُّلْفي، إِلهِي إِلَيْكَ أَشْكُو قَلْباً قاسِياً، مَعَ الْوَسْواسِ مُتَقَلِّباً، وَبِالرَّيْنِ وَ الطَّبْعِ مُتَلَبِّساً، وَ عَيْناً عَنِ الْبُكاءِ مِنْ خَوْفِكَ جامِدَةً، وَ إِلي ما يَسُرُّها طامِحَةً، إِلهِي لا حَوْلَ لِي وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِقُدْرَتِكَ، وَلا نَجاةَ لِي مِنْ مَكارِهِ الدُّنْيا إِلاّ بِعِصْمَتِكَ، فَأَسْأَلُكَ بِبَلاغَةِ حِكْمَتِكَ، وَنَفاذِ مَشِيَّتِكَ، أَنْ لا تَجْعَلَنِي لِغَيْرِ جُودِكَ مُتَعَرِّضاً، وَلا تُصَيِّرَنِي لِلْفِتَنِ غَرَضاً، وَكُنْ لِي عَلَي الاَْعْداءِ ناصِراً، وَعَلَي الْمَخازِي وَالْعُيُوبِ ساتِراً، وَمِنَ الْبَلايا واقِياً، وَعَنِ الْمَعاصِي عاصِماً، بِرَأْفَتِكَ وَرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

مناجات خائفين

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

«إِلهِي أَتَراكَ بَعْدَ الاِْيمانِ بِكَ تُعَذِّبُنِي، أَمْ بَعْدِ حُبِّي إِيّاكَ تُبَعِّدُنِي، أَمْ مَعَ رَجائِي لِرَحْمَتِكَ وَصَفْحِكَ تَحْرِمُنِي، اَم مَعَ اسْتِجارَتِي بِعَفْوِكَ تُسْلِمُنِي، حاشا لِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ أَنْ تُخَيِّبَنِي، لَيْتَ شِعْرِي اَلِلشَّقاءِ وَلَدَتْنِي أُمِّي، أَمْ لِلْعَناءِ رَبَّتْنِي، فَلَيْتَها لَمْ تَلِدْنِي وَلَمْ تُرَبِّنِي، وَلَيْتَنِي عَلِمْتُ اَمِنْ أَهْلِ السَّعادَةِ جَعَلْتَنِي، وَبِقُرْبِكَ وَجِوارِكَ خَصَصْتَنِي، فَتَقَرَّ بِذلِكَ عَيْنِي وَتَطْمَئِنَّ

ص: 1020

لَهُ نَفْسِي، إِلهِي هَلْ تُسَوِّدُ وُجُوهاً خَرَّتْ ساجِدَةً لِعَظَمَتِكَ، أَوْ تُخْرِسُ أَلْسِنَةً نَطَقَتْ بِالثَّناءِ عَلي مَجْدِكَ وَجَلالَتِكَ، أَوْ تَطْبَعُ عَلي قُلُوب انْطَوَتْ عَلي مَحَبَّتِكَ، أَوْ تُصِمُّ أَسْماعاً تَلَذَّذَتْ بِسَماعِ ذِكْرِكَ فِي إِرادَتِكَ، أَوْ تَغُلُّ اَكُفّاً رَفَعَتْهَا الاْمالُ إِلَيْكَ رَجاءَ رَأْفَتِكَ، أَوْ تُعاقِبُ أَبْداناً عَمِلَتْ بِطاعَتِكَ حَتّي نَحِلَتْ فِي مُجاهَدَتِكَ، أَوْ تُعَذِّبُ أَرْجُلاً سَعَتْ فِي عِبادَتِكَ، إِلهِي لا تُغْلِقْ عَلي مُوَحِّدِيكَ أَبْوابَ رَحْمَتِكَ، وَلا تَحْجُبْ مُشْتاقِيكَ عَنِ النَّظَرِ إِلي جَمِيلِ رُؤْيَتِكَ، إِلهِي نَفْسٌ أَعْزَزْتَها بِتَوْحِيدِكَ كَيْفَ تُذِلُّها بِمَهانَةِ هِجْرانِكَ، وَضَمِيرٌ نْعَقَدَ عَلي مَوَدَّتِكَ كَيْفَ تُحْرِقُهُ بِحَرارَةِ نِيرانِكَ، إِلهِي أَجِرْنِي مِنْ أَلِيمِ غَضَبِكَ وَعَظِيمِ سَخَطِكَ، يا حَنّانُ يا مَنّانُ، يا رَحِيمُ يا رَحْمانُ، يا جَبّارُ ياقَهّارُ، يا غَفّارُ يا سَتّارُ، نَجِّنِي بِرَحْمَتِكَ مِنْ عَذابِ النّارِ، وَفَضِيحَةِ الْعارِ، اِذَا امْتازَ الاَْخْيارُ مِنَ الاَْشْرارِ، وَحالَتِ الاَْحْوالُ، وَقَرُبَ الْمُحْسِنُونَ، وَبَعُدَ الْمُسِيئُونَ، " وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْس ما كَسَبَتْ وَهُمْ لايُظْلَمُونَ "».

زيارت اوّل جامعه

اين زيارت در كتب كافي، تهذيب و كامل الزيارات نقل شده است، و در تمام زيارتگاه هاي ائمّه و انبيا واوصيا (عليهم السلام) خوانده مي شود:

«اَلسَّلامُ عَلي أَوْلِياءِ اللهِ وَأَصْفِيائِهِ، اَلسَّلامُ عَلي اُمَناءِ اللهِ وَأَحِبّائِهِ، اَلسَّلامُ عَلي أَنْصارِ اللهِ وَخُلَفائِهِ، اَلسَّلامُ عَلي مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي مَساكِنِ ذِكْرِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُظهِرِي أَمْرِ اللهِ وَنَهْيِهِ، اَلسَّلامُ عَلَي الدُّعاةِ إِلَي اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَي المُسْتَقِرِّينَ فِي مَرْضاةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَي الْمُخْلِصِينَ فِي طاعَةِ اللهِ، السَّلامُ عَلَي الاَْدِلاّءِ عَلَي اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَي الَّذِينَ مَنْ والاهُمْ فَقَدْ والَي اللهَ، وَمَنْ عاداهُمْ فَقَدْ عادَي اللهَ، وَمَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللهَ، وَمَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللهَ، وَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللهِ، وَمَنْ تَخَلّي مِنْهُمْ فَقَدْ تَخَلّي مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، وَاُشْهِدُ اللهَ أَنِّي سِلْمٌ

ص: 1021

لِمَنْ سالَمْتُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَعَلانِيَتِكُمْ، مُفَوِّضٌ فِي ذلِكَ كُلِّهِ إِلَيْكُمْ، لَعَنَ اللهُ عَدُوَّ آلِ مُحَمَّد مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، وَأَبْرَأُ إِلَي اللهِ مِنْهُمْ، وَصَلَّي اللهُ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ».

زيارت جامعه كبيره

زيارت جامعه، زيارتي است كه به خاطر جامع بودن مطالب و تعبيرها و صفات و خصوصيات امامان (عليهم السلام) كه در آن بيان شده، جامعيّت خاصّي دارد، و مي توان هر يك از امامان و معصومين (عليهم السلام) را با آن زيارت كرد.

نمونه هاي متعدّدي به عنوان زيارت جامعه در كتاب ها آمده است، كه «زيارت جامعه كبيره» مفصّل تر و جامع تر از همه است، و يك دوره «امام شناسي» به حساب مي آيد. صفات و فضايل و ويژگي هاي ائمّه معصومين (عليهم السلام) در اين زيارت گرد آمده، و كتاب هاي متعدّدي هم در شرح آن نوشته شده است.

زائري كه با معرفت و از روي بصيرت اين زيارت را با توجه به معنايش در كنار قبور ائمّه (عليهم السلام) بخواند، نوعي مرور بر اعتقادات و باورها و تجديد ميثاق با اولياي دين كرده است.

شيخ صدوق در «فقيه» و «عيون» روايت كرده از موسَي بن عبداللّه نخعي، كه گفت: به حضرت امام عليّ النّقي (عليه السلام) عرض كردم: يابن رسول اللّه! مرا تعليم فرما زيارتي كه با بلاغت كامل باشد، هرگاه خواستم زيارت كنم يكي از شما را، آن را بخوانم. فرمود: چون به آستانه در حرم رسيدي توقف كن، و شهادتين را بگو:

«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاشَرِيكَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ». و در حلي كه غُسل زيارت كرده اي داخل

ص: 1022

حَرَم مي شوي و آنگاه كه قبر را ديدي توقف كن و سي مرتبه «اَللهُ أَكْبَرُ» بگو، پس با دل آرام اندكي پيش برو، و گام ها را نزديك بگذار، آنگاه توقف كن و سي مرتبه «اَللهُ أَكْبَرُ» بگو، پس نزديك قبر مُطهّر برو، و چهل مرتبه «اَللهُ أَكْبَرُ» بگو تا صد تكبير تمام شود، پس بگو:

«الَسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ،...

زيارت امين اللّه

يكي از زيارت هاي بسيار معروف و معتبر است كه در كتاب هاي زيارات نقل شده است. مرحوم علامه مجلسي آن را از نظر متن و سند از بهترين زيارات دانسته كه مناسب است در همه حرمها و مزارهاي ائمّه (عليهم السلام) بر آن مداومت شود.

اين زيارت، هم از زيارتهاي مطلقه محسوب مي شود كه در هر وقت مي توان خواند، هم از زيارتهاي مخصوصه روز غديرخم است، و هم از زيارات جامعه اي است كه در همه حرمهاي مقدّس ائمّه (عليهم السلام) خوانده مي شود. محتوايي عرفاني و سراسر شور و اشتياق به قرب الهي دارد. كيفيّت آن چنان است كه به سندهاي معتبر روايت شده از جابر از امام محمّدباقر (عليه السلام) كه امام زين العابدين (عليه السلام) به زيارت اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمد، و نزد قبر آن حضرت ايستاد، و گريست، و گفت:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَمِينَ اللهِ فِي أَرْضِهِ وَحُجَّتَهُ عَلي عِبادِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ، أَشْهَدُ أَنَّكَ جاهَدْتَ فِي اللهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَعَمِلْتَ بِكِتابِهِ، وَاتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِيِّهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، حَتّي دَعاكَ اللهُ إِلي جِوارِهِ، فَقَبَضَكَ إِلَيْهِ بِاخْتِيارِهِ، وَاَلْزَمَ أَعْداءَكَ الْحُجَّةَ مَعَ ما لَكَ مِنَ الْحُجَجِ الْبالِغَةِ عَلي جَمِيعِ خَلْقِهِ، اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ،

ص: 1023

راضِيَةً بِقَضائِكَ، مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَدُعائِكَ، مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِيائِكَ، مَحْبُوبَةً فِي أَرْضِكَ وَسَمائِكَ، صابِرَةً عَلي نُزُولِ بَلائِكَ، شاكِرَةً لِفَواضِلِ نَعْمائِكَ، ذاكِرَةً لِسَوابِغِ آلائِكَ، مُشْتاقَةً إِلي فَرْحَةِ لِقائِكَ، مُتَزَوِّدَةً التَّقْوي لِيَوْمِ جَزائِكَ، مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ أَوْلِيائِكَ، مُفارِقَةً لاَِخْلاقِ أَعْدائِكَ، مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيا بِحَمْدِكَ وَثَنائِكَ».

پس گونه خود را بر قبر گذاشت و گفت:

«اَللّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِينَ إِلَيْكَ والِهَةٌ، وَسُبُلَ الرّاغِبِينَ إِلَيْكَ شارِعَةٌ،وَأَعْلامَ الْقاصِدِينَ إِلَيْكَ واضِحَةٌ، وَأَفْئِدَةَ الْعارِفِينَ مِنْكَ فازِعَةٌ، وَأَصْواتَ الدّاعِينَ إِلَيْكَ صاعِدَةٌ، وَأَبْوابَ الاِْجابَةِ لَهُمْ مُفَتَّحَةٌ، وَدَعْوَةَ مَنْ ناجاكَ مُسْتَجابَةٌ، وَتَوْبَةَ مَنْ أَنابَ إِلَيْكَ مَقْبُولَةٌ، وَعَبْرَةَ مَنْ بَكي مِنْ خَوْفِكَ مَرْحُومَةٌ، وَالاِْغاثَةَ لِمَنِ اسْتَغاثَ بِكَ مَوْجُودَةٌ، وَالاِْعانَةَ لِمَنِ اسْتَعانَ بِكَ مَبْذُولَةٌ، وَعِداتِكَ لِعِبادِكَ مُنْجَزَةٌ، وَزَلَلَ مَنِ اسْتَقالَكَ مُقالَةٌ، وَأَعْمالَ الْعامِلِينَ لَدَيْكَ مَحْفُوظَةٌ، وَأَرْزاقَكَ إِلَي الْخَلائِقِ مِنْ لَدُنْكَ ناِزلَةٌ، وَعَوائِدَ الْمَزِيدِ إِلَيْهِمْ واصِلَةٌ، وَذُنُوبَ الْمُسْتَغْفِرِينَ مَغْفُورَةٌ، وَحَوائِجَ خَلْقِكَ عِنْدَكَ مَقْضِيَّةٌ، وَجَوائِزَ السّائِلِينَ عِنْدَكَ مُوَفَّرَةٌ، وَعَوائِدَ الْمَزِيدِ مُتَواتِرَةٌ، وَمَوائِدَ الْمُسْتَطْعِمِينَ مُعَدَّةٌ، وَمَناهِلَ الظِّماءِ لَدَيْكَ مُتْرَعَةٌ. اَللّهُمَّ فَاسْتَجِبْ دُعائِي، وَاقْبَلْ ثَنائِي، وَاجْمَعْ بَيْنِي وَبَيْنَ أَوْلِيائِي، بِحَقِّ مُحَمَّد وَعَلِيّ وَفاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ، إِنَّكَ وَلِيُّ نَعْمائِي وَمُنْتَهي مُنايَ وَغايَةُ رَجائِي فِي مُنْقَلَبِي وَمَثْوايَ». «أَنْتَ إِلهِي وَسَيِّدِي وَمَوْلايَ، اِغْفِرْ لِي وَ لاَِوْلِيائِنا، وَكُفَّ عَنّا أَعْداءَنا، وَاشْغَلْهُمْ عَنْ اَذانا، وَاَظْهِرْ كَلِمَةَ الْحَقِّ وَاجْعَلْهَا الْعُلْيا، وَأَدْحِضْ كَلِمَةَ الْباطِلِ وَاجْعَلْهَاالسُّفْلي، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ».

زيارت وارث

زيارت مطلقه امام حسين (عليه السلام) معروف به زيارت وارث اين زيارت معتبر و پرمحتوا، ابراز علاقه و همبستگي با سيدالشّهدا و شهداي ديگر (عليهم السلام) كربلاست، و سلسله نوراني نياكان امام حسين و دودمان رسالت (عليهم السلام) را به ياد مي آورد. و پيوند زائر را با اهلبيت عصمت تحكيم مي كند. پس چون قصد زيارت امام حسين (عليه

ص: 1024

السلام) نمودي بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ نُوح نَبِيِّ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ مُوسي كَلِيمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ عِيسي رُوحِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ مُحَمَّد حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ مُحَمَّد الْمُصْطَفي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ عَلِيّ الْمُرْتَضي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ خَدِيجَةَ الْكُبْري،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ، وَآتَيْتَ الزَّكاةَ، وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَأَطَعْتَ اللهَ وَرَسُولَهُ حَتّي أَتاكَ الْيَقِينُ، فَلَعَنَ اللهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ، وَلَعَنَ اللهُ أُمَّةً ظَلَمَتْكَ، وَلَعَنَ اللهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ، يا مَوْلايَ ياأَباعَبْدِاللهِ، أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِيَّةُ بِأَنْجاسِها،وَلَمْ تُلْبِسْكَ مِنْ مُدْلَهِمّاتِ ثِيابِها، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ مِنْ دَعائِمِ الدِّينِ وَأَرْكانِ الْمُؤْمِنِينَ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِيُّ الرَّضِيُّ الزَّكِيُّ الْهادِي الْمَهْدِيُّ، وَأَشْهَدُ أَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوي، وَأَعْلامُ الْهُدي، وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقي، وَالْحُجَّةُ عَلي أَهْلِ الدُّنْيا، وَاُشْهِدُ اللهَ وَمَلائِكَتَهُ وَأَنْبِياءَهُ وَرُسُلَهُ، أَنِّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَبِاِيابِكُمْ مُوقِنٌ، بِشَرائِعِ دِينِي وَخَواتِيمِ عَمَلِي، وَقَلْبِي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ، وَأَمْرِي لاَِمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكُمْ، وَعَلي أَرْواحِكُمْ، وَعَلي أَجْسادِكُمْ، وَعَلي أَجْسامِكُمْ، وَعَلي شاهِدِكُمْ، وَعَلي غائِبِكُمْ، وَعَلي ظاهِرِكُمْ، وَعَلي باطِنِكُمْ، بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي يَاابْنَ رَسُولِ اللهِ، بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي يا أَباعَبْدِاللهِ، لَقَدْعَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ، وَجَلَّتِ الْمُصِيبَةُ بِكَ عَلَيْنا وَعَلي جَمِيعِ أَهْلِ السَّماواتِ وَالاَْرْضِ، فَلَعَنَ اللهُ أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَتَهَيَّأَتْ لِقِتالِكَ، يا مَوْلايَ يا أَباعَبْدِاللهِ، قَصَدْتُ حَرَمَكَ وَأَتَيْتُ مَشْهَدَكَ أَسْأَلُ اللهَ بِالشَّأنِ الَّذِي لَكَ عِنْدَهُ وَبِالْمَحَلِّ الَّذِي لَكَ لَدَيْهِ أَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ يَجْعَلَنِي مَعَكُمْ فِي الدُّنْيا

ص: 1025

وَالاْخِرَةِ». «اَللّهُمَّ إِنِّي صَلَّيْتُ وَرَكَعْتُ وَسَجَدْتُ لَكَ، وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ، لاَِنَّ الصَّلاةَ وَالرُّكُوعَ وَالسُّجُودَ لا تَكُونُ إِلاّ لَكَ، لاَِنَّكَ أَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَأَبْلِغْهُمْ عَنِّي أَفْضَلَ السَّلامِ وَالتَّحِيَّةِ، وَارْدُدْ عَلَيَّ مِنْهُمُ السَّلامَ. اَللّهُمَّ وَهاتانِ الرَّكْعَتانِ هَدِيَّةٌ مِنِّي إِلي مَوْلايَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيّ عَلَيْهِمَا السَّلامُ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَعَلَيْهِ، وَتَقَبَّلْ مِنِّي، وَاجْزِنِي عَلي ذلِكَ بِأَفْضَلِ أَمَلِي وَرَجائِي فِيكَ وفِي وَلِيِّكَ، يا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ».

آنگاه به قصد زيارت عليّ بن الحسين (عليهم ا السلام) بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الْحُسَيْنِ الشَّهِيدِ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الشَّهِيدُ بْنُ الشَّهِيدِ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمَظْلُومُ بْنُ الْمَظْلُومِ، لَعَنَ اللهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ، وَ لَعَنَ اللهُ أُمَّةً ظَلَمَتْكَ، وَ لَعَنَ اللهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ. أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِيَّ اللهِ وَ ابْنَ وَلِيِّهِ، لَقَدْ عَظُمَتِ الْمُصِيبَةُ وَ جَلَّتِ الرَّزِيَّةُ بِكَ عَلَيْنا وَ عَلي جَمِيعِ الْمُسْلِمِينَ، فَلَعَنَ اللهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ، وَ أَبْرَأُ إِلَي اللهِ وَ إِلَيْكَ مِنْهُمْ».

سپس به نيّت زيارت ديگر شهداي كربلا بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَوْلِياءَ اللهِ وَ أَحِبّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَصْفِياءَ اللهِ وَ اَوِدّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ دِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنصارَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ أَبِي مُحَمَّد الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ الْوَلِيِّ الزَّكِيِّ النّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ أَبِي عَبْدِاللهِ، بِأَبِي أَنْتُمْ وَأُمِّي، طِبْتُمْ وَطابَتِ الاَْرْضُ الَّتِي فِيها دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظِيماً، فَيا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ مَعَكُمْ فِي الجِنانِ مَعَ الشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً وَالسَّلامُ

ص: 1026

عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارة آل يس

مرحوم مجلسي در كتاب بحار الأنوار به نقل از ناحيه مقدّسه چنين آورده است كه هرگاه خواستي به وسيله ما به سوي خداوند تبارك وتعالي و به سوي ما توجه كنيد، بگوييد:

«سَلامٌ عَلي آلِ يس، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا داعِيَ اللهِ وَرَبّانِيَّ آياتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بابَ اللهِ وَدَيّانَ دِينِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَلِيفَةَ اللهِ وَناصِرَ حَقِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ وَدَلِيلَ إِرادَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا تالِيَ كِتابِ اللهِ وَتَرْجُمانَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ فِي آناءِ لَيْلِكَ وَأَطْرافِ نَهارِكَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَقِيَّةَ اللهِ فِي أَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ميثاقَ اللهِ الَّذِي اَخَذَهُ وَوَكَّدَهُ،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَعْدَ اللهِ الَّذي ضَمِنَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ، وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ، وَالْغَوْثُ وَالرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ وَعْداً غَيْرَ مَكْذُوب، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقُومُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْعُدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْرَأُ وَتُبَيِّنُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُصَلِّي وَتَقْنُتُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَتَسْجُدُ، اَلسَّلامُ

عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَتُكَبِّرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَحْمَدُ وَتَسْتَغْفِرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُصْبِحُ وَتُمْسِي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ إِذا يَغْشي وَالنَّهارِ اِذا تَجَلّي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الاِْمامُ الْمَأْمُونُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأْمُولُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ بِجَوامِعِ السَّلام، أُشْهِدُكَ يا مَوْلايَ أَنِّي أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عبْدُهُ وَرَسُولُهُ لا حَبِيبَ إِلاّ هُوَ وَأَهْلُهُ، وَأُشْهِدُكَ يا مَوْلايَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنينَ حُجَّتُهُ، وَالْحَسَنَ حُجَّتُهُ، وَالْحُسَيْنَ حُجَّتُهُ وَعَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيّ حُجَّتُهُ، وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدّ حُجَّتُهُ، وَ مُوسَي بْنَ جَعْفَر حُجَّتُهُ، وَعَلِيَّ بْنَ مُوسي حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيّ حُجَّتُهُ، وَعَلِيَّ ابْنَ مُحَمَّد حُجَّتُهُ، وَالْحَسَنَ بْنَ عَلِيّ حُجَّتُهُ،وَأَشْهَدُأَنَّكَ حُجَّةُ اللهِ، أَنْتُمُ الاَْوَّلُ وَالاْخِرُ، وَأَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ " لا

ص: 1027

رَيْبَ فِيها، يَوْمَ لا يَنْفَعُ نَفْساً اِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي اِيمانِها خَيْراً "، وَأَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ، وَأَنَّ ناكِراً وَنَكِيراًحَقٌّ، وَأَشْهَدُ أَنَّ النَّشْرَ حَقٌّ، وَالْبَعْثَ حَقٌّ، وَأَنَّ الصِّراطَ حَقٌّ، وَالْمِرْصادَ حَقٌّ، وَالْمِيزانَ حَقٌّ، وَالْحَشْرَ حَقٌّ، وَالْحِسابَ حَقٌّ، وَالْجَنَّةَ وَالنَّارَ حَقٌّ، وَالْوَعْدَ وَالْوَعِيدَ بِهِما حَقٌّ، يا مَوْلايَ شَقِيَ مَنْ خالَفَكُمْ وَسَعِدَ مَنْ أَطاعَكُمْ، فَاشْهَدْ عَلي ما أَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ، وَأَنَا وَلِيٌّ لَكَ بَرِيءٌ مِنْ عَدُوِّكَ، فَالْحَقُّ ما رَضِيتُمُوهُ، وَالْباطِلُ ما سَخَطْتُمُوهُ، وَالْمَعْرُوفُ ما أَمَرْتُمْ بِهِ، وَالْمُنْكَرُ ما نَهَيْتُمْ عَنْهُ، فَنَفْسِي مُؤْمِنَةٌ بِاللهِ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَبِرَسُولِهِ وَبِأَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَبِكُمْ يا مَوْلايَ اَوَّلِكُمْ وَآخِرِكُمْ، وَنُصْرَتِي مُعَدَّةٌ لَكُمْ، وَمَوَدَّتِي خالِصَةٌ لَكُمْ آمينَ آمينَ».

سپس بگو:

«اَللّهُمَّ اِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد نَبِيِّ رَحْمَتِكَ وَكَلِمَةِ نُورِكَ، وَأَنْ تَمْلاََ قَلْبِي نُورَ الْيَقِينِ، وَصَدْرِي نُورَ الاِْيمانِ، وَفِكْرِي نُورَ النِّيّاتِ، وَعَزْمِي نُورَ الْعِلْمِ، وَقُوَّتِي نُورَ الْعَمَلِ، وَلِسانِي نُورَ الصِّدْقِ، وَدِينِي نُورَ الْبَصائِرِ مِنْ عِنْدِكَ،وَبَصَرِي نُورَ الضِّياءِ، وَسَمْعِي نُورَ الْحِكْمَةِ، وَمَوَدَّتِي نُورَ الْمُوالاةِ لِمُحَمَّد وَآلِهِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ حَتّي أَلْقاكَ وَقَدْ وَفَيْتُ بِعَهْدِكَ وَميثاقِكَ فَتُغَشِّيَنِي رَحْمَتَكَ يا وَلِيُّ يا حَمِيدُ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد حُجَّتِكَ فِي أَرْضِكَ، وَخَليفَتِكَ فِي بِلادِكَ، وَالدّاعِي إِلي سَبِيلِكَ، وَالْقائِمِ بِقِسْطِكَ،وَالثّائِرِ بِأَمْرِكَ، وَلِيِّ الْمُؤْمِنِينَ وَبَوارِ الْكافِرِينَ، وَمُجَلِّي الظُّلْمَةِ، وَمُنِيرِ الْحَقِّ، وَالنّاطِقِ بِالْحِكْمَةِ وَالصِّدْقِ، وَكَلِمَتِكَ التّامَّةِ فِي أَرْضِكَ، الْمُرْتَقِبِ الْخائِفِ وَالْوَلِيِّ النّاصِحِ، سَفِينَةِ النَّجاةِ وَعَلَمِ الْهُدي وَنُورِ أَبْصارِ الْوَري، وَخَيْرِ مَنْ تَقَمَّصَ وَارْتَدي، وَمُجَلِّي الْعَمي الَّذِي يَمْلاَُ الاَْرْضَ عَدْلاً وَقِسْطاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي وَلِيِّكَ وَابْنِ أَوْلِيائِكَ الَّذِينَ فَرَضْتَ طاعَتَهُمْ، وَأَوْجَبْتَ حَقَّهُمْ، وَأَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرْتَهُمْ تَطْهِيراً، اَللّهُمَّ انْصُرْهُ وَانْتَصِرْ بِهِ لِدِينِكَ، وَانْصُرْ بِهِ أَوْلِياءَكَ وَأَوْلِياءَهُ وَشيعَتَهُ وَأَنْصارَهُ،

ص: 1028

وَاجْعَلْنا مِنْهُمْ. اَللّهُمَّ اَعِذْهُ مِنْ شَرِّ كُلِّ باغ وَطاغ وَمِنْ شَرِّ جَمِيعِ خَلْقِكَ، وَاحْفَظْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ وَعَنْ يَمِينِهِ وَعَنْ شِمالِهِ، وَاحْرُسْهُ وَامْنَعْهُ مِنْ أَنْ يُوصَلَ إِلَيْهِ بِسُوء، وَاحْفَظْ فيهِ رَسُولَكَ وَآلَ رَسُولِكَ، وَاَظْهِرْ بِهِ الْعَدْلَ، وَاَيِّدْهُ بِالنَّصْرِ، وَانْصُرْ ناصِرِيهِ، وَاخْذُلْ خاذِلِيهِ، وَاقْصِمْ

قاصِمِيهِ، وَاقْصِمْ بِهِ جَبابِرَةَ الْكُفْرِ، وَاقْتُلْ بِهِ الْكُفّارَ وَالْمُنافِقِينَ وَجَمِيعَ الْمُلْحِدِينَ حَيْثُ كانُوا مِنْ مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها بَرِّها وَبَحْرِها، وَامْلاَْ بِهِ الاَْرْضَ عَدْلاً، وَاَظْهِرْ بِهِ دِينَ نَبِيِّكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَاجْعَلْنِي اللّهُمَّ مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ وَأَتْباعِهِ وَشِيعَتِهِ، وَأَرِنِي فِي آلِ مُحَمَّد عَلَيْهِمُ السَّلامُ ما يَأْمُلُونَ وَفِي عَدُوِّهِمْ ما يَحْذَرُونَ، إِلهَ الْحَقِّ آمِينَ، يا ذَا الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ».

دعاي بعد از زيارت ائمّه (عليهم السلام)

اين دعا به خاطر مفاهيم بسيار ارزشمند و عالي آن، به دعاي عالية المضامين معروف است كه آن را سيد بن طاوس در مصباح الزاير بعد از زيارت جامعه مذكوره نقل فرموده و آن دعاي شريف اين است:

«اَللَّهُمَّ إِنِّي زُرْتُ هَذَا الاِْمامَ مُقِرّاً بِإِمامَتِهِ مُعْتَقِداً لِفَرْضِ طَاعَتِهِ فَقَصَدْتُ مَشْهَدَهُ بِذُنُوبِي وَ عُيُوبِي وَ مُوبِقاتِ آثامِي وَ كَثْرَةِ سَيِّئاتِي وَ خَطَايايَ وَ ما تَعْرِفُهُ مِنِّي مُسْتَجِيراً بِعَفْوِكَ مُسْتَعِيذاً بِحِلْمِكَ راجِياً رَحْمَتَكَ لاجِئاً إِلَي رُكْنِكَ عَائِذاً بِرَأْفَتِكَ مُسْتَشْفِعاً بِوَلِيِّكَ وَ ابْنِ أَوْلِيَائِكَ وَ صَفِيِّكَ وَ ابْنِ أَصْفِيَائِكَ وَ أَمِينِكَ وَ ابْنِ أُمَنائِكَ وَ خَلِيفَتِكَ وَ ابْنِ خُلَفَائِكَ الَّذِينَ جَعَلْتَهُمُ الْوَسِيلَةَ إِلي رَحْمَتِكَ وَ رِضْوانِكَ وَ الذَّرِيعَةَ إِلَي رَأْفَتِكَ وَ غُفْرَانِكَ أَللَّهُمَّ وَ أَوَّلُ حَاجَتِي إِلَيْكَ أَنْ تَغْفِرَ لِي مَا سَلَفَ مِنْ ذُنُوبِي عَلي كَثْرَتِهَا وَ أَنْ تَعْصِمَنِي فِيما بَقِيَ مِنْ عُمُرِي وَ تُطَهِّرَ دِينِي مِمَّا يُدَنِّسُهُ وَ يَشِينُهُ وَ يُزْرِي بِهِ وَ تَحْمِيَهُ مِنَ الرَّيْبِ وَ الشَّكِّ وَ الْفَسَادِ وَ الشِّرْكِ

ص: 1029

وَ تُثَبِّتَنِي عَلي طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ وَ ذُرِّيَّتِهِ النُّجَبَاءِ السُّعَدَاءِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِمْ وَ رَحْمَتُكَ وَ سَلامُكَ وَ بَرَكَاتُكَ وَ تُحْيِيَنِي ما أَحْيَيْتَنِي عَلَي طَاعَتِهِمْ وَ تُمِيتَنِي إِذَا أَمَتَّنِي عَلي طَاعَتِهِمْ وَ أَنْ لا تَمْحُوَ مِنْ قَلْبِي مَوَدَّتَهُمْ وَ مَحَبَّتَهُمْ وَ بُغْضَ أَعْدَائِهِمْ وَ مُرَافَقَةَ أَوْلِيَائِهِمْ وَ بِرَّهُمْ وَ أَسْأَلُكَ يا رَبِّ أَنْ تَقْبَلَ ذَلِكَ مِنِّي وَ تُحَبِّبَ إِلَيَّ عِبَادَتَكَ وَ الْمُواظَبَةَ عَلَيْهَا وَ تُنَشِّطَنِي لَهَا وَ تُبَغِّضَ إِلَيَّ مَعَاصِيَكَ وَ مَحَارِمَكَ وَ تَدْفَعَنِي عَنْهَا وَ تُجَنِّبَنِي التَّقْصِيرَ فِي صَلاتِي وَالاِْسْتِهَانَةَ بِهَا وَ التَّرَاخِيَ عَنْهَا وَ تُوَفِّقَنِي لِتَأْدِيَتِهَا كَما فَرَضْتَ وَ أَمَرْتَ بِهِ عَلي سُنَّةِ رَسُولِكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ رَحْمَتُكَ وَ بَرَكَاتُكَ خُضُوعاً وَ خُشُوعاً وَ تَشْرَحَ صَدْرِي لاِِيتاءِ الزَّكَاةِ وَ إِعْطَاءِ الصَّدَقَاتِ وَ بَذْلِ الْمَعْرُوفِ وَ الاِْحْسَانِ إِلَي شِيعَةِ آلِ مُحَمَّد عَلَيْهِمُ السَّلامُ وَ مُواسَاتِهِمْ وَ لا تَتَوَفَّانِي إِلاّ بَعْدَ أَنْ تَرْزُقَنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ وَ زِيَارَةَ قَبْرِ نَبِيِّكَ وَقُبُورِ الاَْئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ وَ أَسْأَلُكَ يا رَبِّ تَوْبَةً نَصُوحاً تَرْضَاهَا وَ نِيَّةً تَحْمَدُهَا وَ عَمَلاً صَالِحاً تَقْبَلُهُ وَ أَنْ تَغْفِرَ لِي وَ تَرْحَمَنِي إِذَا تَوَفَّيْتَنِي وَ تُهَوِّنَ عَلَيَّ سَكَرَاتِ الْمَوْتِ وَ تَحْشُرَنِي فِي زُمْرَةِ مُحَمَّد وَ آلِهِ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ وَ تُدْخِلَنِي الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ وَ تَجْعَلَ دَمْعِي غَزِيراً فِي طَاعَتِكَ وَ عَبْرَتِي جَارِيَةً فِيما يُقَرِّبُنِي مِنْكَ وَ قَلْبِي عَطُوفاً عَلي أَوْلِيَائِكَ وَ تَصُونَنِي فِي هَذِهِ الدُّنْيَا مِنَ الْعَاهَاتِ وَ الاْفَاتِ وَ الاَْمْرَاضِ الشَّدِيدَةِ وَ الاَْسْقامِ الْمُزْمِنَةِ وَ

جَمِيعِ أَنْواعِ الْبَلاءِ وَ الْحَوادِثِ وَ تَصْرِفَ قَلْبِي عَنِ الْحَرَامِ وَ تُبَغِّضَ إِلَيَّ مَعَاصِيَكَ وَ تُحَبِّبَ إِلَيَّ الْحَلالَ وَ تَفْتَحَ لِي أَبْوابَهُ وَ تُثَبِّتَ نِيَّتِي وَ فِعْلِي عَلَيْهِ وَ تَمُدَّ فِي عُمُرِي وَ

ص: 1030

تُغْلِقَ أَبْوابَ الْمِحَنِ عَنِّي وَ لا تَسْلُبَنِي ما مَنَنْتَ بِهِ عَلَيَّ وَ لا تَسْتَرِدَّ شَيْئاً مِمَّا أَحْسَنْتَ بِهِ إِلَيَّ وَ لا تَنْزِعَ مِنِّي النِّعَمَ الَّتِي أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَيَّ وَ تَزِيدَ فِيما خَوَّلْتَنِي وَ تُضَاعِفَهُ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً وَ تَرْزُقَنِي مَالاً كَثِيراً وَاسِعاً سَائِغاً هَنِيئاً نَامِياً وَافِياً وَ عِزّاً بَاقِياً كَافِياً وَ جَاهاً عَرِيضاً مَنِيعاً وَ

نِعْمَةً سَابِغَةً عَامَّةً وَ تُغْنِيَنِي بِذَلِكَ عَنِ الْمَطَالِبِ الْمُنَكَّدَةِ وَ الْمَوارِدِ الصَّعْبَةِ وَ تُخَلِّصَنِي مِنْهَا مُعَافيً فِي دِينِي وَ نَفْسِي وَ وُلْدِي وَ ما أَعْطَيْتَنِي وَ مَنَحْتَنِي وَ تَحْفَظَ عَلَيَّ مَالِي وَ جَمِيعَ مَا خَوَّلْتَنِي وَ تَقْبِضَ عَنِّي أَيْدِيَ الْجَبَابِرَةِ وَ تَرُدَّنِي إِلَي وَطَنِي وَ تُبَلِّغَنِي نِهَايَةَ أَمَلِي فِي دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي وَ تَجْعَلَ عَاقِبَةَ أَمْرِي مَحْمُودَةً حَسَنَةً سَلِيمَةً وَ تَجْعَلَنِي رَحِيبَ الصَّدْرِ وَاسِعَ الْحَالِ حَسَنَ الْخُلْقِ بَعِيداً مِنَ الْبُخْلِ وَ الْمَنْعِ وَ النِّفَاقِ وَالْكِذْبِ وَالْبَهْتِ وَ قَوْلِ الزُّورِ وَتُرْسِخَ فِي قَلْبِي مَحَبَّةَ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ شِيعَتِهِمْ وَ تَحْرُسَنِي يا رَبِّ فِي نَفْسِي وَ أَهْلِي وَ مَالِي وَ وُلْدِي وَ أَهْلِ حُزَانَتِي وَ إِخْوانِي وَ أَهْلِ مَوَدَّتِي وَ ذُرِّيَّتِي بِرَحْمَتِكَ وَ جُودِكَ اللَّهُمَّ هَذِهِ حَاجَاتِي عِنْدَكَ وَ قَدِ اسْتَكْثَرْتُهَا لِلُؤْمِي وَ

شُحِّي وَ هِيَ عِنْدَكَ صَغِيرَةٌ حَقِيرَةٌ وَ عَلَيْكَ سَهْلَةٌ يَسِيرَةٌ فَأَسْأَلُكَ بِجَاهِ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ عِنْدَكَ وَ بِحَقِّهِمْ عَلَيْكَ وَ بِما أَوْجَبْتَ لَهُمْ وَ بِسَائِرِ أَنْبِيَائِكَ وَ رُسُلِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ وَ أَوْلِيَائِكَ الْمُخْلَصِينَ مِنْ عِبَادِكَ وَ بِاسْمِكَ الاَْعْظَمِ الاَْعْظَمِ لَمَّا قَضَيْتَها كُلَّها وَ أَسْعَفْتَنِي بِهَا وَ لَمْ تُخَيِّبْ أَمَلِي وَ رَجَائِي، اَللَّهُمَّ وَشَفِّعْ صَاحِبَ هَذَا الْقَبْرِ فِيَّ يا سَيِّدِي يا وَلِيَّ اللَّهِ يا أَمِينَ اللَّهِ أَسْأَلُكَ أَنْ تَشْفَعَ لِي إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ

ص: 1031

جَلَّ فِي هَذِهِ

الْحَاجَاتِ كُلِّهَا بِحَقِّ آبَائِكَ الطَّاهِرِينَ وَ بِحَقِّ أَوْلادِكَ الْمُنْتَجَبِينَ فَإِنَّ لَكَ عِنْدَ اللَّهِ تَقَدَّسَتْ أَسْماؤُهُ الْمَنْزِلَةَ الشَّرِيفَةَ وَ الْمَرْتَبَةَ الْجَلِيلَةَ وَ الْجَاهَ الْعَرِيضَ اَللَّهُمَّ لَوْ عَرَفْتُ مَنْ هُوَ أَوْجَهُ عِنْدَكَ مِنْ هَذَا الاِْمامِ وَ مِنْ آبَائِهِ وَ أَبْنائِهِ الطَّاهِرِينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ وَ الصَّلاةُ لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعَائِي وَ قَدَّمْتُهُمْ أَمامَ حَاجَتِي وَ طَلِبَاتِي هَذِهِ فَاسْمَعْ مِنِّي وَ اسْتَجِبْ لِي وَ افْعَلْ بِي ما أَنْتَ أَهْلُهُ يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ، اَللَّهُمَّ وَ ما قَصُرَتْ عَنْهُ مَسْأَلَتِي وَ عَجَزَتْ عَنْهُ قُوَّتِي وَ لَمْ تَبْلُغْهُ فِطْنَتِي مِنْ صَالِحِ دِينِي وَ دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي فَامْنُنْ بِهِ عَلَيَّ وَ احْفَظْنِي وَ احْرُسْنِي وَ هَبْ لِي وَ اغْفِرْ لِي وَ مَنْ

أَرَادَنِي بِسُوء أَوْ مَكْرُوه مِنْ شَيْطَان مَرِيد أَوْ سُلْطَان عَنِيد أَوْ مُخَالِف فِي دِين أَوْ مُنازِ ع فِي دُنْيَا أَوْ حاسِد عَلَيَّ نِعْمَةً أَوْ ظالِم أَوْ بَاغ فَاقْبِضْ عَنِّي يَدَهُ وَ اصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُ وَ اشْغَلْهُ عَنِّي بِنَفْسِهِ وَ اكْفِنِي شَرَّهُ وَ شَرَّ أَتْباعِهِ وَ شَيَاطِينِهِ وَ أَجِرْنِي مِنْ كُلِّ مَا يَضُرُّنِي وَ يُجْحِفُ بِي وَ أَعْطِنِي جَمِيعَ الْخَيْرِ كُلِّهِ مِمَّا أَعْلَمُ وَ مِمَّا لا أَعْلَمُ، اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لاِِخْوانِي وَ أَخَواتِي وَ أَعْمامِي وَ عَمَّاتِي وَ أَخْوالِي وَ خَالاتِي وَ أَجْدَادِي وَ جَدَّاتِي وَ أَوْلادِهِمْ وَ ذَرَارِيهِمْ وَ أَزْوَاجِي وَ ذُرِّيَّاتِي وَ أَقْرِبَائِي وَ أَصْدِقَائِي وَ جِيرَانِي وَ إِخْوانِي فِيكَ مِنْ أَهْلِ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ وَ لِجَمِيعِ أَهْلِ مَوَدَّتِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ، اَلاَْحْيَاءِ مِنْهُمْ وَ الاَْمْواتِ وَ لِجَمِيعِ مَنْ عَلَّمَنِي خَيْراً أَوْ تَعَلَّمَ مِنِّي عِلْماً، اَللَّهُمَّ أَشْرِكْهُمْ فِي صَالِحِ دُعَائِي وَ زِيَارَتِي لِمَشْهَدِ حُجَّتِكَ وَ وَلِيِّكَ وَ أَشْرِكْنِي

ص: 1032

فِي صَالِحِ أَدْعِيَتِهِمْ بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ وَ بَلِّغْ وَلِيَّكَ مِنْهُمُ السَّلامَ وَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ يا سَيِّدِي وَ مَوْلايَ يَا فُلانَ بْنَ فُلان بجاي «فلان بن فلان» نام امامي را كه زيارت مي كند و نام پدر آن بزرگوار را بگويد:

صَلَّي اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلي رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ أَنْتَ وَسِيلَتِي إِلَي اللَّهِ وَ ذَرِيعَتِي إِلَيْهِ وَ لِي حَقُّ مُوالاتِي وَ تَأْمِيلِي فَكُنْ شَفِيعِي إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْوُقُوفِ عَلَي قِصَّتِي هَذِهِ وَ صَرْفِي عَنْ مَوْقِفِي هَذَا بِالنُّجْحِ بِما سَأَلْتُهُ كُلِّهِ بِرَحْمَتِهِ وَ قُدْرَتِهِ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي عَقْلاً كَامِلاً وَ لُبّاً رَاجِحاً وَ عِزّاً بَاقِياً وَ قَلْباً زَكِيّاً وَ عَمَلاً كَثِيراً وَ أَدَباً بَارِعاً وَ اجْعَلْ ذَلِكَ كُلَّهُ لِي وَ لا تَجْعَلْهُ عَلَيَّ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ».

دعا براي حضرت حجة بن الحسن عجل الله فرجه الشريف

هرگاه بخواهي براي خويش يا ديگران دست به دعا برداري بهتر آن است كه نخست به نيّت دعا براي حضرت ولي عصر (عجل اللّه فرجه الشريف) اين دعا را بخواني:

«اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلي آبائِهِ، فِي هذِهِ السّاعَةِ وَفِي كُلِّ ساعَة، وَلِيّاًوَحافِظاًوَقائِداً وَناصِراً وَدَلِيلاً وَعَيْناً، حَتّي تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً، وَتُمَتِّعَهُ فِيها طَوِيلاً».

دعاي عهد

از حضرت صادق (عليه السلام) روايت است كه هر كس چهل بامداد اين دعا را بخواند از ياوران قائم ما باشد و چنانچه پيش از ظهور آن حضرت بميرد خداوند او را زنده سازد تا در خدمت آن حضرت باشد و خداوند به هر كلمه اين دعا هزار حسنه به او كرامت فرمايد و هزار گناه از او محو كند.

«اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِيمِ، وَرَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفِيعِ، وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالاِْنْجِيلِ وَالزَّبُورِ، وَرَبَّ

ص: 1033

الظِّلِّ

وَالْحَرُورِ، وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، وَرَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَالاَْنْبِياءِ وَالْمُرْسَلِينَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ،وَبِنُور وَجْهِكَ الْمُنِيرِ وَمُلْكِكَ الْقَدِيمِ، يا حَيُّ يا قَيُّومُ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي أَشْرَقَتْ بِهِ السَّماواتُ وَالاَْرَضُونَ، وَبِاسْمِكَ الَّذي يَصْلَحُ بِهِ الاَْوَّلُونَ وَالآخِرُونَ، يا حَيٌّ قَبْلَ كُلِّ حَيّ، وَيا حَيٌّ بَعْدَ كُلِّ حَيّ،وَيا حَيٌّ حِينَ لا حَيَّ، يا مُحْيِيَ الْمَوْتي وَمُمِيتَ الاَْحْياءِ، يا حَيُّ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ. اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَاالاِْمامَ الْهادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقائِمَ بِأَمْرِكَ، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ وَعَلي آبائِهِ الطّاهِرِينَ، عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ فِي مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها، سَهْلِها وَجَبَلِها وَبَرِّها وَبَحْرِها، وَعَنِّي وَ عَنْ والِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ وَما أَحْصاهُ عِلْمُهُ وَأَحاطَ بِهِ كِتابُهُ. اَللّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هذا وَما عِشْتُ مِنْ أَيّامِي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي، لا أَحُولُ عَنْها وَلا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ، وَالذّابِّينَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلِينَ لاَِوامِرِهِ، وَالْمُحامِينَ عَنْهُ،وَالسَّابِقِينَ إِلي إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ. اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَيْنِي وَبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَلْتَهُ عَلي عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً، فَأَخْرِجْنِي مِنْ قَبْرِي، مُؤْتَزِراً كَفَنِي، شاهِراً سَيْفِي، مُجَرَّداً قَناتِي، مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدّاعِي فِي الْحاضِرِ وَالْبادِي. اَللّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ، والْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ، وَاكْحَلْ ناظِرِي بِنَظْرَة مِنِّي إِلَيْهِ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَأَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَاسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ، وَأَنْفِذْ أَمْرَهُ وَاشْدُدْ اَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَكَ، وَأَحْيِ بِهِ عِبادَكَ، فَإِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ: " ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ اَيْدِي النّاسِ "، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمّي بِاسْمِ رَسُولِكَ حَتّي لا يَظْفَرَ بِشَيْء مِنَ الْباطِلِ إِلاّ مَزَّقَهُ، ويُحِقَّ الْحَقَّ وَيُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِكَ، وَناصِراً لِمَنْ لا يَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيْرَكَ، وَمُجَدِّداً

ص: 1034

لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْكامِ كِتابِكَ، وَمُشَيِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِينِكَ وَسُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّن حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِينَ. اَللّهُمَّ وَسُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلي دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِكانَتَنا بَعْدَهُ، اَللّهُمَّ اكْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الاُْمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداًوَنَراهُ قَرِيباً، بِرَحْمَتِكَ ياأَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

پس سه بار دست بر ران راست خود مي زني و هربارمي گويي:

«اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ».

نماز شب

روايات وارده از سوي پيشوايان معصوم در فضيلت نماز شب فراوان است كه به ذكر برخي از آنها مي پردازيم:

امام صادق (عليه السلام) از پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) روايت كرده است كه آن حضرت به وصيّش حضرت علي بن ابي طالب (عليه السلام) فرمود: يا علي ترا به چند چيز سفارش مي كنم به خاطر بسپار... و بر تو باد به نماز شب، و بر تو باد به نماز شب، و بر تو باد به نماز شب،(كافي، ج8، ص79) و از انس نقل شده است كه گويد: از پيامبر شنيدم كه مي فرمود: دو ركعت نماز در دل شب بهتر است از دنيا و آنچه كه در اوست. (بحار، ج87، ص148)

كيفيت نماز شب

نماز شب يازده ركعت است، و مي توان در هر ركعت به حمد تنها اكتفا كرد، هشت ركعت آن را به نيت نماز شب بايد خواند و بعد از هر دو ركعت سلام گفت، سپس دو ركعت به نيت نماز شَفْع و يك ركعت به نيت نماز وِتْر و بهتر است كه نمازگزار در قنوت نماز وتر هفتاد مرتبه «أَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبّي وَاَتُوبُ

ص: 1035

إِلَيْهِ» و سپس هفت بار: «هذا مَقامُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ النّارِ» و بعد سيصد مرتبه «اَلْعَفْو» بگويد و آنگاه براي چهل نفر از مؤمنان دعا كند و بعد براي خويش دعا نمايد و چون از قنوت فارغ شد ركوع و سجود گزارد و نماز را تمام نمايد و پس از نماز، تسبيح حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) را انجام دهد و بعد هر چه مي خواهد دعا كند.

نماز حضرت فاطمه (عليها السلام)

روايت شده كه حضرت فاطمه(عليها السلام) دو ركعت نماز مي گزارد كه جبرئيل (عليه السلام) تعليم او كرده بود، در ركعت اوّل بعد از حمد صد مرتبه سوره قَدْر و در ركعت دوّم بعد از حمد صد مرتبه سوره توحيد و چون سلام مي گفت اين دعا را مي خواند:

«سُبْحانَ ذِي الْعِزِّ الشّامِخِ الْمُنِيفِ، سُبْحانَ ذِي الْجَلالِ الْباذِخِ الْعَظِيمِ، سُبْحانَ ذِي الْمُلْكِ الْفاخِرِ الْقَدِيمِ، سُبْحانَ مَنْ لَبِسَ الْبَهْجَةَ وَالْجَمالَ، سُبْحانَ مَنْ تَرَدّي بِالنُّورِ وَالْوَقارِ، سُبْحانَ مَنْ يَري اَثَرَ النَّمْلِ فِي الصَّفا، سُبْحانَ مَنْ يَري وَقْعَ الطَّيْرِ فِي الْهَواءِ، سُبْحانَ مَنْ هُوَ هكَذا لا هكَذا غَيْرُهُ».

شيخ در مصباح المتهجدين فرموده: سزاوار است كسي كه اين نماز را بجا مي آورد چون از تسبيح فارغ شود زانوها و ذراعها را برهنه نمايد و بچسباند همه مواضِع سجود خود را بزمين بدون حاجز و حايلي و حاجت خود را از خدا بخواهد و دعا كند آنچه مي خواهد و در همان حال سجده بگويد:

«يا مَنْ لَيْسَ غَيْرَهُ رَبٌّ يُدْعي، يا مَنْ لَيْسَ فَوْقَهُ إِلهٌ يُخْشي، يا مَنْ لَيْسَ دُونَهُ مَلِكٌ يُتَّقي، يا مَنْ لَيْسَ لَهُ وَزِيرٌ يُؤْتي، يا مَنْ لَيْسَ لَهُ حاجِبٌ يُرْشي، يا مَنْ لَيْسَ لَهُ بَوّابٌ

ص: 1036

يُغْشي، يا مَنْ لا يَزْدادُ عَلي كَثْرَةِ السُّؤالِ إِلاّ كَرَماً وَ جُوداً وَعَلي كَثْرَةِ الذُّنُوبِ إِلاّ عَفْواً وَصَفْحاً، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَافْعَلْ بي كَذا وَكَذا».و بجاي كلمه «كذا و كذا» حاجات خود را از خدا بخواهد.

نماز ديگر از حضرت فاطمه(عليها السلام)

شيخ طوسي و سيّد بن طاوس روايت كرده اند از صفوان كه محمّد بن عليّ حلبي روز جمعه خدمت حضرت صادق (عليه السلام) شرفياب شد و عرض كرد: مي خواهم مرا عملي تعليم فرمائي كه در اين روز بهترين اعمال باشد.

حضرت فرمود: من كسي را بهتر از حضرت فاطمه(عليها السلام)، نزد پيامبر سراغ ندارم و چيزي را بهتر از آنچه حضرت به او آموخت نشان ندارم.

سپس فرمود: هر كس در روز جمعه غسل كند و چهار ركعت نماز گزارد بدو سلام و بخواند در ركعت اوّل بعد از حمد پنجاه مرتبه توحيد، در ركعت دوّم بعد از حمد پنجاه مرتبه " وَالْعادِياتِ " در ركعت سوّم بعد از حمد پنجاه مرتبه " إِذا زُلزِلَتْ " و در ركعت چهارم بعد از حمد پنجاه مرتبه (إِذا جآءَ نَصْرُ اللهِ " چون از نماز فارغ شود اين دعا بخواند: «إِلهِي وَسَيِّدِي مَنْ تَهَيَّأَ أَوْ تَعَبَّأَ أَوْ اَعَدَّ اَوِ اسْتَعَدَّ لِوِفادَةِ مَخْلُوق رَجاءَ رِفْدِهِ وَفَوائِدِهِ ونائِلِهِ وَفَواضِلِهِ وَجَوائِزِهِ، فَإِلَيْكَ يا إِلهِي كانَتْ تَهْيِئَتِي وَتَعْبِئَتِي وَإِعْدادِي وَاسْتِعْدادِي، رَجاءَ فَوائِدِكَ وَمَعْرُوفِكَ وَنائِلِكَ وَجَوائِزِكَ، فَلاتُخَيِّبْنِي مِنْ ذلِكَ، يا مَنْ لا تَخِيبُ عَلَيْهِ مَسْأَلَةُ السّائِلِ، وَلا تَنْقُصُهُ عَطِيَّةُ نائِل، فَإِنِّي لَمْ آتِكَ بِعَمَل صالِح قَدَّمْتُهُ، وَلا شَفاعَةِ مَخْلُوق رَجَوْتُهُ أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِشَفاعَتِهِ، إِلاّ مُحَمَّداً وَأَهْلَ بَيْتِهِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ، أَتَيْتُكَ أَرْجُو عَظيمَ عَفْوِكَ الَّذِي عُدْتَ بِهِ عَلَي الْخاطِئِينَ عِنْدَ عُكُوفِهِمْ عَلَي الْمَحارِمِ،

ص: 1037

فَلَمْ يَمْنَعْكَ طُولُ عُكُوفِهِمْ عَلَي الْمَحارِمِ أَنْ جُدْتَ عَلَيْهِمْ بِالْمَغْفِرَةِ، وَأَنْتَ سَيِّدِي الْعَوّادُ بِالنَّعْماءِ، وَأَنَا الْعَوّادُ بِالْخَطاءِ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرِينَ أَنْ تَغْفِرَ لِي ذَنْبِيَ الْعَظِيمَ، فَإِنَّهُ لا يَغْفِرُ الْعَظِيمَ إِلاَّ الْعَظِيمُ،ياعَظِيمُ ياعَظِيمُ ياعَظِيمُ ياعَظِيمُ ياعَظِيمُ ياعَظِيمُ ياعَظيمُ».

نماز حضرت صاحب الزَّمان (عليه السلام)

نماز حضرت صاحب الزَّمان عَجَّلَ اللهُ تَعالي فَرَجَهُ دو ركعت است مي خواني در هر ركعت سوره حَمْد را و چون به " إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعِينُ " رسيدي آن را صد مرتبه تكرار مي كني و سپس بقيه سوره را مي خواني و بعد " قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ " را يكبار مي خواني و چون از نماز فارغ شدي اين دعا را مي خواني:

«اَللّهُمَّ عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَضاقَتِ الأَرْضُ بِما وَسِعَتِ السَّماءُ، وَإِلَيْكَ يا رَبِّ الْمُشْتَكي،

وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَةِ وَالرَّخاءِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اَلَّذِينَ أَمَرْتَنا بِطاعَتِهِمْ، وَعَجِّلِ اللّهُمَّ فَرَجَهُمْ بِقائِمِهِمْ، وَاَظْهِرْ إِعْزازَهُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ، اِكْفِيانِي فَإِنَّكُما كافِيايَ، يا مُحَمَّدُ يا عَليُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ، اُنْصُرانِي فَإِنَّكُما ناصِرايَ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ، اِحْفَظانِي فَإِنَّكُما حافِظايَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ، اَلْغَوثَ الْغَوثَ الْغَوْثَ، أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي، اَلأَمانَ الاَْمانَ الاَْمانَ».

نماز حاجت

نماز حاجت به صورت هاي مختلفي روايت شده است و از جمله آنها نمازي است كه مرحوم كليني(رحمه الله) در كتاب كافي به سند معتبر از عبدالرحيم قصير روايت كرده است كه مي گويد: حضرت صادق (عليه السلام) به من فرمود: چون مشكلي به تو روي آورد، پناه بياور به رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و

ص: 1038

سپس دو ركعت نماز بگزار و آن را به آن حضرت هديه كن، و چون سلام گفتي اين دعا را بخوان:

«اَللّهُمَّ أَنْتَ السَّلامُ وَمِنْكَ السَّلامُ، وَإِلَيْكَ يَرجِعُ السَّلامُ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَبَلِّغْ رُوحَ مُحَمَّد مِنِّي السَّلامُ، وَ أَرْواحَ الاَْئِمَّةِ الصادِقِينَ سَلامِي، وَارْدُدْ عَلَيَّ مِنْهُمُ السَّلامُ، وَالسَّلامُ عَلَيْهِمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ. اَللّهُمَّ إِنَّ هاتَيْنِ الرَّكْعَتَيْنِ هَدِيَّةٌ مِنِّي إِلي رَسُولِ اللهِ صلَّي اللهُ عَلَيْه ِو آله و َسَلَّمَ فَأَثِبْنِي عَلَيْهِما ما أَمَّلْتُ وَرَجَوْتُ فِيكَ وَفِي رَسُولِكَ يا وَلِيَّ المُؤْمِنينَ». سپس سجده كن و چهل مرتبه بگو:

«يا حَيُّ يا قَيُّومُ، يا حَيُّ لايَمُوتُ، يا حَيُّ لاإِلهَ إِلاَّ أَنْتَ، يا ذَا الْجَلالِ وَالإكْرامِ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

آنگاه گونه راست را بر زمين گذار و همين دعا را كه در سجده گفتي چهل بار بگو بعد گونه چپ را به زمين بگذار و همين دعا را چهل بار تكرار كن، پس سر از سجده بردار و دست راست را بلند كن و چهل مرتبه آن را بخوان، بعد دست ها را روي گردن خود بگذار و با انگشت سبّابه اشاره كن و چهل مرتبه آن دعا را بگو، سپس محاسن خود را به دست چپ بگير و شروع به گريه نما و چنانچه نتوانستي گريه كني حالت گريه و زاري بخود بگير و بگو:

«يا مُحَمَّدُ يا رَسُولَ اللّهِ (صلي الله عليه وآله) أَشْكُو إِلَي اللهِ وَإِلَيكَ حاجَتِي، وإِلي أَهْلِ بَيْتِكَ الرّاشِدِينَ حاجَتِي، وَبِكُمْ أَتَوَجَّهُ إِلَي اللهِ فِي حاجَتِي».

سپس سجده كن و در همان حال به اندازه يك نفس بگو: «يا اَللهُ يا اَللهُ»، بعد صلوات فرست وحاجتت را از خدا بخواه.

امام صادق

ص: 1039

(عليه السلام) فرمود: كسي كه اين عمل را به جا آورد، من از سوي خداي عزّوجل ضمانت مي كنم كه از جاي خود برنخيزد جز آنكه حاجت او برآورده گردد.

نماز جعفر طيّار

نماز جعفر طيّار (عليه السلام) با فضيلت وسند بسيار معتبر وارد شده، كه مهمترين فضيلت آن، بخشيده شدن گناهان كبيره است، و افضل اوقات آن پيش از ظهر روز جمعه است، وچگونگي آن چهار ركعت است؛ دو نماز دو ركعتي، در هر ركعت پس از حمد و سوره، قبل از آن كه ركوع كند، پانزده مرتبه بگويد:

«سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَاللهُ أَكْبَرُ»، و در ركوع پس از ذكر ركوع ده مرتبه آن را بگويد، و پس از ركوع در حال قيام ده مرتبه، و در سجده بعد از ذكر سجده ده مرتبه، و در جلوس بين دو سجده ده مرتبه، و در سجده دوم ده مرتبه، و پس از سجده دوم ده مرتبه بگويد، و در هر چهار ركعت به همين كيفيّت عمل كند، كه مجموع آن سيصد تسبيح مي شود، و سوره مخصوصي در اين نماز معيّن نشده، ولي افضل است كه در ركعت اوّل پس از حمد، سوره «إِذا زُلْزِلَت» و در ركعت دوّم بعد از حمد، سوره «وَالْعادِيات» و در ركعت سوّم «إِذا جاءَ نَصْرُ اللّه» و در ركعت چهارم «قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ» را بخواند. و نيز مستحب است در سجده دوم از ركعت چهارم پس از اتمامِ تسبيحات بگويد:

«سُبْحانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَالْوَقارَ، سُبْحانَ مَنْ تَعَطَّفَ بِالْمَجْدِ وَتَكَرَّمَ بِهِ، سُبْحانَ مَنْ لا يَنْبَغِي التَّسْبِيحُ إِلاّ لَهُ، سُبْحانَ مَنْ أَحْصي كُلَّ شَيْء عِلْمُهُ، سُبْحانَ ذِي

ص: 1040

الْمَنِّ وَالنِّعَمِ، سُبْحانَ ذِي الْقُدْرَةِ وَالْكَرَمِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَعاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِكَ، وَمُنتَهَي الرَّحْمَةِ مِن كِتابِكَ، وَاسْمِكَ الاَْعْظَمِ، وَكَلِماتِكَ التّامَّةِ الَّتِي تَمَّتْ صِدْقاً وَعَدْلاً، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَأَهْلِ بَيْتِهِ وَافْعَلْ بِي كَذا وَكَذا».

و به جاي «وَافْعَلْ بِي كَذا وَكَذا» حاجت خود را از خدا بخواهد كه برآورده مي شود إن شاء اللّه تعالي و مستحبّ است پس از اتمام چهار ركعت نماز دست ها را به دعا بردارد و بگويد:

«يا رَبّ يا رَبّ» به قدر يك نفس و نيز كلمه «يا رَبّاهُ يا رَبّاهُ» را تكرار كند به قدر يك نفس، و «رَبِّ رَبِّ» به اندازه يك نفس، و «يا اَللهُ يا اَللهُ» به قدر يك نفس، و «يا حَيُّ يا حَيُّ» به اندازه يك نفس، و «يا رَحِيمُ يا رَحِيمُ» به اندازه يك نفس، و بعد «يا رَحْمانُ يا رَحْمانُ» هفت مرتبه، و «يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ» هفت مرتبه، بگويد و آنگاه اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَفْتَتِحُ الْقَوْلَ بِحَمْدِكَ، وَأَنْطِقُ بِالثَّناءِ عَلَيْكَ، وَاُمَجِّدُكَ وَلا غايَةَ لِمَدْحِكَ، وَاُثْنِي عَلَيْكَ، وَمَنْ يَبْلُغُ غايَةَ ثَنائِكَ، وَأَمَدَ مَجْدِكَ وَأَنّي لِخَلِيقَتِكَ كُنْهُ مَعْرِفَةِ مَجْدِكَ؟ وَأَيَّ زَمَن لَمْ تَكُنْ مَمْدُوحاً بِفَضْلِكَ، مَوْصُوفاً بِمَجْدِكَ، عَوّاداً عَلَي الْمُذْنِبِينَ بِحِلْمِكَ تَخَلَّفَ سُكّانُ أَرْضِكَ عَنْ طاعَتِكَ، فَكُنْتَ عَلَيْهِمْ عَطُوفاً بِجُودِكَ، جَواداً بِفَضْلِكَ، عَوّاداً بِكَرَمِكَ، يا لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ الْمَنّانُ ذُوالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ».

اعمال دهه اوّل ذي حجّه

ذي حجّه از ماه هاي شريف است، و از اين رو چون اين ماه داخل مي شد صُلَحاي صحابه و تابعين در عبادت و نماز و نيايش نهايت سعي و اهتمام را داشتند. و ايّام دهه اوّل آن «ايّام معلومات» است كه در قرآن كريم ذكر شده است،

ص: 1041

و در نهايتِ فضيلت و بركت است. از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) روايت شده: كه عمل خير و عبادت در هيچ ايّامي نزد حقّ تعالي از اين دهه محبوبتر نمي باشد، و از براي اين دهه اعمالي است:

اوّل: روزه گرفتن نُه روز اوّل اين دهه كه ثواب روزه تمام عُمر را دارد.

دوّم: خواندن دو ركعت نماز بين مغرب و عشاء در تمام شب هاي اين دهه، در هر ركعت بعد از حمد يك مرتبه توحيد، و آيه " وَواعَدْنامُوسي ثَلثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْر فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيلَةً وَقالَ مُوسي لاَِخِيهِ هرُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ " را بخواند تا با ثواب حاجيان شريك شود.

سوّم: از روز اوّل تا عصر روز عَرَفه بعد از نماز صبح و پيش از مغرب اين دعا را، كه شيخ و سيّد از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده اند بخواند:

«اَللّهُمَّ هذِهِ الاَْيّامُ الَّتِي فَضَّلْتَها عَلَي غَيْرِها مِنَ الاَْيّامِ وَشَرَّفْتَها، وَقَدْ بَلَّغْتَنِيها بِمَنِّكَ وَرَحْمَتِكَ، فَأَنْزِلْ عَلَيْنا مِنْ بَرَكاتِكَ، وَأَوْسِعْ عَلَيْنا فِيها مِنْ نَعْمائِكَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تَهْدِيَنا فِيها لِسَبِيلِ الْهُدي وَالْعَفافِ وَالْغِني، وَالْعَمَلِ فِيها بِما تُحِبُّ وتَرْضي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ يا مَوْضِعَ كُلِّ شَكْوي، وَيا سامِعَ كُلِّ نَجْوي، وَيا شاهِدَكُلِّ مَلاَء، وَياعالِمَ كُلِّ خَفِيَّة، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تَكْشِفَ عَنّا فِيهَا الْبَلاءَ، وَتَسْتَجِيبَ لَنا فِيهَا الدُّعاءَ، وَتُقَوِّيَنا فِيها وَتُعِينَنا، وَتُوَفِّقَنا فِيها لِما تُحِبُّ رَبَّنا وَتَرْضي، وَعَلي مَا افْتَرَضْتَ عَلَيْنا مِنْ طاعَتِكَ وَطاعَةِ رَسُولِكَ وَأَهْلِ وِلايَتِكَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تَهَبَ

ص: 1042

لَنا فِيهَا الرِّضا، إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ، وَلا تَحْرِمْنا خَيْرَ ما تُنْزِلُ فِيها مِنَ السَّماءِ، وَطَهِّرْنا مِنَ الذُّنُوبِ يا عَلّامَ الْغُيُوبِ، وَأَوْجِبْ لَنا فِيها دارَ الْخُلُودِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَلا تَتْرُكْ لَنا فِيها ذَنْباً إِلاّغَفَرْتَهُ، وَلا هَمّاً إِلاّفَرَّجْتَهُ، وَلا دَيْناً إِلاّ قَضَيْتَهُ، وَلا غائِباً إِلاّ أَدَّيْتَهُ، وَلا حاجَةً مِنْ حَوائِجِ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ إِلاّ سَهَّلْتَها وَيَسَّرْتَها، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ. اَللّهُمَّ يا عالِمَ الْخَفِيّاتِ، يا راحِمَ الْعَبَراتِ، يا مُجِيبَ الدَّعَواتِ، يا رَبَّ الاَْرَضِينَ وَالسَّماواتِ، يا مَنْ لا تَتَشابَهُ عَلَيْهِ الاَْصْواتُ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاجْعَلْنا فِيها مِنْ عُتَقائِكَ وَطُلَقائِكَ مِنَ النّارِ، وَالْفائِزِينَ بِجَنَّتِكَ، النّاجِينَ بِرَحْمَتِكَ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، وَصَلَّي اللهُ عَلي سَيِّدِنامُحَمَّدوَآلِهِ أَجْمَعِينَ، وَسَلِّمْ عَلَيْهِمْ تَسْلِيماً».

چهارم: در هر روز از دهه بخواند پنج دعايي را كه حضرت جبرئيل از سوي خداوند براي حضرت عيسي هديه آورده كه در اين دهه بخواند، و آن پنچ دعا اين است:

(1) «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ». (2) «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، أَحَداً صَمَداً لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَلا وَلَداً». (3) «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، أَحَداًصَمَداً لَم يَلِدْ وَلَم يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ». (4) «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيِي وَيُمِيتُ، وَهُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ». (5) «حَسْبِيَ اللهُ وكَفي، سَمِعَ اللهُ لِمَنْ دَعا، لَيْسَ وَراءَ اللهِ مُنْتَهي، أَشْهَدُ لِلّهِ بِما دَعا، وَأَنَّهُ بَرِيءٌ مِمَّنْ تَبَرَّءَ، وَأَنَّ لِلّهِ الاْخِرَةَ وَالاُْولي».

حضرت

ص: 1043

عيسي (عليه السلام) ثواب بسياري براي خواندن هر كدام از اين پنج دعا را صد بار، نقل كرده است.

پنجم: بخواند در هر روزِ اين دهه اين تهليلات را كه از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت شده است با ثواب بسيار، و اگر روزي ده مرتبه بخواند بهتر است.

«لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَدَدَ اللَّيالِي وَالدُّهُورِ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَدَدَ أَمْواجِ الْبُحُورِ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَرَحْمَتُهُ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَدَدَ الشَّوْكِ وَالشَّجَرِ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَدَدَ الشَّعْرِ وَالْوَبَرِ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَدَدَ الْحَجَرِ وَالْمَدَرِ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَدَدَ لَمْحِ الْعُيُونِ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ " فِي اللَّيْلِ إِذاعَسْعَسَ "، وَفِي " الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ "، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَدَدَ الرِّ ياحِ فِي البَرارِي وَالصُّخُورِ، لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ مِنَ الْيَوْمِ إِلي يَوْمِ " يُنْفَخُ فِي الصُّورِ "».

روز اوّل ذي حجّه: روز بسيار مباركي است، و در آن چند عمل وارد است:

اوّل: روزه كه ثواب روزه هشتاد ماه را دارد.

دوّم: خواندن نماز حضرت فاطمه(عليها السلام)، و طبق روايتي كه شيخ نقل كرده، چهار ركعت است؛ دو نماز دو ركعتي، مثل نمازاميرالمؤمنين (عليه السلام)، درهر ركعت حمد يك مرتبه، و توحيد پنجاه مرتبه، وبعد از نماز، تسبيح حضرت را بخواند، و بگويد:

«سُبْحانَ ذِي الْعِزِّ الشّامِخِ الْمُنِيفِ، سُبْحانَ ذِي الْجَلالِ الْباذِخِ الْعَظِيمِ، سُبْحانَ ذِي الْمُلْكِ الْفاخِرِ الْقَدِيمِ، سُبْحانَ مَنْ يَري اَثَرَ النَّمْلَةِ فِي الصَّفا، سُبْحانَ مَنْ يَري وَقْعَ الطَّيْرِ فِي الْهَواءِ، سُبْحانَ مَنْ هُوَ هكَذا وَلا هكَذا غَيْرُهُ».

سوّم: نيم ساعت پيش از اذان ظهر، دو ركعت نماز گزارد، در هر ركعت حمد يك مرتبه،

ص: 1044

و بعد هر كدام از توحيد و آية الكرسي و سوره قدر، را ده مرتبه بخواند.

چهارم: هر كس از ظالمي بترسد در اين روز بگويد:«حَسْبِي حَسْبِي حَسْبِي مِنْ سُؤالِي عِلْمُكَ بِحالِي».

و بدان كه در اين روز حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) متولّد شده، و به روايت شيخين تزويج حضرت فاطمه با امير المؤمنين (عليهم ا السلام) در اين روز مي باشد.

روز هفتم: سال صد و چهارده هجري قمري، شهادت حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) در مدينه واقع شده، كه روز حُزن شيعه است.

روز هشتم: روز ترْوِيَه است، وروزه اش فضيلت دارد، و روايت شده كه كفّاره شصت سال گناه است، و شيخ شهيد غسل اين روز را مستحب دانسته است.

شب نهم: شب عرفه، كه از ليالي متبرّكه و شب مناجات با قاضي الحاجات است، و توبه در آن شب مقبول، و دعا در آن مستجاب است، و كسي كه آن شب را به عبادت به سر آورد اجر صد و هفتاد سال عبادت دارد، و از براي آن شب چند عمل است كه در بخش اوّل فصل سوّم ذكر مي شود.

روز نُهم: روز عرفه، و از اعياد عظيمه است، اگر چه به اسم عيد ناميده نشده است، و روزي است كه حق تعالي بندگان خويش را به عبادت و اطاعت خود خوانده، و جود و احسان خود را براي ايشان گسترانيده، و شيطان در اين روز خوار و حقير و رانده تر و خشمگين تر از همه اوقات خواهد بود.

براي اين روز چند عمل است، كه بعضي از آنها در اعمال روز عرفه (ادعيه و زيارات مكه

ص: 1045

مكرمه) خواهد آمد.

شب دهم: از ليالي متبرّكه و از جمله چهار شبي است كه احياي آنها مستحب است، و درهاي آسمان در اين شب باز است، و سنّت است در آن زيارت امام حسين (عليه السلام) و دعاي:

«يا دائِمَ الْفَضْلِ عَلَي الْبَرِيَّةِ، يا باسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ، يا صاحِبَ الْمَواهِبِ السَّنِيَّةِ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ خَيْرِ الْوَري سَجِيَّة، وَاغْفِرْ لَنا يا ذَا الْعُلي فِي هذِهِ الْعَشِيَّةِ».

روز دهم: روزعيد قربان وبسيار روز شريفي است،وبعضي اعمال آن در (ادعيه و زيارات مكه مكرمه) خواهد آمد.

اعمال عيد غدير

عيد غدير، براي پيروان اهل بيت (عليهم السلام)، از اهميّت خاصّي برخوردار است، چرا كه عيد آل محمّد (عليهم السلام) و عيد عدالت و رهبري است، و نزد ائمّه داراي حرمت و قداست بسياري مي باشد. در اين روز رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در غدير خم حضرت علي (عليه السلام) را به ولايت و جانشيني خويش منصوب فرمود.

اعمالي كه براي اين روز مبارك نوشته اند بسيار است، از جمله چند عمل زير است:

اوّل: روزه، كه كفّاره گناهان است و پاداش بسيار دارد.

دوّم: غسل.

سوّم: زيارت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام)، بخصوص «زيارت امينُ اللّه».

چهارم: دو ركعت نماز و بهتر است در ركعت اوّل بعد از حمد سوره قَدْر و در ركعت دوّم بعد از حمد سوره توحيد را بخواند وپس از پايان نماز به سجده رود وصد مرتبه شكر خدا كند (شُكْراً للهِِ)، سپس سر از سجده بردارد واين دعارا بخواند:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِأَنَّ لَكَ الْحَمْدَ وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ، وَأَنَّكَ واحِدٌ أَحَدٌ صَمَدٌ، لَمْ تَلِدْ وَلَمْ تُولَدْ، وَلَمْ يَكُنْ لَكَ كُفُواً أَحَدٌ، وَأَنَّ

ص: 1046

مَحَمَّداً عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، يا مَنْ هُوَ كُلَّ يَوْم فِي شَأْن، كَما كانَ مِنْ شَأْنِكَ أَنْ تَفَضَّلْتَ عَلَيَّ بِأَنْ جَعَلْتَنِي مِنْ أَهْلِ إِجابَتِكَ، وَأَهْلِ دِينِكَ، وَأَهْلِ دَعْوَتِكَ، وَوَفَّقْتَنِي لِذلِكَ فِي مُبْتَدَإ خَلْقِي، تَفَضُّلاً مِنْكَ وَكَرَماً وَجُوداً، ثُمَّ أَرْدَفْتَ الْفَضْلَ فَضْلاً وَالْجُودَ جُوداً وَالْكَرَمَ كَرَماً، رَأْفَةً مِنْكَ وَرَحْمَةً، إِلي أَنْ جَدَّدْتَ ذلِكَ الْعَهْدَ لِي تَجْدِيداً بَعْدَ تَجْدِيدِكَ خَلْقِي، وَكُنْتُ نَسْياً مَنْسِيّاً ناسِياً ساهِياً غافِلاً، فَأَتْمَمْتَ نِعْمَتَكَ بِأَنْ ذَكَّرْتَنِي ذلِكَ، وَمَنَنْتَ بِهِ عَلَيَّ، وَهَدَيْتَنِي لَهُ، فَلْيَكُنْ مِنْ شَأْنِكَ يا إِلهِي وَسَيِّدِي وَمَوْلايَ أَنْ تُتِمَّ لِي ذلِكَ، ولا تَسْلُبْنِيهِ حَتّي تَتَوَفّانِي عَلي ذلِكَ وَأَنْتَ عَنِّي راض، فَإِنَّكَ أَحَقُّ الْمُنْعِمِينَ أَنْ تُتِمَّ نِعْمَتَكَ عَلَيَّ. اَللّهُمَّ سَمِعْنا وأَطَعْنا وَاَجَبْنا داعِيكَ بِمَنِّكَ، فَلَكَ الْحَمْدُ، " غُفْرانَكَ رَبَّناوَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ "، آمَنّا بِاللهِ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَبِرَسُولِهِ مَحَمَّد، وَصَدَّقْنا وَاَجَبْنا داعِيَ اللهِ، وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فِي مُوالاةِ مَوْلانا وَمَوْلَي المُؤْمِنِينَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طالِب، عَبْدِ اللهِ وَاَخِي رَسُولِهِ، وَالصِّدِّيقِ الاَْكْبَرِ وَالْحُجَّةِ عَلي بَرِيَّتِهِ، اَلْمُؤَيِّدِ بِهِ نَبِيَّهُ وَدِينَهُ الْحَقَّ الْمُبِينَ، عَلَماً لِدِينِ اللهِ، وَخازِناً لِعِلْمِهِ، وَعَيْبَةَ غَيْبِ اللهِ، وَمَوْضِعَ سِرِّ اللهِ، وَأَمِينَ اللهِ عَلي خَلْقِهِ، وَشاهِدَهُ فِي بَريَّتِهِ. اَللّهُمَّ " رَبَّناإِنَّناسَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلاِْيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فآمَنّا، رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَكَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا وَتَوَفَّنا مَعَ الاَْبْرارِ،

رَبَّنا وَآتِنا ما وَعَدْتَنا عَلي رُسُلِكَ وَلا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ "، فَاِنّا يارَبَّنا بِمَنِّكَ وَلُطْفِكَ اَجَبْنا داعِيكَ، وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ، وَصَدَّقْناهُ وَصَدَّقْنا مَوْلَي الْمُؤْمِنِينَ، وَكَفَرْنا بِالْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ، فَوَلِّنا ما تَوَلَّيْنا، وَاحْشُرْنا مَعَ أَئِمَّتِنا، فَاِنّا بِهِمْ مُؤْمِنُونَ مُوقِنُونَ، وَلَهُمْ مُسَلِّمُونَ، آمَنّا بِسِرِّهِمْ وَعَلانِيَتِهِمْ وَشاهِدِهِمْ وَغائِبِهِمْ وَحَيِّهِمْ وَمَيِّتِهِمْ، وَرَضِينا بِهِمْ أَئِمَّةً وَقادَةً وَسادَةً، وَحَسْبُنا بِهِمْ بَيْنَنا وَبَيْنَ اللهِ دُونَ خَلْقِهِ، لا نَبْتَغِي

ص: 1047

بِهِمْ بَدَلاً، ولا نَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِمْ وَلِيجَةً، وَبَرِئْنا إِلَي اللهِ مِنْ كُلِّ مَنْ نَصَبَ لَهُمْ حَرْباً مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنَ الاَْوَّلِينَ وَالاْخِرِينَ، وَكَفَرْنا بِالْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ وَالاَْوْثانِ الاَْرْبَعَةِ وَأَشْياعِهِمْ وَأَتْباعِهِمْ وَكُلِّ مَنْ والاهُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ، مِنْ أَوَّلِ الدَّهْرِ إِلي آخِرِهِ. اَللّهُمَّ إِنّا نُشْهِدُكَ أَنّا نَدِينُ بِما دانَ بِهِ مُحَمَّدٌ وَآلُ مُحَمَّد، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ، وَقَوْلُنا ما قالُوا، وَدِينُنا ما دانُوا

بِهِ، ما قالُوا بِهِ قُلْنا، وَما دانُوا بِهِ دِنّا،وَما أَنْكَرُوا أَنْكَرْنا، وَمَنْ والَوْا والَيْنا، وَمَنْ عادَوْا عادَيْنا، وَمَنْ لَعَنُوا لَعَنّا، وَمَنْ تَبَرَّءُوا مِنْهُ تَبَرَّأْنا مِنْهُ، وَمَنْ تَرَحَّمُوا عَلَيْهِ تَرَحَّمْنا عَلَيْهِ، آمَنّا وَسَلَّمْنا وَرَضِينا وَاتَّبَعْنا مَوالِيَنا، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ. اَللّهُمَّ فَتَمِّمْ لَنا ذلِكَ وَلا تَسْلُبْناهُ، وَاجْعَلْهُ مُسْتَقِرّاً ثابِتاً عِنْدَنا وَلا تَجْعَلْهُ مُسْتَعاراً، وَأَحْيِنا ما أَحْيَيْتَنا عَلَيْهِ، وَاَمِتْنا إِذا أَمَتَّنا عَلَيْهِ، آلُ مُحَمَّد أَئِمَّتُنا، فَبِهِمْ نَأْتَمُّ وَإِيّاهُمْ نُوالِي، وَعَدُوَّهُمْ عَدُوَّ اللهِ نُعادِي، فَاجْعَلْنا مَعَهُمْ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ، فَاِنّا بِذلِكَ راضُونَ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

باز به سجده رود و صد مرتبه «اَلْحَمْدُ للهِِ» و صد مرتبه «شُكْراً لِلّهِ» بگويد. و روايت شده كه هر كس اين عمل را بجا آورد ثواب كسي داشته باشد كه در روز عيد غدير نزد حضرت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) حاضر شده باشد، و با آن حضرت بر ولايت بيعت كرده باشد، و بهتر آن است كه اين نماز را نزديك زوال گذارد، كه حضرت در آن ساعت اميرالمؤمنين (عليه السلام) را در غدير خم به امامت و خلافت براي مردم نصب فرمود.

پنجم: خواندن دعاي ندبه.

ششم: خواندن اين دعا، كه سيد بن طاوس از شيخ مفيد نقل كرده است:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد نَبِيِّكَ، وَعَلِيّ

ص: 1048

وَلِيِّكَ، وَالشَّأْنِ وَالْقَدْرِ الَّذِي خَصَصْتَهُما بِهِ دُونَ خَلْقِكَ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَعَلِيّ، وَأَنْ تَبْدَأَ بِهِما فِي كُلِّ خَيْر عاجِل. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اَلاَْئِمَّةِ الْقادَةِ، وَالدُّعاةِ السّادَةِ، وَالنُّجُومِ الزّاهِرَةِ، وَالاَْعْلامِ الْباهِرَةِ، وَساسَةِ الْعِبادِ، وَأَرْكانِ الْبِلادِ، وَالنّاقَةِ الْمُرْسَلَةِ، وَالسَّفِينَةِ النّاجِيَةِ الْجارِيَةِ فِي اللُّجَجِ الْغامِرَةِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، خُزّانِ عِلْمِكَ، وَأَرْكانِ تَوْحِيدِكَ، وَدَعائِمِ دِينِكَ، وَمَعادِنِ كَرامَتِكَ، وَصَفْوَتِكَ مِنْ بَرِيَّتِكَ، وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، اَلاَْتْقِياءِ الاَْنْقِياءِ النُّجَباءِ الاَْبْرارِ، وَالْبابِ الْمُبْتَلي بِهِ النّاسُ، مَنْ اَتاهُ نَجا، وَمَنْ أَباهُ هَوي. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، أَهْلِ الذِّكْرِ الَّذِينَ أَمَرْتَ بِمَسْأَلَتِهِمْ، وَذَوِي الْقُرْبَي الَّذِينَ أَمَرْتَ بِمَوَدَّتِهِمْ، وَفَرَضْتَ حَقَّهُمْ، وَجَعَلْتَ الْجَنَّةَ مَعادَ مَنِ اقْتَصَّ آثارَهُمْ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، كَما أَمَرُوا بِطاعَتِكَ، وَنَهَوْا عَنْ مَعْصِيَتِكَ، وَدَلُّوا عِبادَكَ عَلي وَحْدانِيَّتِكَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد نَبِيِّكَ وَنَجِيِّكَ وَصَفْوَتِكَ وَأَمِينِكَ وَرَسُولِكَ إِلي خَلْقِكَ، وَبِحَقِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِنَ، وَيَعْسُوبِ الدِّينِ، وَقائِدِ الغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ، الْوَصِيِّ الْوَفِيِّ، وَالصِّدِّيقِ الاَْكْبَرِ، وَالْفارُوقِ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ، وَالشّاهِدِ لَكَ، وَالدّالِّ عَلَيْكَ، وَالصّادِعِ بِأَمْرِكَ، وَالْمُجاهِدِ فِي سَبِيلِكَ، لَمْ تَأْخُذْهُ فِيكَ لَوْمَةُ لائِم، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تَجْعَلَنِي فِي هذَا الْيَوْمِ الَّذِي عَقَدْتَ فِيهِ لِوَلِيِّكَ الْعَهْدَ فِي أَعْناقِ خَلْقِكَ، وَأَكْمَلْتَ لَهُمُ الدِّينَ مِنَ الْعارِفِينَ بِحُرْمَتِهِ، وَالْمُقِرِّينَ بِفَضْلِهِ، مِنْ عُتَقائِكَ وَطُلَقائِكَ مِنَ النّارِ، وَلا تُشْمِتْ بِي حاسِدِي النِّعَمِ. اَللّهُمَّ فَكَما جَعَلْتَهُ عِيدَكَ الاَْكْبَرَ، وَسَمَّيْتَهُ فِي السَّماءِ يَوْمَ الْعَهْدِ الْمَعْهُودِ، وَفِي الاَْرْضِ يَوْمَ الْمِيثاقِ الْمَأْخُوذِ وَالْجَمْعِ الْمَسْؤُولِ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مَحَمَّد، وَأَقْرِرْ بِهِ عُيُونَنا، وَاجْمَعْ بِهِ شَمْلَنا، وَلاتُضِلَّنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا، وَاجْعَلْنا لاَِنْعُمِكَ مِنَ الشّاكِرِينَ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي عَرَّفَنا فَضْلَ هذَا الْيَوْمِ، وَبَصَّرَنا حُرْمَتَهُ، وَكَرَّمَنا بِهِ، وَشَرَّفَنا بِمَعْرِفَتِهِ، وَهَدانا بِنُورِهِ،

ص: 1049

يا رَسُولَ اللهِ، يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، عَلَيْكُما وَعَلي عِتْرَتِكُما وَعَلي مُحِبِّيكُما مِنِّي أَفْضَلُ السَّلامِ ما بَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ، وَبِكُما أَتَوَجَّهُ إِلَي اللهِ رَبِّي وَربِّكُما فِي نَجاحِ طَلِبَتِي، وَقَضاءِ حَوائِجِي، وتَيْسِيرِ أُمُورِي».

هفتم: آنكه در ديدار با برادران مؤمن، اين تهنيت را به يكديگر بگويند كه سپاس نعمت ولايت است:

«اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِي جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلايَةِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَالاَْئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ».

ونيز بخواند:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي أَكْرَمَنا بِهذَا الْيَوْمِ، وَجَعَلَنا مِنَ الْمُوفِينَ بِعَهْدِهِ إِلَيْنا وَمِيثاقِهِ الَّذِي واثَقَنا بِهِ مِنْ وِلايَةِ وُلاةِ أَمْرِهِ، وَالْقُوّامِ بِقِسْطِهِ، وَلَمْ يَجْعَلْنا مِنَ الْجاحِدِينَ وَالْمُكَذِّبِينَ بِيَوْمِ الدِّينِ».

هشتم آنكه صد مرتبه بگويد:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي جَعَلَ كَمالَ دِينِهِ وَتَمامَ نِعْمَتِهِ بِوِلايَةِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طالِب عَلَيْهِ السَّلامُ».

اعمال روز مباهله

طبق يك سنّت ديرين، گاه دو نفر يا دو گروه با هم در مسأله اي اختلاف نظر داشتند و هيچ يك به گفته ديگري قانع نمي شدند، باهم «مباهله» مي كردند، و از خداوند مي خواستند كه طرف باطل را با فرستادن عذابي هلاك كند و طرف حق پيروز شود.

مسيحيان نجران، چون به رسالت پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) ايمان نداشتند، مي خواستند كه با مباهله، حق آشكار شود. نصاراي نجران در تاريخ مقرّر و مكان معيّن با همه زيورها و آرايش ها و تشريفات حاضر شدند. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) هم همراه با اهل بيت خاصّ خود براي مباهله حاضر شدند.

رسول خدا پيش از آنكه خواست مباهله كند، عبا بر دوش مبارك گرفت و سپس اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) را داخل در زير عبا نمود، و گفت: پروردگارا! هر پيغمبري را اهل بيتي

ص: 1050

بوده است كه مخصوصترين خلق بوده اند، بار خداوندا! اينها اهل بيت من مي باشند، پس از ايشان برطرف كن شكّ و گناه را، و پاك كن ايشان را. پس جبرئيل نازل شد و آيه تطهير را در شأن ايشان آورد. پس حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) آن چهار بزرگوار را بيرون برد از براي مباهله، چون نگاه نصاري بر ايشان افتاد و حقّانيّت آن حضرت و آثار نزول عذاب را مشاهده كردند، جرأت مباهله ننمودند، و درخواست مصالحه و قبول جزيه نمودند.

در اين روز نيز حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در حال ركوع انگشتري خود را به سائل داد، و آيه " إنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ... " در شأنش نازل شد، وبالجمله اين روز، روز شريفي است، ودر آن چند عمل وارد است:

اوّل: غسل، دوّم: روزه، سوّم: دو ركعت نماز، مثل نمازِ روز عيد غدير كه از نظر وقت و كيفيّت و ثواب و خواندن آية الكرسي مثل نماز روز عيد غدير است.

چهارم: خواندن دعاي مباهله كه شبيه به دعاي سحر ماه رمضان است، و شيخ و سيّد هر دو دعاي روز مباهله را از حضرت صادق (عليه السلام) چنين نقل كرده اند:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ بَهائِكَ بِأَبْهاهُ وكُلُّ بَهائِكَ بَهِيٌّ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِبَهائِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ جَلالِكَ بِأَجَلِّهِ وَكُلُّ جَلالِكَ جَلِيلٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِجَلالِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ جَمالِكَ بِأَجْمَلِهِ وَكُلُّ جَمالِكَ جَمِيلٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِجَمالِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ عَظَمَتِكَ بِأَعْظَمِها وَكُلُّ عَظَمَتِكَ عَظِيمَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِعَظَمَتِكَ

ص: 1051

كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ نُورِكَ بِأَنْوَرِهِ وَكُلُّ نُورِكَ نَيِّرٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِنُورِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ رَحْمَتِكَ بِأَوْسَعِها وَكُلُّ رَحْمَتِكَ واسِعَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِرَحْمَتِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ كَمالِكَ بِأَكْمَلِهِ وَكُلُّ كَمالِكَ كامِلٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِكَمالِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ كَلِماتِكَ بِأَتَمِّها وَكُلُّ كَلِماتِكَ تامَّةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِكَلِماتِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ أَسْمائِكَ بِأَكْبَرِها وَكُلُّ أَسْمائِكَ كَبِيرَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِأَسْمائِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ عِزَّتِكَ بِأَعَزِّها وَكُلُّ عِزَّتِكَ عَزِيزَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِعِزَّتِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ مَشِيَّتِكَ بِأَمْضاها وَكُلُّ مَشِيَّتِكَ ماضِيَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ

بِمَشِيَّتِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِقُدْرَتِكَ الَّتِي اسْتَطَلْتَ بِها عَلي كُلِّ شَيْء وَكُلُّ قُدْرَتِكَ مُسْتَطِيلَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِقُدْرَتِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ عِلْمِكَ بِأَنْفَذِهِ وَكُلُّ عِلْمِكَ نافِذٌ، اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِعِلْمِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ قَوْلِكَ بِأَرْضاهُ وَكُلُّ قَوْلِكَ رَضِيٌّ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِقَوْلِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ مَسائِلِكَ بِأَحَبِّهاإِلَيْكَ وَكُلُّهاإِلَيْكَ حَبِيبَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِمَسائِلِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ شَرَفِكَ بِأَشْرَفِهِ وَكُلُّ شَرَفِكَ شَرِيفٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِشَرَفِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ سُلْطانِكَ بِأَدْوَمِهِ وَكُلُّ سُلْطانِكَ دائِمٌ، اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِسُلْطانِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ مُلْكِكَ بِأَفْخَرِهِ وَكُلُّ

ص: 1052

ُلْكِكَ فاخِرٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِمُلْكِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ عَلائِكَ بِأَعْلاهُ وَكُلُّ عَلائِكَ عال. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِعَلائِكَ كُلِّهِ، اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ آياتِكَ بِأَعْجَبِها وَكُلُّ آياتِكَ عَجِيبَةٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِآياتِكَ كُلِّها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ مَنِّكَ بِأَقْدَمِهِ وَكُلُّ مَنِّكَ قَدِيمٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِمَنِّكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِما أَنْتَ فِيهِ مِنَ الشُّئُونِ وَالْجَبَرُوتِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِكُلِّ شَأْن وَكُلِّ جَبَرُوت. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ بِما تُجِيبُنِي بِهِ حِينَ أَسْأَلُكَ، يا اَللهُ يا لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ،أَسْأَ لُكَ بِبَهاءِ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، يا لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ،أَسْأَ لُكَ بِجَلالِ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، يا لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ،أَسْأَ لُكَ بِلا إِلهَ إلاّ أَنْتَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ رِزْقِكَ بِأَعَمِّهِ وَكُلُّ رِزْقِكَ عامٌّ، اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِرِزْقِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ عَطائِكَ بِأَهْنَئِهِ وَكُلُّ عَطائِكَ هَنِيئٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِعَطائِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ خَيْرِكَ بِأَعْجَلِهِ وَكُلُّ خَيْرِكَ عاجِلٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِخَيْرِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَ لُكَ مِنْ فَضْلِكَ بِأَفْضَلِهِ وَكُلُّ فَضْلِكَ فاضِلٌ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِفَضْلِكَ كُلِّهِ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَدْعُوكَ كَما أَمَرْتَنِي، فَاسْتَجِبْ لِي كَما وَعَدْتَنِي. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَابْعَثْنِي عَلَي الاِْيمانِ بِكَ وَالتَّصْدِيقِ بِرَسُولِكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ السَّلامُ، وَالْوِلايَةِ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طالِب، وَالْبَراءَةِ مِنْ عَدُوِّهِ، وَالاِْيتِمامِ بِالاَْئِمَّةِ مِنْ آلِ مُحَمَّد عَلَيْهِمُ السَّلامُ، فَإِنِّي قَدْ رَضِيتُ بِذلِكَ يا رَبِّ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ فِي الاَْوَّلِينَ، وَصَلِّ

ص: 1053

عَلي مُحَمَّد فِي الاْخِرِينَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد فِي الْمَلاَِ الاَْعْلي، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد فِي الْمُرْسَلِينَ. اَللّهُمَّ أَعْطِ مُحَمَّداً الْوَسِيلَةَ وَالشَّرَفَ وَالْفَضِيلَةَ وَالدَّرَجَةَ الْكَبِيرَةَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَقَنِّعْنِي بِما رَزَقْتَنِي، وَبارِكْ لِي فِيما أَعْطَيْتَنِي، وَاحْفَظْنِي فِي غَيْبَتِي وَفِي كُلِّ غائِب هُوَ لِي. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَابْعَثْنِي عَلَي الاِْيمانِ بِكَ وَالتَّصْدِيقِ بِرَسُولِكَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَسْأَلُكَ خَيْرَ الْخَيْرِ رِضْوانَكَ وَالْجَنَّةَ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ الشَّرِّ سَخَطِكَ وَالنّارِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاحْفَظْنِي مِنْ كُلِّ مُصِيبَة، وَمِنْ كُلِّ بَلِيَّة، وَمِنْ كُلِّ عُقُوبَة، وَمِنْ كُلِّ فِتْنَة، وَمِنْ كُلِّ بَلاء، وَمِنْ كُلِّ شَرّ، وَمِنْ كُلِّ مَكْرُوه، وَمِنْ كُلِّ مُصِيبَة، وَمِنْ كُلِّ آفَة نَزَلَتْ أَوْ تَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ إِلَي الاَْرْضِ، فِي هذِهِ السّاعَةِ، وَفِي هذِهِ اللَّيْلَةِ، وَفِي هذَا الْيَوْمِ، وَفِي هذَا الشَّهْرِ، وَفِي هذِهِ السَّنَةِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاقْسِمْ لِي مِنْ كُلِّ سُرُور، وَمِنْ كُلِّ بَهْجَة، وَمِنْ كُلِّ اِسْتِقامَة، وَمِنْ كُلِّ فَرَج، وَمِنْ كُلِّ عافِيَة، وَمِنْ كُلِّ سَلامَة، وَمِنْ كُلِّ كَرامَة، وَمِنْ كُلِّ رِزْق واسِع حَلال طَيِّب، وَمِنْ كُلِّ نِعْمَة، وَمِنْ كُلِّ سَعَة نَزَلَتْ أَوْ تَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ إِلَي الاَْرْضِ، فِي هذِهِ السّاعَةِ، وَفِي هذِهِ اللَّيْلَةِ، وَفِي هذَا الْيَوْمِ، وَفِي هذَا الشَّهْرِ، وَفِي هذِهِ السَّنَةِ. اَللّهُمَّ إِنْ كانَتْ ذُنُوبِي قَدْ أَخْلَقَتْ وَجْهِي عِنْدَكَ، وَحالَتْ بَيْنِي وَبَيْنَكَ، وَغَيَّرَتْ حالِي عِنْدَكَ، فَإِنِّي أَسْأَلُكَ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي لايُطْفَأُ، وَبِوَجْهِ مُحَمَّد حَبِيبِكَ الْمُصْطَفي، وَبِوَجْهِ وَلِيِّكَ عَلِيّ الْمُرْتَضي، وَبِحَقِّ أَوْلِيائِكَ الَّذِينَ انْتَجَبْتَهُمْ، أَنْ

تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تَغْفِرَلِي ما مَضي مِنْ ذُنُوبِي، وَأَنْ تَعْصِمَنِي فِيما بَقِيَ مِنْ عُمُرِي، وَأَعُوذُ بِكَ اَللّهُمَّ أَنْ أَعُودَ فِي شَيْء مِنْ مَعاصِيكَ أَبَداً ما أَبقَيْتَنِي،

ص: 1054

حَتّي تَتَوَفّانِي وَأَنَا لَكَ مُطِيعٌ وَأَنْتَ عَنِّي راض، وَأَنْ تَخْتِمَ لِي عَمَلِي بِأَحْسَنِهِ، وَتَجْعَلَ لِي ثَوابَهُ الْجَنَّةَ، وَأَنْ تَفْعَلَ بِي ما أَنْتَ أَهْلُهُ، يا أَهْلَ التَّقْوي وَيا أَهْلَ الْمَغْفِرَةِ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْحَمْنِي بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

فصل دوّم: اعمال مدينه منوّره

فضيلت زيارت پيامبر صلي الله عليه وآله و حضرت فاطمه زهرا و ائمّه بقيع عليهم السلام

مستحب موٌكّد است براي مردم، خصوصاً حُجّاج، مُشرّف شدن به زيارت روضه مُطهّره و آستانه منوّره فخر عالميان حضرت سيّد المرسلين محمّد بن عبداللّه (صلي الله عليه وآله)، و ترك زيارت آن حضرت باعث جفا در حقّ او مي شود.

و شيخ شهيد فرموده: اگر مردم ترك زيارت آن حضرت كنند، بر امام است كه ايشان را مجبور كند به رفتن زيارت آن حضرت، زيرا كه ترك زيارت آن حضرت موجب جفا در حقّ پيامبر (صلي الله عليه وآله) است.

شيخ صدوق از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: هرگاه كسي از شما حجّ كند، بايد حَجّش را ختم كند به زيارت ما، زيرا كه اين از تمامي حجّ است. و نيز روايت كرده از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه فرمود: تمام كنيد حجّ خود را به زيارت حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) كه ترك زيارت آن حضرت بعد از حجّ جفا و خلاف ادب است، و شما را امر به اين كرده اند، و برويد به زيارت قبوري كه حق تعالي لازم گردانيده است بر شما حقّ آنها و زيارت آنها را، و روزي از حق تعالي طلب كنيد نزد آن قبرها، و نيز از ابو الصّلت هَرَوي روايت كرده كه گفت: به خدمت حضرت امام رضا (عليه السلام) عرض كردم كه نظر شما درباره اين حديث كه مؤمنين از منازل خويش

ص: 1055

در بهشت، زيارت مي كنند پروردگارشان را چيست؟

حضرت در جواب او فرمودند: اي ابا الصّلت! حق تعالي پيغمبرش حضرت محمّد (صلي الله عليه وآله) را بر جميع خلقش از پيغمبران و فرشتگان برتري بخشيده و اطاعت او را اطاعت خود، و بيعت با او را بيعت با خود، و زيارت او را زيارت خودش شمرده است، چنانچه در سوره نساء آيه 80 فرمود: " مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ "، و در سوره فتح، آيه 48 فرموده: " إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللهَ يَدُ اللهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ ".

حضرت رسُول (صلي الله عليه وآله) فرموده: «هر كس مرا زيارت كند در حال حيات يا بعد از فوت من چنان است كه حق تعالي را زيارت كرده باشد...».

و حِميَري در «قرب الاسناد» از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: رسُول خدا (صلي الله عليه وآله) فرموده: هركس مرا زيارت كند در حيات من يا بعد از فوت من شفيع او گردم در روز قيامت.

و در حديثي است كه حضرت صادق (عليه السلام) روز عيدي رفت به زيارت رسول اللّه (صلي الله عليه وآله) و بر آن حضرت سلام كرد، و فرمود: ما به سبب زيارت و سلام بر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بر اهل همه شهرها مكّه و غير مكّه، فضيلت داريم.

و مرحوم شيخ طوسي در تهذيب از يزيد بن عبدالملك روايت كرده، و او از پدرش، از جدّش، كه گفت: به خدمت حضرت فاطمه(عليها السلام) مشرّف شدم، آن حضرت بر من سلام كرد، سپس از من پرسيد كه براي چه آمده اي؟ عرض كردم: براي

ص: 1056

طلب بركت و ثواب. فرمود: خبر داد مرا پدرم، و اينك حاضر است كه هر كس بر او و بر من سه روز سلام كند، حق تعالي بهشت را از براي او واجب گرداند، گفتم: در حال حياتتان؟ فرمود: بلي، و هم چنين بعد از موت ما.

علاّمه مجلسي فرموده كه در حديث معتبر از عبداللّه بن عبّاس منقول است كه حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) فرمود: هر كس امام حسن (عليه السلام) را در بقيع زيارت كند قدمش بر صراط ثابت گردد و نلغزد در روزي كه قدم ها بر آن بلغزد.

و در «مقنعه» از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: هر كس مرا زيارت كند گناهانش آمرزيده شود و فقير و پريشان نميرد.

ابن قولويه در كامل الزيارات حديث طولاني از هشام بن سالم از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده و از جمله فرازهاي آن اين است كه: مردي به خدمت حضرت صادق (عليه السلام) شرفياب شد، و عرض كرد: آيا بايد زيارت كرد پدرت را؟ فرمود: بلي. عرض كرد: پاداش آن چيست؟ فرمود: اگر با اعتقاد و متابعت از امامت او باشد پاداش آن بهشت است. عرض كرد: كسي كه اعراض كند از زيارت او چه خواهد داشت؟ فرمود: حسرت خواهد داشت در يوم الحسرة كه روز قيامت است... و احاديث در اين باب بسيار است.

آداب زيارت

زيارت، ديدار با روحهاي پاك و الگوهاي كمال و آيينه هاي حق نماست. زائر، خود را در برابر وجودهاي والا و پيشوايان معصومي ديده، با اعتراف به نقص خود و كمال آن اولياي الهي، به فضايل آنان اشاره مي كند، و

ص: 1057

درودهاي خود را نثارشان مي نمايد، و پيوند خويش را با آنان و با راه و تعاليم و فرهنگشان ابراز مي دارد.

از اين رو، نخستين شرط زيارت، «ادب» است، و ادب هم در سايه معرفت و محبّت پديد مي آيد.

خود را در محضر رسول الله (صلي الله عليه وآله) ديدن، و در برابر قبور پاك امامان ايستادن، هم آدابِ ظاهري دارد، هم آدابِ باطني.

آنچه در منابع روايي مانند «بحار الأنوار» و نوشته هاي علما درباره آداب زيارت آمده، بسيار است، و در اين جا برخي از آن آداب را نقل مي كنيم:

1 قبل از ورود به زيارتگاه، غسل كردن و باطهارت بودن و خواندن اين دعا هنگام غسل زيارت مستحب است:«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ. اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ نُوراً وَطَهُوراً وَحِرْزاً وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داء وَسُقْم وَآفَة وَعاهَة. اَللّهُمَّ طَهِّرْ بِهِ قَلْبِي،

وَاشْرَحْ بِهِ صَدْرِي، وَسَهِّلْ لِي بِهِ أَمْرِي».

2 لباس هاي پاكيزه پوشيدن و عطر و بوي خوش استعمال كردن.

3 هنگام رفتن به زيارت، قدم هاي كوتاه برداشتن، با آرامش و وقار راه رفتن، با خضوع و خشوع آمدن، سر به زير انداختن و به اين طرف و آن طرف و بالا نگاه نكردن، و ترك كلمات بيهوده و مخاصمه و مجادله نمودن در راه، تا رسيدن به حرم.

4 هنگام رفتن به حرم و زيارت، زبان به تسبيح و حمد خدا گشودن، و صلوات بر محمّد و آل او فرستادن، و دهان را با ياد خدا و نام اهل بيت معطّر ساختن.

5 بر درگاه حرم ايستادن، و دعا خواندن، و اجازه ورود خواستن، و سعي در تحصيل رقّت قلب و

ص: 1058

خشوع دل نمودن، و مقام و عظمت صاحب قبر را تصوّر نمودن، و اين كه او ما را مي بيند، سخن ما را مي شنود، و سلام ما را پاسخ مي دهد. هرگاه رقّت قلب حاصل شد و آمادگي روحي پديد آمد، در اين حال وارد شود، و زيارت نمايد

6 در وقت داخل شدن، پاي راست را مقدّم داشتن، و هنگام خروج از حرم پاي چپ را، آن گونه كه در ورود و خروج مسجد مستحب است.

7 در برابر ضريح ايستادن و زيارت نامه هايي را كه از ائمه (عليهم السلام) رسيده، خواندن.

8 در زيارت قبر معصومين (عليهم السلام) رو به قبر منوّر آنها ايستادن، و پس از فراغت از زيارت، با تضرّع دعا كردن، و از خداوند حاجت خواستن، سپس به طرف بالاي سر رفتن، و رو به قبله دعا كردن، و زيارت خواندن.

9 صاحب قبر را براي بر آمدن حاجت و رفع نياز نزد خداوند شفيع قرار دادن.

10 ايستادن هنگام خواندن زيارت، اگر عذري و ضعفي ندارد.

11 هنگام مشاهده قبر مطهّر و پيش از خواندن زيارت، (آرام) اَللّهُ أَكْبَر بگويد.

12 خواندن دو ركعت نماز زيارت در حرم مطهّر، و اگر زيارت ائمّه است، بالاي سر بهتر است. و پس از نماز، دعاهاي منقول را خواندن، و حاجت طلبيدن، و تلاوت قرآن با آرامش و ترتيل و طمأنينه، و هديه كردن ثواب آن به روح مقدّس آن معصوم.

13 پرهيز از سخنان ناشايست، و كلمات لغو و بيهوده، و جدال هاي بي مورد در حرم ها و زيارتگاه ها.

14 صداي خود را در نماز و زيارت

ص: 1059

خيلي بلند نكردن، كه مزاحم زيارت ديگران نشود.

15 وداع كردن با پيامبر (صلي الله عليه وآله) و امام (عليه السلام)، هنگام بيرون آمدن از شهر(زيارت وداع حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) و ائمّه در همين كتاب آمده است).

16 پس از زيارت، تعجيل در بيرون آمدن، تا هم شدّت شوق براي رجوع به زيارت بيشتر شود و هم نوبت و فرصت براي ديگران باشد، و پرهيز از اختلاط با زنان در مَشاهد مشرّفه، و رعايت حرمت و دوري از هر نوع خطا و گناه. هم چنين در صورت ازدحام و كثرت زوّار، رعايت حال آنان را كردن، و مكان و فرصت زيارت به آنان دادن.

17 حضور قلب داشتن در تمام مراحل زيارت، و نيز توبه و استغفار و صدقه به نيازمندان و انفاق به مستحقّان.

18 هنگام زيارت، بايد زمينه اي براي كمال روحي و رشد معنوي و تصفيه قلب انسان فراهم شود، تا زائر را در اخلاق و زندگي و عفاف و تقوا به اولياء اللّه نزديك سازد، و وسيله اي براي توبه، تطهير، و تزكيه باطني وي گردد. اين جز با توفيق الهي و جز با داشتن «معرفت» و «محبّت» نسبت به اين بزرگواران، فراهم نمي شود. اساس ارزش زيارت هم به معرفت است، و درباره زيارت ائمّه و معصومين (عليهم السلام) تعبير «عارِفاً بِحَقِّهِ» اشاره به همين نكته است، و گرنه، زيارت بي معرفت، آن ثواب و كمال مطلوب را ندارد.

زيارت اوّل حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم

هرگاه به مدينة الرّسول وارد شدي، پس از غسل زيارت اذن دخول بخوان:

«اَللّهُمَّ اِنِّي قَدْ وَقَفْتُ عَلي باب مِنْ اَبْوابِ بُيُوتِ نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَقَدْ مَنَعْتَ

ص: 1060

النّاسَ أَنْ يَدْخُلُوا إِلاّ بِإِذْنِهِ،

فَقُلْتَ: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ»، اَللّهُمَّ إِنِّي أَعْتَقِدُ حُرْمَةَ صاحِبِ هذَا الْمَشْهَدِ

الشَّرِيفِ فِي غَيْبَتِهِ، كَماأَعْتَقِدُها فِي حَضْرَتِهِ، وَاَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَكَ وَخُلَفاءَكَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ أَحْياءٌ عِنْدَكَ يُرْزَقُونَ، يَرَوْنَ مَقامِي وَيَسْمَعُونَ كَلامِي وَيَرُدُّونَ سَلامِي، وَأَنَّكَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعِي كَلامَهُمْ، وَفَتَحْتَ بابَ فَهْمِي بِلَذِيذِ مُناجاتِهِمْ، وَإِنِّي أَسْتَأذِنُكَ يا رَبِّ أَوَّلاً، وَأَسْتَأْذِنُ رَسُولَكَ صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ثانِياً... ءَاَدْخُلُ يارَسُولَ اللّهِ، ءَاَدْخُلُ يا حُجَّةَ اللّهِ، ءَاَدْخُلُ يا مَلائِكَةَ اللّهِ الْمُقَرَّبِينَ اَلْمُقِيمِينَ فِي هذَا الْمَشْهَدِ، فَأْذَنْ لِي يا مَوْلايَ فِي الدُّخُولِ أَفْضَلَ ما اَذِنْتَ لاَِحَد مِنْ أَوْلِياءِكَ، فَاِنْ لَمْ أَكُنْ أَهْلاً لِذلِكَ فَاَنْتَ اَهْلٌ لِذلِكَ»،

پس داخل شو، وبگو:

«بِسْمِ اللهِ وَبِاللهِ وَفِي سَبِيلِ اللهِ، وَعَلي مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي وَارْحَمْنِي، وَتُبْ عَلَيَّ، اِنَّكَ اَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ».

از در جبرئيل داخل شو، و مُقدّم دار پاي راست را، و صد مرتبه اَللهُ أَكْبَرُ بگو. آنگاه دو ركعت نماز تحيّت مسجد «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يارَسُولَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نَبِيَّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمَّدَبْنَ عَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خاتَمَ

النَّبِيِّينَ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ الرِّ سالَةَ، وَأَقَمْتَ الصَّلاَةَ، وَآتَيْتَ الزَّكَاةَ، وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَعَبَدْتَ اللهَ مُخْلِصاً حَتّي أَتاكَ الْيَقِينُ، فَصَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ وَعَلي أَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرِينَ».

سپس رو به قبله در كنار ستوني كه در سمت راست مرقد مطهّر است بايست، در حالي كه قبر مطهّر در سمت چپ تو و منبر در سمت راست تو باشد كه در اين حال در بالا سَرِ رسول خدا (صلي الله عليه وآله) قرار رفته اي و بگو:

«أَشْهَدُ أَنْ لا

ص: 1061

إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللهِ، وَأَنَّكَ مُحَمَّدُ ابْنُ عَبْدِاللهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسالاتِ رَبِّكَ، وَنَصَحْتَ لاُِمَّتِكَ، وَجاهَدْتَ فِي سَبِيلِ اللهِ، وَعَبَدْتَ اللهَ مُخْلِصاً حَتّي أَتاكَ الْيَقِينُ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ،وَأَدَّيْتَ الَّذِي عَلَيْكَ مِنَ الْحَقِّ، وَأَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِينَ، وَغَلُظْتَ عَلَي الْكافِرِينَ، فَبَلَغَ اللهُ بِكَ أَفْضَلَ شَرَفِ مَحَلِّ الْمُكْرَمِينَ، اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي اسْتَنْقَذَنا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَالضَّلالَةِ. اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَصَلَواتِ مَلائِكَتِكَ الْمُقَرَّبِينَ وَأَنْبِيائِكَ الْمُرْسَلِينَ وَعِبادِكَ الصّالِحِينَ، وَأَهْلِ السَّماواتِوَالاَْرَضِينَ، وَمَنْ سَبَّحَ لَكَ يارَبَّ الْعالَمِينَ مِنَ الاَْوَّلِينَ وَالاْخِرِينَ، عَلي مُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَنَبِيِّكَ وَأَمِينِكَ وَنَجِيِّكَ وَحَبِيبِكَ وَصَفِيِّكَ وَخاصَّتِكَ وَصَفْوَتِكَ وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ. اَللّهُمَّ أَعْطِهِ الدَّرَجَةَ الرَّفِيعَةَ، وَآتِهِ

الْوَسِيلَةَ مِنَ الْجَنَّةِ، وَابْعَثْهُ مَقاماً مَحْمُوداً يَغْبِطُهُ بِهِ الاَْوَّلُون وَالاْخِرُونَ. اَللّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ: " وَلَو أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِيماً "، وَإِنِّي أَتَيْتُكَ مُسْتَغْفِراً تائِباً مِنْ ذُنُوبِي، وَإِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلَي اللهِ رَبِّي وَرَبِّكَ لِيَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي».

و حاجت خود را بطلب، اميد است كه برآورده شود.

پس صلوات و درودهاي مخصوص بر رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) را بخوان:

«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما حَمَلَ وَحْيَكَ وَ بَلَّغَ رِسالاتِكَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما أَحَلَّ حَلالَكَ، وَحَرَّمَ حَرامَكَ، وَعَلَّمَ كِتَابَكَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما اَقامَ الصَّلاةَ، وَآتَي الزَّكَاةَ، وَدَعا إِلي دِينِكَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما صَدَّقَ بِوَعْدِكَ، وَأَشْفَقَ مِنْ وَعِيدِكَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما غَفَرْتَ بِهِ الذُّنُوبَ، وَسَتَرْتَ بِهِ الْعُيُوبَ، وَفَرَّجْتَ بِهِ الْكُرُوبَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما دَفَعْتَ بِهِ الشَّقاءَ، وَكَشَفْتَ بِهِ الْغَمّاءَ، وَأَجَبْتَ بِهِ الدُّعاءَ، وَنَجَّيْتَ بِهِ مِنَ الْبَلاءِ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما رَحِمْتَ بِهِ الْعِبادَ، وَأَحْيَيْتَ بِهِ

ص: 1062

الْبِلادَ، وَقَصَمْتَ بِهِ الْجَبابِرَةَ، وَأَهْلَكْتَ بِهِ الْفَراعِنَةَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما أَضْعَفْتَ بِهِ الاَْمْوالَ، وَأَحْرَزْتَ بِهِ مِنَ الاَْهْوالِ، وَكَسَرْتَ بِهِ الاَْصْنامَ، وَرَحِمْتَ بِهِ الاَْنامَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد كَما بَعَثْتَهُ بِخَيْرِ الاَْدْيانِ، وَأَعْزَزْتَ بِهِ الاِْيمانَ، وَتَبَّرْتَ بِهِ الاَْوْثانَ، وَعَظَّمْتَ بِهِ الْبَيْتَ الْحَرامَ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّد وَأَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرِينَ الاَْخْيارِ وَسَلِّمْ تَسْلِيماً».

زيارت دوّم حضرت رسول (صلي الله عليه وآله)

با سند صحيح و با دو روايت، از امام رضا (عليه السلام) روايت شده است كه رو به قبر مطهّر پيامبر (صلي الله عليه وآله) ايستاده، و چنين مي خواني:

«اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خِيَرَةَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حَبِيبَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صَِفْوَةَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَمِينَ اللهِ. أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ نَصَحْتَ لاُِمَّتِكَ، وجاهَدْتَ فِي سَبِيلِ رَبِّكَ، وَعَبَدْتَهُ

حَتّي اَتيكَ الْيَقِينُ، فَجَزاكَ اللهُ أَفْضَلَ ما جَزي نَبِيّاً عَنْ أُمَّتِهِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، أَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَلي اِبراهِيمَ وَآلِ اِبراهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ».

سپس رو به قبله كن، و اين دعا را كه امام سجاد (عليه السلام) پس از زيارت قبر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مي خواند، بخوان:

«اَللّهُمَّ إِلَيْكَ اَلْجَأْتُ أَمْرِي، وَإِلي قَبْرِ نَبِيِّكَ مُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ أَسْنَدْتُ ظَهْرِي، وَالْقِبْلَةَ الَّتِي رَضِيتَ لِمُحَمَّد صلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ اسْتَقْبَلْتُ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَصْبَحْتُ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي خَيْرَ ماأَرْجُو لَها، وَلا أَدْفَعُ عَنْها شَرَّ ما أَحْذَرُعَلَيْها، وَأَصْبَحَتِ الاُْمُورُكُلُّهابِيَدِكَ، وَلا فَقِيرَ أَفْقَرُ مِنِّي، إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْر فَقِيرٌ. اَللّهُمَّ ارْدُدْنِي مِنْكَ بِخَيْر وَلا رَادَّ لِفَضْلِكَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ أَنْ تُبَدِّلَ

ص: 1063

اسْمِي، وَأَنْ تُغَيِّرَ جِسْمِي، أَوْ تُزِيلَ نِعْمَتَكَ عَنِّي. اَللّهُمَّ زَيِّنِّي بِالتَّقْوي، وَجَمِّلْنِي بِالنِّعَمِ، وَاغْمُرْنِي بِالْعافِيَةِ، وَارْزُقْنِي شُكْرَ الْعافِيَةِ».

در بسياري از زيارات آمده كه پس از آن يازده بار سوره «قدر» را بخواند، و اگر حاجتي دارد، رو به قبله دست ها را بالا ببرد، و حاجات خود را بطلبد، كه إن شاءاللّه برآورده شود.

نماز زيارت و دعاي بعد از آن

سپس دو ركعت نماز زيارت مي خواني، و ثواب آن را به پيامبر (صلي الله عليه وآله) اهدا مي كني و مي گويي:

«اَللّهُمَّ إِنِّي صَلَّيْتُ وَرَكَعْتُ وَسَجَدْتُ لَكَ، وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ، لاَِنَّ الصَّلاةَ وَالرُّكُوعَ وَالسُّجُودَ لا تَكُونُ إِلاّ لَكَ، لاَِنَّكَ أَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ. اَللّهُمَّ وَهاتانِ الرَّكْعَتانِ هَدِيَّةٌ مِنِّي إِلي سَيِّدِي وَمَوْلايَ رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فَتَقَبَّلْهُما مِنِّي بِأَحْسَنِ قَبُولِكَ، وَأْجُرْنِي عَلي ذلِكَ بِأَفْضَلِ أَمَلِي، وَرَجائِي فِيكَ وَفِي رَسُولِكَ، يا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ».

و نيز مستحب است بعد از نماز اين دعا را بخواني:

«اَللّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ لِنَبِيِّكَ مُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ: " وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِيماً "، وَلَمْ أَحْضُرْ زَمانَ رَسُولِكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ السَّلامُ، وَقَدْ زُرْتُهُ راغِباً تائِباً مِنْ سَيِّءِ عَمَلِي، وَمُسْتَغْفِراً لَكَ مِنْ ذُنُوبِي، وَمُقِرّاً لَكَ بِها، وَأَنْتَ أَعْلَمُ بِها مِنِّي، وَمُتَوَجِّهاً إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فَاجْعَلْنِي اللّهُمَّ بِمُحَمَّد وَأَهْلِ بَيْتِهِ عِنْدَكَ وَجِيهاً فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ، يا مُحَمَّدُ يا رَسُولَ اللهِ، بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي يا نَبِيَّ اللهِ، يا سَيِّدَ خَلْقِ اللهِ، إِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلَي اللهِ رَبِّكَ وَرَبِّي، لِيَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي، وَيَتَقَبَّلَ مِنِّي عَمَلِي، وَيَقْضِيَ لِي حَوائِجِي، فَكُنْ لِي شَفِيعاً عِنْدَ رَبِّكَ وَرَبِّي، فَنِعْمَ الْمَسْؤُولُ رَبِّي،

ص: 1064

وَنِعْمَ الشَّفِيعُ أَنْتَ يا مُحَمَّدُ، عَلَيْكَ وَعَلي أَهْلِ بَيْتِكَ السَّلامُ. اَللّهُمَّ أَوْجِبْ لِي مِنْكَ الْمَغْفِرَةَ وَالرَّحْمَةَ، وَالرِّزْقَ الْواسِعَ الطَّيِّبَ النّافِعَ، كَما أَوْجَبْتَ لِمَنْ اَتي نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَهُوَ حَيٌّ، فَأَقَرَّ لَهُ بِذُنُوبِهِ، وَاسْتَغْفَرَ لَهُ رَسُولُكَ عَلَيْهِ السَّلامُ، فَغَفَرْتَ لَهُ بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

بخشي از مستحبّات مسجدالنّبي (صلي الله عليه وآله)

در مسجد پيغمبر (صلي الله عليه وآله) بسيار نماز بگزار، چون كه براي هر نماز در آن مكان شريف، معادل ثواب يك هزار نماز در نامه اعمال نمازگزار مي نويسند، و خصوصاً بين منبر و مرقد منوّر آن حضرت افضل است. از حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) مروي است كه فرمودند: بين قبر و منبر من باغي از باغ هاي بهشت است، و حدود روضه شريفه طولاً از قبر منوّر تا موضع منبر آن حضرت، و عرضاً از منبر تا ستون چهارم قرار گرفته، و مستحبّ است اين دعا را در روضه مباركه بخوانند:

«اَللّهُمَّ إِنَّ هذِهِ رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ جَنَّتِكَ، وَشُعْبَةٌ مِنْ شُعَبِ رَحْمَتِكَ، الَّتِي ذَكَرَها رَسُولُكَ وَأَبانَ عَنْ فَضْلِها، وَشَرَفِ التَّعَبُّدِ لَكَ فِيها، فَقَدْ بَلَّغْتَنِيها فِي سَلامَةِ نَفْسِي، فَلَكَ الْحَمْدُ يا سَيِّدِي عَلي عَظِيمِ نِعْمَتِكَ عَلَيَّ فِي ذلِكَ، وَعَلي ما رَزَقْتَنِيهِ مِنْ طاعَتِكَ، وَطَلَبِ مَرْضاتِكَ، وَتَعْظِيمِ حُرْمَةِ نَبِيِّكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، بِزِيارَةِ قَبْرِهِ وَالتَّسْلِيمِ عَلَيْهِ، وَالتَّرَدُّدِ فِي مَشاهِدِهِ وَمَواقِفِهِ، فَلَكَ الْحَمْدُ يا مَوْلايَ، حَمْداً يَنْتَظِمُ بِهِ مَحامِدُ حَمَلَةِ عَرْشِكَ، وَسُكّانِ سَماواتِكَ لَكَ، وَيَقْصُرُ عَنْهُ حَمْدُ مَنْ مَضي، وَيَفْضُلُ حَمْدَ مَنْ بَقِيَ مِنْ خَلْقِكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ يا مَوْلايَ، حَمْدَ مَنْ عَرَفَ الْحَمْدَ لَكَ، وَالتَّوْفِيقَ لِلْحَمْدِ مِنْكَ، حَمْداً يَمْلاَُ ماخَلَقْتَ وَيَبْلُغُ حَيْثُ ما أَرَدْتَ، وَلا يَحْجُبُ عَنْكَ وَلا يَنْقَضِي دُونَكَ، وَيَبْلُغُ أَقْصي رِضاكَ وَلا يَبْلُغُ آخِرَهُ أَوائِلُ

ص: 1065

مَحامِدِ خَلْقِكَ لَكَ، وَلَكَ الْحَمْدُ ما عُرِفَ الْحَمْدُ، واعْتُقِدَ الْحَمْدُ، وَجُعِلَ ابْتِداءُ الْكَلامِ الْحَمْدُ، يا باقِيَ الْعِزِّ وَالْعَظَمَةِ، وَدائِمَ السُّلْطانِ وَالْقُدْرَةِ وَشَدِيدَ الْبَطْشِوَالْقُوَّةِ، وَنافِذَالاَْمْرِ وَالاِْرادَةِ، وَواسِعَ الرَّحْمَةِ وَالْمَغْفِرَةِ، وَرَبَّ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، كَمْ مِنْ نِعْمَة لَكَ عَلَيَّ يَقْصُرُ عَنْ اَيْسَرِها حَمْدِي، وَلا يَبْلُغُ أَدْناها شُكْرِي، وَكَمْ مِنْ صَنائِعَ مِنْكَ إِلَيَّ لايُحِيطُ بِكَثْرَتِها وَهْمِي، وَلايُقَيِّدُها فِكْرِي. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي نَبِيِّكَ الْمُصْطَفي، بَيْنَ الْبَرِيَّةِ طِفْلاً وَخَيْرِها شابّاً وَكَهْلاً، أَطْهَرِ الْمُطَهَّرِينَ شِيمَةً، وَأَجْوَدِ الْمُسْتَمْتَرِينَ دِيمَةً، وَأَعْظَمِ الْخَلْقِ جُرْثُومَةً، اَلَّذِي أَوْضَحْتَ بِهِ الدِّلالاتِ، وَأَقَمْتَ بِهِ الرِّسالاتِ، وَخَتَمْتَ بِهِ النُّبُوّاتِ، وَفَتَحْتَ بِهِ بابَ الْخَيْراتِ، وَ أَظْهَرْتَهُ مَظْهَراً، وَابْتَعَثْتَهُ نَبِيّاً وَهادِياً أَمِيناً مَهْدِيّاً، داعِياً إِلَيْكَ، وَدالاًّ عَلَيْكَ، وَحُجَّةً بَيْنَ يَدَيْكَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَي الْمَعْصُومِينَ مِنْ عِتْرَتِهِ وَالطَّيِّبِينَ مِن اُسْرَتِهِ، وَشَرِّفْ لَدَيْكَ بِهِ مَنازِلَهُمْ، وَعَظِّمْ عِنْدَكَ مَراتِبَهُمْ، وَاجْعَلْ فِي الرَّفِيقِ الاَْعْلي مَجالِسَهُمْ، وَارْفَعْ إِلي قُرْبِ رَسُولِكَ دَرَجاتِهِمْ، وَتَمِّمْ بِلِقائِهِ سُرُورَهُمْ، وَوَفِّرْ بِمَكانِهِ اُنْسَهُمْ».

دعا و نماز نزد ستون توبه

دو ركعت نماز نزديك ستون ابولبابه كه معروف به «ستون توبه» است بگزار، وبعد از آن اين دعا را بخوان:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. اَللّهُمَّ لاتُهِنِّي بِالْفَقْرِ، وَلا تُذِلَّنِي بِالدَّيْنِ، وَلا تَرُدَّنِي إِلَي الْهَلَكَةِ، وَأَعْصِمْنِي كَيْ أَعتَصِمَ، وَأَصْلِحْنِي كَيْ أَنْصَلِحَ، وَاهْدِنِي كَيْ أَهْتَدِيَ. اَللّهُمَّ اَعِنِّي عَلَي اجْتِهادِ نَفْسِي، وَلا تُعَذِّبْنِي بِسُوءِ ظَنِّي، وَلا تُهْلِكْنِي وَأَنْتَ رَجائِي، وَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَغْفِرَلِي وَقَدْ أَخْطَأْتُ، وَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَعْفُوَ عَنِّي وَقَدْ أَقْرَرْتُ، وَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تُقِيلَ وَقَدْ عَثِرْتُ، وَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تُحْسِنَ وَقَدْ اَسَأْتُ، وَأَنْتَ أَهْلُ التَّقْوي وَ الْمَغْفِرَة،ِ فَوَفِّقْنِي لِما تُحِبُّ وَتَرْضي، وَيَسِّرْ لِيَ الْيَسِيرَ، وَجَنِّبْنِي كُلَّ عَسِير. اَللّهُمَّ أَغْنِنِي بِالْحَلالِ مِنَ الْحَرامِ، وَبِالطّاعاتِ عَنِ الْمَعاصِي، وَبِالْغِني عَنِ الْفَقْرِ، وَبِالْجَنَّةِ عَنِ النّارِ، وَبِالاَْبْرارِ عَنِ الفُجّارِ، يا مَنْ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ، وَهُوَ السَّمِيعُ

ص: 1066

الْبَصِيرُ، وَأَنْتَ عَلي كُلِّ شَيء قَدِيرٌ» پس حاجات خود را طلب كن، كه به خواست خدا مُستجاب مي شود.

استحباب روزه ودعا در مدينه منوّره ومسجدالنّبي (صلي الله عليه وآله)

مستحبّ است سه روز در مدينه منوّره به قصد برآورده شدن حاجات روزه بگيرند، گرچه مسافر باشند، و شايسته است روزهاي چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه باشد، و نيز مستحب است شب چهارشنبه و روز آن نزديك ستون ابولبابه نماز گزارند، و شب پنجشنبه و روز آن نزد ستوني كه مقابل آن قرار گرفته نماز گزارند، و شب و روز جمعه نزد ستوني كه جنب محراب حضرت رسُول اكرم (صلي الله عليه وآله) واقع شده نماز گزارند، و جهت برآورده شدن حاجات دُنيوي واُخروي خود از درگاه الهي مسئلت نمايند، و ضمن دعاهايي كه مي خواني اين دعا باشد:

«اَللّهُمَّ ما كانَتْ لِي إِلَيْكَ مِنْ حاجَة شَرَعْتُ أَنَا فِي طَلَبِها وَالْتِماسِهاأَوْ لَمْ أَشْرَعْ، سَأَلْتُكَهاأَوْ لَمْ أَسْأَلْكَها، فَإِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّد نَبِيِّ الرَّحْمَةِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فِي قَضاءِ حَوائِجِي صَغِيرِها وَكَبِيرِها. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِعِزَّتِكَ وَقُوَّتِكَ وَقُدْرَتِكَ، وَجَمِيعِ ما أَحاطَ بِهِ عِلْمُكَ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ و آلِهِ، وأَنْ تَفْعَلَ بِي كَذا وَكَذا». و آنگاه حاجات خودرا بطلب،كه إن شاءالله مستجاب مي شود.

نماز و دعا نزد مقام جبرئيل

مستحب است در مقام جبرئيل نماز گزارد، و دعا بخواند، و آن همان مقامي است كه جبرئيل هنگام ورود بر پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) به آنجا كه مي رسيد از ايشان اذن ورود مي طلبيد، و مكان آن زير ناوداني است كه بالاي درِ خانه حضرت زهرا(عليها السلام) قرار گرفته، و درِ خانه آن حضرت بنابر رواياتي كه قبر آن بانوي معظّمه را در خانه

ص: 1067

اش معيّن كرده است همان دري است كه محاذي قبرآن حضرت است، و پس از نماز بگو:

«يامَنْ خَلَقَ السَّماواتِ، وَمَلاََها جُنُوداً مِنَ الْمُسَبِّحِينَ لَهُ مِنْ مَلائِكَتِهِ، وَالْمُمَجِّدِينَ لِقُدْرَتِهِ وَعَظَمَتِهِ، وَأَفْرَغَ عَلي أَبْدانِهِمْ حُلَلَ الْكَراماتِ، وَأَنْطَقَ أَلْسِنَتَهُمْ بِضُرُوبِ اللُّغاتِ، وَاَلْبَسَهُمْ شِعارَ التَّقْوي، وَقَلَّدَهُمْ قَلائِدَ النُّهي، وَجَعَلَهُمْ أَوْفَرَ أَجْناسِ خَلْقِهِ مَعْرِفَةً بِوَحْدانِيَّتِهِوَقُدْرَتِهِ وَجَلالَتِهِ وَعَظَمَتِهِ، وَأَكْمَلَهُمْ عِلْماً بِهِ،وَاَشَدَّهُمْ فَرَقاً،وأَدْوَمَهُمْ لَهُ طاعَةًوَخُضُوعاًوَاسْتِكانَةً وَخُشُوعاً، يا مَنْ فَضَّلَ الاَْمِينَ جَبْرَئِيلَ عَلَيْهِ السَّلامُ بِخَصائِصِهِ وَدَرَجاتِهِ وَمَنازِلِهِ، وَاخْتارَهُ لِوَحْيِهِ وَسِفارَتِهِ وَعَهْدِهِ وَأَمانَتِهِ، وَإِنْزالِ كُتُبِهِ وَأَوامِرِهِ عَلي أَنْبِيائِهِ وَرُسُلِهِ، وَجَعَلَهُ واسِطَةً بَيْنَ نَفْسِهِ وَبَينَهُمْ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَعَلي جَمِيعِ مَلائِكَتِكَ وَسُكّانِ سَماواتِكَ، أَعْلَمِ خَلْقِكَ بِكَ، وَأَخْوَفِ خَلْقِكَ لَكَ، وَأَقْرَبِ خَلْقِكَ مِنْكَ، وَأَعْمَلِ خَلْقِكَ بِطاعَتِكَ، اَلَّذِينَ لا يَغْشاهُمْ نَوْمُ الْعُيُونِ، وَلا سَهْوُ الْعُقُولِ، وَلا فَتْرَةُ الاَْبْدانِ، اَلْمُكَرَّمِينَ بِجِوارِكَ، وَالْمُؤْتَمَنِينَ عَلي وَحْيِكَ، اَلْمُجْتَنَبِينَ الاْفاتِ، وَالْمُوقِينَ السَّيِّئاتِ. اَللّهُمَّ وَاخْصُصِ الرُّوحَ الاَْمِينَ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِ بأَضْعافِها مِنْكَ، وَعَلي مَلائِكَتِكَ الْمُقَرَّبِينَ وَطَبَقاتِ الكَرُّوبِيِّينَ وَالرُّوحانِيِّينَ، وَزِدْ فِي مَراتِبِهِ عِنْدَكَ، وَحُقُوقِهِ الَّتِي لَهُ عَلي أَهْلِ الاَْرْضِ، بِما كانَ يَنْزِلُ بِهِ مِنْ شَرائِعِ دِينِكَ، وَما بَيَّنْتَهُ عَلي أَلْسِنَةِ أَنْبِيائِكَ، مِنْ مُحَلَّلاتِكَ وَمُحَرَّماتِكَ. اَللّهُمَّ أَكْثِرْ صَلَواتِكَ عَلي جَبْرَئِيلَ، فَإِنَّهُ قُدْوَةُ الاَْنْبِياءِ، وَهادِي الاَْصْفِياءِ وَسادِسُ أَصْحابِ الْكِساءِ. اَللّهُمَّ اجْعَلْ وُقُوفِي فِي مَقامِهِ هذا سَبَباً لِنِزُولِ رَحْمَتِكَ عَلَيَّ، وَتَجاوُزِكَ عَنِّي، أَي جَوادُ أَي كَرِيمُ، أَي قَرِيبُ أَي بَعِيدُ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَأَنْ تُوَفِّقَنِي لِطاعَتِكَ، وَلا تُزِيلَ عَنِّي نِعْمَتَكَ، وَاَن تَرْزُقَنِي الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ، وَتُوَسِّعَ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ، وَتُغْنِيَنِي عَنْ شِرارِ خَلْقِكَ، وَتُلْهِمَنِي شُكْرَكَ وَذِكْرَكَ، وَلا تُخَيِّبَ يا رَبِّ دُعائِي، وَلا تَقْطَعَ رَجائِي، بِمُحَمَّد وَآلِهِ».

و سپس بگو:

«وَأَسْأَلُكَ بِأَنَّكَ أَنْتَ اللهُ لَيْسَ كَمِثْلِكَ شَيْءٌ، أَنْ تَعْصِمَنِي مِنَ الْمَهالِكِ،

ص: 1068

وَأَنْ تُسَلِّمَنِي مِنْ آفاتِ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، وَوَعْثاءِ السَّفَرِ وَسُوءِ الْمُنْقَلَبِ، وَأَنْ تَرُدَّنِي سالِماً إِلي وَطَنِي، بَعْدَ حَجّ مَقبُول وَسَعْي مَشْكُور وَعَمَل مُتَقَبَّل، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ حَرَمِكَ وَحَرَمِ نَبِيِّكَ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ».

و از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت است كه نزد مقام جبرئيل (عليه السلام) بايست و بگو:

«أَي جَوادُ أَي كَرِيمُ، أَي قَرِيبُ أَي بَعِيدُ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَأَهْلِ بَيتِهِ، وَأَنْ تَرُدَّ عَلَيَّ نِعْمَتَكَ».

زيارت وداع رسول اكرم (صلي الله عليه وآله)

هرگاه خواستي از مدينه خارج شوي غُسل كن، و برو نزد قبر پيغمبر (صلي الله عليه وآله) برو و عمل كن آنچه را قبلاً انجام مي دادي، پس وداع كن آن حضرت را، و بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ، أَسْتَودِعُكَ اللهَ وَأَسْتَرْعِيكَ وَأَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلامَ،آمَنْتُ باِللهِ وَبِما جِئْتَ بِهِ وَدَلَلْتَ عَلَيهِ، اَللّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيارَةِ قَبْرِ نَبِيِّكَ، فَاِنْ تَوَفَّيْتَنِي قَبْلَ ذلِكَ فَإِنِّي أَشْهَدُ فِي مَماتِي عَلي ما شَهِدْتُ عَلَيْهِ فِي حَياتِي، أَشْهَدُأَنْ لا إِلهَ إِلاّأَنْتَ،وَأَنَّ مُحَمَّداًعَبْدُكَوَرَسُولُكَ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ».

حضرت صادق (عليه السلام) در وداع قبر پيغمبر (صلي الله عليه وآله) به يونس بن يعقوب فرموده، بگو:

«صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ، لا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ تَسْلِيمِي عَلَيْكَ».

در نقل ديگري آمده است: هرگاه خواستي از مدينه منوّره خارج شوي، پس از اتمام كليّه اعمال غُسل كن، و پاك ترين لباسهايت را بپوش، و به زيارت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مُشَرَّف شو، و به همان زياراتي كه قبلاً گفته شد زيارت كن، سپس در وداع آن حضرت بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْبَشِيرُ النَّذِيرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السِّراجُ الْمُنِيرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّفِيرُ بَيْنَ

ص: 1069

اللهِ وَبَيْنَ خَلْقِهِ، أَشْهَدُ يا رَسُولَ اللهِ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِيَّةُ بِأَنْجاسِهَا، وَلَمْ تُلْبِسْكَ مِنْ مُدْلَهِمّاتِ ثِيابِها، وَأَشْهَدُ يا رَسُولَ اللهِ أَنِّي مُؤْمِنٌ بِكَ وَبِالاَْئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ مُوقِنٌ بِجَمِيعِ ما أَتَيْتَ بِهِ راض مُؤْمِنٌ وَأَشْهَدُ أَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ أَعْلامِ الْهُدي، وَالْعُرْوَةِ الْوُثْقي، وَالْحُجَّةِ عَلي أَهْلِ الدُّنْيا. اَللّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَةِ نَبِيِّكَ عَلَيْهِ السَّلامُ، وَإِنْ تَوَفَّيْتَنِي فَإِنِّي أَشْهَدُ فِي مَماتِي عَلي ما أَشْهَدُ عَلَيْهِ فِي حَياتِي، أَنَّكَ أَنْتَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، وَحْدَكَ لاشَرِيكَ لَكَ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ، وَأَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ أَوْلِياؤُكَ وَأَنْصارُكَ وَحُجَجُكَ عَلي خَلْقِكَ، وَخُلَفاؤُكَ فِي عِبادِكَ وَأَعْلامُكَ فِي بِلادِكَ، وَخُزّانُ عِلْمِكَ، وَحَفَظَةُ سِرِّكَ، وَتَراجِمَةُ وَحْيِكَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَبَلِّغْ رُوحَ نَبِيِّكَ مُحَمَّد وَآلِهِ، فِي ساعَتِي هذِهِ وَفِي كُلِّ ساعَة تَحِيَّةً مِنِّي وَسَلاماً، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، لا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ تَسْلِيمِي عَلَيْكَ».

وبگو:

«اَللّهُمَّ لاتَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَةِ قَبْرِ نَبِيِّكَ، فَاِنْ تَوَفَّيْتَنِي قَبْلَ ذلِكَ، فَإِنِّي أَشْهَدُ فِي مَماتِي عَلي ما أَشْهَدُ عَلَيْهِ فِي حَياتِي، أَنْ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ، وَأَنَّكَ قَدِاخْتَرْتَهُ مِنْ خَلْقِكَ، ثُمَّ اخْتَرْتَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ الاَْئِمَّةِ الطّاهِرِينَ، الَّذِينَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرْتَهُمْ تَطْهِيرًا، فَاحْشُرْنا مَعَهُمْ، وَفِي زُمْرَتِهِمْ وَتَحْتَ لِوائِهِمْ، وَلا تُفَرِّقْ بَيْنَنا وَبَيْنَهُمْ فِي الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، ياأَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

زيارت حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)

حضرت زهرا(عليها السلام) نزد خداوند مقامي بس والا دارد، و در زيارت آن بانوي بزرگ و فداكار، پاداشي عظيم است. به نقل علامه مجلسي در «مصباح الأنوار»، از حضرت فاطمه(عليها السلام): كه پدرم به من فرمود: هر كس بر تو صلوات بفرستد، خداوند متعال

ص: 1070

او را بيامرزد، و در هر جاي از بهشت كه باشم، او را به من ملحق سازد.

مرحوم شيخ طوسي در «تهذيب» نوشته است: آنچه در فضيلت زيارت حضرت زهرا(عليها السلام) روايت شده، بيش از آن است كه به شمار آيد.

حضرت فاطمه(عليها السلام) در سال هاي اوّل بعثت به دنيا آمد، و در دامان پيامبر (صلي الله عليه وآله)، بزرگ شد، و در دوران سخت رسالت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به مراقبت و ياري پدر پرداخت. با عليّ بن ابي طالب (عليه السلام) ازدواج كرد، و پس از رحلت پدر بزرگوارش، به فاصله 75 روز (يا 95 روز) دار فاني دنيا را وِداع گفت.

جاي دقيق قبر آن حضرت، معلوم نيست. برخي مدفن او را در حرم پيامبر (بين قبر و منبر) مي دانند، برخي گفته اند در خانه خودش (كنار مرقد پيامبر) دفن شده، بعضي هم مدفن او را در بقيع و در كنار قبر ائمّه (عليهم السلام) مي دانند. آنچه بيشتر نزد اصحاب ما مطرح است، زيارت آن حضرت در روضه و كنار قبر رسول اللّه (صلي الله عليه وآله) است، و بهتر است كه در هر سه مكان، آن حضرت را زيارت كني.

زيارت اوّل حضرت فاطمه(عليها السلام)

وقتي در هر يك از اين مواضع ايستادي، خطاب به آن معصومه مطهّره و پاره تن پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) كرده، و بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يابِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِيِّاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَلِيلِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ صَفِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ أَمِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللهِ،

ص: 1071

اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمِينَ، مِنَ الاَْوَّلِينَ وَالاْخِرِينَ». «اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللهِ وَخَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْراءُ الاِْنْسِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيْمَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَاالْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ»، صَلَّي اللهُ عَلَيْكِ وَعَلي رُوحِكِ وَبَدَنِكِ، أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلي بَيِّنَة مِنْ رَبِّكِ، وَأَنَّ مَنْ سَرَّكِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَمَنْ جَفاكِ فَقَدْ جَفا رَسُولَ اللهِ، وَمَنْ آذاكِ فَقَدْ آذي رَسُولَ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَمَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَمَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللهِ، لاَِنَّكِ بَضْعَةٌ مِنْهُ، وَرُوحُهُ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ، كَما قالَ عَلَيْهِ أَفْضَلُ سَلامِ اللهِ وَأَفْضَلُ صَلَواتِهِ، اُشْهِدُ اللهَ وَرَسُولَهُ أَنِّي راض عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَمَّنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ، مُتَبَرِّءٌ مِمَّنْ تَبَرَّاْتِ مِنْهُ، مُوال لِمَنْ والَيْتِ، مُعاد لِمَنْ عادَيْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ، وَكَفي بِاللهِ شَهِيداً وَحَسِيباً وَجازِياً وَمُثِيباً».

سپس مي گويي: «اَللّهُمَّ صَلِّ وَسَلِّمْ عَلي عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللهِ خاتَمِ النَّبِيِّينَ، وَخَيْرِالْخَلائِقِ أَجْمَعِينَ، وَصَلِّ عَليوَصِيِّهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طالِب أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، وَاِمامِ الْمُسْلِمِينَ، وَخَيْرِ الْوَصِيِّينَ، وَصَلِّ عَلي فاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّد سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، وَصَلِّ عَلي سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، اَلْحَسَنِ والْحُسَيْنِ، وَصَلِّ عَلي زَيْنِ الْعابِدِينَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَصَلِّ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّ باقِرِ عِلْمِ النَّبِيِّينَ،

ص: 1072

وَصَلِّ عَلَي الصّادِقِ عَنِ اللهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد، وَصَلِّ عَلي كاظِمِ الْغَيْظِ فِي اللهِ مُوسَي بْنِ جَعْفَر، وَصَلِّ عَلَي الرِّضا عَلِيِّ بْنِ مُوسي، وَصَلِّ عَلَي التَّقِيِّ مُحَمَّدِ بْنِ عَليّ، وَصَلِّ عَلَي النَّقِيِّ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّد، وَصَلِّ عَلَي الزَّكِيِّ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ، وَصَلِّ عَلَي الْحُجَّةِ الْقائِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ.اَللّهُمَّ أَحْيِ بِهِ الْعَدْلَ، وَأَمِتْ بِهِ الْجَوْرَ، وَ زَيِّنْ بِطَوْلِ بَقائِهِ الاَْرْضَ، وَأَظْهِرْ بِهِ دِينَكَ وَسُنَّةَ نَبِيِّكَ، حَتّي لا يَسْتَخْفِيَ بِشَيْء مِنَ الْحَقِّ مَخافَةَ أَحَد مِنَ الْخَلْقِ، وَاجْعَلْنا مِنْ أَعْوانِهِ وَ أَشْياعِهِ، وَالْمَقْبُولِينَ فِي زُمْرَةِ أَوْلِيائِهِ، يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَأَهْلِ بَيْتِهِ، اَلَّذِينَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرْتَهُمْ تَطْهِيراً»،

سپس دو ركعت نماز بگزار در مسجد پيامبر (صلي الله عليه وآله)، و ثواب آن را به روح منوّر حضرت زهرا(عليها السلام) هديه كن، آنگاه اين دعا را بخوان:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنا مُحَمَّد، وَبِأَهْلِ بَيْتِهِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِمْ، وَأَسْأَلُكَ بِحَقِّكَ الْعَظِيمِ الَّذِي لا يَعْلَمُ كُنْهَهُ سِواكَ، وَأَسْأَلُكَ بِحَقِّ مَنْ حَقُّهُ عِنْدَكَ عَظِيمٌ، وَبِأَسْمائِكَ الْحُسْنَي الَّتِي أَمَرْتَنِي أَنْ أَدْعُوَكَ بِها، وأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الاَْعْظَمِ الَّذِي أَمَرْتَ بِهِ إِبْراهِيمَ، أَنْ يَدْعُوَ بِهِ الطَّيْرَ فَأَجابَتْهُ، وَبِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الَّذِي قُلْتَ لِلنّارِ " كُونِي بَرْداً وَسَلاماً عَلي إِبْراهِيمَ "، فَكانَتْ بَرْداً، وَبِأَحَبِّ الاَْسْماءِ إِلَيْكَ وَأَشْرَفِها وَأَعْظَمِها لَدَيْكَ، وَأَسْرَعِها إِجابةً وَأَنْجَحِها طَلِبَةً، وَبِما أَنْتَ أَهْلُهُ وَمُسْتَحِقُّهُ وَمُسْتَوْجِبُهُ، وأَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ وَأَرْغَبُ إِلَيْكَ، وَأَتَضَرَّعُ إِلَيْكَ، وأُلِحُّ عَلَيْكَ، وَأَسْأَلُكَ بِكُتُبِكَ الَّتِي أَنْزَلْتَها عَلي أَنْبِيائِكَ وَرُسُلِكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِمْ، مِنَ التَّوْريةِ وَالاِْنْجِيلِ وَالزَّبُورِ وَالْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، فَاِنَّ فِيهَا اسْمَكَ الاَْعْظَمَ، وَبِما فِيها مِنْ أَسْمائِكَ الْعُظْمي، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وأَنْ تُفَرِّجَ عَنْ آلِ مُحَمَّد وَشِيعَتِهِمْ وَمُحِبِّيهِمْ وَعَنِّي، وَتَفْتَحَ أَبْوابَ السَّماءِ لِدُعائِي، وَتَرْفَعَهُ فِي عِلِّيينَ، وَتَأْذَنَ لِي

ص: 1073

فِي هذَا اليَوْمِ وَفِي هذِهِ السّاعَةِ بِفَرَجِي وَإِعْطاءِ أَمَلِي وَسُؤْلِي فِي الدُّنْياوَالاْخِرَةِ، يا مَنْ لا يَعْلَمُ أَحَدٌ كَيْفَ هُوَ وَقُدْرَتَهُ إِلاّ هُوَ، يا مَنْ سَدَّ الْهَواءَ بِالسَّماءِ، وَكَبَسَ الاَْرْضَ عَلَي الْماءِ، وَاخْتارَ لِنَفْسِهِ أَحْسَنَ الاَْسْماءِ، يا مَنْ سَمّي نَفْسَهُ بِالاِْسْمِ الَّذِي تُقْضي بِهِ حاجَةُ مَنْ يَدْعُوهُ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّ ذلِكَ الاِْسْمِ، فَلا شَفِيعَ أَقْوي لِي مِنْهُ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وأَنْ تَقْضِيَ لِي حَوائِجِي، وَتُسْمِعَ بِمُحَمَّد وَعَلِيّ وَفاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ، وَعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّ وَجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد، وَمُوسَي بْنِ جَعْفَر وَعَلِيِّ بْنِ مُوسي، وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّ وَعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّد، والْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ والْحُجَّةِ المُنْتَظَرِ لاِِذْنِكَ، صَلَواتُكَ وَسَلامُكَ وَرَحْمَتُكَ وَبَرَكاتُكَ عَلَيْهِمْ صَوْتِي لِيَشْفَعُوا لِي إِلَيْكَ، وَتُشَفِّعَهُمْ فِيَّ، وَلا تَرُدَّنِي خائِباً، بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ».

سپس حاجاتت را بخواه كه إن شاء اللّه برآورده مي شود.

زيارت دوّم حضرت فاطمه زهرا عليها السلام

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يامُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ، فَوَجَدَكِ لِما امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَ زَعَمْنا أنّا لَكِ أَوْلِياءُ وَمُصَدِّقُونَ وَ صابِرُونَ، وَلِكُلِّ ما أَتانا بِهِ أَبُوكِ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَتانا بِهِ وَصِيُّهُ عَلَيْهِ السَّلامُ، فَاِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنّا صَدَّقْناكِ إِلاّ أَلْحَقْتِنا بِتَصْدِيقِنا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِكِ».

آنگاه مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ حَبِيبِ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَلِيلِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ أَمِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدِّ ثَةِ الْعَلِيْمَةِ، اُشْهِدُ اللهَ وَرَسُولَهُ وَمَلائِكَتَهُ أَنِّي راض عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَلي مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ، مُتَبَرِّءٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ، مُوال لِمَنْ والَيْتِ، مُعاد لِمَنْ عادَيْتِ، مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ، وَكَفي بِاللهِ

ص: 1074

شَهِيداً وَحَسِيباً وَجازِياً وَمُثِيباً».

پس دو ركعت نماز زيارت بگزار، به همان ترتيبي كه در زيارت اوّل آن حضرت ذكر كرديم.

زيارت ائمّه بقيع عليهم السلام

اشاره

چون خواستي اين بزرگواران را زيارت كني آنچه در آداب زيارت ذكر شد (از غسل، طهارت، پوشيدن جامه هاي پاك و پاكيزه، استعمال بوي خوش و إذن دخول و امثال آن) اينجا نيز بجاي آور، و در اذن دخول بگو:

«يا مَوالِيَّ يا أَبْناءَ رَسُولِ اللهِ، عَبْدُكُمْ وَابْنُ أَمَتِكُم، اَلذَّلِيلُ بَيْنَ اَيْدِيكُمْ، وَالْمُضْعَفُ فِي عُلُوِّ قَدْرِكُمْ، وَالْمُعْتَرِفُ بَحَقِّكُمْ، جاءَكُمْ مُسْتَجِيراً بِكُمْ، قاصِداً إِلي حَرَمِكُمْ، مُتَقَرِّباً إِلي مَقامِكُمْ، مُتَوَسِّلاً إِلَي اللهِ تَعالي بِكُمْ، أَ أَدخُلُ يا مَوالِيَّ، أَ أَدخُلُ يا أَوْلِياءَ اللهِ، أَ أَدخُلُ يا مَلائِكَةَ اللهِ الْمُحْدِقِينَ بِهذَا الْحَرَمِ، اَلْمُقِيمِينَ بِهذَا الْمَشْهَدِ».

و بعد از خضوع و خشوع و رقّت قلب داخل شو و پاي راست را مقدّم دار، و بگو:

«اَللهُ أَكْبَرُ كَبِيراً، وَالْحَمْدُ لِلّهِ كَثِيراً، وَسُبْحانَ اللهِ بُكْرَةً وَاَصِيلاً، وَالْحَمْدُ لِلّهِ الْفَرْدِ الصَّمَدِ، اَلْماجِدِ الاَْحَدِ، اَلْمُتَفَضِّلِ

الْمَنّانِ، اَلْمُتَطَوِّلِ الْحَنّانِ، اَلَّذِي مَنَّ بِطَوْلِهِ، وَسَهَّلَ زِيارَةَ سادَتِي بِإِحْسانِهِ، وَلَمْ يَجْعَلْنِي عَنْ زِيارَتِهِمْ مَمْنُوعاً، بَلْ تَطَوَّلَ وَمَنَحَ».

پس نزديك قبور مقدّسه ايشان برو، و رو به قبر آن بزرگواران بايست و بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّةَ الْهُدي، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ التَّقْوي، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْحُجَّةُ عَلي أَهْلِ الدُّنْيا، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْقُوّامُ فِي الْبَرِيَّةِ بِالْقِسْطِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الصَّفْوَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ آلَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ النَّجْوي، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ الْعُرْوَةُ الْوُثْقي، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ قَدْ بَلَّغْتُمْ وَنَصَحْتُمْ وَصَبَرْتُمْ فِي ذاتِ اللهِ، وَكُذِّبْتُمْ وَأُسِيَ إِلَيْكُمْ فَعَفَوتُمْ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمُ الاَْئِمَّةُ الرّاشِدُونَ الْمُهْتَدُونَ، وَأَنَّ طاعَتَكُمْ مَفْرُوضَةٌ، وَأَنَّ قَوْلَكُمُ الصِّدْقُ، وَأَنَّكُمْ دَعَوْتُم فَلَمْ تُجابُوا، وَأَمَرْتُمْ فَلَمْ تُطاعُوا، وَأَنَّكُمْ دَعائِمُ الدِّينِ

ص: 1075

وَأَرْكانُ الاَْرْضِ، لَمْ تَزالُوا بِعَيْنِ اللهِ، يَنْسَخُكُمْ مِنْ أَصْلابِ كُلِّ مُطَهَّر، وَيَنْقُلُكُمْ فِي أَرْحامِ الْمُطَهَّراتِ، لَمْ تُدَنِّسْكُمُ الْجاهِلِيَّةُ الْجَهْلاءُ، وَلَمْ تَشْرَكْ فِيكُمْ فِتَنُ الاَْهْواءِ، طِبْتُمْ وَطابَ مَنْشَؤُكُمْ، مَنَّ بِكُمْ عَلَيْنا دَيّانُ الدِّينِ، فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوت اَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا سْمُهُ، وَجَعَلَ صَلَواتَنا عَلَيْكُمْ رَحْمَةً لَنا وَكَفّارَةً لِذُنُوبِنا، اِذِ اخْتارَكُمُ لَنا، وَطَيَّبَ خَلْقَنا بِما مَنَّ بِهِ عَلَيْنا مِنْوِلايَتِكُمْ، وَكُنّاعِنْدَهُ مُسَمِّينَ بِعِلْمِكُمْ، مُعْتَرِفِينَ بِتَصْدِيقِنا إِيّاكُمْ، وَهذا مَقامُ مَنْ أَسْرَفَ وَأَخْطَأَ وَاسْتَكانَ وَأَقَرَّ بِما جَني، وَرَجي بِمَقامِهِ الْخَلاصَ، وَأَنْ يَسْتَنْقِذَهُ بِكُمْ مُسْتَنْقِذُ الْهَلْكي مِنَ الرَّدي، فَكُونُوا لِي شُفَعاءَ، فَقَدْ وَفَدْتُ إِلَيْكُمْ إِذْ رَغِبَ عَنْكُمْ أَهْلُ الدُّنْيا، وَاتَّخَذُوا آياتِ اللهِ هُزُواً، وَاسْتَكْبَرُوا عَنْها، يا مَنْ هُوَ قائِمٌ لايَسْهُو، وَدائِمٌ لا يَلْهُو، وَمُحِيطٌ

بِكُلِّ شَيْء، لَكَ الْمَنُّ بِما وَفَّقْتَنِي، وَعَرَّفْتَنِي بِما إِئْتَمَنْتَنِي عَلَيْهِ، إِذْ صَدَّ عَنْهُ عِبادُكَ وَجَحَدُوا مَعْرِفَتَهُ، وَاسْتَخَفُّوا بِحَقِّهِ، وَمالُوا إِلي سِواهُ، فَكانَتِ الْمِنَّةُ لَكَ وَ مِنْكَ عَلَيَّ مَعَ أَقْوام خَصَصْتَهُمْ بِما خَصَصْتَنِي بِهِ، فَلَكَ الْحَمْدُ إِذْ كُنْتُ عِنْدَكَ فِي مَقامِي مَذْكُوراً مَكْتُوباً، فَلا تَحْرِمْنِي ما رَجَوْتُ، وَلا تُخَيِّبْنِي فِيما دَعَوْتُ».

پس دعا كن از براي خود هر چه خواهي.

به تصريح اكثر بزرگان بهترين زيارت براي ائمّه بقيع همان زيارت جامعه كبيره است كه در ادعيه و زيارات مشتركه ذكر شد و داراي مفاهيم عالي و بيان اوصاف و مناقب اهل بيت (عليهم السلام) است.

زيارت ديگر ائمه بقيع عليهم السلام

علامه مجلسي(رحمه الله) در «بحار الأنوار» گويد: اين زيارت را به قصد ائمه بقيع بخوان:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّةَ الْمُؤْمِنِينَ، وَسادَةَ الْمُتَّقِينَ، وَكُبَراءَ الصِّدِّيقِينَ، وَأُمَراءَ الصّالِحِينَ، وَقادَةَ الْمُحْسِنِينَ، وَأَعْلامَ الْمُهْتَدِينَ، وَأَنْوارَ الْعارِفِينَ، وَوَرَثَةَ الاَْنْبِياءِ، وَصَفْوَةَ الاَْصْفِياءِ، وَخِيَرَةَ الاَْتْقِياءِ، وَعِبادَ الرَّحْمانِ، وَشُرَكاءَ الْفُرْقانِ، وَمَناهِجَ الاِْيمانِ، وَمَعادِنَ الْحَقائِقِ، وَشُفَعاءَ الْخَلائِقِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ،

ص: 1076

أَشْهَدُ أَنَّكُمْ أَبْوابُ نِعَمِ اللهِ الَّتِي فَتَحَها عَلي بَرِيَّتِهِ، وَالاَْعْلامُ الَّتِي فَطَرَها لاِِرْشادِ خَلِيقَتِهِ، وَالْمَوازِينُ الَّتِي نَصَبَها لِتَهْذِيبِ شَرِيعَتِهِ، وَإنَّكُمْ مَفاتِيحُ رَحْمَتِهِ، وَمَقالِيدُ مَغْفِرَتِهِ، وَسَحائِبُ رِضْوانِهِ، وَمَفاتِيحُ جِنانِهِ، وَحَمَلَةُ فُرْقانِهِ، وَخَزَنَةُ عِلْمِهِ، وَحَفَظَةُ سِرِّهِ، وَمَهْبِطُ وَحْيِهِ، وَمَعادِنُ أَمْرِهِ وَنَهْيِهِ، وَأَماناتُ النُّبُوَّةِ، وَوَدائِعُ الرِّسالَةِ، وَفِي بَيْتِكُمْ نَزَلَ الْقُرآنُ، وَمِنْ دارِكُمْ ظَهَرَ الاِْسْلامُ وَالاِْيمانُ، وَإِلَيْكُمْ مُخْتَلَفُ رُسُلِ اللهِ وَالْمَلائِكَةِ، وَأَنْتُمْ أَهْلُ إِبْراهِيمَ عَلَيْهِ السَّلامُ الَّذِينَ ارْتَضاكُمُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لِلاِْمامَةِ، وَاجْتَباكُمْ لِلْخِلافَةِ، وَعَصَمَكُمْ مِنَ الذُّنُوبِ، وَبَرَأَكُمْ مِنَ الْعُيُوبِ، وَطَهَّرَكُمْ مِنَ الرِّجْسِ، وَفَضَّلَكُمْ بِالنَّوْعِ وَالْجِنْسِ،

وَاصْطَفاكُمْ عَلَي العالَمِينَ بِالنُّورِ وَالْهُدي، وَالْعِلْمِ وَالتُّقي وَالْحِلْمِ وَالنُّهي، وَالسَّكِينَةِ وَالْوَقارِ، وَالْخَشْيَةِ وَالاِْسْتِغْفارِ، وَالْحِكْمَةِ وَالاْثارِ، وَالتَّقْوي وَالْعَفافِ، وَالرِّضا وَالْكَفافِ، وَالْقُلُوبِ الزّاكِيَةِ، وَالنُّفُوسِ الْعالِيَةِ، وَالاَْشْخاصِ الْمُنِيرَةِ، وَالاَْحْسابِ الْكَبِيرَةِ، وَالاَْنْسابِ الطّاهِرَةِ، وَالاَْنْوارِ الْباهِرَةِ لْمَوْصُولَةِ، وَالاَْحْكامِ الْمَقْرُونَةِ، وَأَكْرَمَكُمْ بِالاْياتِ، وَأَيَّدَكُمْ بِالْبَيِّناتِ، وَأَعَزَّكُمْ بِالْحُجَجِ الْبالِغَةِ، وَالاَْدِلَّةِ الْواضِحَةِ، وَخَصَّكُمْ بِالاَْقْوالِ الصّادِقَةِ، وَالاَْمْثالِ النّاطِقَةِ، وَالْمَواعِظِ الشّافِيَةِ، وَالْحِكَمِ الْبالِغَةِ، وَوَرِثَكُمْ عِلْمَ الْكِتابِ، وَمَنَحَكُمْ فَصْلَ الْخِطابِ، وَأَرْشَدَكُمْ لِطُرُقِ الصَّوابِ، وَأَوْدَعَكُمْ عِلْمَ الْمَنايا وَالْبَلايا، وَمَكْنُونَ الْخَفايا، وَمَعالِمَ التَّنْزِيلِ، وَمَفاصِلَ التَّأْوِيلِ، وَمَوارِيثَ الاَْنْبِياءِ، كَتابُوتِ الْحِكْمَةِ، وَشِعارِ الْخَلِيلِ، وَمِنْسَأَةِ الْكَلِيمِ، وَسابِغَةِ داوُدَ، وَخاتَمِ الْمُلْكِ، وَفَضْلِ الْمُصْطَفي، وَسَيْفِ الْمُرْتَضي، وَالْجَفْرِ الْعَظِيمِ، وَالاِْرْثِ الْقَدِيمِ، وَضَرَبَ لَكُمْ فِي الْقُرْآنِ أَمْثالاً، وَامْتَحَنَكُمْ بَلْويً، وَأَحَلَّكُمْ مَحَلَّ نَهْرِ طالُوتَ، وَحَرَّمَ عَلَيْكُمُ الصَّدَقَةَ، وَأَحَلَّ لَكُمُ الْخُمْسَ، وَنَزَّهَكُمْ عَنِ الْخَبائِثِ ماظَهَرَ مِنْهاوَمابَطَنَ،فَأَنْتُمُ الْعِبادُالْمُكْرَمُونَ، وَالْخُلَفاءُ الرّاشِدُونَ،وَالاَْوْصِياءُالْمُصْطَفَوْنَ،وَالاَْئِمَّةُ الْمَعْصُومُونَ، وَالاَْوْلِياءِ الْمَرْضِيُّونَ وَالْعُلَماءُ الصّادِقُونَ، وَالْحُكَماءُ الرّاسِخُونَ الْمُبَيِّنُونَ، وَالْبُشَراءُ النُّذَراءُ الشُّرَفاءُ الْفُضَلاءُ، وَالسّادَةُ الاَْتْقِياءُ، اَلاْمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَاللاّبِسُونَ شِعارَ الْبَلْوي وَرِداءَ التَّقْوي، وَالْمُتَسَرْبِلُونَ نُورَ الْهُدي، وَالصّابِرُونَ فِي الْبَأْساءِ وَالضَّرّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ، وَلَدَكُمُ الْحَقُّ، وَرَبّاكُمُ الصِّدْقُ، وَغَذّاكُمُ الْيَقينُ، وَنَطَقَ بِفَضْلِكُمُ الدِّينَ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمُ السَّبِيلُ إِلَي اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَالطُّرُقُ إِلي ثَوابِهِ، وَالْهُداةُ إِلي خَلِيقَتِهِ، وَالاَْعْلامُ فِي بَرِيَّتِهِ،

ص: 1077

وَالسُّفَراءُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ، وَأَوْتادُهُ فِي أَرْضِهِ، وَخُزّانُهُ عَلي عِلْمِهِ، وَأَنْصارُ كَلِمَةِ التَّقْوي، وَمَعالِمُ سُبُلِ الْهُدي، وَمَفْزَعُ الْعِبادِ اِذَا اخْتَلَفُوا، وَ الدّالُّونَ عَلَي الْحَقِّ إِذا تَنازَعُوا، وَالنُّجُومُ الَّتِي بِكُمْ يُهْتَدي، وَبِأَقْوالِكُمْ وَأَفْعالِكُمْ يُقْتَدي، وَبِفَضْلِكُمْ نَطَقَ الْقُرْآنُ، وَبِوِلايَتِكُمْ كَمُلَ الدِّينُ وَالاِْيمانُ، وَإِنَّكُمْ عَلي مِنْهاجِ الْحَقِّ، وَمَنْ خالَفَكُمْ عَلي مِنْهاجِ الْباطِلِ، وَأَنَّ اللهَ أَوْدَعَ قُلُوبَكُمْ أَسْرارَ الْغُيُوبِ وَمَقادِيرَ الْخُطُوبِ، وَأَوْفَدَ إِلَيْكُمْ تَأْيِيدَ السَّكِينَةِ وَطُمَأْنِينَةَ الْوَقارِ، وَجَعَلَ أَبْصارَكُمْ مَأْلِفاً لِلْقُدْرَةِ، وَأَرْواحَكُمْ مَعادِنَ لِلْقُدْسِ، فَلا يَنْعَتُكُمْ إِلاَّ الْمَلائِكَةُ، وَلا يَصِفُكُمْ إِلاَّ الرُّسُلُ، أَنْتُمْ اُمَناءُ اللهِ وَأَحِبّاؤُهُ، وَعِبادُهُ لِلْقُدْسِ وَأَصْفِياؤُهُ، وَأَنْصارُ تَوْحِيدِهِ، وَأَرْكانُ تَمْجِيدِهِ، وَدَعائِمُ تَحْمِيدِهِ، وَدُعاتُهُ إِلي دِينِهِ، وَحَرَسَةُ خَلائِقِهِ، وَحَفَظَةُ شَرائِعِهِ، وَأَنَا اُشْهِدُ اللهَ خالِقِي، وَاُشْهِدُ مَلائِكَتَهُ وَأَنْبِياءَهُ وَرُسُلَهُ، وَاُشْهِدُكُمْ أَنِّي مُؤْمِنٌ بِكُمْ، مُقِرٌّ بِفَضْلِكُمْ، مُعْتَقِدٌ لاِِمامَتِكُمْ، مُؤْمِنٌ بِعِصْمَتِكُمْ، خاضِعٌ لِوِلايَتِكُمْ، مُتَقَرِّبٌ إِلَي اللهِ سُبْحانَهُ بِحُبِّكُمْ، وَبِالْبَراءَةِ مِنْ أَعْدائِكُمْ، عالِمٌ بِأَنَّ اللهَ جَلَّ جَلالُهُ قَدْ طَهَّرَكُمْ مِنَ الْفَواحِشِ ماظَهَرَ مِنْهاوَمابَطَنَ،وَمِنْ كُلِّ رَيْبَة وَ رَجاسَة وَدَنائَة وَنَجاسَة، وَأَعْطاكُمْ رايَةَ الْحَقِّ، الَّتِي مَنْ قَدَّمَها ضَلَّ، َمَنْ تَخَلَّفَ عَنْها ذَلَّ، وَفَرَضَ طاعَتَكُمْ وَمَوَدَّتَكُمْ عَلي كُلِّ أَسْوَدَ وَأَبْيَضَ مِنْ عِبادِهِ، فَصَلَواتُ اللهِ عَلي أَرْواحِكُمْ وَأَجْسادِكُمْ».

آنگاه بگو:

«اَلسَّلامُ عَلي أَبِي مُحَمَّد الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ، سَيِّدِ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، اَلسَّلامُ عَلي أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعابِدِينَ، اَلسَّلامُ عَلي أَبِي جَعْفَر مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّ باقِرِ عِلْمِ الدِّينِ، اَلسَّلامُ عَلي أَبِي عَبْدِاللهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد الصّادِقِ الاَْمِينِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، بِأَبِي أَنْتُمْ وَأُمّي، لَقَدْ رُضِعْتُمْ ثَدْيَ الاِْيمانِ، وَرُبِّيتُمْ فِي حِجْرِ الاِْسْلامِ، وَاصْطَفَاكُمُ اللهُ عَلَي النّاسِ، وَوَرِثَكُمْ عِلْمَ الْكِتابِ، وَعَلَّمَكُمْ فَصْلَ الْخِطابِ، وَأَجْري فِيكُمْ مَوارِيثَ النُّبُوَّةِ، وَفَجَّرَ بِكُمْ يَنابِيعَ الْحِكْمَةِ، وَاَلْزَمَكُمْ بِحِفْظِ الشَّرِيعَةِ، وَفَرَضَ طاعَتَكُمْ وَمَوَدَّتَكُمْ عَلَي النّاسِ، اَلسَّلامُ عَلَي الْحَسَنِ ابْنِ عَلِيّ،

ص: 1078

خَليفَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، الاِْمامِ الرَّضِيِّ الْهادِي الْمَرْضِيِّ، عَلَمِ الدِّينِ وَإِمامِ الْمُتَّقِينَ، اَلْعامِلِ بِالْحَقِّ وَالْقائِمِ بِالْقِسْطِ، أَفْضَلَ وَأَطْيَبَ وَاَزْكي، وَأَنْمي ما صَلَّيْتَ عَلي أَحَد مِنْ أَوْلِيائِكَ وَأَصْفِيائِكَ وَ أَحِبّائِكَ، صَلاةً تُبَيِّضُ بِها وَجْهَهُ، وَتُطَيِّبُ بِها رُوحَهُ، فَقَدْ لَزِمَ عَنْ آبائِهِ الْوَصِيَّةَ، وَدَفَعَ عَنِ الاِْسْلامِ الْبَلِيَّةَ، فَلَمّا خافَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ الْفِتَنَ رَكَنَ إِلَي الَّذِي إِلَيْهِ رَكَنَ، وَكانَ بِما أَتاهُ اللهُ عالِماً، وَبِدِينِهِ قائِماً، فَأَجْزِهِ اللّهُمَّ جَزاءَ الْعارِفِينَ، وَصَلِّ عَلَيْهِ فِي الاَْوَّلِينَ وَالاْخِرِينَ، وَبَلِّغْهُ مِنَّا السَّلامَ، وَارْدُدْ عَلَيْنا مِنْهُ السَّلامَ، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَي الاِْمامِ الْوَصِيِّ، وَالسَّيِّدِ الرَّضِيِّ، وَالْعابِدِ الاَْمِينِ، عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعابِدِينَ، اِمامِ الْمُؤْمِنِينَ، وَوارِثِ عِلْمِ النَّبِيِّينَ، اَللّهُمَّ اخْصُصْهُ بِما خَصَصْتَ بِهِ أَوْلِياءَكَ مِنْ شَرائِفِ رِضْوانِكَ، وَكَرائِمِ تَحِيّاتِكَ، وَنَوامِي بَرَكاتِكَ، فَلَقَدْ بَلَّغَ فِي عِبادِهِ، وَنَصَحَ لَكَ فِي طاعَتِهِ، وَسارَعَ فِي رِضاكَ، وَسَلَكَ بِالاُْمَّةِ طَرِيقَ هُداكَ، وَقَضي ما كانَ عَلَيْهِ مِنْ حَقِّكَ فِي دَوْلَتِهِ، وَأَدّي ما وَجَبَ عَلَيْهِ فِي وِلايَتِهِ، حَتَّي انْقَضَتْ أَيّامُهُ، وَ كانَ بِشِيعَتِهِ رَؤُوفاً، وَبِرَعِيَّتِهِ رَحِيماً. اَللّهُمَّ بَلِّغْهُ مِنَّا السَّلامَ، وَارْدُدْ مِنْهُ عَلَيْنا السَّلامَ، وَالسَّلامُ عَلَيهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ. اَللّهُمَّ وَصَلِّ عَلَي الْوَصِيِّ الْباقِرِ، وَالاِْمامِ الطّاهِرِ، وَالْعَلَمِ الظّاهِرِ، مُحَمَّدِ بْنِ عِلِيّ، أَبِي جَعْفَر الْباقِرِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي وَلِيِّكَ، الصّادِعِ بِالْحَقِّ، وَالنّاطِقِ بِالصِّدْقِ، الَّذِي بَقَرَالْعِلْمَ بَقْراً وَبَيَّنَهُ سِرّاً وَجَهْراً، وَقَضي بِالْحَقِّ الَّذِي كانَ عَلَيْهِ، وَأَدَّي الاَْمانَةَ الَّتِي صارَتْ إِلَيْهِ، وَأَمَرَ بِطاعَتِكَ، وَ نَهي عَنْ مَعْصِيَتِكَ. اَللّهُمَّ فَكَما جَعَلْتَهُ نُوراً يَسْتَضِيُ بِهِ الْمُؤْمِنُونَ، وَفَضْلاً يَقْتَدِي بِهِ الْمُتَّقُونَ، فَصَلِّ عَلَيْهِ وَعَلي آبائِهِ الطّاهِرِينَ، وَأَبْنائِهِ الْمَعْصُومِينَ، أَفْضَلَ الصَّلاةِ وَأَجْزَلَها، وَأَعْطِهِ سُؤْلَهُ وَغايَةَ مَأْمُولِهِ، وَأَبْلِغْهُ مِنَّا السَّلامَ، وَارْدُدْ عَلَيْنا مِنْهُ السَّلامَ، وَالسَّلامُ عَلَيْهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ. اَللّهُمَّ وَصَلِّ عَلَي الاِْمامِ الْهادِي، وَصِيِّ الاَْوْصِياءِ، وَوارِثِ عِلْمِ

ص: 1079

الاَْنْبِياءِ، عَلَمِ الدِّينِ، وَالنّاطِقِ بِالْحَقِّ الْيَقِينِ، وَأَبِي الْمَساكِينِ، جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد الصّادِقِ الاَْمِينِ. اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلَيْهِ كَما عَبَدَكَ مُخْلِصاً وَأَطاعَكَ مُخْلِصاً مُجْتَهِداً، وَاجْزِهِ عَنْ إِحْياءِ سُنَّتِكَ وَاِقامَةِ فَرائِضِكَ خَيْرَ جَزاءِ الْمُتَّقِينَ، وأَفْضَلَ ثَوابِ الصّالِحِينَ، وَخُصَّهُ مِنّا بِالسَّلامِ، وَارْدُدْ عَلَيْنا مِنْهُ السَّلامَ، وَالسَّلامُ عَلَيْهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت امام حسن مجتبي (عليه السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حَبِيبَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفْوَةَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَمِينَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صِراطَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَيانَ حُكْمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ناصِرَ دِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّيِّدُ الزَّكِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْبَرُُّ الْوَفِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْقائِمُ الاَْمِينُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعالِمُ بِالتَّأْوِيلِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْهادِي الْمَهْدِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الطّاهِرُ الزَّكِيُّ، اَلسَّلامُ

عَلَيْكَ أَيُهَا التَّقِيُّ النَّقِيُّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْحَقُّ الْحَقِيقُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ الشَّهِيدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبا مُحَمَّد الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ».

زيارت امام زين العابدين (عليه السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا زَيْنَ الْعابِدِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا زَيْنَ الْمُتَهَجِّدِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اِمامَ الْمُتَّقِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِيَّ الْمُسْلِمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا قُرَّةَ عَيْنِ النّاظِرِينَ الْعارِفِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَصِيَّ الْوَصِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خازِنَ وَصايَا الْمُرْسَلِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ضَوْءَ الْمُسْتَوْحِشِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ الْمُجْتَهِدِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سِراجَ الْمُرْتاضِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ذَخِيرَةَ الْمُتَعَبِّدِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مِصْباحَ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفِينَةَ الْعِلْمِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَكِينَةَ الْحِلْمِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مِيزانَ الْقِصاصِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفِينَةَ الْخَلاصِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَحْرَ النَّدي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَدْرَ الدُّجي، اَلسَّلامُ

ص: 1080

عَلَيْكَ أَيُّهَا الاَْوّاهُ الْحَلِيمُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الصّابِرُ الْحَكِيمُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَئِيسَ الْبَكّائِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ امِصْباحَ الْمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلايَ يا أَبا مُحَمَّد، أَشْهَدُ أَنَّكَ حُجَّةُ اللهِ وَابْنُ حُجَّتِهِ وَأَبُو حُجَجِهِ، وَابْنُ أَمِينِهِ وَابْنُ اُمَنائِهِ، وَأَنَّكَ ناصَحْتَ فِي عِبادَةِ رَبِّكَ، وَسارَعْتَ فِي مَرْضاتِهِ، وَخَيَّبْتَ أَعْداءَهُ، وَسَرَرْتَ أَوْلِياءَهُ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ عَبَدْتَ اللهَ حَقَّ عِبادَتِهِ، وَاتَّقَيْتَهُ حَقَّ تُقاتِهِ، وَأَطَعْتَهُ حَقَّ طاعَتِهِ، حَتّي اَتيكَ الْيَقِينُ، فَعَلَيْكَ يا مَوْلايَ يَاابْنَ رَسُولِ اللهِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ، وَالسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت امام محمّد باقر (عليه السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْباقِرُ بِعِلْمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْفاحِصُ عَنْ دِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُبَيِّنُ لِحُكْمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْقائِمُ بِقِسْطِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النّاصِحُ لِعِبادِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الدّاعِي إِلَي اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الدَّلِيلُ عَلَي اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْحَبْلُ الْمَتِينُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْفَضْلُ الْمُبِينُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النُّورُ السّاطِعُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْبَدْرُ اللاّمِعُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْحَقُّ الاَْبْلَجُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السِّراجُ الاَْسْرَجُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّجْمُ الاَْزْهَرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْكَوْكَبُ الاَْبْهَرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

أَيُّهَا الْمُنَزَّهُ عَنِ الْمُعْضَلاتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمَعْصُومُ مِنَ الزَّلاّتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الزَّكِيُّ فِي الْحَسَبِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الرَّفِيعُ فِي النَّسَبِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْقَصْرُ الْمَشِيدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ عَلي خَلْقِهِ أَجْمَعِينَ، أَشْهَدُ يا مَوْلايَ أَنَّكَ قَدْ صَدَعْتَ بِالْحَقِّ صَدْعاً، وَبَقَرْتَ الْعِلْمَ بَقْراً، وَنَثَرْتَهُ نَثْراً، لَمْ تَأْخُذْكَ فِي اللهِ لَوْمَةُ لائِم، وَكُنْتَ لِدِينِ اللهِ مُكاتِماً، وَقَضَيْتَ ما كانَ عَلَيْكَ، وَأَخْرَجْتَ أَوْلِياءَكَ مِنْ وِلايَةِ غَيْرِ اللهِ إِلي وِلايَةِ اللهِ، وَأَمَرْتَ بِطاعَةِ اللهِ، وَنَهَيْتَ عَنْ مَعْصِيَةِ اللهِ، حَتّي قَبَضَكَ اللهُ إِلي رِضْوانِهِ، وَذَهَبَ بِكَ إِلي دارِ كَرامَتِهِ، وَإِلي مَسَاكِنِ أَصْفِيائِهِ، وَمُجاوِرَةِ

ص: 1081

أَوْلِيائِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت امام صادق (عليه السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الاِْمامُ الصّادِقُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَصِيُّ النّاطِقُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّنامُ الاَْعْظَمُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الصِّراطُ الاَْقْوَمُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مِصْباحَ الظُّلُماتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا دافِعَ المُعْضَلاتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مِفْتاحَ الْخَيْراتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَعْدِنَ الْبَرَكاتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْحُجَجِ وَالدَّلالاتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْبَراهِينَ الْواضِحاتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ناصِرَ دِينِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ناشِرَ حُكْمِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا فاصِلَ الْخَطاباتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا كاشِفَ الْكُرُباتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَمِيدَ الصّادِقِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا لِسانَ النّاطِقِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَلَفَ الْخائِفِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا زَعِيمَ الصّادِقِينَ الصّالِحِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْمُسْلِمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا هادِيَ الْمُضِلِّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَكَنَ الطّائِعِينَ،

أَشْهَدُ يا مَوْلايَ إِنَّكَ عَلَي الْهُدي، وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقي، وَشَمْسُ الضُّحي، وَبَحْرُ الْمَدي، وَكَهْفُ الْوَري، وَالْمَثَلُ الاَْعْلي، صَلَّي اللهُ عَلي رُوحِكَ وَبَدَنِكَ، والسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَي الْعَبّاسِ عَمِّ رَسُولِ اللهِ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وآلِهِ وَسَلَّمَ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت وداع ائمّه بقيع (عليهم السلام)

مرحوم شيخ طوسي و سيّد بن طاوس گفته اند كه چون خواستي ائمّه بقيع را وداع كني، بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّةَ الْهُدي وَرَحْمَةُ اللهِوَبَرَكاتُهُ، أَسْتَوْدِعُكُمُ اللهَ وَأَقْرَأُ عَلَيْكُمُ السَّلامَ، آمَنّا باِللهِ وَباِلرَّسُولِ وَبِما جِئْتُم بِهِ وَدَلَلْتُمْ عَلَيْهِ. اَللّهُمَّ فَاكتُبْنا مَعَ الشّاهِدِينَ».

پس دعا بسياركن، و از خداوند بخواه كه بارديگر زيارت ايشان را نصيب تو گرداند، و اين آخرين زيارت تو نباشد.

زيارت عبّاس بن عبدالمطّلب (عليهم ا السلام)

عباس بن عبدالمطّلب، عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) مقامي والا دارد، و در راه اسلام فداكاري هاي بسيار كرده و از حاميان رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بوده، كه قبر او در قبرستان

ص: 1082

بقيع است. در مفتاح الجنّات اين زيارت براي آن بزرگوار نقل شده است:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياعَبّاسُ بْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَمَّ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ السِّقايَةِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت فاطمه بنت اسد مادر گرامي اميرالمؤمنين (عليهم ا السلام)

فاطمه بنت اسد، از زنان عالي مقام و مورد احترام خاصّ رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بود، و فرزندي هم چون عليّ بن ابي طالب (عليه السلام) به دنيا آورد. قبر ايشان نزديك قبور ائمّه بقيع است، لكن بعضي گفته اند قبر آن مخدّره نزديك قبر حليمه سعديّه دايه پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي باشد. نزد قبر آن بانوي مجلّله مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلي نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّد سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّد سَيِّدِ الاَْوَّلِينَ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّد سَيِّدِ الاْخِرِينَ، اَلسَّلامُ عَلي مَنْ بَعَثَهُ اللهُ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلي فاطِمَةَ بِنْتِ اَسَد الْهاشِمِيَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الْمَرْضِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْكَرِيمَةُ الرَّضِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا كافِلَةَ مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا والِدَةَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ ظَهَرَتْ شَفَقَتُها عَلي رَسُولِ اللهِ خاتَمِ النَّبِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ تَربِيَتُها لِوَلِيِّ اللهِ الاَْمِينِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَعَلي رُوحِكِ وَبَدَنِكِ الطّاهِرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَعَلي وَلَدِكِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكِ أَحْسَنْتِ الْكَفالَةَ، وَأَدَّيْتِ الاَْمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فِي مَرْضاةِ اللهِ، وَبالَغْتِ فِي حِفْظِ رَسُولِ اللهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِ، مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِ، مُعْتَرِفَةً بِنُبُوَّتِهِ، مُسْتَبْصِرَةً بِنِعْمَتِهِ، كافِلَةً بِتَرْبِيَتِهِ، مُشْفِقَةً عَلي نَفْسِهِ، واقِفَةً عَلي خِدْمَتِهِ، مُخْتارَةً رِضاهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَي الاِْيمانِ وَالتَّمَسُّكِ بِأَشْرَفِ الاَْدْيانِ، راضِيَةً مَرْضِيَّةً، طاهِرَةً زَكِيَّةً، تَقِيَّةً نَقِيَّةً، فَرَضِيَ اللهُ عَنْكِ وَأَرْضاكِ، وَجَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَكِ وَمَأْواكِ، اَلَلّهُمَّ

ص: 1083

صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَانْفَعْنِي بِزِيارَتِها، وَثَبِّتْنِي عَلي مَحَبَّتِها، وَلا تَحرِمْنِي شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ الاَْئِمَّةِ مِن ذُرِّيَّتِها، وَارْزُقْنِي مُرافَقَتَها، وَاحْشُرْنِي مَعَها وَمَعَ أَوْلادِهَا الطّاهِرِينَ، اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتِي إِيّاها، وَارْزُقْنِي الْعَوْدَ إِلَيْها أَبَداً ما أَبْقَيْتَنِي، وَإِذا تَوَفَّيْتَنِي فَاحْشُرْنِي فِي زُمْرَتِها، وَأَدْخِلْنِي فِي شَفاعَتِها، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ بِحَقِّها عِندَكَ وَمَنزِلَتِها لَدَيْكَ، اِغْفِرلِي وَلِوالِدَيَّ وَلِجَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِكَ عَذابَ النّارِ».

زيارت دختران حضرت رسول (صلي الله عليه وآله)

رسول خدا (صلي الله عليه وآله) غير از فاطمه زهرا(عليها السلام) دختران ديگري هم به نام هاي «زينب»، «امّ كلثوم» و«رقيّه» داشته است كه قبرشان در بقيع مي باشد.

براي زيارت آنان، نزديك قبورشان مي ايستي و به اميد ثواب، چنين مي گويي:«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ رَبِّ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفْوَةَ جَمِيعِ الاَْنْبِياءِ وَالْمُرْسَلِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنِ اخْتارَهُ اللهُ عَلَي الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلي بَناتِ السَّيِّدِ الْمُصْطَفي، اَلسَّلامُ عَلي بَناتِ النَّبِيِّ الْمُجْتَبي، اَلسَّلامُ عَلي بَناتِ مَنِ اصْطَفيهُ اللهُ فِي السَّماءِ، وَفَضَّلَهُ عَلي جَمِيعِ الْبَرِيَّةِ وَالْوَري، اَلسَّلامُ عَلي ذُرِّيَّةِ السَّيِّدِ الْجَلِيلِ، مِنْ نَسْلِ إِسْماعِيلَ، وَسُلالَةِ إِبْراهِيمَ الْخَلِيلِ، اَلسَّلامُ عَلي بَناتِ النَّبِيِّ الرَّسُولِ، اَلسَّلامُ عَلي اَخَواتِ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ الْبَتُولِ، اَلسَّلامُ عَلي زَيْنَبَ وَأُمِّ كُلْثُومَ وَرُقَيَّةَ، اَلسَّلامُ عَلَي الشَّرِيفاتِ الاَْحْسابِ، وَالطّاهِراتِ الاَْنْسابِ، اَلسَّلامُ عَلي بَناتِ الاْباءِ الاَْعاظِمِ، وَسُلالَةِ الاَْجْدادِ الاَْكارِمِ الاَْفاخِمِ، عَبْدِالْمُطَّلِبِ وَعَبْدِمَناف وَهاشِم، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت جناب عقيل وجناب عبداللّه فرزند جعفر طيّار (عليهم ا السلام)

عقيل و جعفر طيّار هر دو برادران عليّ بن ابي طالب هستند. عبدالله پسر جعفر طيّار، همسر حضرت زينب(عليها السلام) است.

قبر عقيل و عبدالله بن جعفر در بقيع قرار دارد. در زيارت اين دو بزرگوار چنين مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَنا ياعَقِيلَ بْنَ

ص: 1084

اَبيطالِب، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ عَمِّ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ عَمِّ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ عَمِّ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ عَمِّ الْمُصْطَفي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَخا عَلِيّ الْمُرْتَضي، اَلسَّلامُ عَلي عَبْدِاللهِ بْنِ جَعْفَرالطَّيّارِ فِي الْجِنانِ، وَعَلي مَنْ حَوْلَكُما مِنْ أَصْحابِ رَسُولِ اللهِ رَضِيَ اللهُ تَعالي عَنْكُما وَ أَرْضاكُما أَحْسَنَ الرِّضا، وَ جَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَكُما وَ مَسْكَنَكُما وَ مَحَلَّكُما وَمَأْويكُما، اَلسَّلامُ عَلَيْكُما وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَركاتُهُ».

زيارت ابراهيم، فرزند رسول اكرم (صلي الله عليه وآله)

ابراهيم، پسر رسول الله (صلي الله عليه وآله) در كودكي از دنيا رفت و پيغمبر خدا (صلي الله عليه وآله) را داغدار كرد. درگذشت ابراهيم، پيامبر را به شدّت غمگين ساخت و آن حضرت در سوگ فرزند، اشك مي ريخت و مي فرمود: «چشم اشك فشان است و غمگين، ولي سخني نمي گويم كه موجب ناخوشنودي پروردگارمان گردد».(بحار، ج16، ص235، ح35 و ج77، ص142، ح1)

اين فرزند، كه مورد علاقه شديد پيامبر (صلي الله عليه و آله) بود، در بقيع به خاك سپرده شد. براي زيارت او، در قبرستان بقيع، نزديك قبر او مي ايستي و چنين مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي صَفِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي نَجِيِّ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللهِ، سَيِّدِ الاَْنْبِياءِ وَخاتَمِ الْمُرْسَلِينَ، وَخِيَرَةِ اللهِ مِنْ خَلْقِهِ فِي أَرْضِهِ وَسَمائِهِ،اَلسَّلامُ عَلي جَمِيعِ أَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَي السُّعَداءِ وَ الشُّهَداءِ وَالصّالِحِينَ،اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَعَلي عِبادِاللهِ الصّالِحِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيَّتُهَا الرُّوحُ الزّاكِيَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيَّتُهَا النَّفْسُ الشَّرِيفَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيَّتُهَا السُّلالَةُ الطّاهِرَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيَّتُهَا النَّسَمَةُ الزّاكِيَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ خَيْرِ الْوَري، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ النَّبِيِّ الْمُجْتَبي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الْمَبْعُوثِ إِلي كافَّةِ الْوَري، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

ص: 1085

يَاابْنَ الْبَشِيرِ النَّذِيرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ السِّراجِ الْمُنِيرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الْمُؤَيَّدِ بِالْقُرْآنِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الْمُرْسَلِ إِلَي الاِْنْسِ وَالْجانِّ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ صاحِبِ الرّايَةِ وَالْعَلامَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ الشَّفِيعِ يَوْمَ الْقِيامَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ مَنْ حَباهُ اللهُ بِالْكَرامَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللهِ وبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ اِخْتارَ اللهُ لَكَ دارَ إِنْعامِهِ قَبْلَ أَنْ يَكْتُبَ عَلَيْكَ أَحْكامَهُ، أَوْ يُكَلِّفَكَ حَلالَهُ وَحَرامَهُ، فَنَقَلَكَ إِلَيْهِ طَيِّباً زاكِياً مَرْضِيّاً طاهِراً مِنْ كُلِّ نَجَس، مُقَدَّساً مِنْ كُلِّ دَنَس، وَبَوَّأَكَ جَنَّةَ الْمَأْوي، وَرَفَعَكَ إِلَي الدَّرَجاتِ الْعُلي، وَصَلَّي اللهُ عَلَيْكَ صَلاةً تَقَرُّ بِها عَيْنُ رَسُولِهِ، وَتُبَلِّغُهُ أَكْبَرَ مَأْمُولِهِ. اَللّهُمَّ اجْعَلْ أَفْضَلَ صَلَواتِكَ وَأَزْكاها، وَأَنْمي بَرَكاتِكَ وَأَوْفاها، عَلي رَسُولِكَ وَنَبِيِّكَ وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيِّينَ، وَعَلي مَنْ نَسَلَ مِنْ أَوْلادِهِ الطَّيِّبِينَ، وَعَلي ما خَلَّفَ مِنْ عِتْرَتِهِ الطّاهِرِينَ، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ. اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد صَفِيِّكَ، وَإِبْراهِيمَ نَجْلِ نَبِيِّكَ أَنْ تَجْعَلَ سَعْيِي بِهِمْ مَشْكُوراً، وَذَنْبِي بِهِمْ مَغْفُوراً، وَحَياتِي بِهِمْ سَعِيدَةً، وَعاقِبَتِي بِهِمْ حَمِيدَةً، وَحَوائِجِي بِهِمْ مَقْضِيَّةً، وَأَفْعالِي بِهِمْ مَرْضِيَّةً، وَأُمُورِي بِهِمْ مَسْعُودَةً، وَشُؤُونِي بِهِمْ مَحْمُودَةً. اَللّهُمَّ وَأَحْسِنْ لِيَ التَّوْفِيقَ، وَنَفِّسْ عَنِّي كُلَّ هَمّ وَضِيق. اَللّهُمَّ جَنِّبْنِي عِقابَكَ، وَامْنَحْنِي ثَوابَكَ، وَأَسْكِنِّي جِنانَكَ، وَارْزُقْنِي رِضْوانَكَ وَأَمانَكَ، وَأَشْرِكْ لِي فِي صالِحِ دُعائِي والِدَيَّ وَوُلْدِي وَجَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ، اَلاَْحْياءَ مِنْهُمْ وَالاَْمْواتَ، إِنَّكَ وَلِيُّ الْباقِياتِ الصّالِحاتِ، آمِينَ رَبَّ الْعالَمِينَ».

زيارت اسماعيل فرزند امام صادق (عليهم ا السلام)

اسماعيل، فرزند بزرگ امام صادق (عليه السلام) بود، و عدّه اي از شيعيان پس از امام صادق به امامت او اعتقاد پيدا كردند و به «اسماعيليّه» معروف شدند، اگر چه خود به امامت برادرش امام موسي كاظم عقيده داشت و مورد احترام آن حضرت بود. در زيارت اسماعيل مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلي جَدِّكَ الْمُصْطَفي، اَلسَّلامُ عَلي

ص: 1086

أَبِيكَ الْمُرتَضَي الرِّضا، اَلسَّلامُ عَلَي السَيِّدَيْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَينِ، اَلسَّلامُ عَلي خَدِيجَةَ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ أُمِّ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، اَلسَّلامُ عَلي فاطِمَةَ أُمِّ الاَْئِمَّةِ الطّاهِرِينَ، اَلسَّلامُ عَلَي النُّفُوسِ الْفاخِرَةِ، بُحُورِ الْعُلُومِ الزّاخِرَةِ، شُفَعائِي فِي الاْخِرَةِ، وَ أَوْلِيائِي عِنْدَ عَوْدِ الرُّوحِ إِلَي الْعِظامِ النَّخِرَةِ، أَئِمَّةِ الْخَلْقِ وَوُلاةِ الْحَقِّ،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الشَّخْصُ الشَّريِفُ، الطّاهِرِ الْكَرِيمِ، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَمُصْطَفيهُ، وَأَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّهُ وَمُجْتَباهُ، وَأَنَّ الاِْمامَةَ فِي وُلْدِهِ إِلي يَوْمِ الدِّينِ، نَعْلَمُ ذلِكَ عِلْمَ الْيَقِينِ، وَنَحْنُ لِذلِكَ مُعْتَقِدُونَ، وَفِي نَصْرِهِمْ مُجْتَهِدُونَ».

زيارت حليمه سعديّه(عليها السلام)

حليمه سعديّه، دايه و مادر رضاعي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بود كه آن حضرت را در كودكي از عبدالمطّلب (جدّ پيامبر) تحويل گرفت و ميان قبيله خود در بيرون مكّه برد، و به او شير داد و بزرگش كرد. زني با عاطفه و مهربان كه افتخار دايگي پيامبر (صلي الله عليه وآله) را داشت، و مورد احترام و علاقه حضرت بود.

در زيارت آن بانوي عظيم الشّأن چنين مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ صَفِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا

أُمَّ الْمُصْطَفي، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يامُرْضِعَةَ رَسُولِ اللهِ، اَلسّلامُ عَلَيْكِ يا حَلِيمَةَ السَّعْدِيَّةِ، فَرَضِيَ اللهُ تَعالي عَنْكِ وَأَرْضاكِ، وَجَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَكِ وَ مَأْواكِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت عمّه هاي رسول اكرم (صلي الله عليه وآله)

قبر اين دو بانوي بزرگوار «صفيّه و عاتكه»، دختران عبدالمطّلب و امّ البنين مادر حضرت ابوالفضل (عليه السلام) در بقيع در كنار هم قرار دارند. صفيّه، زني شجاع، با كمال و اديب و شاعر بود، و در آغاز ظهور اسلام مسلمان شد، و با پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) بيعت كرد، و به

ص: 1087

مدينه هجرت نمود. در جنگ اُحُد و خندق هم حاضر بود، و در سال 20 هجري در سن 73 سالگي از دنيا رفت.

عاتكه نيز زني با ايمان بود، و در رديف صحابه پيامبر قرار داشت، و همراه مسلمانان مهاجر به مدينه هجرت كرد. در زيارت دو عمّه حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) صفيّه و عاتكه مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكُما يا عَمَّتَيْ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُما يا عَمَّتَيْ نَبِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُما يا عَمَّتَيْ حَبِيبِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُما يا عَمَّتَيِ الْمُصْطَفي، رَضِيَ اللهُ تَعالي عَنْكُما وَجَعَلَ الجَنَّةَ مَنْزِلَكُما وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت امّ البنين مادر حضرت ابوالفضل (عليه السلام)

امّ البنين، كه نامش «فاطمه» دختر حزام است، زني رشيد، شجاع و عارف و فاضل و نجيب و با اخلاص بود كه پس از شهادت حضرت زهرا(عليها السلام)، به همسري اميرالمؤمنين در آمد، و صاحب چهار فرزند رشيد به نامهاي عباس، عبداللّه، جعفر و عثمان شد كه هر چهار نفر در كربلا، در ركاب امام حسين (عليه السلام) جنگيدند، و شربت شهادت نوشيدند. امّ البنين براي شهداي كربلا و چهار شهيد خود در مدينه عزاداري مي كرد، و در رثايشان شعر مي سرود، واز احياگران ياد كربلا و شهدا بود.

در زيارت امّ البنين(عليها السلام) مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ أَمِيرِالمُؤْمِنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ الْبَنِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ الْعَبّاسِ بْنِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طالِب، رَضِيَ اللهُ تَعالي عَنْكِ، وَجَعَلَ الجَنَّةَ مَنْزِلَكِ وَمَأْويكِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

زيارت اهل قبور

اين زيارت براي ديگر اموات مؤمن و مؤمنه مدفون در بقيع و در ديگر قبرستان ها خوانده مي شود:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ «اَلسَّلامُ عَلي أَهْلِ لا إِلهَ

ص: 1088

إِلاَّ اللهُ، مِنْ أَهْلِ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، يا أَهْلَ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، كَيْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، مِنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، يا لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، اِغْفِرْ لِمَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، وَاحْشُرْنا فِي زُمْرَةِ مَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللهِ».

از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت شده هر كس به قبرستان براي زيارت اهل قبور برود، خداوند متعال ثواب پنجاه سال عبادت به او عطا فرمايد، و گناه پنجاه ساله او و والدينش را ببخشد. از پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) نقل است هر كس هفت مرتبه سوره " إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ القَدْر " را نزد قبر مؤمني بخواند، خداوند متعال فرشته اي را نزد قبر او مي فرستد كه پرستش خدا كند، و ثوابش را به نام آن ميّت مي نويسد. پس چون روز قيامت شود به هر هولي از اهوال قيامت برسد، خداوند آن هول را از او برطرف كند، تا اينكه داخل بهشت شود.

زيارت حضرت عبد اللّه بن عبدالمطّلب (عليهم ا السلام)

پدر گرامي حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) پس از مراجعت از سفر شام و قبل از ولادت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از دنيا رفت، قبر آن بزرگوار تقريباً روبه روي «باب السّلام در محلّ مُصَلّي» قرار داشت كه پس از طرح توسعه حرم، در داخل شبستان مسجد قرار گرفت و هم اكنون جاي دقيق آن معلوم نيست.

در زيارت آن حضرت بگو:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِيَّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَمِينَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا

ص: 1089

مُسْتَوْدَعَ نُورِ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا والِدَ خاتَمِ الاَْنْبِياءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنِ انْتَهي إِلَيْهِ الْوَدِيعَةُ وَالاَْمانَةُ الْمَنِيعَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَوْدَعَ اللهُ فِي صُلْبِهِ الطَّيِّبِ الطّاهِرِ الْمَكِينِ نُورَ رَسُولِ اللهِ الصّادِقِ الاَْمِينِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا والِدَ سَيِّدِ الاَْنْبِياءِ وَالْمُرْسَلِينَ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ حَفِظْتَ الْوَصِيَّةَ، وَأَدَّيْتَ الاَْمانَةَ عَنْ رَبِّ الْعالَمِينَ فِي رَسُولِهِ، وَكُنْتَ فِي دِينِكَ عَلي يَقِين، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ اتَّبَعْتَ دِينَ اللهِ عَلي مِنْهاجِ جَدِّكَ إِبْراهِيمَ خَلِيلِ اللهِ فِي حَياتِكَ وَبَعْدَ وَفاتِكَ، عَلي مَرْضاتِ اللهِ فِي رَسُولِهِ، وَأَقْرَرْتَ وَصَدَّقْتَ بِنُبُوَّةِ رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَوِلايَةِ أَمِيرِالمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلامُ، وَالاَْئِمَّةِ الطّاهِرِينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ، فَصَلَّي اللهُ عَلَيْكَ حَيّاً وَمَيِّتاً، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَركاتُهُ».

زيارت دوم حضرت عبدالله بن عبدالمطّلب (عليهم ا السلام)

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْمَجْدِ الاَْثِيلِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خِيَرَةَ فَرْع مِنْ دَوْحَةِ الْخَلِيلِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ لذَّبِيحِ إِسْماعِيلَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سُلالَةَ الاَْبْرارِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبَا النَّبِيِّ الْمُخْتارِ، وَعَمَّ الْوَصِيِّ الْكَرّارِ، وَوالِدَ الاَْئِمَّةِ الاَْطْهارِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ أَضاءَتْ بِنُورِ جَبِينِهِ عِنْدَ وِلادَتِهِ أَطْرافُ السَّماءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا يُوسُفَ آلِ عَبْدِ مَناف، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ سَلَكَ مَسْلَكَ جَدِّهِ إِسْماعِيلَ، فَأَسْلَمَ لاَِبِيهِ لِيَذْبَحَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ فَداهُ اللهُ بِما فَداهُ، فَتَقَبَّلَهُ فَأَعْطاهُ اللهُ وَأَباهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حامِلَ نُورِ النُّبُوَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَشْرَفَ النّاسِ فِي الاُْبُوَّةِ وَالْبُنُوَّةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا والِدَ خاتَمِ النَّبِيِّينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبَا الطّاهِرِينَ بَعْدَ الطّاهِرِينَ، وَابْنَ الطّاهِرِينَ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ».

فضيلت زيارت حضرت حمزه و ساير شُهداي اُحُد

در سال سوّم هجري در شمال مدينه، در دامنه كوه اُحُد جنگي ميان مسلمانان و كفّار اتّفاق افتاد كه ابتدا مسلمانان پيروز شدند، ولي در مرحله بعد در اثر تخلّف، عدّه اي از فرمان رهبري سرپيچي كردند، و در نتيجه بيش از

ص: 1090

هفتاد نفر از مسلمانان شهيد شدند. فخر المحقّقين در رساله فخريّه نوشته: مُستحب است زيارت حضرت حمزه (عليه السلام) و ديگر شهداي اُحُد در قبرستان اُحد.

از حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) نقل است كه هر كس مرا زيارت كند و عمويم حمزه را زيارت ننمايد، به من جفا كرده است. شيخ مفيد(رحمه الله) فرموده كه پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) به زيارت قبر حمزه امر مي فرمود وبه زيارت ايشان و شهدا اهتمام مي كرد.

حضرت فاطمه(عليها السلام) پس از رحلت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) بر زيارت قبر آن بزرگوار مواظبت مي نمود. و از زمان حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) سنّت شده است كه مسلمانان به زيارت عموي گرامي آن حضرت مي روند، و در كنار قبرش درنگ مي كنند.

ودر حديث است كه حضرت فاطمه(عليها السلام) پس از رحلت پدر روزهاي دوشنبه و پنج شنبه هر هفته به زيارت قبور شُهدا مي رفت و با اشاره به مواضع مسلمانان در صحنه جنگ اُحُد، مي فرمود: اين جا موضع رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بود، و در اين مكان مشركين، وبه نقلي ديگر در آن جا نمازمي گزارد ودعا مي كرد. شهداي اُحُد رضوان اللّه عليهم حدود هفتاد نفر مي باشند.

زيارت حضرت حمزه عموي پيامبر (صلي الله عليه وآله)

چون به زيارت آن حضرت در اُحُد رفتي نزد قبرش بايست و اين زيارت را بخوان:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَمَّ رَسُولِ اللهِ، صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَيْرَ الشُّهَداءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَسَدَاللهِ وَأَسَدَ رَسُولِهِ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ جاهَدْتَ فِي اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَجُدْتَ بِنَفْسِكَ، وَنَصَحْتَ رَسُولَ اللهِ، وَكُنْتَ فِيما عِنْدَ اللهِ سُبْحانَهُ

ص: 1091

راغِباً، بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي، أَتَيْتُكَ مُتَقَرِّباً إِلَي اللهِ عَزَّ وَجَلَّ بِزِيارَتِكَ، وَمُتَقَرِّباً إِلي رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِذلِكَ، راغِباً إِلَيْكَ فِي الشَّفاعَةِ، أَبْتَغِي بِزِيارَتِكَ خَلاصَ نَفْسِي مَتَعَوِّذاً كَ مِنْ نار اسْتَحَقَّها مِثْلِي بِما جَنَيْتُ عَلي نَفْسِي، هارِباً مِنْ ذُنُوبِي الَّتِي احْتَطَبْتُها عَلي ظَهْرِي، فَزِعاً إِلَيْكَ رَجاءَ رَحْمَةِ رَبِّي، أَتَيْتُكَ مِنْ شُقَّة بَعِيدَة، طالِباً فَكاكَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ، وَقَدْ أَوْقَرَتْ ظَهْرِي ذُنُوبِي، وَأَتَيْتُ ما أَسْخَطَ رَبِّي، وَلَمْ أَجِدْ أَحَداً أَفْزَعُ إِلَيْهِ خَيْراً لِي مِنْكُمْ أَهْلَ بَيْتِ الرَّحْمَةِ، فَكُنْ لِي شَفِيعاً يَوْمَ فَقْرِي وَحاجَتِي، فَقَدْ سِرْتُ إِلَيْكَ مَحْزُوناً، وَأَتَيْتُكَ مَكْرُوباً، وَسَكَبْتُ عَبْرَتِي عِنْدَكَ باكِياً، وَصِرْتُ إِلَيْكَ مُفْرَداً، وَأَنْتَ مِمَّنْ أَمَرَنِيَ اللهُ بِصِلَتِهِ، وَحَثَّنِي عَلي بِرِّهِ، وَدَلَّنِي عَلي فَضْلِهِ، وَهَدانِي لِحُبِّهِ، وَرَغَّبَنِي فِي الْوِفادَةِ إِلَيْهِ، وَاَلْهَمَنِي طَلَبَ الْحَوائِجِ عِنْدَهُ، أَنْتُمْ أَهْلُ بَيْت لا يَشْقي مَنْ تَوَلاّكُمْ، وَلايَخِيبُ مَنْ أَتاكُمْ، وَلايَخْسَرُ مَنْ يَهْواكُمْ، وَلا يَسْعَدُ مَنْ عاديكُمْ».

پس رو به قبله مي كني و مي گويي:

«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد. اَللّهُمَّ إِنِّي تَعَرَّضْتُ لِرَحْمَتِكَ بِلُزُومِي لِقَبْرِ عَمِّ نَبِيِّكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، لِيُجِيرَنِي مِنْ نِقْمَتِكَ وَسَخَطِكَ وَمَقْتِكَ فِي يَوْم تَكْثُرُ فِيهِ الاَْصْواتُ، وَتَشْغَلُ كُلُّ نَفْس بِما قَدَّمَتْ، وَتُجادِلُ عَنْ نَفْسِها، فَاِنْ تَرْحَمْنِي الْيَوْمَ فَلا خَوْفَ عَلَيَّ وَلاحُزْنَ، وَإِنْ تُعاقِبْ فَمَوْليً لَهُ الْقُدْرَةُ عَلي عَبْدِهِ،وَلاتُخَيِّبْنِي بَعْدَ الْيَوْمِ، وَلاتَصْرِفْنِي بِغَيْرِ حاجَتِي، فَقَدْ لَصِقْتُ بِقَبْرِ عَمِّ نَبِيِّكَ، وَتَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِكَ وَرَجاءَ رَحْمَتِكَ، فَتَقَبَّلْ مِنِّي، وَعُدْ بِحِلْمِكَ عَلي جَهْلِي، وَبِرَأْفَتِكَ عَلي جِنايَةِ نَفْسِي، فَقَدْ عَظُمَ جُرْمِي، وَما أَخافُ أَنْ تَظْلِمَنِي، وَلكِنْ أَخافُ سُوءَ الْحِسابِ، فَانْظُرِ الْيَوْمَ تَقَلُّبِي عَلي قَبْرِ عَمِّ نَبِيِّكَ، فَبِهِما فُكَّنِي مِنَ النّارِ، وَلاتُخَيِّبْ سَعْيِي، وَلا يَهُونَنَّ عَلَيْكَ ابْتِهالِي، وَلاتَحْجُبَنَّ عَنْكَ صَوْتِي، وَلاتَقْلِبْنِي بِغَيْرِ حَوائِجِي،

ص: 1092

يا غِياثَ كُلِّ مَكْرُوب وَمَحْزُون، وَيا مُفَرِّجاً عَنِ

الْمَلْهُوفِ الْحَيْرانِ الْغَرِيقِ الْمُشْرِفِ عَلَي الْهَلَكَةِ، فَصَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَانْظُرْ إِلَيَّ نَظْرَةً لا أَشْقي بَعْدَها أَبَداً، وَارْحَمْ تَضَرُّعِي وَعَبْرَتِي وَانْفِرادِي، فَقَدْ رَجَوْتُ رِضاكَ، وَتَحَرَّيْتُ الْخَيْرَ الَّذِي لايُعْطِيهِ أَحَدٌ سِواكَ، فَلا تَرُدَّ أَمَلِي، اَللّهُمَّ إِنْ تُعاقِبْ فَمَوْليً لَهُ الْقُدْرَةُ عَلي عَبْدِهِ وَجَزائِهِ بِسُوءِ فِعْلِهِ، فَلا اَخِيبَنَّ الْيَوْمَ، وَلاتَصْرِفْنِي بِغَيْرِ حاجَتِي، وَلاتُخَيِّبَنَّ شُخُوصِي وَوِفادَتِي، فَقَدْ أَنْفَدْتُ نَفَقَتِي، وَ أَتْعَبْتُ بَدَنِي، وَقَطَعْتُ الْمَفازاتِ، وَخَلَّفْتُ الاَْهْلَ وَالْمالَ وَما خَوَّلْتَنِي، وَآثَرْتُ ما عِنْدَكَ عَلي نَفْسِي، وَلُذْتُ بِقَبْرِ عَمِّ نَبِيِّكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَتَقَرَّبْتُ بِهِ ابْتِغاءَ مَرْضاتِكَ، فَعُدْ بِحِلْمِكَ عَلي جَهْلِي، وَبِرَأْفَتِكَ عَلي ذَنْبِي، فَقَدْعَظُمَ جُرْمِي، بِرَحْمَتِكَ ياكَرِيمُ ياكَرِيمُ».

زيارت ديگر شهداي اُحُد

در زيارت شهداي جنگ اُحُد كه در دامنه كوه اُحُد دفن هستند، چنين مي گويي:

«اَلسَّلامُ عَلي رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلي نَبِيِّ اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّدِبْنِ عَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلي أَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرِينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الشُّهَداءُ الْمُؤْمِنُونَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَهْلَ بَيْتِ الاِْيمانِ وَالتَّوْحِيدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ دِينِ اللهِ وَأَنْصارَ رَسُولِهِ، عَلَيْهِ وَآلِهِ السَّلامُ، سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ، أَشْهَدُ أَنَّ اللهَ اخْتارَكُمْ لِدِينِهِ، وَاصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَذَبَبْتُمْ عَنْ دِينِ اللهِ وَعَنْ نَبِيِّهِ، وَجُدْتُمْ بِأَنْفُسِكُمْ دُونَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكُمْ قُتِلْتُمْ عَلي مِنْهاجِ رَسُولِ اللهِ، فَجَزاكُمُ اللهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الاِْسْلامِ وَأَهْلِهِ أَفْضَلَ الْجَزاءِ،وَعَرَّفَنا وُجُوهَكُمْ فِي مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَمَوْضِعِ إِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ والصّالِحِينَ، وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ حِزْبُ اللهِ، وَأَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللهَ، وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ الْفائِزِينَ، الَّذِينَ هُمْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ، فَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أَجْمَعِينَ، أَتَيْتُكُمْ يا أَهْلَ التَّوْحِيدِ زائِراً وَبِحَقِّكُمْ

ص: 1093

عارِفاً، وَبِزِيارَتِكُمْ إِلَي اللهِ مُتَقَرِّباً، وَبِما سَبَقَ مِنْ شَرِيفِ الاَْعْمالِ وَمَرْضِيِّ الاَْفْعالِ عالِماً، فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللهِ وَرَحْمَتُهُ وَبَرَكاتُهُ، وَعَلي مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللهِ وَغَضَبُهُ وَسَخَطُهُ، اَلَلّهُمَّ انْفَعْنِي بِزِيارَتِهِمْ، وَثَبِّتْنِي عَلي قَصْدِهِمْ، وَتَوَفَّنِي عَلي ما تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ، وَاجْمَعْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فِي مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِكَ، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ لَنا فَرَطٌ، وَنَحْنُ بِكُمْ لاحِقُونَ».

و سپس هر چه مي تواني سوره " اِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ " بخوان و ثواب آن را به ارواح مطهّره اين شهدا هديه كن.

مساجد و اماكن متبرّكه در مدينه منوّره

مركز جهاني اهل بيت عليه السلام

آثار و بناهاي ارزشمند اسلامي در مدينه منوّره بقدري زياد است كه توضيح و تشريح ويژگي هاي آن، نياز به كتاب جداگانه اي دارد، و از آنجا كه توسط معاونت آموزش و تحقيقات بعثه مقام معظم رهبري، كتاب هايي در اين زمينه تهيه و منتشر شده است، لذا از معرّفي اماكن، همراه كتاب ادعيه و زيارات، صرف نظر نموده، تنها به ذكر اسامي و مستحبّات برخي از آنان اكتفا مي شود:

مسجد النّبي (صلي الله عليه وآله)

اين مسجد، توسّط نبي اكرم (صلي الله عليه وآله) و با كمك و همراهي مسلمانان صدر اسلام بنا گرديد. حدود آن در زمان آن حضرت از شمال به جنوب 35 متر، و از مشرق به مغرب 30 متر بود كه با ده ستون از درخت خرما ساخته شد، و در سال هفتم هجري پس از فتح خيبر به واسطه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) توسعه يافت.

جاهاي مهمّ مسجد عبارتند از

الف: حُجره مطهّره:

طول حجره مطهّره رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) 16 متر و عرض آن 15 متر مي باشد، و گنبدي به نام قبّة الخضرا بر روي آن قرار دارد.

ب: منبر رسول

ص: 1094

اللّه (صلي الله عليه وآله):

در سال 5 هجرت براي پيامبر منبري با سه پلّه ساختند كه آن حضرت بر پله سوم نشسته و براي مردم سخن مي گفتند.

ج: محراب: در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) و خلفا، مسجدالنّبي محراب نداشت، امّا در دوران خلافت عمر بن عبدالعزيز محرابي در محلّ نماز رسول خدا (صلي الله عليه وآله) ساختند، كه هم اينك به نام محراب النّبي (صلي الله عليه وآله) معروف است.

د: روضه منوّره

ه: ستون هاي مسجد كه به نام هاي توبه يا ابولبابه، حنّانه، مهاجرين، سرير و مخلّقه معروف است.

و: مقام جبرئيل

ز: محلّ اصحاب صفّه

ح: محراب تهجّد

ط: خانه حضرت فاطمه(عليها السلام)

قبرستان بقيع

در اين قبرستان چهار امام معصوم يعني: امام حسن مجتبي، امام زين العابدين، امام محمّد باقر، امام جعفر صادق (عليهم السلام)، و بسياري از صحابه، همسران و دختران، و ابراهيم فرزند رسول اكرم (صلي الله عليه وآله)، و تعداد زيادي از مردان و زنان صدر اسلام مدفونند.

مسجد قُبا

اوّلين مسجدي كه بر اساس تقوا، توسّط پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) در مدينه ساخته شد، مسجد قُبا بود.

مَشرَبه اُم ّابراهيم ومسجد فضيخ يا ردّ الشّمس

مَشرَبه اُم ّابراهيم ومسجد فضيخ يا ردّ الشّمس كه در نزديكي قُبا بوده است.

مسجد الجمعة

مسجد الجمعة كه در مسير قُبا به مدينه قرار دارد.

قبرستان اُحد

قبرستان اُحد در اين مكان حمزه سيّدالشّهدا و ساير شهداي جنگ اُحد مدفون هستند

مسجد العسكر

مسجد العسكر و مسجد ثناياي رسول اللّه كه در اُحد قرار داشته است.

مساجد سبعه

مساجد سبعه اين مساجد كه شمارشان كمتر از هفت مي باشد ولي به مساجد سبعه معروف است، و بعد از پيامبر (صلي الله عليه وآله) در

ص: 1095

محلّ وقوع جنگ احزاب بنا گرديده است، عبارتند از:

الف: مسجد فتح

ب: مسجد علي (عليه السلام)

ج: مسجد فاطمه(عليها السلام)

د: مسجد سلمان(رحمه الله)

برخي از اين مساجد در سال هاي اخير تخريب گرديده است.

مسجد ذوالقبلتين

مسجد ذوالقبلتين در اين مسجد قبله تغيير يافت، و مسلمين كه به طرف مسجد الأقصي نماز مي خواندند، موظّف شدند از آن پس به طرف كعبه نماز بگزارند.

مسجد غمامه يا مصلّي النّبي (صلي الله عليه وآله)

مسجد غمامه يا مصلّي النّبي (صلي الله عليه وآله)

مسجد حضرت علي (عليه السلام) و مسجد حضرت زهرا(عليها السلام)

مسجد حضرت علي (عليه السلام) و مسجد حضرت زهرا(عليها السلام) كه در مناخه و نزديك به يكديگر قرار داشته اند.

مسجد مباهله

مسجد مباهله در محلّ اين مسجد پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) همراه با علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) براي مباهله با نصاراي نجران آمدند.

مسجد شجره

مسجد شجره كه همان ميقات اهل مدينه و كساني است كه از مدينه عازم حجّ و زيارت بيت الله الحرام مي باشند.

مسجد مُعَرَّس

مسجد مُعَرَّس كه اينك از آن خبري نيست.

محلّه بني هاشم

محلّه بني هاشم خانه امام سجاد (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) و ذرّيّه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) در اين محل بوده، و در توسعه حرم تخريب گشته و از بين رفته است.

مساجد ديگري

مسجد ابوذر، مسجد نفس زكيه، مسجد ظفر يا مسجد بني ظفر، مسجد سُقيا، مسجد مُسَيْجِد، مسجد غزاله يا مسجد منصرف، مسجد بني سالم، مسجد بني قريظه، مسجد الراية، و...

برخي از اين اماكن اعمال و مستحبّات خاصّي دارند كه به اختصار متذكّر مي شويم:

مستحبّات مدينه منوّره و مسجدالنّبي (صلي الله عليه وآله)

1 غسل ورود به مدينه و مسجدالنّبي (صلي الله عليه وآله) وزيارت پيامبر (صلي الله عليه وآله) و ائمّه بقيع (عليهم السلام)، كه

ص: 1096

مي توان با يك غسل همه را نيّت كرد.

2 اقامت در مدينه منوّره: صاحب جواهر مي فرمايد كه اختلافي در استحباب سكونت و مجاورت مدينه منوّره نيست، و مرحوم شهيد در دروس بر اين مطلب ادّعاي اجماع كرده است.

سمهودي از مالك بن انس امام مالكيه نقل مي كند كه از او سؤال شد: سكونت در مدينه نزد تو بهتر است يا در مكّه؟ گفت: مدينه، و چرا مدينه محبوب تر نباشد؟ و حال آنكه راهي در آن نيست مگر اينكه رسول خدا بر آن عبور فرموده، و جبرئيل از جانب پروردگار بر آن حضرت نازل شده است.

3 مستحبّ است در مدّت اقامت يك ختم قرآن يا بيشتر در مدينه و به خصوص در مسجدالنّبي (صلي الله عليه وآله) بخواند.

4 مستحبّ است هر مقدار مي تواند در مدينه صدقه بدهد، و مرحوم مجلسي روايت كرده كه يك دِرهم صدقه در مدينه معادل ده هزار دِرهم در جاي ديگر است. بنابراين سعي كند در كمك كردن به برادران ديني مخصوصاً سادات و ذرّيه پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) كوتاهي نشود.

5 مواظب اعمال و رفتار خود باشد، و فرصت را غنيمت شمرد، و هرچه مي تواند نماز بخواند، به ويژه در مسجدالنّبي (صلي الله عليه وآله) كه هر ركعت نماز در مسجدالنّبي (صلي الله عليه وآله) مساوي هزار ركعت نماز در غير آن است مگر مسجد الحرام، و براي نماز افضل اماكن، روضه رسول اللّه (صلي الله عليه وآله) مي باشد.

6 در وقت ورود و خروج از مسجد صلوات بفرستد.

7 هنگام ورود در مسجد دو ركعت نماز تحيّت مسجد بجا

ص: 1097

آورد.

8 از طرف والدين و برادران ديني و آشنايان، به پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله) سلام كند.

9 پس از زيارت چنانكه قبلا گفته شد دو ركعت نماز زيارت بخواند، و ثوابش را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) هديه كند.

10 نزديك مرقد مطهر رسول خدا بايستد، و حمد و ثناي الهي را به جاي آورد، و دعا كند.

11 در مقام جبرئيل نماز و دعا بخواند.

12 در محراب رسول خدا در صورت امكان نماز بگزارد.

13 در مسجد صدا را بلند نكند.

14 دو ركعت نماز نزد ستون ابولبابه (ستون توبه) بجا آورد، و دعا كند.

15 نماز و دعا در روضه مباركه حضرت رسول و هم چنين در خانه حضرت زهرا(عليها السلام) مستحب است، و در صورتي كه امكان نداشته باشد، مناسب است اين كار هر چه نزديك تر به اين دو مكان شريف انجام گيرد.

قابل توجّه اينكه، روضه مباركه مسجدالنّبي، ستون توبه و مقام جبرئيل هر كدام دعاي مخصوصي دارند كه در همين كتاب پس از زيارت حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) زير عنوان خاصّ خود ذكر شده است.

مسجد قُبا

حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) به هنگام هجرت از مكّه به مدينه، روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاوّل، سال اوّل هجري، وارد قريه قُبا (5 كيلومتري جنوب مدينه) شد، و تا روز جمعه (4 روز) در اين محل توقّف كرد، تا حضرت علي (عليه السلام) در مكّه امانات مردم را كه نزد حضرت رسول بود به آنان برگردانده، و ساير دستورهاي حضرت را اجرا، و چند تن از زنان كه حضرت فاطمه(عليها السلام) در ميانشان بود،

ص: 1098

به حضرتش ملحق شود، و از طرفي ديگر مردم مدينه خود را براي ورود حضرت آماده كنند. در اين توقّف چهار روزه، حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) اوّلين مسجد را با كمك مسلمانان بنا نمود، كه زمين آن را مردم قُبا هديه كردند، و حضرت با نوك سرنيزه خود حدود آن را روي زمين مشخّص كرد. گفته اند كه هر ضلع آن 66 ذراع بوده است.

در ساختن اين مسجد پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) مانند ديگر مسلمانان شركت داشت، و سنگ و گِل حمل مي نمود، و دوشادوش ديگران كار مي كرد، و در جواب آنان كه از حضرت مي خواستند كه گوشه اي بنشيند و فقط فرمان دهد مي فرمود:

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ يَعْمُرُالْمَساجِدا *** يَقْرَأُ الْقُرآنَ قائِماً وَقاعِداً آيه شريفه " لَمَسْجِدٌ اُسِّسَ عَلَي التَّقْوي مِنْ أَوَّلِ يَوْم أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ، فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ " ((توبه: 108) در مورد همين مسجد نازل شده است.

مسجد قبا بارها تجديد بنا و توسعه يافته، زيرا نزد مسلمين اهمّيّت بسزايي داشته، و رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) هر هفته روزهاي دوشنبه به قبا تشريف مي برده، و در آنجا نماز مي گزاردند. از آن حضرت روايت شده كه: هر كس در خانه اش وضو بگيرد و به مسجد قبا رود و دو ركعت نماز بخواند، ثواب يك عُمره را براي او مي نويسند. و حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) نيز فرمود: هنگام زيارت مَشاهد و مساجد اطراف مدينه، ابتدا به مسجد قبا رفته و در آنجا بسيار نماز بخوان.

اعمال مسجد قبا

وقت تشرّف، دو ركعت نماز تحيّت

ص: 1099

مسجد بجا آور،

بعد تسبيحات حضرت زهرا(عليها السلام) را بگو، و زيارت جامعه اوّل را بخوان آنگاه دعا كن، و بهتر است كه به اين جملات

دعا كني:

«اَللّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ فِي كِتابِكَ الْمُنْزَلُ عَلي صَدْرِ نَبِيِّكَ الْمُرْسَلِ: " لَمَسْجِدٌ اُسِّسَ عَلَي التَّقْوي مِنْ أَوَّلِ يَوْم أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ، فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ ". اَللّهُمَّ طَهِّرْ قُلُوبَنا مِنَ النِّفاقِ، وَأَعْمالَنا مِنَ الرِّيا، وَفُرُوجَنا مِنَ الزِّنا، وَأَلْسِنَتَنا مِنَ الْكِذْبِ وَالْغَيْبَةِ، وَأَعْيُنَنا مِنَ الْخِيانَةِ، فَإِنَّكَ تَعْلَمُ خائِنَةَ الاَْعْيُنِ وَما تُخْفِي الصُّدُورُ، رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَتَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ».

پشت اين مسجد منزلي بوده متعلّق به اميرالمؤمنين (عليه السلام)، و جلوي مسجد چاه آب شيريني كه فعلاً اثري از آن نيست.

گفته شده كه انگشتر پيغمبر (صلي الله عليه وآله) در آن چاه افتاده و بدين جهت به «چاه انگشتر» ناميده ده، و نيز به «چاه آب دهان» هم معروف است، زيرا نقل شده پيغمبر (صلي الله عليه وآله) آب دهان مبارك را در آن چاه افكندند و آبش پس از شوري، شيرين شد.

نكته قابل توجّه اينكه: در سال نُهم هجري گروهي از منافقين مسجدي ساختند تا از آن به عنوان پايگاهي بر ضدّ اسلام و مسلمانان بهره گيرند، و از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) درخواست كردند كه آن را افتتاح نمايد و براي تبرّك در آن نماز بخواند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) هم قول مساعد دادند كه در فرصت مناسب چنين كند، ولي با نزول آيه شريفه "...وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَكُفْراً... " نقشه منافقين آشكار شد، و پيامبر (صلي

ص: 1100

الله عليه وآله) دستور تخريب آن را صادر فرمود.

مسجد ذو قبلتين

بنابر مشهور در نيمه رجب يا شعبان سال دوم هجري، رسول گرامي (صلي الله عليه وآله) به دعوت «اُمُّ بِشْر» به ميان قبيله بني سالم در شمال غربي مدينه رفتند، و هنگام نماز ظهر دو ركعت نماز را طبق معمول به سوي بيت المقدّس خواندند. فرمان الهي مبني بر روگرداندن به سوي كعبه نازل شد، و بقيه نماز را به طرف كعبه گزاردند، و از آن پس كعبه مكرّمه قبله دائمي مسلمانان شد. بدين مناسبت اين مسجد را مسجد ذو قبلتين يا مسجد قبلتين ناميده اند. اين مسجد در جانب غربي مسجد فتح، با فاصله كمي واقع شده است.

يكي از آيات كريمه اي كه به اين مناسبت نازل شد آيه كريمه: " قَدْ نَري تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ «ما تورا كه صورتت را به سوي آسمان مي گرداني مي بينيم، اكنون تو را به قِبْلَةً تَرْضيها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَحَيْثُ ما سوي قبله اي كه از آن خوشنود باشي مي گردانيم، روي خود را به سوي مسجد الحرام بگردان، و هرجا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ) (بقره: 144)مي باشد.

سابقاً در اين مسجد دو محراب، روبروي هم شمالي و جنوبي يكي به طرف كعبه و ديگري به طرف بيت المقدس قرار داشته، ولي متأسّفانه در سال هاي اخير كه مسجد را تجديد بنا كرده اند، تنها جاي يك محراب در آن باقي مانده، و آثار قبلي اين حادثه بزرگ، محو شده است.

مستحب است در مسجد ذو قبلتين دو ركعت نماز تحيّت مسجد خوانده شود، و مناسب است بعد از آن اين دعا

ص: 1101

را بخواني:

«اَللّهُمَّ إِنَّ هذا مَسْجِدُ الْقِبْلَتَيْنِ، وَمُصَلّي نَبِيِّنا وَحَبِيبِنا وَسَيِّدِنا مُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ. اَللّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ فِي كِتابِكَ الْمُنْزَلِ عَلي صَدْرِ نَبِيِّكَ الْمُرْسَلِ: " قَدْ نَري تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضيها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ". اَللّهُمَّ كَما بَلَّغْتَنا فِي الدُّنْيا زِيارَتَهُ وَمَآثِرَهُ الشَّرِيفَةَ، فَلا تُحْرِمْنا يا اَللهُ فِي الاْخِرَةِ مِنْ فَضْلِ شَفاعَةِ مُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَاحْشُرْنا فِي زُمْرَتِهِ وَتَحْتَ لِوائِهِ، وَ أَمِتْنا عَلي مَحَبَّتِهِ وَسُنَّتِهِ، وَاسْقِنا مِنْ حَوْضِهِ الْمَوْرِدِ بِيَدِهِ الشَّرِيفَةِ، شَرْبَةً هَنِيئَةً مَرِيئَةً لا نَظْمَأُ بَعْدَها أَبَداً، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ».

مسجد فتح (مسجد احزاب)

در كنار رشته كوه سلع، چند مسجد كوچك است كه موقعيّت جنگ احزاب (خندق) را نشان مي دهد، و گفته مي شود لشكر اسلام در اين قسمت اردو زده بود. در همين محل بر فراز كوه، مسجدي بنا شده كه معروف به مسجد فتح است، در سبب نامگذاري آن گفته شده: پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) در اين مكان براي پيروزي مسلمانان دعا كرد، و خبر فتح و پيروزي لشكر اسلام در همين مكان به پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) رسيد. در همين جنگ بود كه به دست تواناي عليّ بن ابي طالب (عليهم ا السلام)، عَمْرِو بْن عبدوُدّ عامري پهلوان نامي عرب كشته شد، و نوشته اند: پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) در اين هنگام فرمود: «ضَرْبَةُ عَلِيّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَيْنِ (بحار، ج 39، ص 2)

مستحب است بعد از خواندن دو ركعت نماز تحيّت مسجد، اين دعا را بخواني:

«يا صَرِيخَ الْمَكْرُوبِينَ، وَيا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ، وَيا مُغِيْثَ الْمَهْمُومِينَ، إِكْشِفْ عَنِّي

ص: 1102

ضُرِّي وَهَمِّي وَكَرْبِي وَغَمِّي، كَما كَشَفْتَ عَنْ نَبِيِّكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ هَمَّهُ، وَكَفَيْتَهُ هَوْلَ عَدُوِّهِ،وَاكْفِنِي مااَهَمَّنِي مِنْ أَمْرِالدُّنْياوَالاْخِرَةِ، ياأَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

دعا در مسجد الاجابه

مسجد اجابة همان مسجد مباهله است كه در روز بيست و چهارم ذي حجّة داستان مباهله رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) با نصاراي نجران در آن مكان واقع شد.

در مسجد الإجابه پس از دو ركعت نماز تحيّت مسجد، اين دعا را مي خواني:

«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشّاكِرِينَ لَكَ، وَعَمَلَ الْخائِفِينَ مِنْكَ، وَيَقِينَ الْعابِدِينَ لَكَ. اَللّهُمَّ أَنْتَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ، وَأَنَا عَبْدُكَ الْبائِسُ الْفَقِيرُ، وَ أَنْتَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ، وَأَنَا الْعَبْدُ الذَّلِيلُ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَامْنُنْ بِغِناكَ عَلي فَقْرِي، وَبِحِلْمِكَ عَلي جَهْلِي، وَبِقُوَّتِكَ عَلي ضَعْفِي، يا قَوِيُّ يا عَزِيزُ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد الاَْوْصِياءِ الْمَرْضِيِّينَ، وَاكْفِنِي ما أَهَمَّنِي مِنْ أَمْرِ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ».

فرهنگ واژگان حج

مقدمه

فرهنگ اصطلاحات حج

گردآوري: محمّد يوسف حريري

بسم الله الرحمن الرحيم

حج عبادتي مقدس است و مكه و مدينه هم مقدس ترين ديار جهان، و آرزوي هر مسلماني انجام حج است و زيارت اين دو مهبط وحي الهي. اين كتاب با اين هدف و اميد كه بتواند اطلاعات عمومي مختصري را در اختيار علاقه مندان و زائران «بيت الله» قرار دهد، مدون شده است، با اين تذكار كه در مسائل فقهي ضمانت عملي ندارد. با مسئلت توفيقِ زيارت مقبول از درگاه الهي براي همه آرزومندان.ربنا لا تؤاخذنا ان نسينا أو أخطانا تقديم به پدر و مادرم، هستي دهندگان زندگي ام و همسرم، همراه و همسفر زندگي ام

ا

ائمه بقيع

چهار امام معصوم (امام دوم، چهارم، پنجم و ششم) مدفون در مدينه در قبرستان تاريخي بقيع.

آبار علي

نام

ص: 1103

ديگر منطقه (ك) مسجد شجره.

اباطع

(اَ طِ) شهرت قريشيان ابطحي كه در داخل دره مكه مكان داشتند. (مروج الذهب، ج 1، ص 420).

ابراج شهداء

اَ) شهرت برج (ساختمان)هايي است در شهر مكه جهت سكونت زائران واقع در منطقه () شهداي فخ.

ابطح

(اَ طَ) جايي است بين مكه و مني و مسافت آن از هر دو به يك اندازه است و شايد به مني نزديك تر است و از اين جهت به مكه و مني هر دو نسبت داده مي شود. (لغت نامه).

ابطحي

اهل مكه را مي گفتند، منسوب به (ك) ابطح.

ابوا

(اَ) منطقه و زيارتگاهي است بين مكه و مدينه. اين جا:

1. محل ولادت حضرت امام كاظم (عليه السلام) است.

2. محل دفن حضرت آمنه مادر رسول الله است (به نظر بيشتر مورخين). نوشته اند رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال حديبيه در گذر از ابواء قبر مادرش را زيارت كرد و آن را مرمت نمود و بر سر مزار مادر گريست و مسلمين هم گريستند.

3. محل وفات و دفن عبدالرحمن بن حسن مجتبي است كه همراه امام حسين (عليه السلام) به حج مشرف مي شد.

4. محل وقوع غزوه ابواء است كه طبق نقل، نخستين غزوه اي است كه در صفر سال دوم هجري رخ داد، اما كار بدون جنگ به صلح انجاميد. پرچمدار اين غزوه حضرت حمزه سيدالشهداء بود.

نيروي مسلمين را دويست تن و شمار دشمن را نامعلوم ذكر كرده اند.

ابوقبيس

(ك) كوه ابوقبيس.

ابيار علي

(اَ) نام ديگر منطقه (ك) مسجد شجره.

اتمام حج

افعال حج را بدون خلل ونقص به جاي آوردن. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

اتمو الصف الاول فالاول

ص: 1104

(اَ تِ مُّ صَّ فَّ لْ اَ وَّ لْ فَ لْ اَ وَّ لْ).

امام جماعت اهل سنت قبل از گفتن تكبيرة الاحرام. با اين جمله و جملات ديگر نظير «سدوا الخلل» و «سووا صفوفكم» و «استووا» نمازگزاران را به تسويه صفوف و منظم ايستادن در صف دعوت مي كند. اگر در صف هاي جلو جاي خالي وجود دارد، در صف بعد نايستيد. (ميقات حج، ش 36، ص 65).

اثبره

(اَ بَ رَ) جمع ثبير. عمده كوه هاي بزرگ مكه را گويند. از جمله اند: ثبير غينا (كه بلندترين اين ثبيرهاست)، ثبير الزنج، ثبير الخضراء، ثبيرا التصح، ثبير احدب. (ميقات حج، ش 15، ص 91 به بعد).

اثرب

اَ رِ) نام ديگري از يثرب (مدينه) است (لغت نامه،ميقات حج، ش 5، ص 91).

اجازه

(اِ زِ) نامي براي انتقال سريع از عرفه به مزدلفه در (ك) حج جاهلي.

اجزي صوفه

نوعي اجازه گرفتن براي شروع (ك) حج جاهلي.

اجياد

(اَ) يا «جياد» در تلفظ گويش هاي عاميانه به دو دره از دره هاي مكه اطلاق مي شود؛ يكي از جنوب امتداد يافته به سمت شمال مي رود و ديگري از كوه اعرف در شرق آمده و سپس روبه روي مسجد الحرام از سمت جنوب به يكديگر مي پيوندد. اين دره ها امروزه با پديد آمدن و گسترش محلات متعدد شهري، مسكوني شده است. (ميقات حج، ش 13، ص 151).

احجاج

(اِ) به حج فرستادن (لغت نامه، فرهنگ جامع).

احجار الزيت

(اَ رُ زَّ) محلي است در مدينه در ضلع شرقي كوه سلع و موضع نماز استسقاء است.

اين جا مدفن قيام گر علوي از نوادگان امام مجتبي (عليه السلام) محمدبن عبدالله مشهور به نفس

ص: 1105

زكيه (متولد 100 متوفي 145 هجري) است. با سركوبي علويان توسط عباسيان، نفس زكيه در زمان منصور به سال 145 هجري به همراه عده اي از سادات و بزرگان در مدينه قيام نمود و اهل مدينه با وي بيعت كردند، اما در برخورد با عيسي بن موسي در «احجار الزيت» به شهادت رسيد. لقب نفس زكيه را براساس خبري از رسول الله مي دانند كه فرمود: نفس زكيه از فرزندانم در احجار الزيت كشته مي شود.

احجار المراء

(اَ رُ لْ مَِ)(1)قبا كه در خارج مدينه منوره است (لغت نامه)

جايي است در مكه، در حديث آمده است: پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در محل احجار المراء جبرئيل را ديدار كرد. به نقلي ديگر احجار المراء در قبا، از توابع مدينه، قرار دارد. (ميقات حج، ش 36، ص 112).

احد

(اُ حُ) منطقه اي است در شمال مدينه (كه امروزه به علت گسترش محلات شهري تقريباً متصل به مدينه شده است) اين جا محل رويداد غزوه احد و مدفن شهداي اين نبرد است.

كوه احد

كوهي است از ديگر كوه ها به مدينه نزديك تر و كوهي است مستقل از ديگر كوه ها و طولاني ترين كوه در شبه جزيره عربستان است و احاديث متعددي از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در فضل آن نقل شده است. (ك) كوه احد.

غزوه احد: در پانزدهم شوال سال سوم هجري در دامنه كوه احد غزوه احد اتفاق افتاد. هفتصد (يا هزار) مسلمان در مصاف با سه (يا پنج) هزار كافر قريشي به سركردگي ابوسفيان و صفوان بن اميه ابتدا آنها را گريزاندند و با اين فتح ابتدايي عده اي

ص: 1106

از محافظان پنجاه (يا صد) نفري تنگه پشت سر مسلمين برخلاف فرمان رسول الله براي كسب غنايم جايگاه خود را ترك كردند. با اين ترك سنگر، سواران كمين كرده قريش به فرماندهي خالد بن وليد با هجوم به باقي مانده محافظان تنگه و كشتن آنها از پشت سر به مسلمين حمله آوردند و آنها را پراكنده ساختند. در اين موقعيت حضرت خود به نبرد پرداختند و با ياري پسر عمش حضرت علي (عليه السلام) و تني چند از اصحاب، سپاه اسلام را از نابودي نجات دادند و كفار ناموفق در كشتن رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به مكه بازگشتند.

قبرستان احد: محاذات كوه احد، مدفن حضرت حمزه سيدالشهداء و ديگر مجاهداني است كه در غزوه احد به شهادت رسيدند. اين جا به «مقبرة الشهداء» و يا «قبور الشهداء» معروف است. مدفن مقدس آن حضرت قبه و بارگاهي داشت كه در سال 570 (يا 590) هجري توسط مادر ناصرالدين بالله عباسي ساخته شد و سلطان اشرف قايتباي از مماليك مصر (در اواخر قرن نهم) آن را تعمير كرد و توسعه داد و نيز در زمان حكومت عبدالمجيد عثماني مرمت شد. اما وهابيون آن را (مانند ديگر زيارتگاه هاي مدينه) تخريب كردند و قبر آن حضرت و ساير شهدا را با زمين مسطح ساختند و سرانجام براي عدم دسترسي زائران به آن مزارهاي شريف، در سال 1383

1. مِ (لغت نامه) مَ (ميقات حج، ش 36 ص 112).

هجري قمري دور تا دور «مقابر شهداي احد» را به صورت صحن مستطيل با ديواري سيماني و درب و پنجره هاي فولادي محصور ساختند. (درب اين صحن

ص: 1107

تا سال هاي اخير بر روي زائران گشوده بود، ولي از سال 1396 قمري در موسم حج مانع از ورود زائران به محوطه مزار شهداي احد مي شوند).

در وسط اين قبرستان صورت سه قبر مشخص است كه مرقد مطهر حضرت حمزه (در قسمت شرقي) و مزار عبدالله بن جحش و مصعب بن عمير (در قسمت غرب) مي باشد، و در ضلع شمالي قبر حضرت حمزه، محوطه گود مربع شكلي وجود دارد كه ساير شهدا مدفونند.

زيارت شهداي احد: درباره فضيلت زيارت شهداي احد احاديث فراواني نقل شده است؛ از جمله روايت شده كه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمودند: هر كس مرا زيارت كند و عمويم را زيارت نكند بر من جفا كرده است. و روايت است كه آن حضرت فرمان دادند تا قبر آن حضرت زيارت شود و خود به زيارت آن جناب و ساير شهدا مي رفتند. حضرت فاطمه(عليها السلام) نيز براي زيارت به احد مي رفتند. زيارت شهداي احد در روزهاي دوشنبه و پنجشنبه مستحب ذكر شده است.

مساجد احد: در اين منطقه مساجد چندي وجود دارد، چون: مسجد حمزه، مسجد جبل احد (مسجد فسح)، مسجد جبل عينين (مسجد جبل الرماة)، مسجد ثنايا (قبه الثنايا)، مسجد الدرع (مسجد الشيخين مسجد البدائع)، مسجد المصرع (مسجد الوادي مسجد العسكر)، مسجد المستراح (مسجد استراحت).

احرام

(اِ) در لغت به معني منع است و در اصطلاح عبارت است از آهنگ حج نمودن، به حرم در آمدن، دو پارچه نادوخته (احرامي)، حرام كردن اموري در مراسم حج.

احرام اولين عمل از واجبات حج (و عمره) است كه از اركان مي باشد و با بيرون آمدن

ص: 1108

از لباس معمولي و در بر كردن لباس احرامي و حرام شدن اموري بر مكلف (محرم) ضمن انجام آدابي صورت مي گيرد. حالتي است كه مكلف حج در آن ملتزم به ترك محرمات و حفظ آداب آن است.

واجبات احرام:

احرامي پوشيدن.

نيت احرام (حج عمره) نمودن.

ذكر تلبيه (لبيك) را گفتن.

مكان احرام: در بر كردن احرامي (لباس احرام) بايد در ميقات صورت گيرد و ميقات (مكان احرام بستن) با توجه به نقطه ورود به حرم و با توجه به نوع عبادت (حج يا عمره) متعدد و متفاوت است و اين مكان ها در:

1. عمره تمتع عبارتند از: يلملم، وادي عقيق، قرن المنازل، ذوالحليفه (مسجد شجره)، جحفه، محاذي ادني الحل، فخ (براي كودكان).

2. حج تمتع عبارت است از مكه با افضليت مسجدالحرام (در مقام ابراهيم، حجر اسماعيل زير ناودان طلا).

3. عمره مفرده، همان ميقات هاي عمره، تمتع است، و در مورد انجام عمره مفرده از داخل مكه ميقات ها عبارتند از: تنعيم، حديبيه، جعرانه، اضأه لبن، وادي نحله، وادي عرفه، ادني الحل.

زمان احرام: 1. عمره تمتع طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نُه روز اول ذي حجه (تا پيش از ظهر) است.

2. حج طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نُه روز اول ذي حجه تا پيش از ظهر است (در حج تمتع بعد از اتمام عمره تمتع است).

3. عمره مفرده طول ايام سال است، بجز ايام اختصاصي حج.

لباس احرام: احرام (احرامي) مجازاً نام دو قطعه جامه است كه زائران خانه خدا جهت اجراي مراسم حج (و عمره) برتن مي كنند. و استفاده از

ص: 1109

لباس احرام اختصاصاً براي مردان است. آنها بايد كليه لباس هاي معمولي خود را از تن در آورند و لباس احرام (احرامي) بر تن نمايند. اين لباس متشكل از دو تكه پارچه است كه يكي به صورت «ازار» (مانند لنگ به كمر بسته شده و) از ناف تا زانو را مي پوشاند و ديگري به صورت «ردا» كه (به دوش افكنده مي شده و كتف را در بر مي گيرد و) شانه و بازو را پوشش مي دهد (و استفاده بيش از دو قطعه پارچه احرامي و تبديل آن را جايز دانسته اند) اما در مورد زنان همان لباس معمول شان، احرام به حساب مي آيد اگر چه به زعم بعضي از فقها و مراجع تقليد خانم ها بايد لباس احرام را بپوشند و پس از نيت و تلبيه مجازند آن را در آورند و با همان لباس معمول خودشان باشند.

واجبات احرام:

طاهر بودن.

غصبي نبودن.

ندوخته بودن.

بافته بودن.

بدن نما نبودن.

گره خورده نبودن.

از حلال تهيه شدن.

از طلا و ابريشم خالص و اجزاي حيوان حرام گوشت نبودن.

مستحبات احرامي:

فراخ بودن.

سفيد بودن.

بلند تا ساق بودن.

پنبه اي (خالص) بودن.

مكروهات احرامي:

چرك بودن.

سياه و رنگي (غير از سبز) بودن.

راه راه (رنگي) بودن (براي مردان).

از پارچه با تار و پود ابريشم بودن.

محرمات احرام:

يا «محرمات محرم»، «تروك محرمه»، «تروك احرام»، «محظورات احرام» اموري هستند كه بر محرم (شخص احرام بسته) حرام بوده و بايد ترك شوند(1) و لذا ارتكاب عمدي اكثر اين محرمات موجب كفاره است و ارتكاب برخي از آنها موجب ابطال حج است

ص: 1110

(و ارتكاب برخي نيز نه كفاره دارد و نه مبطل حج است و اما تعداد و شماره تروك (محرمات) احرام را متفاوت ذكر كرده اند از آن جهت كه برخي از فقها محرمات فاقد كفاره را جزء تروك احرام محسوب نساخته اند و يا برخي از محرمات را تحت يك شماره ذكر نموده اند، در حالي كه فقهاي ديگر آنها را از هم تفكيك كرده اند. به هر حال فهرست محرمات احرام حسب مشهور (كه اكثر آنها مشترك بين زن و مرد است و اندكي اختصاصي مردان يا اختصاصي زنان) چنين است.

1. ناخن گرفتن.

2. استمنا نمودن.

3. روغن ماليدن.

4. دندان كشيدن.

5. سلاح به خود بستن.

6. در آيينه نگاه كردن.

7. درخت و گياه حرم كندن.

8. خون از بدن خارج كردن.

9. سرمه (زينتي) به چشم كشيدن.

10. انگشتر (زينتي) به دست نمودن.

11. جانور بدن را كشتن و انداختن.

12. مو (از بدن خود و غير) ازاله نمودن.

13. جدال (با قسم خوردن به اسم خدا) نمودن.

14. زن را عقد نمودن و شاهد عقد نكاح گرديدن.

15. رفث (آميزش و لمس و نگاه به شهوت) نمودن.

16. فسوق (دروغگويي، فحاشي، تفاخر، مباهات) نمودن.

17. بوي خوش و عطريات بوييدن(2) و مشام از بوي ناخوش گرفتن.

18. صيد حيوان صحرايي و كمك در اين كار نمودن و گوشت آن را خوردن.

1. بايد توجه داشت كه حتي در غير حالت احرام هم بعضي از امور ذاتاً حرام هستند (مثل استمنا) و بعضي محرمات خاص حرم هستند (مثل صيد).

2. غير از خلوق كعبه و گياهان: اذخر و خزامي و

ص: 1111

شيح و قيصوم.

19. سر خود را پوشانيدن (براي مردان).

20. سر خود را به زير آب فرو بردن (براي مردان).

21. تمام روي پاهاي خود را پوشانيدن (براي مردان).

22. در مسير راه زير سايه حركت كردن (براي مردان)(1).

23. زينت كردن (براي زنان).

24. صورت پوشانيدن (براي زنان).

مستحبات احرام:

1. نيت به زبان راندن.

2. بلند تلبيه گفتن (مردان).

3. تلبيه را تكرار نمودن.

4. نماز نافله احرام به جا آوردن.

5. پيش از احرام در ميقات غسل نمودن.

6. بعد از نماز ظهر (يا نماز واجب ديگر) احرام بستن.

7. موي سر و صورت را از روز اول ذي قعده نتراشيدن.

8. موي زير بغل و صورت و شارب و ناخن قبل از احرام گرفتن.

9. دعاهاي وارده را هنگام غسل و نيت احرام و پوشيدنِ احرامي خواندن.

10. با خداوند جهت مُحِلّ شدن (در صورت پيش آمدن مانعي جهت اتمام اعمال) شرط كردن.

مكروهات احرام:

1. كشتي گرفتن.

2. شعر خواندن.

3. صورت ساييدن.

4. زانو به بغل نشستن.

5. در جواب كسي لبيك گفتن.

6. در مسواك زياده روي كردن.

7. بر رخت و فرش و بالش زرد و سياه خوابيدن.

8. پيش از محرم شدن حنا بستن (در صورت باقي ماندن اثر تا حال احرام).

9. حمام رفتن، بدن با آب سرد شستن، با دست و كيسه و امثال آن بدن را ساييدن.

10. هر كاري كه در انجام آن بيم باشد از مجروح شدن يا موي از بدن افتادن.

تلبيه احرام:

ذكر تلبيه به هنگام پوشيدن لباس احرام و نيت احرام از واجبات احرام است و به

ص: 1112

واسطه اداي اين ذكر احرام بسته شده و مي توان وارد محدوده حرم و مكه گرديد (بدون احرام و تلبيه نمي توان وارد محدوده حرم شد) و اين دستور اختصاص به موسم حج ندارد بلكه در تمام دوران سال هر مسلماني كه بخواهد وارد اين سرزمين شود بايد احرام ببندد و تلبيه بگويد كه ذكر آن عبارت است از:

لبيك، اللهم لبيك، لبيك، لا شريك لك لبيك (ان الحمد والنعمه لك والملك لا شريك لك).

مستحبات تلبيه:

1. بلند گفتن (براي مردان).

2. تكرار كردن بعد از بيدار شدن از خواب، بعد از نمازهاي واجب و مستحب، وقت سوار و پياده شدن، هنگام زوال خورشيد، هنگام بالا رفتن از بلندي و پايين آمدن از بلندي، موقع ملاقات سوارها، وقت سحر، تا موقع ديدن خانه هاي مكه (در احرام عمره) و تا ظهر روز عرفه (در احرام حج) و تا مسجد الحرام (در احرام عمره مفرده اي كه از مكه صورت گرفته).

3. ذكر خواندن لبيك ذا المعارج، لبيك لبيك داعيا الي دارالسلام، لبيك لبيك غفار الذنوب، لبيك لبيك اهل التلبية، لبيك لبيك ذوالجلال و الاكرام...

رمز تلبيه:

تلبيه سرودي است براي اظهار بندگي نسبت به خداوند و جواب دادن دعوت حضرت ابراهيم (عليه السلام) و به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) در گفتن لبيك بايد قصد آن داشت كه از اين پس فقط در موارد رضاي حق سخن گفت و زبان به گناه و معصيت نگشود.

بين الاحرامين:

فاصله بين دو احرام حج (احرام عمره تمتع و احرام حج

1. نه در هنگام توقف در منزلگاه ها يا توقفگاه ها.

تمتع) است. در

ص: 1113

اين زمان گرچه اعمالي (مثل متعه حج يعني بهره مندي همسران از هم) مجاز است ولي برخي اعمال نيز مجاز نمي باشد مثل:

1. عمره مفرده كردن.

2. موي سر را تراشيدن.

3. از شهر مكه بيرون رفتن.

4. در حرم (براي هميشه) صيد كردن.

5. درخت و گياه حرم (براي هميشه) كندن.

كفارات احرام:

كفاراتي است براي ارتكاب پاره اي از اعمال كه در حال احرام ممنوع و حرام است. (ارتكاب بعضي اعمال در حرم مكه هم مطلقاً ممنوع است و كفاره دارد.) اين كفارات با توجه به نوع عمل متفاوتند و عبارتند از:

1. روزه گرفتن.

2. اطعام مساكين نمودن.

3. درهم و دينار پرداختن.

4. شتر و گاو و گوسفند قرباني كردن.

وفات در احرام:

از امام صادق (عليه السلام) نقل است كه فرمودند: «كسي كه در حال احرام بميرد، لبيك گويان از قبر برانگيخته مي شود».

همراه با احرام:

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام):

هنگام بيرون كردن جامه، بايد نيت آن را داشت كه لباس گناه از تن بيرون مي كنند و از ريا و نفاق و شبهات برهنه مي شوند.

هنگام غسل براين انديشه بايد بود كه گناهان خود را مي شويند و به نور توبه خالص، خود را پاكيزه مي كنند.

هنگام در بر كردن جامه احرام بايد قصد آن نمود كه در بقيه عمر حرام مي نمايند بر نفس خود آنچه را كه خداوند حرام كرده است.

احرام بستن

پوشيدن دو جامه نادوخته احرام و آهنگ حج (و عمره) نمودن.

احرام بند

آن كه احرام بسته باشد. (لغت نامه).

احرام بيت الحرام

پرده هاي كعبه را بر چهار ديوار آن

ص: 1114

به اندازه يك قد و نيم بالا كشند و اين عمل را احرام بيت الحرام خوانند و گويند كعبه احرام بسته است. (سفرنامه ابن جبير، ص 210).

احرام حج

همان (ك) احرام.

احرام گرفتن

مراسم احرام (در حج) به جاي آوردن. (لغت نامه)

احرام گرفته

محرم است (لغت نامه).

احرامي

1. حاجي محرم را گويند.

2. جامه نا دوخته كه حاجيان در شروع احرام برتن كنند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

احصار (

اِ) و اتموا الحج و العمرة لله فان احصرتم (بقره 196).

از حصر است به معني حبس و منع در سفر، و در باب حج منع حج گزار محرم از ادامه اعمال حج است. (لغت نامه دايرة المعارف بزرگ اسلامي) (ك) حج محصور.

احكام حج

واجباتي است كه در زيارت كعبه در مراسم حج (افراد، قرآن و تمتع) صورت مي گيرد.

احكام عمره

واجباتي است كه در زيارت كعبه در مراسم عمره (مفرده و تمتع) صورت مي گيرد.

احلال

(اِ) بيرون آمدن از حال احرام است با «حلق» يا با «تقصير»

احمس

(اَمَ) قبايلي از عرب (قريش، كنانه و قيس) كه (در مراسم حج جاهلي) از منطقه حرم بيرون نمي رفتند و مي گفتند ما خويشاوندان خداييم. جمع آن حمس است و لغت نويسان عرب ريشه كلمه را به حماسه (شجاعت) مي رسانند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق، طبقات، ص 351).

اختياري عرفات

مراد وقوف اختياري است هنگام (ك) وقوف در عرفات.

اختياري مشعر

مراد وقوف اختياري است هنگام (ك) وقوف در مشعر.

آخر مدينه

همان (ك) پس مدينه.

اخشبان

(اَ شَ) تثنيه اخشب به معناي كوه دشوار و سخت صعود و تعبيري است از:

1. دو كوه مني.

2. دو كوه ابوقبيس وقعيقعان.

3. دو كوه مشرف بر مزدلفه از سمت مشرق (ميقات

ص: 1115

حج، ش 3، ص 153؛ حرمين شريفين، ص 15).

اخوه

همان (ك) خاوه.

آداب حج

چگونگي انجام دادن فريضه حج (از اركان و واجبات و مستحبات و محرمات و مكروهات) است.

ادارة الحرام

(اِ رَ تُ لْ حَ رَ) سازماني است كه توسط حكومت سعودي براي اداره مسجد الحرام ايجاد شده و در باب السعود در جهت جنوب مسجد مستقر مي باشد. (راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 214).

ادارة شئون الحرمين الشريفين

اداره اي كه بر مسجد الحرام و مسجد النبي نظارت دارد. (ميقات حج، ش 27، ص 122).

ادراك و قوفين

همان (ك) درك و قوفين.

ادماء محرم

(اِ) بيرون آوردن خون از بدن محرم.

ادهان

(اَ) روغن مالي بدن است كه از محرمات احرام است (فقه فارسي با مدارك، ص 115).

ادني الحل

(اَ نَ لْ حِ لَ) ادني يعني نزديك تر، و ادني الحل جايي است كه از ديگر مواضع حل به مكه نزديك تر است. مراد نزديك ترين محلي است كه از حرم بيرون است. مكاني است كه منتهي اليه حرم به آن متصل باشد يا اولين نقطه خارج حرم است و از آن جا ورود به داخل حرم بدون احرام جايز نيست و ميقات كساني است كه از هيچ كدام از ميقات ها و يا محاذي آنها عبور نكرده و تمكن رفتن به يكي از آنها را هم ندارند. از جمله جاهاي معروف ادني الحل حديبيه و تنعيم و جعرانه است.

اذاخر

(اَخِ) موضعي است نزديك مكه، و پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در عام الفتح از اذاخر داخل شد و به اعلاي مكه فرود آمد و آن جا قبه خويش بر پا كرد. (لغت نامه)

اذخر

همان (ك) گياه اذخر.

اراق المولد

محلي در مكه. محله ولادت نبي

ص: 1116

اكرم (ميقات حج، ش 21، ص 98).

اراك

(اَ) محلي است در عرفه از جانب شام، از حدود عرفات است ولي خارج از آن است و وقوف در آن كفايت نمي كند از عرفات (مبسوط در ترمينولوژي حقوق، فلسفه و اسرار حج، ص 180).

ارض الله

(اَ ضُ لاّ) الم تكن ارض الله (نساء 97).

به نقلي از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 116؛ احكام حج و اسرار آن، ص 293؛ ميقات حج، ش 7، ص 159).

ارض الهجره

(لْ هِ رِ) از نام هاي مدينه است به معني زميني كه هجرت در آن تحقق پيدا كرد. (ميقات حج، ش 7، ص 159؛ احكام حج و اسرار آن، ص 293).

اركان بيت

همان (ك) اركان كعبه.

اركان چهارگانه

همان (ك) اركان كعبه.

اركان حج

اعمالي است كه تركش (عمدي يا سهوي) موجب بطلان حج است كه عبارتند از:

احرام، وقوف در عرفات، وقوف در مشعر، طواف زيارت و سعي.

اركان عمره

اعمالي است كه تركش موجب بطلان عمره است كه عبارتند از: احرام، طواف و سعي.

اركان كعبه

يا اركان بيت. چهار ركن (چهار زاويه، چهار گوشه) خانه خدا را مي گويند و هر يك از اين اركان به نامي مشهور هستند:

1. ركن شرقي يا «ركن جنوب شرقي» (بين جنوب و شرق) آن زاويه است كه حجرالاسود در آن نصب شده است و بدين اعتبار آن را «ركن حجر» و «ركن اسود» و «ركن حجرالاسود» نيز مي گويند. برخي منابع به جهت آن كه تقريباً در سمت عراق واقع شده به عنوان «ركن عراقي» نيز از آن ياد كرده اند. ركن شرقي مواجه با ايران و قسمتي از جنوب بلاد حجاز و استراليا و جنوب هندوچين است.

ص: 1117

طواف خانه خدا از اين ركن آغاز مي شود و بدان هم طواف

ختم مي شود. استلام اين ركن مستحب است.

2. ركن شمالي يا ركن «شمال شرقي» (بين شمال و شرق). آن زاويه است كه در جهت طواف بعد از گذشتن از درب كعبه پيش از رسيدن به حجر اسماعيل قرار دارد. اين ركن چون در موقع نماز مورد توجه اهل عراق و شام است از آن به عنوان «ركن عراقي» و «ركن بصري» و «ركن شامي» هم ياد كرده اند.

3. ركن غربي يا «ركن شمال غربي» (بين شمال و مغرب) آن زاويه است كه در جهت طواف پس از گذشتن از حجر اسماعيل قرار دارد. اين ركن چون در موقع نماز مورد توجه اهل غرب (غرب روسيه و همه اروپا و مغرب) است آن را «ركن مغربي» هم مي گويند.

4. ركن جنوبي يا «ركن جنوبي غربي» (بين جنوب و مغرب) آن زاويه است كه در جهت طواف قبل از «ركن حجرالاسود» قرار دارد و چون مقابل يمن است آن را «ركن يماني» هم مي گويند. اين ركن را بعد از «ركن حجرالاسود» شريف تر از ديگر ركن ها معرفي كرده اند و استلام اين ركن مستحب است.

ازار

(اِ) آن قطعه از احرام كه به كمر بندند و از ناف تا زانو را مي پوشاند. (فقه فارسي با مدارك، ص 93 و...)

اسباب تحلل

(تَ حَ لُّ لْ) آنچه كه قاطع تروك احرام است و به يكي از آن اسباب محرم، مُحِلّ مي گردد كه عبارتند از اتمام مناسك حج يا عمره، حصر و صد (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

استار كعبه

(اَ) همان (ك) پرده كعبه

ص: 1118

(لغت نامه).

استحلال كعبه

(اِتِ) حلال دانستن اموري كه در حرم كعبه اقدام به آن حرام است مثل كشتن صيد و صيد كردن كبوتران حرم و امثال آن كه از گناهان به شمار مي آيد. (شرح اربعين، ص 363).

استطاعت

(اِتِ) ولله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا (آل عمران 97).

حجة الاسلام با وجود استطاعت واجب مي شود (كه بايد در همان اولين سال وجود استطاعت برگزار.

گردد) و عبارت است از:

1. استطاعت عقلي، يعني داشتن عقل.

2. استطاعت شرعي، يعني داشتن سن تكليف و عدم ابتلا به واجب يا حرام مهم تر.

3. استطاعت عرفي، يعني داشتن توانايي هاي راهي، بدني، زماني و مالي.

شرط استطاعت عرفي:

1. استطاعت راهي، يعني امن و بي مانع و باز بودن و امكان پيمودن راه سفر.

2. استطاعت زماني، يعني وسعت و كفايت داشتن وقت براي انجام اعمال حج.

3. استطاعت بدني، يعني داشتن توانايي براي پيمودن راه سفر و انجام مناسك.

4. استطاعت مالي، يعني داشتن امكانات اقتصادي مطابق با حال و شأن از جهات:

راحله: وسيله سواري جهت رفت و برگشت.

زاد: توشه راه (از خوردني و آشاميدني و ساير مايحتاج) در رفت و برگشت.

مؤنه: مخارج عائله و خانواده و كساني كه خرجي آنها واجب است از زمان رفت تا برگشت.

رجوع به كفايت، كه بعد از بازگشت زندگي عادي را كفايت كند، يا به زحمت نيفتادن به لحاظ كسب و كار و زراعت بعد از برگشت (مناسك حج، مسئله 17؛ خلاصه مناسك حج؛ اسرار، مناسك، ادله حج، ص 32 الي 44؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 3، ص 13؛ فرهنگ علوم).

استطاعت بذلي

(ب) استطاعتي

ص: 1119

است (مالي) جهت انجام حج كه بابذل (بخشيدن) هزينه آن توسط شخص ديگر ايجاد مي شود.

استطاعت جعلي

(ج) استطاعتي است كه با نذر و قسم و عهده براي انجام حج، ايجاد مي شود.

استظلال

(اِ تِ) همان (ك) تظليل.

استقرار حج

كسي كه شرعاً قادر به اجراي مناسك حج يا عمره يا هر دو باشد (بي فرق بين حج واجب به اصل شرع

و يا به نذر) اگر در عام الاستطاعه در رفتن به حج اهمال ورزد تا حدي كه اجراي مناسك از وي فوت شود با فوت آن، حج در ذمه او مستقر مي گردد. پس استقرار حج بستگي دارد به گذشتن زماني كه در آن زمان ممكن باشد به جاي آوردن همه افعال حج به اختيار و با بودن همه شروط حج رفتن و حج كردن (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

استقيموا

(اِ تَ) همان (ك) استووا.

استلام

(اِ تِ) در اصطلاح لمس كردن ركن كعبه است (ك).

استلام حَجَر

لمس كردن (ك) حجرالاسود.

استلام ركن

مسح و تماس شكم و دست با ركن كعبه است. برخي از فقها استلام ركن يماني را مستحب مي دانند و از امام صادق (عليه السلام) نقل است كه «ركن يماني بابي است كه ما خانواده از آن باب وارد بهشت مي شويم.» و برخي از فقهاي استلام تمام اركان كعبه را مستحب دانسته اند. (ميقات حج، ش 12، ص 51؛ و...)

استمتاع

(اِ تِ) عمره گزاردن با حج (لغت نامه).

استمتاع به عمره

گزاردن حجة الاسلام با مقدمه آن كه عمره تمتع است (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

استنابه

(اِ تِ بِ) در حج يعني نيابت به ديگري دادن كه از جانب او حج كند (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

استن

(اُ تُ) مخفف «استون»

ص: 1120

و «ستون». در مورد «استن هاي مسجدالنبي» كه برخي از آنها نام هاي خاصي دارند. رجوع كنيد به قسمت «ستون».

استوانه (اسطوانه

) در مورد استوانه هاي مسجدالنبي كه نام هاي خاصي دارند. رجوع كنيد به قسمت «ستون».

استون

در مورد «استون هاي مسجدالنبي». رجوع كنيد به قسمت «ستون».

استووا

(اِ تَ وُ) پيش نمازهاي اهل سنت قبل از تكبير الاحرام با برگشت به سوي صفوف جماعت با صداي بلند با گفتن «استووا» يا «استقيموا» يا «اعتدلوا» فرمان منظم ساختن صف نماز را مي دهند. (نكاتي در رابطه با حج و زيارت، ص 20).

اسدال

(اِ) نقاب زدن زن است در حال احرام به طوري كه روي صورت نيفتد. پوشانيدن صورت زن در حال احرام حرام است. (ثواب اعمال حج، ص 106).

اسواف (

اَ) نام حرم مدينه، و گفته اند موضعي است به «عينه» در ناحيه بقيع و آن از حرم مدينه است. (لغت نامه)

اسواق الآخره

(اَ قُ خِ لْ رِ) تعبيري است از حج و عمره در روايتي منقول از امام صادق (عليه السلام).

اشعار

(اِ) نشان كردن قرباني فرستاده شده به مكه است و آن چنان است كه كوهان شتر قرباني را از جانب راست بشكافند و با خون او آغشته كنند و از ميقات بدين گونه به سوي مني سوق دهند. اشعار خاص حج قرآن است (كه هدي را از ميقات سوق مي دهند) و در حج قرآن اگر قرباني شتر باشد در بستن احرام با تلبيه و يا با اشعار اختيار است و با اشعار، احرام محقق شده و احتياجي به تلبيه (لبيك گفتن) نيست. (توضيح مناسك حج، ص 15؛ فلسفه و اسرار حج، ص 173؛ حج و عمره،

ص: 1121

ص 9؛ حجة التفاسير، مقدمه، ص 939؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 3).

اشعار البدن

(اِ رُ لْ بُ) تفصيل (ك) اشعار (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

اشعار بدنه

(بَ دَ نِ) تفصيل (ك) اشعار.

اشواطه

(اَ) جمع (ك) شوط (لغت نامه).

اشواط سبعه

هفت (ك) شوط.

اشُهر حج

(اَ هُ رِ) ماه هاي حج كه عبارتند از شوال، ذي قعده، ذي حجه (ميقات حج، ش 4، ص 92).

اشهر حرم

(حُ رُ) فاذا انسلخ الاشهر الحرام (توبه 6).

به گفته برخي مقصود چهار ماه حرام (ذي قعده، ذي حجه، محرم و رجب) است. يعني همان چهار ماهي كه كشتار در آن حرام شده و از اين ميان ماه هاي ذي قعده و ذي حجه ماه انجام مناسك حج هستند. (مجمع البيان؛ و...)

اشهر معلومات

(مَ) الحج اشهر معلومات (بقره 197).

اشهر حج، ماه هاي حج، كه عبارتند از شوال، ذي قعده، ذي حجه (مجمع البيان؛ و...)

اصحاب صفه

عنوان مهاجرين ساكن در (ك) صفه.

اصحاب عقبه

(عَ قَ بِ) اهل عقبه. اصحاب كيد. شهرت 13 (يا 14 يا 16) تن از صحابه كه در مراجعت رسول الله از حجة الوداع در عقبه (گردنه) به نيت كشتن آن حضرت قصد رم دادن شتر ايشان يا قطع تسمه زير شكم شتر و حمله به حضرت را نمودند. (برخي شكل گرفتن اين نيت را در مراجعت از غزوه تبوك ذكر كرده اند) اما حضرت به وحي از اين نيت آگاه شد و اين عده نقاب پوش بر قصد خود موفق نشدند و حضرت نام اينان را براي حذيفه شمرد و فرمود تا زمان حيات پيامبر اين اسامي را فاش نكند. (ريحانة الادب؛ حيوة القلوب، ج 2، ص 482؛ مجمع البيان، ج 11، ص

ص: 1122

158؛ تبصرة العوام).

اصحاب عقبه اول

شهرت دوازده تن از مردم يثرب (شش تن از قبيله اوس و شش تن از قبيله خزرج) كه در سال دوازدهم بعثت در موسم حج در محل عقبه با رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بيعت كردند.

اصحاب عقبه دوم

شهرت هفتاد (يا هفتاد و دو يا هفتاد و سه) تن از مردم يثرب (از قبايل اوس و خزرج) كه در سال سيزدهم بعثت در ايام تشريق از ماه ذي حجه (ماه حج) در محل عقبه با رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بيعت كردند.

اصحاب فيل

الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل (فيل 1).

شهرت گروهي كه همراه فيلان عازم مكه شدند جهت تخريب (ك) كعبه.

اصحاب معلقات

شهرت شاعراني كه اشعار خود را بر ديوار كعبه آويخته بودند، يعني صاحبان (ك) معلقات.

اصناف الاسلام

(اَ فُ لْ اِ) همان اهل (ك) صفه (فهرست كشف الاسرار، ص 802).

اضأة ابن عقش

همان (ك) اضأة لبن.

اضأة لبن

(اَ ء ة ل) يا اضأه ابن عقش (به معني دره يا مسيل ابن عقش) محلي است كه از جانب جنوب حد حرم مكه مي باشد و در سر راه يمن در فاصله دوازده كيلومتري قرار دارد و ميقات عمره مفرده (از داخل مكه) است. (لغت نامه؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 130؛ فرهنگنامه حج و عمره، دفتر اول، ص 28؛ قبل از حج بخوانيد، ص 77).

اضحات

(اَ).1. روز اضحي (روز عيد قربان).

2. گوسفند كه در روز اضحي ذبح كنند. (لغت نامه) (â).

اضحي (اَ حا) روز عيد قربان. دهم ذي حجه كه حجاج در مني و مسلمانان در خانه خود قرباني كنند. «اضحي» از ماده «ضحي» است به معناي ارتفاع روز امتداد نور

ص: 1123

آفتاب و هنگامي است كه خورشيد بالا مي آيد (قبل از ظهر) و آن موقع را «ضحي» گويند. و چون قرباني قبل از ظهر (دهم ذي حجه) و در وقت گسترش نور آفتاب ذبح مي شود آن را «اضحيه» يا «ضحيه» گويند.

اضحيه (اُ يَ ّ) قرباني مستحب روز عيد (ك) اضحي.

اضطباع (اِ طِ) رداء (احرام) را از زير بغل راست بر كتف چپ انداختن؛ در اين صورت دوش راست برهنه ماند و دوش چپ پوشيده گردد. (لغت نامه).

رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در عمره قضيه دستور داد كه رداي احرام را از زير بغل راست بر روي شانه چپ بيفكنند و اين تكليف مخصوص عمره قضيه و اوضاع و احوال ويژه آن روز بوده است. اينك تكليف احرام همان كيفيت معهود است كه بازوي چپ و راست هر دو پوشيده باشد. (آداب عمره قرآن، ص 40 و 43).

اضطراري اول

همان (ك) اضطراري مشعر (1).

اضطراري دوم

همان (ك) اضطراري مشعر (2).

اضطراري روزانه

همان (ك) اضطراري مشعر (2).

اضطراري شبانه

1. همان (ك) اضطراري عرفات.

2. همان (ك) اضطراري مشعر (1).

اضطراري عرفات

يا اضطراري شبانه مراد وقوف در عرفات است در شب دهم ذي حجه براي شخص مضطر.

اضطراري مشعر

مراد وقوف در مشعر است (به دو گونه) براي شخص مضطر:

1. اضطراري اول

يا اضطراري شبانه، وقوف در مقداري

از شب دهم ذي حجه است در مشعر.

2. اضطراري دوم

يا اضطراري روزانه وقوف بعد از طلوع آفتاب دهم ذي حجه است تا پيش از ظهر در مشعر.

اطحل

(اَ حَ) همان (ك) كوه ثور

اطرست

حروفي رمزي است در اشاره به اعمال عمره تمتع كه توسط شيخ بهايي وضع شد:

1= احرام (بستن).

ط= طواف (خانه

ص: 1124

كعبه نمودن).

ر= ركعتين (دو ركعت نماز طواف گزاردن).

س= سعي (رفت و برگشت ميان صفا و مروه نمودن).

ت= تقصير (از مو يا ناخن چيدن) (حجة التفاسير، ج 6، ص 173؛ اصول فقه، فقه، ص 94).

آطام

جمع «اُطم» نام دژهايي است كه در عصر جاهلي در مدينه وجود داشته اند و تعداد آن ها زياد بوده است. در حديث آمده است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) از ويران كردن آطام اهل مدينه نهي كرد و فرمود: اين ها زيور مدينه هستند. (ميقات حج، ش 36، ص 109).

اعتدلوا

(اِ تَ دِ لُ) (ك) استووا.

اعتمار

(اِ تِ) عمره به جاي آوردن (لغت نامه).

اعلام حرم

(اَ) نام ستون هايي بتوني مكعب مستطيل شكلي كه به ارتفاع سه متر در انتهاي هر يك از حدود حرم مكه نصب شده اند. (ميعادگاه عشاق، ص 119).

اعمال حج

(اَ) احكام و افعال و واجباتي هستند كه در زيارت كعبه در مراسم حج (افراد، تمتع و قرآن) انجام مي دهند.

اعمال عمره

احكام و افعال و واجباتي هستند كه در زيارت كعبه در مراسم عمره (تمتع، مفرده) انجام مي گيرند.

اعمال مني

افعالي كه در روز عيد قربان (دهم ذي حجه) بايد در سرزمين مني به جا آورد.

اعنه

(اَ عِ نَ ّ) از (ك) مناصب كعبه (1).

آغاوات

خواجگان حرم مسجد النبي را گويند كه از يادگارهاي دوره عثماني بودند. (حج آن طور كه من رفتم، ص 44).â

اغوات

(اَ غَ) شهرت خواجگان حرم مدينه در ميان مردم. (ميقات حج، ش 17، ص 155).ل

افاضه

(اِ ضِ) ثم افيضوا من حيث افاض الناس. (بقره 199).

1. افاضه از عرفات

كوچ كردن از عرفات و رفتن به مشعرالحرام است پس از غروب روز نهم

ص: 1125

ذي حجه.

2. افاضه از مشعر

كوچ كردن از مشعرالحرام و رفتن به مني است پس از سر زدن خورشيد روز دهم ذي حجه.

3. افاضه از مني

كوچ كردن از مني و رفتن به مكه است در عصر روز دوازدهم ذي حجه.

آفاقي

همان (ك) اهل آفاق

افراد

همان (ك) حج افراد

افساد حج

(اِ) يعني ابطال حج به وسيله زائر به اين كه كاري كند كه حج خود را تباه و باطل گرداند. افساد حج ناشي از اخلال عمدي در افعال حج است. گاه اخلال سهوي هم به حكم شارع ملحق به اخلال عمدي مي شود. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

افعال حج

افعال واجبه حج

افعال عمره

افعال واجبه عمره

اقتراض مستطيع

قرض كردن مستطيع است براي حج گزاردن آن گاه كه او را مالي باشد كه نتواند با آن زاد و راحله تهيه كند. پس در وقت مناسب مال خود را بفروشد و آن قرض را بدهد و يا از محلي ديگر اداي دين كند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

اقسام حج

عبارتند از: حج افراد، حج تمتع و حج قرآن (رساله نوين، ج 1، ص 218؛ فقه فارسي با مدارك، ص 70)

اقسام عمره عبارتند از: عمره مفرده و عمره تمتع (مناسك حج، مسئله 135؛ فقه فارسي با مدارك، ص 78)

اكالة البلدان

(اَ كَّ لَ تُ لْ بُ لْ) از اسامي مدينه است به جهت آن كه:

1. بر ساير شهرها علو مقام و برتري دارد. (احكام حج و

اسرار آن، ص 293)

2. بر ساير شهرهاي اين منطقه از نظر ارتفاع مسلط بود. (حرمين شريفين، ص 293)

3. مخارج شهر مدينه از طريق پرداخت ماليات شهرهايي كه توسط مسلمين فتح شده بود تأمين مي گرديد. (ميقات حج، ش 7، ص 160)

اكالة القري

(قُ

ص: 1126

را) از اسامي مدينه است به جهت آن كه:

1. شهرهاي ديگر را تحت الشعاع خود قرار داد. (احكام حج و اسرار آن، ص 293)

2. مخارج شهر مدينه از طريق پرداخت ماليات هاي شهرهاي ديگري كه توسط مسلمانان فتح شده بود تأمين مي گرديد. (ميقات حج، ش 7، ص 159 و 160)

3. از آن جا به ساير شهرها و بلاد غير مسلمان كه درصدد توطئه عليه اسلام برمي آمدند حمله مي شد و بعد از پيروزي اموال غنيمتي و اسيران به مدينه منتقل مي شدند.

الال

(اَ) همان (ك) كوه رحمت

الحاد

(اِ) از حد در گذشتن در حرم (كعبه). ميل به ظلم در آن و رعايت نكردن و هتك حرمت آن. به قولي ستم كردن در حرم. به قولي احتكار در حرم مكه (لغت نامه)

آل سعود

خاندان حاكم بر كشور (ك) عربستان سعودي

آل شيبه

(شَ بِ) خانداني در مقام (ك) سدانت

الملم

(اَ لَ لَ) همان (ك) يلملم

ام

(اُ م ّ) از اسامي مكه است چون اعظم بلاد است يا قبله گاه امم است يا وسط كره ارض است. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

امارت حج

سرپرستي قافله حج. منصبي كه ارتباط مستقيم با حكومت اسلامي دارد و از زمان صدر اسلام حاكمان جامعه با تأسي به سيره پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در موسم حج يا خود عازم زيارت بيت الله شده و امارت حج را برعهده داشتند و يا فردي را به عنوان نماينده خود امير الحاج منصوب مي كردند. در سال نهم هجري رسول خدا امارت حجاج و انجام مراسم حج را به حضرت امير علي (عليه السلام) واگذار فرمود (ابتدا آن جناب ابوبكر

ص: 1127

را به سرپرستي روانه كرد اما به فرمان خداوند حضرت علي (عليه السلام) را مأمور ابلاغ آيات سوره برائت به كفار مكه نمود و ايشان در راه آيات از راه ابوبكر گرفتند.) حضرت امير (عليه السلام) طبق روايات منقول در يوم النحر خطبه ايراد فرمود كه كسي عريان طواف خانه نكند و مشركي در اين سال حج به جاي نياورد و هر كه مدتي (براي پيمان) دارد همان مدت محترم است و هر كه مهلتي ندارد مهلت او چهار ماه است. در سال دهم هجري رسول الله خود شخصاً سرپرستي حج را داشت و بعدها وظيفه امارت حج به خلفا اختصاص يافت كه كه شخصاً قافله حج را سرپرستي مي كردند و يا كسي را به اميري حج منصوب مي نمودند. و وظيفه امير حج رهبري حجاج مكه و عودت و محافظت آنان و امنيت در اثناي سفر بوده است. ماوردي گويد «امير حاج» بايد مراقب ده چيز باشد:

1. فراهم بودن و پراكنده نشدن مردم هنگام عزيمت و حركت و نزول.

2. معين كردن رهبري براي هر طايفه تا در حركت پيرو او باشند و در نزول اطراف او فرود آيند و از دور نشوند.

3. آهسته رفتن كاروان تا واماندگان بتوانند بدان برسند و ضعيفان همراه بتوانند راه سپرند.

4. بردن كاروان از راه آساني كه در آن آب و آذوقه فراوان باشد (نه از راه سخت و كم آب)

5. جست و جوي آب و آذوقه در صورت كمبود و نبود.

6. گماردن نگهبانان بر كاروان به هنگام حركت و نزول تا دزدان در مال ايشان طمع نكنند.

7. دور كردن مزاحمان

ص: 1128

سفر كه مانع كاروان مي شوند به جنگ يا به بذل.

8. فيصله دادن اختلافات كاروانيان نه به اجبار، مگر آن كه دو طرف به حكم او تسليم شوند و او صلاحيت قضا داشته باشد.

9. آرام كردن آشوبگران قافله و تأديب نمودن خائنان (در حد تنبيه)

10. رعايت وقت حركت و مدت سفر تا كاروان به موقع به حج رسد و از تنگي وقت ناچار به شتاب نشود و چون به

ميقات رسد فرصت احرام به كاروان دهد و اگر وقت باشد كاروان را به مكه برد تا با مكيان به مواقف روند، و اگر وقف تنگ باشد يكسر به عرفه رود كه مبادا به موقع نرسد و حج فوت شود... و چون مردم حج به كردند روزي چند براي انجام كارهايشان فرصت دهد و در حركت عجله نكند و به هنگام بازگشت كاروان را از مدينه ببرد تا قبر پيغمبر را زيارت كند كه اقتضاي حرمت پيغمبر و حقوق وي چنين است. تا به هنگام بازگشت نيز همه شرايط رفتن را رعايت كند تا كاروان به شهر خود برسد آن گاه ولايت وي پايان پذيرد. (تاريخ سياسي اسلام، ترجمه پاينده، ج 2، ص 350؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 3، ص 248؛ تفسير نمونه، ج 7، ص 278؛ دايرة المعارف فارسي؛ لغت نامه؛ ميقات حج، ش 30، ص 82)

ام الارضين

(اُ م ُّ لْ اَ) از نام هاي مكه است (فرهنگ نفيسي)

ام الدود

(د ُّ) موضعي است بر سر دو راهي ورود به مكه كه يك راه به محله باب السعود در منطقه حرم و صفا و مروه منتهي مي شود كه آن را «طريق

ص: 1129

الحرام» مي گويند؛ ديگري راهي است كه معابده منتهي مي گردد كه آن را «طريق الخريق» مي نامند و از نزديكي ام الدود است كه تلبيه قطع مي شود. (با ما به مكه بياييد، ص 28)

ام راحم

(اُ مَ ّ ر) از نام هاي مكه است. (ميقات حج، ش 4، ص 141)

ام رحم

(رُ) از نام هاي مكه معظمه است به مناسبت رحمتي كه خداوند به اين شهر عطا فرموده و اين كه پناهندگان به اين خانه در رحمت آفريدگار قرار مي گيرند. (تاريخ تحليلي اسلام، ج 1، ص 65؛ حرمين شريفين، ص 14؛ فرهنگ نفيسي؛ ميقات حج، ش 2، ص 219، ش 4، ص 141)

ام رحمان (

رَ) از نام هاي مكه است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 37)

ام رحمه

(رَ مِ) از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 4، ص 141)

ام روح

از نام هاي مكه است به علت رحمت فراوان پيرامون آن (ميقات حج، ش 4، ص 145؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 37)

ام زحم

(زُ) از نام هاي مكه است به علت ازدحام مردم در آن (تاريخ و آثار اسلامي، ص 37؛ ميقات حج، ش 4، ص 141)

ام صبح

(صُ) از نام هاي مكه است (لغت نامه؛ فرهنگ نفيسي)

ام صح

(1) از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 4، ص 133 و 145)

ام الصفا

(اُ م ُّ ص َّ) از نام هاي مكه است، چون براي كساني با خلوص ايفاي فريضه حج مي كنند گشايش خاطر و صفا حاصل مي گردد. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

ام القري

(لْ قُ را) لتنذر ام القري (انعام، 92؛ شوري، 70)

نام مكه معظمه است (به معني مادر واصل قريه ها) و در

ص: 1130

جهت اين نام وجوهي گفته اند چون:

1. قبله مسلمين است.

2. داراي مركزيت است.

3. مركز آبادي هاي حجاز است.

4. در وسط زمين (نزديك خط استوا) است.

5. مقام آن نسبت به شهرها و قراي ديگر بلندتر است. از لحاظ عظمت و قداست مهم ترين شهر روي زمين است.

6. زيارتگاه خدا پرستان است، چرا كه در قلب خود خانه اي را جاي داده كه نخستين خانه براي همه انسان ها و مايه بركت و هدايتگر جهانيان است و اين خود انگيزه اي است براي انسان هاي با ايمان كه از تمام نقاط به سوي اين ديار روي آورند.

7. زمين از زير آن گسترده شده است. يعني اولين محل منعقد شده و خشكيده از زمين است. در آغاز آفرينش نخستين محلي كه از زير آب بيرون آمد محل بيت الحرام بود و خشكي هاي زمين از آن جا گسترش پيدا كرد. پس 1. در «لغت نامه» كلمه «صح» (صُ حّ) به معني بهي و برائت از هر عيب آمده است.اصل و مبدأ هر سرزميني و هر دياري است. (قاموس قرآن؛ دائرة الفرائد؛ تاريخ مكه، ص 16؛ ميقات حج، ش 2، ص 212 به بعد، ش 4، ص 137 به بعد)

ام المشاعر

(لْ مَ عِ) از نام هاي مكه است چون اصل مشاعر حج و مركز مواضع مسعوده اي است كه در آن امكنه اداي عبادت حج مي شود. (ميقات حج، ش 21، ص 123 و 130)

ام كوثي

(ثا) از نام هاي مكه است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 37؛ ميقات حج، ش 4، ص 143)

امير حاج

سرپرست قافله حج. صاحب منصب (ك) امارت حج

امير حج

پيشواي

ص: 1131

حاجيان (فرهنگ آنندراج) صاحب منصب (ك) امارت حج

امين

(اَ) و هذا البلد الامين (تين 3)

لقب مكه معظمه كه از طرف خداوند شهر امن و داراي امنيت معرفي گرديده و خداوند به آن سوگند ياد كرده است، و گويند مكه قبل از بعثت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نيز محل امنيت بوده است. (دائرة الفرائد، ج 2، ص 851)

امينه

(اَ نِ) از اسامي مكه است چون مطلع وجود حضرت نبي امين است. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

انصاب

(اَ) جمع نصب، به تفاوت نقل:

1. سنگ هاي مخصوصي بوده اند كه بت پرستان در اطراف كعبه نگهداري مي كرده و قرباني هاي خود را براي بت روي آن ذبح مي كردند.

2 بت هاي مخصوصي بوده اند كه در جايگاه خاصي نگهداري مي شده و قرباني ها را روي آن ذبح مي نمودند و با خون قرباني آن را رنگين مي كردند.

انصاب الحرم

(اَ بُ لْ حَ رَ) حدهاي حرم. سنگ ها كه بركنار حرم نهاده بودند. علاماتي بود كه عثمان

در سال 26 هجري به وسيله آنها حرم را تحديد حدود كرد. (لغت نامه؛ مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

انصار

(اَ) جمع نصير و ناصر (ياري كننده) لقب آن دسته از مسلمانان اهل مدينه است كه پس از هجرت پيامبر از مكه به مدينه به او ايمان آوردند و نصرتش دادند و ياري كردند و در پيشرفت اسلام كمك هاي بسياري نمودند. اين صفت چنان بر اين دسته غلبه يافت كه حكم اسم پيدا كرد و اين لقب چنان اهميت يافت و موجب مباهات و مفاخره گرديد كه انصار آن را بر نام قبيله هاي

ص: 1132

خود (اوس و خزرج) ترجيح دادند. (دايرة المعارف فارسي)

انقاب المدينه

(اَ بُ لْ) انقاب جمع «نَقب» است به معناي راه تنگ و باريك. و مراد از انقاب المدينه راه هاي مدينه منوره است. (ميقات حج، ش 36، ص 118)

اودية المدينه

(اَ يِ تُ لْ) وادي هاي مدينه (ميقات حج، ش 36، ص 119)

اوطاس

وادي عقيق كه ميقات است از اوطاس يا «بريد البعث» شروع مي شود تا مسلخ و از آن جا تا... (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 84)

اولاد شيخ

شهرت نسل شيخ محمد بن عبدالوهاب مؤسس فرقه وهابيه، مذهب حاكم در () عربستان سعودي.

اول مدينه

همان (ك) پيش مدينه.

او وار نحط رس طرمر

رمز حج تمتع است. حروف رمز در اشاره به اعمال حج كه شيخ بهايي ترتيب داد:

ا= احرام بستن

و= وقوف (عرفات)

و= وقوف (مشعرالحرام)

ا= افاضه (كوچ از مشعر به مني)

ر= رمي (جمره عقبه)

ن= نحر (شتر يا ذبح گاو و يا گوسفند يا بز)

ح= حلق (تراشيدن موي سر)

ط= طواف (زيارت خانه خدا)

ر= ركعتين (دو ركعت نماز طواف)

س= سعي (بين صفا و مروه)

ط= طواف (نساء)

ر= ركعتين (دو ركعت نماز طواف)

م= مبيت (بيتوته در مني)

ر= رمي جمرات ثلاث (حجة التفاسير، ج 6، ص 173؛ حج برنامه تكامل)

اهل آفاق

آفاقي (منسوب به آفاق جمع افق، آنچه كه از اطراف زمين ظاهر است) اصطلاحي است كه در فقه شيعه توسط متأخران به كار برده شده، به معني كسي است كه از خارج از مواقيت به حرم مي آيد؛ در برابر اهل مكه. ميقات آفاقيان برحسب اختلاف جهاتي كه از آن به سوي حرم مي آيند مختلف است. آفاقي حج تمتع را

ص: 1133

بايد انجام دهد. (دايرة المعارف فارسي، ذيل آفاقي؛ و...)

اهلال

(اِ)1. در احاديث مجازاً مترادف احرام به كار رفته. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

2. بانك لبيك زدن. بلند گفتن حاج لبيك را (مبسوط در ترمينولوژي حقوق؛ لغت نامه)

اهل الله

(اَ لُ لاّ) اهل مكه را گويند. (ميقات حج، ش 7، ص 18؛مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

اهل التلبيه

(ت َّ يِ) «لبيك اهل التلبيه»

از اذكار «تلبيه مستحب» است و «اهل التلبيه» خداوند متعال است كه شايسته است لبيكش گفته شود.

اهل الحاضره

(لْ ضِ رِ) از تاريخ هجرت پيامبر تا روز فتح مكه، سكنه شهر مدينه را اهل الحاضره ناميدند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

اهل حج

همان (ك) اهل موسم

اهل حرم

اهالي مكه را گويند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

اهل حرمين

(حَ رَ مَ) اهل مكه و مدينه. (دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ذيل اجماع)

اهل حله

همان (ك) حله

اهل حمس

همان (ك) حمس

اهل صفه

عنوان مهاجرين ساكن در (ك) صفه

اهل موسم

(مَ سِ) اهل حج، زائران بيت الله. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

اهل موقف

(مَ قِ) آنان كه در (موقف) عرفات و مشعر براي انجام مراسم حج حاضر مي شوند.

اهل مكه

آنان كه نوع حجشان افراد يا قرآن است. در مقابل اهل آفاق (كه حج تمتع به جا مي آورند.)

اهلّه قمر

(اَ هِ لَ ّ ءِ قَ مَ) يسئلونك عن الأهلة قل هي مواقيت للناس و الحج (بقره 189)

اشكال مختلفه قسمت روشن ماه است در ضمن دوران به گرد زمين در ظرف يك ماه قمري، و از آن جا كه بناي اكثر اعمال مسلمين از جمله حج برمبناي ماه هاي قمري است رؤيت هلال ماه جهت تعيين اول ماه ضروري و مورد احتياج است.

اهليه

صورتي به شكل هلال از برنج كه بر سر هر

ص: 1134

گنبد در مسجدالحرام گذارده اند. (ميقات حج، ش 12، ص 132)

آيات بينات

(بَ يِّ) فيه آيات بينات مقام ابراهيم و من دخله كان آمنا (آل عمران 67)

نشانه هاي آشكار كعبه و از نشانه هاي روشن خانه كعبه مقام ابراهيم و امنيت آن است و به گفته مفسرين آيات روشن عبارت است از مقام ابراهيم، حجرالاسود، حطيم، زمزم، مشعرها، اركان بيت، ازدحام بيت و بزرگداشت آن. و از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه درباره آيات بينات از مقام ابراهيم و حجرالاسود و حجر اسماعيل نام بردند. (مجمع البيان؛ ميقات حج، ش 8، ص 106؛ نگرشي اجتماعي به كعبه و حج، ص 44)

آيات حج

(حَ جّ) برخي از آيات قرآن مجيد در باب حج عبارتند از:

1. و اذن في الناس بالحج (حج 28)

2. واتموا الحج والعمرة لله (بقره 196)

3. واذان من الله ورسول الي الناس يوم الحج الاكبر (توبه 3)

4. و لله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلاً (آل عمران 97)

5. ان الصفا و المروة من شعائر الله فمن حج البيت او اعتمر (بقره 158)

ايام احرام

روزهايي كه شخص در مراسم حج در حال

احرام به سر مي برد و محرم است.

ايام تشريق

(تَ) روزهاي يازدهم و دوازدهم ذي حجه را گويند(1) و به اختلاف نقل به جهت:

1. تابش ماهتاب در طول شب

2. رمي و قرباني بعد از طلوع آفتاب

3. رفتن به سوي مشرق (به طرف مساكن خود)

4. منع از قرباني گوسفند مشرقه (گوش شكافته)

5. برق زدن خورشيد بر خون هايي ريخته شده و تلألو و درخشندگي آنها

6. خشك كردن گوشت قرباني در آفتاب ظرف

ص: 1135

سه روز پس از عيد قربان براي ذخيره

ايام جمع

همان (ك) ايام مني (لغت نامه، ذيل جمع)

ايام حج

ماه هاي حج يعني شوال، ذي قعده، ذي حجه.

ايام رمي

روزهاي دهم و يازدهم ودوازدهم (و سيزدهم) ذي حجه كه در مراسم حج، جمرات رمي مي شوند. (روز سيزدهم ذي حجه براي كسي است كه تا قبل از غروب آفتاب روز دوازدهم ذي حجه از مني بيرون نرفته باشد.)

ايام رمي

الجمار يوم النحر و ايام تشريق (مبسوط در ترمينولوژي حقوق) (ك)

ايام قرباني

روزهاي دهم و يازدهم و دوازدهم ذي حجه و در مني در روز دهم قرباني كنند. (ك)

ايام نحر

ايام معدودات

(مَ) واذكروا الله في ايام معدودات (بقره 203)

1. ماه رمضان است.

2. روز عيد قربان و دو روز بعد از عيد است.

3. سه روز بعد از عيد قربان است يعني ايام تشريق. (حجة التفاسير، تعاليق، ص 82، ج 1، ص 155)

ايام معلومات

(مَ) ليشهدوا منافع لهم ويذكروا اسم في ايام معلومات (حج 28)

1. دهه اول ذي حجه را گويند.

2. روز عيد (قربان) است و سه روز بعد از آن يعني ايام تشريق. (مجمع البيان؛ دائرة المعارف تشيع)

ايام مني

(مِ نا) روزهاي دهم و يازدهم و دوازدهم ذي حجه كه طي آن حجاج در مراسم حج در سرزمين مني اعمالي را انجام مي دهند:

1. روز دهم، رمي جمره عقبه، قرباني و حلق (يا تقصير)

2. روز يازدهم، رمي جمره اولي و جمره وسطي و جمره عقبي.

3. روز دوازدهم، رمي جمره اولي و جمره وسطي و جمره عقبي.

ايام نحر

(نَ) روزهاي دهم و يازدهم و دوازدهم ذي حجه (فرهنگ علوم)

پنجمين عمل از اعمال حج تمتع قرباني كردن در سرزمين

ص: 1136

مني مي باشد و اصطلاح نحر در مورد قرباني كردن شتر به كار برده مي شود.

ايام وقفه

(وَ فِ) روزهاي توقف حجّاج در مكه جهت انجام حج.

ايداع

واجب گردانيدن حج بر خود. واجب كردن حج را برخود به تطيب زعفران به جهت احرام. (لغت

نامه)

ايمان

والذين تبوّءوالدّار والايمان من قبلهم (حشر 9)

نام مدينه است، زيرا مردم مدينه الگو و مظهر ايمان بودند. (ميقات حج، ش 7، ص 160؛ اعلاق النفيسه، ص 88؛ حرمين شريفين، ص 116)

آينه نگاه كردن در آيينه (چه براي زينت باشد چه براي زينت نباشد) براي محرم حرام است ولكن اگر نگاه كرد به آيينه مستحب است دوبار تلبيه بگويد. (توضيح مناسك حج، ص 44)
ايوان صفه

همان (ك) صفه

1. و اسم با مسمايي است زيرا اين ايام روشني جان و روح انسان است و چه بسا انسان هايي كه در پرتو اين مراسم عالي و ياد خدا بودن روح و روانشان روشن گردد. (ميقات حج، ش 29، ص 11)

ب

بئر

(ب ءْ) در مورد انواع «بئر» رجوع فرماييد به قسمت «چاه»

باب آل محمد

از ركن يماني (از اركان كعبه) تا به حجر به باب آل محمد و شيعيان آنان معروف است. (ميقات حج، ش 7، ص 20)

باب البقيع

1. از باب هاي مسجد النبي در قسمت شرقي كه جديداً گشودند (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 28)

2. و از شهر مدينه دروازه اي به سوي آن (بقيع غرقد) گشوده مي شود كه به باب البقيع شهرت دارد. (سفرنامه ابن جبير، ص 244)

باب بني الشمس

همان (ك) باب بني شيبه

باب بني شيبه

(شَ بِ) يا باب بني الشمس از حدود مسجدالحرام در قبل از بعثت بوده است و دري بوده است در قسمت شرقي مسجد مقابل مقام ابراهيم بين مدخل چاه زمزم و منبري كه سلطان سليمان عثماني ساخته بود و طبق گفته ها مقابل باب السلام قرار داشت و ورود از اين

ص: 1137

باب را مستحب مي شمردند و مطابق نقل، رسول الله و بعضي از ائمه معصومين(صلوات الله عليهم اجمعين) از اين باب وارد مسجد مي شدند. آورده اند كه بت هبل در اين نقطه مدفون شد. آثار اين باب را كه طاقي بوده است نيم دايره (و در ميان مسجدالحرام قرار داشت) سعودي ها برداشتند.

باب البيت

همان (ك) باب الكعبه

باب التوبه

1. يا «باب علي» شهرت دري است در زاويه شمال شرقي داخل كعبه در برابر پلكاني كه به بام كعبه ختم مي شود. (راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 177؛ ميقات حج، ش 20، ص 113)

2. يا «باب الرسول» از باب هاي ضريح مقدس رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) است. در جهت قبله (جهت جنوبي) حجره، ضريحي از مس است كه به صورت مشبك در حد ميان دو ستون به دو قسمت مساوي و متحدالشكل تقسيم شده است و ميان آنها درِ كوچكي است كه باب التوبه است.

(مدينه شناسي، ج 1، ص 85؛ فلسفه و اسرار حج، ص 194؛ احكام حج و اسرار آن، ص 304)

باب الجبر (جَ) همان (ك) باب جبرئيل
باب الجبرئيل

از مهم ترين درهاي مسجدالنبي است واقع در سمت شرق و از درهاي اصلي زمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) است كه در توسعه هاي بعد از غزوه خيبر و زمان عثمان و دوران عثماني از مكان اصلي خود عقب تر رفته است. اين باب به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. باب جبرئيل، از آن جهت كه آن مأمور وحي از اين راه به

حضور حضرت شرفياب مي شد و نزول وحي مي نمود.

2. باب جنائز، از آن جهت كه پس از

ص: 1138

اقامه نماز بر ميت وي را از اين در خارج مي ساختند.

3. باب جبر، از آن جهت كه خاندان ميت مجبور بودند مرده خويش را از اين در خارج سازند. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 231 الي 233 و 237)

باب الجنائز

(جَ ءِ)

1. همان (ك) باب جبرئيل

2. نام بابي در طرف شرق مسجدالحرام كه جنازه ها را به طرف قبرستان از آن جا خارج مي كردند. (حرمين شريفين، ص 87)

باب حجره طاهره

ضريح مقدس پيامبر اكرم داراي چهار در است:

1. باب تهجد، در شمال

2. باب فاطمه، در شرق

3. باب وفود، در غرب

4. باب توبه يا باب رسول، در جنوب (فلسفه و اسرار حج، ص 194؛ احكام حج و اسرار آن، ص 304)

باب الحرم

درِ حرم (مسجدالنبي و مسجد الحرام) را گويند.

باب الحناطين

(حَ نّ) از باب هاي مسجدالحرام در برابر ركن شامي و داخل در مسجد بوده است و جهت نام از آن جا است كه نزديك آن گندم فروشان يا حنوط فروشان بوده اند، و سنت است كه از اين

باب بيرون روند و عزم بر مراجعت داشته باشند و در آن حين كه بيرون روند دعا كنند و از خدا بخواهند كه بار ديگر زيارت خانه اش را روزي كند. (لمعه، ج 1، پاورقي ص 138)

باب الرحمه

1. ركن حجرالاسود را گويند (ميقات حج، ش 7، ص 20)

2. دري است در درون كعبه كه از آن جا به بام آن خانه مكرم بالا مي روند. (سفرنامه ابن جبير، ص 121) (ك) باب التوبه (1)

3. دري است در ديوار غربي مسجدالنبي و از درهاي اصلي مسجد در زمان پيامبر اكرم (صلي

ص: 1139

الله عليه وآله وسلم) بوده است. اين در بر اثر توسعه مسجد در همان ضلع غربي تغيير محل يافت ولي نامش باقي مانده است. در وجه تسميه باب الرحمه گويند از اين در عربي نزد حضرت آمد و طلب باران نمود و حضرت هم دعا فرمودند. (حرمين شريفين، ص 149؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 5؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 231 و 237)

باب الرسول

همان (ك) باب التوبه (2)

باب السلام

1. از درهاي مسجدالحرام است در سمت شرق

2. از درهاي مسجد النبي است در سمت غرب كه بعد از باب الرحمه قرار داشته و از افزوده هاي خليفه دوم است و باب مروان هم گفته مي شد چون نزديك خانه مروان حكم بوده است.

باب عاتكه

از درهاي مسجدالنبي است به جهت آن كه مقابل خانه زني به نام عاتكه قرار داشت. اين در:

1. در قسمت غرب مسجد واقع بود و همان باب الرحمه است. (حرمين شريفين، ص 149؛ تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 51)

2. در ديوار جنوبي بود و رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) هنگام تغيير قبله به سوي مكه آن را مسدود ساخت (تاريخ و آثار اسلامي، ص 231)

باب قبله

از درهاي مسجد النبي بود و بعد كه كعبه قبله گشت اين باب مسدود شد. (راهنماي حرمين

شريفين، ج 5، ص 57)

باب الكعبه

يا «باب البيت» درِ خانه خداست كه از آن وارد كعبه مي شوند. اين در بين ركن عراقي و ركن حجر يعني بر ضلع شرقي خانه در جنب «حجرالاسود» (با فاصله حدود يك متري) به ارتفاع حدود دو متر از كف مسجد نصب گرديده است و براي

ص: 1140

رسيدن به آن از پلكان متحرك(1)

1. دَرَج يا مَدْرَج نام پلكان متحركي است كه براي رفتن به درون كعبه از آن استفاده مي كنند. (دايرة المعارف فارسي، ذيل كعبه)

استفاده مي كنند. درِ كعبه با قفل بزرگي از نقره كه سلطان سليمان در سال 959 هجري تقديم داشته بود بسته مي شد و هم اكنون قفل جديدي از طلا ساخته اند كه از آن استفاده مي شود. درِ كعبه در تمام مدت سال بسته است ولي به طور معمول درموارد ويژه و در ايام و اوقاتي كه مقرر مي باشد گشوده مي شود؛ از جمله براي شست وشوي خانه (كه همه ساله قبل از موسم حج يا بعد از موسم حج انجام مي گرفت. اين مراسم در اين سال ها معمولاً در روز هفتم ذي حجه انجام مي گيرد و در برخي سال ها به مناسبت هايي روز شست و شو تغيير مي يابد، مثلاً در بيستم ذي حجه و يا چند سالي در اول ذي حجه صورت گرفته است) واز جمله براي مواقعي كه شخصيت هاي بزرگ اسلامي را به زيارت درون خانه خدا مشرف مي سازند. كعبه در روزگاران پيشين در نداشت (و تنها در سمت شرقي آن، قسمتي از ديوار را باز گذاشتند تا براي ورود به داخل كعبه از آن استفاده شود) و بعدها براي آن دري قرار داده شد كه ابتدا همسطح زمين بود و در دوران جاهليت در تجديد بناي كعبه جهت جلوگيري از نفوذ آب، قريش در را از سطح زمين بالاتر قرار داد. دري كه كعبه داشت دري يك لنگه و يكپارچه بود تا اين كه:

ص: 1141

. سال 64 هجري، ابن زبير در بازسازي كعبه درِ دو لنگه اي قرار داد و بر ضلع غربي هم دري نصب نمود.

2. سال 74 هجري، حجاج ثقفي در بازسازي كعبه درِ ضلع غربي را بست.

3. سال 550 هجري، جمال الدين محمد بن ابي منصور معروف به جواد اصفهاني (اصبهاني) وزير اتابكان موصل دري نصب كرد كه در آن صنعت ظريفكاري به كار رفته بود.

4. سال 551 هجري، مقتفي خليفه عباسي دري كار گذاشت كه آن را مزين به زيورآلات نمودند. (ابن جبير از نوشته اي بر درِ كعبه ياد مي كند كه دستور ساخت آن توسط مقتفي به سال 550 نگاشته شده بود)

5. سال 656 هجري، ملك مظفر امير يمن دري نصب كرد كه بر آن تكه هاي نقره قرار دادند.

6. قرن هشتم هجري، ملك ناصر محمد بن قلاوون، امير مصر دري از چوب سَلَم يا اَقاقيا قرار داد.

7. سال 761 هجري، ملك ناصر حسن، امير مصر دري از چوب ساج نصب نمود و نيز در سال 776 زيورآلاتي بر اين در اضافه كرد.

8. قرن نهم هجري، بر درِ كعبه تا سال 816 هجري زيورآلات اضافه مي شد و نيز زين الدين عثماني در سال 871 در را مزين نمود.

9. در سال 961، از طرف سلطان سليمان بر درِ كعبه ورقه هايي از نقره قرار دارد. دوباره به سال 964 از طرف سليمان عثماني امر شد كه در را تعمير و بر آن الواحي از چوب آس سياه رنگ كه مزين به طلا و نقره بود قرار دهند.

10. سال 1045 هجري، سلطان مراد عثماني دري

ص: 1142

كار گذارد.

11. سال 1363 هجري، دولت سعودي دري نصب نمود.

12. سال 1389 هجري قمري به دستور خالد بن عبدالعزيز دري نصب گرديد كه در آن بالغ بر 280 كيلوگرم طلا با عيار 9/999/0 به كار رفته است (حرمين شريفين، ص 89 و 90؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 174 و 177؛ حج و انقلاب اسلامي، ص 78؛ سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 112؛ آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 30؛ تاريخ مكه، ص 112؛ عرشيان، ص 51؛ سفرنامه ابن جبير، ص 128؛ ميقات حج، ش 25، ص 84)

باب النبي

دري است كه از منزل رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) به درون مسجدالنبي باز مي شد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 232)

باب النساء

دري است در مسجدالنبي در سمت شرق كه بعد از باب جبرئيل قرار دارد و از افزوده هاي خليفه دوم است و بعضي آن را از درهاي اصلي زمان پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم)مي دانند. باب النساء هم اكنون (مقداري عقب تر از مكان اصلي آن) چسبيده به ايوان صفه بوده و زنان غالباً از اين در داخل مسجد شده و فعلاً هم ساعاتي از روز مخصوص

عبور زنان است. اين باب به جهاتي نام هايي دارد:

1. باب النساء، از آن جهت كه «عمره» گفت «هذا باب النساء» و اين براساس فرمايش پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) بود كه ميل داشتند دري مخصوص زنان به مسجد باز شود.

2. باب ريطه، از آن جهت كه اين در روبه روي خانه ريطه دختر ابي العباس سفاح قرار داشت.

3. باب ابوبكر، از آن جهت كه خانه

ص: 1143

ريطه را همان خانه ابوبكر دانسته اند. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 333)

باب هاي مسجدالحرام

از درهاي مسجدالحرام در كتب و منابع مختلف متعدد و به اختلاف ياد شده است، چرا كه با انجام تعميرات و تغييرات در مسجد درها نيز كاهش و با افزايش مي بافتند و يا تعويض مي شدند و يا تغيير نام پيدا مي كردند. اكثر درها در دوره سلاطين آل عثمان وامراي (خديوي) مصر نامگذاري شده اند و از جمله باب هايي كه به نام هايي معروف بوده اند عبارتند از در قسمت:

1. شرق، باب السلام، باب قايتباي، باب علي (باب بني هاشم) باب عباس، باب نبي (باب الجنائز)

2. غرب، باب ابراهيم (باب الحناطين)، باب وداع (باب حزوره، باب حزاميه، باب قروه) باب داوديه، باب عمره (باب بني سهم).

3. شمال، باب دريبه، باب محكمه(1)، باب زياده(2) (باب سويقه)، باب باسطيه (باب عجله)، باب زماميه، باب عتيق (باب سده)، باب مدرسه (باب مدرسه سليمانيه، باب كتبخانه)، باب قبطي.

4. جنوب باب بازان (باب نساء، باب القره قول)، باب بغله (باب بني سفيان)، باب صفا (باب بني مخزوم)، باب اجياد (باب جياد، باب اجياد صغير)، باب رحمه (باب اجياد كبير، باب مجاهديه)، باب تكيه (باب مدرسه الشريف عجلان)، باب ام هاني (باب الفرج، باب حميديه). (حرمين شريفين، ص 87 به بعد؛ فلسفه و اسرار حج،ص 25؛ احكام حج و اسرار آن، ص 86؛ ميقات حج، ش 11، ص 129 الي 131).

امروزه مسجدالحرام مجموعاً 30 در دارد به نام هاي باب عبدالعزيز، اجياد، بلال، حنين، اسماعيل، الصفا، بني هاشم، علي، عباس،النبي، السلام، بني شيبه، الحجون، معلاه، المدعي، المروه، المحضب، عرفه، القراره،

ص: 1144

الفتح، الزبير، عمر، الندوه، الشاميه، القدس، المدينة المنورة، الحديبيه، المهدي، العمره، ملك فهد، (ميقات حج، ش 14، ص 199 كه از هفته نامه «المسلمون» چاپ عربستان سعودي نقل مي كند.)

باب هاي مسجدالنبي از هنگام بناي مسجدالنبي تاكنون با توجه به تغييرات و نوسازي و توسعه هايي كه صورت گرفته تعداد درها و نام آنها در حال تغيير بوده است. به اين ترتيب كه از زمان خليفه دوم به بعد تعداد درهاي مسجد كه در زمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) تعبيه گرديد تا دوران سلاطين عثماني در تغيير بوده است و بعد از تجديد بنايي كه توسط سلطان عبدالحميد عثماني انجام شد در مسجدالنبي پنج در وجود داشت: باب جبرئيل و باب النساء (در شرق)، باب السلام (باب مروان) و باب الرحمه (در غرب)، باب مجيدي يا همان باب توسل (در شمال)، و اما با دو توسعه اي كه سعودي ها در مسجدالنبي انجام داده اند بر تعداد درهاي مسجد افزوده شد كه تا قبل از توسعه دوم عبارتند از در قسمت:

1. شرق، باب جبرئيل، باب نساء، باب عبدالعزيز.

2. غرب، باب الرحمه، باب السلام، باب ابوبكر، باب سعود.

3. شمال، باب مجيدي (باب عبدالمجيد، باب توسل) باب عثمان، باب عمر. (فلسفه و اسرار حج، ص 194؛ حرمين شريفين، ص 148؛ قبل از حج بخوانيد، ص 154؛ احكام حج و اسرار آن، ص 300؛ فرهنگنامه حج وعمره، دفتر دوم، ص 22)

بادي

«والمسجد الحرام الذي جعلناه للناس سواء العاكف فيه و الباد» (حج 25)

1. در برخي منابع باب الحكمه.

2. در برخي منابع باب الزياره.

كسي است كه از نقاط ديگر

ص: 1145

به قصد حج آيد و از اهل آن سامان نيست. (تفسير نمونه؛ نهج البلاغه، ص 1053)

باره

(رَّ) از نام هاي مدينه است به علت كثرت احسان آن نسبت به همه جهانيان به ويژه اهالي آن شهر، زيرا منبع اسرار و اشراق انوار و بركات نبويه است. (احكام حج و اسرار آن، ص 293؛ حرمين شريفين، ص 116؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 180)

بازار عطاران

بازاري بود در فاصله بين صفا و مروه كه در اين قسمت هروله صورت مي گرفت. اما امروزه اين بازار در تعميرات و تغييراتي كه سعودي ها در مسجدالحرام صورت دادند از بين رفته و ديگر وجود

ندارد.

بازار عكاظ

(عُ) بازار بزرگي بود كه در ايام جاهليت سالي يك بار در ماه شوال يا به هنگام مراسم حج در ماه ذي قعده در بيابان وسيعي بين طايف و نخله و يا بين طايف و مكه برپا مي شد. در اين بازار مردم به داد و ستد مي پرداختند و اشعار خويش را مي خواندند و بر يكديگر مفاخره مي كردند و آن گاه به اجراي مناسك حج مي پرداختند و سپس متفرق مي شدند.

باسه

(سَّ) از نام هاي مكه است به معناي درهم شكننده، چون در عهد عَماليق و جُرهُم جباراني در مكه فرود آمدند و هر كدام از آنان كه قصد سويي نسبت به بيت الحرام كرد خداوند او را نابود ساخت. (تاريخ مكه، ص 27؛ حرمين شريفين، ص 14؛ ميقات حج، ش 4، ص 141)

باغ فدك

در اصطلاح حجاج به منطقه اي در مدينه گفته مي شد با نخلستان ها و استخرهاي بزرگ با چاه هاي عميق، و محصول عمده اين محله خرما

ص: 1146

و ميوه و سبزيجات است. شيعيان اثنا عشري و سادات در اين جا زندگي مي كنند.

بحر

(بَ) از نام هاي مدينه منوره است، و بحر اطلاقي است به سرزمين وسيع و نيز روستا. (ميقات حج، ش 7، ص 160)

بحره

(بَ ر) از نام هاي مدينه منوره است، و بحره زميني است كه نسبت به اطرافش پست و يا داراي بوستان ها و نخلستان ها است. (لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 116؛ احكام حج و اسرار آن، ص 293)

بحيره

(بُ حَ رِ) (بَ رِ) از نام هاي مدينه است، تصغير (ك) بحر (ميقات حج، ش 7، ص 160؛ حرمين شريفين، ص 116؛ لغت نامه)

بدر

(بَ) محلي است در 150 كيلومتري جاده قديمي مدينه به مكه و 310 كيلومتري مكه و 45 كيلومتري درياي سرخ. (بدر امروزه در تقسيمات اداري عربستان سعودي در جنوب غربي مدينه شهري است داراي امارت و روستاهاي متعددي تابع آن است و جزئي از منطقه امارت مدينه منوره به شمار مي آيد) وجه تسميه «بدر» را به مناسبت نام شخصي گفته اند. بدر محل رويداد غزوه بدر و مدفن شهداي اين نبرد است.

بازار بدر

در جاهليت سالي سه روز در بدر به هنگام حج بازاري تشكيل مي شد و در اين بازار اعراب ابتدا به معاملات و خريد و فروش اجناس دست مي زدند و پس از آن به اجراي مراسم مذهبي خود مي پرداختند.

غزوه بدر

در روز جمعه 17 رمضان سال دوم هجري غزوه بدر در اراضي بدر اتفاق افتاد كه اولين نبرد رسمي بين مسلمين و كفار قريش محسوب مي شود. رهبري مشركين در اين جنگ با ابوسفيان بود. آنها 900 يا

ص: 1147

950 تن بودند و 100 اسب و 700 شتر داشتند، اما مسلمين 313 تن بودند و 2 اسب داشتند. اين جنگ با كشته شدن 70 تن از كفار و اسارت 70 تن از آنها و شهادت 14 تن از مسلمين به پيروزي سپاه اسلام انجاميد.

زيارتگاه بدر

در فاصله كمي از محل درگيري مسلمين و كفار، شهداي غزوه بدر مدفونند. مزار شهداي بدر (در چهار صد متري چاه هاي بدر) با ديواري محصور شده است. در دوران اخير به علت تغيير مسير و احداث بزرگراه مكه به مدينه اين سرزمين از راه عمومي به كنار شده است و زائران بيت الله از زيارت شهداي بدر محروم گرديده اند.

بدن

(بُ) والبدان جعلناها لكم من شعائر الله (حج 36)

جمع بدنه است و بدنه از ماده بدن است و دلالت بر تنومندي دارد و مقصود قرباني حج است. شتر بزرگ و فربه و به قولي شتر و گاو كه در مكه قربان كنند و ظاهراً شامل هر كشتاري كه در حج كنند حتي فدا و كفاره. و در موارد متعدد از حيواني كه بايد از باب كفاره احرام قرباني شود تعبير به «بدنه» شده است. و از آن جا كه چنين حيواني (بزرگ و چاق و گوشت دار) براي مراسم قرباني و اطعام فقرا مناسب تر است مخصوصاً بر آن تكيه شده است. (تفسير نمونه؛ لغات قرآن؛ لغت نامه؛ مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 53)

بدنه

(بَ دَ نَ) (ك) بدن

بدنة الافساد

(تُ لْ اِ) شتري كه قربان كند آن كه حج خود را تباه كرده است. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

برش

(بُ) مستحب است ريگ ها براي رمي جمرات

ص: 1148

برش باشد يعني در آنها رنگ مختلف باشد. (حج البيت، ص 120)

برطله

(بُ طَ لِ)(1) (بُ طُ ل ّ)(2) (بَ طُ لِ)(3) كلاه درازي (كه زي يهوديان) است و در ايام پيشين مواقع طواف به سر داشتند و پوشيدن آن هنگام طواف كعبه از مكروهات است. (توضيح مناسك حج، ص 79؛ حج و عمره، ص 188؛ لغت نامه)

برقع

(بُ قَ) پرده درِ كعبه را گويند. (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 102؛ ميقات حج، ش 29، ص 109)

بركه

(بِ كِّ) از اسامي زمزم است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 60)

بره

(بَ رِّ)

1. نام زمزم است. به معني پر منفعت. (اعلاق النفيسه، ص 55؛ طبقات، ص 76)

2. نام مكه است به علت بلد الابرار بودن (تاريخ و آثار اسلامي، ص 37؛ ميقات حج، ش 21، ص 123)

3. نام مدينه است. مقصود از آن زيادي بركات و فيضي است كه شامل مردم مدينه منوره و همه مردم جهان مي شود، از آن جا كه سرچشمه اسرار معنوي و محل درخشش انوار الهي و بركات نبوي است (حرمين شريفين، ص 116؛ ميقات حج، ش 7، ص 160)

بريد البعث

يا (ك) اوطاس

بساسه

(بَ سِ) از نام هاي مكه است. وجه تسميه بساسه (از بس به معني راندن) از آن جهت است كه:

1. هر آن كس در آن جا پرهيزكار نبود شتران را بس بس مي كرد. (لغت نامه)

2. چون هر وقت ظلم در آن مي كردند هلاك مي شدند. (ثواب اعمال حج، ص 71)

3. آنها كه قصد بي احترامي به كعبه را مي كردند صاحب خانه آنها را رانده و هلاك مي نمود مانند

ص: 1149

اصحاب فيل، و بعضي را آگاه مي نمود مانند تبع اول. (ميعادگاه عشاق، ص 124)

بساق

(بُ)

1. نام كوهي در عرفات (به زعم برخي)

2. نام واديي است بين مدينه و جار

3. شهري است به حجاز. برخي از نام هاي مكه دانسته اند. (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 4، ص 46)

بست

(بَ) پناهگاه محوطه اي است كه اگر مقصر در آن وارد شود در امان است. مسافت وسيعي كه شهر مكه در آن واقع شده و روضه نبوي بست هستند.

بست حرم

يعني حرم كعبه (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

بست مكه

مسافت نسبتاً وسيعي است كه شهر مكه در آن واقع شده (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 31)

بشري

(بُ را) از نام هاي زمزم است. (الاعلاق النفيسه، ص 55؛ ميقات حج، ش 10، ص 91)

بطحا

(بَ) نام مكه. نام وادي مكه (لغت نامه)

بطحيا

(بُ طَ) نامي كه خليفه دوم بر تالاري وسيع نهاد كه به هنگام توسعه مسجدالنبي در جانب شمال شرقي از

1. لغت نامه.

2. لغت نامه ذيل «برطل».

3. مبسوط در ترمينولوژي حقوق.

مسجد شريف نبوي بساخت (و آن را به ريگ هاي «عرصة الحمراء» فرش كردند) و مردم را گفت هر كس خواهد در امور دنيا صحبت كند به آن جا رود تا كسي در مسجد هياهو نكند. (تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 102)

بطن عرنه

همان (ك) عرنه

بطن عقيق

همان (ك) وادي عقيق (1)

بطن محسر

همان (ك) محسر

بطن مكه

داخل و درون مكه (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

بطن وج

(وَ جّ) شهر طايف است. (تعليقات و حواشي بر تجارب السلف، ص 42)

بعثه

(بِ ثِ)

1. مكاني را گويند كه سرپرست حجاج و ديگر مسئولين، در مكه

ص: 1150

و مدينه در آن جايند.

2. افرادي را گويند كه در رابطه با امور حج از طرف رهبر و مراجع تقليد به عربستان روانه شده و داراي

مسئوليتي هستند.

بقره

(بَ قَ رِ) در مواردي از حيواني كه بايد از باب كفاره احرام قرباني شود تعبير به بقره (گاو) شده است. (مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 54)

بقعه ائمه اربعه

همان (ك) بقعه اهل بيت النبي

بقعه اهل بيت النبي

شهرت مقابر اهل بيت در بقيع كه به صورت بقعه اي مرتفع مورد توجه و زيارت مسلمين بوده است. اصل بقعه ائمه اربعه از بناهاي ناصر بن المستضي (در قرن ششم) است. سعودي ها آن را تخريب كردند (مدينه شناسي، ج 1، ص 341؛ ميقات حج، ش 16، ص 153) (ê)

بقيع
اشاره

(بَ) يا «جنة البقيع» شهرت گورستان مقدس و تاريخي مدينه است. مشهورترين قبرستان تاريخي جهان اسلام در قسمت شرق مدينه (و تقريباً در وسط شهر) و در فاصله حدود 200 متري شرق مسجدالنبي قرار دارد و محدود است از:

شمال به شارع ملك عبدالعزيز

شرق به شارع ستين (شارع ملك فيصل)

غرب به شارع ابوذر (مقابل مسجدالنبي)

جنوب به شارع باب العوالي (شارع امام علي)

تسميه بقيع

از بقعه گرفته شده است، زيرا مقابر اين قبرستان داراي بقعه بود.

مكان وسيعي را مي گفتند كه در آن درخت فراوان باشد (و يا ريشه آن باشد) و در اين مكان درختان خاردار معروف به «غرقد» وجود داشت و لذا آن را بقيع الغرقد مي گفتند.

سابقه بقيع

اين مكان كه طي سال هاي متمادي در خارج از يثرب واقع شده بود طبق نقل، قبرستان اهل يثرب بود و قبل از اسلام مردگان قبلايل در آن

ص: 1151

به خاك سپرده مي شدند و پس از اسلام به مناسبت دفن جسد عثمان بن مظعون (در سال دوم هجري) در بقيع، به اين مكان توجه شد و صرفاً براي دفن مردگان مسلمان اختصاص و مردگان غير مسلمان در منطقه اي در سمت جنوب شرقي آن به خاك سپرده مي شدند كه «حش كوكب» نام داشت. (و باغي بود متعلق به مردي قديمي به نام كوكب يا مردي از اصحاب به نام كوكب و يا زني يهوديه به نام كوكب) تا اين كه به د ستور معاوية بن ابي سفيان باغ و ديوار را ويران ساختند و اين قطعه زمين به بقيع متصل شد و به نقلي مروان آن را ضميمه بقيع كرد.

فضيلت بقيع

اين قبرستان كه مدفن برخي از معصومين (عليهم السلام) و بسياري از مقربان الهي و شهداي صدر اسلام است از قداست خاصي برخوردار است. طبق روايت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود كسي كه در مقبره ما (بقيع) مدفون گردد از شفاعت من برخوردار خواهد شد و حضرت خود بر اهل بقيع سلام مي فرستاد و برايشان طلب مغفرت مي كرد و به زيارتشان مي رفت.

مشاهير بقيع

1. جانشينان پيامبر. قبور مقدس چهار امام معصوم (مجتبي، سجاد، باقر و صادق) (عليه السلام) در منتهي اليه سمت غرب در محوطه اي به مساحت حدود سي و دو متر (هشت در چهار) به ترتيب در كنار هم قرار دارد و تنها چهار سنگ روي مزار مقدسشان به جهت نشانه نصب است.

2. فرزندان پيامبر. قبور بنات النبي (حضرت زينب، حضرت ام كلثوم و حضرت رقيه) در قسمت غرب قبرستان و مزار حضرت ابراهيم

ص: 1152

در قسمت شمال قبرستان و مزار حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) به روايتي در محوطه قبور ائمه مي باشد.

3. همسران پيامبر. قبور نه تن از ازواج النبي (زينب بنت جحش، زينب بنت خزيمه(1) صفيه، ام سلمه، ام حبيبه: حفصه، عايشه، سوده و جويره) در وسط اين قبرستان (در قسمت غرب) واقع است (اگر چه تعداد آنها را دقيقاً مشخص ندانسته اند. بعضي از مورخان و محدثان پيشين نظرشان اين است كه چهار تن در اين محل دفن شده اند.)

4. بستگان پيامبر. قبور منسوبين به رسول الله در نقاط مختلف بقيع واقع است، از جمله اند: عباس عموي

حضرت (در محوطه قبور ائمه)، صفيه و عاتكه عمه هاي حضرت، حليمه سعديه دايه حضرت، عقيل پسر عم حضرت (طبق نقلي)، عبدالله بن جعفر طيار فرزند پسر عم حضرت (طبق نقلي)، محمد حنفيه (طبق نقلي)، حضرت اسماعيل بن امام صادق (عليهم ا السلام)، حضرت فاطمه.

بنت اسد مادر حضرت امير (به زعمي در محوطه قبور ائمه)، ام البنين همسر امير (عليه السلام) و...

5. اصحاب پيامبر. قبور اصحاب بسيار زياد است و نخستين كسي كه در اسلام در بقيع مدفون شد از مهاجرين عثمان بن مظعون است و از انصار، اسعد بن زراره.

مستحبات بقيع

زيارت ائمه بقيع (و حضرت ابراهيم و حضرت فاطمه بنت اسد) مستحب مؤكد است و براي زيارت ايشان آدابي است (2) چون:

غسل

آهسته و آرام آمدن

با خضوع و خشوع آمدن

لباس هاي پاكيزه تر پوشيدن

عطر خوشبوتر استعمال كردن

در ورود اذن دخول خواندن

در ورود ابتدا پاي راست گذاشتن

بعد از ورود نماز زيارت به جاي آوردن

دعاها و زيارت هاي

ص: 1153

وارده را خواندن

وقت زيارت صداي خود را بلند ننمودن

ثواب تلاوت قرآن مجيد به روح مطهر هديه كردن

به جهت گناهان خود توبه كردن و استغفار نمودن

سخنان بيهوده نگفتن و سخنان دنيايي را ترك كردن

قسمت هاي بقيع

1. محوطه حرم، قبور محوطه حرم در سمت غربي و منتهي اليه بقيع در زير يك گنبد و داراي ضريح و صندوق زيبا بود. حرم مطهر هشت ضلعي و داراي دو درب بود اما صحن و سرا نداشت ولي داراي محراب بود. بناي اصلي گنبد و بارگاه حرم در قرن پنجم به دستور «مجدالملك براوستاني» صورت گرفت و تعميرات چندي از جمله در قرن ششم به وسيله مسترشد بالله عباسي و در قرن هفتم به وسيله مستنصر بالله عباسي و در قرن سيزدهم قمري به دستور سلطان محمود عثماني در آن انجام پذيرفت، اما وهابيون در شوال سال 1344 هجري قمري آن را تخريب كردند.(3)

1. برخي به جاي او از ميمونه ياد كرده اند در حالي كه برخي قبر ميمونه را در سَرِف مي دانند.

2.متأسفانه آل سعود درِ بقيع را به روي زائران بسته اند و از سال 1365 شمسي براي ساعاتي آن را مي گشايند و زنان نيز از ورود محرومند.

3. در بقيع برخي از قبور رواق و قبه و گنبدهاي بزرگ و ضريح هاي آهني يا مسي يا نقره اي داشتند و بسياري از قبور نيز داراي كتيبه و سنگ نوشته هايي بودند كه نام و نشان صاحبان قبر را مشخص مي نمود اما متأسفانه وهابيون برپايه معتقدات بي اساس خود با جسارت نسبت به قبور مقدس بقيع و ساير بقاع آن هرگونه

ص: 1154

اثر و نشاني را تحت عنوان شرك و بدعت تخريب كرده اند كه از جمله است:

الف بقعه ائمه اربعه (بقعه اهل بيت النبي)

ب قبة الزوجات (گنبد و بارگاه همسران نبي)

ج قبة بنات الرسول (گنبد و بارگاه دختران رسول الله)

د قبة الاحزان (قبة الحزن، گنبدي كه بر بيت الاحزان بود)

ه قبة العباسيه (قبة العباس عم النبي بر مزار عباس عموي پيامبر)

2. روحاء، قسمتي در بخش مياني بقيع است كه قبر حضرت ابراهيم فرزند رسول الله و قبر عثمان بن مظعون در آن واقع است و وجه تسميه روحا (به معني جايگاه انبساط) از بيان حضرت رسول بود كه هنگام دفن عثمان بن مظعون فرمودند: «هذه الروحاء».

3. شهداء الجنه، قبور شهيداني است كه در قسمت شمالي بقيع مدفونند و ديوار كوتاهي در اطراف آرامگاه آنها كشيده شده بود. اين شهيدان عبارت بودند از شهداي احد (يعني آن دسته از شهيدان غزوه احد كه در مدينه به خاك سپرده شدند) و شهداي حره (آنان كه واقعه حره در سال 62 يا 63 هجري توسط سپاه يزيدبن معاويه به فرماندهي مسلم بن عقبه در مدينه به شهادت رسيدند).

4. بقيع العمات، مقابر عمه هاي رسول الله (صفيه و عاتكه) است واقع در شمال (غربي) بقيع كه ابتدا به عنوان جزئي از بقيع الغرقد به وسيله ديواري از آن جدا بود ولي بعداً اين ديوار برداشته شد و به صورت يك قبرستان در آمد، اما اين را نيز نوشته اند كه در اين محل تنها «صفيه» مدفون است و تا نيمه قرن سيزدهم نه هيچ يك از نويسندگان از عاتكه ياد كرده اند

ص: 1155

و نه تعبير بقيع العمات را آورده اند (و اين خود حاكي از آن است كه قبر دوم متعلق به هر كسي كه باشد پس از اين تاريخ به وجود آمده) و اصولاً از نظر تاريخي هجرت عاتكه به مدينه معلوم نيست.

5. بيت الحزن يا (ك) بيت الاحزان. (حرمين شريفين، ص 162؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 315 الي 330؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 155، ج 2، ص 172؛ مدينه شناسي، ج 1، ص 391و 393؛ الغدير، ج 18، ص 37 و 40؛ توضيح مناسك حج؛ ميقات حج، ش 11، ص 166، ش 19، ص 91 و 92 و ش 4، ص 177 و 190؛ آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 103؛ و...)

بقيع خيل

(خَ) موضعي است در مدينه، عامه كشتگان احد در اين مكان به خاك سپرده شدند. (لغت نامه)

بقيع العمات

(عَ مَ) شهرت مقابر عمه هاي پيامبر اكرم واقع در شمال غربي قبرستان (ك) بقيع

بقيع الغرقد

(غَ قَ) همان قبرستان (ك) بقيع

بقيع مصلي

(مُصَ لاّ) موضعي در مدينه كه طبق نقل رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در آن جا

نماز عيد به جاي آوردند.(1)

بكه

(بَ كَّ) «ان اول بيت وضع للناس للّذي ببكة مباركا و هدي للعالمين» (آل عمران 97)

به اختلاف نقل: از نام هاي مكه است. همان مكه است (ميم بدل به با شده. حجر است. محل حجر است. كعبه است. محل كعبه است. مطاف است. ساحت ميان دو كوه و ساخت مسجدالحرام است. تمام

منطقه حرم است.

مبارك بودن بكه

مبارك، نمو يافتن و زياد شدن پيوسته خيرات و طاعات و عبادات در بكه است، يعني طاعات و عباداتي

ص: 1156

كه در آن جا به جاي آورده مي شود ثوابي فزون تر دارد. يا بقاء و دوام و ثبوت دايمي خيرات و عبادات و طاعات در بكه است يعني هيچ گاه از عبادت كنندگان خالي نيست و يا هيچ گاه از توجه نمازگزاران گوشه اي از اين جهان پهناور منفك و جدا نيست.

وجه تسميه بكه

از «بكاء» (گريه) است، به جهت گريه كردن مردم در مكه

1. پايه معتقدات بي اساس خود با جسارت نسبت به قبور مقدس بقيع و ساير بقاع آن هرگونه اثر و نشاني را تحت عنوان شرك و بدعت تخريب كرده اند كه از جمله است:

الف بقعه ائمه اربعه (بقعه اهل بيت النبي)

ب قبة الزوجات (گنبد و بارگاه همسران نبي)

ج قبة بنات الرسول (گنبد و بارگاه دختران رسول الله)

د قبة الاحزان (قبة الحزن، گنبدي كه بر بيت الاحزان بود)

ه قبة العباسيه (قبة العباس عم النبي بر مزار عباس عموي پيامبر)

در داخل و اطراف كعبه.

از «تباك» (ازدحام و راندن) است، به جهت ازدحام جمعيت در جايگاه كعبه و در هنگام طواف.

از «بك» (شكستن) است، به جهت شكسته شدن غرور و نخوت مغروران و گردنكشان و شكسته شدن ستمكاران در مكه. (الاتقان، ج 2، ص 451 و 454؛ دائرة الفرائد؛ تفسير نمونه؛ مجمع البيان؛ تاريخ مكه، ص 21، 42 الي 44؛ ميقات حج، ش 2، ص 210، ش 4، ص 136)

بلاد العرب

(بِ دُ لْ عَ رَ) يا جزيرة العرب، نامي است كه عرب از همان اوان ظهور اسلام سرزمين مسكوني خويش را بدان مي خواند. (كعبه، ص 3)

بلاط

(بَ) سرزمين سنگفرش شده.

1. از

ص: 1157

اسامي مدينه است چون زمينش مفروش بود. (حرمين شريفين، ص 116؛ احكام حج و اسرار آن، ص 293)

2. موضع خاصي است در مدينه مابين مسجد نبوي و بازار كه در آن سنگ ها گسترده اند. (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 7، ص 161)

بلاطه حمراء

(بَ طِ ءِ حَ) همان (ك) حجر السماق

بلد

(بَ لَ) لااقسم بهذا البلد و انت حل بهذا البلد (بلد 1 و 2)

1. از نام هاي مكه است (تفسير نمونه؛ تاريخ مكه، ص 5؛ فرهنگ جامع)

2. از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 116؛ ميقات حج، ش 7، ص 161)

بلد استيطان

(اِ) اقامتگاه شخص، در باب حج از آن ياد كرده اند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

بلد آمن

(مِ) و اذ قال ابراهيم رب اجعل هذا بلداً آمنا (بقره 126)

مكه است كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) بعد از بناي كعبه امنيت آن را از خداوند در خواست نمود و خدا دعاي او از اجابت كرد و آن را يك مركز امن قرار داد كه هم مايه آرامش روح و امنيت اجتماعي مردم است كه به سوي آن مي آيند و هم از نظر قوانين مذهبي امنيت آن، آن چنان محترم

شمرده شده كه هرگونه جنگ و مبارزه در آن ممنوع است و افراد انساني كه به آن پناه مي برند در امان هستند و حتي حيوانات اين سرزمين از هر نظر بايد در امنيت باشند و كسي مزاحم آنها نشود. (تفسير نمونه)

بلدالله

(بَ لَ دُ لاّ) نام مكه است چون شهر خداست (ميقات حج، ش 4، ص 147)

بلدالله تعالي

از نام هاي مكه است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

بلدالامين

(لْ اَ)

ص: 1158

و هذاالبلد الامين (تين 3)

شهر امن، كنايه از مكه معظمه است كه حتي در عصر جاهليت به عنوان منطقه امن و حرم خدا شمرده مي شده و كسي در آن جاحق تعرض به ديگري نداشت حتي مجرمان و قاتلان وقتي به آن سرزمين مي رسيدند در امنيت بودند. در اسلام اين سرزمين اهميت فوق العاده اي دارد. در اين جا حيوانات و درختان و پرندگان تا چه رسد به انسان از امنيت خاصي برخوردار مي باشند. منشأ امنيت اين شهر كعبه و مناسك آن است كه هسته مركزي و اولين بنا و اجتماع آن بوده است. كعبه با آداب و احكامش صورت تمثل و تبلور يافته توحيد حضرت ابراهيم (عليه السلام) را شرح و بيان نموده تا از اين طريق مردم حق جو به يكتايي ذات و صفات و اراده خداوند ايمان آرند و دعوت حضرت ابراهيم (عليه السلام) را لبيك گويند و فقط محكوم حكم و مجري اراده و احكام او كه همان عدل و خير است گردند. همين توحيد فكري و عملي مبدأ تشريع و تنظيم و تشخيص حقوق و حدود همه جانبه و عادلانه و يكسان و موجب امنيت فردي و اجتماعي است. (تفسير نمونه؛ فرهنگ پرتوي از قرآن)

بلدالحرام

(لْ حَ) مكه است. به واسطه آن كه:

1. محل نقص و كم شدن گناه يا فاني شدن آن است.

2. هر كس قصد آن كند، از روي ظلم و عدوان هلاك مي گردد.

3. ايمن است و مردم در آن مأمون مي باشند. (شرح

اربعين، ص 251؛ ميقات حج، ش 4، ص 147)

بلد رسول الله

از نام هاي مدينه است. (ميقات حج، ش

ص: 1159

7، ص 161)

بلدالمساجد

(لْ مَ جِ) مدينه منوره را بلدالمساجد مي شناسند (همشهري، ويژنامه 20/9/75، ص 7)

بلدالنذر

(نِّ) محلي كه نذر حج كردن در آن شده باشد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

بلداليسار

(لْ يَ) محلي كه در آن جا براي حج كردن مستطيع شده باشند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

بلده (بَ لَ دَ) انما امرت ان اعبد رب هذه البلده (نمل 91)

مكه معظمه را گويند. (تفسير نمونه؛ دائرة الفرائد)

بلدة المروزقه

(تُ لْ مَ قِ) مكه را گويند چون حضرت ابراهيم (عليه السلام) اهل مكه را دعا كرد به «و ارزق اهله من الثمرات» (ميقات حج، ش 21، ص 123)

بني شيبه

(شَ بِ) خانداني در مقام (ك) سدانت

بوسيدن حجر (حَ جَ) در روايات، بوسيدن حجر (الاسود) مورد سفارش قرار گرفته و طبق نقل ها رسول الله مقيّد به استلام و بوسيدن آن بوده اند (همراه با زائران خانه خدا ص 91)
بهره

(بَ رِ) همان (ك) حده (سفرنامه مكه ص 246).

بيت

(بَ) نامي است در قرآن براي كعبه.

1. ولله علي الناس حجّ البيت (آل عمران 97)

2. و اذا جعلنا البيت مثابة للناس (بقره 125)

3. ان اول بيت وضع للناس ببكّة مباركاً (آل عمران 96)

بيت ابي النبي

(اَ بِ نَّ) همان (ك) دارالنابغه

بيت اسماعيل

حجر است در روايات از امام صادق (عليه السلام): «الحجر بيت اسماعيل» (ميقات حج ش 9 ص 128)

بيت الاحزان

(بَ تُ لْ اَ) و يا «بيت الحزن» شهرت مكاني است در مدينه به جهت آن كه محل اظهار حزن و اندوه حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) در فراق پدر و شِكوه از اوضاع زمانه بوده است. مورخان و سياحان مدينه از «بيت الحزن» به عنوان يكي از بقاع و اماكن زيارتي ياد نموده اند. اما در تعيين مكان اين نقطه تاريخي اختلاف شده (كه اين خود سند ديگري است بر استبداد رفته بر اهل بيت وحي). به نقل برخي «بيت الاحزان» در خارج مدينه و در سمت مشرق بقيع بوده است كه با گسترش

ص: 1160

شهر مدينه در داخل شهر واقع شد (و سپس در اين اواخر در توسعه هاي ساختماني شهر مدينه، آثار اين مكان از بين رفته است) اما براي اين نظر كه «بيت الاحزان» در خارج مدينه بوده مأخذ و مستندي از قرون گذشته وجود ندارد و به نقل بسياري «بيت الحزن» در داخل مدينه و در بقيع و در مجاورت قبور ائمه و يا نزديك قبر حضرت ابراهيم (عليه السلام) بوده و در دوران عثماني ضريح كوچكي داشته كه احتمالاً وهابيون آن را همانند رواق و بارگاه ساير قبور بقيع تخريب نموده اند (طبق نقلي در سال 1344 قمري به امر ملك عبدالعزيز منهدم گرديد).

1. عمر بن شبه نميري (متولد 173 متوفي 262 هجري) از گفتارش در «تاريخ المدينه» (كه قديمي ترين تاريخ موجود درباره مدينه است) درباره بقيع دو مطلب به وضوح به دست مي آيد. يكي اين كه بيت الاحزان تا سال 61 هجري مانند حال حيات حضرت زهرا(عليها السلام) به صورت خيمه و چادر و محلي بوده است معين و مشخص و حضرت امام حسين (عليه السلام) بر حفظ آن عنايت و اهتمام داشت و ديگر اين كه بيت الاحزان پس از اين دوران و در اواخر قرن دوم و اوائل قرن سوم داراي ساختمان بوده است.

2. ابن جبير (متولد 540 متوفي 614 هجري) سياح معروف عرب كه مدينه و بقيع را زيارت كرده در سفرنامه خود ضمن توضيح بقيع مي گويد: «خانه اي است منسوب به فاطمه(عليها السلام) دختر پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) كه به بيت الحزن معروف است و گويند همين خانه است كه آن بانو(عليها السلام)

ص: 1161

در سوگ رحلت پدر خود مصطفي (صلي الله عليه وآله وسلم) در آن مأوا گرفت و ديري ملازم آن خانه شد و به اندوه دايم نشست».

3. سمهودي (متولد 844، متوفي 911 هجري) مورخ مشهور مصر بيت الاحزان را در بقيع مي داند.

4. فرهاد ميرزا(معتمد السلطنه) در آخر قرن سيزدهم هجري و ابراهيم رفعت پاشا اميرالحاج مصري در اوايل 14 هجري قمري از بيت الاحزان در بقيع ياد كرده اند.

(ميقات حج، ش، ص 121 و 126؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 168؛ تاريخ و آثار اسلامي؛ سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 50؛ سفرنامه ابن جبير، ص 245)

بيت الارقم

(لْ اَ قَ) همان (ك) دارالارقم

بيت الاسلام

(لْ اِ) همان (ك) دارالارقم

بيت الله

(لاّ) كعبه و از مشهورترين نام هاي آن مي باشد و نشانه اي از شرافت اين خانه است كه به خداوند منتسب شده (لغت نامه؛ و...)

بيت الله الحرام

كعبه را گويند.

بيت الحرام

(لْ حَ) جعل الله الكعبة البيت الحرام (مائده 97)

1. كعبه است به جهت بزرگداشت حرمت آن.

2. كعبه است به جهت حرمت شكار حيوانات و قطع اشجار آن.

3. كعبه است به جهت حرام بودن داخل شدن مشركين در آن. (مجمع البيان، ج 2، ص 38؛ ج 7 ص 186)

بيت الحرم

(لْ حَ رَ) بيت الحرام. بيت الله (لغت نامه) (ل)

بيت الحزن

(لْ حَ زَ)(1) (لْ حُ)(2) همان (ك) بيت الاحزان (لغت نامه؛ مدينه شناسي، ج 1، ص 394)

بيت الدعا

(دُّ) مكه معظمه (فرهنگ آنندراج)

بيت الرسول

(رَّ) از اسامي مدينه است (حرمين شريفين، ص 116)

بيت الشيخ

(شَِّ) شهرت خاندان شيخ محمد بن عبدالوهاب مؤسس فرقه وهابيه. (فرقه وهابيه، ص 30)

بيت الصلوه

(صَّ لا) شبستان مسجد پيغمبر كه محراب و

ص: 1162

منبر رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در آن جا است. (در راه خانه خدا، ص 188)

بيت الضراح

(ضُّ) به روايتي خانه اي بود در موضع خانه كعبǠو ملائكه طواف آن مي كردند و چون حضرت آدم (عليه السلام) به زمين هبوط نمود مأمور حج و طواف آن شد و در زمان طوفان آن را به آسمان چهارم بردند (منهج الصادقين، ج 2، ص 277).

بيت العتيق

(لْ عَ) وليطوفوا بالبيت العتيق (حج 29)

1. كعبه است، به جهت كرامت و شرافت، چون هر چيز مكرم و زيبا را عتيق مي نامند و كعبه هم اين دو مزيت را دارد.

2. كعبه است، به جهت قدمت (عتيق). كعبه نخستين خانه اي است كه براي پرستش خداوند در زمين بنا شد و قديمي ترين كانون توحيد است.

3. كعبه است، به جهت آزادي(3) (عتيق) و كعبه آزاد است از ملك مردم (و در هيچ زماني جز خدا مالكي نداشته است) يا از تسلط جباران يا از غرق گرديدن در طوفان (كه به آسمان برده شد) يا اين كه زيارت كننده آن از آتش جهنم آزاد است. (مجمع البيان؛ تفسير نمونه؛ قصص قرآن؛ تاريخ مكه، ص 26؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 157)

بيت العروس

(لْ عَ) كنايه از مكه معظمه است. (فرهنگ آنندراج)

بيت المعمور

(لْ مَ) و البيت المعمور (طور 4)

1. خانه كعبه است كه با انجام حج آباد است.

2. حقيقت مثالي كعبه است در عوالم غيبي (خانه اي در آسمان است برابر كعبه) و آن مسجد ملائكه

است.

3. خانه قلب مؤمن است كه با ايمان و ذكر خدا آباد است. (لغات قرآن؛ تفسير نمونه؛ فرهنگ آنندراج)

بيتوته در مشعر

ص: 1163

ر مراسم حج شب به سر بردن در

1. ضبط سفرنامه ابن جبير، ص 245.

2. ضبط لغت نامه.

3. كعبه آزاد و مستقل و تملك ناپذير است و هيچ شخصي و دولت و مرجع بين المللي نمي تواند و حق هم ندارد كه براي كعبه تعيين تكليف كند. حق و تكليف كعبه را فقط و فقط اسلام معين كرده است و بس.

مشعر الحرام است (ك) وقوف در مشعر.

بيتوته در مني

در مراسم حج شب به سر بردن در مني است (ك) وقوف در مني.

بيداء

(بَ يْ) تلي است در يك ميلي مسجد شجره. مرداني كه محرم هستند هنگام عبور از اين محل مستحب است صدا را به تلبيه (لبيك) بلند كنند. و از امام صادق (عليه السلام) روايت است كه اگر سواري، از بيداء آواز تلبيه را بلند كن. (فقه فارسي با مدارك، ص 90؛ گزيده از مسائل و فرهنگنامه حج، ص 57)

بين الاحرامين

(بَ نُ لْ اِ مَ) فاصله بين دو احرام حج (يعني احرام عمره تمتع و احرام حج تمتع) را گويند كه طي آن اعمالي مثل سر تراشيدن، عمره مفرده، بيرون رفتن از مكه، صيد در حرم (هميشه) كندن درخت و گياه حرم (هميشه) جايز نيست. (ميقات حج، ش 12، ص 73)

بين الحرمين

(حَ رَ مَ) ميان دو حرم (لغت نامه)

پ

اشاره

1. از نام هاي مكه است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36؛ ميقات حج، ش 4، ص 147)

2. از نام هاي كعبه است و اعراب بسيار «برب هذه البينة» قسم مي خوردند. (تاريخ مفصل اسلام، ج 1، ص 60)

پرده كعبه

(پَ دِ) «حجاب البيت»، «كسوت كعبه»، «جامعه كعبه»، «ستار كعبه»، «پيراهن كعبه»، پوشش

ص: 1164

(روپوش) قسمت خارجي كعبه را گويند، و در اين كه اول بار چه كسي درصد پوشانيدن كعبه برآمد و جنس پوشش چه بود اختلاف زيادي وجود دارد و از كساني چون حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل و حضرت هاجر و عدنان (عليه السلام) نام برده اند. بر اساس روايتي، حضرت آدم (عليه السلام) كه اساس خانه كعبه را نهاد آن را با پيراهن مويي پوشانيد و حضرت ابراهيم (عليه السلام) پيراهن كعبه را از بافته خرما بساخت و حضرت سليمان (عليه السلام) با پارچه قطبي پيراهنش كرد. اما سابقه تاريخي پوشش كعبه طبق نظر مورخان:

1. پوشش كعبه به تُبَّع حميري نسبت داده شده كه درباره نام او (به نقلي اسعد ابو كرب) و زمان او (به نقلي در قرن پنجم ميلادي يا حوالي 220 سال قبل از هجرت) اختلاف است. به نوشته ارباب قصص، تبع از پادشاهان جهانگشاي يمن وارد مكه شد و قصد ويران كردن كعبه را نمود لكن دچار زكام شديدي شد به قسمي كه اطباء از درمان او عاجز شدند. حكيمي از ملازمانش تشخيص داد كه اگر از قصد خود پشيمان شود و استغفار كند درمان خواهد شد و تبع منصرف از قصد شد و نذر كرد كه خانه كعبه را محترم دارد و براي آن پوشش و پيراهني ترتيب دهد. (به نقلي ديگر تبع قبل از ورود به مكه بر اثر كسب آگاهي از ارزش كعبه توسط دو تن از كاهنان، با ايمان و احترام به مكه وارد شد). تبع اول بار كعبه را به طور كامل با پارچه ضخيمي (به نام پلاس) و بعد با پارچه هاي بهتري (به

ص: 1165

نام هاي مَعافِر ملاء وصائل رَيْطَه) پوشانيد (و به اين نحو پوشانيدن كعبه مورد پيروي جانشينان تبع و مردم قرار گرفت.) به زعمي نيز عدنان (جد بيستم پيامبر اسلام) اولين كسي است كه كعبه را پوشانيد. به نظر مي رسد كه بعد از تبع كعبه پوشانيده نشد تا زمان عدنان (البته اگر از لحاظ زماني عدنان بعد از تبع بوده باشد) و چون عدنان پس از گذشت مدت زيادي براي كعبه پوششي آماده كرد لذا او را نخستين كسي دانسته اند كه كعبه را پوشش نمود.

2. عهد جاهليت. از دوران تبع تا زمان اسلام اطلاعات اندكي از پوشانيدن كعبه در دست است. آورده اند كه قبايل عرب در زمان جاهليت در تهيه كسوت كعبه مشاركت داشتند و بعد از تجديد بناي كعبه توسط قريش، پوشش

توسط آنها صورت مي گرفت تا اين كه قُصَي بن كِلاب براي تهيه پيراهن كعبه براي قبايل سهمي قرار داد تا كعبه با هزينه عموم مردم پوشانده شود و لذا پوشش زمان قريش را عدل مي ناميدند (و يا اين كه ابوربيعة بن مغيره به دليل تجارت با يمن به درجه اي از ثروت رسيد كه به قريش گفت سالي خود به تنهايي پوشش كعبه را به عهده مي گيرم و سالي ديگر شما همگي آن را بپوشانيد و از آن پس تا زنده بود با پارچه حبري يمني بسيار نيكويي كعبه را مي پوشانيد و قريش او را عدل نام نهاد). در دوران جاهليت و پيش از اسلام خالد بن جعفر كلاب را نخستين كسي مي دانند كه كعبه را با ديباج (پارچه ابريشمي) پوشانيد و از «نُتَيلَه»

ص: 1166

مادر عباس بن عبدالمطلب به عنوان نخستين زني ياد مي كنند كه به علت نذرش (در پيدا كردن كودك گمشده اش عباس) كعبه را (با ديباج) پوشانيد.

3. صدر اسلام. در عصر اسلام اولين كسي كه به كعبه كسوه كرد خود پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) بود كه بعد از فتح مكه كعبه را (با هزينه بيت المال) با پارچه يماني پوشاند و ابوبكر نيز جامه قباطي (نوعي پارچه مصري) بر كعبه قرار داد. در زمان عمر، پرده كعبه از جنس قباطي بود. او به عامل خود در مصر نوشت كه كسوه كعبه در آن جا بافته شود. نوشته اند او همه ساله پرده اي نو دستور مي داد و پرده قديمي در قطعات كوچكي ميان حاجيان تقسيم مي شد. در زمان عثمان كسوه از جنس قباطي و گاهي از برد يماني بود تا اين كه در يكي از سال ها به جامه قباطي اكتفا نكرد و جامه ديگري از برد يماني بر آن پوشانيد (و لذا او را نخستين كسي مي دانند كه در اسلام دو جامه يكي بر ديگري بر كعبه قرار داد.) در زمان حضرت علي امير مؤمنان طبق روايتي از امام صادق (عليهم ا السلام) كسوه بيت همه ساله از عراق فرستاده مي شد.

4. عهد امويان. معاويه ابتدا پرده اي از كتان و حرير بياويخت و بعداً با پارچه هاي يماني راه راه پوشش نمود. نوشته اند او نخستين كسي است كه جامه كعبه را در سال دو بار تعويض نمود. جامه قباطي (در پايان ماه رمضان) و جامه ديبا (در روز عاشورا) بر كعبه مي پوشانيد و

ص: 1167

ديگر خلفاي اموي نيز كعبه را با پارچه هاي قباطي و ديبا مي پوشانيدند.

5. عهد عباسيان. به دستور خلفاي عباسي، جامه كعبه از گرانبهاترين انواع ابريشم در مصر (در شهر «تنيس» و گاه در دو دهكده «تونه» و «شطا» كه همگي در بافت منسوجات گران قيمت شهرت بسزايي داشتند) تهيه مي شد. در سال 160 هجري مهدي عباسي به درخواست خادمان كعبه (كه از تراكم پوشش هاي بر روي هم كعبه از خوف فرو ريزي سقف بيت شكايت داشتند) دستور داد تا جز يك جامه همه پوشش ها را از روي كعبه بردارند و دستور داد تا پرده كعبه از قباطي مصر به صورت بافته هاي «تنيس» مهيا شود. در سال 161 به امر مهدي جامه ديگري براي كعبه مهيا گرديد. او نخستين كسي است كه كعبه را به وسيله سه جامه (قباطي، خز و ابريشم) يكي بر ديگري پوشش داد. در سال 190 به دستور هارون جامه از قباطي مصر بر كعبه انداختند. در سال 206 به امر مأمون جامه اي از ديباي سفيد بر كعبه آويختند، و از آن پس در هر سال سه جامه بر كعبه قرار مي دادند؛ جامه اي از ديباي سرخ (در روز نهم ذي حجه)، جامه قباطي (در اول ماه رجب)، ديباي سپيد (در 27 رمضان). ازرقي تعداد جامه هاي كعبه بين سال هاي 200 تا 244 قمري را 170 جامه شمارش كرده و از اين گفته چنين بر مي آيد كه در يك سال بيش از يك جامه و گاه تا چهار جامه بر كعبه پوشانده مي شد. از هنگامي كه دولت عباسيان روبه ضعف نهاد

ص: 1168

جامه كعبه از سوي حكام و فرمانداران و پادشاهان همچنان ارسال مي گرديد. (گاه از سوي مصر، گاه از يمن، گاه از ايران) و در اوج رقابت خلفاي عباسي و فاطمي نمايندگان رسمي آنها در حج، گاه در آن واحد پرده هاي خود را بر كعبه مي آويختند. در سال 532 هجري چون از سوي كشورهاي اسلامي پرده اي براي كعبه فرستاده نشد، بازرگاني ايراني الاصل به نام شيخ ابوالقاسم را مشت، كعبه را با جامه اي حبري (و جز آن) پوشانيد. ناصرالدين الله عباسي (573

622) نخستين كسي بود كه كعبه را به وسيله جامه اي از ديباي سياه بياراست و از آن هنگام ديباي سياه به عنوان جامه اي براي كعبه معمول گرديد.

6. يمني ها. ملك مظفر يوسف پادشاه يمن، نخستين پادشاهي است كه بعد از سقوط بني عباس جامه كعبه را (به سال 659) فرستاد. او چندين سال به همراه پادشاهان مصر كعبه را جامه مي پوشانيد و در بعضي از سال ها به علت افزايش قدرت و نفوذش به تنهايي اين كار را انجام مي داد. 7. عهد مماليك مصر. با استيلاي ملوك مصر بر حجاز (در قرن هفتم هجري قمري) پوشانيدن كعبه در انحصار آنها در آمد. سلطان بَيْبرَس(1) بند قُداري نخستين پادشاه مصري است كه كعبه را (به سال 661 هجري) پوشانيد و ملك صالح اسماعيل (743 746) سه دهكده را در مصر جهت تهيه پرده كعبه (و پرده حجره نبوي) وقف نمود و سلاطين مماليك از آغاز اين وقف همواره جامه سياهي را ويژه كعبه در هر سال ارسال مي داشتند و آخرين جامه كعبه دوران مماليك

ص: 1169

از سوي اشرف طومان باي (در 922 هجري) فرستاده شد.

8. عهد عثمانيان. با تسلط عثماني ها بر حجاز و مصر (از قرن دهم هجري) تهيه كسوه انحصاري آنان گرديد. در دوران عثماني ها پرده كعبه در مصر از حرير و ديباج (و معمولاً به رنگ سياه) تهيه مي گرديد. سلطان سليم عثماني با استيلا بر مصر نخستين سلطان عثماني است كه جامه كعبه را (در مصر) تهيه و ارسال داشت (به سال 923 هجري) و سلطان سليمان قانوني (در سال 947 هجري) هفت دهكده مصري را خريداري و وقف تهيه پرده كعبه (و پرده حجري نبوي) نمود (و به اين ترتيب بر سه دهكده وقف شده قبلي توسط ملك صالح اسماعيلي از مماليك مصر براي تهيه پرده، هفت دهكده افزوده شد)(2) جامه كعبه در طول دوران عثماني از محل در آمد اوقاف ياد شده همه از مصر با تشريفات خاصي به مكه حمل مي شد (جز در طول سال هاي 1213 الي 1215 كه مصر توسط فرانسويان تصرف شده بود.)

9. عهد سعودي ها. با تسلط آل سعود بر عربستان پرده كعبه همچنان در مصر ساخته مي شد و به مكه حمل مي گرديد تا اين كه در اواخر قرن چهاردهم هجري كسوه كعبه در خود مكه (از حرير طبيعي مشكلي) بافته شده و هر ساله تعويض مي گردد. با اين ترتيب از آن جا كه بافتن پرده كعبه از نظر سياسي بسيار اهميت داشته (و براي بافنده آن مايه افتخار مي باشد) دولت سعودي كوشيد تا خود اين كار را انجام داده و به اين وسيله نفوذ ساير دولت ها را در زمينه

ص: 1170

امور ديني قطع كند؛ پس عبدالعزيز سعودي در سال 1346 هجري قمري فرمان داد تا كارگاه ويژه اي براي تهيه و بافت جامه كعبه مشرفه احداث گردد و بي درنگ كار احداث آن در ماه محرم همان سال (در محله اجياد مكه) آغاز شد و در ماه رجب پايان يافت و از هند بافندگاني آوردند و به اين ترتيب در اين كارگاه، جامه كعبه به وسيله عرب ها و هندي ها بافته مي شد و همه ساله يك پوشش تهيه مي گرديد تا اين كه در سال 1352 هجري قمري نخستين جامه كعبه فقط به وسيله خود عرب ها بافته شد. كارگاه جامه بافي اجياد همچنان تا سال 1358 هجري قمري به فعاليت خويش ادامه داد تا اين كه براساس يادداشت تفاهمي ميان دو دولت مصر و سعودي در اين سال، مصر ارسال جامه به كعبه معظمه را از سرگرفت. اين وضع همچنان تا سال 1381 هجري قمري ادامه يافت. عربستان در اين سال مانع از پياده شدن جامه از كشتي شد و خود در سال 1382 هجري قمري اقدام به بازگشايي كارگاه جامه بافي در جايگاه تازه اي به نام «جروَل» در مكه

1. بَ بَ (ضبط دايرة المعارف فارسي) بِ بَ (ضبط لغت نامه، ذيل طاهر بيبرس) بَ (ضبط لغت نامه، ذيل بيبرس بدون اشاره به تلفظ حرف بعد) بَ بُ (منبع ديگر).

2. سلاطين مصري (مماليك) و سلاطين عثماني هنگام به سلطنت رسيدن جامه ويژه اي (به رنگ سرخ) براي درون كعبه ارسال مي كردند. به نظر مي رسد اولين بار در دوران عباسي از جامه دروني كعبه (در سفرنامه ابن جبير

ص: 1171

به سال 579 هجري) سخن به ميان آمده و شايد به وسيله ناصرلدين الله عباسي جامه درون كعبه قرار داده شده باشد كه به سال 573 هجري خلافت را به دست گرفت. و شايد از پادشاهان عثماني هيچ كس پيش از سلطان سليمان جامه اي درون كعبه قرار نداده است.

مكرمه نمود.

اين كارگاه تا سال 1397 هجري قمري به ساخت جامه كعبه مشرفه مي پرداخت كه در اين سال ساختمان كارگاه جديد در منطقه «ام الجود» واقع در مكه مكرمه آغاز به فعاليت نمود و از آن زمان تاكنون اين كارگاه به فعاليت در زمينه تهيه و ساخت جامه كعبه مشغول است.

مشخصات پرده

پرده حاليه كعبه تا پايين ديوار خانه مي رسد و در آن جا با حلقه ها به شاذروان بسته مي شود (اما در مراسم حج مقداري از پيراهن كعبه را از پايين لوله كرده و بالا مي زنند تا در دسترس حجاج قرار نگيرد). اين پرده هر ساله در روز نهم (يا دهم) ذي حجه طي مراسم و تشريفات با حضور پادشاه كشور و نمايندگان رسمي ديگر كشورهاي اسلامي تعويض مي گردد و بني شيبه (كليدداران كعبه) تحت نظارت حكومت، پرده تعويض شده را ميان خود تقسيم مي كنند و برخي از آنان سهم خود را به افراد و طبقات خاص و دوستان خود در داخل و خارج كشور هديه مي دهند. و اما از جمله ويژگي هاي پرده حاليه كعبه اين كه:

1. جنس آن از ابريشم ضخيم است و به رنگ سياه (و آستري پرده به رنگ غير سياه است).

2. در كل از 54 قطعه تركيب يافته

ص: 1172

كه طول هر قطعه 14 متر و عرض آن 95 سانتي متر است و مساحت كلي آن به 2650 متر مربع بالغ مي گردد.

3. در حد يك سوم بالاي پرده، كمربند مانندي (حزام) است كه از 16 قطعه تركيب يافته با عرض 95 سانتيمتر و طول 47 متر و محيط آن 45 متر مي باشد.

4. پرده درِ كعبه موسوم به برقع (چه ساخته مصر چه ساخت عربستان) از چهار قطعه متصل به هم تشكيل شده به ارتفاع 5/6 متر و عرض 5/3 متر. ليكن در دوران اخير قطعه پنجمي را در پايين پرده قرار داده و عبارت اهدا را بر روي آن نقش كرده اند به طوري كه با پيوستن قطعه پنجم اكنون طول پرده 5/7 متر و عرض آن به 4 متر رسيده است.

5. روي جامه كعبه كلمات «لا اله الا الله، محمد رسول الله» (در ميان مربع ها) با رشته هاي ابريشمي بافته شده و در كنار راست و كنار چپ آن لفظ «جل جلاله» نقش گرديده است و در خاليگاه آن لفظ «يا الله» منقوش مي باشد. روي كمربند پرده در قسمت شمالي عبارت «هذه السكوة صنعت في مكة المكرمه بامر خادم الحرمين الشريفين» درج گرديده است و در قسمت هاي ديگر كمربند (حزام) آياتي از قرآن كريم با رشته هاي نقره اي طلا فام نقش بسته است. در روي پره درب كعبه آياتي از قرآن كريم به اشكال گرد و مربع با رشته هاي طلا فام (نخ نقره مطلا) نوشته شده است.

6. براي تهيه پرده به 670 كيلوگرم ابريشم (حرير) طبيعي سفيد خالص نياز است (تا با

ص: 1173

720 كيلوگرم مواد رنگ آميزي گردد) براي كمربند و پرده كعبه، رشته هاي نقره اي طلافام مورد احتياج 120 كيلوگرم مي باشد.

فضيلت پرده

در روايات منقول از اهل بيت بوسيدن آن مستحب شمرده است.

در روايات منقول از اهل بيت، به گرفتن پرده كعبه و تضرع و دعا در اين حال به درگاه خداوند تصريح

گرديده است.

حوادث پرده اشتياق به پوشانيدن كعبه در ميان سلاطين حوادث خواندني را ايجاد كرده است، از جمله اين كه در سال 751 هجري «ملك مجاهد» پادشاه يمن تصميم گرفت تا جامه مصري كعبه را برداشته و جامه ديگري را (كه نام او بر آن بود) برخانه بپوشاند، و لذا هنگام وقوف در عرفات جنگي ميان او و «امير طاز» (امير الحاج محمل مصري) در گرفت كه منجر به پيروزي اميرالحاج مصر شد و او «امير مجاهد» را زنجير بسته به قاهره برد. اما سلطان «ناصر حسن» وي را از زنجير آزاد كرد و بااحترام فراوان به همراه «امير قشتمر منصوري» به كشور خويش روانه ساخت.

در ينبع «ملك مجاهد» قصد كشتن امير همراه خود را كرد، ولي امير ينبع او را به زنجير درآورد و در اختيار «امير قشتمر» قرار داد و بار ديگر به قاهره برده شد. سلطان با آگاهي از جريان بر «ملك مجاهد» غضب كرد و فرمان داد تا در مرز اسكندريه زنداني اش كنند. هم چنين در سال 838 هجري «شاهرخ ميرزا» حاكم شيراز از «اشرف بَرْسباي» پادشاه مصر تقاضا كرد تا كعبه را از درون يا بيرون جامه كند و چون تقاضايش پذيرفته نشد، بدين صورت تجديد تقاضا كرد كه به علت

ص: 1174

نذري كه نموده است درخواست دارد جامه را ابتدا به مصر ارسال كرده و آنها از سوي خود جامه را به مكه برند و كعبه را حتي براي يك روز به وسيله آن پوشش دهند.

«اشرف بَرْسباي» مطلب را با علما در ميان گذارد. برخي از دادن پاسخ خودداري كردند و برخي ديگر از بيم ايجاد فتنه نظر دادند تا تقاضاي «شاهرخ ميرزا» عملي نشود و اين مطلب عملي نشد، تا اين كه در سال 848 هجري «شاهرخ ميرزا» از «ظاهر چَقْمَق»(1) جقمق)(2) شاه مصر درخواست نمود كه جامه كعبه را در آن سال برعهده گيرد و چون ظاهر پذيرفت، شاهرخ ميرزا جامه كعبه را به مصر گسيل داشت و از آن جا به همراه كاروان محمل مصري به مكه روانه شد و در روز عيد قربان درون كعبه را با آن جامه پوشش دادند، زيرا سلطان «ظاهر چقمق» (جقمق) اجازه نداد تا جامه ارسالي «شاهرخ ميرزا» بر روي كعبه قرار داده شود، تا اين كه در رمضان سال 856 هجري به فرمان سلطان جامه دروني كعبه (ارسالي شاهرخ ميرزا) را برداشتند و كعبه را بدان پوشش دادند.

(ميقات حج، ش 12، ص 84 الي 99؛ ش 15، ص 85 الي 90؛ ش 16، ص 175؛ ش 17،ص 122 الي 124؛ ش 25، ص 84 الي 95؛ ش 26، ص 114 الي 122؛ ش 27، ص 56 الي 65؛ ش 28، ص 75 و 76؛ ش 31، ص 117؛ ش 38، ص 100؛ ش 37، ص 124؛ درس هايي از تاريخ تحليلي اسلام، ج 2، ص 116؛ حج و انقلاب اسلامي، ص 78؛ قبل از

ص: 1175

حج بخوانيد، ص 95؛ ميعادگاه عشاق، ص 175؛ سيري در اماكن وحي، ص 102؛ حرمين شريفين، ص 60 و 90؛ احكام حج و اسرار آن، ص 106؛ اعلام قرآن، ص 257 و 258؛ تاريخ مكه ص 59 ش 38 ص 100).

پس مدينه

آخر مدينه، مدينه بعد، مدينه آخر، واژه هايي هستند كه در سنوات اخير در ايران در مورد آن دسته از زائران (ايراني) عازم مراسم حج به كار مي رود كه بعد از ورود به جده (حدود اوايل ذي حجه) ابتدا به مكه معظمه مشرف شده و بعد از اتمام حج به مدينه منوره غزيمت مي نمايند و توفيق زيارت معصومين(صلوات الله عليهم اجمعين) را مي يابند. روايات تقدم زيارت كعبه را افضل شمرده، و از حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) نقل شده كه «حج خودتان را به زيارت ما ختم كامل گردانيد».

پشت كعبه

دبر الكعبه. آن قسمت از پشت خانه (درست پشت باب كعبه) كه براي حضرت فاطمه بنت اسد به امر خداي تعالي شكافته شد. (حج البيت، ص 148)

پشت مقام ابراهيم

آن جا كه در مراسم حج و عمره نماز طواف به جاي آورند.

پلاس

(پَ) نام پارچه اي از پشم ضخيم كه اسعد ابوكرب پادشاه حمير دو قرن قبل از هجرت كعبه را به آن پوشانيد. (حرمين شريفين، ص 90)

پل جمرات

(جَ مَ) پلي است در سرزمين مني بر فراز سه جمره كه توسط سعودي ها جهت تردد حجاج و كم كردن فشار جمعيت به هنگام رمي جمرات ساخته شد. ساختمان اين پل طويل بدون پله از سطح زمين به صورت قوسي شكل به نحوي است كه جمره ها از فراز آن قابل مشاهده است

ص: 1176

و بسياري از حجاج اهل سنت از آن جا جمرات را رمي مي نمايند. اين پل با وجود وسعت و بزرگي، به علت ازدحام جمعيت در موقع رمي شاهد سقوط برخي حجاج بوده است.

پوشش كعبه

پارچه سياهي كه بر كعبه كشيده اند. (ميقات حج، ش 24، ص 116)

پوشيدن احرام

در بركردن دو جامه نادوخته احرام و آهنگ حج و عمره كردن.

1. ضبط دايرة المعارف فارسي و لغت نامه ذيل ظاهر سيف الدين.

2. ضبط لغت نامه.

پيراهن كعبه

همان (ك) پرده كعبه

پيش مدينه

اول مدينه، مدينه بعد، مدينه جلو، واژه هايي هستند كه در سال هاي اخير در مورد آن دسته از زائران (ايراني) عازم مراسم حج به كار مي رود كه بعد از ورود به جده (حدوده دهه آخر ذي قعده) ابتدا به مدينه منوره جهت زيارت معصومين(صلوات الله عليهم اجمعين) مشرف شده و بعد از مدتي براي انجام فرايض حج عازم مكه مي شوند. براي اين دسته از زائران توفيق محرم شدن از مسجد شجره به وجود مي آيد كه محل احرام بستن رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بود و ثواب بسياري براي آن روايت شده است.

ت

تاج

از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 4، ص 148)

تارك الحج

(رِ كُ لْ حك جّ) ترك كننده فريضه حج با وجود استطاعت و شرايط انجام حج، از نظر روايات جزو مرتكبين گناه كبيره به شمار مي آيد.

تعزير

(تَ ءْ) همان (ك) شاذروان

تبع

(تُ بَّ) طبق قصص از پادشاهان يمن و اول كسي است كه كعبه را پوشش كرد.

تجريد در حج

حج بدون عمره كردن (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

تجليل

(تَ) قرباني حج (قرآن) را به جامه اي يا مانند آن

ص: 1177

پوشاندن تا اين كه معلوم شود قرباني است، و بعيد نيست كه تجليل به جاي تقليد كفايت كند. (مناسك حج، مسئله 182)

تجمير

(تَ) افكندن سنگ جمره. يكي از واجبات مراسم حج سنگ انداختن به جمرات است در مني. (مبادي فقه و اصول، ص 267؛ و...)

تحريم

(تَ)

1. بستن (ك) احرام

2. در حرم آمدن. (لغت نامه)

تحلل

(تَ حَ لُّ لْ) طلب حليت. مواضع تحلل مقاطعي است از حج كه همه يا بخشي از تروك احرام بر محرم روا گردد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

تحلل به هدي

(هَ دْ) يعني زائر كعبه به جهت برخورد به حَصْر يا صَدّ قرباني كند و از احرام حج يا عمره به در شود. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

تحللل به نحر

(نَ) حلال شدن تروك احرام به سبب قرباني كردن در مني (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

تحليق همان

(ك) حلق

تحمس

(تَ حَ مُّ) چيزهاي تازه اي كه حمس (قريش) در دين خود (در حج جاهلي) به وجود آورد. (طبقات، ص 63)

تحويل قبله

برگشتن قبله از مسجد الاقصي به سوي كعبه (ك) مسجد قبلتين

ترمينال حجاج

(تِ) عنوان بخشي از فضا و سالن فرودگاه بين المللي تهران است كه در ايام حج به پروازهاي حج گزاران (ايراني به عربستان) اختصاص مي يابد.

تروك احرام

آنچه كه بايد ترك شود در حال (ك) احرام

تروك محرم

(مُ رِ) آنچه كه شخص بايد ترك كند در حال (ك) احرام

تروك محرمه

(مُ حَ رِّ مِ) آنچه كه انجامش حرام است در حال (ك) احرام

ترويه

روز هشتم ذي حجه يا (ك) يوم الترويه

تشريق

همان (ك) ايام تشريق

تصديه

(تَ يِ) كف زدن و غوغا كردن در طواف كعبه از مناسك (ك) حج جاهلي

تضحيه

(تَ يِ) ذبح و قربان كردن در روز اضحي

ص: 1178

(فرهنگ فارسي؛ لغت نامه)

تطيب

(تَ طَ يُّ) عطر زدن و از تروك احرام است (دايرة المعارف تشيع)

تظليل

(تَ) يا استظلال. پناه بردن به سايه. سايه بر سر قرار دادن. به زير سايه رفتن. و در اصطلاح سايبان روي سر قرار دادن محرم است به هنگام طي طريق. و يكي از تروك (محرمات) احرام براي مرد تظليل است در حال حركت و سير (پياده يا سوار) مانند چتر بر سر گرفتن، استفاده از هواپيما و اتومبيل مسقف و واگن ترن مسقف. (دايرة المعارف تشيع؛ فقه فارسي با مدارك، ص 123؛ احكام عمره، ص 36؛ مبادي فقه و اصول، ص 253؛ احكام حج و اسرار آن، ص 206)

تغطية الرأس

(تَ طِ يَ تُ رَّ ءْ) سايه بر سر قرار دادن كه در حين حركت براي مردان از تروك احرام است.(ل)

تغيير قبله

برگشتن قبله از مسجدالاقصي به سوي كعبه (ك) مسجد قبلتين

تفث

(تَ فَ) ثم ليقضوا تفثهم (حج 29)

تقصير كردن و بيرون آمدن از احرام است در روز عيد قربان پس از قرباني. بعضي گويند مراد مطلق مناسك حج است. (لغات قرآن)

تفريق ابدان

(تَ قِ اَ) در باب حج عبارت است از اين كه زن و شوهر در حال احرام پيش از وقوف مشعرالحرام بي اكراه نزديكي كنند پس از آن لحظه تا پايان مناسك حج بايد جدا از يكديگر باشند و بدون حضور ثالت نزد هم نباشند و آن ثالث نبايد صغير و غير مميز و يا زوجه ديگر آن مرد و يا كنيز او باشد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

تقبيل حجر

(تَ لِ حَ جَ)بوسيدن حجرالاسود كه از مستحبات است.

تقصير

(تَ) ثم ليقضوا تفثهم (حج 29)

يعني چيدن مقداري از

ص: 1179

موي سر يا صورت يا شارب و يا چيدن مقداري از ناخن دست يا پا كه يكي از واجبات (غير ركني) در مراسم حج و عمره است. با انجام تقصير محرم از حال حرام بيرون مي آمد و محرمات احرام (جز برخي) بر او حلال مي شود. (به اين ترتيب تقصير يكي از اسباب تحليل محرم است)

زمان و مكان تقصير

1. در عمره. تقصير در عمره تمتع (و عمره مفرده) پنجمين واجب است كه در پايان سعي در مكه (و معمولاً دركنار مروه) صورت مي گيرد و با تقصير تمام محرمات احرام (غير از محرمات ذاتي و محرمات خاص حرم) حلال مي شود. (در عمره مفرده زن همچنان جزو محرمات است. در عمره مفرده هم چنين مي توان به جاي تقصير به حلق يعني تراشيدن موي سر اقدام كرد).

2. در حج. تقصير ششمين واجب است كه در دهم ذي حجه بعد از قرباني كردن و در مني صورت مي گيرد و با تقصير، تمام محرمات احرام (غير از محرمات ذاتي و محرمات خاص حرم و زن و بوي خوش) حلال مي شود. البته به جاي «تقصير» مي توان به «حلق» (تراشيدن موي سر) اقدام كرد و به فرموده فقها «حلق» افضل است خصوصاً براي كسي كه بار اول به حج مي آيد. و به حكم برخي از مراجع تقليد آنان كه سال اول حجشان مي باشد لزوماً بايد اقدام به «حلق» كنند. (حلق براي زنان مطلقاً حرام است.)

مستحبات حلق و تقصير

نيت به زبان آوردن

رو به قبله قرار گرفتن

با بسم الله شروع كردن

بين مو و ناخن جمع نمودن

صلوات

ص: 1180

فرستادن و دعا نمودن

موقع و بعد تراشيدن سه بار تكبير گفتن

از موي روي پيشاني و سپس از تمام جوانب چيدن

از طرف راست جلو سر و بعد طرف چپ را تراشيدن

موي سر را در خيمه مورد سكونت (در سرزمين مني) دفن نمودن

همراه با حلق

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام)، هنگام تراشيدن سر بايد نيت پاك شدن از گناهان و مظالم بندگان داشت چون روز تولد پاك.

تقليد

(تَ) آن است كه كفشي را كه در آن نماز خوانده اند(1)به گردن قرباني (گاو يا گوسفند) بيندازند و از ميقاتگاه بدين گونه به سوي مني برانند. تقليد خاص حج قرآن است (كه هدي را از ميقات سوق مي دهند) و با تقليد احرام محقق شده و احتياجي به تلبيه (لبيك گفتن) نيست. بنابراين در حج قرآن اگر قرباني گاو يا گوسفند باشد، در احرام بستن با تلبيه يا با تقليد اختيار است. (توضيح مناسك حج، ص 150؛ حج و عمره، ص 9)

در حج قرآن تقليد، بستن نعلين است به گردن شتر يا رشته به گردن گاو و گوسفند كه نشانه قرباني باشد و با آن احرام منعقد مي گردد. (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 88)

تقليد هدي

(هَ دْ) اصطلاح تفصيلي (ك) تقليد

تقليم الاظفار (تَ مُ لْ اَ) گرفتن ناخن ها كه از تروك احرام است (فرهنگنامه حج، ص 58)
تكبيرات عيد

عبارت است از «الله اكبر، الله اكبر لا اله الا الله و الله اكبر... و الحمدلله علي ما ابلانا» كه مستحب است در عيد قربان خوانده شود. و از اعمال روز عيد قربان براي كسي كه در مني است آن است كه عقب پانزده نماز از ظهر روز عيد تا صبح روز سيزدهم ذي حجه اين تكبيرات

ص: 1181

را بخواند. (مفاتيح الجنان؛ معارف و معاريف)

تكتم

(تُ تَ) از اسامي زمزم است. (ميقات حج، ش 10، ص 90؛ ش 28، ص 122)

تلبيات اربع (تَ) چهار تلبيه (لبيك، اللهم لبيك، لبيك ان الحمد و النعمة والملك لاشريك لك لبيك) كه براي احرام بايد گفته شود. (فرهنگ معارف اسلامي) (â)
تلبيد

(تَ) گذاشتن ماده اي در ميان موي سر جهت خودداري از مرتب كردن و كشتن شپش آن در مراسم حج جاهلي (ك)

تلبيه

(تَ يِ) لبيك گفتن در (ك) احرام

1. تلبيه واجب. ذكر واجبي است كه به واسطه گفتن آنها احرام بسته مي شود و آن چهار لبيك است: لبيك، اللهم لبيك، لبيك، لاشريك لك لبيك (ان الحمد والنعمة لك والملك لاشريك لك).

2. تلبيه مستحب. ذكر مستحبي است كه بعد از تلبيه واجب (ل) مي خوانند: لبيك ذالمعارج، لبيك لبيك داعيا الي دارالسلام، لبيك لبيك غفار الذنوب، لبيك لبيك اهل التلبية، لبيك لبيك ذالجلال والاكرام...

تل سرخ

(تَ لِّ سُ) كثيب الاحمر. تپه اي است از شن سرخ در جانب راست راه براي كسي كه از عرفات به مشعر الحرام كوچ مي كند و مستحب است با تن و دلي آرام از عرفات به سوي مشعر متوجه شوند و همين كه به تل سرخ رسند اين دعا خوانند: «اللهم ارحم موقفي و زدني عملي وسلم ديني و تقبل مناسكي». (لمعه، ج 1، ص 129؛ توضيح مناسك حج، ص 114؛ خلاصه مناسك حج، ص 62)

تل قرين

تلي است در بيرون قلعه مدينه در بالايش جايي ساخته اند كه مردم بدان جا رفته شهر را تماشا مي نمايند. (به سوي ام القري، ص 320)

تندد

(تَ دَ) از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 116؛ ميقات حج، ش 7، ص 174؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 180)

تندر

(تَ دَ) از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين،

ص: 1182

ص 116؛ ميقات حج، ش 7، ص 174؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 180)

تنعيم

(تَ) مكاني است در شمال (غربي) مكه در سر راه

1. كفشي كه امكان سجده صحيح را مي داده.

مدينه به مكه و يكي از محدوده هاي حرم مكه است يعني بدون احرام نمي توان از آن عبور كرد و وارد مكه شد (و امروزه با توسعه شهر مكه تنعيم متصل به مكه شده) تنعيم ميقات عمره مفرده است براي كسي كه بخواهد از مكه معظمه عمره مفرده به جا آورد.

تمتع

1. همان (ك) عمره تمتع

2. همان (ك) حج تمتع

توسعه اول

1. توسعه مسجدالنبي است طي سال هاي 1372 الي 1375 قمري

2. توسعه مسجدالحرام است طي سال هاي 1375 الي 1395 هجري قمري

توسعه دوم

1. توسعه مسجدالنبي است كه از سال 1406 هجري قمري آغاز شد.

2. توسعه مسجدالحرام است كه از سال 1409 هجري قمري شروع گرديد.

توقيف

وقوف آوردن حج در پي يكديگر.

توليت كعبه

(ك) كعبه

تهامه

(تِ مِ)

1. مكه معظمه را گويند. (لغت نامه؛ راهنماي دانشوران)

2. زميني است كه مكه معظمه متصل به آن است. (لغت نامه)

3. ناحيه اي است شامل مكه و شهرهاي جنوبي حجاز. (فرهنگ فارسي)

4. خطه اي است ميان حجاز و يمن. (راهنماي دانشوران)

تهامه بخشي از شبه جزيره عربستان است كه امروزه در خاك عربستان سعودي و در خاك يمن (قسمت شمالي) واقع شده و چون هوايي بسيار گرم دارد به تهامه موسوم شده است.

تين

والتين والزيتون (تين 1)

1. به نقلي مسجدالحرام است. (تفسير ابوالفتوح رازي)

2. مدينه است طبق حديثي منقول از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم). (تفسير نمونه؛

ص: 1183

ميقات حج، ش 7، ص 162)

ث

ثبير

(ك) كوه ثبير

ثج (ثَ جّ) رسول گرامي اسلام فرمودند: خداوند تبارك و تعالي از هر چيز چهار تا برگزيد و از حج چهار چيز را برگزيد: الثج (نحر و قرباني) العج (ضجه مردم به تلبيه) الاحرام والطواف (ميقات حج، ش 5، ص 52)
ثني

(ثَ) واجب است در قرباني (هدي تمتع) «جذع» از ميش يا «ثني» از غير ميش. و ثني گاو نري است كه به سال دوم در آمده و شتر به سال ششم در آمده. (لمعه، ج 1، ص 132)

ثنية البيضاء

(ثَ يَّ تُ لْ بَ) همان (ك) ثنية الكدي

ثنية الحل

(حِ لّ) گفته شده حد حرم مكه در سمت عراق در ثنية الحل است كه در محلي به نام مقطع واقع است. (ميقات حج، ش 10، ص 121)

ثنية الكدي

(كُ دَ يّ) ثنية البيضاء. معبري است در قسمت سفلي مكه واقع بين دو كوه كه در تنگناي آن تلي سنگي قرار داشت و هر كس از آن جا رد مي شد سنگي بر آن مي ا نداخت. مي گويند قبر ابولهب و زن او در اين محل واقع است و رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در حجة الوداع از اين راه وارد شهر مكه شد. (حرمين شريفين، ص 101)

ثنية العليا

(عُ) در سنن ابن ماجه آمده است كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) از ثنية العليا وارد مكه مي شد و هرگاه مي خواست خارج شود از ثنية السفي خارج مي شد. ثنيه عليا همان جايي است كه امروزه به آن «معلاة» مي گويند. ثنيه سفلي عبارت است از «مسفله» (ميقات حج، ش 37، ص 136)

ثنية المحدث

در حديث تعيين حدود حرم مدينه آمده است كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) ميان دولابه مدينه را تاعير و تا ثنية المحدث و تا ثنية الحضياء... را حرم قرار داد. (ميقات حج، ش 37، ص 137)

ثنية الوداع

(وَ) مكاني

ص: 1184

در مدينه كه مسافران مدينه از آن حد، به سوي مكه و به سوي شام توديع و بدرقه مي شده اند و چون پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) در آن جايگاه حضور مكرر داشتند ثنية الوداع در تاريخ مدينه موقعيت خاصي پيدا نمود. (مدينه شناسي، ج 1، ص 219)

ثواب

همان (ك) كوه سلع

ثور

همان (ك) كوه ثور

ثويه

(ثَ يِّ) از حدود عرفات است اما جزء موقف نيست و وقوف در اين نقطه كفايت نمي كند از عرفات (مناسك حج، از مسئله 365؛ فلسفه و اسرار حج، ص 180)

ثيات لقي

(لَ قا) لباس دور انداختني در حج جاهلي (ك)

حمس

ج

جابره

(بِ رِ) از اسامي مدينه است (در تورات و احاديث نبوي) كه در آن فقير و ورشكسته بي نياز مي گرديد و اين كه شهرهاي غير مسلمان را مجبور به قبول اسلام مي نمود. (حرمين شريفين، ص 117؛ اعلاق النفيسة، ص 88؛ ميقات حج، ش 7، ص 162)

جارالله

(رُ لاّ) اهالي مكه اند. (ناسخ التواريخ؛ حضرت رسول، ج 2، پاورقي ص 395)

جامع ابراهيم

مسجد نمره (در عرفات) را گويند.

جامع خيف

مسجد خيف (در مني) را گويند.

جامع مدينه

مسجدالنبي (در مدينه) را گويند.

جامعه

از اسامي مكه است چون نقطه تجمع اقسام اقوام مسلمين است (ميقات حج، ش 7، ص 174)

جامه احرام

دو قعطه لباس ندوخته است كه زائران خانه خدا از ميقات بر تن كنند. (تفسير نمونه، ج 2، ص 25)

جامه كعبه

همان (ك) پرده كعبه

جايزه

(يِ زِ) از اسامي مدينه است (ميقات حج، ش 7، ص 174)

جبار

(جُ) از اسامي مدينه است (ميقات حج، ش 7، ص 162 و 174؛ حرمين شريفين، ص 116) (â)

جباره

(جَ بّ رِ) از اسامي مدينه

ص: 1185

است زيرا در اين شهر فقير و ورشكسته بي نياز مي گرديد و اين كه ديگر شهرها را مجبور به قبول دين مبين اسلام مي نمود. (حرمين شريفين، ص 116؛ ميقات حج، ش 7، ص 162)

جبل

(جَ بَ) براي آن چه كه ذيل «جبل» مي جوييد مراجعه فرماييد به قسمت «كوه».

جحفه

(جُ فِ) مكاني است در شمال غربي مكه به فاصله تقريبي 156 كيلومتري و منطقه غديرخم در نزديكي اش قرار دارد. اين جا (كه «مهيعه» نيز ناميده مي شد) از جمله ميقات ها است. و ميقات عمره تمتع و مفرده است براي اهل شام و مصر و مغرب و ديگر كساني كه از اين راه و از راه جده به مكه مي روند در صورتي كه پيش از اين به ميقات ديگري برخورد نكرده باشند والا بايد در همان ميقات پيشين احرام بست، اما اگر بدون احرام از ميقات پيشين عبور شود و برگشتن به آن ممكن نباشد لازم است از جحفه محرم شد. در وجه تسميه نام ها گفته اند:

1. جحفه، به معني محلي است كه سيل بر آن وارد شده يا چون در جاهليت سيلي در اين منطقه عده اي را هلاك كرد آن جا را جحفه گفتند، زيرا به ساكنان خود اجحاف كرد.

2. مهيعه، به معني با وسعت و اين منطقه را بدان علت كه از آغاز غدير خم تا ساحل درياي سرخ وسيع است مهيعه خوانده اند. (ميقات حج، ش 7، ص 150؛ فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 84؛ لغت نامه ذيل مهيعه؛ توضيح مناسك

حج، ص 34؛ و...)

جحفة الوداع

ميقات است (ل) (رياحين الشريعه، ج 2،

ص: 1186

ص 219)

جد

(جُ دّ) ساحل درياي مكه (لغت نامه)

جدار الحجر

(جِ رُ لْ حِ) ديار قوسي شكل (ك) حجر اسماعيل

جدال

(جِ) ولا جدال في الحج (بقره 197)

از محرمات احرام است و قسم خوردن به نام خداوند متعال است در مقام رد و انكار و نزاع مانند والله. بالله. تالله. لاوالله. (احكام حج و اسرار آن، ص 201)

جده (جَ(1) جُ(2) دِّ) شهري است در منطقه حجاز در كنار درياي سرخ و بندر ورودي مكه است. جده در غرب مكه واقع شده (در حدود 70 كيلومتري) و با مدينه حدود 425 كيلومتر و با رياض حدود 950 كيلومتر فاصله دارد. جده بندرگاه و فرودگاه رسمي زائران مكه است. فرودگاه جده از غروب روز 7 ذي حجه بسته مي شود تا اين كه كار پروازهاي برگشتي شروع گردد. جده بزرگ ترين شهر تجاري عربستان سعودي است و به علت وجود سفارتخانه هاي خارجي در آن، يك شهر سياسي نيز مي باشد. قسمت جديد اين شهر را سعودي ها بسيار مدرن ساخته اند و وهابيون در قسمت شمالي شهر قبه و بارگاهي منسوب به حضرت حوا را تخريب نموده اند. (فاصله تهران تا جده 2200 كيلومتر هوايي است كه معمولاً حدود دو ساعت و نيم اين مسافت طي مي شود.)

جدي

(جَ دْ) بزغاله كه در كفارات احرام بايد قرباني شود. (مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 55)

جزعه

(جَ زَ عِ) نام (ك) ستون حنانه

جزور

(جَ) عنواني است براي شتر يا گوسفندي كه بايد در كفاره احرام قرباني شود در روايات. (مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 55)

جزيره

(جَ رِ) از نام هاي مدينه است. عباس مي

ص: 1187

گويد: با رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) از مدينه خارج شديم. آن حضرت رو به سوي مدينه نموده فرمود: «ان الله تعالي قد برأ هذه الجزيرة من الشرك» (ميقات حج، ش 7، ص 163)

جزيرة العرب

1. عربستان را گويند.

2. از رسول الله نقل شده كه فرمودند: «اخرجوا المشركين من جزيرة العرب» و مقصود يا حجاز است يا از نام هاي مدينه است (ميقات حج، ش 7، ص 162)

جعرانه

(جِ عِ رّ نِ) (جِ، جُ(3) نِ) مكاني است بين مكه و طايف و روستاي كوچكي است در كناد وادي سَرِف در جانب شمال (شرقي) مكه و در حدود 26 (يا 29 يا...) كيلومتري آن قرار دارد و يكي از محدوده هاي حرم مكه (در جانب شمالي) است و بدون احرام نمي توان از آن جا عبور كرد وارد مكه شد. جعرانه ميقات عمره مفرده است و رواياتي از احرام بستن رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال هشتم هجري در اين مكان نقل گرديده است. مسجد جعرانه كه در آغاز خط حرم قرار دارد يكي از مساجدي است كه در فضيلتش روايات زيادي وارده شده است و اين مسجد را يكي از قريش در مكان احرام بستن رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) با كشيدن ديواري برگرد آن بساخت، سپس ابن زبير در بناي آن كوشيد و در ادوار بعد مورد ترميم و توسعه قرار گرفت و در سال 1370 و 1384 هجري قمري توسط سعودي ها (در مساحت 1600 متر مربع) بازسازي گرديد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 130 و 134؛ آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 47؛ ميقات حج،

ص: 1188

ش 6، ص 140؛ و...)

جمار

(جِ) جمع (ك) جمره. اصطلاحاً سه ستون سنگي واقع در سرزمين مني را گويند كه رمي آنها از واجبات حج است و به نام هاي مختلفي خوانده شده اند:

1. جمار ثلاث

2. جمار ثلاثه

3. جمار ثلث

1. به اعتبار مدفن جده انسان ها حضرت حوا.

2. به اعتبار واقع بودن در ساحل دريا.

3. جِ ضبط واژه شناسان. جُ تلفظ امروزه مكيان (ميقات حج، ش 15، ص 96).

4. جمار حج

جماوات

كوه هاي سه گانه اي هستند و در قسمت غرب حره غربي در راه وادي عقيق به سمت جرف.

جمرات

(جَ مَ) جمع (ك) جمره. اصطلاحاً سه ستون سنگي واقع در مني را گويند كه رمي آنها از واجبات حج است و به نام هاي مختلفي خوانده شده اند:

1. جمرات ثلاث

2. جمرات ثلاثه

3. جمرات حج

4. جمرات المناسك

جمره

(جَ مَ رِ) (جَ رِ) به معاني توده سنگريزه، محل سنگريزه، سرعت، اجتماع قبيله. در اصطلاح هر يك از سه ستون سنگي واقع در مني را گويند كه در مناسك حج بايد به ترتيب خاصي رمي شوند (يعني تعداد هفت سنگريزه به سوي هر كدامشان پرتاب نمود) اين سه ستون سنگي كه به جمار يا جمرات معروفند از دامنه كوهي كه فاصل ميان مكه و مني است شروع و به طرف عمق مني تا طول 271 متر پيش مي روند. اينك هر يك از اين جمار (جمرات) ثلاثه به صورت ستوني است چهارگوش از سنگ هاي برهم چيده شده با ملاطي از سيمان به ارتفاع حدود 9 متر و اطراف هر يك از اين جمره ها را

ص: 1189

مانند حوض و كاسه اي بزرگ به ارتفاع 30/1 متر جهت جمع شدن سنگ ريزه هاي پرتاب شده ساخته اند. (فضاي اطراف جمرات نيز باز است و اخيراً با ايجاد پل هوايي و دو طبقه شدن فضاي اطراف جمرات برخي حجاج عمل رمي (پرتاب سنگريزه به جمره) را از طبقه فوقاني انجام مي دهند و راه ها نيز طوري تعبيه شده كه مي توان از مسيري براي عمل رمي رفت و از مسيري ديگر نيز بازگشت).

تسميه جمره در جهت ناميده شدن اين ستون هاي سنگي به جمره به اختلاف گفته اند چون:

1. به آن سنگ مي اندازند.

2. جاي جمع سنگريزه است.

3. مردم به سوي آن شتاب مي كنند.

نام جمره هر يك از جمرات ثلاثه مني نام هاي مخصوصي دارند كه به ترتيب هنگام خروج از مني و

رفتن به مكه عبارتند از: جمرة الاولي. جمرة الوسطي. جمرة الاخري. (â)

جمرة الاخري

(جَ مَ رَ تُ لْ اُ را) سومين (ك) جمره از جمرات ثلاث مني و نزديك ترين آن به مكه است كه در اول پيچ كوه مني به طرف مكه واقع شده و لذا به جمرة العقبه (يعني گردنه) مشهور مي باشد و نام هاي ديگر آن «جمرة الكبري» و «جمرة العظمي» و «جمرة الكبيره» مي باشد. اين جمره در هر يك از روزهاي دهم و يازدهم و دوازدهم ذي حجه رمي مي شود.

جمرة الاولي

(لْ اُ لا) اولين (ك) جمره از جمرات ثلاث مني است در نزديكي مسجد خيف و شايد علت نام آن باشد كه چون از دل مني به جمرات روي مي آورند نخستين جمره اي است كه به

ص: 1190

آن مي رسند. و نام هاي ديگر آن «جمرة الصغري» و «جمرة الدنيا» مي باشد. اين جمره در روزهاي يازدهم و دوازدهم ذي حجه رمي مي شود.

جمرة الدنيا

(دُّ) همان (ك) جمرة الاولي

جمرة الصغري

(صُّ را) همان (ك) جمرة الاولي

جمرة العظمي

(لْ عُ ما) همان (ك) جمرة الاخري

جمرة العقبه

(لْ عَ قَ بِ) همان (ك) جمرة الاخري

جمرة الكبري

(لْ كُ را) همان (ك) جمرة الاخري

جمرة الكبيره

(لْ كَ رِ) همان (ك) جمرة الاخري

جمرة الوسطي

(لْ وُ طا) دومين (ك) جمره، از جمرات ثلاثه مني است كه در فاصله 155 متري از جمره بعد از خود و به فاصله 116 متري جمره قبل از خود قرار گرفته است و در هر يك از روزهاي يازدهم و دوازدهم ذي حجه رمي مي شود.

جمع

(جَ)

1. نام روز عرفه است (لغت نامه)

2. نام مزدلفه است. (لغت نامه؛ الاتقان، ج 2، ص 456)

جمعه خونين مكه

اشاره به كشتاري است كه رژيم آل سعود در جمعه ششم ذي حجة الحرام سال 1407 هجري

قمري (برابر با 9 مرداد 1366 هجري شمسي) از زائران ايراني خانه خدا كه در مراسم برائت از مشركين شركت داشتند به عمل آورد. (فرقه وهابي)

جنة البقيع

(جَ نِّ تُ لْ بِ) همان (ك) بقيع

جنة الحصينه

(جُ نِّ تُ لْ حِ نِ) از اسامي مدينه است. به معني سپر محم (براي مسلمين). رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در غزوه احد فرمود: «انا في جنة حصينة» من در قلعه و حصار محافظت شده هستم. (ميقات حج، ش 7، ص 163؛ احكام حج و اسرار آن، ص 293)

جنة المعلي

(جَ نَّ تُ لْ مُ عَ لّا) قبرستان تاريخي شهر مكه است واقع در قسمت شمال شرقي شهر در

ص: 1191

منطقه سليمانيه و حجون (در انتهاي پل بزرگ هوايي) قريب يك كيلومتري مسجدالحرام و به نام هاي ديگري نيز موسوم است چون: جنة المعلاة، مقبرة المعلي (المعلاة)، مقبرة الحجون، مقبرة المطيبين، مقبره بني هاشم، قبرستان معلاة، قبرستان حجون، قبرستان بني هاشم، قبرستان ابوطالب، قبرستان قريش. اين جا شعبي بوده است موسوم به شعب جَزّارين و نيز شعب ابي دُبّ (به علت سكونت مردي بدين نام در آن) و دره اي است در دهانه كوه حجون كه مردم مكه در دوره جاهلي و آغاز اسلام مردگان خود را در اين دره (كه بخشي از حجون است) دفن مي كردند و لذا اين دره را «شعب المقبره» نيز مي ناميدند. امروزه جنة المعلي به دو ناحيه مجزا (قديمي و جديدي) تقسيم شده است. قسمت جلوي آن قبرستان عمومي مكه است و قسمت عقب آن قبرستان قديمي است كه در دامنه كوه قرار گرفته و از سه طرف به وسيله كوه احاطه شده است (و متأسفانه درب اين قسمت قديمي از سال 1396 هجري قمري توسط آل سعود بر روي زائران مسدود گرديد).

در قسمت اصلي و قديمي جنة المعلاة طبق مشهور بزرگان و آباء و اجداد رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) و نيز وابستگان به آن جناب به خاك سپرده شده اند كه شاخص ترين آنها عبارتند از:

1. حضرت خديجه (همسر رسول الله)

2. قاسم و طيب (فرزندان رسول الله)

3. قُصَي(1) بن كِلاب (جد اعلاي رسول الله)

4. عبد مناف بن قصي (از اجداد رسول الله)

5. هاشم(2) بن عبد مناف (از اجداد رسول الله)

6. عبدالمطلب بن هاشم (جد رسول الله)

7.

ص: 1192

ابوطالب بن عبدالمطلب (عموي رسول الله)

8. بعضي فرزندان و نوادگان ائمه اطهار (از نسل رسول الله)

9. سميه و ياسر والدين عمار ياسر (از اصحاب گران قدر رسول الله)

اهميت معلي

طبق نوشته ها رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) تا زماني كه در مكه بودند در روزهاي دوشنبه و پنجشنبه براي زيارت بستگان خود به قبرستان قريش مي رفتند و براي آنها طلب مغفرت مي نمودند اما حكومت سعودي در جفا به آنان گنبد و بارگاه باشكوهي را كه بنا بر مشهور بر مقابر حضرت خديجه و حضرت ابوطالب و حضرت عبدمناف و حضرت عبدالمطلب وجود داشت تخريب و محو كرد و سنگ هاي روي قبور نيز شكسته شد و زيارت آنان غير ممكن گرديد.

جواز السفر

(جَ زُ سَّ فَ) اعراب پاسپورت را گويند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

جهت جنوبي

يا جهت قِبلي (قبله) در تاريخ جغرافيايي مدينه اصطلاحاً مكاني را مي گفتند كه مسافران مدينه از آن حد به سوي مكه توديع و بدرقه مي شده اند. (مدينه شناسي، ج 1، ص 219)

جهت شامي

همان (ك) جهت شمال

جهت شمالي

يا جهت شامي در تاريخ جغرافيايي مدينه اصطلاحاً مكاني را مي گفتند كه مسافران مدينه از آن حد به

1. نوشته اند قصي اولين كسي بود كه در اين شعب به خاك سپرده شد و پس از وي مردم مردگان خود را در كنار او (در شعب ابي دب) مدفون ساختند.

2. طبق نقلي.

سوي شام توديع و بدرقه مي شده اند. (مدينه شناسي، ج 1، ص 219)

جهت قبلي

(ق) همان (ك) جهت جنوبي

جياد

همان (ك) اجياد

جيبه

(جَ بِ) از نام هاي مدينه است (تاريخ و آثار اسلامي،

ص: 1193

ص 180)

جيران رسول الله

اهل مدينه را ناميده اند. (ميقات حج، ش 7، ص 18)

چ

چاه اريس

(اَ اُ)(1) از چاه هاي مدينه است در كنار مسجد قبا (به فاصله پنجاه متري غرب آن) رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) از آب آن وضو ساخت و غسل كرد. اين چاه در سال 1384 هجري قمري در توسعه ميدان غربي مسجد قبا محو گرديد.اين چاه به جهاتي نام هايي دارد:

1. اريس، چون منسوب بود به شخصي يهودي به نام اريس.

2. تفله، چون آب شور آن با تفله (آب دهان) مبارك رسول الله گوارا گرديد (و مردم آب آن را براي تبرك مي نوشيدند).

3. خاتم، چون خاتم (انگشتري) رسول الله در سال ششم خلافت عثمان از دست او (يا از دست غلام او) درون چاه افتاد و ديگر به دست نيامد. (حرمين شريفين، ص 120؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 343؛ به سوي ام القري، ص 322؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 219 سفرنامه ابن جبير، ص 246)

چاه اسماعيل

چاه زمزم. (آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 35؛ احكام حج و اسرار آن، ص 87)

چاه انس

(اَ نَ) از چاه هاي مدينه واقع در سمت شرق مسجدالنبي كه به دست مالك بن انس خادم رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) حفر شد و حضرت از آن آشاميد و خود را شست و شو داد. اين چاه در دوران سعودي در توسعه شرق مسجدالنبي تخريب شد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 261 و 345)

چاه بضاعه

(بُ عِ) از چاه هاي مدينه است در سمت شمال غربي مسجدالنبي در فاصله پانصدمتري در محله بني ساعده قرار داشت. رسول خدا

ص: 1194

(صلي الله عليه وآله وسلم) از آن آشاميد و با دست خود به مردم نوشانيد. نقل شده كه با اين آب مريض ها غسل مي كردند و سه روز نمي گذشت كه عافيت مي يافتند. اين چاه در دوران عثماني مورد توجه و استفاده مزارع اطراف بود اما اخيراً در توسعه مسجدالنبي محو گرديده است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 344؛ حرمين شريفين، ص 120؛ به سوي ام القري، ص 303)

چاه بوصه

از چاه هاي مدينه در نزديكي قبرستان بقيع در منطقه باب العوالي قرار داشته و به نقلي رسول خدا در آن غسل جمعه فرموده اند. امروز اثري از آن نيست. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 346)

چاه تفله

(ت ِ لِ) همان (ك) چاه اريس

چاه حاء(2) از چاه هاي مدينه واقع در سمت شمال مسجد النبي. اين چاه را ابوطلحه انصاري به رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم)

1. اَ (ضبط لغت نامه) اُ (ضبط ميقات حج، ش 28، ص 134).

2. بعضي گفته اند حاء نام قبيله و يا شخصي است.

بخشيد و حضرت از آن وضو ساخت و آن را صدقه قرار داد. آب اين چاه بسيار شيرين بود و مريض ها خود را با آن شسته و شفا مي يافتند و تا دهه هاي گذشته همچنان مورد استفاده و سقايت زائران بود اما در دوران سعودي در توسعه مسجدالنبي تخريب و مكان آن در محدوده ميدان مجيدي محو گرديد (تاريخ و آثار اسلامي، ص 260 و 345؛ ميقات حج، ش 24، ص 81)

چاه خاتم

(تَ) همان (ك) چاه اريس

چاه ذوالهرم

(ذُ لْ هَ) نوشته اند چاهي است كه عبدالمطلب (پس از حفر زمزم در مكه) آن را در طايف حفر نمود.

چاه رومه

(مِ) از چاه هاي مدينه در شمال شهر (و شمال مسجد ذوقبلتين) و آب مشروب مدينه پيش

ص: 1195

از اسلام و بعد از اسلام از آن بود. اين چاه در ميان بني مازن حفر شده بود و به رومه غفاري تعلق داشت و چون عثمان آن را يا نيمي از آنرا (از يك يهودي) خريد و صدقه داد به نام عثمان نيز معروف شد. رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در فضل اين چاه سخناني فرمود و از آب آن وضو مي ساخت. در سال هاي اخير مكان اين چاه به مقر اداره حكومتي تبديل شده و اثري از آن ديده نمي شد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 344؛ حرمين شريفين، ص 120؛ سفرنامه ابن جبير، ص 247)

چاه زمزم

(زَ زَ)

1. همان چشمه معروف مكه به نام (ك) زمزم (لغت نامه)

2. از چاه هاي مدينه واقع در اطراف مسجدالنبي در داخل خانه فاطمه بنت امام حسين (عليه السلام) و به دست او حفر شد. چاه زمزم يا چاه فاطمه در دوران سعودي در توسعه غربي مسجد تخريب شد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 261؛ ميقات حج، ش 28، ص 157)

3. از چاه هاي مدينه واقع در حره غربي. پيامبراكرم (صلي الله عليه وآله وسلم)روزي ضمن استفاده از آن براي صاحبش دعا فرمودند. اين چاه به مرور زمان از بين رفت. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 345)

چاه سقيا

(سُ) از چاه هاي مدينه واقع در حره غربي در باب عنبريه و در جنوب مسجد سقيا. رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) از آب آن آشاميدند و وضو ساختند و در كنارش نماز گزاردند و در مكان نماز آن حضرت مسجدي ساختند. اكنون اثري از اين چاه نيست. (تاريخ و آثار اسلامي،

ص: 1196

ص 281، 345؛ و...)

چاه عثمان

همان (ك) چاه رومه

چاه عسيله

(عُ سَ لِ) از چاه هاي مكه واقع در زاهر (محلي بين مكه و تنعيم كه اكنون جزء شهر مكه است) نقل است جمعي از اهالي زاهر نزد پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) آمدند و از شوري آب چاهشان شكوه داشتند. حضرت به كنار آن چاه رفت و آب دهان مبارك در آن بيفكند و چاه كه علاوه بر شوري كم آب نيز بود فوراً پرآب و شيرين شد. (معارف و معاريف، ذيل زاهر)

چاه علي

از چاه هاي مدينه. چاه هايي كه حضرت علي (عليه السلام) در منطقه مسجد شجره براي آبياري مزارع حفر فرمودند. آبار علي. ابيار علي.

چاه غرس

(غَ غُ)(1) از چاه هاي مدينه واقع در شرق مسجد قبا. طبق نقل پيامبر اكرم آن را به پاكيزگي ستود و مبارك شمرد و از آب آن نوشيدند و وضو ساختند و به حضرت علي (عليه السلام) فرمودند پس از مرگ مرا از آب چاه غرس غسل بده و آن حضرت نيز چنين كرد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 343؛ حرمين شريفين، ص 121؛ ناسخ التواريخ، ج 4، ص 156؛ لغت نامه ذيل غرس؛ ميقات حج، ش 28، ص 134)

چاه فخ

(فَ خّ) همان (ك) چاه ميمون

چاه فضا

از چاه هاي مدينه. اين چاه با آب دهان مبارك رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بركت يافت و شفاي امراض شد. (ميقات حج، ش 28، ص 134)

چاه قراصه

از چاه هاي مدينه واقع در سمت مساجد سبعه متعلق به جابربن عبدالله انصاري كه پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) از آب آن آشاميد و براي صاحبش دعا فرمود. اكنون اثري از

ص: 1197

آن 1. غُ (ضبط تاريخ و آثار اسلامي) غَ (ضبط لغت نامه و ميقات حج).نيست. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 326)

چاه ميمون

از چاه هاي مكه است. چاهي است معروف در سرزمين ابطح و از مستحبات ورود به مسجدالحرام وطواف، غسل كردن از چاه ميمون است پيش از ورود به مكه. چاه فخ هم گفته مي شد. (لمعه، ج 1، ص 122؛ توضيح مناسك حج، ص 56)

چتر

در احرام حج و عمره بر سر قرار دادن چتر در حال حركت براي مردان مجاز نبوده و از محرمات است.

چهار تلبيه

از واجبات احرام گفتن چهار تلبيه است بعد از نيت. و صورت آن اين است كه بگويد: «لبيك، اللهم لبيك، لبيك، لاشريك لك لبيك (ان الحمد والنعمة لك و الملك لا شريك لك لبيك) مكرر گفتن اين چهار تلبيه مستحب است و بيش از يك مرتبه گفتن آن واجب نيست. (مناسك حج و احكام عمره، ص 26 الي 29؛ فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 88)

چهار ركن

منار شامي و يماني و عراقي و حجرالاسود و اين هر چهار از اركان كعبه است. (فرهنگ آنندراج؛ فرهنگ غياث اللغات)

چهار ركن كعبه

منار شامي و يماني و عراقي و حجرالاسود. (فرهنگ نفيسي)

چهار لبيك

همان (ك) چهار تلبيه

ح

حائط

نام كنوني فدك است. (مدينه شناسي، ج 2، ص 492)

حاج

الحاج و المعتمر وفدالله (منقول از امام صادق).

حج رونده. حج كننده. عنوان كسي كه اعمال و مناسك حج را به جاي آورده است.

حاج صروره

به جا آورنده (ك) حج صروره

حاج قارن

به جا آورنده (ك) حج قرآن

حاج متمتع

به جا آورنده (ك) حج تمتع

حاج محصور

به جا آورنده (ك) حج محصور

حاج مصدود

به جا آورنده (ك) حج مصدود

حاج مفرد

به جا

ص: 1198

آورنده (ك) حج افراد

حاجه

(جِّ) زني كه به زيارت خانه كعبه توفيق يافته. (لغت نامه)

حاجي

آن كه فريضه حج گزارده (لغت نامه)

حاج به معني حج گزار و افزوده «يا» در آخر آن از اغلاط مشهور است (راهنماي دانشوران)

حاجيانه

(نِ) حجيه. مالي كه از دارايي ميت به نايب زيارت در حج داده مي شود و از جمله واجبات مالي متوفي است. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حاجي حرمين

(حَ رَ مَ) كسي كه هم حج كرده باشد (حرم مكه) و هم به مدينه طيبه (حرم مدينه و مدفن رسول الله) مشرف شده باشد.

حاجيه

(ي) زني حج گزارنده (لغت نامه)

حاشيه مطاف

جاي طواف كعبه كه با حاشيه اي از سنگ سياه در كف حرم (مسجدالحرام) مشخص گرديده است.

حاضر

(ضِ) ذلك لمن لم يكن اهله حاضري المسجدالحرام (بقره 196)

اهل مكه. كسي كه نزديك مكه است. كسي كه وطنش كمتر از شانزده فرسخ با مكه فاصله دارد و وظيفه اش به جاي آوردن حج افراد يا حج قرآن است (نه حج تمتع)

حاطمه

(طِ مِ) از نام هاي مكه است از آن جهت كه هر كس را كه بدان اهانت روا دارد در هم شكند، و لذا اصحاب فيل را كه قصد نابودي اصل كعبه را داشت با اعجاز غيبي به هلاكت نشاند. (لغت نامه؛ تاريخ تحليلي اسلام، ج 1، ص 65؛ ميقات حج، ش 4، ص 144؛ كتاب حج، ص 45)

حبري

(حِ بَ يّ) روپوش يا پارچه سياه رنگي كه گاه كعبه را بدان مي پوشانيدند (ميقات حج، ش 25، ص 97)

حبش

(ك) كوه حبش

حبيبه

(حَ بِ) از اسامي مدنيه است به خاطر علاقه پيامبراكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) به

ص: 1199

آن (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 163)

حج

(حِ جّ) و لله علي الناس حج البيت (آل عمران 97)

نتيجه قصد است كه زيارت مقصود باشد و حِج البيت زيارت قصد شده خانه خداست و حَج (قصد زيارت) مقدمه حِج (زيارت قصد شده) است.(1) (اسرار، مناسك، ادله حج، ص 7)

حج
اشاره

(حَ جّ) و اذن في الناس بالحج (حج 28)

حج به معني قصد و قصد زيارت و در اصطلاح فقها قصد خانه خدا و زيارت بيت الله است. حج انجام مراسم و تشريفات و مناسك خاصي است در مكاني (مكه) و زماني خاص (ماه هاي حج)، و علت ناميده شدن مراسم و تشريفات زيارت بيت الله (كعبه) به «حج» براي آن است كه در لغت حج به معني قصد و رفتن به سوي كسي و جايي به منظور ديدار و زيارت است و هنگام حركت به سوي مكه براي شركت در اين مراسم قصد زيارت بيت الله مي شود. حج از واجبات و ضروريات است و از اركان مهم دين اسلام است و در ترتيب متداول ابواب فقه، حج باب (و يا ركن) پنجم از ابواب و اركان فروع احكام به اسلام به شمار رفته است. در سال وجوب حج (و نيز در تعداد حج رسول الله) گر چه اختلاف كرده اندولي آنچه مورد اتفاق است آن است كه پيامبراكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال دهم هجرت حج نمودند. حج بر هر مسلمان (با وجود استطاعت) در تمام عمر يك بار واجب مي گردد (و آن را «حجة الاسلام» گويند).

ترك حج

طبق روايات، ترك حج، ترك شريعت است، باعث هلاكت است،

ص: 1200

باعث نابينا محشور شدن است.

طبق فرموده فقها، ترك حج با اقرار به وجوب از گناهان كبيره است (و تارك حج در صورت عدم انكار وجوب آن مرتكب گناه كبيره شده است) و ترك حج با انكار وجوب (در صورتي كه به انكار خدا و يا توحيد و يا نبوت برگردد) موجب كفر است (و تارك حج در صورت انكار وجوب حج كافر است).

فوايد حج

(2) برقراري دين

تندرستي بدن

پاكي از گناهان

وارد شدن به جنان

بي نيازي از ديگران

شفاعت كردن از ديگران

رهايي از فقر و نداشتن

جلوگيري از بدن مردن

در پناه خداوند در آمدن

از فشار قبر رهايي يافتن

از آتش جهنم آزاد شدن

مال و روزي را زياد كردن

اهل و مال را حفظ نمودن(3)

مستحبات سفر حج

صدقه دادن

وصيت كردن

غسل سفر حج كردن

دوستان راخبر كردن

دو ركعت نماز خواندن

اهل خود به خداوند سپردن

تربت سيدالشهداء همراه بردن

توبه و به واقع به خداوند برگشتن

نيت براي خداوند خالص كردن

خير و بركت از خداوند طلب نمودن

انگشتر عقيق و فيروزه در انگشت كردن

توشه سفر خوب و كافي به همراه بردن

مال از حق الله و حق الناس پاك كردن(4)

از ذمه حقوق اخلاقي ديگران به در آمدن

با خانواده و بستگان و دوستان وداع نمودن

همسفر صالح، دانا و خوش خلق انتخاب كردن

1. و از نظر كساني ميان حَج و حِج تفاوتي ندارد. (ميقات حج، ش 4، ص 20).

2. طبق روايات منقول از معصومين (عليهم السلام).

3. و نيز توجه كنيم به آثار اخلاقي واجتماعي و سياسي و اقتصادي و فرهنگي جهاني

ص: 1201

حج.

4. اصولاً هيچ عبادتي را خداوند با مال حرام نمي پذيرد.

همسفران را در راه سفر خدمتگزاري كردن

با همسفران مروت و جوانمردي و خوشرفتاري كردن

از مشكلات (مالي و بدني) احتمالي سفر افسرده نشدن

در راه سفر ترك كلام بيهوده و خصومت و مجادله نمودن

دعاهاي وارده (چون دعاي فرج) را هنگام خروج از خانه خواندن

قرآن (آيه الكرسي، قدر، معوذتين و يازده قل هوالله) هنگام خروج از خانه خواندن

سخاوت كردن و به طور گروهي غذا خوردن و همسفران را بر سر سفره (غذا) دعوت كردن

در حال سير استغفار كردن و تسبيح و تهليل و تكبير گفتن و بر محمد و اهل بيتش صلوات فرستادن

رهاورد وسوغاتي سفر خريدن و در بازگشت از سفر حج وليمه دادن

راه هاي وجوب حج

حج به يكي از سه راه واجب مي شود: حجة الاسلام، حج بالنذر و حج استيجاري.

شرايط وجوب حج

عبارتند از: بلوغ، عقل، حريت و استطاعت (مالي، بدني، راهي و زماني)

مناسك حج

اصطلاحاً مراسم و اعمال حج (عبادت مخصوص حج) را گويند، يعني مجموعه آداب و افعالي كه جهت زيارت بيت الله صورت مي گيرد. حج به طور كلي از دو عبادت عمره(1)و حج تشكيل مي شود. اقسام حج

عبارتند از: حج افراد، حج قران و حج تمتع.

اعمال (واجبات) حج

1. احرام (در ميقات)

2. وقوف در عرفات

3. وقوف در مشعرالحرام

4. رمي جمرة العقبه (در مني)

5. قرباني كردن(2) (در مني)

6. حلق يا تقصير (در مني)

7. طواف زيارت (كعبه)

8. نماز طواف زيارت (كعبه)

9. سعي صفا و مروه (در مكه)

10. طواف نساء (كعبه)

11. نماز طواف نساء (كعبه)

12. بيتوته كردن

ص: 1202

(در مني)

13. رمي جمرات ثلاثه (در مني)

نوع واجبات حج

1. واجبات ركني، عبارتند از: احرام، وقوف در عرفات، وقوف در مشعر، طواف زيارت و سعي.

2. واجبات غير ركني، عبارتند از: نماز طواف زيارت، طواف نساء، نماز طواف نساء، رمي، قرباني، حلق (يا تقصير) و بيتوته در مني.

زمان انجام حج

ماه هاي حج ماه هاي شوال و ذي قعده و ذي حجه است و شروع حج كه با احرام است مي تواند از اول ماه شوال به بعد انجام پذيرد.

تفاوت انواع حج

1. در حج افراد و حج قران (كه عبادت عمره مفرده بعد از عبادت حج صورت مي گيرد) مي توان هر موقع از اول ماه شوال به بعد احرام بست و از ظهر روز نهم ذي حجه الي دوازدهم (يا سيزدهم) ذي حجه بقيه اعمال حج را انجام داد. اما در حج تمتع (كه عبادت عمره تمتع(3) قبل از عبادت حج صورت مي گيرد) ابتدا عمره تمتع را هر موقع از اول ماه شوال به بعد تا قبل از ظهر روز نهم ذي حجه انجام مي دهند و آنگاه احرام حج مي بندند(4) و بقيه اعمال حج را بعداز ظهر روز نهم ذي حجه الي دوازدهم (يا سيزدهم) ذي حجه به جاي مي آورند.

2. حج افراد و حج قران براي اهل مكه و حوالي آن است

1. رجوع كنيد به قسمت عمره».

2. در حج افراد قرباني نيست.

3. رجوع كنيد به قسمت «عمره».

4. و معمولاً از روز هشتم ذي حجه اين كار را انجام مي دهند.

ولي حج تمتع براي غير اهالي مكه (يعني براي اهل آفاق) مي باشد.

3. احرام در حج افراد و

ص: 1203

حج تمتع با تلبيه منعقد مي شود ولي در حج قران اختيار است بين تلبيه و اشعار و تقليد.

4. ميقات (جاي احرام بستن) حج افراد و حج قران در غير مكه و در نقاط مختلف است اما ميقات حج تمتع در مكه است.

5. قرباني در حج تمتع در اصل واجب است و در حج قران به سبب اشعار يا تقليد واجب است و در حج افراد واجب نيست.

6. دو طواف و نيز سعي را در حج قرآن و حج افراد مي توان بدون عذر تا آخر ذي حجه به تأخير انداخت ولي در حج تمتع تنها در مورد عذر جايز است.

7. در حج افراد و حج قران عمره و حج دو عبادت هستند و استطاعتشان جداست ولي در حج تمتع يك عبادتند و استطاعتشان يك جا است.

8. در حج افراد و حج قران پس از احرام و پيش از رفتن به عرفات مي توان طواف مستحبي انجام داد ولي در حج تمتع تا حلق (يا تقصير) در مني انجام نشود طواف مستحبي وجود ندارد.

9. در حج افراد و حج قرآن مي توان براي هر يك از عمره و حج نايبي جداگانه گرفت ولي در حج تمتع نايب براي عمره و حج تنها يك نفر است.

حجاب البيت

(حِ بُ لْ بَ) همان (ك) پرده كعبه

حجابت

(حِ بَ) همان (ك) سدانت. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج ابراهيمي

يعني حج واقعي و حقيقي كه خداوند تشريع كرد و به حضرت ابراهيم (عليه السلام)

دستور داد كه «واذن في الناس بالحج» و در عصر رسول الله اين حج توسط آن جناب تجديد حيات يافت، و حجي

ص: 1204

است كه با انگيزه اي خاص و جهت تحقق فلسفه مهم آن كه اظهار عبوديت الهي و نفي شرك و الحاد و رسيدن به قله كمال و سعادت است انجام مي گيرد. (ميقات حج، ش 2، ص 32؛ ص 239)

حجاج

(جُ جّ) حاجيان. حج كنندگان (لغت نامه)

حجاج مدينه بعد

واژه اي است براي معرفي آن دسته از زائران ايراني بيت الله كه بعد از انجام مناسك حج به مدينه مشرف مي شوند. همان (ك) پس مدينه

حجاج مدينه قبل

واژه اي است براي معرفي آن گروه از زائران ايراني خانه كعبه كه قبل از انجام مناسك حج به مدينه مشرف مي شوند. همان (ك) پيش مدينه

حجاز

(حِ)

1. از اسامي مكه است از جهت واقع شدن در منطقه حجاز. (ميقات حج، ش 21، ص 92 و 123)

2. منطقه اي است در شمال شبه جزيره عربستان واقع ميان نجد و تهامه، و گويند چون ميان اين دو جدايي انداخته آن را حجاز (از ماده حَجْز به معناي فاصله و حايل) ناميدند و سرزميني است با بيابان هاي وسيع ولي بيشتر ريگزار و بي آب و حاصل. حجاز از نظر تاريخ اسلام مهم ترين قسمت عربستان مي باشد،و تاريخ حجاز همان تاريخ مكه و مدينه است كه در اين قسمت واقعند. بعد از سقوط بني عباس (سال 656 هجري قمري) حجاز تابع دولت مصر شد و پس از استيلاي دولت عثماني بر مصر (به سال 923 هجري قمري) حجاز به تابعيت عثماني درآمد ولي حكومت آن عمدتاً در دست شرفاي مكه باقي ماند و تا سال 1845 ميلادي حجاز از طرف مصر اداره مي شد و از آن پس دولت عثماني

ص: 1205

مستقيماً بدان جا والي فرستاد. در سال 1916 ميلادي شريف مكه به ياري متحدين جنگ جهاني اول حجاز را از تبعيت عثماني آزاد كرد و مملكت مستقلي تشكيل داد اما فرمانروايي هاشميان با شورش وهابيه و سعوديه در سال 1343 هجري قمري برافتاد و سعودي ها بر نجد و حجاز مسلط شدند.

حج الاسباب

(حَ جُّ لْ اَ) حجي است كه به يكي از اسباب همچون نذر، عهد، يمين و غير اينها بر كسي واجب گردد. (فرهنگ اصطلاحات فقهي)

حج استحبابي

(حَ جِّ اِ تِ) يا حج مستحب. حج ثوابي،

حج غير واجب است كه از افضل مستحبات است و در هر سال انجام آن نيكو شمرده شده و ترك آن در پنج سال متوالي مكروه معرفي گشته. حتي فرموده اند تكرار آن در هر سال مطلوب است اگر چه موجب استقراض شود در صورتي كه قدرت بر پرداخت آن باشد. در انجام حج مستحب چه اهل مكه و چه اهل آفاق در انتخاب هر يك از انواع سه گانه حج (افراد، تمتع و قرآن) مختارند (ولي انجام تمتع را افضل دانسته اند).

حج استطاله

(اِ تِ لِ) طبق روايت حجي است براي گدايي كه تهيدستان كنند.

حج استيجاري

(اِ) حجي است كه به خاطر اجير شدن بر نايب واجب مي شود. حجي است كه اجير از جانب ميت به جاي مي آورد. اگر مكلف حجي را كه بر او واجب بوده انجام نداده باشد پس از فوت او شخصي را اجير مي كنند تا از جانب وي حج كند. و حجة الاسلام از ميقات براي ميت كفايت مي كند مگر آن كه وصيت به خصوص حج بلدي كرده باشد.

حج اسلام

(اِ)

1. همان

ص: 1206

(ك) حجة الاسلام

2. همان (ك) حجة الوداع

حج اصغر

(اَ غَ) تعبيري است از «عمره» (مجمع البيان، ج 11، ص 15)

حج افراد

(اِ) يا «حج مفرده» از انواع حج واجب (حجة الاسلام) است و بر كساني واجب است كه:

1. اهل مكه هستند.

2. محل سكونت آنها تا مكه كمتر از 48 ميل (16 فرسخ شرعي)(1) مي باشد.

3. وظيفه آنها انجام حج تمتع است ولي به عللي بايد حج افراد انجام دهند، مثل اين كه دير به مكه رسيده و فرصت عمره تمتع نباشد، يا در عمره مريض شوند و وقت وقوف به عرفات تنگ باشد به طوري كه اگر عمره را به جا آورند تا آخر روز نهم به عرفات نمي رسند.

وجه تسميه افراد

چون قرباني همراه قاصد حج نمي باشد.

چون حج از عمره جداست.(2) (عمره را در نيت حج ضميمه نكنند)

اعمال (واجبات) حج افراد

1. احرام (از ميقات)

2. وقوف در عرفات

3. وقوف در مشعر

4. رمي جمره عقبه

5. حلق (يا تقصير)

6. طواف زيارت كعبه

7. نماز طواف زيارت

8. سعي بين صفا و مروه

9. طواف نساء كعبه

10. نماز طواف نساء

11. بيتوته كردن در مني

12. رمي جمرات ثلاثه

زمان انجام حج افراد

اعمال حج افراد از روز نهم ذي حجه شروع مي شود كه تا روز دوازدهم (يا سيزدهم) ذي حجه به طول مي انجامد. گر چه برخي اعمال (مثل دو طواف و سعي) را مي توان تا آخر ذي حجه به تأخير انداخت، ولي احرام اين حج را مي توان از ابتداي ماه هاي حج يعني از اول شوال بست.

حج افسادي

(اِ) حج باطل

ص: 1207

شده را گويند.

حج اكبر

(اَ بَ) واذان من الله و رسوله الي الناس يوم الحج الاكبر.(توبه 3)

1. نام ديگر «حجة الوداع» است.

2. تعبيري است از حج (در مقابل عمره)

3. حج سالي است كه عيد قربان جمعه باشد.

4. روز عرفه و يا روز عيد قربان است.

1. هر فرسخ حدود 5/5 كيلومتر است.

2. حج افراد داراي دو عبادت حج و عمره است كه هر يك واجب مستقل و جداگانه اي است و بعد از حج افراد، عمره مفرده را در صورت استطاعت به جا مي آورند.

5. روز عيد قربان سال نهم هجري كه بزرگ ترين اجتماع مسلمانان و مشركين بود.(1)

6. ظهور حضرت قائم (عليه السلام) است و اعلان دعوت مردم. (مجمع البيان؛ تفسير نمونه؛ كتاب حج، ص 135؛ و...)

حج بالعهد

(بِ لْ عَ) حجي كه به واسطه نذر واجب شود.

حج بالنذر

(بَ نَّ) حجي كه به واسطه نذر واجب شود.

حج بالنيابه

(بَ نّ بِ)

1. انجام مراسم حج به جاي ديگري.

2. حجي كه به جهت اجير شدن بر نايب واجب مي شود.

حج باليمين

(بِ لْ يَ) حجي كه به وسيله قسم و سوگند واجب آيد. (لغت نامه)

حج بذلي

(بَ) حجي كه با پولي كه ديگري بخشيده است به جاي آورند و كفايت از حجة الاسلام مي كند، و گيرنده اگر پس از اين خودش مستطيع شد ديگر حجي بر او واجب نخواهد شد. و اگر مالي براي خصوص حج بخشيده شود واجب است قبول كردن (براي كسي كه حجة الاسلام نكرده) و دين مانع از وجوب حج بذلي نيست (مگر آن كه حال باشد و مانع از اداي آن گردد)، و در حج بذلي

ص: 1208

رجوع به كفايت شرط نيست. (مناسك حج، مسئله 53؛ فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 49)

حج بلاغ

(بَ) همان (ك) حجة الوداع

حج بلاغه

(بَ غِ) همان (ك) حجة الوداع

حج بلدي

(بَ لَ) مقابل حج ميقاتي. حجي است نيابتي و نايب از شهر ميت به قصد حج حركت مي كند.

حج بيت

(بَ) حج البيت، حجة الاسلام (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج تبرع

(تَ بَ رُّ) همان (ك) حج تطوع

حج تجارت

(تِ رَ) طبق روايت حجي است براي تجارت كه ثروتمندان كنند.

حج تطوع

(تَ تَ وُّ) حج تبرع. آن است كه پس از وفات ديگري بدون اخذ اجرت و به نيابت وي حج كند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج تمام

همان (ك) حجة الوداع

حج تمتع

(تَ مَ تُّ) از انواع حج واجب (حجة الاسلام) است و بر كساني (افراد مستطيعي) واجب است كه فاصله محل سكونتشان تا مكه 16 فرسخ شرعي يا بيشتر باشد (يعني وطن آنها تا مكه تقريباً 87 كيلومتر يا لااقل 48 ميل فاصله دارد) حج تمتع داراي دو عبادت متصل به هم عمره تمتع و حج تمتع است كه هر دو در يك سال (و ابتدا عمره تمتع و سپس حج تمتع) صورت مي پذيرد.

وجه تسميه تمتع

جهت ناميدن اين حج را به تمتع از آن جهت ذكر كرده اند كه مي توان در فاصله بين انجام اعمال عمره و انجام اعمال حج از آنچه كه بر محرم حرام بوده متمتع و بهره مند گرديد. به اين نحو كه حاج پس از پايان اعمال عمره مُحِلّ شده (از احرام بيرون مي آيد) و در فاصله اي كه تا احرام مجدد براي عمل حج موجود است از چيزهايي كه بر محرم حرام بوده

ص: 1209

تمتع حاصل مي نمايد.

زمان انجام حج

1. عمره: وسعت زماني انجام عمره از اول ماه شوال تا قبل از ظهر روز نهم ذي حجه است.

2. حج: شروع اعمال حج بعد از پايان يافتن عمره است كه با احرام شروع مي شود.(و معمولاً از روز هشتم ذي حجه اين كار را انجام مي دهند)(2) و بقيه اعمال از بعد از ظهر روز نهم ذي حجه الي دوازدهم (يا سيزدهم) ذي حجه انجام مي شود.

اعمال عمره تمتع

1. احرام (از ميقات عمره)

2. طواف زيارت خانه خدا

3. نماز طواف زيارت خانه خدا

4. سعي بين صفا و مروه (در مكه)

1. و پس از آن سال ديگر هيچ مشركي حق شركت در مراسم حج نيافت.

2. احرام حج تمتع خوب است روز هشتم ذي حجه باشد (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 77)

5. تقصير (در مكه و معمولاً در كنار مروه)

اعمال حج تمتع

1. احرام (از ميقات مكه)

2. وقوف در عرفات (از ظهرروز نهم ذي حجه)

3. وقوف مشعر (از طلوع فجر تا سر زدن خورشيد دهم ذي حجه)

4. رمي جمرة العقبه (در مني در روز دهم ذي حجه)

5. قرباني كردن (در مني در روز دهم ذي حجه)

6. حلق يا تقصير (در مني در روز دهم ذي حجه)

7. طواف زيارت خانه خدا

8. نماز طواف زيارت خانه خدا

9. سعي بين صفا ومروه

10. طواف نساء خانه خدا

11. نماز طواف نساء خانه خدا

12. بيتوته در مني (شب هاي يازدهم و دوازدهم ذي حجه).

13. رمي جمرات ثلاثه (در مني، روزهاي يازدهم و دوازدهم)

حج جاهلي

ص: 1210

هِ) يا حج مشركين، حجي كه در جاهليت آميخته با آداب شرك آلود انجام مي گرفت. زيارت بيت الله الحرام عبادتي است كه سابقه تاريخي توحيدي آن به زمان بناي كعبه به دست تواناي پيامبرعظيم الشأن الهي حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي رسد. زيارت بيت الله و انجام مراسم حج در طول زمان همچنان صورت مي گرفت حتي در آن دوران كه پايگاه توحيدي كعبه به فراموشي سپرده شده بود، و به اين ترتيب حج را نه تنها موحدان كه مشركان نيز انجام مي دادند و اعراب جاهلي به زيارت بيت الله مي پرداختند كه اگر چه با آداب شرك آلود صورت مي گرفت ولي با اين همه در ميان ايشان باز مانده هايي از رسوم عصر حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل (عليهم ا السلام) بر جاي ماند كه از آن پيروي مي كردند همانند تعظيم و طواف كعبه و حج و عمره و وقوف بر عرفه و مزدلفه و قرباني شتران و تهليل و تلبيه در حج و عمره با افزودن چيزهايي بر آن. اعراف جاهلي به هنگام موسم حج، در بيابان وسيعي بين طايف و نخله (يا بين طايف و مكه) در اول ذي قعده بازاري (به نام عكاظ) بر پا مي كردند تا بيستم (يا بيست و يكم و يا سي ام) ماه به طول مي كشيد. آنها در اين بازار به داد و ستد مي پرداختند و اشعار خويش را مي خواندند و بريكديگر مفاخره مي كردند و پس از آن در ماه ذي حجه به اجراي مناسك حج مي پرداختند و در موقع حج عرب ها خطاب به قوم «صوفه»

ص: 1211

با گفتن «اجز صوفه» يا «اجيزي صوفه» اجازه(1) حج مي گرفتند. اجازه حج و حركت از عرفه به مني و از مني به مكه مخصوص صوفه (غوث بن مُر و اولاد او) بود (تا آن كه طايفه «عدوان» آن را گرفتند و با اينان بود تا قريش آن مقام را به دست آورد) و اعراب جاهلي با توجه به برخي تفاوت و امتيازات بين خود، حج خاص خود را انجام مي دادند (حج حمس، حج حله و حج طلس) و برخي از ويژگي هاي حج جاهلي عبارت بود از:

نسئي، عبارت بود از جا به جايي ماه ذي حجه (ماه حج) جهت رهايي از گرماي طاقت فرساي آن.(2)

تلبيد، آن بود كه حج كننده مقداري از گياه خطمي و آس و سدر را با كمي كتيرا به هم مي آميخت و آن را در ميان موي سرش مي نهاد از براي آن كه از مرتب كردن آن و كشتن شپش آن خودداري نمايد.

تصديه، آن بود كه چون حج كننده به كعبه مي رسيد به كف زدن و غوغا كردن مي پرداخت و تا پايان طواف برگرد كعبه ادامه مي داد.

مكاء،(3) آن بود كه حج كننده چون به كعبه مي رسيد به صفير كشيدن و سوت زدن مي پرداخت و اين عمل را تا

1. در حج جاهلي انتقال سريع از عرفه به مزدلفه را «اجازه» مي گفتند و كساني بودند كه پيشاپيش، افراد را هدايت مي كردند و طبق سيره ابن هشام «غوث بن مُرُبن اُدّ» مسئول اجازه عرفه بود و پس از او فرزندانش اين مسئوليت را بر عهده داشتند و او

ص: 1212

و فرزندانش را صوفه مي گفتند و در وجه اين نامگذاري گفته اند هنگامي كه مادرش او را به كعبه بست پارچه اي پشمين (صوف) بر او انداخت. و بنابر نقل ابن عباس، پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) از حركت شتابان منع فرمود و دستور حركت به آرامي صادر كرد.

2. رجوع كنيد به واژه «نسيئي».

3. و ما كان صلاتهم عندالبيت الامكاء و تصدية (انفال 35).

پايان طواف بر گرد خانه كعبه ادامه مي داد.(1) (ميقات حج، ش 4، ص 101 الي 104، ص 112؛ تلبيس ابليس، ص 134 و 135؛ تاريخ تحليلي اسلام، ج 1، ص 48؛ و...)

حج جاهليت

همان (ك) حج جاهلي

حج حله

(ك) حله

حج حمس

(ك) حمس

حج خدمه

(حَ دَ مِ) فقهاي عظام در باب حج خدمه (كه ضمن خدمت به حجاج، مناسك حج را نيز انجام مي دهند) بابي از فقه گشوده اند و مسائل آن را تبيين كرده اند. (ميقات حج، ش 73، ص 44)

حجر

(حِ) همان (ك) حجر اسماعيل

حجر

(حَّ جَ) همان (ك) حجرالاسود

حجرات

(حُ جُ) منظور منزل مسكوني پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و اطاق زنان آن حضرت است. (دايرة المعارف قرآن كريم)

حجر اسماعيل

(جِ) «حجر» يا «حجر اسماعيل» يا «حجرالكعبه» مكاني (فضايي سطحي) است در قسمت شمالي ديوار خانه كعبه (در جانب ناودان طلا) كه با ديواري قوسي و نيمدايره (حجرالحجر) محصور است.(2)اين ديوار به ارتفاع يك متر و سي (يا چهل) سانت از يك طرف به ركن شمالي (ركن شمال شرقي) و از طرف ديگر به ركن غربي (ركن شمال غربي) منتهي مي گردد. اما امتداد آن در حدود دو متر مانده به دو ركن قطع مي

ص: 1213

گردد تا به اين ترتيب راه ورود و خروج (حجر) ممكن گردد. فاصله اين فضا از وسط ديوار كعبه تا ديوار قوسي از داخل 36/8 متر و عرض خود ديوار قوسي 5/1 متر مي باشد (و در نتيجه فاصله اين فضا از ديوار كعبه تا ديوار قوسي شكل از خارج 86/9 متر است). ديوار حجر اسماعيل و نيز فضاي حجر اسماعيل از سنگ مرمر پوشيده شده است. حجر به فرموده فقها:

1. داخل در طواف است.

2. هنگام طواف واجب نبايد از آن عبور كرد.

3. هنگام طواف حركت روي ديوار جايز نمي باشد.

4. نماز طواف واجب را نمي توان در درون آن به جاي آورد.

اهميت حجر

از آيات بينات است.

زير ناودان طلا امكان استجابت دعا بيشتر است.

آب ناودان كه به حجر مي ريزد شفا دهنده بيمار است.

قبور جمعي از انبيا از جمله حضرت اسماعيل در اين عرصه است.

نماز در اين مكان به خصوص در زير ناودان طلا فضيلت بيشتري دارد.

احرام بستن براي حج تمتع در اين مكان استحباب و فضيلت بيشتري دارد.

به زعم برخي قسمتي از خانه كعبه است (كه در بازسازي كعبه از خانه خارج گرديد) و قريش روي آن ساختمان بنا نكرد و در تجديد بازسازي كعبه توسط ابن زبير اين قسمت جزء خانه قرار گرفت ولي حجاج دوباره آن را به صورت قبلي در آورد و بيرون از خانه قرار داد و نيز طبق روايات متعدد حج اسماعيل جزء خانه نمي باشد و برخي از فقها نيز آن را جزء خانه نمي دانند.

تسميه حجر

1. اين جا محل نزول و مأواي حضرت

ص: 1214

اسماعيل و مادرش حضرت هاجر بوده و طبق رواياتي منقول از امام صادق (عليه السلام) حجر خانه اسماعيل است و آن حضرت مادر خود را در آن دفن نمود و به خاطر اين كه زير پاي مردم قرار نگيرد اطراف آن را سنگ چين كرد.

2. در جهت اضافه «اسماعيل» به «حجر» (حجر اسماعيل) گفته اند چون ديوارهاي كعبه برافراشته شد آن حضرت از گرماي خورشيد در كنار اين ديوار در سايه مي نشست و يا اين كه سايباني در كنار آن براي خود بر مي افراشت و يا

1. حج جاهلي آميزه اي از شرك، افتخارات قبيله اي و اغراض تجاري و اهداف سياسي قومي بود، از اين رو به هنگام گرد آمدن هر قبيله سعي داشت تا با بانگ بلند مظاهر اين آميزه هاي ناهمگن را در يك ميدان رقابتي به نمايش بگذارد.

2. و در برخي از كتاب ها خود اين ديوار، حجر اسماعيل معرفي شده.

طبق برخي نقل ها ايشان در همين جا به خاك سپرده شدند. (ميقات حج، ش 8، ص 110، ش 13، ص 56، ش 20، ص 111 الي 114؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 196؛ قبل از حج بخوانيد، ص 92؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 57؛ سفرنامه ناصر خسرو، ص 97؛ لغت نامه، ذيل حجر الكعبه)

حجرالاسعد

(حَ جَ رُ لْ اَ عَ) به «حجرالاسود» گفته مي شود. (فرهنگ آنندراج، ذيل محك زرايمان؛ ميقات حج، ش 10، ص 33)

حجرالاسود

(لْ اَ وَ) «حجر» يا «حجرالاسود» يا «حجر الاسعد» يا «درة البيضاء» سنگي است منصوب بر ديوار كعبه در ركن شرقي (ركن جنوب شرقي) اين سنگ بيضي

ص: 1215

شكل با قطري قريب به سي سانتيمتر در حدود 5/1 متري از كف مسجدالحرام بر ديوار كعبه نصب است و از اطراف با روپوشي از نقره خالص به صورت مستدير (مدور) كه بتوان با سر و صورت و دست آن را لمس نمود محصور گرديده است. اين سنگ در ابتدا يكپارچه بود ولي به علت آسيب هايي كه در طول زمان بر آن وارد آمد به صورت قطعاتي چند در آمد. طبق روايات تاريخي در سال 64 هجري كه سپاه يزيد در مقابله با ابن زبير مكه را سنگباران كرد، حجرالاسود سه قطعه شد و عبدالله بن زبير آن را در قابي نقره اي محصور ساخت، تا اين كه در سال 189 هجري به علت سست شدن قاب نقره اي، به دستور هارون الرشيد بالا و پايين قاب را سوراخ كرده و در آن سرب يا نقره مذاب ريختند و محكم نمودند. به نوشته «ابن جبير» سياح معروف عرب (در قرن ششم و هفتم هجري قمري) كه «حجرالاسود» را زيارت كرده حجر «چهار قطعه به يكديگر پيوسته است كه اطراف آن را با صفحه اي سيمين استوار كرده اند» ابن جبير مي نويسد: «گويند قرمطي (كه خدايش لعنت كناد) آن را شكسته». طبق نقلي در سال 1290 هجري قمري حجر در 17 قطعه (سه قطعه درشت و بقيه ريزتر) به يكديگر در درون قاب نقره اي پيوست داده شد و مطابق سفرنامه يكي از ايرانيان (و احتمالاً از وابستگان به دربار ناصرالدين شاه) كه در سال 1296 هجري قمري نگاشته شد()

«حجرالاسود» قريب بيست قطعه است در طوقي نقره اي (ولي در كتاب «سفرنامه مكه»

ص: 1216

آمده است كه پنجاه قطعه است كه درهم در قاب نقره محفوظ است) رنگ اين سنگ سياه متمايل به سرخ (با نقطه ها و لكه هايي سرخ و رگه هايي زرد) است و رگه هاي زرد آن در اثر جوش خوردن تَرَك ها مي باشد. طبق روايات «حجر» در ابتدا سفيد و روشن بود ولي در اثر تماس بدن كفار و مشركين و گناهكاران و يا بر اثر آتش سوزي هايي كه در كعبه روي داد به رنگ فعلي (سياه متمايل به سرخ) در آمد. ابن جبير در سفرنامه خود مي نويسد: در بخش سالم مانده حجرالاسود (برابر سمت راست كسي كه براي بسودن و بوسيدن مقابل آن قرار مي گيرد) نقطه كوچك سپيد درخشاني وجود دارد كه گويي خالي بر اين صفحه خجسته است و اين لكه سپيد را خاصيتي است كه چشم را روشني مي بخشد.

احكام حجر طبق فتواي فقها در مراسم حج عمره:

1. حجر مبدأ نيت و آغاز طواف كعبه مي باشد.

2. حجر مرحله پاياني و ختم طواف كعبه مي باشد.

استلام حجر مراد از استلام حجر در روايات و اصطلاح فقها، مسح كردن و تماس بدن با حجرالاسود است از طريق: بوسيدن، مسح با دست، چسباندن شكم، تماس مقداري از بدن (و در صورت عدم امكان چسباندن شكم و مسح، به اشاره از دور يا اشاره با سر و عصا) و در اين رابطه:

1. استلام حجر از مستحبات است و در طواف (و در تمام شوط ها) نيز مستحب است، و در شوط اول و شوط آخر مورد تأكيد قرار گرفته است.

2. مستحب است در استلام

ص: 1217

حجر: الله اكبر گفتن، صلوات فرستادن، دعا نمودن، بوسيدن، صورت بر آن قرار دادن، بلند كردن دست ها، با دست راست لمس كردن، بوسيدن دست و بوسيدن عصا اگر توسط آن استلام شود.

3. و از آثار استلام حجر است: شعار طواف بودن، اجابت

دعا، شهادت حجر در قيامت، بيعت با خداوند طبق روايتي منقول از رسول خدا، حجر الاسود به منزله دست خداوند در زمين است كه به وسيله آن با بندگان مؤمن مصافحه مي كند (و مردم با دست كشيدن بر آن و بوسيدنش با خدا بيعت و اطاعت خدا را تثبيت مي كنند) و از ابن عباس نقل شده كه دست گذاردن بر سنگ به منزله بيعت با رسول خداست(1) كه از ميان ما رفته است.

4. به روايتي منقول از رسول الله «بايد آخرين عهد با كعبه استلام حجر باشد.» و از امام كاظم درباره پيامبر اكرم(صلوات الله عليهما) آمده كه در هر طوافي بدون آن كه كسي را آزار دهد «حجرالاسود» را لمس مي فرمود.

5. با وجود سفارش هاي بسياري كه براي لمس و بوسيدن حجر شده است و ائمه نيز بر آن مواظبت عملي مي كردند ليكن اگر به خاطر كثرت جمعيت انجام آن مشكل باشد و سبب مزاحمت ديگران گردد اين تأكيد برداشته شده و سزاوار دانسته اند كه فرد با اشاره از دورتر اكتفا كند، زيرا مصلحت جمع اقتضا مي كند تا فرد از اين وظيفه مستحبي به خاطر يك واجب اجتماعي (رعايت حقوق مردم) دست بردارد تا در مقابل خداوند اجر بيشتري نصيبش سازد.

اهميت حجر طبق روايات:

از سنگ ها يا ياقوت ها بهشتي

ص: 1218

است.

حضرت آدم از بهشت روي آن فرود آمد.

از كوه ابوقبيس است كه از جانب خدا فرود آمد.

دست كشيدن به آن گناهان شخص را از بين مي برد.

چون دست خدا در زمين است كه با بندگان به وسيله آن مصافحه فرمايد.

آن كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) را درك نكرده با مس آن مثل اين است كه با خدا و پيامبرش بيعت كرده.

شاخصه توحيدي حجر

اين سنگ و كعبه در طول تاريخ نمودار آثار توحيد و يگانه پرستي اند و مظهر مبارزه با شرك و نبرد با پس مانده هاي بت پرستي و جنگ با موهومات به شمار مي روند. عرب هاي قبل از اسلام از مواد و اشياء گوناگون بت و معبود مي ساختند ولي كعبه و حجرالاسود تنها چيزهايي بودند كه دور از جنبه الوهيت شرك آميز قرار داشتند و هيچ عربي آن دو را به هيچ وجه به عنوان معبود يا بت مورد پرستش قرار نداده است و با ظهور اسلام كفر ستيز و مخالف با بت و بت پرستي، كعبه و حجرالاسود بار ديگر شاخصه توحيد ابراهيمي گشتند.

نصب حجر كعبه با وجود آن كه در ادوار مختلف تجديد بنا شد ولي جايگاه حجر (اين تنها سنگ ثابت و تغيير نيافته كعبه از ابتداي بنا) هيچ گاه تغيير نكرده است و توسط شايستگاني در جاي خود نصب شده است:

1. حضرت ابراهيم خليل الله. حجر براي نخستين بار توسط آن پيامبر عظيم الشأن توحيدي هنگام بناي كعبه به ديوار كعبه گذارده شد.

2. حضرت محمد رسول الله. حجر پنج سال قبل از بعثت در

ص: 1219

تجديد بناي كعبه به علت تخريب ناشي از سيل، به دست نبي مكرم در ديوار كعبه جاي گذاشته شد. آن گاه كه قسمتي از ديوار كعبه بالا آمد و بين قبايل بر سر نصب حجر اختلاف افتاد، همگان بر قبول تصميمي كه آن امين خردمند بگيرد اتفاق كردند؛ پس به دستور آن ستوده بزرگ ردايي گستردند، حجر را به درون آن نهاد و بفرمود تا بزرگان قبايل گوشه هاي ردا را برداشته و پاي ديوار كعبه آورند، آن گاه حضرت به دستان مبارك خود آن را نصب نمود.

3. حضرت سجاد ولي الله. حجر در سال 73 (يا 74) هجري در تجديد بناي كعبه (به علت تخريب ناشي از سنگباران مكه) به دست امام سجاد (عليه السلام) كار گذاشته شد. در سال 64 هجري سپاه يزيد در مقابله با ابن زبير (كه بر حجاز مسلط شده بود) مكه را سنگباران كرد كه در اين درگيري قسمت هايي از كعبه آسيب ديد و بعد از پايان محاصره، ابن زبير كعبه را ترميم و حجر اسماعيل را داخل كعبه

1. و لذا آيا هدف از استلام حجر نمي تواند مجسم ساختن يك پيمان قلبي باشد؟!

نمود، ولي كعبه باز در جريان محاصره مكه توسط «حجاج» آسيب ديد و چون ابن زبير كشته شد، عبدالملك بن مروان دستور بازسازي آن را داد كه در اين تجديد بنا «حجاج» كعبه را به شكل قبلي اش در آورد. (حجر اسماعيل را در خارج از خانه قرار داد) و حجرالاسود را امام زين العباد نصب فرمود.

4. حضرت ولي الله اعظم. حجر در سال 337 (يا 339) هجري بعد از ربوده

ص: 1220

شدن توسط قرامطه به وسيله امام زمان حضرت حجت ولي عصر (عليه السلام) كار گذاشته شد. در ايام خلافت مقتدر بالله هيجدهمين خليفه عباسي (295 320) كه از دوره هاي تيره و پرآشوب حكومت عباسي است در سال 317 (يا 310) هجري قرامطه با قوت گرفتن در بحرين با سپاهي به فرماندهي ابوطاهر سليمان بن ابوسعيد حسن جنّابي قرمطي به عنوان حج عازم مكه شدند ولي در روز نهم ذي حجه خانه هاي مكه و اموال حاج را غارت نمودند و مردم را در مسجدالحرام كشتند(1)(و به طوري كه نقل كرده اند، آنها طي مدت 6 يا 7 يا 8 يا 11 روزي كه در مكه بودند تعداد هزار و هفتصد نفر را در حالي كه از استار كعبه گرفته بودند، كشتند و تعداد كشتگان مجموعاً به حدود سي هزار نفر رسيد). آنها در 14 ذي حجه حجرالاسود را از كعبه جدا ساختند و به هَجَر(2) از بلاد احساء بردند (طبق برخي نوشته ها بر اين منظور كه در آن جا عبادتگاهي بسازند و مردم را از كعبه منصرف كنند و به آن جا بكشانند). آنها مدت ها حجرالاسود را نزد خود نگه داشتند و پيشنهادات دو قطب سياسي جهان اسلام يعني بني عباس در بغداد و فاطمي ها در افريقا را براي برگرداندن حجر، رد مي كردند تا آن كه مأيوس از موفقيت در جلب نظر مردم و هلاكت قرمطي (به علت ابتلا به بيماري جذام و كرم افتادن به تنش) حاضر به برگشت دادن حجرالاسود گرديدند. به نقلي «الراضي بالله» حجر را به مبلغ 50000 دينار خريد ولي اين قول را با توجه

ص: 1221

به سال وفات الراضي (329) و سال نصب حجر (337 يا 339) صحيح نمي دانند. به قولي ديگر وكلاي «المطيع لله» (خليفه عباسي از 334 تا 363 هجري) در سال 337 هجري حجرالاسود را به مبلغ 30000 دينار خريدند و خليفه آن را به مكه فرستاد. به نقلي نيز در سال 339 هجري قرامطه به دستور خليفه فاطمي افريقيه حجر را برگرداندند و يا به وساطت شريف يحيي بن حسين از نسل امام حسين (عليه السلام) آن را باز پس فرستادند. همچنين نوشته اند چون عبيدالله نخستين خليفه فاطمي به خلافت رسيد، قرمطي به نام او خطبه خواند ولي عبيدالله در جواب نامه قرمطي او را به خاطر كشتار زائران و ربودن حجرالاسود لعنت كرد و در نتيجه قرمطي سر از فرمان وي پيچيد تا آن كه مبتلاي به بيماري شد و قرامطه مأيوس از موفقيت حجر را به مكه حمل نمودند، و گفته اند پيش از حمل به مكه آن را به كوفه بردند و بر ستون هفتم از ستون هاي مسجد جامع آويختند تا اين كه به مكه فرستاده شد و از افرادي نام برده اند كه حجر را نصب نموده اند ولي براساس شواهدي كه در جريان نصب حجر روي داد فقهاي شيعه مسلم گرفته اند كه حجرالاسود به دست مبارك امام زمان (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) بر ديوار كعبه نصب شد. (سفرنامه ابن جبير، ص 126؛ سفرنامه مكه، ص 257؛ ميقات حج، ش 12، ص 45 الي 58؛ ش 19، ص 175؛ نگرشي اجتماعي به كعبه و حج، ص 252 و 253؛ همراه با زائران خانه خدا، ص 90، و منابع

ص: 1222

متعدد ديگر)

حجرالزيت

(زَّ) گويند از اين سنگ (در مدينه) براي پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) روغن زيتون تراويده است. (سفرنامه ابن جبير، ص 247)

حجر السماق

(سَّ) يا «بلاطه حمراء» سنگي است درون كعبه كه حضرت علي امير المؤمنين (عليه السلام) بر روي آن به دنيا

1. و پس از يازده قرن در روز هشتم ذي حجه سال 1407 هجري قمري حجاج ايراني هنگام اظهار برائت از مشركين و عزيمت به سوي بيت الحرام زير رگبار گلوله هاي حكومت كشته و مجروح و هتك حرمت شدند.

2. هجر مركز بحرين بود و گاهي هم به همه بلاد بحرين هجر گويند. در آن زمان به منطقه وسيعي از شمال عربستان فعلي بحرين يا هجر گفته مي شد، و شهر احساء داخل همين منطقه قرار داشت (ميقات حج، ش 5، ص 78 و 81).

آمد و الان اين سنگ در نزديكي درب كعبه مي باشد. در روايت دارد كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بر بلاطه حمراء نماز خواندند و سپس روي كردند به اركان خانه به هر ركني تكبير گفتند. (ميقات حج، ش 7، ص 161؛ حج و عمره، ص 163)

حجر الكعبه

(حِ رُ لْ كَ بِ) همان (ك) حجر اسماعيل (ميقات حج، ش 21، ص 94)

حجره شريفه

(حُ رِ ءِ شَ فِ) همان (ك) حجره طاهره

حجره طاهره

(هِ رِ)يا «حجره شريفه» يا «حجره مطهره» يا «مقصوره شريفه» اطلاقي است به مدفن حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) واقع در خانه مسكوني آن جناب كه فعلاً در زاويه جنوب شرقي مسجدالنبي واقع شده است (ولي قبل از توسعه در خارج از مسجد و در كنار آن

ص: 1223

بود) و از جمله اقداماتي كه در مورد آن صورت گرفته طبقه نوشته ها عبارت است از:

1. سال 17 هجري، خليفه دوم آن گاه كه مقداري بر مسجد بيفزود، در پيرامون مرقد مطهر ديواري بالا برد تا مدفن حضرت مستور ماند.

2. سال 88 هجري، عبدالملك مروان آن گاه كه دستور تخريب خانه همسران رسول الله و توسعه مسجد را داد، براي اين كه مدفن حضرت در مسجد نمايان نباشد ديواري اطراف آن كشيد كه به نام حجره طاهره معروف شد. نخستين كسي كه به عمران مرقد منور پرداخت و چهار درب براي ورود و خروج آن قرار داد عمربن عبدالعزيز بود

3. سال 577 هجري، به دستور نورالدين زنگي پادشاه شام اطراف حجره شريفه را كندند و سپس با آهن و فولاد ديواري بالا آوردند و بر روي اين ديوارها شبكه اي از فولاد نصب نمودند و قبه و بارگاهي از فولاد بنا كردند.

4. سال 668 هجري، الملك الظاهر بَيْبَرس مقصوره اي از چوب ساخت كه سه درب داشت.

5. سال 678 هجري، ملك مصر قبه اي بر روي مدفن بنا نمود.

6. سال 694 هجري، الملك العادل زين الدين كَتْبُغا بر ديواره هاي مقصوره افزود تا به سقف رسيد.

7. سال 886 هجري، سلطان قايِتباي از مماليك برخي مصر بناهايي را كه اكنون در حجره طاهره مȘ̙ȘϠاست و ضريح مقدس و تزيينات آن را بساخت.

خصوصيات حجره

طول اين حجره در هر يك از دو ضلع شمالي و جنوبي 16 متر و عرض آن در هر يك از دو ضلع شرقي و غربي 15 متر و مساحت كلي آن 240 متر

ص: 1224

مربع است.

در گوشه هاي حجره طاهره ستون هايي از سنگ مرمر قرار دارد كه قبه خضراء بر آنها استوار است.

حصار مشبك اطراف حجره به شكل ضريحي از مس و فولاد است كه ميناكاري و طلاكاري است مگر طرف جنوبي آن كه برنجي مي باشد.

ضريح شريف در طول داراي شش طاق نما و در عرض داراي سه طاق نما مي باشد كه چهار طاق نماي در طول مربوط به قسمتي است كه مرقد حضرت در آن قرار دارد و دو طاق نماي ديگر مربوط به قسمتي است كه منسوب به حضرت زهرا(عليها السلام) مي باشد.

مرقد مطهر در قسمت جنوبي و مرقد حضرت فاطمه (بنابر رواياتي) در قسمت شمالي حجره واقع

است. داخل حجره قبر منور پيامبر مشخص است و اطراف آن ديوار كشيده شده كه تا زير گنبد ادامه دارد (و قبر شيخين خارج از اين ديوار و داخل در محوطه پنجره هاي فولادي مي باشد).

حجره طاهره داراي 4باب مي باشد. باب تهجد (در شمال)، باب فاطمه (در شرق)، باب وفود (در غرب)، باب توبه يا باب رسول الله (در جنوب).

جامه حجره

1. دوران بني العباس: اولين بار «حسين بن ابي الهيجا» داماد «طائع بن زريك» وزير خليفه العاضد فاطمي (557 - 567 هجري قمري) حجره نبوي را جامه پوشانيد. او جامه اي بزرگ و سفيد تهيه كرد كه روي آن با نقش و نگار و كمربندهايي از ابريشم زرد و سرخ آذين شده و با سوره ياسين مزين گرديده بود، اما امير مدينه از قرار دادن آن در حجره نبوي امتناع كرد و اجازه خليفه عباسي المستضئي بامرالله را

ص: 1225

ضروري دانست، و چون خليفه اجاره داد جامه مزبور در حجره نبوي شريف آويزان گرديد، تا اين كه بعد از حدود دو سال مستضئ بامرالله خليفه عباسي، جامه اي از ابريشم بنفش را كه گلدوزي و نقش و نگار و كمربندهاي سفيد نوشته شده داشت ارسال نمود و آن را جايگزين جامه «حسين بن ابي الهيجاء» كردند. سپس الناصرلدين الله عباسي (573 622 هجري قمري) جامه اي از ابريشم سياه ارسال كرد كه آن را بر روي جامه قبلي (جامه مستضئي بامرالله) قرار دادند و چون مادر اين خليفه حج گزارد، جامه ديگري همانند جامه فرزندش را بر روي دو جامه پيشين در حجره نبوي آويخت و از آن پس خلفاي بني العباس (تا دوران انقراض خلافتشان) همواره جامه هايي را براي حجره نبوي مي فرستادند.

2. دوران مماليك: سلاطين مصر جامه حجره نبوي را همچنان ولي به صورت نامنظم ارسال مي كردند تا اين كه با وقف سه دهكده در مصر جهت تهيه پرده هاي كعبه و حجره نبوي توسط ملك صالح اسماعيل (743 - 746 هجري قمري) جامه حجره نبوي هر پنج سال يك بار بافته و فرستاده مي شد و افزون بر آن سلاطين مصر به هنگام رسيدن به سلطنت جامه اي سبز رنگ براي حجره نبوي ارسال مي نمودند.

3. دوران عثماني: در زمان خلفاي عثماني جامه حجره نبوي هر پانزده سال يك بار در مصر تهيه و فرستاده مي شد و علاوه بر آن هر يك از سلاطين عثماني به هنگام جلوس بر كرسي خلافت جامه اي نيز براي حجره نبوي روانه مي كردند. (راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص

ص: 1226

72 الي 77؛ ميقات حج، ش 28، ص 73 الي 76)

حجره فاطمه

(طِ مِ) حجره اي است متصل به حجره رسول الله كه اكنون در داخل «حجره طاهره» واقع شده است و گفته اند اين خانه همان است كه:

در آن دو نور چشم پيامبر حسنين(صلوات الله عليهم) ولادت يافتند.

درِ آن به سوي مسجد، به فرمان خداوند از بسته شدن استثنا شد.

درِ آن جهت اخذ بيعت از شوي آن بانو به آتش كشيده شد.

در آن بانويِ سراي، در حمايت از همسرش در برابر حكومتيان بين درب و ديوار پهلو شكسته شد.

در آن سيده زنان دو عالم بنابر احتمالي به خاك سپرده شد و يكي از مواضع مزار آن بانوست.

حجره مطهره

(مُ طَ هَّ رِ) همان (ك) حجره طاهره

حجرين

(حَ جَ رَ) مراد حجرالاسود و صخره اي (سنگي) است در بيت المقدس كه مانند حجرالاسود آن را زيارت كنند. (فرهنگ فارسي، ذيل صخره)

حج سنتي

(حَ جِّ سُ نَّ) همان (ك) حج استحبابي

حج صروره

(صَ رِ) حج كسي است كه سابقه حج كردن نداشته باشد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج طلس

)ك) طلس

حج عقوبه

(عُ بِ) آن كه حج خود را تباه و باطل گرداند از احرام به در نشود وبايد آن حج را به پايان برد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج عمره

1. همان (ك) عمره تمتع

2. همان (ك) عمره مفرده

حج فرضي

(فَ) حج واجب است (ميقات حج، ش 8، ص 24) (â)

حج فريضه

(فَ ضِ) حج الاسلام است كه زائر صحيحاً به پايان برد و تكليف واجب به جاي آورد.

(مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج فقرا

(فُ قَ) تعبيري است از زيارت مرقد امام رضا (عليه السلام) در روايت.

حج قران

(قِ) از انواع حج

ص: 1227

واجب (حجة الاسلام) است و بركساني واجب است كه:

اهل مكه هستند.

محل سكونت آنها تامكه كمتر از 48 ميل (16 فرسخ شرعي) مي باشد.

وجه تسميه قران

حج گزار براي احرام حج و عمره(1) دو نيت را مقارن مي كند و به يك نيت احرام مي بندد.

حج گزار قارن است يعني از ميقات و از آغاز احرام و حين احرام قرباني را قرين خود مي كند.

اعمال (واجبات) حج قران

1. احرام (از ميقات)

2. وقوف در عرفات

3. وقوف در مشعر

4. رمي جمره عقبه

5. قرباني كردن

6. حلق يا تقصير

7. طواف زيارت

8. نماز طواف زيارت

9. سعي بين صفا و مروه

10. طواف نساء كعبه

11. نماز طواف نساء

12. بيتوته كردن در مني

13. رمي جمرات ثلاثه

زمان انجام حج قران

اعمال حج قران از روز نهم ذي حجه شروع مي شود كه تا روز دوازدهم (يا سيزدهم) ذي حجه به طول مي انجامد، گر چه برخي اعمال (مثل دو طواف و سعي) را مي توان تا آخر ذي حجه به تأخير انداخت، ولي احرام اين حج را مي توان از ابتداي ماه هاي حج يعني از اول شوال بست.

حج قضاء

(قَ) حجي كه بابت قضاي حج فوت يا تباه شده بايد كرد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج كمال

(كَ) همان (ك) حجة الوداع

حج للناس

(لِ نّ) حجي كه به خاطر مردم كنند و طبق روايت بايد پاداش آن را از مردم گيرند.(â)

حج لله

(لِ لاّ) حجي كه براي خاطر خدا كنند. طبق روايت منقول از امام صادق (عليه السلام): «حج دو نوع است: حج لله و حج للناس. هر كه براي

ص: 1228

خدا حج كند پاداش او بهشت است و هر كه براي مردم حج رود در قيامت پاداش خود را بايد از مردم بگيرد.» (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 72؛ و...)

حج مبدله

(مُ بَ دَّ لِ) حج تمتعي كه بدل به حج افراد شود. اگر كسي از روي ندانستن مسئله، تقصير عمره تمتع را ترك كند و چون احرام بسته است براي او قضاي آن يا اعاده آن ممكن نيست بنابراين حج تمتع او به حج افراد مبدل مي شود يعني افعال حج را تماماً به جا آورده و سپس به ميقات رفته عمره احرام مفرده مي بندد و اعمال عمره را انجام مي دهند. (حج البيت، ص 103)

حج مبرور

(مَ) ان تكتبني من حجاج بيتك الحرام، المبرور حجهم (مفاتيح الجنان، دعاي بعد از فريضه در ماه رمضان).

حج نيكو و پسنديده است كه در دعا به درگاه خداوند بايد درخواست توفيق آن را داشت. طبق حديث، رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) «حج مبرور» را از دنيا و مافيها بهتر مي داند و پاداش آن را تنها، بهشت ذكر مي فرمايد.

حج متسكع

(مُ تَ سَ كِّ) حج كسي است كه استطاعت ندارد و به دريوزه و ستدن زاد و راحله از اين و آن حج كند. اين كار(2) مسقط فريضه او نيست، يعني اگر مستطيع گردد بايد حج كند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج متمتع

(مُ تَ مَ تِّ) همان (ك) حج تمتع

حج محصور

(مَ) ممنوع شدن حج به علت پيش آمدن مرض است. محصور كسي است كه پس از محرم شدن براي حج (يا عمره) به علت بيماري و مريض شدن نتواند اعمال را انجام دهد

ص: 1229

و از حج باز ماند و محصور بايد با

1. حج قران داراي دو عبادت حج و عمره است كه هر يك واجب مستقل هستند و بعد از حج عمره مفرده را (در صورت استطاعت) به جا آورند.

2. تسكع = دريوزه كردن و يا بي زاد و راحله از خود حج كردن.

قرباني كردن از احرام به در آيد. و اما در اين كه در چه جايي بايد قرباني كند (مكه، مني، همان محل...) نظرها مختلف است. (نهايه، ص 285؛ توضيح مناسك حج، ص 147؛ دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ذيل احصار)

حج مستحب

(مُ تَ حَ بّ) همان (ك) حج استحبابي

حج مستقر

(مُ تَ قَ رّ) هرگاه كسي با وجود شرايط استطاعت حج را ترك كند حج بر او مستقر مي شود و بايد به هر صورت كه مي تواند به حج برود. (فرهنگ اصطلاحات فقهي)

حج مشركين

(مُ رِ) همان (ك) حج جاهلي

حج مصدود

(مَ) هم الذين كفروا و صدوكم عن السمجدالحرام والهدي (فتح 25)

ممنوع شدن حج است به علت پيدا شدن دشمن. مصدود كسي است كه پس از احرام (محرم شدن) براي حج (يا عمره) از به جا آوردن اعمال ممنوع شده باشد (كسي كه دشمن او را از حج و عمره بازداشته باشد و نگذارد به مكه وارد شود يا در مكه مانع انجام اعمال حج او گردد. كسي كه به عللي زنداني شده). و مصدود بايد با قرباني كردن از احرام به در آيد و درباره اين كه قرباني در چه جايي (مكه، مني، همان محل) بايد صورت گيرد اختلاف نظر است. (توضيح مناسك حج، ص 147؛ احكام حج و اسرار آن، ص 181؛ دايرة

ص: 1230

المعارف بزرگ اسلامي، ذيل احصار)

حج مفرده

(مُ رَ) همان (ك) حج افراد. (ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 15)

حج مفرده

(مُ رَ دِ) همان (ك) حج افراد.

حج مقبول

(مَ) و ان تجعل في عامي هذا الي بيتك الحرام سبيلاً حجه مبرورة متقبلة (مفاتيح الجنان).

حج پذيرفته شده است و در دعاها كه از خداوند متعال بايد طلب حج مقبول نمود.

حج منذور

(مَ) حج النذر. حجة النذر. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حج ميقاتي

حجي كه هزينه سفر (ك) «حجه فروش» فقط از محل ميقات تا مكه و بازگشت به ميقات پرداخت مي شود. (لغت نامه)

حج ندبي

(نَ) همان (ك) حج استحبابي (ميقات حج، ش 8، ص 24)

حج نذري

(نَ) حجي كه بر اثر نذر بر نذر كننده واجب مي شود.

اگر شخص بالغ عاقل با خواندن صيغه شرعي نذر و يا عهد و يمين را منعقد نمايد كه به حج برود انجام حج بر او واجب مي شود و اگر نذر مقيد به سال خاصي باشد در صورت تخلف با تمكن از انجام حج، حنث نذر كرده و علاوه بر انجام حج، كفاره بر او واجب مي شود و در صورتي كه نذر مقيد به سال خاصي نباشد با داشتن تمكن تأخير جايز نيست. (آداب واحكام حج، مسئله 164، ص 70)

حج نزهت

(نُ هَ) طبق روايت، حجي است براي تفريح كه پادشاهان كنند.

حج نيابتي

(بَ) همان (ك) حج بالنيابه

حج واجب

(جِ) حجي است كه به يكي از سه راه واجب مي شود:

1. حجة الاسلام كه در تمام عمر يك مرتبه واجب مي شود.

2. حجي كه به واسطه نذر يا عهد يا قسم بر شخص واجب مي شود.

3. حجي كه به جهت اجير شدن

ص: 1231

بر نايب واجب مي شود. (توضيح مناسك حج، ص 4)

حج الوداع

همان (ك) حجة الوداع

حجول

(حُ) تلفظ امروز عامه مردم است از «حجون» (ميقات حج، ش 15، ص 100 و 102)

حجون

(حَ حُ)

1. نام ديگر قبرستان تاريخي مكه است. (مقبرة الحجون)

2. نام كوهي است در شمال شرقي مكه مشرف بر گورستان تاريخي مكه «يعني بر دامنه جنوب غربي آن مقبره الحجون (جنة المعلي) قرار دارد.

حجة الاسلام

(حَ جَ تُّ لْ اِ)

1. همان (ك) حجة الوداع

2. حجي (اولين حج) كه بر هر مسلمان مستطيع در طول عمر فقط يك بار واجب مي گردد و از آن جهت حجة الاسلام ناميده شد كه مانند نماز و روزه و خمس و زكات، اسلام بر آن بنا نهاده شده است، يا اين كه اين حج به اصل شرع اسلام (و به تكليف شارع) واجب شده نه به تكليف مكلف بر ذمه مثل نذر و اجاره.

حجة البلاغ

(لْ بَ) همان (ك) حجة الوداع

حجة البلاغه

(لْ بَ غِ) همان (ك) حجة الوداع

حجة التمام

(تَّ) همان (ر) حجة الوداع

حجة الكمال

(لْ كَ) همان (ك) حجة الوداع

حجة الوداع

(لْ وَ) نام آخرين حجي است كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال دهم هجرت (به اتفاق مسلمين) به جاي آورد. طبق نقل، حضرت در 25 ذي قعده حركت فرمود و در 4 ذي حجه به مكه رسيد. برا ي اين حج به جهاتي نام هاي مختلفي ذكر شده است:

1. حجة الاسلام، چون حضرت احكام حج را طبق دستورات اسلام و وجوب آن را تا روز قيامت بيان فرمودند.

2. حجة البلاغ (البلاغه)، چون حضرت با نزول آيه «يا ايها الرسول بلغ» (مائده 97)

ص: 1232

در غدير خم به امر الهي ولايت و جانشيني حضرت علي (عليه السلام) را اعلام نموده و خطاب به مسلمين فرمودند: اي مردم آيا ابلاغ كردم؟ و يا خدا را شاهد گرفتند كه: «اللهم هل بلغت».

3. حجة التمام، چون با نزول آيه «اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً» (مائده 3) به دنبال خطبه رسول اللّه در روز عيد غدير خم، تمام نعمت بر مردم ارزاني شد و نعمت خداوندي به تماميّت خود رسيد.

4. حجة الكمال، چون با نزول آيه «اليوم اكملت لكم دينكم» در روز عيد غدير، دين كامل شد.

5. حجة الوداع، چون حضرت در عرفات يا در مني با مسلمانان وداع فرمود و خبر داد كه بعد از اين سال، آنها را در اين موقف ملاقات نخواهد كرد. (التنبيه والاشراف، ص 254؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 2؛ امام شناسي، ج 6، ص 31 و 32؛ كتاب حج، ص 154 الي 156)

حجه فروش

(حِ جِّ) شهرت كسي كه به نيابت از ميت مستطيع و واجب الحج در ازاي مزدي حج گزارد. (لغت نامه)

حجيه

(حَ جَ يِّ) همان (ك) حاجيانه

حدا

(حَ دّ) نام قديم (ك) حده (ميقات حج، ش 10، ص 126)

حدائق الفتح

(حَ ءِ قُ لْ فَ) عنوان «مساجد سبعه» (به سوي ام القري، ص 74)

حدائق سبعه

همان (ك) حوائط اسبعه

حد طواف

(حَ دِّ طَ) همان (ك) حد مطاف

حد عرفات

(عَ رَ) مواضعي در صحراي عرفات هستند كه به گفته فقها ماندن در آن كافي نيست از عرفات كه عبارتند از: نمره، عرفه، ثويه، ذوالمجاز، اراك. (تبصرة المتعلمين، ص 183؛ لمعه، ج 1، ص 128)ê

حد مزدلفه

(مُ دَ لَ

ص: 1233

فِ) از مأزمي تا حياض وادي محسر مي باشد. (فقه تطبيقي، ص 192) (ك)

حد مشعر

(مَ عَ) از مأزمين (در جانب مشرق مشعر) و وادي محسر (طرف مغرب و مشعر) تا جايي به نام حياض ادامه دارد. (تبصرة المتعلمين، ص 185؛ فلسفه و اسرار حج، ص 180)

حد مطاف

(مَ) حد طواف. آن مقدار از اطراف كعبه كه طواف در آن مجاز مي باشد، كه از ديوار خانه حدود 13 متر است.

حد مني

(مِ نا) از عقبه تا وادي محسر است. (لمعه، ج 1، پاورقي ص 131)

حدود حرم

(ك) مكه

حده

(حَ دِّ) نام منزلي است ميان جده و مكه (حدود چهار فرسنگي مكه) كه نزديك به حد حرم است و زائران خانه قبل از ورود مكه به اين مكان مي رسند و افراد غير مسلمان حق عبور از اين محل و ورود به مكه را ندارند. كساني كه از

راه جده وارد حجاز مي شوند ولي به جحفه نمي روند واز جده محرم مي شوند معمولاً در حده تجديد احرام مي كنند.

حديبيه

(حُ دَ يْ يِّ) سرزميني است مابين جده و مكه در مغرب حرم نزديك مكه (به نقلي حدود 20

كيلومتري) كه ميقات عمره مفرده است و گفته اند نيمي از اين محل جزء حل و نيمي ديگر جزء حرم است و وجه تسميه از جهت نام چاهي است در اين جا و يا به مناسبت وجود درخت خميده (حدبا) و كهنسالي است كه در اين سرزمين در كنار چشمه اي قرار داشت. حديبيه به لحاظ تاريخي محل وقوع يك جريان بزرگ در رابطه با عمره رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) است. آن گاه كه حضرت در

ص: 1234

سال ششم هجري با حدود 1300 (يا 1500) مسلمان به قصد عمره عازم مكه گرديد، قريش با ورود ايشان مخالفت ورزيد و در نتيجه اصحاب در اين نقطه براي دفاع از حضرت بيعتي با پيامبر انجام دادند كه به خاطر نام اين سرزمين به بيعت حديبيه معروف شد (و نيز از آن جا كه اين بيعت در زير درختي صورت گرفت به «بيعت شجره» و به خاطر وعده رسول الله به بهشت به «بيعت رضوان» و به دليل عهد مسلمانان تا سرحد مرگ به «بيعت مرگ» معروف گرديد). در اين سرزمين با مذاكرات دو طرف در ماه ذي قعده صلحي به مدت ده (يا بين دو تا ده) سال بين مسلمانان و كفار منعقد شد كه به مناسبت نام اين سرزمين به «صلح حديبيه» يا «عهد حديبيه» معروف است. طبق مفاد يكي از مواد صلحنامه قرار شد كه در اين سال مسلمين به مدينه برگردند و سال ديگر به حج آيند مشروط به اين كه بيش از سه روز در مكه اقامت ننمايند. و چون پس از دوسال، قريش با كمك كردن به قبيله بنوبكر در حمله به قبيله خزاعه (و نيز عدم قبول پرداخت خونبهاي كشتگان و يا جدا ساختن خود از قبيله بنوبكر) يكي از مواد عهدنامه را زير پاگذاشت و موجب لغو صلح حديبيه شد، رسول اسلام در اواخر سال هشتم هجري به سوي مكه آمد و آن جا را فتح نمود.

حرا

همان (ك) كوه حرا

حرام

(حَ) از نام هاي مكه است. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

حرامان

(حَ) مكه و مدينه (لغت نامه)

حرس

(حَ رَ) (حَ) همان (ك) ستون محرس

حرم

(حِ)

ص: 1235

مرد محرم. (لغت نامه؛ فرهنگ جامع)

حرم

(حُ) احرام به حج (لغت نامه؛ فرهنگ جامع)

حرم

(حُ رُ)

1. احرام گرفتگان (لغت نامه؛ فرهنگ جامع)

2. ده روز اول ماه ذي حجه. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حرم

(حَ رَ) پناهگاه. چيزي كه هتك حرمت آن سزاوار نيست.

1. مكه معظمه را گويند.

2. مدينه منوره را گويند.

حرم آمن

(مِ) اولم نمكن حرماً آمنا (قصص 57)

حرم مكه است. از امام صادق (عليه السلام) نقل است كسي كه داخل حرم گردد در حالي كه به آن پناه آورده باشد از غضب پروردگار ايمن است و حيوانات وحشي و پرندگاني كه به حرم داخل مي گردند تا از حرم بيرون نرفته اند امنيت دارند و كسي حق ندارد آنها را رم بدهد يا اذيت كند. (مجمع البيان، ذيل آيه 57 قصص و آيه 126 بقره)

حرم ائمه بقيع

مزار چهار امام معصوم (امام مجتبي، امام سجاد، امام باقر، امام صادق) واقع در مدينه در سمت غربي و منتهي اليه قبرستان تاريخ (ك) بقيع.

حرمات الله

(حُ رُ تِ لاّ) ذلك ومن يعظم حرمات الله فهو خير له عند ربه (حج 30)

مراد از «حرمات»، حج، مسجدالحرام، كعبه و غير آنهاست كه بزرگداشت آنها سبب خير است و مي شود گفت «حرمات» اعم از اينهاست. (قاموس قرآن، ذيل حرام)

حرم الله

(حَ رَ مُ لاّ)

1. گرداگرد خانه كعبه.

2. مكه. چون خداوند حرمتش را واجب شمرد. آن را ايمن و مردم را در آن مأمون قرار داده است. (ميقات حج، ش 4، ص 147؛ لغت نامه؛ دايرة المعارف فارسي)

حرم الله تعالي

از اسامي مكه است. (تاريخ و آثار اسلام، ص 36)

حرم الرسول

(رَّ) نام مدينه است. (مكتب اسلام، ش 319، 23)

حرم امن

ص: 1236

حَ رَ مِ اَ) شهرت مكه (ميقات حج، ش 4، ص 139)

حرمان

(حَ رَ) دو حرم مكه و مدينه. (لغت نامه؛ فرهنگ جامع)

حرمان شريفين

(شَ فَ) دو حرم شريف مكه و مدينه را گويند.

حرم اهل بيت

همان (ك) حرم ائمه بقيع (ميقات حج، ش 4، ص 175)

حرم رسول الله

1. از اسامي مدينه (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 164)

2. گرداگرد روضه مقدسه حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه وآله وسلم) را (در مسجدالنبي) گويند.

حرم مدينه

حريم و پناهگاه شهر مقدس (ك) مدينه

حرم مكه

حريم و پناهگاه شهر مقدس (ك) مكه

حرمه

(حُ مِ) از نام هاي مكه است (تاريخ و آثار اسلام، ص 36؛ ميقات حج، ش 4، ص 147)

حرمي

(حَ رَ) منسوب به حرم (مكه مدينه)

حرمين

(حَ رَ مَ)

1. مكه معظمه و مدينه منوره.

2. كعبه و روضه حضرت رسول. (فرهنگ غياث اللغات)

حرمين شريفين

1. حرم مكه و حرم مدينه.

2. كعبه و روضه حضرت رسول. (لغت نامه)

حره

(حَ رِّ) زمين سنگلاخ يا سنگريزه دار سياه مدور. و بيشتر زمين هاي اطراف مدينه اين چنين است كه از سه طرف جنوب و شرق و غرب اين شهر را احاطه كرده است (و در سمت شمال حره اي وجود ندارد) حره به صورت اضافه مستعمل شده است مانند:

1. حره و بره، حره قسمت غربي شهر است.

2. حره بني سليم، كه جنگ بئر معونه در آن رخ داد.

3. حره بني حارثه، كه طبق نقل، رسول الله در غزوه احد شبانه از آن جا گذشت.

4. حره واقم، در قسمت شرق مدينه است و سپاه يزيد در سال 63 هجري به فرماندهي مسلم بن

ص: 1237

عقبه قيام مردم مدينه را در اين نقطه سركوب كرد و به قتل عام مردم پرداخت (و شهداي حره در قسمت شمالي قبرستان بقيع به خاك سپرده شدند).

حري

(حُ ر ا) كوهي است به مكه (لغت نام) (ك) كوه حرا

حريق اول

مراد آتش سوزي مسجدالنبي است در شب اول ماه رمضان سال 654 هجري قمري.

حريق دوم

مراد آتش سوزي مسجدالنبي است در شب سيزدهم (يا يكي از شب هاي دهه دوم) ماه رمضان سال 886 هجري قمري.

حزام

(حِ) كمربند قسمت بالاي پرده كعبه را گويند كه به عرض 95 سانتيمتر است و دور تا دور آن آيات قرآن باخطوط نقره آميخته با طلا بافته مي شود. (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 102)

حزوره

(حَ وَ رِ) محلي بين مسجدالحرام و مسعي (در كنار مروه) كه قرباني (مستحب عمره) را در آن جا ذبح مي كردند و فعلاً داخل در مسجد شده است. (احكام و آداب حج، زيرنويس، ص 172؛ و...)

حسنه

(حَ سَ نِ) از اسامي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 164)

حش كوكب

(حُ حَ شِّ كُ كَ) حش (به معني بستان) باغي بوده است در جنوب شرقي بقيع متعلق به كوكب (شخصي قديمي، يكي از اصحاب، زني يهوديه) در كنار گورستان يهوديان (و يا جايي كه به گورستان يهوديان تبديل شد) عثمان را در حش كوكب به خاك سپردند و معاويه حكم

داد تا مسلمانان مردگان خويش را در بقيع از آن سوي كه عثمان مدفون بود به خاك سپردند تا مدفن او به بقيع متصل شد. (الغدير، ج 18، ص 37 و 40؛ نقش عايشه در اسلام، ج 1، ص 145؛

ص: 1238

ميقات حج، ش 28، ص 138 و 144)

حصاب

(حَ) همان (ك) محصب

حصبه

(حَ بِ)

1. بطحاست.

2. يوم نفر ثاني است (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

حصن العزاب

(حِ نُ لْ عُ زّ) دژي است بر كناره خندق مشهور كه اكنون ويران شده. گويند عمر آن دژ را براي مردان عزب مدينه بساخت. (سفرنامه ابن جبير، ص 247)

حصن كوكب

(حِ) شهرت باغي بيرون بقيع (محل دفن عثمان) كه مروان آن را ضميمه بقيع نمود. (ميقات حج، ش 17، ص 175) (ك) حش كوكب

حصوه

(حَ وِ) و در دوران عثماني، صحن هايي در شمال مسجدالنبي بود كه رواق هاي مسقف با گنبدهايي بر آنها وجود داشت. اين رواق ها و گنبدها كه بر ستون هايي بلند و مرتفعي دركناره ها استوار بودند در توسعه شمالي مسجدالنبي تخريب گرديدند. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 261)

حصي

(حَ صا) سنگريزه. و در مراسم حج در مني بايد به جمرات سنگريزه پرتاب نمود و رمي كرد.

حصي الجمار

(حَ صَ لْ جِ) سنگ هاي جمرات (ل) (فرهنگ اصطلاحات فقهي)

حصي الخذف

(خَ) در رمي جمرات ريگ ها كه پشت ناخن مي گذارند و مي افكنند. (ميقات حج، ش 28، ص 110)

حطاب

(حَ طّ) كسي است كه براي آوردن هيزم و فروش آن از حرم خارج و به حرم وارد شود و از جمله كساني است كه اجازه دارند بدون احرام وارد حرم شوند. (احكام عمره، ص 13؛ و...)

حطيم

(حَ) بنابر روايات يكي از اماكن با فضيلت كعبه و از با شرافت ترين قسمت هاي مسجد الحرام است كه نماز خواندن در آن فضيلت داشته و بدان سفارش شده است و اما در مقدار و محيط حطيم (در يك

ص: 1239

نيمدايره فرضي در فاصله ركن اسود و مقام ابراهيم و چاه زمزم و حجر اسماعيل) اختلاف قول است و به تفاوت گفته اند:

1. حجر اسماعيل است.(1)

2. مقام ابراهيم است.

3. ديوار قوسي حجر اسماعيل است.

4. فاصله بين ركن اسود و درِ كعبه است.(2)

5. فاصله بين ركن اسود و مقام ابراهيم است.

6. فاصله بين ركن اسود و مقام ابراهيم و چاه زمزم است.

7. فاصله بين ركن اسود و مقام ابراهيم و حجر اسماعيل است.

وجه تسميه حطيم

در آن جا اگر كسي سوگند دروغ ياد مي كرد عقوبتش فوري بود.

در آن جا با نفرين مظلوم و بر ظالم كمتر مي شد كه نفرينش ظالم را هلاك نكند.

آن جا (يعني حجر اسماعيل) از بيت الله جدا و شكسته (حطيم) است.

آن جا (يعني ديوار قوسي حجر اسماعيل) مستقيم نبوده و داراي انحنا و شكستگي است.

در آن جا (يعني در حجر اسماعيل) اعراب جاهلي به هنگام طواف لباس هاي كهنه خود را مي انداختند كه به تدريج فرسوده (محطوم) مي شد.

در آن جا مردم براي خواندن دعا و استغاثه، ازدحام (حطم) نموده و يكديگر را مي فشردند. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 53؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 194؛ ميقات حج، ش 8، ص 19 و 114؛ احكام حج و اسرار آن، ص 83 و 84؛ فرهنگ دانستني هاي پيش از سفر به خانه خدا، ص 202)

1. نوشته اند اهل سنت حجر اسماعيل را حطيم ناميده اند.

2. نوشته اند اهل تشيع برحسب روايات حطيم را در مكاني در حد فاصل ميان درب كعبه و حجرالاسود

ص: 1240

مي دانند.

حظيره رسول الله

(حَ رِ) در پهلوي منبر مسجد (النبي) است چون رو به قبله نمايند جانب چپ (سفرنامه ناصر خسرو، ص 70)

حفره توبه

حفره اي بود نزديك در كعبه. گويند آن جا محلي است كه حضرت آدم (عليه السلام) ايستاد و از خداوند طلب مغفرت كرد و خداوند توبه اش را پذيرفت. (ميقات حج، ش 36، ص 106)

حفيره عباس

(حُ فَ رِ) از نام هاي چاه زمزم. (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 10، ص 91)

حفيره عبدالمطلب

از نام هاي زمزم است چون به دست آن حضرت حفر گرديد. (ثواب اعمال حج، ص 35؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 203)

حل

(حِ لّ). حلال و حلال شدن.

1. بيرون حرم مكه

2. بيرون آمدن از حرم

3. بيرون آمدن از احرام

4. آن كه از حرم بيرون آيد

5. آن كه از احرام بيرون آيد

6. وقت بيرون آمدن از احرام

حلال

(حَ)

1. از (ماه هاي) حرام بيرون آمدن.

2. كسي كه از احرام بيرون آمده باشد. (لغت نامه)

حلق

(حَ) ولا تحلقوا رءُوسكم حتي يبلغ الهدي محله (بقره 196)

تراشيدن سر را گويند و يكي از اسباب تحليل محرم در حج است (فرهنگ علوم) (ك) تقصير

حله

(حِ لِّ) اهل حله، قبايل خارج از حرم بودند كه در حل مي زيستند. آنان در ايام حج برخلاف (ك) «حمس» روغن ذوب مي كردند و خوراك «اقط» (شير خشكانده) و گوشت مي خوردند و بر خود روغن مي ماليدند. از پشم و مو لباس مي بافتند و چادر بر پا مي كردند. در لباس خود مناسك به جاي مي آوردند. پس از فراغت چون داخل كعبه مي شدند كفش و لباس را

ص: 1241

صدقه مي دادند. آنان براي طواف (اول) از حمسيان لباس كرايه مي كردند. (ميقات حج، ش، ص 109)

حلي الكعبه

(حَ لْ يُ لْ كَ بِ) زيور كعبه را مي گفتند.

نقل شده كه در زمان خلافت عمربن خطاب نزد او سخن درباره زيور كعبه و بسياري آن به ميان آمد. گروهي گفتند آن را برداشته صرف سپاه مسلمانان كني ثواب و پاداشش بيشتر است و كعبه زيور مي خواهد چه كند. عمر تصميم گرفت بردارد و درباره آن از اميرالمؤمنين پرسيد. آن حضرت فرمود قرآن بر پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم) فرود آمد و دارايي ها چهار جور بود: اموال مسلمانان، غنيمت، خمس، صدقات... و زيور كعبه آن روز در آن بود خدا آن را به حال خود گذاشت (دستوري براي تصرف در آن نداد) و از روي فراموشي آن را رها نكرد و مكان و جاي آن بر او پنهان و پوشيده نبود، پس بر جا گذار آن را همان طور كه خدا و رسول قرار داد. عمر گفت اگر تو نبودي ما رسوا مي شديم و زيور را به جاي خود گذاشت. (نهج البلاغه، ص 1208)

حمام الحرم

(حَ مُ لْ حَ رَ) كبوتري كه در حرم مكه خانه و لانه و مسكن دارد و شكار چنين كبوتري حرام است. (لغت نامه)

حمس

(حُ) يا اهل حمس قريش (و منسوبان به آنها يعني خزاعه و جديله و كنانه) را مي گفتند به جهت:

نزول ايشان در حرم (حمساء)

التجاي ايشان به كعبه (حمساء)

شدت (حمس) داشتن در دين

شدت (حمس) داشتن در شجاعت

(فرود آمدن از ديوار به خانه در ايام مني و عدم استفاده از

ص: 1242

غذاهاي سرخ كردني.

امتيازات حمس طوايف قريش از آن جا كه خود را اولاد حضرت ابراهيم (عليه السلام) و اهل حرم و واليان كعبه مي دانستند در مراسم حج براي خود نسبت به سايرين امتيازاتي قائل بودند چون:

1. ترك وقوف و افاضه. آنان از منطقه حرم بيرون نرفته و در عرفات وقوف نمي كردند و حداكثر تا مسافتي مانده به مزدلفه نمي بايست بيشتر مي رفتند (و چون حج كنندگان در عرفه قرار مي گرفتند اينان در اطراف حرم وقوف مي كردند و شامگاهان به مزدلفه مي رفتند).

2. نزول از ديوار. در ايام مني از ديوار و پشت بام ها وارد خانه مي شدند نه از درب خانه.

3. سكونت در خيمه. در ايام مني و در حال احرام در خيمه هايي از چرم سرخ رنگ سكونت مي كردند و داخل شدن در چادرهاي پشمي و مويي را حرام مي شمردند.

4. خوراك خاص. آنها روغن داغ نمي كردند و «اقط» (شير خشكانده) نمي پختند و گوشت نمي خوردند و از گياه حرم مصرف نمي كردند (و غير اهل حرم مي بايست از طعام اهل حرم بخورند بر وجه مهماني يا از راه خريدن).

5. لباس خاص. آنها از مو و پشم (شتر و گوسفند و بز) و پنبه پارچه نمي بافتند و لباس جديد بر تن مي كردند و طواف مي بايست در لباس حمس انجام شود. به اين نحو هر كس (كه اول بار به حج يا عمره مي آمد) مي بايست اولين طواف خود را در جامه اي انجام دهد كه از حمس (به عاريه يا به اجاره) گرفته باشد

ص: 1243

و اگر كسي از آن لباس نمي يافت و با لباس غير حمس طواف مي كرد مي بايست به طور حتم پس از طواف لباس را در مكاني نزديك مكه به دور افكند نه خود حق استفاده مجدد از آن را داشت و نه ديگران (و اين لباس ها به «ثيات لقي» معروف بود) و چنان چه كسي نمي خواست از لباس خود چشم بپوشد و آن را دور افكند مي بايست برهنه طواف نمايد. (حرمين شريفين، ص 39؛ تفسير نمونه، ج 2، ص 35؛ تاريخ تحليلي اسلام، ج 1، ص 48؛ كتاب حج، ص 206، الي 208؛ ميقات حج، ش 4، ص 108؛ و...)

حمسا

(حُ) كعبه را مي گفتند كه با احجار سفيد مايل به سياه بنا شده بود. (لغت نامه؛ كتاب حج، ص 206)

حمل

(حَ مَ) بره، كه در كفارات احرام بايد قرباني شود. (مجازات هاي مالي در حقوق اسلام، ص 54)

حمله دار (حَ لِ) اصطلاحاً به رئيس كاروان حج گفته مي شد كه عده اي را به حج مي برد و مناسك حج به راهنمايي او صورت مي گرفت.

حنانه

همان (ك) ستون حنانه

حوائطه سبعه

(حَ ءِ طِ سَ عِ) يا حوائط النبي يا حدائق سبعه يا حيطان شيعه شهرت باغستان هاي هفتگانه اي در مدينه بوده است كه يكي از علماي يهود به نام مُخَيْريق از بني قَيْنُقاع يا بني نَضير به رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) هبه نمود و به نقلي ديگر اين اراضي متعلق به يهود بني نضير يا متعلق به سلام بن مشكم از بني نضير بود كه پس از مصالحه به حضرت واگذار شد و چون

ص: 1244

مصالحه بدون جنگ صورت پذيرفت خاص آن جناب گرديد و از ايشان به وقف (يا به ميراث) خاص حضرت زهرا(عليها السلام) گشت و «مشربه ام ابراهيم» يكي از اين باغات است. (حجة التفاسير، مقدمه، ص 100؛ جنايات تاريخ، ج 2، ص 34؛ مقدمه اي بر فرهنگ وقف، ص 15 و 138؛ و...)

حوائط النبي

(حَ ءِ طُ نَّ) همان (ك) حوائط سبعه.

حواج

(حَ جّ) زنان حج گزار (لغت نامه)

حياض

جايي است از (ك) حد مشعر.

حيره

يا (ك) مسجد علي (2).

حي الشهدا

(حَ يُّ شُّ هَ) شهرت ديگري از (ك) شهداي فخ

حيطان سبعه

همان (ك) حوائط سبعه.

خ

خاتون خياب

مكه معظمه را گفته اند.

خاتون عرب

كنايه از مكه معظمه (فرهنگ رشيدي؛ فرهنگ غياث اللغات)

خاتون كائنات

1. مكه معظمه (برهان قاطع؛ لغت نامه)

2. كعبه معظمه (فرهنگ رشيدي؛ لغت نامه)

خادم الحرمين (دِ مُ لْ حَ رَ مَ) خادم الحرمين الشريفين.

1. لقب ملك فهد از سلاطين آل سعود (كه در حال حاضر بر عربستان سعودي حكومت دارد).

2. لقب سلاطين عثماني. پس از اين كه سلطان سليم بر مصر استيلا يافت و قاهره در سال 923 هجري فتح گرديد و آخرين خليفه عباسي عنوان خلافت خود را واگذاشت و تركان بر حجاز و بر دنياي اسلام مسلط شدند از اين زمان لقب خادم الحرمين (خادم الحرمين الشريفين) را گرفتند.

نوشته اند هنگامي كه «سليم» گفته سخنران را در تمجيد خود شنيد كه مي گفت «خادم الحرمين الشرفين» به درگاه الهي سجده شكر گزارد و گفت: «پروردگار را شكر گزارم كه به من افتخار خادم الحرمين الشريفين را ارزاني داشت». او از ملقب شدنش به «خادم الحرمين» ابراز خرسندي و شادماني نمود. (دايرة المعارف فارسي، ذيل عربستان؛ حرمين شريفين، ص 61؛ ميقات حج، ش 31، ص

ص: 1245

113)

خادم الحرمين الشريفين

(ك) خادم الحرمين

خامه حمراء

(مِ ءِ حَ) سنگ نرم سرخ كه در كعبه است. (ترجمه و شرح تبصره علامه، ج 1، ص 234) (ك) رخام حمراء

خانه جبرئيل

تعبيري است از (ك) مقام جبرئيل

خانه خدا

1. مسجد

2. مسجدالحرام

3. كعبه معظمه

خانه كعبه

همان (ك) كعبه

خاوه

(وِ) اخوه. پولي (وروديه اي) است كه هنگام داخل شدن به عربستان بايد پرداخت نمود.

خذف

(خَ) سنگ را بر باطن انگشت ابهام گذاردن و با ناخن انگشت سبابه آن را انداختن است كه يكي از مستحبات در رمي جمره است. (لمعه، ج 1، ص 132)

خزامي

يا (ك) گياه خزامي

خزانه الزيت

(خِ نَ تُ زَّ) خانه اي است در ساحت مسجدالحرام واندر و شمع و روغن و قناديل است. (سفرنامه ناصر خسرو، ص 99؛ و...)

خزانة الكعبه

(لْ كَ بِ) حفره اي بوده است مانند چاه به

عمق سه ذرع كه در زمان حضرت ابراهيم (عليه السلام) بنا گرديد. و هر كس متاع يا پارچه حرير و طلا و نقره اي به كعبه تقديم مي داشت در آن حفره نگاهداري مي شد. هنگامي كه قريش در كعبه تجديد بنا كرد هبل را در آن نصب كردند و هنگامي كه عبداللله بن زبير كعبه را تجديد بنا كرد آن چاه معدوم گرديد. (كعبه، ص 34)

خضراء قريش

(خَ) بندگان يا رعيت قريش، بيشتر مردم و ساكنين شهر مكه را مي گفتند (ميقات حج، ش 3، ص 107)

خطبه وداع

(وَ) خطبه اي كه حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) در حجة الوداع خواند و در آن حضرت امير علي (عليه السلام) را خليفه خود كرد. (لغت نامه)

خطم الحجون

(خَ طَ مُ لْ حُ) در برگيرنده گورستان مكيان است، و خطم راهي ميان بر

ص: 1246

از كوه به زمين است (ميقات حج، ش 15، ص 108)

خل المقطع

(خِ لُّ لْ مُ قَ طَّ) حرم مكه از سمت عراق. وجه تسميه اين است كه عبدالله بن زبير براي ترميم كعبه از اين مكان قطعه هاي سنگ را براي امر عمارت كعبه حمل مي نمود و نيز «المقطع» نام كوهي است در اين حدود. (تاريخ و آثار مكه، ص 130)

خلف مقام

(خَ فِ مَ) بيشتر فقهاي ما در تعبير از محل نماز طواف عبارت «خلف مقام» (پشت مقام) را برگزيده اند. (ميقات حج، ش 36، ص 103)

خلوق كعبه

(خَ) ماده اي كه بخش عمده آن از زعفران است مخلوط با قضيب الذريره و اشنان و قرنفل و قرفه نرم (كه كوبند و پزند با روغن و گلاب، گُل آلود كنند) و كعبه را با اين ماده خوشبو مي نمايند و از حرمت بوي خوش در حال احرام استثنا شده است. (فقه فارسي با مدرك، ج 3، ص 114؛ و...)

خم غدير

همان (ك) غدير خم

خيرالبلاد

(خَ رُ لْ بِ)

1. كنايه از مكه است

2. كنايه از مدينه است (لغت نامه)

خيره

(خَ يَّ رِ) (خِ يَ رِ) نام مدينه منوره است از آن جهت كه اين شهر داراي خيرات زيادي است. (لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 164)

خيرة الاصفر

(خَ رَ تُ لْ اَ فَ) نام يكي از كوه هاي مكه (لغت نامه)

خيرة المدود (

مَ) نام يكي از كوه هاي مكه است. (لغت نامه)

خيف

همان (ك) مسجد خيف

خيمه جمانه

(جَ نِ) مكان مسجد تنعيم قبلاً به خيمه جمانه معروف بوده است، چرا كه جمانه دختر حضرت ابي طالب (عليه السلام) براي سفيان بن حارث در

ص: 1247

اين مكان فرزندي به دنيا آورد (تاريخ و آثار اسلام، ص 133)

د

دايره حرم

دايره اي است كوچك تر از دايره ميقات ها در اطراف مكه معظمه كه مشخص كننده حدود حرم مكه است و نقاطي كه شعاع حرم را به لحاظ جغرافيايي مشخص مي كنند. طبق نقل ها عبارتند از: تنعيم (در شمال)، نمره (در جنوب)، جعرانه (در شرق)، حديبيه يا علمين (در غرب).

دايره طواف

يا دايره مطاف، دايره اي است كه گرداگرد خانه كعبه كه محيط آن بر روي زمين با مرمرهاي سياه مشخص مي باشد و طواف بايد در درون اين دايره صورت گيرد. حد مطاف از ديوار خانه حدود 13 متر است. حد فاصل ميان ديوار كعبه و مقام ابراهيم.

دايره كعبه

دايره اي است محيط بر كعبه مانند مواقيت. دايره مسجدالحرام. دايره حرم.

دايره مطاف

همان (ك) دايره طواف

دايره مواقيت

همان (ك) دايره ميقات ها

دايره ميقات ها

يا دايره مواقيت، دايره اي است كه وارد شونده به مكه نبايد از آن عبور كند مگر اين كه محرم شود. (هر يك از مواضعي كه بايد در آن احرام بست و محرم شد به ميقات مشهور است).

دار

والذين تبوء والدر (حشر 9)

از نام هاي مدينه است. (حجة التفاسير، مقدمه، ص 1064؛ حرمين شريفين، ص 117)

دار الابرار

(رُ لْ اَ) از اسامي مدينه است كه جايگاه انسان هاي شايسته هم چون مهاجرين و انصار است. (ميقات حج، ش 7، ص 165؛ حرمين شرفين، ص 117)

دار ابو ايوب

سرايي بود در مدينه در زاويه جنوب شرقي مسجدالنبي و وقتي رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) به مدينه هجرت فرمود حدود هفت ماه در آن اقامت گزيد. خانه ابو ايوب در دوران سعودي به سال 1407

ص: 1248

هجري قمري تخريب گرديد. (تاريخ آثار اسلامي، ص 303)

دار ابوطالب

سرايي بود در مكه در ابتداي منازل بني هاشم در چند متري مولد النبي محل زندگي حضرت ابوطالب و حضرت امير و نيز محل رشد و زندگي پيامبر اكرم(صلوات الله عليهم اجمعين)، در دوران سعودي در توسعه ميدان پشت صفا و مروه تخريب شد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 96)

دار ابو يوسف

(ك) دار البيضاء

دار الاخيام

(رُ لْ اَ) از اسامي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 117)

دار الارقم

(رُ لْ اَ قَ) خانه اي بود در مكه بر دامنه كوه صفا و زيارتگاه حاجيان به شمار مي آمد چرا كه در اين خانه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) مردم را نهاني به اسلام دعوت مي نمود. اين سرا در سال هاي مختلف از جمله در سال 555 هجري به دست منصور اصفهاني وزير شام و موصل تعمير گرديد و بعدهامبدل به كتابخانه گرديد تا سال 1395 هجري قمري كه در طرح توسعه مسجد، توسط سعودي هاي تخريب گشت. اين خانه به جهاتي نام هاي مختلفي داشته است.

1. دار الارقم، يا «بيت الارقم» به خاطر آن كه متعلق بود به «ابو عبدالله ارقم بن ابي الارقم» (متوفي به سال 55 هجري در بيش از هشتاد سالگي) او هفتمين يا هشتمين يا دهمين كسي بود كه اسلام آورد و در سختي كار رسول الله در خانه را به روي ايشان گشود. او از مهاجرين اوليه و از صحابه بدري و متصدي صدقات حضرت بود.

2. بيت الاسلام، چون رسول الله در اين خانه مردم را به اسلام دعوت مي فرمود.

3. دارالخيزران، چون منصور عباسي اين خانه را خريد

ص: 1249

و به فرزندش مهدي داد و او نيز آن را به همسرش خيزران بخشيد (و به نقلي ا ين خانه را خيزران خريد) و از آن پس به دارالخيزران موسوم شد. (تفسير ابوالفتوح، ج 5، ص 44؛ ناسخ التواريخ، خلفا، ج 3، ص 289؛ تاريخ پيامبر اسلام، ص 98؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 94؛ آثار عجم، ص 77؛ دايرة المعارف فارسي، ذيل ارقم؛ لغت نامه، ذيل ارقم)

دار الاعنه

(لْ اَ عِ نّ) از مناصب مكه و اداره امور ستوران قريش و احشام و اغنام و مركب هاي جنگي بود. (تاريخ جفرافيايي مكه و مدينه، ص 117)

دار الايمان

(لْ) والذين تبوءوالدار والايمان من قبلهم يحبون من هاجر اليهم (حشر 9)

از اسامي مدينه است، و در حديث آمده است: المدينة قبة الاسلام و دار الايمان. (حرمين شريفين، ص 117؛ احكام حج و اسرار آن، ص 249)

دار البيضاء

(لْ بَ) خانه محل تولد حضرت رسول (مولد النبي) را محمد بن يوسف ثقفي (برادر حجاج) از فرزندان عقيل خريداري نمود و به خانه خويش ملحق ساخت و نام آن را دارالبيضاء (خانه سفيد) نهاد، زيرا كه آن را از گچ ساخته و اطراف آن را نيز گچ كشيده بودند و در نتيجه تمامي ساختمان به رنگ سفيد بود و از آن پس به خانه ابو يوسف شهرت يافت. (ميقات حج، ش 3، ص 155)

دار الخيزران

(لْ خَ زُ) (ك) دارالارقم

دار السفاره

(سَّ رِ) از مناصب مكه است و فرستادن سفير به كشورهاي همجوار براي صلح و جنگ و اقتصاد بود. (تاريخ جغرافيايي مكه و مدينه، ص 117)

دار السلامه

(سَّ مِ) از اسامي مدينه است. خداي سبحان رسول گرامي اش را در مدينه منوره

ص: 1250

حفظ نمود. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 165)

دارالسنه

(سُّ نِّ) از اسامي مدينه است. محلي كه شريعت و قانون خدا در آن جا تدوين شده و لباس عمل پوشيده. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 165)

دار الشوري

(شُّ را) از مناصب اجتماعي مكه است كه در دست بني اسد قرار داشت و كارهاي مهم قريش با صوا بديد و مشورت رجال اسد انجام مي گرفت (تاريخ جفرافيايي مكه و مدينه، ص 116)

دار الصفا

(صَّ) خانه كعبه است. (فرهنگ آنندراج)

دار الضيافه

(ضّ فِ) قصري كه آل سعود بر كوه ابو قبيس (با تخريب آثار تاريخي آن) ساخته است، اين جا مخصوص ميهمانان و سران كشورهاي خارجي است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 105 و 106)

دار الضيفان (

ضَّ) خانه عبدالرحمن بن عوف (در مدينه) به مناسبت اين كه محل ضيافت و پذيرايي مهمانان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بود. طبق شواهد تاريخي آن حضرت پس از ورود به مدينه زمين وسيعي را كه در سمت غربي بقيع قرار داشت جهت ساختن منزل تقطيع و هر قطعه اي را در اختيار يكي از مهاجرين از صحابه قرار داد كه يكي از اين منزل ها متعلق به عبدالرحمن بن عوف بود، و خانه او

اولين خانه اي است كه در اين نقطه احداث گرديد. (ميقات حج، ش 7، ص 109)

دارالعجله

(لْ عَ جَ لِ) خانه سعيدبن سعد بود در مكه كه خاندان او (بنوسعد) آن را نخستين بناي قريش مي دانند و مي گويند پيش از دارالندوه ساخته شده است. (لغت نامه)

دارالعجله

در سمت صفا و مروه قرار داشت و در دوران سعودي تخريب

ص: 1251

شد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 101)

دارالعماره

(لْ عِ رِ) از مناصب مكه است جهت نگهباني و عمران و آبادي و مراقبت در حفظ بنا و ترميم و تعمير مسجدالحرام و كعبه و آيين حج و طواف وافدين و واردين كه بديت قريش بود. (تاريخ جغرافيايي مكه و مدينه، ص 117)

دارالفتح

(لْ فَ) از اسامي مدينه است (حرمين شريفين، ص 117)

دارالقبه

(لْ قُ بِّ) از مناصب مكه است و انبار اسلحه (اسلحه خانه) بود از چادر و شمشير و سپر و تير و غيره و زير نظر قريش قرار داشت. (تاريخ جغرافيايي مكه و مدينه، ص 117) (ك)

مناصب كعبه

دارالقراء

(لْ قُ رّ) خانه مَخْرَمة بن نوفل در مدينه كه پايگاه قاريان قرآن بود. او از قريشي هاي مخالف اسلام بود و در مكه مي زيست. در اوايل قاريان قرآن با اهل صفه يك جا مي زيستند كه تا حدود سال چهارم هجري به طول انجاميد اما وقتي تعدادشان بيشر شد خانه او را پايگاه ساختند به طوري كه نام آن دارالقراء گشت. (تاريخ قرآن، ص 246)

دارالكسوه

(لْ كِ وَ) كارگاه تهيه پرده كعبه كه عبدالعزيز سلطان حجاز و نجد در مكه بنا نمود. (ميقات حج، ش 16، ص 175)

دارالمختار

(لْ مُ) از نام هاي مدينه است. رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) مدينه را منزلگاه دوم خود اختيار نمود. (ميقات حج، ش 7، ص 165)

دارالمنتدي

(لْ مُ تَ دا) مؤسسه اي مشورتي در جاهليت (ك) دارالندوه

دارالمهاجرين

(لْ مُ جِ) از اين واژه كه در حديث نبوي آمده است بيشتر شهر مدينه در عصر پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) متبادر مي شود كه

ص: 1252

محل اجتماع و زندگي مهاجرين بوده است. (فقه سياسي، ج 3، ص 301)

دارالنابغه

(نّ بِ غِ) خانه اي در مدينه در ميان خانه هاي قبيله بني نجار ومتعلق به شخصي از اين قبيله به نام نابغه و شهرت محل دفن حضرت عبدالله پدر گرامي رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) است. آن حضرت به مناسبت سابقه قوم و خويشي ميان قبيله بني نجار و قبيله حضرت آمن بنت وهب و به هنگام مراجعت از سفر شام در مدينه به اين قبيله وارد شد ولي در همان جا مريض گرديد و از دنيا رفت و پيكرش طبق روال آن روزگار در داخل همان خانه (دار النابغه) به خاك سپرده شد. دار النابغه كه به «بيت ابي النبي» نيز معروف شد در كوچه اي به نام «زقال الطوال» در خيابان مناخه مقابل دارالسلام قرار داشت و تا اين اواخر زائران، مزار آن جناب را زيارت مي كردند. در زمان عثماني ها آرامگاه آن جناب به طور مجللي ساخته شد. و در سال 1396 هجري قمري (برابر 1355 شمسي) در زمان خالدبن عبدالعزيز به تخريب آرامگاه اقدام شد و در سنوات اخير (1363 شمسي؟) تمام كوچه ها و بازار مجاور و بقعه مباركه تخريب و مسطح گشت و اينكه هيچ اثري از خيابان و كوچه باقي نمي باشد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 322؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 185؛ تاريخ پيامبر اسلام، ص 59، به سوي ام القري، ص 317؛ ميقات حج، ش 22، ص 108)

دارالندوه

(نَّ وِ) شهرت مكان انجمن شورايي قبايل قريش در مكه است واقع در شمال غربي خانه كعبه. تأسيس دار

ص: 1253

الندوه را توسط زعيم قريش جد اعلاي رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) يعني قُصَي بن كلاب گفته اند و آن را اولين بنا (يا جزء اولين بناهايي) مي دانند كه قريش در مكه ساخت. درِ دار الندوه به سوي كعبه باز مي شد و اين محل با سابقه اي طولاني در تاريخ مكه، انجمن بزرگان قبايل بود (كه

تعدادشان را مختلف و گاه تا صد ذكر كرده اند) در دارالندوه امور مهمي مربوط به زناشويي، سلاح جنگي، معامله بزرگان و شئون اجتماعي مطرح مي گرديد وبعد از موافقت به مرحله اجرا در مي آمد و سرپرستي آن مقارن ظهور اسلام به دست عثمان بن طلحه (از بني عَبْدُ الدّار) بود. دارالندوه در دوران سيزده ساله بعثت و قبل از فتح مكه همچنان از اهميت خاصي برخوردار بود. و به نقلي در اين جا بود كه تصميمات شومي عليه پيامبر اسلام جهت محاصره اقتصادي اجتماعي و سپس جهت قتل آن حضرت گرفته شد كه منجر به هجرت گرديد. اين خانه در دوران پس از حضرت از اعتبار چنداني برخوردار نبود. معاويه در دوران سلطنت خود دارالندوه را از اولاد عبدالدار خريد و هرگاه به مكه مي آمد در آن جا مسكن مي گزيد و بعد از او نيز در موسم حج محل نزول خلفا و امرا بود و معمولاً در آن جا به طواف و نماز مي رفتند ولي در غير موسم حج دارالندوه محل قرآن پاره ها بود. بخشي از دارالندوه در توسعه مسجدالحرام توسط عبدالملك و فرزندانش، ضميمه مسجدالحرام شد. اين مكان در دوره عباسي نيز محل اقامت خلفا و حاكمان مكه

ص: 1254

بود. طبق نقل در زمان متعضد عباسي به سال 280 (يا 284) هجري، دارالندوه را به شكل مسجدي (داخل مسجدالحرام) ساختند و يا به دستور معتصم آن مكان را به مسجد تبديل كردند. بعدها درهاي دارالندوه را كه به سوي مسجدالحرام باز مي شد توسعه دادند به طوري كه دارالندوه از صورت مسجد مستقل خارج و ضميمه بيوتات مسجدالحرام گشت و نمازگزار مي توانست از اين جا كعبه را ببيند. در سال 957 هجري امير مكه آن را خراب نمود و به جاي آن ساختماني جهت امام مسجد و نمازگزاران ساخت و در حال حاضر هيچ اثري از آن نيست و جزء مسجدالحرام شده است.

دارالهجره

(لْ هِ رِ) از اسامي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 117؛ فهرست كشف الاسرار، ص 941)

دبرالكعبه

(دُ بُ رُ لْ كَ بِ) همان (ك) پشت كعبه

درج

(دَ رَ) يا «مدرج» نام پلكان متحركي است كه براي رفتن به درون كعبه از آن استفاده مي كنند (دايرة المعارف فارسي، ذيل كعبه)

پرده داران خانه از دودمان بني شيبه پيش مي آيند و يكي از ايشان به آوردن كرسي بزرگي كه شبيه منبري عريض است مي پردازد. (اين پلكان متحرك) را نه پله مستطيل و پايه هايي چوبي است كه آن را بر زمين استوار مي دارند و چهار قرقره بزرگ پوشيده به ورق آهن دارد كه به وسيله آنها بر زمين كشانيده مي شود تا به بيت كريم (كعبه) مي رسد و پله زيرين آن در محاذات آستانه مبارك درِ كعبه قرار مي گيرد، آن گاه رئيس شيبيان كه پيري كهنسال است و زيبا منظر و خوش هيئت و كليد قفل

ص: 1255

مبارك (كعبه) را به دست دارد بر فراز آن (پلكان چرخدار) مي رود و يكي از پرده داران كه همراه اوست و پرده اي سياه رنگ به دست دارد هنگامي كه رئيس شيبيان آن خجسته در را مي گشايد... (سفرنامه ابن جبير، ص 129 و 130)

درع (دِ) پيراهن. زير جامه. قبا و هر لباسي است كه دست هاي انساني در دست او داخل گردد و بر مردان حرام است اين گونه لباس ها را بپوشند (مناسك حج، ص 94)

درك اختياري

1. درك اختياري عرفات، عبارت است از وقوف اختياري عرفات

2. درك اختياري مشعر، عبارت است از وقوف اختياري مشعر

درك اضطراري

1. درك اضطراري عرفات، عبارت است از وقوف اضطراري عرفات

2. درك اضطراري مشعر، عبارت است از وقوف اضطراري مشعر

درك وقوف

درك وقوف عرفات. درك وقوف مشعر (لâ)

درك وقوفين

(وُ فَ) درك وقوف عرفات و وقوف مشعر است. عرفات و مشعر هر كدام دو موقف اختياري

و اضطراري دارند و حاجيان نسبت به ادراك دو وقوف هشت قسم مي شوند:

1. درك اختياري عرفات

2. درك اضطراري عرفات

3. درك اختياري مشعر

4. درك اضطراري مشعر،

5. درك اختياري عرفات و مشعر

6. درك اختياري عرفات و مشعر

7. درك اختياري عرفات و اضطراري مشعر

8. درك اضطراري عرفات و اختياري مشعر. (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 178)

درة البيضاء

(دُ رَ تُ لْ بَ) نام حجرالاسود كه در ابتدا سفيد و براق و شفاف بود. (ارمغان كعبه، ص 53)

دره هارون

(ك) قبه هارون

دست خدا

در اصطلاح «حجرالاسود» را نامند. (ارمغان كعبه، ص 166)

دعا

همان (ك) كوه رحمت

دعاي عرفه

دعاي مشهوري است كه حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) در روز عرفه

ص: 1256

در عرفات خواندند. آن حضرت در حالي كه با گروهي از اهل بيت و فرزندان و شيعيان خود در جانب چپ كوه ايستادند و روي مبارك را به سوي كعبه گردانيدند و دست ها را در برابر رو داشتند، مانند مسكيني اين دعا را خواندند: الحمدالله الذي ليس لقضائه... (مفاتيح الجنان؛ ناسخ التواريخ، حضرت سيد الشهداء، ج 4، ص 285)

دكة الاغوات

(دَ كَّ تُ لْ اَ) ايوان صفه (محل اهل صفه) در مسجدالنبي است در اصطلاح مورخان و محدثان، زيرا اين محل جايگاهي براي بيچارگان در جست و جوي چاره بوده است. (مدينه شناسي، ج 1، ص 109؛ ميقات حج، ش 27، ص 129)

برخي از مورخان مي پندارند كه دكة الاغوات مكان «صفه» بوده است حال آن كه حقيقت اين است كه آن جا صفه اي است كه در شرق مكان صفه واقع شده هنگامي كه وليدبن عبدالملك مسجد نبوي را تا اين مكان توسعه داد. (تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 57)

دكة الاقوات

(اَ) همان (ك) محراب عثماني

دله

(دَ لّ) نام شركتي است كه مدتي كار اداره مسجد نبوي و مسجدالحرام را به عهده داشت.

دليل

(دَ) يا «مزور» به افرادي گفته مي شود كه از طرف حاكم مدينه مأمور رسيدگي به وضع زائران مدينه اند. اينان هر يك دفتري دارند (كه اكثر در شارع ابوذر بوده) و «ادارة الحج و الزيارة» ناميده مي شود. زائران با ورود به مدينه بايد گذرنامه ها را به يكي از اين دفاتر برده تا نمايندگاني كه در آن دفاتر هستند گذرنامه را گرفته، تاريخ ورود به شهر مدينه را (كه در مدخل شهر مأمورين سعودي ثبت كرده اند)

ص: 1257

در دفتر خودشان نيز ثبت و يادداشت كنند و گذرنامه را نزد خود نگه داشته و رسيد داده و روز حركت را مشخص نمايند. (راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 39)

دماء الحج

(دِ ءُ لْ حَ جّ) يعني قرباني ها كه در حج به دستور شرع كنند، خواه به اصل شرع باشد يا به سبب فعلي كه حكم آن فعل قرباني باشد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

دم التحلل

(دَ مُ تَّ حَ لَ لْ) همان (ك) دم التمتع

دم التمتع

(تَّ مَ تُّ) قرباني در مني در روز دهم ذي حجه است. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

دم المتعه

(لْ مُ عِ) دم التمتع است و آن را هدي المتعه و هدي تمتع هم گويند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

دم شاة

از گوسفند كه در كفارات احرام بايد قرباني شود در بسياري از موارد به شاه يا دم شاه تعبير شده است. (مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 54)

دواير كعبه

مانند دايره مواقيت. دايره حرم. دايره مسجدالحرام.

دوار

(دَ وّ)

1. كعبه، بدان سبب كه حاجيان به دور آن مي گردند. (لغت نامه)

2. نام طواف بت پرستان به دور انصاب (و اصنام و اوثان) كسي كه نمي توانست بتي برپا دارد يا بتكده اي بسازد سنگي پيشاپيش حرم و يا پيشاپيش چيزي از آنچه مي پسنديد نصب مي كرد و آن گاه به طواف آن مي پرداخت همچنان كه كعبه را طواف مي كرد. (تاريخ و مقرارت جنگ در اسلام، ص 13)

دم خون

مرا قرباني است در كفارات. و انواع حيواناتي كه در كفارات احرام و حرم مقرر شده عبارتند از: شتر و گاو و گوسفند و در بعضي موارد كه به طور مطلق فرموده اند

ص: 1258

دو خون بر عهده مرتكب است با قرباني كردن دو گوسفند امتثال مي شود.

دورق

(دَ رَ) نام سبويي يك دسته جهت استفاده از آب زمزم. (سفرنامه ابن جبير، ص 125؛ حرمين شريفين، ص 23)

دويرة الاهل

(دُ وَ رَ تُ لْ اَ) منزل، خانه. فرموده اند ميقات است براي كساني كه فاصله منزلشان تا مكه كمتر از فاصله ميقات تا مكه است.

ديوار حجر

(حِ) ديوار قوسي شكل (ك) حجر اسماعيل

ديوار مستجار

(مُ تَ) قسمتي از بدنه ديوار غربي كعبه كه در آن جا به خداوند مستجير (و پناهنده) مي شوند.

ذ

ذا

از اسامي مدينه است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 180)

ذات انواط

(تُ اَ) نام درختي است به جاهليت، قريش (يا اهل مدينه و يا مردم يمن) را كه آن را چون بت و معبودي ستايش و پرستش مي نمودند و همه ساله به روزي معين بر وي گرد مي آمدند و سلاح خود را بدان مي آويختند و بر آن طواف مي كردند و قربان ها آورده ذبح مي كردند. آنها اين روز را خوش مي خوردند و خوش مي آشاميدند. (لغت نامه؛ ناسخ التواريخ، حضرت عيسي، ج 3، ص 80)

ذات الحجر

(لْ حُ جَ) از اسامي مدينه است كه داراي خانه هاي زيادي بود. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 165)

ذات الحرار

(لْ حِ) از اسامي مدينه است از آن جهت كه داراي سنگ هاي سياه فراواني بود. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 165)

ذات السلقه

(سَّ لِ قِ) از اسامي مدينه (در تورات) به جهت دوري شهر از كوه هاي اطراف. (ميقات حج، ش 7، ص 166)

ذات السليم

(سَّ) حد حرم مكه در طريق عرفات و

ص: 1259

طايف در يازده ميلي بر رأس كوه ضحاضح (احكام عمره، ص 81)

ذات عرق

(عِ) ميقات است آخر (ك) وادي عقيق (النهايه، ص 217؛ لمعه، ج 1، ص 115؛ تبصره المتعلمين، ص 155)

ذات النخل

(نَّ) از اسامي مدينه است چون داراي درخت هاي نخل (خرما) فراواني بود. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 166)

ذات الودع

(لْ وَ دَ) خانه كعبه از آن رو كه بر پرده هايش ودعه (مهره هاي بحري) مي آويختند (لغت نامه).

ذبح

(ذِ)

1. سر بريدن گاو و گوسفند و مانند آنها.

2. قرباني عيد اضحي. (فرهنگ فارسي)

ذبح اكبر

ذبيح اكبر. گوسفند كه به فديه اسماعيل از بهشت آمد. (لغت نامه، ذيل ذبح)

ذبح قرباني

كشتن (سر بريدن) قرباني در اعمال حج.

ذبح اكبر

(ذَ) همان (ك) ذبح اكبر

ذكر تلبيه

لبيك، اللهم لبيك، لبيك، لاشريك لك لبيك. (ان الحمد والنعمة لك والملك لاشريك لك)

ذوالحجه

(ذُ لْ حَ جِّ) ذوالحجة الحرام. ذي حجه. آخرين ماه سال قمري عرب و مسلمين است كه پس از ماه

ذي قعده وجود دارد. وجه تسميه:

1. ذوالحجه، از آن جهت است كه ماه حج است.

2. ذوالحجة، از آن جهت است كه جزو ماه هاي حرام است.

ذوالحجة الحرام

همان (ك) ذوالحجه

ذوالحليفه

(حُ لَ فِ) ميقات عمره تمتع است در چند كيلومتري مدينه و در اين جا است (ك) مسجد شجره

ذوالخلصه

(خَ لَ صِ) (ك) كعبه يمانيه

ذوقبلتين

نام ديگر (ك) مسجد قبلتين

ذوالقعده

(قَ دِ) از ماه هاي سال قمري عرب و مسلمين. پس از ماه شوال و قبل از ماه ذوالحجه است و از ماه هاي حج است.

ذوالكعبات

همان (ك) كعبات

ذوالمجاز

(مَ) از حدود عرفات است اما جزء موقف نيست و وقوف در اين نقطه كفايت

ص: 1260

از عرفات نمي كند. (مناسك حج، مسأله 365؛ فلسفه و اسرار حج، ص 180)

ذوالندوه

(ذ نَّ وِ) همان (ك) دارلندوه (لغت نامه)

ذوالهرم

همان (ك) چاه ذوالهرم

ذي طوي

(طَ، طِ، طُ وا) موضعي است نزديك مكه و بدان جا چاه هايي است كه غسل با آب آنها مستحب است. در سال ششم هجري كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) با پيروان خود آهنگ سفر حج نمود، بزرگان قريش درذي طوي اجتماع كردند و براي آگاهي از قصد آن حضرت فرستادگاني روانه نمودند. به روز فتح مكه حضرت در اين نقطه فرمان داد كه زبير با مهاجر از اعلاي مكه در آمده رايتي كه بر دوش داشته در حجون نصب كند.

ذي المنزلين

(ذِ لْ مَ زِ لَ) همان (ك) ذي الوطنين

ذي الوطنين

(َ وَ طَ نَ) ذي المنزلين. يعني آن كه دو يا چند اقامتگاه دارد، و اقسام سه گانه حج (تمتع، افراد و قران) با تعدد اقامتگاه رابطه دارد. اگر مدت اقامت چنين كسي در يكي بيش از ديگري باشد در نوع حج تابع همان اقامتگاه است. اگر مدت اقامت در دو اقامتگاه مساوي باشد او در انتخاب نوع حج مخير است. شرط تعدد اقامتگاه در رابطه با حج اين است كه بر اقامت و مجاورت او در مكه دو سال تمام بگذرد و وارد سال سوم شده باشد، خواه اقامت و مجاورت در مكه اختياري باشد يا اضطراري. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

ر

الراء

از نام هاي زمزم است. (ميقات حج، ش 10، ص 91)

راحله

(حِ لِ) وسيله سواري. از شرايط وجوب حج داشتن راحله (يعني وسيله سواري كه مكلف بتواند طي مسافت رفت و برگشت را بنمايد)

ص: 1261

است مطابق شأن. (مناسك حج، مسئله 17)

رأس

(رَ ءْ) يا «رأسي» از نام هاي مكه است چون من جهة الشرف شبيه سر انسان است و در وسط دنيا واقع است و يا شريف ترين نقطه زمين است يا آن كه نسبت به آسمان از بلاد سائره پيش تر خلق شده است. (ميقات حج، ش 4، ص 142؛ ش 21، ص 123 و 127؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

رأسي

همان (ك) رأس

راقصات

(قِ) به شتراني گفته مي شد كه زائران خانه خدا را از مكه به مني و عرفات مي بردند (قصه كربلا، نظري منفرد، پاورقي، ص 442)

ربذه

(رَ بَ ذِ) مكاني بر چهار منزلي از مدينه كه ابوذر غفاري از آن جاست و به دستور خليفه سوم به اين مكان تبعيد شد و در همين جا (به سال 34 هجري) در گذشت و به خاك سپرده شد. سابقاً حجاج مي توانستند در مسير حركت خود مزار اين صحابه عاليقدر را زيارت كنند.

رتاج

(رِ) از نام هاي مكه است به معني باب عظيم. (لغت نامه؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36؛ ميقات حج، ش 4، ص 145، ش 21، ص 129)

رجوع به كفايت

در اصطلاح حج، مراد برخورداري از امكاناتي است كه بعد از بازگشت حاج از حج زندگي عادي او (و اهل او) را كفايت كند. برخي از فقها در استطاعت، رجوع به كفايت را شرط مي دانند.

رحم

از نام هاي مكه است. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

رخام حمراء

(رُ مِ حَ) سنگ هاي سرخي كه زمين كعبه به آن فرش شده و مستحب است حاجي در وداع كعبه روي رخام حمراء نماز كند. درباره امام

ص: 1262

هفتم (عليه السلام) وارد است كه داخل كعبه شد و دو ركعت نماز بر رخامه حمراء خواندند. (فلسفه و اسرار حج، ص 183؛ حج و عمره، ص 163)

رداء

(رِ) قطعه اي از احرام (پوشش نادوخته) كه محرم به دوش افكند.

رفادت

(رِ دَ) از (ك) مناصب كعبه

رفث

(رَ فَ) فلا رفث ولافسوق ولاجدال في الحج (بقره 197)

توجه به نزديكي با زن كه در حال احرام حرام است و بايد ترك گردد.

رفيق المرئه

(رَ قُ لْ مَ ءِ) كسي كه به خاطر خون زن همراه وي به حج رفته باشد و نمي تواند از آن جدا شود.

(فرهنگ اصطلاحات فقهي)

رقطاء

جايي است در مكه. و اولي براي كسي كه مي خواهد از مسجدالحرام احرام ببندد اين است كه گفتن تلبيه را تا «رقطاء» به تأخير اندازد. «رقطاء» قبل از «ردم» قرار گرفته و «ردم» نام جايي است در مكه در نزديكي مسجد رايه (قبل از مسجد جن و در نزديكي آن) و گفته شده كه نام فعلي جايي كه «ردم» به آن گفته مي شد، «مدعي» است. (مناسك حج، مسئله 185)

ركاز

(رِ) وليمه بعد از سفر حج است كه به خاطر ثواب زيادش (همچون غنيمت و ركاز) به آن سفارش گرديده.

ركضة جبرئيل

(رَ ضَ تُ) از نام هاي زمزم است. و ركضه به معني زمين گود است. (راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 203؛ ميقات حج، ش 5، ص 140)

ركن

(رُ)

1. اختصاصاً، ركن اسود (كعبه) را گويند.

2. عموماً، هر يك از اركان (چهارگانه) كعبه را گويند.

3. منظور در حج عملي است كه ترك آن سبب بطلان حج مي شود.

ركن اسود

(رُ نِ اَ وَ) همان (ك)

ص: 1263

ركن شرقي

ركن بصري

(-َ بَ) همان (ك) ركن شمالي

ركن جنوبي

(جَ) از اركان كعبه است كه به «ركن يماني» نيز موسوم است و از آن به عنوان دري از بهشت ياد شده و روايات بر استلام اين ركن تأكيد دارند.

ركن حجر

(حَ جَ) همان (ك) ركن شرقي

ركن حجرالاسود

(حَ جَ رُ لْ اَ وَ) همان (ك) ركن شرقي

ركن شامي

همان (ك) ركن شمالي

ركن شرقي

(شَ) از اركان كعبه است كه به «ركن اسود» و «ركن حجر» و «ركن حجرالاسود» نيز موسوم (و در برخي منابع به عنوان «ركن عراقي» هم از آن ياد شده است.) روايات بر استلام اين ركن تأكيد دارند.

ركن شمالي

(شِ) از اركان كعبه است كه به «ركن بصري» و «ركن شامي» و «ركن عراقي» نيز موسوم است.

ركن عراقي

(عِ) همان (ك) ركن شمالي

ركن غربي

(غَ) از اركان كعبه است كه به «ركن مغربي» نيز موسوم است.

ركن مغربي

(مَ رِ) همان (ك) ركن غربي

ركن يماني

(يَ) همان (ك) ركن جنوبي

رمل

(رَ مَ) حالتي بين دويدن و راه رفتن عادي، سرعت گرفتن با قدم هاي نزديك به هم.

1. يعني انجام (ك) هروله (آداب عمره قران، ص 43)

2. از آداب طواف است در سه شوط و مقصود اوليه از اين نوع حركت اظهار صلابت و قوت بود به كفار تا از مسلمانان قطع طمع كنند. هنگامي كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بعد از صلح حديبيه به مكه وارد شدند مردم را امر فرمودند كه محكم و با صلابت باشند و آن گاه باحالت رمل طواف كردند تا به مشركان نشان دهند كه خستگي و تعب در آنها راه ندارد. (نگرشي اجتماعي به كعبه و حج، ص 256 الي 258)

رمي

(رَ

ص: 1264

مْ) اصطلاحاً پرتاب (هفت) سنگريزه به هر يك از «جمرات ثلاث» در مني را در مراسم حج (تمتع، افراد و قران) رمي گويند. رمي از واجبات (غير ركني) حج مي باشد و زمان رمي «جمار ثلاثه» از طلوع آفتاب است تا غروب آفتاب در ايام مني به توالي در:

1. دهم ذي حجه رمي جمره اخري (كه چهارمين واجب حج است و با آمدن از مشعرالحرام به مني و در لباس احرام انجام مي پذيرد).

2. يازدهم ذي حجه رمي جمرات ثلاث (به ترتيب اولي و وسطي و اخري كه سيزدهمين(1) و آخرين واجب است و در لباس معمولي انجام مي گيرد).

3. دوازدهم ذي حجه رمي جمرات ثلاث (به ترتيب اولي و وسطي و اخري كه سيزدهمين(2) و آخرين واجب است و در لباس معمولي انجام مي پذيرد).(3)

1 در حج افراد دوازدهمين عمل.

2 در حج افراد دوازدهمين عمل.

3 و اگر كسي تا قبل از طلوع آفتاب 12 ذي حجه از مني بيرون نرفته باشد بايد شب را در مني مانده و در روز 13 ذي حجه جمرات سه گانه را به ترتيب رمي نمايد.

واجبات رمي

نيت كردن

پرتاب كردن

هفت بار پرتاب كردن

تك تك پرتاب كردن

پرتاب كردن (سنگ ها) نه گذاردن

مستقيماً سنگ را به جمره پرتاب نمودن

مستحبات رمي

پياده رمي كردن

با طهارت رمي كردن

با هر رمي تكبير گفتن

با هر رمي دعاي «الله اكبر اللهم ادحر...» خواندن

هنگام آمادگي براي رمي دعاي «اللهم هذه حصياتي فاحصهن وارفعهن في عملي» خواندن

هنگام رمي، سنگريزه را به دست چپ گرفتن و با دست راست انداختن

سنگريزه

ص: 1265

را برانگشت ابهام (بزرگ) گذاردن و با ناخن انگشت شهادت انداختن (خذف)

پشت به قبله (و از رو به رو) جمره عقبه (اخري) را رمي كردن ولي جمره هاي اولي و وسطي را رو به قبله رمي كردن

با فاصله (5/5 يا 5/7 متري) جمره اخري (عقبه) و بدون فاصله (و در كنار ايستادن) جمره هاي اولي و وسطي را رمي نمودن

واجبات سنگ رمي

ريگ بودن

بكر بودن

مباح بودن

از حرم بودن (ولي نه از ريگ هاي مسجدالحرام و مسجد خيف)

مستحبات سنگ رمي

سياه بودن

شكسته نبودن

از مشعر بودن

به اندازه سرانگشت بودن

سست و نيز خيلي سخت نبودن

نقطه نقطه و رنگ هاي مختلف داشتن

دانه دانه از زمين جمع آوري گرديدن

در صورت كثيف بودن شست و شويش دادن

نيابت رمي

فرموده اند در صورت وجود مشقت و حرج در رمي مي توان براي انجام آن نايب گرفت.

پاداش رمي

طبق روايت منقول از امام صادق (عليه السلام) هر كس رمي جمره كند، خداوند به پاداش هر سنگي گناهي از وي پاك مي كند. چون مؤمن سنگ اندازد فرشته اي آن را مي گيرد و اگر غير مؤمن اندازد شيطان به او ناسزا گويد و مي گويد تو سنگ نزدي.

همراه رمي

جمرات سمبل شيطان شمرده شده اند و رمي به آنها در مناسك حج به منزله طرد و نفي شيطان تلقي مي شود و ابراز نوعي نفرت و انزجار از اوست و به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) هنگام رمي بر اين قصد بايد بود كه شيطان زده و رانده مي شود.

سابقه رمي(1)

1. محل

ص: 1266

جمرات، در جاهليت محل نصب سه بت بوده است.

2. محل جمرات، محل سنگسار شدن سه تن از اهالي مكه است كه در حمله ابرهه به مكه براي منافع شخصي با او همدست شده به جاسوسي مبادرت كردند.

3. حضرت آدم (عليه السلام) در محل جمرات شيطان را كه بر او آشكار شده بود با هفت سنگريزه براند.

4. حضرت ابراهيم (عليه السلام) بعد از ساختن خانه خدا شيطان را كه در محل جمرات بر او آشكار شده بود با هفت سنگريزه

1. طبق نقل ها

از خود براند (هم در روز قرباني و هم در دو روز بعد).

5. حضرت ابراهيم (عليه السلام) به هنگام قرباني كردن حضرت اسماعيل (عليه السلام) شيطان را كه در صدد برآمد تا او را از اين كار باز دارد در محل جمرات رمي نمود.

6. حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل و حضرت هاجر (عليهم السلام) شيطان را كه در مواضع جمرات در قيافه ناصحي درصدد برآمد با وسوسه آنها را از قرباني نمودن (حضرت اسماعيل) باز دارد به ترتيب (در يكي از مواضع) با هفت سنگريزه براندند.

رمي جمار

(جِ) اصطلاح تفصيلي (ك) رمي

1. رمي جمار ثلاث

2. رمي جمار ثلاثه

3. رمي جمار ثلث

4. رمي جمار حج

رمي جمرات

(جَ مَ) اصطلاح تفصيلي (ك) رمي

1. رمي جمرات ثلاث

2. رمي جمرات ثلاثه

3. رمي جمرات ثلث

4. رمي جمرات حج

رمي جمره اخري

(جَ مَ رَ ءِ اُ را) در مراسم حج، پرتاب هفت سنگريزه است به سومين جمره در مني (يعني جمره عقبه) در هر يك از روزهاي دهم و يازدهم و دوازدهم ذي حجه. در روز دهم (روز عيد)

ص: 1267

فقط همين يك جمره رمي مي شود و چهارمين عمل حج است و در دو روز بعد آخرين رمي جمره هاست كه بعد از رمي جمره وسطي صورت مي پذيرد (و آخرين عمل حج هستند).

رمي جمره اولي

(اُ لا) در مراسم حج، پرتاب هفت سنگريزه است به اولين جمره در مني (جمرة الصغري) در هر يك از روزهاي يازدهم و دوازدهم ذي حجه و اولين رمي جمره ها نيز در اين دو روز هست (كه آخرين عمل حج مي باشند).

رمي جمره وسطي

(وُ طا) در مراسم حج، پرتاب هفت سنگريزه است به دومين جمره در مني در هر يك از روزهاي يازدهم و دوازدهم ذي حجه و دومين رمي جمره هاست كه بعد از رمي جمره اولي صورت مي گيرد (و آخرين عمل حج مي باشند)

رمي سه جمره

رمي جمار (جمرات) ثلاث (ل) همان (ك) رمي

رنك

(رِ) در پرده كعبه پره هايي هستند كه در زمينه اش عبارات ياحنان، يا منان و يا سبحان نوشته شده و در جامه مصري در فاصله ميان قطعه هاي كمربند قرار داده مي شد اما در جامه سعودي از آن استفاده نمي شود. (ميقات حج ش 38 ص 100).

رنوك

ابن جبير در سفرنامه خود از ظهور نوشته هاي نوين بر جامه كعبه ياد كرده كه آن «دو طغراي سرخ با دايره هاي سفيد كوچك» است و نوشته هايي در متن دايره هاي ياد شده وجود داشته كه شامل آياتي از قرآن كريم و نام خليفه بوده است. به نظر مي رسد كه اين نوشته ها همان آذين هاي زربفت بوده كه بعد از اين به نام قطعه هاي طلايي نوشته شده يا به رنوك و

ص: 1268

يا كردشيات معروف گرديده. (ميقات حج ش 29 ص 112).

الرواء

(رَ) از اسامي زمزم است به معني آب گوارا و همواره جاري و جوشان (ميقات حج، ش 28، ص 121)

روپوش كعبه

نام ديگري براي (ك) پرده كعبه

روحاء

نام قسمتي در بخش مياني (ك) بقيع

روزه دم متعه

(دَ مُ مُ عِ) روزه بدل هدي در حج است.

«در صورت فقدان قرباني در حج تمتع در مني (كه از واجبات است) بدل آن بايد ده روز روزه گرفت. سه روز در حج و مكه و هفت روز بعد از مراجعت» (ترجمه و شرح تبصره علامه، ص 176)

روضه

(رَ ضِ) اختصار (ك) روضة النبي

روضه بهشتي

(رَ ضِ ءِ بِ هِ) (ك) روضة النبي

روضه رسول

(رَ) اختصار (ك) روضة النبي

روضه شريفه

(شَ فِ) اختصار (ك) روضة النبي

روضه مسجدالنبي

(َ مَ جِ دُ نَّ) اختصار (ك) روضة النبي

روضه مطهره

(مُ طَ هَّ رِ) اختصار (ك) روضة النبي

روضه نبوي

(نَ بَ) اختصار (ك) روضة النبي

روضة النبي

(رَ ضَ تُ نَّ) مكاني است در ناحيه جنوبي مسجدالنبي به شكل مربع مستطيل به درازاي حدود 22 متر از غرب به شرق (بين حجره طاهره و منبر) و عرض حدود 15 متر از جنوب به شمال (از آغاز حد اوليه قبله مسجد تا منتهي اليه ديوار شمالي حجره) مجموعاً به مساحت 330 متر مربع. شهرت اين مكان به «روضه» (و نيز روضه نبوي، روضه شريفه، روضه مطهره، روضه رسول، روضة النبي) بر اساس حديثي از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم)است كه فرمودند: «ما بين بيتي(1) و منبري روضة من رياض الجنة» و در معني و تفسير «روض الجنة» گفته اند مقصود اين است كه اين قسمت در آخرت به بهشت منتقل مي

ص: 1269

شود (و همانند ساير زمين ها از بين نمي رود) و عبادت كننده در آن همانند كسي است

كه داخل باغي از باغ هاي بهشت شده است.

مقامات روضه در محدوده روضة النبي، منبر و محراب و خانه و مرقد رسول الله و خانه حضرت زهرا و مزار احتمالي آن بانو قرار دارد.

فضيلت روضه روضة النبي برترين مكان اين مسجد و از بهترين اماكن روي زمين است. رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) همه روزه در اين جا براي اقامه نماز و جلوس بر منبر شريف رفت و آمد مي فرمود و روايات زيادي از آن جناب در فضيلت اين نقطه نقل شده و نماز خواندن و دعا نمودن و قرآن تلاوت كردن در روضة النبي افضل از ديگر مكان ها شمرده شده است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 217؛ راهنماي حرمين

شريفين، ج 5، ص 79)

روماه

يا (ك) كوه عينين

رومه

يا (ك) چاه رومه

رياض

شهري است در ناحيه نجد در شمال شرقي مكه و مشرق مدينه و در فاصله حدود 950 كيلومتري جده. اين شهر پايتخت كشور عربستان سعودي است.

ريال

واحد پول كشور عربستان سعودي است معادل 20 قروش.

ريطه

(رَ طِ) پارچه اي لطيف و نرم (پارچه اي قرمز راه راه يمني) كه اسعد ابوكرب پادشاه حمير دو قرن قبل از هجرت كعبه را با آن پوشاند. (حرمين شريفين، ص 90؛ ميقات حج، ش 25، ص 86)

1. و به روايتي ديگر «قبري».

ز

زائر

(ءِ) مقابل مجاور و مقيم. كسي است كه به زيارت (و ديدار) مكان مقدسي مي رود. مثلاً به زيارت بيت الله، به زيارت قبر نبي الله و به زيارت

ص: 1270

قبور ائمه هدي و غالب مسلمانان به زيارت مزار پيامبر و ائمه (صلوات الله عليهم اجمعين) مي روند و با خواندن زيارتنامه اداي احترام مي نمايند. گر چه وهابيه كه بر عربستان سعودي حاكمند غالباً زيارت قبور و اقامه نماز در بقاع را ناروا مي شمرند اما غالب اهل سنت زيارت قبور را جايز و سبب حصول تنبه و كسب ثواب مي دانند. شيعه مخصوصاً در فضيلت و ثواب زيارت قبور معصومين و امامزاده ها اخبار بسيار نقل مي كند.

زائران بيت الله

مسلماناني كه بنابر وجوب ديني يا از روي استحباب به زيارت خانه خدا مي روند.

زائران مدينه بعد

حاجياني كه بعد از انجام مناسك حج، به مدينه جهت زيارت مزار رسول خدا (و ائمه اطهار) مشرف مي شوند.

زائران مدينه قبل

مسلماناني كه قبل از انجام مناسك حج، به مدينه جهت زيارت مزار رسول خدا (و ائمه اطهار) مشرف مي شوند.

زاد توشه راه.

از شرايط وجوب حج داشتن زاد است مطابق شأن مكلف، از خوردني و آشاميدني و ساير مايحتاج انسان در سفر يا پول نقد به اندازه اي كه بتوان توشه رفت و برگشت را فراهم نمود. (مناسك حج، مسئله 17)

زاد و راحله

از شرايط وجوب حج داشتن زاد (توشه راه) و راحله (وسيله سواري) است مطابق شأن

زقاق الحجر

(زُ قُ لْ حِ) كوچه اي (تخريب شده) در مكه در محل (ك) مولد فاطمه

زقاق الطوال

(طُّ) كوچه اي (تخريب شده) در مدينه در محل (ك) دارالنابغه

زقاق العطارين

(لْ عَ طّ) كوچه اي (تخريب شده) در مكه در محل (ك) مولد فاطمه

زقاق المولد

(لْ مُ لِ) كوچه اي (تخريب شده) در مكه در محل (مولد نبي)

زمازم

(زَ زَ) از نام هاي زمزم است. (â)

زمزم

(زَ زَ) (زُ مَ زَ)(1)

ص: 1271

(زُ مَّ زِ)(2) نام چاه (يا چشمه) مقدسي است داخل مسجدالحرام واقع در 18 متري

جنوب شرقي كعبه مقابل زاويه اي كه حجرالاسود در آن قرار دارد. طبق روايات اين چشمه را حضرت جبرئيل آن گاه پديد آورد كه تشنگي بر حضرت اسماعيل و حضرت

1. ضبط (ميقات حج، ش 28، ص 124).

2. ضبط (ميقات حج، ش 28، ص 124).

هاجر(كه توسط حضرت ابراهيم از سرزمين فلسطين كنعان به صحراي خشك و بي آب عربستان كوچانده شدند) غلبه كرد. و برخي روايات جوشش آب زمزم را به سودن پاشنه پاي حضرت اسماعيل (تشنه و بي قرار) به زمين نسبت داده اند. پيدايش چاه زمزم در مكه سبب شد تا قبايلي در آن سكني گزينند و بعدها قبيله جُرهُم كه حرمت حرم و خانه كعبه را رعايت ننمودند چون دانستند ولايت و رياست كعبه از دستشان خارج مي شود، چاه زمزم را پر كردند تا اين كه چند سال قبل از ولادت حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) اين چاه به دست مبارك حضرت عبدالمطلب حفر گرديد (و بعداً حوض هايي در پيرامون زمزم به طور مجزا ساخته شد كه براي آشاميدن و وضو از آن استفاده مي شد، حوضي در سمت ركن حجرالاسود براي آشاميدن و حوضي در مقابل صفا براي وضو ساختن). چاه زمزم در طي زمان كم آب شد به طوري كه گاهي اوقات مي خشكيد، از جمله در عهد مهدي و هارون و امين عباسي حفاري به عمل آمد و در سال هاي 223 و 224 هجري نيز بر عمق آن افزودند. در سال 322 هجري نيز بر عمق

ص: 1272

آن افزودند. در سال 322 آب آن قطع گرديد كه پس از لايروبي قدرت آبدهي آن چندين برابر گرديد. در سال 822 هجري چاه زمزم تعمير و توسعه يافت و در سال 1383 هجري قمري آل سعود ساختمان دو طبقه روي زمزم را تخريب كردند و به صورت زيرزميني در آوردند. در اين تغييرات چاه زمزم به فاصله حدود 5 متري از كف مسجدالحرام واقع شد و دهانه يك متري آن وسعتي دو و نيم متري يافت و عمق كم چاه نيز به 30 (يا 40) متر رسيد. حاليه براي رفتن بر سر چاه زمزم دو رديف پله هاي عريض جداگانه (جهت مردان و زنان) تعبيه شده كه به زير صحن مسجد منتهي مي شود كه محوطه اي نسبتاً وسيع است و در انتهاي سمت چپ محوطه مردانه چاه زمزم قرار دارد كه درون اتاقكي شيشه اي با نرده هاي آهني محصور شده و روي چاه موتور پمپ برقي نصب گرديده كه آب چاه را به درون مخازن زيرزميني شبستان هدايت مي كند و از آن جا توسط لوله هاي شيرداري كه در اطراف كشيده شده در درون محوطه و ديگر نقاط حرم در اختيار زائران است. زمزم معجزه بي پايان الهي است.

فضيلت زمزم

بهترين آبي كه از زمين مي جوشد آب زمزم است. (منقول از رسول الله)

خداوند زمزم را حايلي ميان بهشت و دوزخ قرار داده است. (منقول از حضرت امير)

زمزم نهري بهشتي است كه جرعه اي از آن در زمين جوشيده است. (روايت)

تسميه زمزم جهت نام را با توجه به معاني مختلف زمزم(1)متفاوت ذكر كرده اند. به خاطر:

زيادتي

ص: 1273

آب آن

گوارايي آب آن

حركت و جوشش آب آن

زمزمه حضرت جبرئيل بر سر آن

زمزمه فارسيان در حج بر سر آن

زمزمه و نيايش عده اي بر سر آن

زمزمه شاپور شاه ايران بر سر آن

زمزمه ملايم آب در حال جوشش آن

جلوگيري كردن حضرت هاجر از پراكندگي آن (با ريختن خاك در اطراف چشمه)

خطاب حضرت هاجر به آن جهت ايستادن. آن گاه كه آب جوشيد و زيادتي كرد آن حضرت از بيم آن كه پيش از پركردن ظرف خود، آب پراكنده شود (و در زمين فرو رود) و يا اين كه زيادتي آب براي فرزندش خطر به بار آورد در مقام خطاب به آب دو واژه مشابه «زم» «زم» (به معني بس است يا از حركت بايست) را به كار برد.

استحباب زمزم طبق روايت مستحب است استفاده از زمزم:

1. كثرت، حركت، محل زمزمه اهل دعا، خواندن مجوس در هنگام نيايش و غذا خوردن، كنترل آب از پراكندگي، ايست كردن، آب گواراي شيرين اندكي شورطعم.

براي خوردن

براي بدن شستن

براي شفا نوشيدن

براي هديه بردن

براي سعي (صفا و مروه) نوشيدن

براي پس از طواف و نماز، نوشيدن و سر و صورت شستن

همراه زمزم به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) بر سر آب زمزم نيت آن بايد داشت كه از اين پس نظر به انجام اطاعت باشد و چشم بر گناهان بسته.

اسامي زمزم براي زمزم اسامي متعددي نقل شده كه از جمله اند:

ابرار، بركه، بره، بشري، تكتم، حفيره عباسي، حفيره عبدالمطلب، حرميه، الراء، ركضه جبرئيل، الروا، زمازم، زمم، سالمه، سقيا، سقياء اسماعيل، سقياء

ص: 1274

الله اسماعيل، سيده، شافيه، شباعه، شباعه العيال، شراب الابرار، شفاء، شفاء سقم، صافيه، طاهره، طعام، طعام الابرار، طعام طعم، طيبه، عافيه، عصمه، عونه، قرية النمل، كافيه، لا تدم، لا شرق، مباركه، مرويه، مضمونه، مضنونه، مغذيه، مكتومه، مكنونه، مؤنسه، ميمونه، نافعه، نقرة الغراب، هزمه اسماعيل، هزمه جبرئيل، هزمه ملك. (حرمين شريفين، ص 20 و 23 و 55 و 113؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 203 و 204؛ الاعلاق النفيسه، ص 55؛ توضيح مناسك حج، ص 141؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 60 و 61؛ حجة التفاسير، ص 94؛ احكام حج و اسرار آن، ص 90؛ ثواب اعمال حج، ص 35؛ طبقات، ص 67؛ ميقات حج، ش 4 و 5 و 10 و 28؛ دايرة المعارف فارسي؛ لغت نامه؛ و...)

زمزميين

(زَ زَ مَ) گروهي كه به سقايت حجاج مي پرداختند. گروه زمزميه كه در نزديكي حرم وسايل كار خود را از قبيل كوزه و مخازني (كه آب را خنك نگه مي داشت) به حجاج اجاره مي دادند و علاوه بر اين به انجام برخي خدمات براي حجاج (در مقابل دريافت پول) مي پرداختند. (نگاه كنيد به: ميقات حج، ش 17، ص 130 و 131)

زمم

(زَ مَّ) از نام هاي زمزم است (ميقات حج، ش 10، ص 9؛ ش 28، ص 121)

زيارت

رفتن به اماكن مقدسه مدينه و به جا آوردن آداب آن را «الزياره» گويند.

زيارت حج

مقصود به جاي آوردن اعمال حج است.

زيارت دوره

مقصود رفتن به اماكن زيارتي و ديدني اطراف مدينه است. (حج آن طور كه من رفتم، ص 53)

زيارت عمره

مقصود به جاي آوردن اعمال عمره است.

زينت كعبه

طواف است. (ميقات حج، ش 7، ص 21)

زيورهاي كعبه

(ك)

ص: 1275

حلي الكعبه

س

سابقه الحاج

(بِ قُ لْ)

1. كسي را گويند كه بر حاجيان در رسيدن به مكه پيشي گيرد. (راهنماي دانشوران)

2. آن كه پيشاپيش كاروان حجاج به شهر آيد و خبر فرا رسيدن آنان باز دهد. (فرهنگ فارسي؛ لغت نامه)

سادات نخاوله

(ك) نخاوله

ساق

از اسامي مكه است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

سالار حاج

امير حاج (ك) امارت حج

سالمه

(لِ مِ) از اسامي زمزم است (الاعلاق النفيسه، ص 55؛ حرمين شريفين، ص 23)

سبوحه

(سَ بُّ حِ) (سَ حِ) از اسامي مكه است و اسم دره اي است در قرب جبل الرحمه (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 4، ص 146؛ ش 21، ص 128؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

ستار كعبه

(س) همان (ك) پرده كعبه

ستون ابولبابه

(سُ نِ اَ لُ بِ) همان (ك) ستون توبه

ستون اماميه

(اِ يِّ) از ستون هاي مسجدالنبي است. بعضي از رسائل ستون پيش جانب غربي حجره طاهره را گويند كه محاذي سرمقدس رسول الله است. (راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 108 و 109)

ستون توبه

(تَ بِ) يا «ستون ابولبابه» از ستون هاي مسجدالنبي است واقع ميان ستون عايشه و ستون حرس (و دومين ستون از حجره و چهارمين ستون از منبر مي باشد) و دعا كردن و نماز خواندن در كنار آن معروف و مستحب است و رسول خدا نوافل خود را در اين جا به جاي مي آورد و بعضاً «در اين جا اعتكاف مي فرموده اند» و اكنون نام «اسطوانة التوبه» بر آن است. شهرت اين ستون به «ابولبابه» و «توبه» از آن جهت است كه ابولبابه (رفاعة بن عبدالمنذر) از صحابه خود را به آن بست و از عمل خويش توبه نمود.

ص: 1276

عمل او به نقلي تخلف از غزوه تبوك بود و به نقلي ديگر نوعي اطلاع رساني به دشمن بود، به اين ترتيب كه او به تقاضاي يهود بني قريظه كه به علت خيانت در محاصره مسلمين قرار گرفته بودند روانه مذاكره شد و در جواب پرسش آنها كه در صورت تسليم چه اتفاق خواهد افتاد با اشاره به گلوي خود به كشته شدن آنها اشاره كرد. ابولبابه در بازگشت از اين اطلاع رساني به دشمن كه برخلاف وظيفه اش بود آن چنان پشيمان شد كه به قصد توبه مستقيماً به طرف مسجد رفت و خود را به ستوني بست و سوگند خورد تا آب و غذا نخورد مگر اين كه خداوند توبه اش را بپذيرد. ابولبابه مدت 3(يا 6 يا 7 يا 15) شبانه روز تنها به جهت اداي فرايض از ستون (و به وسيله همسر يا دخترش) باز مي شد تا به حالت بيهوشي در آمد.

و خداوند توبه اش را پذيرفت و پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) او را بگشاد. (مجمع البيان، ج 10، ص 197؛ منهج الصادقين، ج 4، ص 181 و 311؛ النهايه، ص 291؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 204)

ستون تهجد

(تَ هَ جُّ) از ستون هاي مسجدالنبي است و آخرين ستوني است كه در دوران حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) وجود داشت و اين جا محل تهجد و شب زنده داري آن جناب بوده است. مكان اين ستون در كنار محل اصلي باب جبرئيل قبل از توسعه مسجدالنبي قرار داشته كه اكنون در داخل ضريح قرار گرفته است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 208)

ستون جزعه

(جَ

ص: 1277

زَ عِ) همان (ك) ستون حنانه

ستون حرس

(حَ رَ) (حَ) همان (ك) ستون محرس

ستون حنانه

(حَ نّ نِ) از ستون هاي مسجدالنبي است واقع در سمت مغرب محراب نبوي و نزديك ترين ستون ها به محراب نماز رسول اكرم است و چسبيده به ديوار قبلي مسجد. اين ستون به نام هايي موسوم است:

1. علم رسول الله

2. جزعه. نامي است كه بعدها به آن داده شد.

3. مخلقه. به جهت آن كه عطر و خلوق بر آن مي سوزانيدند و يا اصحاب قبل از ملاقات با حضرت در اين مكان خود را خوشبو و عطرآگين مي نمودند.

4. حنانه.تا اوايل قرن چهاردهم بر بالاي اين ستون نام «استوانه حنانه» ديده شده است. حنانه به معني نالنده است و گويند در اين محل درخت خرمايي بود كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) هنگام خطبه بر آن تكيه مي فرمود (و چون منبر ساخته شد، اين درخت از فراق حضرت حنين (ناله) سرداد و لذا آن را حنانه (به معني بانگ شتر ماده اي كه از بچه خود جدا مي شود) گفتند و حضرت اين درخت را در بر گرفت تا آرام شد. طبق نقل ها، اين درخت بعداً دفن گرديديا به فرموده حضرت درخت را كندند (و در زير منبر) مدفون نمودند و يا بني اميه هنگام نوسازي مسجد اين درخت را بريدند. (حيوة القلوب، ج 2، ص 201؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 203 و 212 و 213؛ و...)

ستون سرير

(سَ) از ستون هاي مسجدالنبي است و اولين ستون از سمت قبله و متصل به ضريح و ديواره غربي حجره پيامبر اكرم (صلي الله عليه

ص: 1278

وآله وسلم) است و تسميه سرير از آن جهت است كه:

تخت حضرت در كنار آن قرار داشت و با تكيه بر آن به پاسخگويي مسائل مسلمين و برآورده ساختن نيازمندي هاي ايشان مي پرداختند.

در اين جا كه مكان اعتكاف حضرت بود، برگ بزرگ خرمايي مي گسترانيدند و آن جناب بر آن دراز مي كشيدند. (مدينه شناسي، ج 1، ص 108؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 206)

ستون عايشه

همان (ك) ستون مهاجرين

ستون علي

همان (ك) ستون محرس

ستون قرعه

(قُ عِ) همان (ك) ستون مهاجرين

ستون محرس

) مُ حَ رِّ) (مَ رَ) از ستون هاي مسجدالنبي است و دومين ستون مدوري است كه متصل به ضريح از ديوار غربي است (و ميان ستون هاي سرير و وفود قرار دارد). اين ستون به نام هايي موسوم است:

1. ستون علي بن ابي طالب (â)

2. مصلي علي. به نقلي چون محل نماز حضرت علي (عليه السلام) بوده است.

3. حرس. و امروزه نيز نام «استوانة الحرس» بر آن ديده مي شود. ظاهراً هنگامي كه گروه هاي ناآشنا به ملاقات پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) مي آمدند حضرت علي (عليه السلام) در كنار آن از آن جناب حراست مي كردند. (مدينه شناسي، ج 1، ص 107؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 207؛ حج و انقلاب اسلامي، ص 122؛ قبل از حج بخوانيد، ص 156)

ستون مخلقه

(مُ خَ لَّ قِ) از ستون هاي مسجدالنبي.

1. (ك) ستون حنانه

2. (ك) ستون مهاجرين

ستون مربعة القبر

(مُ رَ بَّ عَ تُ لْ قَ) همان (ك) ستون مقام جبرئيل

ستون مقام جبرئيل از ستون هاي مسجدالنبي است كه ستون «مربعة القبر» هم ناميده مي شود و به

ص: 1279

موازات ستون هاي محرس و وفود است. ليكن اكنون ستون «مربع قبر» در داخل ضريح و منتهي اليه حجره شريف قرار دارد و قابل ديدن نيست. در كنار اين ستون درِ خانه حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) قرار داشت و هنگامي كه دسترسي بدين محل ممكن بود به عنوان يكي از نقاط بسيار متبرك، محل عبادت به شمار مي آمد ولي قرن ها است كه قابل دسترسي نمي باشد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 208؛ آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 78)

ستون مهاجرين

(مُ جِ) از ستون هاي مسجدالنبي است كه در وسط ستون هاي اصلي ديگر مسجد و در كنار ستون توبه قرار دارد. (سومين ستون است از منبر و از قبر) نماز گزاردن در كنار اين ستون مورد سفارش بسيار قرار گرفته است. اين ستون به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. مخلقه. به جهت آن كه بر آن خلوق مي آويختند.

2. مهاجرين. چون مهاجرين گرداگرد آن نشسته و نماز مي گزاردند و لذا محل اين ستون «مجلس المهاجرين» هم نام گرفت.

3. عايشه. به جهت آن كه عايشه احاديثي در فضل اين ستون روايت كرد و اكنون نيز بر بالاي آن نام «اسطوانة العايشه» ديده مي شود.

4. قرعه. به جهت روايت منقول از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) كه فرمودند در مسجد من مكاني است قبل از اين ستون كه اگر مردم مي دانستند در كنار آن نماز نمي گزاردند مگر آن كه بين خود (براي نماز خواندن) قرعه مي زدند. (مدينه شناسي، ج 1، ص 108؛ تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 77؛ تاريخ و آثار اسلامي،

ص: 1280

ص 203)

ستون وفود

(وُ) از ستون هاي مسجد النبي است. سومين ستون گرد و مدور از سمت قبله مي باشد (كه بعد از ستون هاي سرير و محرس) به ضريح حضرت (در ضلع غربي) متصل است. اين جا محل جلوس پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم)براي ديدار با وفود و دسته ها و قبايل عرب بود كه در اين مكان اسلام مي آوردند و يا با ايشان ملاقات مي كردند. (و به اين علت نام وفود به خود گرفته است) قبل از مسقف شدن قسمت صحن مسجد در زمان آن جناب، اين ستون آخرين ستون شبستان از سمت شمال بوده است. رجال و بزرگان صحابه به ويژه بني هاشم در كنار آن مي نشسته اند و به اين علت به محل آن «مجلس قلاده» نيز گفته مي شد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 207؛ تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 80)

سدانت

(سِ نَ) از (ك) مناصب كعبه و آن كليدداري و پرده داري بيت الله مي باشد و بعد از بناي بيت به دست حضرت ابراهيم (عليه السلام) سدانت كعبه با حضرت اسماعيل (عليه السلام) و سپس با اولاد آن حضرت بود. طبق نقل بني جُرهُم آن را غصب نمودند و بني خُزاعِه نيز آن را از بني جرهم گرفتند و مدت پنج قرن متولي كعبه بودند تا آن كه مبتلا به فساد شدند و قُصَي بن كِلاب آنان را راند و به پسر خود عَبْدُالدار سپرد و آن گاه به «شيبه» رسيد. و قبل از فتح مكه سدانت كعبه را آل شَبْيَه (بني شيبه) به عهده داشت و بعد از فتح مكه نيز

ص: 1281

رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) كليد كعبه را به آنان سپرد و از آن زمان تاكنون كليد در دست خاندان «شبيه» است و بزرگ ترين فرد خانواده «كبيرالسدنه» است. (ميقات حج، ش 15، ص 82 و 86 و 101؛ ش 16، ص 175؛ و...)

سدنة البيت

(سَ دَ نَ تُ لْ بَ) پرده داران خانه كعبه. (ل)

سدنه كعبه

(سَ دَ نِ ءِ) خادمان كعبه (لغت نامه، ذيل سدنه) (ل)

سدوا الخلل

(سَ دُّ لْ خِ لَ لَ) اتموالصف الاول فالاول

سر تراشيدن

همان (ك) حلق

سعديه

معروفيت ميقات يلملم (ارمغان حج، ص 27)

سعودي

شهر دودمان حاكم بر (ك) عربستان سعودي

سعي

اصطلاح خلاصه شده (ك) سعي صفا و مروه

سعي بين صفا و مروه

اصطلاح تفصيلي (ك) سعي صفا و مروه

سعي صفا و مروه

(سَ عْ يِ صَ وَ مَ وِ) ان الصفا والمروة من شعائر الله فمن حج البيت اواعتمر (بقره 98 158)

سعي طي فاصله (رفت و برگشت) ميان دو كوه صفا و مروه است در مكه جنب مسجدالحرام در مراسم حج و عمره با رعايت شرايط خاص و از واجبات ركني است. عبادت سعي در حج و عمره بعد از نماز طواف زيارت بايد صورت گيرد و زمان انجام آن در حج و عمره متفاوت است:

1. عمره. سعي چهارمين عمل عمره(ها) است كه در لباس احرام صورت مي گيرد. در عمره تمتع از اول شوال تا قبل از ظهر روز نهم ذي حجه و در عمره مفرده در طول سال (جز ايام اختصاصي حج).

2. حج. سعي نهمين(1) عمل حج (تمتع وقران) است كه در لباس غير احرام (لباس معمولي) صورت مي گيرد و زمان آن از روز دهم تا روز دوازدهم (و يا تا آخر)

ص: 1282

ذي حجه است.

واجبات سعي

نيت كردن

از صفا شروع كردن

به مروه آن را ختم نمودن

هفت بار(2) رفت و برگشت كردن.

از راه متعارف رفت و برگشت نمودن

به طور مستقيم و از جلو رفت و برگشت نمودن (نه به حالت عقبي و يا پهلو رفتن)

مستحاب سعي

به حال گريه بودن

با لباس طاهر بودن

با غسل و وضو بودن

پياده رفت و برگشت كردن

ابتدا از باب صفا به كوه صفا رفتن

با سكينه و اعتدال رفت و برگشت نمودن

در قسمتي از مسير حركت (مردان) هروله كردن

رفت و برگشت را بدون ضرورت قطع ننمودن

در ابتداي رفتن به صفا حجرالاسود را بوسيدن و مس كردن

رفت و برگشت را بلافاصله بعد از نماز طواف به جاي آوردن

ماندن بر كوه هاي صفا و مروه (بالاخص صفا) را طولاني كردن

روي كوه ها و طول رفت و برگشت اذكار و ادعيه (وارده را) خواندن

بيش از رفت و برگشت از آب زمزم خوردن و به سر و پشت و شكم پاشيدن

در آغاز سعي بر بالاي كوه صفا رفتن و به جانب كعبه و ركن نظر كردن و ايمان خود و بستگان را به خداوند سپردن و نعمت هاي خداي تعالي را به خاطر آوردن و ذكر اذكار (وارده) نمودن.

هروله

نوعي راه رفتن و حركت است از دويدن پايين تر و از راه رفتن معمولي بالاتر (كوتاه برداشتن قدم ها) همراه با تكان دادن شانه ها. و اما فاصله اي كه در مسعي مستحب است به صورت هروله طي شود حدود هفتاد و پنج متر است كه از طرف مسجد

ص: 1283

حد اين مسافت از يك طرف برابر است با باب بازان و از طرف ديگر برابر است با باب علي و در هر يك از دو مسير رفت و برگشت دو ستون سبز رنگ (كه با چراغ مهتابي سبز رنگ هم مشخص شده) نقطه شروع و ختم هروله را مشخص كرده اند. و از جهت سابقه عمل هروله به اختلاف گفته اند:

در اين قسمت شيطان بر حضرت ابراهيم (عليه السلام) ظاهر شد و آن جناب اين قسمت را تندتر پيمود.

در اين قسمت حضرت هاجر(عليها السلام) در رفت و آمد براي جست و جوي آب، با اضطراب ناشي از تشنگي فرزند مي گذشت.

ناشي از دستور حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) در عمرة القضاء است از باب آن كه مشركين خبر دادند كه ياران پيامبر در

1. هشتمين عمل حج افراد.

2. هفت شوط.

سختي به سر برده و خسته اند و آن جناب براي خنثي نمودن اين شايعه فرمان هروله و آشكار ساختن قدرت را صادر فرمود.

سابقه سعي

حضرت هاجر(عليهاالسلام) در جست و جوي آب براي رفع تشنگي فرزندش حضرت اسماعيل (عليه السلام) فاصله صفا و مروه را طي كرد.(1)

حضرت ابراهيم (عليه السلام) در اين جا به تعقيب شيطان كه تجسم يافت پرداخت و او را از ساحت قدس خداوند دور ساخت.

نيابت سعي

فرموده اند در صورت مشقت و حرج در سعي، مي توان براي انجام اين عمل نايب گرفت.

همراه سعي

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) در سعي قصد آن بايد داشت كه از آن پس بين حالت خوف و رجا به سر برند،

ص: 1284

و بنابر روايات اين جا محل بيدار كردن متكبران است.

سعي وادي محسر

يعني هروله كردن در زمان عبور از وادي (ك) محسر (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

سعي هفت شوط

اصطلاح ديگري است از (ك) سعي صفا و مروه. چون هر رفت و يا برگشتي را بين صفا و مروه شوط گويند. و لذا چهار شوط از صفا به مروه است و سه شوط از مروه به صفا.

سعيين

(سَ يِ) مقصود دو سعي صفا و مروه است يكي در عمره و يكي در حج.

سفارت

(سَ رَ) يكي از (ك) مناصب كعبه

سفرالي الله

(اِ لَ لاّ) سفر مكه را گويند. (تفسير نمونه، ج 9، ص 103)

سقايت

(سِ يَ) آب دادن زائران كعبه از (ك) «مناصب ك٘șǂ۠كه در اختيار عباس بن المطلب بود. (â)

سقاية الحاج

(سِ يَ تُ لْ جّ) يا (ك) سقاية العباس (مسالك و ممالك، ص 18)

سقاية العباس

(َ عَ بّ) اتاقي بود در مسجدالحرام در فاصله 80 ذراعي حجرالاسود (در شرق كعبه و جنوب زمزم) و گويند جايي بوده كه عباس بن عبدالمطلب حاجيان را آب مي داده است.

اين اتاق بزرگ يا خانه به شكل مربع بوده و در بالاي آن گنبد بزرگي قرار داشت و در چهار قسمت آن شبكه هاي آهني قرار داده بودند و در جهت شمالي آن از خارج دو حوض وجود داشت كه بين آن دو، در سقاية العباس قرار داشت. در وسط خانه (اتاق) حوض بزرگي بود كه از آب زمزم پر شده بدين طريق كه آب زمزم از مجرايي (به نام سماويه) از ديوار خانه گذشته و سپس از فواره حوض بزرگ وسط سقاية العباس خارج مي گرديد. ابن جبير سياح معروف عرب در قرن

ص: 1285

ششم كه بيت الله را زيارت كرده از «قبة الشراب» ياد مي كند كه به عباس منسوب است كه براي آب دادن به حاجيان ساخته شده و آب زمزم در آن جا خنك مي شود و اين كه شبانگاه آن را براي آشاميدن حاجيان در كوزه هايي به نام دَوْرَق (كه يك دسته دارد) بيرون مي آورند. ناصر خسرو نيز از «سقاية الحاج» ياد مي كند در برابر زمزم كه اندر آن خم ها نهاده باشند كه حاجيان از آن جا آب خورند. سقاية الحاج در سال 807 هجري تعمير گرديد ولي امروزه اثري از آن نيست. (حرمين شريفين، ص 23 سفرنامه ابن جبير، ص 125؛ سفرنامه ناصر خسرو، ص 95)

سقياء

(سُ) آب دادن و خوردن.

1. همان (ك) چاه سقيا

2. از اسامي زمزم است كه از طرف خداوند در برابر تضرع هاجر به آن مادر و فرزندش اسماعيل عطا شد و لذا به آن سقياء اسماعيل و سقياء الله اسماعيل هم گفته اند. (ميقات حج، ش 10، ص 90 و 91؛ ش 28، ص 28، ص 120؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 203)

سقياء اسماعيل

همان (ك) سقياء (2)

سقياء الله اسماعيل

همان (ك) سقياء (2)

1. و لذا گفته اند سعي تجسم حالت انساني است كه تلاش كرد و از رحمت خداوند مأيوس نشد.

سقيفه بني ساعده

(سَ فِ ءِ بَ عِ دِ) سايباني از حصير و شاخه هاي نخل متعلق به قبيله بني ساعده از انصار كه در باب شامي و دركنار چاه بضاعه قرار داشت و در اين جا با هم به مشورت در امور مهم قبيله مي پرداختند و در اين جا بود كه در سال

ص: 1286

يازدهم هجري با رحلت نبي اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم)مهاجر و انصار با ناديده گرفتن جانشيني منصوص (حضرت علي اميرالمؤمنين) جانشيني انتخابي را شكل دادند و در اين مكان بود كه براي خليفه منتخب بيعت گرفتند. در سال 1030 هجري قمري در محل سقيفه بنايي ساخته شد كه تا اوايل سده سيزدهم هجري پا بر جا بود. اما اكنون مكان سقيفه (كه در شمال غربي مسجدالنبي و به فاصله 500 متري آن قرار داشت) در تخريب ساختمان هاي اطراف مسجد از بين رفته است.

سكوي خواجه ها

سكوي موجود در مسجدالنبي در سمت راست درب ورودي باب جبرئيل و سمت چپ ورودي باب النساء. (ميقات حج، ش 21، ص 71)

سلام

(سَ) از نام هاي مكه است چون مركز امنيت و آرامش است. (ميقات حج، ش 4، ص 141؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

سلع

همان (ك) كوه سلع

سلقه

(سَ لِ قِ) از نام هاي مدينه (كه در تورات آمده) به جهت دوري شهر از كوه هاي اطراف (ميقات حج، ش 7، ص 166؛ حرمين شريفين، ص 117)

سنگ زدن

همان (ك) رمي

سنگ مقام

1. حجرالاسود است.

2. مقام ابراهيم است.

سوق الطوال

(سُ قِ طُّ) بازار مجاور (ك) دارالنابغه

سوق هدي

(سَ قِ هَ دْ) همراه بردن قرباني از حين احرام در حج قران (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 75)

سويقه

(سُ وَ قِ) دهي بود در اطراف مدينه و پيوسته مركز سكونت فرزندان امام مجتبي (عليه السلام) بود تا اين كه در زمان متوكل سويقه را ويران كردند و نخل هاي آن را بريدند و ديگر آباد نشد. (مقاتل الطالبيين، ص 410 و 462)

سه جمره

جمرات ثلاث، جمار ثلاثه، جمع (ك) جمره

سياق هدي

(هَ

ص: 1287

دْ) همراه بردن قرباني در حج قران. (گزيده اي از مسائل و فرهنگنامه حج، ص 64)

سيده

(سَ يِ ّ دَ) از اسامي زمزم است. (اعلاق النفيسه، ص 55؛ ميقات حج، ش 10، ص 91)

سيدة البلدان

(تُ لْ بُ) از اسامي مدينه است كه سيدالمرسلين را در خود دارد. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 166)

سيل

از نام هاي مكه است. ميقات حج، ش 4، ص 148؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

سيل ام نهشل

(اُ مِ ّ نَ شَ) شهرت سيلي است كه در زمان خليفه دوم وارد مسجدالحرام شد و سبب گرديد تا مقام ابراهيم از جاي خود كنده و به كعبه بچسبد و به زعم برخي به محلات پايين كعبه برده شود. وجه تسميه آن است كه صاحب اين نام در اين سيل غرق گرديد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 56)

سيل كبير

همان (ك) قرن المنازل

ش

شئون الحاج

(شُ ءُ نُ لْ) اداره اي است در مكه و جده و عرفات و مني براي راهنمايي و رسيدگي به اظهارات حجاج (راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 230؛ راهنماي حجاج و تاريخچه حرمين و مزارات، ص 63)

شاخ داخلي

شاخ سفيد و كوچكي است كه درون شاخ معمولي حيوان قرار دارد و در قرباني اگر شاخ داخلي شكسته باشد كفايت نمي كند. (مناسك حج، مسئله 384)

شاخ شيطان

تعبيري از فرقه مذهبي (وهابيه) حاكم بر (ك) عربستان سعودي

شادروان

همان (ك) شاذروان

شاذروان

(ذُ ذِ ذُ) يا «شادروان» (اصل اين كلمه فارسي است و در عربي به صورت شاذروان وارد شده) نام قسمتي از بناي كعبه است و آن برآمدگي هاي كوتاهي مي باشد كه پايين ديوارهاي خارجي كعبه را احاطه كرده است.

ص: 1288

اين برآ مدگي (يا سنگ نماي پايين خانه كعبه) در جهات شرقي و غربي و جنوبي بشكل پخ و سراشيب (مورب) مي باشد و در جهت شمالي (طرف حجر اسماعيل) به صورت پله است. شاذروان را «تأزير» هم مي گويند، چون براي كعبه مانند ازاري است. شاذروان قسمت باقي مانده يا نشانه محل ديوار قبلي كعبه است و فقها آن را جزو خانه خدا و سطح اوليه آن مي دانند كه هنگام طواف واجب نبايد بر روي آن راه رفت و دست و يا پا روي آن گذاشت و به همين منظور سطح شاذروان را سراشيب ساخته اند و در اطراف حجر هم كه سراشيب نيست از آن جهت است كه در طواف نبايد وارد حجر شد. حدود ارتفاع شاذروان را از سطح زمين و عرض آن را به نقلي چنين آورده اند:

شمال، ارتفاع 15، عرض 35 سانتيمتر

جنوب، ارتفاع 24، عرض 87 سانتيمتر

شرق، ارتفاع 22، عرض 66 سانتيمتر

غرب، ارتفاع 28، عرض 80 سانتيمتر(1) (تاريخ و آثار اسلامي، ص 49؛ حج و انقلاب اسلامي، ص 79؛ حرمين و شريفين، ص 74؛ سفرنامه مكه، ص 257؛ حج و عمره، ص 158؛ فرهنگ دانستني هاي پيش از سفر به خانه خدا، ص 206؛ دايرة المعارف فارسي، ذيل كعبه)

شاعره

(عِ رِ) نشان هاي حج و طاعت ها كه آن جا كنند. (لغت نامه)

شافيه (يِ)

1. از نام هاي زمزم است. و شفاء من كل سقم (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 112)

1. شاذروان در آخرين مرمت كعبه در سال 1417 هجري بازسازي شد و ارقام جديد در صورت تغيير به دست نيامد.

2.

ص: 1289

از نام هاي مدينه است. ترابها شفاء من كل داء. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 166)

شاة

يا (ك) دم شاة

شاهد

(هِ) و شاهد و مشهود (بروج 3)

1. روز عيد قربان است.

2. حجر الاسود و يا... (تفسير نمونه)

شاه مربع نشين

كنايه از خانه كعبه به اعتبار آن كه مربع است (فرهنگ: رشيدي، نفيسي، برهان قاطع)

شباشعه

از نام هاي مكه است (تاريخ مكه، ص 15)

شباعه

(شُ عِ) از نامهاي زمزم در عهد جاهليت چون سير كننده خورنده است (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 10، ص 90)

شباعة العيال

(شُ بّ عَ تُ لْ عِ) از نام هاي زمزم. (ميقات حج، ش، ص 91)

شباك

(شُ بّ) بناي فعلي مقصوره يا حجره در زاويه جنوب شرقي مسجدالنبي داراي ضريح يا حصاري خارجي است كه در اصطلاح اهل مسجد به «الشباك» معروف است. (مدينه شناسي، ج 1، ص 85)

شب ماندن در مشعر

همان (ك) وقوف در مشعر

شب ماندن در مني

همان (ك) وقوف در مني

شب هاي تشريق

(ك) ايام تشريق

شيبيين

(شَ يِّ) پرده داران كعبه اند (سفرنامه ابن جبير، ص 130)

شجره

(شَ جَ رِ) نام درختي است در ذي الحليفه. حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) هر وقت از مدينه به مكه مي آمدند در آن جا محرم مي شدند. (لغت نامه)

شجره

حنانه همان (ك) ستون حنانه

شراب الابرار

(شَ بُ لْ اَ) از اسامي زمزم است كه نوشيدني پارسايان است. (ميقات حج، ش 10، ص 90)

شرط تحلل

(تَ حَ لُّ لْ) آن است كه زائر كعبه زمان احرام گرفتن از خداي مي خواهد كه او را وقت احصار حلال كند و به تعهدات ناشي از احرام نگيرد. اما با صراحت سوره بقره (196) كه آمره است و

ص: 1290

دستور داده كه هَديْ تحلل (قرباني احلال) به قربانگاه فرستد و پيش از ذبح سر نتراشد شرط مذكور خلاف آيه و بي اعتبار است. قارن اگر شرط تحلل كند هدي سياق از او ساقط نگردد و بايد در سال آينده حج قران كند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

شرطة الحاج

(شُ طَ تُ لْ) سرپرستي حفاظتي حجاج (در عربستان سعودي) است.

شرفاي مكه

(شُ رَ) حج (ك) شريف مكه

شريفه

(شَ رَ يِّ) مدينة الحاج. آسايشگاه هايي بوده است نزديك فرودگاه سابق جده، مختص اقامت موقت حجاج هنگام ورود و خروج.

شريف مكه

(شَ) لقب بزرگ و رئيس مكه. عنوان كسي كه در مكه حكومت مي كرد. شريف امر نگهباني و مراقبت و سرپرستي حجاج را عهده دار بود. در دوره شرفاء مراسم حج بسيار باشكوه برگزار مي شد. گويند در مراسم حج، شريف مكه لباس سفيد پوشيده به نشانه اطاعت از خدا شمشيري به گردن خود آويخته به طواف برگرد خانه كعبه مي پرداخت و پس از آن كه شريف مكه طواف خود را به پايان مي رسانيد، ديگران طواف خانه خدا را آغاز مي كردند.

شعائر

(شَ ءِ) نشان ها در حج و طاعتي كه در آن جا كنند. هر يك از مناسك حج را گويند از وقوف به عرفات و مشعر و مني و رمي جمرات و طواف و سعي و ديگر اعمال. (كتاب حج، ص 125؛ لغت نامه؛ فرهنگ فارسي)

شعائرالله

(شَ ءِ رَ لاّ) علامت هايي است كه انسان را به ياد خدا مي اندازد. كلمه شعائر در قرآن معمولاً در مورد مراسم حج به كار رفته است. (تفسير نمونه، ج 1، ص 539؛ ج 2، ص 250)

1. ذلك

ص: 1291

ومن يعظم شعائر الله. (حج - 32)

2. ان الصفا والمروة من شعائرالله. (بقره 158)

3. يا ايها الذين آمنوا لاتحلوا شعائرالله. (مائده 2)

4. والبدن جعلناها لكم من شعائرالله. (حج 36)

شعائر حج

نشانه هاي حج و طاعت ها كه آن جا كنند. (لغت نامه)

شعار

(شِ) نشان در حج، طاعت در حج. (لغت نامه)

شعار الحج

(شِ رُ لْ حَ جّ) مناسك حج و علامات آن (فرهنگ نفيسي)

شعار محرم

(مَُ رِ) تلبيه. امام اول فرمايد: جبرئيل به پيغمبر گفت تلبيه شعار محرم است. (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 91)

شعاره

(شِ رِ) اصل مناسك حج و معظم آن مانند وقوف و طواف و امثال آن (فرهنگ نفيسي)

شعاع حرم

(ك) دايره حرم

شعاع طواف

(ك) دايره مطاف

شعب ابي دب

(شِ بِ اَ دُ بّ) دره اي است در مكه در دهانه كوه حجون به علت سكونت مردي به نام «ابي دب» در آن. مردم مكه در دوره جاهلي و آغاز اسلام مردگان خود را در اين دره كه بخشي از حجون است دفن مي كردند و لذا اين دره را «شعب المقبره» مي گفتند و به «شعب جزارين» نيز موسوم بود. اين قبرستان شناخته شده است به معلي. همان (ك) جنة المعلي (ميقات حج، ش 3، ص 150؛ ش 4، ص 166)

شعب ابي طالب

شهرت دره اي است محل سكونت خاندان بني هاشم كه به آنها اختصاص داشته است. اين جا محل محاصره اقتصادي اجتماعي پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) و بني هاشم و بني عبدالمطلب توسط كفار قريش و يادآور خاطره مقاومت شكوهمند هاشميان در برابر تحريم همه جانبه طي مدت سه سال (از محرم سال هفتم تا سال دهم بعثت) مي باشد.

ص: 1292

سران كفار قريش با اجتماع در دارالندوه عهدنامه اي بين خود منعقد نمودند تا براساس آن هاشميان را تحريم كنند تا مجبور گردند حضرت محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) را براي رهايي از محاصره به قريش بسپرند (تا قريش حضرت را به قتل برساند) و بدين منظور مواد عهدنامه را چنين تنظيم كردند كه از آنان همسر نگيرند و به آنان همسر ندهند. از آنان چيزي نخرند و به آنان چيزي نفروشند. با ايشان رفت و آمدي نكنند و گفت و شنودي نداشته باشند. در مدتي كه هاشميان در محاصره قرار داشتند سختي هاي بسياري را متحمل شدند به طوري كه تعدادي از آنان از شدت گرسنگي از دنيا رفتند. آنها تنها در موسم كه مقاتله حرام بود مي توانستند با خروج از شعب با قبايل عرب كه در مكه حاضر مي شدند معامله نمايند، اما قريش اين را نيز روا نمي داشت و چون يكي از آنها كالايي مي خريد با پيشنهاد خريد به قيمت گران تر مانع خريد بني هاشم مي شد. طريق ديگر دستيابي به آذوقه چيزهايي بود كه به وسيله ابوالعاص بن ربيع داماد پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و يا هشام بن عمر و برادرزاده حضرت خديجه(عليها السلام) بر پشت شتر در شعب رها مي شد، اما اين را نيز قريش تاب نمي آورد و اگر آگاه مي شد كسي از قريش به سبب قرابت خوراكي به شعب فرستاده براي او ايجاد مزاحمت مي كرد. اما به هر حال اين سختي ها هيچ اثري در تصميم حضرت ابي طالب به حمايت از برادرزاده اش نداشت و هاشميان با

ص: 1293

صبر و تحمل خود سبب شدند تا برخي از محاصره كنندگان ناراحت از اقدام خود و مأيوس از موفقيت خود درصدد ابطال عهدنامه برآيند و با خبري كه حضرت ابوطالب از سوي رسول الله مبني بر محو متن عهدنامه (بجز نام خدا) به وسيله موريانه براي كفار برد بني هاشم از محاصره رها گرديد. اما موضع محاصره را برخي ها در شعب كنار قبرستان ابوطالب مي دانند ولي بسياري از مورخين مكان شعب مورد محاصره را در شعبي كنار كعبه ذكر كرده اند و مي گويند شعب ابي طالب در نزديكي مسجدالحرام و در سمت كوه صفا در فاصله كوه ابوقبيس و كوه خندمه قرار داشته و بني هاشم و بني عبدالمطلب همگي در اين مكان زندگي مي كردند. شعب مذكور در سال 1399 هجري قمري در وسعت شارع غزه تخريب گرديد و با ساختمان سازي ها و تغييراتي كه آل سعود در اين قسمت داد اين مكان تاريخي محو شده است. اين شعب به جهاتي اسامي مختلفي داشته است چون:

1. قشاشيه، نام امروزي آن است.

2. شعب علي (عليه السلام)، شهرتي كه در دوره فاطميان يافت.

3. شعب مولد، چون پيامبر اكرم در اين مكان تولد يافت.

4. شعب ابي يوسف، چون در دوران بني اميه مردي به نام ابويوسف اين دره را خريد. (طبقات؛ ناسخ التواريخ؛ منتهي الآمال؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 122؛ ميقات حج، ش 3، ص 165)

شعب ابي يوسف

همان (ك) شعب ابي طالب

شعب جزارين

(جَ زّ) همان (ك) ابي دب

شعب علي (عليه السلام)

همان (ك) شعب ابي طالب

شعب مقبره

(مَ بَ رِ) همان (ك) شعب ابي دب

شعب مولد

(مُ لِ) همان (ك) شعب ابي طالب

شعيره

(شَ

ص: 1294

رِ) علامت:

1. قرباني حج

2. افعال حج

3. اصل عبادت حج

4. آنچه بروي از براي حج نشان باشد (لغت نامه)

شفاء

(شِ) از اسامي زمزم است. «آنهاطعام طعم وشفاء سقم» (تاريخ و آثار اسلام، ص 60؛ لغت نامه، ذيل طعم)

شفاء سقم

(شِ ءِ سُ) از اسامي زمزم است چون شفاي بيماري هاست. (ل) (ميقات حج، ش 10، ص 90)

شميبي

گفته اند حديبيه همان چاهي است كه امروزه سر راه جده به نام چاه شميبي معروف است و در بعضي نسخه ها شميسي آمده و اكنون هم به همين نام معروف است (ميقات حج، ش 10، ص 123 و 127)

شميسي

(شُ مَ) حديبيه را گويند. (مناسك حج، ص 205؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 3، ص 146).

شوال

(شَ وّ) ماه دهم سال قمري و اولين ماه از ماه هاي اختصاصي حج است. از اول شوال مي توان براي حج احرام بست و عمره تمتع را انجام داد.

شوط

(شَ) به معين نهايت دويدن تا هدف، در اعمال حج:

1. در طواف كعبه هر دور را گويند كه مجموعاً بايد هفت مرتبه صورت گيرد. شروع شوط از حجرالاسود است و به آن نيز ختم مي شود.

2. در سعي صفا و مروه، هر يك بار رفت يا برگشت را گويند كه مجموعاً بايد هفت مرتبه صورت گيرد. چهار شوط از صفا به مروه و سه شوط از مروه به صفا.

شهدا

(شُ هَ) شهرت ديگري از (ك) شهداي فخ

شهداي احد

(اُ ح ُ) شهرت مزار شهيدان غزوه احد است كه در مدينه در دو نقطه مدفونند؛ يكي در سرزمين احد و ديگر در قسمت شمالي قبرستان بقيع.

شهداي بدر

(بَ) شهرت مزار شهيدان

ص: 1295

غزوه بدر، در سرزمين بدر است واز زيارتگاه هاست ولي امروزه به علت تغيير مسير راه مدينه به مكه زائران از زيارت آنهامحروم گشته اند.

شهداي جنت

(جَ نَ) شهداءالجنه شهرت قبور شهداي حره و شهداي احد در بقيع است كه در قسمت شمالي قبرستان واقع شده. (راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 172)

شهداي حره

(- حَ رّ) شهرت قبور شهيدان واقعه حره است در قبرستان بقيع در قسمت شمالي.

شهداي فخ

(- فَ خَّ) شهرت قبور شهيدان واقعه فخ در مكه در وادي (ك) فخ، كه به «الشهداء» و «حي شهدا» (محله شهيدان) و «مسجد شهدا» معروف شده و اخيراً در اين جا برج هايي ساخته اند كه به «ابراج شهداء» موسوم است.

در هشتم ذي حجه سال 169 هجري سپاهيان هادي عباسي در اين وادي (كه مدخل ورودي مكه و نزديك مسجد تنعيم است) حسين بن علي بن مثلث از اعقاب امام مجتبي (عليه السلام) و بسياري از علويان همراه او را (در حدود سيصدتن) كه پس از تصرف مدينه (به علت ستم هاي نايب حاكم مدينه) به سمت مكه مي آمدند قتل عام كردند و سپس سرهاي بيش از يكصدتن از شهدا را همراه اسرا نزد خليفه سفاك عباسي فرستادند. بدن هاي بي سر شهداي فخ پس از سه روز در همان محل دفن گرديد. (و گفته اند پس از فاجعه كربلا هولناك تر از حادثه فخ واقع نگرديده است) امروزه مزار شهداي فخ به علت عقايد نادرست حكام سعودي مورد تعرض و بي حرمتي قرار گرفته و

صاف و مسطح شده و قابل تشخيص نيست. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 84؛ دايرة المعارف فارسي، ذيل فخ؛

ص: 1296

سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 129؛ ميقات حج، ش 4، ص 192؛ ش 6، ص 139؛ ش 13، ص 158)

شهر حرام

(حَ) جعل الله الكعبة البيت الحرام قياماً للناس والشهر الحرام (مائده 97)

ماه حرام. ماهي كه جنگ در آن حرام است و چهار ماه ذي قعده، ذي حجه، محرم و رجب ماه هاي حرامند. عرب ها در ايام ماه هاي حرام كينه و كدورت ها را كنار مي گذاشتند و آزادانه به معاشرت و تجارت مي پرداختند و چون از جنگ در اين ماه ها خبري نبود آن را ماه هاي حرام مي ناميدند.

اسلام در راستاي ارزشي كه براي كعبه قائل شده قسمتي از ايام سال را نيز از ارزشي برخوردار كرد تا مردم با استفاده از حرمت زمان و مكان مصالح و منافع خويش را تأمين كنند و با تفاهمي كه در اين دوران مي يابند زمينه كنارگذاردن خوي تجاوزگري فراهم آيد و به اين ترتيب ماه حرام مايه قوام زندگي مردم قرار داده شده است. و مراسم حج و عمره نيز در اين ماه هاست:

1. عمره مفرده، در ماه رجب مورد تأكيد فراوان قرار گرفته.

2. عمره تمتع، در ماه ذي قعده و ذي حجه مي تواند صورت گيرد.

3. حج، اقسام حج (تمتع، افراد و قران) بايد در ذي حجه انجام شود.

شيح

يا (ك) گياه شيح

شيطان

اصطلاحاً جمره را گويند.

1. شيطان بزرگ، مراد جمره عقبه (يا جمره كبري) است.

2. شيطان كوچك، مراد جمره اولي (يا جمره صغري) است.

3. شيطان ميانه، مراد جمره وسطي است. (دانستني هاي پيش از سفر به خانه خدا، ص 300)

شيعيان نخاوله

(ك) نخاوله

ص

صاحب الرفاده

ص: 1297

حِ بُ رِّ دِ)شخصي را مي گفتند كه از نذورات و موقوفاتي كه عرب به عنوان خانه كعبه مي داد براي زائران و فقرا طعام فراهم مي نمود.

صاحب السقايه

(سِ ّ يِ) كسي را مي گفتند كه با مشك و شتر براي رفاه حجاج و زوار آب شيرين از خارج به مكه مي آورد.

صافيه

(يِ) از نام هاي زمزم است (اعلاق النفيسه، ص 55؛ ميقات حج، ش 10، ص 91)

صحراي عرفات

همان (ك) عرفات

صحراي مشعر

همان (ك) مشعر

صحراي مني

همان (ك) مني

صد

(صَ) عبارت است از بازداشتن دشمن و مانند آن كسي را كه در مسير رفتن به حج يا عمره باشد از رسيدن به عرفات يا مكه. (معارف و معاريف)

صدر

(صَ دَ)

1. بازگشت از حج

2. روز چهارم از روزهاي نحر (لغت نامه)

صرور

(صَ) حج ناكرده (لغت نامه) (â)

صروره

(صَ رِ) آن كه (زن و مردي كه) براي اولين بار به حج مشرف شده. (تفسير نمونه، ج 22، ص 348؛ ميقات حج، ش 8، ص 55)

صفا

همان (ك) كوه صفا

صفاح

(صُ فّ) حد حرم (مكه) در طريق عراق در هفت ميلي بر كوهي به نام «مُقْطَع» قرار دارد. (احكام عمره، ص 81)

صفا و مروه

(صَ وَ مَ وِ) دو كوه هستند در مكه در جنب مسجدالحرام و فاصله بين اين دو كوه به نام (ك) «مسعي» محل انجام يكي از اعمال حج و عمره است به نام (ك) سعي صفا و مروه.

صفه

(صُ فِ) شهرت سكو و ايواني است در مسجدالنبي واقع در جهت شمال حجره مطهر در مدخل باب جبرئيل به ارتفاع 40 (يا 50) سانتيمتر از كف مسجد و به مساحت 96 متر مربع (به طول 12

ص: 1298

متر در عرض 8 متر) و تلاوت قرآن واقامه نماز را در اين جا مستحب شمرده اند (و اكنون زائران روي ايوان صفه رحل هاي قرآن قرار مي دهند و به قرائت قرآن مجيد مشغول مي شوند) و اما در زمان رسول الله جماعتي از فقراي مهاجر به علت فقدان مسكن در اين ايوان (كه در آن موقع پشت ديوار مسجد اوليه محسوب مي شد) سكونت مي كردند و حضرت توانگران صحابه را ترغيب مي فرمود تا به آنها انفاق كنند و حضرت خود با آنها مي نشست و قرآن بديشان مي آموخت. اهل صفه را بر حسب تفاوت حال و مقتضيات زمان از 10 تا 93

نفر ذكر كرده اند و آنچه مشهور است آن است كه آنها عبارت بودند از: بلال، ابوعبيده، عمار ياسر، عبدالله بن مسعود، عتبة بن مسعود. مقداد بن اسود، عتبة بن غزوان، زيدبن خطاب، ابوكبشه و... اهل صفه بعدها با توسعه و قدرت يافتن اسلام تاحدي بي نياز شدند ليكن عنوان اهل (اصحاب) صفه به عنوان امتيازي همچنان براي آنها باقي ماند. با پيدا شدن خواجگان حرم، آنها بر ايوان صفه مي نشستند. واما سكوي موجود كنوني در سمت راست ورودي باب جبرئيل و سمت چپ ورودي باب النساء كه امروزه به آن «سكوي خواجه ها» گويند به گمان برخي از نويسندگان و پژوهشگران همان جاي صفه است، اما به زعمي ديگر مكان اصلي صفه كه در احاديث شريف نبوي آمده نمي باشد. طبق نوشته ها يك سوم قسمت جنوبي صفه (به سمت قبله) از دوران پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) وجود داشته و بقيه از افزوده

ص: 1299

هاي عمربن عبدالعزيز است. ايوان صفه را به نام (ك) «دكة الاغوات» نيز گفته اند.

(مجمع البيان، ج 3، ص 174؛ دايرة المعارف فارسي؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 211؛ سيري در اماكن سرزمين وحي؛ فرهنگ دانستني هاي پيش از سفر به خانه خدا، ص 72؛ ميقات حج، ش 21، ص 71 و 72)

صلاح

(صُ) از نام هاي مكه است چون مركز امنيت و آرامش است. (حرمين شريفين، ص 14؛ لغت نامه؛ ميقات حج، ش 4، ص 141)

صما

(صَ مّ) سنگ كبود رنگ متمايل به سياه است و نوشته اند كه ديوارهاي كعبه با سنگ هاي حجاري

شده «صما» بنا شده است.

صنابير

(صَ) از قرن هفتم به بعد كه سقاخانه هاي داخل صحن مسجدالنبي را برچيدند به جايش صنابير(1) حنفيات (حوضچه هايي با آب شير) بين باب جبرئيل وباب النساء ساختند. (حرمين شريفين، ص 143 و 148)

صوره

(رِ)

1. مكاني است در صدر يلملم از اراضي مكه (لغت نامه)

2. شهرت قسمت شمالي (شامي) مدينه. (ميقات حج، ش 28، ص 154)

صيد

(صَ) يا ايهاالذين آمنوا لاتقتلوا الصيد و انتم حرم (مائده 95)

از محرمات احرام، شكار حيوان صحرايي (وحشي) است و همچنين اعانت در صيد و خوردن گوشت آن حرام است و اصولاً صيد در حرم حرام است. (â)

صيد احرامي

(اِ) صيدي است كه به جهت احرام ممنوع است خواه آن صيد در حرم باشد خواه بيرون حرم (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

صيد حرمي

(حَ رَ) صيدي است كه به جهت حضورش در حرم قتل آن ممنوع است خواه كشنده مُحل باشد خواه مُحْرِم (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

1. صنايير جمع صنبور به معني دهانه كاريز، ناودان حوضي

ص: 1300

و سوراخي كه آب حوض از آن بيرون رود. (فرهنگ نفيسي)

ط

طائب

(ءِ) از نام هاي مدينه است در تورات. (ميقات حج، ش 7، ص 167)

طائف

(ءِ)

1. طواف كننده (لغت نامه)

2. از شهرهاي حجاز در عربستان در 120 كيلومتري جنوب شرقي مكه كه از بهترين ييلاقات مكه به شمار مي آيد و قبر عبدالله بن عباس پسر عموي رسول خدا(صلوات الله عليه) در آن جاست. طايف در قديم مركز قبيله ثقيف بود و مقارن طلوع اسلام دومين شهر عربستان غربي به حساب مي آمد.

اهالي آن پيامبر اكرم را كه براي دعوت به ميانشان رفته بود با آزار واذيت بيرون نمودند. در هجوم وهابيه شهرهاي مختلف حجاز، طايف نيز تاراج گرديد.

طائفين

(ءِ) طهر بيتي للطائفين (بقره 125)

كساني هستند كه بر گرد خانه كعبه مشغول طواف مي باشند. به نقلي كساني هستند كه از آفاق به منظور اداي مراسم حج آمده اند. (مجمع البيان)

طابه

(بِ) از نام هاي مدينه است. (اعلاق النفيسه، ص 88؛ حرمين شريفين، ص 117)

طاهره

(هِ رِ) از نام هاي زمزم است. (اعلاق النفيسه، ص 55؛ حرمين شريفين، ص 23)

طبابا

(طِ) از نام هاي مدينه است كه بر سرزمين مستطيل شكل اطلاق مي شود. (ميقات حج، ش 7، ص 167)

طراز

(ط) كمربند جامه (پرده) كعبه. (ميقات حج، ش 29، ص 109 و 120)

طعام

(طً) آب زمزم. (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 28، ص 122)

طعام الابرار

(طَ مُ لْ اَ) از اسامي زمزم است. (ميقات حج، ش 10، ص 90؛ ش 28، ص 122)

طعام طعم

از اسامي زمزم است كه غذايي از خوراكي هاست. (ميقات حج، ش 10، ص 90؛ ش 28، ص 122)

طلس

ص: 1301

طَ طِ طُ) قبايلي از اعراب كه در مراسم حج بعضي از اعمال «حمس» (اهل حرم) و بعضي از

اعمال «حله» (قبايل خارج حرم) را انجام مي دادند، و گفته اند اينان يمينان اهالي حَضْرَموت و عَك و عجيب و اياذبن نزارند. اينان در احرام بسان اهل حله اما در پوشيدن لباس و دخول به خانه خدا چون اهل حمس عمل مي كردند. اهل طلس چون از مكان هاي دور مي آمدند ودر حالي كه غبار راه بر آنها نشسته بود به طواف خانه خدا

مي پرداختند بدين نام خوانده شدند. (كتاب حج، ص 208، سيره رسول الله، ص 64؛ ميقات حج، ش 4، ص 109)

طواف

(طَ) ليطوفوا بالبيت العتيق (حج 29)

عبارت است از هفت بار دور زدن خانه كعبه در مراسم حج و عمره طبق شرايطي (و هر بار گرديدن را يك شوط گويند.)(1). طواف در مراسم و مناسك زيارت بيت الله دو گونه است: «طواف زيارت» (كه واجب ركني است) و «طواف نساء» (كه واجب غير ركني است) وقت انجام اين طواف ها در حج و عمره متفاوت است.

1. عمره تمتع. اين عبادت يك «طواف زيارت» واجب دارد كه در طول ماه شوال تا ظهر نهم ذي حجه مي تواند انجام گيرد.

2. عمره مفرده. اين عبادت دو طواف زيارت و نساء واجب دارد كه در طول سال (به جز ايام اختصاصي حج) مي تواند انجام گيرد.

3. حج. اين عبادت (حج افراد، حج قران و حج تمتع) دوطواف زيارت و نساء واجب دارد كه فرصت انجام آن از روز دهم ذي حجه تا دوازدهم (و گاه تا آخر) ذي حجه

ص: 1302

است.

واجبات طواف

نيت كردن

ختنه بودن(2)

وضو داشتن

ستر عورتين نمودن

مباح بودن لباس

طاهر بودن لباس و بدن

از حجرالاسود شروع نمودن

به ركن حجرالاسود ختم كردن

هفت دور (شوط) تمام زدن

دورها را پي در پي انجام دادن

حجر اسماعيل را در دورها داخل كردن

بدن را از كعبه و اجزاي آن (درون كعبه، ديوار كعبه، شاذروان) خارج داشتن

كعبه را در سمت چپ قرار دادن (رو يا پشت يا شانه راست به كعبه نكردن. بنابراين طواف كعبه بيضي شكل است نه مربع و از غرب به شرق است)(3).

در مطاف (محدوده مجاز طواف) دور زدن. يعني در فاصله بين كعبه و مقام ابراهيم بودن. اين فاصله از ديوار خانه حدود 5/26 ذراع (حدود 13 متر) مي باشد (و از طرف حجر، حد مطاف از ديوار حجر 5/6 ذراع است) و بر روي زمين اطراف بيت با حاشيه اي از سنگ سياه مشخص گشته. به نظر برخي فقها طواف در خارج از اين حد (در پشت مقام ابراهيم) در حال تقيه يا در حال اضطرار يا در صورت ازدحام طواف كنندگان (تا حدي كه عرفاً اتصال آنان محفوظ باشد) صحيح است.

مستحبات طواف

پياده بودن

پا برهنه بودن

نزديك خانه بودن

چشم به زير انداختن

موقع ظهر به جاي آوردن

قدم ها را كوچك برداشتن

حجرالاسود را مس كردن و بوسيدن

به دعا و قرآن و تهليل و تكبير و صلوات مشغول بودن

در شوط هفتم در مستجار بر ديوار كعبه دست گشودن و شكم چسباندن

دعاهاي وارده را در برابر درِ كعبه و برابر اسماعيل و در ركن يماني خواندن.

مكروهات

ص: 1303

طواف

1. طواف نزد قريش عددي نداشت، پس حضرت عبدالمطلب هفت شوط مقرر كرد و خدا چنين مقرر فرمود. (منتهي الآمال)

2. براي مردان.

3. با ايستادن بر بام كعبه مي توان ديد كه طواف كنندگان از طرف راست مي آيند و به طرف چپ مي روند و همان طور كه جهت حركت وضعي و انتقالي زمين و جهت حركت خورشيد و سيارات آن همه از غرب به شرق و همه در مدار بيضي است، طواف نيز همگام با حركت سيارات از غرب به شرق و بيضي است. (قاموس قرآن، ذيل كعبه).

برطله گذاشتن(1)

خوردن و نوشيدن

به قضاي حاجت نياز داشتن

به غير ذكر خدا و آيات و دعا سخن گفتن

دهن دره و خميازه كردن و خنديدن و انگشت به صدا در آوردن

نيابت طواف

به فرموده فقها در صورت مشقت و حرج مي توان براي طواف نايب گرفت.

پاداش طواف(2)

- عذاب نشدن

بالا رفتن درجات

بخشيده شدن گناهان

ثواب آزاد كردن بنده يافتن.

همراه طواف

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) در طواف بايد قصد آن داشت كه گشتن دور خانه گريزي است از همه چيز به سوي خدا و در پناه امن او در آمدن است.

طواف آخرالعهد

(خِ رُ لْ عَ) طواف وداع. طواف مستحبي خانه كعبه است در موقع بازگشت از آن جا و مستحب است از خداوند متعال توفيق مراجعت طلب كردن (لغت نامه)

و به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) در طواف وداع نيت بر اين بايد داشت كه با رحمت پروردگار كوچ مي كنند و بر اين تصميم بايد بود كه از اين

ص: 1304

پس واجبات الهي را ادا كنند و به دنبال اعمالي باشند كه آنها را به حضرت حق نزديك تر كند.

طواف افاضه

(اِ ضِ) طواف زيارت حج را گويند چون براي اين طواف از مني به مكه كوچ مي كنند.

طواف اول طواف

زيارت را گويند. (كه در عمره ها و حج اولين طواف است)

طواف اول عهد

طواف تحيت، طواف قدوم، طواف لقاء، طواف موقع دخول به مكه است. (لغت نامه)

طواف بيت الله

طواف خانه كعبه.

طواف تحيت

(تَ يَّ) همان (ك) طواف اول عهد

طواف حامل و محمول

آن چنان است كه يكي به ضرورتي ديگري را بر شانه يا پشت گيرد و حمل كند تا او طواف را صورت دهد. حامل مي تواند ضمن حمل او براي خود نيت طواف كند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

طواف حج

طواف واجب خانه كعبه است در ضمن انجام مناسك حج (افراد، تمتع و قران) و دوبار انجام مي شود: يكي (ك) «طواف زيارت» و ديگري (ك) «طواف نساء».

طواف دوم

طواف نساء را گويند. (كه در عمره مفرده و حج دومين طواف است).

طواف ركن

طواف زيارت را گويند. (كه واجب ركني است)

طواف زنان

همان طواف نساء است. (لغت نامه)

طواف زيارت

طواف واجب (ركني) بيت الله است در مراسم حج (و عمره) موسوم به طواف اول. طواف فرض، طواف فرضيه، طواف ركن، اين طواف در:

1. عمره مفرده،

دومين عمل است كه بعد از احرام و در لباس احرام صورت مي گيرد، و زمان انجام آن طول ايام سال است (بجز ايام اختصاصي حج).

2. عمره تمتع،

دومين عمل است كه بعد از احرام و در لباس احرام صورت مي گيرد و زمان انجام آن از اول ماه شوال است تا قبل از روز نهم ذي حجه.

3. حج،

هفتمين عمل حج (تمتع و قران)(3) است كه

ص: 1305

بعد از حلق يا تقصير (در مني و بيرون آمدن از احرام) در روز دهم ذي حجه با كوچ (افاضه) از مني به مكه صورت مي گيرد.(4) اين طواف را بعد از مراجعت از مني (در روز دوازدهم ذي حجه) نيز مي توان انجام داد، ولي مستحب

1. كلاه درازي است (كه زي يهوديان است) و در ايام پيشين موقع طواف بر سر مي كردند.

2. طبق روايات منقول از معصومين (عليهم السلام).

3. و ششمين عمل حج افراد.

4. و لذا اين طواف علاوه بر اسامي ديگرش به طواف افاضه نيز موسوم است.

است كه در همان روز عيد صورت گيرد. اين طواف در غير لباس احرام (لباس معمولي) صورت مي گيرد چون با انجام حلق (يا تقصير) از لباس احرام بيرون مي آيند.

طواف سنت

(سُ نَّ) (ك) طواف مستحب

طواف صدر

(صَ)(1) (صَ دَ)(2)

1. طواف وداع را گويند. (لغت نامه؛ در راه خانه خدا، ص 169)

2. طواف افاضه. (پيامبر) «همچنان سواره طواف افاضه كرد واين طواف را طواف صدر نيز گويند» (ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 29)

طواف عربان

طوافي كه عرب در حج جاهلي مي بايست در لباس حمس انجام دهد؛ يعني هر كس كه اول بار به حج يا عمره مي آمد مي بايست اولين طواف خود را در جامه اي انجام دهد كه از «حمس» «عاريه» و يا «اجاره» كرده باشد و اگر در لباس غير حمس طواف مي كرد مي بايست آن را به دور افكند و اگر نمي خواست لباسش را از دست بدهد مي بايست برهنه طواف نمايد.

طواف عمره

طواف واجب خانه خداست ضمن انجام مناسك عمره:

1. عمره تمتع،

يك طواف

ص: 1306

واجب دارد به نام (ك) «طواف زيارت».

2. عمره مفرده،

دو طواف واجب دارد، يكي به نام (ك) «طواف زيارت» و ديگري به نام (ك) «طواف نساء».

طواف فرض

(فَ) طواف زيارت را گويند. (لغت نامه)

طواف فريضه

(فَ ضِ) طواف زيارت را گويند. (لغت نامه)

طواف قدوم

(قُ) همان (ك) طواف اول عهد

طواف لقا

(لِ) همان (ك) طواف اول عهد

طواف مستحب

هفت بار گرديدن غير واجب گرد كعبه است. و فرموده اند مستحب است در ايام توقف در مكه 52 يا 360 طواف و يا 360 شوط يا هر چه توانند طواف كردن. طواف وداع، طواف به نيابت معصومين و والدين و همسر و اولاد و خويشان و دوستان و مؤمنين زنده و مرده و جنابان ابوطالب، عبدالله، عبدالمطلب، هاشم، آمنه و فاطمه بنت اسد نيز مستحب معرفي شده اند. در طول مستحبي طهارت (با وضوع بودن) شرط نيست.

طواف متمتع

(مُ تَ مَ تِّ) طواف آن كس كه عمره تمتع كند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

طواف متعه

(مُ عِ) طواف عمره تمتع (فرهنگ معارف اسلامي، ذيل طواف)

طواف نساء

(نِ) طواف واجب (غير ركني) بيت الله است در مراسم حج (و عمره) موسوم به طواف دوم و طواف زنان.(3) اين طواف با لباس غير احرام است و در:

1. عمره تمتع،

وجود ندارد.

2. عمره مفرده،

ششمين عمل است كه بعد از حلق يا تقصير صورت مي گيرد و زمان انجام آن طول ايام سال است (بجز ايام اختصاصي حج).

3. حج، دهمين عمل (حج تمتع و حج قرآن)(4) است كه بعد از خاتمه واجبات مني تا روز دهم (يا

دوازدهم) و مراجعت به مكه بعد از سعي صفا و مروه صورت مي گيرد.

طواف نافله

(فِ لِ) طوافي كه فرض نباشد چون طواف الوداع. (مبسوط در ترمينولوژي

ص: 1307

حقوق)

طواف نيابتي از جمله طواف هاي مستحبي است كه به نيابت از ديگران و يا به نيابت از معصومين (عليهم السلام) انجام مي شود.

طواف واجب

هر يك از دو طواف زيارت و نساء است.

طواف وداع

(مِ) يا (ك) طواف آخرالعهد

طوافين

(طَ فَ) دو طواف زيارت و نساء را گويند.

طيب

بوي خوش. استعمال و بوييدن طيب و عطريات از محرمات احرام است و در صورت ارتكاب موجب كفاره است.

1. لغت نامه.

2. مبسوط در ترمينولوژي حقوق.

3. با انجام اين طواف و خواندن نماز آن، زن كه از محرمات احرام است حلال مي گردد.

4. نهمين عمل حج افراد.

طيبه

(بِ)

1. نام زمزم است. (لغت نامه)

2. نام مدينه است. (لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 117)

طيبه

(طَ يِّ بِ)

1. از نام هاي مكه است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

2. از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 167)

طيبه

(طَ يْ بِ) نام مدينه است. (ميقات حج، ش 7، ص 167)

طيبه

(طَ يْ بِ) نام زمزم است. (طبقات، ص 67، ميقات حج، ش 10، ص 91)

ظ

ظبايا

(ظ) از نام هاي مدينه است به معناي سرزمين گرم و داغ، و خداي سبحان، به بركت دعاي رسول الله (صلوات الله عليه) گرماي شديد آن را منتقل به جحفه نمود. (ميقات حج، ش 7، ص 167).

ظلا

(ظُ لّ) سكويي در قسمت قديمي مسجد النبي كه آن را «صفه» يا «ظلا» مي گويند (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 29) (â).

ظلال

از مضمون روايات و نقل مدينه شناسان استفاده مي شود كه مدتي طولاني و در زمان ائمه (عليهم السلام) بخشي از

ص: 1308

مسجد النبي (بيرون از مسجد اصلي) در سمت شمال و در نزديكي صحن، داراي سايباني بوده كه از آن به «ظلال» و «مظله» تعبير شده است. (ميقات حج، ش 26، ص 102).

ع

عائر

همان (ك) كوه عائر

عاصمه

(صِ مِ) از اسامي مدينه است از آن جهت كه مهاجرين و انصار را حفظ كرد. (اعلاق النفيسه، ص 88؛ ميقات حج، ش 7، ص 167)

عافيه

(ي) از اسامي زمزم است (اعلاق النفيسه، ص 55؛ حرمين شريفين، ص 23)

عاقر

(قَ) از اسامي مكه است، مسطور در كتاب شعياء و در مفاد مسجد الحرام است. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

عاكف

(كِ) و المسجد الحرام الذي جعلناه للناس سواءً العاكف فيه و الباد (حج 25)

عاكف كسي است كه مجاور خانه كعبه باشد. بومي مكه. (مجمع البيان، ذيل آيه 25 حج آيه 125 بقره)

عاليه

(يِ)

1. سرزمين حجاز كه مشتمل بر بلاد واسعه و مواضع شريفه و يا آن قسمتي كه از رمه تجاوز كند تا مكه و يا مشتمل بر همه آن قسمتي از قريه ها و آبادي هاي مدينه كه از طرف نجد تا تهامه يافت مي شود. (لغت نامه)

2. نام محله اي در مدينه كه در آن خانه هايي از قبيله بني نضير بود كه به رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) رسيد و حضرت، ماريه را در اين محل در خانه اي سكونت داد كه به مشربه ابراهيم معروف است. (نقش عايشه در تاريخ اسلام، ج 1، ص 86)

عام الاستطاعه

(مُ لْ اِ تِ عِ) سالي كه استطاعت رفتن به حج فراهم مي آيد. سال مستطيع شدن براي عبادت حج.

عام الحصر

(حَ) سالي است كه زائر

ص: 1309

كعبه به جهت بيماري از اتمام مناسك حج باز ماند و اين در صورتي است كه حصر را مختص مرض بدانيم. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

عبا

(عَ) رداء. قطعه اي از احرام كه به دوش افكنند. (ميقات حج، ش 5، ص 49؛ و...)

عبادت مختلط

حج كردن عبادتي است كه دو جنبه مالي و بدني دارد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

عبدالدار

(عَ دُ دّ) نامي است كه در دوره جاهلي برخي از اقوام به جهت تعظيم و تكريم خانه كعبه بر فرزندان خويش مي نهادند. (كعبه، ص 44)

و بني عبدالدار طايفه اي بودند كه مقارن ظهور اسلام منصب حجابت و سدانت كعبه را در اختيار داشتند.

عتيق

(عَ) كعبه همان (ك) بيت العتيق

عج

(عَ جّ) ضجه و فرياد مردم به تلبيه (ك) ثج

عدل

(عَ) در زمان قريش نامي بود براي (ك) پيراهن كعبه

عذرا

(عَ)

1. از نام هاي مكه. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 63؛ ميقات

حج،ش 4، ص 148)

2. از نام هاي مدينه است (در تورات) زيرا از آن سرزمين با دشمنان اسلام سخت برخورد شد تا به دست رسول الله رسيد. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7 ص 167)

عراء

(عَ) از نام هاي مدينه است از آن جهت كه ساختمان هاي شهر مدينه كوتاه بود و سعي مي شد تا از خانه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) مرتفع و بلندتر نگردد. (حرمين شريفين، ص 117؛ ميقات حج، ش 7، ص 167)

عرب

(عَ رَ) اصلا نام مردم و قوم سامي عربستان يا جزيرة العرب است (ولي اكنون نام همه مردمي است كه زبان مادري آنها عربي است). مورخين عرب را به طور كلي

ص: 1310

به دو دسته تقسيم مي كنند.

عرب منقرضه و عرب باقيه:

1. عرب بائده

عرب منقرضه، عرب اصل و از نسل سام بوده اند؛ مثل قبايل عاد، ثَمود، عَمالِقِه، جُرهُم اولي، حَضْرَ موت، طَسم، جَديس، اَميم، جاسم، عَبيل، عبد ضَخْم، حَضورا. و همه اين قبايل قبل از ظهور اسلام از بين رفته بودند.

2. عرب باقيه

دو دسته هستند: عدناني و قحطاني.

الف عرب عدناني يا «عرب شمالي» عرب هايي هستند كه به مناسبت سكونت در عربستان و مجاورت با قبايل خالص، عرب شده اند (عرب مستعربه اند). عدنانيان در تهامه و نجد و حجاز تا مرزهاي شام و حدود عراق سكونت داشتند و اكثر آنان (بجز قريش و ثقيف) صحرا گرد و بيابان نشين بودند، و يكي از دو دسته بزرگ عرب در زمان ظهور اسلام بودند. نسبت آنها را به مُضَربنِ نزاربنِ مَعَدّ بن عدنان از اخلاف حضرت اسماعيل پيغمبر (عليه السلام) رسانيده اند ولذا آنها را عرب مُضري و عرب نزاري و عرب مَعَدي و عرب اسماعيلي نيز مي خوانند.

ب عرب قطحاني يا «عرب جنوبي» ساكن عربستان جنوبي به خصوص يمن بوده و به قولي قسمتي از ايشان به شمال عربستان مهاجرت كردند (مثلا اوس و خزرج از جمله عرب هاي يماني و قحطاني هستند) و يكي از دو دسته بزرگ عرب در زمان ظهور اسلام قحطانيان بودند. نسبت قحطانيان را به يَعرُب بن قَحطان (از اولاد سام) رسانيده اند و اما به قولي اينان نيز جزو عرب هاي خالص نبوده و مستعربه هستند.

عربستان

(سَ، سُ) كشوري است كه مقدس ترين اماكن جهان (مكه و مدينه) در آن جا است. كشوري كه سرزمين وحي است. كشوري كه

ص: 1311

اعمال حج و عمره در آن صورت مي گيرد. كشور عربستان سعودي(1) با مساحتي حدود 2149690 (و به نقلي ديگر 2260000) كيلومتر مربع بزرگ ترين قسمت شبه جزيره عربستان (و تقريباً 54) را تشكيل مي دهد و در دورترين قسمت جنوب غربي آسيا قرار دارد. اين كشور از چهار بخش (نَجد، اَحساء، حِجاز و عَسير) تشكيل يافته و داراي سيزده استان مي باشد و جمعيتي حدود 18 ميليون(2) نفر دارد. مكه پايتخت ديني آن و رياض پايتخت رسمي مي باشد و جده محل سفارتخانه هاي كشورهاي خارجي است. اين كشور محدود است از جنوب به يمن، از شمال به اردن و عراق و كويت، از غرب به درياي سرخ، از شرق به خليج فارس و امارات متحده عربي وقطر و عمان.

مذهب سعودي

مذهبي كه امروزه در سرزمين مقدس وحي رواج دارد مذهب «وهابيه» است، منتسب به محمد بن عبدالوهاب بن سليمان تَميمي (متولد 1111 يا 1115 هجري قمري در «عُيَيْنِه» در وادي حَنيفه در نجد، متوفي سال 1206 يا 1207 هجري قمري در «درْعيّه» از عرب هاي بياباني نجد و شاگرد شيخ محمد مهدي بصري. ابتدا ظهور او به سال 1143 هجري بود كه سخناني عليه اعمال و عقايد متفق عليه مسلمين به ميان آورد و پدرش كه قاضي «عيينه» بود با

1. و چه تأسف بار است اين تخصيص و اضافه «سعودي» به سرزمين اسلام و مهبط وحي الهي!

2. كه 5/4 ميليون نفر خارجي مي باشند. (روزنامه اطلاعات، 31/ 3/ 79، ص 12) 22 ميليون نفر كه 3/5 ميليون نفر از آنها مهاجرين خارجي هستند (روزنامه اطلاعات، 31/ 3/ 79، ضميمه، ص

ص: 1312

8).

وي مخالفت كرد بعد از مرگ پدر در سال 1153 هجري جرأت بيشتري به خود داد و به انكار قسمتي از اعمال مذهبي پرداخت تا اين كه در سال 1160 هجري از «عيينه» رانده شد و رهسپار شهرك «درعيه» گرديد. وي در آن جا با جلب نظر حكمران شهر «محمد بن سعود» و در پرتو كمك هاي نظامي سعودي ها داعيه خويش را گسترش داد و رهبر مذهبي گرديد و بدين ترتيب وهابيه(1) در طي دو قرن توانست مذهب رسمي عربستان سعودي گردد. اعتقادات وهابيت بر اساس ويرانه هاي عقايد «ابن تَيميّه حراني» (متولد سال 661، متوفي سال 728 هجري قمري) از فقهاي ظاهر و مفسر مكتب حنبلي و شاگرد او «ابن قَيِم» (متولد سال 691، متوفي سال 751 هجري قمري) بنا شده است و در اصول و فروع پيرو تعاليم تقي الدين تيميه هستند. آنها

براي خداوند جهت و جسميت قائلند.

آنچه را كه در كتاب خدا و سنت پيامبر نمي يابند بدعت مي شمارند.

بر پا كردن ياد بود براي پيامبر و امام و ايجاد بنا بر قبور را حرام مي دانند.

ياري و شفاعت طلبيدن از پيامبر و تبرك جستن به مزار حضرتش را كفر و شرك مي دانند.

تقليد يكي از مذاهب اربعه را لازم نمي دانند بلكه احياناً بر خلاف آن مذاهب اجتهاد مي كنند.

تمام فرق اسلامي و مسلمين را به دليل زيارت قبور اولياء الله و طلب حاجت و شفاعت از ايشان به الحاد و شرك متهم ساخته و خونشان را روا شمرده و مالشان را حلال كرده اند.

حكومت سعودي

تاريخ سياسي و حكومتي عربستان، تاريخ

ص: 1313

سر بر آوردن سلسله آل سعود است. از سال 1351 هجري قمري كه ابن سعود عنوان سلطان عربستان را يافت) جريان پيدايي اين دودمان در تاريخ با پيدايش وهابيه شروع مي شود. آن گاه كه محمد بن عبدالوهاب در سال 1160 هجري رهسپار «درعيه» گرديد، محمد بن سعود حكمران آن جا را به سلطنت نجد تطميع كرد و حاكم نيز با پذيرش اين دعوت به ترويج اعتقادات وي اهتمام نمود و با اين توافق هم شيخ محمد توانست داعيه مذهبي خود را گسترش دهد و هم آل سعود موفق شد در طي دو قرن به پشتوانه آورده هاي وهابيت كه قصد نابودي و قطعه قطعه كردن حكومت عثماني را داشتند و با تاخت و تاز به شهرهاي مختلف به تدريج در طي سه دوره مختلف به قدرت رسيدند:

1. در دوره اول، مقر قدرت آل سعود در «درعيه» بود و محمد بن سعود «متوفي 1179 هجري قمري) اهالي «درعيه» را براي جنگ با مردم نجد فرا خواند و بارها با اهالي نجد و احساء جنگيد. بعد از او پسرش عبد العزيز اول (طي سال هاي 1179 1218 قمري) وسپس سعود(2)بن عبد العزيز (طي سال هاي 1218 1229 قمري) با تاخت و تاز به سرزمين هاي مختلف تصرفاتي در شبه جزيره و خليج فارس انجام دادندو كشتارهاي بسياري نمودند(3) تا اين كه با تصرف مدينه و مكه، حجاز را در تصرف خود در آوردند و قدرتشان به جايي رسيد كه شريف غالب پادشاه حجاز از هول جان در تصرف خود در آورند و قدرتشان به جاي رسيد كه شريف غالب پادشاه حجاز از هول جان تظاهر

ص: 1314

به وهابيگري كرد و مذهب آنان

1. يا شاخ شيطان. بخاري روايت مي كند پيغمر (صلي الله عليه وآله) فرمود: نجد جاي زلزله و فتنه هاست و شاخ شيطان از آن جا بيرون مي آيد. (فرقه وهابي، ص 231).

2. او نوه دختري محمد بن عبدالوهاب هم مي شود (يعني حاصل پيوند سياسي مذهبي).

3. از جمله در سال 1216 قمري سعود به فرمان پدرش عبدالعزيز با استفاده از تعطيلي شهر كربلا حمله غافلگيرانه اي به آن كرد و در روز عيد غدير مردم بسياري را از دم تيغ گذرانيد و اماكن مقدسه شيعه را ويران ساخت. (قبر امام ويران، ضريح از جاي كنده و گنجينه ها به غارت برده شد). آنها در همين سال (و سال هاي 1221 و 1222 قمري) به نجف حمله كردند اما شكست خورده بازگشتند. در محرم سال 1218 قمري بدون جنگ بر مكه دست يافتند وقبه و بارگاه حضرت عبدالمطلب و حضرت ابوطالب و حضرت خديجه وقبه زادگاه پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و ديگر قبه هاي اطراف كعبه (از جمله قبه زمزم) راخراب كردند. در سال 1220 قمري سعودبن عبدالعزيز با تصرف مدينه مقابر مقدسه را ويران و بارگاه ائمه شيعه را تخريب و ذخاير بارگاه شريف نبوي را غارت نمود.

را در حجاز رسميت داد. سرانجام دولت عثماني، حكمران جديد مصر محمد علي پاشا را مأمور براندازي ايشان كرد. ابراهيم پاشا ارتشي مركب از سربازان ترك و آلباني و عرب را به فرماندهي پسرش طوسوس پاشا به سوي حجاز اعزام داشت. طوسوس در سال 1227 قمري از بندر ينبع وارد مدينه شد و آن را گشود

ص: 1315

و مقاومت وهابيون مكه را در هم شكست اما موفق به فتح «درعيه» نشد. ابراهيم پاشا، پسر ديگرش را مأمور تسخير نجد كرد و او در سال 1233 قمري «درعيه» پايتخت آل سعود را متصرف شد.

2. در دوره دوم، آل سعود بعد از سركوب شدن توسط «محمد علي پاشا» با كمك هاي نهاني دوباره جان گرفتند و حكومت آل سعود در رياض با سر بر آوردن «تُركي بن عبدالله بن محمد» آغاز گرديد. او در سال 1235 قمري با همراه ساختن جمعي از اعراب در «رياض» دولت گونه اي تشكيل داد و چون (در سال 1249 قمري) در گذشت چند تن حكومت كردند، تا اين كه به علت جنگ خانگي سعودي ها، رياض به دست آل رشيد حكومت مورد حمايت عثماني در «نجد» (كه در جبل شَمَّر اقامت داشتند «حائل» را پايتخت قرار داده بودند) افتاد.

3. در دوره سوم، رياض در سال 1319 قمري توسط «عبد العزيز بن سعود» مشهور به «ابن سعود» (متولد 1293، متوفي 1373 هجري قمري) از آل رشيد پس گرفته شد. و با غلبه او بر امير نجد (عبد العزيز بن رشيد) تمام نجد (به سال 1322 قمري) تسليم وي شد. ابن سعود كه خود را امام وهابيه و امير نجد خواند، در سال 1324 قمري «ابن رشيد» را شكست قطعي داد و به قتل رسانيد و در سال 1326 قمري ارتش عثماني را از «نجد» و در سال 1331 قمري از «احسا» بيرون راند. در جنگ جهاني اول، بريتانيا «ابن سعود» را به عنوان حكمران مستقل نجد شناخت و كمك هاي مالي زيادي به وي نمود و پس

ص: 1316

از جنگ جهاني اول «ابن سعود» ملك حسين (شريف مكه) را مغلوب كرد و راند و در سال 1340 قمري «آل رشيد» را برانداخت. و چون در سال 1343 قمري بر دولت هاشميان در حجاز مسلط گشت خود را رسماً پادشاه حجاز و نجد و در سال 1351 قمري پادشاه «عربستان سعودي» اعلام نمود و براي جلب نظر مسلمانان جهان زيارت مكه و مدينه را آزاد ساخت.

(تاريخ مكه، ص 170 الي 190؛ تاريخ اديان، ص 298؛ ترجمه كشف الارتياب، دايرة المعارف فارسي ذيل عناوين مربوط، مكتب اسلام، ش 337، فرقه وهابي).

عرش

(عُ رُ) (عُ عَ) از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 2، ص 219؛ ش 4، ص 142؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36).

عرش الله

(عَ شُ لاّ) از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 212، ص 92)

عرفات

(عَ رَ) فاذا افضتم من عرفات (بقره 198)

وادي عرفات بيابان و صحراي وسيع و همواري است بين مكه و طايف حدود 20 (الي 24) كيلومتري جنوب شرقي مكه (واقع در دامنه جبل الرحمه). عرفات از هر طرف با كوه هاي شيب دار و پلكاني مانند احاطه شده است. مساحت اين وادي را حدود هشت كيلومتر مربع ذكر كرده اند و طول عرض آن را دو ميل در دو ميل نوشته اند.(1) عرفات يكي از مواقف حج است و تنها موقفي است كه خارج از محدوده حرم است (بخش عمده آن خارج از حرم است) و به نظر فقها چند موضع در اطراف صحراي عرفات (به نام هاي ثويه، عرنه، نمره، ذوالمجاز، اراك) سر حدات عرفات مي باشند. در سمت مغرب مسجد نمره و

ص: 1317

از سمت شمال دو مناره 5 متري با فاصله زياد حدود عرفات را مشخص مي كنند. سراسر مشرق عرفات را دامنه وسيع قوسي شكلي محصور كرده و در جنوب اين قوس تا راه طايف پيش رفته و دنباله شمالي اين قوس هم كمي به سمت مغرب جلو رفته تا جبل

1. ارقام ديگري نيز ذكر كرده اند؛ چون طول و عرض 2 كيلومتر در 2 كيلومتر يا حتي طول 11 يا 12 يا 13 كيلومتر در عرض 5/6 يا 8 يا 5/8 كيلومتر.

الرحمه كه دامنه جنوبي حد ديگر عرفات است و سومين عمل از اعمال حج (ك) «وقوف در عرفات» است (يعني توقف در آن از اول و ظهر روز نهم ذي حجه تا غروب شرعي همين روز).

تسميه عرفات

جمع عرفه است به معني كوه و بلندي.

از جهت رفعت و بلندي اين موقف است.

محيط بسيار آماده است براي معرفت به خدا.

حضرت آدم (عليه السلام) در اين نقطه اعتراف نمود.

حاجيان در اين نقطه به گناه خودشان اعتراف مي نمايند.

حضرت جبرئيل در اين جا امت ها را به حضرت ابراهيم (عليه السلام) معرفي كرد.

حضرت ابراهيم (عليه السلام) در اين جا هنگام بيان جبرئيل در مورد اعمال حج مي فرمود: «عرفت عرفت».

حضرت ابراهيم (عليه السلام) در اين جا با خواب ديدن درباره فرزندش نسبت به وظيفه اش عارف گرديد.

حضرت آدم و حضرت حوا (عليهم ا السلام) بعد از هبوط و جدايي در اين جا يكديگر را يافتند و نسبت به هم عارف گرديدند.

به علت صبر حاجيان بر وقوف در اين نقطه (و يا به علت صبر حاجيان

ص: 1318

براي رسيدن به اين نقطه) اين مكان عرفات (به معني صبر) ناميده شد.

عرفه

(عَ رَ فِ)

1. سرزمين (ك) عرفات (طبقات، ص 20)

2. تلي است بر فراز كوه عرفات به ارتفاع 60 متر كه جبل الرحمه هم خوانده مي شود (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

3. روز نهم ذي حجه كه طي آن حجاج در مراسم حج در عرفات وقوف مي كنند. (حجة التفاسير، تعاليق، ص 80)

عرنه

(عُ رَ نِ) از حدود عرفات است اما جزء موقف نيست و ماندن در اين نقطه كفايت از عرفات نمي كند. (فلسفه و اسرار حج، ص 180؛ مناسك حج، مسئله 365)

عروس عرب

كنايه از مكه معظمه است (فرهنگ هاي: رشيدي، آنندراج، نفيسي، برهان قاطع)

عروش

(عُ عَ)

1. خانه هاي مكه. (فرهنگ نفيسي؛ ميقات حج، ش 4، ص 142)

2. از نام هاي مكه. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36؛ ميقات حج، ش 4، ص 142)

عروض

(عَ) سرزمين داراي پستي هايي كه سيل بر آن جاري مي شود.

1. مكه و حوالي آن است. (لغت نامه؛ تاريخ مكه، ص 15)

2. مدينه و حوالي آن است. (لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 117)

3. قمستي از شبه جزيرة العرب و در دنباله نجد است كه به كناره هاي خليج فارس منتهي شده و مشتمل است بر يمامه و احساء و عمان و حوالي آن.

عري

(عُ را) از نام هاي مدينه است (به معني مردان بزرگي كه ضعفا به آنها پناه مي برند) از آن جهت كه بعد از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) مردم مستضعف زيادي رو به مدينه آوردند تا در پناه آن حضرت زندگي سعاتمندي داشته باشند

ص: 1319

(ميقات حج، ش 7، ص 167)

عريش

(عَ)

1. خانه هاي مكه. (فرهنگ نفيسي)

2. از نام هاي مكه. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

عسكران

(عَ كَ) عرفه و مني. (لغت نامه؛ فرهنگ نفيسي)

عسيله

(ك) چاه عسيله

عشره كامله

(عَ شَ رِ) و اتموا الحج و العمرة لله فان احصر تم فما استيسر من الهدي... تلك عشرة كاملة (بقره 169)

كنايه از ده روزه حاجيان كه سه روز در ايام حج دارند و هفت روز بعد از حج و اين حكم بر كساني است كه قدرت قرباني ندارند. (فرهنگ غياث اللغات)

عصفر

(ك) گياه عصفر

عصمه

(عَ صِ مِ) از اسامي زمزم است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 60؛ ميقات حج، ش 10، ص 91)

عقبه

(عَ قَ بِ) ناحيه اي است واقع بين مكه و مني كه در اين محل جمره اي واقع شده است كه در مناسك حج رمي مي شود. فعلا عقبه براي شيطان آخر عَلَم شده و اگر به طور مطلق گفته مي شود منصرف به جمره عقبه مي شود. (راهنماي حرمين شريفين، ج 4، ص 106؛ فرهنگ فارسي؛ دايرة المعارف فارسي)

عقبه اخري

همان (ك) جمرة الاخري

عقبه اولي

همان (ك) جمرة الاولي

عقبه وسطي

همان (ك) جمرة الوسطي

عقيق

(ك) وادي عقيق

عكاظ

همان (ك) بازار عكاظ

علايم حرم

همان (ك) انصاب الحرم

علم اسلام

(عَ لَ) تعبيري از حج در خطبه اول نهج البلاغه «و جعله سبحانه و تعالي بالاسلام علماً»، خداوند سبحان آن خانه را علامت و نشانه اسلام قرار داد. (نهج البلاغه، ص 32)

علمين

(عَ لَ مَ)

1. ظاهراً مراد دو تنگناي واقع در بين عرفات و مشعر و بين مكه و مني است كه مأزمين نيز گفته مي شود. (حج برنامه تكامل، ص

ص: 1320

431)

2. حدود حرم مكه از طرف مغرب (كه از جانب جده باشد) جايي است كه علمين (يا حديبيه) گفته مي شود. در علمين دو ستون ساده و كوتاه (از گچ و آجر) مقابل يكديگر روي زمين بر پا شده به عنوان علامت و نشانه آغاز محدوده و دوازده ورود به مكه مي باشد. (توضيح مناسك حج، ص 53؛ حج و عمره، ص 134؛ احكام و آداب حج، ص 189؛ با ما به مكه بياييد، ص 28)

علمين حرم

علايم حرم همان (ك) انصاب الحرم

عليه دم

(عَ لَ هِ دَ) كسي است كه به علت ارتكاب حرام در حال احرام و حرم بايد قرباني كند.

عمار

(عُ مّ) عمره گزاردن (لغت نامه)

عمارت

(عِ رَ) از (ك) مناصب كعبه

عمره

(عُ رَِ) و تموا الحج و العمرة لله (بقره 196)

در اصطلاح فقها انجام اعمال و مناسك خاصي است در زيارت خانه خدا (زيارت كعبه است با آداب و مناسك مخصوصه). عمره از واجباتي است كه در ارتباط با حج صورت مي گيرد و در طول عمر مكلف يك بار به صورت عمره تمتع و يا عمره مفرده واجب مي گردد.

تسميه عمره

عمره عنواني است بر گرفته از كلمه عمارت به معناي:

1. آبادي. كساني كه به قصد زيارت به مكه معظمه مشرف مي شوند با اجتماع خود موجب عمران آن شده و يا عمره باعث آباد بودن بيت الله است.

2. زيادت. و عمره اضافه بر حج است.

زمان عمره

با توجه به اقسام حج، دو نوع عمره وجود دارد:

1. عمره تمتع انجام آن براي كساني است كه استطاعت حج تمتع پيدا مي كنند يعني براي اهل آفاق (غير اهالي مكه و

ص: 1321

ساكنين حوالي آن) مي باشد و پيش از حج تمتع از اول ماه شوال تا قبل از روز نهم ذيحجه مي تواند صورت گيرد.

2. عمره مفرده، انجام آن براي كساني است كه وظيفه شان حج افراد و قران است، يعني براي اهالي مكه و ساكنين حوالي آن مي باشد، كه بعد از انجام حج (در صورت تمكن) و در طول سال مي تواند صورت گيرد. (غير از ايام اختصاصي حج)

واجبات عمره اين عبادت دو نوع واجبات دارد:

1. واجب ركني، احرام و طواف زيارت و سعي از واجبات ركني هستند.

2. واجب غير ركني، تقصير و نمازطواف زيارت و طواف نساء و نماز طواف نساء از واجبات غير ركني هستند.

تفاوت دو عمره

1. عمره مفرده اختصاص به ماه هاي حج ندارد ولي عمره تمتع بايد در اشهر حج انجام شود.

2. عمره مفرده را مي توان جدا از حج به جا آورد ولي عمره تمتع همراه حج انجام مي شود.

3. عمره مفرده داراي طواف نساء و نماز طواف نساء

مي باشد ولي عمره تمتع اين دو عمل را ندارد.

4. در عمره مفرده مرد مخير است بين انجام حلق و تقصير، ولي در عمره تمتع اين اختيار و جود ندارد و فقط بايد تقصير نمود.

5. در عمره مفرده آميزش جنسي قبل از فراغ از سعي، عمره را فاسد مي كند و بايد ضمن تمام كردن عمره آن را اعاده نمود اما در عمره تمتع فساد آن را محل حرف و بحث دانسته اند.

عمره استحبابي

(اِ تِ) عمره مفرده است كه مستحب است براي همه مسلمانان جهان چه اهل مكه و چه

ص: 1322

اهل آفاق، و در ماه رجب، استحباب تاكيد مؤكد دارد.

عمرة الاسلام

(عَ رَ تُ لْ) عمره نخستين است (اسرار، مناسك، ادله حج، ص 9)

عمره افراد

(اِ) عمره مفرده را گويند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

عمره اكمه

(اَ كَ مِ) عمره بيست و هفتم ماه رجب نزد اهل مكه. ريشه عمره اكمي نزد مكيان آن است كه چون عبدالله بن زبير از ساختمان كعبه مقدس بپرداخت عمره اي گزارد و اهل مكه همراه او بودند تا به محل «اكمه» رسيد و از آن جا احرام بست و اين واقعه روز بيست و هفتم ماه رجب بود. (سفر نامه ابن جبير، ص 179)

عمره بتلا

(بَ) عمره بدون حج است. (فرهنگ جامع؛ دائرة الفرائد، ج 3، ص 29)

عمره تطوع

(تَ طَ وُّ) همان (ك) عمره استحبابي

عمره تمتع

(تَ مَ تُّ) نام اعمال مخصوصي است در زيارت خانه خدا كه با واجب شدن حج تمتع واجب مي شود (يعني مخصوص اهل آفاق است، يعني كساني كه وطن آنها تا مكه بيش از 16 فرسخ شرعي يا 87 كيلومتر مي باشد). بنابراين وجوب اين عمره براي كساني است كه استطاعت تمتع را پيدا مي كنند.

تسميه تمتع اين عمره از آن جا كه با حج تمتع در ارتباط است و بايد در همان سال حج تمتع (و قبل از آن) انجام گيرد عمره تمتع ناميده شده است.

زمان تمتع وقت مخصوص اين عمره شهر حج است (يعني از اول ماه شوال تا قبل از ظهر روز نهم ذي حجه) و انجام اين عمل طي اين زمان خاص بيش از يك بار جايز نيست.

اعمال تمتع واجبات اين عمره به ترتيب عبارتند از(1):

1. احرام، در ميقات محرم

ص: 1323

شدن.

2. طواف زيارت، در مسجد الحرام دور خانه كعبه هفت بار گرديدن.

3. نماز طواف زيارت، در مسجد الحرام پشت مقام ابراهيم دو ركعت نماز خواندن.

4. سعي صفا و مروه، جنب مسجد الحرام بين دو كوه صفا و مروه هفت بار رفت و برگشت نمودن.

5. تقصير، در مكه (و معمولا جنب مسجد الحرام در مروه) مقداري از موي سر يا صورت چيدن يا مقداري از ناخن دست يا پا گرفتن.

ميقات تمتع مكان هايي كه در يكي از آنها مي توان احرام عمره تمتع را بست عبارتند از:

1. جحفه، در شمال غربي مكه

2. يلملم، در جنوب شرقي مكه

3. ذو الحليفه، در جنوب مدينه

4. وادي عقيق، در شمال شرقي مكه

5. قرن المنازل، در شرق مكه

6. محاذي، با ميقات (ل)

7. ادني الحل، نزديك ترين موضع حل

8. خانه، در صورت نزديك تر بودن به مكه از ميقات هاي پنجگانه

9. فخ، در مكه براي كودكان(2)

مكه و تمتع

بعد از خاتمه اعمال عمره تمتع، تا روز هشتم ذي حجه (زمان محرم شدن براي اعمال حج تمتع)

1. در مورد توضيح بيشتر اعمال عمره رجوع كنيد به هر يك از «عناوين» مربوطه.

2. در مورد ميقات ها رجوع كنيد به هر يك از «عناوين» مربوطه و يا قسمت «ميقات».

خروج از مكه جايز نيست.

عمره جعرانه (جِ عِ رّ نِ) (جُِ نِ) عمره اي كه احرام از جعرانه گرفته شود. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

عمره حديبيه

نام عمره اي از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) كه به جا آورده نشد و متوقف ماند به علت انعقاد صلح (ك) حديبيه.

عمره رجبيه

(رَ جَ

ص: 1324

يِّ) شهرت عمره مفرده اي كه در ماه رجب صورت گيرد. براي عمره اين ماه فضيلت بسياري ذكر شده است. از جمله از امام نهم (عليه السلام) منقول است كه افضل عمره ها عمره رجب است.

عمره صلح

همان (ك) عمره قضا

عمره القصاص

(قِ) همان (ك) عمره قضا

عمره قضا

(قَ) نام عمره اي است كه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در ذي قعده سال هفتم هجري (به اتفاق اصحاب)(1) به جاي آورد و به اسامي ديگري هم معروف است.

1. عمرة الصلح - چون براساس صلح حديبيه انجام شد.

2. عمرة القصاص چون به تلافي صلح حديبيه انجام شد.

3. عمرة القضيه چون در صلح حديبيه، حكم و فرمان (قضيه) شد كه عمره در سال هفتم (هجري) انجام پذيرد.

4. عمرة القضا - چون در سال ششم هجري مشركين مانع از ورود حضرت رسول براي اداي عمره شدند و اجراي آن به سال ديگر موكول گرديد، گويي عمره سال هفتم قضاي عمره سال ششم است، و نيز قضا به معني حكم است، و درسال ششم در حديبيه حكم بر آن قرار گرفت كه عمره در سال هفتم انجام گيرد. (حجة التفاسير، مقدمه، ص 170)

عمره قضيه

همان (ك) عمره قضا

عمره مبتوله

(مَ لِ) عمره بريده شده يعني عمره بدون حج، عمره افراد، عمره مفرده، عمره قران.

(فرهنگ معارف اسلامي؛ آداب عمره قران، ص 54، فرهنگنامه حج و عمره، دفتر اول، ص 20؛ حج البيت، ص 155)

عمره مستحبي

همان (ك) عمره استحبابي

عمره مفرده

(مُ رَ دِ) نام اعمال مخصوصي است در زيارت خانه خدا، و وجوب آن(2) براي كساني است كه:

1. اهل مكه اند.(3)

2. در حكم اهل مكه اند و منزل

ص: 1325

آنان تا مكه كمتر از 16 فرسخ شرعي (يا 48 ميل يا 87 كيلومتر) مي باشد(4)

3. در قيد نذر و عهد و يمين و شرط ضمن عقد هستند و يا حج را فاسد كرده اند و يا حج از آنان فوت شده است.(5)

تسميه مفرده اين عمره از آن جا كه جدا از اعمال حج (افراد و قران) به جاي آورده مي شود مفرده ناميده شده است.

زمان مفرده اين عمره پس از حج افراد و يا حج قران به جا آورده مي شود و وقت مخصوصي برايش معين نشده و در طول سال (جز در ايام اختصاصي حج) مي توان آن را به جاي آورد. اين عمره براي مكلف يك بار واجب است ولي تكرار عمره مفرده استحبابي در طول سال (جز در ايام اختصاصي حج) مجاز است و براي اهل آفاق هم مجاز است (البته اهل آفاق در فاصله پايان عمره تمتع تا پايان حج نمي تواند عمره مفرده به جاي آورد).

اعمال مفرده واجبات اين عمره به ترتيب عبارتند از:(6)

1. احرام، در ميقات محرم شدن.

2. طواف زيارت، در مسجد الحرام هفت بار به دور كعبه گرديدن.

3. نماز طواف زيارت، در مسجد الحرام در پشت مقام ابراهيم دو ركعت نماز خواندن.

4. سعي بين صفا و مروه، جنب مسجد الحرام بين دو كوه صفا و مروه هفت بار رفت و برگشت كردن.

5. تقصير صورت (يا حلق)، در مكه (و معمولا جنب

1. با همان عده از اصحاب كه در حديبيه شركت داشتند جز چند نفري كه در خيبر به شهادت رسيدند، يا وفات كردند (تاريخ پيامبر اسلام، ص

ص: 1326

523).

2. شروط و وجوب آن مانند شروط وجوب حج است.

3. به عنوان واجب اصلي.

4. به عنوان واجب اصلي.

5. به عنوان واجب عرضي.

6. براي توضيح بيشتر اعمال اين عمره رجوع كنيد به هر يك از «عناوين» مربوطه.

مسجد الحرام در مروه) مقداري از موي سر يا صورت چيدن يا مقداري از ناخن دست يا پا گرفتن (تقصير) و يا موي سر تراشيدن (حلق).

6. طواف نساء، در مسجد الحرام هفت بار به دور خانه خدا (كعبه) گرديدن.

7. نماز طواف نساء، در مسجد الحرام در پشت مقام ابراهيم دو ركعت نماز گزاردن.

ميقات مفرده مكان هايي كه در يكي از آنها مي توان احرام بست به تناسب آن كه عمره از داخل مكه صورت مي گيرد يا از خارج آن متفاوت است:

1. ميقات از خارج مكه، براي كسي كه از مكه دور است و بخواهد در جهت و رود به مكه و انجام عمره مفرده احرام ببندد. ميقات ها عبارتند از: ذو الحليفه، وادي عقيق، جحفه، قرن المنازل، يلملم، محاذي، ادني الحل، خانه، فخ.

2. ميقات از داخل مكه، براي كسي كه در داخل مكه است و بخواهد عمره مفرده به جاي آورد.

ميقات ها براي احرام بستن عبارتند از: تنعيم، حديبيه، جعرانه، أضأه لبن. وادي نخله، وادي عرفه.

ادني الحل(1)

عمره مفروضه

(مَ ضِ) عمره مفرده، عمرة الاسلام. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

عمره واجب

عمرة الاسلام. عمره مفرده (در مقابل عمره مستحب)

عمود

از اسطوانه(هاي) مسجد النبي با عنوان «عمود» نيز نام برده اند. رجوع كنيد به قسمت «ستون».

عمور

(عُ) عمره به جاي آوردن، زيارت خانه خدا كردن (لغت نامه)

عندالمقام

(عِ دَ لْ مَ)

ص: 1327

گروه زيادي از فقهاي ما در تعبير از محل نماز طواف عبارت «عندالمقام» (نزد مقام) را برگزيده اند. (ميقات حج، ش 36، ص 103).

عوالي

(عَ) از محله هاي مدينه است و فعلا خياباني بدين نام (باب العوالي) در سمت قبله بقيع رو به طرف جنوب شهر كشيده شده (= شارع علي بن ابي طالب) و منتهي به مسجد قبا مي شود و اغلب ساكنين اين حدود شيعه اثنا عشري هستند و بر مدارس و مغازه هاي آنان نام هاي ائمه ديده مي شود عوالي قبلاً روستاهاي پشت قلعه مدينه بود كه باغ هاي پرميوه و سرسبزي اطراف آن قرار داشت و گفته اند ظاهراً منظور همان حوائط سبعه بوده است.

عونه

(عَ نِ) از اسامي زمزم است. (ميقات حج، ش 10، ص 91؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 60)

عيد اضحي

(اَحا) همان (ك) عيد قربان

عيد قربان

عيد اضحي، روز دهم ذي حجه و از بزرگ ترين اعياد در اسلام است و وجه تسميه اين كه:

1. عيد قربان گويند چون در اين روز حاجيان در مني يكي از واجبات حج را كه قرباني كردن. (شتر يا گاوه يا گوسفند) باشد انجام مي دهند (و در ساير نقاط جهان اسلام نيز مسلمين در اين روز به طور استحبابي قربان مي كنند).

2. عيد اضحي گويند چون قرباني كردن (معمولا) قبل از ظهر و هنگام ضحي (موقع بالا آمدن آفتاب) انجام مي پذيرد.

عير

(ك) كوه عير

عين ارزق

(عَ نِ اَ رَ) يا «عين زرقا» در قمست جنوب مدينه قرار داشته و از چاهي در قبا (در سمت غرب مسجد) سر چشمه مي گرفت و آب مشروب مردم مدينه از آن بود.

ص: 1328

اين چشمه را مروان بن حكم به دستور معاويه به شهر مدينه روان ساخت (و علت تسميه آن است كه چشمه را مروان بن حكم كبود چشم روان ساخت و يا اين كه اين چشمه در ملك ازرق متعلق به بني اميه واقع شده بود.) بعدها روي آن گنبدي بر پا كردند كه از سمت شمال و جنوب باز بود و از هر طرف پلكاني قرار داده بودند كه مردم از آن پايين مي رفتند و از چشمه آب بر مي داشتند. در قرن ششم قسمتي از آب اين چشمه را از دهانه اش از زير گنبد جدا و به سوي آستانه دري از مسجد النبي كه در

1. در مورد ميقات ها رجوع كنيد به هر يك از عناوين مربوطه و يا قسمت «ميقات».

جهت باب السلام بود رسانيدند و در آن جا آبشخوري بنا كردند (و مردم مدينه از آن مي نوشيدند) و بعداً از اين آبشخوري مجراي كوچكي جدا ساخته به سوي صحن مسجد النبي برده و در آبشخوري كه در وسط آن فواره اي داشت ظاهر ساختند. چشمه ارزق (زرقا) پيوسته در طول تاريخ اسلام مورد توجه پادشاهان و امراء و بزرگان بود و مورد تعمير و تجديد بنا قرار مي گرفت و آب چاه هاي ديگر نيز به منابع آب چشمه زرقا اضافه مي شد. آب اين چشمه را سقاها به وسيله مشك در خانه هاي مدينه توزيع مي نمودند. (حرمين شريفين، ص 121 و 122؛ و...)

عين زرقا

(زَ) همان (ك) عين ارزق

عين عرفه

(عَ رَ فِ) معاويه حدود 10 رشته قنات آب به سوي مكه جاري ساخت تا اين كه در

ص: 1329

اواخر بني اميه، عبدالله بن عامر دستور داد آب تمام چشمه هاي مكه را در يك مجراي واحد جاري سازند كه آن را در ميدان صحراي عرفات به نام چشمه عرفه ظاهر ساختند. بعدها در دوران عباسي و حكام مقتدر ديگر آب چشمه عرفه را از طريق مجاري متعددي به مكه روان ساختند. اين چشمه در طول تاريخ بارها خراب و بارها تعمير شد. (حرمين شريفين، ص 26)

عينين

همان (ك) كوه عينين

غ

غار ثور

غار پناهگاه رسول الله در هجرت واقع در (ك) كوه ثور

غار حرا

غار عبادتگاه رسول الله قبل از بعثت واقع در (ك) كوه حرا

غار مرسلات

غار محل نزول سوره مرسلات بر رسول الله واقع در (ك) كوه صفايح

غاشه

از نام هاي مكه است (تاريخ مكه، ص 15)

غبغب

(غَ غَ)

1. كوهكي است در مني كه محل نحر بوده است. گويند متعب بن قيس خانه اي موسوم به غبغب داشته كه نزد مردم مانند خانه كعبه محترم بود و در آن حج مي كردند.

2. جايگاهي است در طايف كه در آن جا براي لات و عزي شتر نحر مي كردند، و مخزن هدايايي كه به اين دو بت تقديم شده در اين محل بوده است. (لغت نامه)

غدير جحفه

(غَ رِ جَ فِ) همان (ك) غدير خم

غدير خم

(خُ) منطقه اي است بين مكه و مدينه در ناحيه جحفه 26 كيلومتري دهستان رابغ (و غدير گودالي است كه هنگام ريزش باران آب در آن جمع مي شود و لذا اين منطقه را غدير خم يا خم غدير گفته اند). در صدر اسلام از اين نقطه حجاج عراق و شام و يمن و... براي بازگشت به سرزمين هاي خويش

ص: 1330

از يكديگر جدا مي شدند و مسيرهاي خاص خود را پيش مي گرفتند. در حجة الوداع به روز هيجده ذي حجه سال دهم هجري رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم)در اين منطقه با دستور توقف و تجمع حاجيان حضرت علي (عليه السلام) را در ميان آن جمع عظيم رسماً به جانشيني خويش منصوب نمودند و فرمودند: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه». در محل اين واقعه شكوهمند بعدها مسجدي ساخته شد كه به مسجد غدير خم معروف گرديد.

غرا

(غَ رّ) از اسامي مدينه است كه بر ساير شهرها شرافت و در مقابل آنها برجستگي و درخشندگي دارد.(ميقات حج، ش 7، ص 168؛ حرمين شريفين، ص 117؛ لغت نامه)

غرس

همان (ك) چاه غرس

غروب شرعي

زماني است كه حمره مشرقيه از بالاي سر گذشته باشد و حجاج بايد در شروع مناسك حج (بعد از احرام) تا غروب شرعي روز نهم ذي حجه در عرفات بمانند.

غزال كعبه

(غَ) آهو بره اي طلايي كه در جاهليت آن را به كعبه آويختند. آورده اند كه «مدد» فرمانرواي مكه به خاطر بيم از نزول غضب خداوند بر جُرهُم (به علت بي احترامي هايي كه در خانه مقدس مي شد) گنجينه هاي كعبه را (شامل دو غزال زرين و چند شمشير) در چاه زمزم

پنهان كرد و عازم باديه شد و يا «عمروبن حارث» رئيس جرهمي ها (كه يقين داشتند رياست مكه از ايشان فوت مي شود) دستور داد تا آهو بره زريني را كه از آنِ مكه بود و ديگر سلاح هايي را كه در خانه كعبه بود در چاه زمزم پنهان كردند و چاه را با خاك بيانباشتند، تا اين كه

ص: 1331

حضرت عبدالمطلب در صدد حفر زمزم بر آمد، آهويي طلايي و شمشيري مزين به جواهرات گرانبها بيرون آمد. قرعه زد كه آن ها را چه كند. قرعه به نام كعبه در آمد و در كعبه آويختند و چون مدتي آويخته ماند اهل كعبه، غزال كعبه نامش كردند و اين اولين زينتي بود كه كعبه را بدان آراستند. نقل شده دو آهوي طلا كه حضرت عبدالمطلب در چاه زمزم يافت از پيشكش هاي فارسياني بود كه به حج مي آمدند. (لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 18؛ فقه فارسي با مدارك ج 3، ص 25)

غزه

(غَ زِّ)نام (ك) شعب ابي طالب (ميقات حج، ش 3، ص 165)

غسل سفَر (

سَ فَ) سفر حج و عمره غسل واجب ندارد اما اغسال مستحبي چندي را نام برده اند:

1. زماني، مانند غسل روز هشتم و نهم ذي حجه.

2. مكاني، مانند غسل براي رفتن به اماكني چون: حرم و شهر مكه، مسجد الحرام (و كعبه، حرم و شهر مدينه، مسجد النبي و بقيع).

3. فعلي، مانند غسل براي افعالي چون احرام و يا وداع با پيامبر و معصومين (صلوات الله عليهم اجمعين).

غلبه

(غَ لَ بِ) از اسامي مدينه است به خاطر:

1. استيلا وبلندي آن بر بلاد ديگر.

2. استيلاي قومي بر قوم ديگر چون استيلاي يهود بر عمالقه و اوس و خزرج بر يهود و مهاجرين و انصار بر اوس و خزرج (حرمين شريفين، ص 118 و 126؛ ميقات حج، ش 7، ص 168)

غمره (غَ رِ) ميقات است وسط (ك) وادي عقيق. (النهايه، ص 217؛ لمعه ج 1، ص 115؛ تبصره المتعلمين، ص 155)

ف

فاران

از اسم هاي مكه و به قولي اسم كوه هاي مكه است و فاران يكي از سلاطين عمالقه بود كه در تقسيم اراضي حجاز، مكه معظمه

ص: 1332

و اطراف آن سهم وي و به نام او ناميده شد. (حجة التفاسير، مقدمه، ص 186؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 261)

فاضحه

(ضِ حِ) از اسامي مدينه است از آن جهت كه افراد فاسد العقيده رسوا و مفتضح مي گردند (ميقات حج، ش 7، ص 169؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 180)

فتح مكه

در دهم رمضان سال هشتم هجري پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) با ده هزار مسلمان از مدينه عازم مكه شدند و بعد از ده روز به مكه رسيدند و در ناحيه ذي طوي سپاه را چهار قسمت نمودند و هر كدام را از جهتي روانه شهر ساختند. مكيان كه تاب مقاومت در خود نديدند به پيشباز شتافتند و حضرت بدون خونريزي وارد مكه شد و براهالي مكه رحمت آورد و آزادشان ساخت. نقل كرده اند كه آن حضرت در روز فتح مكه فرمودند: خداوند روزي كه آسمان ها و زمين را آفريد مكه را محترم قرار داد تا روز قيامت و براي هيچ كس جايز نبود و نيست كه احترام آن را بشكند، تنها براي من در يك ساعت از روز جايز گرديد كه به قصد فتح و تسخير آن با سپاه وارد آن گردم.

فخ

(فَ خّ) يا وادي فخ نام محلي است در مدخل ورودي مكه در محدوده مسجد تنعيم و يكي از نقاط آغازين حرم است و از اين مكان كسي بدون احرام حق و ود به مكه را ندارد. فخ ميقات بچه ها (كودكان و نابالغ ها) است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 84؛ فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 86)

فدك

(فَ دَ) نام محلي بوده

ص: 1333

است(1) متشكل از چند قريه در نزديكي (حدود 140 كيلومتري) مدينه. اين منطقه قبل از اسلام حاصلخيز و يهودنشين بود. به اتفاق نظرمحدثين و سيره نويسان هنگامي كه خبر شكست يهوديان به فدك رسيد يهوديان آن حاضر به واگذاري فدك و مصالحه شدند. و به اين نحو چون فدك بدون جنگ به دست آمد از مواد فَئْي و ملك رسول الله شد. دانشمندان شيعي و گروهي از محدثان سني اتفاق نظر دارند كه آن حضرت فدك را به دختر خود حضرت زهرا(عليها السلام) بخشيدند و آن معصومه در آمد فدك را بين نيازمندان تقسيم مي نمودند اما بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) فدك سرنوشتي ديگر پيدا كرد. (نگاه كنيد به مكتب اسلام، ش 193 به بعد)

فرار الي الله

ترك ما سوي الله و طلب الله است. حج را گويند. (صهباي صفا، ص 33)

فراشان

(فَ رّ) شهرت گروهي از مردم مدينه كه به

1. امروزه «الحائط» نام دارد: (مدينه شناسي، ج 2، ص 492).

خدمت در مسجد مشغولند. اين فراشان همزمان به كارهايي از قبيل راهنمايي زوار و زيارت دادن آنان و يا خواندن نماز غايب بر مردگان مي پردازند. (ميقات حج، ش 17، ص 156).

فسخ حج

ابن اثير گويد رخصتي بود از سوي نبي اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) به اصحاب كه نيت حج نكرده بودند پس آن را نقض كنند و مبدل به عمره نمايند سپس رجعت كرده و حج تمتع كنند يا در حكم حج تمتع. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

فسوق

(فُ) و لا فسوق و لا جدال في الحج (بقره 197)

يكي از محرمات احرام است و مقصود دروغ گفتن

ص: 1334

(و فحاشي و...) مي باشد كه در هر حال حرام است ليكن حرمت آن در حال احرام شديدتر است (مجمع البيان؛ احكام حج و اسرار آن، ص 201)

فوات حج

(فَ) فوت حج. مربوط است به اوقات شرعي وابسته به آن، مانند اين كه در وقت اضطراري حضور در عرفات و مشعر الحرام در عرفات و مشعر الحرام حاضر گردد كه بنا بر قول مشهور حج از او فوت شده و بايد تحلل به عمره مفرده كند و سال بعد حج فوت شده را قضا نمايد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

فوت حج

(ك) فوات حج

في المقام

(فِ لْ مَ) جمعي از فقها در تعبير از محل نماز طواف عبارت «في المقام» (در مقام) را به كار برده اند (ميقات حج، ش 36، ص 103)

ق

قادس

(د)

1. از نام هاي كعبه است در زمان هاي بسيار قديم (دايرة المعارف فارسي)

2. از نام هاي مكه است چون گناهان را پاك مي كند يا به علت واقع بودن در ارض مقدس. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36؛ ميقات حج، ش 4، ص 144؛ ش 21، ص 128)

قادسه

(دِ سِ) مكه است چون گناهان را پاك مي كند (ميقات حج، ش 4، ص 144)

قادسيه

(دِ سِ) از نام هاي مكه است، به علت واقع بودن در ارض مقدس. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 36؛ ميقات حج، ش 4، ص 144؛ ش 21، ص 128)

قارن

(رِ) به جا آورنده حج قران. كسي كه در حج قران از براي قرباني هدي با خود ببرد. (مبادي فقه و اصول، ص 325؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 3)

قاصمه

(صِ مِ) از اسامي مدينه است از

ص: 1335

آن جهت كه دشمنان ستمگري كه بدان جا تجاوز كردند خود شكست خوردند. (حرمين شريفين ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 168)

قبا

ناحيه اي است در جنوب غربي مدينه با مسجد معروفش به نام (ك) مسجد قبا

قباطي

(قُ) پارچه سفيد و ظريفي بود كه به وسيله مصريان بافته مي شد و از جمله پارچه هايي است كه كعبه را بدان مي پوشانيدند.

قبتين

(قُ بَّ تَ) تا يك قرن پيش دو بنا در پيش بناي زمزم قرار داشت كه به منزله انبار بوده است و هر يك از اين دو بنا قبه اي داشته و از اين رو «قبتين» ناميده مي شده است، ولي بعداً قبه ها را برداشته اند. (اعلام قرآن، ص 598)

قبرستان ابوطالب

همان (ك) جنة المعلي

قبرستان احد

واقع در (ك) احد

قبرستان بدر

واقع در (ك) بدر

قبرستان بقيع

همان (ك) بقيع

قبرستان بني هاشم

همان (ك) جنة المعلي

قبرستان حجون

همان (ك) جنة المعلي

قبرستان قريش

همان (ك) جنة المعلي

قبرستان معلا

همان (ك) جنة المعلي

قبلتين

(قِ لَ تَ) دو قبله.

1. همان (ك) مسجد قبلتين

2. «مكه معظمه» و «بيت المقدس» را گويند از جهت آن كه قبل از قبله شدن مكه، به سمت بيت المقدس نماز خوانده

مي شد. (لغت نامه، و...)

«بيت المقدس» يا «قدس» يا «قدس شريف» يا «اورشليم» (شهر سلامتي و در اصل «اورسالم» شهر صلح) يا «دارالسلام» يا «قرية السلام» يا «ايلياء» يا «يبوس»(1) طبق نقل از بناي «ايليا» پسر سام بن نوح است و از قرن پانزدهم قبل از ميلاد سابقه دارد. حضرت داود (عليه السلام) يازده قرن قبل از ميلاد پس از نشستن بر تخت سلطنت در «حَبرون» «اورشليم» را پايتخت خود قرار داد و حضرت سليمان (عليه

ص: 1336

السلام) در آن معبدي ساخت و بر شكوهش افزود و پس از مرگ او و تجزيه دولت يهود، مصر اورشليم را گرفت و سپس «سارگُن» پادشاه آشور همه فلسطين (از جمله اورشليم) را متصرف شد و عده اي از اعراب را به اين نواحي كوچانيد. در سال 586 قبل از ميلاد «بُختُ النَّصر» پادشاه بابل، اورشليم را به تصرف درآورد و 70 سال بعد يهوديان با كمك «كورش» پادشاه ايران به اورشليم بازگشتند اما دولت اسرائيل ديگر احيا نشد. يك قرن قبل از ميلاد، حكومت روم اورشليم را گرفت و «سِزار» يك يهودي را به حكومت آن جا برگزيد كه به «هِرود كبير» معروف شد. با ظهور حضرت مسيح (عليه السلام) و گرايش مردم به آن حضرت بر اثر سعايت سران قوم يهود در اورشليم حكام رومي در تعقيب آن حضرت برآمدند. در قرن هفتم ميلادي «اورشليم» توسط مسلمين فتح شد و از آن تاريخ مسلمانان اين شهر را بيت المقدس خواندند. در پايان قرن يازدهم ميلادي «بيت المقدس» بار ديگر به تصرف مسيحيان اروپايي درآمد، ولي 88 سال بعد دوباره آن را طي جنگ هاي صليبي از دست دادند و بيت المقدس محل قبور انبيا و اوليا و بزرگان علما و اوتاد است و مشهورترين آن، منطقه خليل الرحمن است كه قبور حضرت ابراهيم و اسحاق و زكريا و يحيي (عليهم السلام) در آن جاست. بيت المقدس، اين شهر مقدس و تاريخي، مراكز مقدس سه دين اسلام و مسيحيت و يهوديت را در خود جاي داده و زيارتگاه مسلمانان و مسيحيان و يهوديان مي باشد. «ديوار ندبه» نزد يهوديان مقدس است و مسيحيان مخصوصاً

ص: 1337

كليساي قبر مقدس (يا كليساي قيامت) را تقديس مي كنند و مسلمانان «قبة الصخره» و «مسجد الاقصي» را زيارت مي نمايند و پيش از آن كه كعبه قبله مسلمين شود، مسلمين به طرف بيت المقدس نماز مي گزاردند. اين شهر در 55 كيلومتري غرب رود اردن و به فاصله 80 كيلومتري سوي درياي مديترانه بر روي ارتفاعات متوسط واقع شده است. بيت المقدس امروزه از نظر شهرسازي و معماري از دو قسمت تشكيل گرديده؛ يكي بيت المقدس قديم كه تماماً در داخل قلعه و حصاري محكم (كه براي آخرين بار در زمان عثمانيان بازسازي و احداث شده و حرم شريف و مسجدالاقصي و كليسا و معابد قديمي يهود در آنند) قرار دارد كه به چهار محله مسلمانان، مسيحيان، ارمنيان و يهوديان تقسيم شده است. ديگر بيت المقدس در منطقه جديد الاحداث كه در خارج از حصار است و از نظر بافت و معماري شهري دو بخش دارد. بخشي محل سكونت و بازار اعراب و يهودياني است كه در دو قرن اخير در بيت المقدس سكونت گزيده اند و بخشي نوساز كه از زمان اشغال دولت متجاوز اسرائيل احداث گرديده و ساكنان آن عموماً سرمايه داران و تحصيل كرده هاي يهودي هستند كه از نقاط ديگر جهان به اين شهر مهاجرت نموده اند. (به اميد روز آزادسازي قدس شريف و به اميد آنكه صداي همبستگي مسلمين جهان در پايگاه وحي الهي در مراسم حج بتواند زمينه ساز اين رهايي بخشي گردد).

3. «مسجدالحرام» و «مسجدالاقصي» از جهت آن كه تا قبل از قبله شدن مسجد الحرام (كعبه)، به سوي مسجدالاقصي (بيت المقدس) نماز خوانده مي شد

ص: 1338

(لغت نامه).

مسجدالاقصي (كه حجاج بيت الله الحرام در موسم حج فرياد رهايي آن را از چنگال متجاوزين سر مي دهند) امروزه براي اطلاق به دو بناي مقدس و تاريخي به كار برده مي شود. صخره اي و مسجدي. صخره مقدس صخره اي است كه حرم شريف بر روي آن قرار دارد و

1. در لغت نامه با ضبط نامعلوم آمده.

حضرت سليمان اولين معبد يهوديان را بر آن ساخت و صخره اي است كه بر اساس روايت آخرين منزلگاه زميني رسول الله در شب معراج بود. و مسجدالاقصي مسجدي است در جنوب (ك) «قبة الصخره» كه عبدالملك بن مروان خليفه پنجم اموي آن را بنا كرده و پسرش وليد آن را به پايان رسانده و مسجدي است كه طبق روايات نماز در آن ثواب فوق العاده اي دارد.

قبله

(قِ لِ) اقبال كردن و مواجهه و ايستادن در برابر خانه كعبه است با تمام اعضا و اندام با نظم و احترام و با حضور ذهن كه كم كم اين نام به خود خانه كعبه اطلاق شده است و هر كس در هر نقطه از زمين است در اقامه نماز بايد رو به سوي كعبه كند و فقها در مورد قبله نظرياتي فرموده اند:

1. كعبه معظمه قبله است.

2. كعبه و مسجدالحرام قبله است.

3. كعبه قبله براي مسجدالحرام است و مسجدالحرام قبله براي اهل شهر مكه و جمله شهر مكه قبله اهل حرم و سراسر حرم قبله اهل دنيا و هر كس كه خارج از حرم است. (احكام حج و اسرار آن، ص 137 و 138).

قبله انام

(اَ) و فرض عليكم حج بيته الحرام الذي

ص: 1339

جعله قبلة للانام.

خداوند متعال حج بيت الحرام را بر شما واجب گردانيد و آن را قبله مردم قرار داد (نهج البلاغه، خطبه اول).

قبله اول

كعبه را گويند كه قبله حقيقي است (البته اولين قبله اي است كه مسلمين به سوي آن نماز مي خواندند بيت المقدس بوده است).

قبله دوم

اصطلاحاً مدينه (مزار رسول اكرم و ائمه معصوم بقيع) را گويند. (از باب اقبال و توجه به اين بزرگان نه از باب نماز؛ همچنان كه اصطلاحاً نجف را قبله سوم و كربلا را قبله چهارم و كاظمين را قبله پنجم و سامراء را قبله ششم گفته اند).

قبله مدينه

قبله مدينه طيبه (در مسجدالنبي) تنها معجزه فعلي باقيه رسول الله است، چرا كه معجزات فعلي (برخلاف معجزات قولي) موقت و محدود به زمان و مكان و زود گذرند و بعد از وقوع فقط عنوان تاريخي و سِمَتِ خبري دارند. رسول الله بدون آلات نجومي و قواعد هيوي و يا در دست داشتن زيج و ديگر منابع طول و عرض جغرافيايي آن را در غايت دقت و استوا تعيين كرد و به سوي كعبه ايستاد و فرمود: «محرابي علي الميزاب» و قبله مدينه آن چنان كه پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) به سوي آن نماز خوانده است تا امروز به حال خود باقي است و دانشمندان رياضي، قبله مدينه را چنان يافتند كه رسول الله بدون آنها يافت و اين ممكن نيست مگر به وحي و الهام ملكوتي (ميقات حج، ش 2، ص 44).

قبور الشهداء (

قُ رُ شُّ هَ) مزار شهداي (ك) احد (سفرنامه ناصرخسرو، ص 77).

قبوه

(قُ و) همان (ك) قبا (مدينه شناسي، ج 1، ص 5؛ تاريخ

ص: 1340

و آثار اسلامي، ص 191).

قبه

(قُ بَّ) از (ك) مناصب كعبه.

قبه آدم

(قُ بَّ ءِ دَ)

1. قبه اي است در كوه جبل الرحمه كه نماز گزاردن در آن جا مكروه است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 141).

2. قبه اي از ياقوت بهشتي كه حضرت جبرئيل به موضع كعبه آورد و نصب نمود و حضرت آدم (عليه السلام) را كه در اين هنگام بالاي كوه صفا بود در جوار قبه جاي داد و آن حضرت به تعليم جبرئيل طواف كرد و حج به جاي آورد. و روايت است خدا قبه آدم را قبل از طوفان نوح به آسمان عروج داد. (فرهنگ دانستني هاي پيش از سفر به خانه خدا، ص 185 و 199).

قبة الاحزان

(تُ لْ اَ) گنبد (ك) بيت الاحزان (گنجينه هاي ويران، ص 101).

قبة الاسلام (

تُ لْ اِ) از نام هاي مدينه. در حديث آمده: المدينة قبة الاسلام (حرمين شرفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 168).

قبه بنات الرسول

(ءِ بَ تُ رَّ) شهرت قبه اي بر مزار حضرت رقيه، حضرت ام كلثوم و حضرت زينب دختران رسول الله در قبرستان بقيع كه به وسيله وهابيون تخريب

شد (آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 103).

قبة البيضاء

(تُ لْ بَ) همان (ك) قبة الخضراء (تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 70)

قبة الثنايا

(تُ ثَّ) يا (ك) مسجد ثنايا.

قبه جده

(ءِ جَ دِّ) گنبدي بر روي تربت حضرت حوا در شهر جده كه مورد زيارت مسلمانان بود و پس از تسلط آل سعود با خاك يكسان گرديد. (گنجينه هاي ويران، ص 184).

قبة الحزن

(تُ لْ حُ) (حَ زَ) همان (ك) بيت الاحزان، (گنجينه هاي ويران، ص 101؛ ميقات حج، ش 2،

ص: 1341

ص 127).

قبة الخضراء

(تُ لْ خَ) شهرت گنبد حرم رسول الله است به علت پوشش سبزش. اين گنبد با نام اوليه «قبة الزرقا»، «قبة البيضاء»، «قبة الضيحاء» در طول قرون تعميرات و تغييرات مختلفي به خود ديد:

1. سال 678 هجري به دستور ملك منصور قَلاوون از مماليك بحري مصر (يا به دستور احمد بن برهان عبدالقوي والي شهر قوص از شهرهاي مصر) بر ضريح مقبره شريف رسول الله گنبدي ساختند و آن را با الواح سربي روكش نمودند تا مانع نفوذ آب باران شود. اين گنبد بر ستون هاي اطراف مقبره و در داخل و زير سقف مسجد و بالاي مقبره قرار داشت.

2. سال 755 هجري، در عهد سلطان الناصر حسن بن محمد قلاوون صفحات سربي اين گنبد تجديد گرديد.

3. سال 765 هجري، در زمان سلطان ناصرالدين شعبان حسين بن الناصر از مماليك مصر گنبد با الواح سربي مورد مرمت قرار گرفت.

4. سال 887 هجري، قبة الزرقا در حريق (سال 886) مسجدالنبي به كلي سوخت و لذا به دستور سلطان قايِتباي از مماليك برجي مصر، گنبد را (ضمن قرار دادن پايه هاي ستون در داخل مقبره) بر روي مقبره رسول الله (در سال 887 يا 888) بنا نمودند.

5. سال 891 (892) هجري، چون قسمت بالاي گنبد شكاف برداشت به دستور سلطان قايتباي بناي گنبد با گچ سفيد تجديد شد.

6. سال 898 هجري، به علت اصابت صاعقه سلطان قايتباي امر به مرمت گنبد داد.

7. سال 1228 هجري، سلطان محمود بن سلطان عبدالحميد عثماني در مرمت آرامگاه شريف، اين گنبد را نيز مرمت و تكميل كرد. طبق نقلي چون در زمان

ص: 1342

سلطنت اين پادشاه (1223 - 1255) گنبد شكاف برداشت او آن را برچيد و گنبد تازه اي پوشيده در سرب (به سال 1228 يا 1233 يا 1250) بنا نمود و رنگ آن را (به سال 1228 يا 1253 يا 1255) سبز نمود و از اين پس آن را «قبة الخضرا» ناميدند.

8. سال 1265 هجري، در زمان عبدالمجيد بن سلطان محمود سلطان عثماني (1255 1277) كه طي سال هاي 1265 الي 1227 هجري قمري تعميرات بزرگي در مسجدالنبي صورت گرفت گنبد را نوسازي كردند و به زعمي روپوش سربي آن را به رنگ سبز درآوردند و از اين پس «قبة الخضراء» نام گرفت. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 243 و 246 و 247؛ حرمين شريفين، ص 142 و 145 و 160؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 60؛ تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 70؛ مدينه شناسي، ج 1، ص 62 و 84 و 85؛ و...).

قبة الخضراء

(تُ لْ خَ) بنايي است كه منصور عباسي براي برگرداندن نظر مسلمانان از مكه و مدينه بساخت تا مردم بدان جا رفته اعمال حج به جا آورند و مقرري معمول اهل مدينه را قطع كرد. فقيه اهل تسنن مالك بن انس پس از استفتاي مردم مدينه در خلع بيت منصور به خلع او فتوا داد (تاريخ تمدن اسلام، ج 3، ص 103).

در سال 305 غريب دايي مقتدر مرد و مادر خليفه در عزاي وي دستور داد تا قصر وي، قبة الخضراء را ويران كنند. (نگاه كنيد به: تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج 2، ص 131؛ ج 1، ص 19).

قبة الرئوس

(تُ رُّ ءُ) شهرت (ك) مسجد

ص: 1343

سقياء.

قبة الزرقاء

(تُ زَّ) همان (ك) قبة الخضراء (تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 70).

قبة الزوجات

(تُ زّ) گنبد و بارگاه همسران رسول الله در بقيع (ميقات حج، ش 11، ص 166).

قبة الزيت

(تُ زَّ) يا قبة الشمع، شهرت ساختماني بود در مسجد النبي (ميقات حج، ش 17، ص 168).

قبة السقايه

(تُ سِّ يِ) قبه عباسيه. گنبد آبرساني در مسجد الحرام (سفرنامه ابن جبير، ص 137). (â)

قبة الشراب

(تُ شَّ) قبه اي است در مسجدالحرام منسوب به عباس. براي آب دادن به حاجيان ساخته شد و آب زمزم در آن جا خنك مي شود و شبانگاه آن را براي حاجيان در كوزه هايي به نام دَورَق كه يك دسته دارد بيرون مي آورند و اكنون خزانه قرآن ها و كتاب ها و شمعدان ها و ديگر چيزهاست البته قبه عباسيه صفت و نسبت آشاميدني خود را از دست نداده است، (سفرنامه ابن جبير، ص 125).

قبة الشمع

(تُ شَّ) همان (ك) قبة الزيت.

قبة الصخره

(تُ صَّ رِ) نام ساختماني است در بيت المقدس كه طي سال هاي 69 الي 72 هجري به وسيله عبدالملك بن مروان خليفه اموي بر گرد تخته سنگي (صخره اي) بنا شد و هدف اوليه عبدالملك از ساختن اين قبه آن بود كه مردم به جاي اين كه براي انجام مناسك حج به مكه (كه در آن زمان در تصرف عبدالله بن زبير رقيب امويان بود) بروند، به طواف «قبة الصخره» بيايند. قبة الصخره توسط مأمون ترميم شد و در زمان سلطان سليمان قانوني (پادشاه عثماني) بناي آن كاملا تجديد شد و در زمان سلاطين عثماني گنبد مطلا گرديد. قبة الصخره يكي از زيباترين اماكن مقدس روي

ص: 1344

زمين و در شمار ساختمان هاي بي نظير جهان محسوب مي گردد و عبارت است از ساختمان هشت ضلعي بلندي كه يك گنبد بزرگ دارد و در وسط صحن حرم شريف واقع است.

اين ساختمان چون از دو قسمت قبه «گنبد» و صخره «سنگ» تركيب يافته «قبة الصخره» ناميده شده است. قطعه سنگ بزرگي كه در زير اين گنبد واقع شده در حقيقت قله و بلندترين نقطه كوه طور يا موريا بود. صخره در نزد يهوديان و مسيحيان و مسلمانان مقدس است. در برخي روايات آمده كه رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) در سير شبانه و معراج معروف خود پس از حركت از مكه در بيت المقدس فرود آمد و پس از خواندن نماز در آن جا از فراز همين سنگ به معراج رفت و از اين نقطه نظر سنگ قداست ويژه اي دارد (و بر قطعه اي از يك ستون مرمرين در جنوب غربي صخره «قدم محمد» قرار دارد كه جاي پاي حضرت است در شبي كه به معراج رفت) قبة الصخره به نام «مسجد عمر» و «مسجد صخره» نيز ناميده شده است ولي با توجه به وجود مسجدي به نام «مسجد عمر» در سمت شرقي مسجدالاقصي اطلاق «مسجد عمر» به «قبة الصخره» هر چند كه فعلا هم معمول است صحيح به نظر نمي رسد و نيز با توجه به اين كه داخل صخره مقدس به صورت غار زيرزميني كوچكي درآمده كه در حال حاضر جايگاه نماز و مسجد مي باشد به نظر مي رسد كه «مسجد صخره» به همين محل نماز در داخل صخره اطلاق مي گردد. (دايرة المعارف فارسي؛ مكتب

ص: 1345

اسلام، س 22؛ ص 412 به بعد؛ روزنامه اطلاعات، 24/2/77، ص 12).

قبة الضيحاء

(تُ ض) همان (ك) قبة الخضراء (تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 70).

قبة العباس عم النبي

(تُ لْ عَ بّ) يا «قبة العباسيه» شهرت قبه اي است بر مزار عباس در بقيع كه در سال 519 هجري توسط خلفاي بني العباس ساخته شد. (ميقات حج، ش 17، ص 176).

قبه عباسيه

(ءِ عَ بّ يِّ)

1. (ك) قبة السقايه

2. (ك) قبة العباس عم النبي

قبة العتيق

(تُ لْ عَ)

قبه و بارگاه قبر شريف حضرت حوا در مدافن المسلمين كه توسط وهابي ها ويران گرديد. (راهنماي حرمين شريفين، ج 2، ص 124).

قبه علي (عليه السلام)

(ءِ عَ)

قبه امير مؤمنان علي، قبه اي است در

سمت جنوب مسجد قبا. انتساب اين مكان به آن حضرت بدان جهت است كه هنگام هجرت، ايشان در اين جا به پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) ملحق شدند و بعيد نيست همين جا تا پايان ساختمان مسجد النبي و حجرات اطراف، خانه حضرت بوده باشد. (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 56).

قبه فاطمه (ءِ طِ مَ)

1. قبة الحزن است. (سفرنامه حج، صافي گلپايگاني، ص 143).

2. قبه اي بوده است در قبا. و بعضي علما فرموده اند كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در موقع ورود به قبا در آن جا براي حضرت فاطمه(عليها السلام) خيمه زدند تا در آن سكونت كند. (حج البيت، ص 213).

قبة الفراشين (تُ لْ فَ رّ)

سقاية الحاج، عباس آن را بنا كرد تا حاجيان از آن جا آب زمزم بياشامند. (ميقات حج، ش 12، ص 128).

قبه مصرع

قبه اي است در قسمت شرق مسجد مصرع (در احد) و آن جايي است كه حضرت حمزه سيدالشهداء

ص: 1346

در آن جا از اسب خود فرود آمد و مشركان او را احاطه كردند و وحشي حبشي او را با نيزه از ناحيه پهلو مجروح ساخت. گنبد را حاج «رمزي پاشا» بنا نهاد. (ميقات حج، ش 27، ص 137 و 141).

قبة الوحي (تُ لْ وَ)

قبه اي است كه (بعدها) در خانه حضرت خديجه در محل نزول حضرت جبرئيل بر نبي اكرم ساخته شد. (حرمين شريفين، ص 106؛ سفرنامه ابن جبير، ص 103 و 208).

قبه هارون

(ءِ)

قبه اي است در بالاترين نقطه كوه احد (در مدينه) به صورت سنگ هاي انباشته اي در ابعاد 5/1×1 متر

و به ارتفاع 5/1 متر. روايت كرده اند كه قبر هارون پيامبر (عليه السلام) است كه در راه حج يا عمره در اين نقطه درگذشت. و بعضي نيز در وجود قبر هارون پيامبر شك كرده اند و گفته اند شخصي به نام هارون در اين مكان بوده و مردم پنداشته اند كه برادر حضرت موسي (عليه السلام) بوده است. (ميقات حج، ش 7، ص 132 و 133).

سمهودي مي گويد در كوه احد دره اي است معروف به «دره هارون» و عوام الناس خيال مي كنند قبر هارون در انتهاي آن است. سمهودي اين مطلب را تضعيف مي كند. گفتني است در اين اواخر در بعضي از كتاب هاي فارسي كه از اين قبر خيالي (طبق نظريه سمهودي در «وفاء الوفاء») سخن به ميان آمده به هنگام استنساخ و چاپ، كلمه «قبر» به «قبه» تبديل شده است و چون قبه و بقعه داراي يك مفهوم هستند، به تدريج همان كلمه بقعه را به كار برده اند. اگر اصل موضوع و دفن شدن وي

ص: 1347

صحت داشته باشد اينك بعد از هزاران سال از اين قبر و از اين بقعه نام و نشاني نيست. (ميقات حج، ش 31، ص 50).

قبيس

كوهي است به مكه (لغت نامه) (ك) كوه ابوقبيس.

قران

همان (ك) حج قربان.

قران طواف

(قِ)

يعني دو طواف را پشت سر هم آوردن به طوري كه نماز طواف در ميان آن دو برگزار نشود. قران دو طواف واجب جايز نيست و در طواف مستحب مكروه است. (مبادي فقه و اصول، ص 327).

قربانگاه

جايگاهي است در مني جهت ذبح حيوان (ك) قرباني.

قرباني (قُ)

والبدن جعلناها لكم من شعائر الله (حج، 36).

مقصود از قرباني ذبح (و نحر) حيوان (گاو يا گوسفند يا شتر) است در مراسم حج (و به خود حيواني كه ذبح و يا نحر مي شود نيز قرباني گويند) و ذبح (يا نحر) حيوان پنجمين عمل از واجبات حج است (و واجبي غيرركني است) كه در روز دهم ذي حجه (روز عيد قربان) بعد از عمل رمي جمره عقبه صورت مي گيرد (كه با وجود عذر تا آخر ماه ذي حجه فرصت ذبح و نحر است).

تسميه قرباني

گفته اند از آن جهت است كه موجب قرب انسان به خداوند است.

مكان قرباني

ذبح (و نحر) حيوان بايد در سرزمين مني صورت گيرد و در هر نقطه اي از آن، قربان كردن جايز است. امروزه در سر راه

مشعر الحرام به مني در سمت راست مكان محصور وسيعي را براي قربان نمودن اختصاص داده اند.(1) اين قربانگاه يا كشتارگاه (مذبح، مسلخ، منحر) را در خارج از مني دانسته اند و برخي از فقها قرباني در اين محل را اجازه داده اند.

واجبات حيوان قرباني

پير نبودن

لاغر نبودن

ص: 1348

ام الاجزاء بودن. (در اصل خلقت بي دم و بي بيضه و بي شاخ و بي گوش نبودن به نظر برخي فقها)

صحيح الاعضاء بودن. (مريض، چلاق، اخته، دم بريده، شاخ داخلي شكسته يا بريده، كور و گوش بريده نبودن)

داخل سن قرباني بودن (شتر از 5 سال تمام، گاو و بز از 2 سال تمام و به زعمي يك ساله، گوسفند از 1 سال و برخي كمتر از يك سال هم فرموده اند).

مستحبات حيوان قرباني

فربه و چاق بودن.

از صحراي عرفات در روز عرفه عبور داده شدن.

شتر ماده، بعد گاو ماده وگرنه گوسفند و بز نر و يا قوچ شاخدار بودن.

مستحبات عمل قرباني

در وقت ذبح يا نحر نمودن.

به هنگام ذبح يا نحر حيوان را آب دادن.

شتر را ايستاده و دست ها را از زانو بسته از طرف راست نحر نمودن.

شخصاً ذبح يا نحر كردن و در صورت نتوانستن، دست بر بالاي دست كشنده گذاشتن.

دعاي «وجّهت وجهي للذي فطر السموات و...» را در وقت ذبح و يا نحر خواندن.

دعاي وارده «اللهم تقبل مني...» را پس از ذبح يا نحر خواندن.

نيابت عمل قرباني

ذبح يا نحر حيوان را خود محرم و يا شخص ديگري به نيابت او مي تواند انجام دهد.

هدف از قرباني

فرموده اند بر اساس قرآن مجيد (فكلوا منها واطعموا البائس الفقير) هدف از قربان نمودن حيوان تغذيه محرومين است «مردم را نداي حج داده تا پياده سوي تو آيند و سوار بر مركبان سبك رو از دره هاي عميق بيايند تا شاهد منافع خويشتن باشند و روزي چند، نام خدا را بر آن حيوانات بسته زبان كه روزيشان داده است ياد كنند، از

ص: 1349

آن بخوريد و به درمانده فقير بخورانيد» (حج، 27 و 28) و فرموده اند مستحب است تقسيم گوشت قرباني به سه قسمت جهت صدقه دادن و هديه به همسفران نمودن و خود مصرف كردن و از امام صادق (عليه السلام) نقل است كه «يك سوم آن را خود مصرف نما و يك سوم را هديه كن و قسمت سوم را به فقيران و مستمندان بده» و فقها امروزه بيرون بردن گوشت قرباني را از مني جهت رسانيدن به نيازمندان بدون مانع مي دانند.

كفاره و قرباني

عمل قربان كردن جهت كفاره ارتكاب برخي محرمات احرام از واجبات است.

همراه قرباني

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) به هنگام قرباني كردن بايد نيت آن داشت كه حنجره حرص و طمع را با دست زدن به حقيقت مي برند و پاره مي كنند.

قرن (قَ)

1. ميان حج و عمره جمع كردن.

2. كوهي است مشرف بر عرفات (لغت نامه).

قرن (قَ) (قَ رَ) اختصار (ك) قرن المنازل.
قرن الثعالب (نُ ثَّ لِ)

1. و در اين جا شتر و گاو و گوسفند و ميش و بز بسياري براي فروش آماده است.

1. همان (ك) قرن المنازل

2. نام محلي است در دامنه مني نزديك مسجد خيف (ميقات حج، ش 15، ص 81).

قرن المنازل (نُ لْ مَ زِ)

يا «قرن الثعالب» كه در بسياري از عبارات علما با حذف منازل و به اختصار «قرن» ياد مي شود، يكي از منازل و مناطق سر راه حاجيان است و موضعي است نزديك طايف واقع در شرق مكه به فاصله 94 كيلومتري و ميقات عمره (تمتع و مفرده) است براي اهل نجد و اهل طايف و كساني كه از اين راه عازم مكه هستند و لذا «وادي محرم» هم به آن گفته مي

ص: 1350

شود. امروزه قرن المنازل قريه كوچكي است كه «سيل» و «سيل كبير» ناميده مي شود. در وادي سيل دو مسجد قديمي و يك مسجد نوساز وجود دارد كه براي احرام ساخته اند. اين قريه از راه رياض مكه حدود 80 كيلومتر تا مكه فاصله دارد. (ميقات حج، ش 15، ص 73 الي 78؛ ارمغان حج، ص 27؛ و...)

قريتان (قَ يَ)

مكه و طايف (لغت نامه) (â)

قريتين (قَ يَ تَ)

و قالوا لولانزل هذا القران علي رجل من القريتين عظيم (زخرف 9)

مقصود دو شهر مكه معظمه و طايف است (ميقات حج، ش 7، ص 169)

قريش (قُ رَ)

از قبايل معروف عرب عدناني (و از اولاد حضرت اسماعيل پيامبر) است كه در جاهليت در حجاز اهميت يافت و پيش از ظهور اسلام بر مكه مسلط شد و توليت خانه كعبه را يافت و مناصبي براي كعبه قرار داد و بر كعبه پرده پوشانيد و براي خود در انجام مناسك ويژگي هاي خاصي را نسبت به ديگران قائل گرديد و يك بار ساختمان كعبه را تجديد بنا نمود.

قريش به دو قبيله عمده تقسيم مي شود؛ قريش ابطحي و قريش ظواهر و در جهت نام اين قبايل به قريش گفته اند:

1. نسبت آنها به قريش نضربن كنانه (از اجداد پيامبر) مي رسد.

2. مشتق از قرش است به معني تجارت كه شغل عمده آنها بوده است.

3. مأخوذ از تقريش است به معني مجتمع ساختن؛ زيرا قصي بن كلاب (جد رسول الله» افراد قبيله را كه در حدود حجاز پراكنده بودند جمع كرد.

قريش ابطحي

يا قريش بطحا يا قريش بطاح. قريشياني بودند كه در شهر مكه و مركز آن (آن جا كه آب زمزم

ص: 1351

جمع و بطحا ناميده مي شد) سكونت گزيدند و به بازرگاني معروف بودند. بطون يا طوايف مهم قريش بطاح عبارت بودند از ده بطن بني هاشم، بني اميه، بني نَوفَل، بني زُهرِه، بني مَخزوم، بني اَسَد، بني جُمَح، بني سَهم، بني تَيم، بني عَدٌي.

قريش ظواهر

قريشياني بودند كه در پشت (خارج) شهر مكه و دامنه و شعب تپه هاي اطراف آن سكونت داشتند و ظاهراً با بعض قبايل مجاور مخلوط شده بودند. ظواهر از نفوذ كمتري برخوردار بودند اما در دلاوري و جنگجويي نام و آوازه بيشتري داشتند و تيره هاي آن عبارت بودند از بني معيص، بني تميم، بني محارب و بني حارث. (تاريخ تحليلي اسلام، ج 1، ص 62؛ طبقات، ص 62؛ و...).

قرين (قَ)

1. ك كوه رحمت

2. حج مقرون به عمره (لغت نامه)

قريه (قَ يِ)

1. در حديث بر مدينه اطلاق شده است. (ميقات حج، ش 7، ص 169).

2. در قرآن از نام هاي مكه معظمه است. (ميقات حج، ش 4، ص 100 و 138؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36).

قرية الانصار

(قَ يَ تُ لْ اَ) از اسامي مدينه منوره است (حرمين شريفين، ص 118؛ مكتب اسلام، ش 319، ص 34).

قرية الحمس (لْ حُ)

از نام هاي مكه است بعلت آن كه قريش (حمس) در اين شهر مقدس سكونت داشتند. (ميقات حج، ش 4، ص 147؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص

36).

قرية رسول الله

از اسامي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 169).

قرية القديمه (لْ قَ مَ)

از نام هاي كعبه است در زمان هاي بسيار قديم (دايرة المعارف فارسي، ذيل كعبه).

قرية النمل (نَّ)

1. از اسامي (مجازي) زمزم است. (ميقات حج، ش 4، ص 144؛ ش 10، ص 91).

2.

ص: 1352

از اسامي مكه است. (ميقات حج، ش 4، ص 144؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36).

قزح همان (ك) كوه قزح
قشاشيه (قَ شّ يِّ)

همان (ك) شعب ابي طالب

قصر الكسوه (قَ رُ لْ كِ وَ)

شهرت كارگاهي در مصر بود كه براي بافت كسوه (پوشش كعبه) تأسيس گرديد. (ميقات حج، ش 11، ص 95).

قعيقعان همان (ك) كوه قعيقعان
قفازين (قُ فّ) نوعي دستكش است (دو پارچه پر از پنبه كه زنان عرب براي دفع سرما به دست خود مي پوشاندند) پوشيدن قفازين بر زنان در حال احرام حرام است. مناسك حج، ص 95؛ احكام و آداب حج، ص 156).
فلائد (قَ ء) جعل الله الكعبة البيت الحرام قياماً للناس و الشهر الحرام والهدي و القلائد ذلك لتعلموا... (مائده 97).

قلائد جمع قلاده و براي آن دو معني گفته اند: يكي به معني مقلد است يعني آن هَدْي ها كه قلاده در گردن آن مي افكنند. (چهارپاياني كه براي قرباني در مراسم حج آنها را نشان مي گذارند) و ديگر عين قلاده است يعني آن گردن آويزي كه بر حيوان قرباني در مراسم حج مي گذارند.

قرآن مجيد قلائد و هدي را در رديف كعبه و ماه حرام را وسيله قوام زندگي معرفي مي كند، چرا كه اينها هم از اعمال حج هستند و به شئون خانه خدا بستگي دارند. و بدين جهت قلائد از دستبرد تجاوزگران و دزدان مصون بودند و اين امر به گونه اي بود كه گاه عربي از گرسنگي مي مرد ولي متعرض هدي كه نشانه گذاري شده بود نمي شد و صاحبش نيز متعرض او نمي گشت و همه اينها به خاطر اين بود كه خداوند عظمت خانه را در قلب هايشان قرار داد. (حج در قرآن، ص 23؛ كشف الاسرار، ج 3، ص 9؛ تفسير نمونه، ذيل آيه 2 سوره مائده؛ مجمع البيان؛ نگرشي اجتماعي به كعبه و حج، ص 84).

قلب الايمان

(قَ بُ لْ) از اسامي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 169).

قليس

(قُ لَّ) (قَ) نام كنيسه اي كه اَبرَهِه حاكم (حبشي) يمن از مرمر و چوب هاي گرانبها در صنعاء بساخت تا

ص: 1353

مردم را از زيارت كعبه منصرف سازد و لذا همه طوايف و قبايل يمن را به طواف آن تكليف كرد و چون فردي از كِنانه، شبانه آن را آلوده ساخت (و يا بر اثر آتشي كه عده اي از بازرگانان قريشي براي گرم شدن در اين كنيسه افروخته بودند آتش گرفت) ابرهه خشمگين از اين حادثه مصمم به تخريب كعبه شد (و يا نجاشي، ابرهه را با گروه بسياري از حبشيان، به جنگ عرب فرستاد) ابرهه با لشكر و فيل عازم تخريب كعبه شد اما همگي نابود شدند. (الاصنام، ترجمه فارسي؛ منهج الصادقين، ج 1، ص 346؛ و...).

قيادت

(دَ) از (ك) مناصب كعبه.

قيام ناس

جعل الله الكعبة البيت الحرام قياماً للناس (مائده، 98).

در حالي كه هر خانه معمولا براي قعود است، قرآن مجيد خانه كعبه را قيام معرفي مي كند و اغلب مفسرين اشاره كرده اند كه كعبه مايه قوام و تأمين مصالح مردم در امور ديني و دنيوي (هر دو) است. (نگرشي اجتماعي به كعبه و حج، ص 78 و 81).

قيصوم همان (ك) گياه قيصوم

منوي اصلي

گ

گاو

يكي از حيواناتي است كه در مراسم حج در مني مي توان قربان نمود.

گروه مراجعات

جمعي از علما و افراد صلاحيت دار هستند كه به دعوت سرپرست حجاج ايراني در بعثه رهبري حضور دارند و روزانه در ساعات معيني آماده پاسخگويي مسلمانان از كشورهاي مختلف هستند. (راهنماي حجاج، ص 144).

گنبد

در مورد «گنبد»ها مراجعه فرماييد به قسمت «قبه».

گوسفند

يكي از حيواناتي است كه در مراسم حج در مني مي توان قربان نمود.

گياه اذخر (اِ خَ ِ)

گياه خوشبويي است با شاخه هاي باريك و برگهاي ريز سرخ يا زرد و با شكوفه هايي سفيد و بامنافع

ص: 1354

متعدد. جويدن اين گياه در احرام به وقت ورود به حرم (مكه) مستحب است و بوييدنش در حال احرام بلامانع است و كندنش نيز بر محرم و غير محرم جايز است (لمعه، ج 1، ص 122؛ توضيح مناسك حج، ص 55؛ احكام حج و اسرار آن، ص 200؛ راهنماي مصور حج، ص 84؛ لغت نامه، ذيل اذخر).

گياه خزامي (خُ مَ)

گياه خوشبويي است كه بوييدنش در حال احرام بلامانع است. (مناسك حج، مسئله 238؛ فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 114؛ احكام حج و اسرار آن، ص 200)

گياه شيح

گياه خوشبويي است كه بوييدنش در حال احرام بلامانع است. (مناسك حج، مسئله 238؛ فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 114؛ احكام حج و اسرار آن، ص 200)

گياه عصفر (عُ فَ)

گياهي است كه از آن رنگي سرخ گرفته مي شود و مكروه است احرام در جامه سياه و رنگ شده به عصفر (لمعه، ج 1، ص 118)

گياه قيصوم (قَ)

گياه خوشبويي است كه بوييدنش در حال احرام بلامانع است. (مناسك حج، مسئله 238؛ فقه فارسي با مدارك، ص 114؛ احكام حج و اسرار آن)

لابه

زمين سنگلاخ سوخته سياهرنگ كه مشرق و مغرب مدينه را پوشانيده. حره نيز مي گويند.

(روزنامه همشهري، ويژه نامه، 20/ 9/ 75، ص 7)

لاتدم

از اسامي زمزم است.(ميقات حج، ش 10، ص 91)

لاشرق

از اسامي زمزم است. (ميقات حج، ش 10، ص 91)

لباس احرام

همان (ك) (احرامي (2)

لباس حمس

(ك) حمس

لباس درع

(ك) درع

لباس لقي (لَ قا)

جامه دور انداختني در حج جاهلي (ك) حمس

لباس مصبوغ (مَ)

لباس رنگ كرده شده و در احرام كراهت دارد. (غير از رنگ سبز)

لب الايمان (لُ بُّ لْ)

از نام هاي مدينه است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 180)

لبيك (ل بً)

اجابت باد تو را. كلمه

ص: 1355

اي كه به هنگام اداي احرام (در مراسم حج و عمره) گفته مي شود (ك) تلبيه

لحياجمل (لَ جَ مَ)

موضعي است ميان مكه و مدينه و آن عقبه جحفه است. (لغت نامه)

لقطه حرم (لُ قَ طَء حَ رَ)

مالي كه در حرم شريف مكه بيابند. جسته در حرم ملك جوينده نمي شود بلكه بايد آن را بعد از يك سال تعريف نمودن يا صدقه داد يا امانت پيش خود نگه داشت (فقه فارسي با مدارك، ص 34؛ و...)

لنگ (لُ)

ازار. قطعه اي از احرام كه به كمر بندند و از ناف تا زانو را مي پوشاند.

لوا (ل) (ك)

از مناصب كعبه

لوري

كاميون هاي غير مسقفي را گويند كه حجاج محرم (مرد) سوار آن مي شوند.

ليله اضحي (لَ لَء اَحا)

شب عيد اضحي (قربان) كه مبارك شبي است.

ليله جمع (جَ)

شب عيد قربان (تفسير نمونه، ج 26، ص 447)

ليله حصبه (حَ بِ)

شب روز سيزدهم ذي حجه كه آن را ليله نفر (نفر ثاني) هم گويند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

ليله مزدلفه (مُ دَ لَ فِ)

شب مشعر، شب جمع، شبي كه حجاج در مشعر الحرام به سر مي برند و در آن بيتوته مي كنند.

ليله مشعر (مَ عَ)

همان (ك) ليله مزدلفه

ليله نفر (نَ) همان (ك) ليله حصبه
ليلي زمين سنگلاخي كه حد حرم مدينه است. (مناسك حج، ص 205)
لي لي (لَ لَ) با يك پا راه رفتن و هر وله را بعضي «لي لي» كردن تعبير نموده اند و صحيح نمي باشد و در اعمال حج «لي لي» كردن وجود ندارد. (احكام حج و اسرار آن، ص 234)

م

ماحي

از نام هاي مكه معظمه است (فرهنگ نفيسي، آنندراج، لغت نامه)

مأذنه بلال (م ذَ ن)

همان (ك) مقام بلال

مأذنه مسجد الحرام

همان (ك) مناره مسجد الحرام

مأذنه مسجد النبي

همان (ك) مناره مسجد النبي

مأرز الايمان (مَ رِ زُ لْ)

از اسامي مدينه است. ملجأ ايمان (تعبير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 30)

مأزم

(مَ زِ) زمين تنگ، راه تنگ مابين دو كوه.

1. تنگنايي ميان مزدلفه و عرفه.

2. تنگنايي ميان مكه و مني. (لغت نامه)

مأزمان

تثنيه (ك) مأزم. (لغت نامه)

مأزمين

(مَ) تثنيه (ك) مأزم (لغت نامه)

1. معمولاً وادي محسر را مأزمين گويند. (حرمين شريفين، ص 101)

2. شعبي است ميان دو كوه كه آخرش به

ص: 1356

ميدان عرفات پيوندد (حرمين شريفين، ص 102؛ مسالك و ممالك، ص 19)

تنگه اي است بين عرفات و مشعر الحرام و از حدود عرفات است اما جزء موقف نيست (مناسك حج، ص 266 و 272؛ فقه فارسي با مدارك، ص 174)

مال الله

(لُ لاّ) نوشته اند در سوق الليل (در مكه) خانه اي است كه مال الله ناميده مي شود و در آن به مريض ها كمك كرده به آنها غذا مي دهند، نزديك شعب علي. (ميقات حج، ش 3، ص 166)

مال ام ابراهيم

همان (ك) مشربه ام ابراهيم (نگاهي به وقف، ص 56)

مال الجهات

(لُ لْ جِ) مالياتي است كه به مصرف خواروبار كاروان حج مي رسيد (فرهنگ فارسي، ذيل جهات)

ماه حج

هر يك از ماه هاي شوال و ذي قعده و ذي حجه (توضيح مناسك حج، ص 10؛ فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 72)

ماه حرام

همان (ك) شهر حرام

ماه خون

به نقلي ماه ذي حجه را گويند كه مسلمانان قرباني كنند. (بحار الانوار، ج 13، ص 1056)

مبارك

توصيفي از (ك) بكه

مباركه

(مُ رَ كِ)1. از نام هاي زمزم است (تاريخ و آثار اسلامي، ص 60؛ ميقات حج، ش 10، ص 91)

2. از نام هاي مدينه است كه جايگاه پر بركت و مبارك است و پيامبر اكرم براي اين شهر درخواست بركت نمود. (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 169)

مبرك

(مَ رَ) نشستنگاه. آن جاي از مدينه كه شتر حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) در هجرت در آن جاي خفت (لغت نامه)

مبرك الناقه

(كُ نّ قِ) محل نشستن شتر. در صحن مسجد (قبا) گنبد كوچكي قرار گرفته كه به مبرك النافه معروف است (ميقات

ص: 1357

حج، ش 27، ص 131)

در ميان آن مسجد (قبا) جاي زانو زدن ناقه پيامبر است كه بر آن سنگ چيني مدور و كوتاه شبيه به روضه اي كوچك بر آورده اند و مردم براي تبرك در آن نماز گزاردند. (سفر نامه ابن جبير، ص 246)

مبطلات حج

آنچه كه باعث ابطال حج مي شود.

مبوء الحلال و الحرام (مَ وَ ءُ لْ)

از نام هاي مدينه كه محل احكام خدا (حلال و حرام) است.

(حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 165)

مبيت مني (مَ تِ مَِ نا) شب را در مني گذرانيدن. حضور حاجيان در مني است. پس از ختم مناسك حج كه بايد در شب هاي يازدهم و دوازدهم (و سيزدهم) در مني باشند از غروب تا نيمه شب و نيت مبيت كنند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

مبين الحلال و الحرام (مَ بَ يِّ نُ لْ) از نام هاي مدينه است (حرمين شريفين، ص 118)

متحفه از اسامي مكه است چون جيران بيت، از جانب حق به اتّحاف (تحفه فرستادن) بر سر افراز مي شوند. (ميقات حج، ش 21، ص 123 و 139)

متسكع به جا آورنده (ك) حج متسكع

متعبدات (مُ تَ عَ بِّ) اعمال و قرباني هايي كه در ايام حج در مكه معظمه به جاي مي آورند.

(فرهنگ نفيسي)

متعتان (مُ عَ)

متعه حج و متعه نساء (الغدير، ج 12، ص 25)

متعود (مُ تَ عَ وِّ)

همان (ك) مستجار

متعه حج (مُ عِ)

جواز تمتع در فاصله عمره تمتع و حج تمتع است؛ يعني در مدتي كه شخصي از احرام عمره تمتع خارج مي شود تا زماني كه براي حج محرم مي شود مي تواند از آنچه كه هنگام احرام بستن حرام شده بود تمتع گيرد (و زن

ص: 1358

و شوهر از هم بهره مند مي شوند). در فقه اهل سنت حج تمتع جايز نيست و طبق نقل تاريخ، خليفه دوم (در مقابل فرمان خدا اجتهاد كرد و) گفت: دو متعه در زمان پيامبر بود و من آن دو را حرام و مرتكبش را مجازات مي كنم؛ يكي حج تمتع و ديگر متعه نساء. و علت نهي او را اين طور نقل مي كنند كه مي گفت خوش ندارم مردم ميان دو عمل زناشويي كنند و در حالي كه قطرات غسل جنابت از موهايشان مي چكد احرام ببندند.

متعة الحجه

(مُ عَ تُ لْ حَ جِّ) همان (ك) متعه حج (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

متكرر

(مُ تَ كَ رِّ) براي دخول در مكه براي احدي جايز نيست كه از ميقات بدون احرام بگذرد، مگر بر متكرر مانند حطاب (جمع آورنده هيزم) وحشاش (جمع آورنده علف خشك) (حج البيت، ص 157)

متمتع

(مُ تَ مَ تِّ) آن كه عمره با حج به جاي مي آورد. (لغت نامه)

متمتع به عمره الي الحج

اصطلاح تفصيلي (ك) متمتع. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

متمتعه

(ء) مؤنث (ك) متمتع

مثابه

(مَ بَِ) و اذا جعلنا البيت مثابة للناس (بقره 125)

كعبه است به معناي پناهگاه، محل اجتماع، مرجع (چون مردم هر سال به سويش روي مي آورند، يا چون نوعاً مسلماناني كه از خانه كعبه باز مي گردند قصد دارند دوباره به سوي آن بازگردند). محل استحقاق ثواب چون مردم هر سال به منظور انجام مراسم حج به زيارت آن مي آيند و مستحق ثواب مي گردند. (مجمع البيان)

مجبوره

(مَ رِ) از نام هاي مدينه است چون ديگر شهرهاي غير مسلمان را به قبول اسلام مجبور مي نمود و يا

ص: 1359

اين كه فقير و ورشكسته در اين شهر بي نياز مي گردد. (اعلاق النفيسه، ص 88؛ حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 162)

مجلس قلاده

محل (ك) ستون وفود

مجلس مهاجرين

محل (ك) ستون مهاجرين

محاذي

(مُ) مراد از آن در اعمال حج آن است كه هنگام رفتن به مكه به جايي رسند كه اگر رو به قبله بايستند ميقات بدون فاصله زياد در سمت راست يا چپ قرار گيرد (عرفاً) به طوري كه اگر از آن جا بگذرند ميقات متمايل به پشت شود. و اگر در راه محاذي با يكي از ميقات ها شوند گذشتن از آن جا بدون احرام (مانند خود ميقات) جايز نمي باشد.

محببه

(مُ حَ بِّ بِ)(1) (مُ حَ بْ بِ)(2) از نام هاي مدينه است (ميقات حج، ش 7، ص 163؛ لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 118)

محبوبه

(مَ بِ) از نام هاي مدينه است (حرمين شريفين، ص 118؛ الاعلاق النفيسه، ص 88؛ ميقات حج، ش 7، ص 163)

محبوره

(مَ رِ) از نام هاي مدينه است. وجه نامگذاري مدينه به محبوره به معني شاد با نعمت هاي فراوانش روشن و آشكار است. (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 170)

محبه

(مُ حَ بِّ) از نام هاي مدينه است (لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 118؛ الاعلاق النفيسه، ص 88؛ ميقات حج، ش 7، ص 174)

محراب تهجد

(مِ بِ تَ هَ جُّ) از محراب هاي مسجد النبي است واقع در پشت حجره حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) يعني در منتهي اليه حجره شريفه پيامبر و مقابل ايوان (صفه) و در سمت باب جبرئيل قرار داشت و محل تهجد و نماز شب رسول خدا (صلي الله

ص: 1360

عليه وآله وسلم) بوده است و حضرت زهرا(عليها السلام) نيز در آن جا نماز مي گزارد و لذا به همين علت، محراب تهجد نام گرفت. بناي محراب از دوران عثماني بود و در دوران اخير سعودي ها آن را برداشتند و به موازات آن در بيرون حجره شريفه يعني دقيقاً مقابل ايوان صفه، ايواني به ارتفاع 30 سانت و عرض حدود 6 متر ساخته اند كه زائران براي تبرك و درك فضيلت نماز در محراب تهجد به ناچار بر روي آن به اقامه نماز مي پرداختند. اين ايوان يا محراب امروزه به نام همان محراب تهجد معروف است.

محراب حنفي

(حَ نَ) از محراب هاي مسجد النبي، واقع در خارج از روضة النبي و در سمت غرب منبر در امتداد حد قبلي مسجد النبي (در عصر پيامبر) در محل ستون سوم غرب منبر و ستون هفتم از باب السلام. اين محراب حوالي سال 860 قمري توسط «طوغان شيخ» ساخته شد تا امام حنفي ها در مدينه در آن جا بايستد. اين محراب توسط سلطان سليمان عثماني تجديد بنا شد و لذا به نام محراب سليماني نيز شهرت دارد. در دوران عثماني يك شمع در اين محراب روشن مي شد. امروزه در اين محراب نمازي اقامه نمي گردد.

محراب دكة الاقوات

(دَ كَّ تُ لْ اَ) همان (ك) محراب عثماني

محراب سليماني

(سُ لَ) همان (ك) محراب حنفي

محراب عثماني

(عُ) از محراب هاي مسجد النبي است متصل به ديوار جنوبي (قبله مسجد) و ساخته عثمان بن عفان است (طبق نقلي) و قسمتي كه اين محراب در آن قرار دارد از افزوده هاي دوران خليفه سوم است. بناي كنوني محراب از آثار قرن نهم هجري

ص: 1361

است كه توسط سلطان قايتباي از مماليك مصر ساخته شد و اكنون امام جماعت مسجد النبي در اين محراب اقامه نماز مي كند. آن را «محراب دكة الاقوات» نيز مي نامند.

محراب فاطمه (س)

از محراب هاي مسجد النبي واقع در داخل مقصوره حرم (و در جنوب محراب تهجد) محل اقامه نماز آن حضرت بوده و اكنون قابل رؤيت نيست.

محراب مشايخ حرم

از محراب هاي مسجد النبي و محرابي است در پشت ايوان صفه و در قسمت جنوب غربي مسجد كه به صورت ايواني مي باشد و در قرون گذشته براي اقامت نمازهاي تراويح توسط شيخ حرم ساخته شد. اين محراب بعدها مخصوص اقامه زنان شد و امام جماعت آنان در اين مكان ايستاده و نماز تراويح مي خواند.

1. ضبط (ميقات حج).

2. ضبط (لغت نامه).

محراب نبوي

از محراب هاي مسجد النبي. محراب پيامبر و محراب النبي، محرابي است كه در داخل روضة النبي و در محل نماز آن حضرت بر طرف چپ (شرق) منبر و طرف راست قبر مطهر (ميان حجره و منبر) قرار دارد. اين محراب در دوران آن جناب وجود نداشت و طي سال هاي 88 الي 91 هجري اولين محراب را بر مكان نماز ايشان عمر بن عبد العزيز والي مدينه در زمان خلافت وليد بن عبدالملك بساخت. اين محراب به صورت حفره و تو خالي ساخته شد كه در حريق دوم مسجد (در 886 هجري قمري) از بين رفت و پس از آن محرابي از سنگ كه داراي حفره اي مربع بود ساخته شد. در دوران سلطان اشرف قايتباي از مماليك مصري (در اواخر قرن نهم هجري) محراب نفيسي از سنگ مرمر (كه بر بالاي

ص: 1362

آن آيات قرآني با تذهيب بسيار زيبا به چشم مي خورد) ساخته شد و بعدها حفره درون آن پر گرديد و همسطح زمين شد. اين محراب به زعم تزيينات و تغييرات در دوران عثماني همچنان موجود است و به ستون مخلقه چسبيده است (به طوري كه ستون در غرب آن قرار دارد) در فضيلت اين محراب گفته اند كه به منزله كعبه است و كسي كه به آن مي نگرد مثل آن است كه به كعبه نظر دوخته است.

محراب النبي

(1) (مِ بُ نَّ) همان (ك) محراب نبوي

محرم (مُ حَ رَّ)

1. گرداگرد كعبه

2. گرداگرد مكه. (لغت نامه)

محرم

(مُ رِ)

كسي كه قصد احرام كرده و لباس احرام پوشيده و بر او اعمالي واجب و اعمالي حرام است (فرهنگ علوم)

محرمات احرام (مُ حَ رَّ) اموري كه ارتكاب آن ها حرام است در حال (ك) احرام

محرمات حج اموري كه ارتكاب آن ها حرام است در مناسك حج در حال (ك) احرام

محرمات محرم اموري كه ارتكاب آن ها حرام است بر محرم يعني شخص در حال (ك) احرام.

محرمه

(مُ حَ رَّ مِ) از نام هاي مدينه است كه از مصونيت و ت قدس خاصي برخوردار است (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 163)

محروسه

(مَ سِ) از نام هاي مدينه است از جهت آن كه مدينه حفظ و پاسداري مي شود به واسطه فرشتگاني كه بر سر هر يك از راه هاي منتهي به آن نگهباني مي دهند (ميقات حج، ش 7، ص 170؛ آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 61)

محسر

(مُ حَ سَِّ)(2) راه تنگ و باريكي است به طول

ص: 1363

تقريبي نيم كيلومتري (با عرض صد قدم برابر صد ذراع) بين دو كوه و ميان مشعرومني كه به تفاوت نقل:

بخش از مني است.

بخشي از آن داخل مني و بخشي از آن در مزدلفه است.

جزء هيچ يك از مزدلفه و مني نمي باشد (كه قول مشهور و اكثريت است).

احكام و آداب محسر

1. حجاج كه بايد در صبح روز دهم ذي حجه (عيد قربان) مشعر را به سوي مني ترك كنند تا نزديكي وادي محسر آمده و توقف مي كنند و با طلوع خورشيد از اين سرزمين مي گذرند و به مني مي روند.(محرم نبايد قبل از طلوع آفتاب از اين وادي عبور كند)

2. مستحب است هنگام عبور از وادي محسر (چه سواره و چه پياده) اين فاصله را به سرعت طي نمود. (و رسول الله وقتي به اين وادي مي رسيد مركب خود را با شتاب مي راند)

3. دعايي هنگام عبور از محسر از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) رسيده است: «اللهم سلم عهدي...»

1. منابع مورد استفاده در مورد محراب هاي مسجد النبي: حرمين شريفين، ص 151؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 214 الي 216؛ مدينه شناسي ج 1، ص 94 الي 202؛ تاريخ جغرافيايي مكه و مدينه، ص 365؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5 ص 81.

2. سَ (ضبط لغت نامه ذيل «وادي محسر» سِ (ضبط لغت نامه ذيل» بطن محسر، دايرة المعارف فارسي؛ سفرنامه ابن جبير).

تسميه محسر اين وادي به جهاتي اسامي متعددي دارد:

1. وادي النار، نامي كه مردم مكه آن را مي خوانند.

2. مهلل، زيرا وقتي مردم به اين وادي

ص: 1364

مي رسند، شتاب مي گيرند.

3. مهلهل، زيرا نزد مردم مشهور است و يا به اين دليل است كه وقتي به اين جا مي رسند، شتاب مي گيرند.

4. محسر، يا بطن محسر يا وادي محسر. بر اساس روايات تاريخي اصحاب فيل (ياران ابرهه) در اين نقطه شكست و هلاكت يافتند و به خاطر اين شكست حسرت خوردند (تقويم البلدان، ص 180؛ قبل از حج بخوانيد، ص 110؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 143؛ ميقات حج، ش 3، ص 174 به بعد؛ لغت نامه؛ فقه فارسي با مدارك، ص 177)

محصب (مُ حَ صَّ) يا «حصاب» جايي است در مني (بين مكه و مني). جاي سنگريزه انداختن به مني است و سنت است كه حاجي چون از مني آيد در مسجد حصباء (كه محل نزول رسول الله بوده است) قدري به پشت استراحت كند و سپس به سوي مكه برود، زيرا در عام الفتح، حضرت محل نزول خود را در محصب قرار دادند و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را در محصب به جاي آوردند و قدري كوتاه به پشت خوابيدند و استراحت كردند. وجه تسميه يا:

1. از جهت وجود حصا (ريگ هاي ريز و خرد آن جا) است.

2. به مناسبت رمي جمرات (پرتاب سنگريزه به جمرات است. (لغت نامه؛ حرمين شريفين، ص 104؛ امام شناسي، 6، ص 228 الي 231)

محصر

(مُ ص) همان (ك) محصور (حج و عمره، ص 288)

محصور

(مَ) به جا آورنده (ك) حج محصور

محظورات احرام

(مَ) اموري كه ارتكاب آن ها حرام است در حال (ك) احرام.

محفوظه

(مَ ظِ) از اسامي مدينه است از آن جهت كه

ص: 1365

خداي سبحان مدينه را مصون و محفوظ داشته (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 171)

محفوفه

(مَ فِ) از اسامي مدينه است از آن جهت كه مدينه را بر كات الهي و ملائكه رحمتش احاطه نموده اند. (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 170)

محل

(مُ حِ لّ)

1. آن كه از احرام بيرون آمد.

2. آن كه از حرم بيرون آمد. (لغت نامه)

محل

(مَ حِ لّ)

1. جاي كشتن هدي

2. زمان كشتن هدي (لغت نامه)

محل سعي

(مَ حَ لِّ سَ عْ) همان (ك) سعي

محل كفاره

(ك فّ رِ) جاي اداي كفاره. آنچه از كفارات (قرباني) در مراسم حج بر شخص واجب مي شود در:

1. عمره، بايد در مكه بكشد.

2. حج، بايد در مني ذبح كند.

3. در صورتي كه در مكان ذبح، فقير (يا وكيل فقير) يافت نگردد اختيار است بين ذبح در آن جا يا در شهر خود و تقسيم آن بين فقرا. (با توجه به «توضيح مناسك حج»، ص 52)

محلل

(مُ حَ لِّ لْ) عملي است كه محرم را از احرام بيرون مي برد. (مبادي فقه و اصول، ص 344)

محلل اول

شهرت تقصير (آداب الحرمين، ص 148)

محلل دوم

شهرت سعي صفا و مروه (آداب الحرمين، ص 148)

محلل سوم

شهرت طواف نساء. (آداب الحرمين، ص 148)

محل الهدي

(مَ حِ لِّ لْ هَ دْ) هم به معني مكان است و هم زمان. رسيدن هدي به محل يعني وصول قرباني به مكان و زمان ذبح. محل هدي موضعي است كه قرباني به حكم شرع براي حج صورت مي گيرد. مواضع هدي عبارت است از:

1. مني، در مورد حج

2. مكه، در مورد عمره

ص: 1366

. مكه يا مني، در مورد محصر(1)

4. محل صد، درمورد مصدود. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

محله بني هاشم

محله اي بسيار قديمي در مدينة النبي (در مقابل باب جبرئيل و باب النساء) در فاصله بين حرم و قبرستان بقيع و در آن «كوچه بني هاشم» مشهور است. در كوچه هاي تنگ و باريك با ديوارهاي بلند اين محله خانه بني هاشم و ائمه اطهار (عليهم السلام) وجود داشت كه در دوران مختلف همچنان محفوظ و بعضاً بازسازي مي شد، اما در توسعه دوم حرم رسول الله، آل سعود (طي سال هاي 1364 الي 1366 شمسي) اين محله و كوچه هاي آن را تخريب كردند به طوري كه اثري از آن به جا نمانده است و به اين ترتيب به دستاويزي توسعه اطراف حرم يكي ديگر از آثار ائمه شيعه محو گرديد.

محله شهداء

همان (ك) شهداي فخ

محله نخاوله

محله اي در مدينه محل سكونت (ك) نخاوله

محمل

(مَ مِ) كجاوه (خالي از بار) زينت شده اي بود كه (از قرن هفتم هجري) از جانب ايران و شاهان مسلمان پيشاپيش كاروان حج به مكه فرستاده مي شد(2) و علامت استقلال كشور فرستنده بود و به تدريج منحصر به فرستادن محمل از طرف مصر شد. محمل به صورت هودجي به شكل مربع از تخت چوب هايي ساخته مي شد و داراي سقفي بود كه از چهار طرف به سوي وسط محمل بالا مي رفت تا به ستوني كه به يك شكل هلالي منتهي مي شد، برسد و معمولا آن را با پارچه هاي گران قيمت تزيين مي كردند و هنگام سفر به مكه آن را پشت شتر مي بستند. در شهرهايي كه محمل

ص: 1367

از آن جا فرستاده مي شد و مخصوصاً در مصر مردم مجالس جشن و سرور مجللي ترتيب مي دادند و اين محمل ها را به همراه گروهي مي فرستادند. در محمل كسي سوار نمي شد و فقط نشانه جاه و جلال حكومت بود تا به مردم اعلام دارند حاكمي كه آن را فرستاده است شايسته داشتن چنان منصبي است. سال ها حكومت مصر به همراه محمل پرده كعبه را هم به مكه فرستاد، اما در سال 1218 هجري قمري سعود بن عبد العزيز آوردن محمل را منع كرد. محملي كه از مصر مي آوردند منسوب به حضرت فاطمه(عليها السلام) بود و محملي كه از شام مي آوردند به عايشه منسوب بود. (در راه خانه خدا، ص 55؛ عرشيان، ص 66؛ سفر نامه مكه، ص 254؛ مكتب اسلام، ش 359 ص 21؛ دايرة المعارف فارسي)

محيط حرم

يا دايره (ك) حرم

محيط مواقيت

(مَ) يا (ك) دائره ميقات ها

مخازن الزيت

(مَ زِ نُ زَّ) مخازن روغن براي روشن ساختن قنديل هاي مسجد النبي بودند كه در سمت شمالي مسجد قرارداشت و از آثار دوره عثماني بود. اين مخازن در توسعه شمالي مسجد دردوران سعودي تخريب گرديد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 262)

مختاره

(مُ رِ) از نام هاي مدينه است. رسول خدا مدينه را منزلگاه دوم خود اختيار نمود. (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 165)

مختبي

(مُ تَ با) مكاني در (ك) مولد فاطمه

مخرج صدق

(مُ رَ) رب ادخلني مدخل صدق و اخرجني مخرج صدق (اسرا - 80)

مخلقه

مكه است (مجمع البيان، مدينه شناسي، ج 1، ص 140؛ ميقات حج، ش 4، ص 140) يا (ك) ستون مخلقه

مدار طواف

حد (ك)

ص: 1368

مطاف

مدخل

(مَ خَ) از نام هاي مدينه است (حرمين شريفين، ص 118)

1 و 2. در اين كه مصدود و محصر در چه جايي (مكه، مني، همان محل،...) بايد قرباني كند نظرها مختلف است.

3. تاريخ نگاران هر يك زماني را به عنوان ظهور محمل ياد كرده اند. برخي از آنان گفته اند كه تاريخ پيدايش آن، سال 645 هجري قمري بوده است. در مقابل برخي ديگر معتقدند كه محمل، تاريخي كهن تر از آن دارد و احتمالاً تاريخ آن به پيش از اسلام نيز مي رسد. به سختي مي توان زمان معيني را به عنوان تاريخ ظهور محمل ياد كرد؛ زيرا حركت كاروان محمل كه تنها حاصل هداياي ويژه اي براي بيت العتيق باشد، امري عادي بوده كه ممكن است به پيش از اسلام برگردد. (ميقات حج) ش 36، ص 76)

مدخل صدق

رب ادخلني مدخل صدق (اسرا 80)

مدرج

(مَ رَ) همان (ك) درج

مدينه

(مَ نِ) شهر هجرتگاه و اقامتگاه و آرامگاه حضرت محمد مصطفي رسول گرامي اسلام و پايگاه صدور اسلام در صدر اسلام مي باشد. مدينه از شهرهاي قديمي عربستان و جزو استان حجاز است كه راجع به بناي آن اطلاعاتي در دست نيست و تاريخ روشن آن با مهاجرت يهود به اين ناحيه شروع مي شود كه در زمان شروع مهاجرت آنهابه اين منطقه نيز اختلاف است (و بنا به برخي احتمالات از ويراني اورشليم به دست بُختُ النَّصر مي باشد) دومين گروه ساكنان مدينه را مهاجران عرب يمني (يعني قبايل اوس و خزرج) تشكيل مي دادند كه پس از تسلط حبشي هاي به يمن و يا بعد از خرابي سد مَأرِب به مدينه

ص: 1369

كوچ كردند و از قرن چهارم ميلادي به بعد دراين جا سكونت گزيدند. مدينه در دشتي وسيع به ارتفاع 600 (يا 625) متر از سطح دريا واقع است. اين شهر در شمال شرقي جده به فاصله 295 كيلومتري و در شمال مكه به فاصله 420 كيلومتري قرارگرفته و با رياض 990 كيلومتر فاصله دارد و حدود است ازجهات شمال و مشرق و جنوب به دشت هاي لم يزرع و كوه هاي سياه و از طرف مغرب به دريا. مدينه با سلسله كوه هايي درجنوب و شمال از فلات مرتفع عربستان جدا شده است. اين جا در ابتدا صورت شهر نداشت و مجموعه خانه هايي بودكه باغ ها و مزارعي اطراف آن را فرا گرفته و زراعت منبع در آمد ساكنان آن به شمار مي آمد. اين شهر كه در ابتدا «يثرب» ناميده مي شد بعد از هجرت نبي الله الاعظم از مكه بدان جا نام «مدينة النبي» و «مدينة الرسول» را به خود گرفت (كه به اختصار به «مدينه مشهور شد). مدينه پايگاه نشراسلام و صدور فرامين و پايتخت حكومت اسلام شد. از اين شهر بود كه به فرمان رسول اكرم مسلمانان به نقاط مختلف عربستان گسيل گشتند و طوايف را به اسلام فرا خواندند. از مدينه بود كه رسولان آن نبي اعظم به مراكز سياسي بزرگترين حكومت هاي وقت اعزام شدند و نامه دعوت اسلام را به پادشاهان و امپراطوران جهان ابلاغ نمودند. سپاه مسلمين با حركت از مدينه ستيز سپاهيان ابر قدرت هاي زمانه را در هم شكست و پرچم توحيد را در سرزمين هاي دور و نزديك به اهتزاز در آورد. مدينه

ص: 1370

جايگاه نشو و نشر علوم اسلامي نيز بود. در اين دانشگاه دانش اسلام ريشه زد و به ديگر نقاط عالم شاخ و برگ گسترانيد و ائمه معصومين در اين شهر در راه نمود سياست اسلام و تبيين معارف اسلام تن و جان به زخمه زهر سپردند.

فضايل مدينه

مأمن رسول الله از شر كفار است.

مدفن برترين موجود عالم خلقت است.

مهبط وحي و جايگاه نزول امين و حي الهي است.

نشاندار قدم ها و سنت هاي اشرف مخلوقات هستي است.

حرم امن شده و وامدار كلام تحسين سرور كائنات است.

زادگاه و منزلگاه و آرامگاه جانشينان و پاره هاي تن نبي اعظم اسلام است.

حرم مدينه

مدينه منوره حرمي دارد كه در حدود آن اختلاف است. به نقلي كوه ثَور (در شمال) و كوه عَير (در جنوب) مدينه، حد حرم است. و نيز گفته اند حدود آن از سمت مغرب و مشرق يك طرف «عائر» است و از طرف ديگر «عَير» (يا وعير) و اين دو كلمه اسم است از براي دو كوه كه از مشرق تا مغرب محيط به مدينه است و در حقيقت بين اين دو كوه حرم است. و چهار فرسخ در چهار فرسخ هم گفته اند. و اگر چه احرام در حرم مدينه واجب نمي باشد وليكن درخت آن را (خصوصاً اگر سبز باشد) نبايد قطع كرد (مگر در مواردي كه در حدود مكه استثنا شده است) و صيد در حرم مدينه كراهت شديد دارد.

مستحبات ورود به مدينه

غسل نمودن

صدقه دادن

جامه بهترين را پوشيدن

صلوات را مكرر فرستادن

- دعاي بسم الله و علي ملة رسول الله...را

ص: 1371

خواندن

مستحبات حضور در مدينه

سه روز روزه گرفتن

زيارت معصومين نمودن

غسل زيارت معصومين كردن

زيارت مزار بزرگان بقيع كردن

مشاهد مقدسه را زيارت كردن

آداب مسجد النبي را مراعات نمودن

اسامي و القاب مدينه

اثرب، ارض الله، ارض الهجره، اكالة البلدان، اكالة القري، ايمان، باره، بحر، بحره

بحيره، بره، بلاط، بلد، بلدرسول الله، بلد المساجد، بيت الرسول، تندد، تندر، تين، جابره،

جباره، جايزه، جنة الحصينه، حبيبه، حرم، حرم رسول، حرم رسول الله، حسنه، خير البلاد،

دار، دار الابرار، دار الاخيار، دار الايمان، دار السلامه، دار السنه، دارالفتح، دارالمختار، دار الهجره،

ذاء، ذات الاحرين، ذات الاحرار، ذات الحجر، ذات النخل، سلقه، سيدة البلدان، شافيه، طابه،

طبابا، طيبه، ظبايا، عاصمه، عذرا، عرا، عروض، عري، غرا، غلبه، فاضحه، قاصمه، قبة الاسلام، قريه، قربة الانصار، قرية الرسول، قلب الايمان، لب الايمان، مأزر الايمان،مباركه،

حبوء الحلال، و الحرام، مبين الحلال، و الحرام، مجبوره، محببه، محبوره، محبه، محفوظه، محفوفه،

محرومه، محروسه، محرمه، مختاره، مدخل، مدخل الصدق، مدينه الرسول، مدينة السماء،

مدينه طيبه، مدينة العذراّ، مدينه مشرفه، مدينه مكرمه، مدينه منوره، مدينة النبي،

مرحومه، مرزوقه، مسكينه، مسلمه، مضجع رسول الله، مطيبه، معصومه، مقدسه، مقر، مكينه، موفيه، مؤمنه، مهاجر رسول الله، ناجيه، نجر، هذراء، يثرب.

مساجد مدينه

آبار (ابيار) (علي = شجره، احرام، محرم، ذوالحليفه)، ابراهيم (= مشربه ام ابراهيم)، ابوبكر، ابوذر (= سجده، بحير)، ابي بن كعب (= بني جديله، بقيع)، اجابه (= مباهله)، احد (= جبل احد، فسح) احزاب (= فتح، خندق، اعلي، اجابه)، بدائع، بغله (= بني ظفر، مائده)، بلال، بني، زريق، بني ساعده، تقوي، ثنايا، جبل الرماه، (= جبل العينين)، جمعه (= بني سالم، عاتكه، وادي)، حمزه

ص: 1372

(= شهدا)، دارالنابغه (= بني عدي) درع، ذباب، رايت، رد شمس (= نخل، بوعي، فضيخ) رسول، زهرا (= فاطمه)، سبق، سرف، سقيا سلمان، شمس (= شمسي)، شيخين، عرفات، عريش، عسكر (= مصرع) علي، عمر، غمامه (= مصلي العيد، استسقاء)، قبا، قبلتين (= ذوقبلتين، بني سلمه) قشله عسكريه، كبير، مسيجد (=منصرف، غزاله) مستراح (= استراحت)، مصبح، معرس، منارتين، نبوي (نبي، مدينه).

مناطق و محلات مدينه

،ابوا، احد، بدر، بقيع، ربذه، سقيفه بني ساعده، عاليه، عوالي، قبا، محله بني هاشم، محله نخاوله، مشربه ام ابراهيم، مصلي استسقاء، حوائط النبي، فدك، ينبوع، خيبر، ثنية الوداع، سويقه، لابه، وادي ابي جيده (= وادي بطحان) وادي جن، وادي حصون النيق، وادي رانونا، وادي عقيق (= وادي مبارك).

خانه هاي مدينه

،دار ابوايوب، دار الضيفان، دار القراء، دار النابغه.

چاه هاي مدينه

چاه اريس (= تفله، خاتم)، چاه انس، چاه بضاعه، چاه حاء، چاه رومه (= عثمان)، چاه سقياء، چاه زمزم، چاه علي، چاه غرس، چاه فضا، عين ارزق.

كوههاي مدينه

،كوه احد، كوه ثور، كوه سلع (=ثواب) كوه عائر، كوه عير، كوه عينين (=رماه)، جماوات.

مدينه آخر

همان (ك) پس مدينه

مدينه اول

همان (ك) پيش مدينه

مدينه بعد

همان (ك) پس مدينه

مدينه جلو

همان (ك) پيش مدينه

مدينة الحاج

(مَ نَ تُ لْ)نام يك رشته ساختمان هاي چند ضلعي سه طبقه (داراي آب و برق و حمام و توالت) در حدود 3 كيلومتري جده متصل به فرودگاه (سابق) جده كه جهت اقامت موقت حجاج (هنگام ورود و خروج) اختصاص يافته بود. طبقه سوم اين ساختمان ها داراي تختخواب بوده و هيئت هاي پزشكي و سرپرستي كشورها نيز در آنجا متمركز مي شدند. در جلو اطاق هاي طبقه دوم و سوم ايوان هاي بزرگي وجود داشت. درطبقه اول نمايندگي مطوفان و

ص: 1373

پاره اي از ادارات مورد لزوم قرار داشت. (اطلاق هاي طبقه دوم و سوم مخصوص سكونت زائران بود) در مدينة الجاج پولي از كسي دريافت نمي شد. اما امروزه در فضاي بسيار وسيع متصل به فرودگاه جديد جده زير چادرهاي مخصوص و بسيار مرتفع و زيبا زائران از كشورهاي مختلف پس از ورود به استراحت پرداخته و سپس عازم مكه و يا مدينه مي شوند و بعد از بازگشت به جده در همين نقطه اطراق مي كنند تا نوبت پروازشان بشود. در اين جا در فواصلي چند مراكزي در اختيار هيئت هاي حج هر كشور قرار داده مي شود و مؤسساتي نيز براي راهنمايي و درمان و سرويس غذا وجود دارند.

مدينة الرب

(رّ بّ) از اسامي مكه مسطوره در انجيل و به معني بيت الحرام است. (ميقات حج، ش 21، ص 123)

مدينة الرسول

(رَّ) از نام هاي شهر مدينه است. (حرمين شريفين، ص 118)

مدينة السماء

(سَّ) از نام هاي مدينة الرسول است. (مكتب اسلام، ش 319، ص 23)

مدينة العذرا

(لْ عَ) لقب مدينة الرسول است. (لغت نامه، ذيل عذرا)

مدينه طيبه

(طَ يِّ بِ) نام ديگر مدينة الرسول است (مكتب اسلام، ش 319، ص 23)

مدينه قبل

همان (ك) پيش مدينه

مدينه مشرفه

(مُ شَ رَّ فِ) لقب مدينة الرسول.

مدينه مكرمه

(مُ كَ رَّ مِ) لقب مدينة الرسول.

مدينه منوره

(مُ نَ وَّ رِ) نام ديگر مدينة الرسول (مكتب اسلام، ش 319، ص 23).

مدينة النبي

(مَ نَ تُ نَّ) لقب مدينة الرسول.

مدينه يثرب

(يَ رِ) حسان بن ثابت و كعب بن مالك از شعراي قديم مدينه، از مدينه تحت عنوان مدينه يثرب نام برده اند. (اعلام قرآن، ص 576)

مذاد

(مَ) نام موضعي است در مدينه كه پيامبر اكرم در آن

ص: 1374

جا يا نزديك آن جا خندق حفر نمود.

(لغت نامه؛ مقاتل الطالبيين، پاورقي ص 249)

مذبح

(مَ بَ). قربانگاه. نام جايگاهي در مني براي قرباني كردن.

مذهب

(مُ هَ)

1. از نام هاي كعبه است (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 4، ص 145)

2. از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 2، ص 219؛ ش 4، ص 140)

مراهق

(مُ هِ) كسي كه آخر وقت حج در مكه آيد. (لغت نامه)

مراهقه

(مُ هَ قِ) قريب آخر وقت حج به مكه رسيدن. (لغت نامه)

مربد

(مِ بَ) نام مكاني در وسط شهر مدينه كه در آن جا مسجد شريف نبوي ساخته شد. (تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي، ص 39 و 41)

مربعة القبر

(مُ رَ بَّ عَ تُ لْ قَ) همان (ك) ستون مقام جبرئيل

مرحومه

(مَ مِ) از نام هاي مدينه است (در تورات) زيرا جايگاه مبعوث و فرستاده پروردگار به همراه رحمت مي باشد. (اعلاق النفيسه، ص 88؛ حرمين شريفين، ص 188؛ ميقات حج، ش 7، ص 172)

مرزوقه

(مَ ز) از نام هاي مدينه است چون در آن جا خداوند به بركت رسول خدا بهره و حظ اهل آن را زياد

كرده و بهترين روزي را نصيب آنان نموده است. (حرمين شريفين، ص 188؛ ميقات حج، ش 7، ص 172)

مرضوض الخصيتين

(مَ ضُ ضُ لْ خِ يَ تَ) حيواني است كه تخم هاي او را ماليده باشند و در حج احوط اين است كه قرباني مرضوض الخصيتين نباشد: (مناسك حج، ص 168)

مرقد رسول الله

همان (ك) حجرة طاهره

مرقد مطهره

(مُ طَ هَّ رِ) همان (ك) حجره طاهره

مروتين

(مَ وَ تَ) دو كوه صفا و مروه واقع در مكه را گويند كه يكي از

ص: 1375

اعمال حج و عمره به نام سعي بين اين دو كوه انجام مي شود.

مروه

همان (ك) كوه مروه

مرويه

از اسامي مكه است (ميقات حج، ش 21، ص 123)

مريد الاعتمار

(مُ دُ لْ اِ تِ) كسي كه قصد انجام عمره دارد. (فرهنگ اصطلاحات فقهي)

مزدلفه

(مُ دَ لَ فِ) همان (ك) مشعر الحرام

مزور

(مُ زَ وّ)

1. همان (ك) دليل

2. نام زيارت خواناني در حرم پيغمبر كه در قبال مبلغي، آداب زيارت را ياد داده و براي آن حضرت زيارت مي خوانند و زائران تكرار مي كنند. مشتريان مزورها بيشتر حجاج اهل تسنن هستند (حج آن طور كه من رفتم، ص 46)

مزوله

(مَ وَ لِ) ساعتي آفتابي در صحن مسجد النبي براي شناخت اوقات روز و پنجگانه. دو ساعت آفتابي (مزوله) ساخته بودند كه در توسعه شمالي مسجد در دوران سعودي برداشته شد. اين ساعت ها از لحاظ قدمت و فن و هنر اسلامي اهميت بسزايي داشت كه محتملا قبل از دوران عثماني ساخته شده بود. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 261)

مساجد اربعه

(مَ جِ دِ اَ بَ عِ) مسجد الحرام، مسجد النبي، مسجد كوفه، مسجد بصره. (لمعه، ج 1، ص 99).

مساجد ثلاثه

(ثَ ثِ) مسجد الحرام، مسجد النبي، مسجد الاقصي.

مساجد دوره

(دَ رِ) مساجد سبعه است (راهنماي قدم به قدم حجاج، علوي، ص 73)

مساجد سبعه

(سَ عِ) مساجد هفتگانه. شهرت هفت مسجد در شمال غربي مدينه در دامنه و بالاي كوه سلع در منطقه عملياتي غزوه خندق (احزاب). اين مساجد را به يادبود افرادي كه در آن جا در سنگر بوده اند و يا نماز خوانده اند ساختند. از اين ميان شش مسجد فتح (احزاب)، مسجد علي، مسجد فاطمه، مسجد

ص: 1376

سلمان، مسجد ابوبكر، مسجد عمر (يعني مساجد سته) در اين منطقه مشخص اند و هفتمين مسجد را برخي مسجد عثمان مي دانند (كه تخريب شده) و بعضي مسجد ذوقبلتين.

مساجد سته

(سِ تِّ) شهرت مساجد ششگانه (فتح، علي، فاطمه، سلمان، ابوبكر، عمر) واقع در منطقه غزوه احزاب.

مساجد فتح

يا (ك) مساجد سبعه (مدينه منوره، ص 257)

مساجد مدينه

از جمله مساجد قديمي عبارتند از مسجدهاي: آبار (ابيار) علي (= شجره، احرام، محرم، ذوالحليفه) ابراهيم (= مشربه ام ابراهيم)، ابوبكر، ابوذر (= سجده بحير) ابي بن كعب (= بني جديله، بقيع)، اجابه (= مباهله) احد، (= جبل احد فسح) احزاب (= فتح خندق اعلي اجابه) بدائع، بغله (= بني ظفر، مائده) بلال، بني زريق، بني ساعده، تقوي، ثنايا، جبل الرماه (= جبل العينين) جمعه (= بني سالم، عاتكه، وادي) حمزه (= شهداء) دار النابغه (= بني عدي) درع، ذباب، رايت، ردشمس (= نخل، بوعي، فضيخ) رسول، زهرا (= فاطمه)، سبق، سرف، سقيا، سلمان، شمس (= شمسي) شيخَين، عرفات، عريش، عسكر (= مصرع)، علي، عمر. غمامه (=مصلي العيد، استسقاء) قباء. قبلتين (= ذوقبلتين، بني سلمه) قشله عسكريه، كبير، مسيجد (= منصرف، غزاله). مستراح (= استراحت) مصبح، معرس، منارتين، نبوي (= مدينه)

مساجد مكه

از جمله مساجد قديمي مكه عبارتند از

مسجد الحرام و مسجدهاي: اجابه، انشقاق قمر(= شق القمر)، ابراهيم، ابوبكر، بلال، بيت، (= عقبه) تنعيم (= عمره) جعرانه، جن (= بيعت، حرس) حديبيه. حمزه، خيف (= مني). شجره، رأيت، صفايح، غدير خم. كبش (قوچ، نحر، صخره)، كوثر، مختبي، مزدلفه (= مشعر الحرام)، نمره (= عرفه عرنه)

مستجار

(مُ تَ) قسمتي از بدنه ديوار غربي كعبه (نزديك ركن يماني) است و اين جا نقطه اي

ص: 1377

است كه حضرت فاطمه بنت اسد به هنگام ولادت فرزند به خدا پناه برد و به اراده پروردگار ديوار كعبه شكافته شد و آن بانوي ارجمند به درون كعبه رفت و ديوار به هم آمد و چون نوزاد كعبه (علي مرتضي (عليه السلام)) به دنيا آمد ديوار دوباره شكافته شد و آن گرامي مادر با فرزندش از كعبه بيرون آمد و ديوار نيز به هم آمد. و فرموده اند كه مستحب است در شوط هفتم طواف كعبه، طواف كننده شكم خود را به مستجار چسبانده به گناهان خود يكايك اعتراف نموده توبه كند. اين مكان به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. مستجار، چون به خدا مستجير مي شوند.

2. متعوذ، چون به خدا پناه مي برند.

3. ملتزم، چون بدان التزام مي جويند.

4. دبر الكعبه، چون پشت باب الكعبه قرار دارد.

مستحبات حج

اموري هستند كه هنگام سفر حج و زيارت خانه خدا و انجام مناسك حج و عمره به رعايت آنها تأكيد شده است.

مستطيع

(مُ تَ) واجب الحج، كسي كه براي رفتن به زيارت حج بيت الله داراي شرايط و امكانات لازم مي باشد. دارنده (ك) استطاعت

مستطيعه

مؤنث (ك) مستطيع

مستلفه

(مُ تَ لَ فِ) مزدلفه را گويند (ميقات حج، ش 15، ص 49)

مستمع

(مُ تَ تِ) عمره و يا حج گزارنده (فرهنگ نفيسي)

مستوفره

(مُ تَ ف رِ) حد حرم (مكه) در طريق جعرانه در نه ميلي در محلي به نام شرير با اَعلام مشخص است (احكام عمره، ص 81)

مسجد

(1) آبار مساجد مدينه. نام ديگر (ك) مسجد شجره

مسجد ابراهيم

از مساجد مكه

1. همان (ك) مسجد نمره

2. مسجدي است در بالاي كوه ابوقبيس

ص: 1378

به نقلي متأثر از نام شخصي است به نام ابراهيم قبيسي كه در اين مكان مي زيست. در اين جا پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نماز مي خواندند. اين مسجد به علت بناي دار الضيافه توسط سعودي ها تخريب گرديد.

مسجد ابراهيم

از مساجد مدينه، مسجد ام ابراهيم، مسجد مشربه ام ابراهيم. مسجدي است كه در مشربه ام ابراهيم ساخته شد كه تا اواخر دوران عثماني مورد توجه كامل بود و اكنون بصورت مخروبه اي در آمده است.

مسجد ابوبكر

از مساجد مكه مسجدي است در منطقه مسفله و در مصادر تاريخي از قرن سوم به بعد از آن ياده شده. مسجد فعلي در محل قبلي بنا شده و فاصله آن تا مسجد الحرام حدود 200 متر است.

مسجد ابوبكر

از مساجد مدينه.

1. مسجدي است در شمال غربي شهر در دامنه كوه سلع در منطقه عملياتي غزوه احزاب و از مساجد سبعه است و بعد از مسجد سلمان در جهت غرب آن است و امام جماعت رسمي دارد.

2. مسجدي است پايين تر از مسجد غمامه. گويند ابوبكر در دوران خلافتش در اين مكان نماز عيد به جاي مي آورد. بناي اوليه مسجد از عمربن عبدالعزيز است و سلطان محمود عثماني در سال 1254 قمري و سلطان عبد المجيد

1. منابع مورد استفاده در معرفي مساجد:

تاريخ و آثار اسلامي مكه معظمه و مدينه منوره (با بيشترين سهم) مدينه شناسي (با بيشترين سهم) ميقات حج (شماره هاي مختلف)، مدينه منوره؛ حرمين شريفين؛ راهنماي حرمين شريفين؛ آثار اسلامي مكه و مدينه؛ راهنماي حجاج در مكه معظمه و مدينه طيبه؛ سيري در اماكن سرزمين وحي؛ قبل از حج بخوانيد؛ با

ص: 1379

راهيان قبله؛ فلسفه و اسرار حج؛ تاريخ جغرافيايي مكه معظمه و مدينه طيبه و...

عثماني در سال 1267 هجري قمري آن را تجديد بنا و تعمير كردند.

مسجد ابوذر

از مساجد مدينه. مسجدي است در جهت شمال شهر واقع درشارع ابوذر در فاصله حدود 500 متري از شمال مسجد نبوي و جديداً آن را از نو بنا كردند. اين مسجد به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. ابوذر. شايد اين نامگذاري به دليل قرار گرفتن اين مسجد در خياباني به همين نام باشد و به نقلي اينجا خانه ابوذر غفاري صحابه معروف بوده است.

2. بحير. به علت آن كه در جنب باغي بوده به اين نام. اين نام به مرور زمان فراموش شده است.

3. سجده. گويند رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين محل نماز با سجده هاي طولاني به جاي آورده اند و يك بار پس از تشهد فرمودند جبرئيل به من مژده داد هر كس بر من درود فرستند، خدا بر او درود خواهد فرستاد.

مسجد ابيار

(اَ) از مساجد مدينه به نام ديگر (ك) مسجد شجره

مسجد ابي بن كعب

(اُ بَ يّ) از مساجد مدينه. و نيز موسوم است به مسجد بني جديله. مسجد بقيع مسجدي بود در داخل قبرستان بقيع متعلق به «ابي بن كعب» از صحابه بزرگ رسول الله و از ياران باوفاي امير المؤمنين. مكان آن تقريباً رو به روي قبور ائمه اطهار در سمت غرب و متصل به ديواره غربي بقيع (پايين تر از درب اصلي كنوني بقيع) بوده است (و لذا آن را مسجد البقيع هم مي گفتند) حكومت عثماني آن را تجديد بنا نمود و محرابي براي آن

ص: 1380

قرار داد ليكن در دوران سعودي پس از تخريب گنبد و بارگاه هاي موجود در بقيع و در بازسازي ديوار غربي بقيع، اين مسجد (كه پيامبر در آن بسيار نماز گزارده بود) تخريب و با زمين يكسان شد.

مسجد اجابه

(اِ بِ) از مساجد مكه. مسجدي است مشهور واقع در شمال شهر در شارع ابطح و نزديك ميدان معابده. آورده اند رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) هنگام عزيمت به طايف در اين جا نماز گزاردند از بناي نخستين آن اطلاعي در دست نيست و برخي مورخان قرن سوم از آن ياد كرده و به عصر آن حضرت منسوب داشته اند. در سال 1394 قمري ساختمان قديمي مسجد را خراب كردند و بناي جديد در همان محل قبلي در مساحتي 400 متري ساخته شد.

مسجد اجابه

از مساجد مدينه

1. نام ديگر (ك) مسجد احزاب

2. مسجدي است در جانب شرقي بقيع در شارع ستين (ملك فيصل) و در شمال شرقي مسجد نبوي و در فاصله تقريبي 650 متري آن واقع است. اين مسجد در دوران عثماني از نو بنا و باز سازي شده و امروزه نيز بناي آن تجديد گشته و نسبتاً بزرگ و مجلل ساخته شده است. اين مسجد به جهاتي به نام هايي موسوم است:

الف: ملك فهد بن عبد العزيز؛ چون در اين زمان تجديد بنا شد.

ب: اجابه؛ جهت آن را اجابت دعاي رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) از درگاه الهي ذكر كرده اند.

ج: مباهله؛ به علت وقوع جريان مباهله در اين نقطه(1)

مسجد احد

(اُ حُ) از مساجد مدينه است. مسجد كوچكي است چسبيده به كوه كه حدود 5/1 كيلومتر با

ص: 1381

مزار شهداي احد (در شمال شرقي) فاصله دارد. طبق نوشته ها رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) نماز ظهر و عصر روز نبرد احد را در اين جا اقامه فرمودند. در دوران عثماني اين مسجد تعمير شد ولي به مرور زمان رو به ويراني نهاد و اكنون چيزي جز ديواره هاي خراب آن باقي نمانده و اطراف آن نيز حصاري آهني كشيده شده است. اين مسجد به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. احد، به علت واقع بودن در احد.

2. جبل احد، به علت متصل بودن به كوه احد.

3. فسخ، به نقلي به جهت نزول آيه «يا ايها الذين آمنوا اذا

1. دليل و مدركي بر وجود مسجد مباهله اعم از شيعه و اهل سنت به دست نيامده و از نظر حديثي و تاريخي وجود چنين مسجدي را نمي توان مورد تأييد قرار داد. (ميقات حج ش 41 ص 123، مقاله مسجد الاجابه يا مسجد مباهله، نوشته آقاي محمد صادق نجمي).

قيل لكم تفسحوا في المجالس» (مجادله 11)

مسجد احرام

(اِ) از مساجد مدينه. نام ديگر (ك) مسجد شجره

مسجد احزاب

(اَ) از مساجد مدينه و از جمله مساجد سبعه است واقع در مرتفع ترين نقطه (در شمال غربي) كوه سلع (و براي رسيدن به آن بايد از پله هاي طولاني بالا رفت) اين مسجد توسط عمربن عبدالعزيز به سال 88 هجري مرمت و معماري و در سال 565 هجري توسط وزير فاطمي «سيف الدين حسين بن ابي الهيجا» تجديد بنا شد و حكومت عثماني نيز به عمران آن پرداخت. اين مسجد حدود 24 متر مربع مساحت و 3 متر ارتفاع دارد. در جهت جنوبي

ص: 1382

(قبله) داراي شبستان و در قسمت شمالي داراي صحن است. در روايات اهل بيت نماز خواندن در اين جا مورد تأكيد و سفارش قرار گرفته است. اين مسجد به جهاتي نام هايي دارد:

1. احزاب، از آن جهت كه در محل رويداد غزوه احزاب بنا شد.

2. اعلي، شايد از آن جهت كه نسبت به ديگر مساجد در ارتفاع بالاتري از كوه سلع قرار گرفته است.

3. اجابه، از آن جهت كه خداوند دعاي پيامبرش را براي پيروزي در جنگ (و پيروزي حضرت علي بر عمربن عبدود) مستجاب فرمود.

4. خندق، از آن جهت كه در محل رويداد غزوه جهت جلوگيري از ورود كفار به مدينه خندق حفر گرديد.

5. فتح، از آن جهت كه در اين جا رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) براي سپاه اسلام طلب فتح كرد و يا خداوند خبر فتح و پيروزي سپاه اسلام را در اين محل به آن حضرت رسانيد و به نقل برخي از آن جاست كه سوره فتح در اين مكان نازل گرديد.(1)

مسجد استسقاء

(اِ تِ) نام ديگر (ك) مسجد غمامه

مسجد استراحت

نام ديگر (ك) مسجد مستراح

مسجد اعلي

(اَلا) از مساجد سبعه (مدينه) به اختلاف نقل:

1. مسجد احزاب است. (به سوي ام القري، ص 318)

2. مسجد سلمان فارسي است. (سيري در اماكن وحي، ص 73)

مسجد الاقصي

(اَصا) سبحان الذي اسري بعبده ليلا من المسجد الحرام الي المسجد الاقصي (بني اسرائيل 1)

مسجد الاقصي مسجدي است كه حجاج بيت الله الحرام در موسم حج فرياد رهايي آن را از چنگال متجاوزين و غاصبين سر مي دهند و مسجد الحرام و مسجد الاقصي را «قبلتين» گويند از آن جهت

ص: 1383

كه تا قبل از قبله شدن كعبه، به سوي مسجد الاقصي (بيت المقدس) نماز به جاي آورده مي شد. مراد از لفظ مسجد الاقصي مذكور در قرآن مجيد بيت المقدس مي باشد و به نقلي به اعتبار دوري آن از مكه «اقصي» (دورتر) خوانده شد و به اعتبار آن كه بعداً از مساجد بزرگ مسلمين خواهد شد به عنوان «مسجد» وصف گرديد (و لذا گفته اند كه اين خود از جمله معجزات قرآن مجيد است. امروزه نام مسجد الاقصي براي اطلاق به دو بناي مقدس و تاريخي به كار برده مي شود؛ براي صخره اي و براي مسجدي:

1. صخره مقدس؛ صخره اي است كه حرم شريف بر روي آن قرار دارد و حضرت سليمان (عليه السلام) اولين معبد يهوديان را بر روي آن ساخت. صخره اي كه بر اساس روايات آخرين منزلگاه زميني رسول الله در شب معراج بود.

2. مسجد الاقصي؛ مسجدي است در جنوب قبة الصخره. اين مسجد را عبدالملك بن مروان (و به نقلي در جاي مسجد عمر كه هنگام فتح قدس بنا شد) احداث كرده و پسرش وليد آن را به پايان رساند. مسجد الاقصي بارها در طول تاريخ تجديد بنا شد و از جمله در سال 1187 هجري قمري توسط صلاح الدين ايوبي از نو بنا گرديد. مسجد الاقصي در برخي روايات يكي از چهار مسجد پر فضيلت و با عظمتي است كه نماز در آن ثواب فوق العاده اي دارد (و در 21 اوت 1969 ميلادي برابر با 30 مرداد ماه 1348

1. و برخي در جواب گفته اند كه سوره فتح مربوط به صلح حديبيه و فتح

ص: 1384

مكه است.

شمسي آتش سوزي عظيمي به دست غاصبين صهيونيست در مسجد الاقصي روي داد و خسارت عمده اي به بار آمد).

مسجد ام ابراهيم

از مساجد مدينه. همان (ك) مسجد ابراهيم

مسجدان

(مَ جِ) مساجد مكه و مسجد مدينه. (لغت نامه)

مسجد انشقاق قمر

همان (ك) مسجد شق القمر

مسجد بحير

همان (ك) مسجد ابوذر

مسجد بدائع

همان (ك) مسجد درع

مسجد بغله

(بَ غَ لِ) از مساجد مدينه. مسجدي است در مشرق بقيع در 500 متري خيابان ملك عبدالعزيز. آورده اند كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در آن جا نماز گزاردند و بر سنگي در اين مكان نشستند و قرائت قرآن نمودند و بر اين سنگ شكافي قرارداشت كه حضرت ضمن تكيه بر اين سنگ سر مبارك خود را به خاطر آفتاب در آن مي گذاشتند. ملك مصر در سال 603 هجري قمري اين مسجد را تعمير كرد و در حكومت اخير تخريب شد. اين مسجد به جهاتي نام هايي دارد:

1. بني ظفر؛ چون متعلق به بني ظفر از قبيله اوس بوده است.

2. مائده؛ به نقلي از آن جهت كه سوره مائده در اين جا بر حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) نازل گرديد.

3. بغله؛ از آن جهت است كه طبق نقل جاي پاي بغله (استر) پيامبر بر آن سنگ مانده و يا اين كه

اين جا مكان دفن بغله آن حضرت بوده است.

مسجد بقيع

همان (ك) مسجد ابي بن كعب

مسجد بلال

(بَ) از مساجد مدينه. مسجدي كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال هفتم هجري در آن نماز عيد اقامه فرمود و بعدها به نام مؤذن با وفاي ايشان نامگذاري شد. اين مسجد توسط حكومت فعلي تخريب

ص: 1385

گرديد (اكنون در بازار بلال مسجدي به نام بلال در طبقه فوقاني بازارچه وجود دارد.

مسجد بلال

از مساجد مكه، مسجدي در بالاي كوه ابوقبيس. در اين مكان بلال مؤذن رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) معمولا اذان مي گفت. اين مسجد در دوران سعودي ها تخريب و به جايش قصر چندين طبقه اي ساخته شد. بعضي مسجد بلال و مسجد شق القمر را يكي مي دانند.

مسجد بني جديله

(جَ لِ) همان (ك) مسجد ابي بن كعب.

مسجد بني زريق

از مساجد مدينه. مسجدي بود در مقابل باب السلام واقع در خيابان مناخه. رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم)در آن نماز گزاردند و قرآن خواندند. اين مسجد در توسعه اطراف مسجد النبي در حكومت اخير تخريب گرديد.

مسجد بني ساعده

(عِ دِ) از مساجد مدينه. مسجدي بود واقع در بني ساعده (نزديك چاه بضاعه) و در شمال غربي مسجد النبي در خيابان سحيمي قرار داشت. نوشته اند رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در آن نماز گزاردند و قرآن خواندند. اين مسجد در توسعه اطراف مسجد النبي در حكومت اخير تخريب گرديد.

مسجد بني سالم

(لِ) همان (ك) مسجد جمعه

مسجد بني سلمه

همان (ك) مسجد قبلتين

مسجد بني ظفر

(ظَ فَ) همان (ك) مسجد بغله

مسجد بني عاتكه

(تِ كِ) همان (ك) مسجد جمعه

مسجد بني عدي

(عَ يَّ)همان (ك) مسجد دار النابغه

مسجد بوعي

همان (ك) مسجد ردشمس

مسجد بيعت

از مساجد مكه

1. همان (ك) از مسجد جن

2. مسجدي است در ابتداي مني نزديك جمره عقبه كه به فرمان منصور عباسي ساخته شد و بعدها توسط مستنصر عباسي تعمير گرديد و اكنون مخروبه است. اين مسجد به جهاتي به نام هايي موسوم است:

الف: بيعت؛ از جهت وقوع بيعت النساء و بيعت الحرب اهالي يثرب با رسول

ص: 1386

خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين جا.

ب: عقبه؛ از جهت صورت گرفتن بيعت در اين عقبه.

مسجد پيامبر

همان (ك) مسجد النبي

مسجد تقوي

از مساجد مدينه. مسجدي است كه در حق آن آيه شريفه «لمسجد اسس علي التقوي من اول يوم»

(توبه 108) نازل شده كه به اختلاف نقل:

1. مسجد النبي

2. مسجد قباست. (به احتمال بيشتر)

3. هر دو مسجد قبا و مسجد النبي مي باشد.

4. همه مساجدي است كه بر اساس تقوا بنا شود. (سفرنامه ابن جبير، ص 245؛ تفسير نمونه؛ مدينه شناسي ج 1، ص 9؛ لغت نامه؛ فقه فارسي با مدارك، ص 232)

مسجد تنعيم

(تَ) از مساجد مكه در منطقه حرم در شمال (غربي) مكه و در جاده اصلي مدينه به مكه و به فاصله چند كيلومتري مسجد الحرام واقع است و از نزديك ترين مساجد حدود حرم است كه اكنون متصل به شهر مكه مي باشد. از اين مسجد به بعد كسي بدون احرام حق ورود به مكه را ندارد. اين مسجد را والي مكه در سال 240 هجري ترميم نمود و بر چاه آن گنبدي ساخت. در سال هاي 645 و 678 و 918 و 1011 هجري قمري نيز اين مسجد ترميم شد و در سال 1398 قمري توسط سعودي هاي با مساحتي حدود 1200 متر مربع بازسازي گرديد و در توسعه اخير با بنايي بسيار جديد و زيبا تجديد ساختمان گرديد. مسجد تنعيم را مسجد عمره هم مي گويند. با اين وجه تسميه ها:

1. تنعيم؛ چون اين منطقه نامش «نعمان» است؛ يا ميان دو كوه به نام «ناعم» (در سمت راست) و «نعيم» يا «منعم» (در

ص: 1387

سمت چپ) قرار دارد، يا «تنعيم» نام درختي است كه در باديه شناخته شده است.

2. عمره؛ چون اين جا ميقات عمره مفرده است (و براي انجام عمره مفرده از مكه بيشتر در اين مسجد محرم مي شوند) و به نقلي رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) جهت عمره از تنعيم محرم شدند (و لذا در مكان احرام آن حضرت مسجد را ساختند).

مسجد ثنايا

(ثَ) از مساجد مدينه و از آن به نام قبة الثنايا نيز ياد شده. مسجد كوچكي بود در نزديكي كوه احد (در 200 متري شمال شرقي مقابر شهداي احد) نوشته اند در غزوه احد دندان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين نقطه شكست. اين مسجد بعدها ساخته شد و داراي گنبد بود و به مرور زمان منهدم گرديد. گويند ديواره هاي مخروب اين مسجد در دامنه كوه احد مشاهده مي شود.

مسجد جبل احد

(جَ بَ ل) يا (ك) مسجد احد

مسجد جبل الرماه

(جَ بَّ لُ رُّ) يا (ك) مسجد جبل العينين

مسجد جبل العينين

(لْ عَ نَ) از مساجد مدينه. جبل الرماه هم نام دارد. مسجدي بود بر سمت شرقي كوه عينين كه در سنگر گاه و يا عبادتگاه پنجاه تير انداز سپاه اسلام در غزوه احد ساخته شد. اين مسجد در دوران عثماني ترميم ولي به مرور زمان و در اثر بي توجهي تقريباً از بين رفت و اكنون جز ديوارهاي كوتاه و خشتي آن چيزي باقي نمانده است.

مسجد جحفه

(جُ فِ) مسجد واقع در جحفه كه ميقات است.

مسجد جعرانه

(جِ نِ) (جِ عِ رّ نِ) از مساجد منطقه حرم مكه است (بين مكه و طايف) به نقلي حدود 29 كيلومتري مكه و در جانب شمال

ص: 1388

(شرقي) آن. جعرانه ميقات عمره مفرده است و رواياتي از احرام بستن رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال هشتم هجري در جعرانه نقل گرديده است.

مسجد جعرانه كه در آغاز خط حرم قرار دارد يكي از مساجدي است كه در فضيلتش روايات زيادي وارد شده است. و اين مسجد را يكي از قريش در مكان احرام رسول الله با كشيدن ديواري بر گرد آن بساخت. سپس ابن زبير در بناي آن كوشيد و در ادوار بعد مورد توسعه و ترميم قرار گرفت از جمله در سال 1263 هجري قمري توسط يكي از شاهان حيدرآباد هند باز سازي شد و در سال 1370 و بعد 1384 قمري توسط سعودي ها (در مساحت 1600 متر مربع) بازسازي گرديد.

مسجد جمعه

از مساجد مدينه. به مسجد بني سالم و مسجد عاتكه و مسجد وادي (وادي رانونا) نيز موسوم است. بين قبا و مدينه واقع است. طبق برخي نوشته ها اولين نماز جمعه در تاريخ اسلام در اين نقطه اقامه گرديد

كه در مسير مهاجرت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در ميان قبيله بني سالم بن عوف قرار داشت. اين مسجد از گل و خشت ساخته شده بود و سقفي كوچك داشت و بعدها با سنگ تجديد بنا گرديد و در دوره عثماني اندكي بزرگ تر و از اساس بنا شد. امروزه سعودي ها به جاي آن مسجد زيبايي ساخته اند. برخي معتقدند كه برگشت قبله از بيت المقدس به كعبه در اين جا بوده است. (در مقابل مسجد جمعه در فضاي باز، مسجد كوچكي هست كه برخي معتقدند مسجد جمعه مي باشد)

مسجد جن

از مساجد مكه

ص: 1389

و مسجدي تاريخي است واقع در مشرق خيابان مسجد الحرام در منطقه حجون حدود 200 متري قبرستان ابوطالب. اين مسجد در قرن دوم هجري وجود داشت و به جهاتي به نام هايي خوانده شد.

1. جن؛ به علت نزول آيات سوره جن در اين نقطه.

2. بيعت؛ به علت بيعت طايفه جن با رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين نقطه.

3. حرس؛ به علت توقف و ملاقات حرس (گشتي هاي شبانه) مناطق مختلف مكه در اين نقطه.

مسجد حديبيه

(حَ دَ يِ) (يِّ) از مساجد منطقه حرم مكه است كه در زمان خليفه دوم ساخته شد و به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. حديبيه؛ به علت واقع شدن در محل حديبيه.

2. رضوان؛ به علت آن كه در محل بيعت رضوان ساخته شد. (امروزه در مجاورت اين بناي قديمي مسجد جديدي به نام حديبيه ساخته اند)

مسجد الحرام

و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتي يقاتلوكم فيه (بقره 191)

مفسرين مراد از مسجد الحرام را در چند آيه مكه (يا حرم) دانسته اند. (ميقات حج، ش 4، ص 140؛ تاريخ مكه، ص 26؛ اعلام قرآن، ص 598)

مسجد الحرام

فول وجهك شطر المسجد الحرام (بقره 144)

از مساجد مكه معظمه است كه در وسط شهر واقع گشته و به شكل تقريبي مربع مستطيل بوده و كف آن نسبت به سطح خيابان هاي اطراف در جهات مختلف از 5/1 الي 3 متر پايين تر است.

طبق برخي نقل ها مسجد الحرام اولين مسجد بنا شده روي زمين است ولي تاريخ آن با بناي كعبه به دست حضرت ابراهيم پيامبر عظيم الشأن (عليه السلام) آغاز مي شود. مي

ص: 1390

گويند آن زمان كه آن رسول منادي توحيد، كعبه را بساخت فضايي را در اطراف آن جهت طواف و نماز در نظر گرفت اما شكل و اندازه آن به درستي معلوم نمي باشد. اما در مورد سابقه اسلامي اين مسجد آورده اند كه:

1. در زمان پيامبر، اين مسجد بسيار محدود بود و تا دوره خليفه اول ديواري نداشت.

2. سال 17 هجري، خليفه دوم خانه هاي اطراف را خريد و جزو مسجد نمود و ديوار كوتاهي به ارتفاع كمتر از قامت انسان به دورش كشيد و درب هايي كار گذاشته شد.

3. سال 26 هجري، خليفه سوم صحن مسجد را افزايش داد و در اطراف آن شبستان بنا گرديد.

4. سال 64 (يا 66) هجري، عبدالله بن زبير كار خليفه سوم را ادامه داد.

5. سال 73 (يا 74) هجري، عبد الملك خليفه اموي ديوارهاي مسجد را بلندتر كرد و براي آن سقفي از چوب ساج بساخت و در تزيين ستون ها از طلا استفاده نمود (و بخشي از دارالندوه نيز در زمان او و فرزندش ضميمه مسجد گرديد).

6. سال 88 (يا 91) هجري، وليد بن عبدالملك به ترميم مسجد دست زد و به صحن مسجد افزود و براي نخستين بار ستون هاي مرمرين به مسجد الحرام آورد و براي آن سقف يكپارچه اي كه بر ستون هاي و پايه هاي مرمرين قرار داشت بساخت و آن گاه با چوپ ساج آراسته و تزيين شده آن را پوشانيد. سطح مسجد را سنگفرش كرد و براي اولين بار در مسجد الحرام كاشي به كار برد و كنگره ها و غرفه هايي بنا نمود.

7.

ص: 1391

سال 137 هجري، منصور عباسي در قسمت شمال و

غرب بر مساحت مسجد افزود و به كاشي كاري و تزيين مسجد اقدام نمود و رواق هايي در اطراف بساخت (كه تا سال 140 به طول انجاميد).

8. سال 160 (يا161) هجري، مهدي عباسي به توسعه و ترميم مسجد اقدام نمود. تقريباً تمام خانه هاي بين مسجد الحرام و مسعي (محل سعي صفا و مروه) خراب گرديد و رواقهايي در اطراف مسجد ساخته شد و به درها افزوده گشت و ستون هاي مرمرين زيادي بر پا شد و بر اين ستون ها سقف هاي گنبدي شكل ساختند و با اين توسعه، كعبه در وسط مسجد واقع گرديد و هادي عباسي دنباله كار پدر را تكميل نمود و به صحن مسجد افزود.

9. سال 280 (يا 284) هجري، معتضد عباسي به پاره اي از تعميرات دست زد و دار الندوه را به مسجدي (در داخل مسجد الحرام) تبديل نمود.

10. سال 306 هجري، مقتدر عباسي صحن را از جانب غربي توسعه داد.

11. سال 803 هجري، ناصر بن بَرقوق(1) پادشاه مصر فرمان به تجديد بناي قسمتي از مسجد داد (چرا كه آتش سوزي سال 802 قريب يك سوم مسجد را از جانب ركن شامي فرا گرفت) اين تجديد بنا در سال 804 به اتمام رسيد ولي چوپ پوش سقف و رواقها تا سال 807 هجري به طور انجاميد.

12. سال 873 هجري، قايتباي از مماليك برجي مصر بر تزيينات مسجد افزود

13. سال 979 هجري، سلطان سليم دوم عثماني فرمان به تخريب رواق شرقي مسجد كه رو به انهدام بود داد و سقف چوبي اين جانب و

ص: 1392

جوانب ديگر مسجد را بدل به قبه هاي خشتي نمودند.

14. سال 984 هجري، سلطان مراد (سوم) عثماني دنباله كار سلطان سليم را به پايان رسانيد.

15. سال 990 هجري، ستون هاي موجود در رواق ها را با ستون هاي مرمرين عوض كردند و بدين نحو به جاي يك سقف هموار برروي رواق ها، پانصد گنبد كوچك پيازي شكل به سبك عثماني ديده مي شود و در سال 994 نيز تعميرات و تزييناتي صورت گرفت (و در پايان دوره عثماني وسعت مسجد را به اختلاف نقل حدود 25000 يا 27000 يا 29000 يا 30000 يا 35000 متر مربع ذكر كرده اند.

16. سال 1375 هجري، در زمان ملك سعود با خريد خانه ها و اماكن اطراف، نوسازي مسجد الحرام از چهار سمت آغاز گرديد و با توسعه اي كه طي مدت 20 سال به طول انجاميد (معروف به توسعه اول) دور تا دور مسجد الحرام با شبستان هاي عظيم به صورت دو طبقه به ارتفاع22 متر در آمد (13 متر طبقه اول و 9 متر طبقه دوم) و سطح مسجد با 130 پله به بام شبستان هاي مسجد مربوط گرديد و مسجد با اسلوبي جديد و با توجه به معماري سنتي اسلامي وسعتي حدود 160000 متر مربع يافت.

17. سال 1409 هجري، در دوران ملك فهد توسعه ديگري (معروف به توسعه دوم) در مسجد صورت گرفت كه سبب شد مساحت مسجد بيش از 230000 متر مربع گردد. در اين توسعه علاوه بر احداث ساختمان هاي جديد از نظر تزيينات و وسايل رفاهي اقدامات متعددي صورت يافت (اما متأسفانه برخي از اماكن واجد ارزش تاريخي اسلام

ص: 1393

نيز محو گرديد).

فضايل مسجد

افضل مساجد جهان است.

از قصرهاي بهشت در دنيا شمرده شده است.

در دل آن خانه خدا، (كعبه) جلوه گري مي كند.

بر ساير اماكن دنيا (جز مكان دفن رسول الله) افضليت دارد.

قسمتي از مناسك حج و عمره در فضاي اين مكان مقدس صورت مي پذيرد.

نماز خواندن در آن معادل با صد هزار نماز و يا هر ركعت نماز در آن برابر با هزار ركعت نماز معرفي شده است.

1. ضبط دايرة المعارف فارسي (و در لغت نامه بُ).

احكام مسجد

عدم جواز قصاص پناهنده به آن

عدم جواز عبور جنب و حايض از آن

جواز قصر و اتمام نماز براي مسافر در آن

حرمت خارج كردن سنگريزه و خاك آن

حرمت (يا كراهت) بناي بلندتر از كعبه در اطراف آن

زدن شخص عامل آلوده به نجاست كردن عمدي آن

متعلقات مسجد

كعبه، باب ها، حجر اسماعيل، حطيم، دار الندوه، زمزم، سقاية الحاج، مسعي، مقام ابراهيم، مناره ها منبر، و...

مستحبات مسجد

با غسل وارد شدن

با پاي برهنه وارد شدن

از باب بني شيبه وارد شدن.(1)

باوقار و خشوع و تذلل وارد شدن.

دو ركعت نماز تحيت مسجد را به جاي آوردن.

بر درب مسجد دعاي «السلام عليك ايها النبي...» را خواندن.

بعد از ورود خطاب به كعبه «الحمد لله الذي...» را گفتن.

رو به كعبه دعاي «اللهم اني اسألك في مقامي...» را خواندن.

حجر الاسود را بوسيدن و لمس كردن و در برابرش دعاي «اشهد ان لا اله الا الله...» و دعاي «الحمد لله الذي هدانا...» را خواندن.

مسجد حرس

(حَ رَ) همان (ك) مسجد جن

مسجد حمزه

از مساجد

ص: 1394

مكه واقع در منطقه مسفله در نزديكي تلاقي خيابان هاي ابراهيم و حمزه.

مسجد حمزه

از مساجد مدينه. مسجدي بود و در احد. در گذشته بر قبر حضرت حمزه ضريح و بارگاهي ساخته بودند و در آن جا مسجدي نيز وجود داشت كه چون مورد توجه زائران بود ضريح و بارگاه تخريب گرديد و پيرامون قبر آن حضرت نيز ديواري كشيده شد تا مانع ورود زائران باشد.

به مشهد شهداء نيز موسوم بود. مسجد حمزه اي كه امروزه در كنار قبرستان وجود دارد مسجدي جديد است.

مسجد خندق

(خَ دَ) همان (ك) مسجد احزاب

مسجد خيف

(خَ)(2) از مساجد مكه واقع در مني. مسجد خيف (مسجد مني) از محترم ترين مساجد است و اهميتي تاريخي دارد. مسجد خيف در صدر اسلام از وسيع ترين مساجد به شمار مي رفته (و حتي وسيع تر از مسجد الحرام معرفي گرديده) و مسجدي روباز بود و تا دوران عثماني تنها در قسمت مصلاي رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و مقداري از اطراف ديوارها، سقف و شبستان داشت قبه اي در وسط اين مسجد موجود بود و داخل قبه محراب رسول الله بود كه آن را «مسجد عيثومه»(3) مي گفتند. و از جمله اقداماتي كه جهت ساخت و تعميرات در اين مسجد صورت گرفته است

عبارت است از:

1. سال 240 هجري، و بعد در سال 256 هجري، به علت تخريب بر اثر سيل توسط معتمد عباسي تجديد بنا و تعمير اساسي شد و سيل بندي نيز براي حفاظ ساخته گرديد.

2. سال 556 (و يا 559) هجري، وزير سلجوقي جواد اصفهاني آن را تجديد بنا كرد و وسعت داد.

3. سال 720

ص: 1395

هجري، احمد بن عمر معروف به ابن مرجاني در آن تغييراتي داد.

4. سال 874 (يا 894) هجري، سلطان قايتباي از مماليك برجي مصر مسجد را ساختماني تازه نمود (در زمان او مساحت مسجد تقريباً بيش از 10000 متر مربع بود)

5. سال 1025 هجري، سلطان احمدبن سلطان محمد عثماني آن را نوسازي كرد.

1. طبق نقل پس از شكستن بت هبل آن را در اين محل دفن كرده اند، و اگر چنين باشد مظهربت و بت پرستي زير پاي گذارده مي شود.

2. ضبط لغت نامه (تحت عناوين) «مسجد خيف» و «خيف مني» و سفرنامه ابن جبير (ص 203)؛ اما در لغت نامه تحت عنوان «خيف» بدون فتح آمده است (بر وزن ليف).

3. به معني كندر و اسپنج (تاريخ و اماكن اسلامي، ص 146).

6. سال 1072 و 1092 هجري سلطان محمد تغييراتي در آن به عمل آورد.

7. سال 1362 هجري، در دوران سعودي ها مسجد با ايجاد رواق هاي متعدد، مساحت بسياري يافت.

8. قرن پانزدهم، در بازسازي هاي سال هاي اخير سعودي ها، اين مسجد به كلي دگرگون شد و با وسعت زيادي به شكلي مدرن و مسقف ساخته شد (و متأسفانه در اين بازسازي قبه معروف و محراب نبوي برداشته گرديد).

تسميه مسجد

خيف به معني زمين بين دو كوه است و اين مسجد ميان دو كوه واقع است.

خيف به معني زمين مرتفعي است كه سيل به آن آسيب نمي رساند و اين مسجد به علت واقع بودن در دامنه كوه مني، سيل گير نمي باشد.

اهميت مسجد

مدفن بسياري از پيامبران (يا هفتاد پيامبر) است.

عبادتگاه حضرت

ص: 1396

ابراهيم و بسياري از پيامبران (عليهم السلام) بوده است.

خداوند متعال در اين مكان گوسفند قرباني را براي فدا به سوي حضرت ابراهيم فرستاد.

هفتاد پيامبر از جمله حضرت موسي كليم الله و حضرت عيسي روح الله (عليهم ا السلام) در اين جا نماز خواندند.

اين جا محل نماز رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) بوده و آن حضرت هرگاه به مني مي آمدند و در مواقع حج، در اين مسجد حضور يافته نماز مي گزاردند.

حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) يكي از خطبه هاي مشهور خويش را در حجة الوداع در اين جا براي جماعت مسلمين ايراد فرمودند.

محل اين مسجد در جريان فتح مكه (بسال هشتم هجري) اردوگاه ارتش اسلام بوده است.

فضيلت مسجد

هر ركعت نماز در آن ثوابش برابر صد ركعت معرفي شده(1)

استحباب اداي نمازهاي يوميه در آن در ايام تشريق و بيتوته در مني.

اجر بسيار صدبار خواندن هريك از تسبيح و تهليل و تحميد در اين جا.

مسجد دار النابغه

(رُ نّ بِ غِ) از مساجد مدينه. مسجد بني عدي نيز گفته مي شد و در خيابان مناخه مقابل دار السلام در دارالنابغه (يعني در كنار مقبره حضرت عبدالله پدر گرامي رسول الله) قرار داشت و گفته اند كه رسول الله در اين جا نماز گزاردند. اين مسجد در تعريض و توسعه اين خيابان به همراه مقبره آن حضرت تخريب گرديد.

مسجد درع

(دِ) از مساجد مدينه. مسجدي است واقع در احد (در سمت چپ كسي كه به سوي كوه احد و مقابر شهداي احد مي رود) بناي مخروبه و قديمي مسجد الدرع از دوران عثماني است. اين مسجد

ص: 1397

به نام هايي موسوم است:

1. بدايع

2. درع؛ طبق روايت رسول الله هنگام عزيمت به سوي احد در شيخان (كه به بدايع نيز معروف است) بيتوته فرمود و نماز صبح را خواند و هنگام بيتوته و اقامه نماز درع (زره) خود را كه براي نبرد پوشيده بود در آورد و در آن جا نهاد (و يا در آن جا درع پوشيدند).

3. شيخين؛ نامگذاري اين جا به شيخين در انتساب به «اجمة الشيخين» صورت گرفت كه در واقع جايگاهي متعلق به يهوديان بود و گفته اند از آن جهت «اجمة الشيخين» نام يافت كه مرد و زني كه عمر آنها هر يك از صد سال گذشته بود در همين مكان به ديدار هم مي آمدند و مردم از اين موضوع تعجب كرده و اين مكان را بدين اسم ناميدند (و يا اين كه اين مسجد را زن و شوهري پير و سالخورده بنا نهادند).

مسجد ذباب

(دِ) از مساجد مدينه. مسجدي است بر فراز

1. به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) با نماز خواندن در مسجد خيف بايد قصد آن داشت كه جز از خدا و از گناه خود نبايد ترسيد و جز به رحمت حق اميد نبايد بست.

كوه ذباب (درشرق كوه سلع) كه آثار مخروبه آن همچنان موجود و بدون سقف است. نوشته اند رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) بر فراز كوه ذباب هنگام جنگ خندق نماز گزارد و يا در روزهاي قبل از نبرد خندق بر اين كوه بر امر تقسيم نيروها و كندن خندق ها نظارت مي فرمود. در تسميه اين كوه به ذباب گفته اند مردي از

ص: 1398

يمن به نام ذباب به وسيله مروان بن حكم اموي بر فراز آن گردن زده شد.

مسجد ذو الحليفه

(ذُ لْ حُ لَ فِ) از مساحد مدينه. همان (ك) مسجد شجره

مسجد ذوقبلتين

همان (ك) مسجد قبلتين

مسجد رايت

(يَ) از مساجد مكه. مسجدي است واقع در شرق شهر در محلي به نام جورديه و وجه تسميه به خاطر استقرار رايت پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين مكان است براي فتح مكه اين مسجد به دست يكي از نوادگان عباس بن عبدالمطلب بنا شد و معتصم عباسي در سال 640 هجري آن را بازسازي كرد و امير قطلبك عمارت آن را از نو برافراشت و در زمان سعودي ها به سال 1361 هجري قمري تعمير شد، ولي در سال 1394 محل اين مسجد (در طرح توسعه جاده حجون به ام لدود) تغيير پيدا كرد و مسجد ديگري در نزديكي آن ساخته شد.

مسجد رايت

از مساجد مدينه و مسجدي است بر فراز كوه ذباب و برخي آن را همان مسجد ذباب دانسته اند. مسجد در شمال مسجد نبوي و در فاصله 1800 متري آن واقع است. در تسميه به اختلاف گفته اند:

1. در غزوه خندق، رايت مدني ها در روي كوه ذباب به اهتزاز در آمد.

2. در جنگ حره (قتل عام اهل مدينه توسط سپاه يزيد) سپاه مدينه نخست بر فراز كوه ذباب صف كشيد و در آن جا رايت نصب نمود.

3. در قرن اول هجري يزيدبن هرمز كه در پشت كوه ذباب با مواليان مي جنگيد پرچم خود را بر فراز اين كوه مستقر ساخت.

مسجد رد شمس

(رَ دِّ شَ) از مساجد مدينه. مسجدي است در جنوب شرقي شهر

ص: 1399

در انتهاي خيابان عوالي به مساحت اوليه پنج متر مربع كه در دوران عثماني تعمير و بناي محكم بر آن ساخته و رواق هايي بر آن قرار داده شده و صحن بزرگي نيز در پشت داشت. اين مسجد بارها بازسازي گرديد.

اين مسجد به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. نخل، به خاطر وجود نخلي در اين نقطه.

2. بوعي، چون نزديك باغي بوعي بود.

3. شمس، به علت اولين تابش آفتاب بر آن.

4. فضيخ، چون در اين محل درخت فضيخ (خرما) زياد بود. يا در اين محل فضيخ مي ريخته اند.

يا اين جا مكان نزول آيات تحريم شراب است. يا در اين جا عده اي از اصحاب با نزول آيات شراب كوزه هاي فضيح (شراب) را شكستند.

5. ردشمس، از آن جهت است كه رسول الله در اين مكان سر بر زانوي حضرت علي (عليه السلام) به خواب رفتند و چون بيدار شدند وقت نماز عصر (و به نقلي وقت فضيلت نماز عصر) گذشته بود و لذا دعا فرمودند كه خداوند، اگر علي در طاعت تو و رسول توست خورشيد را براي او باز گردان و خورشيد برگشت و حضرت نماز عصر را به موقع به جاي آوردند (و به نقلي اين واقعه در خيبر اتفاق افتاد.

مسجد رسول از مساجد سبعه

1. نام ديگر (ك) مسجد النبي

2. مسجدي است در احد در شمال قبور شهداي احد.

مسجد زهرا

همان (ك) مسجد فاطمه

مسجد سبق

از مساجد مدينه. مسجدي است در شمال شرقي مسجد نبوي در فاصله 500 متري.

علت نامگذاري را از آن جا ذكر كرده اند كه در وسط ميدان اسب دواني واقع شده است كه در

ص: 1400

زمان رسول الله وجود داشت.

مسجد سجده

همان (ك) مسجد ابوذر

مسجد سرف

(سَ رِ) مسجدي است واقع در ميان راه مكه

و وادي مرو. سرف اردوگاهي براي لشكريان اسلام بوده است كه عمدتاً در غزوه هاي خارج مدينه، رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم)به همراه سپاه در اين مكان اردو مي زد.

مسجد سقيا

(سُ) ازمساجد مدينه. مسجدي است در حره غربي شهرمقابل ميدان عنبريه.اين مسجد كه در غرب مسجد نبوي و درفاصله 2100 متري آن واقع است، (بعدها) در محل دعا و نماز رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) هنگام حركت به سوي بدر در كنار چاه سقيا ساخته شد. در دوران عثماني بر پايه هاي اوليه، مسجد را مجدداً بنا كردند كه اكنون با همان ساختمان به طول تقريبي چهار متر در عرض سه متر باقي مانده است. اين مسجد به «قبة الرئوس» نيز مشهور است،(1) از جمله به اين علت كه در پايان عصر عثماني پس از جنگ، سرهاي برخي اعراب در اين مكان دفن شده است.

مسجد سلمان

از مساجد مدينه و از مساجد سبعه است كه در كنار مسجد فتح و در سمت قبله آن در زمين مسطحي قرار دارد با شبستان وصحني به طول 50/8 و عرض 7 متر. اين جا محل تهجد و دعاي سلمان بود و نيز به خاطر نقش او در جريان حفر خندق اين مسجد بنا گرديد.

مسجد شجره

(شَ جَ رِ) از مساجد مكه

1. مسجدي است واقع در حجون (كمي بالاتر از مسجد جن در تقاطع شارع مسجد الحرام و شارع نونه) به روايتي در اين مكان شجره اي به نبوت پيامبر اكرم شهادت داد و اين مسجد به ياد

ص: 1401

بود اين معجزه ساخته شد.

2. مسجدي است در حديبيه، در جاي شجره اي كه صلح حديبيه منعقد گرديد. اين مسجد در حكومت سعودي تخريب گرديد.

مسجد شجره

از مساجد مدينه. مسجدي است در چند كيلومتري جنوب مدينه به طرف مكه (و به فاصله 486 كيلومتري مكه). اين جا در روزهاي نخست و مقارن با حيات رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به صورت مسجد در آمد. اين مسجد در قرن هشتم دچار خرابي شد ولي مورد استفاده بود. در قرن هشتم و نهم تنها ديواري بر گرد آن قرار داشت. به سال 961 «زين الدين الاستار» مسجد را از نو پايه گذاري كرد. در سال 1058 قمري يكي ازمسلمانان هند آن را بازسازي نمود و مناره اي بر آن ساخته شد. در دوران سعودي بار ديگر بازسازي گرديد و بناهاي جديد بر آن افزودند و در آخرين تجديد بنا در سال هاي اخير مساحتي چندين برابر يافته است. اين مسجد به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. مسجد محرم، به علت آن كه زائر بيت الله در اين جا محرم مي شود. (â)

2. مسجد احرام، به علت آن كه زائر بيت الله در اين جا احرام مي بندد. اين جا ميقات عمره (تمتع و مفرده) است و از جميع ميقات هاي ديگر نسبت به مكه دورتر مي باشد و افضل ميقات ها از نظر وثوق است. رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين مكان (در عمره حديبيه سال ششم و در عمرة القضا، سال هفتم و در فتح مكه به سال هشتم و در جحة الوداع سال دهم) احرام بست.

3.

ص: 1402

مسجد شجره، به علت آن كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در كنار و يا زير سايه شجره سمره كه در اين مكان وجود داشت احرام بست. يا به علت وجود شجره (عطف) حلفا كه تا زانو بلند مي شود و يا از جهت مشاجره (مجادله) كه درآخر منجر به تحالف شد. (â)

4. مسجد ذوالحليفه، به علت نام اين منطقه، از آن رو كه «حليفه» نام آبي بوده و يا حَلفا نام گياهي بود و يا از حلف (قسم) است چون در جاهليت جمعي در اين نقطه هم قسم گرديدند.

5. مسجد آبار علي، يا مسجد ابيار علي به علت آن كه حضرت علي (صلي الله عليه وآله وسلم) براي آبياري مزارع چاه هايي (ابيار) در اين جا حفر نمودند و اين منطقه اكنون هم به آبار علي موسوم است.

مسجد شق القمر

(شَ قُّ لْ قَ مَ) اقتربت الساعة و انشق القمر. (قمر 1)

1. در كتاب «مدينه شناسي» (ج 1، ص 136 الي 139) عللي براي اين شهرت ذكر شده است.

يا مسجد انشقاق القمر از مساجد مكه. مسجدي است تاريخي كه در بالاي كوه ابوقبيس در محل انجام يكي از معجزات نبي اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) يعني شكافته شدن ماه (شق القمر) ساخته شد. طبق روايات در اواخر دوران مكه به درخواست مشركان يا به درخواست حقيقت جويان يثربي درشب سيزدهم شوال يا در شب چهارم ذي حجه برفراز كوه ابو قبيس به اشاره حضرت و به اذن پروردگار ماه دو قسمت شد. برخي مسجد شق القمر را همان مسجد بلال (واقع بر فراز كوه ابوقبيس) مي دانند و برخي

ص: 1403

ها مستقل از يكديگر. امروزه حكومت سعودي با تخريب اين مسجد تاريخي قصر دارالضيافه را بر فراز كوه ابوقبيس ساخته است.

مسجد شمس

(شَ) از مساجد مدينه. مسجد شمسي هم گفته مي شود و بين قبا و عوالي بر تپه اي بر شرق قبا واقع است و چون خورشيد در اولين زمان طلوع به آن مي تابيد نام شمس بر خود گرفته است و اكنون آثار آن از بين رفته. به زعم برخي اين مسجد همان مسجد ردشمس (مسجد فضيخ) است.

مسجد شمسي

همان (ك) مسجد شمس

مسجد شهداء

همان (ك) مسجد حمزه

مسجد شيخين

همان (ك) مسجد درع (به نقلي مسجد المستراح را گويند)

مسجد صخره

همان (ك) مسجد كبش

مسجد صفايح

(صَ يِ) از مساجد مكه واقع در مني دامنه كوهي به نام صفايح. اين مسجد در جنوب مسجد خيف قرار داشت ولي امروز اثري از آن نيست و احتمالاً در دوران سعودي تخريب شده است. دركنار و دامنه كوه صفايح غاري داير مانند و مستدير الشكل به اندازه سر يك انسان وجود داشت كه به علت نزول سوره مرسلات در اين جا بعدها به غار مرسلات معروف شد.

اين نقطه را محلي مي دانند كه نبي گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) جهت مصونيت از تابش آفتاب سرخويش را در آن قرار داد و مردم به آن تبرك مي جستند.

مسجد ضرار

(ضِ) والذين اتخذوا مسجداً ضراراً و كفراً و تفريقاً بين المؤمنين (توبه 107)

از مساجد مدينه. توسط گروهي از منافقان اهل عقبه و به دستور ابوعامر (براي ضربه زدن به اسلام و براي ايجاد تفرقه و كمينگاهي براي دشمنان اسلام) در زمان غزوه تبوك ساخته شد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم)

ص: 1404

بعد از مراجعت گروهي را براي تخريب آن اعزام فرمود.

مسجد عاتكه

(تِ كِ) همان (ك) مسجد جمعه

مسجد عرفات

(عَ رَ) از مساجد مدينه. در پشت مسجد قبا از سمت جنوب واقع بود كه در دوران سعودي در توسعه ميدان قبا تخريب شد. اين مسجد در مكاني ساخته شده بود كه طبق نقل رسول اكرم در روز عرفه سالي كه عازم حج نبودند حاجيان را نظاره مي كردند.(1)

مسجد عرنه

(عُ رَ نِ) همان (ك) مسجد نمره

مسجد عريش

از مساجد مدينه. مسجدي است در كنار مزار شهداي بدر. اين جا محل عبادت و نماز شب پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) در شب غزوه بدر بوده است.

مسجد عسكر

(عَ كَ) از مساجد مدينه. در سمت شرقي پايين جبل الرماه در احد و در مكان شهادت حضرت حمزه سيد الشهداء ساخته شد. ديواره هاي اين مسجد تا دوران سعودي پا برجا بود ليكن پس از تخريب گنبد و بارگاه آن حضرت و قبور شهداي احد، اين مسجد را نيز در تعريض محوطه اطراف تخريب نمودند. مسجد الوادي و يا مسجد المصرع نيز گفته مي شد.

مسجد عقبه

(عَ قَ بِ)همان (ك) مسجد بيت

مسجد علي

(عليه السلام) از مساجد مدينه.

1. از مساجد سبعه است كه در مقابل مسجد فتح و در جنوب غربي آن بالاتر از مسجد فاطمه بر روي كوه سلع قرار دارد و براي رسيدن به آن بايد از پله هاي متعدد بالا

1. در آخر اين روستا (قبا) و مشرف بر آن تپه اي است معروف به عرفات. اين تپه را از آن رو عرفات خوانند كه پيامبر به روز عرفه بر آن تپه درنگ كرد و از آن جا زمين

ص: 1405

برابر او جمع آمد و هموار شد و حضرتش عرفات (مكه) را به مردم نشان داد (سفرنامه ابن جبير، ص 246).

رفت. اين جا محل عبادت و ديده باني و پاسداري آن حضرت از خطوط دفاعي مسلمين در غزوه خندق بوده است و طبق روايت نماز در اين جا مستحب مؤكد است.

2. مسجدي است در احد درجهت شرقي صحن مزار جناب حمزه سيد الشهداء و در كتب تاريخي آن را «حيره» گفته اند، و انتساب اين مسجد به آن حضرت يا از لحاظ دلاوري هاي ايشان در اين مكان در غزوه احد است يا آن كه محل عبادت ايشان بعد از رحلت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) بود و امام صادق (عليه السلام) زيارت آن را توصيه فرمودند. اين مسجد كمي پايين تر از مكان قبلي و تاريخي خود نوسازي شده است. برخي آن را «مسجد عسكر» مي دانند.

3. مسجدي است در شمال غربي (و تقريباً در فاصله 90 متري) مسجد غمامه و در حدود 400 متري رو به روي باب السلام. رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) نماز عيد را در اين مكان اقامه مي فرمود. طبق روايات حضرت امير (عليه السلام) در اين مكان نماز خواندند. در زمان عمربن عبدالعزيز اين جا به صورت مسجد ساخته شد، و برخي گويند در اين زمان مورد ترميم و بازسازي قرار گرفته بود. حكمرانان دوره عثماني اهتمام خاصي به تعمير و حفظ اين مسجد داشته و بناي كنوني از دوران عثماني است و يك مناره دارد كه متعلق به قرن نهم هجري مي باشد.

مسجد عمر

از مساجد مدينه

1. از مساجد سبعه

ص: 1406

است و ما بين مسجد ابي بكر و مسجد فاطمه(عليها السلام) قرار دارد.

2. مسجدي است در جنوب مسجد غمامه (و نزديك پل مَدرج) در اين جا پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال سوم هجري نماز عيد را اقامه فرمودند. به نقلي اين مسجد را شخصي به نام شمس الدين پس از سال 580 هجري ساخته است. نماي كنوني اين مسجد از دوران عثماني است كه در سال 1266 (يا 1267) هجري قمري توسط سلطان عبدالمجيد تعمير (يا بازسازي) گرديد و سپس مناره اي در آخر مسجد ساخت شد و به دوران سعودي نيز تعميراتي در آن انجام گرفت.

مسجد عمره

همان (ك) مسجد تنعيم

مسجد غدير خم

(خُ) مسجدي است واقع در منطقه غدير خم در سه مايلي جحفه در محل واقعه عظيم نصب حضرت امير علي (عليه السلام) اولين گرونده به رسول خدا به جانشيني حضرتش.

به موجب روايات نماز خواندن در اين مسجد فضيلت بسيار دارد و سمت چپ اين مسجد به سمت قبله از ساير نقاط مسجد براي نماز گزاردن افضل است (چون محل ايستادن رسول الله براي انتخاب و معرفي حضرت امير (عليه السلام) بود است) ساختمان اين مسجد را تعدادي از ملوك شيعي هند بازسازي كردند. اين مسجد در دوران عثماني بر اثر سيل خراب شد و گوشه هايي از آن همچنان بر جاي مانده است.

مسجد غزاله

(غَ لِ) همان (ك) مسجد مسيجد

مسجد غمامه

(غَ مِ) از مساجد مدينه. در محلي به نام مناخه در ناحيه غرب (جنوب غربي) مسجد النبي و در ابتداي صحن جديد حرم نبوي واقع است. اين مسجد را عمربن عبد العزيز در دوران وليدبن عبدالملك بنا نهاد و

ص: 1407

تعمير نمود و در قرن دوم و هشتم و نهم نيز مجدداً تعمير و اصلاح گرديد. در زمان حكومت عثماني هم عمارت آن تكميل شد و دولت سعودي نيز در آن تعميراتي انجام داد. اين مسجد با مساحت 338 متر مربع به طول 26 و عرض 13 متر) و ارتفاع 12 متري داراي يك گنبد بزرگ و پنج گنبد كوچك است كه آن را از ساير مساجد جدا و ممتاز مي سازد مناره هاي بلند آن در قسمت شمال غربي مسجد قرار دارد. ديوارهاي مسجد از سنگ هاي سياه ضخيم ساخته شده و محراب آن نيز سنگي مي باشد. دو مسجد علي (عليه السلام) و عمر در دو طرف اين مسجد قرار گرفته اند. اين مسجد به جهاتي به نام هايي موسوم است:

1. استسقاء؛ چون رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در هنگام خشكسالي در اين مكان نماز استسقاء گزاردند.

2. غمامه؛ چون بر بالاي سر رسول خدا كه در هواي بسيار گرم مشغول نماز بودند قطعه ابري (غمام) ظاهر شد و تا پايان نماز باقي ماند و سپس ناپديد گرديد. و يا اين كه حضرت از نماز استسقاء فارغ نشده بودند كه ابر (غمام) سايه افكند و باران باريد.

3. مصلي العيد؛ چون اين جا مصلاي رسول الله در نمازهاي عيد بود و اولين نماز عيدي كه حضرت در مدينه به جاي آوردند نماز عيد قربان بود كه در اين مكان برگزار شد و بعدها به مصلي العيد شهرت يافت و طبق نقل نماز عيدين تا اواخر قرن نهم هجري در اين جا خوانده مي شد.

مسجد فاطمه

(عليها السلام) از مساجد مدينه

1.

ص: 1408

مسجدي است در جهت شمال شرقي مسجد غمامه (در كنار بازار فرش فروش ها در طبقه فوقاني) و در نوسازي اخير تخريب شد.

2. از مساجد سبعه است. مسجد كوچك و بدون سقفي است كه داراي محراب كوچكي نيز مي باشد و پايين ترين مساجد اين منطقه بوده و در كنار خيابان اصلي واقع است و از آن جهت به نام آن بزرگوار نامگذاري شده كه ظاهراً آن حضرت در غزوه خندق در اين مكان براي پدر و همسرشان غذا مي آوردند و يا شايد از آن سبب است كه آن معصومه به ياد روزهاي سخت اين سرزمين و جنگ احزاب در اين جا نماز شكر خوانده اند.

مسجد فتح

همان (ك) مسجد احزاب

مسجد فسخ

(فَ) همان (ك) مسجد احد

مسجد فضيخ

(فَ) همان (ك) مسجد ردشمس

مسجد قبا

(قُ) از مساجد مدينه. واقع در قبا (و بعضي آن را قبوه نيز خوانده اند) كه نام قريه و ناحيه اي (و به قولي نام چاهي) بوده است در نزديكي جنوب (غربي) مدينه كه امروزه به هم متصل شده اند. مسجد در سال اول هجري بنا گرديد. آن گاه كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در هجرت از مكه در هشتم (يا دوازدهم) ربيع الاول به قبا (يعني آخرين منزلگاه براي رسيدن به مدينه) وارد شدند به مدت 4 (يا 12 يا 13 يا 17 يا 20) روز در اين منطقه ماندند تا حضرت علي و حضرت فاطمه (عليها السلام) و ديگر بستگان از مكه وارد شوند و طي اين مدت آن حضرت به پيشنهاد عمار ياسر و يا به تقاضاي ساكنان محل مسجدي را در قبا بنا نمود كه در

ص: 1409

حقيقت اولين مسجدي است كه در اولين روزهاي هجرت به دست مبارك آن نبي مكرم و صحابه براي عموم مسلمانان ساخته شد. ديوارهاي اين مسجد با سنگ و خشت بر پا گرديد و سقف بر روي چند رديف ستون استوار گشت. آورده اند كه حضرت شخصاً كار مي كردند و خشت ها را به دوش مي كشيدند به طوري كه اصحاب متأثر از اين حالت تقاضا نمودند تا ايشان فقط ناظر امور باشند اما آن بزرگوار نپذيرفتند و كار مي نمودند. بعد از ساختمان زمان رسول اكرم تاكنون به تدريج بسياري از حكومت هاي وقت در تعمير اين مسجد سهمي داشته اند و از جمله تجديد كنندگان بناهاي اساسي اين مسجد عبارتند از:

1. عثمان؛ در زمان اين خليفه مسجد مختصري گسترش يافت.

2. عمربن عبد العزيز؛ والي مدينه به دستور وليد بناي اوليه مسجد را تخريب كرده و بنايي استوار از سنگ و گچ بر پا نمود. رواق هايي ساخت و ستون و مناره ايجاد كرد.

3. ابويَعلي احمد حسيني در سال 435 قمري تعمير و مرمت در مسجد صورت داد.

4. جمال الدين جواد اصفهاني از وزراي اتابكان موصل در سال 555 قمري فرمان به تجديد بناي مسجد داد.

5. ملك الظاهر بَيْبَرس بند قُداري از مماليك بحري مصر (658 676) اقدام به اصلاحات وسيعي در مسجد كرد.

6. ناصر محمد بن قَلاوون از مماليك بحري مصر در سال 733 هجري به تعميرات اساسي مسجد همت گماشت.

7. اشرف بَرْسباي از مماليك بحري مصر در سال 840 هجري قمري به تجديد و ترميم برخي قسمت هاي مسجد فرمان داد.

8. اشرف قايتباي از

ص: 1410

مماليك برجي مصر در سال 881 قمري به تجديد بناي مناره و قسمت هايي از مسجد دستور صادر كرد.

9. آل عثمان؛ سلاطين عثماني مسجد را مرمت مي كردند و آخرين آنها توسط سلطان محمود و فرزندش سلطان عبدالحميد طي سال هاي 1240 الي 1245 قمري صورت گرفت و مسجد از نو بنا شد.

10. آل سعود؛ در زمان ملك فيصل به سال 1388 قمري مساحت مسجد وسعت يافت (و از 1276 متر مربع به 1420 متر مربع رسيد) و در دوران اخير به كلي وضع مسجد دگرگون شد و تغييرات عمده اي در آن ايجاد گرديد و با وسعت بيشتري (به مساحت 6000 متر مربع) ساخته شد(1) و قبه هاي متعدد و مناره هاي طويلي بر پاگرديد ولي متأسفانه در آخرين بازسازي مسجد، محرابي كه محل نزول آيه تقوي را نشان مي داد برچيده شد.

فضيلت مسجد

دو ركعت نماز در مسجد قبا برابر با حج و عمره ذكر شده است.

براي آن دعاي مخصوص و تسبيحات ويژه اي وارد شده است.(2)

رسول الله روز شنبه (يا يكشنبه يا دوشنبه) براي نماز و عبادت به اين جا مي آمدند.

آيه «لمسجد اسس علي التقوي من اول يوم» (توبه 108) به نقل بسياري از مفسران درباره اين مسجد نزول يافته و محل نزول هم در جنب جنوب غربي مسجد بود (كه محرابي برايش ساخته بودند).

مسجد قبلتين

(قِ لَ تَ) از مساجد مدينه. مسجد «قبلتين» و يا مسجد «ذوقبلتين» (كه به نام بني سلمه معروف بود) مسجدي است تاريخي (و به نقلي از جمله مساجد سبعه است) كه داراي دو قبله بود و بر بلندي حرة الوبر

ص: 1411

در طرف شمال غربي شهر واقع مي باشد. اين مسجد داراي دو محراب در برابر هم (شمالي و جنوبي) بود و وجه تسميه از آن جهت است كه در اين جا مسئله تغيير قبله صورت گرفت و نيز يك نماز به دو قبله خوانده شد. رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) در طول سيزده سال اقامت در مكه و پس از ورود به مدينه به مدت 10 (يا 16 يا 17 يا 19 و يا...) ماه نماز را به سوي شمال يعني به سوي بيت المقدس به جاي مي آوردند. طبق آنچه كه مشهور است آن حضرت در نيمه شعبان (يا نيمه رجب) در اين مسجد در حال به جا آوردن نماز ظهر بودند كه فرمان تغيير قبله رسيد و ايشان دو ركعت آخر نماز را به سوي كعبه خواندند. به نقلي نيز نماز ظهر تمام شده بود كه فرمان رسيد و نماز عصر به سمت كعبه ادا گرديد. به گفته اي ديگر هنگام ركعت دوم نماز صبح بود كه آيه نازل گرديد و حضرت بقيه نماز را به سوي كعبه خواندند. (برخي مسجد قبلتين را مسجد قبا و برخي مسجد النبي و برخي مسجد جمعه يعني مسجد بني سالم مي دانند) مسجد قبلتين در زمان عمربن عبد العزيز به احتمال زياد بازسازي گرديد (ولي منابع به بازسازي ها يا اصلاحات بنا قبل از زمان قايتباي اشاره اي ندارند).مسجد در دوره سلطان سليمان قانوني در سال 950 قمري از نو بنا گرديد و در آخرين بازسازي توسط سعودي ها به طرز زيبايي تجديد بنا گرديد ولي محراب شمالي آن را برداشتند.

مسجد قشله عسكريه

از مساجد مدينه،

ص: 1412

واقع در نزديكي ميدان عنبريه در جنوب غربي مسجد النبي (به فاصله دو كيلو متري). در دوران عثماني به سبك مساجد عثماني در استانبول به ياد نماز عيد رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين مكان (داخل پادگان نظامي) ساخته شد اما با تخريب پادگان در دوران سعودي مسجد داخل آن نيز تخريب گرديد.

مسجد قوچ

همان (ك) مسجد كبش

مسجد كبش

(كَ) از مساجد مكه واقع در مني بين جمره اولي و جمره وسطي (يا در سمت شمال جمره عقبه به مسافت 200 متري و در دامنه كوه ثبير) كه به خاطر احداث پل هوايي جمرات ثلاثه تخريب گرديد. اين مسجد به جهاتي به نامهايي موسوم است:

1. مساحت مسجد قبا به 13500 متر مربع رسيده است (عرشيان، ص 108).

2. و از اعمال مسجد قبا «زيارت جامعه» و دعاي «يا كائنا قبل كل شي...» است (فقه فارسي با مدارك، ص 233).

1. مسجد قوچ

2. مسجد كبش، به خاطر ظاهر گرديدن كبش فدا (به جاي حضرت اسماعيل) در اين مكان.

3. مسجد نحر، به خاطر ذبح قوچ (كبش) در اين جا.

4. مسجد صخره، به خاطر ذبح قوچ (كبش) در جوار صخره اي. صخره در جوار مسجد به دليل لمس و مسح توسط مردم تخريب شد.

مسجد كبير

از مساجد مدينه

1. يا (ك) مسجد شجره(1)

2. يا مصلي استسقاء

مسجد كوثر

از مساجد مكه واقع در وسط مني (در جانب راست كسي كه به عرفات مي رفت) طبق نقلي سوره كوثر در اين مكان نازل گرديد. اين مسجد در جريان احداث پل هاي هوايي مسير مني عرفات تخريب شد.

مسجد مائده

همان (ك) مسجد بغله

مسجد مباهله

(مُ هِ لِ) از مساجد

ص: 1413

مدينه. همان (ك) اجابه (2)

مسجد محرم

(مُ رِ) از مساجد مدينه. همان (ك) مسجد شجره

مسجد مختبي

(مُ تَ با) از مساجد مكه. مسجدي بود در سوق الليل مجاور با ولادتگاه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم). گويند محل اختفاي حضرت بود از شرّ مشركين و كفار مكه.

مسجد مدينه

همان (ك) مسجد النبي

مسجد مزدلفه

(مُ دَ لَ فِ) همان (ك) مسجد مشعر الحرام

مسجد مستراح

(مُ تَ) از مساجد مدينه. مسجد استراحت. مسجدي است واقع در منطقه احد.

اين مسجد نسبتاً كوچك در سمت راست كسي قرار دارد كه به سمت مقابر شهداي احد مي رود.

اين مسجد در مكان استراحت رسول الله هنگام باز گشت از غزوه احد و به دوران عثماني ساخته شد.

مسجد مسيجد

(مُ سَ جَ) يا مسجد مسيجيد، مسجد منصرف، مسجد غزاله، مسجدي است در كنار كوه شرقي راه جده نزديكي مدرسة الصحراء. رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) هنگام ترك مدينه به سوي بدر در اين مكان نماز گزاردند.

مسجد مشربه ام ابراهيم

همان (ك) مسجد ابراهيم

مسجد مشعر الحرام

(مَ عَ رُ لْ حَ) از مساجد مكه، واقع در مشعر (مزدلفه) طبق نقل حضرت جبرئيل در اين مكان بر رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) نازل شد و در مورد مشعر الحرام و اهميت اعمال آن دستورات و آياتي ابلاغ كرد. بيشتر حجاج هنگام وقوف در همين مسجد كه بخشي از مشعر الحرام است نماز مغرب و عشا را برگزار مي نمايند. مساحت اوليه مسجد مشعر الحرام (يا مسجد مزدلفه) حدود 1700 متر مربع بود كه در عهد عباسي به 4000 متر مربع رسيد و مسجد بي سقفي بود و تنها حصاري در اطراف داشت. عثماني ها در سال 1072

ص: 1414

قمري آن را بازسازي نمودند و سعودي ها در سال 1399 قمري بناي جديد آن را به پايان بردند و اكنون مساحت حدود 6000 متر مربع است.

مسجد مصبح

(مَ بَ) از مساجد مدينه. مسجدي است در بالاي تپه مرتفعي در جنوب غربي قبا و در راهي است كه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) هنگام هجرت به مدينه از آن جا عبور فرمودند و وجه تسميه آن است كه حضرت درهجرت در صبح ابتدا به اين مكان وارد شدند. امروزه جز ديواره هاي مخروبه آن چيزي باقي نمانده است.

مسجد مصرع

همان (ك) مسجد عسكر

مسجد مصلي

(مُ صْ لاّ) همان (ك) غمامه

مسجد معرس

(مُ عّ رَّ) از مساجد مدينه. مسجد معرس (يا معرس البني يا معرس ذي الحليفه) نزديك (مقابل) مسجد شجره در ذي الحليفه است و طبق روايت مكاني است كه رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) موقع هجرت براي استراحت در اين مكان تعريس فرمودند (يعني در آخر شب فرود آمدند) و حضرت غالباً در راه حج يا پس از بازگشت از غزوه اي در اين مكان استراحت مي نمودند. پس از چندي ديواري برگرد اين محل كشيده شد و نام

1. ميقات حج، ش 6، ص 145.

مسجد معرس را به خود گرفت و به مرور زمان بقاياي اين مسجد رو به ويراني گذاشت و امروزه جز چند تكه سنگ چيده شده از آن اثري باقي نمانده است. در روايات اهل بيت به بيتوته در اين مسجد سفارش شده و برخي فقهاي شيعه لزوم توقف در اين مسجد را براي كسي كه از آن جا عبور مي كند، فتوا داده اند.

مسجد مكه

همان (ك) مسجد

ص: 1415

الحرام

مسجد منارتين

(مَ رَ تَ) از مساجد مدينه، واقع در غرب مسجد السقيا و در فاصله يك كيلومتري آن كه حالت ويرانه اي يافته. در اين محل نبي اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نماز گزاردند و به همين خاطر در آن، مسجد احداث گرديد.

مسجد منصرف

(مُ صَ رَ) همان (ك) مسجد مسيجد

مسجد مني

(مَ نا) همان (ك) مسجد خيف

مسجد نبوي

(نَ بَ) همان (ك) مسجد النبي

مسجد النبي

(نَ) مسجد نبوي، مسجد مدينه، مسجد پيامبر، مسجد تاريخي مدينه است كه در قسمت شرقي (و در وسط) شهر مدينه بنا شده است. اين مسجد را نبي گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) در سال اول هجري و در نخستين روزهاي ورود به مدينه به دست خود و به همراهي مهاجر و انصار ساختند كه به نقلي مربع شكل 50 متر در 50 متر (100 ذراع در 100 ذراع) بود و يا طبق اكثر نقل ها مسجدي مستطيل شكل به مساحت 1050 متر مربع (به طول تقريبي 35 متر از شمال به جنوب و عرض تقريبي 30 متر از شرق به غرب) بوده است كه از سنگ و گل و بدون سقف ظرف مدت هفت ماه بنا گرديد و پس از مدتي براي قسمتي از مسجد سقفي از شاخ و برگ هاي درخت خرما بر روي ستون هايي از تنه درخت خرما تعبيه شد. همزمان با ساختن مسجد حجراتي براي سكونت حضرت و همسرانش در شرق مسجد ساخته شد كه بعداً بر تعداد آن افزوده گرديد و اصحاب نيز حجراتي در كنار مسجد ساختند كه درب هايي به مسجد داشت و از همان جا وارد مسجد مي شدند تا اين كه به

ص: 1416

فرمان الهي درِ خانه صحابه كه به سوي مسجد باز مي شد بسته گرديد مگر درِ خانه حضرت علي (عليه السلام) و از آن پس مسجد تعمير و توسعه متعددي به خود ديد.

1. سال 7 هجري، در اولين توسعه و بعد از غزوه خيبر وسعت مسجد النبي به 1800 (يا 2433 يا 2475) متر مربع رسيد و شكل چهار گوش يافت.

2. سال 16 (يا 17) هجري، خليفه دوم با خريد خانه هاي اطراف بر مساحت مسجد از سمت جنوب و غرب (يا جنوب و شمال) و بر ستون درهاي آن افزود و صحن نامسقف بساخت و تيرك هاي چوبي مسجد را تبديل به ستون هايي از خشت نمود. مساحت مسجد در اين زمان (به تفاوت نقل) به 3575 (يا 3649 يا 4087 يا 4875) متر مربع رسيد.

3. سال 29 هجري، خليفه سوم بر مساحت مسجد از جنوب و غرب (و به نقلي از سه جهت جنوب و شمال و غرب) افزود و مساحت مسجد (به تفاوت نقل) به 4071 (يا 4583 يا 5950) متر مربع رسيد. او مسجد را نوسازي كرد و به نقلي محرابي بساخت كه به نام او مشهور شد. و نيز مي گويند عثمان نخستين كسي است كه تزيينات مسجد كرد. او ديوارها را با سنگ هاي منقوش بازسازي كرد و ستون هاي مسجد را با سنگ هاي حجاري و منقش شده تجديد بنا كرد و سقف آن را با چوب ساج ترميم نمود.

4. سال 88 هجري، عمربن عبدالعزيز والي مدينه به دستور عبد الملك و سپس در سال 91 به دستور وليدبن عبدالملك تعميرات و توسعه عمده

ص: 1417

اي در قسمت هاي غرب و شمال و شرق مسجد انجام داد (و تا آن زمان توسعه در طرف شرق صورت نگرفته بود). او (بقاياي خانه زوجات پيامبر و خانه هاي متصل و نزديك به مسجد را خريد و خراب كرد و به مسجد افزود و مساحت مسجد به 6440 (و يا 6953) متر مربع رسيد. او حجره و مقبره حضرت را محصور ساخت و در چهار گوشه مسجد چهار مناره بنا نمود و محرابي در محل نماز رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بنا كرد (كه طبق نقلي نخستين محراب مسجد است) وي ديوارهاي مسجد را كاشيكاري نمود و از جمله تزييناتي كه براي اولين بار صورت مي گرفت نقش آيات قرآني بر روي كاشي ها و ديوار مسجد بود.

5. سال 160 (يا 161 يا 162) هجري، والي مدينه به دستور مهدي عباسي مسجد را در قسمت شمالي توسعه داد و در اين توسعه كه تا سال 165 به طول انجاميد بر شمارستون ها نيز افزوده شد و مساحت مسجد به 8890 (و يا 9403) متر مربع رسيد.

6. سال 193 هجري، در عهد هارون و 202 در عهد مأمون و 246 در عهد متوكل و 282 در عهد معتضد و 576 در عهد ناصر الدين الله تعميرات و اصلاحاتي درسقف و صحن و ديوارهاي مسجد انجام پذيرفت.

7. سال 655 هجري، مستعصم بالله دستور تجديد بناي مسجد را صادر كرد، چرا كه در شب اول ماه رمضان سال 654 به علت آتش گرفتن يكي از مشعل ها (يا افتادن آتش شمع) مسجد دچار حريق شد و (جز مدفن رسول الله گنبدي

ص: 1418

كه در صحن بود) چيزي باقي نماند(1) مستعصم مهندسين و كارگران و مواد و مصالح ساختماني را در موسم حج به مدينه فرستاد و كار معماري آغاز شد.

8. سال 656، با سقوط مستعصم (آخرين خليفه عباسي) و قطع ارتباط مدينه با مركز خلافت و توقف كار ساختماني وسايل لازم جهت ادامه كار از جانب امير مصر منصور الدين ابن معز اَبْيِك صالحي تأمين گرديد و سپس از طرف امير يمن المظفرشمس الدين يوسف (از بني رسول) و سايل و بودجه و معماران يمني به سوي مدينه گسيل گرديد.

9. سال 657 هجري، در عهد سلطان سيف الدين قُطُز، كار نوسازي در سمت جنوب تا سال 658 به بيابان رسيد.

10. سال 661 هجري، و در عهد ملك الظاهر بَيْبَرس بند قُداري آنچه از كارها باقي مانده بود و نياز به باز سازي داشت پايان گرفت.

11. سال 678 هجري، در زمان ملك منصور قَلاوون و يا به دستور احمد بن برهان والي شهر قوص (از شهرهاي مصر) قبه اي بر ضريح پيامبر ساختند.

12. سال 701 هجري، ملك ناصر محمد بن قلاوون سقف روضه و سقف قسمت شرقي مسجد و آستانه درها و نيز قسمت غربي مسجد را (تا سال 729) تعمير نمود.

13. سال 755 هجري، در عهد سلطان ناصر حسن بن محمد قلاوون برخي اصلاحات در مسجد صورت گرفت.

14. سال 765 هجري، در عهد سلطان شعبان بن حسين بن ناصر محمد بن قلاوون گنبد مرقد تعمير شد و براي مسجد شرفه هايي (كنگره هايي) ترتيب داده شد.

15. سال 831 هجري، اشرف بَرْسباي (از مماليك برجي مصر) دو رديف رواق مسقف

ص: 1419

در طرف قبله مسجد كه در كنار صحن قرار داشت اضافه نمود و آنچه را كه خراب بود تعمير كرد.

16. سال 853 هجري، الملك الظاهر جَقْمَق(2) (چَقْمَق)(3)ازمماليك برجي مصر سقف آرامگاه شريف و بعضي از سقف هاي فرو ريخته مسجد را تعمير كرد و قسمت هايي از زمين مسجد را به رخام (مرمر) مفروش نمود.

17. سال 879 (و 881) هجري، ملك اشرف قايتباي از مماليك برجي مصر تغييرات مهمي را در مسجد النبي شروع كرد كه شامل بعضي از ستون ها و سقف ها و ديوارها و حجره نبوي و مناره ها بود كه تا 884 هجري به طول انجاميد.

18. سال 886 هجري، به علت اصابت صاعقه به مأذنه جنوب شرقي (مأذنه رئيسيه) در شب سيزدهم (يا يكي از شب هاي دهه دوم) ماه رمضان تمامي مسجد (جز آرامگاه شريف و گنبد وسط صحن) دچار آتش سوزي شد.(4) و مردم مدينه از حاكم مصر سلطان قايتباي (از مماليك برجي مصر) درخواست كمك كردند و به فرمان سلطان مرمت هاي فراواني صورت گرفت كه تا سال 888 هجري

1. اين آتش سوزي به حريق اول شهرت يافته است.

2. ضبط (لغت نامه).

3. ضبط دايرة المعارف فارسي) و لغت نامه، ذيل ظاهر سيف الدين.

4. اين آتش سوزي به حريق دوم موسوم شد.

به طول انجاميد. او محدوده و سيعي به حجره شريف افزود و اطراف آن را با نرده و يا شبكه محصور ساخت و قبه اي بر قبر مطهر پيامبر بنا نمود و مناره رئيسيه را تجديد بنا كرد و مساحت مسجد در اين زمان به 9010 (و يا 9523) متر

ص: 1420

مربع رسيد.

19. قرن دهم هجري، در عهد سلطان سليم و سليمان و سليم ثاني و مراد ثاني (از سلاطين عثماني) توسعه مختصر و تعميراتي (از جمله ترميم گنبدها و مناره ها و درها و ستون ها و محراب ها) صورت گرفت.

20. قرون يازده و دوازدهم هجري، سلاطين عثماني تعميرات و نوسازي هايي در سقف و رواق و مناره و زمين مسجد صورت دادند.

21. سال 1228 (يا 1233) هجري، سلطان محمود دوم به تجديد بناي گنبد مسجد همت گماشت و بناي گنبد كه با مرمت هايي در قسمت بام مسجد توأم بود به نظر مورخان تا سال 1255 هجري به طول انجاميد.

22. سال 1265 هجري، سلطان عبد المجيد اول تعميرات و توسعه عمده اي در سراسر مسجد (جز حجره شريف و محراب هاي سه گانه و منبر و مناره اصلي) انجام داد كه تا سال 1277 (يا 1280) به طول انجاميد و كل مساحت مسجد به حدود 10303 (يا 10939) متر مربع رسيد.

23. سال 1307 هجري، سلطان عبد الحميد ثاني تعميراتي در مسجد به عمل آورد.

24. سال 1348 (و 1350) هجري، در زمان حكومت عبد العزيز از آل سعود اصلاحاتي در سطح رواق ها اطراف صحن و برخي ستون هاي رواق ها انجام شد.

25. سال 1368 هجري، در زمان حكومت عبدالعزيز از آل سعود در 12 شعبان اين سال، تصميم به توسعه مسجد النبي خطاب به مسلمانان اعلام شد و با انهدام ساختمان هاي اطراف مسجد در 5 شوال 1370 امر توسعه آغاز گرديد و سنگ بناي عمده ترين توسعه مسجد (با حفظ بناي قبلي) عملاً از سال 1372

ص: 1421

هجري قمري آغاز شد كه تا آخر سال 1374 قمري به طول انجاميد و در پنجم ربيع الاول سال 1375 قمري مسجد پس از توسعه رسماً افتتاح گرديد. در اين توسعه(1) (كه در قسمت هاي شمالي و غربي و شرقي صورت گرفت) به ميزان 6024 (يا 6033) مترمربع بر وسعت مسجد اضافه شد و مجموع مساحت مسجد النبي به 16327 (يا 16963) متر مربع رسيد.

26. سال 1395 هجري، در عهد ملك فيصل و سپس در عهد ملك خالد مصلايي با سايبان موقت در خارج و غرب مسجد النبي ساخته شد (اين توسعه ساختمان مسجد را در بر نمي گرفت).

27. سال 1406 هجري قمري، درزمان ملك فهد توسعه اي درقسمت هاي شمالي و غربي و شرقي مسجد شروع شد كه آخرين سنگ بناي توسعه اش توسط فهد در سال 1414 هجري نصب گرديد. در اين توسعه 82000 متر مربع به مساحت مسجد افزوده شد و به اين ترتيب مساحت مسجد به 98500 متر مربع رسيد و با احتساب سطح توسعه (پشت بام مسجد) براي نماز (به مقدار 670000 متر مربع) مساحت تقرييبي مسجد به 165500 متر مربع رسيد و اما فضاهايي كه محيط بر مسجد شريف نبوي تسطيح شده به مساحت 235000 متر مربع است كه بخش بزرگي از آن (به مقدار 135000 متر مربع) داراي سايبان هايي است كه به طور خود كار باز و بسته مي شوند تا بر نماز گزاران هنگام نماز سايه افكنند و در نهايت مجموع مساحت مسجد و مساحت سطح نماز و مساحت ميدان هاي محيط به مسجد 4005000 متر مربع مي گردد.

فضايل مسجد

افضل مساجد جهان

ص: 1422

(بعد از مسجد الحرام) است.

طبق روايات نماز در آن معادل ده هزار نماز در جاي ديگر است.

در بردارنده روضة النبي در دل خود است كه باغي از باغ هاي بهشت است.

آداب مسجد

1. معروف به توسعه اول.

غسل (ورود و زيارت) نمودن

عطر و بوي خوش استعمال نمودن

با لباس تميز عازم حرم نبوي شدن

با قدم هاي كوتاه و سر به زير رفتن.

از باب نساء وارد شدن (زنان)

از باب جبرئيل وارد شدن (مردان)

اذن دخول به حرم نبوي را خواندن.

در ورود با صلوات پاي راست را مقدم داشتن.

دو ركعت نماز تحيت مسجد نبوي را به جاي آوردن.

نمازهاي فريضه را در وقت خودش به جاي آوردن.

در محراب پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نماز خواندن.

نزد منبر نبوي رفتن و آن منبر محترم را لمس كردن.

نزد مقام جبرئيل (و نيز برخي ستون هاي خاص) رفتن.

نزد مزار حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) دعا و حمد خدا نمودن

از جانب والدين و دوستان خود به رسول خدا سلام دادن

زيارت حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) را به جاي آوردن

در تمام مراحل زيارت حضور قلب داشتن و توبه و استغفار نمودن

هنگام خروج از مسجد به رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) صلوات فرستادن.

اجزاء و اماكن مسجد

باب ها، حجره ها، روضة النبي، ستون ها، صفه، قبه، محراب ها، مقام بلال، مقام جبرئيل، مكان جنائز، مناره ها، منبر نبوي، مزوله، و...

مسجد نحر

)نَ) همان (ك) مسجد كبش

مسجد نحل

(نَ) همان (ك) مسجد رد شمس

مسجد نمره

(نَ مِ رِ) از مساجد مكه واقع در عرفات.

ص: 1423

طبق شهرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نماز ظهر و عصر را به جمع در اين جا به جاي آوردند. اين مسجد كه به نام مسجد عرفه و مسجد عرنه و مسجد ابراهيم و جامع ابراهيم نيز خوانده شده همواره مورد توجه مورخان و سفرنامه نويسان بوده است و اين مسجد در عهد عباسيان در سال 150 هجري ساخته شد (ولي به احتمالي اين مسجد از قرن اول هجري بر پا بود و بعداً در جاي آن مجدداً مسجدي ساخته اند) طبق نقل مساحت مسجد در زمان مهدي عباسي حدود 8000 متر مربع بود. و جواد اصفهاني از وزراي حكام موصل در سال 559 هجري آن را بازسازي كرد و وسعت داد. و به نقلي مساحت مسجد به 14400 متر مربع رسيد. گويا اين مسجد در اين زمان بدون سقف و رواق بوده است و در عهد عثماني رواق هايي برايش ساخته شد و در عهد سعودي ها بناي فعلي مسجد ساخته شد و مساحت آن به حدود 18000 متر مربع رسيد و اما در جهت نام هاي مختلف اين مسجد گفته اند:

1. عرنه، چون عرنه از حدود عرفات است.

2. عرفه، چون در ابتداي عرفات واقع شده است.

3. نمره، چون در وادي نمره مي باشد (و نمره نام كوهي است در عرفات كه از يك سوي موقف عرفات را محدود مي كند).

4. ابراهيم، چون طبق نقل حضرت ابراهيم (عليه السلام) در اين مكان وقوف كردند و به نماز و عبادت پرداختند.

مسجد وادي

1. همان (ك) مسجد جمعه

2. همان (ك) مسجد عسكر

مسجد ين

(مَ جِ دَ) مسجد الحرام و مسجد النبي

ص: 1424

را گويند. (فرهنگ علوم؛ لغت نامه)

مس حجر

(مَ سّ) همان (ك) استلام حجر

مسعي

(مَ عا) محل سعي. فاصله بين دو كوه صفا و مروه را گويند كه در شرق مسجد الحرام واقع است و يكي از واجبات حج و عمره در اين جا صورت مي گيرد. مسعي در زمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به صورت يك وادي بود كه مقداري از آن مسيل بود و سطحش نسبت به ساير نقاط مسير بين صفا و مروه عميق تر بوده است و بعدها در طرفين فاصله بين صفا و مروه دكاكين و مغازه هايي ايجاد شد. مسعي كه قبلا در خارج از محوطه مسجد الحرام بود در توسعه هايي كه دولت سعودي در مساحت مسجد الحرام به وجود آورد

متصل به مسجد گرديد و مسجد و مسعي پيوند خورده و درهايي از طريق مسجد به مسعي گشوده شد. مشخصات مسعي چنين است:

1. فاصله بين صفا و مروه به طول حدود 420 متر و به عرض 20 متر به صورت راهروي سر پوشيده اي در دو طبقه در آمده است.

2. طبقه اول (تحتاني) 13 متر و طبقه دوم (فوقاني) 9 متر ارتفاع دارد و طبقه اول به وسيله پله هايي كه حتي اشخاص پير و ناتوان به آساني مي توانند از آن رفت و آمد نمايند به طبقه دوم متصل مي گردد.

3. در ميانه خيابان طبقه اول (تحتاني) دو ديواره كوتاه (به ارتفاع نيم متري) با فاصله از هم تعبيه شده كه قسمت رفتن از صفا به مروه و قسمت باز گشتن از مروه به صفا را مجزا مي كند.

4. در حد

ص: 1425

فاصل دو ديوار تعبيه شده در طبقه اول مسيري است كه براي رفت و آمد افراد بيمار و پير و ناتوان با استفاده از چرخ هاي مخصوص اختصاص يافته است.

5. در دو طرف از ديواره هاي مسعي نزديك به صفا دو پايه سبز رنگ (و با نور چراغ هاي سبز)

محل هروله را مشخص مي كنند.

6. مسعي در جهت خارج (از مسجد) داراي 8 باب است كه به فضاي بسيار بازي مرتبط مي شود و رو به روي اين ابواب نيز مداخل به جانب مسجد و فضايي كه منتهي به باب السلام مي شود دارد. (ممالك و مسالك، ص 8 دايرة المعارف فارسي، ذيل سعي، امام شناسي، ج 6، ص 48؛ آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 36؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 1 ص 218؛ حج برنامه تكامل)

مسفله

(مَ فَ لِ) وادي مسفله. ادامه (ك) وادي ابراهيم

مسكينه

(مِ نِ) از نام ها و القاب مدينه منوره در تورات و نيز از نام هايي كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) نهاد. از سكن به معني رحمت و بركت است و نيز از آن جهت است كه مساكين به حضرت حق در آن مي زيسته اند. (الاعلاق النفيسه، ص 88؛ حرمين شريفين، ص 118؛ لغت نامه، ميقات حج، ش 7، ص 172)

مسلخ

(مَ لَ)

1. نام قربانگاه مني.

2. اول وادي عقيق كه ميقات است. (تبصرة المتعلمين، ص 155؛ النهايه، ص 117)

مسلمه

(مُ لِ مِ) از نام هاي مدينه است، زيرا مردم مدينه در مقابل خدا و رسولش مطيع بودند و آنها در ياري رسول خدا كوتاهي نكردند. (ميقات حج، ش 7، 172)

مشاعر (

ص: 1426

َ عِ) همان (ك) مشاعر حج

مشاعر حج

نقاط متبرك حج از قبيل خانه خدا و عرفات و مني (و جمرات و قربانگاه) و مشعر الحرام و صفا و مروه و ميقات و مكه و...(حجة التفاسير، مقدمه، ص 966؛ و...)

مشاعر معظمه

نشانه هاي با عظمت. تعبيري است از آثار مقدسه اي كه در مكه به جاي مانده، مانند زادگاه پيامبر و نياكان ايشان، آرامگاه اجداد پيامبر. زادگاه حضرت امير علي (عليه السلام) و حمزه و جعفر طيار. آرامگاه اكثر وابستگان به رسول خدا و حضرت خديجه (راهنماي حرمين شريفين، ج 1، ص 242)

مشربه ام ابراهيم

(مَ رَ بِ) شهرت مكاني (غرفه اي، اطاقي، بستاني)(1) در جهت شرقي مدينه در منطقه عوالي در نزديكي (يا دو هزار قدمي) مسجد قبا (و به نقلي در جنوب شرقي مسجد قبا كه اكنون در داخل صحن مسجد قرار گرفته است) طبق نوشته ها رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) حضرت ماريه را در اين جا سكونت دادند و آن گاه كه پيامبر به مدت يك ماه از برخي از همسران خود كناره گرفته بودند در خانه ام ابراهيم ماندند. حضرت در اين جا نماز گزاردند. ماريه قبطيه حضرت ابراهيم (عليه السلام) را در اين مكان به دنيا آوردند و طبق نقل روايات، زيارت مشربه ام ابراهيم

1. مشربه را چند معني است: صفه، كه با آن نوشتند، آبشخور، زمين نرمي كه در آن رستني رويد وظاهراً به همين معني است كه بستاني بوده است؛ و معروف است كه پيامبر در آنجا خمره هاي آب نهاده بود تا از آن بنوشد (عرشيان، ص 117).

توصيه شده است.

مشرفه

از القاب مكه است چون اشرف از

ص: 1427

جميع بلاد است (ميقات حج، ش 21، ص 123)

مشعر

اختصار (ك) مشعر الحرام

مشعر الاقصي

(مَ عَ رُ لْ اَ صا) عرفه را گويند.

مشعر الحرام

(حَ) فاذا افضتم من عرفات فاذكرو الله عند المشعر الحرام (بقره 198)

مشعر يا مشعر الحرام وادي طويل وبياباني گسترده و شني است به طول 4 كيلومتر (يا بيشتر) كه در خارج شهر مكه ميان سرزمين مني و عرفات واقع شده است و جزو حرم است و يكي از مواقف حج است و سومين عمل از اعمال حج (ك) «وقوف در مشعر» است از شب دهم ماه ذي حجه تا طلوع آفتاب روز دهم ذي حجه. و نيز مستحب است از اين وادي براي رمي جمرات سنگريزه برداشتن. در مورد حد مشعر برخي فقها فرموده اند مشعر سرزميني مشخص در مزدلفه است و براي مشعر و مزدلفه محدوده اي معين كرده اند به اين نحو كه از آخر وادي محسر (كه متصل به مني است) تا اول مأزمين (كه محل عبور به عرفات است) از مزدلفه محسوب مي شود و مشعر در انتهاي مزدلفه است (و يا اين كه حد مشعر از مأزمين است تا حياض وادي محسر) اين وادي به جهاتي به نام هاي چندي موسوم است.

1. قزح؛ چون كوه هاي اينجا مانند قوس وقزح است.

2. مشعر؛ چون مركزي براي شعائر حج و نشانه اي از اين مراسم عظيم است و نيز اسم مكان شعور است.

3. مشعر الحرام؛ چون در محدوده حرم واقع شده است و براي حرمت و احترام اين مكان است زيرا نشان حج است.

4. جمع چون حضرت آدم و حوا (عليهم ا السلام) در اين

ص: 1428

جا جمع آمدند و به يكديگر رسيدند. يا چون مردم در اين جا براي عبادت جمع مي شوند. يا چون در اين جا با سقوط اذان از نماز عشا، جمع بين الصلوتين مي شود، يعني با يك اذان و دو اقامه نمازهاي مغرب و عشا به جاي آورده مي شود.

5. مزدلفه؛ چون از زُلَف (به معني شب) است و مردمان در شب به سوي اين نقطه كوچ مي كنند. يا از «اِزدِلاف» (به معني تقرب و اجتماع) است و حضرت آدم و حوا در اين جا اجتماع كردند و حاجيان در اين جا اجتماع مي كنند و به خدا تقرب مي يابند و در قرب يكديگر عبادت مي نمايند و دو نماز مغرب و عشا با هم خوانده مي شوند و يا سنگ هاي پراكنده را در اين جا جمع مي كنند.

مشهود

(مَ) و شاهد و مشهود (بروج 3)

روز عرفه است. يا حاجيان هستند كه در كنار حجر مي آيند و دست بر آن مي نهند و يا... (تفسير نمونه)

مصدود

به جا آورنده (ك) حج مصدود

مصلا

(مُ صَ لّ)

1. نماز گاه در كعبه.

2. جايي كه مردم در عيد قربان و عيد فطر در آن نماز گزارند. (لغت نامه)

مصلي استسقاء

(مُ ص لاّ) يا مسجد الكبير شهرت محلي است در مدينه در ضلع شرقي كوه سلع موضع نماز استسقاء.

مصلي علي

همان (ك) ستون محرس

مصلي عيد

همان (ك) مسجد غمامه

مضجع رسول الله

(مَ جَ) از نام هاي مدينه (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 172)

مضمونه

(مَ نِ) از نام هاي زمزم است كه مايه سلامت از هر درد است. (ميقات حج، ش 28، ص 122؛

ص: 1429

تاريخ و آثار اسلامي، ص 60)

مضنونه

(مَ نِ) از نام هاي زمزم است به معني نفيس و گرانبها (طبقات، ص 76، اعلاق النفيسه، ص 55؛ ميقات حج، ش 28، ص 121)

مطاف

(مَ) جاي طواف كردن. آن مقدار از زمين اطراف كعبه كه محل مجاز براي طواف خانه كعبه است. حد فاصل بين ديوار كعبه و مقام ابراهيم.

مطوف

(مُ طَ وِّ) طواف دهنده. كسي كه حاجيان را به گرد كعبه طواف مي دهد. آن كه راهنما و عهده دار نشان دادن مواضع و طواف دادن حجاج و ساير اعمال و مناسك حج است. در سنوات اخير مطوفين (كه از طرف دولت سعودي تعيين مي شوند) مسئول فراهم آوردن وسايل رفت و آمد حجاج از جده به مكه و مدينه و عرفات و مشعر و مني (طبق برنامه هاي دولتي) بوده و در مني و عرفات خيمه حجاج را آماده مي سازند و انجام تشريفات ثبت و ويزاي ورودي و خروجي گذرنامه ها با آنها مي باشد و در حقيقت نماينده دولت و رابط بين حجاج و دولت سعودي هستند.

هر يك از مطوفين در نقاط مختلف دفتر و نمايندگي دارند كه حمله دارها (و كاروان ها) به آن ها مراجعه مي كنند. در جده نمايندگان هر مطوف گذرنامه مربوط به خود را جمع آوري مي كند (نام مطوف مربوطه روي جلد گذرنامه نوشته مي شود) و از اين پس گذرنامه در اختيار مطوف يا حمله دار است تا هنگام مراجعت كه رد مي كنند.

مطيبه

(مُ طَ يَّ بِ) از نام هاي مدينه منوره است.(فرهنگ آنندراج؛ حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 167)

مظله

(مَ

ص: 1430

ظَ لِّ) خيمه و سايبان

1. همان (ك) ظلال

2. در مراسم حج و عمره، در حالت احرام زير خيمه و سايبان قرار گرفتن در توقفگاه ها و منزلگاه ها از محرمات نمي باشد.

معاد

(مَ) ان الذي فرض عليك القرآن لرادّك الي معاد (قصص 85).

از نام هاي مكه مكرمه است. (ميقات حج، ش 2، ص 219؛ ش 4، ص 138)

معافر

(مُ فِ) حجه فروش. آن كه از بهر مردم حج كند. (لغت نامه)

معافري

(مَ فِ) نام پارچه اي (يمني) كع تُبَّع كعبه را با آن پوشانيد (تاريخ مكه، ص 59؛ ميقات حج، ش 3، ص 108؛ حرمين شريفين، ص 90)

معتمر

(مُ تَ مِ) الجاج و المعتمر وفد الله (منقول از امام صادق (صلي الله عليه وآله وسلم))

به جاي آورنده عمره (مبادي فقه و اصول، ص 349)

معجم

فاصله بين درِ كعبه تا حجر اسماعيل (با راهيان قبله، ص 196؛ فرهنگ دانستني هاي پيش ازسفر به خانه خدا، ص 231).

معجنه

(مُ جَ نِ) نام گودالي است نزديك شاذروان ميان باب كعبه و حجرالاسود كه بعدها پوشانيده شد. گويند حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) در آن جا گل مي ساخت (يُحَجَنُ فيه الملاط) تا در ساخت كعبه به كار گيرد. و نيز گفته شده حضرت جبرئيل با پيغمبر خدا در اين جا نمازهاي پنجگانه را براي اول دفعه به جاي آوردند و اين نقطه محراب آن جناب گرديد. (حجة التفاسير، مقدمه، ص 1051؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 53؛ تاريخ مفصل اسلام، ص 60)

معدودات

(ك) ايام معدودات

معرس النبي

(مُ عَ رَّ سُ نَّ) همان (ك) مسجد معرس

معرس ذي الحليفه

(ذُ لْ حُ لَ فِ) همان (ك) مسجد معرس

معصومه

(مَ

ص: 1431

مِ) از نام هاي مدينه. (آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 61)

معطشه

(مُ عَ طَّ شِ) از نام هاي مكه ذكر شده است چون كعبه الله در موقع قليل المائي اتفاق افتاده. (ميقات حج، ش 4، ص 145؛ ش 21)

معلا

(مُ عَ لّ) همان (ك) جنة المعلي

معلقات

(مُ عَ لَّ) شهرت اشعاري است كه قبل از اسلام شاعران بر ديوار كعبه مي آويختند. رسم عرب بر اين بود كه بهترين اشعار را بر ديوار كعبه مي آويختند و تا شعري نيكوتر نمي يافتند آنها را از ديوار كعبه بر نمي داشتند. مهم ترين مسابقه شعري در بازار عكاظ طرح مي شد و در اين بازار به مدت يك ماه تقريباً هر روز قبايل مختلف به زبان شاعران خود، هنرنمايي مي كردند و بهترين قصايدي را كه در اين بازار خوانده مي شد (طبق گفته روات) با

حروف طلا بر حرير مصري ثبت مي كردند و بر ديوار كعبه مي آويختند و بدين جهت عربان اين قصايد را معلقات (جمع معلقه به معني آويخته شده) مي گفتند و براي مدتي مديد معلقاتي چند (همگي بر محور معاشقه، زن، جنگ، غارت، اسب، شتر جنگي و...) بر كعبه آويخته شده بود كه پايين آورده نشد تا اين كه با نزول آيات قرآن مجيد و كلام وزين و زيباي آن اصحاب معلقات اشعار خود را شبانه و پنهاني از ديوار كعبه برداشتند. در تعداد معلقات اختلاف است، اما اكثراً ذكر كرده اند كه تا قبل از نزول قرآن مجيد هفت معلقه موسوم به «معلقات سَبع» يا «سبعه معلقه» بر كعبه بود و اصحاب «معلقات سبعه» عبارت بودند از: اِمرَؤ

ص: 1432

القَيسِ بنِ حُجر، عَمِرو بْنَ كُلثوم ثَعلبي، طَرَفَةِ بنِ عَبدِ بَكري، زُهَيرِبنِ اَبي سُلمي مَزَني، لَبيدِ بنِ رَبيعَه عامري، عَنْتَرَهِ بن شَدّاد عَبَسي، حارِثِ بنِ حَلْزَه يَشْكُري.(فرهنگ اصطلاحات قرآني)

معلومات

(ك) ايام معلومات

معلي

(مُ عَ لّا) همان (ك) جنة المعلي.

مغذيه

(مَ يِّ) از نام هاي زمزم است(اعلاق النفيسه، ص 55؛ حرمين شريفين، ص23)

مفخمه

(مُ فَ خَّ مِ) از القاب مكه است چون داراي عظمت و تفخيم است(ميقات حج، ش21،ص 123)

مفداه

(از نام هاي زمزم است(ميقات حج، ش10،ص91)

مفرد

(مُ رِ)

1. به جا آورنده حج افراد.

2. به جا آورنده عمره مفرد.

مفسدات حج

(مُ سَ) آنچه حج را فاسد مي كند.

مقابر بني هاشم

(مَ بِ) شهرت مجموع قبور ائمه و عباس و حضرت فاطمه بنت اسد و همسران و دختران و عمات رسول الله و ام البنين در قبرستان بقيع(ميقات حج،ش 4، ص 177)

مقابر حجون

(حَ حُ) همان (ك) جنة المعلي

مقابر شهداي احد

مزار شهيدان غزوه (ك) احد

مقام اختصار

(ك) مقام ابراهيم

مقام ابراهيم

(مَ) فيه آيات بينات مقام ابراهيم.(آل عمران 97)

جايگاهي است واقع در كنار كعبه. و آن سنگي است تيره رنگ(ميانه سفيد و سياه) با قطري حدود دو وجب و به ابعاد 35×45 سانتيمتر با اثر دو كف پاي عميق. اين مقام به فاصله قريب به 5/13 متري روبه روي در بيت الله(يعني مقابل ديوار شرقي بيت) درون محفظه اي محصور است و جاي پاها بر روي سنگ متعلق به حضرت ابراهيم پيامبر عظيم الشان (عليه السلام) است كه به اراده خداوندي نرم گرديد تا اثر پاها بر آن نقش بست و سپس به حالت سنگي درآمد و در طول قرون نيز به اراده الهي همچنان باقي مانده است. در جهت ظهور اين

ص: 1433

اثر بر روي سنگ به تفاوت گفته اند كه حضرت خليل الله:

هنگام ديدار فرزندش بر آن ايستاد.

هنگام ساخت ديوار كعبه بر روي آن ايستاد.

هنگام اعلام دعوت مردم به حج بيت الله بالاي آن ايستاد.

هنگام ديدار فرزند و ساخت كعبه و دعوت مردم بر بالاي آن ايستاد.

فضيلت مقام

طبق قرآن از آيات بينات است.

طبق روايت از سنگ هاي بهشتي است.

طبق روايت افضل مقامات مسجد الحرام است.

طبق روايت نماز خواندن نزد آن مورد سفارش قرار گرفته است.

احكام مقام در مناسك حج و عمره

1. طواف خانه كعبه بايد در فاصله كعبه و مقام ابراهيم انجام شود.

2. نماز طواف خانه كعبه بايد در پشت و نزديكي مقام ابراهيم به جا آورده شود. (و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلي.بقره125)

مكان مقام

طبق گزارشات و روايت سنگ مقام ابراهيم در كنار و چسبيده به خانه خدا قرار داشت و در جاهليت آن را از خانه خدا جدا و به مكان فعلي منتقل كردند و رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بعد از فتح مكه آن را به خانه متصل نمود و خليفه دوم براي وسيع تر كردن محل طواف و نماز دستور جا به جايي آن را به محل دوران جاهليت(محل فعلي) صادر نمود و چون در زمان او سيلي عظيم(موسوم به سيل ام نهشل) وارد مسجد الحرام شد و سبب گرديد تا مقام ابراهيم از جاي خود كنده و به كعبه بچسبد(و به نقلي به محلات پايين كعبه برده شد) پس پايه اي ساختند و آن را به جاي خود منتقل كردند(و اين پايه تا به امروز باقي است) به نوشته ابن

ص: 1434

جبير سياح معروف عرب(در قرن ششم و هفتم هجري) مقام ابراهيم در خانه كعبه بود و به هنگام حج آن را براي زيارت حاجيان بيرون آورده و در جاي مخصوصش(كه تا امروز همچنان باقي است) قرار مي داده اند.(1)

حصار مقام

اين سنگ با طوق زريني بر گردش درون محفظه اي كريستالي مستقر است و اين محفظه خود در ميان حجره و ضريح كوچك و چهار گوش و مشبكي قرار گرفته است(ابتداي پوشش طلاي اين سنگ از زمان مهدي عباسي ذكر شده است. نقلي است كه در سال 161 هجري به دستور مهدي مقام را از بالا تا پايين به صورتي استوار در آوردند و در سال 236 متوكل علي الله به وسيله طلا پوشش ديگري را بر تزيين مهدي افزود و در سال 256 به دستور علي بن حسن عباسي عهده دار امور مكه دو طوق از طلا به مقدار 922 مثقال و طوقي ديگر از نقره ساختند و به وسيله جيوه سنگ مقام را در ميان طوق ها قرار دادند) سابقاً بر روي محفظه اين سنگ قبه اي از آجر و سنگ و چوب بنا شده بود(كه اطراف آن را آيات قرآني مزين مي نمود) ولي از آن جهت كه اين قبه از فضاي مطاف مي كاست در سال 1385 هجري قمري به دستور دولت سعودي اين قبه تخريب گرديد و ضريح كوچك(فعلي) بر آن ساخته شد و بدين ترتيب طبق نوشته ها بر مساحت مطاف پنج متر اضافه گشت.

همراه مقام

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) با قرار در مقام ابراهيم بايد نيت آن داشت كه با هر چه گناه است و عصيان،

ص: 1435

مخالفت ورزيد و بر آنچه اطاعت است و فرمانبري مقاومت كرد.

مقام بلال

بناي مربع شكل مرمريني است در مسجد النبي كه به ارتفاع دو متر بر هشت پايه(ستون) سنگي و تقريباًدر محل اذان بلال (بر ديوار غربي مسجد اوليه)ساخته شده و در شروع اوقات پنجگانه نماز بر آن اذان مي گويند و زائران مرقد شريف رسول لله براي درك ثواب در زير اين مكان چهارگوش به نماز مي ايستند. به«مأذنه بلال» و«مكبريه» و«مقصورة المبلغين» نيز موسوم است.(تاريخ و آثار اسلامي، ص230؛ راهنماي حجاج در مكه و مدينه؛ و...)

مقام جبرئيل

يا مهبط وحي مكاني است در مسجد النبي و جهت نام از آن جهت است كه امين وحي الهي از اين مكان بر رسوللله وارد مي شد و محل نزول وحي غالباً اين جا بوده است. اما درباره محل مقام و مهبط جبرئيل به اختلاف گفته اند:

1. داخل حجره است در منتهي اليه جنوب شرقي محل تلاقي دو ديواره جنوبي و شرقي (منبع؟)

2. محل كوچك مربع مستطيل شكلي است با يك در كه در زاويه جنوب شرقي (در محل تلاقي دو ديوار جنوبي و شرقي مسجد) قرار دارد، بين باب بقيع و ديوار جنوبي (سيري در اماكن سرزمين وحي، ص28).

3. محلي است داخل ضريح در چند متر بالاتر از ديواره شمال شرقي حجره مطهره چرا كه حضرت جبرئيل هنگام غزوه بني قريظه در مقابل باب آل عثمان (يعني در نزديكي موضع و مكان جنايز) بر آن حضرت نزول يافت و لذا اين باب به باب جبرئيل مشهور گرديد و ستون مقام جبرئيل

1.سفرنامه ابن جبير، ص 121 و زير نويس مترجم؛همچنين نگاه كنيد به تحقيقي

ص: 1436

در اين زمينه در فصلنامه «ميقات حج»، ش 7، ص 58 الي 64، ص 46 الي 48.

هم اكنون در داخل ضريح و منتهي اليه حجره شريف قرار دارد كه قابل ديدن نيست.(تاريخ و آثار اسلامي، ص229 و 230)

مقام حنبلي

(حَ بَ) نام محلي(چارطاقي) بود در صحن مسجد الحرام(در محل دارالندوه) مخصوص نماز گزاردن حنبل مؤسس مذهب حنبلي و فعلا اثري از آن نيست.

مقام حنفي

(حَ نَ) نام محلي بود(چارطاقي) در صحن مسجد الحرام در ضلع شمال غربي مخصوص نماز گزاردن ابوحنيفه مؤسس مذهب حنفي و فعلا اثري از آن نيست.

مقام شافعي

(فِ) نام محلي بود در صحن مسجد الحرام در بالاي ساختماني كه چاه زمزم در آن قرار داشت مخصوص نماز گزاردن شافعي مؤسس مذهب شافعي. طبق نوشته ها مقام شافعي وجود نداشت. و او پشت مقام ابراهيم يا بر زمين اطراف زمزم نماز مي خواند و مقام شافعي بعدها ساخته شد و فعلا نيز اثري از آن نيست.

مقام مالكي

(لِ) نام محلي بود(چارطاقي) در صحن مسجد الحرام در ضلع جنوب شرقي مخصوص نماز گزاردن مالك مؤسس مذهب مالكي و فعلا اثري از آن نيست.(1)

مقام ملتزم

(ك) ملتزم

مقام مصلا

(مُ صَ لّ) جايي را گويند كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) در آن جا نماز گزارده بود.(برهان قاطع) (ك) مقام ابراهيم

مقبرة البقيع

(مَ بَ رَ تُ لْ بَ) همان (ك) بقيع

مقبرة الحجون

(لْ حَ) همان (ك) جنة المعلي

مقبرة الشهداء

(شُّ هَ)مزار شهيدان غزوه احد در منطقه (ك) احد

مقبرة المطيبين

(لْ مُ ط ي) شهرت مقبره معلاه.(ميقات حج، ش 21، ص 117)

مقبرة المعلاه

(لْ مُ عَ لّ) همان (ك) جنة المعلي

مقبره بني هاشم

همان (ك) جنة المعلي

مقدسه

(مُ قَ دَّ سِ)

1. از نام هاي مكه است.(تاريخ و آثار

ص: 1437

اسلامي، ص 36؛ ميقات حج، ش 2، ص 219؛ ش 4، ص 144)

2. از نام هاي مدينه است چون از شرك و آلودگي ها پاك شد. چون در جوار رسول الله بودن سبب مي شود كه گناهان معصيتكار ريخته گردد.(حرمين شريفين؛ ميقات حج، ش7؛ ص172)

مقدمات وجوبي حج

عبارتند از استطاعت مالي و استطاعت بدني: بلوغ، عقل، حريت، باز بودن راه، زادو راحله.(گزيده اي از مسائل و فرهنگنامه حج، ص 75)

مقدمات وجوديه حج

مقدماتي كه در وجود حج دخالت دارند(نه در وجوب) مثل گذرنامه و كاروان.(گزيده اي از مسائل و فرهنگنامه حج، ص 75)

مقر

(مَ قَّ) از نام هاي مدينه است كه از قرار آمده و روايت شده هر گاه رسول الله از سفري به مدينه باز مي گشت مي فرمود:«اللهم اجعل لنا بها قراراً و رزقاً حسناً«(حرمين شريفين،ص 118، ميقات حج، ش 7، ص 173)

مقصورة الشريفه

(مَ رَ تُ شَّ فِ) همان (ك) حجره طاهره

مقصورة المبلغين

(لْ مُ بَ لِّ) همان (ك) مقام بلال

مقطع

(مُ قَ طَّ) (مَ طَ) گفته شده حد حرم مكه در سمت عراق در ثنية الحل است كه در محلي به نام مقطع واقع است، و وجه تسميه به اختلاف نقل اينكه:

1. در زمان عبدالله بن زبير سنگ هاي آن را براي ساختن كعبه كنده و بريدند از اين رو مُقَطَّع (بريده و كنده شده) ناميده گرديد.

2. در زمان جاهليت اهل مكه كه به سفر مي رفتند از پوست درختان حرم بريده و به گردن شترشان و اگر پياده بودند به گردن خود مي آويختند(و از اين رو هر جا مي رفتند در امنيت بودند) و در برگشت از سفر در اين محل پوست

ص: 1438

ها

1. سابقاً هر يك از فرق چهارگونه(حنبلي، حنفي، شافعي، مالكي) در مقام خود نماز مي خواندند و در سال 1343 هجري قمري دولت عربستان تعدد جماعات را ملغي ساخت و اكنون يك نماز جماعت بر پا مي شود و امام جماعت از سعودي ها است كه بين حجر الاسود و ركن شامي اقامه نماز مي كند.(احكام حج و اسرار آن، ص 97).

را از گردن شتر يا خودشان جدا مي كردند و لذا اين محل مقَطَع ناميده شد. (ميقات حج، ش 10، ص 121)

مكا

(مُ) از جمله مراسم (ك) حج جاهلي

مكان احرام

ميقات را گويند.

مكان الجنائز

(مَ نُ لْ جَ ءِ) «موضع الجنائز» نام محلي است در نزديك خانه رسول الله كه براي نماز ميت اختصاص يافت و حضرت در اين جا بر مردگان نماز مي گزاردند. (مسلمانان گفتند به خدا سوگند بهتر اين است كه به سراغ پيامبر نفرستيم بلكه ميت را در كنار خانه پيامبر ببريم و بعد خبر دهيم كه براي نمازگزاردن بيايد و اين كار براي ايشان آسوده تر خواهد بود) و از اين جهت است كه آن جا به جايگاه جنازه نامگذاري شد زيرا جنازه ها را بدان جا مي بردند. مكان الجنائز طبق نقلي نزديك منبر پيامبر بود و بر اساس قول ديگر در كنار و خارج ديوار شرقي خانه پيامبر بود (كه اكنون داخل ضريح شرقي قرار گرفته) و بعضي گويند بعداً نماز مردگان در دو محل مسجد النبي انجام مي شد؛ بر سادات و علويين و امراء و بزرگان مدينه در روضة النبي (بين منبر و محراب) نماز مي خواندند و بر ساير مسلمانان در مشرق مسجد يعني

ص: 1439

كنار حجره و مرقد نماز مي گزاردند به طوري كه قبر مطهر در سمت راست امام جماعت قرار مي گرفت و تا سال 942 قمري به اين صورت عمل مي شد و جز براي اشراف علوي بر كسي از شيعه در مسجد نماز نمي گزاردند و تا قرون بعد نيز اختلاف فتوايي بين مذاهب اسلامي در اين مورد وجود داشته است. در هر حال اين روش همچنان تا امروز ادامه دارد و در اين دوران نماز ميت در كنار مكان الجنائز (كه در داخل ضريح قرار گرفته) يعني در سمت چپ مقبره اقامه مي گردد. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 228؛ طبقات ص 225؛ مدينه شناسي، ج 1، ص 120و 121).

مكبريه

(مُ كَ بِّ يِّ) همان (ك) مقام بلال

مكتان

(مُ كَّ) از نام هاي مكه است. طبق نقلي چون مكه بالا و پايين داشته(يعني برخي از محله هايش در ارتفاعات و برخي ديگر در پايين واقع شده) و در اشعار عرب از مكه بالا و مكه پايين ياد شده است، به هر دو قسمت آن مكتان گفته اند.(ميقات حج، ش 4، ص146)

مكتومه

(مَ مِ) از اسامي زمزم است به معني پنهان شده و اشاره به دوراني است كه در دل خاك پنهان بود تا به دست حضرت عبدالمطلب حفر گرديد.(لغت نامه؛ ميقات حج، ش 10، ص 91؛ ش 28)

مكرمه

(مُ كَ رَّ مِ) از القاب مكه است. در كتاب مبين به ذكر جميل تكريم فرموده شده است.(ميقات حج، ش 21، ص 123)

مكنونه

(مَ نِ) از نام هاي زمزم است.(لغت نامه)

مكه
مكه

(مَ كَِّ) «و هو الذي كف ايديهم عنكم و ايديكم عنهم ببطن مكة»(فتح 24)

مكه

ص: 1440

شهر كعبه و شهر مسجد الحرام است. شهري است كوهستاني و بسيار خشك و سوزان و مهم ترين شهر كشور عربستان و جزو استان حجاز مي باشد كه در بخش غربي شبه جزيره عربستان قرار دارد. اين شهر در بستر وادي ابراهيم و در دره اي تنگ و هلالي شكل به نام ابطح ميان رشته كوه هاي مرتفعي(از طرف مشرق و مغرب) محصور شده است. ارتفاع تقريبي آن از سطح دريا 330 متر ذكر شده. مكه در شرق درياي سرخ و به فاصله 62 كيلومتري بندر جده قرار دارد و محدود است از شمال به مدينه و از غرب به جده و از شرق به رياض و نجد و از جنوب به يمن و عسير. منطقه مكه از قديم الايام در مسير كاروانيان راه يمن و شام بود ولي تاريخ جغرافيايي و آباداني اش با اسكان حضرت هاجر و حضرت اسماعيل (عليه السلام) در آن شروع مي شود. آن زمان كه حضرت ابراهيم پيامبر عظيم الشأن (عليه السلام) زن و فرزند خود را به امر الهي در بيابان غيرذي ذرع و بي آب ساكن ساخت، به اراده الهي چشمه آبي زير پاي كودك حضرت هاجر (عليه السلام) جوشيد و با پيدايش آب (زمزم) قوم جرهم(از قبايل يمني) كه در حدود مكه به سر مي بردند در اين نقطه اقامت گزيدند و آن گاه كه كعبه به دست تواناي پيامبر گران قدر حضرت ابراهيم و با كمك فرزندش حضرت اسماعيل (عليه السلام) بنا گرديد

مكه از جهت تشريفات مذهبي و از جهت امور بازرگاني ارزش و اعتبار يافت. و اما مكه شهري كه پايگاه توحيد قرار

ص: 1441

داده شده اهميت حياتي و جهاني اش را با ظهور پيامبر اسلام آغاز نمود. با تولد اسلام مكه جايگاه توحيد ابراهيمي خود را كه در سير زمان فراموش شده بود دوباره به دست آورد. در ابتدا كفار و مشركين با آزار و قصد قتل پيامبر اسلام سبب شدند كه حضرت بعد از سيزدهمين سال بعثت در شب ربيع الاول به امر الهي مكه را ترك گويد و به مدينه مهاجرت فرمايد. تا اين كه حضرت در دهم رمضان سال هشتم هجري با سپاهي متشكل از ده هزار مسلمان از مدينه عازم مكه گرديدند و بعد از ده روز به مكه رسيدند و در ناحيه ذي طوي سپاه را چهار قسمت كردند كه هر كدام از جهتي روانه شهر گشتند. مكيان تاب مقاومت در خود نديدند و به پيشتاز شتافتند. مكه بدون خونريزي فتح گرديد و حضرت برمكيان رحمت آورد و آزادشان ساخت. مكه از قيد كفر آزاد گرديد و پايگاه توحيد گشت.

فضايل مكه

راه رفتن در آن ثواب عبادت دارد.

خواب كننده در آن مثل شب زنده دار ديگر شهرهاست.

طعام خوردن در آن فضيلت روزه گرفتن در ديگر جاها را دارد.

سجده كننده در آن مثل به خون خود غلطيده در راه خداست.

بهترين زمين نزد خداست و هيچ خاكي محبوب تر از خاك مكه نزد خداوند نيست.

هيچ سنگي و درختي و كوهي و آبي از مكه محبوب تر نزد پروردگار عالم نمي باشد.

محبوب ترين زمين خداوند نزد رسول الله است كه اگر ناچار نمي شدند هرگز از آن خارج نمي گرديدند.

هر كه در حرم (مكه و مدينه)بميرد به حساب عرضه نشود

ص: 1442

و در سلك مهاجران به خدا درآيد و در قيامت با اصحاب بدر محشور گردد.

حرم مكه

مكه حرم است و حرم بودن مكه از آن جاست كه بي احترامي بدان حرام است و اين شهر و اهل آن در حمايت پروردگار متعال هستند و انجام چيزهايي كه در ساير نقاط حرام نيست در اين جا حرام است و اما حرم مكه محدوده خاصي است كه اطراف آن را احاطه كرده است. اين محدوده را حضرت جبرئيل براي حضرت ابراهيم (عليه السلام) مشخص نمود و آن حضرت علايمي را براي شناسايي در آن حدود نصب نمود (و به نقلي نيز حضرت اسماعيل پس از پدر علايم را نصب فرمود)اين علايم در اطراف مكه در پي هر تخريبي در اعصار مختلف تجديد بنا مي شد تا اين كه در زمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) آن علايم بار ديگر تثبيت گرديد و تا به حال با ترميم و تجديد بنا محفوظ نگاه داشته شده است كه پاره اي از آنها جديد است و با سيمان و سنگ رخام ساخته شده و بعضي ديگر قديمي است و با سنگ و آهك بنا گشته و بعضي ديگر سنگ چين مي باشند (و آن را انصاب حرم گويند)محدوده حرم در مكه در تمام جهات يكسان نيست و دايره اي دارد به نام دايره حرم كه حد و مرز مكه را مشخص مي نمايد و نقاطي كه شعاع حرم را به لحاظ جغرافيايي مشخص مي كنند طبق نوشته ها عبارتند از:

1. شمال،در طريق مدينه، تنعيم است با فاصله حدود 6كيلومتري مسجد الحرام.

2. جنوب، در طريق عرفه، نمره است

ص: 1443

با فاصله حدود 12كيلومتري مسجد الحرام.

3. شرق،در طريق نجد، جعرانه است با فاصله حدود 26كيلومتري(1) مسجد الحرام.

4. غرب، در طريق جده،حديبيه(علمين)است با فاصله حدود 20كيلومتري مسجد الحرام.

احكام حرم

وجوب احرام جهت ورود

1. فاصله آن تا مكه را حدود نه مايل و بعضي دوازده مايل ذكر كرده اند.(تاريخ و آثار اسلامي،ص130).

استحباب غسل جهت ورود

استحباب برهنه پايي هنگام ورود

استحباب جويدن گياه اذخر هنگام ورود

استحباب دعاي «اللهم انك قلت...»هنگام ورود

حرمت اخذ لقطه در آن

حرمت صيد و شكار در آن

حرمت ورود غير مسلمان به آن

حرمت جنگ و خونريزي در آن

حرمت دفن كردن كافران در آن

حرمت ورود با سلاح آشكار به آن

حرمت بيرون بردن سنگ و خاك آن

حرمت بريدن و شكستن و كندن درختان آن

حرمت تعقيب پناه برنده به آن (مگر مرتكب جرم در حرم)

كراهت مجاورت دايمي در مكه (طبق نظر مشهور فقها)

كراهت مطالبه قرض و سلام به مقروض كه سبب يادآوري مقروض بودن و خجالت او شود

اختيار شكسته (قصر) و يا تمام خواندن نماز براي مسافران مكه(طبق نظر برخي فقها)

و...

مستحبات مكه

با غسل وارد شدن.

از بالاي مكه (از راه مدينه)وارد شدن

كفش به دست و پا برهنه و آرام و فروتن وارد شدن

با خواندن دعاي «اللهم البلد بلدك و البيت بيتك...» وارد شدن.

در مكه انفاق نمودن و روزه گرفتن و ذكر خدا نمودن و قرآن خواندن و ختم قرآن كردن و آب زمزم خوردن.

به زيارت غار حرا رفتن و در مولدالنبي دعا و نماز به جاي آوردن و بستگان رسول الله رادر قبرستان معلي زيارت نمودن و آداب

ص: 1444

كعبه را انجام دادن و نمازهاي فريضه را در مسجد الحرام به جاي آوردن.

در خروج از مكه صدقه دادن و از پايين مكه بيرون رفتن.

تسميه مكه به تفاوت نقل:

1. از «مك»است به معناي از بين بردن، و مكه نخوت مستبدين را از بين مي برد.

2. از «مك»است به معناي بسط، و مكه جايي است كه خداوند كره زمين را از آن گسترش داده است.

3. از «مك»است به معناي ازدحام، و مكه جايي است كه مردم از هر جا به آن مي آيند و در آن ازدحام مي كنند.

4. از «مك»است به معناي جذب، و مكه جايي است كه (به دعاي حضرت ابراهيم (عليه السلام)) مردم از هر دياري به آن جذب مي شوند.

5. از «مك» است به معناي كم آبي، و مكه كم آب است (گويي آب آن را زمين مكيده است)يا علاقه مردم را با آخرين قطره آب نشان مي دهد.

6. از «مك»است به معناي مكيدن و كاستن و مكه گناهان را مكيده و نابود مي كند (يا گناه شخص در مكه كاسته مي شود. حالت تقوايي در شخص پيدا مي شود كه عامل پرهيز از گناه است).

7. از «مَكّ»است به معناي نابودي و مكه جايي است كه هر كس نسبت به آن قصد سويي داشته باشد نابود خواهد شد (يا در ابتدا در جاهليت چنان بود كه هر كس در مكه ظلم مي كرد او را نابود مي كردند و يا از مكه بيرون مي راندند).

8. از«تَمَكِّكتُ العظم» است به معناي درون مغز استخوان، و مكه گويي وسط زمين است همان گونه كه

ص: 1445

مغز استخوان در وسط آن قرار دارد.

9. از«مَكّوك» است به معناي ظرفي كه بالاي آن تنگ و وسط آن فراخ باشد و مكه در ميان دو كوه مرتفع و در ميان دره مثل ظرفي است كه بالاي آن تنگ و وسط آن فراخ باشد.

10. از«مكا» است به معناي خانه(كه لغتي بابلي است) و چون حضرت ابراهيم (عليه السلام) اهل بابل بود نام خانه را كه بساخت مكه نهاد، اين نام اول شهر باقي ماند.

11. از «مُكا» است به معناي صداي نوعي پرنده و در مكه صداي مردم كه خداي را مي خوانند بلند است و زمزمه

ملكوتي حاجيان در اطراف كعبه همواره به گوش مي رسد.يا در حج جاهلي هنگام حج مي گفتند: حج ما به اتمام نخواهد رسيد مگر آن كه به كنار كعبه رويم و در آن جا سوت بكشيم.

12. از«مَكوربا»(و به تلفظ يوناني «مقوروبا») است و به زعم برخي از محققين جديد يونانيان از آن نام، شهري را به معني مكان تقرب به خدا مراد كرده اند كه همان مكه است.

13. از«مَهْگَه» است به معني جايگاه ما و ريشه اي ايراني دارد.

اسامي و القاب مكه

ام، ام الارضين، ام راحم، ام رحم، ام رحمان، ام رحمه، ام روح، ام زحم، ام صبح، ام الصفا، ام القري، ام كوثي، ام المشاعر، امين، امينه، باسه، بره، بساسه، بساق، بطحا، بكه، بلد، بلدامين، بلدالله، بلدالله تعالي، بلدالامين، بلد حرام، بلده، بلدة المروزقه، بيت الدعا، بيت العروس، بينه، تاج، تهامه، جامعه، حاطمه، حجاز، حرام، حرم، حرم آمن، حرم الله، حرم الله تعالي، حرم امن، حرمه، خير البلاد، رأس، رتاج، رحم، ساق، سبوحه، سلام، سيل،

ص: 1446

شباشعه، صلاح، طيبه، عاقر، عذراء، عرش، عرش الله، عروش، عروض، عريش، عزيز، غاشه، فاران، قادس، قادسيه، قريه، قرية الحمس، قرية النمل، كبيره، كريساء، كوثي، ماحي، مباركه، متحفه، مخرج صدق، مدينة الرب، مذهب، مرويه، مشرفه، مسجد الحرام، معاد، معطشه، مفخمه، مقدسه، مكتان، مكرمه، مهابه، مهبط، نادره، ناسه، ناشته، ناشر، ناشه، ناميه، نجر، نساسه، نقرة الغراب، وادي، وادي، وادي غير ذي ذرع، والده.

كوه هاي مكه

اثبره، ابوقبيس، اخشبان(= امين)، ثبير، ثور(= اطحل)، حبش، حجون، حرا(= جبل الاسلام جبل القرآن، جبل فاران)، رحمت (= جبل نابت، جبل الدعا، جبل الال، جبل عرفات، جبل قرين، جبل المشاه،) صفا، صفايح، قزح، طير، قعيقعان، مروه، نمره، نور.

خانه هاي مكه

دار الارقم(= بيت اسلام، بيت الارقم، دارالخيزران) دار ابوطالب، دار البيضاء(= دارابو يوسف)

دار خديجه(= مولد فاطمه)، دارالضيافه، دارالعجله، دارالمنتدي، دار الندوه، مولد النبيشعب هاي مكه

اجياد(= جياد)، شعب ابي طالب(= شعب مولد، شعب علي، شعب ابي يوسف، قشاشيه)، شعب جزارين (شعب ابي دب، شعب المقبره).

آب هاي مكه

چاه اسماعيل(= زمزم)، چاه عسيله، چاه فخ (= ميمون)، عين جديده، عين زبيده، عين عرفه، ذو طوي.

وادي هاي مكه

وادي ابراهيم، وادي عرفات، وادي عقيق، وادي فاطمه، وادي فخ، وادي محسر، وادي مشعر، وادي مني، وادي مسفله.

مساجد مكه

مسجد الحرام، اجابه، ابراهيم، ابوبكر، بلال، بيعت(= عقبه)، تنعيم(= عمره)، جن (= حرس، بيعت)، جعرانه، حديبيه، حمزه، خيف(= مني)، رأيت، شجره، شق القمر(= انشقاق قمر)، صفايح، غدير خم، كبش(= قوچ، صخره، نحر)، كوثر، مختبي، مزدلفه(= مشعر الحرام) نمره (= عرفه، عرنه).

حكومت مكه

حكمراني شهر مكه يكي از مسائل مهم پيچيده تاريخ حجاز است. اين شهر گاهي به دست مصر و گاهي به دست عراق و زماني به

ص: 1447

دست يمن و گاهي به دست علويان و گاهي به دست مكيان و غير آنها اداره مي شد.ابتدا از سال هشتم هجري كه رسول الله وارد مكه گرديد پيوسته حاكمان مكه از جانب آن جانب منصوب مي شدند و از آن پس توسط خلفاي خمسه و اموي و عباسي انتخاب مي گرديدند.

بعد از مرگ معاويه در سال 60 هجري عبدالله بن زبير كه

خود را خليفه خواند مكه را مركز خلافت قرار داد تا سال 73 هجري كه كشته شد. و آن گاه تا پايان دوره اموي يعني سال 132 هجري اداره مكه با امويان بود و حاكمان شهر از جانب خليفه دمشق تعيين مي شدند. و در دوره عباسي حاكم مكه از سوي بغداد معين مي گرديد تا اين كه جعفر بن محمد حسني(از دودمان امام حسن مجتبي (عليه السلام)) در سال 338 هجري به نام خليفه فاطمي خطبه خواند و نفوذ عباسي در مكه قطع گرديد. به روايتي در سال 358 هجري كه معزالدين خليفه فاطمي به مكه تشرف يافت اولين شريف مكه را به نام جعفر بن محمد حسني(ملقب به ثائر) بر گزيد و او چندين سال در آن جا حكومت كرد.و پس از ثائر پسرش عيسي به حكومت مكه دست يافت و بدين گونه حكومت شرفا(به طور توارث) در مكه آغاز شد و يك شريف در مكه حكومت مي كرد.

اما حكومت شرفا از شاخه سادات حسني با مرگ شُكْر(كه فرزندي نداشت) در سال 453 هجري پايان يافت و پس از او بنوشَيَبه مدتي در مكه فرمانروايي كردند تا اين كه امير يمن (علي بن محمد صُلَيحي) در كار مكه

ص: 1448

دخالت كرد و يكي از سادات حسني به نام ابو هاشم محمد را به امارت برگزيد و او تا سال 487 هجري در مكه امارت كرد. حكومت اين خاندان حسني (كه در تاريخ مكه به نام «هَواشِم» معروف شده اند) تا حدود سال 597 هجري ادامه يافت و سپس شاخه اي ديگر از سادات حسني در مكه فرمانروا شدند. حكومت شرفا تا سال 630 هجري تا حدودي مستقل بود و از اين تاريخ به بعد شرفا گاهي تابع پادشاهان مصر و زماني تابع امراي يمن و شام بودند و چون در سال 923 هجري سلطان سليم اول عثماني بر مصر و حرمين تسلط يافت شرفا تابع سلاطين عثماني گرديدند و حاكمي كه براي مصر تعيين مي شد بر حجاز نظارت داشت و چون در سال 1228 هجري قمري محمد علي پاشا والي مصر قصد كرد مصر را از عثماني مستقل كند از اين وقت حكومت حجاز تابع مصر گرديد تا اين كه در سال 1256 قمري حجاز از مصر منتزع گرديد و بار ديگر سلطان عثماني (سلطان عبدالمجيد) رسماً شريف مكه را برگزيد. و آن گاه كه در سال 1323 هجري قمري شريفي مكه به شريف حسين رسيد او به ياري سردمداران جنگ جهاني اول حجاز را در سال 1334 هجري از تبعيت عثماني(كه با آلمان متحد و وارد جنگ شده بود) آزاد كرد(و بعد از جنگ) خود را خليفه مسلمانان خواند، ولي طولي نكشيد كه در مقابله با ابن سعود(كه مورد حمايت دول استعمارگر قرار گرفته و توسط بريتانيا به عنوان حكمران مستقل نجد به رسميت شناخته شد) مغلوب گرديد و سلسله شرفاي مكه

ص: 1449

برافتاد و سلاطين سعودي حاكم شدند.(1)

مكه مكرمه

(مُ كَ رَّ مِ) لقب شهر مكه كه كعبه در آن واقع است.

مكه معظمه

(مُ عَ ظَّ مِ) لقب شهر مكه كه كعبه در آن واقع است.

مكينه

(مَ نِ) از نام هاي مدينه است(حرمين شريفين، ص 119).

ملاء

از بهترين پارچه هاي يمن كه تبع كعبه را با آن پوشانيد(مكه، ص 59).

ملتزم

(مُ تَ زَ) نقطه اي در كعبه، قسمتي از ديوار كعبه، جاي دعا و استغفار (جاي اقرار به گناه و اعتذار جستن و جاي پذيرفته شدن دعا) و در جهت تسميه آن گفته اند كه طبق روايات هيچ بنده اي به اين مكان التجاه و پناه نمي گيرد و التزام نمي جويد جز آن كه خداوند حاجتش را بر آورده مي كند. پيامبر اكرم و ائمه اطهار (عليهم السلام) و صحابه بزرگ سر و صورت و دستها و سينه خود را به اين مكان چسبانيده اند و زائران نيز در اين قسمت به ديوار ملتزم شده و دعا مي خوانند. اما در موضع اين جايگاه دو نقل مختلف است به اين كه:

1. بين حجرالاسود و در كعبه است در ديوار شرقي.

2. مستجار است پشت در كعبه در ديوار غربي نزديك ركن

1.نگاه كنيد به كتاب هاي: تاريخ مكه، ص 151 به بعد؛ حرمين شريفين، ص 59 الي 68؛ دايرة المعارف فارسي، ذيل مكه.

يماني.(امام شناسي، ج 6، ص 233؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 52 و 53؛ حرمين شريفين،ص 77؛ سفرنامه ابن جبير، ص 116 و 119).

ململم(مَ لَ لَ) همان (ك) يلملم.

منا

همان (ك) مني.

منار مسجد الحرم

(مَ رُ لْ حَ رَ) علامات منصوب به وسيله حضرت ابراهيم

ص: 1450

(عليه السلام) گرد حرم براي تميز حدود حرم از حل(مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

مناره مسجد الحرام

(مَ رِ) بر سر هر يك از سه باب اصلي مسجد(به نام هاي باب ملك عبدالعزيز، باب العمره، باب السلام) دو مناره به ارتفاع 92 متر(از كف مسجد) با قاعده اي به ابعاد 7×7 متر واقع است(و بر تارك هر مناره هلالي به ارتفاع 6/5 متر از برنز طلا كاري نصب است) هفتمين مناره بر باب الصفا واقع است(و در سال هاي اخير دو مناره ديگر ساخته شد و در نتيجه تعداد مناره ها به 9 رسيده است) اسلوب ساختماني مناره هايي كه در زمان سعودي ها ساخته شد از هندوستان و چين اقتباس گرديده است و هر يك از اين مناره ها داراي نامي هستند كه عبارتند از:

1. مناره باب علي

2. مناره باب العمره

3. مناره باب السلام

4. مناره باب قايتباي

5. مناره باب المحكمه (حكمه)(1)

6.مناره باب الزياده (الزياره)(2)

7. مناره باب الوداع يا حزوره (حرمين شريفين، ص 112؛ فلسفه و اسرار حج،ص 26؛ احكام حج و اسرار آن، ص 86؛ عرشيان، ص 48).

مناره مسجد النبي سابقه ايجاد مناره در مسجد النبي به دوران امويان مربوط مي شود كه توسط عمر بن عبدالعزيز والي مدينه ساخته شد. او در زمان واليگري خود در مدينه طي سال هاي 88 الي 91 هجري چهار مناره در چهار گوشه مسجد بنا نمود و بعدها بر اثر تعميرات و اصطلاحات مسجد توسط امرا و سلاطين تعداد مناره ها افزون گشت. در دوران سلاطين عثماني تعداد مناره ها پنج عدد بوده است. (مناره خمسه) و امروزه در زواياي مسجد نبوي مناره

ص: 1451

هاي عظيمي سر بر افراشته اند و ارتفاع شش مناره جديد كه ساخته شده هر يك 104 متر است و مجموع مناره هاي موجود مسجد النبي را 10 عدد ذكر كرده اند. و از جمله مناره هاي آن عبارتند از:

مناره باب السلام

مناره اي است در زاويه جنوب غربي. ابتدا در زمان وليد و توسط والي مدينه عمر بن عبدالعزيز بنا شد ولي به علت اشراف بر منزل«مروان حكم» و به دستور«سليمان بن عبد الملك» تخريب گرديد تا اين كه در سال 706 هجري مجدداً به دستور سلطان محمد بن قلاوون بنا گرديد و برخي گويند از ساخته هاي شيخ الخدام شبل الدوله معروف به حريري است. اين مناره توسط سعودي ها حفظ شده است.

مناره رئيسيه

(رأسيه) مناره اي است در زاويه جنوب شرقي و از آثار سلطان اشرف قايتباي است كه (به سال 886 هجري) به ارتفاع شصت متر در كنار«قبة الخضرا» ساخته شد و وجه تسميه رئيسيه از آن جاست كه رئيس مؤذنين بر آن اذان مي گفت. سعودي ها آن را هر چند گاه تعمير مي كردند.

مناره باب الرحمه

مناره اي است كه در ضلع غربي نزديك باب الرحمه قرار داشت و توسط سلطان قايتباي در سال 888 هجري ساخته شد اما در جريان توسعه اول مسجد در دوران سعودي تخريب گرديد.

مناره سليمانيه

(عزيزيه) مناره اي است كه در زاويه شمال شرقي قرار داشت بر گرفته از نام سلطان سليمان قانوني. سلطان سليمان اين مناره را به جاي مناره سنجاريه (كه ظاهراً از آثار امير سَنْجَر جاوُلي متوفي 745 هجري بود) قرار داد. اين مناره را«العزيزيه» هم مي گويند زيرا عبدالعزيز خان بن محمود آن را تعمير نمود.

ص: 1452

و سعودي ها

1. و در برخي منابع باب حكمه.

2. و در برخي منابع باب الزياره.

آن را تخريب كردند و مناره ديگري در جاي آن توسط ملك عبدالعزيز سعودي به ارتفاع 70 متر بنا گرديد.

مناره مجيديه

مناره اي است كه در زاويه شمال غربي قرار داشت و توسط عبدالمجيد عثماني بنا شد اما توسط سعودي ها تخريب گرديد و مناره ديگري در جاي آن در دوران ملك عبدالعزيز سعودي به ارتفاع 70 متر بنا گشت، اما اين مناره هم اخيراً در توسعه شمالي مسجد تخريب گرديد. به«التشكيليه» (شكيليه)و «اشكليه» و «الخشيبه» نيز معروف بود.(حرمين شريفين، ص 148؛ مدينه شناسي، ج 1، ص 122 و 123؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 238 و 262؛ با راهيان قبله، ص 87؛ به سوي ام القري، ص 315؛ و...)

مناسك

(مَ سِ) اختصار (ك) مناسك حج

مناسك حج

فَاذا قضيتم مناسككم فاذكروا الله (بقره 200)

اصطلاحاً مراسم و اعمال حج (عبادات مخصوص حج) را گويند. مجموعه آداب و افعالي كه در زماني خاص و در اماكني خاص جهت زيارت بيت الله صورت مي گيرد و به طور كلي از دو عبادت عمره و حج تشكيل مي شود و اعمال اين دو، مقداري تفاوت دارد و در دو زمان مختلف صورت مي پذيرد.

مناسك مني

عبادات يوم النحر (روز دهم ذي حجه) است كه به ترتيب عبارت است از رمي جمرة العقبه، ذبح و حلق رأس (مبسوط در ترمينولوژي حقوق).

مناصب قريش

(ك) مناصب كعبه

مناصب كعبه
اشاره

يا مناصب قريش، به مناصبي گفته مي شود كه در ارتباط با سرپرستي امور كعبه و مؤسسات مربوطه مورد عنايت وافر قريش بود و در حقيقت اقتصاد و سياست قريش بر

ص: 1453

اساس مناصب مربوط به كعبه استوار بود. رياست هر يك از مؤسسات وابسته به كعبه را بزرگ يكي از طوايف قريش به عهده داشت. مقارن با ظهور اسلام(1) مسئوليت اين مناصب در دست ده طايفه مهم قريش (بني هاشم، بني سهم، بني اُمَيه، بني نَوفَل، بني عَبُدالدّار، بني اَسَد، بني تَيْم، بني مَخزوم، بني عَديّ و بني جُمَح) بود و انواع مؤسسات قريش و كعبه عبارت بود از:

1. اعنه

سر پرستي ستوران قريش در هنگام جنگ بود.

.2 ايسار و ازلام،

در رابطه با بخت آزمايي و فالگيري بود كه به دست صفوان بن اميه از بني جمح قرار داشت.

3. حجابت

درباني و كليد داري كعبه كه به دست عثمان بن طلحه از بني عبدالدار بود.

4. حفاظت

جمع آوري و نگهداري اموال متعلق به كعبه و بت ها كه به دست صفوان بن اميه از بني جمح قرار داشت.

5. ديه

در مورد پرداخت غرامت بود كه به دست طايفه بني تميم قرار داشت.

6. رفادت

در رابطه با مهمانداري و پذيرايي از زائران كعبه بود به اين نحو كه قريش در مواقع معين مبالغي پول را از ميان خود جمع مي كرد و براي اطعام به متصديان رفاده مي داد. تصدي رفاده با حارث بن عامر از بني نوفل بود و بعد در اختيار بني هاشم قرار گرفت.(2)

7. سدانت

خادمي و پرده داري كعبه كه به دست عثمان بن طلحه از بني عبدالدار بود.

8. سفارت

در رابطه با روانه كردن نماينده براي انجام مذاكرات صلح يا جنگ يا اظهار مفاخرت در برابر اقوام

1. با ظهور اسلام از مناصب كعبه و قريش چيزي باقي نماند جز آن كه رسول خدا منصب توليت و سدانت را به عثمان

ص: 1454

بن طلحه (و فرزندان او) و منصب سقايت را به عباس بن عبدالمطلب بخشيد.

2. هاشم هر موقع كه هلال ذي حجه را مي ديد بامدادان به سوي كعبه مي آمد. و به ديوار كعبه تكيه مي كرد و مي گفت: گروه قريش! شما بالاترين و گرامي ترين تيره جامعه عرب هستيد. خدا شما را در خانه خود جاي داده است و اين فضيلت را براي شما از ميان فرزندان اسماعيل برگزيده است. هان اي مردم! زائران خانه خدا در اين ماه با شور عجيبي به سوي شما مي آيند. آنان مهمانان خدا هستند. پذيرايي از آنان به عهده شماست و در ميان آنها افراد تهيدست كه از نقطه دور به اين جا مي آيند فراوانند. به صاحب اين خانه سوگند، اگر قدرت و توانايي داشتم همه را پذيرايي نموده از شما كمك نمي طلبيدم ولي آنچه الان در توان دارم و از راه حلال به دست آورده ام در اين راه خرج مي كنم ولي همه شما را به خدا سوگند مي دهم مبادا از زائران خانه خدا با مال حرام پذيرايي كنيد، مالي كه آن را از طريق ظلم و ستم به دست آورده ايد و يا آن كه در بذل مال حلال خود دچار ريا و اكراه و اجبار شويد. آن كس كه در بذل مال خود طيب نفس ندارد از انفاق خودداري كند(تاريخ اسلام، سبحاني،ص 16).

ديگر كه به دست عمر بن خطاب از بني عدي بود.

9. سقايت

آب دادن حاجيان و زائران كعبه كه به دست عباس بن عبدالمطلب از بني هاشم بود.

10. عمارت

نگاهباني مسجدالحرام و مراقبت به اين كه كسي

ص: 1455

در آن محل مقدس ياوه سرايي و بدگويي نكند و فرياد نزند كه به دست شيبة بن عثمان از بني عبدالدار بود.

11. قبه

اسلحه خانه، خيمه اي چرمي بود كه در مواقع معين و هنگام لزوم بر پا مي شد و مهمات جنگي در آن فراهم مي گشت و به دست خالدبن وليد از بني مخزوم بود.

12. قضا

داوري در خصومات بود.

13. قيادت

سرداري و سرپرستي كاروان هاي بازرگاني و يا سپاهيان كه به دست ابوسفيان از بني اميه بود.

14. لواء

پرچمداري (با پرچمي به نام عقاب كه در موقع جنگ بيرون مي آوردند كه به دست ابوسفيان از بني اميه بود.

15. مشورت

مؤسسه اي مشورتي كه به دست يزيدبن زمعه از بني اسد بود.

16. ندوه

انجمن شوراي دارالندوه كه به دست عثمان بن طلحه از بني عبدالدار بود.(تاريخ پيامبر اسلام، ص 25 الي 27؛ تاريخ تمدن اسلام، ج 1، ص 20 به بعد؛ زندگاني محمد، ترجمه پاينده، ص 583)

مناصب مكه

(ك) مناصب كعبه

منبر پيامبر

همان (ك) منبر نبوي

منبر مسجد الحرام

منبري بود به ارتفاع 12 متر (از صحن مسجد الحرام) واقع در قسمت شمالي مقام ابراهيم كه در سال 996 قمري در زمان سلطان سليمان قانوني پادشاه عثماني از مرمر سفيد ساخته شد (و قبل از آن نيز منبرهاي كوچك تري وجود داشت) اين منبر در توسعه و تعميرات مسجد الحرام در زمان سعودي ها برداشته شد.

منبر مسجد النبي

همان (ك) منبر نبوي

منبر نبوي

منبري است در مسجد النبي واقع در جايگاه وعظ و خطابه رسول الله (و در غرب محراب نبوي مستقر است) طبق نقل آن حضرت در مسجد النبي پشت به ستوني يا تنه درخت خرمايي مردم را در امور ديني و اجتماعي ارشاد مي

ص: 1456

فرمود تا اين كه در سال پنجم هجري براي تكيه دادن حضرت (به جاي استفاده از تنه درخت) منبري ساخته شد(1) و به نقلي اولين منبر از گل ساخته شد و تنها مرتفع بود و پله نداشت و به نقلي هم در سال هفتم هجري منبري از چوب جنگلي ساخته شد با دو سه پله (يك جايگاه و دو پله) و رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بر پله زبرين مي نشست و پاهاي مباركش را بر پله ميانين مي گذاشت. در مورد نخستين كسي كه براي حضرتش منبري از چوب بساخت به اختلاف از مروان و از غلام عباس بن عبدالمطلب و از غلام سعيد بن عاص و از غلام زني انصاري ياد كرده اند. بعضي منابع اين فكر را به تميم داري نسبت مي دهند و مي گويند وي منبر را ساخته است و برخي هم از«يا قوم رومي» ياد مي كنند و اما در مورد تعميرات و تغييرات منبر از جمله آورده اند:

1. پس از رحلت، منبر همچنان باقي بود تا اين كه معاويه شش پله از پايين به آن افزود كه مجموعاً نه پله شد. به نقلي ديگر اين منبر همچنان بود و مروان حكم والي مدينه در زمان معاويه دستور داد منبر داراي شش درجه براي او ساختند.

2. سال 150 هجري، به دستور والي مدينه، منبر را با مرمر مفروش نمودند.

3. سال 654 هجري، منبر در آتش سوزي مسجد النبي بسوخت و لذا در اين سال (يا سال 656) الملك المظفر امير يمن منبري از چوب صندل فرستاد كه در جاي منبر نبوي نصب گرديد.

4.

ص: 1457

سال 664 هجري، الملك الظاهر بَيْبَرس بند قُداري منبر جديدي فرستاد كه به جاي منبر قبلي گذاشته شد.

5. سال 797 هجري، الملك الظاهر برقوق منبري ارسال

1. و در روايت آمده كه بعد از ساخت منبر، آن تنه درخت در فراق حضرت حنين(ناله) سر داد و رسول خدا به سويش آمد و در برش كشيد تا خاموش شد.

كرد كه به جاي منبر بيبرس نصب گرديد.

6. سال 820 هجري، الملك المؤيد شيخ محمودي منبري فرستاد كه در محل نصب منبر برقوق گذاشته شد.

7. سال 886 هجري، منبر الملك المؤيد شيخ در آتش سوزي مسجد النبي بسوخت و مردم مدينه منبري از آجر ساختند و آن را در گچ و آهك گرفتند و در مكان آن جاي دادند.

8. سال 888(يا 889) هجري، منبري از مرمر و ظاهراً به دستور الملك قايِتباي روانه مدينه شد كه آن را به جاي منبر آجري قرار دادند.

9. سال 998 هجري، به دستور سلطان مراد سوم عثماني منبري يكپارچه از سنگ مرمر ساخته شد و به جاي منبر سلطان قايتباي نهادند.(1) اين منبر هم اكنون نيز در مسجد النبي و در سمت راست محراب النبي و در مقابل محل اذان بلال (و در ناحيه غربي روضة النبي مقابل ستون حنانه) در جايگاه اصلي منبر قرار دارد. اين منبر 12 پله بوده و با طلا و نقره تذهيب شده و بين سه پله تحتاني و نه پله فوقاني آن دري نصب گرديده است.(تاريخ و آثار اسلامي، ص 212 و 213؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 82؛ آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 73؛ مدينه شناسي، ج

ص: 1458

1، ص 19؛و...)

منحر

(مِ حَ) محل نحر. قربانگاه سرزمين مني را گويند.

منسك (مَ سَ)

1. عبادت خاص حج.

2. جاي قرباني در حج(لغت نامه)

مني

(مَ، مِ، مُ، نا)(2) بيابان وسيعي است كه در جانب شرقي مكه و ميان مكه و وادي مشعر الحرام قرار گرفته است و در فاصله حدود 10 كيلومتري بيت الله بين دو رشته كوه با سنگ هاي سخت و درشت محصور مي باشد. طول وادي مني حدود 3(5/3) كيلومتر بوده و وسعتي حدود شش كيلومتر مربع دارد و اخيراً با تراشيدن كوه ها بر فضاي مورد استفاده اضافه مي نمايند. مني جزء حرم مكه است و حد آن از جمره عقبه است تا وادي محسر، در رابطه با حج، مني محل توقف حاجيان و محل انجام اعمالي است.

واجبات مني

پس از طلوع صبح دهم ذي حجه كه حاجيان با حال احرام از مشعر به سوي مني مي آيند، طي سه روز و دو شب واجباتي (اعمالي و وقوف) به جاي مي آورند.

در روز دهم، چهارمين و پنجمين و ششمين عمل از اعمال حج (يعني رمي جمره عقبه، قرباني، حلق يا تقصير) را بايد انجام داد.

در روز يازدهم و دوازدهم، سيزدهمين عمل حج(يعني رمي جمرات ثلاث) را بايد انجام داد.

در شب يازدهم و دوازدهم، دوازدهمين عمل حج (يعني وقوف در مني) را بايد به عمل آورد.

مستحبات مني

غسل روز عيد نمودن

نماز روز عيد خواندن

دعاهاي روز عيد خواندن

حمد خدا پس از اعمال روز عيد كردن

نماز در مساجد كبش و بيعت خواندن

شب سيزدهم ذي حجه را در مني به سر بردن(3)

ريگ هاي

ص: 1459

مازاد مشعر را در مني دفن نمودن

صد ركعت نماز مستحبي در مسجد خيف خواندن

مستحبات هر يك از اعمال واجب(رمي، قرباني، حلق يا تقصير) را به جا آوردن

هر يك از اذكار (سبحان الله)، (لا اله الا الله)، (الحمدالله) را صد بار در مسجد خيف گفتن

تكبيرات (الله اكبر...و الحمد علي ما ابلانا) را بعد از 15 نماز (از ظهر روز عيد تا صبح روز سيزدهم) خواندن

تسميه مني به تفاوت نقل:

نام كوهي است در اين سرزمين.

1. منبر سلطان قايتباي را به مسجد قبا منتقل كردند كه هم اكنون نيز در آن جاست.

2. (مَ) لغت نامه، (مِ) فرهنگ فارسي،(مَ مِ مُ) عرشيان، ص 79.

3. در اين صورت بايد در روز سيزدهم جمرات ثلاثه را رمي كند.

در اين جا حضرت جبرئيل به حضرت ابراهيم گفت:«تمنا» كن.

حضرت آدم و حضرت حوا در اين نقطه آمرزش الهي را«تمنا» كردند.

حضرت آدم (عليه السلام) در اين جا در پاسخ به سؤال جبرئيل كه آيا تمنايي داري؟ گفت: تمناي جنت.

از«اِمناء» (به معني خون ريختن) است، چرا كه در اين جا خون قرباني ريخته مي شود.

از«منت» است و خداوند بر مردم منت گذاشت و در اين جا اعمال حج را به آنان ياد داد.

اماكن مني

1. مساجد، چون: مسجد خيف، مسجد صفايح، مسجد كبش، مسجد بيعت، مسجد كوثر.

2. قربانگاه، موسوم به مسلخ و مذبح و منحر. محل وسيع و محصوري است در سر راه مشعر در ورود به مني(1) در سمت راست كه براي قرباني كردن اختصاص يافته است (گرچه قربان كردن در هر نقطه اي از مني جايز است).

ص: 1460

. جمرات يا جمار (جمع جمره)سه ستون سنگي است كه از دامنه كوهي كه فاصل ميان مكه و مني است شروع شده و به عمق مني تا طول 271پيش مي رود.

وقايع مني

- بعد از بعثت سه واقعه تاريخي مهم در وادي مني اتفاق افتاد.

1. در اين جا صحيفه ملعونه براي محاصره اقتصادي اجتماعي پيامبر و بني هاشم تنظيم شد.

2. در اين جا در سال هاي دوازده و سيزده هجري اهالي يثرب با پيامبر اكرم (عليه السلام) بيعت كردند.

3. در اين جا بود كه به سال هشتم هجري در فتح مكه سپاه پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) اردو زد.

همراه مني

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) در رفتن به مني بايد قصد آن داشت كه بعد از اين از دست و زبان و دلمان براي مردم ايمني باشد.

مواجهه

(مُ جَ هِ) جهت قبلي (قبله) حجره رسول الله يعني المواجهه...(مدينه شناسي، ج 1،ص 85)

مواضع

اربعه(مَ ضِ) همان (ك) مواطن اربعه

مواطن اربعه

(مَ طِ) مواضع اربعه. مساجدي هستند كه مسافر ميان قصر (شكسته) يا اتمام نماز مخير است و عبارتند از مسجد مكه (مسجد الحرام) مسجد مدينه(مسجد النبي) مسجد كوفه و حاير حسيني (منهج الصادقين، ج 3، ص 99؛ اصول فقه، ص 91؛ فقه فارسي با مدارك، ص 199 و 286).

مواقف

(مَ قِ) نقاطي كه براي اجراي آداب و اعمال حج در آن جا بايد توقف نمود، مانند: عرفات، مشعر الحرام،مني.

مواقيت

(مَ). جمع ميقات. اختصار (ك) مواقيت حج

مواقيت احرام

همان (ك) مواقيت حج

مواقيت حج

يا مواقيت احرام، اماكن معيني هستند كه جهت ورود به مكه و نيز جهت انجام حج بايد در آن احرام بست.

مواقيت

ص: 1461

ا (ك) «ميقات»ها در نقاط مختلفي پراكنده اند.

مواقيت معروفه

ميقات هاي پنجگانه (يلملم، وادي عقيق، قرن المنازل،جحفه، مسجد شجره) را گويند.

موجوء

(مَ) حيواني كه رگ هاي او را ماليده باشند. در حج احوط اين است كه قرباني موجوء نباشد. (مناسك حج، ص 168)

موسم

(مَ سِ) هنگام گردن آمدن حاجيان براي حج كه نيمه اول ذي حجه است. (سفرنامه ناصر خسرو، ضمايم، ص 189)

موسم الحاج

(مُ لْ جّ) همان (ك) موسم (مبسوط درترمينولوژي حقوق)

موضع الجنائز

(مَ ضِ عُ لْ جَ ءِ)همان (ك) مكان الجنائز

موفيه

(مُ وَ فّ يِ) از نام هاي مدينه است، زيرا حقوق ميهمانان را ادا مي كند و با نعمت هاي فراوان و معنويت از واردين پذيرايي مي نمايد و خاكش دردها را شفا مي بخشد و غبارش جزام را از بين مي برد. (حرمين شرفين، ص 119؛ ميقات حج، ش 7،ص 173؛ لغت نامه)

1. گفته اند قربانگاه جديد بيرون از مني است.

موقف

(مَ قِ) آنجا كه حج كنند. (لغت نامه)

وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در عرفه توقف كرد، كوهي را كه بر آن ايستاده بود موقف ناميد، و همه عرفه موقف است و صبحگاه كه بر قزح ايستاده بود فرمود اين جا موقف است و همه مزدلفه موقف است (تاريخ طبري، ص 1279)

موقف اختياري

عرفات و مشعر آن گاه كه بر اساس اختيار وقوف شود.

موقف اضطراري

عرفات و مشعر آن گاه كه بر اساس اضطرار وقوف شود.

موقف اول

عرفات را گويند.

موقف دوم

مشعر الحرام را گويند.

موقفين

(مَ قِ فَ) دو موقف عرفات و مشعر الحرام.(مبادي فقه و اصول، ص 353)

مولد سيده فاطمه

(عليها السلام) شهرت خانه حضرت خديجه در مكه زادگاه اولاد رسول اكرم. (حج يوسف،

ص: 1462

ص 56) (ك) مولد فاطمه.

مولد علي

(عليه السلام) كعبه مكرمه است.

مولد فاطمه

(عليها السلام) شهرت خانه حضرت خديجه(عليها السلام) در مكه در نزديكي «مولدالنبي» در محلي معروف به «القشاشيه» (در شرق مسجد الحرام) در كوچه اي به نام «زقاق الحجر» (زقاق العطارين) و رسول الله تا زمان هجرت در آن سكونت داشتند و سپس عقيل بن ابي طالب آن را گرفت. اين خانه در طول تاريخ توسط سلاطين مختلفي تعمير و تجديد بنا شد تا اين كه سعودي ها آن را تخريب كردند و مكان تقريبي آن حدود 150متري مروه بود كه اكنون داخل ميدان ترمينال اتوبوس شهري در پشت صفا و مروه و خيابان غزه محو شده است. اين خانه كه از مشاهد متبركه مكه بود حوادث متعددي به خود ديده است چون:

ازدواج رسول الله

تولد حضرت فاطمه

وفات حضرت خديجه

نزول جبرئيل بر نبي اكرم

حادثه ليلة المبيت و شروع هجرت

وجود مكاني در اين خانه معروف به «مختبي» به جهت دعوت مخفيانه به اسلام در اين جا و يا به جهت اختفاي حضرت از سنگ پراني مشركان. نوشته اند حضرت در پناه تخته سنگي خود را از سنگ پراني از سوي خانه ابولهب در امان قرار مي دادند و اين تخته سنگ تا قبل از تخريب خانه باقي بود. (ميقات حج، ش 3، ص 166 و 176؛ حرمين شريفين، ص 106؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 94)

مولد النبي

(مُ لِ دُ نَّ) شهرت خانه محل تولد پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) يعني خانه حضرت آمنه بنت وهب همسر حضرت عبدالله بن عبدالمطلب (عليهم السلام). اين خانه بسيار مقدس و با ارزش در

ص: 1463

تاريخ اسلام، از مشاهد متبركه مكه است و در شعب ابي طالب در كنار سوق الليل (در كوچه اي مشهور به زقاق المولد)واقع است. اين خانه بعد از هجرت حوادث چندي به خود ديد كه برخي از آنها عبارتند از:

عقيل آن رادر تصرف خود گرفت و به زعمي حضرت آن را به عقيل بخشيد.

محمد بن يوسف ثقفي برادر حجاج ثقفي آن را از فرزندان عقيل خريد و جزء خانه خود كرد.

خيزران مادر هارون الرشيد در سال 171هجري آن را گرفت و از خانه محمد بن يوسف ثقفي جدا ساخت و به مسجد تبديل كرد (كه در نزديكي محراب آن به نشانه محل تولد رسول الله حفره اي كندند و با نقره تزيين نمودند) و در ي از آن به «زقاق المولد» باز نمود.

ناصر عباسي در سال 576 و ملك مظفر امير يمن در سال 659 (يا666) و ملك مجاهد نوه ملك مظفر در سال 740 و امير شيخون دولتمرد مصري در سال 757 و ملك ناصرالدين اشرف شعبان از مماليك بحري مصر در سال 766 و ملك برقوق ظاهر از مماليك برجي مصر(امارت طي سال هاي 785 801 هجري قمري) آن را تعمير نمودند.

در دوران عثماني سلطان سليمان در سال 937 هجري بر آن گنبدي ساخت و در سال 963 گنبد را تعمير كردند و در سال 1009 هجري سلطان محمد (پسر سلطان مراد خان) عثماني آن را از نو عمارت كرد و براي آن قبه و مناره ساخت.

در دوران آل سعود در زمان ملك عبدالعزيز اين خانه مقدس و تاريخي كه مورد توجه و زيارت زائران بود (به

ص: 1464

منظور محو آثار اسلامي) تخريب گرديد ولي بعداً به علت بازتاب منفي اين عمل در ميان مسلمين جهان به ناچار ساختمان دو طبقه اي به عنوان كتابخانه در آن ساختند كه اكنون تابلوي «وزارة الحج و الاوقاف، المكتبة المكة المكرمه» بر آن ديده مي شود. اين ساختمان با نمايي سفيد و پنجره هاي متعدد در سمت ميدان صفا و مروه (كه ايستگاه اتوبوس است)قرار دارد و تنها اين بنا در ميدان مذكور ديده مي شود. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 87 و 88؛ ميقات حج، ش 3، ص 165؛ تاريخ پيامبر اسلام، ص 55؛ حرمين شريفين، ص 107؛ عرشيان، ص 71)

مؤمنه

(مُ مِ نِ) از نام هاي مدينه است (حرمين شريفين، ص 118؛ ميقات حج، ش 7، ص 169)

مؤنسه

از نام هاي زمزم است(ميقات حج، ش 10، ص 91)

مهابه

(مَ بَ)از القاب مكه است چون ملحدين و جبابره از مهابت خلقي و طبيعي كعبه خوف و هراس دارند. (ميقات حج، ش 21، ص 123).

مهاجر رسول الله

(مُ جَ) از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 119)

مهاجرين

(مُ جِ) عنوان مسلماناني است كه در عصر رسول الله در سال سيزدهم بعد از بعثت به فرمان آن حضرت از مكه به مدينه مهاجرت نمودند.

مهبط

(مَ بِ) از نام هاي مكه است.(لغت نامه)

مهبط جبرئيل

همان (ك) مقام جبرئيل

مهراس

(مِ) سنگلابي. به زعمي در راه احد واقع شده است. در پايان غزوه احد حضرت امير با سپر خويش از مهراس (آبي كه در گودي سنگ هاي كوه جمع شده بود)مي آورد و به صورت رسول خدا مي ريخت. (مدينه شناسي، ج 2، ص 241؛ ميقات حج، ش 31، ص 54)

مهل

(مُ

ص: 1465

هَ لّ) ميقات (لغت نامه)

مهل

(مُ هِ لّ) احرام بسته. تلبيه (لبيك)گوينده (كتاب حج، ص 254)

مهلل

نام ديگر وادي (ك) محسر

مهلهل

نام ديگر وادي (ك) محسر

مهيعه

(مَ يَ عِ) نام قديم (ك) جحفه

ميزاب نام

(ك) ناودان كعبه

ميزاب رحمت

نام (ك) ناودان كعبه

ميقات

نشانگر زماني مخصوص و بيانگر مكاني مخصوص است. محلي كه در وقت معين در آن اجتماع مي كنند و زمان خاصي كه براي كار معيني قرار داده مي شود و در مبحث حج ميقات بر دو قسم است:

ميقات زماني مراد وقت مجاز براي محرم شدن و انجام اعمال حج و عمره است و اين زمان در:

1. عمره مفرده، طول ايام سال است (بجز ايام اختصاصي حج) جهت محرم شدن و جهت انجام عمره.

2. عمره تمتع، طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نه روز اول ذي حجǠ(تا پيش از ظهر) است جهت محرم شدن و جهت انجام عمره.

3. حج، طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نه روز اول ذي حجه (تا پيش از ظهر) است براي محرم شدن(1) و تا روز دوازدهم (يا سيزدهم) ذي حجه است براي انجام حج (و تا آخر ذي حجه براي برخي از اعمال حج).

ميقات مكاني موضع خاص محرم شدن جهت ورود به مكه و جهت انجام عمره و حج است. ميقات ها(2) متعددند و با توجه به نوع عبادت حج و يا عمره و نيز با توجه به نقطه ورود به حرم متفاوتند و مانند يك خط دايره اي اطراف مكه را فرا گرفته اند. و عبور از اين ميقات ها و يا محاذي

1. در حج تمتع بعد ازاتمام عمره

ص: 1466

تمتع است تا هنگامي كه بتوان خود را براي بعد از ظهر روز نهم ذي حجه به وقوف اختياري عرفات رسانيد.

2. و چون «ميقات»به طور مطلق و بدون قيد مكان آورند منظور ميقات مكاني است.

آنها (براي مسافر يا ساكن و براي قاصد حج و عمره يا فاقد قصد) بدون احرام، حرام است.

ميقات حج تمتع

يعني محل احرام بستن براي انجام حج تمتع است. ميقات حج تمتع (كه پس از انجام عمره تمتع صورت مي گيرد) خود شهر مكه است با افضليت در:

1. مسجد الحرام

2. مقام ابراهيم

3. حجر اسماعيل و زير ناودان طلا

ميقات عمره تمتع

مكان احرام بستن براي ورود به مكه و انجام عمره تمتع است (و اجازه نيست كه از ميقات يا محاذي آن بدون احرام عبور نمود و وارد مكه شد)و در چند مكان (ميقات)مي توان احرام بست و اين ميقات ها(مواقيت)كه در خارج از حرم واقع هستند عبارتند از:

1. ذوالحليفه؛ ميقاتي است در حدود چند كيلومتري جنوب مدينه به طرف مكه (و به فاصله تقريبي 486 كيلومتري) و از جميع ميقات هاي ديگر نسبت به مكه دورتر است و افضل همه ميقات هاست از نظر وثوق. در اين جا مسجد شجره قرار دارد كه در هر جاي آن مي توان محرم شد.اين جا ميقات همه كساني است كه از راه مدينه عازم مكه هستند.

2. وادي عقيق؛ ميقاتي است در شمال شرقي مكه (به فاصله تقريبي 94 كيلومتري) اوايل اين ميقات را از طرف عراق «مسلخ» و اواسط آن را «غمره»و اواخر آن را «ذات عرق» گويند و در همه جاي اين وادي مي توان احرام بست و افضل بستن

ص: 1467

احرام از «مسلخ»است. اين جا ميقات اهل عراق و نجد و همه كساني است كه از آن راه عازم مكه هستند.

3. جحفه؛ ميقاتي است در شمال غربي مكه (به فاصله تقريبي 156 كيلومتري) جحفه (كه در قديم «مهيعه» ناميده مي شد به معني با وسعت)، ميقات اهل شام و مصر و مغرب و همه كساني است كه از اين راه (و از راه جده) به مكه مي روند در صورتي كه پيش از آن به ميقات ديگري برخورد نكرده باشند (و الا بايد در همان ميقات جلوتر احرام بست) اما اگر بدون احرام از ميقات پيشين عبور شود و برگشتن به آن ممكن نباشد لازم است از جحفه محرم شد.

4. قرن المنازل يا «قرن الثعالب» ميقاتي است در شرق مكه (به فاصله تقريبي 94 كيلومتري و از راه رياض حدود 80 كيلومتري، اين جا ميقات اهل طايف و همه كساني است كه از اين راه عازم مكه مي شوند.

5. يلملم يا «الملم» يا «ململم» يا «يرمرم» كوهي است از كوه هاي تهامه، و وادي يلملم ميقاتي است در جنوب شرقي مكه (به فاصله تقريبي 94 كيلومتري و از راه جديد 54 كيلومتري)، اين جا ميقات يمن و كساني است كه از اين راه عازم مكه مي شوند.(1)

6. محاذي؛ در مواردي محاذي، ميقات است يعني اگر هنگام رفتن به مكه به جايي رسند كه در صورت رو به قبله ايستادن، ميقات بدون فاصله زياد در سمت راست يا چپ قرار گيرد (عرفاً) به طوري كه اگر از آن جا بگذرند ميقات متمايل به پشت شود گذشتن از آن جا بدون احرام جايز

ص: 1468

نيست.

7. خانه، دويرة الاهل؛ ميقات اشخاصي كه خانه هايشان به مكه نزديك تر از ميقات هاي پنجگانه (ذوالحليفه، وادي عقيق، جحفه، قرن المنازل، يلملم) است خانه هاي خودشان است.

8. ادني الحل؛ جايي است كه از ديگر مواضع حِلّ به مكه نزديك تر است (نزديك ترين محلي كه از حرم بيرون مي باشد) و از آن جا ورود به حرم بدون احرام جايز نيست و ميقات كساني است كه از هيچ كدام از ميقات ها و يا محاذي آنها عبور نكرده و تمكن رفتن به يكي از آنها را هم ندارند.

9. فخ نقطه اي است در مدخل ورودي مكه(در محدوده

1. چوادي هاي پنجگانه مسجد شجره (ذوالحليفه)، وادي عقيق، قرن المنازل، جحفه و يلملم را رسول گرامي اسلام تعيين فرمودند.(ميقات حج، ش 6، ص 142).

مسجد تنعيم) كه يكي از نقاط آغازين حرم است و به نظر برخي فقها ميقات كودكان و نابالغ ها (كه طاقت سرما و گرما را ندارند) مي باشد. (ميقات صبيان)

ميقات عمره مفرده

مكان احرام بستن براي انجام عمره مفرده با توجه به ورود به مكه و يا حضور در مكه متفاوت است:

الف: ميقات خارج مكه: كسي كه از مكه دور است و بخواهد جهت ورود به مكه و انجام اعمال مفرده احرام ببندد، ميقات ها همان ميقات هاي عمره تمتع (يعني: ذوالحليفه، وادي عقيق، جحفه، قرن المنازل، يلملم، محاذي، ادني الحل، خانه، فخ) مي باشد. (é)

ب: ميقات داخل مكه: كسي كه در داخل مكه است و بخواهد جهت انجام اعمال عمره مفرده احرام ببندد بايد به خارج از حرم رود و در ميقات هاي خاصي احرام بندد كه

ص: 1469

عبارتند از:

1. تنعيم: مكاني است در شمال(غربي) مكه در سر راه مدينه به مكه(كه امروزه متصل به شهر مكه شده است).

2. حديبيه: سرزميني است ما بين جده و مكه در مغرب حرم در نزديكي مكه(به نقلي در فاصله حدود 20 كيلومتري).

3. جعرانه: سرزميني است ما بين طايف و مكه در جانب شمالي حرم(در فاصله تقريبي 26 يا 29 كيلومتري) و روستاي كوچكي است در كنار وادي سرف.(1)

4. اضأه لبن يا«اضأه ابن عقش» محلي است در سر راه يمن كه از جانب جنوب(شرقي) حد حرم مكه است.(در فاصله دوازده كيلومتري)

5. وادي نخله: مكاني است در شرق حرم

6. وادي عرنه: مكاني است در شرق حرم.

7. ادني الحل: مراد اولين نقطه خارج از حرم است كه از همه جوانب محقق است.«ادني» يعني نزديك ترين و ادني الحل جايي است كه از ديگر مواضع حل به مكه نزديك تر است كه منتهي اليه حرم به آن متصل است و يا اولين نقطه خارج حرم است و از جمله جاهاي معروف«ادني الحل» همان حديبيه و تنعيم و جعرانه است.(2)

ميمون

(ك) چاه ميمون

ميمونه

(مَ نِ) از نام هاي زمزم است.

1. افضل و قدر متيقن اين ميقات ها، تنعيم و حديبيه و جعرانه است و رسول گرامي اسلام در اين نقاط محرم شدند.پيدا كردن حد حرم در بقيه موارد مقداري مشكل است.

2. منابع مورد استفاده درباره ميقات:

لمعه، ج 1،ص 114؛ تبصره المتعلمين،ص 155؛ توضيح مناسك حج،ص 13 الي 35؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 127 الي 130؛ ميقات حج،ش 2 و ش 6؛ فرهنگنامه حج و عمره، دفتر اول،ص 26؛ فقه فارسي

ص: 1470

با مدارك، ص 86؛و...

ن

نائي

(ءِ) كسي است كه منزل او 48 ميل (16 فرسخ) از مكه فاصله دارد و بر نائي تمتع فرض مي باشد. (احكام عمره، ص 6؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 3)

نابت

(بِ) يا (ك) كوه رحمت

نابيه

(يِ) از نام هاي مكه است. (ميقات حج، ش 4،ص 133)

ناجيه

(يِ) از نام هاي مدينه است. (حرمين شريفين، ص 119)

ناخن چيدن

همان (ك) تقصير

نادره

(دِرِ) از نام هاي مكه است. (ميقات حج، ش 4، ص 147؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

ناذر

(ذِ) نام كعبه در زمان هاي بسيار قديم(دايرة المعارف فارسي، ذيل كعبه)

نارالغدر

(رُلْ غَ) هر گاه كسي با همسايه نيرنگ مي كرد در ايام حج بر فراز يكي از دو كوه اخشب در مني آتش مي افروختند و بانگ مي زدند اين نيرنگ فلان است.(دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ذيل آتش)

نار المزدلفه

(مُ دَ لَ فِ) آتشي كه اعراب در مزدلفه(از مشاعر حج) مي افروختند براي راهنمايي كسي كه راه عرفه را گم كرده بود و اول كسي كه اين آتش را برافروخت قصي بن كلاب بود.(دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ذيل آتش؛ لغت نامه)

ناسه

(سِّ) از نام هاي مكه است به علت كم آبي يا اين كه هر كس در آن الحاد ورزد خدا او را طرد كند.(ميقات حج، ش 4، ص 142؛ حرمين شريفين، ص 14؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

ناشته

(ش ت) از نام هاي مكه ذكر شده است.(ميقات حج، ش 4، ص 146)

ناشر

(ش) از نام هاي مكه است.(تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

ناشه

(ش) از نام هاي مكه است(ميقات حج، ش 4، ص 146)

ناظر الكسوه

(ظِ رُ لْ كِ

ص: 1471

وِ) رئيس دارالكسوه (كارگاه تهيه پوشش كعبه) را مي گفتند.(ميقات حج، ش 11، ص 95)

نافعه

(فِ عِ) از نام هاي زمزم است.

ناقل الميره

(قِ لُ لْ رِ) كسي است كه براي نقل خواربار، رفت و آمد دارد چنين شخصي اجازه دارد بدون احرام وارد حرم شود.(احكام عمره، ص 13، و...)

ناميه

(يِ) از نام هاي مكه است.(تاريخ و آثار اسلامي، ص 37)

ناودان رحمت

نام (ك) ناودان كعبه

ناودان طلا

نام (ك) ناودان كعبه

نادوان كعبه

ناوداني است مستقر در بالاي سقف كعبه در ضلع شمالي (طرف حجر اسماعيل) كه آب باران را به ميان حجر منتقل مي كند. اين ناودان بنام هاي متعددي موسوم است، چون: ناودان رحمت، ناودان طلا، ميزاب رحمت، ميزاب و در مورد كارگذاري اين ناودان از جمله آورده اند:

1. قريش اولين ناودان را 5 سال پيش از بعثت (هنگام تجديد بناي كعبه) از چوب نصب نمود (و قبل از اين كعبه ناودان نداشت).

2. عبدالله بن زبير در اسلام نخستين كسي بود كه به سال 64 هجري نصب ناودان نمود.

3. حجاج بن يوسف در بازسازي كعبه به دستور عبدالملك به سال 74 هجري ناوداني به بام كعبه گذاشت.

4. خالد بن عبدالله قَسْريّ به دستور وليد بن عبدالملك ناودان خانه را از طلا بساخت يا اين كه با اوراق طلا ناودان نقره اي را از درون و بيرون طلا كاري كرد.

5. شيخ ابوالقاسم را مشت فارسي صاحب رباط مشهور مكه ناودان را تغيير داد كه در سال 537 هجري پس از مرگش توسط خادم او نصب شد.

6. مقتفي خليفه عباسي در سال 541 هجري ناوداني ديگر كار گذارد.

7. ناصر عباسي ناوداني از چوب

ص: 1472

كه با قلع اندود شده بود نصب نمود.

8. در سال 781 هجري ناودان تزيين شد.

9. بعدها ناودان ديگري از مس كارگذاري شد.

10. سلطان سليمان قانوني در سال 954 (يا 959) هجري ناودان مسي را برداشت و ناوداني نقره اي بر بام كعبه قرار داد.

11. از مصر در سال 962 هجري ناوداني از طلا فرستاده شد كه به جاي ناودان نقره اي نصب گرديد.

12. سلطان احمد خان عثماني در سال 1012 هجري ناوداني نقره اي منقش به طلا و مينا و لاجورد بر كعبه گذارد.

13. سلطان مراد عثماني در دوباره سازي كعبه به سال 1040 هجري ناوداني از چوب كه بر آن صفحه هاي نقره زرين كاري شده بود نصب كرد.

14. سلطان عبدالمجيد عثماني در سال 1270 (يا 1273 يا 1276) هجري قمري ناوداني يكپارچه از طلا (كه در قسطنطنيه ساخته شده بود) قرار داد كه همچنان باقي است.(حرمين شريفين، ص 54و 63و69؛ كعبه، ص 35؛ تاريخ مكه ص 117؛ احكام حج و اسرار آن، ص 96؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 50؛ تاريخ جغرافيايي مكه معظمه و مدينه طيبه، ص 142)

نايب

(يِ)

1. كسي كه در حج نيابتي كليه اعمال حج را به نيابت ديگري انجام مي دهد.

2. كسي كه بعضي از اعمال حج را به نيابت ديگري انجام مي دهد مثل نيابت براي رمي جمرات يا قرباني و...

نبلاء

(نُ بَ) از نام هاي مدينه است.(حرمين شريفين، ص 119)

نبيذ سقايه

(نَ) آبي است كه در آن خرما يا كشمش مي ريختند تا شيرين شود و حاجيان بنوشند. آميزه اين آب به حدي نبود كه مسكر و حرام باشد(ميقات

ص: 1473

حج،ش 28، ص 128)

نتف

(نَ) موي بركندن است و در احرام از محرمات است.

نتف الابط

(نَ فُ لْ اِ) ازاله موي زير بغل و در احرام از محرمات است.

نجد

(نَ) بخشي از شبه جزيرة العرب (و قلب صحرا) است و سرزميني كوهستاني است كه چون نسبت به نقاط مجاور بلندتر است نجد ناميده شد و حدودش به حجاز و يمن و شام و عراق متصل است. نجد موطن آل سعود و منشأ فرقه وهابي مي باشد.

نجر

(نَ) حرارت، رنگ

1. نام زمين مكه است.

2. نام زمين مدينه است.(لغت نامه)

نحر

(نَ)

1. نام مكه به جهت شدت حرارت

2. نام مدينه به جهت شدت حرارت يا رنگارنگي بازارش.(ميقات حج، ش 7، ص 173) (ل)

نخاوله

(نَ وِ لِ) طائفه اي از قبايل عربي اسلامي اصيل و ريشه دار در مدينه منوره هستند كه طوايفي از سادات نيز مخلوط آنهايند و در قسمت جنوب شهر در محله اي به نام محله نخاوله ساكنند و عوام آنان را نخولي خوانند. اين طايفه كه از ديرباز در مدينه طيبه مي زيسته اند و نيز سادات آنها(كه از نسل حسنين (عليهم ا السلام) هستند) همه از شيعيان اماميه و داراي جمعيتي زياد هستند. نخاوله در زمان عثماني اتحاديه اي داشتند ولي سعودي ها اتحاديه كشاورزي آنها را منحل نموده و به علت تشيع مورد تحقير و بدرفتاري قرار دادند. نخاوله در ربيع الثاني سال 1346 قمري قيام نمودند اما سعودي ها آن را سركوب كرده و بيش از هفت هزار نفر را كشتند و بر زنان آنها به عنوان زنان كفار تعدي نمودند. پس از اين نهضت ملي شيعي، آل سعود

ص: 1474

به تحقير نخاوله اي ها پرداختند و فرمان دادند تا با آنان رفت و آمد و مصاحبت نشود و اجازه كسب و كار نيابند و جز در كارهاي پست و بي ارزش استخدام نگردند. در سال 1371 قمري نخاوله ها خواستار رفتار منصفانه با خود شدند اما مورد حمله وزير كشور قرار گرفتند. آنها در فقر به سر مي برند و حجاج ايراني در موسم حج به آنان كمك مادي مي نمودند تا اين كه در اثر تحولات اخير در اوضاع سياسي منطقه، نخاوله اي ها وضع اقتصادي بهتري يافته اند. در تسميه اينان به تفاوت گفته اند:

1. منسوب به قريه نخله (بين مكه و مدينه) هستند.

2. از نسل ابونخليه سعيد يا لهبي (هر دو از صحابه) هستند.

3. در كشاورزي نخل (در كارگاه گرده افشاني نخل) داراي مهارت هستند. (تاريخ مكه، ص 271 الي 277؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 5، ص 144)

نخله

همان (ك) وادي نخله

نخولي

(نَ) يا (ك) نخاوله

نزول مني

(مَِ نا) از واجبات افعال حج است كه زائر پس از افاضه از مشعرالحرام روز دهم ذي حجه وارد مني شود تا مناسك آن جا (رمي جمره، ذبح، حلق) را به جاي آورد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

نساسه

(نَ سّ سِ) از نام هاي مكه است. (لغت نامه؛ ميقات حج، ش 2، ص 219؛ ش 4، ص 142؛ ش 21، ص 92)

نسك

(نُ سُ) (نَ نِ - نُ) عبادت خدا. هر كاري كه وسيله تقرب به خدا باشد، لكن غالباً در مورد قرباني به كار مي رود. (برهان قاطع؛ مجمع البيان، ج 9، ص 34)

نسكين

يعني حج و عمره (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

نسيء

ص: 1475

نَ) انما النسيء زيادة في الكفر (توبه 37)

نسيء (به معناي تأخير و افزودن) جا به جايي بعضي از ماه ها توسط اعراب جاهلي بود كه (تا سال نهم هجري) طي مراسم خاصي آن را انجام مي دادند (ولي اسلام از آن نهي فرمود) اين كار توسط متصديان ويژه اي صورت مي گرفت كه به آنها «قلامسه» مي گفتند از آن جهت كه گويند اولين كسي كه ماه ها را براي عرب نسيء مي كرد «قُلَمَّس» نام داشت، و در اين كه هدف از نسيء و جا به جا كردن ماه ها توسط عرب چه بوده دو نظر وجود دارد:

1. چون عرب در ماه هاي حرام (ذي قعده، ذي حجه، محرم، رجب) كه سه ماه آن پشت سر هم بود، به علت تحريم جنگ و غارت دچار مضيقه مالي مي شد لذا ماه هاي حرام را جا به جا مي كرد به اين نحو كه حرام بودن ماه محرم را به ماه صفر واگذار مي نمود تا فرصتي براي جنگ و كسب غنايم جنگلي پيدا شود.

2. چون عرب مي خواست حج را در هواي مناسب انجام دهد ماه ها را جا به جا مي كرد يعني از آن جا كه حج بايد در ماه ذي حجه انجام مي شد و گاهي ذي حجه به فصل گرماي طاقت فرساي مكه مي افتاد لذا هم حج گزاران در زحمت بودند و هم به علت نبودن ميوه و پوست در بازار، مبادلات

به نحو مطلوب صورت نمي گرفت؛ اين بود كه با عمل نسئي كاري مي كردند كه موسم حج در يك زمان معتدل باشد(تا بتوان

ص: 1476

با عرضه محصولات، بازار پر رونقي داشت) طبق اين نظر نسئي فقط تأخير يك ماه حرام به ماه ديگر نبود بلكه نوعي كبيسه كردن و تطبيق سال هاي قمري به سال هاي شمسي(توسط قلامسه) بود به اين نحو كه با توجه به اختلاف ده روز بين سال هاي قمري و شمسي كه در هر سه سال يك ماه تفاوت مي كرد سال سوم را يك ماه زياد كرده و آن را سيزده ماه مي گرفتند و روي اين حساب مبدأ سال سوم اول ماه صفر مي شد ولي آن را ماه محرم مي ناميدند، و لذا حج اين سال را قهراً در ماه محرم حقيقي انجام مي دادند و با گذشتن دو سال حج در ماه صفر قرار مي گرفت و همچنين تا يك دور تمام گردد. (ميقات حج، ش 3، ص 118 الي 125؛ و...)

نسيكه

(نَ كِ)

1. ذبح، قرباني

2. خون قرباني

3. ذبيحه. آن چه كه قربان كنند به مني(لغت نامه)

نشانه

(نِ نِ) آن است كه كفش خود را به خون شتر و قرباني بيالايد و بدان بر كوهان زند تا دانسته شود كه قرباني است و يا رقعه اي مشعر بر اين كه آن قرباني است نويسد و آن را در شتر قرباني گذارد. (لمعه، ج 1، ص 134، و پاورقي)

نصف درهم

پرداختي است در كفاره كشتن جوجه كبوتر توسط شخص مُحِلّ در حرم مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 52)

نفر

(نَ فَ)(نَ) بيرون شدن حاجيان از مني در يوم النفر(لغت نامه) (â)

نفر اول

بيرون رفتن از مني را به نيت ختم عمل روز دوازدهم (ذي حجه) نفر اول گويند كه بايد

ص: 1477

پس از ظهر باشد.(تبصرة المتعلمين، ص 198)

نفر ثاني

بيرون رفتن از مني را در روز سيزدهم(ذي حجه) نفر دوم گويند كه پيش از ظهر جايز است.(تبصرة المتعلمين، ص 198)

نقرة الغراب

(نُ رَ تُ لْ غُ)

1. از اسامي مجازي زمزم است (ميقات حج، ش 4، ص 144؛ ش 10،ص 91)

2. از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 4، ص 144؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 63)

نقع

(نَ قَ) گويند اسم است براي ما بين عرفات تا مزدلفه (الاتقان، ج 2، ص 452)

گاه به كعبه

پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: «نگاه به كعبه از كنار آن، گناهان را نابود مي سازد». (معارف و معاريف)

از آداب كعبه نگاه به آن است. امام صادق (عليه السلام) فرمود: نگاه كردن به خانه كعبه عبادت است (فقه فارسي با مدارك، ج3، ص 137)

نماز استداره اي

(اِ تِ رِ) نماز جماعت در مسجد الحرام در دايره كعبه.

نماز طواف

نمازي است كه در مراسم حج و عمره بعد از انجام عمل طواف هاي(زيارت و نساء) مي خوانند. نماز طواف از واجبات(غير ركني) است و نمازي دو ركعتي است بدون اذان و اقامه كه(به طور بلند يا آهسته) در مسجد الحرام در پشت و نزديك مقام ابراهيم ادا مي شود به طوري كه مقام ابراهيم بين نمازگزار و خانه كعبه قرار گيرد و در صورت (ازدحام جمعيت) و عدم امكان اداي آن به اين حالت فرموده اند كه در يكي از دو طرف و نزديك مقام ابراهيم نماز به جاي آورده شود. نماز طواف دو گونه است:

نماز طواف زيارت

اين نماز بعد از انجام«طواف زيارت» بايد ادا شود. اين نماز:

1. در عمره (تمتع و مفرده)،

ص: 1478

سومين عمل است و با لباس احرام خوانده مي شود.

2. در حج تمتع، هشتمين عمل است و بدون لباس احرام خوانده مي شود و براي اداي آن از روز دهم تا دوازدهم (و در مواردي تا آخر) ذي حجه فرصت هست.

نماز طواف نساء

اين نماز بعد از انجام «طواف نساء»

بايد ادا شود. اين نماز:

1. در عمره مفرده(1) هفتمين عمل است كه بدون لباس احرام خوانده مي شود و با انجام آن عمره مفرده پايان مي پذيرد.

2. در حج تمتع يازدهمين عمل است كه بدون لباس احرام خوانده مي شود و براي اداي آن از روز دهم تا دوازدهم (و در مواردي تا آخري) ذي حجه فرصت هست.

مستحبات نماز

بعد از طواف فوراً به جاي آوردن

بعد از حمد ركعت اول، سوره توحيد خواندن

بعد از حمد ركعت دوم، سوره كافرون خواندن

بعد از نماز، حمد و ثناي خداوند متعال به جاي آوردن

بعد از نماز، بر معصومين (عليهم السلام) صلوات فرستادن

بعد از نماز، حجر الاسود را لمس كردن و آن را بوسه زدن

بعد از نماز، قبولي اعمال را از درگاه پروردگار طلب نمودن

بعد از نماز، از زمزم نوشيدن و به سر و پشت و شكم پاشيدن

همراه نماز

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) بايد توجه داشت كه با نماز در مقام ابراهيم از اين پس بايد نمازهاي ابراهيمي بر پا داشت و با نماز بيني شيطان را به خاك ماليد.

نماز طواف زيارت

(ك) نماز طواف

نماز طواف نساء

(ك) نماز طواف

نمرات

(نَ مِ) نشانه هاي حرم كه بالاي كوه نمره منصوب است(بروشور«حقيقت حج»).

نمره

(نَ مَ رِ) (نَ رِ) نام كوهي (يا

ص: 1479

ناحيه اي) است در حد عرفات و يكي از حدود حرم مكه است كه نشانه هاي حرم بر آن نصب است و بدون احرام نمي توان از آن جا وارد مكه شد. نمره از حدود عرفات هست ولي جزء موقف نيست.

همراه نمره

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) هنگام ديدار از وادي نمره بايد قصد آن كرد كه از اين پس كسي را امر نكنند مگر اين كه خود بدان عامل باشند و كسي را از كاري نهي نكنند مگر آن كه خود، آن فعل را ترك كرده باشند.

نواخله

(نَ خِ لِ) شهرت ديگري از (ك) نخاوله(ميقات حج، ش 17، ص 158 و 159)

نوحاجي

در تأليفات فقه فارسي به كسي گفته اند كه حجة الاسلام را به جاي آورد. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

از آداب كعبه آن است كه داخل خانه كعبه شود، خصوص اگر نوحاجي باشد. (فقه فارسي با مدارك، ج 3، ص 137)

نيابت

(بَ)

1. نايب بودن (جانشيني) در انجام حج.

2. نايب بودن (جانشيني) در انجام برخي از اعمال حج به خاطر مشقت و حرج آن براي زائر مثلا در سعي يا طواف يا رمي يا قرباني.

1. در عمره تمتع اين نماز نيست.

و

واجبات حج

احكام حج. اعمال حج. امور واجبي كه در زيارت خانه خدا و در مراسم و مناسك حج بايد رعايت شوند؛ مثل واجبات احرام، تقصير (حلق)، رمي، سعي، طواف، عرفات، قرباني، مشعر، مني، نماز طواف.

واجبات عمره

احكام عمره. اعمال عمره. افعال عمره. امور واجبي هستند كه در زيارت بيت الله و در مراسم عمره(تمتع و مفرده) بايد رعايت گردند؛ مثل واجبات احرام، تقصير، سعي، طواف، نماز طواف.

واجب الحج

ص: 1480

جِ بُ لْ حَ جّ) شخص داراي امكانات مالي و جسمي و امنيتي در حدي كه حجة الاسلام بر او واجب شود. كسي كه براي زيارت بيت الله الحرام مستطيع است. داراي (ك) استطاعت.

وادي

از نام هاي مكه است (ميقات حج، ش 4، ص 138؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص 36)

وادي ابراهيم

شهر مكه در بستر وادي ابراهيم قرار دارد كه از شمال شرقي به جنوب غربي كشيده مي شود و پس از آن كه از مسجدالحرام گذشت وادي مسفله ناميده مي شود.(دايرة المعارف فارسي، ذيل مكه)

وادي ابي جيده

(جَ دِ) همان (ك) وادي بطحان

وادي بطحان

(بَ طِ)(بَ بُ) مشهور به وادي ابي جيده از وادي هاي مدينه است ابتداي آن نزديك ماجشويه و آخر آن نزديك مسجد فتح مي باشد. از پيامبر اكرم نقل شده كه بطحان بركه اي از بركه هاي بهشت است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 395)

وادي جمع

همان (ك) مشعر الحرام

وادي جن

(جِ نّ) محلي نزديك مدينه كه پريان در آن جا اسلام آوردند. (لغت نامه)

وادي الحرم

(يُ لْ حَ رَ) از نام هاي مكه است (تاريخ مكه، ص 15)

وادي حصون النيق

(ح نُ نّ) مساحت ما بين مسجد شجره تا مسجد ذو قبلتين را گويند(سيري در اماكن سرزمين وحي، ص 12)

وادي رانونا

مساحت ما بين شرق مدينه و جنوب آن را گويند. وادي رانونا جزئي از قبا در قطاع جنوبي به شمار مي رود و مسجد جمعه در بني سالم كه پيامبر اكرم نخستين نماز جمعه را در آن برگزار كرد در ميان اين وادي قرار داشته

است. (سيري در اماكن وحي، ص 12؛ مدينه شناسي، ج1، ص25؛ تاريخ و آثار اسلامي)

وادي سيل

همان (ك) قرن المنازل

وادي عرفات

همان (ك) عرفات

وادي عقيق

ص: 1481

طلاقي است براي چند وادي در

عربستان.(و هر وادي را كه سيل بشكافد و وسعت دهد عقيق گويند)

1. ميقاتي است در شمال شرقي مكه(به فاصله تقريبي 94 كيلومتري) اوايل اين ميقات را از سمت عراق «مسلخ» و اواسط آن را «غمره» و اواخر آن را «ذات عرق» گويند، و اين جا (بطن عقيق) ميقات اهل عراق و نجد و كساني است كه از اين راه عازم مكه هستند و فرموده اند افضل آن است كه از مسلخ احرام بندند. (توضيح مناسك حج، ص 33؛ فقه فارسي با مدارك، ص 84)

2. دره اي است در غرب مدينه و راه مدينه از آن مي گذرد. اين وادي پس از باران هاي سنگين چندان پر آب مي شد كه آن را به فرات تشبيه كردند. پيامبراكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) عقيق را دوست مي داشت. و آن را«وادي مبارك» مي خواند. اين وادي به بخش هاي صغير و كبير و اكبر تقسيم شده است و قسمت اكبر آن در دست حضرت علي اميرالمؤمنين (عليه السلام) بود و حضرت چاه هايي در آن حفر نمود و اين چاه ها در منطقه شجره كنوني قرار داشته و به همين جهت مسجد شجره به مسجد آبار و يا ابيار علي معروف است. (تاريخ و آثار اسلامي، ص 359؛ دايرة المعارف فارسي، ذيل عقيق)

وادي غير ذي ذرع

ربنا اني اسكنت من ذريتي بواد غير ذي ذرع (ابراهيم 37)

وادي بي كشت و ذرع وادي مكه يعني ابطح است كه در آن زمان در وادي مكه آب و زراعتي وجود نداشت. اما همين وادي غير قابل كشت كه شاهد كمال بندگي و طاعت

ص: 1482

حضرت ابراهيم (عليه السلام) در برابر خداي تعالي بود به بركت وجود حضرت اسماعيل و به دعاي حضرت ابراهيم(وارزقهم من الثمرات ابراهيم37) جداي از جنبه مقدس ترين مكان عبادي عالم، داراي آب و كشت شد و چهره اي آبادان يافت.

وادي فاطمه(س)

در 85 كيلومتري شمال غربي مكه نرسيده به محدوده حرم قرار دارد و در آن چشمه هاي فراوان و نحلستان هاي زيادي است. سنگ هاي معدني بسيار عالي اين وادي در تعميرات و نوسازي مسجد النبي و مسجدالحرام در سطح گسترده اي مورد استفاده قرار گرفته است. اكثر آب هاي گوارايي كه در ظروف پلاستيكي در ايام حج به زائران خانه خدا داده مي شود از همين وادي تهيه شده و نام وادي فاطمه نيز بر آن ديده مي شود.(راهنماي حرمين شريفين،ج 5،ص 265؛ احكام حج و اسرار آن، ص 81؛ با راهيان قبله، ص 174)

وادي فخ

همان (ك) فخ

وادي قرن

همان (ك) قرن المنازل

وادي مأزمين

همان (ك) مأزمين

وادي مبارك

همان (ك) وادي عقيق(2)

وادي محرم

همان (ك) قرن المنازل

وادي محسر

پهمان (ك) محسر

وادي محصب

همان (ك) محصب

وادي مسفله

(1) (مَ فَ لِ) ادامه (ك) وادي ابراهيم

وادي مشعر

همان (ك) مشعر الحرام

وادي مني

همان (ك) مني

وادي النار

همان (ك) محسر

وادي نخله

(نَ لِ) مكاني است در شرق مكه. ميقاتي است براي عمره مفرده از داخل مكه.

وادي يلملم

همان (ك) يلملم

واقم

(قِ) زمين سنگلاخي كه از حدود حرم مدينه است در شرق (مناسك ص 205؛ دايرة المعارف تشيع، ذيل حره).

والده

از القاب مكه است چون زوار و حجاج پس ازقضاي مناسك حج(به آن جا عود و رجوع) مراجعت مي كنند.(ميقات حج، ش 21، ص 123)

وشاح

(وِ) رداء. قطعه اي از احرام كه محرم به دوش مي افكند(ميقات حج، ش 5،

ص: 1483

ص 50،و...)

وصائل

1. از بهترين پارچه هاي بافت يمن كه تبع كعبه را با آن پوشاند.(تاريخ مكه، ص 59)

1. مِ(ضبط دايرة المعارف فارسي ذيل مكه) مَ (ضبط سفرنامه ابن جبير، ص 147).

2. چون پوشش كعبه با رنگ هاي گوناگون و وصله وصله بود عرب آن را وصائل ناميده است(احكام حج و اسرار آن، ص 106)

وصيت حج

يعني كسي وصيت كند كه ديگري از جانب او حج كند.(مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

وقت احرام

مراد وقت مجاز براي محرم شدن است. اين زمان در:

1. عمره مفرده، طول ايام سال است(بجز ايام اختصاصي حج).

2. عمره تمتع، طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نه روز اول ذي حجه تا پيش از ظهر است.

3. حج، طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نه روز اول ذي حجه تا پيش از ظهر(و در حج تمتع از بعد از اتمام عمره تمتع).

وقت احلال

وقت بيرون شدن از احرام (لغت نامه، ذيل حل)

وقت اختياري

در اصطلاح مراسم حج:

1. وقت اختياري عرفات، وقت وقوف اختياري در عرفات است، يعني از روز نهم ذي حجه تا غروب شرعي همين روز براي شخص مختار.

2. وقت اختياري مشعر، وقت وقوف اختياري در مشعر است، يعني از شب دهم ذي حجه تا طلوع آفتاب براي شخص مختار.(رساله نوين، ج 1،ص 245؛ توضيح مناسك، ص 111)

وقت اضطراري

در مراسم حج:

1. وقت اضطراري عرفات، وقت وقوف اضطراري در عرفات است، يعني شب عيد قربان براي شخص معذور.

2. وقت اضطراري اول مشعر، وقت وقوف اضطراري در مشعر است، يعني شب عيد قربان براي شخص معذور از توقف بين الطلوعين.

3. وقت اضطراري دوم مشعر، وقت

ص: 1484

وقوف اضطراري در مشعر است، يعني از طلوع آفتاب تا ظهر روز عيد قربان حتي به مقدار اندك براي شخص معذور. (رساله نوين، ص 245)

وقت حج

زمان انجام عبادت و مراسم حج است. و طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نه روز اول ذي حجه تا پيش از ظهر است براي محرم شدن(1) و تا روز دوازدهم (يا سيزدهم) ذي حجه است براي انجام حج(و براي برخي از اعمال حج تا آخر ذي حجه).

وقت عمره

زمان انجام عبادت و مراسم عمره است در:

1. عمره مفرده، طول ايام سال است(بجز ايام اختصاصي حج).

2. عمره تمتع، طول ماه هاي شوال و ذي قعده و نه روز اول ذي حجه تا(پيش از ظهر)است.

وقفه عرفيه

(عَ رَ يَّ) درنگ (وقوف) در عرفات است(سفرنامه ابن جبير، ص 171)

وقوف

(وُ) در اصطلاح حج، مراد توقف است در چند مكان به ترتيب:

1. وقوف عرفات

2. وقوف در مشعر

3. وقوف در مني

وقوف اختياري

در اصطلاح حج، مراد:

1. وقوف اختياري عرفات است. (ك) وقوف در عرفات

2. وقوف اختياري مشعر است. (ك) وقوف در مشعر

وقوف اضطراري

در اصطلاح حج، مراد:

1. وقوف اضطراري عرفات است. (ك) وقوف در عرفات

2. وقوف اضطراري مشعر است. (ك) وقوف در مشعر

وقوف در عرفات

فاذا افضتم من عرفات... (بقره 198).

وقوف در عرفات عبارت است از توقف (و ماندن) در صحراي عرفات.(2) و وقوف در عرفات از واجبات ركني حج است و دومين واجب از مراسم حج است كه پس از احرام در ميقات و آمدن به عرفات انجام مي پذيرد. و

1. در حج تمتع بعد از اتمام عمره تمتع است تا هنگامي كه بتوان خود را

ص: 1485

براي بعد از ظهر نهم ذي حجه به وقوف اختياري عرفات رسانيد.

2. رجوع كنيد به «عرفات».

كيفيت وقوف در عرفات (كه موقف اول در مراسم حج است) مي تواند در حالات مختلفي باشد، چون راه رفتن، پياده بودن، نشسته بودن، سواره بودن، خوابيده بودن (البته در قسمتي از وقت وقوف). وقوف در عرفات را در دو وقت مي توان انجام داد كه تنها يك مقدار از اين زمان ركن است (و اگر در اين يك مقدار زمان وقوف صورت نگيرد حج باطل مي شود) كه عبارت است از:

وقوف اختياري، ماندن در عرفات است از اول ظهر عرفه (روز نهم ذي حجه) تا غروب شرعي اين روز براي شخصي كه مختار است.

وقوف اضطراري، ماندن در عرفات است در شب عيد قربان (شب دهم ذي حجه) از غروب شرعي تا طلوع فجر براي شخصي كه مضطر است(يعني كسي كه تمكن ماندن در عرفات را از ظهر تا غروب روز نهم ذي حجه نداشته است) و اين وقوف اضطراري عرفات را «اضطراري شبانه» هم گويند.

مستحبات وقوف

نيت به زبان آوردن

رو به قبله به سر بردن

با وضو به سر بردن

در نمره قرار گرفتن

در حال گريه بودن

زير آسمان به سر بردن

به حالت ايستاده بودن

با همسفران به سر بردن

به خيرات اقدام كردن

- از شيطان به خدا پناه بردن

يادآوري گناه و استغفار نمودن

حمد و ثناي الهي را به جاي آوردن

زيارت حضرت سيدالشهداء را خواندن

بر پيامبر اكرم و آل او صلوات فرستادن

عطاياي الهي را يادآوري و شكرگزاري كردن

حاجات دنيايي و آخرتي را از خداوند

ص: 1486

خواستن

هفتاد مرتبه از خداوند تقاضاي بهشت نمودن

براي خود و والدين خود و ديگران دعا كردن

ذهن خود را از مانع توجه به خداوند دور داشتن

قبل از زوال(يعني نزديك ظهر) غسل به جاي آوردن

دعاي عرفه امام حسين و امام سجاد (عليه السلام) را خواندن

توفيق زيارت كردن هر ساله كعبه را از درگاه الهي طلب نمودن

دو نماز ظهر و عصر را در اول وقت به يك اذان و دو اقامه به جاي آوردن

سُوَري از قرآن مجيد را(مانند سوره هاي توحيد و ناس و فلق) تلاوت نمودن

آياتي از قرآن مجيد را كه در آنها حمد و تسبيح و تكبير و اسماي نيكوي الهي است قرائت كردن

هر يك از اذكار «الله اكبر، لا اله الا الله، الحمدلله، سبحان الله، ماشاءالله و لاقوة الا بالله، اللهم صل علي محمد و آل محمد» را صد مرتبه گفتن.

در طرف پايين چپ كوه(نسبت به كسي كه از مكه مكرمه به سوي عرفات مي آيد) در زمين هموار قرار گرفتن.

همراه عرفات

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) در عرفات بايد به معرفت خداوندي رسيد و به اين فكر بايد بود كه نامه كارها و كتاب اعمال نزد خداوند است و او بر پنهاني ها آگاه است.(تفسير نمونه؛ مجمع البيان؛ تبصرة المتعلمين، ص 183؛ لمعه، ج 1، ص 128؛ احكام حج و اسرار آن، ص 237؛ ميقات حج، ش 12، ص 164؛ و...).

وقوف در مشعر

فاذا افضتم من عرفات فاذكروا الله عند المشعر الحرام (بقره 198).

وقوف در مشعر، عبارت است از توقف (و ماندن) در بيابان مشعر.(1) و وقوف در مشعر از واجبات ركني حج

ص: 1487

است و سومين واجب از مراسم حج است كه(پس از وقوف در عرفات) با حركت از عرفات و آمدن به مشعر

1. رجوع كنيد به «مشعر الحرام».

الحرام صورت مي گيرد به اين ترتيب كه در حال احرام بعد از غروب شرعي روز عرفه(نهم ذي حجه) از عرفات به سمت مشعر حركت مي كنند. كيفيت وقوف در مشعر (كه موقف دوم است) مي تواند در حالات مختلفي باشد چون: راه رفتن، پياده بودن، نشسته بودن، سواره بودن، خوابيده بودن(البته در قسمتي از وقت وقوف).

وقوف در مشعر را در سه وقت مي توان انجام داد كه تنها يك مقدار از اين زمان ركن است(و اگر در اين يك مقدار وقت، وقوف صورت نگيرد حج باطل مي شود) كه عبارت است از:

وقوف اختياري؛ ماندن در مشعر است از شب دهم ذي حجه(شب عيد قربان) تا طلوع آفتاب براي شخص مختار.

ركن واجب اين وقوف از طلوع فجر است تا طلوع آفتاب (و مدت قبل از آن واجب غير ركني است).

وقوف اضطراري اول؛ ماندن در مشعر است در مقداري از شب عيد قربان (شب دهم ذي حجه) براي شخص مضطر و معذور چون پير و مريض و كسي كه كار ضروري دارد(و به اين ترتيب قبل از طلوع آفتاب به مني مي روند) اين وقوف را«اضطراري شبانه» هم مي گويند.

وقوف اضطراري دوم؛ ماندن در مشعر است بعد از طلوع آفتاب روز عيد قربان(دهم ذي حجه) تا پيش از ظهر براي شخص مضطر يعني كسي كه از روي فراموشي يا عذر ديگري از وقوف ما بين طلوع فجر تا طلوع آفتاب متمكن نشده است. اين

ص: 1488

وقوف را«اضطراري روزانه» هم مي گويند.

مستحبات وقوف

با وضو بودن

به حال احيا بودن

دعاي مشلول خواندن

هفتاد عدد سنگريزه برداشتن(1)

در دامنه كوه و رو به قبله بودن

حمد و ثناي پروردگار را به جاي آوردن

نعمت ها و عظمت و بلاي الهي را به نظر آوردن

دعاي «اللهمَّ اني اسئلك ان تجمع...» را خواندن

دعاي «اللهم ارحم موقفي...» را در تل سرخ خواندن

پا برهنه در بالاي كوه قزح قدم زدن و ذكر خداوند نمودن

در حق خود و والدين و اولاد و اهل و مال ديگران دعا كردن

براي ائمه و تعجيل فرج دعا كردن و از اعداي ايشان بيزاري جستن

در وسط وادي مشعر الحرام و در طرف سمت راست جاده جاي گزيدن

نمازهاي مغرب و عشا را به يك اذان و دو اقامه بدون فاصله به جاي آوردن

هر يك از اذكار«الله اكبر، الحمدلله، سبحان الله، لا اله الا الله، اللهم صل علي محمد و آل محمد» را صد بار گفتن

نزديك طلوع آفتاب بر بالاي كوه ثبير هفت مرتبه اعتراف به گناهان و هفت مرتبه استغفار كردن

پيش از طلوع آفتاب كوچ كردن و تا طلوع آفتاب از وادي محسر خارج نشدن

با آرامش و وقار و ذكر و استغفار راه افتادن و در وادي محسر هروله كردن

همراه مشعر

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) به هنگام برداشتن ريگ در مزدلفه (مشعر) بايد قصد كناره گيري از گناه و ناداني و استواري بر دانش و عمل را داشت و با گذشتن از مشعر الحرام بايد دل را به نشانه شعار تقوا و خوف از خدا

ص: 1489

نشانه گذاري كرد.

وقوف در مني

عبارت است از توقف(بيتوته) كردن در وادي مني.(2) وقوف در مني از واجبات غير ركني حج است و دوازدهمين واجب از مراسم حج(3) است كه پس از حركت از مشعرالحرام بعد از طلوع آفتاب روز دهم ذي

1. 49 ريگ براي رمي جمرات و 21 ريگ جهت ذخيره.

2. رجوع كنيد به«مني».

3. و در«حج افراد» يازدهمين واجب.

حجه و آمدن به وادي مني صورت مي گيرد و زمان وقوف(بيتوته) در مني از غروب شرعي تا نيمه شب است در هر يك از دو(يا سه) شب:

شب هاي يازدهم و دوازدهم: حجاج چه آنها كه براي ادامه اعمال حج از مني به مكه رفته اند و چه آنها كه نرفته اند و در مني باقي مانده اند بايد شب هاي يازدهم و دوازدهم ذي حجه را در مني باشند و بنابراين آنها كه به مكه رفته اند بايد قبل از غروب به مني باز گردند.

شب سيزدهم: اگر حاج نتواند تا غروب روز دوازدهم ذي حجه از مني خارج شود در اين صورت بايد شب سيزدهم را هم در مني وقوف(بيتوته) كند و در روز سيزدهم رمي جمرات ثلاثه نموده از مني خارج شود.

همراه مني

به مفهوم كلامي از امام سجاد (عليه السلام) در رفتن به مني بايد قصد آن داشت كه بعد از اين از دست و زبان و دلمان براي مردم ايمني باشد.

وقوف سه گانه

مراد است از:

1. وقوف در عرفات

2. وقوف در مشعر

3. وقوف در مني

وقوف عرفات همان (ك) وقوف در عرفات

وقوف مشعر همان (ك) وقوف در مشعر

وقوف مني همان (ك) وقوف در مني

وقوفين

ص: 1490

و فَ)

1. وقوف عرفات و وقوف در مشعر را گويند.

2. وقوف اختياري و وقوف اضطراري را گويند.

وهابيان

همان (ك) وهابيه (دايرة المعارف فارسي)

وهابيه

(وَ هّ يِّ) مذهبي نو ساخته به نام اسلام و حاكم در سرزمين (ك) عربستان سعودي.

ه

هجرت

مراد آمدن رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) از مكه به مدينه است. آن جناب بر اثر شدت آزار كفار و مشركين مكه اين شهر را در پنجشنبه اول ربيع الاول سال چهاردهم بعثت به سمت مدينه ترك كردند و در دوازدهمين روز ماه ربيع الاول (به قولي) وارد قبا شدند و پس از اندك توقفي با پيوستن حضرت امير علي (عليه السلام) و همراهانش (فواطم ثلاثه) به اتفاق وارد مدينه گرديدند.

هدي

(هَ دْ) جعل الله الكعبة البيت الحرام قياماً للناس و الشهر الحرام و الهدي و القلائد(مائده 97) هدي قرباني مخصوص بيت الله الحرام است(حيواني كه در حج براي قرباني به مكه فرستند).هدي در قرآن در رديف كعبه و ماه حرام، وسيله زندگي مردم معرفي شده و معلوم مي شود كه هدي قسمتي از اعمال حج است و به شئون خانه خدا بستگي دارد. هدي در مراسم حج در مني قرباني مي شود و در مراسم عمره كه قرباني مستحب است، در مكه قرباني مي شود(در كنار مسجد در«حزوره» در كنار مروه كه البته امروزه اين امكان وجود ندارد) وجه تسميه هدي را از آن جهت گفته اند كه:

1. قرباني به خانه كعبه اهدا مي گردد.

2. قرباني به سوي كعبه و حرم سوق داده و هدايت مي گردد.

هدي تحلل

(هَ دْ يِ تَ حَ لُّ لْ) قرباني كه مصدود يا محصور

ص: 1491

مي كند و از حال احرام بيرون مي شود.(مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

هدي تمتع

(تَ مَ تُّ) قرباني زائر است در حج تمتع، هدي المتعه، دم المتعه.(مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

هدي السياق

(سّ) همان (ك) هدي القران

هدي القران

(لْ قِ) هدي السياق. شتري است كه زائر در حج قران با خود براند، و همين راندن است كه وجه تسميه هدي السياق است (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

هدي متعه

(مُ عِ) همان (ك) هدي تمتع

هدي مندوب

(مَ) هر قرباني است بر زائر كعبه كه واجب نباشد.(مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

هدي واجب

قرباني واجب است بر زائر كعبه، مانند قرباني در حج تمتع و قرباني كه به نذر و يا به عنوان جزا(مانند كفاره) واجب گردد، و نيز قرباني در هدي القران كه به اشعار و تقليد واجب گردد.(مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

هدي للعالمين

(هُ دَ نْ لِ لْ لَ) ان اول بيت وضع للناس للذي ببكة مباركا و هدي للعالمين(آل عمران 96)

هدي للعالمين صفتي است كه كعبه به آن متصف است، چرا كه دلالت و هدايت جهانيان است به سوي خداوند و قبله جهانيان است، و بدين گونه آنان را به جهت نمازشان هدايت مي كند. با حج و طواف آن به سوي جنت هدايت مي كند و دلالت بر وجود خداي يكتا و صدق رسالت پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) مي كند.

آري كعبه عامل هدايت است و هدايتش به ساكنين مكه و يا به حجاجي كه از دور و نزديك به زيارت آن مي آيند محدود نمي شود و همه جهانيان را در بر مي گيرد و حتي محدود به دوران اسلام هم نمي شود. و قبل از بعثت پيامبر اكرم (صلي الله

ص: 1492

عليه وآله وسلم) هم علي رغم آن كه مراسم حج آلوده به خرافات و نادرستي ها بود، مع ذلك جلو پاره اي از كج روي ها را مي گرفت و جايگاه هدايت بود. كعبه مسلمانان را به سعادت دنيوي كه همان وحدت كلمه و يگانگي امت باشد رهبري مي كند و غير مسلمانان را هم بيدار مي كند تا به نتايج وحدت اسلامي و هماهنگي قواي مختلف و متشتت آن پي برده از خواب غفلت بيدار شوند. (ميقات حج، ش 4، ص 156؛ نگرشي اجتماعي به كعبه و حج از ديدگاه قرآن، ص 40).

هذراء

(هَ) از نام هاي مدينه است به جهت زيادي شدت گرمايش يا به جهت زيادي آب هايش.(ميقات حج، ش 7، ص 173).

هروله

(هَ وَ لِ) نوعي كوتاه قدم برداشتن همراه با تكان دادن شانه هاست كه انجام آن مستحب است در فاصله اي از (ك) سعي بين صفا و مروه.

هزمه اسماعيل

(هَ مِ ءِ) از نام هاي زمزم است.(ميقات حج، ش 10، ص 91).

هزمه جبرئيل

از اسامي زمزم است چون جبرئيل آن را معرفي نمود.(حرمين شريفين، ص 23، ثواب اعمال حج، ص 35).

هزمه ملك

(مَ لَ) از اسماي زمزم است.(ميقات حج، ش 5، ص 140؛ ش 10،ص 90).

هفت تكبير

هفت بار تكبير گفتن در سعي(از اعمال حج). پس از ايستادن در صفا هفت بار تكبير گويند.(فرهنگ فارسي).

هفت تهليل

هفت بار تهليل گفتن در سعي(از اعمال حج).پس از ايستادن در صفا هفت بار تهليل خدا كنند.(فرهنگ

فارسي).

هفت سنگ

رمي هفت سنگ از واجبات حج است.(فرهنگ اصطلاحات و تعريفات نفايس الفنون).

هفت شوط

1. هفت بار گرديدن به دور خانه كعبه در طواف.

2. هفت بار رفت و آمد كردن بين صفا

ص: 1493

و مروه در سعي.

هفت مسجد

همان (ك) مساجد سبعه.

هي بركه

از اسامي زمزم است.(ميقات حج، ش 10، ص 91).

ي

يثرب

(يَ رِ) و اذا قالت طائفة منهم يا اهل يثرب.(احزاب 13)

يثرب نام مدينه (مدينة الرسول) قبل از هجرت رسول الله به آنجا بوده است (و به اقوالي ديگر نام ناحيه اي از مدينه بود يا نام ناحيه اي كه مدينه جزو آن بود) و رسول خدا اسم يثرب را دوست نداشت و پس از ورود به آن فرمودند اين كلمه به كار برده نشود و آن را طابه و يا طيبه ناميدند. در وجه تسميه يثرب به اختلاف گفته اند:

1. از ماده «ثَرَبَ» است به معناي عيب و فساد.

2. از ماده «تَثريب» است به معناي جبران و مؤاخذه به واسطه گناهي كه انجام شده.

3. مأخوذ از نام شخص غير موحدي است كه اين شهر را بنا كرد. از نام يثرب از نژاد ارم بن سام بن نوح (تاريخ و آثار اسلامي، ص 173؛ تاريخ تحليلي اسلام، ص 97؛ ميقات حج، ش 6 و7 ص 91، ص 174؛ الاتقاق، ج 2، ص 452؛ و...).

يرمرم(يَ رَ رَ) همان (ك) يلملم.

يك خون قرباني كردن است در كفارات حج. انواع حيواناتي كه در كفارات احرام و حرم مقرر شده عبارتند از شتر و گاو و گوسفند، و در بعضي موارد كه مطلقاً فرموده اند يك خون بر عهده مرتكب (عليه دم) است با قربان كردن گوسفند امتثال مي شود.(مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي ص 53).

يك درهم پرداختي است در كفارات احرام و حرم.

1. كفاره شكستن تخم كبوتري است(كه در آن جوجه اي باشد

ص: 1494

كه بجنبد) توسط شخص محرم در حرم.

2. كفاره كشتن كبوتر است توسط شخص محل در حرم (مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 52).

يك ربع پرداختي است در كفارات و آن كفاره شكستن تخم كبوتري است(كه در آن جوجه اي باشد كه بجنبد) توسط شخص محل در حرم(مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي، ص 52).

يك شتر

كفاره ارتكاب عملي است كه از محرمات احرام باشد مانند بوسيدن زن، آميزش جنسي، استمنا، سوگند دروغ در مرتبه سوم، نگاهي كه سبب خروج مني شود.(گزيده اي از مسائل و فرهنگنامه حج، ص 46 و 70).

يك گاو

كفاره ارتكاب عملي است كه در محرمات احرام باشد، مانند سوگند دروغ در مرتبه دوم، كندن درخت بزرگ حرم.(گزيده اي از مسائل و فرهنگنامه حج، ص 46 و 70).

يك گوسفند

كفاره ارتكاب عملي است كه از محرمات احرام باشد مانند استعمال بوي خوش، ترك بيتوته مني،

پوشاندن سر براي مردان، پوشيدن صورت براي زنان (به نظر بعضي فقها) پوشيدن لباس دوخته براي مردان، خارج كردن خون از بدن، چيدن همه ناخن هاي دست، چيدن همه ناخن هاي پا، چيدن همه ناخن هاي دست و پا در يك نوبت، سايه بر سر قرار دادن در حال سير براي مردان، روغن معطر ماليدن، سوگند دروغ در مرتبه اول، سوگند راست در مرتبه سوم، كندن و بريدن درخت كوچك حرم، كندن موي زير بغل ها و... (گزيده اي از مسائل و فرهنگنامه حج، ص 46 و 70).

يلملم

(يَ لَ لَ) يا «الملم» يا «ململم» يا «يرمرم» از كوه هاي تهامه است. و وادي يلملم در جنوب شرقي مكه به فاصله تقريبي 94(و از راه جديد 54)

ص: 1495

كيلومتري از ميقات هاي عمره(تمتع و مفرده) است. براي اهل يمن و كساني كه از اين راه عازم مكه اند.(ميقات حج، ش 6، ص 150؛ ش 19، ص 102؛ ش 23، ص 118؛ لغت نامه؛ و...).

يمين الله

(يَ نُ لّا) عنوان حجرالاسود در روايات(ميقات حج، ش 31، ص 147؛ سفرنامه ابن جبير، ص 126).

ينبع

(يَ بُ) همان (ك) ينبوع.

ينبوع

(يَ) يا«ينبع» (چشمه) قريه اي است در حدود دويست كيلومتري راه مدينه به مكه، و از آن جا كه اين قريه چشمه ها و آب هاي فراوان دارد به اين نام شهرت يافته است. در اين جا مسجدي ساخته بودند كه طبق نقل، رسول الله در آن نماز گزاردند، و ينبع هنگام تقسيم فَيْء توسط نبي اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) سهم حضرت علي (عليه السلام) شد و آن حضرت با حفر چاه هايي به ايجاد نخلستان پرداخت و درآمد حاصله را به يتيمان و مستمندان بني هاشم اختصاص داد. آن حضرت تا قبل از خلافت عمدتاً در ينبع سكونت داشت و به كار مشغول بود. ينبع در دست بني الحسن بود و امروزه اين جا يكي از زيارتگاه هاي مهم (ولي فراموش شده) است، چرا كه چند تن از اولاد ائمه و سادات جليل القدر در آن مدفون هستند كه معروف ترين آنان عبارتند از:

1. عمر الاطراف آخرين فرزند حضرت امير (عليه السلام) است كه فردي با تقواو با فضيلت بود.

2. علي اصغر، نوه امام حسين و كوچك ترين فرزند امام سجاد (عليه السلام) است.

3. داود بن محمد، از نوادگان حضرت ابوالفضل عباس (عليه السلام) كه در مكه و مدينه عليه جور

ص: 1496

و ستم حكومت برخاست و در اين جا به شهادت رسيد.

4. احمد بن علي، از نوادگان محمد حنيفه كه در اين جا به شهادت رسيد. (تاريخ و آثار اسلامي،ص158؛راهنماي حرمين شريفين،ج5،ص236)

يندد

(يَ دَ)از اسامي مدينه است.(لغت نامه؛حرمين شريفين،ص119؛ميقات حج،ش7،ص174)

يندر

(يَ دَ) از اسامي مدينه است.(حرمين شريفين، ص119؛ ميقات حج، ش7،ص174)

يوم استفتاح

(اِ تِ)يا«يوم افتتاح» روز پانزدهم رجب را گويند از آن جهت كه در اين روز درب كعبه را به روي زائران مي گشودند(و در اقوال ديگر به جهت گشوده بودن درهاي آسمان در اين روز يا گشوده بودن درهاي رحمت الهي در اين روز).

يوم افتتاح

همان (ك) يوم استفتاح

يوم الاكارع

(يَ مُ ل اَ رِ)يا «يوم الاكرع» روز دوازدهم ذي حجه را گويند چون در اين روز حاجيان «اكارع» (جمع كراع به معني پاچه) شتران و گوسفندان را مي پزند. (امام شناسي، ج 6، ص 224؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 30)

يوم الاكرع

(ل اَ رُ) همان (ك) يوم الاكرع

يوم التحصيب

(تَّ) يوم الحصبه. روز نفرثاني (يعني روز13ذي حجه) را گويند. (مبسوط در ترمينولوژي حقوق)

يوم الترويه

(تَّ يِ) روز هشتم ذي حجه را گويند كه روز قبل از آغاز شروع اعمال حج است و معمولا در اين روز حجاج (جهت رسيدن به موقع به عرفات)احرام بسته و به عرفات مي روند و در وجه تسميه آن به تفاوت گفته اند كه از ريشه:

1. تروي، به معني فكر كردن است و حضرت خليل الله به

جهت خواب در باب قرباني فرزند، متفكر بود تا آخر الامر ذبح او را در روز عيد اضحي به خاطر مباركش قرار داد.

2. روايت، به معني بيان كردن است و حضرت

ص: 1497

مناسك و احكام حج را در اين روز براي مردم روايت (بيان) مي فرمود.

3. ريّ، به معني سيراب شدن و آب دادن است.

4. ارتوا، به معني آب برداشتن است. در اين روز حضرت جبرئيل نزد حضرت ابراهيم (عليه السلام) آمد و گفت: اي ابراهيم براي خود و خانواده ات آب بردار و براي عرفات آماده شو. و معمولا حاجيان به جهت آن كه در عرفات آب نبود، آب آشاميدني مورد نياز خود را براي عرفات در اين روز تهيه مي كردند و در روز هشتم كه از مكه آب بر مي داشتند به هم كه

مي رسيدند مي گفتند «ترويم»آب برداشتيد.آب برداريد. (حجة التفاسير، تعاليق، احكام حج و اسرار آن، ص142؛ راهنماي حرمين شريفين، ج4، ص10؛ كتاب حج، ص254؛ ثواب اعمال حج، ص7)

يوم الجمع

(لْ جَ) روز عرفه است. (لغت نامه، ذيل جمع)

يوم الحج

(ل حَ جّ) به نقلي روز عيد قربان است. (ميقات حج، ش2، ص175)

يوم الحج الاكبر

(ك) حج اكبر

يوم الحصبه

(ل حَ بِ) همان (ك) يوم التحصيب

يوم الرئوس

(رُّ ءُ) يا «يوم القر» روز يازدهم ذي حجه را گويند به جهت آن كه حاجيان در اين روز سرهاي حيوانات ذبح و نحر شده را مي پزند و مي خورند.(امام شناسي، ج 6، ص 224؛ ناسخ التواريخ، حضرت رسول، ج 4، ص 30)

يوم الصدر

(صَّ دَ) روز چهارم از روزهاي نحر(با توجه به لغت نامه، ذيل صدر)

يوم العرفه

(لْ عَ رَ فِ) روز نهم ذي حجه را گويند. روزي كه حاجيان در عرفات وقوف مي كنند.

و حضرت سجاد (عليه السلام) مي فرمايد:«بار خدا اين روز عرفه، روزي است كه آن را شريف و گرامي و بزرگ داشته اي

ص: 1498

و رحمتت را در آن گسترده و عفوت را انعام نموده و عطايت را در آن بسيار كرده و به سبب آن بر بندگانت تفضل و احسان فرموده اي» (صحيفه كامله سجاديه، ترجمه فيض الاسلام، ص 340).

يوم الفتح

(لْ فَ) مراد روز فتح مكه است در سال هشتم هجري. طبق نقل تاريخ حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در دهم ماه رمضان اين سال از مدينه حركت فرمودند و بعد از ده روز به مكه رسيدند.

يوم القدر

(لْ قَ) روز دوازدهم ذي حجه(ميقات حج، ش 29،ص 17).

يوم القر

(- لْ قَ رّ) همان (ك) يوم الرئوس.

يوم المزدلفه

(لْ مُ دَ لَ فِ) روزي كه حجاج در مزدلفه هستند.

يوم مشهود

(مَ) روز عرفه.(لغت نامه؛ الاتقان، ج 2،ص 643).

يوم النحر

(نَّ) روز دهم ذي حجه. روزي كه حجاج در مني قرباني كنند.

يوم النفر

(نَّ) روز كوچ حاجيان از مني را گويند.(مبسوط در ترمينولوژي حقوق). (â)

يوم النفر الاول

(نّ رِ لْ ا وَّ) روز كوچ اول. روز دوازدهم ذي حجه كه حجاج كارشان تمام شده از مني كوچ مي كنند.(امام شناسي، ج 6، ص 224؛ فهرست كشف الاسرار، ص 829).

يوم النفر الثاني

(نَّ رِ ثّ) روز كوچ دوم. روز سيزدهم ذي حجه را گويند به جهت آن كه حجاجي كه در كوچ اول از مني نرفته اند در اين روز كوچ خواهند نمود.(امام شناسي، ج 6، ص 224؛ فهرست كشف الاسرار، ص 829).

يوم النفور

(نُّ) يوم النفر(لغت نامه، ذيل نفر).

روز كوچ حاجيان از مني و روز

منابع

1. قرآن مجيد، با ترجمه(هاي) فارسي.

2. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام.

3. اسرار حج - امام سجاد (عليه السلام) (1)

4. تفسير منهج الصادقين - ملا فتح الله

ص: 1499

كاشاني.

5. تفسير مجمع البيان شيخ طبرسي ترجمه فارسي.

6. تفسير الروض الجنان ابوالفتوح رازي.

7. تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي.

8. حجه التفاسير سيد عبدالحجت بلاغي.

9. قاموس قرآن سيد علي اكبر قرشي.

10. اعلام قرآن دكتر محمد خزائلي.

11. قصص قرآن صدر بلاغي.

12. دائرة الفرائد در فرهنگ قرآن دكتر محمد باقر محقق.

13. دائرة المعارف لغات قرآن حاج ميرزا ابوالحسن شعراني.

14. الاتقان في علوم القرآن جلال الدين سيوطي ترجمه دكتر مهدي حائري.

15. فهرست كشف الاسرار وعدة الابرار دكتر محمد جواد شريعت.

16. شرح اربعين ابن خاتون عاملي.

17. حيوة القلوب علامه مجلسي.

18. بحار الانوار علامه مجسلي ج 13 ترجمه علي دواني.

19. مفاتيح الجنان حاج شيخ عباس قمي.

20. مبادي فقه و اصول دكتر عليرضا فيض.

21. تبصرة المتعلمين علامه حلي ترجمه و شرح شعراني.

22. لمعه محمد بن مكي ترجمه دكتر عليرضا فيض دكتر علي مهذب.

23. النهايه شيخ طوسي ترجمه محمد تقي دانش پژوه سيد محمد باقر سبزواري.

24. ترجمه و شرح تبصره علامه حلي زين العابدين ذوالمجدين.

25. فقه فارسي با مدارك فروع دين و نصوص احكام ج 3 (راهنماي حج و مناسك) آيت الله محمد باقر كمره اي.

26. خلاصه مناسك حج امام خميني.

27. مناسك حج آيت الله خويي.

28. مناسك حج آيت الله سيستاني.

29. توضيح مناسك حج آيت الله شاهرودي.

30. آداب و احكام حج آيت الله گلپايگاني.

31. مناسك حج و احكام عمره آيت الله گلپايگاني.

1. گفت و گوي امام با شبلي درباره اسرار و واقعيات حج.

32. برنامه حج بعثه آيت الله گلپايگاني.

33. احكام عمره آيت الله

ص: 1500

گلپايگاني نگارش علي افتخاري گلپايگاني.

34. حج و عمره محمد رحمتي سيرجاني.

35. آداب عمره قران محمد باقر بهبودي.

36. اسرار، مناسك، ادله حج صادقي.

37. كتاب حج جمعي از صاحب نظران.

38. قبل از حج بخوانيد علي افتخاري گلپايگاني.

39. ثواب اعمال حج موسوي دهسرخي اصفهاني.

40. احكام حج و اسرار آن حسن بيگلري.

41. حج البيت محمد جواد آيت الهي.

42. حج آن طور كه من رفتم علي اصغر فقيهي.

43. همراه با زائران خانه خدا محمد تقي رهبر.

44. كعبه دكتر ناصرالدين شاه حسيني.

45. به سوي ام القري رسول جعفريان.

46. راهنماي مصور حجاج محمد حسين فلاح زاده.

47. آموزش مناسك حج محمد حسين فلاح زاده محمود مهدي پور.

48. آثار اسلامي مكه و مدينه رسول جعفريان.

49. راهنماي مصور حجاج در مكه معظمه و مدينه طيبه جعفر وجداني.

50. آداب الحرمين سيد جواد حسيني آل علي شاهرودي.

51. در راه خانه خدا عزالدين قلوز ترجمه سيد جعفر شهيدي.

52. حج برنامه تكامل سيد محمود ضياء آبادي.

53. فلسفه و اسرار حج ابوالقاسم سحاب.

54. تاريخ و آثار اسلامي مكه معظمه و مدينه منوره اصغر قائدان.

55. حرمين شريفين دكتر حسين قره چانلو.

56. تاريخ جغرافيايي مكه معظمه و مدينه طيبه حسين عمادزاده.

57. نگرشي اجتماعي به كعبه و حج از ديدگاه قرآن سيد محمد حسيني كشكوئيه.

58. تاريخ مكه دكتر محمد هادي اميني ترجمه محسن آخوندي.

59. الاعلاق النفيسه ابن رسته ترجمه دكتر حسين قره چانلو.

60. مدينه شناسي سيد محمد باقر نجفي.

61. عرشيان دكتر سيد محمد جعفر شهيدي.

62. سفر نامه مكه مهديقلي هدايت به كوشش دكتر سيد

ص: 1501

محمد دبير سياقي.

63. سفر نامه ابن جبير محمد بن احمد بن جبير ترجمه پرويز اتابكي.

64. سفرنامه ناصر خسرو به كوشش نادر وزين پور. (به كوشش محمد دبير سياقي)

65. راهنماي حرمين شريفين ابراهيم غفاري.

66. با راهيان قبله عليرضا محمد خاني.

67. ميعادگاه عشاق احمد محدث خراساني.

68. سيري در اماكن سرزمين وحي علي اكبر حسني.

69. با ما به مكه بياييد دكتر عبدالمهدي يادگاري.

70. مدينه منوره تحولات عمراني و ميراث معماري صالح لمعي مصطفي ترجمه صديقه وسمقي.

71. تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي در طول تاريخ ناجي محمد حسن عبدالقادر الانصاري ترجمه عبدالمحمد آيتي.

72. گنجينه هاي ويران محمد عبايي خراساني سيد رضا حسيني نسب.

73. گزيده اي از مسائل و فرهنگنامه حج محمد افتخاري.

74. الغدير علامه مجلسي ترجمه فارسي.

75. طبقات واقدي ترجمه دكتر محمود مهدوي دامغاني.

76. تاريخ مفصل اسلام ج 1 عمادزاده.

77. ناسخ التواريخ ميرزا محمد تقي سپهر.

78. تاريخ پيامبر اسلام - دكتر محمد ابراهيم آيتي.

79. تاريخ تمدن اسلام جرجي زيدان ترجمه علي جواهر كلام.

80. مروج الذهب مسعودي ترجمه ابوالقاسم پاينده.

81. مقاتل الطالبيين - ابوالفرج اصفهاني ترجمه رسولي محلاتي.

82. التنبيه و الاشراف مسعودي ترجمه ابوالقاسم پاينده.

83. منتهي الآمال حاج شيخ عباس قمي.

84. فرقه وهابي علي دواني.

85. اصول فقه، فقه مرتضي مطهري.

86. رساله نوين امام خميني ترجمه و تنظيم بي آزار شيرازي.

87. مسالك و ممالك ابواسحق ابراهيم اصطخري به اهتمام ايرج افشار.

88. امام شناسي سيد محمد حسين حسيني طهراني.

89. مجازات هاي مالي در حقوق اسلامي سيد محمد حسيني.

90. لفت نامه علي اكبر دهخدا.

ص: 1502

1. فرهنگ فارسي دكتر محمد معين.

92. فرهنگ جامع احمد سياح.

93. فرهنگ نفيسي دكتر علي اكبر نفيسي.

94. فرهنگ آنندراج محمد پادشاه(شاد).

95. فرهنگ رشيدي عبدالرشيد حسين مدني تتوي.

96. فرهنگ غياث اللغات غياث الدين رامپوري.

97. فرهنگ علوم دكتر سيد جعفر سجادي.

98. فرهنگ معارف اسلامي دكتر سيد جعفر سجادي.

99. فرهنگ اصطلاحات فقهي محمد حسين مختاري علي اصغر مرادي.

100. دايرة المعارف تشيع - احمد صدر حاج سيد جوادي.

101. دايرة المعارف بزرگ اسلامي كاظم موسوي بجنوردي.

102. دايرة المعارف فارسي غلامحسين مصاحب (و...)

103. فرهنگنامه حج و عمره و اماكن مربوطه مهريزي.

104. فرهنگ دانستني هاي پيش از سفر به خانه خدا مهدي ملتجي.

105. معارف و معاريف سيد مصطفي حسيني دشتي.

106. راهنمايي دانشوران سيد علي اكبر برقعي قمي.

107. مبسوط در ترمينولوژي حقوق - دكتر محمد جعفر جعفري لنگرودي.

108. ماهنامه مكتب اسلام.

109. روزنامه همشهري و اطلاعات.

110. فصلنامه(1) ميقات حج.

لطفاً توجه فرماييد:

1. (ك) = رجوع كنيد به

2. ممكن است آيه قرآن به طور كامل ذكر نشده باشد.

3. ذكر منبع به معني نقل بي كم و كاست از آن منبع نمي باشد.

4. حرف ما قبل(ه) در آخر كلمه، بنا به تداول فارسي مكسور ضبط شده.

1. و منابع متعدد ديگري كه به برخي از آنها در متن اشاره شده است.

ص: 1503

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109